توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ اسفند ۱۵, سه‌شنبه

فصل چهارم: موافقات عمر و نهایت ادب او در خدمت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم

 

 


فصل چهارم:
موافقات عمر و نهایت ادب او در خدمت پیامبر
 صل الله علیه و آله و سلم  

در صفحات گذشته، نگاه گذرا بر سیمای فاروق داشتیم، و مشاهده کردیم که در صحنه داغ جنگ‌ها، و در ستادهای فرماندهی پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فاروق دست بر قبضه شمشیر برنده‌اش، و با همه قهر و قدرت و هول و هراس و تیزبینی که دارد، سراپا در قید اطاعت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  قرار گرفته است و در نتیجه به فاروق حق می‌دهیم که بعدها کارنامه خود را، در زمان پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در این دو جمله خلاصه کرده است:

1-    «در خدمت پیامبر خدا، شمشیرکشیده‌ای بودم،‌ که تا او مرا بغلاف نمی‌کشید، و از کاری منع نمی‌فرمود، بهر نقطه‌ای نشانم می‌داد، نشانه می‌رفتم[1]» .

2-    «در خدمت پیامبرخدا  صل الله علیه و آله و سلم ، برده و غلام و گارد محافظ او بودم[2] و در صفحات آینده، فاروق را در بعد دیگری مشاهده می‌نماییم و این مرتبه نه با شمشیر بلکه با هوش تیزتر از شمشیر، و نه در صحنه‌های جنگ، بلکه در صحنه تحولات اخلاقی و معضلات روابط اجتماعی فاروق را با مغز سراسر فروغ و نبوغ، و سراپا در اطاعت پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  می‌بینم، و مشاهده می‌کنم که فاروق در زمینه اصلاح اخلاق مردم و نوع برخورد با کفار و با منافقین، طرح‌هایی را به پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  پیشنهاد می‌کند و تقاضاهایی را به او عرضه می‌دارد که بعد از مدتی، کم یا زیاد، پاسخ مثبت آن‌ها، نه در زمین، بلکه در آسمان بصورت وحی بر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرود می‌آید و به (موافقات عمر) در بین مسلمانان معروف میشوند، و در نتیجه از اعماق ضمایر آگاه معنی این فرموده پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  را درک می‌کنیم که درباره تیزبینی و قدرت درک و فراست فاروق فرموده‌اند: «انَّهُ قَد كانَ فیما مضی قَبلَكُم مِنَالاُمَمِ ناسٌ مُحَدَّثونَ؛ و انَّهُ ان كانَ في اُمَّتی هذِهِ منهُم فَإنَّهُ عُمَرُبنُالخَطّابِ»[3]. «یعنی در دیانت‌های قبل از شما افرادی وجود داشته‌اند که اهل الهام بوده‌اند و از مسایل نهانی و پشت‌پرده، طوی بحث کرده‌اند که گویی چیزهایی به آن‌ها گفته شده است (مُحَدَّث) و اگر در امت من همچنین کسی وجود داشته باشد، همانا عمر بن خطاب است».

کتاب‌های معتبر حدیث، تفسیر و تاریخ اسلامی، (موافقات عمر) را بیش از بیست‌فقره[4] روایت کرده‌اند، و ما از نوشتن همه آن‌ها صرفنظر می‌کنیم و به نوشتن چند فقره از آن‌ها اکتفا می‌نماییم که بیشتر حایز اهمیت و مورد اتفاق همه دانشمندان می‌باشد.

دعای فاروق درباره تحریم شراب

فاروق قبل اسلام عادت میخوارگی را داشته است[5]، و دو اثر بسیار زیانمند آنرا، یکی خود فراموشی و دیگری برباد دادن ثروت‌ها را، بخوبی لمس کرده است، و مطمئن است میخوارگی با طبیعت خودآگاهی و منع اسراف در اسلام سازگار نیست و همچنین یقین دارد که حلال کردن و حرام کردن اشیاء همیشه از راه وحی خدا به پیامبر می‌رسد، بهمین جهت هرگاه برخی از مسلمانان را در حالت میخوارگی مشاهده می‌نماید، بشدت ناراحت می‌گردد، جز این، هیچ راهی را نمی‌بیند که دست‌های خود را بالابرد و با حالتی از تضرع و خضوع دعا کند و بگوید: «خدایا! حکم مناسب مشروب را برای ما بیان فرما، وبی‌گمان میخوارگی ثروت‌ها را بباد می‌دهد، و حالت از خودبی‌خبری را در انسان‌ها بوجود می‌آورد[6] و طولی نمی‌کشد که این آیه درباره مشروب و قمار نازل می‌گردد:

﴿۞يَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَيۡسِرِۖ قُلۡ فِيهِمَآ إِثۡمٞ كَبِيرٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثۡمُهُمَآ أَكۡبَرُ مِن نَّفۡعِهِمَاۗ [البقرة: 219]، یعنی «در مورد شراب و قمار از تو سؤال می‌کنند، بگو: گناه بزرگی در آن‌ها هست، و برای مردم منافع مادی، هم دارند، و گناه آن‌ها بزرگتر از منافع مادی، آن‌ها است» پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فوراً عمر را خوانده[7]، و این آیه را بر او تلاوت می‌فرماید،

پایه‌های تحریم تدریجی شراب

دلهره فاروق تا حدی کم گشته اما وقتی می‌بیند این آیه صریحاً مشروب را تحریم نکرده و بلکه با زبان منطق و از راه موازنه منطقی اشاره بحکم و آن کرده است و احیاناً انسان‌های شرابخوار با زبان منطق آشنایی نداشته باشند و بعد از نزول این آیه باز به میخوارگی ادامه دهند، آثاری از ناراحتی و نگرانی‌های فاروق باز باقی می‌ماند، و وقتی خبر باو می‌دهند، که چند نفر از مسلمانان در ساعت‌های نزدیکِ یکی از نمازها میخوارگی کرده‌اند و با حالتی از مستی و بی‌حالی، این فریضه مهم اسلام را بشکل ناجور و درهم و برهم انجام داده‌‌اند، بار دیگر اضطراب و دلهره، با شدت بیشتر، فضای اندیشه فاروق را فرا می‌گیرد و بار دیگر دست‌های خود را بالا برده و با زمزمه کردن این دعا، فغان و تضرع و فریاد خود را به آستانه پروردگار خود می‌رساند: « خدایا درباره شراب یک بیان و توضیح کافی را به ما عطا بفرما[8]» و دیری نمی‌پاید که این آیه بر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نازل می‌شود ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُكَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَعۡلَمُواْ مَا تَقُولُونَ [النساء: 43] یعنی «ای کسانیکه ایمان آورده‌اید! به نماز نزدیک نشوید در حالیکه مست هستید، تا بفهمید آنچه را می‌گویید».

پس از نزول این آیه بار دیگر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فاروق را خوانده و آیه را برایش تلاوت می‌کند[9]، و فاروق با شنیدن این آیه تا حد زیادی آرامش پیدا می‌کند زیرا وقت اکثر نمازها در حدی است که امکان ندارد کسی مشروب بخورد و عوارض آن تا وقت نماز دیگر باقی نماند، اما نگرانی از فاصله طولانی نماز عشاء است که شاید برخی بعد از اقامه نماز عشاء مشروب بخورند و تا نماز صبح عوارض آن باقی نمی‌ماند، و وقتی به او خبر می‌دهند که چند نفر از مسلمانان در یک مهمانی بعد از نماز عشاء مشروب خورده‌اند، و در حالت مستی استخوان‌های درشت سر سفره را به سر و صورت یکدیگر زده‌اند[10]، و قطره‌های خون انسان‌ها با جرعه‌‌های سرخ شراب درآمیخته‌اند، و طنین شعارهای برتری قبیله‌ای مانند جرقه‌های خطرناک دایره جنگ داخلی را باشتعال نزدیک کرده‌اند، بار دیگر فاروق با اضطراب و دلهره بیشتر دست‌های خود را بالا برده و با تضرع و زاری از خدا تمنا می‌نماید که «خدایا! یک بیان و توضیح کافی در مورد شراب، بما عطا بفرما». و طولی نکشید که حکم قطعی و کلی میخوارگی و قمار با نزول این آیه‌ها بر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  بیان می‌گردد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ٩٠ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُوقِعَ بَيۡنَكُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ فِي ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَيۡسِرِ وَيَصُدَّكُمۡ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَعَنِ ٱلصَّلَوٰةِۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ٩١ [المائدة: 90-91] «یعنی ای کسانیکه ایمان آورده‌اید! شراب و قمار نشانه‌های الهه باطل جز چند چیز پلیدی نیستند، پس از آن‌ها دوری کنید تا رستگار شوید، و شیطان جز این چیز دیگری نمی‌خواهد که بوسیله شراب و قمار شما را به دشمنی و کینه‌توزی با یکدیگر دچار کند و شما را از یاد خدا واز نماز بازدارد، آیا شما دست بردا هستید؟»

فاروق وقتی این آیه‌ها را از زبان پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  می‌شنود، سراپا گوش و غرق سکوت است تا پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در آخر آیه به این بخش می‌رسد: ﴿فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ آیا دست بردار هستید؟» در اینجا فاروق سکوت خود را شکسته و با حالتی از خشوع و تسلیم فریاد می‌زند: «اِنتَهینا، اِنتَهینا[11] یا «ربّی» دست بردار شدیم خدایا .

تأیید رأی فاروق درباره اسیران بدر

2- در نخستین غزوه اسلامی (بدر) هفتاد تن نفر از سران کفر و مزدوران آن‌ها بدست مسلمانان اسیر می‌شوند، و در جلسه‌ی مشورتی که برای تعیین تکلیف آن‌ها تشکیل گردیده است، فاروق مصرانه رأی می‌دهد که همه آن‌ها را گردن بزنند[12]، اما با اقتضای رأی اکثریت مسلمانان همه آن‌ها در مقابل فدیه آزاد می‌شوند، اما طولی نمی‌کشد که وحی خدا بر پیامبر نازل می‌گردد، و رأی فاروق را تأیید می‌نماید[13]: ﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُۥٓ أَسۡرَىٰ حَتَّىٰ يُثۡخِنَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ تُرِيدُونَ عَرَضَ ٱلدُّنۡيَا وَٱللَّهُ يُرِيدُ ٱلۡأٓخِرَةَۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٞ٦٧ [الأنفال: 67] «یعنی برای شما هیچ پیامبری سزاوار نیست تا در زمین خون‌هایی نریزد دارایی اسیرانی باشد، شما خواسته ناچیر دنیا را می‌خواهید، ولی خدا آخرت را می‌خواهد و او عزیز و حکیم است».

تأیید رأی فاروق درباره حجاب

3- فاروق به پیامبر پیشنهاد می‌کند که به همسران خویش دستو دهد، حتی هنگام درخواست حاجت‌ها نیز رو در روی مردان نامحرم قرار نگیرند، و مردان نامحرم حاجت‌های خود را در پشت[14]در ودیوار و پرده‌ها (حجاب‌ها) درخواست نمایند و طولی نکشید که وحی خدا بر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نازل و رأی و پیشنهاد فاروق تأیید گردید[15]: ﴿وَإِذَا سَأَلۡتُمُوهُنَّ مَتَٰعٗا فَسۡ‍َٔلُوهُنَّ مِن وَرَآءِ حِجَابٖۚ [الأحزاب: 53] «یعنی و هرگاه حاجتی، چیزی را از آن‌ها خواستید، در پشت پرده حجاب از آن‌ها بخواهید».

تأیید پیشنهاد فاروق درباره مقام ابراهیم

4- پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در حالیکه فاروق در خدمت او است بر سنگ مقام گذر می‌کند، فاروق به پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  عرض می‌کند این‌جا مگر همان محلی نیست که پدر ما، ابراهیم علیه السلام  در آن، به پرستش خدا قیام نموده است؟ پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  می‌فرماید بلی اینجا محل قیام ابراهیم علیه السلام  است فاروق عرض می‌کند پس چرا ما آن‌را محل نماز و محل قیام به پرستش خدا قرار ندهیم؟ پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  می‌فرماید: «در این باره دستوری به ما داده نشده است» و آفتاب همان روز غروب نکرده[16] است که آیه‌ای بر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نازل می‌گردد که بخشی از آن آیه این است: ﴿وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ مُصَلّٗىۖ [البقرة: 125].

