مبحث اول
صحابه كرام y
همانا دیدگاه اهل سنت درباره اصحاب رسول الله ص در درجه اول اهمیت قرار دارد که برای مطالعه تاریخ اصحاب y لازم و ضروری میباشد، در غیر اینصورت، اگر مسأله اصحاب در عقیده کنار گذاشته شود، انحراف و تشویش ایجاد میشود.و بخاطر اهمیت همین مسأله در همه کتابهای عقیدتی اهل سنت این موضوع را بگونهای آشکار میبینیم، یعنی امکان ندارد که کتابی از اهل سنت را پیدا کنید که به همه جوانب عقیده پرداخته باشد ولی به این موضوع نپرداخته باشد، مانند: کتاب «شرح أصول اعتقاد أهل السنة» نویسنده: لالکائی، کتاب: «السنة» نویسنده: ابن ابی عاصم، و کتاب: «السنة» نویسنده: عبدالله احمد ابن حنبل، و کتاب: «الإبانة» نویسنده: ابن بطه، و کتاب: «عقيده السلف أصحاب الحديث» نویسنده: صابونی و ... .بلکه هر امامی از امامان اهل سنت وقتی عقیده خویش را بیان میکند اگرچه در یک ورقه و یا کمتر هم باشد حتماً به موضوع اصحاب اشاره میکند، و آن هم یا از جهت فضیلت آنها است، و یا فضیلت خلفای راشدین، و یا عدالت آنها بحث خواهند نمود، و سب و دشنام دادن آنها را نهی کردهاند، و از اختلافات و اختلاف نظر آنها زبان فروبستهاند([1]).
دلايل عدالت صحابه در قرآن کريم
عدالت صحابه y نزد اهل سنت از مسایل قطعی عقیده میباشد و یا میتوان گفت این موضوع در دین بطور ضروری معلوم و مشخص است و برای این ادعا از قرآن و سنت دلیل آورده میشود و دلایل بسیاری از این دو منبع وجود دارند که آنرا ثابت میکند.
خداوند Y میفرماید: ﴿لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا ١﴾ [الفتح: 18]. ô«خداوند از مؤمنان راضی گردید همان دم که در زیر درخت با تو بیعت کردند. خدا میدانست آنچه را که در درون دلهایشان نهفته بود، لذا اطمینان خاطری به دلهایشان داد، و فتح نزدیکی را پاداششان کرد». جابر بن عبدالله t گفت: ما هزار و چهارصد نفر بودیم([2]). این آیه بطور آشکار و روشن دلالت میکند بر اینکه خداوند آنان را تزکیه نموده است، تزکیهای که بجز خداوند کسی نمیتواند بر آن آگاه باشد، زیرا این تزکیه، تزکیه باطن و درون، و آنچه در دلهایشان نهفته است میباشد، و بهمین خاطر از آنان راضی شد، و کسی که خداوند از او راضی شود غیر ممکن است که بر کفر بمیرد، چون در این جا ملاک رضایت خدا بر وفات است، زیرا رضایت خدا در رابطه با کسانی است که میداند مسلمان خواهند مرد([3]). آنچه که این دیدگاه را ثابت میکند: روایتی است که مسلم در صحیح خود آورده که پیامبر فرمودهاند: «لاَ يَدْخُلُ النَّارَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنْ أَصْحَابِ الشَّجَرَةِ أَحَدٌ. الَّذِينَ بَايَعُوا تَحْتَهَا»([4]). «هیچ فردی از اصحاب شجره كه با رسول الله ص بیعت كردند به دوزخ داخل نخواهد شد». ابن تیمیه: گفته است، رضا از صفات قدیمی خداوند میباشد و تنها از بندگانی اعلام رضایت میکند که میداند موجبات رضای خدا را فراهم میکنند و خداوند از هر کسی راضی شود، هیچ وقت بر او خشمگین نمیگردد، و خداوند رضایت خود را از هر کس اعلام کرده باشد، بطور یقین آنشخص بهشتی است، و اگر اعلام رضایت خدا بعد از ایمان شخص باشد، این بخاطر ذکر مدح و ستایش او است، و اگر خداوند بداند که بعد از کارهای نیک، فرد دچار کارهای ناشایست میشود جزو آنان بحساب نمیآید([5]).
ابن حزم: میگوید: آنجا که خداوند فرموده: آنچه در دلهایشان هست میداند و از آنان راضی گشته است و آرامش خویش را بر آنان وارد فرموده است، برای هیچ کس درست نیست که دربارهی آن توقف نماید و یا شکی به دل راه دهد([6]).
خداوند متعال میفرماید: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطَۡٔهُۥ فََٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا ٢٩﴾ [الفتح: 29]. «محمد فرستاده خداست، و كسانی كه با او هستند در برابر كفار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند، پیوسته آنها را در حال ركوع و سجود میبینی در حالی كه همواره فضل خدا و رضای او را میطلبند، نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است، این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است، همانند زراعتی كه جوانههای خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محكم شده و بر پای خود ایستاده است و بقدری نمو و رشد كرده كه زارعان را به شگفتی وامیدارد، این برای آن است كه كافران را به خشم آورد (ولی) كسانی از آنها را كه ایمان آورده و كارهای شایستهانجام دادهاند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمی داده است». امام مالک میگوید است: شنیدم که نصاری به هنگام فتح شام وقتی که اصحابy را دیدند،گفتهاند: به خدا قسم اینها از حواریون مسیح بهتراند.
خداوند میفرماید: ﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا وَيَنصُرُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ ٨﴾ [الحشر: 8]. «همچنین غنایم از آنِ فقرای مهاجرینی است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدهاند، آن کسانی که فضل خدا و خشنودی او را میخواهند، و خدا و پیغمبرش را یاری میدهند، اینان راستانند». تا آیه 10 سوره حشر كه خدا میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ ١٠﴾ [الحشر: 10]. «کسانی که پس از مهاجرین و انصار به دنیا میآیند، میگویند: پروردگارا! ما را و برادران ما را که در ایمان آوردن بر ما پیشی گرفتهاند بیامرز، وکینهای نسبت به مؤمنان در دلهایمان جای مده، پروردگارا! تو دارای رأفت و رحمت فراوانی هستی...».
خداوند میفرماید: ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٠٠﴾ [التوبة: 100]. «پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و كسانی كه به نیكی از آنها پیروی كردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نیز) از او خشنود شدند، و باغهایی از بهشت برای آنان فراهم ساخته، كه نهرها از زیر درختانش جاری است، جاودانه در آن خواهند ماند; و این است پیروزی بزرگ!».
ابن تیمیه میگوید: خداوند بدون هرگونه شرطی از سابقین راضی گشته ولی برای تابعین شرط احسان را در نظر گرفته، و از جمله تبعیت با احسان این است که از آنان اظهار رضایت نموده و برایشان طلب مغفرت نمود([7]). آیات زیادی در كلام پاک الهی در مورد اصحاب رسول آمده است كه در اینجا به همین آیات بسنده میكنیم.
دلايل عدالت صحابه در سنت پيامبر ص
حدیث اول: ابوسعید روایت کرده میگوید: میان خالد بن ولید و عبدالرحمن بن عوفt دعوایی ایجاد شده بود، خالد او را دشنام داد، پیامبرص وقتی شنید فرمود: «لاَ تَسُبُّوا أَحَدًا مِنْ أَصْحَابِى فَإِنَّ أَحَدَكُمْ لَوْ أَنْفَقَ مِثْلَ أُحُدٍ ذَهَبًا مَا أَدْرَكَ مُدَّ أَحَدِهِمْ وَلاَ نَصِيفَهُ»([8]) «هیچ کدام از أصحاب من را دشنام ندهید، زیرا اگر یکی از شما به اندازه کوه احد طلا انفاق کند به اندازه یک مشت آنان و حتی نصف آن هم نمیرسد»!!. ابن تیمیه در کتاب «الصارم الـمسلول» میگوید، و همچنین امام احمد و غیره هم گفتند: هرکس با پیامبر ص یک سال و یا یک ماه یا یک روز مصاحبت نموده باشد و یا حتی در حالی که ایمان آورده او را دیده باشد جزو اصحاب پیامبر ص به حساب میآید، و به همان اندازه که با ایشان بوده درجهی مصاحبت خواهد داشت.
حدیث دوم: پیامبر ص به عمر t فرمود: «وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ اللَّهَ اطَّلَعَ عَلَى مَنْ شَهِدَ بَدْرًا قَالَ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ فَقَدْ غَفَرْتُ لَكُمْ»([9]). چه میدانی: شاید خداوند به اهل بدر اطلاع داده که بر دلهایشان آگاه است و فروده: هرچه میخواهید انجام دهید زیرا از گناهانتان در گذشتم.
حدیث سوم: عمران بن حصین t گفته است که پیامبر فرمود: «خَيْرُ أُمَّتِى قَرْنِى ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ. قَالَ عِمْرَانُ فَلاَ أَدْرِى أَذَكَرَ بَعْدَ قَرْنِهِ قَرْنَيْنِ أَوْ ثَلاَثًا»([10]). «بهترین مسلمانان امت من، کسانی هستند که در این قرن با من زندگی میکنند سپس آنانی که بعد از این قرن میآیند، عمران میگوید: نمیدانم آیا پیامبر بعد از قرن خویش دو قرن را گفت یا سه قرن».
حدیث چهارم: ابوموسی اشعری t از پیامبر روایت کرده که فرمود: «النُّجُومُ أَمَنَةٌ لِلسَّمَاءِ فَإِذَا ذَهَبَتِ النُّجُومُ أَتَى السَّمَاءَ مَا تُوعَدُ وَأَنَا أَمَنَةٌ لأَصْحَابِى فَإِذَا ذَهَبْتُ أَتَى أَصْحَابِى مَا يُوعَدُونَ وَأَصْحَابِى أَمَنَةٌ لأُمَّتِى فَإِذَا ذَهَبَ أَصْحَابِى أَتَى أُمَّتِى مَا يُوعَدُونَ»([11]). «ستارگان برای آسمان امین و سپر هستند وقتیكه ستارهها بروند آنچه به اهل آسمان وعده داده شده بر سرشان میآید و آنهم قیامت است، و من امین امتم هستم وقتیكه بروم آنچه برای آنان وعده داده شده خواهد آمد و آنهم فتنه میباشد، «و از فتنه مرتد شدن بسیاری از مسلمانان بعد از وفات رسول اللهص بود ولی خداوند ابوبكرt را مسخر نمود تا در مقابل آنها بایستد و مانع شود»، و اصحاب من برای امتم امین هستند وقتیكه بروند آنچه برایشان وعده داده شده بر سرشان خواهد آمد و آنهم فتنه و ظلم و جور و باطل است».
حدیث پنجم: عمر بن خطابt از پیامبر نقل کرده که فرمود: «أَكْرِمُوا أَصْحَابِي، فَإِنَّهُمْ خِيَارُكُمْ»([12]).
حدیث ششم: واثله بطور مرفوع از پیامبرص نقل میکند که فرمود: «لا تزالون بخير مادام فيكم من رآني وصحبنى، والله لا تزالون بخير مادام فيكم من رأی مَن رآنى وصاحبنى»([13]). «مدام بر خیر و نیکی خواهید ماند، مادام که در میان شما کسی باشد که من را دیده باشد و با من مصاحبت نموده باشد، بخدا سوگند مدام بر خیر خواهید بود بشرطیکه میان شما رأی و نظر کسی که من را دیده باشد و با من همنشین بوده باشد وجود داشته باشد».
از آیات و احادیثی که ذکر کردیم در مورد مناقب صحابهy نتیجه میگیریم که:
اولاً: خداوند Y ظاهر و باطن آنان را تزکیه نموده، و بعنوان مثال برای تزکیه ظاهرشان میتوان گفت که خداوند آنان را به بزرگترین اخلاق پسندیده توصیف کرده است اما در مورد باطن و درون آنان، این چیزی است که تنها مخصوص خداوند است و تنها او است که بر دلها و درون آنها آگاه میباشد، و خداوند از صداقت و درستی باطن اصحاب خبر دادهاست.
ثانیاً: بسبب توفیقات الهی به بزرگترین امور خیر چه ظاهری و چه باطنی، خداوند خبر میدهد که از آنان راضی گشته و توبه و انابه آنان را پذیرفته و به همه آنان وعده حُسنی را داده است.
ثالثا: بعد از همه اینها طبیعی است که عصر آنان بهترین و خیرالقرون باشد و امین این امت باشند و به همین دلیل اقتدای امت به آنان واجب است بلکه تنها راه رسیدن به بهشت همین طریقه میباشد: «عليكم بسنتى وسنة الخلفاء الراشدين الـمهديين من بعدي»([14]). «بر شما واجب است که پیرو سنت و روش من و روش خلفای راشدین هدایتگر بعد از من باشید».
سب و دشنام دادن صحابه به چند نوع تقسیم میشود و هر نوع حکم خویش را دارد.
تعریف سب: عبارت است از تنقیص شخصیت و بیارزش جلوه دادن، و این چیزی است که بوسیله دشنام دادن به مردم بعلت اختلاف عقیدهای که دارند ایجاد میشود، مانند لعن و تقبیح و غیره([15]) و سب و دشنام صحابه انواعی دارد که بعضی از آنها بدتر و شرشان بیشتر است، مانند اینکه برخی بوسیله کفر و فسق دشنام میدهند و بعضی هم بوسیله امور دنیوی مانند بخل و ضعف رأی سب و دشنام میدهند. این سب و دشنامها یا به همه آنها داده میشود، و یا به بعضی از آنها، و یا به یک نفر از آنان نسبت داده میشود، و این فرد هم یا نصوص متواتر بر اثبات فضل او وجود دارد، و یا کمتر از آن میباشد. حالا تفصیل آن و بیان احكام آن را بطور مفصل خواهیم گفت: کسی که کفر و یا فسق را به برخی یا به تمام اصحاب نسبت دهد، هیچ گونه شکی نیست که چنین فردی کافر میشود، و برای این حکم دلایلی وجود دارد که اهم آنرا ذکر میکنیم. مضمون این گفتار این است که ناقلان قرآن و سنت کافر و یا فاسق بودهاند، و بدین صورت در قرآن و سنت شک و شبهه ایجاد میشود، زیرا طعن زدن در ناقل در واقع طعن زدن در منقول است. همچنین در این گفتار تکذیب نص قرآن میشود که بطور روشن از آنان اظهار رضایت نموده و آنان را مورد ستایش قرار داده است، و نصوص قرآنی و احادیث که دال بر افضلیت اصحاب y میباشند بطور قطعی چنین علمی را حاصل میکند([16]).
و کسی که علم قطعی حاصل از قرآن و سنت را رد نماید کافر است.در این سب و دشنام اذیت و آزار پیامبروجود دارد، چون اینان اصحاب و یاران نزدیک و مخصوص او بودند، دشنام دادن به نزدیکان و افراد مخصوص انسان بدون شک اذیتآور است، و میدانیم که اذیت کردن پیامبر ص کفر است.
شیخالاسلام ابن تیمیه در تبیین این حکم میگوید: و اگر کسی از این تجاوز کند و گمان ببرد که اصحاب y بعد از وفات پیامبر ص مرتد گشتهاند، بجز تعدادی که به بیست نفر نمیرسند. و یا اینکه بگوید همه اصحاب y فاسق بودهاند، این بدون شک کافر است، چون تکذیب نص قرآن را کرده که در چندین موضع اصحاب y را ستوده و از آنان اظهار رضایت نموده است، بلکه هر کس از کافر شدن اینها به خود شک راه دهد او نیز کافر میشود. و این را ادامه میدهد تا آنجا که میگوید: کفر اینها بطور اضطرار از دین اسلام معلوم میشود([17]). پس میتوان نتیجه گرفت، از آنجایی که این دو خلیفه راشده یعنی عمر t و علی t افراد را به تهمت افتراء حد میزنند تنها بخاطر اینکه آنان را بر ابوبکر و یا ابوبکر و عمر تفضیل دادهاند. در حالی که تفضیل دادن کسی بر دیگری نه سب است و نه دشنام!! از این حکم باید دانسته شود حکم سب و دشنام آنان چگونه خواهد بود؟!([18]).
اما کسی که امالمؤمنین عایشه را به چیزی سب نماید که خداوند در قرآن او را تبرئه و پاکی او را اعلام نموده است، بدون خلاف کافر میشود. و بر این حکم ائمه بطور اجماع حکم نمودهاند بدون هرگونه اختلاف نظری! از امام مالک روایت شده که فرمود: هر کس ابوبکر t را دشنام دهد حد زده میشود و هر کس عایشه را سب نماید کشته خواهد شد، پرسیدند چرا؟ فرمود: هر کس او را متهم نماید با قرآن مخالفت ورزیده([19]) دلایلی که بر کفر بودن سب امالمؤمنین وجود دارند، صریح و ظاهر هستند از جمله:
اولاً: آنچه که امام مالک به آن استدلال میکند که میفرماید: این تکذیب قرآن است که بطور صریح و روشن برائت عایشه را اعلام کرده و تکذیب قرآن کفر است. ابن کثیر میگوید: تمام علماء متفقالقول هستند که هر کس عایشه را به چیزی که در قرآن برائتش آمده متهم نماید کافر است، چون چنین کسی مخالف قرآن است([20]).
ابن حزم در توضیح و تعلیق بر قول امام مالک مینویسد: فرموده امام مالک صحیح است چون این دشنامها سبب مرتد گشتن او میشود، چون خداوند را تکذیب نموده است([21]).
ثانیاً: این اتهام باعث تنقیص شخصیت پیامبر ص میشود که قرآن در چند مورد به آن اشاره فرموده، از جمله: «كسانی كه زنان پاكدامن و بیخبر (از هرگونه آلودگی) و مؤمن را متهم میسازند». ابن عباس t به هنگام تفسیر این آیه میگوید: این در شأن عایشه ل و همسران پیامبر ص میباشد و این مبهم و قابل توبه نیست، ولی هر کس یک زن مؤمن را قذف نماید خداوند راه توبه را به او میدهد ... در ادامه میگوید که مردی در جلسه خواست بلند شود و برای تفسیر زیبایش صورت ابن عباس t را ببوسد([22]). ابن عباسب توضیح داده که این آیه در مورد کسانی نازل شده که عایشه ل و همسران پاک پیامبر ص را قذف نمودند، چون قذف آنان طعن و دشنام به پیامبر ص میباشد، و هر کس زن کسی را متهم کند در واقع همسرش را مورد اذیت و آزار قرار داده است، همانگونه که باعث عار و ننگ است برای پسرش، چون نسبت ناپاکی را به همبسترش داده که این بزرگترین آزاری است که میتوان به یک مرد رساند، حتی چنین تهمتی اگر به خودش نسبت داده میشد.
شیخ محمد بن عبدالوهاب : میگوید هرکس اتهام ناپاکی را به امّالمؤمنین عایشه مطهره ل نسبت دهد، او از زمره عبدالله بن ابی سلول سردسته منافقین میباشد. «آنها كه خدا و پیامبرش ص را آزار میدهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته، و برای آنها عذاب خواركنندهای آماده كرده است».
حکم سب و دشنام دادن به بقيه امهات المؤمنين
علماء نسبت به قذف بقیه همسران پیامبر ص اختلافنظر دارند ولی قول راجحی که اکثر علماء پذیرفتهاند این است که گوینده آن کافر است، چون کسی که قذف شده است همسر پیامبر ص است و بخاطر او است که خشمگین شده، زیرا عایشه ل همسر پیامبر ص است و با بقیه همسرانش برابر است([23]). چون در بقیه ازواج پیامبر ص هم تنقیص شخصیت او در کار میباشد([24]). این احکام را در مبحث حکم قذف عایشهل بیان نمودیم، ولی حکم سب و دشنام بقیه زنان پیامبر ص به دشنامی غیر از آنچه ذکر شد حکم قذف و سب بقیه اصحاب y است با تفصیلی که گذشت.
ديدگاه تشيع در مورد اصحاب y، اهل بيت واهل سنت
هنگامی كه ما كتب معتبر شیعیان را میخوانیم و به اقوال فقهاء و مجتهدین ایشان برمیخوریم و میبینیم كه یگانه دشمن شیعه، اهل سنت هستند، لذا اسماء و القاب زیادی برای آنان گذاشته, گاهی عامه گاهی نواصب و گاهی با نامهای دیگری به آنها اشاره میكنند، هنوز بعضی شیعیان معتقدند كه اهل سنت دم دارند، و اگر كسی خواسته باشد یكی را دشنام دهد، و خشم خودش را براو فرونشاند، میگوید: «استخوان سنی در گور پدرت باد»، «یاعمر» و از این قبیل حرفها!. علت این امر آنست كه این گروه سنی را بقدری نجس و پلید میدانند كه اگر هزار بارهم شست وشو داده شود نجاستش از بین نمیرود و پاک نمیشود. واین اعتقاد بیشتر شیعیان است، لذا فقهای تشیع, سنی را در ردیف كافر و مشرک و حتی خنزیر شمرده و آنرا جزو چیزهای نجس معرفی كردهاند! به همین دلیل است كه هر كاری آنان میكنند واجب است كه عكس آنان عمل كرده شود.
شیخ صدوق از علی بن اسباط روایت میكند كه گفت به امام رضا u گفتم: گاهی مسئلهای پیش میآید كه فهمیدن آن لازم است، و در شهری كه من هستم كسی از شیعیان شما نیست كه از او فتوی بگیرم، امام فرمودند: نزد فقیه همان شهر برو و از او فتوی بخواه، هرچه جواب داد بر عكس آن عمل كن كه حق در همین است. (عیون أخبار الرضا: 1/275چاپ تهران). از حسن بن خالد روایت شده كه گفت: از امام رضا u نقل گردیده كه فرمودند: شیعیان ما كسانی هستند كه حرف ما را میپذیرند، و بادشمنان ما مخالفت میكنند، كسی كه چنین نباشد از مانیست.(الفصول الـمهمة: 225 چاپ قم) مفضل بن عمر از امام صادق u روایت كرده كه فرمودند: دروغ میگوید كسی كه مدعی است از شیعیان ماست، در حالی كه به ریسمان غیر ما چنگ زده است. (الفصول الـمهمة: ص 225).
این عنوان بابی است كه حرعاملی در كتاب خودش وسائل الشیعه بسته است، میفرماید: احادیث در این باره متواتراست از جمله قول امام صادق u درباره دو حدیث متعارض كه فرمودند:آنها را با روایات عامه (مراد اهل سنت است) مطابقت دهید، آنچه با روایات آنان موافق بود, تركش كنید وآنچه با روایات آنان مخالف بود به آن عمل كنید. همچنین فرمودند: هرگاه دو حدیث متعارض به شما رسید، به آنچه مخالف آنهاست عمل كنید. نیز فرمودند: به آنچه خلاف عامه است عمل كن، و فرمود: آنچه مخالف عامه باشد سعادت در آن است همچنین فرمودند: بخدا سوگند هرگز خداوند در پیروی از غیر ما برای كسی هیچ خیری نگذاشته است،كسیكه موافق ما عمل كند مخالف دشمن ماست، و كسیكه در گفتار یا كرداری موافق دشمن ما باشد نه او از ماست و نه ما از او هستیم. امام رضا u فرمودند: هرگاه دو حدیث را متعارض یافتید، ببینید كدام یک باعامه مخالف است به آن عمل كنید، و آنچه با روایات آنان موافق بود آنرا بگذارید. همچنین از قول امام صادق u نقل شده كه : بخدا قسم جز استقبال قبله در نزد آنها چیزی از حق نمانده است. [الفصول الـمهمة: ص325-326] حر عاملی درباره اینگونه روایات میفرماید: از حد تواتر گذشته است, تعحب است كه بعضی متأخرین خیال كردهاند كه دلیل ما در اینجا خبر واحد است. همچنین میفرماید: آنچه از این احادیث متواتره ثابت میشود این است كه اكثر قواعد اصولیای كه در كتب عامه وجود دارد باطل است. [الفصول الـمهمة: 326].
با عامه (اهل سنت) مشترك نيستيم
نعمت الله جزائری میگوید: ما با آنان در هیچ اصلی مشترک نیستیم. نه در إله, نه در پیامبر و نه در امام، زیرا آنها معتقدند پروردگارشان ذاتی است كه پیامبرش محمد و خلیفهاش ابوبكر است، در حالی كه ما چنین خدایی را قبول نداریم و نه چنین پیامبری را «لا نقول بهذا الرب ولا بذلك النبي» «پروردگاریكه خلیفه پیامبرش ابوبكر باشد خدای ما نیست و آن پیامبرهم پیامبر ما نیست» «إن الرب الذى خليفة نبيه ابوبكر ليس ربنا ولا ذلك النبي نبينا» [الأنوار النعمانية: 2/278 باب نور في حقيقة دين الإمامية والعلة التي من أجلها يجب الأخذ بخلاف ما تقوله العامة]. شیخ صدوق ازابواسحاق ارجانی روایت میكند كه گفت: امام صادقu فرمودند: آیا میدانی چرا به شما دستور داده شده برخلاف اهل سنت عمل كنید؟ گفتم نمیدانم فرمود: زیراكه علیu هیچ كاری نبوده كه انجام دهد مگر اینكه امت با او مخالفت میكرد، تا اینكه امر او را باطل كنند، از آنچه نمیدانستند از امیرالمؤمنینu میپرسیدند، اما هرچه ایشان فتوا میداد آنها از پیش خودشان برای آن ضدی میتراشیدند، تا اینكه حق را برای مردم وارونه جلوه دهند: «أتدري لم أمرتم بالأخذ بخلاف ما تقوله العامة فقلت: لا ندري، فقال: إن عليا لم يكن يدين بدين إلا خالف عليه الأمة! إلى غيره إرادة لإبطال أمره وكانوا يسألون أميرالـمؤمنين س عن الشيء الذي لايعلمونه فإذا أفتاهم جعلوا له ضدا من عندهم ليلبسوا علي الناس» [علل الشرائع: ص531 چاپ ایران].
اینجا سؤالی مطرح میشود، فرض كنیم كه در مسئلهای حق با عامه است آیا با این وجود واجب است كه برخلاف قول آنان عمل كنیم؟
دشمنی با اهل سنت امر تازهای نیست بلكه ریشه بسیار طولانی دارد حتی به قرن اول میرسد، یعنی باخود صحابه پیامبرص كه شیعه معتقد است همه آنان از دائره اسلام خارجند! بجزسه نفر كه ثقة الاسلام كلینی در كتاب كافی خود آنها را استثناء كرده است چنانكه میفرماید: همه مردم بعد از پیامبرص مرتد شدند بجزسه نفر، مقداد بن اسود، سلمان فارسی و ابوذرغفاری. [روضة الكافی: 8/246]. حال این چه معمایی است, بنا به قول شهید مولانا محمد عمر سربازی آیا این قابل حل میباشد كه امروزه در دانشگاهها و حوزههای اسلامی ضریب قبولی حدود 70 تا 90 درصد میباشد, آنگاه مكتب رسول اللهص فقط 3 شاگرد را بعد از 23 سال نبوت به جامعه تحویل داده است!!! ؟! یعنی دستاورد پیامبرص در تمام بیست و سه سال زندگی رسالت و دعوت فقط همین سه نفر بوده است؟ چرا پیامبر عظیم الشان اسلام ص باچنین مشكلی مواجه شدند؟! اگر از یهود بپرسند كه در دین شما بهترین افراد پس از پیامبر شما چه كسانی هستند خواهند گفت: یاران حضرت موسی u، نصاری خواهند گفت: حواریون حضرت عیسی u، ولی اگر از شیعیان بپرسند كه بدترین افراد در دین شما پس از پیامبرص چه كسانی هستند؟ خواهند گفت: اصحاب پیامبرص براستی من از این معما سردر نمیآورم، بزرگترین اصحاب پیامبرص كه در واقع دین را پس از رحلت ایشان نه تنها حفاظت كه از آن دفاع كردند و آن را تا اقصی نقاط جهان رساندند، مورد بدترین حملهها قرار گرفتهاند.حتی همسران پیامبر ص كه اهل بیت درجه اول ایشان هستند و طبق فرمان الهی مادران ﴿وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡ﴾ [الأحزاب: 6]. از توهین و ناسزا محفوظ نمانده اند، لذا در دعای معروف تشیع كه بنام «دعای صنمی قریش» شهرت دارد و دركتب معتبرایشان از قبیل بحار الانوار و مفتاح كفعمی و غیره درج گردیده چنین آمده است «اللهم العن صنمى قريش وجبتيهما وطاغوتيهما وابنتيهما» كه منظوراز دوصنم قریش و دو جبّت و دو طاغوت ابوبكر و عمر ب پدر زنان پیامبر ص و منظور از ابنتبهما عائشه و حفصه -سلام الله علیهم اجمعین- همسران پیامبرص هستند. از حمزه بن محمد طیار نقل شده كه فرمود: در مجلس امام صادق u بودیم كه صحبت از محمد پسر ابوبكر بمیان آمد فرمودند: «خدایش رحمت كند»، روزی خطاب به امیر المؤمنین u فرمود: «دستتان را بدهید كه با شما بیعت كنم»، پرسیدند: مگر بیعت نكردهای؟ فرمود: چرا بیعت كردهام ولی برای امر دیگری میخواهم بیعت كنم، امیرالمؤمنین دستشان را دراز كردند، محمد دست حضرت امیر را گرفت و فرمود: «أشهد انك امام مفترض طاعته وأن أبي فى النار» «گواهی میدهم كه شما امام واجب الاطاعت هستی و پدرم در دوزخ است». [رجال كشی: ص/61]. از شعیب نقل گردیده كه امام صادق u فرمودند: هیچ خانوادهای نیست مگر اینكه در آنها شخص نجیبی از خودشان وجود دارد، و نجیب ترین شخص از بدترین خانواد، محمد بن ابوبكر است. [رجال كشی: ص/61]. علاوه برآن این واقعیت را حد أقل ما ایرانیان میدانیم كه در شهر كاشان زیارتی است كه به نام بابا شجاع شهرت دارد و بسیاری از مردم از دور و نزدیک برای دیدن این زیارت میآیند، تقریبا چیزی شبیه قبر سرباز گمنامی است كه در بعضی كشورهای غربی وجود دارد این قبرخیالی گویا قبر ابولؤلؤ مجوسی قاتل عمر بن خطاب t است، بر درو دیواراین زیارت كلماتی از قبیل مرگ بر ابوبكر مرگ بر عمر مرگ بر عثمان را میتوانید مشاهده كنید.
كلینی از امام باقر u روایت میكند كه فرمودند: شیخین - ابوبكر و عمر ب- در حالی از دنیا رفتند كه آنچه با امیرالمؤمنین كرده بودند بیاد نیاوردند و از آن توبه ننمودند، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم برآنان باد. [روضة الكافی: 8/246]. و اما عثمان بن عفان كه دو دختر پیامبر ص را به همسری گرفته بود، از علی بن یونس بیاضی روایت است كه: عثمان نامرد بود كه با او بازی میشد. [الصراط الـمستقیم: 2/30]. اما عائشه ل همسر پیامبر ص كه چند آیه از سوره نور در إثبات پاكدامنی ایشان نازل شد، ابن رجب البرسی میگوید: «عائشه چهل دینار از خیانت جمع كرده بود». [مشارف انوار الیقین: ص/86] سؤال اینجاست كه اگر خلفای سه گانه دارای چنین صفاتی بودند، پس چرا امیرالمؤمنین u با آنان بیعت كرد، و چرا در تمام مدت خلافت آنان به عنوان یک وزیر مشاور با آنان همكاری كرد، آیا از آنان میترسید. آیا این عمل او مخالف دستور الهی نیست؟ ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ﴾ [المائدة: 2]. «و یکدیگر را بر انجام کارهای خیر و پرهیزکاری یاری نمایید، و یکدیگر را بر گناه و تجاوز یاری ندهید».
آیا این كار حضرت تعاون با اثم و عدوان نیست؟ و چرا دخترش ام كلثوم را به ازدواج عمر t داد در حالی كه عمر t چنین بیماریای داشت، یا اینكه امیرالمؤمنین از این بیماری عمر t اطلاع نداشت اما نعمت الله جزائری اطلاع پیدا كرد!؟. فقط اندكی فكر و تأمل لازم است، مسأله بسیای روشن است بشرطیكه كسی بخواهد از عقل كار بگیرد.
كلینی حدیث نقل میكند كه: جز شیعیان ما همه مردم نطفه زنا هستند. [روضة الكافي: 8/135] .به همین علت است كه علمای تشیع خون و مال سنیها را مباح دانستهاند. از داود ابن فرقد روایت است كه گفت خدمت امام صادق u عرض كردم كه نظر شما در باره كشتن ناصبی چیست؟ فرمودند: حلال الدم است، ولی میترسم به تو ضرری برسانند، اگر بتوانی او را زیر دیوار كنی یا در آب غرق كنی كه بر علیه تو گواهی ندهد این كار را بكن. [وسائل الشيعة: 18/463، بحار الأنوار: 27/231].
خلاصه این بخش را با مطلبی جامع و مهم از نعمت الله جزائری درباره حكم نواصب بپایان میبرم، كه میگوید: آنها به اجماع علمای شیعه امامی كافر و نجس هستند و از یهود و نصاری بدترند، از علامات ناصبی این است كه غیر علی را در امامت بر او مقدم دارد. [الأنوار النعمانية: ص/206-207].
پس اعتقاد ما به عدالت صحابه y مستلزم عصمت نیست، بلکه عدالت یعنی استقامت سیره و دین میباشد. و ماحصل آن به گروهی راسخ در نفس بر میگردد که متحمل تقوی و پرهیزگاری هستند تا اینکه ثقه و اعتبار به صداقت آنها ایجاد میشود؛ تازه شرط نیست که انسان از همه گناهان معصوم باشد([25]).
باوجود همه اینها واجب است از ذکر معایب آنان زبان فرو بندیم و اگر ضرورتاً نیاز بود آن را بازگو کنیم باید در مقابل آن منزلت و مقام آن صحابی، توبه، جهاد و سوابق ایمانی او را هم در کنارش بیاوریم، مثلاً این ظلم خواهد بود اشتباه حاطب بن بلتعه t را بیاوریم ولی ذکری از توبهای که او کرده است نیاوریم([26]).
انسان بخاطر اشتباه کوچکی که مرتکب شده و در طول زندگی خویش از آن توبه کرده باشد سرزنش نمیشود، بلکه در اینجا به انتهای زندگی نگاه کرده میشود و اوایل زندگی از بین نمیرود، تازه اگر حسنات و مناقب بزرگی هم داشته باشد و کسی او را تزکیه ننماید، پس چگونه اگر پروردگارش او را مورد تزکیه قرار داده باشد که از دلش آگاه است؟!.
آری، كسانی كه درتمامی میدانهای دعوت وجهاد در كنار پیامبر ایستاده بودند! و پیامبر ص را در طول 23 سال نبوت یاری كردند اینگونه مورد توهین و سب قرار میگیرند. «پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، و در دلهایمان حسد و كینهای نسبت به مؤمنان قرار مده! پروردگارا، تو مهربان و رحیمی!». وما علينا إلا البلاغ....
[1]- (برای نمونه به کتاب شرح اصول اعتقاد اهل سنت، لالکائی (ت 418ه) مراجعه نمائید، که نویسنده در آن به عقیده ده نفر از بـزرگان اهل سنت اشاره نموده و آنچه من اشاره نمودم ذکر کرده (10/151 – 186)، دکتر احمد سعد حمدان الغامدی بر این کتاب تحقیق نموده است).
[2]- صحیح بخاری: کتاب الـمغازی، باب غزوة الحدیبیة، حدیث [4154]، فتح الباری: 7/507 – چاپ ریان.
[3]- الصواعق الـمحرقة: ص 316.
[4]- صحیح مسلم: کتاب فضائل الصحابة، باب من فضائل أصحاب الشجرة: حدیث (2496) صحیح مسلم: 4/1942.
[5]- الصارم الـمسلول: 572 – 573؛ ناشر: دارالکتب العلمیة تعلیق: محمد محیی الدین عبدالحمید).
[6]- الفصل في الـملل والنحل: 4/148.
[7]- الصارم الـمسلول: 572.
[8]- البخاری: کتاب: فضائل أصحاب النبی r، باب قول النبی r: لو کنت متخذاً خلیلاً، حدیث 3673. و مسلم: کتاب فضائل الصحابة، باب تحریم سب الصحابة، حدیث: 2541 صحیح مسلم: 4/1967.
[9]- صحیح البخاری: فتح الباری ح: 3983 و مسلم ح: 2494.
[10]- بخاری، ح: (3650) و مسلم، ح: (2535) و این لفظ بخاری است.
[11]- صحیح مسلم: ح: (2531).
[12]- امام احمد، نسائی وحاکم با سند صحیح و نگا: مشکاة المصابیح: 3/1695. ونگا: مسند امام احمد، تحقیق احمد شاکر: 1/112.
[13]- ابن ابیشیبة: 12/178 وابن أبی عاصم: 2/630 در «السنة» روایت کردهاند و طبرانی در الکبیر: 22/85، و أبونعیم در معرفة الصحابة: 1/133، و حافظ ابن حجر در الفتح: 7/5 سند آن را حسن دانسته، و هیثمی در مجمع الزوائد: 10/20، و طبرانی با طرق بسیارى روایت كرده كه یكی از طریقها رجال آن صحیح است.
[14]- امام احمد: 4/126 – 127 واصحاب سنن و دارمی این حدیث را روایت کردهاند، و جماعتی از محدثین این حدیث را صحیح دانستهاند. نگا: جامع العلوم والحکم: ابن رجب حدیث: (38) ص: 387، دارالفرقان، طبع اول 1411ه. و نگاه: الإرواء حدیث (2544)، 8/107).
[15]- الصارم الـمسلول: 561.
[16]- الرد علی الرافضة: ص 19.
[17]-الصارم الـمسلول: 586 – 587.
[18]- الصارم الـمسلول: ص 586.
[19]- (الصارم المسلول ص 566، 566. نگا: المحلى 11/414، 415).
[20]- (تفسیر ابن کثیر: 3/276) نزد آیه 23سوره النور. و در البدایة والنهایة 8/95، دار الكتب العلمیة اجماع علما بر آن است.
[21]- (المحلی 11/415).
[22]- نگا: ابن جریر: 18/ 83 و ابن کثیر: 3/277.
[23]- البداية والنهایة: 8/95.
[24]- الشفا 2/1113، نگا: الصواعق الـمحرقة ص 387. والـمحلى: 11/415.
[25]- الـمستصفى: الغزالی 1/157، و براى توضیح بیشتر نگا: منهج النقد عند المحدثين: الأعظمي: 23-29.
[26]- الإمامة، أبینعیم 340، 341. و منهاج السنة: 6/207.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر