در اینجا مطلب را نباید از یاد برد که آن اندازه اعتمادی که در رابطه با عموم وقایع و معاملات، بر روایات تاریخ ممکن است، بحث مشاجرات صحابه با توجه به اهمیتش طوری است که دربارهاش آن اندازه اعتماد بر روایات تاریخ ممکن نیست وجود داشته باشد و آن وزنهای که نسبت به سایر وقایع، روایات تاریخ دارند در این مبحث آن وزنه را ندارند.
علت آن در درجه اول این است که درباره اوج گرفتن مشاجرات صحابه تا آن حد که نوبت به قتل و کشتار رسید، در واقع دست توطئه ساز سبائیت (که از یهودیت سر چشمه میگرفت و عداوت و دشمنیشان با اسلام آشکار است) درکار بود و سپس بر اثر همین توطئه در دوره خود صحابه دو فرقه «روافض و خوارج» به وجود آمده بودند که هر یکی از این دو فرقه نسبت به بعضی از صحابه عداوت و دشمنی داشتند.
همانطور که منافقان در آن دوره زیر نقاب اسلام درآمدند و با رفتار و گفتار به ظاهر اسلامی، در هر رشته امور مسلمانان شامل و شریک میشدند، این دو طبقه از دشمنان صحابه نیز در آن زمان وضعشان مثل این دوره نبود که دارای گروه بندی و فرقه مستقلی باشند که کتابهای مذهبی (حدیث و فقه)شان جدا و در تمام کارهایشان مانند حالا از اهل سنت و الجماعت علیحده باشند.
در آن موقع این وضع نبود تا عموم مسلمین از فساد آنها آگاه شوند و شناخته شوند، بلکه همه آنها با جماعت مسلمانان و تمام طبقان آنان مخلوط شده بودند، بسیاری از مسلمانان هم بنا به حسن اعتماد و خوشگمانی و عدم امتیاز و شناخت به حرفها و سخنان و روایتهای آنها اعتماد میکردند.
قرآن مجید صریحاً طبق یک تفسیر، متأثر بودن بعضی مسلمانان را از سخنان منافقان صریحاً بیان داشته است. ﴿وَفِيكُمۡ سَمَّٰعُونَ﴾ سماعون به معنی جاسوس است.
بدین ترتیب روایات خود تراشیده منافقان و روافض و خوارج بر سر زبان بسیاری از مسلمانان ثقه و معتمد نیز با کمال اعتماد جاری بود.
این موضوع، بحث حدیث رسول الله صل الله علیه و آله و سلم نبود که در آن برای قبول روایات احتیاط و تیقظ کامل به کار برده شود.
کسانیکه درباره حالات فتنهها و پیش آمدها و درباره روایاتی که معمولاً نسبت به چنین پیشامدها و فتنهها شهرت پیدا میکنند تجربه دارند، میدانند که اگر در مرحلهای از شهر جریانی پیش بیاید (بیاحتیاطی و عدم توجه در نقل اخبار تا حدی است) که نمیتوان بر حرف آدمهای حتی موثقی که در خود آن شهر ساکناند اعتماد کرد، زیرا شخصی که آنها از وی شنیدهاند او را ثقه و معتمد دانسته روایتش را بیان داشتهاند، اما چه بسا که خود آن شخص معتمد و ثقه، شخصاً آن واقعه را ندیده است و در آن موقع حضور نداشته، بلکه از زبان دیگری شنیده است و بدین ترتیب آن مطلب، روایت در روایت و نقل اندر نقل شده است و شایعه بیسر و پای کوچه بازرای به شکل یک روایت معتمد علیه درمیآید.
موضوع مشاجرات صحابه نیز از این منوال و از این روال کار، سالم نماند. (و چگونه میتوانست سالم بماند؟) وقتی ثابت است نمایندگان توطئه و برنامه زیر زمینی سبابیت و وروافض و خوارج کاملاً در اشاعه و منتشر کردن روایتهای جعلی و اخبار دروغین بر علیه صحابه رضی الله عنهم دست داشتند.
لذا تواریخ اسلامی با توجه به اینکه اکابر علما و محدثان و دیگر حضرات تقه و معتمد علیه آن را جمع و تألیف کردهاند با دانستن این واقعیت که هرگونه روایاتی که در مورد واقعهای که مطابق با اصول و ضوابط تاریخ به آنها رسیده همه را بدون کم و کاست بر اساس اصول دیانت تاریخ درج کردهاند، باید فهمید که اینگونه مجموعه روایات تا چه حد و درجه میتواند قابل اعتبار و اعتماد باشد.
آن روایات تاریخی که درباره واقعات و حالات عموم دنیا گردآوری میشوند معمولاً اینگونه خطراتی را دربر ندارند.
به همین دلیل آن قسمت از کتب تواریخ که با مشاجرات صحابه مربوط میشود آن اعتبار و اعتمادی را ندارد که عموم واقعات تاریخی دارند، و لو اینکه مولفان و نویسندگان آن کتب از علما و دانشمندانی باشند که مورد اطمینان و اعتماد بیحد و حصر ملتت مسلمان هستند. گفتاری که حضرت حسن بصری درباره این مباحث بیان نموده است، واقعاً کافی است و غیر از آن هیچ سخنی دیگر در این مورد شایسته گفتن یا شنیدن نمیباشد.
این بیان ارزنده حسن بصری تحت روایت شماره 14 به نقل از تفسیر قرطبی قبلاً ذکر شده است که الفاظ آن، به شرح زیر است:
«وقد سئل الحسن البصري عن قتالهم فقال: قتال شهده أصحاب محمد صل الله علیه و آله و سلم وغبنا وعلموا وجهلنا واجتمعوا فاتبعنا واختلفوا فوقفنا قال الـمحاسبي: فنحن نقول كما قال الحسن ونعلم أن القوم كانوا علم بما دخلوا فيه منا ونتبع ما اجتمعوا عليه ونقف عندما اختلفوا ولا نبتدع رأيا منا ونتبع ما اجتمعوا عليه ونقف عندما اختلفوا ولا نبتدع رأيا منا ونعلم أنهم اجتهدوا وأرادوا الله جل جلاله إذ كانوا غير متهمين في الدين ونسأل الله العافية»[1].
«از حضرت حسن بصری درباره جنگ صحابه کرام سوال شد، در پاسخ گفت: آن جنگی بود که در آن صحابه رسول صل الله علیه و آله و سلم حاضر بودند و ما حاضر نبودیم، و آنها از تمام جریانها با اطلاع بودند و ما از همه بیاطلاعیم در هر امری که آنها متفق بودند ما اتباع کردیم و در هر امری که آنها با هم اختلاف پیدا کردند ما توقف و سکوت کردیم. حضرت محاسبی میگوید: ما هم همانطور میگوییم که حضرت حسن بصری گفته است و میدانیم کاری که آنها در آن مداخلت کرده بودند به کنه ماهیت آن از ما عالمتر و داناتر بودند. ما پیروی میکنیم از آنها در هر کاری که آنها بر آن اتفاق دارند و توقف میکنیم در جایی که آنها اختلاف نظر دارند، و ما از خود به تراشیدن بدعت مبادرت نمیکنیم و کاملاً اذعان داریم که آنها اجتهاد کردند و منظور آنها رضای الله جل شانه بود، زیرا در امر دین از هرگونه تهمت مبرّا بودند، از خداوند عافیت و توفیق خواستاریم».
قضاوت عقل و انصاف یا فرار از تحقیق حق
با موازین عدل و خرد توجه نمایید، در چنین موقعیتی که شیوع روایات از طرف منافقین و روافض و خوارج پیشامدهای مختلف تلبیس و شبهات فراوانی در بطن روایات به وجود آورده بود، قضاوت «حسن بصری: بر اساس تقاضای عقل سلیم و عین عدل و انصاف استوار است، یا (همانطور که بعضی بیخردان فکر میکنند) از راه ارادت و عقیدتمندی و فرار از تحقیق حق بوده است «نعوذ بالله تعالی منه».
آنچه در اینجا حائز اهمیت است توجه به این امر است که حضرت حسین بصری که از بزرگان تابعین است، صحابه کرام را به چشم خود دیده است (و در بیت رسالت و نبوت در آغوش پاک مادر مؤمنین حضرت ام سلمه پرورش یافته است - مترجم).
وقتی درباره اختلافات میان صحابه کرام و پیشامدهی آن روزگار، چنین میفرماید: ما از حالات دقیق آنها بیخبریم، یعنی درباره آن حالات چنان علم یقینی که با موازین اصول شرعی منطبق باشد و بر مبنای آن بتوان بر شخصیتی اتهام و قصوری نسبت داد، نداریم.
پس موّرخانی که بعداً چشم به دنیا گشوده گرچه پیشوایان حدیث، مانند ابن جریر، ابن اثیر و غیره بعد از قرنها چگونه توانستند درباره آن حالات چنان علم و اطلاعی کسب کنند که بتوان بنیاد عقیده و عمل را بر روی آن قرار داد؟
خود آنها هم هرگز چنین ادعایی نکردهاند، بلکه طبق معمول فن تاریخ که جمعآوری هرگونه روایات اعم از صحیح و سقیم و موافق و مخالف در آن صورت میگیرد آنها نیز در کتب تاریخ خود هرگونه روایات را گرد آوردهاند.
این داوری و قضاوت حضرت حسن بصری تنها بر اساس حق پسندی قایم و مقتضای عقل سلیم است هیچگونه جانبدرای مذهبی و خشک عقیدتی در آن دخالت ندارد، اگر یک آدم نامسلمان که عدالت پسند باشد با چنین موضوعی مواجه شود حتماً همینطور نظر خواهد داد.
یعنی او هم در موقع التباس و تضاد روایات تواریخ و در موقع بیاطلاعی از حقیقت امر و نداشتن معلومات قابل اعتماد جز آنکه سکوت را طریق اعلم و اعدل بداند چارهای نخواهد داشت.
صحابه بزرگواری که علمای اسلام بنا به نصوص قرآن و سُنّت درباره آنها اعلام داشتند که اگر احیاناً بر یکی از آنها تهمت گناه و خطائی صحت و ثبوت هم داشته باشد، به اعتبار انجام و عاقبت امر او از آن خطاء و گناه نیز عندالله بری شده و مورد عفو قرار داده شده گناهش کالعدم گردیده است.
لذا دیگر بری هیچکس جایز نیست که اینگونه اعمال آنها را مشغله بحث و سرگرمی خود قرار دهد.
این موارد را اگر مستشرقان (خاورشناسان) انکار نماند میتوانند. زیرا آنها بر قرآن خدا و بر رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم اصلاً ایمان ندارند و فرمودههای خدا و رسول را نیز غلط میپندارند، لذا بر مبنای قرآن و حدیث چگونه کسی را تعدیل و توثیق کنند؟
اما برای مسلمان این قدر امکان هم وجود ندارد که به نام دفاع از آنها این کفر و انکار مستشرقان را تسلیم نموده و در ورطه این مبحثی که دام تزویرش از طرف مستشرقان صرفاً به این منظور گسترده شده است که مسلمانان نادان و بیخبر از قرآن و سنت در آن افتاده اعتماد خود را نسبت به گروه پاک و مقدس صحابه کرام رضی الله عنهم از دست بدهند، خود را بیندازند.
اگر منظور، دفاع و جوابگویی از اعتراضات آنها باشد پس میدان این مبارزه هم هر آنجایی که آنها میخواهند مسلمانان را بهسوی خود ببرند نیست، بلکه میدان نبرد و مبارزه و نحوه رزم با آنها این است که با آنها درباره حقانیت قرآن و صداقت رسول الله صل الله علیه و آله و سلم گفتگو شود.
کسیکه به مبانی اسلام ایمان ندارد، قبولاندن تقدس و پاکی یک گروه مسلمان به وی چه سودی دارد؟ در چنین مواقعی راه و روش عمل مسلمانان را قرآن نشان دادهاست که ﴿لَكُمۡ دِينُكُمۡ وَلِيَ دِينِ ٦﴾ [الکافرون: 6]. یعنی «برای شما دین خودتان و برای من دین من». گفته، به فکر حفاظت و استحکام ایمان خود باشیم، مسلمانان را به وسیله نصوص قرآن و سنت مطمئن سازیم و خیال اعتراضات و بهانهجویی دیگران را از سر بدر کنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر