موضوع مشاجرات صحابه رضی الله عنهم
تمام امت اسلامی بر این مطلب اتفاق نظر دارند که موضوع شناخت صحابه و معرفت درجات آنان و بررسی اختلافات بین آنان، مسئلهای مربوط به تاریخ عمومی نیست، بلکه موضوع، معرفت (شناسایی) صحابه یکی از بخشهای مهم علت حدیث به شمار میآید چنانکه علامه حافظ ابن حجر در مقدمه «اصابه» و حافظ ابن عبدالبر در مقدمه «استیعاب» با کمال وضاحت بیان فرمودهاند و مقام صحابه کرام رضی الله عنهم و تفاضل درجات بین آنها، اختلافاتی را که میان آنان بروز نموده است، علماء امت از مسائل اعتقادی قرار داده و در تمام کتابهای عقاید اسلامی آن را تحت یک باب مستقل نوشتهاند.
بدیهی است اینگونه مسائل که به عقاید اسلامی تعلق دارند، و بر مبنای همین مسائل، بسیاری از فرق اسلامی تقسیم شدهاند، برای اظهار نظر پیرامون آن و برای حل و فصل آن، نیاز به حجتهای شرعیهای قوی، مانند نصوص قرآن و سنت و اجماع وجود دارد.
در مورد این بحث، اگر کسی بخواهد از روایتی استدلال کند، واجب است که آن را طبق اصول نقد محدثین تحقیق و بررسی کند بررسی و جستجوی آن میان روایات تاریخی و اعتماد بر آن اشتباهی اساسی و اصولی به شمار میآید.
اگرچه آن تواریخ از نوشتههای علماء ثقه حدیث و بیسار معتمد هم باشند، زیرا حیثیت فنی آن صرفا تاریخی است که در آن، جمعآوری روایات صحیح و سقیم عموماً صورت گرفته است.
به همین جهت وقتی حافظ حدیث امام عبدالبر در موضوع معرفت صحابه رضی الله عنهم کتاب جالب خود «الاستیعاب في معرفة الأصحاب» را نوشت، علماء امت با نگاهی تقدیر و تشکرآمیز توجه کردند، ولی چون در آن بعضی روایات تاریخی غیر مستند را درباره مشاجرات صحابه نوشته بود، اغلب علماء امت و ائمه حدیث، این عمل را برای این کتاب یک عیب و لکهای بزرگ دانستهاند.
علامه ابن صلاح امام حدیث قرن هشتم هجری که کتاب «علوم الحدیث» او روح اصول حدیث قرار داده شده است و محدثانی که بعد از وی از آن اقتباس نمودهاند در باب سی و نهم از کتابش تحت عنوان «انواع» در مورد معرفت صحابه رضوان الله علیهم أجمعین بحث کرده، مرقوم میفرماید:
«هذا علم كبير قد ألف الناس فيه كتبا كثيرة ومن أجلها واكثرها فوائدا «کتاب الأستیعاب» لابن عبدالبر لولا ما شانه به من ايراده كثيرا مما شجر بين الصحابة وحكاياته عن الأخباريين لا الـمحدثين وغالب على الخباريين الاكثار والتخليط فيما يروونه»[1].
«معرفت صحابه علمی است بسیار بزرگ که مردم در این باره کتابهای زیادی نوشتهاند، که از باارزشترین و سودمندترین آنها کتاب «الاستیعاب» تألیف علامه ابن عبدالبر میباشد. به شرطی که آن را با آوردن بسیاری از آنچه بین صحابه بطور مشاجره گذشته بود و با آوردن بسیاری از حکایات منقوله از مورخان به جای محدثین معیوب نمیساخت و بر مورخان این نحوه فکر غالب است که میخواهند روایات کثیره را جمعآوری کنند و مخلوط میسازند صحیح و سقیم را».
همچنین علامه سیوطی در «تدریب الراوی» درباره علم معرفت صحابه بحث کرده، از کتاب استیعاب علامه ابن عبدالبر تقریباً با همان الفاظ یاد کرده است که در سطور بالا از کتاب اصول حدیث ابن صلاح، نقل گردید و در آن از ذکر روایات تاریخی در بحث مشاجرات صحابه شدیداً اعتراض کرده است[2].
سایر محدثان در «فتح الـمغیث» وغیره بر این نحوه عمل این عبدالبر اشکال وارد کردهاند که چرا چنین شخصی در مبحث مشاجرات صحابه که یک مساله عقیدتی است، روایات تاریخی را وارد نموده است.
علت اعتراض بر ابن عبدالبر این است که کتاب وی به نام «الاستیعاب» از کتابهای معمولی تاریخ نیست، بلکه کتابی است در مورد «علم معرفت اصحاب رضی الله عنهم » که جزء «علم حدیث» است.
اگر ابن عبدالبر نیز در مورد عموم تاریخ کتابی را مینوشت و در آن روایات غیر مستند تاریخی را میآورد، غالباً کسی بر وی اعتراض نمیکرد. چنانکه بر کتابهای تاریخی، هیچیک از ائمه حدیث مانند ابن جریر، ابن کثیر، وغیره، این اعتراض را نکرده است.
پارهای از خصوصیات ویژه صحابه کرام
در صفحات گذشته این مطلب توضیح داده شد که گروه مقدسی که نامش صحابه کرام است همانند سایر افراد و رجال عامه امت نیستند. آنها به علت این که درمیان رسول الله صل الله علیه و آله و سلم و امتش، واسطه مقدسی هستند، دارای مقامی خاص و از عموم امت متمایزاند. این مقام و رتبه و این امتیاز از نصوص و تصریحات قرآن و سُنّت به آنها اعطاء شده است و به همین جهت امَّت اسلامی بر آن اجماع کردهاند، و کسی نمیتواند و حق ندارد آن را در انبار روایات صحیح و سقیم تاریخ پنهان کند یا پوشیده نگه دارد.
حتی اگر در ذخیره حدیث هم روایتی دیده شود که این مقام و رتبه و این امتیاز آنان را مجروح سازد (و شان رفیع آنان را معیوب جلوه میدهد - مترجم) آن (نوع روایت حدیث) هم در مقابل نصوص صریحه قرآن و سُنّت و اجماع امت، متروک خواهد بود، تا چه رسد به روایات تاریخی (برخی از اینگونه نصوص از قرآن و سنَّت در ذیل درج خواهد شد به آن توجه فرمائید - مترجم).
1- ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ﴾ [آلعمران: 100].
«شما بهترین امتی هستید که برای (نفع و اصلاح و ارشاد) مردم به وجود آورده شدید».
2- ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ﴾ [البقرة: 143].
«و شما را گروهی قرار دادهایم که (از هر نظر) در نهایت اعتدال (میانهروی) است تا شما در مقابل (مخالفان) گواه باشید».
مخاطبان اصلی و مصداق اولی این هر دو آیه صحابه کرام هستند، اگرچه سایر امت نیز میتوانند برحسب اعمال خود در آن داخل شوند، ولی مصداق صحیح این دو آیه، بودن صحابه کرام به اتفاق مفسران و محدثان ثابت است. در این آیهها بعد از نبی اکرم صل الله علیه و آله و سلم از همه انسانها افضل و اعلی و عدل و ثقه بودن صحابه کرام بطور وضوح ثابت میشود. (ذکره ابن عبدالبر في مقدمة الاستیعاب) و علامه سفارینی در شحر «عقیدة الدرة الـمضیئة» این مطلب را مسلک جمهور امت قرار دادهاست که بعد از انبیاء علیهم السلام صحابه کرام «افضل الخلایق» هستند.
ابراهیم ابن سعید جوهری میگوید: من از حضرت ابوامامه پرسیدم: از میان این دو نفر، حضرت معاویه رضی الله عنه و عمر بن عبدالعزیز رحمه الله کدام افضل است؟ او در جواب گفت:
«لا نعدل باصحاب محمد صل الله علیه و آله و سلم أحداً»[3].
«ما هیچکس را با اصحاب رسول الله صل الله علیه و آله و سلم برابر و مساوی نمیدانیم تا چه رسد به افضل دانستن».
(یعنی حضرت عمر بن عبدالعزیز رحمه الله که یک تابعی جلیل القدر و بزرگوار و خلیفه عادلی است هرچند فضیلت داشته باشند ما آن را با حضرت امیر معاویه رضی الله عنه که صحابی عظیم الشان رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم است، برابر هم نمیدانیم تا چه رسد به افضلیت. لذا این سوال و تقابل اصلاً بیمورد است - مترجم).
3- ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِ﴾ [الفتح: 29].
«محمد صل الله علیه و آله و سلم رسول خدا است، و کسانیکه صحبت یافته او هستند در مقابل کافران سخت و تند و با همدیگر مهرباناند، تو میبینی آنان را گاهی در رکوع و گاهی در سجده و به جستجو و تلاش خشنودی الله مشغولاند، آثارش به سبب تأثیر سجده بر چهرههایشان ظاهر است».
عامه مفسرین، امام قرطبی وغیره گفتهاند که جمله: ﴿وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ﴾ عمومیت دارد، و در مفهومش کلیه گروههای صحابه کرام رضی الله عنهم داخل است و در آن تعدیل، تزکیه و مدح تمام صحابه کرام از جانب مالک کائنات آمده است.
ابوعروه زبیری میگوید: ما روزی در مجلس امام مالک حاضر بودیم، اهل جلسه، بحث شخصی را به میان آوردند که بعضی از صحابه کرام رضی الله عنهم را بد میگفت. آنگاه امام مالک رضی الله عنه این آیه را تا جمله: ﴿لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَ﴾ تلاوت فرمود، و سپس گفت: هرکسی که نسبت به احدی از صحابه رسول الله در دل خود «غیظ» داشته باشد در مفهوم این آیه داخل است، یعنی ایمانش در مخاطره قرار دارد، زیرا در آیه، غیظ داشتن نسبت به هر صحابی از علائم کفار قرار داده شده است. در مفهوم ﴿وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ﴾ جماعت صحابه بدون استنثنا داخل است.
4- ﴿يَوۡمَ لَا يُخۡزِي ٱللَّهُ ٱلنَّبِيَّ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ﴾ [التحریم: 8].
«روزی که خداوند پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و کسانی را که (به اعتبار دین) همراه وی هستند، ذلیل و رسول نخواهد کرد».
در مفهوم ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ﴾ همه صحابه کلاً بدون هیچ استثنایی داخل هستند[4].
5- ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ﴾ [التوبة: 100].
«و مهاجران و انصاری که (در ایمان آوردن) بر همه سابق و مقدم هستند و (از سایر امت) کسانیکه با خلوص نیست از آنها پیروی نمودند، خداوند از همه آنها خشنود شد و آنها نیز از او راضی شدند و خداوند بر ایشان باغهایی را مهیا ساخته است که در زیر آنها نهرها جاری و روان است».
در این آیه ذکر دو گروه به میان آمده است یکی سابقین اولین، دیگر کسانیکه بعداً ایمان آوردهاند، و درباره هردو گروه این اعلامیه صادر شده است که خداوند متعال از آنها راضی است و آنان نیز از او را راضی هستند و برای آنان مقام والای بهشت مقرر شده است که در آنجا همه صحابه کرام حضور خواهند داشت.
ابن کثیر در ذیل تفسیر خود و ابن عبدالبر در مقدمه الاستیعاب در پاسخ به این سوال که از میان مهاجران و انصار پیشین چه کسانی مراد هستند، دو قول نقل کردهاند: یکی اینکه سابقین اولین کسانی هستند که با رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم به جانب هر دو قبله یعنی بیت الله و بیت المقدس نماز خواندهاند. این قول از ابو موسی اشعری رضی الله عنه و سعید بن مسیب و ابن سیرین و حسن بصری نیز منقول است. (ابن کثیر)
خلاصه این قول این است که پیش از تحویل قبله از بیت المقدس بهسوی بیت الله که در سال دوم هجرت به وقوع پیوسته است کسانی که مسلمان شده و شرف صحابی بودن را دریافتهاند از سابقین اولین هستند.
دوم اینکه سکانی که در «بیعت رضوان» یعنی در واقعه «صلح حدیبیه» که در سال ششم هجری واقع شده است شریک بودهاند از سابقین اولین به شمار میآیند. این قول از امام شعبی روایت شده است (ابن کثیر استیعاب)
قرآن کریم درباره صحابهای که در موقع حدیبیه زیر درخت با رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم بیعت کردهاند اعلان عام فرموده است:
﴿لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ﴾ [الفتح: 18][5].
به همین جهت نام این بیعت «بیعت رضوان» قرار گرفت. در حدیثی از حضرت جابر بن عبدالله رضی الله عنه روایت است که رسول الله صل الله علیه و آله و سلم فرمودند:
«لاَ يَدْخُلُ النَّارَ أَحَدٌ مِمَّنْ بَايَعَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ»[6].
«در دوزخ نخواهد رفت هیچیک از کسانیکه در زیر درخت بیعت کردند».
به هرحال، سابقین اولین چه آن دسته باشند که بهسوی قبلتین نمازگزاردهاند، یا کسانیکه در بیعت رضوان شریک بودهاند، یا آنهایی که بعد از آنها شرف صحابیت را یافتهاند، خداوند متعال همه را در خطاب ﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ﴾ داخل کرده، و برای همه آنها اعلان خشنودی کامل خود و وعده نعمتهای ابدی جنت را فرموده است. علامه ابن کثیر بعد از نقل این مطلب چنین مینویسد:
«يا ويل من ابغضهم أو سبهم أو سب بعضهم (إلى قوله) فاين هؤلاء من الايمان بالقرآن اذيسبون من رضي الله عنهم» (ابن کثیر).
«عذاب الیم است برای کسانی که با این بزرگواران یا با بعضی از آنان عداوت و کینه در دل بدارند یا آنها را دشنام دهند و بدگویی کنند. پس آنها با ایمان به قرآن چه سنبتی دارند وقتی که به کسانی دشنام میدهند که خداوند از آنها راضی شده است».
علامه ابن عبدالبر در مقدمه استیعاب پس از همین آیه چنین مینویسد: «ومن رضي الله عنه لم يسخط عليه أبداً إن شاء الله تعالى».
«کسیکه خداوند یکبار از وی راضی شده، دیگر هیچگاه از او ناراضی نخواهد شد، إن شاء الله تعالی».
منظور این است که خداوند متعال که به تمام امور گذشته و آینده عالم و دانا است، فقط از کسی راضی میشود که میداند در آینده نیز برخلاف رضای الهی کاری نجام نخواهد داد. لذا اعلان رضایت الهی، درباره کسی تضمین این مطلب خواهد بود که خاتمه و انجام وی نیز بر خیر و صلاح و روش محمود و پسندیده خواهد بود و در ازمنه بعد نیز عملی از وی برخلاف رضای پروردگار صورت نخواهد گرفت.
همین مطلب را حافظ ابن تیمیه در شرح «عقیده واسطیه» و سفاریتی در شرح «دره مضیه» نیز نوشتهاند. از این توضیح جواب شبههای که از طرف ملحدان مطرح میشود نیز داده شده و آن اینکه این اعلامیههای قرآن مربوط به روزهایی است که حالات آنها درست بود، بعداً العیاذ بالله حالات آنان خراب شد. لذا آنها دیگر استحقاق و ارزش این انعام و اکرام. را ندارند.
«نعوذ بالله منه» از نتیجه این (شبهه خبیثه) چنین برمیآید که (معاذ الله) خداوند متعال در آعاز امر، به علت ندانستن انجام آنها (و به سبب بیخبری از عاقبت کارشان) راضی و خشنود شده بود، و بعداً این حکم عوض شد. «نعوذ بالله منه»
در این جا شاید کسی را از حدیث «إِنِّي فَرَطُكُمْ عَلَى الْحَوْضِ». شبهه پیش آید که در آن حدیث، چنین آمده است:
«ليردن على أقوام أعرفهم ويعرفونني ثم يحال بيني وبينهم». وفي روایة: «فَأَقُولُ أَصْحَابِى. فَيَقُولُ لاَ تَدْرِى مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ»[7].
از ظاهر الفاظ حدیث، چنین برمیآید که در میدان حشر، بعضی از اصحاب رسول الله صل الله علیه و آله و سلم ، بر حوض وارد میشوند، ولی از آنجا طرد خواهند شد.
در شرح این حدیث، شارحان بحث مفصلی مطرح کردهاند، و درباره تعیین مصداق کسانیکه این حدیث دربارهشان وارد شده است، چندین اقوال منقول است، اما به نظر ما با توجه به کلیه روایات و با توجه به فضایلی که در حق صحابه قرآن و حدیث وارد شده است، از میان تمام اقوال ذکر شده در این مورد، قول امام نووی صحیح و درست است.
حافظ ابن حجر رحمه الله در ذیل اقوال متعدده چنین مینویسد:
«وقال النووي هم الـمنافقون والـمرتدون فيجوزان يحشروا بالغرة والتحجيل من جملة الأمة فيناديهم من اجل السيماء التي عليهم فقال انهم بدلوا بعدك أي لم يموتوا على ظاهر ما فارقتهم عليه قاله العياض وغيره، وعلى هذا فيذهب عنهم الغرة والتحجيل ويطفأ نورهم»[8].
«امام نووي گفته است: مصداق حدیث، منافقان و کسانی هستند که (قلباً در زمان نبوت نیز مسلمان نبودند، بکله ظاهراً نام اسلام را به خود چسبانده بودند) بعد از وفات رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم از این اسلام ظاهری هم برگشتند. چون آنها نیز مانند مسلمانان ظاهراً وضو میگرفتند و در نمازها شرکت میکردند، به همین جهت دست و پاهایشان بنا به تأثیر وضوء سفید خواهد بود و بر اثر همین نشانی، رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم صدا میکند، اما جواب داده خواهد شد که آنان بعد از تو تغییر روش دادهاند، یعنی بر آن حال ظاهری که تو آنها را ترک کرده بودی نیز ثابت نماندند و علناً کافر شدند که به اعتبار ادعای ظاهری، اسلامشان نوعی ارتداد بود».
به عقیده ما این قول بدان جهت صحیح است که با مفهوم این آیه قرآنی موافقت دارد.
﴿يَوۡمَ يَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتُ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱنظُرُونَا نَقۡتَبِسۡ مِن نُّورِكُمۡ قِيلَ ٱرۡجِعُواْ وَرَآءَكُمۡ فَٱلۡتَمِسُواْ نُورٗا﴾ [الحدید: 13].
«روزی که مردان منافق و زنان منافق به مسلمانان میگویند به سوی ما نظر کنید تا ما هم از نور شما روشنی حاصل کنیم به آنها گفته خواهد شد که به جانب پشت سر خود برگردید و آنجا روشنی و نور را جستجو کنید».
از این آیه روشن است که ابتداء در روز قیامت منافقان با مؤمنان همراه خواهند بود و سپس از هم جدا خواهند شد.
از لفظ «ارتدوا» که در بعضی روایات حدیث بالا واقع شده است، بعضیها چنین فهمیدهاند که پس از وفات رسول الله صل الله علیه و آله و سلم چند نفر مرتد شده بودند (العاذ بالله).
ولی به عقیده ما حرف حق این است که اگر مراد از ارتداد، ارتداد عن الاسلام باشد باز هم مراد از آن همان بدویان خواهند بود که ظاهراً به اسلام درآمده و گفته بودند: ما مسلمان هستیم درحالیکه اسلام بطور واقعی در دلهایشان جای نگرفته بود، همین موضوع را در قرآن، چنین ذکر فرموده است:
﴿قَالَتِ ٱلۡأَعۡرَابُ ءَامَنَّاۖ قُل لَّمۡ تُؤۡمِنُواْ وَلَٰكِن قُولُوٓاْ أَسۡلَمۡنَا وَلَمَّا يَدۡخُلِ ٱلۡإِيمَٰنُ فِي قُلُوبِكُمۡ﴾ [الحجرات: 14].
«اعراب میگویند ما ایمان آوردهایم، به آنها بگو شما ایمان نیاوردهاید، البته بگویید ما مخالفت را ترک کرده تسلیم شدهایم، و هنوز ایمان در دلهایتان داخل نشده است».
حافظ خطابی چه سخن جالبی نوشته است:
«لم يرتد من الصحابة أحد وانما ارتد قوم من جفاة الأعراب ممن لا نصرة له في الدين وذالك لا يوجب قدحا في الصحابة الـمشهورين ويدل قوله اصيحابي بالتصغير على قلة عددهم»[9].
«از میان صحابه احدی هم مردتد نشده است. همانا تعدادی از بدویهای نادانی که در نصرت دین هیچ سهمی نداشتند (و فقط به زنان کلمه شهادت را خوانده بودند، در زمان حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه مرتد شده بودند) و این امر دربارة صحابهی مشهور نمیتواند موجب شک و شبهه گردد، و در خود حدیث بالا ذکر آنان با کلمه «اصیحابی» صیغه تصغیر به جای «اصحیاب» دلالت بر قلت تعداد آنان دارد».
6- ﴿قُلۡ هَٰذِهِۦ سَبِيلِيٓ أَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۚ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ أَنَا۠ وَمَنِ ٱتَّبَعَنِي﴾ [یوسف: 108].
«بگو این راه من است دعوت میکنم بهسوی الله با کمال بصیرت و آگاهی من و کسانی که از من پیروی کردهاند».
بدیهی است که کلیه صحابه کرام پیرو رسول الله صل الله علیه و آله و سلم بودند. لذا همه در این مفهوم داخل هستند.
7- ﴿قُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ وَسَلَٰمٌ عَلَىٰ عِبَادِهِ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَىٰٓۗ (مع قوله تعالی) ثُمَّ أَوۡرَثۡنَا ٱلۡكِتَٰبَ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَيۡنَا مِنۡ عِبَادِنَاۖ فَمِنۡهُمۡ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ وَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞ وَمِنۡهُمۡ سَابِقُۢ بِٱلۡخَيۡرَٰتِ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡكَبِيرُ ٣٢﴾ [النمل: 59 و فاطر: 32].
«بگو حمد همهاش برای الله است و سلام بر بندگانی که خداوند آنها را منتخب فرموده و برگزیده است. (در آیه دیگری مذکور است) سپس وارث کتاب قرار دادیم از میان بندگان خود کسانی را که برگزیدیم، پس بعضی از آنان بر نفس خود ظلم میکنند و بعضیها متوسط هستند و بعضیها کسانی میباشند که در اثر توفیق الهی در نیکیها سبقت میگیرند، این فضلی بسیار بزرگ است».
در این آیه، خداوند صحابه کرام را «بندگان منتخب و برگزیده» معرفی نموده است و بعداً گروهی از آنها، کسانی عنوان شدهاند که طبق تعبیر قرآن «بعضی بر نفس خود ظلم کننده هستند» بنابراین معلوم شد که اگر از یک صحابی در موقعی گناهی هم سرزده باشد، از آن گناه معاف شده است وگرنه او را در ردیف بندگان برگزیده ذکر نمیفرمود.
بدیهی است نخستین وارثان کتاب، یعنی قرآن و کسانی که به آنها این کتاب داده شده است، صحابه کرام رضی الله عنهم هستند که بنا به نص قرآن، برای بندگان برگزیده، از طرف الله سلام آمده است، به نحوی که تمام صحابه کرام را این سلام خداوندی شامل است (كذا ذكره السفاريني في شرح الدرة الـمضيئة).
8- خداوند متعال در سوره حشر تمام مسلمانان موجود در زمان رسالت و مسلمانان آینده را به سه (گروه) تقسیم کرده، فرموده است: اول، مهاجران، و درباره آنها این حکم قطعی را صادر فرموده است:
﴿ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ﴾ [الحشر: 8].
یعنی «آنها راستان هستند».
دوم، انصار که پس از ذکر صفات و فضایل آنها، قرآن کریم چنین اعلام فرموده است:
﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾ [الحشر: 9].
یعنی: «آنها راستگارنند».
گروه سوم، کسانی هستند که بعد از مهاجران و انصار تا قیامت در دنیا خواهند آمد، درباره آنها فرموده است:
﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ ١٠﴾ [الحشر: 10].
«و کسانی که بعد از آنان آمدند، میگویند پروردگارا هم ما را مغفرت کن و هم آن برادران ما را که جلوتر از ما ایمان آوردند و در دلهای ما نسبت به کسانی که ایمان آوردند بغض و کینه و عداوت پیدا مکن».
در تفسیر آیه، حضرت ابن عباس رضی الله عنه فرموده است: خداوند متعال، به تمام مسلمانان دستور دادهاست که در حق تمام صحابه مهاجران و انصار استغفار کنند و این دستور را در حالی دادهاست که خداوند متعال میدانست که بعضی از آنها با هم جنگ خواهند کرد.
علما گفتهاند: از این آیه معلوم شد که بعد از صحابه کرام شخصی که با صحابه کرام محبت و تعلق خاطر نداشته باشد و در حق آنها دعای خیر نکند، در اسلام هیچ مقام و سهمی ندارد.
9- ﴿وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ حَبَّبَ إِلَيۡكُمُ ٱلۡإِيمَٰنَ وَزَيَّنَهُۥ فِي قُلُوبِكُمۡ وَكَرَّهَ إِلَيۡكُمُ ٱلۡكُفۡرَ وَٱلۡفُسُوقَ وَٱلۡعِصۡيَانَۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلرَّٰشِدُونَ ٧ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَنِعۡمَةٗۚ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ ٨﴾ [الحجرات: 7-8].
«لکن خداوند متعال ایمان را برای شما محبوب قرار داده و آن را در دلهای شما مزین ساخته است و کفر و فسق و نافرمانی را به نزد شما مکروه قرار دادهاست. آنها به فضل و نعمت الهی هدایت یافته هستند، و خداوند دانا و با حکمت است».
در این آیه هم بدون استثا درباره تمام صحابه کرام تصریح شده است که خداوند در دلهای آنان محبت ایمان و نفرت کفر و فسق و معاصی را به وجود آورده است.
در اینجا مقصود، بیان تمام آیات وارده در مورد فضایل صحابه نیست. برای ثابت کردن مقام و رتبه آنان یک یا دو آیه هم کافی است که در پرتو آن، مقبول عندالله بودن آنها و راضی بودن خداوند از آنها و سرافراز بودن آنها از نعمتهای ابدی و جاودان بهشت ثابت است.
البته این مطلب را بیاد پیش نظر قرار داد که این فرمایشات، از آن ذات بر حقی است که خالق همه کائنات است و قبل از پیداش هر انسان، از هر تنفس و هر نقل و حرکت و از تمام اعمال خوب و بدی که از وی به وقوع خواهد پیوست، واقف و آگاه است بنابراین، خوش خبری و بشارتی که در مورد رضای کامل خود از صحابه و جنتی بودن آنان دادهاست، با علم و آگاهی و توجه به همه آن وقایعی بوده است که برای هر فردی از آنان در زمان رسالت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میآمد، یا بعد از آن دوران پاک برای آنان میخواست پیش بیاید، و با توجه به اعمالی که از آنها میخواست سر زده شود، بوده است. حافظ ابن تیمیه در کتاب «الصارم الـمسلول علی شاتم الرسول» صل الله علیه و آله و سلم فرموده است: خداوند از همان بندهای میتواند راضی شود که درباره او میداند که تا آخر عمرش موجبات و خشنودیاش را فراهم آورده و هر کسی که خداوند از وی راضی شود، سپس هیچوقت از او ناراضی نخواهد شد.
مقام ویژه صحابه کرام رضی الله عنهم در احادیث نبوی
احادیثی که فضایل و درجات این بزرگواران در آن مذکور است، شمارش آنها کار آسانی نست و لزومی هم ندارد به همین جهت در اینجا چند روایت نوشته میشود که در آنها فضایل و خصوصیات امتیازی تمام صحابه ذکر دشه است و آنچه در مورد افراد مخصوص یا طبقههای مخصوص آمده است از آن صرفنظر خواهد شد.
1- در صحیحین و در تمام کتب اصول از حضرت عمران بن حصین روایت است که رسول الله صل الله علیه و آله و سلم فرمود:
«خَيْرُ النَّاسِ قَرْنِي، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ. فلا أدري ذكر قرنين أو ثلاثة ثم ان بعدهم قوم يشهدون ولا يستشهدون و يخونون ولا يوتمنون وينذرون ولا يوفون يظهر فيهم السمن للسته الا مالكا»[10].
«بهترین مردمان، مردم عصر من هستند، سپس کسانی که با آن متصل هستند، راوی میگوید من یاد ندارم که دو قرن ذکر فرمود یا سه و بعد از آن مردمانی خواهند آمد که بدون طلب شهادت، شهادت میدهند و خیانت میکنند و امانت را رعایت نمیکنند عهد شکنی میکنند و معاهدهها را مراعات نمیکنند، و در آنها (به سبب بیغم و بیفکر بودن) فربهی ظاهر خواهد شد».
در این حدیث اگر دو قرن ذکر فرموده است، پس قرن دوم قرن صحابه و قرن سوم تابعین است و اگر سه قرن ذکر فرموده است پس قرن چهارم قرن تبع تابعین را نیز شامل خواهد شد.
2- در صحیحین و ابوداود و ترمذی از حضرت ابو سعید خدری رضی الله عنه روایت است که رسول الله صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «لاَ تَسُبُّوا أَصْحَابِى فَإِنَّ أَحَدَكُمْ لَوْ أَنْفَقَ مِثْلَ أُحُدٍ ذَهَباً مَا بَلَغَ مُدَّ أَحَدِهِمْ وَلاَ نَصِيفَهُ». [جمع الفوائد]. «صحابه مرا بد نگویید، زیرا اگر کسی از شما برابر کوه احد طلا در راه خدا خرج کند، برابر با مد صحابی و حتی با نصف مدش هم نمیتواند باشد».
«مد» یک پیمانه عربی است که به اعتار وزن تقریباً برابر یا یک کیلو است. این حدیث واضح کرد که زیارت و صحبت سید الانبیاء صل الله علیه و آله و سلم همان نعمت عظیمهای است که به برکت آن یک عمل صحابی در مقابل اعمال دیگران همان نسبتی را دارد که یک کیلو یا نیم کیلوی عمل آنها از عمل به اندازه و زن یک کوه دیگران هم بیشتر خواهد بود.
آنچه در اول این حدیث وارد شده است که «لاَ تَسُبُّوا أَصْحَابِى» یعنی: «صحابه مرا سب نکنید». لفظ «سب» را در زبانهای غیر عربی معمولاً دشنام دادن معنی میکنند، که در واقع معنی صحیح این کلمه نیست، زیرا لفظ دشنام در فارسی برای کلام فحش بکار برده میشود، در حالی که لفظ «سب» در عربی مفهوم عمومیتری دارد. زیرا در عربی هر کلامی که مفهوم اهانت و بدگویی در حق کسی را داشته باشد، سب نامیده میشود. برای مفهوم دشنام در عربی لفظ خاص شتم است.
حافظ ابن تیمه در «الصارم الـمسلول» فرموده است: در این حدیث لفظ سب برای مفهوم عمومی خود وارد شده است که از مفهوم «لعن و طعن» عامتر است. به همین جهت آن را به معنای «بدگویی» ترجمه کردم.
3- ترمذی از حضرت عبدالله بن مغفل رضی الله عنه روایت کرده است که نبیکریم صل الله علیه و آله و سلم فرمود:
«اللَّهَ! اللَّهَ! فِى أَصْحَابِى لاَ تَتَّخِذُوهُمْ غَرَضًا بَعْدِى فَمَنْ أَحَبَّهُمْ فَبِحُبِّى أَحَبَّهُمْ وَمَنْ أَبْغَضَهُمْ فَبِبُغْضِى أَبْغَضَهُمْ وَمَنْ آذَاهُمْ فَقَدْ آذَانِى وَمَنْ آذَانِى فَقَدْ آذَى اللَّهَ وَمَنْ آذَى اللَّهَ فَيُوشِكُ أَنْ يَأْخُذَهُ»[11].
«در مورد صحابه من از الله بترسید و بعد از من آنان را نشانه و هدف (طعن و تشنیع) قرار مدهید. هرکس دوست میدارد آنها را پس به سبب دوستی من دوست میدارد آنان را و کسی که دشمن میدارد آنان را پس به سبب دشمنی من دشمن میدارد آنان را و کسی که اذیب و آزار برساند به آنها، پس یقیناً آزار رسانیده است مرا و هرکس که آزار رساند مرا پس یقیناً خداوند او را عذاب خواهد داد».
آنچه در این حدیث ذکر فرموده است که هرکس با صحابه کرام محبت کند، با محبت من محبت میکند، دو معنی دارد: یکی اینکه با صحابه محبت داشتن علامت محبت با من است، با آنها کسی محبت میکند که او را محبت من حاصل شود. معنی دوم این طور میشود: هرکس که با اصحاب من محبت کند من با او محبت خواهم کرد. بدین نحو محبت او را با صحابی علامت این امر بدانید که مرا با آن شخص محبت هست.
همین دو معنی در مورد بغض صحابه نیز ممکن است جاری شود، یعنی هرکس که با صحابی بغض داشته باشد در واقع با من بغض دارد یا اینکه هر شخصی که با صحابی بغض دارد من با وی بغض خواهم داشت.
از این دو معنی هر یکی مراد باشد، این حدیث برای تذکر کسانی کافی است که صحابه کرام را آزادانه هدف نقد و نشانه ملامت قرار مدهند و بهسوی آنها مطالب و حرفهایی منسوب میکنند که بینننده یا شنونده از آنها بدگمان شود یا حد اقل، اعتماد نسبت به آنها کاهش یابد.
اگر با تعمق فکر شود این حرکت مراد، بغاوت با حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم است.
4- در ترمذی از حضرت عبدالله بن عمر رضی الله عنه روایت است که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «إِذَا رَأَيْتُمُ الَّذِينَ يَسُبُّونَ أَصْحَابِى فَقُولُوا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى شَرِّكُمْ»[12]. «هرگاه دیدید کسانی را که بدگویی میکنند اصحاب مرا، پس بگویید لعنت خدا باد بر کسی که بد است از دو فریق». ظاهر است که در مقابل صحابه کرام، بد همان کسی که از آنان بدگویی میکند.
در این حدیث کسی که صحابه را بد میگوید، مستحق لعنت و نفرین قرار داده شده است، و این مطلب در بالا توضیح داده شد که لفظ «سب» به اعتبار زبان عربی تنها فحش و دشنام را نمیگویند، بلکه هر کلامی که از آن بدگویی، توهین و یا دل آزاری کسی لازم آید در مفهوم کلمه «سب» داخل است.
5- در ابوداود و ترمذی درباره حضرت سعید بن زید رضی الله عنه روایت است که او مطلع شد بعضی نزد بعضی از حکام، حضرت علی کرم الله وجهه را بد میگویند.
آنگاه حضرت سعید بن زید رضی الله عنه فرمود: جای بسی تأسف است. من میبینم که در جلوی شما به اصحاب نبی اکرم صل الله علیه و آله و سلم بد گفته میشود و شما گوینده را تقبیح نمیکنید و او را جلوگیری و منع نمیکنید، (حالا گوش کنید) من با گوشهای خود شنیدهام که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میفرمود: (و سپس قبل از بیان حدیث اضافه کرد: بدانید بر من هیچ اجباری نیست که به طرف رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم مطلبی را منسوب کنم که آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم نفرموده است تا در روز قیامت موقعی که من آن حضرت را ملاقات کنم، ایشان مرا مواخذه کند آنگاه این حدیث را بیان کرد). ابوبکر در بهشت است، عمر در بهشت است عثمان در بهشت است، علی در بهشت است، طلحه در بهشت است، زبیر در بهشت است، سعد بن مالک در بهشت است، عبدالرحمن بن عوف در بهشت است، ابوعبیده بن جراح در بهشت است نام این نه بزرگوار را گفته نام نفر دهم را نبرد وقتی مردی از وی پرسیدند که نفر دهم کیست؟ آنگاه فرمود: سعید بن زید (یعنی نخست نام خود را از راه فروتنی و تواضع ذکر نکرده بود، ولی بر اثر اصرار مردم اظهار فرمود) و بعد از آن حضرت سعید بن زید رضی الله عنه فرمود: «والله لـمشهد رجل مع النبي صل الله علیه و آله و سلم يغبر فيه وجهه خير من عمل أحدكم ولو عمر نوح»[13].
«به خدا قسم یاد میکنم که همراه بودن یکی از صحابه کرام با رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در یکی از سفرهای جهاد که در آن سفر چهرهاش غبار آلود شود از عبادت تمام عمر غیر صحابه و لو اینکه به مدت عمر نوح علیه السلام عبادت کند باز هم افضل و بهتر است».
6- امام احمد، از حضرت عبدالله بن مسعود رضی الله عنه روایت کرده است که او، فرمود:
«من كان متاسياً بأصحاب رسول الله صل الله علیه و آله و سلم فانهم ابر هذه الأمة قلوباً واعمقها علماً و اقلها واقومها هديا و احسنها حالاً قوم اختارهم الله بصحبة نبيه واقامة دينه فاعرفوا لهم فضلهم واتبعوا آثارهم فانهم كانوا على الهدي الـمستقيم»[14].
«هرکسی میخواهد تأسی و اقتداء کند به کسی پس باید اقتداء کند به اصحاب رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم زیرا آنان پاکیزهترین افراد این امت هستند به اعتبار دلها و دوراندیشتر از لحاظ علم و دانش و کمتر از لحاظ تکلفات، و راستتر به اعتبار طریقه و روش و خوبتر به حیثیت حال، قومی است که برگزیده است آن را خداوند برای همنشینی رسول خود و برای نگهداری دین خود پس شما بزرگی و برتری آنان را بشناسید و پیروی کنید نقش قدمهایشان را، زیرا آنان بر هدایت و راه راست ثابت قدم بودند».
7- ابوداود طیالسی از حضرت عبدالله بن مسعود چنین روایت کرده است:
«ان الله نظر في قلوب العباد فنظر قلب محمد صل الله علیه و آله و سلم فبعثه برسالته ثم نظر في قلوب العباد بعد قلب محمد صل الله علیه و آله و سلم فوجد قلوب أصحابه خير قلوب العباد فاختارهم لصحبة نبيه ونصرة دينه»[15].
«همانا خداوند نگاه کرد دلهای مردمان را پس قلب محمد صل الله علیه و آله و سلم را از میان همه قلوب بهتر دید، او را به رسالت مبعوث فرمود. سپس نگاه کرد در دلهای بندگان خود بعد از حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم ، پس یافت دلهای اصحاب و یاران محمد صل الله علیه و آله و سلم را بهترین دلهای بندگان پس آنان را برای محبت و همنشینی پیامبر خود و برای یاری و نصرت دین خود برگزید».
8- در مسند بزار از حضرت جابر رضی الله عنه به سند صحیح روایت کرده است که رسول الله صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «إن الله اختار أصحابي على العالـمين سوى النبيين والـمرسلين، واختار لي من أصحابي أربعة يعني أبا بكر وعمر وعثمان وعلياً رحمهم الله فجعلهم أصحابي. وقال: في أصحابي: كلهم خير».
«همانا خداوند متعال یاران مرا بر همه جهانیان برتری داد جز انبیاء و مرسلین و برای من از میان یارانم چهار نفر را برگزید، یعنی ابوبکر و عمر و عثمان و علی رضی الله عنهم را پس آنها را یاران مخصوص من قرار داد و در حق تمام صحابه من خیر فرمود (یا معنی جمله اخیر این است) که فرمود درباره اصحاب من که همه اهل خیر و خوب هستند».
9- و در روایتی دیگر مذکور است که رسول الله صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «إن الله اختارني واختار لي أصحابي منهم وزراء واختانا و اصهاراً فمن سبهم فعليه لعنة الله والـملائكة والناس أجمعين ولا يقبل الله منه يوم القيامة صرفاً ولا عدلاً»[16].
«همانا خداوند مرا برگزید و برای من یاران مرا نیز برگزید پس بعضی از آنان را وزیران من قرار داد از آنها بعضی را وزیران من و بعضی را پدر زنان من بعضی را دامادان من. پس هرکس آنها را بد گوید، بر وی باد نفرین خدا و نفرین فرشتگان و نفرین تمام مردمان و نخواهد پذیرفت از او خداوند در روز قیامت فرضی را و نه نفلی را».
10- از حضرت عرباض بن ساریه رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صل الله علیه و آله و سلم فرمود:
«إنه من يعش منكم فسيرى اختلافا كثيرا ، فعليكم بسنتي وسنة الخلفاء الراشدين عضوا عليها بالنواجذ، وإياكم ومحدثات الأمور، فإن كل بدعة ضلالة». [رواه الامام احمد وابوداود والترمذي وابن ماجه] «وقال الترمذي: حديث حسن صحيح وقال ابونعيم حديث جيد صحيح»[17].
«به تحقیق هرکس از شما زنده بماند خواهد دید اختلافات زیاد پس لازم بگیرید بر خود پیروی سنت من و سنت خلفاء راشدین (جانشین هدایت یافته) را و آن را با دندانها محکم بگیرید و برحذر دارید خود را از کارهای خود تراشیده و از تو پیدا شده (که نمونه آن در زمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و زمان صحابه وجود نداشته باشد)، زیرا هر نو پیدا شده (بدعت) گمراهی است».
در این حدیث رسول الله صل الله علیه و آله و سلم همانند سنت خود، سنت خلفاء راشدین را نیز واجب الاتباع و وسیله نجات از فتنهها قرار دادهاست.
همچنین در احادیث متعدد دیگری نامهای بسیاری از صحابه کرام را گرفته به مسلمانان در مورد اقتداء و اتباع آنان و حاصل کردن هدایت از آنان تلفین و تأکید نموده است. این روایات در تمام کتب حدیث موجود است.
مختصری از مقام صحابه در پرتو قرآن و سنت
آنچه در آیات قرآن و روایات حدیث فوق وراد شده است، تنها این مورد نیست که از اصحاب رسول الله مدح و نثا به عمل آمده و به آنها بشارت رضوان الهی و بهشت داده شده است، بلکه به تمام امت دستور رعایت ادب و احترام آنان و حکم اقتداء به آنان نیز آمده است، و در صورت بدگویی آنان وعید شدید، به دنبال خواهد داشت. محبت آنان محبت رسول صل الله علیه و آله و سلم و عداوت آنان، عداوت رسول صل الله علیه و آله و سلم است. هدف از طرح بحث، در این مقاله موسوم به «مقام صحابه» بیان همین منصب و رتبه صحابه کرام رضی الله عنهم میباشد.
اجماع اُمّتِ مُسلِمه بر این امر
به استثنای یکی دو فرقه گمراه، تمام امت مسلمه محمدیه در هر عصر و زمانی در مورد صحابه کرام رضی الله عنهم بر همین اصلی که در صفحات فوق و از نصوص کتاب و سنت ثابت شده است اجماع و اتفاق رای داشتهاند:
1- بعد از صحابه کرام، قرن دوم مربوط به حضرات تابعین است که در احادیث مذکوره فوق جزو خیر القورن قرار است. در خیر القرون حضرات تابعین، حضرت عمر بن عبدالعزیز از همه تابعین افضل میباشد. او در یکی از مکتوبهای خود نسبت به این مقام رفیع صحابه و تاکید مردم درباره استقامت به آن به شرح زیر تاکید فرموده و توضیح دادهاست:
این مکتوب طویل در کتاب معروف و متداول حدیث، سنن ابوداود با سند نوشته شده است جملات مهم و ضروری آن که با مبحث مقام صحابه ارتباط دارد به شرح زیر است:
«فارض لنفسك ما رضى به القوم لانفسهم فانهم على علم وقفوا وببصرنا قد كفوا وهم على كشف الأمور كانوا اقوى وبفضل ما كانوا فيه أولى فإن كان الهدى ما أنتم عليه لقد سبقتموهم إليه ولئن قلتم انما حدث بعدهم ما احدثه إلا من اتبغ غير سبيلهم ورغب بنفسه قلتم انما حدث بعدهم ما أحدثه الا من اتبع غير سبيلهم ورغب بنفسه عنهم فانهم هم السابقون فقد تكلموا فيه بما يكفى ووصفوا منه ما يشفى فما دونهم من مقصر ما فوقهم من محسر وقد قصر قوم دونهم فجفوا وطمع عنهم أقوام فغلوا وانهم بين ذلك لعلى هدى مستقيم الخ».
«پس اختیار کن برای خود همان طریقهای را که جماعت (صحابه کرام رضی الله عنهم ) برای خود پسندیده بودند، زیرا آنها بر هر حدی که ایستادند با نیروی علم ایستادند و از هر چیزی که مردم را منع کردند با نگاه دوربین خود منع کردند، و آنها بر کشف حقایق علمی و دقایق حکمت و دانائی، نیرومندتر بودند و به فضل آن چیزی که در آن بود شایستهتر بودند پس اگر هدایت در روشی باشد که شما بر آن هستید، پس معلوم میشود که شما بر آنها در فضایل سبقت و پیشی گرفتهاید (درحالیکه این امر محالی است) اگر میگویید که این امور بعد از آن بزرگواران به وجود آمده است (به همین سبب از آنها منقول نیست) پس بدانید که ایجاد کننده آن امور کسانی هستند که در امر دین به قدری کلام کردهاند که کاملاً کفایت میکند و تعریف و تشریح کردند درباره آن به حدی که شفا دهنده است، پس از طریقه آنها کوتاهی و کمی هم شایسته نیست، و از روش آنها افزونی هم مناسب نمیباشد، زیرا بسیاری از مردم در طریقه آنها کوتاهی کردند. آنها از منزل مقصود عقب ماندند و بسیاری خواستند در طریقه آنها زیادتی کنند آنها درغلو مبتلا شدندو درحالیکه خود آن بزرگواران (صحابه کرام) بین افراط و تفریط و کوتاهی بر راه مستقیم و بر مدار اعتدال قائم بودند».
افضل التابعین حضرت عمر بن عبدالعزیز که خلافتش را عدهای از علمای امت خلافت راشده شمردهاند و در زمان خلافتش اجرای قوانین اسلامی و اعلاء شعائر دین بدون تردید مانند دوران خلافت راشده صورت گرفت است، طبق فرمایش ایشان جز یک یا دو فرقه گمراه، دیگر تمام امت محمدیه درباره صحابه کرام بر همین عقیده اجماع کرده و اتفقا رأی داشتهاند. عنوان این اجماع عموماً در کتب حدیث و کتب عقاید این است که «الصَّحَابَةَ كُلَّهُمْ عُدُولٌ» خلاصه و مفهوم این عنوان همان است که درباره مقام و رتبه صحابه کرام به استناد کتاب الله و سنّت رسول الله صل الله علیه و آله و سلم در صفحات پیش نوشته شده است.
مفهوم «الصحابة کلهم عدول»
کلمه «عدول» جمع عدل است و آن مصدری است که به معنای مساوی کردن سهام و در محاورات به همان کسی عادل گفته میشود که بر پایه حق و انصاف قائم باشد این کلمه در قرآن مجید نیز بارها وارد شده است، و در اصول حدیث و اصول فقه و در خود علم فقه معنای اصطلاحی و شرعی آن تعیین گردیده است، علامه ابن صلاح فرموده است:
«تفضيله أن يكون مسلماً بالغاً عاقلاً سالـماً من أسباب الفسق وخوارم الـمروة»[18].
«تفضیلش این است که انسان مسلمان، بالغ، عاقل باشد و از اسباب فسق و افعال مخالف مروت محفوظ باشد».
و شیخ الاسلام نووی در تقریب خود، فرموده است:
«عدلاً ضابط بان يكون مسلماً بالغاً عاقلاً سليما من أسباب الفسق وخوارم الـمروة».
علامه سيوطی در شرحش «تدریب» نوشته است:
«وفسر العدل بان يكون مسلماً بالغاً عاقلاً (إلى قوله) سليماً من اسباب الفسق وخوارم الـمروءة»[19].
حافظ بان حجر عقلانی در شرح نخبة الفکر، میگوید:
«والـمراد بالعدل من له ملكة تحمله على ملازمة التقوى والـمروءة والـمراد بالتقوى اجتناب الاعمال السيئة من شرك أو فسق أو بدعة».
«مراد از عدل شخصی است که دارای چنان استعدادی باشد که وی را بر ملازمت تقوا و مروت وا دارد و مراد از تقوا پرهیز کردن از کارهای بد، از قبیل: شرک و فسق و بدعت است».
«در مختار» در کتاب الشهادة عدالت را، چنین تفسیر کرده است:
«ومن ارتكب صغيرة بلا اصراران اجتنب الكبائر كلها، وغلب صوابه على صغائره (در وغيرها) قال وهو معنى العدالة قال ومتى ارتكب كبيرة سقطت عدالته».
«و آن شخص (نیز عادل است) که از وی گناه صغیره بدون اصرار (مداومت) سر زده است به شرطی که از تمام گناهان کبیره دور و برحذر باشد، و اعمال نیک وی از صغائرش بیشتر باشند، معنای عدالت همین است و هرگاه شخصی مرتکب کبیره شود عدالت او ساقط خواهد شد».
در شرح این عبارت علامه ابن عابدین، فرموده است:
«في الفتاوى الصغرى قال: العدل من يجتنب الكبائر كلها حتى لو ارتكب كبيره تسقط عدالته وفي الصغائر العبرة بغلبته أو الاصرار على الصغيرة فتصير كبيرة ولذا قال غلب صوابه آه قوله (سقطت عدالته) و تعوذ إذا تاب الخ»[20].
«در فتاوی صغری نوشته شده است که عادل کسی است که از تمام گناهان کبیره مجتنب شود، حتی اگر کبیرهای را مرتکب شود، عدالتش ساقط خواهد شد، و در گناهان صغیره اکثریت معتبر است و در صورت اصرار بر صغیره، صغیره هم کبیره میشود همین جهت مؤلف «دُرِّ مختار» گفته است: اعمال نیک وی بیشتر باشند و آنچه وی گفته است که از ارتکاب گناه کبیره عدالت ساقط میشود درست است، اما چون توبه کند عدالت وی دوباره عود خواهد کرد».
در تصریحات مذکور فقها و محدثان، تفسیر عدل و عدالت یکی است و خلاصهاش این است که: مسلمان، عاقل، بالغ، باشد و از گناه کبیره دور باشد و بر صغیره مُصّر نباشد و بر ارتکاب صغائر زیاد عادت نکند، همین است مفهوم شرعی تقوا چنانکه در عبارت فوق ابن عابدین موجود است.
عکس این تقوا فسق است و هر شخصی که عدالت وی ساقط شود در اصطلاح شرع او را «فاسق» مینامند، از عبارات خود آن حضرات درباره عادل بودن کلیه صحابه کرام، اجماع امت در بالا نقل شده است و نیز از تفسیر عدل و عدالت هم اینطور معلوم میشود.
در اینجا این اشکال پیش میآید که از یک طرف امت اسلامی معتقد است که صحابه کرام معصوم نیستند و صدور هر نوع گناه صغیره و کبیره از آنها امکان دارد و صادر هم شده است و از طرفی دیگر این عقیده در سطور بالا نوشته شده است که همه آنها عادل هستند و معنای اصطلاحی عدل نزد همه این است که مرتکب گناه کبیره و مُصّر بر گناه صغیره ساقط العدالة است و چنین شخصی در اصطلاح نامش «فاسق» خواهد بود، بدیهی است که این تضاد روشنی است بین این دو نظریه.
جواب این اشکال، به عقده جمهور علماء این است که گرچه از صحابه کرام صدور گناه کبیره امکان دارد و ممکن است که صادر هم شده باشد ولی میان آنان و دیگر افراد امت این امتیاز و تفاوت وجود دارد که گناه کبیره یا هرگناه دیگری که به سبب آن انسان ساقط العدالت یا فاسق میشود، تلافی و جبران آن با توبه امکانپذیر است.
هر کسیکه توبه کرد یا به وسیلهای اطلاع حاصل شود که به سبب حسنات وی خداوند متعال این گناهش را معاف فرموده است، او عادل و متقی است و هرکسی که توبه نکرد ساقط العدالت و فاسق قرار داده خواهد شد.
بعد از این توضیح، باید دانست که در امر توبه بین عموم افراد امت و بین صحابه رضی الله عنهم این فرق و امتیاز خاص وجود دارد که در مورد عموم افارد امت این تضمین وجود ندارد که آیا توبه کردهاند یا خیر؟ و همچنین معلوم نیست که آیا حسنات آنها تمام سیئات آنان را جبران نموده است یا نه. لذا در مورد آنها تا زمانی که توبه ثابت نشود، یا با وحی، معاف شدن گناه آنان عندالله برای ما، حاصل نشود، آنها ساقط العدالت و فاسق قرار داده خواهند شد، که نه شهادت آنها مقبول است و نه در سایر معاملات حرف آنها معتبر.
امّا وضعیت صحابه کرام جدا است، زیرا اولاً همه اهل خرد میدانند که آنان چقدر از گناه میترسیدند و تا چه حد از آن برحذر بودند.
اگر احیاناً از آن بزرگواران گناهی سر میزد، فقط به توبه زبانی اکتفا نمیکردند، چنانکه یکی خود را برای تحمل بزرگترین سزا و کیفر، به بارگاه رسول صل الله علیه و آله و سلم عرضه کرد دیگری خود را به ستون مسجد پیامبر گرامی صل الله علیه و آله و سلم محکم بست و تا نسبت به قبول شدن توبه خود اطمینان و اعتماد حاصل نمیکردند، آرام و قرار نمیگرفتند.
لذا تقاضای اینگونه خوف و خشیت صحابه کرام این است که اگر از کسی توبه به علم و اطلاع ما نرسیده و برای ما ظاهر هم نشده باشد، باید این حسن ظن و گمان نیک را داشته باشیم که او حتماً توبه کرده است.
ثانیا حسنات و سوابق دینی آنان چنان عظیم و بزرگ است که در جنب آنها اگر گناهی سرزده باشد، بر حسب وعده صادقه الهی باید مورد عفو و مغفرت قرار گرفته باشد. وعده صادقه خداوندی این است:
﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّئَِّاتِ﴾ [هود: 114].
یعنی: «همانا نیکیها، بدیها را از بین برده اثرات آن را پاک میکنند».
تا این حد شخصا برای هر مسلمان بدون احتیاج به دلیل واضحی به آنچه ما در بالا گفتیم معتقد بودن کاملاً موافق متقتضیات عقل و انصاف است. (ولی اگر کسی بدون دلیل نمیتواند این مطلب را بپذیرد و قانع شود ما هم اصرار نداریم زیرا دلیل هم داریم. مترجم)
درباره صحابه کردم این اظهارات ما تنها حسن ظن و خوش گمانی محض نیست، بلکه قرآن مجید این گمان را بارها تصدیق کرده است و طی اعلامیههای مختلفی که گاهی در حق گروهها و طبقههای مخصوصی از طبقات صحابه و گاهی در حق عموم صحابه پیشین بیان کرده، به آگاهی مسلمانان رسانیده است که خداوند متعال از همه آنها (صحابه کرام) راضی و خشنود است.
در بیعت حدیبیه که آن را به سبب بشارت قرآن بیعت رضوان و بیعت شجره نیز مینامند در حق حدود هزار و پانصد نفر که در آن بیعت شریک بودند با الفاظ واضح، اعلان فرموده است:
﴿لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ﴾ [الفتح: 18].
«خداوند متعال از ایمانداران راضی شد زمانی که با تو در زیر درخت بیعت میکردند».
در حدیثی رسول الله صل الله علیه و آله و سلم میفرماید: «کسانیکه در این بیعت تحت الشجرة شریک بودهاند، آتش دوزخ نمیتواند آنها را لمس نماید».
روایات متعدد دال بر همین مضمون با الفاظ مختلف و با سند صحیح در کتب حدیث و تفسیر مجود است.
درباره عموم صحابه کرام اعم از اولین و آخرین اعلامیه و بخشنامه زیر در سوره توبه، چنین آمده است: ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٠٠﴾ [التوبة: 100].
«و مهاجرین و انصاری که (در ایمان آوردن) بر همه سابق و مقدم هستند و (از سایر امت) کسانی که با خلوص نیت از آنها پیروی نمودند، خداوند از همه آنها خشنود شد و آنها نیز از او راضی شدند و خداوند برای ایشان باغهایی را مهیا ساخته است که در زیر آنها نهرها جاری و روان است و همیشه در آنجا خواهند ماند، این است کامیابی بسیار با عظمت».
در سوره «حدید» درباره صحابه کرام رضی الله عنهم اعلان فرموده است:
﴿وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾ [الحدید: 10].
«خداوند با هر یک از آنان وعده حسنی کرده است».
سپس در سوره انبیاء درباره حسنی، ارشاد میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ سَبَقَتۡ لَهُم مِّنَّا ٱلۡحُسۡنَىٰٓ أُوْلَٰٓئِكَ عَنۡهَا مُبۡعَدُونَ ١٠١﴾ [الأنبیاء: 101].
«همانا کسانیکه بر ایشان از طرف ما حسنی مقدر و مقرر شده است آنها از آن (دوزخ) دور کرده میشوند».
مفهوم این آیه واضح است که در حق همه صحابه فیصله شده است که از جهنم دور کرده خواهند شد.
نیز در سوره توبه ارشاد خداوندی است:
﴿لَّقَد تَّابَ ٱللَّهُ عَلَى ٱلنَّبِيِّ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ ٱلۡعُسۡرَةِ مِنۢ بَعۡدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٖ مِّنۡهُمۡ ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡۚ إِنَّهُۥ بِهِمۡ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ١١٧﴾ [التوبة: 117].
«خداوند متعال توبه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و توبه آن مهاجران و انصار را که در موقع سختی و تنگی از آن حضرت پیروی کردند، قبول فرمود، بعد از آنکه نزدیک بود دلهای عدهای از آنان کج شوند، سپس خداوند متعال از آنها درگذر فرمود و یقیناً خداوند نسبت به آنان مهربان و صاحب رحمت و بخشایش است».
مفهوم آیه چنین است که قرآن مجید در این مورد تضمین کرده است که اگر از حضرت صحابه ساقین و آخرین از هر فرد آنها در تمام طول حیات، گناهی سرزند او بر آن گناه قائم و ثابت نخواهد ماند، بلکه توبه خواهد کرد، یا به طفیل محبت رسول کریم صل الله علیه و آله و سلم و خدمات عظیمی که در راه نصرت دین مبین اسلام انجام دادهاند و به برکت حسنات بیشمارشان خداوند آنان را معاف خواهد فرمود، و موت احدی از آنان تا آن زمان نخواهد رسید که خداوند از گناهانش درگذر و پاک و صاف نفرماید.
به همین جهت احدی از آنان را کسی نمیتواند (و حق ندارد) ساقط العدالت یا فاسق بگوید، درست است که در موقع صدور گناه تمام آن احکام که بر دیگران (عموم مسلمین) اجرا میشوند، بر آنها نیز اجراء خواهند شد، حدود شرعی یا تعزیرات همانگونه که بر عموم مسلمان اجراء میشوند بر آنان هم اجرا خواهد شد، و در موقع صدور گناه آن عمل را فسق هم میگویند، چنانکه از آیه ﴿إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ﴾ معلوم است، ولی چون توبه و معافی آنان از نص صریح قرآن معلوم و ظاهر است لذا هیچکس در هیچ لحظهآی آنان را فاسق و ساقط العدالت نمیتواند بگوید «كذا حققه الألوسي في روح الـمعاني تحت آيه: ﴿إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ﴾».
قاضی ابویعلی تحت آیت رضوان فرموده است:
«والرضي من الله صفة قديمه فلا يرضى الا من عبد يعلم انه يوفيه على موجبات الرضي و من رضي الله عنه لم يسخط عليه ابداً»[21].
«رضای الهی یک صفت قدیمه خداوندی است لذا خداوند صرفاً از کسی اعلام رضایت میفرماید که میداند موجبات رضامندی را داراست. و از هرکسی که خداوند یکبار راضی شود دیگر هیچ وقت از او ناراضی نخواهد بود.
تعارض و تضادی که درمیان عادل بودن تمام صحابه و عدم معصومیت آنها ظاهراً وجود داشت، جوابش نزد جمهور علما و فقهای اسلام همین است که بیان شد و خیلی هم واضح و روشن است.
بعضی از علما که به منظور رفع تضاد از میان عدم عصمت و عموم عدالت این تعبیر را در مفهوم عدالت، قائل شدهاند که در این جا منظور از عدالت، عدالت تمام اوصاف و اعمال نیست، بلکه منظور از عدالت، فقط عدالت نبودن کذب در روایت است.
این تعریف یک نوع تجاوز و زیادتی بر لغت و شرح است که هیچگونه لزومی و سببی نداردو.
ولی به نظر این عده نیز مفهوم این تعبیر هرگز این نیست که آنها میخواهند بنابراین توجیه یکی از صحابه را به لحاظ عمل و کردارش ساقط العدالت یا فاسق قرار دهند، زیرا تصریحات خود آنان در مواضع دیگر این امر را نفعی کرده است. یکی از این مضامین به حضرت شاه عبدالعزیز محدث دهلوی به نقل از فتاوای عزیزی منسوب شده است.
این مضمون به لحاظ رکاکت چنان است که نسبت به شخصیتی اندیشمند و محقق مانند شاه عبدالعزیز دهلی قابل قبول نیست، و این مجموعهای که به نام فتاوای عزیزی در این دورهها منتشر شده، همه میدانند که نه خود شاه عبدالعزیز آن را جمعآوری کرده است و نه در مدت حیات ایشان منتشر شده است، بلکه خدا دانا است که چندینی مدت بعد از وفات او نامهها و فتواهائی که به نام وی در دنیا به دست افراد مختلف درآمده بود، کسی آن را جمعآوری نموده در یک مجموعهای منتشر کرده است.
لذا درباره این مضمون احتمالات زیادی ممکن است وجود داشته باشد. مثلاً امکان دارد کسی دیگر در این مجموعه فتوا، دسیسه کرده باشد و به منظور نسبت دادن مطلب غلطی به وی، آنرا در آن مجموعه وارد کرده است، و اگر فرضاً این مضمون از خود شاه عبدالعزیز دهلوی باشد باز هم به لحاظ مخالفت با جمهور علماء و فقهاء متروک است. (و از ارزش ساقط - مترجم) والله اعلم.
تقریباً در تمام کتب علم عقاید و کلام و همچنین در کلیه کتب اصول حدیث بر این مطلب (که صحابه کلاً عدول هستند) اجماع نقل شده است، در اینجا فقط به نقل چند عبارت اکتفا میشود.
اما حدیث و امام اصول حدیث، علامه ابن صلاح در کتاب «علوم حدیث» مرقوم میدارد:
«للصحابة باسرهم خصيقة وهي انه لا يسأل عن عدالته أحد منهم بل ذلك أمر مفروغ عنه لكونهم على الا طلاق معدلين بنصوص الكتاب والسنة واجماع من يعتد به في الاجماع من الأمة قال تعالى: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ﴾ [آلعمران: 110]. قيل اتفق الـمفسرون على انه وارد في أصحاب رسول الله صل الله علیه و آله و سلم (ثم سرد بعض النصوص القرآنية والأحاديث كما ذكرنا سابقاً)»[22].
«تمام صحابه کرام دارای یک خصوصیت و امتیازی هستند، و آن این است که هیچ نیازی به سوال کردن در مورد عدالت (متقی و ثقه بودن) آنها نیست، زیرا این امری است انجام شده و همه آنها علی الاطلاق تعدیل شدهاند و عدالت همه ثابت شده است. به تعدیل نصوص قطعیه کتاب الله سنت رسول الله صل الله علیه و آله و سلم و اجماع تمام کسانی که اجماعشان معتبر است، خداوند متعال فرموده است: که شما بهترین امتی هستید که برای مردم به وجود آورده شدهاید بعضی علما گفتهاند مفسرین بر آن اتفاق دارند که این آیت در شأن یاران رسول صل الله علیه و آله و سلم نازل شده است.
3- حافظ ابن عبدالبر در مقدمه استیعاب فرموده است:
«فهم خير القرون وخير أمة أخرجب للناس ثبتت عدالة جميعهم بثناء الله جل جلاله عليهم وثناء رسول الله صل الله علیه و آله و سلم ولا تزكية أفضل من ذلك ولا تعديل اكمل منها قال تعالى ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ﴾ [الفتح: 19]»[23].
«آنها از مردم هر دورهای افضل میباشند و بهترین امتی هستند که برای هدایت مردم آفریده شدهاند، عدالت همه آنها به این نحو ثابت است که خداوند بر آنها ثناء و از آنان تعریف کرده است و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نیز از آنان تجلیل کرده است و هیچکس عادلتر از آن اشخاص نخواهد بود که از طرف خداوند برای همنشینی رسولش و نصرت او برگزیده شدهاند و نیست تزکیهای افضل و تعدیلی کاملتر از آنچه خداوند کرده است».
4- جزوهای از امام احمد به روایت استخری منقول و در آن مذکور است: «لا يجوز لأحد أن يذكر شيئا من مساويهم ولا أن يطعن على أحد منهم بعيب ولا نقض فمن فعل ذالك وجب تاءدييه وقال الـميمون سمعت أحمد يقو ل ما لهم ولـمعاوية نسأل الله العافية وقال لي با اباحسن إذا رايت أحداً يذكر أصحاب رسول الله صل الله علیه و آله و سلم بسوء فاتهمه على الاسلام»[24].
«جایز نیست برای احدی که چیزی را به عنوان بدی آنها بیان کند، و مطعون نکند هیچ یکی را به عیب و نقص، و هرکس چنین حرکتی بکند واجب است ادب کردن و تنبیه او».
میمونه میگوید من از امام احمد شنیدم که میگفت: چه شده است مردم را درباره معاویه رضی الله عنه (که از وی بدگویی میکنند) ما از خداوند عافیت را میخواهیم از این بیماری دینی، و به من گفت، ای ابوالحسن هرگاه کسی را دیدی که نام یکی از صحابه را به بدی میبرد، بر مسلمانی او مشکوک باش. (و او را بنام مسلمانی متهم بدان).
5- امام نووی در کتاب خود «تقریب» فرموده است:
«الصحابة كلهم عدول من لا بس الفتن وغير هم باجماع من يعتدبه».
«صحابه به اجماع کسانیکه اجماعشان اعتبار دارد، کلاً و همگی عادل هستند اعم از آنان که در فتنههای اختلافات شریک بودند، و آنهایی که شریک نبودند».
6- علامه سیوطی در تدریب الراوی شرح تقریب النواوی اولاً درباره اثبات این مطلب همان آیات قرآنی و روایات حدیث را نوشته است که بخشی از آن در بالا ذکر شد، و سپس فرموده است:
آنان بالاتر از دسترس تعدیل و انتقاد بودند تمام این حضرات (صحابه) بدان جهت که حاملان شریعت هستند، اگر عدالت آنها مورد شک و تردید قرار گیرد، شریعت محمدیه صل الله علیه و آله و سلم فقط به دوره مبارک رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم محدود و منحصر میشود و برای نسلهای بعد از آن دوره تا قیامت و برای ممالک دور و دراز و اطراف دنیا عمومیت نخواهد داشت.
سپس بر آن عده قلیلی که در مورد این بحث کمی حاشیه رفتهاند تردید کرده در پایان میگوید:
«والقول بالتعميم هو الذي صرح به الجمهور وهو الـمعتبر»[25].
«اعتقاد به عمومت عدالت درباره تمام صحابه عقیده عموم مسلمانان و همان عقیده شایسته اعتبار و اعتماد است».
7- علامه کمال ابن همام در کتاب جامعی که در مورد عقائد اسلامی به نام «مسایره» نوشته است، چنین تحریر فرموده است:
«واعتقاى أهل السنة والجماعة تزكية جميع الصحابة وجوباً باثبات العدالة لكل منهم والكف عن الطعن فيهم والثناء عليهم كما اثنى الله سبحانه وتعالى عليهم ثم ثرد الآيات والروايات اللتي مرت»[26].
«عقیده اهل سنت، تزکیه (پاکی بیان کردن) تمام صحابه کرام است، بطور وجوب بدین نحو که عدالت را برای همه اثبات نموده و از بدگوئی آنها زبان خود را باز دارند و پرهیز نمایند و مدح و تجلیل آنها به همان نحوی که خداوند متعال بر آنان تجلیل و ثناء کرده است، سپس ابن همام آیات و روایاتی را که در بالا گذشت ذکر فرموده است.
8- حافظ ابن تیمیه در شرع عقیده واسطیه میفرماید:
«ومن أصول أهل السنة الجماعة سلامة قلوبهم والسنتهم لأصحاب رسول الله صل الله علیه و آله و سلم وصفهم تعالى في قوله تعالى: ﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ﴾»[27].
«و از اصول اهل سنت یکی این است که دلها و زبانهایشان در حق صحابه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم از بدگویی و دشمنی آنان سالم باشند. همانطور که خداوند متعال در آیه و ﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ﴾ از آنها (اهل سنّت) تعریف کرده است».
9- علامه سفارینی در کتاب «الدرة الـمضیئة» و در شرحش که بر اصول عقاید سلف صالحان تصنیف فرموده و بنام «لوامع الأنوار البهیة» «شرح الدرة الـمضیئة» چاپ و منتشر شده است، میگوید:
«والذي اجمع عليه أهل السنة والجماعة انه يجب على كل أحد تزكية جميع الصحابة باثبات العدالة لهم والكف عن الطعن فيهم والثناء عليهم فقد اثنى الله سبحانه عليهم في عدة آيات من كتابه العزيز على انه لو لم يرد عن الله ولا عن رسوله فيهم شيئ لا وجبت الحال اللتي كانوا عليها من الهجرة والجهاد ونصرة الدين وبذل الـمهج والأموال وقتل الاباء والأولاد والـمناصحة في الدين وقوة الايمان واليقين القطع بتعديلهم والاعتقاد لنزاهتهم وانهم افضل جميع الأمة بعد نبيهم، هذا مذهب كافة الأمة ومن عليه الـمعول من الأئمة»[28].
«مطلبی که اهل سنت و جماعت درباره آن اجماع و اتفاق نظر دارند این است که بر هر فرد مسلمان واجب است پاک دانستن (تزکیه) تمام صحابه به وسیله ثابت کردن عدالت برای آنها و خودداری از طعنه زدن و اعتراض و جرح نمودن بر آنها، و واجب است مدح و ثناء آنها، پس به تحقیق که مدح و ثنا کرده است خداوند متعال بر آنها در مواضع متعددی از کتاب عزیز خود، با اینکه اگر فرضاً از جانب خداوند متعال و از زبان رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در شأن آنها هیچ چیزی وارد هم نمیشد، باز هم واجب و لازم مینمود. آن قبیل هجرت و جهاد و نصرت دین و بذل جان و مال و کشتن پدران و فرزندان را به خاطر خدا و خیرخواهی مسلمانان در امر دین و قوت ایمان و یقین، اظهار نظر قطعی و اعتقاد راسخ داشتن را بر عدالت و تقدس و پاکی آنها و اینکه آنها بعد از رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم افضل و برتر از تمام افراد امت میباشند، این مذهب تمام مسلمانان امت اسلامی و عقیده همه ائمهای است که مرجع و معتمد علیه مسلمانان دنیا هستند».
10- در همین کتاب این قول امام ابوزرعه عراقی را که از اساتید بزرگوار امام مسلم است، نقل کرده است:
«إذا رأيت الرجل ينتقص أحداً من أصحاب رسول الله صل الله علیه و آله و سلم فاعلم انه زنديق وذلك ان القرآن حق والرسول حق وما جاء به حق وما أدى ذلك الينا كل إلا الصحابة فمن جرحهم انما أراد ابطال الكتاب والسنة فيكون الجرح به اليق والحكم عليه بالزندقة والضلال أقوم وأحق»[29].
«چون کسی را ببینی که به یکی از یاران رسول الله صل الله علیه و آله و سلم توهین میکند، بدانکه وی زندیق (بیدین است،) زیرا قرآن حق است و رسول الله صل الله علیه و آله و سلم حق است و آن احکام و تعلیماتی که آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم آورده است حق است و همه آنها را جز صحابه کسی به ما نرسانده است. پس کسی که آنها را مجروح میسازد، همانا میخواهد کتاب و سنّت را باطل قرار دهد. لذا خود او را مجروح قرار دادن شایستهتر و خود او را به گمراهی و زندیق بودن محکوم کردن کاری عادلانه و صحیحتر خواهد بود».
11- در همین کتاب در مورد این مسئله قول حافظ الحدیث ابن حزم اندلسی را، چنین نقل کرده است:
«قال ابن حزم: الصحابة كلهم من أهل الجنة قطعاً قال تعالى: ﴿لَا يَسۡتَوِي مِنكُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡظَمُ دَرَجَةٗ مِّنَ ٱلَّذِينَ أَنفَقُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَقَٰتَلُواْۚ وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾ [الحدید: 10] وقال تعالى: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ سَبَقَتۡ لَهُم مِّنَّا ٱلۡحُسۡنَىٰٓ أُوْلَٰٓئِكَ عَنۡهَا مُبۡعَدُونَ ١٠١﴾ [الأنبیاء: 101]»[30].
«علامه ابن حزم فرموده است که صحابه کلاً اهل بهشت هستند به دلیل فرمان الهی که میفرماید کسانی که قبل از فتح مکه در راه خدا مال خرج کردهاند و جهاد کردهاند با کسایکه بعد از فتح مکه این کارها را انجام دادهاند برابر نیستند.
آنها به لحاظ رتبه بزرگترند از کسانیکه بعد از فتح مکه اتفاق کرده و جهاد نمودهاند و خداوند به هریک از این دو گروه وعده خوبی (بهشت) را دادهاست، و خداوند میفرماید: ما همانا به کسانی که از اول وعده خوبی (وعده بهشت) از طرف ما برای آنها شده است، آنها از دوزخ دور خواهند شد».
12- در کتاب معروف علم عقاید به نام «عقاید نسفیه» مذکور است. «ويكف عن ذكر الصحابة الا بخير». «عقیده اسلامی این است که مسلمان یاد صحابه را جز به خیر و خوبی نکند».
13- همچنین در کتاب معروف عقاید اسلامی «شرح مواقف» میرسید شریف جرجانی در مقصد هفتم، نوشته است:
«الـمقصد السابع انه يحب تعظيم الصحابة كلهم والكف عن القدح فيهم لان الله عظيم واثنى عليهم في غير موضع من كتابه (ثم ذكر الآيات الـمنزلة في الباب ثم قال) والرسول صل الله علیه و آله و سلم قد أحبهم واثنى عليهم في الأحاديث الكثيرة».
«واجب است بر مسلمانان، تعظیم صحابه و احتراز از اعتراض و خردهگیری بر آنها زیرا خداوند متعال عظیم است و او بر آنها در مواضع متعددی از قرآن مجید مدح و ثناء فرموده است. (سپس برخی از اینگونه آیات را نقل کرده مینویسد) و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم با آنها محبت میورزید و در احادیث زیادی از آنها تجلیل و ثناء به عمل آورده است».
همین شارح مواقف در یکجا از کتابش این قول را به بعضی اهل سنت منسوب کرده گفته است: نزد آنها خطای کسانی که با حضرت علی رضی الله عنه جنگ کرده بودند تا حد تفسیق میرسد، ولی در مورد این گفتار شارح مواقف هیچ اساسی به علم و اطلاع ما نرسیده است، زیرا در گفتار احدی از علمای اهل سنّت چنین مطلبی به نظر ما نرسیده است که آنها بر این اساس حضرت عایشه یا حضرت معاویهب را فاسق قرار داده باشند. (والعیاذ بالله تعالی)
چنانکه حضرت مجدد الف ثانی رحمه الله ، در مکتوبات، این قول و گفتار شرح مواقف را شدیداً رد نموده است. متن عبارت مکتوبات حضرت مجدد الف ثانی رحمه الله چنین است:
«و آنچه شارح مواقف گفته که بسیاری از اصحاب ما بر آناند که، آن منازعت از روی اجتهاد نبوده مراد از اصحاب کدام گروه را داشته باشد اهل سنت بر خلاف آن حاکماند چنانکه گذشت «وكتب القوم مشحونة بالخطاء الاجتهادي كما صرح به الامام الغزالي والقاضي أبوبكر وغيرهما». «پس تفسق و تضلیل در حق محاربان حضرت امیر جایز نباشد».
«قال القاضي في الشفاء قال مالك من شتم أحداً من أصحاب النبي صل الله علیه و آله و سلم أبابكر أو عمر أو عثمان أو معاوية أو عمر بن العاص رضی الله عنهم فان قال كانوا على ضلال أو كفر قتل وان شتم بغير هذا من مشاعة الناس نكل نكالاً شديداً، فلا يكون محاربوا على كفرة كما زعمت الغلاة من الرفضة ولا فسقة كما زعم البعض ونسبه شارح الـمواقف إلى كثير من أصحابه...».
و آنچه در عبارات بعضی از فقهاء لفظ جور در حق معاویه رضی الله عنه واقع شده است و گفته، «كان معاوية اماماً جائراً» مراد از جور عدم حقانیت خلافت او در زمان خلافت حضرت امیر (سیدنا علی رضی الله عنه ) خواهد بود نه جوری که مآلش فسق و ضلالت است تا به اقوال اهل سنت موافق باشد مع ذلک ارباب استقامت از ایشان از الفاظ موهمه خلاف مقصود، اجتناب مینمایند و زیاده بر خطا تجویز نمیکنند[31].
[1]- علوم الحديث: ص262، چاپ مدینه منوره.
[2]- تدریب الراوی: 295.
[3]- الروضة الندیه شرح العقیدة الواسطیة لابن تیمیه: ص 405.
[4]- مژده دیگری را برای کسانی که به شرف این معیت سرافراز گردیدهاند در آیه 88-89 سوره توبه پس از مذمت منافقان اینگونه میخوانیم ﴿لَٰكِنِ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ جَٰهَدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلۡخَيۡرَٰتُۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٨٨ أَعَدَّ ٱللَّهُ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ٨٩﴾ [التوبة: 88-89]. که مژده انواع خیرها و باغهای بهشت و جاودان ماندن در بهشت و فوز عظیم و لقب مفلحون (رستگاران) بدون استثناء به همه یاران رسول صل الله علیه و آله و سلم داده شده است – مترجم.
[5]- یعنی: «خداوند از مؤمنانی که در زیر سایه درخت به دست تو بیعت کردند راضی و خشنود شد».
[6]- ابن عبدالبر بسنده في الاستیعاب.
[7]- بخاری باب الحوض.
[8]- فتح الباری: ص 324، ج 11.
[9]- فتح الباری: ص 324، ج 11.
[10]- جمع الفوائد: ص 390، ج 2، طبع مصر.
[11]- جمع الفوائد: ص 491، ج 2.
[12]- جمع الفوائد: ص 491، ج 2.
[13]- جمع الفوائد: ص 492، ج 2.
[14]- شرح عقیده سفارینی: ص 280، ج 2.
[15]- سفارینی شرح الدرة الـمضیئة: ص 280، ج 2.
[16]- تفسير قرطبي: سوره فتح، مجمع الزوائد: ص10-12.
[17]- سفارینی: ص 280، ج 2.
[18]- علوم الحدیث لابن الصلاح.
[19]- تدریب الراوی: ص 197.
[20]- رد الـمختار: ابن عابدین ص 523.
[21]- الصارم الـمسلول لابن تیمه.
[22]- علوم الحدیث: ص 264.
[23]- الاستیعاب تحت الاصابة: ص 2، ج 1.
[24]- ذکره ابن تیمه في الصارم الـمسلول.
[25]- تدریب الراوی: ص 400.
[26]- مسایر: ص 132، چاپ هند.
[27]- شرح عقيده واسطيه: ص 403، چاپ مصر.
[28]- عقیده سفاریتی: ص 398، ج 2.
[29]- عقیده سفارینی: ص 338، ج 2.
[30]- عقیده سفارینی: ص 398.
[31]- مکتوبات امام ربانی، دفتر اول، قسمت چهارم، مکتوب شماره 251، ص 67-69 جلد دوم چاپ نور کمپانی لاهور.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر