فصل
بیست و یكم:
آخرین ماههای زندگی فاروق رضی الله عنه
آخرین سفر حج فاروق رضی الله عنه
ماههای آخر سال بیست و سوم هجری فرا رسیده است و طبق معمول هر سال فاروق رضی الله عنه خود را آماده کرده است که همراه مسلمانان جهان اسلام به قصد حج و عمره و برگزاری سمینار بزرگ فرماندهای سپاه اسلام و استانداران و فرماندهان جهان وسیع اسلام، از مدینه عازم مکه مکرمه گردد، و در حج امسال (امهات المؤمنین) همسران پیامبر صل الله علیه و آله و سلم [1] نیز در کجاوههای خود و در پیشاپیش امواج خروشان زایرین بیتالله، همراه فاروق رضی الله عنه عازم مکه مکرمه هستند و سیل خروشان زایرین فاصله سیزده روز راه بین مدینه و مکه را قرین کمال رفاه و آسایش طی میکنند زیرا از سالها قبل به دستور فاروق رضی الله عنه و به فواصل نزدیک آسایشگاههای دارای سایبان و آب خنک و گوارا احداث گردیده است و شکوفایی اقتصاد اسلامی و توزیع عادلانه ثروتها نیز با تلاش و نظارت فاروق رضی الله عنه سطح زندگی مسلمانان را به حدی بالا برده که در حال سفر در ریگزارها نیز مانند حالت حضر از زندگی مرفه بهرهمند هستند و در حال مسافرت به مکه انبوه بیشمار مردان بر اسبها و شترها سوار و جمعیت زنان در کجاوهها نشسته و به شوق کعبه و حضور در عرفات کوهها و درهها را پشت سر خویش میگذرانند و به وقت نمازها با احساس خستگی در آسایشگاههای سر راه فرود میآیند و در دور آبهای گوارا خیمههای بزرگ پشمی و نخی خود را برپا میکنند و همراه شکر و ذکر خدا از غذاهای لذیذ و از سایههای خنک و آبهای گوارا تلذذ میجویند
وضع استثنایی فاروق رضی الله عنه در سفرها
و امیرالمؤمنین رضی الله عنه در میان این جمعیت بیشمار یک وضع استثنایی دارد با یک پیراهن سفید و راهراه بر شتری سوار و در خورجین او جز مقداری نان و روغن (برای سد رمق) چیزی از غذاهای لذیذ وجود ندارد و هنگامی که برای رفع خستگی یا انجام دادن نمازها با جمع مسلمانان در صحرا یا در کنار آبی فرود میآید خیمهای برای او برپا نمیگردد و بلکه در هر جا فرود آمد عبای پشمی خود را بر شاخه درخت بیابانی یا بر چوبه تازیانهاش آویزان و زیر سایه آن مدتی استراحت میکند و تمام تلذذ و رفاه فاروق رضی الله عنه در این سفرها این است که میبیند تمام مسلمانان در نتیجه تلاش و کوشش او از فقر و محرومیتها رهایی یافتهاند و عموم مسلمانان در یک زندگی مرفه به سر میبرند و گویی فاروق رضی الله عنه با اختیار این وضع استثنایی برای خود، میخواهد بیشتر به درد محرومین آشنا شود یا این که میخواهد آسایشطلبی و خوشگذرانی را مسخره کند و عیش و نوش و شکوه و عظمت پوشالی شاهنشاهی ایران و امپراتوران روم را به باد انتقاد بگیرد و در یک کلمه میخواهد بگوید: شاهنشاهان ایران و امپراتوران روم نسبت به مردم در زندگی یک وضع کاملاً استثنایی را داشتهاند و امیرالمؤمنین رضی الله عنه نیز که آنها را طرد کرده و بر جای آنها نشسته نسبت به مردم در زندگی یک وضع کاملاً استثنایی را دارد اما آنها از آن سو و او از این سو!! و همین است فرق بین خداپرستی و خودپرستی و خداخواهی و خودخواهی. بالاخره خیل عظیم حجاج همراه امیرالمؤمنین رضی الله عنه وارد شهر مکه گشته و با شور و علاقه زیاد مراسم حج اسلامی را انجام داده و طبق معمول هر سال در محل (منی) سمیناری بزرگ از فرماندهان سپاه و استانداران و رؤسا را تشکیل میدهد و هر یک گزارش کار خود را به عرض امیرالمؤمنین رضی الله عنه رسانیدند.
1ـ حکم بن عمرو[2] فرمانده سپاه اسلام در جنوب شرقی ایران ضمن گزارش کار خویش به عرض فاروق رضی الله عنه رسانید که سپاه اسلام بر تمام سواحل غربی[3] رودخانه (سند) (در عمق خاک پاکستان فعلی) تسلط یافته، و به فرمان امیرالمؤمنین رضی الله عنه از سند عبور نکرده است.
2ـ عمرو بن عاص[4] فرمانده کل نیروهای سپاه اسلام در غرب افریقا ضمن گزارش کار خود عرضه میدارد: که تمام استانهای مصر و لیبی و طرابلس[5] غرب در زیر پرچم اسلام در کمال امنیت و آرامش و عموماً از عدل و داد اسلامی برخوردارند و نیروهای مسلح سپاه اسلام در مرزهای شرقی تونس مستقر و طبق فرمان امیرالمؤمنین رضی الله عنه از پیشروی بیشتر خودداری کردهاند.[6]
3ـ احنف بن قیس[7]، فرمانده کل نیروهای شرق، ضمن گزارش کار خود، عرضه میدارد، سپاه اسلام در جهت تعقیب شاهنشاه فراری (یزدگرد) تمام شهرهای شرق ایران را آزاد کرده و اکنون سپاهیان در کرانههای رود جیحون و در شهر بلخ[8] (واقع در عمق افغانستان فعلی) مستقر، و طبق فرمان امیرالمؤمنین رضی الله عنه : «از جیحون عبور نکنید و فعلاً به ماوراءالنهر حمله نکنید[9]» تا دستور ثانوی از پیشروی بیشتر خودداری کردهاند و ضمناً به عرض میرساند که شاهنشاه فراری (یزگرد) پس از آزاد شدن همه شهرهای شرق ایران ناچار به خاقان چین پناهنده شده تا به کمک خاقان شهرهای شرق ایران باز پس بگیرد ولی خاقان از کمک به او سر باز زده و یزدگرد تنها و بدون سپاه آواره صحراها و کوههای مرو گشته و لحظات تلخی را در انتظار مرگ محتوم[10] خود میگذراند.
4ـ سوید بن مقرن[11]، فرمانده کل نیروهای جبهه شمال در گزارش کار خود عرضه میدارد: تمام شهرهای قومس[12] (دامغان، سمنان، بسطام) و هم چنین شهرهای ری، گرگان و منطقه طبرستان عموماً در زیر پرچم اسلام در کمال امنیت و آزادی و عدل و داد اسلامی برخوردارند و هم اکنون ستونهایی از سپاه اسلام در کرانههای دریای قزوین[13] مستقر و منتظر فرمان امیرالمؤمنین رضی الله عنه هستند.
5ـ بکیر بن عبدالله[14] و عتبه[15] فرماندهان اول و دوم کل سپاه اسلام در شمال غربی، ضمن گزارش کار خویش عرضه داشتند که تمام شهرهای و آبادیهای آذربایجان به زیر پرچم سپاه اسلام درآمدهاند و طبق فرمان امیرالمؤمنین رضی الله عنه سپاهیان اسلام علاوه بر تأمین رفاه و امنیت از تخریب آتشکدههای آنها خودداری کرده و آنها را در مراسم مذهبی[16] خویش آزاد نموده و قرارداد صلح و دادن جزیه را با آنها منعقد نمودهاند و هم چنین سپاه اسلام قفقاز و ارمنستان را به زیر پرچم اسلام درآورده و بخشی از نیروهای مسلح در باب الابواب[17] (دربند) بزرگترین شهر قفقاز مستقر و بخش دیگر در حوالی شهر تفلیس[18] ارمنستان مستقر و چندین ستون از نیروهای مسلح نیز بر کوهها و تپههای مشرف بر (دریای[19] سیاه) مستقر و منتظر فرمان امیرالمؤمنین رضی الله عنه هستند و ضمناً درباره ارمنستان و دربند اماننامهای به شهر براز[20] داده شده است.
6ـ فرمانده سپاه جنوب عربستان، ضمن گزارش کارهای خویش، عرضه میدارد تمام مناطق یمن و حضرموت در امنیت و آرامش و عدالت اسلامی به سر میبرند و ستونهایی از سپاه اسلام در کرانههای اقیانوس هند مستقر و در حالی که با ستونهای مستقر در کرانههای خلیج فارس همواره در حال تماس هستند آمد و شد کلیه کشتیها را از شرق به غرب بازدید و کنترل میکنند و در مقابل تعرفههای گمرکی عبور آنها را آزاد مینمایند (جرجی زیدان، ج1، ص131).
رسیدگی به شکایتها و اقدام به عزل و نصبها
فاروق رضی الله عنه در این سمینار عظیم که مانند کوهی از ابهت و شکوه معنوی در جایی نشسته بعد از استماع گزارش همه فرماندهان نظامی در حالی که دستی به تازیانهاش میکشد و دسته تازیانهاش را زیر چانه عمود کرده است به شکایات مردم از استانداران و فرمانداران و مأمورین دارایی و قضات دادگاهها رسیدگی کرده و طبق معمول هر ساله به عزل و نصبهای جدید اقدام میکند و بزرگترین استانداران و پرقدرتترین فرماندهان نظامی را به اشاره همین تازیانه، مانند مهرههای شطرنج از صحنه خارج یا آنها را تعویض و جابجا میکند و اما آیا چه سری در این تازیانه هست و چه رازی[21] در او نهفته است و اساساً از چه ساخته شده و از کجا به دست این صحابی زندهدل و پشمینهپوش و بیآلایش و بیتشریفات رسیده است، که در سایه این تازیانه دو قاره عظیم آسیا و افریقا را حول محور قرآن و سنت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ، میچرخاند و از بیم همین تازیانه شاهنشاه ایران (یزدگرد) دیوانهوار به شکاف کوهها پناه برد و امپراتوری روم در روز و در شب خواب و استراحتی ندارد، و خاقان چین نیز با عجله و شتاب به آن سوی جیحون برگشته و در لاک خود از کشور چین به سوی مدینه گردن کشیده و هر آن منتظر است که حرکت این تازیانه بساط قدرت و شکوه و عظمت او را نیز به هم[22] بزند، ولی حقیقت این است که این تازیانه از همان تازیانههای معمولی است اما در دست کسی قرار گرفته، که در راه نشر فرمانهای خدا و فرمودههای رسول الله صل الله علیه و آله و سلم ، خود را مستمد از نیروی لایزال خداوندی میداند، و در یک فرازی از ایمان و خداپرستی، آن چنان به جهان جاودانه چشم میدوزد که همه نیازها و خیر و خوشیها و درد و رنجهای جهان مادی را پشت[23] سر گذاشته و در نتیجه به نیروهای مجرد و بینیازی مبدل گشته که هر قدرت نیازمندی از او ضربهپذیر است و یا باید تسلیم فرمانهای او بشود یا با حالتی از رعب و هراس به کوهها پناه برده یا در جای خویش دچار خوف و اضطراب گردد.
امیرالمؤمنین رضی الله عنه پس از استماع گزارش فرمانهان سپاه و رسیدگی به شکایتها[24] محل سمینار عظیم منی را ترک کرده و با یک حالتی از شادی و شکرگزای خدا و ریختن اشکهای شوق که با تلاش شبانهروزی او در مدت ده سال، پرچم دین اسلام از طرف غرب در مرز تونس و بر کوههای مشرف بر دریای سیاه، و از طرف شرق در کنارههای رود جیحون و در شهر بلخ (در اعماق خاک افغانستا فعلی) و از طرف شمال در کرانههای بحر خزر و از طرف جنوب در کرانههای اقیانوس هند، به اهتزاز[25] درآمده است و بر روی شنهای داغ منی چند گامی برمیدارد[26] و ناگاه در نقطهای میایستد و تودهای از همین شنهای داغ را جمع کرده و عبایش را بر آن میگستراند و بر روی آن رو به آسمان دراز میکشد و با عبارات زیر با خدای خود راز و نیاز میکند:
«خدایا سنم بالا رفته، و توان و نیرویم پائین آمده، و ملتم در جهان پراکنده شدهاند، خدایا مرا به سوی خودت فراخوان[27] به طوری که کسر و نقصی در اجرا و ثوابم پیدا نشود، خدایا شهادت در راه خودت را به من عطا فرما، خدایا مرگ مرا در شهر پیامبرت صل الله علیه و آله و سلم (مدینه) مقدر[28] فرما» و کسی جز خدا نمیداند که در مدت کمتر از سه هفته دیگر همه این دعاهای امیرالمؤمنین رضی الله عنه ، مورد قبول خدا واقع میشوند به همین جهت ام المؤمنین حفصه رضی الله عنها ، وقتی این دعاها را از او میشنود به او میگوید: «ای پدرم تو که فعلاً در منی هستی چطور ممکن است در مدینه به شهادت نائل شوید؟» فاروق رضی الله عنه در جواب میگوید: «دخترم خدا هر گاه بخواهد مرا به مدینه برمیگرداند[29]».
آری خدا خواست و امیرالمؤمنین رضی الله عنه بعد از پایان مراسم حج و عمره همراه امهاتالمؤمنین و جمعیت بیشمار اصحاب و یاران پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به مدینه برگردید و چند روزی گذشت و رفع خستگی کرده بود، که روز جمعه فرا رسید[30] و به هنگام نماز مانند همیشه امواج خروشان مسلمانان به سوی مسجد سرازیر شدند و امیرالمؤمنین رضی الله عنه خطبهها را با حمد و ستایش خدا و درود بر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و ذکر خیر ابوبکر صدیق رضی الله عنه آغاز و با توصیه مردم به تقوا و پرهیزگاری و تشویق آنها به فداکاری در راه خدا و ترسانیدن آنها از قهر و عذاب خدا[31]، خطبهها را ادامه داد و در خطبههای این جمعه شنیدن دو مطلب در این خطبهها به حدی مشتاقانه و با وجد و علاقه درودها بر[32] پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرستاد و از ابوبکر رضی الله عنه [33] ذکرهای خیر کرد که گویی در حال مسافرت و دیداربینی از آنها است و چند صباح دیگر به حضور آنها میرسد و دوم این که در اثنای خطبهها گفت: «در خواب دیدم که خروسی[34] دو مرتبه نوک خود را به من زد و مرا زخمی کرد، و من این خواب را این طور تعبیر کردهام که به این زودیها به دست یک نفر ایرانی شهید خواهم شد، زیرا خروس در خواب رمز ایرانی[35] بودن است».
اکثر مسلمانان با این که از صحت رؤیای امیرالمؤمنین رضی الله عنه و آگاهی او از تعبیر رؤیاها اطمینان داشتند، با این حال تأثر آنها از عمق این فاجعه هولناک اجازه نمیداد که این جریان را قبول کنند و با خود میگفتند: «هیچ کسی تا این حد از انسانیت و مروت دور نیست، و احدی تا این اندازه درندهخو نیست که نسبت به امیرالمؤمنین رضی الله عنه سوءقصد در سر داشته باشد و به علاوه از آغاز جنگ با ایران امیرالمؤمنین رضی الله عنه ورود اسیران بالغ ارتش ایران[36] را به مدینه ممنوع اعلام کرده است و فعلاً در مدینه افراد غیر مسلمان ایرانی، به جز ابو لؤلؤ غلام مغیره، که امیرالمؤمنین رضی الله عنه به خواهش و اصرار مغیره و به خاطر انجام دادن کارهای صنعتی مردم او را به مدینه راه[37] داده است، کسی از ایرانیان غیر مسلمان وجود ندارد، و برخی نیز بعید نمیدانستند که ابو لؤلؤ چنین سوءقصدی در سر داشته باشد، زیرا چندی قبل همین ابو لؤلؤ شکایت پیش فاروق رضی الله عنه [38] آورد که مغیر روزی دو درهم[39] بر ذمه من گذاشته،» و وقتی فاروق رضی الله عنه از شغل و درآمد او سؤال کرد معلوم شد که نقاش و نجار و آهنگر و آسیاساز و غیره[40] است، به او گفت: «در مقابل این درآمد دو درهم زیاد نیست» ابو لؤلؤ به غایت عصبانی شد، و زیر لب این جمله را چند بار زمزمه کرد: «واعجبا با همه مردم به عدالت رفتار میکند و تنها بر من ستم روا میدارد![41]» و برخی در جهت تقویت این احتمال اتفاقی را که مدتی بعد از این جریان روی داد به یاد میآوردند: «امیرالمؤمنین رضی الله عنه در رهگذری ابو لؤلؤ را دید و به او گفت: «یک آسیاب بادی[42] را برای ما بسازید». ابو لؤلؤ در جواب گفت: «چشم، یک آسیابی را برای تو بسازم که آوازه[43] آن در تمام جهان طنینانداز گردد[44]» فاروق رضی الله عنه خطاب به همراهانش گفت: «این غلام مرا تهدید به قتل کرد[45]» و وقتی همراهانش گفتند: «پس اجازه بدهید تا او را مجازات کنیم» فاروق رضی الله عنه گفت: «فعلاً کاری نکرده و محض گفتن حرف تهدیدآمیز نمیشود کسی را مجازات[46] کرد» و چند روز بعد دو موضوع دیگر اتفاق افتاد که برخی را از تعبیر این خواب بیشتر نگران کرد اول این که (عیینه بن حصن[47]) به فاروق رضی الله عنه توصیه کرد که یا چند نفر گارد محافظ برای خود معین کن، یا همه ایرانیان را از مدینه اخراج کن، مبادا یکی از آنها از همین[48] موضع (اشاره به موضعی کرد که بعداً خنجر ابو لؤلؤ بر او اصابت کرد) آسیبی به تو برساند. دوم این که به امیرالمؤمنین رضی الله عنه گفتند: «کعب[49] الاحبار گفته من فاروق رضی الله عنه را بر دری از درهای جهنم دیدهام!» و وقتی فاروق رضی الله عنه او را خواست و جریان را از او پرسید کعب الاحبار گفت: «به خدا این ماه به آخر نمیرسد که تو داخل بهشت[50] میشوی» فاروق رضی الله عنه گفت: «این ضد و نقیض و پراکندهگویی چیست روزی در جهنم و روزی در بهشت؟» کعب الاحبار گفت: «ما در تورات تو را میبینیم که بر دری از درهای جهنم ایستادهای و نمیگذاری کسی از آن داخل جهنم بشود[51] و وقتی تو بمیری مردم دائماً تا روز قیامت وارد جهنم میشوند» و روز دیگر نیز، کعب[52] الاحبار به نزد امیرالمؤمنین رضی الله عنه آمد و به او گفت: «جانشینی برای خودت معین کن، زیرا تو تا سه روز دیگر وفات خواهید کرد[53]» امیرالمؤمنین رضی الله عنه گفت: «تو از کجا میدانی؟» کعب الاحبار گفت: «در تورات دیدهام» امیرالمؤمنین رضی الله عنه گفت: «واعجبا تو عمر بن خطاب رضی الله عنه را در تورات دیدهای؟!» گفت: «نه به خدا ولی صفت تو را و این که تو به زودی وفات میکنید، در تورات دیدهام» و فردا کعب الاحبار آمد و گفت: «دو روز از عمر تو باقی مانده» و پس فردا آمد و گفت: «فقط یک روز از عمر تو باقی مانده است[54]» و باز در همان روزها عبدالرحمن[55] پسر ابوبکر رضی الله عنه ناگاه ابولؤلؤ و هرمزان و جُفَینه را در گوشهای میبینند که بسیار سری و خصوصی با هم گتفگو میکنند، و به محض دیدن عبدالرحمن سریعاً از یکدیگر جدا میشوند و خنجری از دست یکی از آنها به زمین میافتد[56]، و همین سرنخها نشان میدهد که یک باند خارجی با همکاری مزدوران داخلی توطئه قتل امیرالمؤمنین رضی الله عنه را تدارک دیدهاند و عُتیبه[57] و کعب هم اگر در این توطئه دستی نداشته باشند دقیقاً از تدارک این توطئه و زمان اجرای آن و حتی محل اصابت ضربت اطلاع داشتهاند[58]، و اگر نظام قضایی آن زمان اجازه میداد که زیر سایههای تازیانه از عُیینه و کعب الاحبار بازجویی به عمل آید کعب الاحبار اعتراف میکرد که این مطالب را، نه در تورات بلکه در گوشه و کنار مدینه شنیده یا دیده است و عیینه نیز محل اصابت ضربت را از نزدیکترین اعضای باند این توطئه شنیده است ولی نظام قضایی آن زمان به چنین بازجویی اجازه نمیداد و فاروق رضی الله عنه در رأس مسائل بازجویی بارها اعلام کرده بود، که اعترافها و اقرارها در حالت خوف و تهدید هیچ گونه ارزش قضایی[59] ندارند، به همین جهت فاروق رضی الله عنه همه این سرنخها و بحث و حرفها را نادیده گرفت، و مثل همیشه سرگرم صدور فرمانهای نظامی و حل مشکلات اجتماعی و اجرای برنامههای عمران و آبادانی گردید، و در حالی که حُذیفه را مأمور آبیاری[60] زمینهای حوزه رودخانه دجله و عثمان بن حنیف را مأمور آبیاری زمینهای[61] حوزه رودخانه فرات میکند و با دستورات و توصیههای لازم آنها را به محل مأموریت خویش اعزام میدارد، زیر لب این جملهها را زمزمه میکند:
آخرین آرزوی فاروق رضی الله عنه
«اگر خدا مرا مدد فرماید در جهت شکوفایی اقتصاد مسلمانان[62] و توزیع عادلانه درآمدها و برنامههایی را پیاده میکنم که زنان بیسرپرست[63] بعد از من به هیچ کس نیازی نداشته باشند».
[1]ـ ابن سعد، ج1، ص241 و ریاض النضره، ج2، ص79.
[2]ـ معجم البلدان (مکران) البدایه و النهایه، ج 7، ص 132، و الکامل، ج 3، ص 46.
[3]ـ همان
[4]ـ الکامل، ابن اثیر، ج 3، ص 25 و 26.
[5]ـ همان
[6]ـ همان
[7]ـ الکامل، ابن اثیر، ج 3، ص 34 و البدایه و النهایه، ج 7، ص 127، و تاریخ طبری، ج 5، ص 1999.
[8]ـ الکامل، ابن اثیر، ج 3، ص 34 و البدایه و النهایه، ج 7، ص 127، و تاریخ طبری، ج 5، ص 1999.
[9]ـ همان
[10]ـ همان
[11]ـ الکامل، ابن اثیر، ج 3، ص 24 و 25 و البدایه و النهایه، ج 7، ص 120 تا 121، و تاریخ طبری، ج 5، ص 1974 تا 1978.
[12]ـ همان
[13]ـ همان
[14]ـ الکامل، ابن اثیر، ج 3، ص 27 و 28 و 29 و البدایه و النهایه، ج 7، ص 122 تا 123.
[15]ـ الکامل، ابن اثیر، ج 3، ص 27 و 28 و 29 و البدایه و النهایه، ج 7، ص 122 تا 123.
[16]ـ تاریخ طبری، ج 5، ص 1980.
[17]ـ الکامل، ج 3، ص28 و 29، البدایه و النهایه، ج7، ص122 و 123 و تاریخ طبری، ج5، ص1984 و این که در معجم البلدان یاقوت حموی نوشته (تلفیس) در عصر عثمان رضی الله عنه به تصرف مسلمانان رسید مقصود داخل شهر است.
[18]ـ همان
[19]ـ همان
[20]ـ تاریخ طبری، ج5، ص1883.
[21]ـ دانشمند فرانسوی الکساندر مازاس در کتاب خود (عمر بن خطاب) در صفحه 133 به نقل از یک نویسنده شرقی میگوید: «دره عمر مهیبتر از شمشیر بسیاری از جانشینان او بود» آن گاه دانشمند نامبرده میگوید: «خلاصه با این دره و تازیانه عجیب بود که عمر شوکت ساسانیان را در هم شکست و رومیان را از سوریه و مصر و لیبی براند».
[22]ـ الکامل، ابن اثیر، ج 3، ص34 و البدایه و النهایه، ج 7، ص127، و تاریخ طبری، ج 5، ص1999.
[23]ـ الکساندر مازاس در کتاب زندگانی عمر، ص132.
[24]ـ عبقریات، عقاد، ص571، و الفاروق، شبلی، ج2، ص39، که عین عبارت طبری را نقل کرده است: «وَ كانَ مِنْ سُنَّتِهِ اَنْ يَاخُذَ عُمّالَهُ بِمُوافاهِ الحَجَّ كُلَّ سَنَهٍ».
[25]ـ مراجع این مرزهای تازه را در پاورقی صفحههای سابق مطالعه کنید.
[26]ـ اخبار عمر، ص440، به نقل از ابن سعد، ج1، ص241، و اسد الغابه، ج4، ص73، و ابن الجوزی، ص182.
[27]ـ اخبار عمر، ص440، به نقل از ابن سعد، ج1، ص241، و اسد الغابه، ج4، ص73، و ابن الجوزی، ص182.
[28]ـ اخبار عمر، ص440، به نقل از الریاض النضره، ج2، ص67، و ابن الجوزی، ص182.
[29]ـ همان
[30]ـ اخبار عمر، ص439، به نقل از تسیر الاصول، ج2، ص49.
توجه: البدایه و النهایه، ج7، ص137 و هم چنین اخبار عمر، ص 440 نوشتهاند: «فاروق رضی الله عنه بعد از حرکت منی در (ابطح) پیاده شد و از خدا درخواست شهادت کرد و معجم البلدان حموی نوشته (ابطح) ریگزار نزدیکتر به منی تا مکه».
[31]ـ اخبار عمر، ص439، به نقل از تسیر الاصول، ج2، ص49.
توجه: البدایه و النهایه، ج7، ص137 و هم چنین اخبار عمر، ص 440 نوشتهاند: «فاروق رضی الله عنه بعد از حرکت منی در (ابطح) پیاده شد و از خدا درخواست شهادت کرد و معجم البلدان حموی نوشته (ابطح) ریگزار نزدیکتر به منی تا مکه».
[32]ـ اخبار عمر، ص439.
[33]ـ همان
[34]ـ اخبار عمر، ص439 و عبقریات، عقاد، ص484.
[35]ـ همان
[36]ـ اخبار عمر، ص440.
[37]ـ اخبار عمر، ص440.
[38]ـ الکامل، ابن اثیر، ج 3، ص49 و البدایه و النهایه، ج 7، ص137، و طبری، ج 5، ص2026.
[39]ـ همان
[40]ـ همان
[41]ـ همان
[42]ـ همان
[43]ـ همان
[44]ـ الکامل، ابن اثیر، ج 3، ص49 و البدایه و النهایه، ج 7، ص137، و طبری، ج 5، ص2026.
[45]ـ همان
[46]ـ اخبار عمر، ص 437، به نقل از الریاض النضره، ج2، ص75.
[47]ـ همان
[48]ـ همان
[49]ـ اخبار عمر، ص 435، به نقل از ابن سعد، ج1، ص240.
[50]ـ همان
[51]ـ همان
[52]ـ طبری، ج5، ص2026 و 2027 و الکامل، ابن اثیر، ج3، ص50.
[53]ـ همان.
[54]ـ همان
[55]ـ الکامل، ابن اثیر، ج3، ص75 و تاریخ طبری، ج5، ص2084 و 2085.
[56]ـ همان
[57]ـ به نظر محققین و از جمله (طنطاویین در اخبار عمر، ص433) روایتهای مربوط به عییبه و کعب بهرهای از صحت ندارند زیرا این مطلب مهم چند نفر بیشتر روایت نکردهاند و عینیه یک عرب بیابانی سطحی و به احمق مطاع شهرت یافته است.
[58]ـ این نظر برخی از مورخین است و نظر محققین این است که روایتهای مربوط به عینیه و کعب الاحبار یا اساساً صحیح نیستند یا این که خود آنها بعد از شهادت فاروق رضی الله عنه محض خودستایی این مطلبها را گفتهاند و کسی هم به آنها اعتنا نکرده است و اگر این روایتها صحیح میبود بعد از شهادت فاروق رضی الله عنه پسرش (عبیدالله) هم چنان که هرمزان را کشت آنها را نیز بازجویی میکرد.
[59]ـ اخبار عمر، ص186.
[60]ـ همان
[61]ـ همان
[62]ـ اخبار عمر، ص441، به نقل اسد الغابه، ج4، ص74 و الخراج بن ادم، ص76 و الخراج ابی یوسف، ص44 و ابن الجوزی، ص100.
[63]ـ همان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر