توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۳۹۹ اسفند ۱۰, یکشنبه

شهرسازی در بین‌النهرین

 

شهرسازی در بین‌النهرین

فتح بین‌النهرین که در روزگار خلافت أبوبکر آغاز شده بود در دوران خلیفة دوم عمر به پایان رسید. در سال چهاردهم هجری، «اُبُلَّه» به دست مسلمانان افتاد. عتبه بن غزوان به کنار شطّ العرب فرود آمد و در آنجا محلی را برای اردوگاه نظامی خود برگزید. سپس از خلیفه اجاز گرفت تا اردوگاه وسیعتری را در نزدیک مُحَمَّرَه (خرمشهر کنونی) بپا دارد و بدین ترتیب در سال 16 هجری قمری، شهر بصره برای سکونت آماده شد در حالیکه بیش از 800 تن نبودند. مردم بصره در آن هنگام، خانه‌ها و مسجد شهر را با قَصَبْ (= نی) ساخته بودند ولی پس از مدتی آنها را بازساری نمودند و در ساختمان خانه و مسجد از خشت بهر‌ه‌گیری کردند زیرا که بنای مزبور در معرض خطر آتش‌سوزی قرار داشتند. بزودی مسلمانان از اطراف و اکناف به بصره روی آوردند تا آنجا که جمعیت این شهر در دوران خلافت امیر‌المؤمنین علیu به 60 هزار تن رسید![1] و از مراکز مهم داد و ستد و بازرگانی به شمار آمد و مساجد متعددی در آن بنا گردید و رودخانه‌های ابله ومعقل[2] را در آن احداث کردند و نخلستان‌های فراوان در آنجا پدید آوردند و رویهمرفته، خرمی و رونق بسیار یافت و ادیبان و شاعران و متکلمان و فقیهان و مفسران نامداری از بصره برخاستند که در صفحات آینده از ایشان یاد خواهیم کرد. تا آنجا که جغرافیدان مشهور اسلامی، محمدبن احمد مقدسی در روزگار خود (قرن چهارم هجری) بصره را از بغداد هم برتر شمرده ومی‌نویسد: «من، این شهر را از بغداد خوشتر دارم برای آسایشی که در آنجا هست و صالحان بسیار که در آندیار بسر می‌بردند»[3].

شهر مهم دیگری که در دوران زمامداری خلیفة دوم بین‌النهرین ساخته شد، کوفه بود. این شهر با اجازة خلیفه و به اهتمام سعد بن أبی وقاص، در کنار فرات بنا گردید. بنابر روایات ایرانی، پیش از بنای کوفه شهری در همان محل وجود داشت که هوشنگ پیشدادی آنرا ساخته بود و سورستان نامیده می‌شد و پس از ویرانی شهر مزبور، سعد بن ابی وقاص آنرا تجدید بنا کرد[4].

ساختمان کوفه چند ماه پس از بصره (در حدود سال 18 هجری قمری) آغاز شد و پس از مدت کوتاهی قبائل گوناگونی جذام[5] هوازن[6] و خزاعه[7] و غطفان[8] و خزرج[9] و مراد[10] و همدان[11] و دیگر قبائل عرب روی بدان نهادند و جمعیتش در روزگار خلافت امیر‌المؤمنین علیu به 65 هزار تن رسید و به تدریج مساجد و بناهای رفیع با گچ و آجر در آنجا ساخته شد و از مراکز مهم نشر ادب و فقه و حدیث و تفسیر و دیگر علوم اسلام به شمار آمد به ویژه که امام علیu از مدینه بدانجا فرود آمد و کوفه را مرکز فرمانروایی خود قرار داد و صد چندان بر اهمیتش افزود و یاران و شاگردان u بساط علوم اسلامی را در آن شهر گستردند که شرح این همه، به خواست خدا خواهد آمد.

کوفه و بصر را «عراقین» می‌نامند و آندو را کانون دانش و فرهنگ اسلامی در بین‌النهرین می‌شمارند.

از مناطق دیگری که در عصر خلیفة دوم بازسازی شد باید موصل را نام برد که پیش از فتح اسلامی آنرا خولان می‌نامیدند. این شهر که در میان دجله و فرات قرارگرفته و عراق و جزیره[12] را به یکدیگر می‌پیوندد، در سال 20 هجری قمری ساخته شد و به تدریج گسترش یافت و نهر سعید در آن حفر گردید و مساجد و بناهای شکوهمند و دیواره‌ای بلند برایش ساختند که آنرا سور موصل نام نهادند و بزودی کسانی از قبائل مختلف عرب بویژه از ربیعه[13] و مضر[14] در آنجا گرد آمدند و مردم موصل با بهره‌گیری از رودخانةدجله، به شهر خود رونق بخشیدند چنانکه نخلستانها و مزارع سرسبز و آسیابهای آبی فراوان در آن دیار بپا داشتند. از سوی دیگر دانشهای اسلامی در موصل راه یافت و قاریان و محدثان و فقیهان و ادیبان بسیار در آن شهر پدید آمدند.

البته شهرهای پرشکوه دیگری همچون واسط[15] و بغداد[16] نیز در بین‌النهرین بنیانگذاری شدند. که پس از دوران خلافت عمر آنها را ساختند و در جای خود از آنها یاد خواهیم کرد.

علاوه بر این، مساجد فراوانی در روزگار خلافت عمر بنا گشت که برخی، رقم آنرا به چهار هزار مسجد رسانده‌اند[17] وبخشی از مساجد مزبور در بین‌النهرین ساخته شد که کانون تجمع علمای دین و جویندگان دانش به شمار می‌آمد. در همین عصر، راهها و جاده‌ها را اصلاح کردند و پلها وبازارها پدید آوردند. در هر شهری برای رسیدگی به نظام امور وجرائم عمومی دار الأماره‌ای ساختند. بلاذری در فتوح البلدان می‌نویسد: «(سعدبن ابی‌وقاص) مسجد و دار‌الأماره کوفه را در جایگاهی مرتفع و در پیرامون آن، بنا کرد»[18]. برای مسافران در شهرهای اسلامی میهمانخانه‌ها ترتیب دادند. و «عمر فرمان داد تا برای کسانیکه از دیگر شهرها (به کوفه) وارد می‌شوند میهمانخانه‌ای بسازند و مسافران در آنجا فرود می‌آمدند»[19]. نهرهای تازه حفرکردند و خانه‌های جدید ساختند و خلاصه، آبادانی بسیار فراهم آوردند.




[1]- «وبلغ عدد سکانها في خلافة علي بن أبي‌طالبu ستین ألفاً». (موسوعة العراق الحدیث، ص 123).

[2]- این رودخانه در زمان خلافت عمر، به اهتمام معقل بن یسار مشهور عربی: «إذا جاء نهرالله بطل نهر معقل» به همین رودخانه اشاره می‌کند.

[3]- «والبلد أعجب إلی من بغداد لرفقها وکثرة الصالحین فیها» (أحسن التقاسیم في معرفه الأقالیم، چاپ لیدن، ص117).

[4]- به «دائرة الـمعارف فارسی» به اهتمام دکتر مصاحب، ذیل واژه «کوفه» نگاه کنید. بلاذری در فتوح البلدان، ص275 نیز به این امر اشاره کرده است.

[5]- این قبیله، مسیحی بودند و در صحراها (میان حجاز و سوریه و مصر) به سر می‌بردند سپس به مسلمانان پیوستند و پس ازجنگ «یرموک» به یاری ایشان برخاستند.

[6]- قبیله هوازن در شمال جزیرة العرب می‌زیستند و پس از نبرد «حنین» به اسلام گرویدند. پیش از مسلمان شدن، بر آئین بت‌پرستی بودند.

[7]- قبیله خزاعه در اصل، یمنی بودند سپس به مکه کوچ کردند و به کلیدداری کعبه رسیدند. آنان نیز اسلام آوردند.

[8]- غطفان، در جنگ احزاب (خندق) به نبرد مسلمین آمدند. سپس مسلمان شدند و در جنگ «جمل» با عائشه همراه بودند و در پیکار «زاب» امویها را یاری دادند.

[9]- قبیله خزرج، اصل یمنی داشتند و پس از شکستن «سد مآرب» به مدینه کوچ کردند و به همراه همتای خود قبیله اوس اسلام آوردند و در همه غزوات، یار پیامبرr بودند.

[10]- قبیله مراد، از قبایل جنوب عربسان بودند و بت «یغوث» را می‌پرستیدند. سپس اسلام آوردند و بعد از وفات رسول اکرمr مرتد شدند. آنگاه در خلافت ابوبکر دوباره به اسلام بازگشتند. ابن ملجم مرادی، قاتل علیu از همین قبیله بوده است.

[11]- ابن قبیله (همدان) نیز یمنی و بت‌پرست بودند و به دست علیu اسلام آوردند و از شمال صنعا، به کوفه آمدند و در پیکار صفین بهمراه امام، با معاویه جنگیدند.

[12]- جزیره، بنا بر مرزبندیهای امروز، بخشی از شمال سوریه و مقداری از خاک ترکیه را نیز فرا گرفته است.

[13]- قبیله‌ای بودند که اصل یمنی داشتند و از آنجا به شمال جزیرة العرب و سپس به شمال فرات مهاجرت کردند.

[14]- قبیله‌ای از اهل حجاز که به کثرت افراد مشهور بودند و به «عدنان» یکی از اجداد پیامبر اسلامr می‌رسند.

[15]- این شهر، در زمان حجاج بن یوسف ثقفی ساخته شد.

[16]- بغداد، در زمان منصور عباسی بنا گردید.

[17]- جمال الدین محدث در: «روضة الأحباب» بر این قول رفته است.

[18]- «وضع مسجدها ودار أمارتها في مقام العالي وما حول» (فتوح البلدان، ص 275).

[19]- «أمر عمر أن یتخذ لـمن یرد من الأرفاق داراً فکانوا ینزلونها». (فتوح البلدان، ص 277).

برخورد مسلمانان با مردم بین‌النهرین

 

برخورد مسلمانان با مردم بین‌النهرین

باید دانستکه بخش مهمی از بین ‌النهرین، نه از راه جنگ بلکه از طریق «مصالحه» گشوده شد و مسلمین با ساکنان آن سرزمین‌ها به ملایمت رفتار نمودند و بدانها در حفظ آئین خود، آزادی دادند بلکه دفاع وحمایت از ایشان را برعهده گرفتند!.

ابن اثیر در تاریخش می‌نویسد:

«در محرم این سال (12 هجری قمری) ابوبکر به خالد بن ولید که یمامه بود نامه نوشت و او را فرمان داد تا به سوی عراق حرکت کند. و برخی گفته‌اند که خالد از یمامه به مدینه وارد شد و ابوبکر وی را روانة عراق کرد (بهر صورت) خالد رهسپار عراق گردید و در بانقیا و با روسما و الیس فرود آمد و اهالی آن دیار با او مصالحه کردند»[1]. بنابه گزارش طبری و ابن اثیر و بلاذری، خالد مسیر خود را ادامه داد و به «حیره» رسید و کارش با مردم حیره نیز به مصالحه پیوست[2] اینگونه مصالحه‌ها که در نواحی دیگری از بین‌النهرین هم پیش آمد، بدان صورت بود که قبائل غیر مسلمان، بدون آنکه مجبور باشند از کیش و آئین خود دست بردارند، با مسلمین از در آشتی در می‌آمدند و جزیه یا «مالیاتی سرانه» بدیشان می‌پرداختند و در برابر اینکار، ازحمایت جدی مسلمانان برخوردار می‌شدند بطوریکه اگر مورد هجوم کسانی قرار می‌گرفتند، مسلمین موظّف بودند تا از ایشان دفاع کنند و حفظ جان و ناموس و مال و امنیت آنان را برعهده گیرند.

مقدار مالیات سرانه نیز گران و کمرشکن نبود، مثلاً بنا به نوشتة مورخان در همان مصالحة بانقیا و باروسما و الیّس، هر کس وظیفه داشت سالیانه 4 درهم به دولت اسلامی بپردازد، ابن اثیر می‌نویسد: کانت علی کل رأس أربعه دراهم![3]. «برعهدة هرکس چهاردهم بود»! و چه بسا زکاتی که مسلمانان به دولت می‌پرداختند، چند برابر بیش از آن مقدار شمرده می‌شد به ویژه که زنان و کودکان از دادن جزیه معاف بودند[4].

در برابر این مالیات سبک، مسلمانان نسبت به اهل ذمّه[5] وظائف سنگینی داشتند چنانکه پیامبر بزرگوار اسلامr به آنان آموزش داده بود و نخستین بارکه عبدالله بن أرقم را برای گرفتن جزیه فرستاد، همینکه عبدالله به راه افتاد پیامبرr او را ندا در داد و فرمود:

«أَلاَ مَنْ ظَلَمَ مُعَاهَدًا وَانْتَقَصَهُ وَكَلَّفَهُ فَوْقَ طَاقَتِهِ أَوْ أَخَذَ مِنْهُ شَيْئًا بِغَيْرِ طِيبِ نَفْسٍ مِنْهُ فَأَنَا حَجِيجُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»[6].

«بدان، هر کس که به همپیمانی غیر مسلمان ستم روا دارد، یا او را به کاری بیش از توانش وا دارد، یا بر او (بی‌دلیل) عیب نهد، یا از او چیزی را بدون رضایتش بگیرد، من روز رستاخیز با وی ستیزه می‌کنم!».

مسلمان در صدر اسلام این سفارش را از یاد نبرده بودند از اینرو، رفتار نیک آنان در دیگران اثر خوبی به جای نهاد و اهل ذّمه را برای پذیرفتن اسلام آماده ساخت بدانگونه که مورخان آورده‌اند: «چون اهل ذّمه، وفای مسلمین و خوشرفتاری ایشان را دربارة خود دیدند با دشمنانشان، دشمنی کردند و در برابر آنها، یاور مسلمانان شدند»[7]. در اینجا مناسب می‌دانم، رأی یکی از خاورشناسان آگاه و برجستة غرب را گزارش کنم تا معلوم که مورّخان و پژوهشگران اسلامی، در این داوری تنها نیستند.

توماس آرنولد Thomas Arnold شرقشناس مشهور انگلیسی در کتاب: «تاریخ گسترش اسلام» چنین می‌نگارد:

«از شواهد و نمونه‌هایی که قبلاً در مورد آزادی‌هایی که برای اعراب مسیحی از طرف مسلمانان فاتح در قرن اول هجری و سپس ادامة آن در زمانهای بعد نقل شد، می‌توان استنتاج نمود که قبائل مسیحی که اسلام را پذیرفتند تنها با طیب خاطر و به اختیار و با آزادی عمل کامل، به اسلام گرویدند»[8].

پس، مسلمان شدن مسیحیان در بین‌النهرین از بیم‌ شمشیر مسلمین صورت نپذیرفت و اگر آنان می‌خواستند بر آئین خود استوار مانند، راه اینکار بروی ایشان باز و هموار بود. قبائل شورشگری هم که به جنگ مسلمانان آمده و منهزم شدند، با ملاحظة شکست ابرقدرتی چون ایران، به سوی اسلام رغبت یافتند بویژه که دلگرمی آنها به دولت ایران بود و از سوی دولت مزبور حمایت می‌شدند. آنها هنگامی که شور ایمان و فداکاری جنگاوران مسلمان را تکان خوردند و چون با منطق روشن مسلمین دربارة توحید برخورد کردند، بدان روی آوردند. بی‌تناسب نیست که دربارة هر یک از این امور، توضیحاتی را ارائه دهیم تا معلوم شود که آنچه گفتیم مبتنی بر رخدادهای تاریخی است نه چیزی دیگر!.

دولت ساسانی هر چند از قبائل شورشی بر ضدّ مسلمانان پشتیبانی می‌کرد ولی از آنجا که اوضاع داخلی کشورش به لحاظ تزلزل سلطنت و ناخشنودی مردم، وخیم بود طبعاً نمی‌توانست با نیروی مؤمن و پرحرارت سپاه اسلام مقابله کند از اینرو حمایتش از قبائل عرب در سواد عراق و حیره بجایی نرسید بلکه در رویارویی با مسلمین، تمام قلمرو خود را از دست داد!.

بَلاذُری گزارش می کند که: «در روز نبرد قادسیّه، چهار هزار سپاهی با رستم فرّخزاد درجنگ حضور داشتند که آنانرا گارد شاهنشاهی! می‌نامیدند. این چهار هزار تن ایرانی، از مسلمانان امان خواستند تا در هر کجا از سرزمین اسلام مایل بودند فرود آیند، و با هر کس که دوست داشته باشند همپیمان گردند و برای آنان عطایی مقرر شود، و مسلمین نیز آنچه درخواست نمودند، بدیشان بخشیدند»[9]. اینگروه، چنانکه مورخان نوشته‌اند: سرانجام به میل خود، مسلمان شدند و در شهر کوفه اقامت گزیدند[10]. هنگامی که زبدگان سپاه ایران با چنین روحیه‌ای به میدان جنگ آمده بودند، چگونه دولت ساسانی می‌توانست قلمرو خود را از دست ندهد یا در حیره و سواد، به پیروزی نائل آید؟ و هنگامی که یزدگرد پادشاه ایران، در داخل کشور خود آنقدر بی‌پشتیبان و بی‌یاور باشد که بنا به روایتی، بدست آسیابانی کشته شود[11] چگونه می‌توان گفت که مردم ایران از فرمانروایی وی راضی بودند و آرزوی زوال حکومتش را نداشتند؟

پس نبرد مسلمانان با دولت ساسانی در حقیقت «نبردی آزادی‌بخش» شمرده می‌شد، بهمین جهت ایرانیان، ورود اسلام را به ایران گرمی داشتند و آنرا ازجان و دل پذیرا شدند، در صورتیکه می‌توانستند «جزیه» بپذیرند و بر آئین خود پایدار مانند که پیامبر بزرگوار اسلامr دربارة ایشان فرموده بود: «سُنُّوا بِهِمْ سُنَّةَ أَهْلِ الْكِتَابِ»[12]. «با آنان رفتاری کنید که با اهل کتاب باید کرد».

مردم حیره و سواد و دیگر نواحی بین‌النهرین که به عرب آمیخته و با ایشان نزدیکتر از پارسیان بودند، نیز از این ماجراها بی‌خبر نماندند و سرانجام دل به اسلام سپردند بویژه که می‌دیدند در هر منطقه‌ای جنگ رخ می‌دهد، مسلمانان با نیروی عجیب ایمان و توکل به خدا پیکار می‌کنند و اعتماد اصلی آنان به عِدَّه و عُدَّه نیست!چنانکه در آغاز نبرد با رومیان، یکی از سربازان که فراوانی دشمن و کمی رزمندگان مسلمان را دید، به خالدبن ولید گفت:

«ما أکثر الروم وأقل الـمسلمین»!.

«رومیان چه بسیار و مسلمانان چه اندکند!».

خالد به او پاسخ داد:

«ما أقل الروم وأکثر الـمسلمین، إنما تکثر الجنود بالنصر وتقل بالخذلان لا بعدد الرجال»[13].

«مسلمانان چه بسیار و رومیان چه اندکند، سپاهیان تنها با یاری خدا افزایش می‌یابند و با یاری نکردنش کاهش می‌گیرند، نه با شمار مردان !».

همین خالد بود که به قبیصه بن ایاس فرماندار حیره گفت: «فقد أتیتکم بأقوام هم أحرص علی الـموت منکم علی الحیوة! »[14].

«من با گروههای به سوی شما آمده‌ام که بیش از آنچه شما به زندگی حرص دارید، آنان مشتاق مرگ‌اند!».

و نیز به عبدالمسیح بن عمرو نمایندة مردم حیره گفت:

«فقد جئناکم بقوم یحبون الـموت کما تحبون أنتم شرب الخمر!»[15].

«من با گروهی به سوی شما آمده‌ام که مرگ را چنان دوست دارند که شما شرابخواری را دوست می‌دارید!».

پیدا است که این ایمان پرشور، تودة مردم را جلب می‌کرد و آنان را برای شنیدن پیامی که چنین طوفانی در دل پیروانش پدید آورده بود، آماده می‌ساخت.

از سوی دیگر پیام تازه، از روشنی و صراحت و استواری ویژه‌ای برخوردار بود و در خلال آن، آراء پیچیده و متناقض مذاهب دیگر دربارة مبداء عالم و روابط انسان با خدا، دیده نمی‌شد. اسلام نه مانند مسیحیّت نِسّطوری، خدای قائم بذات و بی‌نیاز را با بشری همچون عیسیu که روزی زاده شد و روزی دیگر از جهان برفت و خود نیازمند و عبادتگر و دردمند بود، متحد می‌شمرد[16] و نه همچون آئین زرتشت، در کار آفرینش به دو مبداء مستقل («اهورا مزدا و اهریمن) قائل بود که یکی «نیک آفرین» و دیگری «شرّ آفرین»[17]. بلکه خیر و شر را در سایة قدرت خدای یکتا می‌دید و می‌گفت:

﴿كُلّٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ [النساء: 78].

«بگو همگی از نزد خدا است».

قرآن، کتاب آسمانی مسلمانان تعلیم می‌داد که: با خدای جهان، دیگری نیست چرا که در آنصورت هر دسته از آفریدگان تابع خداوند خود بودند و همچون خدا یا نشان از یکدیگر جدایی و استقلال داشتند و در نتیجه، خیر و شر چنانکه در این جهان ملاحظه می‌شود، بهم نمی‌آمیختند، قرآن کریم می‌گوید:

﴿وَمَا كَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍۚ إِذٗا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ [المؤمنون: 91].

«و هيچ معبود [ديگرى‏] با او نيست. [اگر باشد] آن گاه هر معبودى آنچه را كه آفريده بود، مى‏برد».

اسلام، به آئین مانی نیز شبیه نبود که شرک را از زرتشیگری و رهبانیت را از مسیحیگری گرفته و به پندار خود، آئین تازه‌ای ساخته بود![18].

از اینرو اسلام برای مردم بین‌النهرین، به صورت پیامی نو و روشن و استوار جلوه‌گر شد که پیروانی با ایمان و پرشور داشت و بر قدرت‌های بزرگ (ایران و بیزانس و مصر... ) فائق آمد و با توکل بر خدای یگانه، آنها را درهم شکست. این بود که آنمردم، به تدریج مذاهب خود را به دست فراموشی سپردند و به سوی اسلام گرویدند و به برکت وحدت و هماهنگی با دیگر مسلمانان، آماده شدند تا تمدّن درخشندة اسلامی در سرزمینشان گام نهاد.




[1]- در عبارت ابن اثیر چنین آمده است: «في هذه السنة في الـمحرم منها أرسل أبوبکر إلی خالد بن ولید وهو بالیمامة یأمره بالـمسیر إلی العراق. وقیل: بل قدم الـمدینة من الیمامة فسیره أبوبکر إلی العراق فسار حتی نزل ببانقیا وباروسما وألیس وصالحه أهلها». (الکامل، ج 2، ص384).

[2]- تاریخ الأمم والـملوك، ج 3، ص 344 و الکامل، ج 2، ص 392 و فتوح البلدان، ص 246.

[3]- الکامل، ج 2، ص 384.

[4]- مالک در کتاب «الـموطأ» می‌نویسد: «مضت السنة أن لاجزیة علی نساء أهل الکتاب ولاعلی صبیانهم وأن الجزیة لاتؤخذ إلا من الرجال الذي قد بلغوا الحلم». (الـموطأ، جزء 1، ص 207، چاپ قاهره) یعنی: «سنت (رسول خداr) بر این امر جاری شده که جزیه بر زنان اهل کتاب و کودکانشان نباشد و جزیه، جز از مردانی که به بلوغ رسیده‌‌اند گرفته نشود».

[5]- برخی از اهل غرض «جریه اسلامی» را با «باج گرفتن چنگیز» یکسان شمرده‌اند! در صورتیکه چنگیز در برابر «ترک تعرض» باج می‌گرفت ولی اسلام، از کسانی که جزیه می‌پرداختند، حمایت می‌کرد و خدماتی را بدیشان ارائه می‌داد. بهمین مناسبت، مسلمانان از جزیه‌دهندگان به «معاهدین» یا «اهل ذّمه» تعبیر می‌کردند یعنی کسانی که با مسلمین همپیمانند و یاری و حمایت آنان بر ذمه دولت اسلامی است. مورخان آورده‌اند که پس از پیکار صفیّن، سپاه معاویه گاهی به برخی از شهرهای حجاز و عراق، تاخت و تاز می‌کرد، در یکی از این غارتگری‌ها، سربازان معاویه خلخالی را بزور از پای‌ زنی یهودی بدر آورده و گردنبندش را به غنیمت بردند. چون این خبر اسفناک را به علیu رساندند امام، مردم کوفه را گرد آورد و ماجرای مزبور را حکایت نمود و سپس گفت: «فلو أن امرء مسلماً مات من بعد هذا أسفاً ماکان به ملوما بل کان به عندي جدیرا». (نهج البلاغة، خطبه جهاد، شماره 26. مقایسه شود با: الأخبار الطوال، اثر دینوری، ص 212) یعنی: «اگر مرد مسلمانی در پی این حادثه، از شدت اندوه بمیرد، بر او ملامتی نیست بلکه به نزد من امری شایسته است»!. اسلام در برابر حمایتی تا این اندازه، اندک مالیاتی از اقلیت‌های مذهبی می‌گرفت، ایا این روش را با رفتار چنگیز و آتیلا می‌توان برابر شمرد؟!.

[6]- الخراج، اثر قاضی ابویوسف، چاپ قاهره، ص 135، و نیز فتوح البلدان، ص 167.

[7]- «فلما رأی أهل الذمة وفاء الـمسلمین لهم وحسن السیرة فیهم صاروا أشداء علی عدو الـمسلمین وعونا للمسلمین علی أعدائم». (الخراج، ص 149).

[8]- تاریخ گسترش اسلام، اثر توماس آرنولد، ترجمه دکتر ابوالفضل عزّتی، چاپ دانشگاه تهران، ص 39.

[9]- «کان مع رستم یوم القادسیة أربعة آلاف یسمون جند شهانشاه، فاستأمنوا علی أن ینزلوا حیث أحبوا ویحالفوا من أحبوا ویفرض لهم في العطاء فأعطوا الذي سألوه». (فتوح البلدان، ص279).

[10]- در فتوح البلدان، (ص 279) می‌خوانیم: «أسلموا علی مثل أسلم علیه أساورة البصرة وأتوا الکوفة فأقاموا بها...».

[11]- دینوری در «الأخبار الطوال» می‌نویسد: «فنام یزدجرد لـما ناله شدّة التعب فلما استثقل نوما قام إلیه الطحان بمنقار الرحی، فقتله وأخذ سلبه وألقأه في النهر ...!». (الأخبار الطوال، اثر احمد بن داود دینوری، چاپ قاهره، ص 140) یعنی: «یزدگرد را از شدت رنج و خستگی خواب در ربود، چون خوابش سنگین شد آسیابان با چنگک آسیابش او را کشت و جامه‌اش را بر گرفت و جسد وی را در رودخانه افکند».

[12]- الخراج، اثر قاضی ابویوسف، ص 140. والـموطأ، اثر مالک ابن انس، چاپ قاهره، جزء 1، ص 207 (جالب آنستکه گزارش مالک از طریق ائمه شیعه به رسول اکرمr می‌رسد. در سند او چنین می‌خوانیم: «مالك عن جعفر بن محمد عن أبیه أن عمر بن الخطاب ذکر الـمجوس فقال: ما أدري کیف أضع في أمرهم؟ فقال عبدالرحمن بن عوف أشهد لسمعت رسول اللهr یقول: سنوا بهم سنة أهل الکتاب».

[13]- تاریخ الأمم والـملوك (تاریخ طبری)، ج 3، ص 397.

[14]- تاریخ الأمم والـملوك، ج 3، ص 344.

[15]- تاریخ الأمم والـملوك، ج 3، ص 345.

[16]- فرقه نسطوری، به قول دکتر جرج شحاته قنواتی عقیده داشتند که: در مسیح، دو شخصیت‌ الهی و انسانی همراه بوده است! وی می‌نویسد: «مؤدی موقف النسطوریة هو أن في الـمسیح شخصین، أحدهما الهی والآخر انسانی»!. (الـمسیحیة والحضارة العربیة، چاپ بیروت، ص 79).

[17]- چنانکه کتاب اوستا (بخش و ندیداد)، آفرینش زمستان و گرمای سخت و مورچه و امثال اینها را به اهریمن نسبت می‌دهد و آفرینش امور خیر را به اهورا مزدا منسوب می‌دارد (به: وندیداد اوستا، ترجمه دکتر موسی جوان، «دینگرد» نیز دفاع از ثنویت به وضوح دیده می‌شود بطوریکه دکتر محمد معین می‌نویسد: در دینکرد، نصف بیشتر مطالب، وقف دفاع از ثنویت در برابر یکتا‌پرستی مطلق ادیان کلیمی، مسیحیت و اسلام است». (مزدیسنا و ادب پارسی، چاپ تهران، ص 25). البته برخی گفته‌اند که: «درگات‌های زرتشت، از ثنویت خبری نیست و این اندیشه، در دیگر بخشهای اوستا آمده است»! به هر صورت، اسلام هنگامی با زرتشتیان، روبرو شد که به ثنویت گرایش داشتند خواه این پندار را از زرتشت گرفته بودند یا از دیگری! با اینهمه، درگاتها نیز سخنانی دیده می‌شود که رنگ ثنویت تندی دارد مانند آنچه که در زیر می‌خوانیم:

«من می‌خواهم سخن بدارم از آن دو گوهری که در آغاز زندگانی بوده‌اند، از آنچه آن یکی مقدس، بدیگری خبیث، گفت که فکر و تعلیم و خرد و آرزو و گفتار و کردار و روح ما با هم یگانه و یکسان نیست»!. (گاتها، یسنای 45، فقره 2 ترجمه ابراهیم پور داود).

[18]- در اینباره به: «آثار الباقیة» اثر بیرونی، ترجمه اکبر دانا سرشت، چاپ تهران، ص 229 نگاه کنید. محمدبن اسحق ندیم هم درکتاب: «الفهرست» بگونه‌ای گسترده از مانی و کیش او سخن گفته است.

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...