توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ اسفند ۱۵, سه‌شنبه

فصل بیست و دوم: شهادت فاروق رضی الله عنه و حوادث بعدی

 

 


فصل بیست و دوم:
شهادت فاروق
رضی الله عنه  و حوادث بعدی

شب چهارشنبه[1] فرا رسید و فاروق رضی الله عنه  مثل همیشه اکثر ساعات شب را به نماز و راز و نیاز با خدای خود گذراند و در اواخر شب که هنوز هوا تاریک بود با ندای مؤذن از جا برخاست و وضو گرفت و برای انجام دادن نماز صبح با مسلمانان به مسجد شتافت[2] و بعد از تنظیم صفوف در محل خود رو به قبله ایستاد و دست‌ها را بالا برد و با صدای بلند تکبیر تحریم را ادا و گفت: «الله اکبر[3]» و یک لحظه بعد فریاد کشید:

«سگی مرا به قتل[4] رسانید» و با شنیدن این فریاد تمام صفوف به هم خورد و وحشت‌زده برای دفاع به صف مقدم هجوم بردند، و مشاهده کردند که ابولؤلؤ با خنجری که در دست گرفته شش ضربت[5] بر فاروق رضی الله عنه  فرود آورد و دیوانه‌وار به دور سر خود می‌چرخد[6] و از جلو و عقب و راست و چپ مسلمانان صف اول را زخمی و به قتل می‌رساند و در این هنگام عبدالرحمن[7] بن عوف (بُرْنُس) ضخیم و سنگین خود را بر سر ابولؤلؤ انداخت تا او را دستگیر کند و ابولؤلؤ وقتی زیر پارچه قرار گرفت و مطمئن شد که دستگیر شده است، سریعاً خنجرش را در شکم خود فرو برد و آن را چرخاند و خود را به قتل رسانید[8]، و بعد از به هلاکت رسیدن ابولؤلؤ و پایان یافتن کشتار برخی از نمازگزاران بی‌گناه، مسلمانان فرصت یافتند که خود را به امیرالمؤمنین رضی الله عنه  برسانند و مشاهده کردند که یکی از ضربت‌ها در پایین ناف او وارد گشته و روده‌هایش را قطع کرده و بر اثر شدت جراحت‌ها فاروق رضی الله عنه  بر زمین افتاده[9] است و بلافاصله جمعی از اصحاب او را در حال بیهوشی بر دوش گرفته و به منزل بردند و مسلمانان به صورت موج‌های سرگردان با گریه و زاری بی‌اختیار در اطراف مسجد حرکت می‌کردند تا یکی از اصحاب فریاد برآورد: «ای بندگان خدا!! نماز، نماز[10]! نزدیک است خورشید طلوع می‌کند و عبدالرحمن بن عوف با دو سوره کوتاه نماز صبح را با آن‌ها ادا کرد[11]، و بقیه ضربت‌خوردگان نیز به خانه‌های خویش انتقال یافتند که شش نفر[12] از آن‌ها به درجه شهادت نائل و هفت نفر از آن‌ها نیز از شدت زخم‌های خویش[13] می‌نالیدند.

در منزل فاروق رضی الله عنه  

جمع کثیری از اصحاب به دور جسد مجروح و بیهوش فاروق رضی الله عنه  با حالتی از شدت تأثر نشسته‌اند، برخی تا حدی به بهبودی او امیدوار و برخی دیگر به شدت ناامید و نگران هستند، علی[14] مرتضی رضی الله عنه  وارد می‌شود و بر بالین او می‌نشیند و عبدالله بن عباس که از شاگردان صمیمی فاروق رضی الله عنه  و همیشه مورد توجه خاص او بوده و از همه نزدیک‌تر نشسته[15]، با اطلاع از خصوصیت فاروق رضی الله عنه ، برای به هوش آوردن او یکی دو مرتبه با صدای بلند می‌گوید[16]: «نماز، نماز» فاروق رضی الله عنه  با شنیدن این صدا چشم گشوده و به هوش می‌آید و می‌گوید: «مسلمانان نماز خواندند؟» ابن عباس می‌گوید[17]: بلی، فاروق رضی الله عنه  می‌گوید: «لا اِسْلامَ لِمَنْ تَرَكَ الصَّلوةَ[18]» آن گاه آب خواسته، و در حالی که خون از زخم‌هایش جاری است وضو می‌گیرد و نماز می‌خواند[19] سپس از اطرافیانش می‌پرسد: تحقیقاً قاتل من چه کسی بود؟ و وقتی جواب می‌گویند: «ابولؤلؤ[20] مجوسی بود» فاروق رضی الله عنه  می‌گوید: «خدا را سپاسگزارم که قاتل من فردی است که در حضور خدا، حتی با یک سجده‌ای که برای خدا انجام داده باشد، نمی‌تواند با من طرح دعوا نماید، و یقین می‌دانم که هیچ عربی سوء قصدی نسبت به من نداشته[21] است» و عبدالله بن عباس در تأیید کامل این مطلب به فاروق رضی الله عنه  می‌گوید:

نهایت تأسف مهاجرین و انصار از وقوع این فاجعه

«من ساعتی قبل، برخورد همه مسلمانان را با این فاجعه درنظر گرفتم و مشاهده کردم که اصحاب بدر و تمام اصحاب مهاجر و انصار[22] از این حادثه به حدی در تأسف غرق شده‌اند که عموماً از خدا می‌خواهند از عمر آن‌ها بکاهد و بر عمر امیرالمؤمنین رضی الله عنه  بیفزاید[23] و تمام خانواده‌های مسلمان غرق در ماتم و اندوه و گویی فرزندان خود را از دست داده‌اند».

در این موقع به درخواست[24] فاروق رضی الله عنه  یکی از اطبای عرب بر بالین او حاضر و شربت (نبیذ) را به او داد، و وقتی مشاهده کرد که شربت به شکل آمیخته به خون از دهنه یکی از زخم‌ها بیرون آمده، سکوت[25] کرد ولی همین سکوت نشان می‌داد که به نظر او یکی از این ضربت‌ها روده‌ها را قطع کرده و معالجه او امکان‌پذیر نیست، و فرزند ارشد فاروق رضی الله عنه [26] عبدالله،

اعلامیه شورای پزشکی درباره مرگ قطعی فاروق رضی الله عنه  

فوراً پزشک دیگری را از انصار و از خاندان بنی معاویه، بر بالین فاروق رضی الله عنه  حاضر کرد و وقتی پزشک مقداری شیر به او داد و مشاهده کرد که از دهنه یکی از زخم‌ها با کمی تغییر رنگ بیرون آمده است، نظر تلویحی پزشک سابق را کاملاً تأیید کرد و گفت: «یا امیر المؤمنین اِعْهَدْ» = جانشینی برای خود تعیین کن و وصیت کن» یعنی زخم‌های تو به هیچ وجه علاج‌پذیر نیستند. فاروق رضی الله عنه  گفت: این برادر از خاندان معاویه انصاری، عین واقعیت را به من گفت و خطاب به پزشک گفت: «اگر غیر از این را می‌گفتی تو را صادق نمی‌دانستم[27]».

اول ام کلثوم و بعد زنان دیگر گریه کردند

ام کلثوم دختر علی مرتضی رضی الله عنهما  از فاطمه و ‌آخرین همسر[28] فاروق رضی الله عنه  که در پشت پرده از اظهارنظر پزشکان در غم و تأثر غرق شده بود، وقتی شنید که فاروق رضی الله عنه  به عنوان یک واقعیت نظر آن‌ها را تأیید می‌کند از شدت تأثر با صدای بلند گریه و زاری را آغاز کرد (واعُمَراهْ[29] ...) و زنان دیگر نیز که در آن جا بودند عموماً با صدای بلند گریه و زاری را شروع کردند[30] به طوری که فضای منزل از گریه و زاری مردم به لرزه درآمده بود، در این هنگام صدای اعتراض فاروق رضی الله عنه  بلند گردید[31] و به آن‌ها گفت: «مگر نشنیده‌اید که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «یعَذَّبُ المَیتُ بِبُكاءِ اَهّلِهِ[32] عَلَیهِ» روح میت بر اثر گریه نزدیکانش در عذاب خواهد بود» راضی نیستم برای من گریه کنید و هر کس گریه می‌کند بیرون برود، و با این که چهار روز دیگر زنده ماند، در این نزع طویل یک لحظه متانت و صلابت[33] را از دست نداد و تعجبی ندارد که فاروق رضی الله عنه  با یک حالتی از مسرت نظر پزشکان را درباره مرگ قطعی خویش صریحاً تأیید می‌کند،

اهداف زندگی در نظر فاروق رضی الله عنه  

زیرا این بزرگ صحابی زنده‌دل و پشمینه‌پوش در راه پیروی از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و پیروی از ابوبکر صدیق رضی الله عنه ، نخستین جانشین پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم ، علاوه بر این که خود را از تمام خوشی‌های زندگی محروم کرده، تا این لحظه نیز در دریایی از تلاش و کوشش و رنج و ناراحتی غرق بوده و بارها نیز اهداف زندگی خود را این طور اعلام[34] کرده است: «فقط به خاطر جهاد (آزاد کردن جهان از کفر) و توسعه علوم و معارف اسلامی، و انجام دادن نمازها (ارتباط معنوی با خدا)، می‌خواهم زنده بمانم» و فاروق رضی الله عنه  در طول ده سال جهاد و مبارزه برای متلاشی کردن ارتش‌های ایران و روم و تلاش و کوشش در توسعه علوم و معارف اسلامی در دو قاره آسیا و آفریقا و برپا داشتن این همه نمازها و شب‌زنده‌داری‌ها، به حدی خسته و کوفته و پیر و ناتوان شده است، که برای چرخاندن کارها نیروی کافی را در خود نمی‌بیند. و حتی بیم دارد که تصرفات آینده او در حال کم‌توانی اجر و ثواب کارهای سابق او را در حال توانمندی کسر و ناقص نماید به همین جهت سه هفته قبل به خانه خدا شتافت و بعد از بارها طواف خانه خدا و انجام مراسم حج با عرض عذرهای موجه پیری و ناتوانی و خستگی مفرط و وسیع شدن جهان اسلام از خدا التماس نمود که بعد از برگشتن به مدینه، با بخشیدن آخرین درجه ترفیع او از راه شهادت او را از این زندگی پرمشقت و از این مقام پرمسئولیت معاف فرماید و به تعبیر دیگر بازنشستگی دائمی را از راه مرگ رنگین از او قبول فرماید و وقتی بعد از برگشتن به مدینه، هفته‌ای نگذشت که علائم و آثار قبول التماس فاروق رضی الله عنه  ظاهر گردید و به دست یک فرد مجوسی مضروب و شورای پزشکی مرگ قطعی او را اعلام کرد ابداً جای تعجب نبود که فاروق رضی الله عنه  با یک حالتی از مسرت حرف پزشکان را تأیید کرد و حتی به پزشک انصاری صریحاً گفت: «لَوْ قُلْتَ غَیرَ ذلكَ لَكَذَّبْتُكَ» اگر غیر از مرگ قطعی من چیز دیگری را می‌گفتی شدیداً تو را تکذیب[35] می‌کردم».

فاروق رضی الله عنه  با این همه تقوا و پارسائی باز از عذاب خدا می‌ترسد

بنابراین فاروق رضی الله عنه  از این که التماس او مورد قبول خدا واقع و از این زندگی پرمشقت و تحمل بار سنگین امارت معاف و به زودی از این دنیا می‌رود، کاملاً شادمان است، اما از این که به زودی به جهان دیگر می‌رود و در حضور خدا حاضر و مورد محاسبه دقیق قرار می‌گیرد و تصفیه همه حساب‌ها با او به عمل می‌آید، و مطمئن است، نه او و نه هیچ انسانی و حتی کوه‌ها تاب تحمل یک ذره از قهر و غضب خدا را ندارد و شاید در دفتر اعمال او جرمی وجود داشته باشد که او از آن ناآگاه ولی خدا از آن آگاه است به طور کلی فاروق رضی الله عنه  از احتمال قهر و غضب خدا بیمناک به نظر رسید، و مسلمانان وقتی چنین حالتی را در او احساس کردند دسته دسته او را به این عبارت دلجویی می‌کردند: «تو را مژده باد که بعد از مرگ فوراً به بهشت[36] خدا می‌روی زیرا تو صحابی پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  کاملاً از تو راضی بوده و در حال امارت نیز چه خدمت‌ها به اسلام و به مسلمین کردی[37] و چه قدر حق را بالا بردی و عدالت[38]را گسترش دادی و فاروق رضی الله عنه  تقریباً در پاسخ تمام دسته‌ها فقط این طور جواب می‌داد: «از امارت من تعریف نکنید[39]، به خدا آرزو دارم که خدا خیر و شرش را برایم برابر و مساوی به حساب بیاورد به طوری که «لا اَجْرَ وَ[40] لا وِزْرَ» نه اجری و نه گناهی برای من به شمار آید و اما این که گفتید من صحابی پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  بوده‌ام و او از من راضی بوده این را قبول دارم و تمام امید من هم این است[41]»، و اما وقتی ابن عباس[42] در این باره به فاروق رضی الله عنه  گفت: «مژده باد تو را که بعد از مرگ فوراً به بهشت می‌روی، زیرا مسلمان شدن تو دین اسلام را قدرت[43] و عزت بخشید، و امارت تو جهان را از کفر رستگار کرد، و زمین را پر از عدل[44] و داد کردی» فاروق رضی الله عنه  در یک حالتی از مسرت به ابن عباس گفت: «تو هم حاضری که بر این کارهای من شهادت بدهید؟[45]» و علی[46] مرتضی رضی الله عنه  که در آن جا نشسته بود به ابن عباس گفت: «بگو بلی و در این شهادت من هم با تو هستم[47]» و فاروق رضی الله عنه  به این علت از ابن عباس توضیح خواست زیرا شنیده بود که ابن عباس از امارت او زیاد راضی نیست و این توضیح و بیان معلوم نمود که نه ابن عباس و نه علی مرتضی رضی الله عنه  و نه افراد دیگر هیچ کدام در شکل[48] کلی از امارت او ناراضی نبوده‌اند و شهادت صریح صحابی‌های آزاد و شجیع و بی‌باک مانند ابن عباس و علی مرتضی رضی الله عنه  تا حد زیادی قلب فاروق رضی الله عنه  را تسکین داده و مطمئن گردید که امارت ده ساله از مقام صحابی بودن او از این که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  از او راضی بوده، چیزی کسر نکرده است و با قلب شاد و پر از امید به رحمت خدا، با انجام دادن وصیت‌ها خود را برای رسیدن به حضور خدا آماده کرد.

وصیت‌های فاروق رضی الله عنه  

1ـ عبدالله را خواست و به او گفت: قرض و بدهی‌های مرا حساب کنید[49] و اگر افراد خانواده‌ام توانایی داشتند آن‌ها را به صاحبانش پرداخت نمایند و اگر آن‌ها توانایی نداشتند خانواده‌های قبیله بنی عدی و اگر آن‌ها هم توانایی نداشتند قریش آن‌ها را پرداخت نمایند و به جز این‌ها کمک را از کس دیگر مخواه[50] عبدالرحمن بن عوف پیشنهاد کرد که فعلاً این بدهی‌ها از بیت‌المال پرداخت گردد و بعد به بیت‌المال برگردانده شود. فاروق رضی الله عنه  از این پیشنهاد به شدت عصبانی گردید و گفت: «مَعاذَ الله زیرا تو و یارانت بعد از من می‌گویید به خاطر عمر این بدهی‌ها را از افراد خانواده عمر پس نمی‌گیریم و در نتیجه بار گناه این بدهی‌ها بر دوش من خواهد آمد» آن گاه بدهی‌های او را حساب کردند و در حدود هشتاد هزار درهم بود و به عبدالله گفت تو باید پرداخت این بدهی‌ها را تضمین و بر ذمه خود بگیری و عبدالله این ضمانت را قبول کرد و عبدالله بعد از وفات فاروق رضی الله عنه  در مدت کمتر از یک هفته از راه فروختن[51] خانه مسکونی فاروق رضی الله عنه  به معاویه این مبلغ را به عثمان رضی الله عنه  داد تا آن را به بستانکاران بدهد.

2ـ فاروق رضی الله عنه  بعد از پیدا کردن وسیله پرداخت بدهی‌ها به عبدالله گفت: «به نزد ام المؤمنین[52] عایشه رضی الله عنها  برو و بگو عمر سلام تو را می‌رساند، اما نگویید امیرالمؤمنین زیرا من از همین روز دیگر امیرالمؤمنین[53] نیستم، و به او بگویید که عمر خواهش کرد اجازه دهید که در کنار دو یارش به خاک سپرده شود» عبدالله به منزل ام المؤمنین عایشه رضی الله عنها  شتافت و دید برای فاروق رضی الله عنه  گریه می‌کند[54] و سلام و پیشنهاد فاروق رضی الله عنه  را به او عرض کرد، ام المؤمنین عایشه رضی الله عنها  فرمود من[55] این محل را برای خود می‌خواستم، اما به خدا حاضرم عمر را بر نفس خود ترجیح[56] دهم، و وقتی عبدالله برگشت و از دور کسی گفت: عبدالله آمد، فاروق رضی الله عنه  گفت: مرا بنشانید و با حالتی از بیم و امید[57] منتظر ورود عبدالله بود، و وقتی عبدالله وارد شد از او پرسید چه خبری داری؟ عبدالله گفت: آن چه تو می‌خواستی و ام المؤمنین عایشه رضی الله عنها  اجازه داد فاروق رضی الله عنه  در حالتی از نهایت مسرت گفت: الحمدلله هیچ امری برای من از این جایگاه مهم‌تر[58] نبود و ای پسرم این را هم به تو توصیه می‌کنم که بعد از آن که زندگی من به آخر رسید و آماده دفن شدم مرا بر تابوتی بگذارید و بر در خانه ام المؤمنین عایشه رضی الله عنها  بایستید و مجدداً از او اجازه[59] بخواهید، اگر اجازه داد مرا در کنار پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و ابوبکر رضی الله عنه  به خاک بسپارید و اگر اجازه نداد مرا به گورستان عمومی مسلمانان برگردانید[60]، زیرا می‌ترسم اجازه‌ای که امروز به من داده رعایت مقام و موقعیت مرا کرده باشد.

نزدیکی‌های غروب همان روز اول حادثه برخی از اصحاب تقاضا کردند، که فاروق رضی الله عنه  جانشینی را برای خویش معین[61] کند، فاروق رضی الله عنه  گفت: «اگر ابوعبیده یا سالم حالا زنده می‌ماندند، اولی یا دومی را جانشین خویش قرار می‌دادم و هرگاه خدا درباره آن‌ها از من سؤال می‌کرد می‌گفتم پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  درباره اولی فرموده: «امین امت[62] است» و درباره دومی فرموده: «به شدت خدا[63] را دوست دارد».

فاروق رضی الله عنه  رسم تعیین ولیعهد را باطل اعلام می‌کند

مُغیره گفت: من فرد بسیار خوبی را برای جانشینی تو سراغ دارم، فاروق رضی الله عنه  گفت: چه کسی است، مغیره گفت: پسرت عبدالله بن عمر، فاروق رضی الله عنه  با یک حالتی از عصبانیت گفت: «خدا تو را بکشد، به خدا این حرف را به خاطر خدا نگفتی[64]، خلافت باید از خانواده ما به کلی خارج شود، زیرا اگر چیز خوبی است ما سهم خود را گرفته‌ایم و اگر شر و رنج و مشقت است ما به حد کافی آن را تحمل کرده‌ایم، و اگر از غیر خانواده خود فردی را جانشین قرار دهم از ابوبکر رضی الله عنه  پیروی کرده‌ام و اگر هیچ کسی را به جانشینی خود تعیین نکنم از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  پیروی کرده‌ام،

اعضای شورای انتخاب جانشین

و من شش نفر را که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  تا آخرین لحظات زندگی از آن‌ها راضی بوده، یعنی علی و عثمان و عبدالرحمن بن عوف و سعد بن وقاص و طلحه و زبیر (رضی‌الله عنهم) اعضای[65] شورای انتخاب جانشین قرار می‌دهم تا در بین خود یکی از این شش نفر را برای جانشین من انتخاب نمایند و پسرم عبدالله نه به عنوان[66] عضو شورا بلکه به عنوان مشاور با آن‌ها همکاری کند.

فردای آن روز فاروق رضی الله عنه  اعضای شورا، به غیر از طلحه[67] که در شهر نبود به منزل خود دعوت کرد و ضمن اشاره به حساسیت اوضاع جهان اسلام به آن‌ها هشدار داد که هر اختلاف و تفرقه‌ای به وجود آید مسئول پیدایش عواقب آن شما هستید نه مردم مسلمان زیرا اختلاف هر قوم و ملتی ناشی از اختلاف[68] سران آن‌ها است، و به نظرم مردم امارت یکی از این سه نفر را (عبدالرحمن[69]، و عثمان رضی الله عنه  و علی رضی الله عنه ) قبول دارند، آن گاه نگاهی به علی رضی الله عنه  کرد[70] و گفت: «اگر چیزی از کارهای مسلمانان به تو واگذار گردید بنی هاشم را بر گرده مردم سوار نکنید» و بعد نگاهی به عثمان رضی الله عنه  کرد به او[71] گفت: «اگر چیزی از کارهای مسلمانان به تو واگذار گردید بنی امیه را بر گرده مردم سوار نکنید» و سپس نگاهی به عبدالرحمن کرد[72] و گفت: «اگر تو بر سر کار آمدی خویشان و نزدیکان خود را بر گرده مردم سوار نکنید» آن گاه فاروق رضی الله عنه  گفت: «برخیزید[73] و به منزل ام المؤمنین عایشه رضی الله عنها  بروید و گفتگو و مشورت‌ها را آغاز کنید و در میان خودتان یکی را برای امارت بر مسلمانان انتخاب نمایید» وقتی اعضای شورا بیرون رفتند، فاروق رضی الله عنه  گفت: «اگر این اَجْلَح (علی مرتضی رضی الله عنه  را انتخاب کنند[74] او به خوبی مردم را رهبری خواهد کرد» عبدالله گفت: «پس چرا نمی‌گویی[75] او را انتخاب کنند؟» فاروق رضی الله عنه  گفت: «نمی‌خواهم چه در حال حیات و چه بعد از مرگ کسی را به عنوان جانشین خود بر مسلمانان تحمیل نمایم[76]» و بعد از لحظاتی سر و صدای بحث و گفتگوی اعضای شورا از محل نزدیکی، به گوش می‌رسید عبدالله بن عمر از شنیدن این سر و صدا نگران شد از این که اختلافی در بین آن‌ها ایجاد شده باشد و گفت: «سبحان الله هنوز[77] امیرالمؤمنین رضی الله عنه  در حال حیات است آثار اختلاف ظاهر گشته است» فاروق رضی الله عنه  با شنیدن این حرف مجدداً آن‌ها را به منزل خویش احضار کرد و به آن‌ها گفت: «فعلاً از تشکیل جلسات[78] خودداری کنید و بعد از مرگ من تا سه روز[79] جلسات بحث و مشورت را تشکیل دهید،

قاطع‌ترین راه عملی برای جلوگیری از اختلاف

و در مدت این سه روز صُهَیب امام جماعت مسلمانان باشد و به طور حتم و قطع برای روز چهارم باید یکی از شما برای امارت انتخاب گردد[80]، و برای تحقق حتمی این مطلب به حضور اعضای شورا به دو مطلب زیر اکیداً دستور داد:

1ـ به ابوطلحه انصاری دستور[81] داد که در رأس پنجاه نفر مسلح برگزیده انصاری برگزاری این انتخابات را در مدت نام برده به عهده بگیرد.

2ـ به صهیب رومی، که او را در دوره انتقال قدرت، جانشین موقت خود قرار داده بود دستور داد که بعد از مرگ من تمام اعضای شورا را در اتاقی جمع کنید[82] و با اسلحه بر سر آن‌ها بایستید و هرگاه پنج نفر بر امارت یکی از آن‌ها متفق و یک نفر مخالفت ورزید با شمشیر سر او را بشکافید[83] و اگر چهار نفر بر امارت یکی از آن‌ها متفق و دو نفر مخالفت می‌ورزید با شمشیر سر این دو نفر را بزنید[84] و اگر سه نفر بر امارت یکی از آن‌ها و سه نفر دیگر بر امارت یکی دیگر از آن‌ها توافق کردند[85]، عبدالله بن عمر را حَکَم خود قرار دهند و اگر حَکَمیت عبدالله را قبول نکردند، عبدالرحمن بن عوف در هر دست‌های بود نظر این دسته را قبول کنید و دسته دیگر هم اگر بر مخالفت خود باقی ماندند آن‌ها را به قتل برسانید[86].

فاروق رضی الله عنه  با این تدبیر قاطع و حکیمانه مطمئن گردید که چهار روز بعد از مرگ او حتماً جانشینی برای او تعیین و جهان اسلام از بلای اختلاف و تفرقه بر سر قدرت و از بلوای جنگ‌های داخلی و از خطر تهاجم نیروهای خارجی و ارتش‌های روم و چین مصون خواهد ماند، و هنگامی که به ترتیب[87] مهاجرین و انصار و مردم مدینه و اهل شام و اهل عراق برای عیادت از او اجازه خواستند به همه آن‌ها اجازه[88] داد

آخرین توصیه‌های فاروق رضی الله عنه  به همه مسلمانان

و وقتی خواستند توصیه‌هایی به آن‌ها بکند فاروق رضی الله عنه  در نهایت صلابت و متانت و در حالی که پارچه سیاهی بر زخم‌های سرش پیچیده و از آن خون[89] جاری می‌شد در جواب گفت: «همه شما را توصیه می‌کنم که یک ذره و یک لحظه از کتاب خدا جدا نشوید زیرا شما مادامی که از قرآن پیروی کنید گمراه نمی‌شوید[90]، و به خلیفه بعد از خودم اکیداً توصیه[91] می‌کنم که:

1ـ نسبت به اصحاب مهاجرین نخستین، نهایت توجه را مبذول و حقوق آن‌ها را محفوظ و مقام آن‌ها را کاملاً محترم[92] بدارد.

2ـ اصحاب انصار چه اوس[93] و چه خزرج که قبل از مهاجرین در این شهر سکونت داشته و قبل از بقیه اهل این شهر ایمان آورده‌اند، و امکانات رشد ایمان و توسعه دین را فراهم نموده‌اند، باز مورد توجه و احترام کامل قرار دهد، و نیکویی نیکوکاران آن‌ها را قبول و از بدی‌های آنان صرف‌نظر نماید[94].

3ـ و هم چنین توجه خود را نسبت به اهالی تمام[95] شهرهای جهان اسلام مبذول دارد، زیرا اهالی این شهرها نیروی کمکی اسلام هستند و مالیات آن‌ها چیزی باشد اضافه از زندگی خودشان و به رضا و رغبت خود آن را بدهند[96].

4ـ و هم چنین توجه خود را نسبت به عشایر و عرب و[97] بادیه‌نشینان و روستائیان کاملاً مبذول بدارد[98] و با همه آن‌ها به خیر و نیکی رفتار نماید زیرا ریشه و اساس عرب و ماده اسلام این‌ها هستند، و چیزهایی که اضافه بر زندگی ثروتمندان آن‌ها است، از آنان بگیرد و به افراد بی‌چیز و کم بضاعت آنان برگرداند.

5ـ و هم چنین پیمان و تعهد خدا و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  را نسبت به اهل ذمه، افراد غیرمسلمان که تحت حمایت حکومت اسلام هستند، کاملاً رعایت کند و برای دفاع از آن‌ها با دشمنان و متجاوزین به آن‌ها بجنگد و در مقابل مالیاتی از آن‌ها نگیرد که پرداخت آن سبب مشقت و[99] رنج آن‌ها گردد.

آخرین وصیت‌های فاروق رضی الله عنه  

فاروق رضی الله عنه  بعد از توصیه‌های لازم به آن‌ها گفت: «برخیزید و از نزد من بیرون[100] بروید» آن گاه توصیه‌های لازم را به ارشد فرزندانش عبدالله نمود: «پسرم! ویژگی‌های[101] ایمان واقعی را داشته باشید که عبارتند از: روزه در گرم‌ترین روزهای تابستان و کشتار دشمنان با شمشیر، و شکیبایی در برابر مصائب و تکمیل وضو در روزهای سرد و تعجیل نماز در روزهایی که هوا ابری باشد و دوری از میگساری».

آن گاه فاروق رضی الله عنه ، که خود را برای سفر به جهان ابدیت کاملاً آماده کرده بود به عبدالله چنین گفت: «مانند اشراف مرا با مسک غسل ندهید ومانند افراد عادی[102] قبر را برای من بکنید و در کفن من زیاده‌روی نکنید زیرا اگر عمل من خوب نبوده باشد این‌ها برای من چه فایده‌ای دارند؟ راضی نیستم زنان در تشییع[103] جنازه من شرکت کنند، و راضی نیستم در توصیف من اوصافی گفته شود که من آن‌ها را ندارم[104]».

فاروق رضی الله عنه  روی بر خاک به حضور خدا می‌شتابد

عبدالله در حالی این وصیت‌ها را گوش می‌کرد که سر فاروق رضی الله عنه  بر ران او بود و مشاهده کرد بعد از این وصیت‌ها فاروق رضی الله عنه  کلمه شهادتین را تکرار می‌نماید[105] و به عبدالله گفت: رویم را بر خاک بگذارید[106] عبدالله گفت: «ران من و خاک چه فرقی دارد[107]» فاروق رضی الله عنه  گفت: «مادرت مباد رویم را بر خاک بگذار تا خدا بر من[108] رحم کند» و عبدالله رویش را بر خاک نهاد، و در همین حال بعد از تکرار شهادتین گفت: «وای بر من اگر خدا مرا نبخشد[109]» و چشمانش را بر هم نهاد و به حضور خدا شتافت و به جهان جاودانه پیوست[110]، و این صحابی بزرگ پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در حالی روی بر خاک به حضور خدا شتافت که به خاطر خدا پوزه کسراها و قیصرها و قدرتمندان جهان را به خاک مذلت مالیده بود، و در حالی روی بر زمین به حضور خدا شتافت که روی زمین را به انوار آیات کلام خدا روشن کرده بود و زمین را پر از عدل و داد دین خدا کرده بود و در دو قاره عظیم جهان پرچم دین خدا را به اهتزاز درآورده بود، چه قدر پرمعنی و الهام‌بخش و باشکوه است روی چنین بنده خدا را بر زمین خدا و در لحظه شتافتن به حضور خدا!! رحمت خدا و درود مؤمنان و فرشتگان خدا بر تو باد ای بزرگ صحابی پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  که با مسلمان شدن خود اسلام را قدرت و عزت بخشیدی و با امارت خود دین اسلام را در دو قاره گسترش دادی و بر اثر پیاده کردن قوانین اسلام در آسیا و آفریقا جهان را پر از عدل و داد اسلامی نمودی.

فاروق رضی الله عنه  بعد از آن که با آخرین درجه ترفیع شهادت وفات کرد طبق وصیت خویش مانند افراد عادی غسل و کفن گردید و برای برگزاری نماز بر او به مسجد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  [111] حمل و در بین منبر و مرقد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گذاشته شد و صُهَیب[112] صحابی غریب و کم‌بضاعت، که در دوره فترت و انتقال قدرت، جانشین موقت آن‌ها بود، با چهار تکبیر نماز جنازه[113] را بر او خواند، آن گاه جنازه فاروق رضی الله عنه  بر دوش اصحاب[114] به سوی خانه ام المؤمنین عایشه رضی الله عنها  حمل گردید[115] و بر در خانه ام المؤمنین رضی الله عنها  توقف کردند[116] و عبدالله بن عمر تنها وارد خانه شد و به ام المؤمنین رضی الله عنها  عرض کرد، عمر بن الخطاب رضی الله عنه  از تو اجازه[117] می‌خواهد، که در اتاق تو و در کنار دو یارش به خاک سپرده شود

اولین آرزو و آخرین آرزوی فاروق رضی الله عنه  

ام المؤمنین عایشه رضی الله عنها  در جواب گفت: «اُدْخُلْ بِسَلامٍ[118] = همراه سلام و کمال احترام ما وارد شوید». اولین آرزوی فاروق رضی الله عنه  این بود که به حدی از دو یارش (پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  و ابوبکر صدیق رضی الله عنه ) پیروی کند و دقیقاً راه آن‌ها را بپیماید که بعد از مرگ به همان جا برسد که آن‌ها در آن جا هستند و در دوره امارتش هرگاه کسی به او می‌گفت: «چرا تا این اندازه خود را از خوشی‌های زندگی محروم کرده‌ای؟ و این همه مشقت و رنج‌ها را تحمل می‌کنی؟» در جواب می‌گفت: «ااگر یک ذره از راه دو یارم[119] منحرف شوم در آخرت به جایی می‌رسم که آن‌ها در آن جا نیستند[120]» و آخرین آرزوی او نیز این بود که بعد از مرگ در کنار این دو یارش به خاک سپرده شود و بعد از مرگ هم از آن‌ها جدا نشود و همیشه و در هر حال با آن‌ها باشد و ندای ام المؤمنین عایشه رضی الله عنها  که گفت: « اُدْخُلْ بِسَلامٍ = اجازه دادم که فاروق رضی الله عنه  در اتاق من و در کنار پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و ابوبکر صدیق رضی الله عنه  به خاک سپرده شود» نوید تحقق آخرین آرزوهای فاروق رضی الله عنه  بود.

اصحاب همراه جنازه فاروق رضی الله عنه  وارد اتاق ام المؤمنین عایشه رضی الله عنها  و آرامگاه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  و ابوبکر رضی الله عنه  شدند و در کنار قبر ابوبکر صدیق رضی الله عنه [121] که سرش محاذی شانه رسول‌الله  صل الله علیه و آله و سلم  بود قبر فاروق رضی الله عنه  را کندند که سر او محاذی شانه ابوبکر صدیق رضی الله عنه [122] بود و تمام اعضای شورا (عثمان[123]، علی، زبیر، عبدالرحمن و سعد[124]، (طلحه در شهر نبود) (رضی الله عنهم)، با عبدالله بن[125] عمر جنازه فاروق رضی الله عنه  را با همکاری یکدیگر در قبر قرار دادند و او را دفن نمودند و مرتب کردن جسد در قبر به وسیله عبدالله بن عمر[126] پایان یافت و آن روز یکشنبه و نخستین روز[127] ماه محرم سال بیست و چهار هجری[128] بود. فاروق رضی الله عنه  سحرگاه روز چهارشنبه که چهار روز از آخرین ماه سال بیست و سه هجری باقی مانده بود مورد سوء قصد واقع شد و چهار روز[129] بر بستر و روز یکشنبه وفات یافت و به خاک سپرده شد و تمام زندگی او شصت[130] و سه سال و دوران امارت و خلافت او ده سال و پنج ماه[131] و بیست و یک روز بود.

شدت هول و هراس مسلمانان از وفات فاروق رضی الله عنه  

روزی که فاروق رضی الله عنه  به خاک سپرده شد هول و هراس و تأثری در میان عموم مسلمانان ایجاد گردید که این جمله: «كَاَنَّ القِیامَةَ قَدْ قامَتْ» گویی قیامت برپا گردیده» بر سر زبان‌ها افتاد و ناهار آن روز مسلمانان بر دور سفره‌های خویش جمع ولی از شدت تأثر کسی توانایی تناول غذا را نداشت[132] تا عباس عموی پیر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فریاد برآورد: «ای مردمان مسلمان! پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  رحلت فرمود و ما ناچار شدیم غذا را تناول کنیم و ابوبکر رضی الله عنه  وفات کرد و ما به ناچاری غذا را تناول کردیم و حالا که فاروق رضی الله عنه  وفات کرده ناچاریم غذایی را تناول[133] کنیم» و پس از آن که او دست کشید و لقمه‌ای تناول نمود مسلمانان نیز به پیروی از او لقمه‌هایی را تناول[134] نمودند و در همان حال که جمعیت‌های زن و مرد با زبان اشک و آه و ناله تأثر شدید خود را اظهار می‌داشتند، بزرگان اصحاب مهاجر و انصار نیز مانند علی رضی الله عنه [135] و عثمان رضی الله عنه [136] و عبدالله[137] بن مسعود و سعید بن[138] زید، و حذیفه[139] و ابوطلحه[140] و عباس و ابن[141] عباس و عبدالله بن[142] سلام و هم چنین[143] امهات المؤمنین عایشه و[144] حفصه رضی الله عنهما  داغ‌ترین قطعات ادبی را در مرثیه فاروق رضی الله عنه  و در جهت تأثر عمیق خویش از حادثه وفات او بر زبان[145] می‌راندند و افراد خانواده فاروق رضی الله عنه  عموماً در تأثر و ماتم غرق شدند و همسرش ام کلثوم دختر علی مرتضی رضی الله عنه  از فاطمه از همه داغدارتر و از همان لحظه شنیدن اعلامیه شورای پزشکی دایر بر مرگ حتمی فاروق رضی الله عنه  با گفتن: «وَاعُمَراه[146]» گریه و زاری را آغاز کرد و زنان دیگر را نیز به گریه و زاری درآورد و همسر دیگرش[147]،

مرثیه عاتکه همسر فاروق رضی الله عنه  بعد از وفات فاروق رضی الله عنه  

عاتکه دختر زید که به تقوی و پرهیزگاری و بلاغت و فصاحت معروف[148] بود داغ‌ترین قصاید خود را در مرثیه و ابراز تأثر از وفات فاروق رضی الله عنه  سرود و در پرتو اخگرهای داغ مصرع‌هایش نشان داد، که فاروق رضی الله عنه  با وجود خشونت زندگی و ظاهراً کم‌اعتنایی نسبت به آن‌ها گشوده است و عاتکه روی هم چهار قصیده را در مرثیه شوهرش فاروق رضی الله عنه  سرود و اینک نمونه هر یک از[149] آن‌‌ها:

«عِصْمَــــةٌ الناسِ وَ المُعینُ عَلی الّــدَ

 

هِرْوَغَیثُ المُنْتابِ و الــمَحْروبِ»

«قُلْ لِاَهْلِ الضَــــرّاءِ والَبْئُوسِ مُوتُوا

 

قَدْ سَقَتْهُ المَنُــونُ كَأسَ شُعُـوبِ»

«رَئُوفٌ عَلُی الأدْنی غَلیظُ عَلی العَدی

 

اَخــی ثِقَةٍ في الـنائِباتِ مُنیـبِ»

«مَتی ما یقُلْ لا یكْــذِبُ اللهُ، قَــــوْلَهُ

 

سَریـعٌ اِلی الخَیراتِ غَیرُ قَطُوبِ»

«جَـسَــدٌ لُفِّـــفَ في اَكْــفــانِــه

 

رَحْــمَةُ اللهِ عَلی ذاكَ الجَسَــدِ[150]»

صدای زنگ خطر و نخستین فاجعه بعد از وفات فاروق رضی الله عنه  

ساعت‌ها بعد از به خاک سپردن فاروق رضی الله عنه  و در خلأ اعضای شورا جلسه‌ای را برای انتخاب جانشین فاروق رضی الله عنه  تشکیل نداده بودند از زبان عبدالرحمن[151] پسر ابوبکر صدیق رضی الله عنه  این خبر انتشار یافت که یک روز قبل از سوء قصد به جان فاروق رضی الله عنه ، عبدالرحمن در پشت دیوای ابولؤلؤ و هرمزان و جُفَینَه (عیسوی مورد توجه و علاقه سعد بن وقاص) را دیده[152] که سر به سر هم گذاشته و بسیار سری و خصوصی با هم صحبت می‌کرده‌اند و ناگهان که عبد‌الرحمن را دیده‌اند فوراً از هم جدا و خنجری از دست آن‌ها به زمین افتاد که[153] همان خنجر بوده که ابولؤلؤ در سوء قصد از آن استفاده کرده است و وقتی یکی از پسران فاروق رضی الله عنه  به نام (عبیدالله[154]) این خبر را شنید،

ریختن خون‌های نابه‌حق!!

خون غیرت و حماسه عربی در رگ‌هایش جوشید و به قصد گرفتن انتقام پدرش به راه افتاد و هرمزان را به بهانه‌ای از منزلش دور کرد و در جایی خالی شمشیرش را بر فرق او نواخت و در حالی که گرمی شمشیر را بر فرق احساس کرد گفت: «لا اله الا الله[155]» وفات کرد، آن گاه خود را به جُفَینه رسانید و وقتی شمشیر را بر سر او فرود آورد، جُفَینه فوراً علامت صلیب[156] را با انگشت بر پیشانی خود کشید و با این شمشیر جُفَینه هم به قتل رسید، سپس خود را به منزل ابولؤلؤ رسانید و دختر کوچکش را، که فریاد می‌کشید من مسلمانم[157] به قتل رسانید، و به راه افتاد که همه اسیران مدینه را به قتل برساند[158] اما در این لحظه که خبر این فاجعه‌ها به اصحاب رسیده بود، امواجی از اصحاب مهاجرین در یک حالتی از هول و هراس خود را به او رسانیدند و او را منع و شدیداً تهدید نمودند[159] ولی او مانند ببر زخم خورده و خشم‌آلود مرتب شمشیر عریانش را تکان می‌داد و قسم می‌خورد که دیگران را نیز به قتل می‌رسانم و حتی تلویحاً برخی از مهاجرین را نیز تهدید نمود[160] ولی عمرو بن عاص او را این قدر سرگرم کرد که ناگاه شمشیرش را از او ربود و سعد بن وقاص رسید و با او دست به گریبان و هر یک موی سر یکدیگر را می‌کشیدند تا کسانی آن‌ها را از یکدیگر[161] جدا کردند و در این لحظه عثمان رضی الله عنه  یکی از اعضای شورا، رسید و به درخواست عمومی، اصحاب را وادار کرد عبیدالله را تا انتخاب جانشین فاروق رضی الله عنه  و رسیدگی به مجازات او زندانی کنند[162].

تسریع در کار انتخابات

و همین اتفاق ناگوار و ترس از اتفاقات امثال این فاجعه مأمورین تشکیل و برگزاری انتخابات را به سرعت و جدیت هر چه بیشتر در عمل وادار نمود، و صهیب[163]، قائم مقام موقتی فاروق رضی الله عنه  و مأمور تشکیل شورا، اعضای شورا را، علی، عثمان، عبدالرحمن، سعد بن وقاص و زبیر (طلحه در مسافرت و سعد نماینده او بود) (رضی الله عنهم) در اتاق ام المؤمنین عایشه رضی الله عنها [164] جمع کرد، و عبدالله بن عمر را نیز به عنوان مشاور در آن جا حاضر نمود و ابوطلحه انصاری نیز در رأس پنجاه نفر افراد برگزیده و مسلح انصار بر دم در ایستاده و علاوه بر تأمین امنیت و اجرای فرمان‌های صُهیب که رئیس و ناظر شورا بود عبور و مرور و توقف کسانی دیگر را در[165] حومه آن خانه شدیداً، منع می‌کردند و حتی به عمرو بن عاص و مغیره بن شَعبه (از استانداران پرقدرت زمان فاروق رضی الله عنه ) اجازه ندادند که بر در خانه بایستند و فوراً آن‌‌ها[166] را دور کردند و صهیب در حالی که شمشیر در دست داشت بر سر اعضای شورا ایستاده بود منتظر عاقبت مشورت‌های آن‌ها و آماده اجرای وصیت‌های فاروق رضی الله عنه  بود و جلسه بحث و مشورت و مذاکرات، با شور و حماسه آغاز گردید، ایشان گفت: « قسم به کسی که جان عمر رضی الله عنه  را گرفت بیش از سه روز شما را مهلت[167] نمی‌دهم».

بعد از مدت‌ها جر و بحث عبدالرحمن پیشنهاد کرد که سه نفر حق خود را به سه نفر دیگر حواله کنند و زبیر حق خود را به علی و طلحه حق خود را به عثمان و سعد حق خود را به عبدالرحمن واگذار کرد[168]، آن گاه عبدالرحمن گفت: «کدام یک از شما نیز از حق خویش دست برمی‌دارد، در حالی که خدا و دین را بر خود ناظر بداند و یکی از دو نفر بقیه را انتخاب[169] نماید؟» عثمان و علی رضی الله عنهما  هر دو سکوت کردند و هیچ کدام برای این کار آماده نشدند[170] و عبدالرحمن گفت: «من خودم برای این کار حاضرم و خدا و دین را بر عملکرد خویش ناظر می‌دانم و در انتخاب بهترین از شما تلاش خود را به کار می‌اندازم» عثمان و علی رضی الله عنهما  هر دو موافقت کردند[171] و با این که عبدالرحمن از همین لحظه می‌توانست یکی از آن دو را انتخاب کند ولی چون انتخاب مربوط به همه مسلمانان بود بدون مراجعه به آراء عمومی و تحقیق و مشورت با مسلمانان از انتخاب یکی از آن دو خودداری کرد و تمام ساعات شب و روزهای باقیمانده را در نظرخواهی از فرماندهان[172] سپاه و بزرگان اصحاب مهاجر و انصار و اقشار مختلف مردم از زنان و مردان و حتی[173] نوجوانان مصروف نمود و برایش معلوم شد که اکثریت قاطع مسلمانان، بیشتر به امارت کدام یک از این دو نفر (علی و عثمان رضی الله عنهما ) تمایل دارند[174]، و در آخرین ساعت‌های شب چهارم، که مدت انتخابات[175] پایان یافته بود، عبدالرحمن، علی و عثمان رضی الله عنهم  را به منزل خواهرزاده‌اش (مسوَر[176] پسر مخرمه) دعوت کرد، و مجدداً از آنان تعهد گرفت، که بعد از لحظات دیگر، هر کدام از آنان را انتخاب کرد دیگری باید راضی و از انتخاب شده اطاعت[177] نماید آن گاه عبدالرحمن همراه علی و عثمان رضی الله عنهما  در تاریکی سحرگاه روز چهارم راهی مسجد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گردید[178]، و چون قبلاً عبدالرحمن تمام مسلمانان را برای اعلام نتیجه انتخابات به مسجد دعوت کرده بود، وقتی همراه علی و عثمان رضی الله عنهما  به مسجد وارد شدند جمعیت به حدی فشرده و چسبیده به هم نشسته بودند که عثمان رضی الله عنه ، که مرد کم‌رویی بود، در قسمت پائین مسجد جایی پیدا کرد و نشست[179] و جمعیت مسلمانان در حالی که موج می‌زد نماز صبح[180] را به امامت صهیب انجام دادند و عبدالرحمن در حالی که شمشیری را حمایل خود کرده و همان عمامه‌ای که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به او بخشیده بر سرش پیچیده بود، چند پله از منبر بالا رفت، و بعد از کمی توقف و خواندن چند جمله دعا، که مردم آن‌ را نمی‌شنیدند، خطاب به عموم گفت: «ای مردم من در این مدت چه به طور سری و چه به طور آشکار، درباره خلافت یکی از این دو (علی و عثمان رضی الله عنهما ) از همه شماها نظرخواهی کرده‌ام، و حالا باید یکی از آنان را انتخاب کنم» آن گاه با صدای بلند گفت: «ای علی رضی الله عنه  بیا جلو» علی رضی الله عنه  جلو آمد و در زیر منبر[181] ایستاد، و عبدالرحمن دست او را گرفت و به او گفت: «با من تعهد می‌کنی که اگر تو را انتخاب کنم، به کتاب خدا و سنت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و روش ابوبکر رضی الله عنه  و عمر رضی الله عنه  رفتار کنی؟[182]» علی رضی الله عنه  در جواب گفت: «اللّهُمَّ لا، وَ لَكُنْ عَلی جُهْدی مِنْ ذلِكَ وَ طاقَتی» خدایا نه، و بلکه تعهد می‌کنم به اندازه توانایی خویش و تلاش‌هایی را که در این راه مبذول می‌دارم، رفتار کنم» عبدالرحمن دست علی رضی الله عنه  را رها کرد و گفت «عثمان رضی الله عنه  برخیز[183] بیا جلو» و عبدالرحمن دست او را گرفت و گفت: «با من تعهد می‌کنی که اگر تو را انتخاب کنم، به کتاب خدا و سنت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و روش ابوبکر رضی الله عنه  و عمر رضی الله عنه  رفتار کنی؟» عثمان رضی الله عنه  در جواب گفت: «اللهُمَّ نَعَمْ[184] = خدایا بلی» و عبدالرحمن بعد از شنیدن این جواب در همان حالی که دست عثمان رضی الله عنه  را گرفته بود، سرش را به سوی سقف مسجد بلند کرد و سه مرتبه گفت: «اللّهُمَّ اسْمَعْ[185] وَاشْهَدْ» خدایا تو بشنوید و شاهد باشید» آن گاه با صدای بلند گفت: «اللّهُمَّ اِنّی قَدْ خَلَعْتُ ما في رَقَبَتی مِنْ ذلِكَ في رَقَبَةِ عُثمانَ[186]» خدایا: اینک آن چه را در این باره بر ذمه من بود، از ذمه خویش جدا و بر ذمه عثمان گذاشتم» و مردم با شنیدن این جمله‌ها برای بیعت با عثمان رضی الله عنه  به سوی[187] منبر هجوم آوردند، و عثمان رضی الله عنه  را در زیر منبر پوشانیدند در این هنگام عبدالرحمن از پله‌های منبر بالا رفت و در جای پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نشست و عثمان رضی الله عنه  نیز در پایین او بر پله دوم نشست[188] و مردم با او بیعت می‌کردند و علی مرتضی رضی الله عنه  طبق تعهد خود نخستین کسی بود که با او بیعت کرد[189] و برخی می‌گویند در آخر مردم با او بیعت نمود و پس از آن که مسلمانان با عثمان رضی الله عنه  بیعت کردند نخستین قضیه‌ای که می‌بایستی به عنوان امیرالمؤمنین درباره آن دستوری صادر نماید مجازات عبیدالله بن عمر بود که به ناحق هرمزان و جفینه و دختر کوچک ابولؤلؤ را به قتل رسانیده بود و عثمان رضی الله عنه  وقتی درباره مجازات عبیدالله در مسجد با اصحاب مهاجر[190] و انصار مشورت کرد علی مرتضی رضی الله عنه  گفت[191]: «طبق دین اسلام باید قصاص شود» و اکثر مهاجرین نیز بر این عقیده بودند ولی برخی قتل عبیدالله را روا نمی‌داشتند و می‌گفنتد: «دیروز پدرش و امروز خودش چه طور کشته شود» و به درخواست عمرو بن عاص[192] که گفت: «این قضیه در دوران خلافت تو روی نداده است» عثمان رضی الله عنه  از مال خود دیه آن‌ها را داد[193] و عبیدالله را بخشید.

 


خاتمه:
كلمات قصار فاروق اعظم
 رضی الله عنه

1ـ در مورد دانش و شئونات علما

اِقّرواءُ وَالقُرآنَ تُعْرَفَوا بِهِ، وَاعْلَمُوا بِهِ تَكُونُوا مِنْ اَهْلِهِ.[194]

1ـ قرآن بخوانید، با آن معروف می‌شوید، و به قرآن عمل کنید، از اهل قرآن (مسلمان واقعی) خواهید شد.

**

اِذا رَأیتُمْ القارِیءَ یحِبُّ الأَغْنِیاءَ فَهُوَ صاحبُ الدُّنْیا.[195]

2ـ هرگاه دیدید که قرآن‌خوان، سرمایه‌داران را دوست می‌دارد (فروتنی و تعارف زیاد) پس او اهل دنیا و مال‌اندوزی است.

**

اِذا رَئَیتُمُوهُ یلْزَمُ السلطانِ مِنْ غَیرِ ضَرُورَةٍ فَهُوَ لِصٌّ![196]

3ـ و هرگاه قرآن‌خوانی را دیدید، که در شرایط غیرضروری خود را به قدرتمندان نزدیک می‌کند، او دزد است.

**

تَعَلَّموا الْعِلْمَ وَ عَلِّمُوهُ النّاسَ، وَ تَعَلَّمُوا الوِقارَ وَ السَّكینَةَ، وَ تَواضَعُوا لِمَنْ تَعَلَّمْتُمْ مِنْهُ العِلْمَ، وَ تَواضَعُوا لِمَنْ عَلَّمْتُمُوهُ الْعِلْمَ، وَ لا تَكُونُوا مِنْ جَبائِرَة العُلَماءِ فَلا یقُومُ عِلْمُكُمْ بِجَهْلِكُمْ.[197]

**

4ـ در فراگرفتن علم تلاش و کوشش کنید، و آن چه یاد گرفتید به مردم یاد بدهید، و همراه علم، متانت و وقار و سنگینی را نیز یاد بگیرید، هم نسبت به کسانی که علم را از آن‌ها فراگرفتی و هم نسبت به کسانی که علم را به آن‌ها یاد دادی کاملاً متواضع باشید و از علمای مغرور و متکبر نباشید، که علم و آگاهی شما جهل و نفهمی شما را راست نکند!

**

لا تُبْغِضُو اللهَ اِلی عِبادِهِ.[198]

5ـ (در مواعظ)، خدا را تنها مظهر قهر و غضب معرفی نکنید!

**

كُونُوا اَوْعِیهَ الكِتابِ وَ ینابیعَ العِلْمِ.[199]

6ـ مانند ظروف و جلد قرین کتاب بشوید، و بر اثر ملازمه کتاب سرچشمه‌های فوران علم شوید.

**

لازِمُوا كِتابَ اللهِ وَ سُنَّةَ رَسُولِ اللهِ، اَلْأِقْتِداءُ وَ لا اِبْتِداءٌ، اَلْأِتِّباعُ وَ لا اِبْتِداعٌ.[200]

7ـ به قرآن و احادیث پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  بچسبید، از قرآن و حدیث پیروی کنید از خود چیزی نگویید، آن چه در قرآن و حدیث است آن را بگویید چیزهای تازه ابداع نکنید.

**

اَعَزَّكُمُ اللهُ بِالأِسْلامِ فَمَهْما تَطْلُبونَ العِزَّةَ بِغَیرِهِ یذِلُّكُمْ اللهُ.[201]

8ـ خدا به وسیله دین اسلام به شما عزت بخشیده است هرگاه بخواهید به وسیله غیر از اسلام عزت پیدا کنید خدا شما را خوار و ذلیل خواهد کرد.

**

تَفَقَّهُوا قَبْلَ اَنْ تَسُودُوا.[202]

9ـ قبل از جستجوی مقام، علم و اطلاعات کافی را کسب کنید.

**

تَجالَسُوا مَعَاً فَاِنَّهُ اَدْوَمَ لِاُلْفَتِكُمْ وَ اَهْیبُ لَكُمْ عِنْدَ النّاسِ.[203]

10ـ سعی کنید (شما علما) با هم بنشینید و جلسه‌هایی را تشکیل دهید تا الفت شما بردوام و هیبت شما در نزد مردم بیشتر شود.

**

2ـ توصیه‌ها در مورد امارت و مدیریت‌ها

مَنْ سَرَّهُ بُحْبَوحَةُ الْجَنَّةِ فَلْیلْزَمِ الجَماعَةَ.[204]

11ـ کسی که آرزو می‌کند که به وسط بهشت می‌رود باید در میان توده‌های مردم باشد، و از مردم خود را جدا نکند.

**

مَتی اسْتَعْبَدْتُمُ النّاسَ وَ قَدْ وَلَدَتْهُمْ اُمَّهاتُهُمْ اَحْراراً.[205]

12ـ از چه زمانی مردم را عبد و بنده‌های خود ساخته‌اید؟ در صورتی که مادران، آن‌ها را آزاد به دنیا آورده‌اند!

**

اَیما والٍ ظَلَمَ اَحَداً ظلامَةً فَرُفِعَتْ اِلی فَلَمْ اُغَیرْها، فَاَنا ظَلَمْتُهُ.[206]

13ـ هر استاندار و فرمانداری بر کسی ستم روا داشت و آن کس پیش من از آن‌ها شکایت کرد و من آن‌ها را عزل نکردم ستمگر منم.

**

اُریدُ لِلْأمارة رَجُلاً اِذا كانَ في القَوْمِ وَ لَیسَ اَمیرَهُمْ كَاَنَّهُ اَمیرُهُمْ وَ اِذا كانَ اَمیرَهُمْ كانَ كَاَنَّهُ َرَجُلٌ مِنْهُمْ.[207]

14ـ من کسی را برای فرمانروایی می‌پسندم که اگر در میان مردم بود و فرمانروا نبود، مانند فرمانروای آنان احساس مسئولیت کند و اگر فرمانروا بود، از حیث برابری و تواضع هم چون فردی از آن‌ها باشد.

**

یا مُغَیرَةٌ لِیأمَنْكَ الاَبْرارُ، وَ لِیخَفْكَ الفُجّارُ.[208]

15ـ این مغیره (یکی از استانداران) طوری رفتار کنید که نیکوکاران از تو امین و بدکاران از تو هراسناک باشند.

**

مَنْ وَلّی اَمْرَ المُؤْمِنینَ فَلا یخافُ لَوْمَةَ لایمٍ.[209]

16ـ کسی که انجام دادن کار مسلمانان را به عهده بگیرد، از سرزنش سرزنش‌کنندگان باکی نخواهد داشت.

**

اَخیفُوا الهَوامَ قَبْلَ اَنْ تُخیفَكُمْ.[210]

17ـ بر کارهای مهم و رعب‌آور مسلط شوید و آن‌ها را بترسانید قبل از آن که آن‌ها تو را بترسانند.

**

لا یقیمُ اَمْرَ الله اِلاّ رَجُلٌ لا یضالِعُ وَ لا یصانِعُ وَ لا یتَّبِعُ الهَوی.[211]

18ـ فرمان خدا را به درستی اجرا نمی‌کند مگر مردی که موضع‌گیری و سازشکاری و خودخواهی نداشته باشد.

**

لا یصلح لهذا لأمر الا اللین، من غیر ضعف و القوی من غیر عنف.[212]

19ـ شایسته فرمانروایی نیست مگر کسی که نرمخو باشد اما نه به علت ضعف، و قدرتمند باشد اما نه اهل خشونت و سخت‌گیری.

**

اَلی اللهِ اَشْكُو ضَعْفَ الاَمینِ وَ خِیانَةَ القَوِی.[213]

20ـ شکوای این (معضل اداری) را پیش خدا می‌برم که افراد امین از حیث کار و فعالیت ناتوان، و افراد فعال خائن باشند.

**

اَبَتِ الدَّنا نیرُ اِلاّ اَنْ تَبْرُزَ اَعْناقُها.[214]

21ـ دینارها نمی‌توانند گردن‌های خود را نشان ندهند و بالاخره ثروت‌های نامشروع فرمانروایان ظاهر می‌گردد.

**

عُلی كُلِّ خائِنٍ اَمینانِ: اَلْماءُ وَ الطّینُ.[215]

22ـ دو مأمور امین بر هر فرد خائنی گماشته شده است: آب و گِل (ساختمان‌های مجلل اسرار خیانت کارمندان را فاش می‌کنند).

**

ما وُلِّی اَحَدٌ اِلاّ حامَ عَلی قَرابَتِهِ فَرُعِی في غَیبَتِهِ.[216]

23ـ غرور فرمانروایی نباید رابطه خویشاوندی و عطوفت را قطع نماید، تا در غیاب او حق خویشاوندی او را نیز رعایت کند.

**

مَنْ اسْتَعْمَلَ رَجُلاً لِمَوَدَّةِ اَوْ قَرابَةٍ لا یحْمِلُهُ عَلی اِسْتِعْمالِهِ اِلاّ ذلِكَ، فَقَدْ خانَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ الُمؤمِنینَ، وَ مَنْ اسْتَعْمَلَ رَجُلاً فاجِراً وَ هُوَ یعْلَمُ فاجِرٌ فَهُوَ مِثْلُهُ.[217]

24ـ هر امیری، فردی را فقط به علت دوستی یا خویشاوندی بر پست و مقامی نصب کند، به خدا و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و مؤمنین خیانت ورزیده است و هر امیری فرد ناپاک و خائنی را، با علم و اطلاع بر ناپاکی او، بر پست و مقامی بگمارد، آن امیر مثل آن فرد ناپاک و خائن است.

**

لَیسَ العاقِلُ الَّذی یعْرِفُ الشَّرَّ، وَ لكِنَّهُ الَّذی یعْرِفُ خَیر الشَّرَینَ، مَن لَمْ یعْرِفْ الشَّرَّ یقَعْ فیهِ.[218]

25ـ عاقل آن نیست که شر را از خیر تو تمیز دهد، بلکه عاقل آن است که در بین دو شر بهترین آن‌ها را برگزیند، و کسی که از شر آگاه نباشد، در آن می‌افتد.

**

مَنْ لَمْ ینْفَعْهُ ظَنُّهُ لَمْ ینْفَعْهُ عَینُهُ.[219]

26ـ کسی که درک و فراستش (در تشخیص فسادها) به فریادش نرسد، مشاهدات او چندان فایده نخواهد داشت.

**

لَسْتُ بِخِبٍّ وَ لا الخِبُّ یخْدَعُنی.[220]

27ـ من فریبکار نیستم، و فریبکار نیز مرا فریب نمی‌دهد.

**

اَشْقی الوُلاةِ مَنْ شَقِیتْ بِهِ رَعِیتُهُ.[221]

28ـ بدبخت‌ترین فرمانروایان کسی است که زیردستانش به وسیله او بدبخت و سیه‌روز شوند.

**

قال رَجُلٌ: اِتَّقِ اللهَ یا عُمَرُ! (وَ اَكْثَرَ عَلَیهِ) فَقالَ لَهُ قائِلٌ اُسْكُتْ فَقَدْ اَكْثَرْتَ عَلی اَمیرالمُؤْمِنینَ فَقالَ لَهُ عُمَرُ دَعَهُ لا خَیرَ فیهِمْ اِنْ لَمْ یقُولُوها وَ لا خَیرَ فینا اِنْ لَمْ نَقْبَلْ.[222]

29ـ مردی گفت: ای عمر از خدا بترسید! (و چند مرتبه تکرار کرد). دیگری به آن مرد گفت خاموش باشید تو چند مرتبه این حرف را زدی! عمر گفت: بگذار حرف خود را بزند، زیرا اگر این حرف‌ها را نزنند هیچ خیری در آن‌ها نیست و ما نیز اگر این حرف‌ها را قبول نکنیم خیری در ما نیست.

**

3ـ توصیه‌ها درباره قضاوت و داوری

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ مِنْ عَبْدِاللهِ عُمَرَ اَمیر المُؤْمِنینَ اِلی عَبْدِاللهِ بِن قَیسٍ (اَبی موسی اَشْعَری) سَلامٌ عَلَیكَ، اَمّا بَعْدُ: فَاِنَّ القَضاءَ فَریضَةٌ مُحْكَمَةٌ وَ سُنَّةٌ مُتَّبَعَةٌ. فَافْهُمْ اِذا اُدْلِی اِلَیكَ وَانْفِذْ اِذا تَبَینَ لَكَ فَاِنَّهُ لا ینْفَعُ حَقُّ لا نِفاذَلَهُ.

اَعدل بَینَ النّاسِ في مَجْلِسِكَ وَ وَجْهِكَ، حَتّی لا یطْمَعَ شَریفٌ في حَیفِكَ وَ لا ییئِسَ ضَعیفٌ في عَدْلِكَ، اَلْبَینَةُ عَلی مَنْ ادَّعی وَ الیمینُ عَلی مَنْ اَنْكَرَ، وَ الصُّلْحُ جایزٌ بَینُ المُسْلِمینَ اِلاّ ما اَحَلَّ حَراماً اَوْ حَرَّمَ حَلالاً، وَ لا یمْنَعْكَ قَضاءٌ قَضَیتَهُ بِالاَمْسِ فَراجَعْتَ فیه نَفْسَكَ وَ هُدیتَ لِرُشْدِكَ اَنْ تَرْجِعَ اِلی الحَقَّ، فَاِنَّ الحَقَّ لا یبْطِلُهُ شَیئی وَ مُراجَعَةٌ الحَقِّ خَیرٌ مِنْ التَّمادی في الباطِلِ الفَهْمَ الفَهْمَ فیما تَلَجْلَجَ في صَدْرِكَ مَمّا لَیسَ في كِتابٍ وَ لا سُنَّةٍ، وَ اعْرِفْ الاَشْیاءَ وَ الاَمْثالَ ثُمَّ قِسِ الاُمُورَ عِنْدَ ذلِكَ وَ اعْمِدْ اِلی اَحَبِّها اِلی اللهِ وَ اشْبِهَها بِالحَقِّ فیما تَری.

وَ اجْعَلْ لِمَنْ ادَّعی حَقّاً غایباً اَوْ بَینَةً اَمَداً ینْتَهی اِلَیهِ، فَاِنْ اَحْضَرَ بَینَتَهُ اَخَذْتُ لَهُ بِحَقِّهِ وَ اِلاّ اسْتَحْلَلْتَ عَلَیهِ القَضاءَ فَاِنَّ ذلِكَ اَنْفی لِلشَكِّ وَ اَجْلی لِلعَمی وَ اَبْلَغَ في العُذْرِ.

وَ المُسْلِمُونَ عدُولٌ في الشَّهادَةِ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ اِلاّ مَجْلوداً اِلی حَدِّ اَوْ مُجْرِیاً عَلَیهِ شَهادَةَ زُورٍ اَو ظَنیناً في وَلاءٍ اَوْ قَرابَةٍ فَاِنَّ اللهَ قَدْ تَوَلّی مِنْكُمُ السَّرائِرَ وَ دَرَءَ عَنْكُمْ الشَبهاتِ.

وَ اِیاكَ وَ القَلَقَ وَ الضَجْرَ وَ التَاذِّی بِالنّاسِ، وَ التَنَكُّرَ لِلْخُصُومِ في مَواطِنِ الحَقِّ الَّتی یوجِبُ اللهُ بِها الاَجْرَ وَ یحْسِنُ الذُّخْرَ فَاِنَّهُ مَنْ یخْلُصْ نِیتَهُ فیما بَینَهُ وَ بَینَ الله تَبارَكَ وَ تَعالی وَ لَوْ عَلی نَفْسِهِ یكْفِهِ اللهُ ما بَینَهُ وَ ما بَینَ النّاسِ، وَ مَنْ تَزَینَ لِلنّاسِ فیما یعْلَمُ اللهُ خِلافَهُ مِنْهُ، شانَهُ اللهُ وَ هَتَكَ سِتْرَهُ وَ اَبْدی فِعْلَهُ فَما ظَنُّهُ بِثَوابٍ عِنْداللهِ عَزَّوَجَلَّ في عاجِلِ رِزْقِهِ وَ خَزاینِ رَحمَتِهِ، وَالسّلامُ.[223]

30ـ به نام خدای بخشنده‌ی مهربان از طرف بنده‌ی خدا عمر امیر‌المومنین بسوی عبدالله بن قیس (ابو‌موسی اشعری) سلام علیک و بعد آگاه باشید که قضاوت و داوری فریضه‌ای است مشخص و غیرقابل تردید و روشی است پیروی شده هر گاه دعوایی را پیش تو آوردند اول سعی کنید که بفهمید حق به طرف کیست آن گاه فوراً این حکم را اجرا کنید زیرا حقی که تنفیذ نشود سودی ندارد.

در مجلس قضاوت خود ودر رویاروی خود در بین مردم مساوات برقرار کنید تا فرد محترم و قدرتمند به جانبداری تو امید‌وار نگردد و فرد ضعیف و گمنام از عدالت تو مأیوس نشود، اقامه‌ی دلیل وظیفه‌ی کسی است که ادعا می‌کند و سوگند حق کسی است که دعوی را انکار می‌کند، و صلح در بین مسلمانان جایز است مگر این حرامی را حلال و حلالی را حرام نماید، و قضاوتی را که دیروز انجام داده‌ای و امروز به خود آمده‌ای و به حق و واقعیت برگردی زیرا حق قدیم است و هیچ چیزی را باطل نمی‌کند و برگشتن به حق از استمرار در باطل، خیلی بهتر است.

در حکم مسائلی که در قرآن و حدیث حکم آن‌ها معلوم نیست و حکم آن‌ها به ذهن شما خطور می‌کند زنهار مواظب باشید و اشیاء و نظایر آن‌ها را شناسایی کنید سپس حکم مسائل را از راه قیاس و موازنه معلوم نمائید و سعی کنید حکم این نوع مسائل طوری باشد که به نظر خودت خدا آن را دوست‌تر داشته و به حق و واقعیت نزدیک‌تر باشد.

برای کسی که حقی را بر شخص غایب یا وجود شاهد غایبی را ادعا می‌کند مدت لازم و کافی را تعیین کنید سپس در صورت احضار شاهد حق را برای او می‌گیرید و الا علیه او حکم صادر خواهید کرد. و این مهلت و تحقیق تردید را بهتر از بین می‌برد و تاریکی و ناآگاهی را بیشتر روشن می‌کند و برای رفع عذر و بهانه مؤثرتر است.

و مسلمانان از حیث شهادت بعضی علیه بعضی دیگر عموماً اهل عدالت هستند مگر افرادی که حد شرعی درباره آن‌ها اجرا شده است یا شهادت نابحق داده باشند یا در روابط خویشاوندی و آزاد کردن برده‌ها اتهاماتی بر آن‌ها وارد شده باشد زیرا تنها خداست که بر اسرار درونی شما مسلط و شما را از شبهه‌ها و اشتباهات غیرعمدی معاف کرده است.

و زنهار! مخصوصاً مواظب باشید به هنگام قضاوت رعب و هراس و ترس و اذیت را برای مردم ایجاد نکنید و نسبت، به مراجعین خود را ناشناس و ترش‌رو نشان ندهید در مواضع تشخیص حق که خدا اجرای آن را واجب و آن را ذخیره بسیار خوب روز آخرت قرار داده است، زیرا کسی که بنیه و بین الله حتی به زیان خودش نیز، نیتش پاک و خالص باشد خدا در امر بین او و بین مردم کافی است و بهترین پاداش را به او می‌دهد و اما کسی که در نظر مردم خود را آراسته نشان دهد در اموری که خدا خلاف آن‌ها را از او می‌داند، خدا او را معیوب می‌کند و اسرار دورویی او را فاش می‌سازد و کارش را آشکار می‌کند، و پیش خود حساب کنید که هم چنین فردی از اجر و ثواب خدای عزوجل و رزق او و خزاین رحمت او تا چه اندازه محروم خواهد شد.

**

لَیسَ الرَّجُلُ بِمَأْمُونٍ علی نَفْسِهِ اِنْ وَجَعْتَهُ.[224]

31ـ انسان در صورت شکنجه و تعذیب نسبت به نفس خویش امین نیست (اقرار و اعتراف بر اثر شکنجه ارزش قضائی ندارد).

**

لَیسَ الرَّجُلُ بِمَأْمُونٍ عَلی نَفْسِهِ اِنْ اَخَفْتَهُ اَوْ حَبَسْتَهُ اَنْ یقِرَّ عَلی نَفْسِهِ.[225]

32ـ هرگاه کسی را با رعب و هراس و زندانی کردن به اعتراف و اقرار ناچار کردی این اعتراف ارزش قضایی ندارد زیرا انسان در چنین شرایطی نسبت به نفس خود امین نیست و به خود خیانت می‌کند.

**

4ـ در مورد ارزش کار کردن و زندگی آبرومندانه

اُحَذِّرُكُمْ عاقِبَة الفِراغِ فَاِنَّهَ اَجْمَعُ اَبْوابِ الْمَكْروهِ مِنَ الْمُسْكِرِ.[226]

33ـ شما را از عواقب وخیم بیکاری برحذر می‌دارم، زیرا بیکاری خیلی بیشتر از حالت مستی درهای فساد را بر روی شما می‌گشاید.

**

اِنْ كانَ الشُغْلُ مُجْتَهِداً فَالْفِراغُ مُفْسَدَةٌ.[227]

34ـ اگرچه تلاش و کار کردن طاقت‌فرسا و مشقت‌آور است ولی بیکاری مرکز فوران فساد اخلاقی است.

**

حِرْفَةٌ یعاشُ بِها خَیرٌ مِنْ مَسْئَلَةِ النّاس.[228]

35ـ هر کاری، هر چند ناقابل و ناچیز، باز خیلی بهتر از تکدی و توقع از مردم است.

**

اَلاِجْتِهادُ خَیرُ بِضاعَةٍ.[229]

36ـ تلاش و کوشش و کار بهترین سرمایه زندگی است.

**

اِبْتَغُوا الرِّزْقَ مِنْ خَبایا الْاَرْضِ.[230]

37ـ روزی خود را از جوف و بطن زمین به دست بیاورید (کارهای تولیدی کشاورزی و استخراج معادن).

**

اَلْمُتَوَكِّلَ عَلی اللهِ یلْقی حَبَّةً في الاَرْضِ وَ یتَوَكَّلُ عَلی اللهِ.[231]

38ـ اهل توکل واقعی دانه‌ای را بر زمین می‌پاشد، و برای رشد و بهره‌گیری از آن بر خدا توکل می‌کند.

**

لا یقْعُدْ اَحَدُكُمْ عُنْ طَلَبِ الرِّزْقِ وَ هُوَ یقُولُ: اَللّهُمَّ ارْزُقْنی، وَ قَدْ عَلِمَ اَنَّ السَّماءَ لا تُمْطِرُ ذَهَباً وَ اللهُ تَعالی یقُولُ: فَاِذا قَضَیتُم الصَّلوةَ فَانْتَشِرُوا في الاَرضِ وَ ابْتَعُوا مِنْ فَضْلِ اللهِ.[232]

39ـ مبادا یکی از شماها به جای جستجو روزی در جای خود بنشینید و بگوید: خدایا روزی به من عطا فرما، و حال این که یقین دارد که از آسمان طلا و نقره را فرو نمی‌بارد و خداوند متعال فرموده است: «پس هرگاه از نماز فارغ شدید در زمین پراکنده شوید و برای پیدا کردن روزی خود از فضل خدا، تلاش و جستجو نمائید».

**

قالَ لِجَمْعٍ قَعَدُوا في المَسْجِدِ وَ قالُوا نَحْنُ مُتَوَكِّلُونَ عَلی اللهِ، قَومُوا عَنْ مَسْجِدِ رَسُولِ اللهِ فَاِنَّكُمْ لَسْتُمْ. مُتَوَكِّلینَ بَلْ مُتَواكِلینَ.[233]

40ـ عمر رضی الله عنه  به جماعتی که در مسجد نشسته بودند و گفتند ما اهل توکل هستیم چنین گفت: «از مسجد پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بیرون بروید شما متوکل نیستید بلکه متواکل و تنبل و بیکاره می‌باشید».

**

لا تُؤَخِّرْ عَمَلَ یوْمِكَ اِلی غَدِكَ.[234]

41ـ کار امروزت به فردایت مینداز، تنبل مباش، وقت‌شناس و اهل نظم و انضباط باش.

**

اِذا تَوَجَّهَ اَحَدُكُمْ في الوَجْهِ مَرّاتٍ فَلَمْ یرَ خَیراً فَلْیدَعْهُ.[235]

42ـ هرگاه یکی از شما چند مرتبه کاری را آزمایش کرد و خیری در آن ندید، آن را ترک کند و به کار دیگری مشغول شود.

**

اِنَّ العَمَلَ كثیرٌ فَانْظُرْ كَیفَ تَخْرُجُ مَنْهُ.[236]

43ـ کارهای زیادی برای تو هستند اما تو به این نکته توجه کن که از عهده کدام برمی‌آیی.

**

اَقْلِلْ مِنَ الدَّینِ تَعِشْ حُرّاً.[237]

44ـ کمتر قرض کن تا آزاد زندگی به سر بری و برده و اسیر کسی نباشی.

**

ما قَلَ وَ كَفی خَیرٌ مِمّا كَثُرَ وَ اَلْهی.[238]

45ـ درآمد کم ولی کافی برای زندگی، بهتر است از ثروت زیاد که انسان را غافل و ناآگاه کند.

**

اَلطَّمَعُ الْكاذِبُ فَقْرٌٌ حاضِرُ.[239]

46ـ طمع بی‌پایه و اساس فقری است در حال حاضر (سرمایه‌دار طمع‌کار احساس فقر می‌کند).

**

قَلَّما اَدْبَرَ شَیئی فَاَقْبَلَ.[240]

47ـ کمتر اتفاق می‌افتد چیزی از دست رفته (دوباره) به دست کسی بیفتد (از اسراف و حیف و میل پرهیز کنید).

**

لَوْ كُنْتُ تاجِراً لَما اخْتَرْتُ عَلی الْعِطْرِ فَاِنْ فاتَنی رِبْحُهُ لَمْ یفُتْنی ریحُهُ.[241]

48ـ اگر من تاجر بودم هیچ معامله‌ای را بر عطرفروشی ترجیح نمی‌دادم زیرا اگر از سودش هم بی‌بهره بودم لااقل از بویش استفاده می‌کردم.

**

رَحِمَ اللهُ اِمْرأً اَمْسَكَ فَضْلَ الْقَوْلِ وَ قَدَّمَ فَضْلَ الْعَمَلِ.[242]

49ـ رحمت خدا بر آن مردی که از حرف زدن زیاد دست بردارد و به جای آن کار زیاد انجام دهد.

**

5ـ درباره تشکیل خانواده و روابط خانوادگی

لا تُكْرِهُوا فَتَیاتِكُمْ عَلی الرَّجُلِ الْقَبیحِ فَاِنَّهُنُ یحْبِبْنَ ما تُحِبُّونَ.[243]

50ـ هرگز دختران خود را برای ازدواج با مردان زشت‌رو، ناچار نکنید، زیرا آن‌ها نیز آن چه را شما دوست دارید، دوست دارند.

**

اُنْظُرْ في اَی نِسابٍ تَضَعُ وَلَدَكَ فَاِنَّ الْعِرْقَ دَسّاسٌ.[244]

51ـ بسیار تعمق و دقت کنید که پسر خود را با چه خانواده‌ای پیوند می‌دهید زیرا عرق خانوادگی دارای آثار مهمی است.

**

اَلنِّساءُ ثَلاثٌ: هَینَهٌ لَینَهٌ عَفیفَهٌ مُسْلِمَهٌ تُعینُ اَهْلَها عَلی العَیشِ وَ لا تُعینُ الْعَیشَ عَلی اَهْلِها، وَ اُخْری وِعاءُ وَلَدٍ وَ اُخْری غُلٌ قَمْلٌ یضَعُهُ اللهُ في عُنُقِ مَنْ یشاءُ وَ یفُكُّهُ عَمَنْ یشاءُ.[245]

52ـ همسرها عموماً سه نوع هستند: نوعی ملایم و نرم‌خو و آرام و عفیف و مسلمان و شوهران خود را در راه زندگی کمک می‌کنند و شوهران را به کمک زندگی نمی‌خوانند و نوعی ظرف و وسیله توالد و تناسل هستند و نوعی دیگر طوقی شپش‌دار که خدا به گردن کسی که بخواهد می‌اندازد و از گردن کسی که بخواهد جدا می‌نماید.

**

اِسْتَعیذُوا بِاللهِ مِنْ شِرارِ النِّساءِ وَ كُونُوا مِنْ خِیارِهِنَّ عَلی حَذَرٍ، وَ اَكْثُرُوا لَهُنَّ مِنْ قَوْلِ لا فَاِنَّ (نَعَمْ) تُغْریهِنَّ عَلی الْمَسْئَلَةِ.[246]

53ـ پناه به خدا از زنان شریر، و نسبت به زنان خوب نیز احتیاط کنید و در برابر درخواست‌ها، بیشتر به آن‌ها بگویید (نه) زیرا گفتن (بلی و آری) در مقابل درخواست آن‌ها، آنان را به درخواست بیشتر تحریک می‌کند و سطح توقعات آنان را بالا می‌برد.

**

لا تُغالُوا في مُهُورِ النِّساءِ.[247]

54ـ مهریه زنان را تا حد افراطی افزایش ندهید (مهریه غیرقابل وصول تأثیرات بد روانی و اجتماعی دارد).

**

ینْبَغی لِلّرَجُلِ اَنْ یكُونَ في اَهْلِهِ كَالصَّبِی فَاِذا الْتُمِسَ ما عِنْدَهُ وُجِدَ رَجُلاً.[248]

55ـ لازم است یک مرد (از حیث رفتار) در میان خانواده، مانند بچه‌ای باشد، و تنها هنگامی قدرت و مردانگی او ظاهر شود که انجام دادن کارهای پرمشقت را از او بخواهند.

**

اَكْثِرُو الْعَیالَ فَاِنَّكُمْ لا تَدْرُونَ بِمَ تُرْزَقُونَ.[249]

56ـ افراد خانواده را افزایش دهید، زیرا شما نمی‌دانید به وسیله کدام یک از آن‌ها روزی داده می‌شوید.

**

رَیحانَةٌ اَشُمُّها وَ عَنْ قَریبٍ وَلَدٌ بارٌّ اَوْ عَدُوٌّ حاضِرٌ.[250]

57ـ (در حالی که بچه کوچکش را در بغل گرفته بود) گفت: این ریحانی است که من او را بو می‌کنم و در آینده نه چندان دور فرزند خدمتگزار یا دشمن همیشگی حاضر است.

**

عَلِّموا اَوْلادَكُمْ = اَلْكِتابَةَ وَ السَّباحَةَ وَ الرَّمْی وَ الفُروسِیةَ.[251]

58ـ به همه فرزندان خود، خواندن و نوشتن و شنا و تیراندازی و اسب‌سواری را بیاموزید.

**

لاَ یدْخُلُ رَجُلٌ عَلی اِمْرَأَةٍ وَ اِنْ قیلَ حَمُوها اَلا اِنَّ حَمُوها اَلْمَوْتُ ـ مُرُوا ذَوی الْقَراباتِ یتَزاوَرُوا وَ لاَ یتَجاوَرُوا.[252]

59ـ هیچ مردی به بهانه این که برادرشوهر زنی است به منزل خلوت آن زن وارد نشوید، زنهار برادرشوهر مرگ آن زن است. به خویشاوندان بگویید دید و بازدید داشته باشند اما در جوار یکدیگر نباشند.

**

مِنْ حَظِّ الرَّجُلِ نِفاقُ اَیمِهِ وَ مَوْضِعِ حَقِّهِ.[253]

60ـ یکی از خوشبختی‌های مرد این است که دختر و خواهر بی‌شوهرش و پسر و برادر بی‌همسرش مرغوب و پرمشتری باشند، و حق خود را مراعات نماید.

**

ثَلثٌ مِنَ الْفَواقِرِ: جارٌ مُقامَهٌ اِنْ رَأی حَسَنَهً سَتَرَها وَ اِنْ رَأی سَیئَهً اَذاعَها وَ اَمْرَأَهٌ اِنْ دَخْلَتَ عَلَیها لَسَنَتْكَ وَ اِنْ غِبْتَ عَنْها لَمْ تَأمَنْها وَ سُلْطانٌ اِنْ اَحْسَنْتَ لَم یحْمَدْكَ وَ اِنْ اَسَأتَ قَتَلَكَ![254]

61ـ سه وضع کمرشکن هستند: همسایه دائمی که اگر خوبی‌ها را دید پنهان کند و اگر بدی را دید به همه اطلاع دهد، و همسری که تا در منزل هستی با زبان درازی تو را اذیت کند و وقتی خانه را ترک کردی از او اطمینان نداشته باشی و از او ایمن نباشی، و پادشاه و فرمانروایی که هر چند کارهای نیکو را انجام دهید از تو تعریف نکند و اگر کار بدی را انجام دادید تو را به قتل برساند.

**

6ـ درباره انتخاب دوست و همنشین

عَلَیكَ بِاخْوانِ الصِّدقِ.[255]

62ـ مواظب باشد که دوستان صادق و راستگو داشته باشی.

**

خُذِالأخْوانَ عَلی التَّقْوی.[256]

63ـ دوستان را بر مبنای تقوی و پرهیزگاری انتخاب کن.

**

اَحْذَرْ صَدیقَكَ اَلاّ الأَمینَ، وَ لا اَمینَ اِلا مَنْ خَشِی اللهَ.[257]

64ـ نسبت به دوستت احتیاط را از نظر دور ندارید مگر این که اهل امانت باشد و تنها کسی امین است که از خدا بترسد.

**

اِسْتَشِرْ في اَمْرِكَ مَعَ الَّذینَ یخْشَوْنَ اللهَ فَاِنَّ اللهَ یقُولُ: «اِنَّما یخْشَی اللهَ مِنْ عِبادِهِ العُلَماءُ».[258]

65ـ در کار خویش همواره با کسانی مشاوره کن که از خدا می‌ترسند، زیرا خدا فرموده است: «از بندگان خدا تنها علماء هستند که از خدا می‌ترسند».

**

اِیاكَ وَ مُواخاهَ الأَحْمَقِ فَاِنَّهُ رُبَّما اَرادَ اَنْ ینْفَعَكَ اَضَرَّكَ.[259]

66ـ زنهار از دوستی با احمق برحذر باش زیرا خیلی وقت خواسته منفعتی به تو برساند در حالی که ضرر به تو رسانده است.

**

وَ قالَ لَهُ رَجُلٌ اِنَّ فُلاناً رَجُلُ صِدْقٍ، قالَ: سافَرْتَ مَعَهُ؟ قالَ لا، قالَ أفَكانَتْ بَینَكَ وَ بَینَهُ خصُومَهَ؟ قالَ لا، قالَ فَهَلْ اَئْتَمَنْتَهُ عَلی شَیئی؟ قالَ لا، قالَ فَأَنْتَ الَّذی لا عِلْمَ لَكَ بِهِ، اَراكَ رَأیتَهُ یرْفَعُ رَأْسَهُ وَ یخْفِضُهُ في المَسْجِدِ.[260]

67ـ مردی به او (عمر رضی الله عنه ) گفت: فلانی مردی است صادق و درستکار، گفت آیا با او در مسافرت بوده‌ای؟ گفت نه، گفت آیا در بین تو و او خصومت و دعوایی اتفاق افتاده؟ گفت نه. گفت آیا چیزی را به امنت در نزد او گذاشته‌ای؟ گفت نه. عمر رضی الله عنه  گفت: پس تو هیچ اطلاعاتی درباره آن مرد نداری، به نظرم تو او را در مسجد دیده‌اید که برای سجده سر خود را بالا و پائین نموده است.

**

جالِسُوا التَّوابینَ ـ فَاِنَّهُمْ اَرَقَّ اَفْئِدَةً.[261]

68ـ با کسانی همنشینی داشته باشید که از کارهای بد پشیمان و به راه اطاعت خدا برگشته‌اند زیرا دل‌ها آن‌ها رقت بیشتری دارد.

**

7ـ درباره سلامتی و حفظ الصحه

لَنْ تَحُورَ القُوی مادامَ صاحِبُها ینْزَعُ وَ ینْزُو.[262]

69ـ دارندگان قدرت و نیروی جسمی تا هر زمانی تحرک و پرش داشته باشد (ورزش کنند) قدرت و نیروی آن‌ها به ضعف مبدل نمی‌شود.

**

اِیاكُمْ وَ نَوْمَهَ الغَداهِ فَأِنَّها مَبْخَرَهٌ مَجْفَرهٌ.[263]

70ـ زنهار! از خواب سحرگاه پرهیز کنید زیرا خواب سحرگاهان باعث بدبویی دهان می‌شود و نیروی فعالیت جنسی را تضعیف می‌نماید.

**

لاتَزالُونَ اَصِحّاءَ ما نَزَعْتُمْ و نَزَوْتُمْ.[264]

71ـ مادامی که اهل تحرک و پرش باشید (ورزش کنید) هموراه سالم و تندرست خواهید ماند.

**

اَیاكُمْ وَ البَطْنَهَ فَانَّها مَكْسَلَهٌ عَنِ الصَّلوهِ، مَفْسَدَهٌ لِلْجَسَدِ مُورِثَهٌ لَلسُّقْمِ.[265]

72ـ زنهار از شکم‌پروری و پرخوری پرهیز کنید زیرا پرخوری انسان را برای ادای فریضه نماز سست و تنبل می‌کند و بدن را ناتوان و نارسا می‌نماید و باعث بیماری می‌شود.

**

كَفی بِالمَرْءِ شَرَهاً اَنْ یأُلَ كُلَّ ما یشْتَهی.[266]

73ـ برای نفس‌پروری یک انسان همین قدر کافی است که هر چه را میل و آرزو کرد بخورد.

**

اِنَّ اللهَ یحِبُّ الْقَصْدَ وَ التَّقْدیرَ، وَ یكْرَهُ السَّرَفَ وَ التَبْذیرَ.[267]

74ـ خداوند متعال میانه‌روی و رعایت اندازه را دوست دارد، و اسراف و تنذیر را دوست نمی‌دارد.

**

8ـ درباره اخلاق نیکو و اخلاق بد

اِذا كانَ فِي الأنْسانِ عَشْرُ خِصالٍ تِسْعَةٌ مِنْها صالِحَةٌ وَ واحِدَهٌ مِنْها سُوءُ الخُلْقِ اَفْسَدَتْ هذِهِ الخَصْلَةُ تِلْكَ التِّسْعَةَ.[268]

75ـ اگر در یک انسان ده خصلت وجود داشته باشد و نه خصلت از آن‌ها پسندیده و یک خصلت از آن‌ها بدخلقی باشد، همین بدخلقی تمام خصلت‌های پسندیده را خراب و تباه می‌نماید.

**

حُسْنُ الخُلْقِ خَیرُ قَرینٍ.[269]

76ـ اخلاق پسندیده بهترین یار و یاور است.

**

اَلاَدَبُ خَیرُ میراثٍ.[270]

77ـ پاک‌دلی و سخن‌سنجی بهترین ترکه نیاکان است.

**

لا خَیرَ فیما دُونَ الصِّدْقِ مِنْ حَدیثٍ.[271]

78ـ در سخن دروغ هیچ خیری وجود ندارد (فوائد دیگر در برابر دروغ بودن آن بی‌اثر است).

**

اَفْلَحَ مَنْ حَفِظَ عَنِ الطَّمَعِ وَ الْغَضَبِ وَ الهَوی نَفْسَهُ.[272]

79ـ کسی رستگار است که (وجود) خود را از حرص و طمع و عصبانیت و قهر و هواپرستی مصون داشته باشد.

**

مَنْ كَتَمَ سِرَّهُ كانَ الْخِیارُ في یدِهِ.[273]

80ـ کسی که راز خود را مکتوم بدارد، اختیارش در دستش باقی خواهد ماند.

**

ما الْخَمْرُ صِرْفاً بِاَذْهَبَ لِلْعَقْلِ مِنَ الطَّمَعِ.[274]

81ـ هرگز می‌و مشروب به اندازه طمع‌کاری عقل انسان‌ها را نمی‌رباید (طمع‌کاری از میخوارگی خطرناک‌تر است).

**

لا یكُنْ حُبُّكَ كَلَفاً وَ لا بُغْضُكَ تَلَفاً.[275]

82ـ نکند محبت تو تکلفی و تصنعی و بدون علت و انگیزه باشد، و نکند بغض و عداوت تو بیخود و بدون علت و انگیزه باشد.

**

ما رَفَقَ اَحَدٌ بِاَحَدٍ اِلاّ رُفِقَ بِهِ یوْمَ القِیامةِ.[276]

83ـ هیچ کسی نسبت به دیگری با ارفاق و نرم‌خویی رفتار نکرده، مگر این که روز قیامتش نسبت به او ارفاق به عمل آمده است.

**

اَعْقَلُ النّاسَ اَعْذَرُهم لِلنّاسِ.[277]

84ـ خردمندترین مردم کسی است که بیش از هر کس دیگر عذرهای مردم را پذیرا باشد.

**

مَنْ ینْصُفِ النّاسَ في نَفْسِهِ یعْطَ الظَّفَر في اَمْرِهِ.[278]

85ـ کسی که در رابطه خود با مردم، همواره جانب انصاف را رعایت کند، در کارش پیروزی نصیب او می‌شود.

**

مَنْ یعْمَل بِالْعَفْوِ فیمَن هُوَ بَینَ ظَهْرانَیهِ یاْتِهِ اللهُ الْعافیةَ مِنْ فَوْقِهِ.[279]

86ـ فرد قدرتمندی که در میان جمعیتی با عفو و صرف‌نظر با آن‌ها رفتار کند، خدا صحت و سلامتی را از بالا (از جانب خدا) به او عطا می‌فرماید.

**

لَوْ اَنَّ الشُّكْرَ وَ الصَبْرَ بَعیرانِ ما بالَیتُ اَیهُما رَكِبْتٌ.[280]

87ـ اگر شکر نعمت‌ها و صبر بر مصیبت‌ها دو شتر می‌بودند برای من فرقی نداشت که بر کدام سوار شوم.

**

مَنْ قَلَّ وَرْعُهُ قَلَّ حَیائُهُ، مَنْ ذَهَبَ حَیائُهُ ماتَ قَلْبُهُ.[281]

88ـ کسی که ورع و پرهیزگاریش کم شود کم حیا می‌گردد و کسی که بی‌حیا باشد قلبش مرده است.

**

مَنْ كَذَبَ فَجَرَ وَ مَنْ فَجَرَ هَلَكَ.[282]

کسی که دروغگو باشد به فسق و فجور کشیده می‌شود و کسی که به فسق و فجور کشیده شود نابود و تباه می‌گردد.

**

اَمْرانِ لا ینْفَكّانِ عَنِ الكَذِبِ: كَثْرَةُ المَواعیدِ وَ شِدَّةُ الأِعْتِذارِ.[283]

90ـ دو امر از دروغگویی جدا نمی‌شوند یکی وعده دادن زیاد و دیگری شدت عذر تراشی.

**

مَنْ عَرَضَ نَفْسَهُ لِلتُّهْمَةِ فَلا یلُومَنَّ مَنْ اَساءَ بِهِ الظَّنَّ.[284]

91ـ کسی که بر اثر رفتار و گفتار خویش، خود را در معرض اتهامی قرار دهد، نباید کسی را سرزنش کند، که نسبت به او سوءظن پیدا می‌کنند.

**

اَلْعَبْدُ اِذا تَواضَعَ للهِ رَفَعَ اللهُ حِكْمَتَهُ، اَلْعَبْدُ اِذا تَعَظَّمَ وَعَدَّ اَطْوارَهُ نَهَضَهُ اللهُ اِلی الأَرْضِ.[285]

92ـ هر گاه بنده‌ای برای خدا متواضع باشد خدا حکمتش را بالا می‌برد. هر گاه بنده‌ای تظاهر به عظمت و بزرگی کند و به عناوین مختلف از خود تعریف کند، خدا او را بر زمین ذلت فرود می‌آورد.

**

ما وَجَدَ اَحَدٌ في نَفَسِهِ كِبْراً اِلاّ مّنْ مَهانَهٌ یجِدُها في نَفْسِهِ.[286]

93ـ هیچ کسی حالت تکبر و خود بزرگ‌بینی را در خود نمی‌بیند مگر بر اثر یک نقص و پستی که در وجود خویش احساس می‌کند (برای جبران نقص وجود کمال موهومی را نشان می‌دهد).

**

لا تَتَهاوَنُوا بِالحَلْفِ باللهِ فَیهینَكُمُ اللهُ.[287]

94ـ سوگند به خدا را به مسخره نگیرید که در نتیجه خدا شما را خوار و بی‌ارزش نماید.

**

مَنْ كَثُرَ ضَحْكُهُ قَلُّتْ هَیبَتُهُ.[288]

95ـ کسی که زیاد بخندد، وقار و هیبتش، کم می‌شود.

**

مَنْ كَثُرَ مِزاحُهُ قَلَّ حَیائُهُ وَ مَنْ ذَهَبَ حَیائُهُ ماتَ قَلْبُهُ.[289]

96ـ کسی که شوخی و مزاحش زیاد باشد حیایش کم می‌شود و کسی که حیا و شرم نداشته باشد دلش مرده است.

**

اَثْنی عَلَیهِ رَجُلٌ فَقالَ اَتُهْلِكُنی وَ تُهْلِكٌ, اَلْمَدْحُ ذِبْحٌ.[290]

97ـ مردی (عمر رضی الله عنه ) ثنا گفت و تعریف کرد، عمر رضی الله عنه  گفت: تو هم مرا و هم خودت را به هلاکت می‌رسانی، ثناگویی (مانند) سربریدن و جنایت است.

**

وَ ما ظَفَرَ مَنْ ظَفَرَ بَالأِثْمِ، اَلْغالِبُ، بِاالَّشرِّ مَغْلُوبٌ.[291]

98ـ کسی که بر اثر ارتکاب جرم پیروز شود پیروز نشده است (بلکه شکست خورده است) کسی که بر اثر شرارت غالب آید مغلوب و شکست‌خورده است.

**

كَفی بِالمَرْءِ عَیباً اَنْ یبْدو لَكَ مِنْ اَخیكَ ما یخْفی عَلَیكَ مِنْ نَفْسِكَ.[292]

99ـ برای معیوب بودن یک انسان همین قدر کافی است، که در برادرت عیبی را ببینی و عیبی بر تو ظاهر گردد که همان عیب را در خود نبینی.

**

اَلا اِنَّ اللهَ خَلَقَ وُجُوهاً یرْفَعُونَ حاجَهَ الضَّعیفِ فَأَكِرْمِواهُمْ.[293]

100ـ آگاه باشید که خدا چهره‌هایی (افرادی) را آفریده است که نیاز افراد ناتوان را رفع می‌کنند و بر شما است که این چهره‌ها (افراد) را محترم و گرامی بدارید.

**

قالَ رَجُلُ: اِنَّ فُلاناً جَمَعَ مالاً فَقالَ عُمَرُ  رضی الله عنه : فَهَلْ جَمَعَ لَهُ اَیاماً؟[294]

101ـ مردی گفت: فلانی ثروت و اموال زیادی را جمع‌آوری کرده است (عمر رضی الله عنه ) گفت: آیا روزهایی را نیز برای استفاده از این ثروت جمع‌آوری کرده است؟ (آیا عمرش را طولانی‌تر کرده است؟)

**

9ـ در مورد تقوی و پرهیزگاری

اِتَّقُوا اللهَ فَاِنَّما التَّقوی بِالتَّوَقی، وَ مَنْ یتَّقی اللهَ یقِهِ.[295]

102ـ از خدا بترسید، و تقوی و از خداترسی فقط به وسیله پرهیز از گناه تحقق می‌یابد و کسی که از خدا بترسد خدا او را محفوظ می‌دارد.

**

مَنّ اتَّقی اللهَ لَمْ یشْفِ غَیظَهُ وَ مَنْ خافَ اللهَ لَمْ یفْعَلْ ما یریدُ.[296]

103ـ کسی که از خدا بترسد، به اقتضای قهر و کینه عمل نخواهد کرد، و کسی که از خدا خوف داشته باشد هر چه را دلش خواست انجام نمی‌دهد.

**

لا ینْبَغی لِمَنْ اَخَذَ بالتَّقْوی وَ تَزَینَ بالوَرْعِ اَنْ یتَواضَعَ لَصاحِبِ الدُّنیا.[297]

104ـ برای کسی که راه تقوی را پیش گرفته و به ورع و پرهیزگاری آراسته است هرگز شایسته نیست که نسبت به صاحبان دنیا (قدرتمندان مادی) فروتنی و تواضع نشان دهد.

**

لا تَنْظُرُوا اِلی صِیامِ اَحَدٍ وَ لا اِلی صَلاتِهِ وَ لكِنْ اُنْظُرُوا مَنْ اِذا حَدَّثَ صَدَقَ وَ اِذائْتُمِنُ اَدّی وَ اِذا اَشْفی وَرَعَ.[298]

105ـ برای تشخیص پرهیزگاری هرگز به روزه و نماز کسی توجه نکنید، بلکه در این سه خصلت دقت کنید: اول هر گاه سخن گفت جز صداقت و راستی چیزی نگوید دوم هر گاه امانتی به او سپرده شود کمال امانت را رعایت نماید سوم به هنگام قهر و عصبانیت ورع و پرهیزگاری را رعایت نماید.

**

لا تَنْظُرُوا اِلی طَنْطَنْهِ الرَّجُلِ في صَلاتِهِ وَ لكِنْ اُنْظُرُوا اِلی حالِهِ عِنْد الدِّرْهَمِ و الدّینار.[299]

106ـ برای تشخیص پرهیزگاری به زمزمه‌های مردی به هنگنام نماز توجه نکنید، بلکه حالت او را به هنگام ظاهر شدن درهم و دینار (سیم و زر) مورد توجه قرار دهید.

**

مَنْ اَظْهَرَ لِلنّاسِ خُشُوعاً فَوْقَ ما في قَلْبِهِ فَانَّما اَظْهَرَ نِفاقاً عَلی نِفاقٍ.[300]

107ـ کسی که اضافه بر آن چه در وجود او هست خشوع و پرهیزگاری را نشان دهد، فقط منافقی و دو چهره‌ای مضاعف را نشان داده است.

**

لما سار اِلی الشّامِ وَ وَصَلَ اِلیهِ اَنْباءُ حُدوثِ الطّاعُونِ فَاَمَرَ بِالعَوْدِ وِ اعْتَرَضَ عَلَیهِ اَبوعُبَیدَهَ: «اَفِراراً» مِنْ قَدَرِ اللهِ یا عُمَرُ فَاجابَ: نعَمْ فِراراً مِنْ قَدَرِ اللهِ اِلی قَدَر الله.[301]

108ـ (عمر رضی الله عنه ) به سوی شام حرکت کرد، و اخبار بروز بیماری واگیر طاعون به او رسید و دستور داد برگردند و ابوعبیده رضی الله عنه  (فرمانده کل سپاه شام) بر او اعتراض کرد و گفت: «ای عمر تو از سرنوشتی که خدا تعیین کرده است می‌گریزی؟» عمر رضی الله عنه  پاسخ داد: آری از یک سرنوشت به سرنوشت دیگر که هر دو را خدا تعیین می‌کند می‌گریزم.

**

لاتَعْتَمِدً عَلی خُلْقِ رَجُلٍ حَتّی تُجَرِّبَهُ عِنْدَ الغَضَبِ.[302]

109ـ به اخلاق مردی اعتماد مکن تا او را در حال قهر و کینه و عصبانیت آزمایش نکنی.

**

كُلُّ عَمَلٍ كَرِهْتَ مِنْ اَجْلِهِ المَوْتَ فَاتْرُكْهُ ثُمَّ لایضُرُّكَ المَوْتُ.[303]

110ـ تو همه کارهایی را که به خاطر آن‌ها از مرگ می‌ترسی ترک کن و سپس مطمئن باش که مرگ هیچ زیانی به تو نمی‌رساند.

**

حاسِبُوا قَبْلَ اَنْ تُحاسَبُوا فَأنَّهُ اَیسَرُ لِحِسابِكُمْ وَزِنُوا اَنْفُسَكُمْ قَبْلَ اَنْ تُوزَنُوا وَ تَجَهَّزُوا لِلْعَرْضِ الأكْبَرْ یوْمَ تُعْرَضُونَ لا تَخْفی مِنْكُمْ خافِیهٌ.[304]

111ـ قبل از این که به حسابت برسند خود به حساب خود برس که حساب تو را آسانتر خواهد کرد، کارهای خود را وزن کنید قبل از آن که کارهایتان وزن شود و برای بزرگ‌ترین نمایش و نشان دادن کارهایتان کاملاً خود را آماده کنید روزی که اعمال شما نمایش داده می‌شوند و هیچ کار مخفی و پوشیده نخواهد ماند.

**

اِنْتَهی عَجَبی عِنْدَ ثَلاثٍ: ألَمْرءُ یفِرُّ مِنَ المَوْتِ وَ هُوَ لاقیهِ والمَرْءُ یری في عَینِ اَخیهِ القَدْاهَ فَیعیبُها وَ یكونُ في عَینِهِ الْجِذْعُ فَلا یعیبُهُ وَ المَرْءُ یكُونُ في دابَّتِهِ الضَّغْنُ فَیقَوِّمُها جَهْدَهُ وَ یكُونُ في نَفْسِهِ الضَغْنُ فَلا یقَوِّمُ نَفْسَهُ.[305]

112ـ از مشاهده سه امر تعجب من به نهایت رسیده است اول انسان از مرگ می‌گریزد در حالی که مرگ به او رسیده است! دوم انسان کاهی را در چشم برادرش می‌بیند و او را معیوب می‌پندارد در حالی که شاخه‌ای در چشم او وجود دارد و خود را معیوب نمی‌داند سوم انسان درباره چهار پایش کجی را می‌بیند و با تمام تلاش و کوشش آن را راست می‌کند در حالی که در وجود خویش کجی می‌بیند و خود را درست نمی‌کند!

**

10ـ درباره اهداف زندگی

وَاَنْشَدَ رَجُلٌ عُمَرَ بنَ خَطّابِ قَوْلَ طُرْفَهَ فَلَوْلاَ ثَلثٌ هُنَّ مِنْ الخ فَقالَ عُمَرِ: لَوْ لا اَنْ اَسیرَ في سَبیل اللِه وَ اَضَعَ جَبْهَتی للهِ وَ اُجالِسَ اَهْلَ العِلْمِ لَم اُبالِ اَنْ اَكُونَ قَدْمِتُّ.

«وَلَوْ لا ثَلثٌ هُنَّ مِنْ عیشَهِ الفَتی

 

وَجَدَّكَ لَمْ اَحْفِلْ مَتی قامَ عُوَّدی

فَمِنْهُنَّ سَـبْقُ العاذِلاتِ بِـشَربَهٍ

 

كُمَیتٍ مَتی ما تُعْلَ بِالماءِ تُزْبَدِ

وَ كَرّی اِذا نادی المُضافُ مُجَنَّبـاً

 

كَسید الغَضی تَبَّهْتَهُ المُتَوَّرِدِ

وَ تَقْصیرُ یوْمِ الدَّجْنُ وَ الدَّجْنُ مُعْجِبٌ

 

بِبَهْكَنَهٍ تَحْتَ الطَّرافِ اُلمُعَمَّدِر»

«لَو لا اَنْ اَسیرَ في سَبیلِ اللهِ وَ اَضَعَ جَبْهَتی الخ».[306]

113ـ مردی اشعار طرفه را (اگر سه امر نبودند ....) برای عمر رضی الله عنه  خواند:

«در زندگی جوانمردی اگر سه مطلب زیر وجود نمی‌داشتند، قسم به پدر بزرگت، بی‌اعتنا می‌بودم که عیادت کنندگانم برخیزید یکی این که از رقبای خویش پیش‌دستی کنم در آشامیدن مشروبی سرخ رنگ هر گاه با آب شکسته شود کف کند و دیگر این که به هنگام فریاد یک پناهنده، سمند بادپایی را به سوی او برگردانم که در سرعت مانند گرگ پریده از بیشه به آبی حمله کند و آخرش کوتاه کردن یک روز بارانی که بارانش شدید باشد با همنشینی وعشق‌بازی .............».

و عمر رضی الله عنه  در مقابل گفت: «اگر این سه مطلب در زندگی من وجود نمی‌داشتند اول جهاد و پیشرفت در جنگ‌های رهایی‌بخش اسلام و دوم این که پیشانی را بر خاک برای خدا بگذارم و سوم در مجالس اهل علم و معرفت بنشینم هیچ اعتنایی نمی‌کردم که مرگم فرا رسد و بمیرم».

نتیجه: مقایسه نظر این دو چهره درخشان عرب درباره اهداف زندگی یکی قبل از اسلام و دیجری بعد از اسلام نشان می‌دهد: که دین آسمانی چه تحول عظیمی را در افکار و روحیه‌ها به وجود آورده است، و از چه کسانی چه کسانی را ساخته و از راه تکامل و انسان‌سازی افرادی را از کجا به کجا برده است، عمر رضی الله عنه  قبل از اسلام همان نظر طرفه را داشت و این اسلام و قرآن بود که چنین اهداف متعالی را در قلب او به وجود آورد و تلاش او در راه جهان‌شمولی اسلامی و گسترش عدالت اجتماعی در جهان چنان شکوه و عظمتی به او بخشید که بعد از چهارده قرن هنوز نام او بر پیشانی روزگار می‌درخشد و ندای قصار کلماتش بر بلندای بام افکار دانشمندان طنین‌انداز است.

درود و رحمت خدا بر او باد.

پایان کتاب در تاریخ 28/2/68، مهاباد مسجد قبله، عبدالله احمدیان

 



 


 






[1]ـ همان

[2]ـ همان

[3]ـ همان

[4]ـ همان

[5]ـ همان

[6]ـ همان

[7]ـ اخبار عمر، ص442 ولی البدایه و النهایه، ج7، ص137، ابن تدبیر سریع و حکیمانه را به (عبدالله بن عوف) نسبت داده است و آن جه ما به پارچه ترجمه کرده‌ایم آن‌ها (بُرْنُس) نوشته‌اند.

[8]ـ البدایه و النهایه، ج7، ص137 و اخبار عمر، ص442، به نقل محب طبری، ج2، ص72.

توجه: ارشاد ساری شرح صحیح بخاری (برنس) را کلاه دراز یا استعمال بزرگ نوشته، ج6، ص111.

[9]ـ همان

[10]ـ البدایه و النهایه، ج7، ص137 و اخبار عمر، ص442، به نقل از محب طبری، ج2، ص72.

توجه: ارشاد ساری شرح صحیح بخاری (برنس) را کلاه دراز یا استعمال بزرگ نوشته، ج6، ص111.

[11]ـ البدایه و النهایه، ج7، ص137 و اخبار عمر، ص442، به نقل از محب طبری، ج2، ص72.

توجه: ارشاد ساری شرح صحیح بخاری (برنس) را کلاه دراز یا استعمال بزرگ نوشته، ج6، ص111.

[12]ـ البدایه و النهایه، ج7، ص137.

[13]ـ همان

[14]ـ الکامل، ابن اثیر، ج3، ص51، به عنوان شاگردی عبدالله ابن عباس نسبت به فاروق رضی الله عنه  در الفاروق، شبلی، ص293، ج2، ذکر شده است.

[15]ـ همان

[16]ـ اخبار عمر، ص443، به نقل از الفایق، ج1، ص140 و ابن الجوزی، ص185 و 191 و ابن سعد، ج1، ص254.

[17]ـ همان

[18]ـ اخبار عمر، ص443، به نقل از الفایق، ج1، ص140 و ابن الجوزی، ص185 و 191 و ابن سعد، ج1، ص254.

[19]ـ همان

[20]ـ البدایه و النهایه، ج7، ص137 نوشته: «قاتل ابولؤلؤ فیروز مجوسی اصل و رومی‌نژاد (مَجوسی الأصْل رومیّ الدّار) و ابن اثیر و طبری متفقاً او را نصرانی و عیسوی نوشته‌اند و الکساندر مازاس و هم چنین اکثر نویسندگان ایرانی او را غلام ایرانی نوشته‌اند و در هر حال نه مسلمان و نه عرب.

[21]ـ اخبار عمر، ص444.

[22]ـ ابن الجوزی، ص186 و ابن سعد، ج1، ص247 و اخبار عمر، ص444.

[23]ـ همان

[24]ـ ابن الجوزی، ص185 و 189، به نقل اخبار عمر، ص445.

[25]ـ همان

[26]ـ ابن الجوزی، ص185 و 189.

[27]ـ همان

[28]ـ ابن سعد، ج1، ص255 و اسدالغایه، ج4، ص76 و ابن الجوزی، ص193، به نقل اخبار عمر، ص447.

[29]ـ ابن سعد، ج1، ص255 و اسدالغایه، ج4، ص76 و ابن الجوزی، ص193، به نقل اخبار عمر، ص447.

[30]ـ همان

[31]ـ اخبار عمر، ص445، به نقل از ابن سعد، ج1، ص251.

[32]ـ همان

[33]ـ الکساندر مازاس در زندگانی عمر، ص124. عبارت این دانشمند فرانسوی این است: «طبیب به خلیفه گفت وصایای خود را بی‌درنگ بگو زیرا مرگ تو نزدیک است معذالک عمر رضی الله عنه  پنج روز دیگر زنده ماند و در این نزع طولانی یک لحظه متانت و صلابت را که از ملکات او بود از دست نداد».

[34]ـ اخبار عمر، ص278، به نقل از البیان و التبیین، ج2، ص167 و عیون الاخبار، ج1، ص308، مردی در نزد فاروق رضی الله عنه  شعرهای طرفه را خواند: «فَلَو لا ثَلثَ هُنَّ مِنْ عيشَةِ الّفَتي... تا آخر» و فاروق رضی الله عنه  در مقابل گفت: «لَوْ لا اَن اَسيرَ في سَبيلَ اللهِ وَ اَضَعُ جَبْهَتي للهِ وَ اُجالِسُ مَجالِسَ العِلْمِ لَمْ اُبالِ اَنْ اَكُونَ قَدْمِتُّ».

[35]ـ ابن الجوزی، به نقل اخبار عمر، ص445 و اشتراکیه عمر، شبلی، ج1، ص160.

[36]ـ ارشاد ساری شرح صحیح بخاری، ج6، ص105 و در همین جلد و همین صفحه بخاری مطلب فوق را از زبان ابن عباس نقل می‌کند و پاسخ فاروق رضی الله عنه  در مقابل ابن عباس مشعر بر این است که نگرانی و جزع او از این است که می‌ترسد مسلمانان بعد از او دچار اختلاف شوند و ترس او از احساس عظمت خداست.

[37]ـ ابن الجوزی، ص192 و الریاض النضره، ج2، ص70 و ابن سعد، ج1، ص255، به نقل اخبار عمر، ص447.

[38]ـ ابن الجوزی، ص192 و الریاض النضره، ج2، ص70 و ابن سعد، ج1، ص255، به نقل اخبار عمر، ص447.

[39]ـ همان

[40]ـ همان

[41]ـ همان

[42]ـ ابن الجوزی، ص193، به نقل اخبار عمر، ص468.

[43]ـ همان

[44]ـ همان

[45]ـ همان

[46]ـ همان

[47]ـ همان

[48]ـ در صفحات سابق در مبحث (آزادی در عصر فاروق  رضی الله عنه ) جر و بحث ابن عباس را در مورد حق خلافت با فاروق رضی الله عنه  نقل کردیم و شاید بر اثر تفاوت سلیقه‌ها ابن عباس با فرد دیگر در یک امر جزئی، مانند خمس یا فدک، از فاروق رضی الله عنه  راضی نبوده باشد ولی در شکل کلی و با توجه به این همه پارسایی و خدمات دینی کاملاً از او راضی بوده‌اند و فاروق رضی الله عنه  نیز برای نشان دادن این واقعیت به گواهی ابن عباس توجه کرد.

[49]ـ همان

[50]ـ همان

[51]ـ خلاصه الوفانی اخبار دار المصطفی، ص129 و 179، به نقل الفاروق، شبلی، ج2، ص275.

[52]ـ صحیح بخاری در ارشاد ساری، ج6، ص112 و 113.

[53]ـ همان

[54]ـ همان

[55]ـ همان

[56]ـ صحیح بخاری در ارشاد ساری، ج6، ص112 و 113 و ابن سعد، ج4، ص244 و الریاض النضره، ج2، ص69، به نقل اخبار عمر، ص449.

[57]ـ صحیح بخاری در ارشاد ساری، ج6، ص112 و 113 و ابن سعد، ج4، ص244 و الریاض النضره، ج2، ص69، به نقل اخبار عمر، ص449.

[58]ـ همان

[59]ـ همان

[60]ـ همان

[61]ـ صحیح بخاری در ارشاد ساری، ج6، ص113.

[62]ـ ابن سعد، ج1، ص248، به نقل اخبار عمر، ص451 و این مطلب دلالت دارد بر این که حدیث: «اَلاْئِمَّةُ مّنْ قُرَيْشٍ» عنوان بیان واقعیت زمان را داشته نه تشریع حکم.

[63]ـ ابن سعد، ج1، ص248، به نقل اخبار عمر، ص451 و این مطلب دلالت دارد بر این که حدیث: «اَلاْئِمَّةُ مّنْ قُرَيْشٍ» عنوان بیان واقعیت زمان را داشته نه تشریع حکم.

[64]ـ اخبار عمر، ص452، به نقل از انساب الاشراف، ج5، ص17 و طبری، ج5، ص35 و الکساندر مازاس دانشمند فرانسوی در زندگانی عمر، ص124، بعد از نقل این مطلب اضافه می‌کند: «عبدالله بن عمر به واسطه دانش و سخاوت و خیرخواهی بسیاری که داشت، شهرت عظیمی تحصیل کرد».

[65]ـ صحیح بخاری در ارشاد ساری، ج6، ص113.

[66]ـ همان

[67]ـ همان

[68] همان

[69]ـ همان

[70]ـ همان

[71]ـ همان

[72]ـ همان

[73]ـ ابن الجوزی، ص197 و الریاض النضره، ج2، ص72، به نقل اخبار عمر، ص453. «اَجْلَح: کسی که موی دو طرف پیشانیش ریخته شده باشد».

[74]ـ همان

[75]ـ همان

[76]ـ همان

[77]ـ الکامل، ابن اثیر، ج3، ص66 و تاریخ طبری، ج5، ص2067، در تاریخ طبری نوشته شده که فاروق رضی الله عنه  اول به آن‌ها گفت به اطاق عایشه بروید و بعد گفت در محل نزدیک به این جا جمع شوید و هم ابن اثیر و هم طبری می‌گویند: «در همین حال خون از سر فاروق رضی الله عنه  جاری می‌شد» و همین صلابت و متانت فاروق رضی الله عنه  الکساندر مازاس دانشمند فرانسوی را در زندگانی عمر، ص124 به حیرت انداخته است و او این صلابت و متانت را از ملکات مخصوص فاروق رضی الله عنه  به شمار می‌آورد.

[78]ـ همان

[79]ـ الکامل، ابن اثیر، ج3، ص66 و 67 و طبری، ج5، ص2067 و ابن سعد، ج1، ص249 و الریاض النضره، ج2، ص116 و ابن الجوزی، ص189، به نقل اخبار عمر، ص453.

[80]ـ الکامل، ابن اثیر، ج3، ص66 و 67 و طبری، ج5، ص2067 و ابن سعد، ج1، ص249 و الریاض النضره، ج2، ص116 و ابن الجوزی، ص189، به نقل اخبار عمر، ص453.

[81]ـ همان

[82]ـ همان

[83]ـ همان

[84]ـ همان

[85]ـ همان

[86]ـ ابن سعد، ج1، ص265 و تاریخ طبری، ج5، ص2068 و تاریخ الکامل، ابن اثیر، ج3، ص66 و 67.

[87]ـ اخبار عمر، ص257، به نقل از الریاض النضره، ج2، ص75 و ابن سعد، ج1، ص43.

[88]ـ همان

[89]ـ همان

[90]ـ همان

[91]ـ صحیح بخاری در ارشاد ساری، ج6، ص113 و 114 و الریاض النضره، ج2، ص75 و ابن سعد، ج1، ص43.

[92]ـ همان

[93]ـ صحیح بخاری در ارشاد ساری، ج6، ص113 و 114 و الریاض النضره، ج2، ص75 و ابن سعد، ج1، ص43.

[94]ـ همان

[95]ـ همان

[96]ـ همان

[97]ـ همان

[98]ـ صحیح بخاری در ارشاد ساری، ج6، ص114.

[99]ـ همان

[100]ـ الریاض النضره، ج2، ص75 و ابن سعد، ج1، ص43.

[101]ـ ابن سعد، ج1، ص261.

[102]ـ الریاض النضره، ج2، ص76 و ابن سعد، ج1، ص260، به نقل اخبار عمر، ص259.

[103]ـ همان

[104]ـ همان

[105]ـ الکامل، ج3، ص52.

[106]ـ اخبار عمر، ص259، به نقل از ابن سعد، ج1، ص262 و ابن الجوزی، ص199 و الحلیه، ج1، ص52.

[107]ـ همان

[108]ـ همان

[109]ـ همان

[110]ـ همان

[111]ـ اشتراکیه عمر، محمود شبلی، ج1، ص168 و اخبار عمر، ص456، به نقل از ابن سعد، ج1، ص267.

[112]ـ همان

[113]ـ همان

[114]ـ صحیح بخاری در ارشاد ساری، ج6، ص114.

[115]ـ همان

[116]ـ صحیح بخاری در ارشاد ساری، ج6، ص114 و اشتراکیه عمر، محمود شبلی، ج1، ص168 و اخبار عمر، ص449، به نقل از ابن سعد، ج1، ص244 و الریاض النضره، ج2، ص69.

[117]ـ همان

[118]ـ همان.

[119]ـ اخبار عمر، ص302، به نقل از ابن الجوزی، ص125.

[120]ـ همان

[121]ـ ابن سعد، ج1، ص268، به نقل اخبار عمر، ص457.

[122]ـ همان

[123]ـ الکامل، ابن اثیر، ج3، ص52.

[124]ـ همان

[125]ـ همان

[126]ـ اشتراکیه عمر، محمود شبلی، ج1، ص169.

[127]ـ البدایه و النهایه، ج7، ص138 و 139 و تاریخ طبری، ج5، ص2030 و الکامل، ج3، ص52 و 53 و ابن الجوزی، ص199 و تدریب الراوی، ص257 و تاریخ صغیر بخاری، ص27 و ارشاد ساری، ج6، ص100 و عقد الفرید، ج2، ص254 که در این مراجع با تفاوت‌های روز و ماه اختلافاتی دیده می‌شود.

[128]ـ همان

[129]ـ همان

[130]ـ همان

[131]ـ همان

[132]ـ اخبار عمر، ص458.

[133]ـ همان

[134]ـ اخبار عمر، ص458.

[135]ـ ابن ماجه، ج1، ص27.

[136]ـ ابن الجوزی، ص210.

[137]ـ ابن سعد، ج1، ص27 و ابن الجوزی، ص213.

[138]ـ ابن سعد، ج1، ص270 و 272 و ابن الجوزی، ص214، عموماً به نقل اخبار عمر، ص463 و 464 و 465.

[139]ـ همان

[140]ـ همان

[141]ـ همان

[142]ـ همان

[143]ـ همان

[144]ـ همان

[145]ـ ابن سعد، ص215 و بلاغات النساء لابن طیغور، به نقل اخبار عمر، ص466 و 467.

[146]ـ اخبار عمر، ص467.

[147]ـ عبقریات، عقاد، ص672 و 673. توجه: فاروق رضی الله عنه  نسبت به قدرتمندان، به ویژه افراد خیره‌سر، با قدرت خشونت رفتار می‌کرد و نسبت به مستمندان و افراد ناتوان در نهایت تواضع و محبت رفتار می‌نمود و نسبت به زنان و فرزندانش به ظاهر کم‌اعتنا ولی در باطن دریایی از عطوفت و محبت بود عاتکه اشاره به این مطلب کرد.

[148]ـ همان

[149]ـ همان

[150]ـ عبقریات، عقاد، ص673.

[151]ـ الکامل، ابن اثیر، ج3، ص75 و تاریخ طبری، ج5، ص2083 و ابن سعد، ج1، ص258 و 259، به نقل اخبار عمر، ص455 و جای بسی تعجب است که تاریخ البدایه و النهایه، ج7، ص148 نوشته: فاروق رضی الله عنه  پس از این ماجرا دستور داد تا تعیین خلیفه بعدی پسرش زندانی شود و این خلاف همه مورخین است.

[152]ـ همان

[153]ـ همان

[154]ـ همان

[155]ـ عملکرد عبیدالله طبق مقررات قضایی دین اسلام نادرست و ناصحیح و اگر فاروق رضی الله عنه  در حال حیات می‌بود قطعاً او را شدیداً مجازات می‌کرد.

[156]ـ ابن سعد، ج1، ص258 و 259، به نقل اخبار عمر، ص455 و با مقدار تفاوت الکامل، ج3، ص2083.

[157]ـ همان

[158]ـ همان

[159]ـ همان

[160]ـ همان

[161]ـ ابن سعد، ج1، ص259، به نقل اخبار عمر، ص455 در الکامل، ج3، ص75 و طبری، ج5، ص2083 نوشته شده که سعد بن وقاص، عبیدالله را در منزل خویش زندانی کرد تا آن را به دست خلیفه بعدی بدهد.

[162]ـ همان

[163]ـ الکامل، ج3، ص67 و طبری، ج5، ص2083.

[164]ـ همان

[165]ـ همان

[166]ـ الکامل، ج3، ص68 و طبری، ج5، ص2069 و 2070 و البدایه و النهایه، ج7، ص145.

[167]ـ همان.

[168]ـ صحیح بخاری در شرح ارشاد ساری، ج6، ص114 و الکامل، ج3، ص68 و البدایه و النهایه، ج7، ص145.

[169]ـ همان

[170]ـ همان.

[171]ـ همان

[172]ـ البدایه و النهایه، ج7، ص146 و طبری، ج5، ص2071.

[173]ـ همان

[174]ـ همان

[175]ـ طبری، ج5، ص2071.

[176]ـ البدایه و النهایه، ج7، ص146.

[177]ـ همان

[178]ـ الکامل، ج3، ص70 و البدایه و النهایه، ج7، ص146.

[179]ـ همان

[180]ـ طبری، ج5، ص2072، در تاریخ طبری نوشته شده بعد از آن که نماز صبح را انجام دادند عبدالرحمن مردم را به مسجد دعوت نمود.

[181]ـ البدایه و النهایه، ج7، ص146 و 147 و الکامل، ج3، ص71 و تاریخ طبری، ج5، ص2082.

[182]ـ همان

[183]ـ همان

[184]ـ البدایه و النهایه، ج7، ص146 و 147 و الکامل، ج3، ص71 و تاریخ طبری، ج5، ص2082.

[185]ـ همان

[186]ـ همان

[187]ـ البدایه و النهایه، ج7، ص147 و طبری، ج5، ص2082.

[188]ـ همان

[189]ـ همان

[190]ـ طبری، ج5، ص2583 و الکامل، ج3، ص75 و البدایة و النهایة، ج7، ص148.

[191]ـ همان

[192]ـ همان

[193]ـ همان

[194]ـ عیون الاخبار، ج1، ص54، به نقل اخبار عمر، ص236.

[195]ـ اطواق الذهب علامه زمخشری به نقل الفاروق، شبلی نعمانی، ص9 مجموعه.

[196]ـ اطواق الذهب علامه زمخشری به نقل الفاروق، شبلی نعمانی، ص9 مجموعه.

[197]ـ الجامع الکبیر مسند عمر، حدیث 506، به نقل اخبار عمر، ص280.

[198]ـ اطواق الذهب علامه زمخشری به نقل الفاروق، شبلی نعمانی، ص7 مجموعه.

[199]ـ البیان و التبین، ج2، ص241، به نقل اخبار عمر، ص287.

[200]ـ ابن الجوزی، ص87 بالاختصار.

[201]ـ اطواق الذهب علامه زمخشری به نقل الفاروق، شبلی نعمانی، ص19 مجموعه.

[202]ـ اطواق الذهب به نقل الفاروق، ص1.

[203]ـ تاریخ طبری به نقل اخبار عمر، ص281.

[204]ـ العقد الفرید، ص70، به نقل اخبار عمر، ص292.

[205]ـ اخبار عمر، ص227.

[206]ـ اطواق الذهب علامه زمخشری به نقل الفاروق، شبلی نعمانی، ص16 مجموعه.

[207]ـ اخبار عمر، ص140.

[208]ـ سراج الملوک، ص49، به نقل اخبار عمر، ص283.

[209]ـ الخراج، ج16، به نقل اخبار عمر، ص282.

[210]ـ اطواق الذهب علامه زمخشری به نقل الفاروق، شبلی نعمانی، ص26 مجموعه.

[211]ـ الخراج، ج17، به نقل اخبار عمر، ص288.

[212]ـ عیون الاخبار، ج1، ص9، به نقل اخبار عمر، ص282.

[213]ـ اطواق الذهب علامه زمخشری به نقل الفاروق، ص23 مجموعه.

[214]ـ اطواق الذهب علامه زمخشری به نقل الفاروق، شبلی نعمانی، ص23 و 12 و 31 و 9.

[215]ـ همان

[216]ـ همان

[217]ـ الفتوحات الاسلامیه، ج2، ص427، به نقل اخبار عمر، ص283.

[218]ـ العقد الفرید، ج2، ص89، به نقل اخبار عمر، ص286.

[219]ـ همان

[220]ـ اخبار عمر، ص285 و 284 و 283، به نقل از العقد الفرید، ج1، ص210 و سراج الملوک، ص56 و الخراج، ص14.

[221]ـ همان

[222]ـ اخبار عمر، ص285 و 284 و 283، به نقل از العقد الفرید، ج1، ص210 و سراج الملوک، ص56 و الخراج، ص14.

[223]ـ البیان و التبین، ج2، ص37 و مفتاح الافکار، ص89 و عیون الاخبار، ج1، ص66 و صبح الاعشی، ج1، ص193 و نهایه الادب، ج6، ص257، به نقل اخبار عمر، ص184 و 185.

[224]ـ الخراج، ص109، به نقل اخبار عمر، ص197 و 186.

[225]ـ همان

[226]ـ اطواق الذهب علامه زمخشری به نقل الفاروق، در مجموعه به ترتیب، ص92 و 5 و 27 و 14.

[227]ـ اطواق الذهب علامه زمخشری به نقل الفاروق، در مجموعه به ترتیب، ص92 و 5 و 27 و 14.

[228]ـ همان

[229]ـ همان

[230]ـ همان

[231]ـ مختصر منهاج القاصدین، ص350، به نقل اخبار عمر، ص281.

[232]ـ العقد الفرید، ج1، ص311، به نقل اخبار عمر، ص281.

[233]ـ اطواق الذهب علامه زمخشری به نقل الفاروق، ص11 از مجموعه.

[234]ـ اطواق الذهب علامه زمخشری به نقل الفاروق، ص11 از مجموعه.

[235]ـ همان

[236]ـ اطواق الذهب علامه زمخشری به نقل الفاروق در مجموعه، ص3 و 45.

[237]ـ همان

[238]ـ سیره عمر بن الخطاب  رضی الله عنه ، به نقل اخبار عمر، ص287.

[239]ـ جمهرة الامثال، ج1، ص194.

[240]ـ اطواق الذهب علامه زمخشری به نقل الفاروق در مجموعه، ص10 و 15.

[241]ـ همان

[242]ـ عیون الاخبار، ج1، ص330.

[243]ـ اطواق الذهب علامه زمخشری به نقل الفاروق، شبلی نعمانی، در مجموعه، ص10 و 16.

[244]ـ اطواق الذهب علامه زمخشری به نقل الفاروق، شبلی نعمانی، در مجموعه، ص10 و 16.

[245]ـ المحاسن و الاضداد، ص146 و عیون الاخبار، ج4، ص78 به نقل اخبار عمر، ص288 و 287.

[246]ـ اخبار عمر، ص208.

[247]ـ اخبار عمر، ص288.

[248]ـ اطواق الذهب علامه زمخشری به نقل الفاروق، شبلی نعمانی، ص25 و 3 از مجموعه.

[249]ـ اطواق الذهب علامه زمخشری به نقل الفاروق، شبلی نعمانی، ص25 و 3 از مجموعه.

[250]ـ اطواق الذهب علامه زمخشری به نقل الفاروق، شبلی نعمانی، ص25 و 3 از مجموعه.

[251]ـ اخبار عمر، ص228.

[252]ـ اطواق الذهب علامه زمخشری به نقل الفاروق، ص26 از مجموعه.

[253]ـ اطواق الذهب علامه زمخشری به نقل الفاروق، ص30 از مجموعه.

[254]ـ سراج الملوک، ص49، و عیون الاخبار، ج1، ص3، به نقل اخبار عمر، ص292.

[255]ـ اطواق الذهب علامه زمخشری، ص13 و 20 از مجموعه، به نقل الفاروق.

[256]ـ همان

[257]ـ همان

[258]ـ اطواق الذهب علامه زمخشری، ص22 و 27 از مجموعه، به نقل الفاروق.

[259]ـ اطواق الذهب علامه زمخشری، ص22 و 27 از مجموعه، به نقل الفاروق.

[260]ـ عیون الاخبار، ج3، ص158، به نقل اخبار عمر، ص285.

[261]ـ روضة العقلاء، ص18، به نقل اخبار عمر، ص290.

[262]ـ اطواق الذهب زمخشری، به نقل الفاروق ث31و 8 و 32.

[263]ـ همان

[264]ـ همان

[265]ـ اخبار عمر، ص290.

[266]ـ نهایه الادب، ج3، ص342، به نقل اخبار عمر، ص290.

[267]ـ همان

[268]ـ غرور الخصایص، ص36، به نقل اخبار عمر، ص290.

[269]ـ اطواق الذهب، به نقل الفاروق در مجموعه، ص27 و3.

[270]ـ همان

[271]ـ همان

[272]ـ همان

[273]ـ اطواق الذهب، به نقل الفاروق در مجموعه، ص19.

[274]ـ اطواق الذهب، به نقل الفاروق در مجموعه، ص21.

[275]ـ عبقریه، عمر، عقاد، ص652.

[276]ـ اطواق الذهب، به نقل الفاروق در مجموعه28.

[277]ـ اطواق الذهب، به نقل الفاروق در مجموعه به ترتیب11، 16، 18، 25، 23.

[278]ـ اطواق الذهب، به نقل الفاروق در مجموعه به ترتیب11، 16، 18، 25، 23.

[279]ـ همان

[280]ـ همان

[281]ـ همان

[282]ـ اطواق الذهب، به نقل الفاروق، شبلی نعمانی، مجموعه، ص3، 13، 16، 7.

[283]ـ همان

[284]ـ همان

[285]ـ همان

[286]ـ نهایت الادب به نفل اخبار عمر.

[287]ـ اطواق الذهب زمخشری، به نقل الفاروق، در مجموعه به ترتیب، ص20، 21، 1، 23.

[288]ـ همان

[289]ـ همان

[290]ـ ابن الجوزی، ص133 و عیون الاخبار، ج1، ص275، به نقل اخبار عمر، ص288.

[291]ـ اطواق الذهب زمخشری، به نقل الفاروق، در مجموعه به ترتیب، ص20، 88، سراج الملوک به نقل اخبار عمر.

[292]ـ همان

[293]ـ اطواق الذهب زمخشری، به نقل الفاروق، در مجموعه ص25.

[294]ـ اطواق الذهب زمخشری، به نقل الفاروق، در مجموعه ص3.

[295]ـ اطواق الذهب زمخشری، به نقل الفاروق، در مجموعه ص25.

[296]ـ همان

[297]ـ اطواق الذهب، به نقل الفاروق، در مجموعه ص3.

[298]ـ الفایق، به نقل اخبار عمر.

[299]ـ السامرات، ج1، ص42، به نقل اخبار عمر، ص288.

[300]ـ همان

[301]ـ طبری، جج5، ص186، و الکامل، ج2، ص560.

[302]ـ التبر المسبوک به نقل اخبار عمر.

[303]ـ اطوال الذهب.

[304]ـ اخبار عمر، ص290 و 286.

[305]ـ اخبار عمر، ص290 و 286.

[306]ـ اخبار عمر، ص278.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...