دعای فاروق درباره کسب اجازه ورود

در صدر اسلام غلامان و بچه‌های نابالغ بدون کسب اجازه، و خبر کردن صاحب خانه وارد منازل می‌شدند، و در گرمای عربستان و مواقع خواب و استراحت مردان، غالباً اوضاع نامطلوبی اتفاق می‌افتاد و از جمله روزی هنگام ظهر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  یکی از بچه‌های انصار را به دنبال فاروق فرستاد[17]، و آن بچه که بدون کسب اجازه وارد شده بود فاروق را در حال استراحت و خواب دید که برخی از اندام او لخت بود، فاروق از این اتفاق، و نظایر آن که خیلی مشاهده شده بود، بشدت ناراحت گشته و دست‌های خود را بالا برده و با تضرع و دعا از خدا می‌خواهد که با نزول وحی بر پیامبر به این بی‌نظمی خاتمه دهد[18] وطولی نمی‌کشد که این بر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نازل می‌گردد:[19]

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِيَسۡتَ‍ٔۡذِنكُمُ ٱلَّذِينَ مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ وَٱلَّذِينَ لَمۡ يَبۡلُغُواْ ٱلۡحُلُمَ مِنكُمۡ ثَلَٰثَ مَرَّٰتٖۚ مِّن قَبۡلِ صَلَوٰةِ ٱلۡفَجۡرِ وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ ٱلظَّهِيرَةِ وَمِنۢ بَعۡدِ صَلَوٰةِ ٱلۡعِشَآءِۚ [النور: 58]. یعنی ای کسانیکه ایمان آورده‌اید! کسب اجازه از شما بکنند، خدمتکاران و از خودتان هم آنهایی که نابالغ هستند،‌ سه مرتبه، قبل از نماز صبح و هنگامیکه لباس خود را بموقع ظهر در می‌آورید، و بعد از نماز عشاء ... .

بزرگترین توطئه منافقین علیه پیامبر

6- سال پنجم هجری است و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در رأس سپاه اسلام رهسپار منطقه (بنی مصطلق) گشته و بر حسب حکم قرعه عایشه رضی الله عنها  را در هودجی همراه خود برده است[20]، و پس از پیروزی مسلمانان و پایان یافتن جنگ سپاه اسلام در رکاب پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به مدینه بر می‌گردد، و مدتی بعد عایشه سوار بر شتر، در حالیکه صَفْوان بن مُعَطَّل، از یاران با وفای پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم ، جلودار اوست، وارد مدینه می‌گردد، و عایشه رضی الله عنها  تأخیر خود را از سپاه اینگونه شرح می‌دهد[21]: «لحظاتی قبل از حرکت سپاه برای قضای حاجت از کجاوه دور شدم[22]، وبهنگام برگشتن بیاد دارم که در همان محل گردن‌بندم را، از مهره‌های جزع، بجا گذاشته‌ام، و بلافاصله برای پیدا کردن آن در تاریکی شب به آن محل برگشتم، و وقتی گردن‌بند را پیدا کردم و به محل سپاه برگشتم، دیدم سپاه حرکت کرده است و چون من زن کم‌سن و کم‌وزن بودم، احساس نکرده‌بودند که من در بین کجاوه نیستم و شتر را با کجاوه خالی برده بودند[23]، و می‌دانستم در هر جا ببینند که من در کجاوه نیستم فوراً به دنبال من می‌آیند، و همان محل چادرم را بر خود پیچیدم[24] و خوابم برد، که ناگاه صدایی را از دور شنیدم: (اِنّا لِله و اِنّا اِلَیهِ راجِعون)[25] کسی بود که از دور سیاهی مرا دیده بود، و نزدیکتر شد و مرا شناخت، و گفت چرا از سپاه عقب مانده‌ای، جوابش نگفتم، اما دانستم که صفوانبن معطَل است، و از کسانی است که بدستور پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  از سپاه عقب می‌ماند تا وسایل و اثاثیه‌ای که احتمالاً از سپاهیان بجا مانده باشد آن‌ها را بردارد و به صاحبان خود برساند[26]، صفوان در نزدیکی من شتر را خواباند، و رو بطرف دیگر کرد[27] تا من بر شتر سوار شدم، و شتر برخاست و در حالیکه صفوان زمام شتر را گرفته بود براه افتادیم و لحظه‌ای که سپاه در شهر فرود آمده بود ما به سپاه رسیدیم[28]»

این اتفاق، در دل هیچیک از مسلمانان و حتی نامسلمانان، خیال بدی و سوءظنی ایجاد نمی‌کند زیرا عموماً روحیه عایشه رضی الله عنها  حرم پیامبر را و روحیه صفوان صحابی را در اوج طهارت و پرهیزگاری و شخصیت ممتاز اسلامی می‌شناسد و بعلاوه مصادف ورود سپاه، آن‌ها بشهر رسیده‌اند[29]، اما عبدالله بن‌اُبَی، رئیس باند منافقین و مرد شماره یک خیانت و نفاق و ماجراجویی بمحض مشاهده این اتفاق، تمام کوشش خود را در جهت ایجاد شبه‌ها[30] وایجاد نقطه‌های آب‌هام، و بازکردن پرانتزهای موهوم و هراس‌انگیز، بکار می‌اندازد، و برای تزریق اندیشه‌های فاسد و زهرآگین خویش از عناصر بیماری نیز کمک می‌گیرد تا آنجا که یک باند ده‌نفری[31]و بفرموده قرآن (عُصبه) برای تراشیدن (اِفک) یک دروغ بی‌اساس و نامعقول و محال و چرخاندن آن در سطح شهر وارد صحنه فعالیت می‌شوند.

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  از شنیدن این شایعه شدیداً در رنج و ناراحتی است و اصحاب عموماً در حالتی از اضطراب و نگرانی و رنج و عذاب هستند، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  از هدف باند نفاق در اشاعه این افترا آگاه است، اما باید کاری کند که واقعیت پاکی عایشه رضی الله عنها  را با دلایل کافی، برای همیشه روشن نماید، قبل از هر چیر یک شورای خانوادگی را تشکیل می‌دهد کسانی که همیشه یا اکثراً در خانه پیامبر بسر می‌برند، و روحیه عایشه را بخوبی درک کرده‌اند اول علی مرتضی[32] دوم اُسامه[33] پسر زید و سپس بریره کنیز عایشه رضی الله عنها ، اسامه غلام پیامبر پاکی و طهارت عایشه را توصیف کرد و او را از هر گمان بدی مبرا شمرد و علی مرتضی به پیامبر عرض کرد «خدا عرصه را بر تو تنگ نکرده است و بجز عایشه زنان دیگری[34] بسیارند[35] و از کنیزش در این‌باره سؤال کنید او واقعیت را به تو عرض می‌کند، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  بریره را خواست و باو گفت: « آیا شما هرگز چیزی را دیده‌ای که تو را درباره عایشه دچار شک نماید؟» بریره گفت قسم به آن خداییکه بحق تر فرستاده است، هیچ امری را از او مشاهده نکرده‌ام[36] که ما را درباره او به شک اندازد و تنها عیبی را که من از او مشاهده کرده‌ام این بوده که به علت کم‌سن و سالی در کنار خمیر منزلش خوابش می‌برد و مرغی می‌آمد و نوک به خمیر می‌زد[37]» پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  پس از شنیدن شهادت اسامه و بریره طهارت و پاکی عایشه رضی الله عنها  بر منبر رفت و بمجازات کردن عبدالله‌ابن‌اُبَی اشاره فرمود جمعی آماده شدند که عبدالله ‌ابن ‌‌ابی را به جرم اشاعه این افترا به قتل برسانند و جمعی مخالف قتل او بودند و تهدید می‌کردند که هر کس او را بکشد ما هم او ار می‌کشیم و دو قبیله اوس و خزرج در برابر یکدیگر موضع‌گیری کردند و چیزی نمانده بود که به جان یکدیگر بیفتند و یکدیگر را به قتل برسانند که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  امر به سکوت آن‌ها کرد و بعد از سکوت آن‌ها پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  از منبر پایین آمد و در حالیکه وضع مسلمانان را در خطر یک جنگ داخلی می‌دید فاروق را خواست تا از صراحت و درک و فراست او در جهت حل این معضل استفاده کند، و وقتی پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در این‌باره با فاروق مشورت کرد[38] فاروق با صراحت خاص خود سوال‌هایی را طرح کرد،‌ و با ایمان عمیقی که بخدا و پیامبر داشت جواب این سوال‌ها را واقعیت شمرد و بر مبنای همین واقعیت‌ها بسیار ماهرانه و مؤدبانه اشاره به حل نهایی این قضیه نمود.

تأیید منطق قاطع فاروق در رد افترا

فاروق از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  پرسید آیا تو بفرمان خدا عایشه را بعقد ازدواج خود درآورده‌ای یا بمیل خودت؟ پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  می‌فرماید به فرمان خدا، فاروق عرض می‌کند آیا ممکن است خدا کالای معیوبی را به پیامبر و برگزیده خودش تحمیل کند؟ پیامبر می‌فرماید نه چنین چیزی امکان ندارد، فاروق عرض می‌کند پس من با قطع ویقین می‌دانم که ﴿هَٰذَا بُهۡتَٰنٌ عَظِيمٞ١٦ [النور: 16][39] «این شایعه افترای بزرگ و محالی است» فاروق با طرح این سؤال‌ها و دریافت جواب آن‌ها و بحث از انتخاب خدا با لطف و ظرافت خاصی اشاره می‌کند که خدا با نزول آیه‌هایی بر پیامبر حتماً این قضیه را حل خواهد کرد و برای حل این قضیه بطور جذری و ریشه‌ای جز نزول آیه‌هایی بر طهارت و پاکی عایشه راه دیگری وجود ندارد، و طولی نمی‌کشد که وحی آسمانی و آیه‌های قرآن صریحاً درباره برائت و پاکی عایشه رضی الله عنها [40] بر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نازل می‌گردد و آغاز آن‌ها همین آیه است:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ جَآءُو بِٱلۡإِفۡكِ عُصۡبَةٞ مِّنكُمۡۚ لَا تَحۡسَبُوهُ شَرّٗا لَّكُمۖ بَلۡ هُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۚ لِكُلِّ ٱمۡرِيٕٖ مِّنۡهُم مَّا ٱكۡتَسَبَ مِنَ ٱلۡإِثۡمِۚ وَٱلَّذِي تَوَلَّىٰ كِبۡرَهُۥ مِنۡهُمۡ لَهُۥ عَذَابٌ عَظِيمٞ١١ [النور: 11]

یعنی «بی‌گمان کسانیکه این دروغ هراس‌انگیز را بمیان آوردند دست‌های (بیش از ده نفر) از شما بودند، که هر یک از آن‌ها به همان اندازه که در جعل و اشاعه این دروغ سهیم بوده است به سزای خویش می‌رسد، و آن کسیکه بخش اعظم آن‌را اداره نمود عذاب عظیمی در انتظار اوست» و چهار آیه بعد، در این پانزدهم می‌فرماید:

﴿وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ لَمَسَّكُمۡ فِي مَآ أَفَضۡتُمۡ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ١٤ [النور: 14] یعنی: «و هنگامیکه این دروغ هراسناک را شنیدید، چرا نگفتید: برای ما روا نیست همچنین حرفی را بزنیم، خدایا تو پاک و منزهی، این حرف چه دروغ بهت‌آور و بزرگی است!!»[41]

این آیه در ملالت چند نفری است که درباره این قضیه نه سکوت بهت‌آوری داشته‌اند و نه قاطعانه آن‌را رد کرده‌اند، و بلکه بر اثر ضعف ایمان و نداشتن عمق اندیشه و سهل‌انگاری در بگو ومگوی دستیاران عبدلله‌ابن‌ابی شرکت کرده‌اند و قرآن آن‌ها را چیزی بالاتر از ده‌نفر و (عصبه) نامیده است و فاروق از کسانی بود که با گفتن (هذا بُهتانٌ عَظیمٌ) قاطعانه این افترای بهت‌آور را تگذیب نمود[42] و نزول آیه‌ها ایمان و واقع‌بینی و فراست فوق‌العاده فاروق را تأیید نمود.

این‌ها، چند نموداری از موافقات فاروق است، که محدثین و مفسرین، و مورخین تعداد آن‌ها را تا بیست فقره ضبط کرده‌اند[43]، و آشکارا گواهی می‌دهند بر اینکه این اعجوبه زورمند و رعب‌آور، در همان حالیکه دست بر قبضه شمشیرو جان برکف در خدمت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  ایستاده است، همچنین با هوش تیزتر از شمشیر و سریعتر از حرکت چرخ روزگار، و با همان صراحت و جرأتی که واقعیت‌ها دارند! زیر نظر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  انجام وظیفه می‌کند، و چقدر مسرور و خوشحال است وقتی می‌بیند که پیامبر خدا از فعالیت و فداکاری‌های او راضی است، و او را به عناوین مختلف و با گفتار و کردار مورد عنایت خاص خویش قرار می‌دهد مثلاً:

نمونه جایزه‌ها و تشویق‌هایی که فاروق به آن نایل می‌گردد

1-    تمیم‌داری(صحابی) اسب خوشرنگ و ممتازی دارد که آن‌را (دره: صخره عظیمی که از قله کوه سرازیرمی‌شود) نامیده و بحدی آن‌را پسندیده و ممتاز می‌داند که بعنوان هدیه به پیامبرخدا  صل الله علیه و آله و سلم  تقدیم می‌کند و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نیز به عنوان تشویق این اسب را به فاروق عطا می‌فرماید[44]

2-    پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  با دختر فاروق، زن بیوه، حفصه ازدواج می‌کند و آشکارا فاروق را مورد عنایت خود قرار می‌دهد.

3-    پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم ، گاهی فاروق را، از همه نابغه‌ها برتر می‌شمارد[45]: لَم اَرَعَبقَرِیا في النّاس یفری فَرِیهُ ...) یعنی در میان مردم نابغه‌ای را ندیده‌ام که در عملکرد مانند فاروق باشد» و گاهی زبان و ضمیر فاروق را یکی از مظاهر آشکارشدن حق بشمار می‌آورد[46]: «اللهُ جَعَلَالحَقَّ عَلی لِسانِ عُمَرَ وَ قَلْبِهِ ... یعنی خدا حق را بر زبان و ضمیر عمر نهاده است» و گاهی او را (مُحَدَّث: دارنده الهامات) می‌خواند[47] و گاهی پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  چمله‌ای را خطاب به فاروق می‌فرماید و با این جمله به حدی فاروق را مورد عنایت خود قرار می‌دهد که فاروق در تمام طول زندگیش آن‌را فراموش نمی‌کند و بارها به مردم می‌گوید: «اگر چه خورشید بر آن تابیده است، در مقابل آن جمله بمن بدهند، بخدا قسم نمی‌خواهم» و برای شنیدن این جمله به فاروق گوش می‌کنیم که با چه شور و احساساتی آن‌را بازگو می‌نماید: «روزی به خدمت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  رفتم، و از او اجازه گرفتم که برای مراسم عُمرَه به مکه بروم، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  مرا اجازه داد و هنگام وداع خطاب به من فرمود: «یا اَخي لا تَنْسَنا مِن دُعائِكَ»[48] ای برادرم! از دعای خویش مرا فراموش نکنید» و از این عنایت و توجه پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  : (یااخی) بحدی مسرور و سرافراز شدم که اگر در مقابل این جمله، هر چه را خورشید بر آن تابیده است به من بدهند، نمی‌خواهم[49].

و از اینجا آثار نیروی ایمان فاروق ظاهر می‌گردد با اینکه:

1-    فاروق با درخواست پیامبر از خدا، و با اسم خاص[50] برای قبول اسلام دعوت شده است «اَللّهُمَّ اَعِزَّالاسلامَ بِعُمَرَ بِن الخَطّابِ، خدایا! به سبب مسلمان شدن عمر بن خطاب دین اسلام را عزت ببخشید».

2-    و با اینکه فاروق در تمام دوران پیامبر و در همه غزوه‌ها، قواره سپاه کفر، در زیر برق شمشیر او هراسناک و مرعوب گشته است.

3-    و با اینکه، درک و فراست او تیزتر از شمشیر و سریعتر از اندیشه‌ها و بارها از زمان جلو افتاده و حتی آیه‌های خدا واقع‌بینی او را، به کرات، تأیید فرموده است.

4-    و با اینکه بارها مورد رفتار مورد عنایت و عطوفت خاص پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  قرار گرفته است با همه این احوال، فاروق بحدی تسلیم پیامبر است و بحدی در برابر اوامر او مطیع و در حضور او خاضع و مؤدب و با ملاحظه است که:

ادب فاروق

1- در حضور پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم ، ساکت و خموش است مگر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  چیزی را از او بپرسد یا او سؤالی داشته باشد، و وقتی در حضور پیامبر حرفی می‌زند، بخاطر رعایت ادب درشتی صدای خود را بحدی خفیف می‌کند و پایین می‌آورد که گویی با پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نجوا می‌کند ودرگوشی حرف می‌زند[51]، و جز جواب سؤال‌ها، حرف دیگری را نمی‌زند[52] جز در شرایطی که احساس می‌کند پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  مایل است بحث را ادامه دهد.

2- فاروق و عبدالله(پدر و پسر) روزی در خدمت پیامبر سواره بجایی میروند، و شتر عبدالله سرکش و بدرفتار است، و در تلاش است که از اسب پیامبر جلو بیفتد[53] فاروق با اضطراب و دلهره به پسرش اشاره می‌کند که عقب بیاید آنگاه با عجله خود را باو می‌رساند و در عبارت رُعب‌آور با درگوشی می‌گوید: «هان پسرم! هیچکسی را نشاید که بر پیامبر خدا تقدم کند[54]!».

نمونه نهایت ادب و خضوع فاروق

3- جمعی از زنان قریش در خدمت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نشسته و برای درخواست حقوق بیشتر زنان صداها را بلند و داد و فریاد می‌کنند، ناگاه صدای فاروق را می‌شنوند که از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  اجازه حضور می‌خواهد هر یک از آن‌ها فوراً چادر خود را پوشیده و به گوش‌های خزیده و آرام و ساکت می‌نشینند، فاروق پس از کسب اجازه وقتی وارد می‌شود، می‌بیند پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  میخندد، فاروق عرض می‌کند: ای پیامبرخدا! همیشه شاد باشید به چی می‌خندی. پیامبر در حالیکه به‌ آن زن‌ها اشاره می‌کند، می‌فرماید: از این‌ها تعجب کردم تا صدای تو را شنیدند بسوی چادرهای خویش شتافتند[55]! فاروق به پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  عرض می‌کند حقا تو شایسته‌تری که از تو شرم کنند، سپس با هیجانی از خجالتی و انفعال او حکایت می‌کند خطاب به آن زنان می‌گوید: ای کسانیکه دشمن خودتان هستید! خجالت نمی‌کشید که از همچو منی شرم می‌کنید، و از پیامبر خدا شرم نمی‌کنید؟! زنان در جواب گفتند: «تو از پیامبر خدا شدیدتر و سختگیرتر هستی» گویی فاروق می‌خواهد در جهت دفاع از این اتهام سنت‌شکنی پاسخ تندی به آن‌ها بدهد اما چون در این هنگام پیامبر می‌فرماید: (ایهْ یا ابْنَ الخَطّابِ[56]!: کافی است ای پسر خطاب» فاروق بجای جواب در سکوت غرق می‌شود و حرف دیگری نمی‌زند.

4- ساعت‌های آخر شب است، دوست انصاری فاروق بشدت در را می‌زند و فاروق برای بازکردن در می‌شتابد و می‌پرسد چه خبر است در جواب می‌گوید: وحشتناکترین خبر!! شایع شده که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  زنان خود را طلاق داده است!

نمونه دیگر از ادب و احترام فاروق رضی الله عنه  نسبت به پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  

فاروق با حالتی از اضطراب و دلهره از منزل بیرون می‌آید، و حالا به او گوش می‌دهیم که این جریان را برای ما بیان فرماید: فاروق رضی الله عنه  می‌گوید با اضطراب و نگرانی راهی مسجد پیامبر شدم، و نماز صبح را در خدمت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به جا آوردم، دیدم پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  به اطاق کوچکی که خلوتگاه او بود برگشت و کناره‌گیری کرد، و من به اطاق حفصه رفتم دیدم به شدت گریه[57] می‌کند، گفتم چرا گریه می‌کنی، مگر من تو را هشدار ندادم؟! آیا پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  شما را طلاق داده است؟ حفصه گفت نمی‌دانم، او در این خلوتگاه می‌باشد، از اطاق حفصه بیرون آمده و به مسجد کنار منبر آمدم و در میان جمعی که به دور آن گریه می‌کردند قدری نشستم ناگاه تأثر و نگرانی‌ها بر من فشار آورد، و خود را به خلوتگاه پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  رسانیدم و به آن غلام سیاه پوست (رَباح) گفتم: «برایم اجازه بگیر»، رباح بعد از رفت و برگشت گفت «برایت اجازه خواستم ولی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  سکوت کرد» به مسجد برگشتم و بار دیگر زیر فشار تأثر و نگرانی‌ها به در خلوتگاه برگشتم و رباح همان جواب اول را به من داد و هنگامی که با ناامیدی از در خلوتگاه دور می‌شدم ناگاه رباح مرا صدا کرد که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  اجازه حضور به تو داده است، از این مژده احساس کردم که بار دردهایم سبک‌تر شده است و با شور و علاقه به خدمت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  شتافتم، سلام کردم و به پا ایستادم، لحظاتی ساکت و خاموش ماندم و نگاه گذرا و سریعی را بر اثاثیه این خلوتگاه انداختم، پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بر حصیر گره‌دار و بدون روپوش خوابیده است، و گره این حصیر شیارهایی بر پهلوی او پیدا کرده است[58]، و سرش بر بالشی است که از برگ‌های خرما ساخته شده است و بعد از چند لحظه سکوت در همان حالی که به پا ایستاده بودم، آهسته زبان گشودم و عرض کردم «آیا همسران خود را طلاق داده‌ای؟» نگاهی به من کرد و فرمود «نه» باز لحظاتی در خاموشی فرو رفتم، و در فکر بودم که چگونه خود را از این وحشت و دلهره نجات دهم و از این راه در سخن را باز کردم که عرض کردم «یا رسول الله، ای کاش مرا می‌دیدی، در حالی که ما جمعیت قریش بر زنان خویش کاملاً مسلط بودیم، و موقعی که به میان قومی آمدیم که زنان آنان بر مردان کاملاً مسلط هستند!» پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  تبسمی نشان داد، سپس عرض کردم «ای کاش می‌دیدی که من به اتاق حفصه رفتم و به او هشدار دادم که تو هرگز فریب همتای خودت (عایشه) نخورید که خیلی از تو زیباتر و در خدمت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  خیلی از تو محبوب‌تر است»[59] پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  بار دیگر تبسمی نشان داد، و وقتی تبسم‌های او را مشاهده کردم نشستم، و به صحن اتاق عمیقاً نگاه کردم، و به خدا قسم جز سه پوست که به جاتی بساط بودند، هیچ چیزی را ندیدم و به پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  عرض کردم: «از خدا تمنا کنید که امت تو را در زندگی مرفه فرماید زیرا که ایرانیان و رومیان، در حالی که خدا را نمی‌پرستند خدا دنیا را به آن‌ها بخشیده و در رفاه کاملی به سر می‌برند»، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در همان حالی که تکیه داده بود، خطاب به من کرد و فرمود: «ای پسر خطاب! گویی از این که خدا به معاندین خود رفاه زندگی را بخشیده است، دچار یک گمان ناروا شده‌ای و در این زمینه یک نوع تضاد و تناقضی را احساس کرده‌ای؟! نه، این هم نظم و هماهنگی را در کارهای خدا نشان می‌دهد، زیرا خدا این لذایذ آنی و فانی را به جای یک زندگی بی‌نظیر و جاویدانی به معاندین خویش بخشیده است» از فرموده پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  واقعیت امر را به خوبی درک کردم و عرض کردم: «یا رسول الله در برابر جرم این گمان ناروا از خدا برای من آمرزش بخواه».

سپس عرض کردم: «کار زنان را بر خود سخت مگیر اگر آن‌ها را طلاق بدهی خدا و فرشتگان و من و ابوبکر و مؤمنان با توایم» و وقتی پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  تبسمی نشان داد و فرمود آن‌ها را طلاق نداده‌ام با کسب اجازه از اقامتگاه او خارج شدم و این مژده را به همه کسانی که در مسجد بودند رسانیدم، و در این مورد آیه‌های آغاز سوره تحریم از 1 تا 5 بر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نازل گردیدند.[60]

5- پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در روزهای بیماری به ابوبکر صدیق رضی الله عنه  دستور داد که امام جماعت مسلمانان باشد[61] و چندین شبانه‌روز ابوبکر، پیش‌ نماز مسلمانان شد، در سحرگاهی که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  کمی بهبودی پیدا کرده بود، بلال بعد از گفتن اذان خدمت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آمد که شاید بتواند خود امام جماعت بشود، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به عبدالله بن زَمْعَه فرمود «به مسلمانان بگویید نماز خود را به جماعت بخوانند» عبدالله به مسجد آمده و چون ابوبکر رضی الله عنه  در سُنْح (خارج شهر) منزل دارد و هنوز به مسجد نیامده است، به فاروق رضی الله عنه  می‌گوید «برخیز و امامت نماز مسلمانان را انجام بده»[62] فاروق رضی الله عنه  به خیال این که عبدالله که از خانه پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آمده، این دستور را از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گرفته است و فوراً از جای خود برخاسته و به جایگاه امام می‌رود و در جلو صف‌های مسلمین با گفتن یک الله اکبر (تکبیر تحرّم) نماز جماعت را آغاز می‌کند و صدای پرقوت و دورگه او در فضای مسجد طنین‌انداز می‌گردد و فاروق رضی الله عنه  هنوز قرائت فاتحه را شروع نکرده است.

فاروق رضی الله عنه  به محض شنیدن هشدار پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نماز را قطع می‌کند

که ناگاه صدای پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  را از درون حجره‌ها می‌شنود «نه، نه، نه، ابن ابی قحافه (ابوبکر) باید پیش نماز باشد» با شنیدن این صدا صف‌ها، به هم خورده، و فاروق رضی الله عنه ، با کمال اطاعت و تسلیم، نماز را قطع می‌کند[63]، و در این هنگام هم ابوبکر رضی الله عنه  (از سنح حوالی شهر) به مسجد رسیده و فاروق رضی الله عنه  همراه مسلمانان پشت سر او نماز می‌خوانند، و فاروق رضی الله عنه  در یک حالتی از شرمندگی و دلهره خود را به عبدالله بن زمعه می‌رساند، و بر او فریاد می‌کشد که ای بلا بر تو، این چه کاری بود که کردی به خدا قسم من خیال کردم که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به تو این دستور را داده است و من در جهت اجرای فرمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  جلو صف‌ها ایستادم[64]» عبدالله در جواب می‌گوید «وقتی به مسجد آمدم و ابوبکر را ندیدم تو را برای این کار از همه شایسته‌تر دیدم».

همین پنج نمونه کافی است که خوانندگان از دقت در آن‌ها به مراتب تسلیم و خضوع و اطاعت و شرم و ادب فاروق رضی الله عنه  نسبت به پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  پی ببرند، و کارنامه فاروق رضی الله عنه  را که در این جمله خلاصه کرده است: «من در خدمت رسول الله گارد محافظ و برده و غلام مطیعی بوده‌ام»[65] تصدیق نمایند، و جز این مطلب چیز دیگری را اضافه نمی‌کنم که این همه تسلیم و اطاعت و خضوع و شرم و ادب فاروق رضی الله عنه  نسبت به پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نه بر مبنای بیم و امید مادی و این جهانی، بلکه بر مبنای عمق ایمان اوست و بر مبنای یک اخلاص درونی است که تار و پود وجود فاروق رضی الله عنه  را به کلی فرا گرفته است و برای اثبات این مطلب تنها همین نمونه را کافی می‌دانیم:

«عبدالله بن هشام می‌گوید: جمعی از ما، در خدمت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  بودیم، که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  دست عمر را گرفت، از سر شوق و اخلاص، عرض کرد یا رسول الله، من تو را جز از خودم، از همه کس و همه چیز دوست‌تر دارم»، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «قسم به آن کسی که جان من در اختیار اوست، تا مرا از وجود خودت دوست‌تر نداری» فاروق رضی الله عنه  عرض کرد: «به خدا قسم از همین لحظه، تو را از وجود خودم نیز دوست‌تر دارم» پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «از همین لحظه‌ای عمر تو آن طور هستی که من می‌خواهم».[66]




[1]- الخراج، ابویوسف، ص140 و اخبار عمر، ص63 و عبقیریه عمر، محمود عقاد، ص528: «كُنتُ مَعَ رَسولِاللهِ فَكنتُ عَبدُهُ و خادِمُهُ و جِلواذَهُ» الجِلواذُالشرِّطی.

[2]- همان.

[3]- صحیح بخاری، ج4، ص149 و صحیح مسلم، ج7، ص145 و مسند امام احمد،‌ ج2،‌ ص339 و اخبار عمر، ص424.

[4]- تاریخ‌الخلفاء، شیخ سیوطی، ص122.

[5]- فاروق اعظم، هیکل، ج1، ص34 و 66.

[6]- ریاض‌النضره، ج1، ص205 و مسند امام احمد، ج1، ص35 و سنن نسائی، ج2، ص323.

[7]- اخبار عمر، ص413 و سنن نسائی،‌ ج2، ص323

[8]- حیاة محمد  صل الله علیه و آله و سلم ، محمد حسین هیکل، ص381 و اخبار عمر، ص413 و فاروق اعظم، هیکل، ج1، ص66 و 67.

[9]- اخبار عمر، ص413 و حیاة محمد  صل الله علیه و آله و سلم ، حسین هیکل، ص381 و فاروق اعظم، ج1، ص67 و ریاض‌النضره، ج1،‌ص205 و مسند احمد، ج1، ص35.

[10]- همان

[11]- ریاض‌النضره، ج1، ص205 و مسند امام احمد، ج1، ص35 و سنن نسائی، ج2، ص323.

[12]- تاریخ جریرطبری، ج3، ص992 و سیره عمربن خطاب، ابن‌الجوزی، ص13 و صحیح مسلم، ج7، ص116.

[13]- همان

[14]- صحیح بخاری، ج1،‌ ص105و مسند امام احمد، ج1، ص26،36 و ابن‌الجوزی، ص13 و اخبار عمر، ص412.

[15]- صحیح بخاری، ج6،‌ ص129و مسند امام احمد، ج61، ص223 و اخبار عمر، ص412. ابن‌الجوزی، ص13.

[16]- الریاض‌النضره، ج1، ص200و ابن‌الجوزی‌، ص13 و تفسیر امام فخرالدین رازی ج4، ص54.

[17]- الریاض‌النضره، ج1، ص206 و اخبارعمر، ص414.

[18]- الریاض‌النضره، ج1، ص206 و اخبارعمر، ص414.

[19]- همان

[20]- طبری، ج3،‌ ص1104 و ابن اثیر، ج1، ص224 و ابن هشام، ج2، ص201.

[21]- شرح این وضعیت مطابق حدیث صحیح بخاری همراه شرح قسطانی، ج6، ص339، می‌باشد.

[22]- ابن اثیر، ج1، ص224 و 225 و ابن هشام، ج2، ص201وطبری، ج3، ص1104.

[23]- ابن اثیر، ج1، ص224 و 225 و ابن هشام، ج2، ص201وطبری، ج3، ص1104.

[24]- صحیح بخاری همراه قسطانی ج6ص339 و ابن هشام ج2ص202 و تاریخ طبری ج3ص1105 و 1104 و تاریخ ابن اثیر ج1ص225 و 226 توجه می‌فرمایید که عایشه رضی الله عنها  هنگام وارد شدن سپاه، خود را به سپاه رسانیده است.

[25]- همان

[26]- همان

[27]- همان

[28]- همان

[29]- همان

[30]- همان

[31]- صحیح بخاری همراه قسطلانی، ج6، ص339 و ابن هشام، ج2، ص203 و کامل ابن اثیر، ج1، ص225 و تاریخ طبری، ج3،ص1105 و عبقریه محمد  صل الله علیه و آله و سلم  محمود عقاد، ص260.

[32]- همان

[33]- همان

[34]- صحیح بخاری همراه قسطلانی، ج6، ص339 و ابن هشام، ج2، ص203 و کامل ابن اثیر، ج1، ص225 و تاریخ طبری، ج3،ص1105 و عبقریه محمد  صل الله علیه و آله و سلم  محمود عقاد، ص260.

[35]- عبقریه محمد  صل الله علیه و آله و سلم  عقاد، ص263 و صحیح بخاری، شرح قسطلانی، ج6، ص342 و صحیح بخاری روایت کرده‌ که علاوه بر این‌ها، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  از یکی از هووها و رقبای عایشه رضی الله عنها  یعنی زینب‌بنت‌حجش هم تحقیق کرد زینب گفت پناه بخدا می‌برم و گوش و چشم خود را نگهداری می‌کنم(واَللهِ ماعَلِمْتُ اِلّا خَيراً) بخدا غیر از خیر و نیکی ندانسته‌ام.

[36]- صحیح بخاری، ج6، ص342 و طبری، ج3، ص1105.

[37] - همان

[38]- تاریخ‌الخلفاء، شیخ سیوطی، ص123، به نقل از کتاب (فضایل الامامین) تألیف ابی عبدالله شیبانی.

[39]- همان

[40]- تفسیر کبیر امام رازی، ج23، ص1274 تا 1281 و تفسیر کشاف، زمخشری، ج2، ص377 و تفسیر المراغی، ج18، ص78.

[41]- همان

[42]- تاریخ‌الخلفاء، شیخ سیوطی، ص123، به نقل از کتاب (فضایل الامامین) تألیف ابی عبدالله شیبانی.

[43]- تاریخ‌الخلفاء شیخ‌سیوطی،‌ ص123 و ابن حجر عقلانی در فتح‌الباری، ج1، ص423، پانزده مورد نوشته است و ابن حجر مکی در صواعق محرقه، ص 57 و 58 هفده مورد نوشته است.

[44]- تاریخ کامل ابن‌اثیر، ج1، ص391 و سیره حلبیه، ج3، ص368 و تاریخ طبری، ج4، ص1304.

[45]- ابن‌الجوزی، سیره عمربن‌خطاب،‌ ص20.

[46]- مسند امام احمد، ج2،‌ ص53.

[47]- بخاری، ج4، ص149 و اخبار عمر،‌ص424 و ابن‌الجوزی، ص14.

[48]- سیره عمربن‌خطاب، ابن‌الجوزی، ص16 و عبقریه‌ عمر، عقاد،‌ ص599.

[49]- همان

[50]- ابن‌الجوزی ص12.

[51]- اخبار عمر، ص338 و الفایق، ج1،‌ص10، در همین کتاب در فصل اول، مشخصات عمر، یادآور شدیم که صدای عمر بحدی پرقوت و دورگه جهوری بود که وقتی حرف می‌زند در قلب برخی از مردم از ترس و وحشت ایجاد می‌کرد.

[52]- اخبار عمر، ص338 و الفایق، ج1،‌ص10، در همین کتاب در فصل اول، مشخصات عمر، یادآور شدیم که صدای عمر بحدی پرقوت و دورگه جهوری بود که وقتی حرف می‌زند در قلب برخی از مردم از ترس و وحشت ایجاد می‌کرد.

[53]- اخبار عمر، ص426و الریاض‌النضره، ج2، ص25.

[54]- همان

[55]- صحیح بخاری، ج4، ص96 و صحیح مسلم، ج7، ص115 و مسند امام احمد، ج1، ص171 و اخبار عمر، ص422.

[56]- صحیح بخاری، ج4، ص96 و مسند امام احمد، ج1، ص171 و اخبار عمر، ص422.

[57]ـ صحیح بخاری، ج3، ص 103 و اخبار عمر، ص 45.

[58]ـ بخاری، ج3، ص 103، و مسند طیالسی، ج3، ص 6 و اخبار عمر، ص46.

[59]ـ بخاری، ج3، ص 104، و اخبار عمر، ص46.

[60]ـ حیاه محمد، محمد حسین هیکل، ص 540.

[61]ـ تاریخ طبری، ج4، ص 1324 و 1325 و ابن اثیر، ج1، ص 401.

[62]ـ ابن هشام، ج2، ص 370 و ابو داود، ج4، ص 168 و تاریخ حلبیه، ج3، ص 387 و عین عبارت: فانْقَضَّتِ الصُفُوفُ وَانْصَرَفَ عُمَرَ عَنِ الصَّلوهِ حَتّي طَلَعَ ابنُ ابي قُحافَه....

[63]ـ همان

[64]ـ تاریخ حلبیه، ج3، ص387 و ابن هشام، ج2، ص370 و اخبار عمر، ص470.

[65]ـ عبقریه،عمر، عقاد، ص 528، اخبار عمر، ص 63، و الخراج، ابویوسف، ص 140.

[66]ـ الریاض النضره، ج 2، ص 25 و اخبار عمر، ص 427.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...