فصل
پنجم:
فاروق رضی الله عنه در روزهای آخر حیات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم
روایت رویداد روزهای بیماری پیامبر صل الله علیه و آله و سلم
بیماری پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در حدود چهارده روز طول میکشد[1]، و در این مدت نیز مانند همیشه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در میان یاران خود میباشد، زیرا در روزهایی که بیماری تا حدی شدت مییابد و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بستری است، اصحاب دسته دسته به عیادت او میآیند و در روزهایی که تا حدی بهبود مییابد خود به مسجد میآید[2] و در میان یاران مینشیند، و اصحاب در روزهای بیماری پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بیش از هر زمان دیگر مواظب شنیدن فرمودههای او و مشاهده رفتار و کردار او میباشند، و طبق فرمان مؤکد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم «فَلّیبلِّغِ الشّاهِدُ الغائِبَ» تمام گفتارها و کردار پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به وسیله کسانی که حاضر و ناظر هستند به همه کسانی که در آن جا حضور ندارند منتقل میگردد، و بعد از رحلت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بیش از یک صد هزار[3] صحابی گفتار و کردار پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را و هم چنین رویدادهای این چند روز بیماری او را برای هم دیگر بازگو مینمایند و سپس میلیونها تابعین همین گفتار و کردار و رویدادها را از اصحاب شنیده و برای تابع تابعین روایت میکنند، و از این یک صد هزار صحابی و میلیونها تابعین کسی نگفته و نشنیده است که «پیامبر صل الله علیه و آله و سلم چهار روز قبل از رحلت کاغذ و قلم خواست تا مطلبی برای یاران خویش بنویسد که بعد از او گمراه نشوند ولی دستهای مانع این کار شدند و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آن مطلب را ننوشت و به جرم مخالفت دستهای همه را از منزل خویش بیرون کرد» اما در همین دوره (تابع تابعین) سلیمان اَحْوَل و زهری اولی از سعید بن جُبَیر (تابعی) و دومی از عبید الله (تابعی) روایت میکند که عبدالله ابن عباس (که با اعتراف صریح خویش در روز وفات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم پسر ده سالهای بوده است[4] مطلب فوق را شنیده است، و بعدها همین مطلب با عبارتهای متفاوت در اکثر کتب تواریخ اسلامی و در اکثر کتب محدثین و حتی صحیح بخاری و صحیح مسلم، روایت شده است و با اعتقاد به صحت آن بر جملات و کلمات آن که شبهههایی را القاء کردهاند تفسیرها و تأویلهایی نوشتهاند[5] و روایت این مطلب در این کتابها، هلهلههای شادمانی را در محافل مخالفین طنینانداز نموده است، زیرا در برخی از روایتهای آن، از قول دستهای از اصحاب (نعوذبالله) هذیان به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نسبت داده شده است برای کوبیدن اصحاب بهانه مناسبی به دست آوردهاند و در برخی از روایتهای آن، سردسته مخالفین نوشته پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ، فاروق رضی الله عنه بوده است و برای کوبیدن فاروق رضی الله عنه به خیال خویش دلیل خوبی پیدا کردهاند).[6]
نظر دانشمندان متأخر درباره این روایت
اما در قرنهای اخیر دانشمندان اسلامی در کشور مصر و در ترکیه و در هندوستان با تحقیق و بررسیهایی که در زمینه این روایت به عمل آوردهاند، ثابت کردهاند که خبر قلم و قرطاوس، در اساس موضوع و روایت آن از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به هیچ وجه صحیح نیست و از جمله طه حسین در کتاب خود (مِرآه الأسلام) پس از نقل داستان میگوید: «این خبر گرچه در کتب صحاح هم روایت شده است ولی متن و محتوا و طرق و القائات آن مانع قبول صحت آن میباشد و چه بسا در روزگاری ساخته شده است که اختلافات مذهبی به میان آمده است».[7]
و هم چنین صبحی پاشا از دانشمندان معروف ترکیه در کتاب خویش (حقایق الکلام في تاریخ الاسلام) میگوید: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در همین سال در خطبه حجة الوداع فرمود: «کلام خدا و سنت رسول الله را بگیرید تا گمراه نشوید» پس نیازی به این وصیت باقی نمانده بود،و اگر این وصیت به حدی لازم بود که وجودش باعث هدایت و عدمش سبب گمراهی امت بود، پس چرا پیامبر صل الله علیه و آله و سلم با گفتن عمر یا دیگری از از آن منصرف گردید و در حالی که اصحاب پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در حضور او با نهایت ادب، خاموش مینشینند و حرف بلند نمیزدند، پس چگونه در حضور او با صدا و فریاد بلند نزاع راه انداختند، اینها مسائلی است که باید با یک دید واقعبینانه به آن نگریست، و هم چنین علامه شبلی نعمانی رئیس هیئت علمای هندوستان این خبر را نادرست و بیاساس شمرده است و در کتاب خویش (الفاروق[8]) میگوید: «امکان ندارد، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از راه غمخواری برای مسلمانان، قلم و دوات بخواهد که هدایتنامه برای شما بنویسم و دستهای از یاران او مخالفت درآیند، و طبق برخی روایات (نعوذبالله) پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را به گفتن هذیان نیز نسبت دهند ....» سپس میگوید: دلیل نادرستی و جعلی بودن این خبر این است که عبدالله ابن عباس (پسر ده ساله[9]) قطعاً در[10] آن مجلس نبوده است، و کسانی که در این مجلس بودهاند حتی یک کلمه در این باره از آنها نقل نگردیده است.
شبلی نعمانی در خاتمه این بحث میگوید: «هر کسی که دارای عقل سلیم باشد به خوبی میداند که این روایت چگونه و از کجا سر به در آورده است».
نظر نگارنده در مورد جعلی بودن این روایت با نظر دانشمندان نام برده کاملاً موافق است ولی ما، با استفاده از اسلوب خاص حدیثشناسی، در متن و محتوا و احوال راویان و شرایط زمانی و مکانی آن، تجزیه و تحلیلی به عمل آوردهایم، که جعلی بودن این روایت را مستدل مینماید، و اینک خلاصه تحقیقات خود را (با عرض معذرت طول کلام) در معرض مطالعه خوانندگان عزیز قرار میدهیم.
مطلب قلم و دوات در بخاری و مسلم و بقیه کتب حدیث به هفت طریق روایت شده است که چهار طریق[11] به این شکل است: «زهری، از عبیدالله، از ابن عباس» و سه[12] طریق دیگر به این شکل است: «سلیمان احوال، از ابن جبیر، از ابن عباس» و این طریقهای سهگانه دومی در عین این که با یکدیگر تفاوتهایی دارند (در یکی گفته شده استخوان شانه بیاورید، در دیگری گفته کتابی بیاورید و در دیگر گفته شده بیاورید). در این مطلب با هم متفق هستند: 1ـ آن روز پنجشنبه بود. 2ـ نسبت هذیان به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم (نعوذبالله) داده شد. 3ـ پیامبر صل الله علیه و آله و سلم درباره سه مطلب وصیت فرمود (اخراج مشرکین، احترام، هیئتهای نمایندگی و سومی فراموش شده است). 4ـ ابن عباس به شدت گریه کرد و شنها را تر نمود.
و اما در طریقهای چهارگانه اولی نه از پنجشنبه، نه از هذیان، نه از وصیت و نه از گریه ابن عباس اساساً بحثی به میان نیامده است و در مقابل و به جای همه این دو مطلب دیگر اضافه آمده است، اول بحث از عمر بن خطاب است که در این طریقه به عنوان (بعضی) و در سه طریقه دیگر صریحاً گفته شده است که عمر بن خطاب گفت بیماری پیامبر صل الله علیه و آله و سلم شدت یافته است و قرآن در نزد شما است و کتاب خدا برای ما کافی است، و دوم بیرون کردن همه اصحاب مخالف و موافق.
و چون در همه طریقههای سهگانه که بحث از هذیان[13] شده، بحثی از عمر نیست و در همه طریقههای چهارگانه که به اشاره یا به صراحت بحث از عمر[14] شده، ابداً از هذیان بحثی نیست بنابراین اگر این روایت صحیح هم میبود هیچ زیانی به مقام والای عمر رضی الله عنه و ایمان و اخلاص او نمیرسانید و هیچ گونه شادی و دلخوشی را برای مخالفین او موجب نمیگردید، زیرا به فرض صحت این روایت، عمر رضی الله عنه در جهت کمتر کردن زحمت از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در حال شدت بیماری، پیشنهادی رده است که اگر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به پیشنهاد او موافق نمیبود کار خود را انجام میداد و عمر رضی الله عنه هم مانند همیشه با کمال ادب ساکت و خاموش میگردید، مانند دهها پیشنهاد دیگر فاروق رضی الله عنه در طول حیات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم که فاروق رضی الله عنه با شور و علاقه زیاد آنها را مطرح میکرد، و به محض این که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در یک کلمه میفرمود «نه» فاروق رضی الله عنه در نهایت ادب خاموش میگردید و این پیشنهاد را از دل خود بیرون میکرد بنابراین این روایت خواه صحیح و خواه جعلی فرض شود نه عمر رضی الله عنه زیانی میرساند و نه به مسئله خلافت هیچ ارتباطی دارد، زیرا به فرض این که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم چیزی مینوشت از کجا معلوم که خلافتنامه میبود؟ و اگر هم خلافتنامه میبود از کجا معلوم به نام ابوبکر رضی الله عنه نمیبود؟[15]
اما توجه به مقایسه مضامین طریقههای نام برده و دلایلی را که ذیلاً ارائه میدهیم به خوبی نشان میدهند که این روایت صرف نظر از ارتباطی که به عمر رضی الله عنه یا به مسئله خلافت دارد اساساً از صحت و اصالت بهرهای ندارد.
1ـ در طریقهای سهگانه اولی«سلیمان، از جبیر از ابن عباس» در آخر یکایک آنها این جمله دیده میشود «وَنَسیتُ الثّالِثَهَ[16] و سومی را فراموش کردهام» و این اعتراف صریح را وی به فراموشکاری خویش، صحت را از خبر به کلی سلب مینماید، و علمای علم الحدیث عموماً به این اصل بصریح کردهاند.[17]
2ـ در طریق چهارگانه دومی «زهری از عبیدالله از ابن عباس» از زبان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم جمله (قُوموُا عَنّی[18] = برخیزید از منزل من) در عادت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم سابقه ندارد مخالفین به هر حال، موافقین چرا؟ و اگر بر فرض پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برخلاف عادت خویش هم چنین دستوری میداد، طبق معروفترین اصل علم الحدیث، میبایستی نظر به اهمیت آن از راه تواتر، نه از راه آحاد، روایت[19] شود.
3ـ در تمام طریقهای هفتگانه پدیده (تَقْطیع)[20] مشاهده میگردد، و چنان که شابقاً توضیح دادیم در طریقهای سهگانه «سلیمان از جبیر از ابن عباس» پنج مطلب مهم آمده است که هیچ کدام در طریقهای چهارگانه دومی دیده نمیشوند و در طریقهای چهارگانه «زهری از عبیدالله از ابن عباس» دو مطلب مهم آمده است که هیچ کدام در طریقهای سهگانه دیده نمیشوند و این تقطیع هولناک و خارج از حد از روایتی که فقط به یک نفر، ابن عباس، منتهی میگردد صحت خبر را در آبهام غرق میکند.
4ـ همان طوری که مشاهده کردیم تمام طریقهای هفتگانه در تمام کتب محمدثین فقط به عبدالله ابن عباس میرسند، و عبدالله ابن عباس طبق اعتراف صریح خویش، در روز وفات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم پسر ده ساله بوده است،[21] و به این مجلس راه نیافته است، بنابراین این پسر ده سال باید این مطلب را از اهل این مجلس شنیده باشد و این سؤال را پیش میآورد، که تمام اهل این مجلس چرا این مطلب را فقط به یک پسر ده ساله گفتهاند و کس دیگری از زبان هیچ کدام از آنها این مطلب نشنیده است و چرا هیچ کدام از آنها امر مؤکد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را (فَلْیبَلِّغِ الشاهِدُ الغائِبَ) را رعایت نکردهاند، و چرا در میان میلیونها تابعی فقط دو نفر، آن هم با این تقطیع و تفاوتهای هولانگیز، این مطلب را از ابن عباس شنیدهاند و چرا از میلیونها تابع تابعین فقط زهری و سلیمان این مطلب را هر یک از یک نفر تابعی شنیدهاند، و جواب همه این چراها این است که این روایت اساساً صحت ندارد و به خاطر برخی مقاصد ساخته و پرداخته شده است.
5ـ در تمام طریقهای هفتگانه، این جمله دیده میشود: «که قلم و دوات بیاورید تا چیزی برای شما بنویسم که بعد ازمن گمراه نشوید» و در تمام طریقها این مطلب هم هست که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم چیزی ننوشت، به فرض صحت این روایت ننتیجه این صغری و کبری چه میشود؟ نتیجه این میشود که امت اسلام، اعم از مخالفین و موافقین این نوشته، بعد از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم عموماً گمراه شدند و چون صحت این روایت الزاماً این نتیجه را میدهد و این نتیجه هم به هیچ وجه صحت ندارد[22] پس این روایت نیز صحت ندارد.
اشارههای پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در آخرین روزهای زندگی
پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در یکی از روزهای بیماری، با چهره تبدار و سری بسته، به مسجد میآید، و بعد از حمد خدا و یاد اصحاب احد و طلب آمرزش برای آنها و به تکرار فرستادن درود برای آنها، میفرماید: «خدا بندهای را از بندگان خود، میان دنیا و آن چه نزد اوست مخیر کرد، و وی آن چه را نزد اوست اختیار نمود» ابوبکر رضی الله عنه ، که تنها کسی بود این مطلب را درک کرد، با صدای بلند گریست، و در حالی که نگاههای اشکآلودش را بر سیمای پیامبر صل الله علیه و آله و سلم دوخته بود با لحنی که از شدت اندوه و اخلاص گرفته بود، گفت: «ما جانمان را و فرزندانمان را فدای تو میکنیم»[23] پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «ابوبکر آرام باش» آن گاه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود «همه درهایی که به مسجد باز میگردند مسدود کنید، مگر[24] در ابوبکر، که در میان یارانم هیچ کس را از او بهتر نمیدانم».
در این روزهای بیماری، ابوبکر رضی الله عنه به فرمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در اوقاتی بر اثر شدت بیماری به مسجد نمیآید،
امام نماز جماعت مسلمانان است و مسلمانان[25] هفده نماز، روی هم بیش از سه روز، پشت سر ابوبکر رضی الله عنه نماز میخوانند، و در یکی از این نمازها پس از آن که ابوبکر رضی الله عنه نماز را آغاز کرد، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به مسجد آمد و علائم نهایت شادی مسلمانان از بهبودی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ظاهر گردید، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم اشاره کرد که نماز خود را به پایان برسانید، و از خوشحالی آنها مسرور گشت، و ابوبکر رضی الله عنه آمدن پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را احساس کرد و از مکان خویش عقب رفت و میخواست پیامبر صل الله علیه و آله و سلم امام جماعت باشد، ولی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم با دست خود او را جلو برد و گفت با مردم نماز بخوانید و خود در طرف راست ابوبکر رضی الله عنه نماز را نشسته گزارد، و بعد از فراغت از نماز با صدای بلند، که مردم از خارج مسجد میشنیدند و با بیانات شیوا و دلانگیز مردم را به پیروی از قرآن و توجه به حرام و حلال و دوری از بدعتها امر فرموده، و به اتاق عایشه رضی الله عنها برگشت.
روزهای بیماری پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و تمام لحظات آنها، لحظات هراسناک و بهتآور و غمانگیزی است، گویی زبان همه یاران بسته شده است، و از درخواستها و سؤالها و پیشنهادهای آنان خبری نیست و گویی سراپا گوش و هوش شدهاند تا هر چه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم عثمان، عبدالرحمن، ابوعبیده، ابو ایوب انصاری رضی الله عنه و هیچ یک از اصحاب مهاجر و اصحاب انصار و از یک صد هزار صحابی هیچ کس حرفی را برای گفتن و مطلبی را برای سؤال، یا پیشنهاد ندارد جز یک نفر از غیر مهاجرین و انصار، آن هم یک سؤال، آن هم نرسیده به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به وسیله علی مرتضی رضی الله عنه پس داده میشود، و آن این که علی مرتضی از اتاق پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به میان مردم میآید، مردم میپرسند: «ای ابو الحسن وضع پیامبر صل الله علیه و آله و سلم چطور است؟» علی رضی الله عنه در جواب آنها میگوید: «الحمدلله حال پیامبر صل الله علیه و آله و سلم رو به بهبودی است».
علی مرتضی پیشنهاد عباس را، در مورد تعیین جانشین، رد کرد
عباس عموی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم دست علی را میگیرد و با حالتی از نگرانی به او میگوید: «اَنْتَ وَاللهِ بَعْدَ ثَلاثٍ[26] عَبْدُ العَصا» به خدا تو بعد از سه روز دیگر زیر فرمان دیگران خواهید بود، زیرا من از مشاهده نشانههایی که در حال وفات بر چهرهای پسران عبدالمطلب دیدهام، به خدا میدانم که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم با همین بیماری وفات خواهد کرد، حال بیا با همدیگر به خدمت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برویم تا اگر ما زمامدار خواهیم بود، از کار خویش آگاه شویم، و اگر کسان دیگری خواهند بود آنها را بشناسیم و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ما را به آنها بسپارد[27]» علی مرتضی رضی الله عنه در جواب او میگوید: «به خدا اگر ما درباره زمامداری از او سؤال کنیم و او آن را از ما منع کند، دیگر کسی این امر را به ما واگذار نمیکند، و به خدا به هیچ وجه در این باره از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم سؤال[28] نمیکنم.
علی مرتضی رضی الله عنه در این باره از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم سؤال نمیکند، و ابوبکر و عمر و عثمان و ابوعبیده و ابن عوف و ابو ایوب انصاری (رضی الله عنهم اجمعین) هم سؤال نمیکنند هیچ کدام از مهاجرین و انصار و بیش از یک صد هزار صحابی در این باره از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم سؤال نمیکنند، زیرا در روزهای بیماری پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ، و در این لحظات بهتآور و هراسانگیز همه یاران سراپا گوش و سراپا هوش شدهاند فقط به فرمودههای او گوش میکنند و در رفتار او دقت مینمایند و خود حرف نمیزنند و سؤال هم نمیکنند، و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آن چه لازم است برای آنها بیان میفرماید اما پیامبر صل الله علیه و آله و سلم هم درباره این که چه کسی بعد از او زمامدار مسلمانان باشد[29] حرفی نمیزند زیرا، در دینی که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آورده است، فرمانروا فقط خداست، ﴿إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾ و قانون حکومت خدا به ترتیب: قرآن، گفتار و رفتار و کردار پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ، و نتایج شوراهای اسلامی است: ﴿أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ﴾ [النساء: 59].
چرا پیامبر صل الله علیه و آله و سلم جانشین را تعیین نفرمود
بنابراین، زمامداری، در چنین حکومتی، پُستی است افتخاری و عاری از هر گونه مزایای مادی و صدور امر و نهی، و پستی است در حد اجرای احکام معین دین و تنظیم و ادراه شوراهای اسلامی، و مسلمانان رشد یافته هم چنان که میتوانند بعد از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم معضلات کارهای عمومی را از راه تشکیل شوراها حل نمایند ﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ﴾ [الشورى: 38] هم چنان میتوانند کسی را، که از امانت و آگاهی، و داخواهی و نفوذ او در دلها آگاهی دارند، برای اداره شوراهای خویش، انتخاب نمایند.
البته پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به آسانی میتواند کسی را (علی عموزاده دانا و محبوب خود را، یا ابوبکر یا عمر که بعد از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم مرد شماره یک و دوی جهان اسلام، در حل قضایای زمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بودهاند، یا هر کس دیگری را) برای زمامداری انتصاب فرماید، اما چون انتصاب اعقاب آنها و سلسله خانواده آنها، امکانپذیر نیست، و بر حسب سُنَّتَ الله یک سلسله تا ابد و به موازات یک دین جاودانه، لازم نیست، عموماً و بدون استثنان افراد واجد شرایط احراز مقامی باشند پس این انتصاب فقط برای چند سال میتواند مؤثر باشد و بعد از چند سال و وفات آن شخص که الزاماً انتخابات برای تعیین زمامدار به عمل میآید، و جز آن چارهای نیست، با اصل انتصاب زمامدار به فرمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ، تضاد و مباینت پیدا میکند، و حکمت پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم مقتضی است که هیچ کسی را صریحاً به زمامداری مسلمانان بعد از خویش منصوب نفرماید، تا اصل کلی اسلام و سنت رسول الله در جهت ارجاع امر زمامداری به انتخابات تا ابد و بدون معارض، در اختیار مسلمانان قرار گیرد.
دوشنبه، روز وفات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم
سحرگاه روز دوشنبه است[30]، و در همان حالی که مسلمانان به امامت ابوبکر رضی الله عنه نماز صبح میخوانند، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم پرده در عایشه را بالا میزند، و از این که مسلمانان را با صفوف منظم در حال نماز میبیند تبسم شادی بر لبان او ظاهر میگردد، و ابوبکر رضی الله عنه که احساس میکند پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برای نماز به مسجد میآید از محل خویش عقب میرود، و صفها نیز از احساس شادی که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برای نماز به مسجد میآید نزدیک به هم بخورد، اما پیامبر صل الله علیه و آله و سلم با دست خویش اشاره میفرماید که با همین حال نماز خود را به پایان برسانند[31] و پرده را پائین انداخته و به اتاق عایشه رضی الله عنها برمیگردد.[32] مسلمانان نماز صبح را به پایان میرسانند، و با یک حالتی از شادی که بیماری پیامبر صل الله علیه و آله و سلم رو به بهبودی است، از مسجد خارج میشوند، ابوبکر رضی الله عنه از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم اجازه میگیرد که به (سُنْحْ) در حوالی شهر بود و عمر رضی الله عنه و علی رضی الله عنه [33] دنبال کار خویش میروند، اما بعد از گذشت ساعتها، بار دیگر بیماری پیامبر صل الله علیه و آله و سلم شدت یافت، و در حوالی[34] ظهر، عقربههای ساعت زمان، برای نواختن هولناکترین زنگ خطر! به هم نزدیک شدند، زمان ساکت، و هستی خاموش، و مَلَأ اعلی، در آسمان بام خانه عایشه در حالت انتظار، ناگهان آخرین کلمه وداع پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از این جهان و پیوستن به رفیق اعلی. «بَلِ الرَّفیقُ الْأَعْلی» وفات رسول الله را اعلام نمود،[35] و شدت گریه و زاری همسران او، این خبر وحشتناک را به مسجد و از مسجد به تمام شهر و اطراف آن رسانید، هولناکترین زنگ خطر به صدا درآمده است که طنین آن نه تنها دلهای مسلمین را میگدازد، بلکه نجد و حجاز و یمن و تمام عربستان را به کوه آتشفشانی مبدل میکند، که در تمام نقاط حساس آن دود غلیظ نفاق و مواد گداخته کفر همراه شرارههای آتش جنگ به سوی مدینه پرتاب میگردد و با انتشار این خبر در شهرهای مکه[36] و طائف علیه اسلام شورشهایی برپا میشود و در اطراف شهر مدینه نیز، عشایر و ایلات و همه زورمداران ضربت خورده، برای حمله به مدینه مزدور میگیرند و سپاه جمعآوری میکنند و در چهار نقطه حساس عربستان، در یمن اَسْوَد و غَطْفان طُلَیحَه[37] هر یک با سپاه مجهز خویش و همراه انبوهی از گروههای از دین برگشته و مرتدین عرب به تخریب شهر مدینه و انهدام پایگاه اسلام و قتل عام مسلمانان تصمیم گرفتهاند، و سپاه سه هزار نفری اسامه، که به فرمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به خارج مرزهای حجاز اعزام گردیده است در کی حالت بلاتکلیفی به داخل شهر برگشته است.
فاروق رضی الله عنه توان قبول خبر وفات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ندارد
فاروق رضی الله عنه ، در همان لحظات نخستین[38] خبر جانگداز وفات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را میشنود، و این عنصر ایمان و فراست و تیزبینی، که عمق حوادث ناشی از این حادثه را به خوبی پیشبینی میکند در یک حالتی از اضطراب و وحشت و ناباوری، همراه (مغیره ابن شعبه[39]) به در اتاق عایشه رضی الله عنها ، میشتابد، و پس از دریافت اجازه از عایشه رضی الله عنها ، وارد شده، و بر بالین پیامبر صل الله علیه و آله و سلم مینشیند و بعد از نگاهی به چهره نورانی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم با کشیدن آهی از دل گداخته میگوید: «واغَشَیاه» آه، در حالی بیهوشی است! و از جای خویش برمیخیزد و در نزدیک در خروجی، مُغَیرَه میگوید: «ای عمر، وفات کرده است!» فاروق رضی الله عنه در جواب میگوید: «دروغ گفتی، پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم وفات نمیکند تا خدا منافقین را نابود نکند».[40]سپس به میان مسلمانان بهتزده و اندوهگین، که در مسجد و اطراف آن تجمع کردهاند، میشتابد و با اصرار و تأکید میگوید: «پیامبر صل الله علیه و آله و سلم وفات نکرده است بلکه مانند موسی علیه السلام به میعاد رفته است» سپس میگوید: «پس از اندک مدتی از وفات او باز خدا او را زنده میگرداند[41]» اینها، جلوههایی از آرزوهای فاروق رضی الله عنه است، که در کلمات او تبلور یافتهاند، و فاروق رضی الله عنه در اظهار این آرزوها کاملاً صادق است، اما، این آرزوها، مانند آرزوهای اکثر بزرگان جاوه واقعیت نمیپوشند، و در همین لحظه ابوبکر رضی الله عنه ، عنصر ایمان و حکمت، از سنح[42] به مسجد میرسد، و با متانت کامل و بدون اعتناء به بحثهای فاروق رضی الله عنه ، در میان صفهای مردم به اتاق عایشه رضی الله عنها و به بالین پیامبر صل الله علیه و آله و سلم میرسد، و به آرامی پارچه نازک (حِبْره)[43] را از روی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برمیدارد، و در چهره نورانی او خیره میشود، و بین دو چشم[44] پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را میبوسد و با لحنی که از شدت اندوه و اخلاص گلویش را گرفته، میگوید: «پدر و مادرم فدای تو باد، در حال حیات و در حال ممات، چقدر خوشبو هستی، و قسم به کسی که جان من در دست اوست، خدا، هرگز دو مرگ را به تو نمیچشاند[45]» ابوبکر رضی الله عنه در این بیان مختصر با دو کلمه (حال ممات) و (دو مرگ) اعلام میکند که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم وفات کرده است و تا روز رستاخیز هم برنمیگردد[46]، و این هم همان حقیقت تلخی است که فاروق رضی الله عنه (عنصر ایمان و قهر و خروش) تسلیم آن نشده بود ولی ابوبکر رضی الله عنه (عنصر ایمان و حکمت) با همه تلخیهایی که داشت آن را قبول کرد، ابوبکر رضی الله عنه به آرامی پارچه (حبره) را بر چهره نورانی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم باز میگرداند و برای اعلام رسمی و قطعی وفات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به میان جمعیت مسلمانان میآید و به فاروق رضی الله عنه فرمان میدهد: «عَلی رِسْلِكَ! = آرام باشد[47]» فاروق رضی الله عنه از شدت اندوه به هشدار ابوبکر رضی الله عنه بیتوجه است اما جمعیت مسلمانان وقتی میبینند ابوبکر رضی الله عنه میخواهد مطلبی را به آنها بگوید عموماً از فاروق رضی الله عنه دور گشته و هوش و گوش و حواس خود را متوجه ابوبکر رضی الله عنه مینمایند[48].
ابوبکر رضی الله عنه با دلایل قاطع وفات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را اعلام میکند
و ابوبکر رضی الله عنه با صدای بلند به آنها میگوید: «اما بعد کسی که از شما، محمد صل الله علیه و آله و سلم را میپرستد، بداند که محمد صل الله علیه و آله و سلم وفات کرده است و کسی که خدا را میپرستد، بداند که خدا زنده است و هرگز نمیمیرد، خدا فرموده است[49]:
﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡۚ وَمَن يَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ فَلَن يَضُرَّ ٱللَّهَ شَيۡٔٗاۗ وَسَيَجۡزِي ٱللَّهُ ٱلشَّٰكِرِينَ١٤٤﴾ [آل عمران: 144] «یعنی: محمد، جاودانه نیست و، فقط پیامبری است که قبل از او پیامبران دیگر گذشتهاند، پس اگر او بمیرد یا به قتل برسد، آیا شما بر پاشنههای خویش بر میگردید؟ و اگر کسی نیز، بعد از وفات او، بر پاشنههای خویش برگردد، بیگمان هیچ زیانی به خدا نمیرساند، و دیری نمیپاید که خدا پاداش شکرگزاران را میدهد».
فاروق رضی الله عنه از شنیدن این آیه، که به وفات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و مرتد شدن برخی بعد از وفات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم تصریح میکند، به حدی در اندوه و هول و هراس فرو میرود، که پاهایش تاب تحمل او را ندارند و به زمین میافتد[50]، و ناچار است حقیقت وفات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را با همه تلخیهایی که دارد هضم کند، و وحدت نظر دو وزیر[51] پیامبر صل الله علیه و آله و سلم که سالها طرف مشورت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بودهاند و در حل معضلات جهان اسلام مرد شماره یک و شماره دو بعد از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بودند، در این لحظه حساس، مانع هر گونه تفرقه و اختلاف[52] در بین یک صد هزار صحابی میشود.
ابوبکر رضی الله عنه و عمر رضی الله عنه برای اتخاذ تصمیم درباره تدفین پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به اتاق عایشه رضی الله عنها میروند
و ابوبکر رضی الله عنه بعد از اعلام وفات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و ایجاد وحدت نظر در زمینه این واقعیت تلخ، همراه فاروق رضی الله عنه به اتاق عایشه رضی الله عنها و به بالین پیامبر صل الله علیه و آله و سلم میرود، تا در همین موقع، که شاید در حدود فقط یک ساعت از لحظه وفات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گذشته است، از مسائل مربوط به تدفین پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم بحث و مشاوره کنند، و بعد از اتخاذ تصمیمات لازم، هزاران صحابی، مراسم تدفین پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم را با شکوه و احترام خاص انجام دهند، اما هنوز این مسائل را با علی مرتضی و عباس رضی الله عنهما و بقیه خویشان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و بزرگان اصحاب مطرح نکردهاند،
یک نفر فاروق رضی الله عنه را از خارج اتاق عایشه رضی الله عنها صدا میکند
که ناگاه کسی از خارج اتاق فاروق رضی الله عنه را صدا میکند[53]: «ای پسر خطاب بیا بیرون، پیش آمدی رخ داده است» فاروق رضی الله عنه در پاسخ او میگوید:
«برو پی کارت، ما سرگرم کاری هستیم در رابطه با رسول الله صل الله علیه و آله و سلم که در این شرایط هر کار دیگری را کنار گذاشتهایم و جواب تو را نمیدهم[54]» اصرار آن شخص فاروق رضی الله عنه را به خارج اتاق میبرد، و مطلبی را به اطلاع او میرساند، که موجب میشود فاروق رضی الله عنه از خارج اتاق ابوبکر رضی الله عنه را صدا کند: بیا بیرون که پیش آمدی رخ داده است! ابوبکر رضی الله عنه نظیر همان حرف نخستین فاروق رضی الله عنه را میگوید که در مقابل کاری که به رسول الله صل الله علیه و آله و سلم مربوط است به هیچ کار دیگری کار ندارم. فاروق رضی الله عنه با صراحت و جرأت خاص خود این پیش آمد ناگهانی و خطرناک را این طور برای ابوبکر رضی الله عنه تعریف میکند که[55] «یاران انصار و همه مسلمانان بومی شهر مدینه در ایوان سرپوشیده بنی ساعده (سقیفه بنی ساعده) تجمع کردهاند، میخواهند در بین خویش امیر و زمامداری برای همه مسلمانان انتخاب کنند، برخیز تا هر چه زودتر به میان آنها برویم،[56] مبادا در نتیجه بگو و مگوهای آنان با یاران مهاجر، در این لحظات حساس دایره جنگ داخلی مشتعل گردد، و حوادثی اتفاق بیفتد که جبران آنها ممکن نباشد،
فاروق رضی الله عنه ، ابوبکر رضی الله عنه را وادار میکند که همراه یکدیگر به سقیفه، بروند
ابوبکر رضی الله عنه همراه فاروق رضی الله عنه ، و ابوعبیده (امین امت) رضی الله عنه به منظور جلوگیری از یک اختلاف خونین به سقیفه بنی ساعده، شتافتند و در راه (عاصم و عویم) به آنها رسیدند و گفتند «برگردید زیرا خواسته شما عملی نمیشود، خودتان در میان خویش این مسئله را حل نمایید» فاروق رضی الله عنه گفت: به خدا ما نزد برادران خویش (انصار) باید برویم.[57] و در همان لحظههایی که دو وزیر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم (ابوبکر و عمر رضی الله عنهما ) همراه امین امت (ابوعبیده رضی الله عنه ) در راه سقیفه بنی ساعده هستند علی مرتضی رضی الله عنه و بقیه افراد بنی هاشم و هم چنین زبیر و پیروان آنها، در خانه فاطمه زهرا جمع گردیده[58]، و نگران عواقب اختلاف مسلمانان هستند، و جنازه پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم که یک دو ساعت قبل وفات کرده است، در محل خویش، در اتاق عایشه رضی الله عنها است، و تا حل این اختلاف هولانگیز و جمع شدن بزرگان اصحاب برای انجام دادن مراسم تدفین، در اتاق عایشه رضی الله عنها را بستهاند[59]، و کسی به آن جا نمیرود.
ابوبکر رضی الله عنه همراه فاروق رضی الله عنه و ابوعبیده رضی الله عنه به سقیفه میرسد، سقیفه تا این لحظه ستاد تبلیغاتی (سعد بن عباده) بوده است، و سخنرانی مفصل خود را، در مورد این که زمامداری مسلمین حق انصار است، و با وجود این همه لیاقت و شایستگی انصار (مردمان بومی) اشخاص مهاجر و حق زمامداری و فرمانروایی را ندارند، به وسیله فریاد مکرر عموزادههایش به همه افراد اوس و خزرج رسانیده[60] است. و آنها را آماده کرده است که با دادن دست بیعت به او، در یک لحظه تمام امکانات رزمی و ادوات جنگی خود را در اختیار او گذارند، که در همین لحظه این سه شخصیت برجسته دو وزیر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به سقیفه میرسند، زبانها بسته، صداها خاموش و هیبت[61] و ابهت آنها، سکوت را بر این ستاد تبلیغاتی حکمفرما میکند، مردی که او را در گلیمی پیچیدهاند و در انتهای صفها است، توجه فاروق رضی الله عنه را جلب میکند، از کسی میپرسد: این کیست؟[62] میگویند: سعد ابن عباده، با تعجب میپرسد: پس، این کاندیدای امارت کل مؤمنینی، چرا خود را گلیمپیچ کرده است؟ در جواب میگویند: «مریض است».
فاروق رضی الله عنه با نگاهی به حاضرین و نگاهی به ابوبکر رضی الله عنه ، اجازه میخواهد که حرفهای خود را بگوید: اما ابوبکر رضی الله عنه (عنصر ایمان و حکمت) به او میگوید بگذار من قبلاً مطالبی را بگویم آن گاه تو نیز حرفهای خودت را بگو[63]، ابوبکر رضی الله عنه در یک بیان بسیار رسا و دلانگیز فضایل هر دو گروه (مهاجر و انصار) را نشان میدهد و تمام سخنرانی خود را حول محور این دو نقطه میچرخاند.
1- مهاجرین: هسته تحرک دین و ایمان و نخستین پیشتازان راه دین و دوستان و خویشان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و از هر گروهی برای این امر شایستهتر، و جز ستمگران کسی با آنها کشمکش نمیکند.[64]
2- انصار: کسانی هستند که فضیلت آنها در دین و سابقه بزرگ آنها در اسلام جای انکار نیست، خدا راضی به این بوده است که آنها یاری دهندگان دین او پیامبر او شوند و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به سوی شما هجرت کرده است، و اکثر همسران پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و اکثر یاران پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در میان شماست بنابراین جز مهاجرین نخستین کسی نیست که در فضیلت به مقام شماها برسد و در نتیجه امارت و زمامداری حق ما است و وزارت هم حق شماست که ما هیچ کاری را بدون مشورت[65] با شما انجام نمیدهیم.
فاروق رضی الله عنه از بیانات حکیمانه ابوبکر رضی الله عنه به غایت مسرور میشود.
فاروق رضی الله عنه از شنیدن بیانات ابوبکر رضی الله عنه غرق در مسرت گشته است، زیرا بیشتر و عالیتر و زیباتر از آن چه او در دل داشت در سخنرانی ابوبکر رضی الله عنه بیان گردیده[66] اما به همان اندازه که فاروق رضی الله عنه خوشحال گردیده است کسانی از انصار هراسناک و عصبانی شدهاند، زیرا احساس کردهاند، که بیانات مستدل و حکیمانه ابوبکر رضی الله عنه در اکثر دلها جا گرفته است، و ممکن است از همین لحظه هم تا قرنها پست زمامداری و امارت از آنها سلب گردد و تنها به شکل وزارت در امارت اسلامی جای داشته باشند، به همین جهت یکی از انصار، در میان شور و قهر و احساسات به پا خاست و ضمن بیانات مفصلی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم توصیف انصار گفت: «هسته این حرکت و مرکز اصلی این جنبش شما نبودید بلکه یک نفر[67] پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم بود که در میان شما برخاست و دلیلی ندارد که چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در میان شما برخاسته است شما عموماً حق امارت و زمامداری را بر ما داشته باشید».
شرایط زمامداری: آگاهی، پرهیزگاری و نفوذ و اعتبار اجتماعی است
ابوبکر رضی الله عنه بار دیگر رشته سخن را در دست میگیرد و بعد از یادآوری فضائل مهاجرین، خطابه خود را بیشتر حول محور این مطلب میچرخاند، که تنها کسانی شایسته احراز مقام امارت و زمامداری هستند که اضافه بر تمام فضائل در جامعه اسلامی، دارای چنان شخصیت و نفوذ و اعتباری باشند، که مردم، بدون اعمال قدرت، به دستورات گردن نهند، ابوبکر رضی الله عنه پس از توضیحات کافی در این زمینه خطابه خود را به این چند جمله پایان میدهد، که بنابراین دلایل ملت عرب تنها به دستورات این قبیله از قریش (مهاجرین) گردن مینهند، پس جز این راه دیگری نیست که زمامداران از ما و وزیران[68] از شما باشند.
این بیانات منطقی و مستدل ابوبکر رضی الله عنه احساسات و هیجان اکثر انصار را فرو نشانده است اما اقلیتی با شنیدن این بیانات بیشتر به هیجان آمده و (حباب بن منذر) در یک حالتی از هیجان و قهر و خروش به پا میخیزد و خطاب به انصار میگوید: شما صاحب شهر و مردمان بومی و با این همه تجهیزات جنگی و امکانات مالی با هم متحد شوید، و خودتان شخصاً کار خود را یکسره کنید، مطمئن باشید هیچ کس قدرت مقابله با شما را ندارد و نهایت امر این است که امیری از ما و یک[69] امیر از آنها باشد و ...
در این هنگام فاروق رضی الله عنه با قطع کردن سخنان (حباب) رشته سخن را در دست میگیرد، و قبل از هر چیز این پیشنهاد (دو امیری) را شدیداً رد میکند، چطور ممکن است دو امیر در یک زمان حکمروایی کنند؟[70] و شما (انصار) بدون دلیل بر این امر اصرار میورزید، به خدا ملت عرب به هیچ وجه حق حاکمیت و فرمانروای را برای شما قائل نمیشود در حالی که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از غیر شما بوده است اما ملت عرب هیچ ابایی از این ندارد که حق حاکمیت را به کسانی بدهد که پیامبری و نبوت در این امر با ما کرده است، و هر کس از قبایل عرب در این امر با ما مخالفت کند ما همین برهان را علیه او اقامه مینماییم، اصولاً چه کسی درباره حکمفرمایی و اماراتی که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم داشته با ما کشمکش میکند در حالی که ما دوستان و عزیزان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و خویشان او هستیم، مگر کسانی که خط باطل را امتداد دهند و برای نافرمانی و جرم انحراف پیدا کنند یا بخواهند در تباهی غرق شوند.
(حباب) در مقابل فاروق رضی الله عنه بار دیگر رشته سخن را در دست میگیرد و با عبارات هیجانانگیز ضمن این که انصار را با وحدت و یکپارچگی دعوت میکند و بر امارت انصار اصرار میورزد، مهاجرین را نیز شدیداً تهدید مینماید و در اثنای سخنرانی خویش میگوید: «ای مردم انصار لحظه سرنوشت است، به حرف ابوبکر و یارانش ابداً توجه نکنید در میان خویش امیری را انتخاب کنید و اگر آنها قبول نکردند به زور شمشیر آنها را از شهر و دار و دیار خویش بیرون کنید[71]». فاروق رضی الله عنه گفت: خدا تو را بکشد و حباب گفت: خدا تو را بکشد.
در این لحظه که خطر رنگش تغییر کرده است و متمایل به سرخی است و دستها آمادهاند که قبضه شمشیر را بگیرند و فقط چند ساعت بعد از وفات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم خون جمع بیشماری از یاران او زمین مدینه را رنگین کند، ناگاه امین امت (ابوعبیده) که تا آن لحظه ساکت مانده بود به سخن میآید و خطاب به انصار میگوید:
در سقیفه، خطر به اوج خود میرسد
«ای جامعه انصار! شما که نخستین کسانی بودید که دین اسلام را یاری دادید و نیرو بخشیدید کاری نکنید که نخستین کسانی باشید که علیه اسلام تحول و تغییری در شما پیدا شود!![72]»
(بشیر بن نعمان) یکی از زعمای[73] خزرج (انصار) تحت تأثیر بیانات ابوعبیده قرار گرفت و در میان قوم خویش به پا ایستاد،و با یک بیان شیوا و تأثیربخش و شرح شایستگیهای مهاجرین تمام انصار خزرج را به قبول امارت مهاجرین دعوت کرد و در خاتمه خطابهاش گفت: به خدا من خجالت میکشم از این که خدا مرا در حالی میبیند که با مهاجرین کشمکش کنم، شما هم از خدا بترسید و با آنها نزاع و مخالفت نکنید.[74]
ابوبکر رضی الله عنه که در میان فاروق رضی الله عنه و ابوعبیده نشسته بود، نگاهی به انصار کرد و مشاهده کرد که عموماً تحت تأثیر بیانات بشیر واقع شدهاند، اوسیها با هم نجوا میکنند و خزرجیها حرفهای بشیر را پسندیدهاند، و در همین لحظه ابوبکر رضی الله عنه دست فاروق رضی الله عنه و دست ابوعبیده رضی الله عنه را گرفت و آنها را بلند کرد، و گفت: «این عمر و این ابوعبیده، به هر کدام که میخواهید بیعت کنید».[75]
انصار از مشاهده این دستها که بالا رفته بودند غوغایی را برپا کردند و بگومگوهایی در فضای سقیفه طنینانداز گردید، برخی میگفتند عمر با این همه شدت و سختگیری با او بیعت کنیم، و برخی در جواب آنها میگفتند آری به عمر بیعت میکنیم که او پدر حفصه است، و با مسلمان شدن او اسلام عزت پیدا کرده است، و برخی میگفتند با وجود عمر به ابوعبیده چطور بیعت کنیم؟[76] و برخی در جواب آنها میگفتند: ابوعبیده امین امت اسلام است.
یک اقدام ضربتی، در جهت اتحاد مسلمانان
اما در میان امواج این غوغاها، ناگاه فاروق رضی الله عنه به پا خاست و در برابر چشم تمام حاضرین دست ابوبکر رضی الله عنه را گرفت و صدای هولانگیز و دورگه او با این کلمات در فضای سقیفه طنینانداز گردید: «ای ابوبکر! مگر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به تو دستور نداد که امام جماعت مسلمانان باشی؟ پس تو خلیفه الله هستی، و اینک ما با تو بیعت میکنیم تا به کسی بیعت کرده باشیم که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم او را از همه ما دوستتر میداشت».[77]
فاروق رضی الله عنه با این عمل ضربتی (که بعدها خودش آن را، فلته[78]، تعبیر میکرد) نخستنی گام را در راه متحد کردن مسلمانان و رفع اختلافات خونین، برداشت، زیرا بلافاصله بعد از بیعت فاروق رضی الله عنه ، ابوعبیده، امین امت، دست ابوبکر را گرفت، و در حال گفتن این کلمات «ای ابوبکر! تو از تمام مهاجرین برتر هستی، و دومین از دو نفر بودید که به غار رفتند، و تو در نماز، برترین رکن دین مسلمانان، جانشین پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بودی، بنابراین آیا چه کسی شایسته آن است، که از تو جلو بیفتد، یا با وجود تو و در مقابل تو زمامداری مسلمانان را در دست گیرد؟»[79] و بعد از بیعت ابوعبیده بلافاصله (بشر بن سعد) رئیس قبیله خزرج انصاری از جای خود برخاست و به ابوبکر رضی الله عنه بیعت نمود (حباب) هوادار شش آتشه سعد بن عباده، بر بشر فریاد کشید: ای نمک ناشناس حسود!، تو با وجود عموزاده خویش (سعد) چطور به دیگری بیعت کردی؟ بشر در جواب گفت من در مورد حقی که خدا به آنها داده است دعوا نخواهم کرد، و بلافاصله (اُسید بن حضیر) رئیس قوم اوس به قوم خویش خطاب کرد که برخیزید عموماً با ابوبکر رضی الله عنه بیعت کنید، و چه خوب شد که با سعد رئیس قوم خزرج بیعت به عمل نیامد، در این لحظه هر دو قوم اوس و خزرج به پا خاستند و برای بیعت با ابوبکر رضی الله عنه از یکدیگر پیشی میجستند،
تراکم جمعیت بیعتکنندگان انصار با ابوبکر رضی الله عنه
و در بیعت کردن با ابوبکر رضی الله عنه به حدی به یکدیگر فشار آوردند که چند نفر از یاران (سعد کاندیدای انصار) فریاد برآوردند که مواظب باشید سعد زیر پای شما نیفتد و کشته نشود[80]، فاروق رضی الله عنه فریاد کشید خدا او را بکشد[81]، ابوبکر رضی الله عنه به فاروق رضی الله عنه هشدار داد[82]، آرام باش، متانت و نرمی بهتر است و بالاخره چند نفر از یاران سعد، این کاندیدای شکست خورده انصاری را به منزلش بردند، و با وجود این که تمام انصار (اوس و خزرج) در این لحظه به ابوبکر رضی الله عنه بیعت کردند، سعد به او بیعت نکرد[83] و حتی چند روز بعد که به او گفتند تمام مسلمانان از مهاجر و انصار به ابوبکر بیعت کردهاند تو هم برو با او بیعت کن، سعد در جواب گفت: تا نوک همه تیرهایم را به خون آنها رنگین نکنم و شمشیر برنده خویش و خانوادهام را در برابر آنها با کار نیندازم، به ابوبکر بیعت نخواهم کرد[84] وقتی خبر تهدیدات سعد به ابوبکر رسید، فاروق رضی الله عنه پیشنها کرد، که محض خاموش کردن ماجرا او را به بیعت وادارید، ولی بشیر با عقیده فاروق رضی الله عنه مخالفت کرد و گفت: سعد تا کشته نشود بر کار خویش ثابت میماند و او را فراموش کنید، از یک نفر کاری ساخته نیست و سعد به حال خویش باقی ماند و پشت سر ابوبکر نماز نمیخواند و با او مراسم حج را انجام نمیداد و در فرود آمدن از عرفات همراه او نمیبود و به خاطر مخالفت با ابوبکر رضی الله عنه از همه مسلمانان جدا شده بود[85]، و این مخالفت تا وفات ابوبکر رضی الله عنه [86] ادامه داشت.
فردای روز وفات، هم بیعت عام، و هم مراسم باشکوره وفات برگزار میگردد
در حدود پنج ساعت[87] از وفات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گذشته بود که بیعت شخصیتهای مهاجرین و بیعت تمام انصار (اوس و خزرج) با ابوبکر رضی الله عنه پایان یافت، و ابوبکر رضی الله عنه و همراهان او اول شب به مسجد بازگشتند، تا فردا اول وقت، و فقط بعد از سیزده چهارده ساعت از وفات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم مراسم تجهیز و تدفین پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را برگزار نمایند اما بعد از انتشار خبر بیعت انصار با ابوبکر رضی الله عنه در سقیفه، ناگاه در رابطه با برخی از مهاجرین اخباری انتشار یافت که یک نقطه آبهامی در بیعت عموم مسلمانان به ابوبکر رضی الله عنه نشان میداد، و ابوبکر رضی الله عنه ناچار شد فردای آن روز اول وقت برای گرفتن بیعت عام مسلمانان و رفع این نقطه آبهام مدتی در مسجد حاضر شد و چند ساعتی برگزاری مراسم تجهیز و تدفین پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به تأخیر افتاد، و آن خبر از این قرار بود که بعد از انتشار خبر بیعت انصار با ابوبکر رضی الله عنه عصر روز دوشنبه، روز وفات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ، ابوسفیان به نزد علی مرتضی رضی الله عنه آمد و به او گفت[88]: «دلیلی ندارد، که امر زمامداری مسلمین به دست کوچکترین طایفه قریش (تَمیم، طایفه ابوبکر) بیفتد! به خدا اگر از من بخواهی شهر مدینه را علیه او از سواران مسلح و مردان جنگی انباشته میکنم، ای ابوالحسن دستت را به من بده تا با تو بیعت کنم».
علی مرتضی رضی الله عنه تفرقهاندازی را شدیداً توبیخ میکند
اما علی مرتضی رضی الله عنه دست خود را به او نداد و بلکه شدیداً او را ملامت و توبیخ کرد و به او گفت: «تو نسبت به اسلام سابقه ماجراجویی دارید، و از این پیشنهاد نیز جز فتنهانگیزی هیچ هدف دیگر نداری[89]، و ما به نصیحت و پندآموزی تو هیچ نیازی نداریم».
با توجه به این پیشآمد و احتمال مخافت برخی از مهاجرین، ابوبکر رضی الله عنه بیعت قبایل انصار و بیعت چند نفر از بزرگان مهاجر را، یک بیعت کلی و خاتمه یافته، برای خود به حساب نیاورد، و فردای آن روز (روز وفات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ) اول وقت همراه فاروق رضی الله عنه برای گرفتن بیعت از تمام مهاجرین و اتمام بیعت به مسجد آمد[90]، و فاروق رضی الله عنه قبل از شروع بیعت عمومی رشته سخن را به دست گرفت و چنین گفت: «دیروز، در جهت انکار وفات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ، حرفی را به شما گفتم که نه آن را از کتاب خدا یافته بودم، و نه پیمانی بود که آن را از پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم گرفته بودم، و بلکه مبنی بر این بود که، عقیده[91] داشتم پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در آینده نیز شخصاً کارهای ما را اداره خواهد کرد، و او تا آخرین نفر ما باشد باقی خواهد ماند، و خدا کتاب خود را که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم خود را به وسیله آن هدایت کرد، در میان شما باقی گذاشته است که اگر آن را دستاویز خود قرار دهید، همان طوری که خدا پیامبرش صل الله علیه و آله و سلم را به وسیله آن هدایت فرمود شما را نیز به وسیله آن هدایت خواهد فرمود، و خدا شما را با نیکوترین شما، متفق نمود، یار پیامبرخدا صل الله علیه و آله و سلم و دومین از دو نفری به هنگامی که آنها در غار بودند، پس از همین حالا، برخیزید و عموماً بیعت کنید».
مردم عموماً از جای خود برخاستند و به ابوبکر رضی الله عنه بیعت عمومی کردند. ابوبکر رضی الله عنه بر منبر، یک پله پائینتر از محل پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ، بالا رفت و نگاهی به مردم کرد علی مرتضی و زبیر رضی الله عنهما را ندید، و با لحن بسیار محترمانه (ای عموزاده پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و ای عمهزاده پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ، را برای بیعت دعوت نمود و هر دو با ابوبکر رضی الله عنه [92] بیعت کردند، آن گاه ابوبکر رضی الله عنه بر بالای منبر، خطابه کوتاه و بسیار زیبا و پرمحتوای خود را ایراد نمود، و خطمشی نخستنی جانشین پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را کاملاً مشخص نمود، و در این خطابه چنین فرمود:
«پس از حمد خدا و درود بر رسول الله، ای مردم! بیگمان سرپرستی شما به من واگذار گردید، در حالی که بهترین[93] شما نیستم، بنابراین هر گاه در راه انجام دادن کارهای نیکو بودم عموماً مرا یاری دهید و هر گاه در راه انجام دادن کارهای بدی بودم مرا به راه نیکوکاری بیاورید و از کجرویهای من جلوگیری کنید، راستگو امین است و درغگو خائن، و آن کس که در میان شما ناتوان است به نزد من نیرومند است تا به خواست خدا حق او را به طور کامل برایش بگیرم و آن کس که در میان شما نیرومند است به نزد من ناتوان است. تا به خواست خدا حق دیگران را از او بگیرم. هرقومی مبارزه در راه خدا را کنار بگذارد خدا آنها را زیر پوششی از ذلت و خواری قرار میدهد، و فساد اخلاق و کارهای زشت در میان هر قومی عمومیت پیدا کرد، بلا استثنا آنها را فرا میگیرد، تا هر زمانی که من از خدا و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم اطاعات کردم شما هم از من اطاعت کنید، و هر گاه فرمان خدا و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را اطاعت نکردم، دیگر اطاعت شما از من لازم نیست، رحمت خدا بر شما باشد برای ادای نماز برخیزید».
خلاصه این که، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم حوالی ظهر روز دوشنبه وفات[94] کرد، و ابوبکر رضی الله عنه و عمر رضی الله عنه و علی رضی الله عنه و بقیه بزرگان اصحاب تصمیم گرفتند که همان روز مراسم تجهیز و تدفین پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را انجام دهند و به همین منظور بعد از ظهر در خانه عایشه رضی الله عنها و بر بالین پیامبر صل الله علیه و آله و سلم جلسهای تشکیل دادند[95]، اما خبر هولناک تجمع انصار در سقیفه بنی ساعده افراد این جلسه را متفرق کرد[96]، ابوبکر رضی الله عنه و عمر رضی الله عنه و ابوعبیده رضی الله عنه برای حل اختلاف به سقیفه شتافتند و علی رضی الله عنه و زبیر رضی الله عنه و پیروان آنها نیز به خانه فاطمه رفتند[97]، و در اتاق عایشه رضی الله عنها که جنازه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در آن بود، تا حل این اختلاف هولانگیز و جمع شدن بزرگان اصحاب قفل گردید،[98] بحثهای سقیفه و بیعت قبایل انصار به ابوبکر رضی الله عنه تا غروب آفتاب طول کشید و این بیعت خاص به طور ضربتی و فقط بعد از چهار پنج ساعت از وفات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به اتمام رسید[99] و فردا اول وقت بحثها و بیعت عام (مهاجرین و دیگران) به ابوبکر رضی الله عنه آغاز گردید و تا وقت ظهر طول کشید و به هنگام ظهر سهشنبه، که فقط بیست و چهار[100] ساعت از وفات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گذشته بود، ابوبکر رضی الله عنه جانشین انتخابی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم همراه بزرگان اصحاب و خویشان نزدیک پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بلافاصله مراسم تجهیز و تدفین پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را آغاز کردند، و بعدازظهر همان روز (روز سهشنبه[101]) پس از آن که تمام اصحاب، اول بزرگان اصحاب سپس بقیه مردان و بعد زنان، بر ایشان نماز گذاردند، و آخرین نگاه وداع به ایشان کردند، در نهایت احترام و با شکوه و عظمت بیمانند، جنازه مقدس بزرگترین پیامبرخدا صل الله علیه و آله و سلم را در اتاق عایشه رضی الله عنها به خاک سپردند، هزاران درود بر محمّد بزرگترین و آخرین پیامبران خدا و بر همه یاران باوفا و جگر سوخته و فداکار او باد.
[1]ـ الفاروق، شبلی نعمانی، ج 1، ص 72.
[2]ـ طبری، ج4، ص1324 و ابن اثیر، ص 401 و تاریخ حلبیه، ج 3، ص 388.
[3]ـ حافظ ابن کثیر در کتاب خوئد (الباعث الحبث) آمار اصحاب را بعد از رحلت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم یک صد و چهارده هزار نوشته است به صفحه 185 کتاب نام برده مراجعه شود.
[4]ـ صحیح بخاری، شرح قسطلانی، ج 7، ص475 (باب تعلیم الصبیان القرآن).
[5]ـ صحیح بخاری، شرح قسطلانی، ج 7، ص 169 و ج1، ص 206 و ج6، ص 436.
[6]ـ سیری در صحیحین، محمد صادق نجمی، ص366، تحت عنوان «وصیتنامهای که نوشته نشد» و فروغ ابدیت، ج 22، ص 861.
[7]ـ و هم چنین دانشمند مورخ و متکلم معروف مؤلف کتاب (الله) در موسوعه خود عبقریات، ص 618 و 619 به شدت این اتهام را رد میکند و میگوید: «وصیت به خلافت به گفتن یک کلمه و حتی یک اشاره تحقق مییافت و نامه نمیخواست و علاوه بر این پیامبر صل الله علیه و آله و سلم چند روز پس از این جریان در حیات بود و در بین او و علی فاصلهای نبود و فاطمه نیز همواره بر بالین او بود و اگر میخواست میتوانست علی را صدا کند و او را جانشین خود نماید».
[8]ـ الفاروق، شبلی نعمانی، ج2، ص 74 و 75 و 76 و 77.
[9]ـ قسطلانی، شرح صحیح بخاری، ج 6، ص 136 و هم چنین شرح تابع الاصول، چ3، ص 360 تولد عبدالله ابن عباس را سه سال قبل از هچرت نوشتهاند اما خود بخاری در صحیح خود (ارشاد ساری، ج 77، ص 475) از ابن عباس نقل کرده که: «توفی رسول الله صل الله علیه و آله و سلم و انا ابن عشر سنین و قد قویت المحکم = روزی که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم رحلت فرمود من ده ساله بودم...».
[10]ـ تحقیق محدثین به نقل الفاروق، ج 2، ص 75.
[11]ـ محل ذکر این چهار طریق بخاری، شرح قسطلانی، ج 1، ص 206، و ج 8، ص 355، و ج 10، ص 353 و ج 6، ص 436.
[12]ـ محل ذکر این سه طریق بخاری، شرح قسطلانی، ج 5، ص 236، و ج 5، ص 236، و ج 5، ص 169 و ج 6، ص 462.
[13]ـ بخاری، شرح قسطلانی، ج 5، ص 236، و ج 5، ص 169، ج 6، ص 462.
[14]ـ بخاری، شرح قسطلانی، ج 6، ص 436، و ج 1، ص 206، ج 8، ص 355، ج 10، ص 353.
[15]ـ سیره حلبیه، ج3، ص381، همین مطلب را تأیید میکند «پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به هنگام شدت بیماری به عبدالرحمن پسر ابوبکر رضی الله عنه گفت لوحی بیاورید تا نوشتهای برای ابوبکر رضی الله عنه بنویسم تا مردم درباره جانشینی او اختلاف نکنند سپس فرمود لازم نیست چون....».
[16]ـ بخاری، شرح قسطلانی، ج 5، ص 236، و ج 5، ص 169، ج 6، ص 462.
[17]ـ شرح اختصار علوم الحدیث، ابن کثیر، ص 92، و شرح نخبه ابن حجر عسقلانی، ص 9 (مبحث حدیث شاذ).
[18]ـ بخاری، ج 1، ص 206، شرح قسطلانی، ج 8، ص 355، و ج 10، ص 353.
[19]ـ جمع الجوامع، اصول الفقه، ج2.
[20]ـ الباعث الحبیث، شرح اختصار علوم الحدیث، ابن کثیر، ص 144، تقطیع حدیث در صورتی که قسمت محذوف مربوط به قسمت مذکور باشد بالاتفاق صحیح نیست.
[21]ـ بخاری، شرح قسطلانی، ج 7، ص 475، «قال ابن عباس توفی رسول الله صل الله علیه و آله و سلم و انا ابن عشر سنین و قد قرات المحکم».
[22]ـ به اتفاق تمام افراد و جوامع بیشمار اسلامی، تمام مسلمانان بعد از رحلت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گمراه نشدهاند و جمعیتهایی دائماً بر راه حق و بر دین مبین اسلام پایدار ماندهاند «لايزالُ طايِفَهٌ مِنْ اُُمَّتي ظاهرينَ عَلَي الحَقَّ حَتّي يَأتِيَ اَمْر اللهِ اَيْ السّاعَة» و آن چه مورد اختلاف بوده و هست این بوده و این هست که از این جوامع کدام بر راه حق و کدام بر راه باطل است، و با توجه به قرآن که متواتر است و توجه به احادیث صحیح حل این اختلاف هم کار مشکلی نیست بنابراین روایت قلم و قرطاس امکان صحت ندارد.
[23]ـ اسلامشناسی، دکتر علی شریعتی، ص 436 و تاریخ طبری، ج 4، ص 1321 و کامل ابن اثیر، ج1، ص 397 و 398 و سیره ابن هشام، ج 2، ص 423 و سیره حلبیه، ص 383.
[24]ـ همان
[25]ـ الکامل، ج2، ص322، البدایه و النهایه، ابوالفداء، ج 5، ص 236، از شیخ ابوالحسن اشعری چنین نقل میکند: «این که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ابوبکر رضی الله عنه را در نماز بر همه اصحاب مقدم کرده است متواتر است و چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرموده اول آگاهتر به قرآن و بعد آگاهتر به سنت و بعد مسنتر و بعد مقدمتر در اسلام باید در نمازها مقدم شود»، بنابراین همین تقدم ابوبکر رضی الله عنه دلیل قاطعی است بر اولویت ابوبکر رضی الله عنه برای خلافت.
[26]ـ صحیح بخاری، شرح قسطلانی، ج 6، ص 468، و کامل ابن اثیر، ج1، ص 400 و تاریخ طبری، ج 4، ص 1321. توجه: اهل تسنن متفق هستند در این که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به عبارت صریح کسی را جانشین خود نکرده است ولی با این چند اشاره، ابوبکر رضی الله عنه را بر دیگران ترجیح داده است، اول به ریاست کاروان حج، دوم امامت نمازها و سوم زنی به خدمت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آمد فرمود بار دیگر بیایید آن زن گفت: اگر تو نبودی (مقصودش وفات بود) گفت به نزد ابوبکر بیایید (بخاری و مسلم متفق علیه).
[27]ـ صحیح بخاری، شرح قسطلانی، ج 6، ص 468، و کامل ابن اثیر، ج1، ص 400 و تاریخ طبری، ج4، ص 1321. توجه: اهل تسنن متفق هستند در این که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به عبارت صریح کسی را جانشین خود نکرده است ولی با این چند اشاره، ابوبکر رضی الله عنه را بر دیگران ترجیح داده است، اول به ریاست کاروان حج، دوم امامت نمازها و سوم زنی به خدمت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آمد فرمود بار دیگر بیایید آن زن گفت: اگر تو نبودی (مقصودش وفات بود) گفت به نزد ابوبکر بیایید (بخاری و مسلم متفق علیه).
[28]ـ صحیح بخاری، شرح قسطلانی، ج 6، ص 468، و کامل ابن اثیر، ج1، ص 4000 و تاریخ جریر طبری، ج 4، ص 1321.
[29]ـ البدایه و النهایه، ج 5، ص250، که ضمن بیان چندین دلیل میگوید: «وقتی به امیرالمؤمنین عمر بن خطاب رضی الله عنه گفتند درباره تعیین جانشین خود چه تصمیمی داری؟» در جواب گفت: «اگر جانشین تعیین نکنم از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم پیروی کردهام و....».
[30]ـ صحیح بخاری، شرح قسطلانی، ج 6، ص 468، و کامل ابن اثیر، ج، ص 401 و تاریخ جریر طبری، ج 4، ص 1325.
[31]ـ همان
[32]ـ همان
[33]ـ حیاه محمد، هیکل، ص 503، البدایه و النهایه، ج 5، ص 244.
[34]ـ ابن اثیر، ج 1، ص 403.
[35]ـ قسطلانی، ج 6، ص 473، و ابن اثیر، ج 1، ص 402، و طبری، ج 4، ص 1326.
[36]ـ ابن اثیر، ج 1، ص404، و ابن هشام، ج 2، ص 435، و بامداد اسلام تألیف دکتر زرکوب، ص 72.
[37]ـ تاریخ طبری، ج 4، ص 1370.
[38]ـ ابن اثیر، ج 1، ص403، و طبری، ج 4، ص 1326 و 1327، و ابن هشام، ج 2، ص 428.
[39]ـ قسطلانی، شرح بخاری، ج 6، ص 91 و حیاه محمد، ص 55، و قسطلانی، ج 6، ص 470، البدایه و النهایه، ج 5، ص 241.
[40]ـ همان
[41]ـ ابن اثیر، ج 1، ص403، و طبری، ج 4، ص 1327، و ابن هشام، ج 2، ص 428. قابل توجه این که این مطلب در بخاری و کتب معتبر حدیث نیامده است.
[42]ـ صحیح بخاری، شرح قسطلانی، ج 6، ص 91.
[43]ـ بخاری، شرح قسطلانی، ج 6، ص 470.
[44]ـ بخاری، شرح قسطلانی، ج 6، ص 91.
[45]ـ بخاری، شرح قسطلانی، ج 6، ص 470 و 91.
[46]ـ بخاری، شرح قسطلانی، ج 6، ص 470.
[47]ـ بخاری، شرح قسطلانی، ج 6، ص 470 و تاریخ طبری، ج 4، ص 1327، و ابن هشام، ج 2، ص 429، ابن اثیر، ج 1، ص 403، البدایه و النهایه، ج 5، ص 242.
[48]ـ همان
[49]ـ همان
[50]ـ بخاری، قسطلانی، ج 6، ص471.
[51]ـ سیره عمر بن خطاب، ابن الجوزی، ص 23، با نقل حدیثی از ابوسعید خدری که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ابوبکر و عمر را دو وزیر خویش خوانده است.
[52]ـ الفرق بین الفرق، این اختلاف نخستین اختلافی است که بعد از وفات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در بین مسلمانان به وجود آمده است، که به حکمت ابوبکر و اعتمادی که مردم از زمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نسبت به او پیدا کرده بودند در همان لحظات اولی رفع گردید.
[53]ـ الفاروق، شبلی نعمانی، به نقل از مسند ابویعلی کتابی بسیار معتبر و مستند و اینک عین عبارت مسند ابویعلی: «بينما نحن في منزل رسول الله صل الله علیه و آله و سلم اذ رجل ينادي من وراء الجدران ان اخرج الي يا ابن الخطاب فقلت: اليك عني فانان عنك مشغول يعني بامر رسول الله صل الله علیه و آله و سلم فقال له قد حدث امر فان الانصار اجتمعوا في سقيفه بني ساعده فادركوهم ان يحدثوا مرا «الخ» و شرح قسطلانی، ج 10، ص 22، به نقل از اما مالک رضی الله عنه ».
[54]ـ همان
[55]ـ همان
[56]ـ سند ابی یعلی به نقل الفاروق شبلی نعمانی، ص 80، و ابن هشام، ج 2، ص 431، و طبری، ج 4، ص 1322 و ابن اثیر،ج 2، ص 13.
[57]ـ ابن هشام، ج 2، ص 431، و تاریخ طبری، ج 4، ص 1322.
[58]ـ ابن هشام، ج 2، ص 430، و تاریخ طبری، ج4، ص 1322، و ابن اثیر، ج 2، ص 15 و صحیح بخاری، شرح قسطلانی، ج 10، ص 22، و ابن الجوزی، ص 35. توجه باز (1) شرح قسطلانی، ج 10، ص 22. سکوی دارای سایه متعلق به بنی ساعده تیرهای از انصار، معجم البلدان، ج 3، ص 229.
[59]ـ ابن هشام، ج 2، ص 330.
[60]ـ ابوبکر صدیق، هیکل، ج، ص 68.
[61]ـ ابن الجوزی، سیره عمر بن خطاب، ص 23، توجه باز (1) حیاه محمد، هیکل، ص 508.
[62]ـ ابوبکر صدیق، هیکل، ج 1، ص 71.
[63]ـ صحیح بخاری، شرح قسطلانی، ج 10، ص 23، و ابن هشام، ج 2، ص 431 و البدایه و النهایه، ج 5، ص 246.
[64]ـ تایخ طبری، ج 4، ص 1332، و ابن هشام، ج 2، ص 431 و سیره حلبیه، ج 3، ص 359.
[65]ـ ابوبکر صدیق، هیکل، ج 1، ص 74 و 75.
[66]ـ تایخ طبری، ج 4، ص 1332، و سیره ابن هشام، ج 2، ص 432.
[67]ـ ابوبکر صدیق، هیکل، ج 1، ص 77 و مراجع این صفحه علاوه بر کتاب ابوبکر صدیق عبارتند از: صحیح بخاری، شرح قسطلانی، ج 10، ص 23، و سیره ابن هشام، ج 2، ص 432، و ابن اثیر، ج 2، ص 12، و تاریخ طبری، ج 4، ص 1333، و سیره حلبیه، ج 3، ص 259 و 396.
[68]ـ همان
[69]ـ همان
[70]ـ ابوبکر صدیق، هیکل، ج 1، ص 78 و حیاه عمر، ص 55، بیانات فاروق و بیانات ابوبکر صدیق کلاً حول یک محور میچرخند یعنی محور قدرت برای یک زمامدار و چون در دین اسلام برای یک زمامدار در آن شرایط اعمال قدرت مادی و استفاده از زور و اسلحه امکان نداشت و جایز هم نبود پس به جای قدرت مادی نفوذ و اعتبار اجتماعی لازم بود و ابوبکر و عمر ثابت کردند که هم چنین قدرتی را دارند.
[71]ـ تاریخ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 19، و ابوبکر صدیق، هیکل، ج 1، ص 78.
[72]ـ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 20، و ابوبکر صدیق، ج 1، ص 79.
[73]ـ سیره حلبیه، ج 3، ص 396 و ابن اثیر، ج 2، ص 20.
[74]ـ سیره حلبیه، ج 3، ص 396 و ابوبکر صدیق، هیکل، ج 1، ص 79، و ابن اثیر، ج 2، ص 20.
[75]ـ ابن اثیر، ج 2، ص 20، و ابن هشام، ج 2، ص 432 و صحیح بخاری، شرح قسطلانی، ج 10، ص 24، و تاریخ طبری، ج 4، ص 20 و سیره عمر بن خطاب، ابن الجوزی، ص 36.
[76]ـ ابوبکر صدیق، هیکل، ج 1، ص 80.
[77]ـ قسطلانی، شرح صحیح بخاری، ج 10، ص 24 به نقل از نسائی و ترمذی و کامل ابن اثیر، ج 2، ص 20، که ابوعبیده را در این اقدام همراه فاروق و اولین بیعت کننده را بشر بن سعد از رؤسای خزرج نوشته است و ابن الجوزی، ص 36، طبری، ج 4، ص 1333.
[78]ـ صحیح بخاری، قسطلانی، ج 10، ص 22، فلته: کاری است برقی و ضربتی و بدون مشورتهای قبلی و نشان دهنده این واقعیت است که فاروق قبل از ورود به سقیفه نه به فکر این مسئله بوده و نه با ابوبکر و ابوعبیده مشورتی داشته است.
[79]ـ ابوبکر صدیق، هیکل، ج 1، ص 81.
[80]ـ شرح قسطلانی، ج 10، ص 24.
[81]ـ تاریخ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 21.
[82]ـ صحیح بخاری، قسطلانی، ج 10، ص 24، و طبری، ج 4، ص 1333، و کامل ابن اثیر، ج 2، ص 21 و سیره حلبیه، ج 3، ص 396.
[83]ـ صحیح بخاری، شرح قسطلانی، ج 10، ص 24.
[84]ـ ابوبکر صدیق، هیکل، ج 1، ص 83.
[85]ـ ابوبکر صدیق، ج 1، ص 83 و سیره حلبیه، ج 3، ص 396.
[86]ـ همان
[87]ـ تاریخ طبری، ج 4، ص 1334 و عین عبارت طبری به نقل از فقههای حجاز: «پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نیمروز دوشنبه وفات کرد و همان روز به ابوبکر رضی الله عنه بیعت کردند» و سیره حلبیه، ج 3، ص 397، (و ذلک فی یوم موته یوم الاثنین) و طبری، ص 1334.
[88]ـ طبری، ج 4، ص 1336، و ابن اثیر، ج 2، ص 13 و ابوبکر صدیق، ج 1، ص 91، (توجه!) مورخین هر کدام پیشنهاد فاروق و نظر بشیر را درباره سعد بن عباده نوشتهاند، این جمله را در بیانات بشیر هم نوشتهاند، که سعد ابن عباده یک نفر است مثلاً تاریخ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 21، پس سعد ابن عباده با این که یک نفر بود توانست تا آخرین لحظه حیات از بیعت ابوبکر سرباز زند، و این امر یا به این دلیل بوده است در بیعت کردن کاملاً آزاد بودهاند یا این که ابوبکر با یک پدر پیر و یک فرزند، و عمر با یک برادرزاده و دو سه فرزند قدرت تحمیل عقیده بر این یک نفر را هم نداشتهاند، پس چطور توانستهاند، بر علی مرتضی که دارای عمو و عموزادههای شمشیرکارانی هم بوده یا تهدید و ارعاب از او بیعت بگیرند؟!
[89]ـ ابن اثیر، ج 2، ص 13 و تاریخ طبری، ج 4، ص 1336 و ابوبکر صدیق، ج 1، ص 19.
[90]ـ سیره ابن هشام، ج2ف ص432 و طبری، ج4، ص1337 و ابوبکر صدیق، هیکل، ج1، ص 84، البدایه و النهایه، ج5، ص249، میگوید: «علی مرتضی روز اول یا دوم با ابوبکر بیعت نمود و همراه ابوبکر در نخستین جنگ با اهل رده به (ذیقصه) رفت و در تمام نمازها پشت سر ابوبکر نماز خواند».
[91]ـ همان
[92]ـ سیره حلبیه، ج3، ص 398 و تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص698 و ابوبکر صدیق، هیکل، ج1، ص90. توجه: این روایت درباره بیعت علی مرتضی روایتی است مستدل و هم چنان که با متانت و وقار و سوابق روحیه علی مرتضی مطابقت دارد، با عبارت نهجالبلاغه (نسخه شیخ محمد عبده، ص8 جزء ثالث، مکتوب ششم): «و انما الشوري للمهاجرين و الانصار فان اجتمعوا علي رجل و سموه اماماً كان ذلك لله رضاً فان خرج خارج عن امرهم بطمع او بدعه ردوه الي ما خرج و....» نیز موافق است و روایت تفریطی که میگویند علی مرتضی قبل از همه و حتی بدون رداء و جامه با بیعت ابوبکر شتتافت و بعد از بیعت ردا و جامه را برای او آوردند، و هم چنین روایت افراطی که میگوید: زبیر در آغاز امر بیعت شمشیر کشید و مردم را تهدید میکرد که به علی مرتضی بیعت کنند و علی مرتضی شبانگاه همراه فاطمه زهرا به منازل انصار رفت تا آنها را از بیعت به ابوبکر پیشمان کند و با او بیعت کنند و فاروق هیزم و آتش به در خانه فاطمه زهرا برده است و بالاخره علی مرتضی را با ارعاب و تهدید بعد از شش ماه مجبور کردهاند که به ابوبکر بیعت کند، هیچ کدام با روحیه علی مرتضی نمیسازند به طبری، ج4، ص1331 و ابن اثیر، ج2، ص13، برای هر سه روایت مراجعه کنید.
[93]ـ این خطبه با همین مفاهیم بدون یک کلمه زیاد یا کم به زبان عربی در تمام کتابهای تاریخ متقدمین از جمله طبری، ج4، ص 1337 و ابن اثیر، ج2، ص22 و ابن هشام، ج2، ص433 و سیره حلبیه، ج3، ص398 ذکر گردیده است، و تنها درباره این جمله «و لیت علیکم و لست بخیرکم» دو بحث به میان آمده اول کسی گفته که به جهای «ولیت علیکم» «اقیلونی» بوده که شیخ محمد عبده در تعلیقات نهجالبلاغه ص27 آن را رده کرده است دوم برخی از اهل جدل و کشمکشها گفتهاند: ابوبکر خودش اعتراف کرده است که بهترین مردم نیست پس چرا زعامت را قبول کرده» در حالی که منظور از این جمله به قرینه جملههای بعدی این است که من از مجموع شما بهتر نیستم نه از یکایک شما و هدف از بیان این جمله نفی استبداد و دیکتاتوری و تسلیم شدن به نتایج شوراهای قرآنی است.
[94]ـ تاریخ طبری، ج4، ص11326 و 1334، سیره حلبیه، ج3، ص397، و ابن هشام، ج2، ص430، و مسند ابی یعلی به نقل الفاروق، ص80 و 81 و شرح قسطلانی، ج10، ص24.
[95]ـ همان
[96]ـ همان
[97]ـ تاریخ طبری، ج4، ص11326 و 1334، سیره حلبیه، ج3، ص397، و ابن هشام، ج2، ص430، و مسند ابی یعلی به نقل الفاروق، ص80 و 81 و شرح قسطلانی، ج10، ص24.
[98]ـ همان
[99]ـ همان
[100]ـ همان
[101]ـ سیره ابن هشام، ج2، ص433 و تاریخ طبری، ج4، ص1326، به نقل از واقدی و ابن اثیر، ج2، ص23 و سیره حلبیه، ج3، ص403 از ابن کثیر همه این مراجع نوشتهاند: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم روز دوشنبه حوالی ظهر یا بعدازظهر وفات فرموده و روز سهشنبه حوالی ظهر به خاک سپرده شده ست و البدایه و النهایه در ج5، ص271، از امام احمد رحمه الله نقل میکند که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم روز دوشتبه وفات فرموده و شب سهشنبه به خاک سپرده شد سپس میگوید این قول کاملاً غلط است که گویا پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بعد از سه روز از وفاتش به خاک سپرده شده است و غلط است که به خاک سپردن پیامبر صل الله علیه و آله و سلم سه روز به تأخیر افتاده است و روایتی است غریب و نادرست و کسی آن را قبول نکرده است آن گاه میگوید صحیحترین حرف این است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بعدازظهر روز دوشنبه وفات فرموده است و در نخستین ساعات شب چهارشنبه به خاک سپرده شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر