توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۰ دی ۱۰, جمعه

نشانه‌های وجود حکمت در اسلوب‌های دعوت:

 

نشانه‌های وجود حکمت در اسلوب‌های دعوت:

مراد از اسلوب‌ها در اینجا شیوه‌ها و راههایی است که دعوتگر می‌خواهد از آن طریق حقیقت را به مردم ابلاغ کرده و آنها را از آنچه به سودشان است آگاه و آنچه را به زیانشان است از آنان دفع کند.

و این اسلوبها در حالت کلی یا گفتاری هستند و یا تعاملی و رفتاری که باید با مهربانی و نرمش، چشم‌پوشی از اشتباهات، استفاده از ترغیب و ترهیب و شدت عمل و نرمشِ همزمان همراه باشند.

و در ادامه این اسلوبها را با اندکی تفصیل بیان می‌کنیم:

نشانه اول: «قول حسن»[1]

چنانچه دعوتگر از بیانی متین و الفاظی استوار استفاده کند باب بزرگی از حکمت به سوی‌اش گشوده شده است. خداوند می‌فرماید: ﴿وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسۡنٗا [البقرة: 83] «به مردم نیک بگوئید».

طلحه بن عمر گوید: به عطاء گفتم: شما شخصی هستید که مردم با امیال مختلف پیرامونتان جمع می‌شوند و من شخصی هستم که مقداری تندی و درشتی دارم، آیا می‌توانم گاهی به درشتی با آنها صحبت کنم؟ جواب داد: نه. خداوند فرموده است: ﴿وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسۡنٗا و ادامه داد: یهود و نصاری در این آیه داخلند چه برسد به یک حنیفی مسلمان.

و قرطبی در تفسیر این آیه حدیثی را از عائشه  رضی الله عنها  نقل کرده که پیغمبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «ای عائشه! فردی فحّاش مباش زیرا چنانچه فحش آدم می‌بود، آدم بدی بود»[2].

و قرطبی  رحمه الله  در تعلیق بر این حدیث فرموده: این حدیث به اخلاق پسندیده تشویق می‌کند، پس شایسته است که انسان گفتارش با مردم نرم و بدون ارتکاب چاپلوسی بوده، با خوب و بد و دور و نزدیک گشاده‌رو و خوش برخورد باشد، بدون اینکه سخنی بگوید که مخاطب گمان ببرد از طریق و راه او راضی است[3].

و هر کلامی به اندازه و به میزان اعتنا به اصول سخنوری و دوری از زیاده‌گویی نیک و حکمت آمیز خواهد بود که با طپش‌های قلب هوشیار و از اعمال قلب صادق نشأت می‌گیرد.

میانه‌روی در گفتار به گونه‌ای که نه آنقدر کوتاه باشد که معنی ناقص گردد، و نه آنقدر طولانی گردد که ملامت‌آور باشد باعث آراستگی کلام است و همچنانکه مسلم به روایت جابر بن سمره  رضی الله عنه  نقل کرده: خطبه‌های آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  متوسط بوده است [نه طولانی و نه کوتاه].

در این گفتگوی ملایم و گفتار نیک در جدال شایسته تأمل کنید: قریش از حصین خزاعی پدر عمران که نزد قریش بزرگ و محترم بود خواست که با محمد  صل الله علیه و آله و سلم  در مورد خدایانشان صحبت کند که چرا در مورد آنان صحبت کرده و به آنها توهین می‌کند. پس حصین در حالی که قریش او را همراهی می‌کردند، آمدند و در نزدیکی در خانه پیغمبر نشستند و زمانیکه حصین داخل شد، پیغمبر او را دید و گفت: جایی برای شیخ ـ پیرمرد ـ باز کنید. حصین گفت: این چه چیزی است که از تو به ما می‌رسد؟ به خدایان ما ناسزا می‌گویی.

فرمود: ای حصین! چند خدا می‌پرستی؟ جواب داد: هفت تا در زمین و یکی در آسمان. پیغمبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: چنانچه مال و دارایی تو نابود شود، کدامیک را می‌خوانی؟ جواب داد: آنکه در آسمان است. پیغمبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: آیا در حالی که او به تنهایی دعای تو را اجابت می‌کند برایش شریک قائل می‌شوی؟

ای حصین، اسلام بیاور، سلامت می‌یابی. و حصین اسلام آورد و فرزندش عمران برخاست، به‌سوی او رفت و سر و دو دست و دو پایش را بوسید. زمانی که حصین خواست از نزد پیغمبر  صل الله علیه و آله و سلم  برود. پیغمبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمودند: ایشان را تا منزلش مشایعت و همراهی کنید[4].

جای تعجب است! کافر کینه خواه خونخواه وارد شد و به صورت مسلمان صادق خارج گردید. کاش می‌دانستم قریش در این حال و وضع نسبت به بزرگ خود چه حالی داشتند.

آری، گفتار ملایم است که اشتیاق بشری و نسبت‌های خویشاوندی را بر می‌انگیزد که این گفتار نیک عبارات دلسوازنه و کلام شفقت آمیز را نیز شامل می‌شود.

ابراهیم  علیه السلام  با این کلمات دلسوازنه پدرش را مخاطب قرار می‌دهد: ﴿يَٰٓأَبَتِ لِمَ تَعۡبُدُ مَا لَا يَسۡمَعُ وَلَا يُبۡصِرُ وَلَا يُغۡنِي عَنكَ شَيۡ‍ٔٗا٤٢ يَٰٓأَبَتِ إِنِّي قَدۡ جَآءَنِي مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَمۡ يَأۡتِكَ فَٱتَّبِعۡنِيٓ أَهۡدِكَ صِرَٰطٗا سَوِيّٗا٤٣ يَٰٓأَبَتِ لَا تَعۡبُدِ ٱلشَّيۡطَٰنَۖ إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ كَانَ لِلرَّحۡمَٰنِ عَصِيّٗا٤٤ يَٰٓأَبَتِ إِنِّيٓ أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٞ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ فَتَكُونَ لِلشَّيۡطَٰنِ وَلِيّٗا٤٥ قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنۡ ءَالِهَتِي يَٰٓإِبۡرَٰهِيمُۖ لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ لَأَرۡجُمَنَّكَۖ وَٱهۡجُرۡنِي مَلِيّٗا٤٦ قَالَ سَلَٰمٌ عَلَيۡكَۖ سَأَسۡتَغۡفِرُ لَكَ رَبِّيٓۖ إِنَّهُۥ كَانَ بِي حَفِيّٗا٤٧ [مریم: 42-47]. «ای پدر! چرا چیزی را پرستش می‌کنی که نمی‌شنود و نمی‌بیند و اصلاً شرّ و بلائی از تو بدور نمی‌دارد؟ * ای پدر! دانشی (از طریق وحی الهی) نصیب من شده است که بهره تو نگشته است بنابراین از من پیروی کن تا تو را به راه راست رهنمود کنم. * پدرم! شیطان را پرستش مکن، چرا که شیطان همیشه نسبت به خداوند رحمان، عصانگر بوده است * ای پدر! من از این می‌ترسم که (با این شرک و بت پرستی که داری) عذاب سختی از سوی خداوند مهربان گریبانگیر تو شود و آنگاه همدم شیطان شوی * (پدر ابراهیم برآشفت و) گفت: آیا تو ای ابراهیم از خدایان من رویگردانی؟ اگر (از این کار یکتاپرستی و ناسزاگوئی درباره بتان) دست نکشی، حتماً تو را سنگسار می‌کنم. برو برای مدت مدیدی از من دور شو.* گفت سلام بر تو، من به زودی برای تو از پروردگارم تقاضای آمرزش می‌کنم، چرا که او نسبت به من، رحیم و لطیف و مهربان است».

و هر پیغمبری به قومش می‌گفت: «ای قوم من!» و این به خاطر یادآوری رشته پیوند خویشاوندی و حسّ دوستی و شفقت بوده است.

و محمد  صل الله علیه و آله و سلم  در بیانی دلسوزانه در مورد دعوت خود خطاب به قومش می‌گوید: «به درستیکه راهنما به اهل ـ و قوم ـ خویش دروغ نمی‌گوید، سوگند به خدا اگر به تمام مردم دروغ گفته باشم به شما دروغ نگفته‌ام، و اگر همه مردمان را فریب داده باشم شما را فریب نداده‌ام.

 

 

نشانه دوم: استفاده از تلمیح و اشاره به جای تصریح تا آنجا که ممکن باشد:

یکی از انواع گفتار نیک استفاده از اشاره و تلمیح است به جای تصریح، چرا که تصریح و به صراحت گفتن حجاب هیبت را می‌درد، جرأت حملۀ گفتاری را باعث می‌شود، و مخالفت را وسیله به رخ کشیدن می‌گرداند همچنانکه باعث پافشاری و سرپیچی می‌شود.

ولی تعریض و به کنایه چیزی را گفتن، آدمهای بزرگوار و ذهنهای با ذکاوت و بصیرتهای درخشان را متقاعد می‌سازد.

به ابراهیم ادهم  رحمه الله  گفته شد: چنانچه شخصی چیزی [نقصی] از دیگری را ببیند و یا خبردار شود آیا باید به او بگوید؟ جواب داد: این توبیخ بوده و باید با کنایه به او گفته شود.

همه اینها برای رفع حرج از بندگان و برانگیختن انگیزه خیر در آنان است. وظیفه ما چه چیزی جز این است در حالی که تعریض و کنایه‌گویی سنّت ثابت و همیشگی پیغمبر ما  صل الله علیه و آله و سلم  در خطاب به اصحابش بوده است و همیشه به جای خطاب مستقیم به آنها می‌فرموده: «حال کسانی که چنین می‌کنند و چنان می‌گویند، چگونه است؟».

نشانه سوم: نصیحت به جای رسوا کردن:

گرچه همه مباحث گذشته نصیحت را نیز در برمی‌گرفتند و بلکه نصیحت اگر کل دعوت نباشد عمده آن را تشکیل می‌دهد، ولی باز در اینجا به صورت خاص می‌خواهم به ذکر آن بپردازم. زیرا مراد از آن در اینجا اشاره به آداب نصیحت به عنوان یک مظهر از مظاهر حکمت در دعوت است، خصوصاً که باید به بعد از نصیحت نیز فکر کنیم و نصیحت ما باعث رسوایی و بی‌آبرویی نگردد.

در توضیح حافظ ابن قیم  رحمه الله  این امر واضح است: «نصیحت عبارت است از احسان و نیکی نسبت به کسی که نصیحت می‌کنی آن هم به صورت رحمت، دلسوزی و خیرخواهی، بنابراین نصیحت، احسان محض است که از رحمت و مهربانی سرچشمه می‌گیرد و مراد نصیحت کننده از این کار کسب رضای خدا و نیکی کردن در حق مخلوقات اوست...».

بنابراین نصیحت دعوتی اصلاحی است و باید اخلاص در آن وجود داشته باشد به همراه رعایت احساسات شخص نصیحت شونده ـ به گونه‌ای که در نشانه قبلی توضیح داده شد ـ تا باعث تبدیل نصیحت به خصومت، جدال، شرّ و نزاع نگردد.

دقت در این امر بایسته است که بیان حال برادر دینی به نحوی که او آزرده شود حرام است. و به یکی از سلف [گذشتگان] گفته شده: آیا دوست دارید که کسی عیوب شما را به شما بازگوید. در جواب گفته است: اگر طرف می‌خواهد با این کار مرا توبیخ کند، نه خیر.

و تنها تفاوتی که بین نصیحت و رسوا کردن وجود دارد نیّت، انگیزه و حرص شدید بر پوشاندن عیب مخاطب در نصیحت است، و پیغمبر  صل الله علیه و آله و سلم  مالک کنیزی را از اینکه کنیزش را به خاطر گناهش سرزنش می‌کرد بازداشت و فرمودند: «چنانکه کنیزت زنا کرد و مشخص شـد که زنا کرده بـه او حـد زنا بزن ولی او را ملامت نکن ...»[5].

فضیل گوید  رحمه الله : مؤمن می‌‌پوشاند و نصیحت می‌کند، و فاجر هتک حرمت کرده و سرزنش می‌نماید و گفته‌اند: هر کسی برادر [دینی]اش را در ملأ عام امر [به رفع نقصی] کند در حقیقت او را عیبناک نموده است، و علت این امر این است که نصیحت کنندۀ صادق نمی‌خواهد عیوب نصیحت شونده را اشاعه دهد، بلکه هدفش بر طرف کردن مفسده و نجات دادن برادر [دینی]اش از افتادن در آن است.

و چه قدر فرق است! بین کسی که نیتش نصیحت است، با کسی که هدفش فضیحت باشد، و لذا نباید این دو را با هم اشتباه گرفت.

و همچنانکه أم‌درداء می‌گوید: «هر کس برادرش را مخفیانه پند و نصیحت دهد به حقیقت او را آراسته است، و هر کس او را در ملأ عام پند دهد به حقیقت او را رسوا کرده است.

نشانه چهارم: آداب تعامل و معاشرت:

آنچه گذشت اشاره بود به نشانه‌های وجود حکمت در گفتار، مخاطبات و مجادله شایسته.

در ادامه به بعضی از شایسته‌های ادب تعامل با مدعوین اشاره می‌کنم، خصوصاً زمانی که کاری از آنها سر می‌زند که مستحق تنبیه و یا شایستۀ ملاحظه و تغییرند.

این بحث در ادامه تحت عنوان گونه‌هایی از نرمش در تعامل، و سپس تحت عنوان مدارا و سازش، و بعد از آن چشم‌پوشی از لغزش‌ها، و در نهایت مواقع مناسب ترغیب و ترهیب مطرح می‌شود.

گونه‌ای از نرمش در تعامل و معاشرت:

آدمی در دستان کسی که به وی نیکی می‌کند و با نرمش رفتار کرده و گشاده‌رو است خمیری است به سبب محبّت. و شدت و درشتی معمولاً باعث تکبر مخاطب، نفرت و پافشاری وی می‌گردد تا جائیکه طرف از گناه عزت می‌گیرد، همچنانکه قبلاً بیان کردیم. بنابراین تعامل مؤثّر، تعاملی است با نرمش به گونه‌ای که قلب‌ها را فتح و سینه‌ها را باز [و آماده پذیرفتن حق] می‌کند و محمد  صل الله علیه و آله و سلم  و یاران او و نیز مؤمنان با یکدیگر بسیار مهربان بوده‌اند [رحماء بینهم] بوده‌اند.

معاویه بن الحکم السلمی  رضی الله عنه  روایت می‌کند: با رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  نماز می‌خواندم که شخصی عطسه کرد و من گفتم: «یرحمک الله».

جماعت همه به من خیره شدند، گفتم: خدا مرا از مادرم بگیرد، چرا مرا نگاه می‌کنید؟ شروع کردن به زدن دست‌هایشان به رانهایشان، فهمیدم که می‌خواهند مرا ساکت کنند و لذا من ساکت شدم. و پیغمبر ـ پدر و مادرم فدایش باد ـ هنگامیکه نمازش را خواند نه مرا زد و نه سرزنشم کرد.

و در روایتی دیگر [در ادامه] می‌گوید: هیچ وقتی معلّمی نرمخوتر از محمد  صل الله علیه و آله و سلم  ندیده‌ام، (پیغمبر  صل الله علیه و آله و سلم ) فرمودند: (ای معاویه!) در نماز هیچ کلامی از بشر جایگاهی ندارد، و نماز صرفاً تسبیح و تکبیر و قرائت قرآن است.

و سرگذشت آن اعرابی ـ عرب بادیه نشین ـ نیز با همین مفهوم است که آن اعرابی در یک گوشۀ مسجد بول کرد، پس صحابه برخاستند تا او را سرزنش کنند و پیغمبر آنها را نهی کرد. هنگامی که کارش تمام شد، پیغمبر  صل الله علیه و آله و سلم  او را صدا زد و فرمود: مساجد شایسته این کار نیست بلکه برای ذکر و یاد خدا و اقامه نماز است. اعرابی در حالی که به آنها پشت کرده بود، می‌گفت: خدایا به من و محمد رحم کن و به هیچ کس دیگر غیر ما رحم مکن. پیغمبر  صل الله علیه و آله و سلم  در حالی که تبسم می‌زد، فرمودند: خیلی تنگ‌نظری نمودی.

حافظ در تعلیقی که بر امثال این حوادث و وقایع زده، می‌گوید: مراد از این کارها الفت ایجاد کردن در آن افراد و سختگیری نکردن بر آنان بوده و این بخاطر تازه مسلمان شدنشان است.

باز داشتن از معصیت و گناه نیز به همین شکل باید به همراه لطف و مهربانی باشد تا مورد قبول واقع گردد، تعلیم علم نیز باید تدریجی باشد زیرا چیزی که در ابتدا سهل به نظر آید به دل می‌نشیند و مخاطب با آغوش باز پذیرای آن خواهد بود و غالباً سرانجامش فزونی یافتن خواهد بود، والله اعلم.

امام احمد در همین مورد می‌گوید: یاران ابن مسعود، هنگامیکه از کنار گروهی می‌گذشتند که در حال انجام کاری بودند که مورد پسند آن یاران نبود، می‌گفتند راحت باشید و به کارتان ادامه دهید، رحمت خدا بر شما باد.

و حسن بصری  رحمه الله  به یک مجلس عروسی دعوت شـد، و در یـک پیاله یا ظرفی از نقـره بـرای او خبیص[6] ـ حلوائی از خرما و روغن ـ و یا طعامی آوردند و او آنرا با نان گرده خورد و بالا آورد، شخصی گفت این نهی بود به زبان خاموشی.

و نقل شده که واعظی مأمون را وعظ و ارشاد می‌نمود و در گفتارش درشتی نمود. مأمون گفت: ملایم باش ای مرد! خدا کسی را که از تو بهتر است به‌سوی کسی فرستاد که از من بدتر است و به او دستور داد به نرمی سخن بگوید: ﴿ٱذۡهَبَآ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ إِنَّهُۥ طَغَىٰ٤٣ فَقُولَا لَهُۥ قَوۡلٗا لَّيِّنٗا لَّعَلَّهُۥ يَتَذَكَّرُ أَوۡ يَخۡشَىٰ٤٤ [طه: 43-44]. «به‌سوی فرعون بروید که سرکشی کرده است * سپس به نرمی با او سخن بگوئید شاید متذکر شود و بهراسد».

نشانه پنجم: مدارا:

مدارا گونه‌ای از انواع تعاملی است که دلالت بر وجود حکمت در دعوت کرده و با حفظ کرامت و مردانگی ـ مروّت ـ دعوتگر و مدعو مقصود دعوت را حاصل می‌کنند.

امام بخاری  رحمه الله  یک باب از کتابش را تحت این عنوان آورده که: «الـمداراة مع الناس». سپس حدیثی از حضرت عائشه  رضی الله عنها  نقل کرده که گفت: شخصی اجازه ورود بر پیغمبر  صل الله علیه و آله و سلم  را خواست، پیغمبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «به او اجاز دهید، که از عشیره بدی است. هنگامی که داخل شد، پیغمبر  صل الله علیه و آله و سلم  به نرمی با او سخن گفت. عائشه گوید: گفتم: ای رسول الله! در ابتدا آن چیز را گفتی، سپس با او به نرمی سخن گفتی؟ فرمود: ای عایشه! همانا بدترین مردم از نظر جایگاهشان در نزد خدا کسانی هستند که مردم از ترس ناسزاگویی‌شان آنها را ترک می‌کنند.

ابن بطال می‌گوید: مدارا از اخلاق مؤمنان است که عبارت است از گسترانیدن بال رحمت برای مردم و نرمی گفتار و ترک درشتی و از تأثیرگذارترین اسباب ایجاد انس و الفت می‌باشد. و می‌گوید: بعضی گمان کرده‌اند که مدارا همان سازشکاری است که اشتباه می‌کنند، زیرا مدارا توصیه شده در حالی که سازش کاری حرام است.

و تفاوت‌شان در این است که سازش کاری و مداهنه از [دِهان] مشتق شده و (الدهان رنگکاری) چیزی است که بر سطح اشیاء می‌مالند تا درون را استتار نماید و علماء از آن به معاشرت فاسقان تعبیر کرده‌اند که بدون اعتراض از وضعیتی موجود اظهار رضایت می‌کنند.

در حالی که مدارا به معنی نرمی از خود نشان دادن است به هنگام تعلیم جاهل و بازداشتن فاسق از ارتکاب افعالش، و درشتی نکردن به گونه‌ای که به بیان وضعیت وی نپردازیم و با گفتار و کردار مهربانانه از آن کار ناپسند، اکراه نشان دهیم و خصوصاً زمانی که مخاطب به الفت و امثال آن نیاز داشته باشد.

بعد از تقریر این معنا باید گفت که منظور حسن بصری نیز همین معنی است آنجا که می‌فرماید: گفته می‌شد: مدارا نصف عقل است، و من می‌گویم تمام عقل می‌باشد.

و فرموده ابو یوسف  رحمه الله  شگفت آور است در مورد کسانی که باید با آنها مدارا نمود، در برشماری این افراد گوید: از آن جمله‌اند: قاضی تأویل کننده، مریض، زن و عالم برای اقتباس علم وی.

و بیشترین مورد استفاده از مدارا برای مصون ماندن از زیان‌ها و آسیب‌هاست.

و در حکمتهای لقمان آمده: ای فرزندم! دروغ است هر که بگوید: شر به وسیله شر خاموش می‌گردد، و اگر راست باشد باید دو تا آتش را روشن کرده و بنگریم تا ببینیم که آیا یکی از آنها دیگری را خاموش می‌کند، و بلکه خیر، شر را خاموش می‌سازد همچنانکه آب آتش را.

اجازۀ مدارا کردن داده شده چرا که انسان موجودی اجتماعی است و برای عزلت و گوشه نشینی خلق نشده است، بلکه برای آشنایی و کمک و تعاون به همدیگر خلق شده، و نه برای بی‌اعتنایی و فردگرایی.

و طبیعت انسان به گونه‌ای است که عوارض درونی و ذاتی حب و بغض، رضایت و غضب، نیکی و هیجان بر آن عارض می‌شود، پس اگر در هر حال به مقتضای آن عارضه با مردم معاشرت کند جامعه مختلف شده، جایی برای آشنایی نمی‌ماند، و دستهای همکاری بسته خواهند شد. پس حکمت خدا این گونه بوده که به وسیله مدارا به عنوان یک ادب معاشرت، به انسان این امکان را بدهد که از آنچه باعث گستگی انسانها و دوری آنها از هم می‌شود پرهیز کند.

بنابراین، مدارا به برخورد شایسته و گفتار نرم برمی‌گردد و به معنی پرهیز از هر آن چیزی است که بوی بغض، خشم و کینه و ... بدهد مگر در صورتی که این کار بهتر و شایسته‌تر و مناسب‌تر باشد.

و از لطایف منقول در سیره سلفی که باید به آنها اقتدا شود، سفارش سحنون به فرزندش محمد است: «... بر دشمنت سلام کن و با او مدارا نما، زیرا در رأس ایمان به خدا مدارا با مردم قرار دارد».

و محمد بن ابوفضل هاشمی  رحمه الله  می‌گوید: به پدرم گفتم: چرا با فلانی مجالست می‌نمایی در حالی که به دشمنی او پی برده‌ای؟ جواب داد: تا آتشی را خاموش کنم و بذر محبت بکارم.

بنابراین، افراد با مدارا آنهایی هستند که درک کرده‌اند که مردم خلق شده‌اند تا در همگرایی مثل یک لاشۀ واحد باشند. و اعضاء سالم این لاشه باید به اندازه‌ای که در آنها حیات هست با سایر اعضاء سازگار و موافق باشند. و اعضای این لاشه قطع و دور انداخته نمی‌شوند مگر اینکه به یک بیماری دچار شوند که پزشک از علاج آن جز با قطع کردن عاجز باشد.

پس مدارا گرد هم آوردن مردم با رضایت و بر الفت است در محدوده‌ای که شایسته است. و البته نباید جلوی قضاوت عادلانه و نصیحت مهربانانه را بگیرد، و شایسته است دانسته شود که گسترۀ وسیعی در فهم مدارا و به کارگیری نیک آن و طریق مفید بودنش هست که به ذکاوت شخص و حکمت وی مربوط می‌شود.

وجود طبقات و اصنافی از مردم باعث تنوع مدارا می‌شود: مدارا با کسی که به خاطر سوء فهم و یا گمان نادرست از حقیقت منحرف شده بزرگتر است از مدارا با کسی که با حقیقت و فضیلت می‌جنگد ـ البته در صورتی که وضعیت مقتضی مدارا باشد ـ .

و مدارا با کسی که رشد و صلاح [دینی‌اش] جای امیدواری است بزرگتر است از مدارا با کسی که به سن جوانی رسیده در حالی که همیشه در انحراف و فرومایگی به سر برده به گونه‌ای که نزدیک است از رشد و صلاحش قطع امید کنی.

از همه آنچه گذشت می‌توان پی برد مدارا، مسلکی پسندیده است که حکما و خردمندان پایبند به آن بوده و فضلا از حدود آن تجاوز نمی‌کنند.

و برای تمییز و تشخیص مدارا از سازشکاری و مداهنه باید گفت که مداهنه اظهار رضایت است به یک کار نادرست چه ظلم باشد و چه فسق... چه گفتار نادرست باشد و چه کردار ناشایست.

و سازشکاری طریقه‌ای ناپسند است که دروغ و خلاف وعده در زیر آن خود را مخفی کرده‌اند. از آن جهت گفتیم دروغ مولود مداهنه است که شخص سازشکار، مخاطب خود را به غیر آن چیزی که از او می‌شناسد توصیف می‌کند و هر کس از دری به وادی دروغ در آید برایش ساده و آسان است که از درهای مختلف به آن وارد شود. و خلاف وعده را از آن جهت ذکر کردیم که سازشکار در موقعیتی که در صدد کسب رضایت مخاطب است بیمی ندارد از اینکه به او وعده‌ای بدهد گرچه از همان اول تصمیم خلف آن وعده را داشته باشد.

و سازشکاران زبان خود را وسیله برآورده کردن حاجت رئیس و بزرگ‌شان کرده‌اند و آنچه را که او دوست دارد، می‌گویند.

ماوردی  رحمه الله  می‌گوید: اگر چه انسان مأمور است به الفت با دشمنان و نزدیکی به آنها ولی شایسته نیست که محل آرمیدن آنان گردد، و یا به آنان اعتماد کند، بلکه باید از آنها برحذر باشد، و از نیرنگهای‌شان بپرهیزد، زیرا چنانکه دشمنی تبدیل به خُلُق و خوی شد، به سرشتی تغییرناپذیر تبدیل می‌گردد. و خصلتی خواهد شد که از بین نمی‌رود و بلکه باید به وسیله الفت دادن از بروز آن جلوگیری کرد، و از زیانهای آن در امان بود، همچنانکه آتش به وسیلۀ آب خاموش می‌شود، گرچه در ذات آتش سوزندگی تغییرناپذیر وجود دارد، همچنانکه شاعر گوید:

هنگامی که در برابر دشمن ناتوان بودی با او مدارا کن.

و با او از در مزاح وارد شو که مزاح موافقت می‌آورد

زیرا آتش به وسیله آن پختها بدست می‌آید.

گرچه در ذات خود همیشه سوزندگی دارد.

از تمام آنچه گذشت وظیفه مصلحان دعوتگر و عالم و مربی در این زمینه مشخص می‌شود. و باید با وظیفۀ عنایت و توجه، به جنگ مداهنه و سازشکاری رفت تا اینکه آن را برای همیشه از روی کره زمین محو گردانیم و نقش تربیت در رستنگاه نسلی جای بگیرد که تفاوت بین مدارا و مداهنه را درک کرده باشند، و لذا مردم را در کمال نرمش، ادب و شجاعت مخاطب قرار دهند و کسانی را که گوشهایشان به چاپلوسی دروغین آلوده نشده است محترم بشمارند و تا آنجا که موقعیت اجازه دهد حقایق را آشکار کنند.

نشانه ششم: چشم پوشی از لغزشها و گذشت از خطاها:

نتیجه طریق مدارا که در فقره قبلی توضیح دادیم چشم‌پوشی از اشتباهات کوتاهی کنندگان است مادام که راهی برای اصلاحشان باقی باشد، و نیز نتیجه مدارا گذشت از لغزش لغزش‌کنندگان است تا زمانی که محترم و با وقار باشند و یا اینکه مدارا باعث از بین رفتن و یا کم شدن لغزش‌هایشان گردد.

و اگر مدرکی مستند برای این قضیه می‌خواهید به سرگذشت حاطب بن أبی بلتعه  رضی الله عنه  مراجعه کنید سرگذشتی واقعی که بیانگر یکی از حالات ضعف بشری در یک لحظه است با اینکه آن شخص صحابی پیغمبر  صل الله علیه و آله و سلم  بوده و از شرکت کنندگان در جنگ بدر است. به خاطر بزرگی لغزش عمر بن خطاب  رضی الله عنه  گفت: اجازه بده گردن این منافق را بزنم ولی پیغمبر  صل الله علیه و آله و سلم  هنگامیکه [در آن مورد] از حاطب سؤال کرد و ایشان جواب داد، فرمودند: راست گفت و در مورد او جز به نیکی سخن نگوئید. ای عمر! آیا فراموش کرده‌ای که خداوند بر حال اهل بدر مطلع گشته و فرمود: هر کار می‌خواهید انجام دهید که من شما را مورد مغفرت قرار دادم.

چشم‌پوشی از لغزش‌ها البته نباید اقرار به باطل تلقی شود بلکه رهانیدن و نجات دادن شخصی است که مرتکب آن لغزش شده است.

نقل شده که در بین سلف ـ گذشتگان ـ دو برادر بوده‌اند که یکی از راه استقامت روی برگرداند، به برادرش گفته شد: آیا با او قطع رابطه نمی‌کنی و از او دوری نمی‌گزینی؟ جواب داد: به خاطر افتادنش در این اشتباه، الآن بیشترین نیازی که به من دارد این است که دستش را بگیرم و با ملاطفت و مهربانی او را سرزنش کنم و از او بخواهم که به راه خویش بازگردد.

کسی که اشتباه و یا خطائی مرتکب می‌شود، حق خودش است که کلامی دلسوزانه بشنود و با شعله امید راهش روشن گردد، تا شاید به مسیر خود بازگشته، و با یاران خوب همسفر گردد.

ابودرداء  رضی الله عنه  از کنار مردی می‌گذشت که مرتکب گناهی شده بود و مردم او را ملامت می‌کردند، او آنان را از این کار منع کرد و به آنان گفت: آیا اگر او در چاهی افتاده بود، او را نجات نمی‌دادید؟ گفتند: آری، نجاتش می‌دادیم. گفت: برادرتان را سرزنش نکنید و خدا را به خاطر نعمت عافیت شکرگزاری کنید، گفتند: آیا تو از او خشمگین نیستی؟ جواب داد: از کارش خشمگینم و اگر آن کار را ترک کند برادر من است.

نشانه هفتم: استفاده از ترغیب و ترهیب:

هر آنچه توضیحش گذشت: از تأکید بر نرمش و ملایمت و مدارا و چشم‌پوشی از اشتباهات، تا گذشت از لغزشها هیچ یک معارض این قاعده مشهور و مقرر نیست که دعوتگران و مربیان باید دو حالت ترغیب و ترهیب و نرمی و شدت را با هم دارا باشند. ولی آنچه در تعامل مقدم است ترغیب و نرمش است، چنانکه امام احمد می‌فرماید: مردم به مدارا و نرمی بدون شدت و سختگیری نیاز دارند مگر کسی که از مردم جدا شود و علناً مرتکب فسق و پستی گردد که بازداشتن وی از این کار واجب است. زیرا گفته می‌شود: فاسق حرمتی ندارد، لذا کسی که علناً مرتکب فسق می‌شود و بر آن مصرّ است حرمتی ندارد.

و شیوۀ انبیاء مذکور در قرآن استفاده از هر دو اهرم ترغیب و ترهیب بوده است: ﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦٓ [نوح: 1] تا آنجا که می‌فرماید: ﴿وَيُؤَخِّرۡكُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمًّى [نوح: 4][7].

و در مورد محمّد  صل الله علیه و آله و سلم  در قرآن آمده که: ﴿فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلنُّورِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلۡنَاۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ٨ يَوۡمَ يَجۡمَعُكُمۡ لِيَوۡمِ ٱلۡجَمۡعِۖ ذَٰلِكَ يَوۡمُ ٱلتَّغَابُنِۗ وَمَن يُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ وَيَعۡمَلۡ صَٰلِحٗا يُكَفِّرۡ عَنۡهُ سَيِّ‍َٔاتِهِۦ وَيُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ٩ وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ خَٰلِدِينَ فِيهَاۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ١٠ [التغابن: 8-10]. «ایمان بیاورید به خدا و پیغمبرش و نوری که (قرآن نام دارد و آن را) نازل کرده‌ایم. خداوند کاملا آگاه از هر آن چیزی است که انجام می‌‌دهید. * زمانی، خداوند شما را در روز گردهمائی جمع می‌کند. آن روز، روز زیانمندی است. کسانی که به خدا ایمان بیاورند و کارهای شایسته بکنند، خداوند بدیهای ایشان را می‌زداید و آنها را به باغهای بهشتی داخل می‌گرداند که از زیر آن رودبارها جاری است و در آنجا برای همیشه جاودانه می‌مانند، این پیروزی بزرگی است * و کسانی که کافر بشوند و آیات ما را تکذیب بکنند، آنان دوزخیانند جاودانه در آنجا می‌مانند و چه سرانجام و جایگاه بدی (که دارند!)».

و در آیاتی به جزای نیک در دنیا و حسن عافیت در آخرت تشویق شده است: ﴿وَأُخۡرَىٰ تُحِبُّونَهَاۖ نَصۡرٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَتۡحٞ قَرِيبٞۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ١٣ [الصف: 13]. «و (گذشته از این نعمت‌ها) نعمت دیگری دارید که پیروزی خدادادی و فتح نزدیکی است و به مؤمنان مژده بده».

و وعیده‌های خدا و هشدار از هتک حرمات و نیز هشدار از عذاب دردناک دنیوی و اخروی به منظور ترهیب است: ﴿وَكَذَٰلِكَ أَخۡذُ رَبِّكَ إِذَآ أَخَذَ ٱلۡقُرَىٰ وَهِيَ ظَٰلِمَةٌۚ إِنَّ أَخۡذَهُۥٓ أَلِيمٞ شَدِيدٌ١٠٢ [هود: 102]. «و عتاب پروردگار تو این چنین است، هرگاه که (بر اثر کفر و فساد، اهالی) شهرها و آبادیهائی را عقاب کند که ستمکار باشند. براستی عقاب خدا دردناک و سخت است».




[1]- گفتار نیک. مترجم.

[2]- قرطبی، 2/16.

[3]- قرطبی، 2/16.

[4]- علماء در مورد اسلام آوردن حصین اختلاف دارند ولی همچنانکه ابن حجر وغیره ذکر کرده‌اند قول ارجح اسلام آوردن ایشان است.

[5]- متفق علیه؛ امام بخاری: و امام مسلم: روایت کرده‌اند.

[6]- خبیص را در فارسی افروشته گویند. مترجم. به نقل از المنجد (خبص).

[7]- سوره نوح: آیات 1-4: که در این چهار آیه هم ترهیب است از عذاب الیم و هم ترغیب است به بخشودگی گناهان.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...