چنانکه گفته شد، تعیین مقام و شخصیت صحابه کرام رضی الله عنهم تنها بر اساس روایات تاریخی کاردستی نیست، زیرا این بزرگواران به اعتبار رابط بود، نشان میان رسالت و امت، از نظر قرآن و سنت دارای مقامی بسیار بزرگ و مخصوص میباشند و روایات تاریخی دارای چنان مرتبهای نیست که براساس آن، مقام آنان را سنجید.
منظور ما قطعاً «این نیست که فن تاریخ کلاً فاقد اعتبار و ارزش است» (چنانکه در صفحات بعد ضرورت و اهمیت آن از نظر اسلام توضیح داده خواهد شد) حقیقت امر این است که مقام و اعتبار و اعتماد هم دارای مراحل متفاوتی است. در دین اسلام اعتبار و اعتمادی که قرآن کریم و احادیث متواتره دارند، عموم احادیث دارای آن ارزش نیستند و رتبهای که حدیث رسول صل الله علیه و آله و سلم دارد اقوال صحابه فاقد آن هستند. همچنین اعتماد و اعتبار روایات تاریخی با رتبه اعتماد قرآن و سنت یا اقوالی که با سند صحیح از صحابه ثابت شده است، برابر نیست.
همانطور که در مقابل نص قرآنی اگر از حدیث غیر متواتری مفهومی مخالف، ظاهر شود تأویلش واجب است، و اگر تأویل آن فهمده نشود، در مقابل نص قرآنی ترک آن حدیث واجب است. همچنین اگر روایات تاریخی در مورد موضوع که از قرآن و سنّت به ثبوت رسیده است متضاد باشند، در مقابل قرآن و سنّت متروک یا واجب التأویلاند اگرچه از نظر تاریخ نگاری، روایاتی معتبر و مستند باشند.
اینگونه اعتبار و اعتماد، و درجهبندی، از عظمت و اهمیت هیچ رشته و فنی نمیکاهد. البته بر عظمت شریعت و احکامش میافزاید، زیرا هرکس متوجه میشود که برای ثبوت احکام، اعتبار و اعتماد در حدی بسیار عالی، لازم قرار داده شده است.
در احکام شرعیه نیز تقسیم بندیهایی شده که برای ثبوت عقاید اسلامیه، هرگونه دلیل شرعی مورد قبول قرار داده نشده است، تا زمانی که قطعی الثبوت و قطعی الدلالت نباشد، و برای سایر احکام عملی، عموم احادیثی که با سندهای قابل اعتماد منقول شده باشند، کافی هستند.
برای اهمیت تاریخ از دیدگاه اسلام همین قدر کافی است که تاریخ و قصص از مهمترین اجزاء علوم خمسه قرآن کریم به شمار میایند، قرآن کریم برای بیان حالات خوب و بد، به ایام گذشته و اقوام پیشین توجه خاصی مبذول داشته است، البته روشی که قرآن کریم در بیان تاریخ و قصص دارد از ویژگی خاصی برخوردار است، زیرا به جای اینکه حکایاتی را با رعایت ترتیب از اول تا آخر بیان کند تکه تکه همراه مضامین مختلف قرآنیه آورده است و نه فقط در یکجا، بلکه بارها تکرار شده است.
با این روش مخصوص، با اشاره به اهمیت فن تاریخ، مقصود اصلی آن را نیز واضح کرده است که قصص و حکایات اقوام پیشین فقط به لحاظ قصه و سرگذشت، مقصود نیست، بلکه مقصد اصلی از آنها کسب عبرتها و نتایج مفیدی است که از تدبر در آنها به دست خواهد آمد تا مردم نتایج کارهای نیک را مشاهده نموده، بهسوی آنها رغبت و نتایج کارهای زشت را ملاحظه کرده از آنها دوری کنند. همچنین از بهترین مقاصد انقلابات زمان، شناخت و درک قدرت و حکمت خداوندی است.
از گذشتههای دور، افسانهها و حکایتها و قصههای گذشتگان را صرفاً به منظور یک مشغله سرگرم کننده میخواندند و بدان گوش فرا میدادند. اسلام نخست آداب مخصوص تاریخ نویسی را تعلیم داد و سپس واضح نمود که تاریخ تنها به اعتبار تاریخ بیانگر هیچ امری نمیباشد، بلکه مقصود آن به دست آوردن عبرت و نصیحت است.
حضرت شاه ولی الله محدث دهلوی در «فوز الکبیر» سخنان بعضی عارفان را نقل کرده است که: چون مردم، شغل قواعد تجوید و قرائت را اختیار نمودند و چنان در آن فنون مهارتی حاصل کردند که تمام توجه آنها تنها به اصلاح حروف، منصرف و منحصر شد، مقصود اصلیشان را از تلاوت قرآن که تذکر (پند گرفتن) و خشوع در نماز بود، از دست دادند.
همچنین بعضی از مفسران که بیشتر به نوشتن قصص توجه کردند و تمام تقصیلات تاریخی را نوشتند، اصل علم تفسیر که هدف اساسی کار آنها بود، در کتابهایشان در لابلای قصهها پنهان ماند.
به هرحال از میان علوم خسمه قرآن، قصص و تاریخ نیز یکی از علوم مهم آن است که تحصیل آن در محدوده خودش واجب و یک طاعت بسیار بزرگی به شمار میآید، و اگر در ذخیره حدیث و سیرت رسول الله صل الله علیه و آله و سلم نظر عمیق به کار برده شود واضح خواهد شد که تمام آن ذخایر، عبارت از تاریخ اقوال و اعمال رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم است.
و چون درمیان راویان حدیث، افراد نادرست و راویان دروغگو شامل و ملحق شدند، تحقیق دربارة تاریخ برای دست آوردن حالات اصلی آنها، جهت حفاظت حدیث، واجب و ضروری به نظر رسید. به طوری که حضرت ائمه حدیث شدیداً بدین کار همت گماشتند.
سفیان ثوری رحمه الله میفرمایدی: «چون روایان مغرض به دروغگویی پرداختند، ما در مقابل آنها تاریخ را مطرح ساختیم»[1].
این قسمت از تاریخ که با راویان حدیث و با ثقه و غیر ثقه بودن و یا قوی و ضعیف بودن آنها تعلق دارد، از یک جهت جزو حدیث قرار داده شده است و خود ائمه حدیث به نوشتن این بخش از تاریخ توجه فرمودند و نام آن را نیز به صورت رشتهای مستقل به نام «اسماء رجال» (فن زندگی نامه) تعیین کردند، دربارة ضروری و واجب بودن این امر، هیچکس بحث و تردیدی ندارد.
از میان علمای امت آن دستهای که بحث دربارة جرح و تعدیل راویان را جزو غیبت شمرده بر آن اعتراض کردهاند آن فقط به بحثی متعلق است که در آن، از حدود شرعیه جرح و تعدیل تجاوز شده باشد. حال اگر بدون ضرورت قصد عیبجویی، توهین و رسوا کردن کسی مقصود باشد، و یا در جرح و تعدیل، دامن اعتدال و انصاف از دست رفته باشد منصفانه نیست.
نقد منصفانه و ضروری راویان حدیث، امری است که بدون آن حتی ذخیره حدیث نمیتواند معتبر باشد. هرگاه شخصی پاک نیت به منظور حفاظت حدیث بر راویان ضعیف یا نادرست تنقید معتدل میکند، در واقع حق حدیث رسول صل الله علیه و آله و سلم را ادا کرده است.
شخصی به یحیی بن سعید قطان، امام معروف جرح و تعدیل، گفت: تو از خدا نمیترسی ودر مورد کسانی که تو آنها را دروغگو یا غیر مطمئن یا ضعیف میپنداری در روز قیامت علیه تو مخاصمه خواهند کرد؟ وی فرمود: دعوای این عده در روز قیامت علیه من بهتر از آن است که رسول الله صل الله علیه و آله و سلم مرا مورد مواخذه قرار دهد، و گوید: چرا از کسانی که در حدیث من کمی و بیشی روا داشتند، دفاع نمودی؟[2]
البته همان طور که حضرات محدثین ضرورت این امر را احساس فرمودند، که باید در مورد روایات حدیث بررسی کامل به عمل آید، و از میان آنان، صادق، کاذب، ثقه، غیر ثقه، قوی و ضعیف کاملاً مورد شناسایی قرار گیرند، همچنین برای محدود قرار دادن این عمل در چار چوپ حدود شرعی چند شرایط ضروری را نیز تعیین کردند که آنها را حافظ عبدالرحمن سخاوی در کتاب مستقلی به نام «الاعلان بالتوبیخ لـمن ذم التاریخ» نوشته و با تفصیل بیان کرده است که از همه آنها مقدمترین شرط، نیت است. یعنی مقصود، خیرخواهی راوی و حفاظت حدیث باشد.
دوم اینکه این عمل فقط در مورد کسی بیان شود که روایت حدیثی یا نفع و نقصان فرد یا جماعتی وابسته به او باشد و از اظهار آن، اصلاح آن شخص یا دور داشتن مردم از ضرر آن مدنظر باشد، و الا از عیوب کسی بیهوده بحث کردن و آن را مشغله خویش قرار دادن، امری اسلامی و پسندیده نیست. (و به هیچ عنوان جنبه اسلامی و مذهبی ندارد مترجم).
سوم اینکه (در بیان کردن و اظهار عیوب) هم فقط به مقدار ضرورت اکفتاء کند. (مثلاً بگوید) که فلان کس ضعیف یا غیر ثقه است یا وضع کننده روایت (روایت باف) است و بیش از این از الفاظی که بیانگر عیبجوییاند اجتناب ورزد هرچه گفته میشود بعد از تحقیق کاملی که برای او مقدور میسر بوده است، باید گفته شود.
چند نفر از امام بزرگ جرح و تعدیل «ابن المدینی» درباره پدر وی سوال کردند که او در روایت حدیث دارای چه درجه و مقامی است فرمود: این سؤال را از کسی دیگر بپرسید، ولی آنها اصرار کردند و گفتند ما میخواهیم نظر تو را دربارة وی بدانیم، آنگاه قدری سر خود را پایین انداخت و به تفکر افتاد و سپس سر را بلند کرده، فرموده:
«هو الدین، انه ضعیف»[3].
چون این مسأله مربوط به دین است ناچار باید بگویم که او ضعیف است!.
این بزرگواران کسانی بودند که جامع ادب دین و ادب رجال و حدود آن بودند. چون پدرش در روایت حدیث ضعیف بود در درجه اول خواست که جواب این سوال از زبان او درنیاید، ولی وقتی از طرف مردم اصرار شد آنگاه رعایت ادب دین مقدم قرار گرفت و بیش از مقدار لزوم و ضرورت، یک لفظ زاید هم بر زبان نیاورد.
خلاصه از این جهت است که آن بخش از تاریخ که به حفاظت حدیث تعلق دارد، یعنی بر راویانش تنقید و جرح و تعدیل است و بیان حالات آنان مورد بررسی قرار میگیرد. آن علوم ضروری و الزامی است که حجت شرعی قرار گرفتن حدیث رسول الله صل الله علیه و آله و سلم بر آن موقوف باشد. به همین دلیل در واجب و لازم بودن آنها برای احدی جای بحث و تردید نیست و این بخش مخصوص از تاریخ، با توجه به اهمیت خاصی که دارد نزد مورخان نیز تحت عنوانی مستقل به نام «اسماء الرجال» موسوم و جدا شده است.
حال بحث درباره بخش عمومی تاریخی که در عرف عام «تاریخ» نامیده شده است، باقی است.
بخشی که در آن، طوماری از تخلیق کائنات و فرود آمدن آدم علیهم السلام تا دوره خود تمام واقعات زمینی و آسمانی و اقالیم عالم و ملکها و خطهها و حالات خوب و زشت اشخاص نیک و بدی که در آن ممالک و جوامع به وجود آمدهاند، خصوصاً احوال انبیاء، صلحاء، ملوک، رؤساء و انقلابهای دنیا، جنگها فتوحات وغیره به هم ارتباط پیدا کردهاند.
دستور گرآوری این حکایات تاریخی در جهان خیلی کهنه و قدیمی است. درمیان مردم هر سرزمین و منطقه و بین هر طبقهای از مردم، اینگونه حکایتها هم سینه به سینه و از حفظ و مقداری هم به صورت نوشتهها در کتب نقل شده، از نسلها به نسلهای بعدی میرسیده است. امّا قبل از اسلام، جز مجموعهای از یک سری حرفهای شنیده شده و افسانهها و قصههای غیر مستند و عموماً بدون هرگونه تحقیق، چیز دیگری وجود نداشت.
اسلام پیش از همه، در دنیا ضرورت سند و اِسناد و تنقیح و تحقیق را برای هر نوع روایت احساس نمود و آن را امری لازم قرار داد و قرآن رأساً به آن راهنمایی و هدایت فرمود: ﴿إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَيَّنُوٓاْ﴾ [الحجرات: 6].
یعنی: «اگر شخصی غیر معتبر نزد شما خبری نقل کند آن را تحقیق کند».
کسانیکه تعلیمات، اقوال و افعال رسول الله صل الله علیه و آله و سلم را در کتابها یاداشت کردند، برای این طریق خاص، چندین فن ایجاد کردند که به وسیله آن علاوه بر آن که حدیث رسول الله صل الله علیه و آله و سلم نگهداری شد، در امور دیگری نیز برای نقل روایات اصولی تعیین گردید، و عموم تاریخهای دنیا که به وسیله مسلمانان نگارش آنها آعاز شد در آن نیز تا حدود ممکن رعایت همان اصول روایت مورد لحاظ قرار گرفت.
بنابراین، اگر گفته شود که تاریخ را به عنوان یک رشته معتبر و مستند فقط مسلمانان در دنیا معرفی کردهاند، هیچ مبالغه و اغراقی نخواهد بود.
تنها مسلمانان به مردم دینا درس نوشتن تاریخ و تنقیح آن را دادند. آن دسته از علمای امت که داستان پیامبران و سپس روایات حدیث را در غربالهای بسیار ریخته، نه تنها راست را از دروغ جدا کردند، بلکه از میان روایات صحیح و معتبر نیز، رتبه و درجات اعلی و ادنی را تعیین نمودند و در مورد حدیث، تاریخ اسماء رجال را از تاریخ عمومی جدا کرده آن را جزء حدیث قرار داده این خدمت بزرگ و مهم دینی را انجام دادند.
همین بزرگواران برای نوشتن عموم تاریخ عالم و ممالک و سلاطین و تاریخ قسمتهای مختلف جهان و جغرافیا نیز توجه خاصی مبذول فرمودند و شخصیتهای بزرگی از ائمه حدیث و تفسیر و اکابر علماء و فقهاء امت به نوشتن انواع و اقسام مختلف تاریخ، بذل عنایت فرمودند که نموداری از تفصیلات آن را حافظ عبدالرحمن سخاوی در نود صفحه از کتاب خود به نام «الاعلان بالتوبیخ لـمن ذم التاریخ» جمع فرموده است. این خود، مجموعهای مفید و جالب و شایسته مطالعه است، ولی در اینجا گنجایش نقل آن نیست.
غرض من از ذکر این ذکر این مطلب در اینجا فقط این است که علماء امت، تنها بر آن بخش از تاریخ که با حفاظت حدیث و بیان رجال حدیث تعلق دارد، اکتفاء نکردهاند، بلکه به نوشتن بخش عمومی تاریخ دنیا، جغرافیا و حالات ملوک و مشاهیر، و انقلابات و حوادث نیز همانند بخش خصوصی تاریخ توجه فرموده و اعتنا نمودهاند، و هزاران کتابهای کوچک و بزرگ نوشتهاند، و از این عمل آنان، واضح و ثابت میشود که این نوع تاریخ نیز در اسلام دارای منزلت است زیرا فواید دینی و دنیوی زیادی برای انسانها به آن بستگی دارد.
حافظ سخاوی در چهل صفحه نخست کتاب خود، فواید و فضایل تاریخ و اقوال علماء و دانشمندان اسلام را دربارة آن گردآوری نموده است.
مقام و منزلت فن تاریخ در اسلام
فضایل و فواید فن تاریخ که علامه سخاوی آن را با نهایت تفصیل در پرتو اقوال علماء و دانشمندان ثابت کرده است، برزگترین و جامعترین غرض و فایده آن، عبرت حاصل کردن، و از عروج و نزول و حوادت و انقلابات دنیا درس بیثباتی دنیا را آموختن، فکر و غم آخرت را بر همه مقدم داشتن، و استحضار قدرت عظیم الهی و انعامات و احسانات خداوندی، و از احوال انبیاء و صلحاء امت نورانیت قلب به دست آورده، و از انجام بد کفار و فجار، عبرت حاصل کرده، از کفر و معصیت، اهتمام اجتناب و از تجربیات حکماء پیشین فواید دین و دنیا اندوختن و ..... میباشد.
با این همه فواید و فضایلی که فن تاریخ دربر دارد و با آن همه اهمیتی که دارا است، هیچکس تا با حال چنین مقامی به تاریخ نداده است که عقاید و احکام شریعت اسلام از آن استنباط شود. یا مثلاً درباره مسائلی که برای ثبوت آنها نیاز به دلایل شرعی قرآن و سنت و اجماع و قیاس وجود دارید، روایات تاریخی، مؤثر دانسته شود، یا بر اساس روایات تاریخی درباره مسائلی که از قرآن و سنت یا اجماع ثابت شده است شک و تردید روا داده شود.
علت این است که گرچه تاریخ اسلام مانند تاریخهای زمانه جاهلیت، افسانههای غیر مستند و غیر قابل اعتماد نیست و علمای امت در تاریخ نیز برحسب استطاعت، اصول روایت را تعیین نموده، در مورد مستند و معتبر قرار دادن آن کوشش زیاد کردهاند، ولی در هنگام مطالعه تاریخ و بهرهبرداری از آن از دو نکته نبیاد صرفنظر نمود، زیرا هرکس از آن دو نکته صرفنظر نماید، ممکن است که از فن تاریخ بهرهبرداری غلط و اشتباه کرده و در مغالطهها و اشتباهات گمراه کننندهای مبتلا شود.
تفاوت بزرگ روایات حدیث و روایات تاریخ
نکته اول این است هر صحابیای که احادیث رسول الله صل الله علیه و آله و سلم یعنی اقوال و اعمال آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم را شنیده یا دیده است، آن را بنا به فرمان پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم ، یک امانت الهی قرار دادهاست که رسانیدن آن به افراد امت وظیفه او بود.
رسول الله صل الله علیه و آله و سلم فرموده است: «بَلِّغُوا عَنِّى وَلَوْ آيَةً».
یعنی: «احادیث مرا به امت برسانید اگرچه یک آیت هم باشد».
در اینجا از آیت، آیه قرآن را هم میتوان مراد گرفت، ولی از نسق کلام، متبادر این است که مراد از آن تبلیغ احادیث آن حضرت است و مراد از «یک آیه» این است که گرچه جمله مختصری هم باشد، سپس در خطبه حجة الوداع فرمودند: «فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ». یعنی: «حاضران این گفتههای مرا به غایبان برسانند».
پس از اینگونه ارشادات رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم ، برای احدی از صحابه امکان نداشت که کلمات طیبات آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم یا اعمال و افعال آن حضرت را که صحابه کرام از آنها اطلاع داشتند، نه تنها برای مسلمانان واضح است، حتی کفار نهیز از آن اطلاع دارند و با کمال حیرت آن را اعتراف مینمایند که آنها اجازه نمیدادند آب مستعمل در وضوی آن حضرت به زمین بریزد، بلکه آن را بر سینهها و صورتهای خود میمالیدند.
اگر برای آنها در مورد حفاظت حدیث و تبلیغ، آن اوامر و احکام مذکور هم صادر نمیشد، باز هم تصور نمیرود کسانی که مویهایی را که از تن مبارک رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم جدا شده بود و ملبوسات کهنه آن حضرت را با جان و دل نگهداری میکردند و در مورد آب مستعمل وضوی آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم به خود اجازه نمیدادند که ضایع شود، اجازه دهند که تعلیمات ایشان و احادیث آن حضرت ضایع گردند و اهتمام حفاظت آن را ننمایند.
خلاصه: اولاً محبت والهانه صحابه کرام داعی و محرک این امر بود که هر جمله و هر حدیث آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم را از جانهای خود بیشتر مراقبت و محافظت نمایند.
مزید بر آن، فرمانهای صادر شده از طرف آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم در مورد حفاظت و تبلیغ اقوال و افعال ذات گرامی رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم هیچ شخصیت دیگری چنین اهمیتی کسب نکرده است که هر حرفش را با نهایت تعمق گوش داده و یاد کرده شود و سپس برای رسانیدن آن به مردم، کسی را فکر و غمی دامنگیر شود.
سرگذشت پادشاهان و حالات و ملکها و خطهها و انقلابهای زمانه، مسلماً با کمال شوق مورد مطالعه قرار میگیرند و به آنها گوش داده میشود، ولی هیچکسی فکر آن را ندارد که برای کاملاً از بر یاد کردنش هم اهتمام ورزد و هم برای رسانیدنش به دیگران.
خلاصه: چون خداوند متعال میخواست به حدیث رسول صل الله علیه و آله و سلم در احکام شرعیه عملاً درجه قران را بدهد و آن را حجت شرعیه قرار دهد و محبت و اطاعت غیر قابل قیاس صحابه کرام را نسبت به رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم که بدیهی است هیچ شخصیتی دیگر را از شخصیتهای دنیا حاصل نیست، اولین وسیله آن قرار داد. به همین جهت وقایع و روایات تاریخی به هیچ عنوان نمیتوانند دارای درجهای باشند که روایات حدیث آن را دارند.
رسول الله صل الله علیه و آله و سلم بر این امر مأموریت داشت که قرآن مجید و تعلیمات رسالت را به هرگوشه دنیا و نسلهای آینده برساند برای این امر، برنامهریزی دقیقی به وسیله محبت والهانه صحابه کرام انجام گرفت. و دیگر یک انتظام قانونی بر مبنای اصول بسیار حکیمانهای از طرف خود رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم بدین نحو صورت گرفت که از یک سو بر هر صحابی فرض قرار داد شد که هر جملهای درباره دین، از رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم بشنود، یا عملی از آن مشاهده کند، آن را حتماً به امت برساند و از سوی دیگر خطری را که عادتاً در موقع شایع کردن و عمومی قرار دادن یک قانونی پیش میآید، که به علت نقل در نقل قرار گرفتن و سر زبانها بودن کم و زیاد میشود و اصل واقعیت و حقیقت الامر غایب و پنهان میشود، نیز سد باب فرموده از آن جلوگیری نمود بدین نحو که اشاره فرمود:
«مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّدًا، فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ».
«هرکس عمداً بهسوی من حرف دروغی را منسوب کند جایش در جهنم است».
این وعید شدید (اخطار شدید) صحابه کرام رضی الله عنه و علماء حدیثی را که بعداً آمدند، در نقل روایت، چنان به احتیاط وا داشته که تا زمانی که پس از تحقیق و تنقید زیاد ثبوت حدیثی به دست نیاید، از منسوب کردن آن حضرت، گریز نمودند. محدثانی که بعداً آمدند و حدیث را به صورت ابواب و فصول، تدوین و تصنیف نمودند، همه آن بزرگواران از میان صدها هزار احادیث که حفظ و یا نوشته بودند با همان نوع تنقید و تحقیق فقط چند هزار حدیث را در کتابهای خود گنجاندند، علامه سیوطی در «تدریب الراوی» نوشته است:
امام بخاری فرمود: «من یکصد هزار حدیث صحیح و دویست هزار حدیث غیر صحیح از بر یاد دارم که از میان آن کتاب صحیح بخاری را انتخاب کرده است. «چنانکه در صحیح بخاری کلاً چهار هزار حدیث غیر مکرر وجود دارد».
امام مسلم میگوید:
«من از میان سیصد هزار حدیث کتاب صحیح خود را نوشتهام. در آن چهار هزار حدیث غیر مکرر وجود دارد».
امام ابوداود میگوید:
«من پانصد هزار حدیث رسول الله صل الله علیه و آله و سلم را نوشتهام و از میان آنها کتاب سنن را تنظیم نمودهام که در آن چهار هزار حدیث موجود است».
امام احمد میگوید:
«من احادیث مسند احمد را از میان ششصد و پنجاه هزار حدیث انتخاب کردهام».
در پرتو چنین توفیقات الهی و انتظام حکیمانه رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم ، روایات احادیث ایشان با احتیاط خاصی گردآوری شد و بعد از کتاب الله، حجت شرعی و در رتبه دوم قرار گرفت.
اولاً، به این جهت که برای مردم لزومی نداشت که وقایع و حوادث را فرا گرفته و سپس برای رسانیدن آنها به مردم اهتمام ورزند.
ثانیاً، نویسندگان سایر کتب تاریخ، روایات تاریخی را براساس همان معیاری میسنجیدند، که معیار سنجش روایات حدیث است و پس از همان نوع تنقید و تحقیق یک روایت تاریخی را درج کتاب مینمودند، در این صورت جایی که در مجموعه حدیث حدود چهار صد و سه یا چهار صد و چهار هزار حدیث انتخاب شده بود. در این میان روایات تاریخی به حدود چهار صد هم نمیرسد. بدین ترتیب، نود و نه در صد روایات تاریخ به فراموشی سپرده شد و از بین رفت و بسیاری از فواید دینی و دنیوی که در این روایات وجود داشت، از دست رفت.
به همین جهت آن دسته از ائمه حدیث که کتابهای حدیثشان به منزله اصول معتمد علیه قرار دارند و در آن کتب، راویان را ضعیف قرار داده، روایات آنان را ترک کردهاند، هرگاه در پهنه تاریخ وارد شوند، روایات همان راویهای ضعیف را نیز در کتاب خود درج مینمایند.
مثلاً واقدی، سیف بن عمر وغیره را ائمه حدیث در رابطه با حدیث، ضعیف حتی از آن هم شدیدتر مجروح قرار دادهاند، ولی در رابطه با مسائل تاریخی و مغازی و سیره همان ائمه حدیث در نقل روایات آنان، هیچ مانعی احساس نمیکنند.
این تفاوت بین حدیث و تاریخ را کسانی که بر مبنای اعتماد، به روایات تاریخی، روش اشتباه تعیین مقام صحابه کرام و رویة غلط نسبت دادن اتهامات را به آنان اختیار نمودهاند، نیز در نوشتههای خود و در کتب خود پذیرفته و تسلیم نمودهاند. لذا بحث پیرامون تشریح این فرق و تفاوت بیش از این لازم نیست.
خلاصه بحث، این است که تاریخ عموم دنیا و کتب مدوّنه در آن رشته، مانند فن حدیث، فقه و عقاید نیست تا بدان سبب داعیهای برای ضرورت تنقیح و تنقید روایات مربوط به آن پیش آمده باشد یا بدون امتیاز صحیح و سقیم مقصود تاریخ نگار از آن حاصل نشده باشد.
به همین جهت در فن تاریخ در جمعآوری هرگونه روایات قوی و ضعیف و صحیح و سقیم بدون نقد و تبصره مضایقهای روا داشته نشده است.
همان دانشمندانی که در علوم قرآن و سُنّت مهارت کافی دارند و در تنقید و تحقیق و جرح و تعدیل استاد بودهاند، وقتی در فن تاریخ کتابهایی تصنیف میکنند، گرچه مانند تواریخ زمان جاهلیت، حرفهای کوچه و بازار و افسانهها را در آن نمیگنجانند، بلکه اصول روایات را مراعات نموده روایت با سندش نقل میکنند (و به همین علت هم تواریخ اسلامی به لحاظ رتبه تاریخی از حیث صدق و اعتماد، بر عموم تواریخ جهان برتری دارد). ولی در فتن تاریخ همان دانشمندان هم آن نوع تفحّص و بررسی احوال راویان را که در فن حدیث وغیره معمول میدارند، معمول نداشتهاند.
در صفحات گذشته بیان شده که اگر فن تاریخ اینگونه مورد بررسی قرار گرفت، نود و نه در صد تاریخ دنیا از بین میرفت و فوایدی از قبیل: عبرت، حکمت تجارت جهان که با این فن ارتباط داشت، نابود میشد، و مردم دنیا از آن محروم میماندند.
ثانیاً، چون مقاصد احکام شرعیه و عقاید با آن ارتباط نداشت و لزومی هم برای ملحوظ داشتن چنان احتیاطی و تنقیدی وجود نداشت، به همین دلیل ائمه جرح و تعدیل نیز در فن تاریخ، طریق توسّع را اختیار نمودند و هرگونه روایات را اعم از ضعیف و قوی جمعآوری و از اشخاصی اعم از ثقه و غیر ثقه، نقل روایت نمودند، چنانکه تصریحات خود ائمه بر این واقعیت گواه است.
ابن صلاح، استاد معروف حدیث و اصول حدیث، در کتاب «علوم حدیث» خود میفرماید: «وغالب على الأخباريين الاكثار والتخليط فيما يروونه»[4]. «و اغلب کار مورخان، اکثار (جمع روایات کثیره) و تخلیط (مخلوط کردن و آمیختن صحیح و سقیم) است».
علامه سیوطی در [«تدریب الراوی» ص: 295] نیز عیناً همین مطلب را نوشته است و همچنین در «فتح الـمغیث» وغیره نیز همین مطلب منقول است. ابنکثیر که در حدیث و تفسیر، امام مشهوری است، و به ناقد بودن شهرت زیادی دارد، وقتی در فن تاریخ، کتاب «البدایة والنهایة» را مینویسد، میبینیم که آن اهمیت به تنقید باقی نمیماند.
در [ص: 202 جلد هشتم «البدایة والنهایة»] پس از نقل بعضی روایات تاریخی، مینویسد: «صحت آن از نظر این جانب مشتبه میباشد، ولی چون قبل از من ابن جریر و غیره این روایت را نقل کردهاند، من نیز آن را نقل کردم و اگر آنها از آن ذکری به میان نمیآوردند من هم در کتاب خود نمیآوردم».
بدیهی است که وی در مورد تحقیق یک حدیث، هرگز به خود اجازه نمیدهد که باوجود مشتبه بودن صحت آن، بگوید: چون فلان نویسنده قبلی نوشته است من هم مینویسم، این حیثیت اختصاصی تاریخ بود که علامه ابن کثیر هم این فراخ دستی را روا داشته.
درحالیکه ابن کثیر در بسیاری از روایات طبری تنقید و آن را رد کرده است.
همه این مطالب شاهد بر این امرند که در فن تاریخ، این نقّادان بزرگ نیز همینطور شایسته دانستهاند که در مورد یک واقعه، تمام روایاتی که به دست بیایند، همه یکجا جمع شوند و وظیفه جرح و تعدییل و نقد و تبصره برعهده اهل علم واگذار گردد. این مطلب یک اشتباه غیر اختیاری نیست که از یک شخص سر زده باشد، بلکه در فن تاریخ روش تعمّدی تمام ائمه فن همینگونه است که در این فن ذکر روایات ضعیف و سنگین بدون نقد، عیب به شمار نمیآید. زیرا آنها میدانستند که منظور از این روایات ثابت کردن عقاید و احکام شرعیه نیست، بلکه منظور تحصیل فوایدی مانند عبرت، نصیحت، آگاهی از تجارب ملل و اقوال و غیره میباشد.
بدیهی است که این مظور بدون به کار بردن روش نقد ممکن است به دست بیاید و اگر شخصی بخواهد از این روایات تاریخی بر مسئلهای استدلال کند که با عقاید اسلامی یا احکام عملیه ارتباط دارد، موظف است که برای نقد و جرح روایات و راویان از همان ضوابطی استفاده کند که برای روایات حدیث لازم و ضروری دانسته شده است بدون ملحوظ داشتن این نکته، استدلال از وی جایز نیست، و این بهانه که در کتاب تاریخ فلان امام حدیث و ثقه عظیم، این روایت موجود است، او را از چنین مسئولیتی سبک بار نخواهد کرد.
این مطلب را با طرح این مثال، روشنتر میکنیم که مثلاً از میان ائمه مجتهدین و فقهاء امت، تعداد زیادی هستند که در علم طب هم مهارت دارند مانند امام شافعی وغیره و بعضی از آنان در فن طب، کتاب نیز تألیف کردهاند.
حالا اگر آنان در یکی از کتب طب در ضمین بیان خواص آثار مواد مختلف بنویسند که در شراب فلان خاصیت و اثر وجود دارد، یا در گوشت و پوست و موی خوک فلان خواص و آثار وجود دارد، باز شخصی در کتاب طب این کلام و گفته آن ائمه را بخواند و این اشیاء را جایز یا حلال قرار دهد، و در موقع استدلال بگوید که فلان امام یا عالم در کتاب خود نوشته است و آنجا ذکری از حرام بودن آن به میان نیاورده است، آیا این استدلال وی صحیح و درست است؟
این مثال، مثالی فرضی نیست (بلکه واقیعت نیز دارد - مترجم) چنانکه شیخ جلال الدین سیوطی که از علمای بزرگ امت اسلام است و شاید هیچ فنی نیست که در آن تألیف و تصانیفی نداشته باشد. درباره بزرگی و تقدس وی هیچ کس تردیدی ندارد، ولی کتاب وی را به نام «کتاب الرحمة فی الطب والحکمة» ملاحظه فرمائید، نسخههای دارویی که برای معالجه و مداوای امراض گوناگون نوشته است، درمیان آنها بسیاری از موارد حرام نیز وجود دارد، پس اگر شخصی به استدلال از این کتاب پرداخته آنها را جایز ثابت نماید و این جواز را به علامه سیوطی نسبت دهد، بدیهی است که هیچ آدم صحیح الحواسی نمیتواند آن را باور کند. همچنین تعداد زیادی از دیگر علماء و فقهاء که در فن طب تصانیف نوشتهاند، در همه آنها خواص و آثار اشیاء حرام بیان و روش استفاده آنها نیز ذکر گردیده است. حتی خواص خون، ادرار، مدفوع انسان، شراب و گوشت خوک نیز نوشته شده است و در آنجا این ضرورت محسوس و ملموس نشده است که حرام بودن آن اشیاء نیز ذکر شود، زیرا این بحث را از موضوع بحث طب خارج دانستهاند و در دیگر کتابهای مربوط به فقه اسلامی نوشته و بیان شده است.
اگر از اینگونه کتب طبی آنان، کسی استدلال کرده اشیاء محرمه را به نام آن مؤلفان حلال قرار دهد، تقصیر از آن مؤلفان یا تقصیر از علامه سیوطی نخواهد بود که چرا آنان در کتاب مربوط به فن طب، خواص اشیاء حرام را نوشتهاند. زیرا مقتضا و موضوع این رشته علمی همین است که خواص و آثار تمام چیزها باید نوشته شود و محل بحث درباره حرام و حلال بودن آنها این رشته نیست. در جایی که محل بحث حلت و حرمت است، حرام بودن آنها را نوشتهاند.
پس، دانشمند و مجتهد مقصر، کسی است که از این واقعیت صرف نظر و غضِّ بصر نموده از کتابهای طبی، مسائل حلال و حرام را استنباط مینماید، نه از آن مؤلفان بزرگوار.
پس از این مقدمه طویل به اصل موضوع سخن باز میگردیم و میگوییم کسانیکه سعی کردهاند تا قضیه مشاجرات صحابه رضی الله عنهم (اختلافات بین صحابه) را بر مبنای روایات تاریخی تحلیل نموده و براساس آن تحلیل، حکم صادر نمایند، از این نکته دچار اشتباه و مغالطه گردیدهاند که این روایات تاریخی از کتابهایی اخذ شده است که نویسندگان آنها، از علماء بسیار مطمئن و از ائمه حدیث و تفسیر به شمار میآیند و به نکته دیگر توجه نشده است، که آنان در این کتابها به بحث عقاید و اعمال شرعیه نپرداختهاند، بلکه کتابی در فن تاریخ نوشتهاند که در آن، به جمع کردن هرگونه روایات اعم از صحیح و سقیم بدون توجه به نقدی که بین آنان معمول و مرسوم است، پرداخته و اکتفا نمودهاند.
البته اگر کسی میخواهد از اینگونه روایات تاریخی، مسائل عقیدتی یا عملی را ثابت کند آنگاه وظیفه و مسئولیت نقد و تحقیق روایت و راوی بر حسب روش محدّثانه بر عهده خود او خواهد بود، و آن ائمه فن از آن برئ الذمه میباشند.
علماء و محققان این مطلب را کاملاً توضیح دادهاند که در باب عقاید و اعمال شرعیه کسی حق ندارد روایات تاریخی را که عموماً مجموعهای مخلوط و آمیخته از روایات صحیح و سقیم و معتبر و غیر معتبر است، به عنوان سند و دلیل مسئلهای عرضه نماید و یا بدون تحقیق محدثانه از آن استدلال نموده مسئلهای شرعی را ثابت کند.
حالا باید بررسی شود که آیا موضوع «مشاجرات صحابه» موضوعی مربوط به تاریخی عمومی است، یا مربوط به عقاید و احکام شرعی است؟.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر