خطاب به مخدرات([1]) اسلام
ای
ردایـت([2])
پـردهی نـاموس مـا |
|
تاب
تو سرمایهی فانوس ما |
طینت
پاک تو ما را رحمت است |
|
قوت
دین و اساس ملت است |
کودک
ما چون لب از شیر تو شست |
|
لا
اله آموختی او را نخست |
میتراشد
مهر تو اطوار([3])
ما |
|
فکر
ما گفتار ما کردار ما |
برق
ما کو در سحابت آرمید |
|
بر
جبل رخشید و در صحرا تپید |
ای
امین نعمت آئین حق |
|
در
نفسهای تو سوزد دین حق |
دور
حاضر تر فروش و پرفن است |
|
کاروانش
نقد دین را رهزن است |
کور
و یزدان ناشناس ادراک او |
|
ناکسان
زنجیری پیچاک او |
چشم
او بیباک و ناپرواستی |
|
پنچهی
مژگان او گیراستی |
صید
او آزاد خواند خویش را |
|
کشتهی
او زنده داند خویش را |
آب
بند نخل جمعیت توئی |
|
حافظ
سرمایهی ملت توئی |
از
سر سود و زیان سودا مزن |
|
گام
جز بر جادهی آبا مزن |
هوشیار
از دستبرد روزگار |
|
گیر
فرزندان خود را در کنار |
این
چمن زادان که پر نگشاده اند |
|
ز
آشیان خویش دور افتادهاند |
فطرت
تو جذبهها دارد بلند |
|
چشم
هوش از اسوهی زهرا مبند |
تا
حسینی شاخ تو بار آورد |
|
موسم
پیشین بگلزار آورد |
اقبال لاهوری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر