توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۱ شهریور ۲۸, دوشنبه

مقدمه

 

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ

سخن خود را با کسانی آغاز می‌کنم که در ادای نماز سستی می‌کنند، زکات را خسارت می‌پندارند، قرآن را مهجور قرار داده‌اند، دروغ را پیشه و حرفه‌شان کرده‌اند. بت‌های داخل را به عبادت‌ گرفته‌اند. والدین را عاق شده‌اند، در دریای معاصی و گناه غوطه‌ورند، شب را بر موسیقی و تماشای فیلم و غفلت به خواب می‌روند و صبح نیز با این حالت از خواب بیدار می‌شوند. نماز صبح‌شان فدای شب زنده‌داری و جلسات عیش شبانه می‌شود. سخنم با غرق‌شدگانی است که نام فوتبالیست‌های دنیا، و روز تولد آن‌ها را از حفظ‌اند و از زندگی رسول‌الله صل الله علیه و آله و سلم  و اصحاب او غافلند. سخن با افراد غافلی است که هم و غم خود را دنیای ناچیز قرار داده‌اند، سخن با بدعت‌گذارانی است که اسلام از آن‌ها بیزار و آن‌ها از اسلام به دور‌اند. سخن با افرادی است که با دست خویش دوستان را به خاک گور می‌سپارند و خود از گور و مرگ غافلند. سخن با مردان و زنانی است که لباس فاخر می‌پوشند و از لباس قبر فراموشند.

آری، با کسانی که برای زندگی دنیا توشه جمع می‌کنند و از زاد آخرت فراموش‌اند. از خشم بندگان می‌ترسند ولی از خشم خدای قادر و قهار غافلند، به قبر و عذاب او، به قیامت و احوال آن، به حساب و میزان، ایمان دارند ولی برای آن روز تلاش نمی‌کنند.

خبر

 

خبر

آیا شنیده‌ای؟؟؟ آقای ... تصادف کرده ... .

نه!!!.

متأسفانه فوت شده ... .

«إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ».

افکار و سؤالات متعددی مرا تکان داد، راستی دوستم هفته قبل، نه، همین دیروز، با من بود، سالم و تندرست و الان کجاست؟

مرگ، عالم بعد از مرگ، سکرات، تهدیدات بعد از مرگ، بشارت‌ها، بهشت، جهنم، پل صراط، میزان، و ... .

بعضی‌ها می‌گویند مرگ و سکرات سخت و شدید است و بعضی‌ها می‌گویند نه، مرگ چیزی نیست که از آن بترسیم. و برخی می‌گویند ما از مرگ نمی‌ترسیم ولی از اعمال خود می‌ترسیم و برخی دیگر کاملاً غافلند، گویا هرگز نخواهند مرد، ساختمان‌هایی را بنا می‌کنند، که تا 1000 سال استوار بماند.

به تفکر عمیقی فرورفتم راستی آن ثانیه و دقایقی که در قبر گذارده شوم، از تاریکی و ظلمت آن، از وحشت تنهایی، از اینکه مونسی و رفیقی نخواهد بود، از سؤال نکیر و منکر، آیا می‌توانم جوابگو باشم؟، از قبر که حفره‌ای از جهنم یا قطعه‌ای از بهشت خواهد بود، از خانة زیبایی که باید ترک کنم، از خانواده‌ای که فراموشم می‌کنند و زندگی خود را بدون من ادامه خواهند داد، از فرزندانم که دارایی‌ام را چگونه و کجا مصرف می‌کنند. آری! به دوستان عزیزی که به خاطر آن‌ها عبادت خدا را ترک کرده، مال و وقت عزیز خود را با آن‌ها به تفریح و عیش و نوش گذراندم.

بعد از من چه خواهند کرد آیا هر روز به یاد من خواهند بود، برایم گریه خواهند کرد، یا مسخره‌ام می‌کنند. به منصب و مقام و کرسی خود که به دیگران واگذار می‌کنم، به مال و شهرتی که از این کرسی کسب کردم و از آن استفاده نکردم. به کودکانم که در آغوش خود آن‌ها را می‌گرفتم و بعد از امروز آغوش من برایشان باز نخواهد بود و خنده‌هایشان را نخواهم شنید و شادی و بازی آن‌ها را نخواهم دید.

به وقت و فرصت‌هایی اندیشیدم که به سادگی به هدر دادم و از آن‌ها برای امروز استفاده نکردم، به فرصت‌های طلایی، که باید نماز می‌خواندم، روزه می‌گرفتم، و به فرزندانم که باید به آن‌ها علم می‌آموختم و نیاموختم، به حقوقی که ضایع کردم و به جلسات غیبت و سخن‌چینی‌های خودم که نباید می‌کردم و به یتیمانی که باید کمکشان می‌کردم، ولی نکردم، به مسلمانانی که باید مشکلات آن‌ها را برطرف می‌کردم ولی اهمیت ندادم، به زنان و دخترانم، که می‌بایست حجاب و اسلام را به آن‌ها می‌آموختم و نیاموختم.

آری فرزندانم، جگرگوشه‌هایم، یا بهتر بگویم دشمن اموال و ثروتم که بعد از من آن‌ها را غارت می‌کنند و یک ریال آن را برای شادی روح پدرشان صدقه نمی‌کنند، شاید چند فحش نیز نثارم کنند که چرا ثروت بیشتری برایشان جمع نکردم. نمی‌دانم، دیگر به چه فکر کنم، به کارهایی که می‌توانستم انجام بدهم ولی ندادم.

به اموال و ثروتی که با قسم دروغ، فریب و کلاهبرداری جمع کردم، چقدر مصائب و مشکلات را برای جمع‌آوری آن‌ها به جان خریدم چقدر سرما و گرما را تحمل کردم. و اینک، دیگران بدون رنج و مشقت آن‌ها را صاحب می‌شوند، کاش می‌شد آن‌ها را نیز با من دفن می‌کردند. به تمام سال‌هایی که گذشته، دقایقی که دیگر در دستم نیست، به جوانی و شادابی که داشتم، به موهای سیاه و چهره صاف و درخشان جوانی‌ام، که فریب آن‌ها را خوردم و گمان کردم که در جوانی، مرگ به سراغم نخواهد آمد.

نوار زندگی‌ام پیش رویم بود، همه اعمالم را می‌دیدم در همین افکار ناگهان از جا پریدم، بیدار شدم، و با خوشحالی خدا را سپاس گفتم، هنوز زنده هستم و وقت دارم تا به سوی پروردگارم رجوع کنم، بر گذشته‌هایم توبه کنم و مسیر زندگی خود را برگردانم به گونه‌ای که بر افکار گذشته‌ام افسوس نخورم.

و آن روز خواهد آمد

 

و آن روز خواهد آمد

آری آن روز خواهد آمد که پرده‌های غیب را از جلوی دیدگانت کنار می‌زنند، ملک الموت با هیبت برای قبض روح تو نزول می‌کند، آری به آن لحظه بیاندیش که چون پلک‌هایت برای همیشه روی هم گذاشته شوند و کالبد و جسد بی‌تحرک و جامد تو را به غسالخانه ببرند و آن روز تو هیچ قدرتی بر جسدت نخواهی داشت، دیگران تو را می‌شویند.

آن روز خواهد آمد که تو را کفن بپوشانند و لباس‌های فاخر و زیبا را از بدنت بیرون کنند و تو را در حفره‌ تنگ و تاریکی که داخل قبر (لحد) است بگذارند، راستی آن روز برق و روشنایی را فراموش کن، که حتی روزنه‌ها و سوراخ‌های کوچک را با خشت و گل می‌بندند، دوست و برادر و حتی همسر عزیزت را که در تمام سختی‌ها با تو همراه بود تو را تنها خواهند گذاشت (حتی از قبر و جسد تو می‌ترسد) پس از اینکه چاله قبر را از خاک پر کنند همه با زبان می‌گویند خدا رحمتش کند و تو می‌مانی و تنهایی قبر، تو خواهی بود و اعمالت، تو و نکیر و منکر، تو و تو.

پس از آن، چند روز فاتحه‌خوانی، حتی در همان فاتحه‌خوانی که برای روح مرحوم تو گرفته‌اند، از بدی‌های تو و از تقسیم مال تو، سخن خواهد بود. بعد از آن نیز تو را فراموش خواهند کرد اما تو اینک به حال و اعمال خود گرفتاری، آنجا آتش سوزان را خواهی دید یا باغ‌های سرسبز و خرم را، اگر بد باشی، آنجا گریانی، به تو خواهند گفت این را با دست خود کاشتی، و اگر خوب و نیک باشی سعادتمندی.

راستی، آن روز خدا را چه جوابی خواهی داد وقتی از عمر تو سؤال شود؟ به زبانت که بر علیه تو گواهی می‌دهد؟

به اعمال سیاهی که برای رسوایی تو بلند می‌شوند؟

به تمام جوارحت که برای نابودی‌ات دست به یکی می‌کنند.

آری، آن روز خواهد آمد، مرگ خواهد آمد و تو را علاج و درمان پزشک نجات نخواهد داد و گریه دوستان و خانواده نیز کاری نخواهد کرد. بیدار شو، که ساختمان، پول و پارتی، مانع رسیدن مرگ نخواهند شد، شاید فردایی نباشد، چه می‌دانی که این کتاب را تمام نکرده، بمیری. به سوی امور خیر و طاعات بشتاب، قرآن نور و روشنایی قبر است و نماز راه سعادت و خوشبختی است، بر فقرا ببخش که در بانک آخرت ذخیره خواهد شد، رکعتی نماز مقبول برای سعادت آخرت کافی است.

چقدر می‌خواهی زندگی کنی؟ هفتاد سال؟ هشتاد سال؟ نود سال؟ صد سال؟ دویست سال؟ هزار سال؟ پس از آن چه؟ پس از آن مرگ و فنا شدن، پس از آن... قیامت.

آن گونه که ملک الموت بر بالین دیگران آمده بر بالین تو نیز خواهد آمد و زندگی هر قدر ادامه داشته باشد با مرگ پایان می‌پذیرد. همه خواهند مرد، صالحان و فاجران، متقین و مذنبین، پهلوانان و ضعیفان، ترسوها و شجاعان، دوستداران دنیا و دوستداران آخرت، صاحبان همت‌های عالی و کوته‌فکران، همه و همه خواهند مرد:

﴿كُلُّ مَنۡ عَلَيۡهَا فَانٖ ٢٦ [الرحمن: 26].

﴿كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِ [آل‌عمران: 185].

ای غافل، پس بیا بنگر که همگان به سوی او رجوع می‌کنند و تو غافلی، غیر از تو همه راه توبه را پیش گرفته‌اند و تو همچنان بر تکبری، راستی تکبر با چه کسی؟ با پروردگارت؟ با او که تو را از نیستی خلق کرد؟ بر نمازی که نمی‌خوانی و اگر می‌خوانی با سستی و بعد از وقت؟ به اعمالی که سراسر ریا است؟ به روزه‌ات که سحرش با حرام و افطارش با غیبت است؟ به اظهار محبتی که با رسول می‌کنی و به سنت‌هایش عمل نمی‌کنی؟ به دعایی که بر زبان جاری می‌کنی ولی به قلبت نمی‌رسد؟

راستی حریفت بس عظیم و قدرتمند است.

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...