توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۳۹۹ دی ۴, پنجشنبه

جانشيني بعد از پيامبر

 

مبحث سوم
جانشيني بعد از پيامبر
ص

این مبحث سررشته اكثر اختلافات بین دو مذهب می‌باشد كه به اجمال در مورد آن صحبت می‌شود.

بررسي ديدگاه اهل سنت و تشيع در مورد جانشيني 

1-   نزد اهل سنت و جماعت بر عهده عامه مسلمین است كه از میان خود شخصی را كه اهلیت و صلاحیت داشته باشد به عنوان امام تعیین كنند. نزد شیعه تعیین امام، بر خدا واجب است. جزوی از همین عقیده است كه اهل سنت قائل بر «لا يجب على الله شئ» است یعنی هیچ چیز بر الله تعالی واجب نیست در حالی كه شیعه قائل بر وجوب علی الله می‌باشد. (در كتب علم كلام به تفصیل در این مورد، بحث می‌شود).

2-   نزد اهل سنت، امام «منصوص من الله» نیست. به نظر شیعه، امام منصوص من الله است. یعنی امام از طرف الله تعالی تعیین می‌شود.

3-   به نظر اهل سنت، اهلیت و صلاحیت برای امام ضروری است؛ ولی عصمت لازم نمی‌باشد. به نظر شیعه، امام همیشه معصوم است.

4-   از دیدگاه اهل سنت، امام باید در جامعه، خود را ظاهر كند تا مردم بتوانند برای رفع مشكلات خود به او مراجعه نمایند. شیعه معتقد است كه امام می‌تواند خود را از دید دیگران مخفی نگه دارد؛ حتی اگر سال‌های سال طول بكشد.

5-   اهل سنت بر این باور است كه بر امام لازم است كه صاحب اقتدار و اختیار باشد وگرنه چگونه می‌تواند به مسائل مردم رسیدگی كند؟ در حالیكه نزد شیعه برای امام جائز است كه بی‌قدرت و بی‌اختیار باشد.

6-   از نظر اهل سنت، از پیامبر ص گرفته تا قیامت، تعداد امامان مشخص نیست. و با توجه به موقعیت زمانی و مكانی، مسلمانان امامی برای خود تعیین می‌كنند و او وظایف امامت را انجام می‌دهد. از نظر شیعه، الله تعالی از زمان رسول الله ص تا قیامت، دوازده امام تعیین كرده است كه غیر از اینها كسی دیگر حق امامت ندارد. (بنابر همین نظریه به شیعه، امامیه و اثنا عشریه نیز گفته می‌شود).

7-   اهل سنت طبق تصریح و اشاره پیامبر اكرم ص از طرف امت اسلامی چهار امام بر حق را به این ترتیب معرفی می‌كند:

امام اول: سیدنا ابوبكر صدیقt
ج

 

امام دوم: سیدنا عمر فاروق t
ج

امام سوم: سیدنا عثمان غنی t

 

امام چهارم: سیدنا علی مرتضی t

پس از اینها نیز سلسله امامت جریان داشت و تا قیامت ادامه خواهد داشت. هیچكدام از اینها معصوم نیستند. البته برخی عادل هستند و بعضی ظالم خواهند بود.

نزد شیعه تعداد امامان تا آمدن قیامت دوازده نفر می‌باشد كه اسامی آنها پس از رسول اكرم  ص بدین قرار است:

1-   حضرت علی مرتضی t.

2-   حضرت حسن t

3-   حضرت حسین t

4-   حضرت علی زین العابدین t

5-   حضرت محمد باقر t

6-   حضرت جعفر صادق t

7-   حضرت موسی كاظم t

8-   حضرت علی رضا t

9-   حضرت محمد تقی t

10-                        حضرت علی نقی t

11-                        حضرت حسن عسكری t

12-                        حضرت محمد مهدیt [1].

و از دیدگاه شیعه امام دوازدهم به خاطر ظلم ظالمان و ستم ستمگران به امر خداوندی در غیبت بسر می‌برد، و در قید حیات است،  و هر وقت خدا مصلحت بداند ظهور خواهد كرد.[2] اما یازده امام دیگر، رحلت كرده‌اند.

8- اهل سنت اگر چه از دل و جان معترف به اهلیت، صلاحیت و فضایل حضرت علی t هستند ولی ایشان را به عنوان خلیفه بلافصل رسول الله ص قبول ندارند، بلكه امامت ایشان را طبق ترتیب خلافت می‌دانند. و ایشان را رابع خلفاء الراشدین (یعنی چهارمین خلیفه از خلفای راشدین) قرار می‌دهند. اما شیعه قائل به امامت بلافصل حضرت علی t است. یعنی آنان بر این اعتقاد هستند كه حضرت علی t پس از وفات رسول الله ص، خلیفه بلافصل می‌باشد.

9- از نظر اهل سنت، خلافت سیدنا علیt در رتبه خودش قرار گرفته است. لذا صحابه و تابعینی كه (به اجماع امت) با سیدنا ابوبكر صدیقt، و سیدنا عمر فاروقt و سیدنا عثمان غنیt بیعت كرده بودند را مقصّر وگناهكار نمی‌دانند. اما شیعه، خلافت و امامت بلافصل را حق حضرت علیt می‌دانند و بیشتر صحابهy و تابعین این حق را به ایشان واگذار نكردند. بنابراین، آنان یا كافر هستند یا فاسق([3]). (نعوذ بالله من ذلك)

10- نزد اهل سنت، بیعت حضرت علی t با خلفای ثلاثه پیش از خلافت خویش،  و بیعت حضرت حسن t علاوه بر خلفای ثلاثه با حضرت معاویه t، و بیعت نه امام دیگر با خلفای زمان خود، بدور از مداهنت، نفاق، بزدلی، كذب و تقیه بود. اهل سنت عقیده دارند كه بیعت این حضرات كه با آگاهی تمام صورت گرفته بود، كاملاً مطابق با احكام شریعت و موافق با مصلحت امت بود. قطعاً بر هیچ‌یک از آن بزرگان، هیچ اتهامی وارد نمی‌آید. اما نزد شیعه بیعت یازده امام با خلفای زمان خویش از صمیم قلب نبوده، بلكه آنان تقیه (حفاظت در پیش)كار گرفته بودند. بنابر همین، شیعه «تقیه» را به عنوان مهم‌ترین جزو دین خود می‌شناسد. چرا كه بدون اثبات تقیه، تهمت زدائی از شأن آن بزرگان ممكن نیست.

11- همانطور كه گفته شد از دیدگاه اهل سنت، تعیین ائمه بر الله تعالی واجب نیست و نه تعداد آنان را تا ظهور قیامت مشخص كرده است. اما شیعه بر این اعتقاد است كه الله تعالی تا آمدن قیامت، دوازده امام مقرر كرده است كه یازده امام به رحمت حق پیوسته‌اند و امام دوازدهم محمد مهدی، امام منتظر می‌باشد و معتقدند كه ایشان پس از تولد، فعلاً غایب هستند - در وقتی معین ظهور خواهد كرد و جهان را پر از عدل و انصاف خواهد نمود. شیعه بنابر همین عقیده خود كه ائمه دوازده نفر هستند مجبور گشت كه به زنده بودن امام دوازدهم قائل شود. (در سال 256 ﻫ تولد؛ و در سال 260 ﻫ در چهار سالگی در غاری واقع در شهر «سر من رأی» غایب شد). و تاكنون زنده است، و از ظلم ظالمان پنهان شده است. گویا عمرشان بطور غیر طبیعی طولانی شده است. (عمر طولانی‌ای كه ما برای آن نظیر و همانندی نداریم).

سه نكته اصلی اختلاف

اگر اختلافاتی كه در بالا از مسئله امامت منشعب می‌شد، با دقت تمام مورد بررسی قرار گیرند واضح خواهد شد كه بنیاد این همه اختلافات كه به تفصیل بیان شدند فقط سه نكته اساسی می‌باشد. اصل و اساس اختلافات، همین سه نكته هستند. به نظر ما سه نكته اساسی مذهب شیعه از این قرار است:

1-   «امامت» نیز مانند توحید، نبوت، معاد و غیره یكی از عقاید مهم اسلامی می‌باشد.

2-   تعداد ائمه تا قیامت دوازده نفر می‌باشد كه همگی از طرف الله تعالی تعیین شده هستند.

3- حضرت علی t، امام بلافصل بودند.

اسناد اين سه اصل

1-آیات قرآنی

آیاتی كه از آنها نویسندگان شیعه مثلاً عالم مشهورشان محمد باقر مجلسی در تألیف فارسی خود «حق الیقین في اصول الدين»، السید الاكبر عبدالله شبر در كتاب عربی خود «حق اليقين في معرفة اصول الدين» و خمینی در نوشته فارسی خود «كشف الاسرار»، بر امامت بلافصل علیt  استدلال كرده‌اند، سه آیه زیر می‌باشد. نویسندگان شیعه، بیشتر توانایی خود را براین سه آیه صرف می‌كنند. بدین دلیل ما هم درباره این سه آیه، مطالب واضحی را یادآوری می‌كنیم:

آيه اول: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا ٥٩ [النساء: 59].«ای کسانی که ایمان آورده‏اید! فرمانبرداری كنید خدا را و فرمانبرداری كنید پیغمبر را و فرمان روایان را از جنس خویش، و هرگاه در چیزی نزاع داشتید آن را به خدا و پیامبر خدا بازگردانید اگر به خدا و روز آخرت ایمان دارید! این (کار) برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است».

خمینی در [كشف الاسرار: صفحه 137] می‌نویسد: اینک به ذكر بعضی از آیات كه در موضوع امامت وارد شده می‌پردازیم و از خرد كه فرستاده نزدیک خداست داوری می‌خواهیم. ایشان پس از نقل بخش ابتدایی آیه، با استفاده از قیاس‌های عقلی و دلایل ذهنی كوشیده است تا ثابت كند كه در این آیه مراد از «اولی الامر» دوازده امام است. سؤال این است كه آیا عقیده مذهبی را می‌توان با قیاسهای عقلی به اثبات رسانید در حالی كه در تمام قرآن كریم، ذكری از آن به میان نیامده باشد؟ بالخصوص وقتی كه بخش دوم آیه كه خمینی آن را ذكر نكرده چنین می‌فرماید كه: «پس هرگاه در چیزی نزاع داشتید آن را به خدا و پیامبر ص خدا بازگردانید». از آن معلوم می‌شود كه اگر بین حكام و مردم، اختلاف واقع شود، فیصله خدا و رسول خدا ص در این اختلاف، «حرف آخر» تلقی خواهد شد نه حرف اولی الامر. اگر مراد از اولی الامر، ائمه معصومین باشند پس مراجعه به قرآن و سنت با ترک رأی معصومین چطور؟ در حالیكه نزد شیعه، رأی معصومین هم مثل خودشان، همیشه معصوم می‌باشد. آنان نمی‌توانند چیزی غیر از قرآن و سنت بگویند. بنابراین، اثبات عقیده امامت، از این آیه بدون تردید بی اندازه غلط و نادرست است([4]). بلكه تحت همین آیه، علامه سیوطی / در تفسیر خود «الدر الـمنثور» قولی از حضرت علیt نقل كرده كه با توجه به آن اعتقاد به «ائمه معصومین» نفی می‌شود بلكه از آن، مسلک اهل سنت و جماعت در مسئله امامت، بطور كلی تأیید می‌گردد. «اخرج البيهقي عن علي بن ابيطالب قال: لا يصلح الناس الا امير برا و فاجر قالوا: هذا البر فكيف بالفاجر، قال: ان الفاجر يؤمن الله به السبل ويجاهد به العدو، ويجبي به الفئ ويقام به الحدود، ويحج به البيت ويعبد الله فيه آمنا حتى يأتيه أجله»([5]).

بیهقی روایت می‌كند كه حضرت علی بن ابیطالب فرمود: اصلاح مردم جز با امیر امكان پذیر نیست،  گفتند اما امیر فاسق چگونه ممكن است مردم را اصلاح كند؟ (چه سودی برای مردم دارد؟) حضرت علی t فرمود: الله تعالی به وسیله حاكم بد نیز، راهها را پر امن می‌گرداند، تحت قیادت و فرماندهی او، جهاد با دشمنان كافر ادامه می‌یابد، مال غنیمت بدست می‌آید، حدود به اجرا در می‌آیند، حج بیت الله برقرار می‌ماند، و در قلمرو او، مسلمانان تا واپسین لحظات زندگی با احساس امنیت، به عبادت الله تعالی مشغول می‌شوند([6]). طبق گفته‌ها و احادیث روایی در این بخش  از آن ثابت شد كه مراد از «اولی الامر» دوازده امام معصومی هستند كه شیعه قائل بر امامتشان تا قیام قیامت می‌باشد.

آيه دوم: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا [المائدة: 3].  «امروز، دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و دین اسلام را برای شما اختیار كردم».

در این آیه هم ذكری از امامت بلافصل علی t نیست در ضمن این آیه، روایتی كه مصنفین و مؤلفین شیعه نقل كرده‌اند در هیچ كتاب معتبری ذكر نشده است.

علاوه بر این، ادعای نویسنده شیعه درباره این آیه مبنی بر اینكه در هنگام بازگشت از حجة الوداع در محلی به نام غدیر خم روز هجدهم ذی الحجه پس از ایراد خطبه نازل شد كاملاً نادرست و بی اساس است و وقوع چنین ادعاهایی از نویسندگان شیعه، انسان را حیرت زده می‌گرداند. چون كه جمهور مفسرین بر این مطلب اتفاق رأی دارند كه این آیه كریمه در حجة الوداع در میدان عرفات روز عرفه نهم ذی الحجه شامگاه روز جمعه نازل شد([7]).

علی t خود نیز می‌فرماید كه این آیه روز عرفه به وقت شام (یعنی نهم ذی الحجه) نازل شده بود([8]). علامه آلوسی / در تفسیر خود روح المعانی می‌نویسد: «شیعه از حضرت ابو سعید خدری t این روایت را نقل كرده كه آیه مذكور: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ در غدیر خم هنگامی نازل شد كه حضرت رسول اكرم ص به علی t فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ» پس از نزول این آیه حضرت رسول اكرم ص فرمودند: «الله اكبر علي اكمال الدين واتمام النعمة ورضاء الرب برسالتى وولايت على كرم الله وجهه بعدى». یعنی: «الله اكبر بر كامل شدن دین، بر اتمام نعمت، بر رضایت پروردگار از رسالتم و بر ولایت علی كرم الله وجهه، ...» علامه آلوسی / پس از نقل این روایت می‌فرماید: این روایت، نمونه‌ای از افتراهای شیعه است و الفاظ ركیک این روایت (علاوه بر سند) خود شاهدی بر این افتراء می‌باشد.[9]مفسر نامور علامه ابن كثیر هم در تفسیر مستند و معتبر خود -ابن كثیر- پس از نقل دو روایت شیعه می‌فرماید: «نه این روایت صحیح است و نه آن روایت، سخن حق كه در آن گنجایش كمترین شک و تردیدی وجود ندارد همان است كه این آیه در روز عرفه (نهم ذی الحجه) روز جمعه نازل گشت. چنانچه از امیر المؤمنین عمر فاروق t و از سمره بن جندب t مروی است. نیز قول شعبی، قتاده، شهر بن حوشب و دیگر ائمه و علماء همین است([10]).

همین علامه ابن كثیر در كتاب معروف و مشهور خود «البداية والنهاية» پس از نقل این روایت كه درباره آن گفته شد كه در غدیر خم نازل شده می‌نویسد: «این حدیث نه تنها منكر در حد اعلی است بلكه كذب است. چون كه مخالف با حدیث مستند صحیحین می‌باشد كه در آن از امیر المؤمنین عمر فاروق t ثابت شده كه این آیه روز جمعه در عرفه نازل شده بود»([11]) امام فخر الدین رازی / در تفسیر با عظمت خود -تفسیر كبیر- از همین آیه بر بطلان استدلال مذهب شیعه در این مورد استفاده كرده است. امام رازی می‌نگارد: «علمای ما فرمودند كه این آیه ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ بر بطلان قول تشیع دلالت می‌كند. برای اینكه الله تعالی در ابتدای این آیه فرموده است: ﴿ٱلۡيَوۡمَ يَئِسَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمۡ فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِۚ [المائدة: 3]. «امروز ناامید شدند كافران از دین شما، پس نترسید از ایشان و بترسید از من».

به وضوح پیداست كه كافران از بروز تغییر و تبدیل در دین ناامید شده اند و نیز فرمود كه اینک از آنان نترسید و از من بترسید. اگر امامت حضرت علی بن ابیطالبt از طرف الله تعالی و رسولش ص منصوص می‌بود یعنی نص (واجب الطاعة) می‌بود طبق این آیه كسی كه آن را پنهان می‌كرد و در آن تبدیل و تغییر ایجاد می‌كرد باید ناامید شود. یعنی یک نفر از صحابه نه می‌توانست این نص را انكار نماید و نه در آن تغییر بوجود آورد و نه آن را مخفی نگه دارد. و وقتی كه هیچكدام از اینها نشد بلكه نه ذكری از نص امامت شد و نه خبر آن ظاهر شد و نه روایتی در این باره نقل شد دانستیم كه ادعای این نص، كذب محض است و دانستیم كه حضرت علی بن ابیطالب یقیناً منصوص بالامامت نبود([12]). اگر بر این عبارت امام المتكلمین امام رازی / با خونسردی تمام غور شود، خواننده محترم بدون تردید به این نتیجه خواهد رسید كه این آیه: ﴿ ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ نه تنها به نفع شیعه نیست بلكه دلیلی روشن و آشكار برای جمهور اهل سنت و جماعت می‌باشد. والله الموفق.

آيه سوم: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡكَٰفِرِينَ٦٧ [المائدة: 67].

آیه سوم كه نویسندگان شیعه خیلی از آن استدلال می‌كنند به این معناست كه:

«ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است،  (به مردم) برسان! و اگر چنین نكردی، رسالت او را انجام نداده‏ای، خداوند تو را از مردمان نگاه می‌دارد، هر آیینه خداوند گروه كافران را هدایت نمی‌كند». شیعه می‌گوید این آیه كمی پیش از خطبه غدیر خم (18 ذی الحجه سال دهم هجرت) نازل شد. پیش از این، حكم امامت علی بر حضرت رسول اكرم ص نازل شده بود ولی ایشان بنا به دلایلی، از رسانیدن آن حكم می‌ترسیدند تا اینكه این آیه نازل شد و به حضرت رسول اكرم ص دستور داده شد كه حكم امامت علی را در بین مردم اعلام نمایید ما شما را حفاظت خواهیم كرد. حضرت رسول اكرم ص مطابق با این آیه در تاریخ 18 ذی الحجه سال دهم هجری در محلی بنام غدیر خم امامت حضرت علیس را اعلام كردند و از مردمان حاضر در آنجا به دست حضرت علیt  بیعت گرفتند. نویسندگان دیگر شیعه هم همین موقف را دارند([13]).

ما بجای تفسیر و تشریح كامل آیه، توجه شما را به چند نكته جلب می‌كنیم كه از آن ماهیت و حقیقت استدلال شیعه ان شاء الله واضح خواهد شد:

1- در این آیه كریمه مطلبی كه قبل از هر چیز، قابل توجه می‌باشد این است كه شیعه در صدد اثبات عقیده امامت بلافصل علی t از این آیه است، در حالی كه در این آیه، نه ذكری از علی t است و نه حرفی از امامت، بلكه به طور عام به حضرت رسول اكرم ص حكم داده شده كه شما در تبلیغ احكام خداوندی از هیچ كوششی دریغ نورزید. الله تعالی شما را حفاظت خواهد كرد. كافران بپذیرند یا نپذیرند شأن تبلیغ شما از آن متأثر نمی‌گردد. چرا كه هدایت كافران در دست الله است نه به دست شما.

این خلاصه و مطلب این آیه. از الفاظ، ترجمه، سیاق و سباق این آیه، با احتمالات بسیار بعید هم، نه عقیده امامت ثابت می‌شود و نه امامت بلافصل علی t. بنابراین اثبات عقیده امامت از این آیه، آیا افترای محض بر قرآن نیست؟ (اما درباره روایات غدیر خم، ان شاء الله در صفحات بعد، بحث و گفتگو خواهیم كرد).

2- طبق رأی علامه ابن تیمیه و جمهور مفسرین، این آیه، عقیده امامت شیعه را رد می‌كند. چرا كه در این آیه، به حضرت رسول اكرم ص دستور داده شده تمام احكام دین را برساند. پس اگر عقیده امامت حكمی از احكام دین می‌بود چگونه ممكن است كه حضرت رسول اكرم ص، آن حكم را در ملأ عام، واضح و روشن به امت بیان نكرده باشند. به همین خاطر، حضرت عائشه ل می‌فرماید: شخصی كه گمان برد حضرت محمد مصطفی ص چیزی از وحی را مخفی نگهداشته دروغگوست. چرا كه الله تعالی به رسول اكرم ص دستور داد، تمام دین را به امت ابلاغ كند.و همچنین اگر حكم عقیده امامت یا امامت بلافصل سیدنا علی t را رسول اكرم ص به امت رسانیده باشند چگونه ممكن است كه امت بر آن حكم، عمل نكنند یا حداقل به هنگام اختلاف، از آن حكم استدلال نشود. در حالی كه پس از وفات رسول اكرم ص صحابه كرام هم از مهاجرین و انصار وقتی كه در سقیفه بنی ساعده گرد هم آمدند دلائل مختلفی پیش كردند اما هیچ یک از ایشان این نص (عقیده امامت) را پیش نكرد. سپس خلافت عمر فاروق t و  عثمان غنی t و واقعات شوری روی داد امّا كسی از صحابه كه علی t نیز یكی از آنها می‌باشد چنین نصی پیش نكرد. حتی در دوره خلافت علی t اختلافاتی بروز كرد ولی در آن هنگام نیز، كسی از اصحاب (بشمول اهل بیت) نص عقیده امامت را اظهار نكرد. آیا این همه دلیل روشنی بر عدم وجود چنین نصی نیست؟ این ادعا، ادعایی است كه از صحابه y و اهل بیت، نه كسی قائل به آن بود و نه ناقل آن!.

3- شیعه مدعی است كه این آیه، پس از حجة الوداع و پیش از خطبه غدیر خم نازل گشت، و پس از نزول همین آیه، ایشان در تاریخ 18 ذی الحجه سال دهم هجری در محلی به نام غدیر خم امامت علی t را اعلام كردند. كسانی كه خطبه رسول الله در حجة الوداع را كه در میدان عرفات در تاریخ 9 ذی الحجه در برابر هزاران صحابه y ایراد نمودند خوانده اند بخوبی می‌دانند كه در این خطبه تاریخی حجة الوداع وقتی كه رسول اكرم ص حضار را از مسائل بنیادی و مهم دین اسلام آگاه می‌كردند در آخر رو به اصحاب فرمودند: «وَقَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ إِنِ اعْتَصَمْتُمْ بِهِ كِتَابَ اللَّهِ. وَأَنْتُمْ تُسْأَلُونَ عَنِّى فَمَا أَنْتُمْ قَائِلُونَ. قَالُوا نَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ وَأَدَّيْتَ وَنَصَحْتَ. فَقَالَ بِإِصْبَعِهِ السَّبَّابَةِ يَرْفَعُهَا إِلَى السَّمَاءِ وَيَنْكُتُهَا إِلَى النَّاسِ «اللَّهُمَّ اشْهَدِ اللَّهُمَّ اشْهَدْ». ثَلاَثَ مَرَّاتٍ». «و به تحقیق من در میان شما چیزی از خود بجا می‌گذارم كه اگر به آن چنگ بزنید هرگز گمراه نخواهید شد و آن كتاب الله است و درباره من از شما پرسیده خواهد شد، آنگاه چه جواب خواهید داد؟ حاضرین عرض كردند: ما گواهی می‌دهیم كه شما به طور كامل ابلاغ كردید، و حق آن را ادا نمودید و خیر خواه ما بودید. پس از آن حضرت رسول اكرم ص در حالی كه انگشت سبابه‌اش را به طرف آسمان بلند می‌كردند و رو به مردم كردند و فرمودند: پروردگارا! گواه باش، پروردگارا! گواه باش، پروردگارا! گواه باش»[14]. حالا این چگونه ممكن است كه در نهم ذی الحجه حضرت رسول اكرم ص با گواه ساختن الله تعالی، از صحابه كرام اقرار و اعتراف بگیرند كه من تمام عقائد و احكام دینی را به شما ابلاغ نمودم و در تاریخ 18 ذی الحجه در محلی به نام غدیرخم عقیده‌ای را كه به قول شیعه مخفی نگه داشته بود اظهار كنند. آیا این مطلب، برای خواننده‌ای كه انصاف داشته باشد قابل درک و فهم می‌باشد؟

4- تمام روایات مستندی كه در شأن نزول این آیه كریمه: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وارد شده، همگی ادعای نویسندگان شیعه مبنی بر نزول این آیه در حجة الوداع را نفی می‌كند. از روایاتی كه علامه ابن جریر طبری، امام ثعالبی، امام فخر الدین رازی، علامه قرطبی، علامه آلوسی و جمهور مفسرین از عبدالله بن شفیق، عائشه و عبدالله بن عباس y ذكر كرده‌اند، معلوم می‌شود كه این آیه خیلی قبل از حجة الوداع نازل شده بود. از بعضی از روایات چنین برمی آید كه این آیه مكّی است. ولی بیشتر مفسرین، این آیه را مدنی می‌دانند. علامه قرطبی / می‌نویسد: دلیل مدنی بودن این آیه روایتی است كه امام مسلم در صحیح خویش از حضرت ل نقل كرده است. حضرت عایشهل می‌فرماید: پس از آمدن به مدینه، شبی رسول الله ص بیدار بودند و فرمودند: كاش یكی از اصحابم، از من نگهبانی می‌كرد. حضرت عایشه ل می‌فرماید: در این هنگام صدای تصادم شمشیرها به گوش رسید. حضرت رسول اكرم ص پرسیدند: كیستی؟ گفت: سعد بن ابی وقاص هستم. حضرت رسول اكرم ص فرمودند: برای چه آمدی؟ گفت: احساس كردم خطری متوجه شماست. برای حفاظت و نگاهبانی از شما آمده‌ام. حضرت رسول اكرم ص در حق وی دعا كردند و خوابیدند. علاوه بر صحیح مسلم در روایات دیگری می‌آید كه در این هنگام، آواز شمشیرها را شنیدیم. حضرت رسول اكرم ص پرسیدند: كیستی؟ پاسخ دادند: ما سعد و حذیفه هستیم. برای نگاهبانی از شما آمده‌ایم. رسول الله ص به خواب رفتند حتی كه ما آواز خواب ایشان را شنیدیم و این آیه: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡك نازل شد. حضرت رسول اكرم ص سر از خیمه پوستی بیرون آورده فرمودند: ای مردم برگردید، چرا كه الله تعالی مرا خود حفاظت می‌كند([15]).

علامه فخرالدین رازی / در شأن نزول این آیه، ده وجه نوشته است. دهمین وجه این است كه طبق بعضی از روایات، این آیه در مورد فضلیت حضرت علی t (نه امامت ایشان) نازل شده بود. امام رازی پس از ذكر ده وجه می‌نویسد:  اگر چه تعداد این روایات، مختلف و بسیار است اما در مورد این آیه بهتر همین است كه بر حفاظت از مكر و فریب یهودیان و مسیحیان، حمل كرده شود و با بی‌پروایی از آنها دستور به تبلیغ داده شده است. برای اینكه در قبل و بعد این آیه، روی سخن با یهودیان و مسیحیان است. برای همین قائل شدن به وجوهاتی كه این آیه را از سیاق و سباق منفک و منقطع می‌گرداند ممتنع به نظر می‌رسد([16]). علامه آلوسی /، پس از بحثی طولانی درباره خطبه غدیر خم و روایات شیعه در ضمن این آیه، در خاتمه  می‌نویسد: روایاتی از اهل سنت كه بیانگر نزول این آیه در فضیلت علی t است اگر پذیرفته شود كه درست و قابل استدلال هستند باز هم از آنها فضیلت علی t ثابت می‌شود یا كه طبق این روایات علی t محبوب مؤمنین است و ما هرگز این را انكار نمی‌كنیم بلكه هركس (فضلیت علی t و محبوبیت ایشان را) انكار كند او را ملعون می‌دانیم([17]).

 5- آخر این آیه: ﴿وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡكَٰفِرِينَ [المائدة: 67]. «و خدا شما را از مردمان محفوظ نگه خواهد داشت، همانا خداوند كفّار را هدایت نمی‌دهد». خود دلیلی است بر اینكه مراد از این آیه، ابلاغ عقیده امامت در حضور صحابه كرام y نمی‌تواند باشد. چونكه بنا به قول شیعه، حضرت رسول اكرم ص در ابلاغ عقیده امامت از مخالفت صحابه كرام y بیمناک بودند، و در این آیه ذكری از صحابه كرام نیست بلكه از كافران سخن به میان آمده است. بنابراین چطور می‌توان صحابه كرام y را از این آیه مراد گرفت. مگر اینكه شخصی گستاخ صحابه كرام y را نعوذ بالله كافر قرار دهد (چنانكه از شیعیان منقول است) آنانی كه قرآن در مورد ایشان می‌فرماید: ﴿رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُۚ ذَٰلِكَ [المائدة: 119]. «خدا از آنان خشنود و آنان از خدا خشنودند». خلاصه كلام آنكه، از هر جهت به این آیه نظر افكنده شود، و به الفاظ و ترجمه آن نظر شود،  وسیاق و سباق آن بررسی شود،  و روایات شأن نزولش مورد بررسی قرار گیرد به هیچ نحوی، از این آیه، عقیده امامت بلافصل علی t به اثبات نمی‌رسد و اثبات این عقیده از آیات مذكور، در واقع چیزی جز تحریف معنوی قرآن مجید نیست.

2- احادیث

حدیث غدیر

اما حدیث غدیر: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ». نویسندگان شیعی، این حدیث را مهم‌ترین دلیل برای اثبات مدعای خود می‌دانند و تمام آیات قرآنی را كه درباره عقیده امامت ارائه می‌دهند حول و حوش همین حدیث ذكر كرده می‌كوشند تا به مقصود خود دست یابند. به همین سبب مناسب می‌دانیم كه در مورد این حدیث، معلومات مستند، محكم و دقیقی ارائه شود.

سند حدیث غدیر

این حدیث، اگرچه نه متواتر است و نه متفق علیه، حتی برخی از محدثین بزرگوار در صحت آن، كلام كرده اند و با دلائل قوی این حدیث را ضعیف قرار داده‌اند([18]) و لیكن طبق قول راجح، حدیث صحیح است و با طرق متعدد روایت شده است كه اصطلاحاً بعضی از آنها در درجه «صحیح» و بعضی در درجه «حسن» قرار دارد. بنابر روایت شدن با طرق متعدد، این حدیث از زمره «مشهور» بشمار می‌آید. شهادت و گواهی علامه ابن حجر عسقلانی / و علامه ابن حجر هیثمی / برای صحت سند این حدیث كافی می‌باشد.علامه ابن حجر عسقلانی / در كتاب ارزنده و قابل افتخار خویش «فتح الباري» می‌نگارد: «وأما حديث «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ» فقد أخرجه الترمذي والنسائي وهو كثير الطرق جداً، وقد استوعبها ابن عقده في كتاب مفرد، وكثير من أسانيدها صحاح وحسان»([19]) «حدیث «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ» را ترمذی و نسائی بیان كرده‌اند، و با طرق مختلف، روایت شده است. ابن عقده در كتابی مستقل، همه طرق را جمع‌آوری كرده است. خیلی از اسانید این حدیث در رتبه «صحیح» و «حسن» قرار دارند». و علامه ابن حجر هیثمی مكی / می‌فرماید: «وبيانه أنه حديث صحيح لا مرية فيه وقد أخرجه جماعة كالترمذي والنسائي وأحمد وطرقه كثيرة جداً ومن ثم رواه ستة عشر صحابياً، وفي رواية لأحمد: أنه سمعه من النبيr  ثلاثون صحابياً، وشهدوا به لعلي لـما نوزع أيام خلافه كم مر وسيأتي، وكثير من أسانيدها صحاح وحسان ولا التفات لـمن قدح في صحته ولا لـمن رده بان علياً كان باليمن لثبوت رجوعه منها وادراكه الحج مع النبي r وقول بعضهم: إن زيادة اللهم وال من والاه الخ موضوعة مردود فقط ورد ذلك من طرق صحح الذهبي كثيراً منها».

بدون تردید این حدیث، صحیح است. جماعتی از محدثین مانند ترمذی، نسائی و احمد (رحمهم الله) این حدیث را تخریج كرده‌اند. این حدیث اسانید بسیار دارد. شانزده صحابی، این حدیث را روایت كرده‌اند و مطابق با یک روایت مسند احمد سی صحابی، این حدیث را از رسول الله r شنیده‌اند. هنگامی كه در دوره خلافت علی t، با وی مخالفت شد، اصحاب به وسیله همین حدیث گواهی دادند. بسیاری از اسانیدش، به درجه «صحیح و حسن» رسیده‌اند. حرف شخصی كه بر صحت این حدیث، اعتراض كند یا با این گفتار كه در آن وقت علی t در یمن بود رد كند بی اعتبار است. چرا كه بازگشت حضرت علی t  از یمن و شركتش همراه رسول الله ص در حجة الوداع، به ثبوت رسیده است. حرف كسانی كه گفته‌اند «اللهم وال من والاه» بر حدیث اضافه‌ای است موضوع، پذیرفتنی نیست. برای اینكه این اضافه، با چندین سند، روایت شده است و امام ذهبی / بیشتر سندها را صحیح قرار داده‌است([20]).

زمان و مكان خطبه غدیر

علما تاریخ و سیرت، به خوبی می‌دانند كه «حجة الوداع» آخرین و مهم ترین سفر رسول الله ص بود. پس از فتح مكه، طبق بشارت قرآنی﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١ وَرَأَيۡتَ ٱلنَّاسَ يَدۡخُلُونَ فِي دِينِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا ٢ [النصر: 1-2].  «چون یاری خدا و پیروزی فرا رسد و ببینى كه مردم دسته‌دسته در دین خدا درآیند» مردم، گروه گروه مشرف به اسلام می‌شدند، دین اسلام داشت به پایه تكمیل می‌رسید تا اینكه در همین سفر، در میدان عرفات، نهم ذی الحجه این آیه نازل شد: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا [المائدة: 3].

جماعت بزرگی از صحابه جان نثار در این سفر، هم ركاب رسول الله ص بودند. به همین خاطر رسول اكرم ص در جای جای این سفر خطبه فرمودند. در این خطبه‌ها نبی اكرم ص بار بار به اصول بنیادی دین، توصیه و تأ كید كردند. برای اینكه امت در آینده از گمراهی‌ها، مصون و محفوظ بماند. نصایح مهم و با ارزش ایراد فرمودند و با یادآوری امور تنازعی و اختلافات از دور جاهلیت تا كنون، قول فصل اظهار داشتند تا اینكه امت از اختلافات درونی، محفوظ مانده و بر «صراط مستقیم» گام بردارد([21]).

رسول اكرم ص در خطبه تاریخی حجه الوداع كه در میدان عرفات ایراد نمودند امور سیاسی دین اسلام و نصایحی كه در آینده به كار امت آید را متذكر شدند و خصومت‌های قدیمی را كه در آینده احتمال داشت شعله ور شود حل و فصل نمودند.هنگام بازگشت از حجة الوداع، كنار چشمه ای بین مكه و مدینه، نزدیک جحفه، زیر سایه درختان اتراق كردند. این منطقه، معروف به «وادی خم» و «غدیر خم»([22]) بود. اعلان شد كه نماز ظهر خوانده می‌شود. ظهر را اول وقت خواندند. پس از آن، رسول اكرم ص خطبه ایراد كردند. همین خطبه، به نام «حدیث غدیر» مشهور گشت. آن روز یكشنبه هجدهم ذی الحجه بود در حالی كه روز چهارشنبه چهاردهم ذی الحجه، از مكه مكرمه روانه شده بودند([23]).

 

 

محرک و عوامل ایراد خطبه

چه چیزی باعث شد تا در این محل، خطبه ایراد شود و هدف اساسی از این خطبه چه بود؟ محرک و عامل ایراد این خطبه، این بود كه وقتی رسول الله ص ، چهاردهم ذی الحجه هنگام حجة الوداع به مكه مكرمه رسیدند، پس از ادای عمره، تا چهار روز در مكه مكرمه اقامت گزیدند. در همین مدت، علی t كه رمضان سال دهم هجری به یمن تشریف برده بود خود را به مكه رسانید و خمسی (5/1 مال غنیمت) را كه حضرت رسول اكرم ص، او را برای دریافت آن به یمن فرستاده بودند به حضرت رسول اكرم ص  تحویل داد. در این سفر بعضی از یاران علی t، از دست وی شكایت‌هایی داشتند. پس از بازگشت از یمن، این شكایات نزد رسول اكرم ص مطرح شد. این شكایات چه بودند؟ در این باره، روایت‌های مختلفی آمده است. ظاهراً چنین معلوم می‌شود كه یاران مختلف، شكایات جداگانه‌ای داشته اند. در «البداية والنهاية» حافظ ابن كثیر / در باب «بعث رسول الله ص على ابن أبى طالب وخالد بن الوليد إلى اليمن قبل حجة الوداع» آن روایات را جمع كرده است. خلاصه آن روایات این است:

1- حضرت بریده اسلمی می‌فرماید: كه در دلم نسبت به علی t كمی كدورت بود. اتفاقاً در همان روزها قرار شد كه به یمن برویم. علی t از طرف حضرت رسول اكرم ص مأمور وصول اموال خمس بود. وی كنیزكی را از خمس برای خود برداشت.

خبر به حاكم یمن -خالد بن ولیدt - رسید. این خبر باعث ناراحتی وی شد. شكایت نامه‌ای به نام رسول الله ص  نوشته فرستاد. نامه رسان من بودم. در حالیكه نامه را به دست داشتم در خدمت رسول اكرم ص حاضر شدم. نامه را برای رسول الله ص داشتم می‌خواندم و تأیید هم می‌كردم كه در این اثناء حضرت رسول اكرم ص دستم را گرفته و فرمودند: آیا كدورتی در دلت نسبت به علی وجود دارد؟ عرض كردم: بله. فرمودند: با او كینه نداشته باش، اگر به او محبت می‌ورزی بیشترش كن.  چون كه قسم به آن ذاتی كه جان محمد به دست اوست سهم خانواده علی از اموال خمس بیش از یک كنیز است. بریده می‌گوید: پس از این فرمان حضرت رسول اكرم ص هیچكس، محبوب‌تر از علی برایم نبود([24]).

2- عمرو بن شاس اسلمی t می‌فرماید: «وی از اصحاب حدیبیه می‌باشد» من جزو لشكری بودم كه حضرت رسول اكرم ص ، آن را به فرماندهی علی t، به یمن گسیل داشت. علی t با من رفتار نامناسبی كرد. رفتارش باعث خشم و ناراحتی من شد. وقتی كه به مدینه برگشتم، در مجالس مختلف و برای اشخاص مختلف، خشم و نفرت خویش را اظهار كردم. روزی در مسجد بودم. رسول اكرم ص  نشسته بودند. وقتی متوجه نگاهم به سوی خود شدند، ایشان نیز نگاه خود را به طرف من كردند. از جا برخاسته، نزدیک ایشان نشستم. فرمودند: ای عمرو! به خدا! تو مرا آزار دادی. عرض كردم:   «إنا لله وإنا إليه راجعون».  من از اینكه به رسول الله ص آزار برسانم، به خدا پناه می‌برم، فرمودند: هر كه علی را اذیت كند مرا اذیت كرده است([25]).

3- ابوسعید خدری t می‌فرماید: رسول اللهص، علی t را به یمن فرستاد. من هم در آن لشكر بودم. زمانیكه شتران صدقه، بدست ما افتاد از علی t خواستیم كه به ما اجازه دهد تا بر آنها سوار شویم. چرا كه شتران ما، در وضعیت خوبی قرار نداشتند. اما وی اجازه نداد و فرمود: در این شتران، سهم شما بیش از سهم عامه مسلمین نیست. از یمن كه برمی‌گشتیم در راه علیt ، جانشینی برای خود تعیین كرد و خود، برای بدست آوردن همراهی رسول الله ص با شتاب تمام رهسپار مكه شد و توانست سعادت همراهی رسول الله ص را در حج، حاصل كند. پس از انجام مناسک حج، رسول اكرم ص، به علی t دستور داد كه پیش دوستان خود برود. علی t خود را به لشكر رسانید. پس از رفتن علی t، ما در یمن از جانشین وی چیزی را كه از خود علی خواسته بودیم خواستیم. او خواسته ما را قبول كرده، شتران صدقه را به ما سپرد. علی t وقتی دید كه شتران صدقه، نه تنها دارند استفاده می‌شوند بلكه در نتیجه سواری، به تدریج ضعف نیز در آنها پدیدار می‌شود، بر جانشین خویش، خشمگین شد. ابو سعید خدریt  می‌گوید: من سوگند یاد كردم به مدینه (شهر) رسیده تمام پیش‌آمدها را به اطلاع رسول اكرم ص خواهم رسانید و از علی t شكایت خواهم كرد كه بر ما خیلی سخت گرفته و برای تكمیل قسم خویش، پس از آنكه به شهر داخل شدیم به خدمت رسول اكرم ص رسیدم. اوّلین برخوردم با ابوبكر صدیق t بود كه از خدمت رسول اكرم ص داشت برمی‌گشت. وی از حال بنده جویا شد. به همراه من برگشته از رسول اكرم ص اجازه ورود برای بنده خواست. رسول اكرم ص اجازه ورود دادند. داخل شده، به رسول اكرم ص سلام عرض كردم. جواب سلامم را داده و در حقم دعا فرمودند. رو به طرف من كرده، پیوسته احوال من و خانواده‌ام را می‌پرسیدند و از چیزهای دیگر جویا شدند تا اینكه از علی شكایت كردم كه او در سفر با ما به سختی رفتار كرده. رسول اكرم ص خاموش به حرف‌هایم گوش می‌دادند. نزدیک‌تر رفتم. به شكایاتم از دست علی ادامه دادم. در اثنای كلام، ایشان دست مبارک خویش را بر رانم زده فرمودند: ای سعد بن مالک! شكایات برادرت علی را بگذار. قسم به خدا! می‌دانم كه او فی سبیل الله، بهترین كار را انجام داده‌است. سعد بن مالک می‌گوید: در دلم گفتم: مادرم بر من بگرید. به خدا قسم! پس از این، هرگز علی را به بدی یاد نخواهم كرد نه جهراً نه سراً([26]).

4- روایتی از یزید بن طلحه است كه سبب خشم و ناراحتی لشكریان علی t، این بود كه وی جانشینی برای خود تعیین كرده و خود نزد رسول اكرم ص رفت. این جانشین، برای هر یک از افراد لشكر، یک دست لباس داد. زمانی كه حضرت علیt ، به لشكر رسید دید كه هر كدام از افراد لشكریک دست لباس پوشیده‌اند علی t فرمود: چرا پیش از آنكه نزد رسول اكرم ص برسانیم این كار را كردید؟ لباس‌ها را از همه پس گرفت. هنگامی كه لشكریان، به خدمت حضرت رسول ص رسیدند شكایات خود را از حضرت علی  t مطرح كردند([27]).

5- طبق روایت ترمذی از عمران بن حصین t، رسول الله ص لشكری به فرماندهی علی بن ابیطالب t روانه كرد. به آنجا كه رسید قصه جاریه پیش آمد. مردم اعتراض كردند. چهار صحابی با هم تصمیم گرفتند وقتی نزد رسول الله ص رفتیم به ایشان عرض خواهیم كرد كه علی چكار كرده؟ مسلمانان، پس از مراجعت از سفر، قبل از هر چیز، به ملاقات  رسول اكرم ص می‌شتافتند سپس به خانه‌های خود می‌رفتند. این قافله هم، پس از بازگشت، جهت عرض سلام به خدمت رسول اكرم ص حاضر شدند. یكی از آن چهار صحابی بلند شد و عرض كرد: یا رسول الله! شما علی را ندیدید چكارها كه نكرد؟ رسول الله ص با شنیدن حرفش، روی از او برگردانیدند. دومی بلند شد و شكایت خود را مطرح كرد. رسول اكرم ص از این هم اعراض كردند. سومی بلند شد. او هم از دست علی t شكایت كرد. رسول اكرم ص توجهی به حرفهایش نكردند. آنگاه چهارمی بلند شد و حرفهایی مانند سه نفر قبلی زد. پس از آن، رسول الله ص در حالی كه خشم بر چهره مباركشان نمایان بود رو به طرف اینها كرده فرمود: شما از علی چه می‌خواهید؟ شما از علی چه می‌خواهید؟ شما از علی چه می‌خواهید؟ همانا علی از من است و من از اویم. بعد از من، او محبوب هر مؤمن است([28]).

توجه: از روایت واقدی در كتاب المغازی، چنین بر می‌آید كه علی t، هنگام بازگشت از یمن، همراه تمام لشكر بود. البته وقتی كه لشكر به جایی به نام «فتق» رسید (روستایی در نزدیكی طائف) علیt  ابو رافع را جانشین خود قرار داده خود با عجله به مكه رفت تا به خدمت رسول اكرم r برسد. پس از ملاقات و گفتگو با رسول الله ص، علی t، دوباره خود را به لشكر رسانید. در این هنگام لشكر داشت از سدره وارد مكه می‌شد. همانجا علی t به خاطر سوار شدن بر شتران صدقه و پوشیدن لباسها، شدیداً اظهار ناراحتی و نارضایتی كرد و افراد را وادار كردكه لباسها را از تن درآورند. این كار باعث شد تا لشكریان نزد رسول الله ص از دست حضرت علی t شكایت كنند([29]).

این توجیه بین روایت كتاب المغازی و روایات گذشته، قطعی می‌گردد كه در روایات عربی، هر جا كه لفظ «الـمدينة» آمده، مراد از آن مدینه منوره نمی‌باشد بلكه شهر مكه مراد است. برای اینكه در عربی، «مدینه» به مطلق شهر گفته می‌شود. از جمع بندی روایاتی كه از «البداية والنهاية» نقل كردیم و الفاظ و اسناد مختلفی كه در كتب تفسیر، حدیث و تاریخ آمده به خوبی واضح می‌شود كه در دل برخی از مردم، خصوصاً در دل كسانی كه در سفر یمن، همراه علی t بودند نسبت به علی t، بدگمانی و یا كدورت پیدا شده بود. رسول اكرم رحمت دو عالم ص كه در سفر بزرگ و مهم حجة الوداع، برای برحذر داشتن امت از گمراهی و دو دستگی، گام به گام با نصائح و خطبه‌ها، مردم را ارشاد و راهنمایی می‌كردند چگونه می‌توانستند تحمل كنند كه بطور جمعی، در دل مردم نسبت به علی t بدگمانی پیدا شود؟ در حالی كه علی t از بزرگان صحابه و از السابقون الاولون y بشمار می‌آید و در آینده می‌باید در وقت خود، وظایف و مسئولیت رهبری و امامت این امت را بر عهده بگیرد. به همین جهت پیغمبر اكرم r در غدیر خم، نه تنها برائت علی t را آشكار ساختند بلكه به امت نیز دستور دادند كه با علی t محبت و ارادت داشته باشند([30]).

با در نظر گرفتن تمام این روایات، هر شخص به راحتی می‌تواند نتیجه بگیرد كه در این خطبه، اساساً اهمیت دو چیز بیان شده است. یكی: فضیلت و عزت اهل بیت، دیگری: محبت با علیt . ابتدای خطبه به بیان فضیلت اهل بیت اختصاص دارد و در بخش دوم آن، به محبت ورزی با علی t حكم شده است. قسمت دوم خطبه، مربوط به حدیث موالات است كه شیعه با استدلال از همین حدیث، «عقیده امامت» و «خلافت بلافصل» علی t را به اثبات می‌رساند. مناسب می‌دانیم كه پیش از گفتگو درباره حدیث موالات كه در واقع هدف اصلی ماست بحثی درباره قسمت اول خطبه -حدیث ثقلین- داشته باشیم. چرا كه این قسمت از خطبه نیز در جای خود از اهمیت بسزایی برخوردار است. به همین جهت، نخست به تشریح قسمت اول خطبه تحت عنوان «حدیث ثقلین» می‌پردازیم، آنگاه به توضیح و تبیین قسمت دوم خطبه «حدیث موالات» ان شاء الله خواهیم پرداخت.

حدیث ثقلین:

حضرت رسول اكرم ص در ابتدای این خطبه چنین فرمودند: «أَمَّا بَعْدُ أَلاَ أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِىَ رَسُولُ رَبِّى فَأُجِيبَ وَأَنَا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ الْهُدَى وَالنُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ. فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَرَغَّبَ فِيهِ ثُمَّ قَالَ: وَأَهْلُ بَيْتِى أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِى أَهْلِ بَيْتِى أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِى أَهْلِ بَيْتِى أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِى أَهْلِ بَيْتِى». «هان ای مردم! همانا من فردی از بشر هستم. نزدیک است كه پیک پروردگارم (مرگ) به سراغم بیاید و من اجابتش كنم. در میان شما دو چیز گرانبها می‌گذارم. یكی كتاب الله است كه در آن هدایت و نور می‌باشد. پس از آن، رسول اكرم ص، مردم را تشویق به چنگ زدن به كتاب الله كردند. سپس فرمودند: دیگری اهل بیت من است. درباره اهل بیتم، خدا را یاد آور شما می‌شوم،  درباره اهل بیتم، خدا را یاد آور شما می‌شوم، درباره اهل بیتم، خدا را یاد آور شما می‌شوم»([31]).

«إِنِّى قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ مِنَ الآخَرِ كِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الأَرْضِ وَعِتْرَتِى أَهْلُ بَيْتِى أَلاَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَىَّ الْحَوْضَ». «من درمیان شما دو چیز گرانقدر كه یكی از دیگری بزرگ‌تر است گذاشتم. كتاب الله و خاندانم (اهل بیتم)  اكنون ببینید پس از مرگ، شما با آنان چگونه رفتار می‌كنید؟ چرا كه این دو از هم جدا نمی‌شوند تا اینكه در حوض كوثر نزد من بیایند»([32]).

حدیث ثقلین و ترجمه آن، پیش روی شماست. چنانكه شما هم می‌بینید رسول الله ص  در این خطبه‌اش، ثقلین یعنی دو چیز گرانبها را ذكر فرمودند و خاطر نشان ساختند كه من دو چیز، گذاشته و می‌روم، اولی كتاب الله است. آنگاه توجه مردم را به چنگ زدن به كتاب الله و عمل بر آن مبذول داشتند و فرمودند: مقام كتاب الله، والاتر از هر چیز دیگر است، پس از بیان فضائل كتاب الله، از اهل بیت ذكر به میان آورده فرمودند: درباره اهل بیتم خدا را یادآور شما می‌شوم.تنها چیزی كه از روایت مسلم معلوم می‌شود این است كه مقصود از ذكر اهل بیت، شناساندن حقوق اهل بیت و خوش رفتاری مردم با آنهاست. به همین خاطر، ایشان (طبق روایت مسلم) درباره آنها فرمودند: درباره اهل بیتم خدا را یادآوری تان می‌كنم، اما روایت نسائی و مسند احمد، آشكارا نشان می‌دهد كه ذكر اهل بیت به عنوان دومین چیز گرانبها از ثقلین می‌باشد. بنابراین اولی كتاب الله و دومی اهل بیت شد.در اینجا ممكن است در ذهن خواننده گرامی، این اشكال پیدا شود كه از آیات بی شمار كتاب الله و از احادیث طیبه، چنین معلوم می‌شود كه بعد از كتاب الله، مقام دوم از آن سنت رسول الله ص است. برای همین است كه در جاهای متعدد با تعبیرات مختلف این مطلب عنوان شده است: ﴿أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ - ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ - وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ و در اینجا پس از كتاب الله، اهل بیت مطرح شده است. پاسخ چیست؟ پاسخ آن كاملاً واضح است. بدون تردید، گرانبهاترین چیز بعد از كتاب الله، سنت رسول الله ص می‌باشد.

در این، جای هیچگونه شكی وجود ندارد. اهل اسلام نیز در این باره اختلاف نظر ندارند كه مقام دوم پس از كتاب الله به چه چیزی اختصاص دارد. منظور از ذكر اهل بیت در حدیث ثقلین، سنت رسول الله ص می‌باشد. سخن همین است و بس. برای اینكه اهل بیت، عاشقان راستین سنت نبوی بودند. همین‌ها بودند كه با صدق دل بر آن عمل می‌كردند. بنابراین، ذكر اهل بیت در واقع، قائم مقام ذكر سنت نبوی است.روایات موطای امام مالک و مستدرک حاكم نیز، این مطلب را تأیید می‌كنند. در موطای امام مالک / چنین آمده است: «عَنْ مَالِكٍ أَنَّهُ بَلَغَهُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ r قَالَ: تَرَكْتُ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا مَا تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا كِتَابَ اللَّهِ وَسُنَّةَ نَبِيِّهِ». یعنی: «به امام مالک، این روایت رسیده است كه رسول الله ص فرمودند: من در میان شما دو چیز می‌گذارم تا زمانی كه به آن چنگ خواهید زد هرگز گمراه نخواهید شد: كتاب الله و سنت پیغمبرش»([33]). در مستدرک حاكم، روایتی از حضرت ابوهریره t است كه رسول الله ص در حالی كه در حجة الوداع خطبه ایراد می‌كردند فرمودند: «اني قد تركت فيكم شيئين لن تضلوا بعد هما، كتاب الله وسنتى، ولن يتفرقا حتى يردا على الحوض». «همانا من درمیان شما دو چیز گذاشته‌ام كه با وجود آن دو، هرگز گمراه نخواهید شد: كتاب الله و سنت من، و آن دو هرگز از یكدیگر جدا نخواهند شد تا اینكه در حوض كوثر نزد من بیایند»([34]). بسیاری از آیات و احادیث كه در آنها نام كتاب و سنت، با هم ذكر شده‌اند و این دو روایت كه همینكه نقل كردیم را نمی‌توان نادیده گرفت. پس باید پذیرفته شود كه ذكر اهل بیت در حدیث ثقلین، قائم مقام سنت نبوی است. مراد بودن سنت نبوی از اهل بیت در اینجا، چنان است كه در حدیثی دیگر، حضرت رسول اكرم ص، صریحاً حكم داده‌است كه به سنت خلفای راشدین y چنگ زنید.‌‌

اهل بيت چه كساني هستند؟

در زبان عربی، به اهل خانه اهل بیت گفته می‌شود یعنی افرادی كه بطور مستقل و دائمی در خانه سكونت دارند. چنانچه در عرف عام، وقتی اهل خانه گفته می‌شود، زن فرزندان نابالغ و غیره را شامل می‌شود. فرزندانی كه ازدواج كرده در خانه‌ای دیگر، سكونت داشته باشند عموماً در اهل خانه خود بشمار نمی‌آیند. منظور از اهل بیت، در لغت و عرف عام همین است. و اما با توجه به قرآن و سنت، علاوه از ازواج مطهرات رسول الله ص در اهل بیت و عترت، دختران ایشان، داماد ایشان حضرت علی t، نوه‌های ایشان حضرت حسن t و حضرت حسین t (و عموی ایشان حضرت عباس t و فرزندان آنها و دیگر بستگان) هم داخل هستند. ازواج مطهرات در اهل بیت، اولاً: به این دلیل داخل هستند كه بطور حتم همسران در عرف از جمله اهل بیت (اهل خانه) به شمار می‌آیند. ثانیاً به این دلیل كه شمولیت ازواج مطهرات (رضی الله عنهن) در اهل بیت، از نص قطعی قرآن كریم به اثبات می‌رسد. قرآن كریم با صراحت می‌فرماید:

﴿وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ وَأَقِمۡنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِينَ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِعۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا ٣٣ وَٱذۡكُرۡنَ مَا يُتۡلَىٰ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِكۡمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا ٣٤ [الأحزاب: 33-34]. «و بمانید در خانه‌های خویش و اظهار تجمل نكنید مانند اظهار تجمل كه در جاهلیت پیشین بود و بر پا دارید نماز را و فرمانبرداری خدا و رسول او كنید. جز این نیست كه خداوند می‌خواهد دور كند پلیدی را از شما ای اهل بیت و پاک كند شما را پاک كردنی و یاد كنید آنچه خوانده می‌شود و در خانه‌های شما از آیتهای خدا و از حكمت. هر آیئنه خدا هست لطف كننده و خبردار».

این آیه درباره اینكه ازواج مطهرات، از جمله اهل بیت محسوب می‌شوند صریح می‌باشد. چرا كه این آیه از آیات آخری یک ركوع می‌باشد - این ركوع از آیه 28: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ [الأحزاب: 28]. شروع و در آیه مذكور به اتمام رسیده است. مخاطب تمام این آیات، ازواج مطهرات هستند. در این ركوع، از اول گرفته تا آخر 26 صیغه و ضمیر مونث آورده شده است كه همگی بدون شک و تردید راجع به طرف ازواج مطهرات هستند([35]). بنابراین، از این نص قطعی قرآن مجید به ثبوت رسید كه ازواج مطهرات در اهل بیت داخل هستند. اما شامل بودن علی t، فاطمه، حسن و حسینy از احادیث صحیح به اثبات می‌رسد. حدیثی در صحیح مسلم است: «عن سعد بن ابي وقاص قال لما انزلت هذا الآيه: ﴿فَقُلۡ تَعَالَوۡاْ نَدۡعُ أَبۡنَآءَنَا وَأَبۡنَآءَكُمۡ [آل‌عمران: 61]. دعا رسول اللهr علياً وفاطمه و حسناً وحسيناً وقال: اللهم هؤلاء أهل بيتي. رواه مسلم وعن عائشهل قالت: خَرَجَ النَّبِىُّr غَدَاةً وَعَلَيْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ مِنْ شَعْرٍ أَسْوَدَ فَجَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِىٍّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَيْنُ فَدَخَلَ مَعَهُ ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا ثُمَّ جَاءَ عَلِىٌّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ قَالَ: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا [الأحزاب: 33]». «از حضرت سعد ابن ابی وقاصt روایت است كه وقتی این آیه: ﴿فَقُلۡ تَعَالَوۡاْ نَدۡعُ أَبۡنَآءَنَا وَأَبۡنَآءَكُمۡ [آل‌عمران: 61]. نازل شد، رسول اللهص، علی، فاطمه، حسن و حسینy را فرا خوانده فرمودند: ای الله! اینها اهل بیت من هستند. عائشهل می‌فرماید: باری صبح هنگام، رسول اكرم ص از خانه بیرون رفتند. چادری رنگین با تارهای سیاه روی خود انداخته بودند. حسن بن علی آمد. او را در چادر داخل كردند. سپس حسین آمد. او را هم به چادر داخل كردند. آنگاه فاطمه آمد. او را نیز داخل كردند. قدری بعد علی آمد. او را هم داخل چادر كردند. سپس این آیه را خواندند: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا [الأحزاب: 33]. یعنی: «الله تعالی می‌خواهد پلیدی را از شما دور گرداند و شما را پاكیزه نگهدارد»»([36]). از این احادیث صحیحه، واضح شد كه در اهل بیت، نه تنها ازواج مطهرات (آیه قرآن به این امر، صراحتاً دلالت می‌كند) بلكه علی، فاطمه، حسن و حسین y هم داخل می‌باشند. (چرا كه تصریح آن در احادیث صحیحه آمده است). بلكه فراتر از این، بستگان نزدیک دیگر رسول اكرم ص یعنی: عموی ایشان عباسt  و فرزندانش و دیگر پسر عموهای ایشان، در اهل بیتی كه حكم به تكریم و احترام آنها داده شده، درجه به درجه داخل هستند. به اینان «بنو هاشم» گفته می‌شود و گرفتن زكات برای آنها شرعاً ناجایز است. از زید بن ارقم كه راوی حدیث ثقلین می‌باشد پرسیده شد: آیا ازواج مطهرات در اهل بیت رسول اكرم ص داخل نیستند؟ حضرت زید بن ارقم فرمود: «نِسَاؤُهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ قَالَ نِسَاؤُهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَلَكِنْ أَهْلُ بَيْتِهِ مَنْ حُرِمَ الصَّدَقَةَ بَعْدَهُ. قَالَ وَمَنْ هُمْ قَالَ هُمْ آلُ عَلِىٍّ وَآلُ عَقِيلٍ وَآلُ جَعْفَرٍ وَآلُ عَبَّاسٍ. قَالَ كُلُّ هَؤُلاَءِ حُرِمَ الصَّدَقَةَ قَالَ نَعَمْ [مسلم] وفي الاكمال شرح مسلم: قد جاء ذلك عن زيد مفسرا في غير هذا وقيل من آل محمد قال الذين لا تحل لهم الصدقه الخ». «ازواج مطهرات از اهل بیت ایشان هستند (ولی در اینجا مراد از اهل بیت كه دستور به اكرام آنها داده می‌شود) كسانی هستند كه گرفتن صدقه (زكات) بر آنان حرام است وآنها آل علی، آل عقیل، آل جعفر و آل عباس می‌باشند»([37]). خلاصه اینكه در اهل بیتی كه حقوقشان در حدیث ثقلین یادآوری شده، محبت و اكرام آنان بر امت لازم گردانیده شده، ازواج مطهرات رسول الله ص، دختران ایشان، داماد ایشان، نوه‌های ایشان، عموی ایشان و پسر عموهای ایشان مرتبه به مرتبه داخل هستند. اهل بیتی كه هر یک بنا بر فضائل منصوص خود استحقاق احترام، تعظیم، عظمت و مرتبه‌ای را داراست كه رسول الله ص در احادیث صحیح برای آنان ثابت كرده و به آنان دستور داده‌است. البته به خاطر باید سپرد كه اگر چه تمام اهل بیت، فی الجمله مستحق اكرام، تعظیم و محبت هستند امّا د میان آنها فرق مراتب هم هست و این فرق مراتب فقط از احادیث صحیح ثابت است. (اینجا مجال تفصیل آن نیست). مثلاً برای ما هر چهار دختر رسول الله ص، قابل احترام، قابل تعظیم و اكرام هستند اما از میان این چهار مقامی كه سیده فاطمه ل دارد بنات مكرمات دیگر ندارند. چرا كه رسول اكرم ص، به فاطمه ل لقب «سيدة نساء اهل الجنة» «سرور زنان بهشت» دادند([38]).

حديث الموالات

چون در روایات حدیث در بخش دیگر خطبه غدیر، همین لفظ «موالات» بار‌ها آمده است, قسمت دیگر خطبه غدیر را با عنوان «حدیث الـموالات» آغاز می‌كنیم. پیش از آنكه توجه خوانندگان را به نكات اهم موجود در حدیث موالات جلب كنیم مناسب است تمام الفاظ مذكور در روایات، یكجا جمع گردد تا پی بردن به مفهوم آن آسان شود. این را هم به خاطر داشته باشید درباره بعضی از كلمات كه در آینده خواهند آمد در روایات تصریح شده كه به خطبه غدیر، موبوط می‌شوند و درباره برخی دیگر تصریح نشده كه به خطبه غدیر، متعلق می‌شود یا نمی‌شود اما چون اهل تشیع، از این نوع كلمات نیز استدلال می‌كند اینها نیز در اینجا آورده می‌شود تا موقف و موضع شیعه كاملاً مشخص گردد.

1-    «إِنَّ عَلِيًّا مِنِّي وَأَنَا مِنْهُ وَهُوَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي»([39]). (ترمذی و نسائی بدون ذكر غدیر خم).

2-    «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ». [ترمذى].

3-    «أَلَسْتُ أَوْلَى بِكُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ نَفْسِهِ. قَالُوا بَلَى. قَالَ: فَهَذَا وَلِىُّ مَنْ أَنَا مَوْلاَهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ اللَّهُمَّ عَادِ مَنْ عَادَاهُ». (ابن ماجه).

4-    «مَنْ كُنْتُ وَلِيَّهُ فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ». (نسائى).

5-    «إن الله مولاي وأنا ولي كل مؤمن ثم أخذ بيد على فقال: من كنت وليه فهذا وليه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه». (نسائى).

ترجمه روایات بالا:

1-    «همانا علی از من است و من از علی هستم و او بعد[40] از من (ولی) و محبوب هر مؤمن است». [ترمذی و نسائی].

2-    «هر كه را من محبوب و (مولی) او باشم علی محبوب (مولای) اوست». [ترمذی].

3-    آیا من برای مؤمنین بیشتر از جانهایشان، محبوب (اولی) نیستم؟ عرض كردند: بله یا رسول الله! ایشان فرمودند: آیا من برای هر فرد مؤمن بیشتر از جانش محبوب (اولی) نیستم؟ حاضرین عرض كردند: بله! ایشان فرمودند: هر كس را من محبوب (مولی) باشم علی محبوب (مولی) اوست. ای الله! هر كه با علی محبت (موالات) كند تو با او محبت (موالات) بفرما و ای الله! هر كه از علی نفرت (معاداة) كند تو از او نفرت (معاداة) كن». [ابن ماجه].

4-    «هر كس را من محبوب (ولی) او باشم علی محبوب (ولی) اوست». [نسائی].

5-    «بدون تردید الله محبوب (مولای) من است و من محبوب (مولای) هر مؤمن هستم. سپس دست   علی t را گرفته فرمودند: هر كه را من (ولی) او باشم علی محبوب (ولی) اوست. ای الله! هر كه با علی محبت (موالات) كند با او محبت (موالات) فرما و هر كه از علی نفرت (معاداة) داشته باشد تو نیز از او نفرت(معاداة) داشته باش». [نسائی].

در تمام این روایات، پنج لفظ بار‌ها  استعمال شده است: 1- ولی 2- مولی 3- اولی، ترجمه این هر سه لفظ، می‌تواندمحبوب، دوست، و یاور و مددكار باشد. 4- موالات: ترجمه این كلمه محبت نیز می‌تواند باشد دوستی نیز. 5- معاداة: ترجمه‌اش دشمنی و نفرت می‌تواند باشد.

پاسخ به يك اشكال از اقوال اهل بيت

ممكن است این اشكال به ذهن كسی خطور كند كه حضرت رسول اكرم ص درمیان كل صحابه y، امامت علی را اعلام نكرده باشند بلكه به چند تن از یاران مخصوص خویش و اهل بیت، درباره امامت و یا وصایت علی t راهنمائی‌ها كرده باشند. (نویسندگان شیعی در كتب خود چنین می‌نویسند.) باید دانست كه به این اشكال، خود علی t و عبدالله بن عباس t در حیات خویش بطور واضح پاسخ داده‌اند. برای اینكه عبدالله بن سباء و گروهش، در آن زمان نیز خرافاتی از قبیل اینكه: علی t وصی رسول الله ص  است، و او را به اموری وصیت كرده كه دیگران از آن بی خبرند، در میان مسلمانان شایع كرده بودند. الله تعالی بر اهل بیت نبوی، رحمتهای بیكران نازل فرماید كه آنان بلافاصله پرده از خرافات برداشتند و با بانگ رسا اعلام كردند كه اینها حرف‌های بی‌سر و ته و به دور از حقیقت هستند. ما در این مورد فقط 3 روایت می‌آوریم:

1- «عن أبي جحيفة t قال:  سَأَلْتُ عَلِيًّاt  هَلْ عِنْدَكُمْ شَىْءٌ مَا لَيْسَ فِى الْقُرْآنِ وَقَالَ مَرَّةً مَا لَيْسَ عِنْدَ النَّاسِ فَقَالَ وَالَّذِى فَلَقَ الْحَبَّ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ مَا عِنْدَنَا إِلاَّ مَا فِى الْقُرْآنِ ، إِلاَّ فَهْمًا يُعْطَى رَجُلٌ فِى كِتَابِهِ ، وَمَا فِى الصَّحِيفَةِ . قُلْتُ وَمَا فِى الصَّحِيفَةِ قَالَ الْعَقْلُ، وَفِكَاكُ الأَسِيرِ، وَأَنْ لاَ يُقْتَلَ مُسْلِمٌ بِكَافِرٍ». «از ابو جحیفه t روایت است كه من از علی t پرسیدم: آیا نزد شما چیزی هست كه در قرآن وجود نداشته باشد؟ فرمود: قسم به آن ذاتی كه دانه را شكافت و جان را آفرید، نزد ما چیزی علاوه بر آنكه در قرآن نوشته شده وجود ندارد مگر اینكه كسی درک و فهمی موهبی در كتاب الله داشته باشد و آنچه در صحیفه نوشته شده. عرض كردم: در صحیفه چه نوشته شده؟ حضرت علی t فرمودند؟ دیه، آزادی زندانیان، احكام قتل نكردن مسلمان در برابر كافر و غیره»([41]).

2- «عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ، قَالَ: سُئِلَ عَلِيٌّ t: هَلْ خَصَّكُمْ رَسُولُ اللَّهِ r بِشَيْءٍ ؟ فَقَالَ: مَا خَصَّنَا رَسُولُ اللَّهِ r بِشَيْءٍ لَمْ يَعُمَّ بِهِ النَّاسَ إِلَّا مَا فِي قِرَابِ سَيْفِي، فَأَخْرَجَ صَحِيفَةً فِيهَا: لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ذَبَحَ لِغَيْرِ اللَّهِ ، وَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ غَيَّرَ مَنَارَ ، وَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ لَعَنَ وَالِدَهُ، وَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ آوَى مُحْدِثًا». «از حضرت ابو طفیل t روایت است كه از حضرت علی t پرسیده شد: آیا رسول الله ص چیزی مخصوص، به شما داده‌اند؟ فرمود: ایشان به ما چیز مخصوصی كه به عموم مردم نداده باشند ندادند جز آنچه در نیام شمشیرم است. سپس صحیفه‌ای([42]) از آن بیرون آورد كه نوشته بود: لعنت خداست بر كسی كه برای غیر الله ذبح كند و لعنت خداست بر آن شخصی كه نشانه‌های زمین را بدزدد - مطابق با روایت دیگر بر آن شخصی كه نشانه‌های زمین را تغییر دهد - و خدا لعنت كندكسی را كه به والدینش را لعنت فرستد و لعنت خدا بر آن كسی كه مجرمی را پناه دهد»([43]).

3- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ r عَبْدًا مَأْمُورًا مَا اخْتَصَّنَا دُونَ النَّاسِ بِشَىْءٍ إِلاَّ بِثَلاَثٍ أَمَرَنَا أَنْ نُسْبِغَ الْوُضُوءَ وَأَنْ لاَ نَأْكُلَ الصَّدَقَةَ وَأَنْ لاَ نُنْزِىَ حِمَارًا عَلَى فَرَسٍ». «از حضرت عبدالله بن عباس ب روایت است كه رسول الله ص بنده‌ای بودند مأمور؛ به ایشان دستور داده شده بود (تمام احكام دین را به مردم ابلاغ نمایند) كه در هیچ چیزی نسبت به عموم مردم قائل به خصوصیت ما (اهل بیت) نشوند مگر در سه مورد:(1) به ما دستور داده شد كه بطور كامل و به نحو احسن وضو بگیریم (2). مال صدقه نخوریم (3). خر را (برای جفتگیری) بر اسب ماده سوار نكنیم»([44]).

استدلال اهل تشيع

الفاظ اصلی روایات با ترجمه شان پیش روی شماست. با یک نگاه به این روایات می‌توان فهمید كه نه ذكری از «عقیده امامت» به میان آمده و نه «امامت بلافصل»  علی t به اثبات رسیده است. لكن شیعه می‌گوید مراد از كلمات ولی، مولی و اولی كه در تمام این روایات آمده، والی یعنی حاكم شدن است و والی هم «والی بلافصل» یعنی «امام بلافصل» مراد است. به همین دلیل از مجموعه این روایات -بنا به گفته شیعه- خلافت بلافصل  علی t ثابت می‌شود. این خلاصه استدلال شیعه است.اما این همه استدلال شیعه، هم از لحاظ لغوی بیجاست و هم به اعتبار تسلسل كلام نبوی. استدلال شیعه غلط است هم عقلاً وهم با توجه به اقوال اهل بیت, نقلاً،  به ترتیب به تفصیل اینها می‌پردازیم!.

كتب لغت

لفظ ولی باشد یا مولی یا اولی، هر سه از ولایت گرفته شده‌اند. معنای ولایت در زبان عربی، قرب، تعلق و ارتباط بین دو چیز است خواه آن قرب و تعلق به اعتبار مكان باشد یا به اعتبار نسبت یا به اعتبار دین[45]. معنای ولی در زبان عربی: یاور، دوست، محب و محبوب است. جمعش اولیاء است. (مانند ولی الله، اولیاء الله و غیره). لفظ ولی در قرآن مجید برای الله تعالی نیز بكار رفته است:

﴿ٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ [البقرة: 257]. «الله دوست مردمانی كه ایمان آورده‌اند است». و برای مؤمنین نیز استعمال شده و بطرف الله تعالی مضاف شده است.

﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٦٢ [یونس: 62]. «آگاه! دوستان الله را نه ترسی هست و نه غمگین می‌شوند». و همین لفظ در حق مؤمنین بكار رفته در حالی كه به طرف مؤمنین دیگر نسبت داده شده است:

﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖ [التوبة: 71]. «مردان و زنان با ایمان یاور ودوست همدیگرند». لفظ «مولی» به سبب كثرت معانی، در احادیث مختلف به معانی مختلف استعمال شده است.

علامه ابن الاثیر جزری در كتاب لغت مشهور خود «النهایة في غريب الحديث» می‌نویسد:

«وهو اسم يقع علي جماعة كثيره فهو الرب، والـمالك، والسيد والـمنعم، والـمعتق، والناصر، والـمحب، والتابع، والجار، وابن العم، والحليف، والعقيد، الصهر، والعبد، والـمعتق، والـمنعم عليه وأكثرها قد جاءت في الحديث فيضاف كل واحد إلى ما يقتضيه الحديث الوارد فيه و منه الحديث «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ» يحمل على أكثر الأسماء الـمذكورة». «و این لفظ «مولی» اسمی است كه بر بسیاری از معانی اطلاق می‌شود.پس معنای مولی: پروردگار، مالك، سردار، محسن، آزاد كننده، یاور، محبت كننده، فرمانبردار، همسایه، پسر عمو، عهد كننده، عقد كننده، داماد، غلام، غلام آزاد شده و احسان شونده, می‌آید. بیشتر این معانی در احادیث بكار رفته است. و مطابق با مقتضای هر حدیث، معنای مرادی آن معلوم  می‌شود. همین لفظ در حدیث «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ» هم استعمال شده است و این لفظ را در اینجا می‌توان بر بیشتر معانی مذكور حمل كرد»([46]).

تسلسل كلام نبوی

الفاظ عربی و ترجمه تمام روایات بحث خطبه غدیر را هر خواننده بی‌طرفی پیش روی خود گذاشته آن را مسلسل ترجمه كند ترجمه‌اش با ترجمه ما كه جمهور امت آن را اتخاذ كرده, فرقی نخواهد داشت.

اگر طبق گفته نویسندگان شیعی، كلمات «اولی» و «مولی» در حدیث موالات به معنای «حاكم» گرفته شود پس ترجمه «موالات» چه خواهد شد؟ معنای موالات چگونه ممكن است حكومت باشد؟ آنجا كه بطور قطع ترجمه‌اش محبت است.

به نقل از ابن ماجه، احادیثی را تقدیم حضورتان می‌كنیم:

1- آیا من برای مؤمنین بیشتر از جان‌هایشان، محبوب (اولی) نیستم؟ عرض كردند: بله, ایشان فرمودند. آیا من برای هر فرد مؤمن بیشتر از جانش محبوب (اولی) نیستم؟ حاضرین عرض كردند: بله, ایشان فرمودند: هر كس را من محبوبش (مولی) باشم علی محبوب (ولی) اوست. ای الله! هر كه با علی محبت (موالات) كند تو با او محبت (موالات) بفرما  و ای الله! هر كه از علی نفرت (معاداه) كند تو از او نفرت (معاداه) كن([47]).

هر شخص دانای بی‌طرفی با توجه به این روایت به راحتی می‌تواند بفهمد كه اگر در جملات اول و سوم معنای حاكم گرفته شود در جمله دوم چطور ممكن است ترجمه به حاكم مناسب باشد؟ در جمله چهارم ترجمه كردن موالات به حكومت یا به لفظی مترادف آن چگونه درست خواهد بود؟ در جمله پنجم ترجمه معاداه به ضد حكومت و یا به كلمه‌ای هم معنا با آن چطور ممكن است؟ افسوس كه نویسندگان شیعه با این خطبه، این گونه برخورد كرده‌اند و به عوامل به وجود آورنده، موقعیت، سیاق و سباق خطبه، به همه اینها بی‌توجهی كرده و از تسلسل كلام نبوی كاملاً صرف نظر كرده و در چند جمله خواسته‌اند بنیاد مذهب خود را بر آن بگذارند. ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ [البقرة: 156].  هداهم الله تعالى و وقاهم من الضلال والطغيان.

استدلال شيعه و اهل بيت

آیا هر خواننده بی‌طرف و با انصافی, بعد از آشنایی با این همه دلایل مذكور، می‌تواند قائل به این شود كه در غدیر خم خلافت بلافصل علی t اعلام شده بود؟ حق و حقیقت همان است كه با استناد به دلایل, بحمد الله نوشته شد كه چون بنا بر واقعات مختلف، درباره ذات گرامی علی t، در طبیعت بعضی از حضرات تكدر پیدا شده بود رسول الله r سه ماه قبل از تشریف بردن از این دنیا، پس از حجه الوداع در غدیر خم امت را به محبت با اهل بیت عموماً و به محبت با علی t خصوصاً متوجه كردند تا این كه امت با انحراف از جاده مستقیم شكار افراط و تفریط نگردد؛ چنانكه شیعه و خوارج در همین مسئله، به افراط و تفریط آشكاری مبتلا گشته و  شكار دام گمراهی شدند. والعیاذ بالله من ذلك. به هر حال، خطبه غدیر خم چه بخش ثقلین آن و چه بخش موالات علی t، هیچكدام ربطی به مسئله خلافت ندارد بلكه به محبت و اكرام اهل بیت و علی t مربوط می‌شود. در پایان, این بحث را با سخنان حسن مثنی -نوه جلیل القدر علی t- خاتمه می‌دهیم. به نظر ما با ارشاد این فرزند جلیل القدر خاندان اهل بیت، بحث خطبه غدیر خم به انتهای خود خواهد رسید طوری كه بعد از آن، نیازی به اقامه دلیل نخواهد شد.

به حسن مثنی گفته شد كه آیا در حدیث «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ» امامت (خلافت) علی t تصریح نشده است؟ در پاسخ فرمود:

«اما والله لو يعنى النبي r بذلك الامارة والسلطان لا فصح لهم به فان رسول الله r كان أفصح الناس للمسلمين، ولقال لهم: يا أيها الناس هذا ولي أمري والقائم عليكم بعدي فاسمعوا له وأطيعوا ما كان من هذا شيئى فوالله لئن كان الله ورسوله اختارا علياً لهذا الأمر ثم ترك علي أمر الله ورسوله لكان علي أعظم الناس خطيئة». «هان! قسم به خدا، اگر منظور رسول الله r از این (جمله یا خطبه) امارت یا حكومت می‌بود، صاف و واضح بیان می‌كردند. چرا كه خیرخواه تر از رسول الله r برای مسلمانان، كسی نیست. واضح به آنان می‌فرمودند: ای مردم! این شخص بعد از من حاكم و سرپرست شما خواهد بود. به حرفش گوش دهید و از او اطاعت كنید. اما چنین حرفی زده نشد. قسم به الله! اگر علی t برگزیده الله و رسولش برای امامت (بلافصل) می‌بود و آنگاه علی t حكم الله و رسولش را نادیده می‌گرفت خطاكارترین مردم بشمار می‌آمد»([48]).

پس از آن گواهی سابق عباس و علی ب از اهل بیت و ارشاد واضح حسن مثنی /، هر خواننده بی‌طرفی به خوبی خواهد دانست كه اهل بیت ش از خطبه غدیر چه فهمیده‌اند. از صفحات گذشته، بحمد الله این هم به اثبات رسید كه اگر درستی تمام روایات خطبه غدیر كه در ذخیره حدیث، محفوظ هستند، پذیرفته شود باز هم استدلال فرقه شیعه از این روایات به هیچ وجه درست نیست.

خلاصه گفتار

اگر به دلایلی كه در مورد عقیده امامت و خطبه غدیر، در این تحریر، بطور اختصار تقدیم شد به دیده انصاف نگاه شود هیچ شک و تردیدی در این باره باقی نمی‌ماند كه موقف شیعه، با كتاب الله و سنت رسول الله r و اجماع صحابه y و تعامل اهل بیت, كاملاً مخالف است. شیعه برای اثبات موقف خود، از قرآن و سنت، هیچ دلیل واضحی ندارد. مگر اینكه تكیه بر روایت‌های موضوعی بكنند كه خودشان در كتاب‌هایشان جمع كرده‌اند. ا در این نوشته خود، حقیقت و ماهیت دلائل شیعه به ویژه نحوه استدلالشان را از حدیث غدیر برای اثبات این عقیده را بحمد الله تعالی مختصراً به حضورتان تقدیم كردیم. از الله تعالی امیدواریم كه برای یک خواننده بی طرف، این تحریر مختصر, كافی باشد. (تقبله الله تعالى ونفع به). وماعلينا إلا البلاغ.......




[1]- تحفة العوام طبع نو لكشور ص 5 و 6، علاوه بر دوازده امام، شیعه جناب رسول الله r و حضرت فاطمه الزهرا ل را هم معصوم می‌دانند. به این چهارده نفر «چهارده معصوم» گفته می‌شود. شیعیان، تا امام ششم از این دوازده امام اتفاق دارند. در تعیین ائمه پس از او در میان شیعه اختلاف شدیدی وجود دارد و به سبب تعیین آنان، فرقه‌های بی شماری در شیعه، پدیدار شد. الـملل والنحل للشهرستاني: 1/361، تحفه اثنا عشریه و غیره.

[2]- ابوالحسن سیدنا علی بن ابیطالب المرتضی (.._ 40 ﻫ) ابو محمد الحسن بن علی الزكی (3 _ 50 ﻫ) ابو عبدالله الحسین بن علی الشهید (4 _ 61 ﻫ) ابو محمد علی بن الحسین زین العابدین (38 _ 95 ﻫ) ابو جعفر محند بن علی الباقر (57 _ 114 ﻫ) ابو عبدالله جعفر بن محمد الصادق (83 _ 148 ﻫ) ابو ابراهیم موسی بن جعفر الكاظم (128 _ 183 ﻫ) ابوالحسن علی موسی الرضا (148 _ 202 ﻫ) ابوجعفر محمد بن علی الجواد التقی (195 _ 220 ﻫ) ابوالحسن علی ابن محمد الهادی النقی (212 _ 253 ﻫ) ابو محمد الحسن ابن علی العسكری (232 _ 260 ﻫ) ابوالقاسم محمد بن الحسن المهدی (256 _260 ﻫ) [الإمامة عند الجمهور والفرق الـمختلفة للدكتور علي احمد السالوس: ص 25]. (اما محمد بن حسن عسکری مهدی مزعوم، وجود خارجی ندارد، چون حسن عسکری پسری نداشت).

[3]- حق اليقين عربى لعبدالله بن شبر، المبحث الخامس في ذكر الـمتاع (علي الصحابه) و فصل في جواب من اعترض علي الاماميه بتعرضهم للصحابه من ص 177 الی 195 والـمبحث السابع في بيان الفتن الواقعه بعد النبي و في حقيقه امر الخلافه و في سبب ارتداد اكثر هذه الامة بعد نبيها ص 213 طبع دارالكتاب الاسلامي و حق اليقين فارسی از محمد باقر مجلسی از ص 155 تا 278 طبع انتشارات كتابفروشی اسلامیه تهران و كشف اسرار فارسی از خمینی، مخالفت‌های ابوبكر با نص قرآن از ص144 و مخالفت عمر با قرآن خدا از ص 147 و نتیجه سخن ص 150 طبع ایران.

[4]- تفسیر قرطبی، تفسیر مظهری و غیره.

[5]- الدر الـمنثور للسيوطي: 2/178

[6]- نهج البلاغه: ص 107 طبع دارالكتب العربیة، مصر با اندكی تغییر.

[7]- در اینجا نقل آن روایت مشهور كه تقریباً در تمام كتاب‌های سیرت، حدیث و تفسیر آمده بیجا نیست كه یهودیی به سیدنا حضرت عمر فاروق t گفت: ای امیر المومنین در كتاب الله شما چنان آیه‌ای است كه اگر به ما یهودیان نازل می‌شد روز نزول آن را عید می‌گرفتیم. سیدنا عمر فاروق t پرسید: كدام آیه است؟ آن یهودی این آیه را خواند: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا سیدنا عمر فاروقt   فرمود: من می‌دانم كه این آیه چه روزی و چه جایی نازل شد. روز عرفه روز جمعه در عرفه نازل شد هنگامی كه حضرت رسول اكرم r در میدان عرفات وقوف كرده بودند. (یعنی نزولش در حجة الوداع جمعه بود. روز عرفه بود، میدان عرفات بود. عیدی بزرگ‌تر از این چه می‌تواند باشد؟) (تفسیر قرطبی 6/61 به حواله مسلم شریف، نسائی و دیگر كتب حدیث نیز مسلم شریف مترجم طبع قرآن محل كراچی 3/976).

[8]- تفسیر ابن كثیر: 2/13

[9]- روح الـمعاني: 6: 61، نصيحه الشيعة از مولانا احتشام الحسن كاندهلوی: ص 547- 598.

[10]- تفسیر ابن كثیر: 2: 14

[11]- البداية والنهاية: 5: 214.

[12]- تفسیر كبیر: فخر الدین رازی: 11/139.

[13]- كشف اسرار خمینی ص 164 تا 165، حق الیقین فارسی از محمد باقر مجلسی بحث اثبات امامت علی و  حق الیقین عربی از عبدالله شبر ص 139 و غیره.

[14]- مسلم شریف: 1/397.

[15]- تفسیر قرطبی: 6/244

[16]- امام رازی تفسیر كبیر: 12/50

[17]- علامه آلوسی تفسیر روح الـمعانی: 6/197.

[18]- مثلاً علامه ابن تیمیه، ابو داوود سجستانی، ابو حاتم الرازي وغيره، منهاج السنة لابن تيمية: 4/86 والصواعق الـمحرقة لابن حجر هيثمي: ص 42.

[19]- فتح الباري به شرح صحيح البخاري: 7/74.

[20]- الصواعق الـمحرقة لابن حجر الهيثمي: ص 42 طبع ملتان.

[21]- خطبه حجة الوداع و خطبات كریمه دیگر این سفر، سیرت ابن كثیر، خطبات محمدی قسمت پنجم، حجة الوداع الشيخ محمد زكريا الكاندهلوی /.

[22]- «قال الأصمعي: لم يولد بغدير خم أحد إلى أن يحتلم إلا أن يتحول منها، وغدير خم موضع بالجحفة، مرقات شرح مشكوة 6/21».

[23]- السيرة النبوية لابن كثير: 4/414 طبع دار إحیاء التراث العربي، نیز أصح السير و دیگر كتب سیرت و حجة الوداع الشيخ محمد زكريا الكاندهلوی ص 193.

[24]- به حواله بخاری و البداية والنهاية لابن كثير: 5/104 جامع ترمذی باب مناقب علی و مسند احمد به روایت عمران بن حصین 4/437، 5/347، 5/350، 5/351، 5/356 و 358 به روایت بریدة الأسلمی.

[25]- محمد بن اسحاق و بیهقی به نقل از البداية والنهاية: 5: 105

[26]- اسناد جيد علی شرط النسائي به حواله بيهقي البداية والنهاية: 5: 105.

[27]- البداية والنهاية: 5/106.

[28]- ترمذی به حواله جامع الاصول: 8/652.

[29]- كتاب الـمغازی للقوادی: 3/1080 طبع موسسه الاعلمی بیروت.

[30]- بیجا نخواهد بود اگر در اینجا مقوله معروف امام مشهور اهل سنت ابوحنیفه / تكرار شود: «أن تفضل الشيخين وتحب الختنين» یعنی همراه با اعتقاد به فضیلت شیخین محبت با دو داماد (عثمان و علی ب نیز ضروری است.

[31]- مسلم شریف، به حواله سابق

[32]- نسائی: 5/45، مسند احمد: 3/17 و 26

[33]- موطا امام مالک باب «النهي عن القول في القدر»، مولانا محمد زكریا در بحثى بر سند این حدیث و دیگر روایات می‌فرماید: «قال الزرقاوي بلاغه صحيح كما قال ابن عيينه و قد أخرجه ابن عبدالبر من حديث كثير بن عبدالله بن عمرو بن عوف عن أبيه عن جده وقال في التجويد هذا حديث محفوظ مشهور عن النبي ص عند اهل العلم شهره يكاد يستغني بها عن الاسناد، وقد ذكرناه مسنداً في كتاب التمهيد قلت وذكر الحديث صاحب الـمشكوه عن مالك مرسلاً كما في الـموطا اوجز الـمسالك ج 14 ص 100».

[34]- «قد رواه الحاكم في الـمستدرك: عن ابن عباس و عن ابي هريره و أقره الذهبى باسناده عن ابي هريرة» راجع الـمستدرك: 1/93 طبع حیدرآباد دكن، 1334 هـ والجامع الصغير مع شرحه فيض القدير: 3/240 و اوجز الـمسالك: 14/100 و حديث الثقلين وفقهه للدكتور على احمد السالوس: ص 9.

[35]- تفسیر معارف القرآن از محمد ادریس كاند هلوی ج 5 ص 495.

[36]- مشكوه الـمصابيح، باب مناقب اهل بيت النبي r (مرقات ج 11 ص 370).

[37]- إكمال اكمال الـمعلم به شرح صحيح الإمام مسلم 6: 226 نیز تفسیر مظهری عربی 7/341.

[38]- جامع الترمذي به نقل از مشكوة: (مرقاة 11/407).

[39]- «قال الترمذي: هَذَا حَدِيثٌ غَرِيبٌ لاَ نَعْرِفُهُ إِلاَّ مِنْ حَدِيثِ جَعْفَرِ بْنِ سُلَيْمَانَ و قال عبدالرحمن الـمباركفوري في شرح الترمذي: فان مداره (اي استدلال الشيعة) على صحة زياده لفظ بعدي وكونها صحيحة محفوظة قابلة للاحتجاج، والأمر ليس كذلك فإنها قد تفرد بها جعفر بن سليمان وهو شيعى بل هو غال في التشيع، كان إذا ذكر معاوية شتمه وإذا ذكر عليا قعد يبكي فإذا هو رافضي مثل العمار و اما كونه شيعيا فهو بالاتفاق والظاهر أن زيادة بعدي في هذا الحديث من وهم هذين الشيعين ويؤيده أن الإمام احمد روي في مسنده هذا الحديث من عدة طرق ليست محفوظة بل هي مردودة و قال الحافظ ابن تيمية في منهاج السنة: و كذلك قوله: هو ولي كل مومن بعدي كذب على رسول الله r بل هو في حياته وبعد مماته ولي كل مومن، وليه في الـمحيا والـممات فالولاية التى هي ضد العداوة لا تخص بزمان وأما الولاية التي هي الإمارة فيقال فيها والي كل مؤمن بعدي كما يقال في صلاة الجنازة إذا اجتمع الولي والوالي قدم الوالي في قول الأكثر وقيل: يقدم الولي، وقول القائل على ولي كل مومن بعدي كلام يمتنع نسبته إلي النبيr فإنه إن أراد الـموالات لم يحتج أن يقول بعدى وإن أراد الإمارة كان ينبغي أن يقول وآل على ولي كل مومن». انتهى تحفة الأحوذي بشرح جامع الترمذي ج 4 ص 325، 327 طبع بیروت.

[40]- در این روایت لفظ «بعد از من» اضافه یک شیعه غالی است. امام ترمذی / بعد از بیان روایت، این راوی شیعه را معرفی كرده است. (ترمذی 5/296 طبع دار الفكر بیروت) و نیز امام ابن تیمیه / و دیگر تمام شراح حدیث اضافه این لفظ «بعد از من» را غلط و تصرف راوی شیعه قرار می‌دهند. بنابراین، الفاظ ابتدایی این روایت با توجه به روایات دیگر درست هم باشد باز هم در این روایت، اضافه «بعد از من» نزد محدثین درست نیست. (به حاشیه عربی گذشته نگاه كنید كه در آن دلایل نیز مذكور است) بنده به عرض می‌رساندم كه این اضافه درست باشد یا نه اما از این حدیث استدلال شیعه بر عقیده امامت و خلافت بلافصل علی اصلاً به هیچ نحوی درست نیست. چنانكه به خوانندگان ان شاء الله واضح خواهد شد. محمود عفی الله عنه.

[41]- بخارى به حواله مشكوة، مرقات المفاتيح 7: 56 تا 57

[42]- درباره این صحیفه نیز (صحیفه علی t) شیعیان، حرفهای عجیب و بی‌سر و تهی مشهور كرده‌اند. (مثلاً: قرآن در آن با ترتیب نزولی اصل خود نوشته شده بود) در حالیكه این صحیفه علی t  مجموعه‌ای از احادیث نبوی ص  بود. چنانكه «الصحيفة الصادق» عبدالله بن عمرو بن العاص ب، «صحیفه جابر» جابر بن عبدالله t  «الصحيفة الصحيحة» ابوهریرهt، مجموعه‌هایی از احادیث نبوی بودند و در حضرت علیt  فدیه، قصاص، حقوق ذمیان، ولاء و معاهدات درج شده بود. طبق رأی برخی از محققین، علی t  در این صحیفه خویش، دستور مدینه و خطبه حجة الوداع را هم محفوظ نگه داشته بود.

شش جا در صحیح بخاری ذكر صحیفه علی t  به میان آمده است و در هر جا وضاحت شده كه این، مجموعه‌ای از احادیث نبوی بود. مثلاً الفاظ روایت كتاب الجهاد 1/451 این است: «ما عندنا شئ إلا كتاب الله وهذه الصحيفة عن النبي r». یعنی: «پیش ما هیچی نیست جز كتاب الله (قرآن) و صحیفه‌ای كه از رسول اكرم r منقول است». جهت تفصیل مراجعه كنید. كتابت حدیث در عهد رسالت و عهد صحابه از مفتی محمد رفیع عثمانی (مد ظله العالی) از ص 77 تا 79 طبع كراچی، مقدمه صحیفه همام بن منبه از جناب دكتر حمید الله ص 40 طبع حیدرآباد دكن.

[43]- صحیح مسلم به حواله مرقات شرح مشكوة: 8/112

[44]- ترمذی، نسائی به حواله مرقات شرح مشكوة: 7/323

[45]- مفردات القرآن راغب: ص 555 عربی طبع نورمحمد كراچی

[46]- النهاية في غريب الحديث والاثر: 5: 228 مطبوعه موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان قم - ایران

[47]- ابن ماجه.

[48]- ذكره العلامه ابن حجر الهيثمی الشافعی عن ابي نعيم، في الصواعق الـمحرقه (ص 48)، و ذكره ايضاً محب الدين الخطيب في حاشية العواصم من القواصم (ص 168)، ناقلا عن الحافظ البيهقي والحافظ ابن عساكر، ونقله العلامه آلوسي في روح الـمعانی (6/195)، عن أبي نعيم. قلت: ذكر الحافظ ابن عساكر في التاريخ الكبير وقال: رواه البيهقي من طرق متعدده في بعضها زيادة وفي بعضها نقصان والـمعني واحد. (التاريخ الكبير طبع روضه الشام: 4/166).

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...