توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۳۹۹ دی ۴, پنجشنبه

حضرت فاطمه زهرا

 

مبحث چهارم
حضرت فاطمه زهرا
ل

از جمله‌ی دیگر‌ مسایل‌ اختلافی‌ اهل سنت با تشیع‌،موضوع‌ حضرت‌ فاطمه‌ی‌ زهراء ل را ‌می‌توان نام برد‌، كه این اختلاف خود به سه دسته عمده تقسیم می‌شود(1). جریان‌ فدک‌(2). ازدواج خلیفه دوم -عمربن خطاب- با ام كلثوم(3). شهادت یا وفات حضرت. در این‌ مبحث سعی‌ می‌شود با استناد به‌منابع‌ معتبر، دیدگاه‌ اهل‌ سنت‌ و جماعت‌ را در این‌ موارد اختلافی‌ بیان‌ كنیم‌ .

جريان فَدَك‌

فدک یک مكانی است در نزدیكی خیبر و حدود 142 كیلومتری شهر مدینه. این باغ با وجود حاصلخیزی بسیار در زمان فتح خیبر به عنوان جزیه توسط یهودیان آن منطقه به حضرت پیامبر ص داده شد([1]). بعضی‌ها می‌گویند: یهودیان‌ نصف‌ فدک را به‌ پیامبرص واگذار نمودند([2]). پیامبر ص ما كه‌ اسوه‌ی‌ خیرخواهی‌ میباشند به یهودیان و ساكنان آن منطقه اجازه دادند در همانجا به امرارمعاش بپردازند و در مقابل نیمی از درآمد را به ایشان پرداخت نمایند. پس‌ فدک جزو اموال‌ پیامبر ص به‌ شمار می‌آمد([3]). عن‌ مالک بن‌ أوس‌ بن‌ الحدثن t قال‌: «كَانَ فِيمَا احْتَجَّ بِهِ عُمَرُ t أَنَّهُ قَالَ كَانَتْ لِرَسُولِ اللَّهِr  ثَلاَثُ صَفَايَا بَنُو النَّضِيرِ وَخَيْبَرُ وَفَدَكُ فَأَمَّا بَنُو النَّضِيرِ فَكَانَتْ حُبْسًا لِنَوَائِبِهِ وَأَمَّا فَدَكُ فَكَانَتْ حُبْسًا لأَبْنَاءِ السَّبِيلِ وَأَمَّا خَيْبَرُ فَجَزَّأَهَا رَسُولُ اللَّهِ r ثَلاَثَةَ أَجْزَاءٍ جُزْءَيْنِ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ وَجُزْءًا نَفَقَةً لأَهْلِهِ فَمَا فَضَلَ عَنْ نَفَقَةِ أَهْلِهِ جَعَلَهُ بَيْنَ فُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ»([4]). یعنی: «آنچه‌ حضرت‌ عمر t (در وقت‌ نزاع‌ علی‌ و عباس ‌ب) به‌ آن‌ حجت‌ كرد این‌ كه‌ پیامبر ص سه‌ صفیه([5]) داشت‌:

1. بنی‌ النضیر، كه‌ برای‌ امور مهم‌ و احتیاجات‌ پیامبرص مانند پذیرایی‌ مهمانان‌ و سایر امور صرف‌ می‌باشد(2). فدک، كه‌ برای‌ مسافران‌ در راه‌ مانده‌ صرف‌ می‌شد(3). خیبر كه‌ پیامبر ص آن‌ را سه‌ جزء كرده‌ بود؛ دو جزئش‌ برای‌ مسلمانان‌ و جزء سومش‌ برای‌ خرج‌ اهل‌ و عیالش‌. هرگاه‌ چیزی‌ از نفقه‌ی‌ اهل‌ و عیال‌ اضافه‌ می‌ماند آن‌ را بین‌ فقرای‌ مهاجرین‌ تقسیم‌ می‌كرد».

في ء چيست؟

فی‌ء([6]): غنیمتی‌ است‌ كه‌ بدون‌ جنگ‌ ازكفار به‌ دست‌ می‌آید و متعلق‌ به‌ مسلمانان‌ است‌، كه‌ در آن‌ خُمس‌ و قسمت‌ كردن‌ وجود ندارد، البته‌ اختیار آن‌ در دست‌ پیامبر ص می‌باشد. «فدک‌» نیز كه‌ می‌خواهیم‌ در مورد آن‌ بحث‌ كنیم‌ یكی‌ از اموال‌ «فی‌ء» است‌ كه‌ تسلیم‌ پیامبر ص شد.

 فدك‌ پس‌ از وفات‌ پيامبر ص

پس‌ از وفات‌ رسول‌ اكرم ‌ص باغ‌ فدک و دیگر اموالی‌ كه‌ به‌ رسول‌ اكرم ص تعلّق‌ داشت‌، همگی‌ جزو بیت‌المال‌ قرار گرفتند. اهل‌ تشیع‌ بر این‌ باورند كه‌ پیامبر ص باغ‌ فدک را به‌ فاطمه‌ بخشیده‌ بود اما ابوبكر آن‌ را از فاطمه‌ پس‌ گرفت‌. نویسندگان‌ اهل‌ تشیع‌ این‌ اقدام‌ را ظلم‌ و ستم‌ بزرگی‌ به‌ فاطمه‌ تلقی‌ می‌كنند و انگار آنها حقدارتر از فاطمه‌، همچون‌ دایه مهربان تر از مادر به‌ دامن‌ زدن‌ به‌ این‌ قضیه‌ی‌ می‌پردازند. در حالی‌كه‌ خود حضرت‌ فاطمه ل و حضرت‌ علی ‌t پس‌ از گفتگو با حضرت‌ ابوبكر t خیلی‌ زود قانع‌ شدند و اعتراض‌ نكردند اكثر مورّخان‌ منصف‌ این‌ قضیه‌ را این‌گونه‌ بازگو می‌كنند:

هنگامی‌ كه‌ پیامبر ص وفات‌ یافت‌ و فاطمه به‌ حال‌ عادی‌ برگشت‌، به‌ فكر میراث‌ پدرش‌ افتاد. از این‌ رو به‌ همراهی‌ شوهرش‌ ابوالحسن ‌t نزد خلیفه‌ی‌ مسلمین‌، حضرت‌ ابوبكر صدیق‌ t آمدند و درخواستش‌ را در مورد اموال‌ و میراث‌ پدرش‌ مطرح‌ كرد.حضرت‌ ابوبكر t با كمال‌ احترام‌ و ادب‌ فرمود: ما از پدر بزرگوارت‌ شنیده‌ایم‌ كه‌ فرمودند: كسی‌ از ما پیامبران‌ ارث‌ نمی‌برد، و آنچه‌ از ما باقی‌ می‌ماند به‌ عنوان‌ صدقه‌ متعلق‌ به‌ مسلمانان‌ است‌. (به‌ همین‌ علت‌ نه‌ شما و نه‌ فرزندم‌ عایشه‌ كه‌ همسر پیامبر ص بوده‌، چیزی‌ نمی‌برد، اما از بیت‌ المال‌ حقوق‌تان‌ محفوظ‌ می‌باشد).حضرت‌ فاطمه ‌ل از این‌ راهنمایی‌ خلیفه‌ خشنود شده‌ و با قناعت‌ به‌ خانه‌ی‌ خود برگشت‌ و همچون‌ گذشته‌ زندگی‌ زاهدانه‌ را اختیار نمود؛ چراكه‌ او تربیت‌ یافته‌ی‌ زیر دست‌ كسی‌ بود كه‌ دنیا را گذاشته‌ و به‌ آخرت‌ روی‌ آورده‌ بود. فاطمه‌ این‌ آیات‌ را نصب‌ العین‌ خویش‌ قرار داده‌ بود كه ‌﴿قُلۡ مَتَٰعُ ٱلدُّنۡيَا قَلِيلٞ وَٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ لِّمَنِ ٱتَّقَىٰ وَلَا تُظۡلَمُونَ فَتِيلًا [النساء: 77]. «بگو, كالای‌ دنیا اندک است‌ و آخرت‌ برای‌ كسی‌ كه‌ پرهیزگار باشد بهتر است»‌ او برای‌ به‌ دست‌ آوردن‌ ثروت‌ و دارایی‌، جنگ‌ و جدل‌ نكرد، و همانند بعضی‌ از زنان‌ امروزی‌ برای‌ دست‌ یافتن‌ به‌ پول‌ و باغات‌، حكم‌ خدا و رسول‌ او را زیر پا نگذاشت‌، بلكه‌ او تمام‌ سعی‌اش‌ در این‌ دوران‌ برای‌ آباد كردن‌ آخرت‌ بود؛ چراكه‌ طبق‌ مژده‌ی‌ پیامبر ص رحلت‌ او نیز نزدیک بود. ﴿وَمَنۡ أَرَادَ ٱلۡأٓخِرَةَ وَسَعَىٰ لَهَا سَعۡيَهَا وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ كَانَ سَعۡيُهُم مَّشۡكُورٗا ١٩ [الإسراء: 19]. «و هر كس‌ كه‌ (دنیای‌ جاودانه‌ی‌) آخرت‌ را بخواهد و برای‌ (فرا چنگ‌ آوردن‌) آن‌، تلاش‌ سزاوار آن‌ را از خود نشان‌ دهد، در حالی‌ كه‌ مؤمن‌ باشد، این‌ چنین‌ كسانی‌، تلاش‌شان‌ بی‌سپاس‌ (و بی‌اجر) نمی‌ماند».

 فدك‌ به‌ كسي‌ داده‌ نشده‌ بود؟

آنچه‌ در كتاب‌ها در مورد اعطای‌ فدک از سوی‌ رسول‌ اكرم ‌ص به‌ فاطمه‌ی‌ زهرا ل نقل‌ شده‌ كاملاً خلاف‌ واقع‌ است‌، بلكه‌ آنها از درآمدش‌ استفاده‌ می‌كردند كه‌ توسط‌ خود رسول‌ اللهص به‌ آنها داده‌ می‌شد. و خود فدک را به‌ هیچ‌ كس‌ نبخشیده‌ بود. مغیره‌ میگوید: هنگامی‌ كه‌ عمر بن‌ عبدالعزیز t به‌ خلافت‌ رسید، بنی‌ مروان‌ را جمع‌ كرده‌ و گفت‌: بدانید كه‌ فدک متعلق‌ به‌ رسول‌ الله ص بود كه‌ از درآمد آن‌ بر اهل‌ و عیال‌ و فقرا و مساكین‌ خرج‌ می‌كرد و نیز از درآمد آن‌ بر كودكان‌ بنی‌هاشم‌ خرج‌ می‌نمود و بیوه‌های‌ خاندان‌ بنی‌‌هاشم‌ را با آن‌ ازدواج‌ می‌داد. فاطمه‌ی‌ زهراء ص از رسول‌ الله ص درخواست‌ كرده‌ كه‌ فدک را به‌ او بخشد. اما آن‌حضرت ‌ص نپذیرفت‌. پس‌ در طول‌ حیات‌ رسول‌ اكرم ‌ص همچنان‌ فدک در اختیار پیامبر ص بود، تا اینكه‌ ایشان‌ وفات‌ كردند. پس‌ زمانی‌ كه‌ ابوبكر t به‌ خلافت‌ رسید، همان‌ رویه‌ی‌ پیامبر ص را در مورد فدک پیش‌ گرفت‌ تا اینكه‌ او هم‌ فوت‌ كرد. زمانی‌ نیز كه‌ عمر بن‌ خطاب ‌t به‌ جانشینی‌ رسید همان‌ روش‌ پیامبر ص و ابوبكر t را ادامه‌ داد. پس‌ از آن‌ مروان‌ آن‌ را جدا كرده‌ و به‌ خود و خانواده‌اش‌ اختصاص‌ داد. و بعد از آن‌ دست‌ به‌ دست‌ به‌ عمر بن‌ عبدالعزیز (خود گوینده‌) رسید. وقتی‌ تأمل‌ نمودم‌ و دیدم‌ آنچه‌ را كه‌ پیامبر ص فاطمه‌ را از آن‌ منع‌ نموده‌، من‌ نمی‌توانم‌ در آن‌ دخل‌ و تصرّف‌ نمایم‌، پس‌ به‌ خدا سوگند شما را شاهد می‌گیرم‌ كه‌ در همان‌ راهی‌ صرف‌ خواهم‌ كرد كه‌ (پیامبر ص و ابوبكر و عمر ب) صرف‌ كردند([7]). پس‌ از این‌ دو حدیث‌ صراحتاً معلوم‌ می‌شود كه‌ پیامبر ص نه‌ تنها «فدک‌» را به‌ فاطمه‌ نداده‌ بود، بلكه‌ زمانی‌ كه‌ فاطمه‌ل همچون‌ قضیه‌ی‌ درخواست‌ كنیز و خدمتكار، از پیامبر ص آن‌ را طلب‌ می‌كند، رسول‌ الله ص به‌ فاطمه‌ جواب‌ رد می‌دهد. اما مسئله به همین جا خاتمه نمی‌یابد, بلكه اهل تشیع نسبت به این موضوع بر ابوبكر t اشكالاتی وارد می‌كنند كه به ذكر آنها می‌پردازیم.

 اشكال‌ اول‌: محروم كردن از ارث پدري

فاطمه ‌ل برای‌ گرفتن‌ میراث‌ نزد خلیفه‌ی‌ مسلمین‌ (ابوبكر t) آمد و درخواست‌ نمود كه‌ از میراث‌ پدرش‌ سهمش‌ را به‌ او بدهد. اما ابوبكر گفت‌: شما نمی‌توانید ارث‌ ببرید! فاطمه‌ گفت‌: ای‌ پسر ابی‌قحانه‌! وقتی‌ تو بمیری‌ چه‌ كسی‌ از تو ارث‌ خواهد برد؟ ابوبكر پاسخ‌ داد: زنان‌ و فرزندانم‌! فاطمه‌ گفت‌: پس‌ چه‌ شده‌ كه‌ اكنون‌ فرزندانت‌ از تو ارث‌ می‌برند و من‌ از پدرم‌ ارث‌ نمی‌برم‌؟! پس‌ سهم‌ ما از خیبر و صدقات‌ ما از فدک چه‌ می‌شود؟!ابوبكر گفت‌: ای‌ دختر پیامبر! به‌ خدا سوگند از رسول‌ الله ص شنیدم‌ كه‌ فرمود: «من‌ تا زنده‌ هستم‌ در اینها تصرف‌ می‌كنم‌، وقتی‌ فوت‌ كردم‌ به‌ همه‌ی‌ مردم‌ تعلق‌ دارند، چراكه‌ آنچه‌ از ما پیامبران‌ به‌ جای‌ می‌ماند، صدقه‌ است‌ برای‌ همه‌ی‌ مردم‌ و كسی‌ از ما ارث‌ نمی‌برد»([8]).

اهل‌ تشیع‌ این‌ اشكال‌ را از ابوبكر صدیق‌t  می‌گیرند كه‌ او در مقابل‌ درخواست‌ فاطمه‌ی‌ زهراء كه‌ وارث‌ پیامبر ص بود، به‌ روایت‌ یک فرد كه‌ آن‌ هم‌ خودش‌ بود احتجاج‌ نمود و گفت‌: من‌ از رسول‌ الله ص شنیده‌ام‌ كه‌ فرمود: «ما پیامبران‌ نه‌ از كسی‌ میراث‌ می‌گیریم‌ و نه‌ كسی‌ از ما میراث‌ می‌برد» حال‌ آنكه‌ این‌ گفته‌ی‌ ابوبكر صریحاً مخالف‌ نص‌ قرآن‌ است‌. «خداوند در باره فرزندانتان به شما سفارش می‏كند كه سهم (میراث) پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد» زیرا این‌ نص‌ عام‌ است،‌ و شامل‌ پیامبر و غیر پیامبر می‌باشد: [النساء:‌ 11]. همچنین‌ مخالف‌ نصوص‌ دیگرنیز می‌باشد. همچون‌ و سلیمان وارث داوود شد [النمل‌: ‌ 16] وپس از نزد خویش وارثی به من ببخش كه از من میراث برد و [نیز] میراثبر آل یعقوب باشد [مریم:‌ 5-6]. پس‌، از این‌ آیه‌ معلوم‌ شد كه‌ انبیاء هم‌ ارث‌ می‌برند و هم‌ از آنان‌ ارث‌ برده‌ می‌شود. این‌ بود دلایل‌ اهل‌ تشیع‌ در این‌ انتقاد بر ابوبكر صدیق ‌t.

جواب اهل سنت در اين مورد

1- محروم‌ كردن‌ فاطمه‌ی‌ زهراء ل از میراث‌ از روی‌ بغض‌ و كینه‌ی‌ شخصی‌ نبوده‌، بلكه‌ به‌ علت‌ شنیدن‌ این‌ حدیث‌ توسط‌ ابوبكر t كه‌ انجام‌ گرفت‌، همچنان‌ كه‌ بقیه‌ی‌ ازواج‌ مطهرات‌ كه‌ دختر خود ابوبكر t یعنی‌ عایشه یكی‌ از آنان‌ بود، را از ارث‌ محروم‌ نمود.

2- اینكه‌ برادران‌ اهل‌ تشیع‌ می‌گویند: «ابوبكر، فاطمه‌ را فقط‌ به‌ خاطر روایت‌ یک فرد كه‌ آن‌ هم‌ خودش‌ بود، از ارث‌ محروم‌ كرد». این‌ دروغ‌ محض‌ است‌! چراكه‌ این‌ حدیث‌ در كتاب‌های‌ حدیث‌ اهل‌ سنت‌ به‌ روایت‌ حذیفه‌ بن‌ الیمان‌، زبیر بن‌ العوام‌، ابو الدرداء, ابو هریره‌، عباس‌، علی، عثمان، عبدالرحمن‌ بن‌ عوف وسعد بن‌ ابی‌ وقاص y صحیح‌ و ثابت‌ است‌، و اینها از بزرگان‌ صحابه‌اند و حتی‌ از «عشره‌ی‌ مبشره‌» می‌باشند.یكی‌ از افرادی‌ كه‌ این‌ حدیث‌ را روایت‌ كرده‌ «حذیفه‌» می‌باشد كه‌ «ملا عبدالله مشهدی‌» در اظهارالحق‌ حدیث‌ پیامبر ص آورده‌ كه‌: «ما حَدَّثَكم‌ به‌ حذيفة فَصَدِّقوه‌»([9]). «آنچه‌ را كه‌ حذیفه‌ بیان‌ كند، تصدیقش‌ نمایید و باور دارید». یكی‌ دیگر از راویان‌ این‌ حدیث‌ (كه‌ كسی‌ از انبیاء ارث‌ نمی‌برد)، خود حضرت‌ علی‌ مرتضی ‌t است‌ كه‌ به‌ اجماع‌ اهل‌ تشیع‌، «معصوم‌»، و به‌ اجماع‌ اهل‌ سنت‌، «صادق‌» است‌. در اینجا اصلاً به‌ روایت‌ «عایشه‌» و «ابوبكر» و «عمر» y كاری‌ نداریم([10]). در صحیح‌ بخاری‌ كه‌ از معتبرترین‌ كتاب‌های‌ حدیث‌ مسلمانان‌ می‌باشد، از «زهری‌» او هم‌ از «مالک بن‌ اوس‌ بن‌ حدثان‌» روایت‌ می‌كند كه‌ مالک گفت‌: روزی‌ عمر بن‌ خطاب ‌t مرا برای‌ كاری‌ فرا خواند. در همین‌ اثنا كه‌ نشسته‌ و مشغول‌ صحبت‌ بودیم‌، خدمتكارش‌ یرفاءآمد و گفت‌: عثمان‌ بن‌ عفان‌، عبدالرحمن‌ بن‌ عوف‌، زبیر بن‌ العوام‌ و سعد بن‌ ابی‌وقاص y جلو در منتظر اجازه‌ی‌ ورود هستند! آیا اجازه‌ می‌دهی‌ وارد شوند؟ عمر بن‌ خطاب ‌t گفت‌: بگو تشریف‌ بیاورند. خبری‌ از آمدنشان‌ نبود، پس‌ از مدتی‌ دوباره‌ یرفاء خادم‌ خلیفه‌ آمد و گفت‌: «عباس‌ و علی ب‌ نیز آمده‌اند و اجازه‌ می‌خواهند، آیا اجازت‌ دارند وارد شوند؟ عمر t فرمود: آری‌, هنگامی‌ كه‌ همگی‌ وارد شدند، عباس‌ t گفت‌: یا امیر المؤمنین‌! شما بین‌ من‌ و این‌ (علی‌) قضاوت‌ كنید. (آنها یعنی‌ علی‌ و عباس y‌ بر سر اموال‌ بنی‌ النضیر كه‌ جزو اموال‌ پیامبر ص بود، اختلاف‌ داشتند). میهمانان‌ گفتند: ای‌ امیر مؤمنان‌! میان‌ این‌ دو حكم‌ كن‌ تا اختلاف‌ پایان‌ یابد. حضرت‌ عمر t فرمود: صبر كنید! شماها را سوگند می‌دهم‌ به‌ پروردگاری‌ كه‌ آسمان‌ و زمین‌ به‌ حكم‌ و قدرت‌ او برپاست‌، آیا می‌دانید كه‌ پیغمبر ص فرمود: «لاَ نُورَثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ». آنچه‌ از ما پیامبران‌ باقی‌ می‌ماند صدقه‌ است‌ (برای‌ همه‌ مسلمانان‌)؟ همه‌ی‌ جمع‌ حاضر كه‌ از بزرگان‌ صحابه y بودند، گفتند: آری‌! به‌ تحقیق‌ پیامبر ص آن‌ را فرموده‌ است‌.پس‌ حضرت‌ عمر t به‌ عباس‌ و علی‌روی‌ نموده‌ و فرمود: شما را سوگند می‌دهم‌ به‌ پروردگار، آیا پیامبر ص چنین‌ مطلبی‌ را فرمود؟عباس‌ و علی‌گفتند: آری‌! پیامبر ص فرموده‌ است‌. زهری‌ كه‌ راوی‌ این‌ حدیث‌ است‌ گوید: در مورد این‌ حدیث‌، «عروه بن‌ زبیر» را خبر دادم‌ و از او پرسیدم‌؟ عروه گفت‌: مالک بن‌ اوس‌ راست‌ گفته‌ است‌. من‌ هم‌ از عایشه شنیدم‌ كه‌ گفت‌: همسران‌ پیامبر ص، عثمان‌ را نزد ابوبكر صدیق ‌t برای‌ طلب‌ میراث‌ فرستادند. به‌ محض‌ باخبر شدن‌ به‌ آنان‌ رو كردم‌ و گفتم‌:آیا از خدا نمی‌ترسید؟! مگر نشنیدید كه‌ پیامبر ص فرمود: «ما پیامبران‌ میراث‌ نمی‌گذاریم‌ و آنچه‌ از ما بماند صدقه‌ است‌». پس‌ آنان‌ هم‌ قبول‌ كردند و درخواستشان‌ را پس‌ گرفتند»([11]).

پس‌ معلوم‌ شد كه‌ این‌ حدیث‌ هم‌ (حدیث‌ قبلی‌ از مالک‌) در قطعیت‌ همانند آیه‌ی‌ قرآن‌ است‌، چراكه‌ جماعتی‌ كه‌ نام‌ آنان‌ ذكر شد (كه‌ از بزرگان‌ صحابه y‌ بودند) خبر یكی‌ از ایشان‌ مفید یقین‌ است‌، چه‌ جای‌ آنكه‌ همگی‌ آن‌ را تأیید كنند، بخصوص‌ علی‌ مرتضی t كه‌ نزد شیعه «معصوم‌» است‌ و روایت‌ فرد «معصوم‌» در افاده‌ی‌ یقین‌ ـ نزد ایشان‌ ـ برابر قرآن‌ است‌.حال‌ با قطع‌نظر از همه‌ی‌ این‌ روایات‌، به‌ روایتی‌ از كتب‌ شیعه‌ كه‌ از امام‌ معصوم‌ - بزعم ایشان- نقل‌ شده‌ توجه‌ فرمایید.

«روی محمد بن يعقوب الرازي في الكافي عن البختري عن أبي عبدالله جعفر ابن محمد الصادق u أنه قال: إن العلماء ورثة الأنبياء وذلك أن الأنبياء لا يورثوا (وفي نسخة) لم يرثوا درهماً ولا ديناراً وإنما أورثوا أحاديث من أحاديثهم فمن أخذ بشيءٍ منها فقد أخذ بحَظٍ وافر». «در كافی‌ از طریق‌ بختری‌ از امام‌ جعفر صادق ‌u روایت‌ شده‌ كه‌ فرمود: به‌ حقیقت‌ علمای‌ راسخین‌ و ربّانی‌، وارثان‌ پیامبران‌اند، چراكه‌ انبیا وارثی‌ (مادی‌) ندارند، و (در نسخه‌ای‌ دیگر) آنان‌ درهم‌ و دیناری‌ را به‌ ارث‌ نگذاشته‌اند، بلكه‌ احادیث‌ و بیانات‌ گران‌بهایی‌ دارند كه‌ اگر كسی‌ چیزی‌ از آنها را به‌ دست‌ آورد بهره‌ی‌ فراوانی‌ را برده‌ است»‌. لفظ‌ «إنما» به اعتراف شیعه‌ها هم‌ مفید حصر است‌ و قطعاً چنانچه‌ در آیه‌55 مائده ‌آمده است، پس‌ معلوم‌ شد كه‌ غیر از علم‌ و احادیث‌، هیچ‌ چیز دیگری‌ را به‌ عنوان‌ میراث‌ به‌ كسی‌ نداده‌اند. مسئله‌ی‌ دیگر اینكه‌ خبر پیغمبر ص در حق‌ كسی‌ كه‌ بلا واسطه‌ از آن‌حضرت ‌ص شنیده‌ باشد، علم‌ یقینی‌ است‌ بدون‌ هیچ‌ شک و شبهه‌ای‌، و برای‌ او عمل‌ كردن‌ به‌ شنیده‌ی‌ خویش‌ واجب‌ است‌، خواه‌ از دیگری‌ هم‌ آن‌ را بشنود یا نه‌. اجماع‌ اصولیین‌ شیعه‌ و سنی‌ بر این‌ است‌ كه‌ تقسیم‌ خبر به‌ متواتر غیر متواتر نسبت‌ به‌ آن‌ افرادی‌ است‌ كه‌ پیامبر ص را مشاهده‌ نكرده‌اند و به‌ واسطه‌ی‌ دیگران‌ خبر او را شنیده‌اند، نه‌ آنانی‌ كه‌ پیامبر ص را مشاهده‌ نموده‌ و بدون‌ واسطه‌ از وی‌ خبری‌ شنیده‌ است‌ كه‌ این‌ خبر در حق‌ وی‌ حكم‌ متواتر، بلكه‌ بالاتر از متواتر است‌. حال‌ پس‌ از این‌ توضیحات‌ به‌ این‌ نتیجه‌ خواهیم‌ رسید كه‌ ابوبكر صدیق ‌t چون‌ خودش‌ مستقیماً از پیامبر ص این‌ حدیث‌ را شنیده‌ بود، دیگر نیازی‌ به‌ تفتیش‌ و پرس‌ و جو از دیگری‌ نداشت([12])‌ باشد. و اما در مورد آیه 16 سوره نمل كه‌ ظاهراً دال بر این‌ است‌ كه‌ انبیا هم‌ از دیگران‌ ارث‌ می‌برند و هم‌ از آنان‌ ارث‌ برده‌ می‌شود كه‌ این‌ وراثت‌ علم‌ و نبوت‌ و كمالات‌ عرفانی‌ است‌ نه‌ وراثت‌ مال‌ و متروكه‌، از نظر عقلی‌ نیز مطابق‌ قول‌ امام‌ دلالت‌ بر همین‌ وراثت‌ دارد، همچنین‌ این‌ نكته‌ را همه‌ می‌دانند كه‌ پسر، وارث‌ پدر است‌، پس‌ چه‌ جای‌ آنكه‌ در كلام‌ الهی‌ این‌ ذكر شود، آیا این‌ جزو لغویات‌ نمی‌باشد كه‌ قرآن‌ از آن‌ پاک و منزه‌ است‌؟! پس‌ از آن‌ آیه‌ به‌ طور صریح‌ اشاره‌ می‌فرماید كه‌ این‌ وراثت‌ علم‌ است‌([13]). پس‌ از این‌ توضیحات‌ نتیجه‌ گرفتیم‌ كه‌ «فدک» به‌ فاطمه‌ عطا نشده‌ بود و سه‌ دلیل‌ عمده‌ این‌ مسئله‌ را روشن‌ می‌نماید:

1-   احادیثی‌ كه‌ امام‌ ابوداود آن‌ را از مالک بن‌ اوس‌ حدثان‌ نقل‌ كرده‌ و سخنان‌ عمربن‌ عبدالعزیز t كه‌ سینه‌ به‌ سینه‌ به‌ او رسیده‌ بود كه‌ پیامبر ص فدک را به‌ فاطمه نداده‌ است‌.

2-   اگر پیامبر ص فدک را به‌ فاطمه داده‌ بود، جزو اموال‌ فاطمه‌ به‌ شمار می‌آمد و فاطمه‌ در سخنانش‌ نمی‌گفت‌: ارث‌ مرا از فدک و خیبر بدهید. پس‌ سخنان‌ خود فاطمه‌ ثابت‌ می‌كند كه‌ قبلاً به‌ اسم‌ او نبوده‌ است‌.

3-   اینكه‌ اگر این‌ باغ‌ قبلاً به‌ فاطمه‌ عطا شده‌ باشد، هبه‌ای‌ از طرف‌ رسول‌ الله ص است‌ و هبه‌ به‌ محض‌ قبض‌ تحت‌ ملكیت‌ آن‌ طرف‌ در می‌آید و دیگر كاری‌ به‌ اموال‌ هبه‌ دهنده‌ ندارد. پس‌ اگر آن‌ را قبلاً به‌ فاطمه‌ بخشیده‌ بود، همه‌ی‌ مردم‌ آن‌ زمان‌ می‌دانستند و به‌ هیچ‌ وجه‌ ابوبكر t و غیر او نمی‌توانستند از ملكیت‌ فاطمه‌ خارج‌ نمایند همان‌‌گونه‌ كه‌ نتوانستند حجره‌ی‌ او را به‌ نام‌ اینكه‌ جزو اموال‌ پیامبر ص است‌ از او بگیرند. همگی‌ می‌دانیم‌ حجره‌ی‌ فاطمه همانند حجره‌ی‌ عایشه و ازواج‌ مطهرات‌ جزو خانه‌های‌ پیامبر ص بود نه‌ مال‌ علی t، اما چون‌ رسول‌ اكرم ‌ص آن‌ حجره‌ها را در زمان‌ خویش‌ به‌ همسرانش‌ و نیز حجره‌ای‌ را به‌ فاطمه‌ ویكی‌ را به‌ اسامه ‌t داده‌ بود، تحت‌ ملكیت‌ آنها در آمد و از اموال‌ پیامبر ص خارج‌ شد.

اشكال‌ دوم‌: عدم‌ قبول‌ شهادت‌ علي t‌ و...

اشكال‌ دیگری‌ كه‌ برادران‌ اهل‌ تشیع‌ مطرح‌ می‌كنند اینكه‌ فاطمه‌برای‌ بازگرداندن‌ فدک نزد ابوبكر t رفت‌ و با او به‌ گفتگو پرداخت‌ و به‌ ابوبكر گفت‌:رسول‌ خدا ص فدک را در زمان‌ حیاتش‌ به‌ من‌ عطا نموده‌، پس‌ آن‌ را به‌ من‌ بازگردان‌. علی ‌t نیز بر راستی‌ گفتار فاطمه ‌ل شهادت‌ داد ولی‌ ابوبكر t نپذیرفت‌ و شاهدی‌ دیگر خواست‌. «اُم‌ ایمن‌» خدمتكار پیامبر ص نیز به‌ شهادت‌ برخاست‌ ولی‌ خلیفه‌ پاسخ‌ داد كه‌: ای‌ دختر پیامبر ص شهادت‌ جز با دو مرد و یا یک مرد و دو زن‌ روا نیست‌ و بدین‌ شكل‌ ادعای‌ فاطمه‌ را رد كرد([14]). فاطمه‌ از شدّت‌ ناراحتی‌ ترک صحبت‌ با ابوبكر t را نمود در حالی‌ كه‌ پیامبر ص فرموده‌ بود: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّى، فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِى». «فاطمه‌ پاره‌ی‌ تن‌ من‌ است‌، هر كس‌ او را به‌ خشم‌ آورد مرا خشمگین‌ كرده‌ است»‌.

جواب اهل سنت در اين اشكال

ادعای‌ فاطمه‌ی‌ زهرا ل در مورد هبه‌ی‌ فدک و شهادت‌ حضرت‌ علی ‌t و ام‌ ایمن‌ یا حسنین‌، علی‌ اختلاف‌ الرویات‌ در كتب‌ اهل‌ سنت‌ اصلاً موجود نیست‌، اینها فقط‌ در منابع‌ اهل‌ تشیع‌ یافت‌ می‌شود. با این‌ حال‌ اهل‌ سنت‌ را به‌ جواب‌ دادن‌ ملزم‌ نمودن‌، كمال‌ سفاهت‌ است‌، بلكه‌ در كتب‌ اهل‌ سنت‌ خلاف‌ آن‌ موجود است‌. در مشكاة المصابیح‌ از روایت‌ ابوداود از مغیره‌ آورده‌ كه‌ چون‌ عمربن‌ عبدالعزیز پسر عبدالعزیز بن‌ مروان‌، به‌ خلافت‌ رسید، آل‌ مروان‌ را جمع‌ نمود و گفت‌:... فاطمه‌ فدک را از پیامبر ص درخواست‌ كرد، اما پیامبر نپذیرفت‌... (این‌ حدیث‌ به‌ طور كامل‌ پیش‌تر ذكر شده‌ است‌). پس‌ چون‌ هبه‌ای‌ صورت‌ نگرفته‌، صدور دعوی‌ و وقوع‌ شهادت‌ از این‌ اشخاص‌ كه‌ نزد شیعه‌ «معصوم‌»‌اند، امكان‌ و گنجایش‌ ندارد.

جوابی ديگر

 آمدیم‌ و طبق‌ گفته‌ی‌ اهل‌ تشیع‌ این‌ حدیث‌ صحیح‌ باشد و فاطمه‌ ادعا كرده‌... اما این‌ مسئله‌ را كه‌ همه‌ی‌ شیعه‌ و سنی‌ می‌دانند كه‌ «موهوب‌» تحت‌ ملكیت‌ «موهوب‌له‌» در نمی‌آید تا زمانی‌ كه‌ آن‌ را قبض‌ نكرده‌ باشد.فدک بالاجماع‌ در حیات‌ پیامبر ص در تصرّف‌ فاطمه‌ی‌ زهرا ل نبوده‌ است‌، بلكه‌ در تصرف‌ خود پیامبر ص بود كه‌ تصرّف‌ مالكانه‌ می‌كرد. پس‌ ابوبكر t فاطمه را در ادعای‌ هبه‌ رد ننمود، بلكه‌ تصدیق‌ كرد، اما مسئله‌ی‌ فقهی‌ را بیان‌ كرد كه‌ هبه‌ تا زمانی‌ قبض‌ نگردد در ملكیت‌ «موهوب‌له‌» در نمی‌آید و در این‌ صورت‌ نیازی‌ به‌ گواه‌ و شاهد طلبیدن‌ نبود. واگر چنانچه‌ حضرت‌ علی ‌t و أم‌ ایمن‌ از طریق‌ اخبار محض‌ این‌ هبه‌ را اظهار كرده‌ باشند، این‌ را ردّ شهادت‌ گفتن‌، جهل‌ بزرگی‌ است‌. در اینجا حكم‌ نكردن‌ به‌ شهادت‌ یک مرد و یک زن‌ به‌ معنای‌ ردّ شهادت‌ آنها نیست‌. ردَّ شهادت‌ آن‌ است‌ كه‌ به‌ شاهد تهمت‌ دروغ‌ بزنند و او را دروغگو تصور كنند، تصدیق‌ شاهد چیز دیگر است‌ و موافق‌ شهادت‌ حكم‌ دادن‌، چیز دیگر. اگر كسی‌ بین‌ این‌ دو مسئله‌ فرق‌ نیندازد و عدم‌ حكم‌ را تكذیب‌ شاهد یا مدعی‌ پندارد، او جاهل‌ كامل‌ است‌ و جای‌ بحث‌ كردن‌ با او باقی‌ نمی‌ماند. دو شاهد طلبیدن‌ و یا شهادت‌ یک مرد و دو زن‌ را قبول‌ كردن‌ دستور صریح‌ قرآن‌ است‌. ابوبكر t اگر حكمی‌ صادر نكرده‌، به‌ قرآن‌ عمل‌ نموده‌ است‌. شما باید از قرآن‌ اشكال‌ بگیرید([15]).

و اما آنچه‌ در مورد عصبانی‌ شدن‌ فاطمه می‌گویند و آوردن‌ حدیث‌ پیامبر ص كه‌ «مَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِى»  باید این‌ را دانست‌ «اغضاب‌» آن‌ است‌ كه‌ شخصی‌ با قول‌ و یا با فعل‌ قصد به‌ خشم‌ آوردن‌ دیگری‌ را داشته‌ باشد. پر واضح‌ است‌ كه‌ ابوبكر صدیق ‌t هرگز قصد اذیت‌ فاطمه ل را نداشت‌ و بارها خطاب‌ به‌ فاطمه می‌گفت‌: «والله يا بنت‌ رسول‌ الله r! إن‌ قرابة رسول‌ اللهr  أحب‌ إلي‌ِّ أن‌ أصل‌ من‌ قرابتى‌»([16]). «به‌ خدا سوگند ای‌ دختر پیامبر ص قرابت‌ و خویشاوندی‌ پیامبر ص بسیار محبوب‌تر است‌ كه‌ آن‌ را برقرار كنم‌ و نگه‌ دارم‌ تا قرابت‌ و خویشاوندی‌ خودم»‌. پس‌ وقتی‌ از جانب‌ او اغضابی‌ صورت‌ نگرفته‌، چه‌ جای‌ وعید دادن‌ به‌ او حضرت‌ زهرا ل بارها بنابر طبع‌ بشری‌ عصبانی‌ شده‌ است‌، اما چون‌ وعید برای‌ «اغضاب‌» است‌ نه‌ «غضب‌»، پس‌ ابوبكر t مورد ملامت‌ قرار نمی‌گیرد، اگر حدیث‌ با این‌ الفاظ‌ می‌بود كه‌ «من غضبت عليه غضبتُ عليه». آری‌! بر ابوبكر t خوف‌ وعید وجود داشت‌ و نه‌ تنها ابوبكر بر علی‌ مرتضی‌t  چرا كه‌ بارها در مسایل‌ خانوادگی‌ حضرت‌ زهرا ل از او عصبانی‌ شده‌ است‌. پس‌ این‌ حدیث‌ را به‌ ابوبكر ربط‌ دادن‌ و او را ترساندن‌ از آزار پیامبر ص صحیح‌ نمی‌باشد.اگر هم‌ واقعاً فاطمه ‌ل به‌ خاطر این‌ مسئله‌ از ابوبكرt  رنجیده‌ خاطر باشد، اما بعد از آن‌ ابوبكر صدیق ‌t برای‌ اطمینان‌ قلبی‌ نزد او رفت‌ و رضایت‌ ایشان‌ را به‌ دست‌ آورد. این‌ مسئله‌ در كتاب‌های‌ اهل‌ سنت‌ و شیعه‌ موجود است‌. شیخ‌ دهلوی‌ در شرح‌ مشكاه می‌گوید: «ابوبكر صدیق ‌t بعد از این‌ قضیه‌ به‌ خانه‌ فاطمه‌ی‌ زهرا ل رفت‌ و در گرمای‌ آفتاب‌ بر در خانه‌ ایستاد و عذرخواهی‌ كرد و حضرت‌ زهرا از او راضی‌ شد». در ریاض‌ النضرة نیز این‌ قضیه‌ با تفصیل‌ آمده‌ است‌.

در فصل‌ الخطاب‌ به‌ روایت‌ بیهقی‌ از شعبی‌ نیز همین‌ قصه‌ مروی‌ است‌. ابن‌ السمان‌ در كتاب‌ «الـمؤفقة» از اوزاعی‌ روایت‌ كرده‌ كه‌: «ابوبكر در روز گرم‌ زیر آفتاب‌ سوزان‌ بر در خانه‌ی‌ فاطمه‌ آمد و گفت‌: از اینجا نمی‌روم‌ تا از من‌ راضی‌ گردد دختر رسول‌ الله ص. حضرت‌ علی ‌t نزد فاطمه رفت‌ و او را سوگند داد كه‌ از ابوبكر t ناراحت‌ نباش‌! پس‌ فاطمه ل نیز خشنود شده‌ و اعلام‌ رضایت‌ نمود.و اما در كتب‌ اهل‌ تشیع‌ نیز این‌ روایات‌ دیده‌ می‌شود و به‌ عنوان‌ نمونه‌ یک روایت‌ را از آنان‌ می‌آوریم. در محجاج‌ السالكین‌ روایت‌ شده‌: هنگامی‌ كه‌ ابوبكر دریافت‌ فاطمه‌ از او ناراحت‌ شده‌ و او را ترک كرده‌ است‌، و دیگر در مورد فدک سخن‌ نمی‌گوید، این‌ امر بر ابوبكر سنگین‌ آمد و برای‌ به‌ دست‌ آوردن‌ رضایت‌ فاطمه‌ تلاش‌ كرد، از این‌ رو نزد فاطمه‌ آمده‌ و گفت‌: شما در ادعایت‌ راست‌ گفتی‌، ای‌ دختر پیامبر! ص اما من‌ پیامبر ص را دیدم‌ كه‌ پس‌ از آنكه‌ سهمی‌ را به‌ شماها می‌داد، بقیه‌ را بین‌ فقرا و مستمندان‌ تقسیم‌ می‌نمود. فاطمه‌ گفت‌: پس‌ تو نیز همان‌ كاری‌ را انجام‌ بده‌ كه‌ پدرم‌ می‌كرد.ابوبكر گفت‌: خداوند می‌داند كه‌ همان‌ كار را انجام‌ می‌دهم‌.پس‌ فاطمه‌ گفت‌: پروردگارا تو شاهد باش‌ كه‌ به‌ این‌ راضی‌ شدم‌. و ابوبكر t سهمشان‌ را می‌داد و بقیه‌ را بین‌ فقرا و مساكین‌ و ابن‌سبیل‌ تقسیم‌ می‌نمود([17]).

نكته‌ی‌ جالب‌ از این‌ روایت‌ اینكه‌ در اینجا صریحاً ثابت‌ شد كه‌ ابوبكرt دعوای‌ زهرا ل را تصدیق‌ نموده‌ است‌. پس‌ دیگر چه‌ نیازی‌ به‌ شهادت‌ علی‌ و ام‌ ایمن‌؟!.

 اشكال‌ سوم‌: پيامبر ص وصيّت‌ كرده‌ بودند كه‌ فدك‌ را به‌ فاطمه‌ بدهند؟

پیامبر اكرم ‌ص وصیت‌ كرده‌ بود كه‌ بعد از او فدک را به‌ فاطمه‌ بدهند، اما ابوبكر این‌ كار را نكرد!.

جواب‌

1-    این‌ ادعا از سوی‌ حضرت‌ زهرا ل در هیچ‌ كتاب‌ معتبری‌ از شیعه‌ و سنی‌ ثبت‌ نشده‌ است‌.

2-    باید دانست‌ كه‌ وصیت‌ برادر میراث‌ است‌، وقتی‌ در ملک پیامبر ص میراث‌ جاری‌ نمی‌شود، وصیت‌ چگونه‌ جاری‌ شود؟! وصیت‌ و میراث‌ هر دو انتقال‌ مُلک بعد از مرگ‌ می‌باشند. و دانستیم‌ كه‌ انبیا بعد از خودشان‌ اموال‌شان‌ جزو بیت‌المال‌ به‌ شمار می‌آید.

3-    وصیت‌ كردن‌ برای‌ شخص‌ مخصوصی‌ زمانی‌ درست‌ است‌ كه‌ از سوی‌ وصیت‌كننده‌ چیزی‌ خلاف‌ آن‌ صادر نشده‌ باشد، وقتی‌ پیامبر ص فرمود: «مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ» حكم‌ وصیت‌های‌ دیگر را باطل‌ كرده‌ است‌.

4-    اگر هم‌ وصیت‌ شده‌ باشد، ابوبكر t از آن‌ مطلع‌ نبوده‌، پس‌ ضروری‌ است‌ كه‌ شاهد بخواهد، آن‌ هم‌ بر اساس‌ حكم‌ قرآنی‌ دو مرد و یا یک مرد و دو زن‌.

5-    اگر ابوبكر t بی‌خبر بود و به‌ این‌ علت‌ نتوانست‌ فدک را به‌ فاطمه بدهد، چرا خود حضرت‌ علی‌ t در زمان‌ خلافت‌ خویش‌ این‌ كار را نكرد؟ چه‌ كسی‌ مانع‌ او بود؟ بلكه‌ او نیز همانند بقیه‌ در راه‌ فقرا و مساكین‌ و ابن‌ سبیل‌ خرج‌ می‌كرد.

و اما در پایان‌ این‌ شبهه‌ را نیز جواب‌ دهیم‌، بعضی‌ از علمای‌ شیعه‌ گفته‌اند: بر فرض‌ اینكه‌ دعوای‌ هبه‌ و یا وصیت‌ از فاطمه‌ی‌ زهرا درست‌ نبوده‌، اما اگر حضرت‌ زهرا با گرفتن‌ فدک راضی‌ می‌شد، چرا ابوبكر فدک را به‌ او نبخشید تا اسباب‌ رنجش‌ پاره‌ی‌ تن‌ پیامبر ص فراهم‌ نشود؟ باید بگوییم‌ كه‌ در این‌ وقت‌ یعنی‌ ابتدای‌ خلافت‌ ابوبكر t ایشان‌ با بلایی‌ عظیم‌ گرفتار شده‌ بودند، اگر رضایت‌ خاطر حضرت‌ زهرا ل را مقدم‌ می‌داشتند، به‌ دو صورت‌ رخنه‌ی‌ بزرگ‌ در دین‌ راه‌ می‌یافت، اول‌ آنكه‌ به‌ یقین‌ مردم‌ گمان‌ می‌بردند كه‌ خلیفه‌ در امور مسلمانان‌ با تفاوت‌ و تبعیض‌ حكم‌ می‌كند و رعایت‌ نزدیكان‌ خویش‌ را می‌كند كه‌ بدون‌ ثبوت‌ دعوی‌، مدعای‌ ایشان‌ را برآورد می‌كند، در حالی‌ كه‌ از دیگران‌ برای‌ اثبات‌ دعوای‌ خویش‌ شاهد و گواه‌ می‌خواهد، و این‌ گمان‌ موجب‌ فساد عظیم‌ در دین‌ تا قیام‌ قیامت‌ می‌گردید و قضاوت‌ و احكام‌ نیز بهانه‌ای‌ به‌ دست‌ می‌آوردند تا رعایت‌ نزدیكان‌ را داشته‌ باشند.دوم‌ آنكه‌ در صورتی‌ كه‌ حضرت‌ زهرا ل را این‌ زمین‌ به‌ طریق‌ تملیک می‌داد، ملک وارث‌ در حقیقت‌ ملک مورث‌ است‌، زیرا خلافت‌ و نیابت‌ اوست‌ پس‌ بازگرداندن‌ این‌ زمین‌ كه‌ صدقه‌ پیامبر ص بود به‌ حكم‌ «مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ». در خاندان‌ پیامبر ص لازم‌ می‌آمد، حال‌ آنكه‌ از رسول‌ خدا ص شنیده‌ بود كه‌ «الْعَائِدَ فِي صَدَقَتِهِ كَالْكَلْبِ يَعُودُ فِي قَيْئِهِ» این‌ حركت‌ عظیم‌ از ابوبكرt هرگز امكان‌ نداشت‌ كه‌ صادر شود. اما دلیل‌ دیگر اینكه‌ در این‌ صورت‌ حضرت‌ عباس ‌t و ازواج‌ مطهرات‌ نیز برای‌ سهم‌هایی‌ درخواست‌ می‌كردند و كار ابوبكر t مشكل‌ می‌شد. و اگر این‌ مصالح‌ را در نظر می‌گرفت‌ حضرت‌ زهرا ناراحت‌ می‌شد، ناچار به‌ حكم‌ حدیث‌ نبوی‌ كه «الـمؤمن إذا ابتلى ببليَّتين اختار أهونهما». «هرگاه‌ مؤمن‌ به‌ دو بلا گرفتار آید، پایین‌ترین‌ و كم‌ ضررترین‌ را بگیرد». همین‌ جانب‌ را گرفت‌ زیرا جبران‌ این‌ آسان‌تر بود، و همان‌ طور كه‌ گذشت‌ رضایت‌ او را بعداً به‌ جای‌ آورد. اما اگر جانب‌ دیگر را می‌گرفت‌ فساد در دین‌ روی‌ می‌نمود.

 ازدواج خليفه دوم _ عمربن خطاب t با ام كلثوم ل

یكی‌ از واقعیات‌ و حقایق‌ تاریخی‌ كه‌ در كتب‌ اهل‌ سنت‌ و اهل‌ تشیع‌ ثبت‌ شده‌ است‌، جریان‌ ازدواج‌ خلیفه‌ی‌ دوم‌ رسول‌الله ص حضرت‌ عمر فاروق‌ با اُم‌كلثوم‌ دختر فاطمه‌ی‌ زهرا و علی‌ مرتضی ‌y می‌باشد. بعضی‌ از مُغرضان‌ و تحریف‌كنندگان‌ تاریخ‌ چون‌ دریافته‌اند كه‌ افسانه‌ی‌ شهادت‌ فاطمه‌ی‌ زهراءل توسط‌ عمر فاروق ‌t با ازدواج‌ ام‌كلثوم ل با ایشان‌، آن‌ هم‌ پس‌ از به‌ اصطلاح‌ شهادت‌ مادرش‌! تناقض‌ دارد و شجاعت‌ علی‌ مرتضی‌ و حسن‌ و حسین‌ و غیرت‌ آنان‌ را زیر سؤال‌ می‌برد، به‌ همین‌ علت‌ سعی‌ در انكار این‌ واقعیت‌ تاریخی‌ نموده‌‌اند.

منابع اين ازدواج در كتب اهل سنت

1-        سعید بن‌ منصور خراسانی‌ مكی‌ (م‌ 227 ﻫ. ق‌) در [كتاب‌ السنن‌:   قسم‌ اول‌، ج‌3 ص‌ 130، باب‌ «النظر إلی امرأة إذا أراد أن يتزوجها» چاپ‌ مجلس‌ علمی‌ (كراچی‌)] روایت‌ كرده‌ است‌: حضرت‌ امام‌ جعفر صادق ‌t از پدر خود حضرت‌ امام‌ محمد باقر t روایت‌ می‌كند كه‌ حضرت‌ عمر بن‌ خطاب ‌t أم‌ كلثوم‌ را از حضرت‌ علی ‌t خواستگاری‌ كرد. حضرت‌ علی ‌t فرمود: دخترانم‌ را برای‌ پسران‌ برادرم‌ «جعفر بن‌ ابی‌طالب‌» نگه‌ داشته‌ام‌. حضرت‌ عمر t دو مرتبه‌ درخواستش‌ را مطرح‌ كرد و گفت‌: او را به‌ نكاح‌ من‌ در آر! به‌ خدا سوگند طوری‌ با او رفتار خواهم‌ كرد كه‌ احدی‌ دیگر آن‌ را انجام‌ ندهد. حضرت‌ علی  t گفت‌: باشد، به‌ نكاحت‌ در خواهم‌ آورد. پس‌ از دریافت‌ جواب‌ مثبت‌، حضرت‌ عمر t به‌ سوی‌ مجلس‌ مهاجران‌ كه‌ در مسجد نبوی‌ ما بین‌ منبر و روضه‌ بر پا شده‌ بود، رفتند و فرمودند: مرا نزد همسر جدیدم‌ ببرید! آنان‌ با تعجب‌ گفتند: چه‌ كسی‌؟ گفت‌: ام‌كلثوم‌ دختر علی‌ و فاطمه‌. سپس‌ این‌ حدیث‌ رسول‌ الله ص را برای‌ جمع‌ مهاجران‌ خواند: «كُل‌ نَسَب‌ٍ وسبب‌ٍ مُنقطع‌ٌ يوم‌ القيامة إلاَّ نسبي‌ وسببي‌». «تمام‌ نسب‌ها و سبب‌ها در روز قیامت‌ منقطع‌ می‌شوند مگر نسب‌ و سبب‌ من»‌ .عمر فاروق‌ گفت‌: من‌ افتخار و شرف‌ صحابیت‌ رسول‌ الله ص را كسب‌ كرده‌ام‌، و دوست‌ داشتم‌ كه‌ تعلّق‌ نسبی‌ نیز بر قرار گردد كه‌ خوشبختانه‌ اكنون‌ آن‌ نیز حاصل‌ شد([18]).

2-        حاكم‌ نیشابوری‌ (م‌ 405 ﻫ. ق‌) در [الـمستدرك: ج‌ 3 ص‌ 142، باب‌ فضایل‌ علی t] همین‌ جریان‌ را با اندكی‌ تغییر در الفاظ‌ ذكر می‌كند و در آخر می‌گوید: «این‌ حدیث‌ صحیح‌ الاسناد است‌».

3-        علامه‌ علی‌ متقی‌ هندی‌ در [كنز العمال‌: ج‌ 7 روایت‌ 825] جریان‌ ازدواج‌ ام‌كلثوم‌ و حضرت‌ عمررا همانند آنچه‌ از سعد بن‌ منصور نقل‌ شده‌، ذكر كرده‌ است‌.

4-        ابن‌ حجر هیثمی‌ در [مجمع‌ الزوائد: ج‌ 9، ص‌ 173] در فضل‌ اهل‌ بیت‌ آن‌ را آورده‌ است‌.

5-        ابو عبدالله المصعب‌ ابن‌ عبدالله الزبیری‌ (م‌ 236) در كتاب‌ [نسب‌ قریش‌: ص‌ 41، تحت‌ عنوان‌ «ولد علي‌ بن‌ ابي‌ طالب» چاپ‌ تهران‌] آورده‌ است‌: زینب‌ كبری‌ دختر علی ‌t از عبدالله بن‌ جعفر بن‌ ابی‌طالب‌ فرزند به‌ دنیا آورد و ام‌كلثوم‌ كبری‌ برای‌ عمر بن‌ الخطاب‌  t فرزند به‌ دنیا آورد. و مادر هر دو (زینب‌ و ام‌كلثوم‌) سیده‌ فاطمه‌ ل دختر رسول‌ الله ص می‌باشد.

6-        ابو جعفر محمد بن‌ حبیب‌ بن‌ امیه‌ بن‌ عمرو الهاشمی‌ بغدادی‌ (م‌ 245 ﻫ) در كتاب‌ [الـمحبّر: ص‌ 56 تحت‌ عنوان‌ «اصهار علی‌» چاپ‌ حیدرآباد دكن‌] نوشته‌ است‌: دومین‌ داماد حضرت‌ علی ‌t عمر بن‌ خطاب‌ t است‌ كه‌ ام‌ كلثوم‌ دختر علی‌ و فاطمه ‌ب در نكاحش‌ بود. پس‌ از شهادت‌ عمر t، با عون‌ بن‌ جعفر و پس‌ از او نیز با عبدالله بن‌ جعفر بن‌ ابی‌ طالب‌ ازدواج‌ كرد.

7-        ابو محمد عبدالله مسلم‌ بن‌ قُتیبه‌ دینوری‌ (م‌ 276) در كتاب‌ [الـمعارف: ص‌ 94 تحت‌ عنوان‌ «بنات‌ علي‌ الـمرتضى» چاپ‌ مصر] نوشته‌ است‌: اما ام‌كلثوم‌ كبری‌ كه‌ دختر فاطمه‌ی‌ زهراء ل بود، در نكاح‌ عمر بن‌ خطاب t قرار داشت‌ و از او فرزندی‌ به‌ دنیا آورد....

8-        ابن‌ حزم‌ اندلسی‌ (م‌ 456) در كتاب‌ «جمهرة الأنساب» (تحت‌ عنوان‌ اولاد علی‌ بن‌ ابی‌ طالب‌) نوشته‌ است‌: ام‌كلثوم‌ دختر فاطمه ل‌ دختر رسول‌ الله ص با عمر بن‌ خطاب t‌ ازدواج‌ كرد و از او یک پسر و یک دختر به‌ دنیا آمد. ام‌ كلثوم‌ پس‌ از عمر t با عون‌ و بعد از او با محمد بن‌ جعفر ازدواج‌ كرد([19]).

9-        علامه‌ ابوالفداء، اسماعیل‌ بن‌ كثیر (متوفی‌ 774 .) می‌فرماید: عمربن‌ خطاب‌ در زمان‌ خلافتش‌ با ام‌كلثوم‌ دختر علی‌ ابن‌ ابی‌طالب‌ و فاطمه‌ ازدواج‌ نمود، و او را بیش‌ از حدّ مورد احترام‌ قرار داد و چهل‌ هزار درهم‌ مهریه‌، برای‌ او مقرّر فرمود، به‌ خاطر آنكه‌ او از خاندان‌ پیامبر ص بود([20]).

10-   امام‌ ابوالفرج‌ عبدالرحمن‌ بن‌ جوزی‌ (متوفی‌ 597 ﻫ.) می‌فرماید: از فرزندان‌ حضرت‌ عمر، زید اكبر و رقیه‌ هستند كه‌ مادرشان‌ ام‌كلثوم‌ دختر علی‌ بن‌ ابی‌ طالب‌ (كرم‌ الله وجهه‌) كه‌ مادرش‌ فاطمه‌ دختر رسول‌ الله ص است([21]).

11-   امام‌ ابوالحسن‌، علی‌ بن‌ ابی‌ الكرم‌ مشهور به‌ ابن‌ أثیر جوزی‌ (متوفی‌ 630 ﻫ.) می‌فرماید: حضرت‌ عمر با ام‌ كلثوم‌ دختر علی‌ بن‌ ابی‌ طالب‌ كه‌ مادرش‌ حضرت‌ فاطمه‌ دختر رسول‌ الله ص بود، ازدواج‌ كرد، چهل‌ هزار درهم‌ مهریه‌ داد و دو فرزند به‌ نام‌های‌ رقیه‌ و زید از او متولد شد([22]).

12-   حافظ‌ حدیث‌ و محقق‌ مشهور، علامه‌ احمدبن‌ حجر عسقلانی‌ (متوفی‌ 852ﻫ) می‌فرماید: حضرت‌ عمر با ام‌ كلثوم‌ با مهریه‌ی‌ چهل‌ هزار درهم‌ ازدواج‌ نمود، زبیر می‌گوید: دو فرزند او متولد شد، زید و رقیه‌. ام‌كلثوم‌ و هر دو فرزندش‌ در یک روز درگذشتند([23]).

 منابع اين ازدواج‌ در آثار اهل‌ تشيع

1- مورّخ‌ مشهور شیعی‌، احمد بن‌ ابی‌یعقوب‌ یعقوبی([24]) (متوفی‌ 284 ﻫ) می‌فرماید: و در این‌ سال‌، عمر، ام‌كلثوم‌ دختر علی‌ بن‌ ابی‌طالب‌ را كه‌ مادرش‌ فاطمه‌ دختر پیامبر خدا ص بود از علی‌ بن‌ ابی‌طالب‌ خواستگاری‌ كرد. پس‌ علی‌ گفت‌: كه‌ او هنوز كودک است‌. عمر گفت‌: آنچه‌ پنداشتی‌ نخواستم‌. لیكن‌ خود از پیامبر خدا ص شنیده‌ام‌ كه‌ فرمود:

«كل‌ سبب‌ ونسب‌ ينقطع‌ يوم‌ القيامة إلا سببى‌ وصهرى‌». «هر بستگی‌ و خویشاوندی‌ در روز رستاخیز بریده‌ می‌شود، جز بستگی‌ و خویشی‌ و دامادی‌ من»‌. پس‌ خواستم‌ كه‌ مرا بستگی‌ و دامادی‌ با پیامبر خدا ص باشد، پس‌ او را به‌ زنی‌ گرفت‌ و ده‌ هزار دینار بدو مهریه‌ داد»([25]).

2- ابن‌ ابی‌الحدید([26]) در «شرح‌ نهج‌ البلاغة» می‌فرماید: عمر پیكی‌ را نزد پادشاه‌ روم‌ فرستاد. ام‌كلثوم‌ همسر عمر، با چند دینار مقداری‌ عطر خرید، و آن‌ را در دو شیشه‌ قرار داد و برای‌ همسر پادشاه‌ روم‌ به‌ صورت‌ هدیه‌ فرستاد. پیک نزد (ام‌ كلثوم‌) آمد و دو شیشه‌ پُر از جواهر به‌ او داد. در این‌ اثناء عمر به‌ خانه‌ وارد شده‌ در حالی‌ كه‌ (ام‌كلثوم‌) جواهرها را در دامن‌ خود ریخته‌ بود. (عمر) پرسید: اینها را از كجا آوردی‌؟ (ام‌ كلثوم‌) عمر را باخبر ساخت‌، عمر بلافاصله‌ جواهرها را از او گرفت‌ و فرمود: اینها از آن‌ِ مسلمانانند. (ام‌كلثوم‌) گفت‌: چگونه‌؟! اینها عوض‌ هدیه‌ من‌ هستند!(عمر) گفت‌: «میان‌ من‌ و تو پدرت‌ قضاوت‌ می‌كند. علی ‌u فرمودند: تو از جواهرها به‌ ارزش‌ دینارهایت‌ می‌توانی‌ برداری‌ و باقیمانده‌ی‌ آن‌ از آن‌ِ مسلمانان‌ است‌، چه‌ پیک مسلمانان‌ آن‌ را حمل‌ نموده‌ است‌([27]).

3- علامه‌ محمد بن‌ یعقوب‌ كلینی‌ رازی‌ (متوفی‌: 328 ﻫ.) در «صحيح الكافي» می‌فرماید: معاویه‌ بن‌ عمار روایت‌ می‌كند كه‌ از ابی‌ عبدالله u پرسیدم‌: زنی‌ كه‌ شوهرش‌ وفات‌ می‌كند، آیا در خانه‌ی‌ خودش‌ عده‌ را به‌ پایان‌ برساند یا هر كجا كه‌ می‌خواهد؟ فرمود: هر كجا كه‌ می‌خواهد. پس‌ از آنكه‌ عمر وفات‌ نمود، علی‌ u نزد ام‌ كلثوم‌ آمد و او را به‌ خانه‌ی‌ خودش‌ برد. همچنین سلیمان‌ بن‌ خالد روایت‌ می‌كند كه‌ از ابی عبدالله u پرسیدم‌: زنی‌ كه‌ شوهرش‌ می‌میرد در كجا عده‌ را به‌ اتمام‌ برساند؟ در خانه‌ شوهرش‌ عده‌ را سپری‌ نماید یا هر كجا كه‌ می‌خواهد؟فرمود: بله‌ هر كجا كه‌ می‌خواهد. سپس‌ فرمود: زمانی‌ كه‌ عمر وفات‌ نمود. علی ‌u نزد ام‌كلثوم‌ آمد و دستش‌ را گرفت‌ او را به‌ خانه‌ خویش‌ برد([28]).  لازم‌ به یادآوری‌ است‌ كه‌ روایات‌ فوق‌ را شیخ‌ محمدبن‌ الحسن‌، حرّ عاملی‌ (متوفی‌ 1104 ﻫ.) در [وسائل‌ الشيعة إلی‌ تحصيل‌ مسائل‌الشريعة]([29])، و شیخ‌ الطائفه أبوجعفر محمد بن‌ الحسن‌ طوسی([30]) (متوفی‌: 460 ﻫ.). در الاستبصار»([31])، و محمدبن‌ یعقوب‌ كلینی‌ متوفی‌ (328 ﻫ.) در الفروع‌ من‌ الكافي([32])، و شیخ‌ محمد حسن‌ نجفی‌ (م‌ 1266 ﻫ.) در جواهر الكلام‌ في‌ شرح‌ شرائع‌ الإسلام‌([33])، نیز آورده‌اند.

4- علاوه‌ بر این‌ روایت‌ دیگری‌ را ابوجعفر محمد ابن‌ حسن‌ طوسی‌ (متوفی‌ 460ﻫ.) در تهذیب‌ الاحكام‌ نقل‌ نموده‌ است‌:

جعفر از پدر بزرگوارش‌ روایت‌ می‌كند كه‌ فرمود: ام‌ كلثوم‌ دختر علی ‌u و فرزندنش‌ زید پسر عمربن‌ خطاب‌، هر دو در یک وقت‌ درگذشتند، مشخص‌ نشد كدام‌ یک از آن‌ دو زودتر وفات‌ نموده‌ است‌. لذا هیچ‌ یک از دیگری‌ ارث‌ نبرد، و بر هر دو آنان‌ با هم‌ نماز خوانده‌ شد([34]).

روایات‌ مذكور گرچه‌ در باب‌ مسائل‌ فقهی‌ بیان‌ شده‌اند، اما رابطه‌ی‌ همسری‌ حضرت‌ عمر t و ام‌كلثوم ‌ل به‌ وضوح‌ در آنها مشاهده‌ می‌شود.

5- در «فرهنگ‌ نامه‌ی‌ كودكان‌ و نوجوانان‌» كه‌ شورای‌ كتاب‌ كودک آن‌ را منتشر كرده‌ چنین‌ آمده‌: ام‌ كلثوم‌، دومین‌ دختر حضرت‌ علی ‌t و فاطمه‌ی‌ زهرا ل است‌، نام‌ او را زینب‌ صغری‌ نیز نوشته‌اند، سال‌ تولد او به‌ درستی‌ معلوم‌ نیست‌، ام‌كلثوم‌ در سال‌ 17 ﻫ. ق‌ به‌ درخواست‌ عمربن‌ خطاب‌ از علی ‌t با او ازدواج‌ كرد، پس‌ از كشته‌ شدن‌ عمر، به‌ ازدواج‌ عون‌، پسر جعفربن‌ ابی‌ طالب‌، در آمد و پس‌ از مرگ‌ عون‌ با برادر او محمد ازدواج‌ كرد...ام‌ كلثوم‌ از عمر دارای‌ دختری‌ به‌ نام‌ رقیه‌ و پسری‌ به‌ نام‌ زید بود، نوشته‌اند كه‌ او و فرزندش‌ هر دو در یک روز درگذشتند([35]). همان‌ طور كه‌ بیان‌ شد مسئله‌ی‌ ازدواج‌ حضرت‌ عمرt با ام‌كلثوم‌ در تمام‌ منابع‌ معتبر شیعه‌ و سنی‌ ثبت‌ شده‌ است‌ و كسی‌ آن‌ را نمی‌تواند انكار نماید، اما متأسفانه‌ گروهی‌ به‌ خاطر اینكه‌ نمی‌توانند محبّت‌ علی‌ و عمر را باور كنند، این‌ شایعه‌ را نشر می‌كنند كه‌ حضرت‌ علی ‌t به‌ خاطر تقیه‌ و ترس‌، دخترش‌ را به‌ عمرt داده‌ است‌! و بخوانید كه‌ ملا باقر مجلسی‌ در شرح‌ اصول‌ كافی‌ و فروع‌ «مرآة العقول‌» باب‌ «تزويج‌ ام‌كلثوم‌» چه‌ می‌گوید؟ او ابتدا بحث‌ مفصلی‌ كرده‌ و جواب‌ منكران‌ این‌ ازدواج‌ را داده‌ و ثابت‌ كرده‌ است‌ كه‌ ازدواج‌ صورت‌ گرفته‌ اما: جواب‌ اصلی‌ این‌ است‌ كه‌ این‌ ازدواج‌ واقعیت‌ دارد، اما بنابر تقیه‌ و اجباری‌ بوده‌ است‌!. بسیار جای‌ تعجب‌ دارد، كسانی‌ كه‌ خود را مُحب‌ و دوست‌دار اهل‌ بیت‌ و خصوصاً علی‌ و حسین‌ می‌دانند، چگونه‌ به‌ خود اجازه‌ می‌دهند این‌گونه‌ به‌ آن‌ بزرگان‌ اهانت‌ نمایند كه‌ به‌ خاطر ترس‌ و بزدلی‌ حاضر شده‌اند، دختر نوجوان‌ و معصوم‌ خویش‌ را به‌ عقد و نكاح‌ دشمنشان‌ در آورند؟! آیا این‌ بزرگ‌ترین‌ توهین‌ به‌ ساحت‌ مقدس‌ شیر خدا، اسدالله الغالب‌ پهلوان‌ خیبر نیست‌؟ آیا این‌ توهین‌ علنی‌ به‌ حسن‌ و حسین‌ ک جان‌ بر كف‌ و شهادت‌طلب‌ نیست‌؟! آنان‌ را این‌ قدر پست‌ می‌كنید كه‌ دشمنشان‌! با زور خواهرشان‌ را به‌ نكاح‌ خویش‌ در آورد؟!.

شهادت يا وفات حضرت

و اما بحث‌ آخر ما در مورد افسانه‌ی‌ ساختگی‌ شهادت‌ فاطمه‌ی‌ زهرا ل می‌باشد. قبلاً در مورد وفات‌ فاطمه‌ی‌ زهرا ل و اجماع‌ مؤرّخان‌ در مورد وفات‌ ایشان‌ در سوم‌ رمضان‌ با مرگ‌ طبیعی‌ می‌باشد. در ذیل بی‌بنیادی‌ این‌ افسانه‌ را ثابت‌ خواهیم‌ كرد. آنان‌ می‌گویند: خانه‌ی‌ فاطمه‌ را به‌ آتش‌ كشید، و بر پهلوی‌ مبارک آن‌ معصومه‌ ضربتی‌ محكم‌ وارد كرد كه‌ موجب‌ سقط‌ حمل‌ شد و...شیخ‌ عبدالعزیز محدث‌ دهلوی‌: در تحفه‌ این‌گونه‌ پاسخ‌ می‌دهد: این‌ قصه‌ سراسر واهی‌ و بهتان‌ و افتراست‌ و هیچ‌ اصلی‌ ندارد، لهذا اكثر امامیه‌ به‌ این‌ قصه‌ قایل‌ نیستند و می‌گویند حضرت‌ عمر t قصد سوختن‌ خانه‌ی‌ زهرا را داشته‌ است‌, اما آن‌ را عملی‌ نكرد.

جواب‌: قصد و نیت‌ جزو امور قلبی‌ است‌ كه‌ غیر از خدای‌ متعال‌ كسی‌ دیگر از آن‌ اطلاع‌ ندارد، و اگر هدف‌ ایشان‌ از قصد كردن‌، تخویف‌ و تهدید زبانی‌ باشد و گفتن‌ اینكه‌ خانه‌ را خواهم‌ سوخت‌، حقیقتش‌ این‌ است‌ كه‌ این‌ تهدید و تخویف‌ برای‌ كسانی‌ بود كه‌ خانه‌ی‌ زهرا را ملجأ و پناه‌ هر خیانتكاری‌ دانسته‌ و به‌ آن‌ حكم‌ حرم‌ مكه‌ معظمه‌ داده‌ در آنجا جمع‌ شدند و منظورشان‌ ایجاد فتنه‌ و فساد و بر هم‌ زدن‌ خلافت‌ خلیفه‌ی‌ اول‌ و برگزاری‌ مشورت‌های‌ فتنه‌انگیز بود كه‌ خود حضرت‌ زهرا ل نیز به‌ این‌ رفت‌ و آمدها و نشست‌ و برخاست‌ها راضی‌ نبود، اما به‌ سبب‌ كمال‌ حُسن‌ خُلق‌ بی‌پرده‌ به‌ آنان‌ نمی‌گفت‌ كه‌ به‌ خانه‌ی‌ من‌ نیایید. وقتی‌ عمربن‌ خطاب ل به‌ این‌ فتنه‌ پی‌ برد آن‌ جماعت‌ را تهدید نمود كه‌ خانه‌ را بر شما آتش‌ می‌زنم‌. به‌ كار بردن‌ لفظ‌ آتش‌ زدن‌ برای‌ این‌ تهدید مبنی‌ بر استنباط‌ دقیق‌ از حدیث‌ پیامبر ص است‌ كه‌ آن‌ حضرت ‌ص نیز در مورد كسانی‌ كه‌ در نماز جماعت‌ شركت‌ نمی‌كردند فرمود: اگر این‌ كارشان‌ را ترک نكنند، من‌ خانه‌ها را بر آنان‌ آتش‌ خواهم‌ زد. و چون‌ ابوبكر صدیق ‌t نیز امام‌ منصوب‌ پیامبر ص برای‌ نمازها می‌باشد، ترک اقتدا به‌ چنین‌ امامی‌ و فاصله‌ گرفتن‌ از جماعت‌ مسلمانان‌ همین‌ وعید را در پی‌ دارد كه‌ دقیقاً مشابه‌ عملكرد پیامبرص است‌.در روز فتح‌ مكه‌ به‌ اطلاع‌ پیامبرص رساندند: «ابن‌ خطل‌» كه‌ یكی‌ از شاعران‌ كفار بود، و بارها با هجو پیامبر و توهین‌ به‌ رسول‌ الله ص در اشعارش‌ روی‌ خود را سیاه‌ كرده‌ بود، به‌ كعبه‌ی‌ معظمه‌ پناه‌ برده‌ و خود را در پشت‌ پرده‌های‌ كعبه‌ مخفی‌ كرده‌ بود، از رسول‌ خدا ص سؤال‌ كردند كه‌ با او چه‌ كار كنیم‌، آیا چون‌ به‌ كعبه‌ پناه‌ برده‌ رهایش‌ سازیم‌؟ پیامبر ص فرمود: او را همانجا بكشید و امانش‌ ندهید.وقتی‌ چنین‌ رو سیاهانی‌ در خانه‌ی‌ خدا، كعبه‌ی‌ معظمه‌ پناه‌ ندارند، چرا در خانه‌ی‌ زهرا پناه‌ داشته‌ باشند؟! و حضرت‌ زهرا چرا از سزا دادن‌ اشرار فساد پیشه‌ مكدّر گردد كه‌ «تخلقوا بأخلاق الله» شیوه‌ آن‌ پاک ‌طینت‌ بود. با وجود این‌ از روی‌ اخبار صحیحه‌ ثابت‌ است‌ كه‌ حضرت‌ زهرا ل نیز آنان‌ را از این‌ اجتماع‌ در منزلش‌ منع‌ نموده‌ بود. نكته‌ی‌ دیگر اینكه‌ قول‌ عمر t در اینجا بسیار كمتر از فعل‌ حضرت‌ علی ‌t است‌ كه‌ چون‌ بعد از شهادت‌ عثمان ‌t خلافت‌ به‌ آن‌ جناب‌ رسید، عده‌ای‌ به‌ مخالفت‌ او از مدینه‌ خارج‌ شده‌ و به‌ مكه‌ نزد ام‌ المؤمنین‌ رفتند و نهایتاً به‌ خاطر خونخواهی‌ عثمان ‌t در مقابل‌ هم‌ قرار گرفتند و حضرت‌ امیر t آنان‌ را كشتند، در حالی‌ كه‌ در امان‌ ام‌المؤمنین‌ عایشه‌ بودند. این‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ در وقت‌ ایجاد فتنه‌ و شعله‌ور شدن‌ آتش‌ جنگ‌ و فساد، رعایت‌ برخی‌ مصالح‌ كرده‌ نمی‌شود، آن‌ هم‌ به‌ خاطر امر مهم‌تر و ضروری‌تری([36]).

افسانه‌ شهادت‌ حضرت‌ فاطمه‌ زهرا ل([37])

برخی‌ آگاهانه‌ یا ناآگاهانه‌ شهادت‌ حضرت‌ فاطمه‌ی‌ زهرا ل را عنوان‌ می‌نمایند، تا از این‌ رهگذر مظلومیت‌ اهل‌ بیت‌ پیامبر ص را به‌ اثبات‌ برسانند، غافل‌ از آنكه‌ جعل‌ چنین‌ داستانی‌، توهین‌ به‌ مقام‌ شامخ‌ حضرت‌ علی ‌t و هتک حرمت‌ خاندان‌ پیامبر اسلام‌ محسوب‌ می‌گردد. در صورتی‌ كه‌ بررسی‌ روابط‌ دوستانه‌ حضرت‌ علی‌ و حضرت‌ عمر و ازدواج‌ حضرت‌ عمر t با ام‌كلثوم‌، دختر گرامی‌ حضرت‌ علی ‌t و نام‌گذاری‌ حضرت‌ علی ‌t تعدادی‌ از فرزندان‌ خویش‌ را به‌ نام‌های‌ ابوبكر، عمر و عثمان‌ و مشورت‌های‌ مهم‌ حضرت‌ عمر t با حضرت‌ علی ‌t در مورد امور خلافت‌، قضاوت‌ها، احكام‌ و... نشانه‌ی‌ همكاری‌ صمیمانه‌ و ارتباط‌ دوستانه‌ میان‌ آن‌ بزرگواران‌ و بیانگر خلاف‌ این‌ ادعا است‌. براستی كدام‌ عقل‌ سلیم‌ می‌پذیرد كه‌ حضرت‌ علی ‌t دخترش‌ را به‌ ازدواج‌ قاتل‌ همسر گرامیش‌، فاطمهل در آورد و رابطه‌ی‌ دوستانه‌ با او برقرار نماید. نگرشی‌ سطحی‌ به‌ روایات‌ متضاد حادثه‌ شهادت‌ حضرت‌ فاطمه‌ زهرا ل و تعصب‌ نویسندگان‌، دلالت‌ بر جعل‌ چنین‌ داستان‌ بی‌اساسی را‌ دارد. همه‌ می‌دانیم‌ كه‌ در نقل‌ روایت‌ تاریخی‌ یا حدیثی‌، ناقل‌ اگر سندی‌ داشته‌ باشد مطلب‌ را با ذكر سند نقل‌ می‌كند، در این‌ صورت‌ خواننده‌ امكان‌ می‌یابد كه‌ در صحت‌ و سقم‌ نقل‌، تحقیق‌ كند و اگر سند را صحیح‌ یافت‌ بپذیرد و اگر ناقل‌ بدون‌ ذكر سند و مأخذ نقل‌ كند، دیگران‌ به‌ این‌گونه‌ نقل‌ها كه‌ مدرك‌، مأخذ و سندی‌ برای‌ آن‌ نقل‌ نشده‌، اعتماد نمی‌كنند. علمای‌ حدیث‌ چنین‌ احادیثی‌ را معتبر نمی‌شمارند. محققان‌ اروپایی‌ نیز به‌ نقل‌های‌ تاریخی‌ بدون‌ مدرک و مأخذ اعتنایی‌ نمی‌كنند و آن‌ را غیر معتبر می‌شمارند. حداكثر این‌ است‌ كه‌ می‌گویند: فلان‌ شخص‌ چنین‌ نقلی‌ در كتاب‌ خود كرده‌، اما مأخذ و مدرک نشان‌ نداده‌؛ یعنی‌ اعتبار تاریخی‌ ندارد. نقل‌ شهادت‌ حضرت‌ فاطمه‌ی‌ زهرا ل  هم‌ ضعف‌ سند دارد، زیرا فاقد سند و مدرک است‌، و هم‌ ضعف‌ بیانی‌ دارد، زیرا به‌ گونه‌ای‌ بیان‌ شده‌ كه‌ نشان‌ می‌دهد خود ایشان هم‌ به‌ آن‌ اعتماد ندارند. از این‌ رو، ما به‌ نقد و بررسی‌ روایات‌ متعددی‌ می‌پردازیم‌ كه‌ برخی‌ از علمای‌ تشیع‌ به‌ نقل‌ آن‌ پرداخته‌اند در حالی‌ كه‌ محدثان‌ و سیره‌نویسان‌ در كتب‌ خویش‌ ذكری‌ از آن‌ به‌ میان‌ نیاورده‌اند، كه‌ این‌ امر خود دلالت‌ بر بی‌اساسی‌ بودن‌ آن‌ دارد. نخستین‌ كسی‌ كه‌ به‌ جعل‌ داستان‌ شهادت‌ حضرت‌ فاطمه‌ی‌ زهرا ل پرداخت‌، ابراهیم‌ بن‌ یسار نظام‌ (160-231 ﻫ)، رئیس‌ فرقه‌ی‌ نظامیه‌ بود.علامه‌ ابوالفتح‌ محمد بن‌ عبدالكریم‌ شهرستانی‌ (متوفی‌ 548 ﻫ) در «الـملل‌ والنحل» می‌گوید: «یازدهمین‌ مورد از تفرّدات‌ او، توهین‌ به‌ بزرگان‌ صحابه y‌ بود...، وی‌ داستانی‌ دروغین‌ جعل‌ كرد و گفت‌: عمر در روز بیعت‌، شكم‌ حضرت‌ فاطمه‌ را زد و او سقط‌ جنین‌ كرد، و فریاد می‌زد: «خانه‌ی‌ فاطمه‌ را با ساكنان‌ آن‌ بسوزانید» در حالی‌ كه‌ جز علی‌، فاطمه‌، حسن‌ و حسین‌ كسی‌ دیگر در خانه‌ نبود»([38]).

علامه‌ ابن‌ ابی‌الحدید معتزلی‌ شیعی‌ در «شرح‌ نهج ‌البلاغة‌» به‌ نقد آراء و عقاید ابراهیم‌ نظام‌ پرداخته‌ و در این‌باره‌ می‌گوید: «اما آنچه‌ او در مورد حمله‌ به‌ خانه‌ی‌ فاطمه‌ ذكر كرده‌ و اینكه‌ هیزم‌ جمع‌ نمودند تا آن‌ را بسوزاند، خبر واحدی‌ است‌ كه‌ مورد توثیق‌ و قابل‌ استناد نیست‌ نه‌ در مورد صحابهy ‌ و نه‌ در مورد هیچ‌ یک از مسلمانانی‌ كه‌ عدالتش‌ به‌ اثبات‌ رسیده‌ است‌»([39]).

همین‌ داستان‌ را احمد بن‌ ابی‌یعقوب‌ یعقوبی‌ در «تاریخ‌ یعقوبی‌» بدون‌ ذكر سند به‌ گونه‌ای‌ دیگر نقل‌ می‌كند و می‌گوید: «ابوبكر و عمر خبر یافتند كه‌ گروه‌ مهاجران‌ و انصار با علی‌ بن‌ ابی‌طالب‌ در خانه‌ی‌ فاطمه‌ دختر پیامبر خدا ص فراهم‌ گشته‌اند، پس‌ با گروهی‌ آمدند و به‌ خانه‌ هجوم‌ آوردند، و علی‌ بیرون‌ آمد و شمشیری‌ حمایل‌ داشت‌، پس‌ عمر با او برخورد و با او كُشتی‌ گرفت‌ و او را بر زمین‌ زد و شمشیرش‌ را شكست‌ و به‌ خانه‌ ریختند، آن‌ گاه‌ فاطمه‌ بیرون‌ آمد و گفت‌: «به‌ خدا قسم‌ بیرون‌ روید، اگرنه‌ مویم‌ را برهنه‌ می‌سازم‌ و نزد خدا ناله‌ و زاری‌ می‌نمایم‌» پس‌ بیرون‌ رفتند و هر كه‌ در خانه‌ بود برفت‌ و چند روزی‌ بماندند. سپس‌ یكی‌ پس‌ از دیگری‌ بیعت‌ كردند، لیكن‌ علی‌ جز پس‌ از شش‌ ماه‌ و به‌ قولی‌ چهل‌ روز بیعت‌ نكرد»([40]).

روایت‌ یعقوبی‌ از آن‌ جهت‌ قابل‌ توجه‌ می‌باشد كه‌ هیچ‌ اشاره‌ای‌ در آن‌ در مورد آتش‌ زدن‌ خانه‌ی‌ فاطمه‌ و حمله‌ به‌ آن‌ بانوی‌ بزرگوار نشده‌.حقیقت‌ آن‌ است‌ كه‌ داستان‌ مذكور بیشتر شبیه‌ به‌ افسانه‌ی‌ نبرد رستم‌ زال‌ و اسفندیار می‌ماند كه‌ فردوسی‌ در «شاهنامه‌» آورده‌ نه‌ به‌ حقیقتی‌ مستند و تاریخی‌!یكی‌ دیگر از راویان‌ این‌ داستان‌، ابن‌ قتیبه‌، عبدالله بن‌ مسلم‌ دینوری‌ است‌ كه‌ در كتاب‌ «الإمامة والسياسة»  می‌گوید: «ابوبكر درباره‌ی‌ گروهی‌ كه‌ از بیعت‌ با او خودداری‌ كرده‌ و پیرامون‌ علی‌ گرد آمده‌ بودند، پرسید و عمر را پیش‌ آنان‌ فرستاد. عمر به‌ خانه‌ی‌ علی‌ آمد و آنان‌ را آواز داد ولی‌ آنان‌ بیرون‌ نیامدند، پس‌ عمر هیزم‌ خواست‌ و گفت‌: «سوگند به‌ آنكه‌ جان‌ عمر در دست‌ اوست‌، اگر بیرون‌ نیایید، خانه‌ را با هر كه‌ در آن‌ است‌ به‌ آتش‌ خواهم‌ كشید،» به‌ او گفتند: «اگر فاطمه‌ در آنجا باشد چه‌؟» گفت‌: «حتی‌ اگر او در آنجا باشد» پس‌ همه‌ جز علی‌ بیرون‌ آمدند و بیعت‌ كردند»([41]).

برخی‌ با استناد از كتاب‌ «الإمامة والسياسة» كه‌ به‌ زعم‌ آنان‌ نویسنده‌ آن‌ ابن‌ قتیبه‌ دینوری‌ كه‌ مسلک سنی‌ داشته‌، سعی‌ نموده‌اند تا از این‌ طریق‌ شهادت‌ حضرت‌ فاطمه ل را به‌ اثبات‌ برسانند، در حالی‌ كه‌ در این‌ استناد دو اشكال‌ وجود دارد. اول‌ آنكه‌ از روایت‌ «الإمامة والسياسة» چنین‌ بر می‌آید كه‌ حضرت‌ عمر t صرفاً به‌ تهدید بسنده‌ نمود و مخالفان‌ را متقاعد ساخت‌ تا بیعت‌ نمایند و در جهت‌ سوزاندن‌ خانه‌ی‌ حضرت‌ فاطمه‌ و حمله‌ به‌ آن‌ بانوی‌ گرامی‌ هیچ‌گونه‌ اقدامی‌ ننمود. دوم‌ آنكه‌ كتاب‌ «الإمامة والسياسة» تألیف‌ ابن‌ قتیبه‌ دینوری‌ نمی‌باشد و علما در انتساب‌ آن‌ به‌ ابن‌ قتیبه‌ دینوری‌ تردید دارند.خیرالدین‌ زركلی‌ در «الأعلام» می‌گوید: «علما در انتساب‌ این‌ كتاب‌ به‌ ابن‌ قتیبه‌ تردید دارند»([42]). در «دائرة الـمعارف‌ الإسلامية» نیز آمده‌ است‌: «این‌ كتاب‌ را به‌ ابن‌ قتیبه‌ انتساب‌ داده‌اند در حالی‌ كه‌ «ده‌غوی‌ DeGeie» ترجیح‌ می‌دهد كه‌ مصنف‌ آن‌ مردی‌ مصری‌ یا مغربی‌ و معاصر ابن‌ قتیبه‌ بوده‌ است‌»([43]). یكی‌ دیگر از راویان‌ این‌ داستان‌ ابومنصور، احمدبن‌ علی‌ طبرسی‌ (متوفی‌ 622 .) می‌باشد وی‌ در «الاحتجاج» می‌گوید: «عمر به‌ عده‌ای‌ از اطرافیانش‌ دستور داد تا هیزم‌ جمع‌ نمایند، آنان‌ هیزم‌ها را اطراف‌ خانه‌ نهادند و در حالی‌ كه‌ علی‌، فاطمه‌، حسن‌ و حسین‌ در خانه‌ بودند، عمر با صدای‌ بلند گفت‌ (تا علی‌ بشنود): «به‌ خدا قسم‌! خارج‌ شوید و با جانشین‌ رسول‌ الله ص بیعت‌ كنید وگرنه‌ خانه‌ را بر شما آتش‌ می‌زنم‌». سپس‌ نزد ابوبكر آمد و می‌ترسید كه‌ مبادا علی‌ با شمشیرش‌ خارج‌ شود. آن‌گاه‌ به‌ قنفذ گفت‌: «اگر خارج‌ نشد به‌ خانه‌اش‌ داخل‌ شو، اگر امتناع‌ ورزید، خانه‌اش‌ را آتش‌ بزن‌». قنفذ و همراهانش‌ بدون‌ اجازه‌ داخل‌ خانه‌ شدند، علی‌ شتافت‌ تا شمشیرش‌ را بردارد، اما آنان‌ پیشی‌ گرفتند و شمشیر علی‌ را برداشتند و بر گردن‌ آن‌حضرت‌ ریسمان‌ سیاهی‌ انداختند. فاطمه‌ در مقابل‌ در خانه‌ ممانعت‌ كرد، قنفذ تازیانه‌ای‌ به‌ بازوی‌ فاطمه‌ زد كه‌ بر اثر آن‌ دستش‌ ورم‌ كرد، ابوبكر شخصی‌ را نزد قنفذ فرستاد و گفت‌: «فاطمه‌ را بزن‌». قنفذ در را بر فاطمه‌ فشار داد كه‌ بر اثر آن‌ پهلویش‌ شكسته‌ شد. و سقط‌ جنین‌ كرد، فرزندی‌ كه‌ در شكم‌ داشت‌ و پیامبر ص آن‌ را محسن‌ نام‌ گذاشته‌ بود، شهید شد»([44]).

ملا محمد باقر مجلسی‌ متوفی‌ (1111ﻫ.) اضافه‌ بر وقایع‌ مذكور می‌گوید: «به‌ روایتی‌ دیگر مغیره‌ بن‌ شعبه‌ با عمر بر شكم‌ مباركش‌ زد و فرزند او را شهید كرد، پس‌ علی ‌u را به‌ مسجد كشیدند، آن‌ جفاكاران‌ از پی‌ او رفتند و هیچ‌ یک او را یاری‌ نمی‌كرد، سلمان‌ و ابی‌ذر و مقداد و عمار و برید، فریاد می‌زدند و می‌گفتند: چه‌ زود خیانت‌ كردید با رسول‌ خدا و كینه‌های‌ سینه‌های‌ خود را ظاهر كردید و انتقام‌ آن‌ حضرت‌ را از اهل‌ بیت‌ او كشیدید»([45]).

اين‌ افسانه‌ نه‌ با استعجاب‌ و نه‌ بدون‌ استعجاب‌، به‌ دليل‌ آنكه‌ يك‌ روايت‌ تاريخي‌ بدون‌ ذكر سند و مأخذ و مدرك‌ است‌، به‌ هيچ‌ وجه‌ قابل‌ قبول‌ نيست‌ به‌ ويژه‌ آنكه‌ طبرسي‌ بعد از ششصد سال‌ و مجلسي‌ به‌ تبعيّت‌ از وي‌ پس‌ از هزار و اندي‌ سال‌ اين‌ نقل‌ بي‌سند و مأخذ را در كتاب‌هايشان‌ مطرح‌ نموده‌اند. باور كردن‌ چنين‌ مطلبي‌ كه‌ حضرت‌ فاطمه ل مورد ضرب‌ و شتم‌ قرار گيرد و حضرت‌ علي ‌t و ساير صحابه y‌ اعم‌ از مهاجرين‌ و انصار y، هيچ‌گونه‌ واكنشي‌ از خود نشان‌ ندهند، بسيار بعيد و غيرمحتمل‌ مي‌نمايد. چگونه‌ امكان‌پذير است‌ كه‌ حضرت‌ علي‌ مرتضي t با شجاعت‌ و توانايي‌ كه‌ از خود در جنگ‌ خيبر نشان‌ داده‌ و به‌ تنهايي‌ در جنگ‌ خندق‌، «عمرو بن‌ عبد وُدّ» بزرگ‌ترين‌ قهرمان‌ عرب‌ را از پاي‌ در آورده‌، در خانه‌ حضور داشته‌ باشد و همسر گرامي‌ او مورد اهانت‌ قرار گيرد تا آنجا كه‌ پهلوي‌ مباركش‌ بشكند و سقط‌ جنين‌ نمايد؟! و حضرت‌ علي t به‌ خاطر حفظ‌ وحدت‌ اسلامي‌، هيچ‌گونه‌ واكنشي‌ از خود نشان‌ ندهد؛ اگر واقعاً وحدت‌ اسلامي‌ تا اين‌ حد اهميّت‌ داشته‌ باشد نبايد شيعيان‌ علي tبا نقل‌ چنين‌ واقعه‌اي‌ شيرازه‌ي‌ وحدت‌ اسلامي‌ را از هم‌ بگسلانند؛ كه‌ در آن‌ صورت‌ خلاف‌ راه‌ علي‌ t را برگزيده‌اند و شگفت‌تر از همه‌ آنكه‌ شخصيّت‌ حضرت‌ علي ‌t نيز مورد تعرّض‌ قرار گيرد و با زور و سر نيزه‌ به‌ مسجد برده‌ شود. و طرفداران‌ و دلباختگان‌ او همانند: سلمان‌، ابوذر، مقداد، عمار، y و بريده‌ نظاره‌گر اين‌ صحنه‌ باشند! و هيچ‌گونه‌ اقدامي‌ ننمايند، بدون‌ تردید نقل‌ و سر هم‌ كردن‌ چنین‌ داستانی‌ از روی‌ تعصب‌ و به‌ طرفداری‌ از تشیع‌ بوده‌ است‌، چنان‌ كه‌ دكتر سید محمد تقی‌ آیت‌الهی‌ شیعی‌ در این‌ مورد می‌گوید:«مؤلفین‌ بعدی‌، مانند مسعودی‌ و حتی‌ سیوطی‌ در آثاری‌ كه‌ به‌ موضوع‌ خلافت‌ اختصاص‌ داده‌اند تا آنجا كه‌ می‌دانیم‌، مطلب‌ اساسی‌ مهمی‌ درباره‌ی‌ واقعه‌ نمی‌افزایند، بعداً آثار شیعی‌ توسط‌ مؤلفینی‌ چون‌ طبرسی‌ و مجلسی‌ كه‌ عمدتاً دارای‌ طبیعت‌ جدلی‌ هستند و اخباری‌ به‌ طرفداری‌ از تشیع‌، و فاقد ارزش‌ تاریخی‌ را می‌دهند، به‌ وجود آمد. به‌ منظور بازسازی‌ وقایع‌ سقیفه‌، بهترین‌ روش‌ این‌ است‌ كه‌ ابن‌اسحاق‌ را كه‌ نه‌ تنها قدیمی‌ترین‌ نویسنده‌، بلكه‌ همچنین‌ آثارش‌ از طریق‌ ابن‌ هشام‌ به‌ ما رسیده‌ است‌، اساس‌ كار بگیریم»([46]). و ابن‌ ابی‌الحدید، مجموعه‌ی‌ چنین‌ داستان‌هایی‌ را افسانه‌ای‌ بیش‌ نمی‌داند و در «شرح‌ نهج‌ البلاغه» می‌گوید:«كارهای‌ زشت‌ و ناپسندی‌ را كه‌ شیعه‌ بازگو می‌كنند، از قبیل‌: فرستادن‌ قنفذ به‌ خانه‌ی‌ فاطمه ‌ل و اینكه‌ قنفذ او را با تازیانه‌ زد و بازوی‌ آن‌ بانوی‌ بزرگوار ورم‌ كرد، و اثرش‌ تا موت‌ او باقی‌ ماند. عُمَر او را میان‌ در و دیوار فشار داد، و او فریاد بر آورد: ای‌ پدرم‌، ای‌ رسول‌ خدا و آن‌گاه‌ سقط‌ جنین‌ كرد. و برگردن‌ علی t‌ ریسمانی‌ انداختند و او را می‌كشیدند و فاطمه‌ پشت‌ سر او فریاد می‌زد و فرزندانشان‌ حسن‌ و حسین‌ با آنان‌ می‌گریستند، و پس‌ از آنكه‌ علی‌ u را احضار كردند، از او خواستند تا بیعت‌ كند، اما او امتناع‌ ورزید، آنان‌ حضرت‌ علی‌ را به‌ قتل‌ تهدید نمودند آن‌ گاه‌ علی‌ فرمود: آیا شما بنده‌ خداوند و برادر رسول‌ خدا را می‌كشید؟ آنان‌ گفتند: اینكه‌ بنده‌ی‌ خداوند هستی‌ قبول‌ داریم‌، اما برادری‌ تو و رسول‌ خدا را نمی‌پذیریم‌. علی ‌u بزرگان‌ آنان‌ را به‌ نفاق‌ متهم‌ نمود و پیمان‌ خیانت‌ آنان‌ را كه‌ اراده‌ داشتند كه‌ در شب‌ عقبه‌ شتر رسول‌ خدا ص را فراری‌ دهند، نوشت‌». ابن‌ ابی‌الحدید در ادامه‌ می‌گوید: همه‌ی‌ اینها نزد ما بی‌اساس‌ هستند، و هیچ‌ كسی‌ آنها را تأیید نمی‌كند محدثان‌ نه‌ آنها را روایت‌ كرده‌اند و نه‌ اطلاعی‌ در مورد آنها دارند. این‌گونه‌ داستان‌ها را فقط‌ شیعیان‌ نقل ‌می‌نمایند»([47]).

 اشكالات‌ اين‌ موضوع

1-   شاگردان‌ رسول‌الله ص به‌ حدی‌ به‌ پیامبر ص علاقه‌مند بودند كه‌ هیچ‌ وقت‌ به‌ خود اجازه‌ نمی‌دادند اسباب‌ ناخوشنودی‌ و دل‌آزردگی‌ آن‌حضرت ‌ص را فراهم‌ نمایند. همه‌ی‌ آنان‌ «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّى...». را شنیده‌ بودند. پس‌ به‌ خود اجازه‌ نمی‌دادند – پیامبر ص را آن‌ هم‌ با فاصله‌ی‌ اندكی‌ از رحلتش‌- بیازارند. جمعی‌ از صحابه‌ هنوز هم‌ به‌ حال‌ عادی‌ برنگشته‌ بودند؛ چراكه‌ رحلت‌ پیامبرص به‌ قدری‌ بر روحیه‌ی‌ آنان‌ تأثیر گذاشت‌ كه‌ برایشان‌ باور كردنی‌ نبود.حال‌ چگونه‌ این‌ عاشقان‌ بعد از چند ساعت‌ به‌ دشمنان‌ پیامبر ص تبدیل‌ می‌شوند؟! كدام‌ عقل‌ سلیم‌ این‌سخنان را می‌پذیرد؟!.

2-   پس‌ از واقعه‌ی‌ «غدیر خم‌» دیدگاه‌ صحابه‌ نسبت‌ به‌ اهل‌ بیت‌ كاملاً عوض‌ شده‌ بود و با ادب‌ و احترام‌ خاصی‌ تمامی‌ اهل‌ بیت‌ را نگاه‌ می‌كردند، چراكه‌ پیامبرص در روز غدیر خُم‌ جایگاه‌ و منزلت‌ اهل‌ بیتش‌ مخصوصاً محبت‌ با حضرت‌ علی ‌t را بیان‌ نموده‌ بود. به‌ همین‌ علت‌ صحابه‌ تمام‌ تلاش‌شان‌ محبت‌ و دوستی‌ و مودّت‌ با خاندان‌ پیامبر ص بود. چگونه‌ آنان‌ به‌ این‌ زودی‌ واقعه‌ی‌ غدیر را كه‌ تنها چند ماه‌ از آن‌ می‌گذشت‌ به‌ فراموشی‌ سپرده‌ و با علی‌ این‌ گونه‌ رفتار می‌كنند؟!.

3-   حضرت‌ علی ‌t یكی‌ از پهلوانان‌ نامدار و فاتح‌ خیبر و شیر خدا و رسول‌ الله ص بود. چطور چند نفر ضعیف‌ توانستند به‌ گردن‌ او طناب‌ بیاندازند و تا نزد خلیفه‌ بكشند. جرأت‌ و شهادت‌طلبی‌ اسدالله كجا رفته‌ بود؟ عزّت‌ نفس‌ و ایمان‌ قوی‌ و بزرگش‌ را چه‌ كار كردید؟!.

4-   حسن‌ و حسین ب‌ در سن‌ نوجوانی‌ بوده‌اند كه‌ با شمشیر و مبارزه‌ و حق‌طلبی‌ آشنا شده‌ بودند. چه‌ طور اقدامی‌ نكردند و یا بعد از آن‌ برای‌ جبران‌ آن‌ ظلم‌ بزرگ‌ كوچك‌ترین‌ حرفی‌ نزدند.

5-   در آن‌ زمان‌ كه‌ سونوگرافی‌ وجود نداشته‌، از كجا معلوم‌ شد كه‌ حَمل‌ فاطمه‌، پسر است‌ و او را نام‌ گذاشتید. آیا این‌ كم‌ حافظه‌ای‌ راوی‌ دروغگو را نمی‌رساند؟!.

6-   اگر چند نفر هم‌ به‌ این‌ معاصی‌ و بی‌ادبی‌ها دست‌ بزنند، اما تمام‌ صحابه‌ كه‌ بیش‌ از یكصد هزار نفر بودند، قطعاً در میان‌ آنان‌ افراد منصف‌ و مُحب‌ اهل‌ بیت‌ وجود داشته‌ است‌؛ چرا كسی‌ نه‌ آن‌ وقت‌ و نه‌ پس‌ از آن‌ در این‌ مورد اعتراض‌ نكردند؟! و جریان‌ ظلم‌ و ستم‌ به‌ خاندان‌ نبوّت‌ را پیش‌ نكشیدند؟!.

خلاصه گفتار

نه‌ حضرت‌ عمر y به‌ خود جرأت‌ و اجازه‌ می‌داد كه‌ با خاندان‌ نبوت‌ آن‌ هم‌ با فرزندطلبی‌ رسول‌الله ص چنین‌ كند و نه‌ حضرت‌ علی t‌ با آن‌ شجاعت‌ اسداللهی‌ و با آن‌ قدرت‌ و شوكت‌ روحانی‌ كه‌ در وجود قدسی‌ داشت‌، به‌ عمر t مجال‌ می‌داد تا به‌ همسرش‌، دختر رسول‌الله ص صدمه‌ای‌ وارد كند كه‌ سقط‌ جنین‌ نماید. خواننده‌ عزیز! به هر صورت اگر این عمل امكان پذیر باشد, سكوت علی بن ابیطالب جای سوال دارد, در جایی كه پیامبر فرمودند همیشه از خانواده خود در تمام مراحل محافظت كنید. چگونه حضرت علی طبق مطالبی كه بیان شد تن به ازدواج قاتل مادر با دخترش را داد. آیا خود ام كلثوم حاضر به این ازدواج بود و چندین سوال دیگر كه هیچگاه بر آن جوابی نخواهیم یافت مگر با تقیه!!  وما علينا إلا البلاغ......




[1]- به‌ نقل‌ از یحیی‌ بن‌ آدم‌ قرشی‌ در «خراج‌» ص‌ 35.

[2]- الـمغازي‌: ج‌ 2، ص‌ 707.

[3]- زندگانی‌ فاطمه‌ زهراء، نصیر پور، ص‌ 82.

[4]- ابو داود: ح‌ 2967. مشكاة المصابیح‌: ح‌ 4062.

[5]- صفیه‌: آنچه‌ امام‌ قبل‌ از تقسیم‌ كردن‌ غنائم‌ برای‌ خود برگزیند.

[6]- فی‌ء: غنیمت‌ و خراج‌، آنچه‌ كه‌ از دشمن‌ بدون‌ جنگ‌ و از طریق‌ تسلیم‌ و یا مصالحه‌ و عقد پیمان‌ گرفته‌ شود، اعم‌ از زمین‌ یا اموال‌. (فرهنگ‌ عمید).

[7]- ابو داود: ح‌ 2972. مشكاة المصابیح‌: ح‌ 4063.

[8]- فتوح‌ البلدان‌: ص‌ 44 و 45.

[9]- سنن ترمذی: ح 3812، آلبانی می گوید که این حدیث ضعیف است. (تصحیح کننده).

[10]- تحفه‌ی‌ اثنا عشریه‌: ج‌ 2، ص‌ 556 ـ 555.

[11]- بخاری‌: كتاب‌ الـمغازي، قصة بني النضير و كتاب‌ الخمس. أشعة اللمعات: ج‌3، ص‌ 479-477.

[12]- تحفهء اثنا عشرية: ج‌ 2، ص‌ 556.

[13]- جهت‌ تفصیل‌ بیشتر رجوع‌ كنید به‌ تحفهء‌ اثنا عشریة: ج‌ 2، ص‌ 562 ـ 559.

[14]- زندگانی‌ فاطمه‌ زهرا، نصیرپور: ص‌ 83.

[15]- تحفه‌: ج‌2، ص‌ 563 ـ 562.

[16]- أشعة اللـمعات‌: ج‌ 3، ص‌ 479.

[17]- تحفه‌: ج‌ 2، ص‌ 565 به‌ نقل‌ از منهاج‌ السالكين‌.

[18]- رحماء بینهم‌: ج‌ 2، ص‌ 213.

[19]- جمهرة أنساب‌ العرب‌: 38 ـ 37، چاپ‌ مصر.

[20]- البدایة والنهایة: ج‌7، ص‌ 157.

[21]- الـمنتظم‌ في‌ تاريخ‌ الأمم‌ والـملوك‌: ج‌4، ص‌ 131.

[22]- الكامل‌ في‌ التاريخ‌: ج‌ 2، ص‌ 450.

[23]- الإصابة في‌ تمييز الصحابة: ج‌ 2، ص‌ 468.

[24]- محمد ابراهیم‌ آیتی‌، مترجم‌ «تاریخ‌ یعقوبی‌» در مقدمه‌ تاریخ‌ یعقوبی‌ می‌گوید: «واضح‌ جد یعقوبی‌ چنانكه‌ دانسته‌ شد از شیعیان‌ فداكار اهل‌ بیت‌ بوده‌ و جان‌ خود را بر سر این‌ كار نهاده‌ است‌، و در شیعه‌ بودن‌ یعقوبی‌ نیز شبهه‌ای‌ نیست‌ و مواردی‌ از تاریخ‌ و جغرافیای‌ وی‌ بر این‌ مطلب‌ گواه‌ است‌» تاریخ‌ یعقوبی‌: ج‌1، ص‌ (20- 19).

[25]- افسانه‌ی‌ شهادت‌ فاطمه‌ی‌ زهراء، عبدالعزیز نعمانی‌ به‌ نقل‌ از تاریخ‌ یعقوبی‌، ترجمه‌ محمد ابراهیم‌ آیتی‌: ج‌2، ص‌: 35.

[26]- عبدالحمید بن‌ هبة الله بن‌ محمد المدائنی‌، معروف‌ به‌ ابن‌ أبی‌الحدید. ( 586 ﻫ- 655 ﻫ). ابن‌كثیر وی‌ را شیعه‌ی‌ غالی‌ می‌داند، البداية والنهاية: 233/13، و در «دائرة الـمعارف‌ بزرگ‌ اسلامی‌ چنین‌ آمده‌: «وی‌ در اصول‌ معتزلی‌ و در فروع‌ شافعی‌ بود و گفته‌ شده‌ است‌ كه‌ مشربی‌ میان‌ تسنن‌ و تشیع‌ برگزیده‌ بود». دائرة المعارف‌ بزرگ‌ اسلامی: 641/2.

[27]- افسانه‌ی‌ شهادت‌، نعمانی‌ به‌ نقل‌ از شرح‌ نهج‌البلاغه‌ ابن‌ ابی‌الحدید: ج‌ 19، ص‌ 351.

[28]- افسانه‌ی‌ شهادت‌، نعمانی‌ به‌ نقل‌ از صحيح‌ الكافي‌: ج‌3، ص‌ 122-121.

[29]- حر عاملی‌، محمدبن‌ حسن‌، وسائل‌ الشيعة إلي‌ تحصيل‌ مسائل‌ الشرعية: ج‌ 15، ص‌ 457 كتاب‌ الطلاق‌، باب‌ عدم‌ ثبوت‌ السكني‌ والنفقة، دار إحياء التراث‌ العربي‌، بيروت‌.

[30]- طوسی‌، ابوجعفر، محمدبن‌ حسن‌، الاستبصار فيما اختلف‌ من‌ الأخبار: ج‌3، ص‌ 352، شماره‌ی‌ حدیث‌ (1258) و (1257)، دارالكتب‌ الاسلامية تهران‌، بازار سلطاني‌ 1390 ﻫ. ق‌.

[31]- طوسی‌، ابوجعفر، محمدبن‌ حسن‌، الاستبصار فيما اختلف‌ من‌ الأخبار: ج‌3، ص‌ 352، شماره‌ی‌ حدیث‌ (1258) و (1257)، دارالكتب‌ الاسلامية تهران‌، بازار سلطانی‌ 1390 ﻫ. ق‌.

[32]- كلینی‌، محمدبن‌ يعقوب‌، الفروع‌ من‌ الكافي‌: ج‌5، ص‌ 346 كتاب‌ النكاح‌، باب‌ تزويج‌ ام‌كلثوم‌، دارالكتب‌ الإسلامية، 1362 ﻫ. ش‌، تهران‌.

[33]- نجفی‌، محمد حسن‌، جواهر الكلام‌ في‌ شرح‌ شرائع‌ الإسلام‌: ج‌ 32، صص‌ 280 -279 كتاب‌ الطلاق‌، الفصل‌ الخامس‌ في‌ عدة الوفاء، دار إحياء التراث‌ العربي‌ 1981 م‌.

[34]- افسانه‌ی‌ شهادت‌، نعمانی‌ به‌ نقل‌ از تهذيب‌ الأحكام‌ في‌ شرح‌ الـمقنعة: ج‌9، ص‌ 362، شماره‌ی‌ حدیث‌ (1295).

[35]- افسانه‌ی‌ شهادت‌، نعمانی‌ به‌ نقل‌ از فرهنگ‌ نامه‌ی‌ كودكان‌ و نوجوانان‌: ج‌3، ص‌ 324.

[36]- تحفة‌ اثنا عشرية‌: ج‌ 2، ص‌ 593 ـ 590.

[37]- این‌ فصل‌ به‌ طور كامل‌ از مقاله‌ی‌ استاد عزیز و ارجمند جناب‌ مولوی‌ عبدالعزیز نعمانی‌، مدرّس‌ دارالعلوم‌ زاهدان‌، نقل‌ می‌شود كه‌ پیشتر در مجله‌ی‌ ندای‌ اسلام‌، شماره‌ سوم‌، سال‌ اول‌ منتشر شده‌ بود.

[38]- الـملل‌ والنحل‌: ج‌1، ص‌ 71.

[39]- شرح‌ نهج‌ البلاغه‌ ابن‌ ابي‌الحديد: ج‌20، ص‌ 34.

[40]- تاريخ‌ اليعقوبي‌: ج‌2، ص‌ 126.

[41]- الإمامة والسياسة: ج‌1، ص‌ 12.

[42]- الأعلام‌ قاموس‌ التراجم‌: ج‌ 4، ص‌ 137.

[43]- الشنتناوي‌، احمد، زكی‌ خورشید، ابراهیم‌، دائرة المعارف‌ الإسلامية ج‌ 1، ص‌: 262، دارالـمعرفة، بیروت‌.

[44]- الاحتجاج‌: ج‌ 1، ص‌ 83.

[45]- جلاء العيون‌: ص‌ 144.

[46]- تشیع‌ در مسیر تاریخ‌، 57 .

[47]- شرح‌ نهج‌البلاغه‌ ابن‌ابی‌الحدید: ج‌2، ص‌ 60.

افسانه‌ی‌ شهادت‌ فاطمه‌، عبدالعزیز نعمانی‌، ندای‌ اسلام‌، شماره‌ سوم‌، سال‌ اول‌.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...