مختصری از زندگی استاد حیدر علی قلمداران
به قلم: د. حنیف
حيدر علی قلمداران، فرزند اسماعیل در سال 1292 خورشیدی در روستای ديزيجان [دژیگان قدیم که قدامتش بیش از هزار سال میباشد] در 55 کیلومتری جاده قم- اراک از توابع شهرستان قم، در خانوادهای کشاورز و نسبتاً فقیر چشم به جهان گشود. وی در اصل تفرشی بود، زیرا جدّ پدریاش مرحوم حاج حیدر علی که مردی بسیار سخاوتمند و کارگشای امور مردم بود- از تفرش به دیزیجان نقل مکان کرده بوده است.
وی در پنج سالگی مادرش را از دست داد و در نتیجه مجبور بود از آن به بعد با نامادری روزگار بگذراند. این کودک محروم، اما علاقة وافری به خواندن و نوشتن داشت، لیکن به علت فقر و ناتوانی از پرداخت حتی دو قِران پول مکتبخانة روستا از حضور در کلاس درسِ تنها مدرس آن به نام «زن آخوند» محروم بود، و لذا فقط پشتِ در مکتب ميايستاد و مخفیانه به درس پیرزن گوش ميداد. باري، مدتی به همین منوال گذشت تا اینکه یک روز، زمانیکه کلیة شاگردان مکتب از پاسخ به سؤالات پیرزن مدرس عاجز مانده بودند، وی داوطلبانه به تمام پرسشهاي پیرزن پاسخ صحیح میدهد و در نتیجه اجازه میيابد از آن پس بدون پرداخت شهریه در کلاسهای مکتب شرکت کند. لیکن وی به علت نداشتن قلم و کاغذ و شوق روز افزون خواندن و نوشتن، به ناچار از دودة حمام روستا به جاي مرکب، و از چوب کبریت یا چوبهای باریکِ خود ساخته به عنوان قلم، و از کاغذهاي بریده شده از حاشیة پهن قرآنهای مسجد روستا، به جاي دفتر استفاده ميکرد؛ و بدین ترتیب عطش و شوق یادگیری خود را تا حدی فرو میکاست. استاد، فشردهای از این محرومیتِ چه بسا خدا خواسته و داشتن روحیة جست و جوگر را در ابتدای پاسخی که در انتهای کتاب خمس، به ردّیة آقای رضا استادی اصفهانی نوشته، چنین مینگارد:
«نویسندة این سطور، جز دهقان زادهای بیش نیست که بهترین و بیشترین اوقات عمر خود را در ده گذرانیده و از تمتّعات و تجمّلات و تکلّفات شهری، کمترین بهره را برده است. و اگر چه قضا و قدر، چند روزی یا چند سالی او را در کنار میز بهترین پست آموزشی (ریاست دبیرستان شهر) نشانیده است، اما متأسفانه یا خوشبختانه فاقد هر گونه مدرک تحصیلی است! زیرا نه در کودکی دبستانی را دیده و نه در جوانی، رخت به حوزة علمیه کشیده، نه دیناری از سهم امام و صدقات نوشیده و چشیده، و نه هیچ وقت عمامه و نعلینی پوشیده است!! پروردة دامان طبیعت و گیاهی از بوستان مشیّت است.
من اگر خوبم اگر بد، چمن آرایی هست |
|
که بدان دست که میپروردم میرویم |
با این همه، از دل و جان، عاشق علم و دانش و شیفتة اندیشه و بینش است.
از روزی که به لطف و کرمِ بخشندة بیمنّت، به نعمت خواندن و نوشتن مرزوق شده است، به اقتضای فطرت حقجوی خود، همواره در صدد بوده است که از تماشای ملکوت آسمان و زمین و عجایب و غرایب آفرینش بهرهای برَد و نتیجهای به دست آورَد و هر بود و نمود را به دیدة تحقیق، تا آن اندازه که واجبالوجود در قدرت و اختیارش گذارده است، بنگرد، و کورکورانه دنبال هر صدایی نرود و هر عاجز و درماندهای مانند خویش را مُطاع نگرفته و تابع نشود، مگر آنکه در او فضیلتی بیند که قابل پذیرش و پیروی باشد. به همین جهت در تحقیق حقایق و تأسیس عقاید، چندان از محیط خود، که اکثر امور آن بر خلاف عقل و وجدانش بوده، تبعیت نکرده و با خِردِ خدا داد، اساس عقاید خود را بنیاد نهاده است؛ چه، جامعة خود را دچار تکلفات و تعصبات و تعیّنات و تشخّصاتی دیده است که محیط سادة آزاده از آن بیزار است. از این رو، در مسائل دین و مطالب آئین، مستقیماً به کتاب و سنّت رجوع کرده و حقایقی غیر از آنچه رایج است به دست آورده و آنها را در اوراق و دفاتری یادداشت کرده و گاهی به صورت کتاب و رسالهای جمع و تدوین و با مشقتی طاقتفرسا طبع و توزیع نموده است».
حيدر علی -که [به گفتة خودش] تنها بازماندة سیزده فرزند دختر و پسر خانواده بود که در اثر شیوع بیماریهای مهلک مُسری، جان باخته بودند - در سن پانزده سالگي پدرش را نیز از دست داد. پدر وی مردي خشن و تند مزاج و مخالف درس خواندن او بود و انتظار داشت که پسرش فقط در امور کشاورزی کمکش باشد. اما او برای استفاده از مکتبخانه مجبور بود از خوردن نانِ صبح صرف نظر کند تا از دست پدرش -که میخواست او را به کار کشاورزی بگیرد- خلاص گردد.
استاد، به گفتة خودش، در سنّ بیست و هفت سالگي ازدواج کرد که حاصل این وصلت، هشت فرزند (5 پسر و 3 دختر) بود. وي در سال 1319 شمسي در قم سکونت گزيد و در سنّ سي سالگي به خدمت ادارة فرهنگ/ آموزش و پرورش این شهرستان در آمد و به واسطة داشتن خطی خوش و زیبا، ابتدا به کار در امور دفتری، و پس از مدتی به تدریس در دبیرستانها مشغول گردید که پی آمد این تجربه، وی را به ریاست دبیرستان فرهنگ قم رسانید.
* آغاز فعالیتهای قلمی استاد
فعاليت قلمی و نگارشي استاد، از همکاري با مطبوعات و نشریات غالباً ديني در دهة بيست آغاز شد. وي در نشرياتي مانند «استوار» و «سرچشمه» در قم، و نشرياتي مانند «وظيفه» و «يغما» در تهران مقاله مينوشت. قلمداران در روزگار جواني، در اواخر دهة بيست، مقالاتي هم در سال چهارم نشريه «آئين اسلام» به چاپ رساند. از جمله در شمارة 30 همين نشریه مقالة تحت عنوان «آيا متدينين ما دروغ نميگويند؟» چاپ شده که در شمارة 35 همان نشریه، مورد انتقاد آقاي محيالدين انواري قرار گرفت. همچنين در نشرياتي مانند «نور دانش» و «نداي حق» هم مقالاتي چاپ کرد. عنوان مقالة از وي در مجلة نور دانش (سال اول، شماره 29) اين بود: «ميدانيد که اعمال زشت ما موجب بدنامي ديانت است؟». وي در شمارههاي متعدد مجله هفتگي نور دانش و گاه، سالنامهها مقالاتي دارد. از جمله نگاه کنید به مقالة وي در همان نشريه، سال اول، ش36؛ نيز عنوان مقالهای از وي در نشریة نداي حق، شمارة 169 چنين بود: «مقلديد يا محقق». عنوان مقالهای از وي در مجلة مسلمين هم چنین بود: «من از عاشورا چنين ميفهمم» (مسلمين، ش17، سال 1330ش).
گفتنی است که در نشرية «وظيفه»، مقالهاي تحت عنوان «انحطاط مسلمين و چارة آن» به چاپ میرسيد که بخشي از آن در شماره 630 (تيرماه 1338) و بخشهاي ديگر در شمارههاي بعدي «وظيفه» آمده که بسيار طولاني است. چند مقالة ردّ و ايراد هم بين استاد قلمداران و حاج سراج انصاري در نشرية «وظيفه» به چاپ رسيده است. مجموعه نوشتة حاج سراج که بخشي دربارة همين علل انحطاط و بخشي هم دربارة مسأله توسل و معناي أولو الأمر است (تحت عنوان «در موضوع توسل و معناي أولو الأمر») به صورت يک جزوة مستقل در هشت صفحه (ضميمه وظيفه شماره 697) به چاپ رسيده است (که تاريخ خاتمه آن، آبان 1339 است).
همچنین مقالات فقهی و ارزشمندی از استاد در مجلة وزین «حکمت»، که آقایان سید محمود طالقانی (ره) و مهندس مهدی بازرگان (ره) نیز در آن قلم ميزدند، به چاپ میرسيد.
طبق اظهار خود استاد، در مجلهای که از سوي ادارة فرهنگ قم به چاپ میرسيد مقالهای منتشر شد که به حجاب اسلامی اهانت کرده بود، وی نیز جوابيهای قاطع و مستدلّ در ردّ آن نگاشت، و در روزنامة استوار به چاپ رساند. این اقدام از سوي يک فرد فرهنگي خشم رئیس فرهنگ قم را بر انگیخت به گونهای که در اثنای يک جلسة عمومی در برابر حضّار از او به تندی انتقاد کرد و به اخراج از ادارة فرهنگ تهديدش نمود! استاد ميگويد: من نیز اجازه خواستم و پشت تریبون رفتم و با کمال صراحت لهجه و با دلیل و برهان، سخنان پوچ و تهدیدات پوشالي وي را در برابر حضّار پاسخ دادم. پس از سخنان من جلسه به هم خورد و الحمدلله بعد هم هیچ اتفاقی برایم نیفتاد، اما رئیس فرهنگ پس از مدتی از قم منتقل شد.
استاد ميفرمود: علت انتقال رئیس فرهنگِ قم، احتمالاً اقدام آقای روح الله خمینی بود که در آن زمان در قم درس اخلاق ميداد و من نیز گه گاهی در درس وی حاضر میشدم. ایشان بعد از قضية اداره فرهنگ کسی را به منزل ما فرستاد که با شما کار دارم، وقتی نزد ایشان رفتم موضوع را جویا شد و پس از تعریف ماجرا به من گفت: ابداً نترس هیچ غلطی نميتواند بکند من نميگذارم این مردک در این شهر بماند، اگر باز هم چیزی گفت جوابش را بدهید. (در ضمن استاد اشاره کردند که آقای خمینی یک بار در همان جلسة درس اخلاق که راجع به ولایت و مقام ولیّ سخن میگفت، اظهار داشت: «ولیّ خدا اگر پُف کند چراغ آفرینش خاموش میشود!» من نیز وقتی طرز تفکر او را چنین دیدم دیگر در درس وی حاضر نشدم).
* استاد قلمداران و شعر
مرحوم حیدر علی قلمداران با آنکه شاعر به معنای اخصّ آن نبود اما در سرودن شعر، قریحهای خوش داشت، و چنان که پیش از این گفته شد برخی اشعار وی در مجلة «یغما» و «نور دانش» به چاپ میرسید. از جمله بنگريد به شعری که از وي در «نور دانش»، سال اول، شمارة 36 دربارة آية ﴿أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ عَبَثٗا﴾ درج شده است. افزون بر این، یازده غزل و قصیدة ديگر استاد نيز در شمارههای گوناگون همان مجله در بین سالهای 1326 تا 1328 چاپ گردیده است. در اینجا غزلی چاپ نشده از وی تقدیم میگردد:
من نوگلی ز گلشن عشق و
جوانیام |
|
معنی شکافِ حکمت و رمز
معانیام |
|
||
|
||
|
||
|
||
|
||
|
||
|
||
|
||
|
||
|
||
|
(شب 22 بهمن 1322 شمسی)
چنان که از تاریخ مذکور بر میآید، استاد این غزل را در 30 سالگی سروده است.
* تغییر نام خانوادگی استاد
در بین سالهای 1325 تا 1327- که هنوز تحولات فکری و عقیدتی در استاد به وقوع نپیوسته بود- به عللی که بر کسی کاملاً معلوم نیست، وی نام خانوادگی خود را از (قلمداران) به (هیربد) تغییر داد. اما آنچه که بیشتر به ذهن میرسد و حدسهایی که نزدیکان وی میزنند، این است که آن مرحوم به لحاظ مواضع سیاسی که در برخی مقالات و نوشتههایش اتخاذ مینمود، نامش به عنوان نویسندة مخالف حکومت وقت، شناخته شده و در نتیجه، محدودیتها و محظوریتهایی برای او ایجاد میکرده است. لذا استاد برای ناشناخته ماندن و مصون بودن از مشکلات، نام خانوادگیاش را تغییر داده است.
* مشی فکری و عقیدتی استاد قلمداران
گرايش نخست فکری استاد به زنده کردن تمدن اسلامي و بررسي علل انحطاط بود، به همين دليل برخي از نوشتههايش را با عنوان «سلسله انتشارات حقايق عريان در علل و عوامل انحطاط و ارتقاي مسلمانان» نشر ميکرد. در همين فضا بود که توجهش به اصلاحگري جلب شد و اين اصلاحگري از نظر او، که در فضاي ايران شيعي ميزيست، محصور در اصلاح تشيع گرديد. وي که با نگاهي مذهبي و سنتي به سراغ اين بحث آمده بود، حرکتش را با عنوان «مبارزه با بدعت» معرفی ميکرد، و اين بر خلاف و متفاوت با مشي کساني بود که در ايران تحت تأثير جنبش فکري در غرب، به اصلاحگري ميانديشيدند.
زماني که قلمداران در اين مسير بسیار دشوار گام نهاد، به طور طبيعي ميبايست
به تجربههاي پيشين مينگريست و او اين کار را با پيروي از شريعت سنگلجي
(م 1322ش) و مهمتر از او سيد اسدالله خرقاني (م 1316ش) و نيز علامه شيخ محمد
خالصي دنبال کرد.
در اين گرايش، اصلاحگري همزمان متأثر از توجه به سنت از يک سو، و مدرنيته از سوي ديگر است و اين ویژگی، به طور بنيادي در انديشة اين افراد وجود دارد.
همچنین بايد توجه داشت که در زمينه حکومت اسلامي، وي در مقابل احمد کسروي قرار دارد و در حاليکه کسروي مدعي آن است که در اسلام حکومت وجود ندارد، قلمداران سخت بر وي و مطالبش در کتابچة «پيرامون اسلام» تاخته و تلاش ميکند تا ثابت کند در اسلام، نظرية حکومتيِ خاص وجود دارد.
باری، قلمداران با جريان مشابهي در تبريز که خانوادة بزرگ شعار آن را هدايت ميکردند و ديدگاههاي توحیدي خود را در قالب تفسير قرآن بيان مينمودند، ارتباط داشت. زماني که در سال 1352ش يادنامهاي براي مرحوم استاد حاج ميرزا يوسف شعار با عنوان (يادنامه استاد حاج ميرزا يوسف شعار) چاپ شد، علاوه بر آن که دکتر جعفر شعار، پسر حاج ميرزا يوسف، در آنجا مقاله داشت، افرادي مانند علاّمة برقعي و استاد حيدر علي قلمداران هم مقالاتي در آن يادنامه نوشتند. استاد در پايان مقاله خود در صفحه 42 آن کتاب، به ستايش از استاد حاج ميرزا يوسف شعار (ره) پرداخته است.
نگرش وابستگان به اين نحله درباره مفهوم امامت، به طور معمول بر اين پايه است که نصوص امامت را به گونهاي ديگر تفسیر و تأويل کرده و اعتقاد شان شبیه شيعيان زيدي نسبت به امامت و جايگاه آن است. در اين باره، استاد قلمداران کتاب شاهراه اتّحاد را در بررسي نصوص امامت نوشته است.
میدانیم که وي حرکت فرهنگياش را با عنوان مبارزه با بدعت و خرافه آغاز کرد. اينها دو مفهومي بود که در انديشه اصلاحي او اهميت بسيار داشت. او معتقد بود که رواج خرافات و بدعتها سبب عقبماندگي جامعه اسلامي و نيز بياعتنايي نسل جوان به دين شده است. نمونهای از بدعتهايي که وي به ما ميشناساند، در اين عبارت وي فهرست شده است:
«ما خود امروز شاهد و ناظر اعمال بسياري هستيم که به عنوان اعمال ديني و اوامر مذهبي صورت ميگيرد، که نه تنها در دين خالص و شريعت صحيحه اسلامي اثري از آن نيست، بلکه شارع در [حال] مبارزه با آن است، چون تشريفات نامشروع براي اموات و ساختمان بقاع و ضرايح و تجديد و تعظيم قبور و وقف املاک و اشياء بر گور مردگان و زيارتهاي اختراعي و مسافرتهاي بدعي مذهبي، و نذورات حرام بر اَنداد و تعزيت و تظاهرات قمهزن و سينهزن، و مخارج و مصارف گزاف و نوحهخوانيهاي ممنوع و قصيدهپردازيهاي غاليانه و شبيه در آوردن خلاف شرع و عقل، و قربانيهاي «مَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ» و خواندن دعاهاي مجعول و نامعقول در ايّام و ليالي متبرّکه و صدها از اين قبيل، که ما حتّي به اشاره هم قادر نيستيم که آنها را نام ببريم، «نَعُوذُ باللهِ مِنْ سَخَطِهِ وَغَضَبِهِ».
استاد قلمداران بر اين باور بود که در مسير زندگي خود، حرکتي در جهت مبارزه با بدعت داشته و همين امر، او را در معرض بليّات و مصايب متعدد قرار داده است. وی اتهامات سنيگري را رد کرده و در مقام شرح باورهايش چنین تأکيد میکند:
«ما مسلمانيم که به يگانگي خدا چنان که تمام انبيا و اولياء معترف، و قرآن و نهجالبلاغه و اخبار ائمه اطهار راهنمايي ميکنند و عقل و وجدان گواهي ميدهد، و به رسالت جميع پيغمبران که قرآن رسالت ايشان را تصديق مينمايد و به آنچه محمد رسول الله صل الله علیه و آله و سلم و آل او از جانب خدا بيان داشتهاند و به بعث يوم النشور، ايمان داشته و در انگيزة اين ايمان به آنچه در قدرت ما بوده عمل کرده و ميکنيم«([1]).
* آشنایی استاد قلمداران با شخصیتهای معاصر
1- آیت الله علامه شیخ محمدخالصی(ره) از علمای مجاهد مقیم عراق
استاد از همان جواني شيفتة آثار آيت الله علاّمه شيخ محمد خالصي گرديد و به ترجمة آثار وي، که قدري متفاوت از مشي رسمي تفکر شيعي با نگاه اصلاحي نوشته شده بود، همت گماشت. کارهاي ديني وي از اين زمان به بعد بيشتر ترجمة آثار خالصي بود. وی کتابهايي مانند: «المعارف المحمدية»، «إحياء الشريعة»، «الإسلام سبيل السعادة والسلام»، و «الجمعة» شيخ محمد خالصي را به فارسي ترجمه کرد. نشرية هفتگي «وظيفه»، که گفته میشود روزگاري همراهي و حمايت علامة خالصي را پشت سر داشت، مقالاتي از استاد قلمداران در ترجمة کتاب «الجمعة» خالصي چاپ ميکرد که اين مقالات، که حاوي برخي از مباحث مربوط به حکومت ديني هم بود، بعدها تحت عنوان (ارمغان الهي) به صورت کتاب درآمد. البته آقای خالصی مدتی بعد تحت تأثیر افکار روشنگرانة مرحوم قلمداران قرار گرفت و علائم این تغييرات فکری او در آثار بعدي اش مشهود است. همچنین از تقریظ بلند و جامعی که علامه بر کتاب «ارمغان آسمان» استاد نوشت، این تأثّر مشهود است؛ ایشان در بخشی از تقریظ خود مينويسد:
«جواني مانند استاد حیدر علی قلمداران در عصر غفلت و تجاهل مسلمین و فراموشی تعالیم اسلامی، بلکه در عصر جاهلیت، پي به حقایق اسلامی ميبرد و مابین جاهلان مُعاند، این حقایق را بدون ترس و هراس، با کمال شجاعت و دليري منتشر مينمايد. چگونه ادای حق این نعمت را ميتوان نمود؟».
استاد قلمداران در سفرهاييکه به شهرهای عراق، به ویژه کربلا نمود، علاوه بر علامه خالصی با علامه کاشف الغطاء و علامه سيد هبة الدين شهرستانی، مؤلف کتاب «الهيئة والإسلام» نيز ملاقات نمود و آشنايی یافت. وی علاوه بر نامه نگاریهای فراوانیکه با علامه خالصی داشت، با علامه شهرستانی هم دربارة برخی مسائل کلامي از طریق نامه، مباحثه و مناظره میکرد.
آن گونه که خود استاد نقل ميکرد، نحوة آشنايي اش با آقاي مهندس بازرگان این گونه بود: «یک روز که برای برگشت از روستا به قم در کنار جاده منتظر اتوبوس ایستاده و مشغول مطالعه بودم، متوجه شدم يک اتومبیل شخصی که چند مسافر داشت، به عقب برگشت و جلوی بنده که رسید آقایان تعارف کردند که سوار شوم. در مسیر راه فهمیدم که يکي از سرنشینان آقای مهندس مهدی بازرگان است که گويا آن موقع (سال 1330 يا 1331 خورشیدی) مسؤولیت صنعت نفت ایران را به عهده داشتند و به همراه آقای مهندس یدالله سحابی از آبادان بر ميگشتند. آقای بازرگان به بنده گفتند: برای من بسیار جالب بود که ديدم شخصي در حوالي روستا کنار جاده ايستاده و غرق در مطالعه است».
اين اتفاق، بذر دوستي و مودّت را در ميان آن دو پاشيد و بارور ساخت، تا جاييکه مهندس بازرگان در کتاب «بعثت و ایدئولوژی» خود از کتاب «حکومت در اسلام» استاد استفادة فراوان نمود. همچنین کتاب «ارمغان آسمان» استاد قلمداران نیز بعدها مورد توجه و پسند مهندس بازرگان واقع گرديد که برای دکتر علي شريعتي وصف آن را گفته بود. گفتنی است که مهندس مهدي بازرگان پس از آزاد شدن از زندان، حد اقل دو بار برای ديدار با آقای قلمداران به قم آمدند.
وی کتاب «ارمغان الهی» استاد قلمداران را دیده بود و پس از شنیدن وصف کتاب «ارمغان آسمان» از زبان دانشمندان و دانشجویان روشنفکر دانشگاه، به ویژه مهندس بازرگان، بیشتر جذب افکار استاد گرديد. همين امر باعث شد که دکتر شریعتی در آذر ماه سال 1342 شمسی، نامهای در این خصوص از پاریس برای استاد قلمداران بنویسد و تقاضای ارسال کتاب مذکور را بنمایند. (متن نامة وی در کتاب یادگاران مانا -که یادنامة مرحوم شریعتی است- و نیز وبسایت حیدر علی قلمداران درج شده است).
بعدها که دکتر شریعتی به ایران بازگشت به یکی از دوستان خود، آقای دکتر اخروی (که با استاد قلمداران از دوران فرهنگ قم آشنايی داشت) گفته بود که: قلمداران سهم بزرگي در جهت بخشیدن به افکار من دارد و مشتاق ديدار او هستم، اگر ميتوانيد ترتیب این ديدار را بدهید. اما متأسفانه این ديدار محقق نشد و دکتر شریعتی به دیدار معبودش شتافت؛ خدایش بیامرزد!
وی نیز از جمله اشخاصی بود که علاقهای پنهان به استاد قلمداران داشت، ولی از بيم سرزنش همکیشان روحانی خود، علاقهاش را علنی نمیکرد. طبق اظهار مرحوم قلمداران، یک شب پس از خروج از جلسة سخنرانی، آقای مطهری در يک ملاقات کوتاه خیابانی- در حالی که با احتیاط اطراف خود را میپایید- به آقای قلمداران گفته بود: «بَه بَه آفرین آقای قلمداران! کتاب ارمغان آسمان شما را خواندم حظ کردم، بسيار خوب بود».
5- آيت الله العظمی حسين علی منتظری (ره)
آن فقیه عالی مقدار از سالهای پیش از انقلاب با مرحوم قلمداران دوستی و مودّت خاصی داشت و بدون آنکه به دیگران ابراز نماید، نوع نگرش و تفکر دینی وی را میپسندید. شواهد این مدّعا از این قرارند:.
الف) زمانیکه آقای منتظری قضیه چاپ شدن کتاب خُمس آقای قلمداران را در اصفهان شنیدند، به وسیلة آقای مهدی هاشمی (برادر دامادش) مبلغ 1000 ریال فرستاده و گفته بودند: این هم سهم ما برای چاپ کتاب خمس!
بنده خاطرم هست که مرحوم قلمداران میگفتند: وقتی آقای منتظری کمی قبل از پیروزی انقلاب از زندان آزاد شدند، به منزلشان در محلة عشقعلی قم آمدند. هنگامیکه بنده برای دیدار وی بدانجا رفتم، پس از ابراز شادمانی بسیار از دیدار یکدیگر، روی به اطرافیان -که اغلب طلبه بودند- کرده و با خنده و لهجة شیرین خود فرمودند: ایشان همان آقای قلمداران هستند که خمس را از دست ما گرفتند و ما را محروم کردند!
لذا معلوم میشود آن فقیه بزرگوار به نظریة استثنایی و بیسابقة استاد در موضوع خمس، نیک واقف بوده، یعنی میدانسته که وی فقط به خمس در غنایم جنگ قائل بوده است.
ب) به فرمودة استاد قلمداران، آقای منتظری سالها پیش از انقلاب کتاب معروف، جنجال برانگیز و بیسابقة «حکومت در اسلام» استاد را به عنوان تئوری حکومت دینی، به طلاب خویش در نجفآباد تدریس میکردهاست.
ج) شایان ذکر است در بین سالهای 63 تا 67 زمانیکه آقای قلمداران، پس از سه بار سکتة مغزی در بستر بیماری بودند، آقای منتظری ابراز لطف نموده و چند بار متوالی یک روحانی را که نمایندة ایشان بود، برای عیادت و احوالپرسی نزد استاد فرستادند. این هم یکی دیگر از علائم دوستی و محبت مابین آن دو استاد مرحوم. خدایشان بیامرزد!
* جریان ترور و دیگر حوادث ناگوار زندگی استاد
1- پس از انتشار مخفيانة دو کتاب «خمس» و «شاهراه اتحاد» (بررسی نصوص امامت) و کمي پيش از پیروزی انقلاب، يکي از آیات عظام قم به نام شیخ مرتضی حائري، فرزند آیت الله شیخ عبدالکریم حائري مؤسس حوزة علمية قم، به وسیله شخصی از آقای قلمداران خواسته بود که به منزل ایشان برود. فردای آن روز که آقای قلمداران به خانة آقای حائري ميرود، ایشان به استاد ميگويد: آیا کتاب نصوص امامت را شما نوشتهايد؟ استاد پاسخ ميدهد: بنده نميگويم من ننوشتهام اما در کتاب که اسم بنده به چشم نميخورد! آقای حائري میگوید: ممکن است شما را به سبب تأليف این کتاب به قتل برسانند! آقای قلمداران هم در پاسخ ميگويد: چه سعادتي بالاتر از اين که انسان به خاطر عقيدهاش کشته شود، سپس آقای حائري ميگويد: اگر شما ميتوانيد همه را جمعآوری نموده و در خاک دفن کنید يا بسوزانيد! ایشان پاسخ ميدهد: در اختیار بنده نيست، افراد ديگري در تهران چاپ کردهاند، شما اگر ميتوانيد همه را خریداری کنید و بسوزانيد! از طرفی، این همه کتاب کمونیستی و تبلیغ بهائيگري در این کشور چاپ و منتشر ميشود، چرا شما دربارة آنها اقدامی نميکنيد؟!
باری، پس از گذشت چند ماه از پیروزی انقلاب در تابستان 1358 شمسی، شب بیستم رمضان سال 1399 قمری -که استاد طبق عادت هر سال، تابستان را در روستای ديزيجان ميگذراند- جوان مزدوری که از جانب کوردلان متعصب فتوا گرفته و تحریک و مسلح شده بود، نيمه شب وارد خانة استاد شد و در حالت خواب سر او را هدف گرفته و شلیک کرد و گریخت، لیکن علی رغم فاصلة بسیار کم، گلوله فقط پوست گردن ایشان را زخمی کرد و در کف اتاق فرو رفت.
طبق اظهاراتي که از خود استاد نقل شده، روز قبل از حادثه جواني از قم نزد او آمده بود و در مورد پارهای عقاید و نظریات ایشان، به ویژه دربارة کتاب فوقالذکور سؤالاتي کرده بود! بدون شک تألیف کتاب خمس و شاهراه اتحاد يا بررسی نصوص امامت، انگيزة قوي این ترور بوده است.
پُر بيراه نيست اگر نام استاد در لیست قتلهای زنجیرهای - که از اوایل انقلاب شکل گرفته بود- قرار گیرد، که البته در مورد وی، نافرجام ماند! در هر صورت مشيّت و تقدیر الهی مرگ استاد قلمداران را در آن زمان اقتضا نکرده بود؛ به همين خاطر استاد رفت و آمدش به روستا و فعالیتش را ادامه ميداد و معتقد بود که: ﴿لَّن يُصِيبَنَآ إِلَّا مَا كَتَبَ ٱللَّهُ لَنَا هُوَ مَوۡلَىٰنَا...﴾.
طبق شواهد موجود، در شب حادثه، فرد ضارب با استفاده از تاریکی شب و باز بودن درب خانه، وارد باغچة منزل استاد شده و لابلای درختان کنار دیوار کمین ميکند. نيمههاي شب که اطمینان ميکند همه به خواب رفتهاند، با چراغ قوه و اسلحة کمری وارد اتاق خواب استاد شده و به طرف سر استاد نشانه رفته، شلیک کرده و پا به فرار ميگذارد. اهالی روستا سراسیمه از خانهها بیرون آمده و به کمک پسرها، استاد را که خون از گردنش جاری بوده به کنار جاده برده و به بیمارستان کامکار قم ميرسانند. چند روز بعد دو جوان که ظاهراً درس طلبگي ميخواندند، به منزل استاد مراجعه کرده و سراغ احوال وي را ميگيرند؛ پس از رفتن، پسر آقای قلمداران آنها را تعقیب ميکند و با کمال تعجب میبیند که آنها وارد يکي از مدارس طلاب حوزة علمیه قم در محلة یخچال قاضی گرديدند!
2- حادثة تلخ دیگر در زندگی استاد، فوت ناگهانی سومین پسرش در فروردین ماه سال 1360 شمسی در سانحة خروج اتوبوس از جاده بود که باعث تألم روحی عمیق وي گردید. به گونهای که پس از این حادثه، سکتة مغزی آن مرحوم در اسفند ماه همان سال، او را از فعاليتهاي قلمي و تحرّک جسمی محروم ساخت و دیگر نتوانست کار تألیف را ادامه دهد، لیکن مطالعه را حتیالامکان رها نساخت.
3- دیگر واقعة تلخ زندگی استاد قلمداران، دستگیری و حبس او در زندان ساحلی قم بود. از خود استاد شنیدم که ميفرمود: «در مهر ماه سال 1361، یک روز که من در اثر دو سکتة مغزی پي در پي در منزل روي تخت خوابیده بودم، دو نفر از طرف دادگاه انقلاب قم به منزل ما آمدند و بنده را به اتهام واهي ضديّت با انقلاب اسلامی با مقدار زیادی از کتابهايم با خود بردند و حتی اجازه ندادند داروهايم را بردارم! سپس مرا به زندان ساحلی قم منتقل کردند و در حاليکه فقط يک پتوی زير انداز در سلول داشتم به علت شکسته بودن شيشة سلول تا صبح از سرما به دیوار چسبیدم و شام هم به من نرسید، زيرا سایر زندانیان غذاها را چپاول کردند! فقط يکي از زندانیان از سهم غذای خودش مقداری به من داد. صبح هم اوضاع به همين منوال بود، لذا آن روز را نيّت روزه کردم.
البته فرزندانم جریان دستگیری و زندانی شدنم را به منزل آیت الله العظمی منتظری، که آن زمان قائم مقام رهبری بودند، اطلاع دادند؛ يک وقت دیدم چند نفر پاسدار به سلول ما آمدند و با دست پاچگي توأم با احترام و عذرخواهي، صبح همان روز مرا از سلول بیرون آورده و به خانوادهام اطلاع دادند برایم لباس بیاورند، سپس با گرو گرفتن سند مالکیت منزل، بنده را آزاد کردند».
حال تصور کنید اگر مرحوم استاد، علاوه بر لطف و عنایت خداوند متعال، دوستی مانند آیت الله العظمی منتظری نميداشت که از ایشان حمایت کند، با آن حال بيماري و بدون داروهای لازم، در شرایط آن سلول چه بر سرشان ميآمد؟!
لازم به ياد آوری است که اداره اطلاعات قم در سال 1374 نمایشگاهی در گلزار شهدای این شهر برپا کرد به نام «مجاهدتهاي خاموش!» که چند اثر از استاد قلمداران را به عنوان نمونهای از افکار و عقاید انحرافی، به نمایش گذاشته بود. نیز در کنار آنها، اسناد و مدارکی علیه آیت الله العظمی منتظری(ره) به چشم ميخورد!
* اخلاق والا و آزادمَنشی استاد
ایشان در طول زندگی، شخصی راستگو، عفیف، راستکردار، عابد، زاهد، شجاع، سخاوتمند و صریحاللهجه بود و همة کسانيکه به نحوی با ایشان ارتباط نزدیک داشتهاند ایشان را انسانی والا، بيپيرايه، بيتکلف و بياعتناء به خوراک و پوشاک ميشناختند. گویا استاد در این راستا به هم نامش علی - علیه السلام- و سایر بزرگان دین اقتداء ميکرد و زندگياش از لحاظ سادگی، شباهت زيادي به زندگی سلفِ صالح و پیشگامان راستین اسلام داشت.
او با وجودي که ميتوانست در پناه نام بلند و پر آوازه و در پرتو قلم و علم و تحقیقات وافرش، قبل و بعد از انقلاب، به مناصب و مدارج دنیوی دست یابد و برای خود و خانوادهاش زندگی و آیندة مرفّهي فراهم آورد، اما مشی زاهدانه و طبع منيعش، مانع گرایش او به قدرت زمان و نیل به متاع و حطام دنیا و در پيش گرفتن تقيّه و همراهی با خرافات و اباطیل گردید، و هرگز حقیقت را در پاي مصلحت و جوّ حاکم ذبح نکرد، بلکه نام و نان و متاع زود گذر دنیا را فدای حق و حقیقت نمود؛ که البته به تبع آن بزرگوار، افراد خانواده و وابستگان نزدیکش نیز به انحاء گوناگون مورد بیمهری و طرد مسئولان حکومتی واقع شده و از داشتن موقعیت اجتماعی شایسته، محروم گردیدند.
* آثار و تألیفات استاد
استاد قلمداران علاوه بر مقالات عديدهای که در روزنامهها و مجلات مختلف به چاپ ميرساند، تعداد قابل توجهی تأليف و ترجمه نیز دارد که همگي کتابهاي ارزنده و محققانهای است. آثار وی به قرار زیر است:
1- اولین اثر چاپ و منتشر شدة استاد، ترجمة بخشی از کتاب «کُحلُ البصر في سیرة خیر البشر» اثر حاج شیخ عباس قمی است که حاوی اخلاق و کردار پیغمبر بزرگوار اسلام صل الله علیه و آله و سلم میباشد. خود استاد از جمله امتیازات آن را ترجمة اشعار عربی کتاب مذکور به فارسی بر میشمارد که در نظر ارباب ادب از اهمیتی خاص برخوردار است. این ترجمه در سالهای 1324 و 25 انتشار یافته است.
2- ترجمة کتاب «المعارف المحمدية» که يکي از آثار علامه خالصی است. این کتاب در فروردین سال 1328 شمسی ترجمه و در چاپخانة روزنامة «استوار» در قم چاپ و منتشر شده است.
3- ترجمة سه جلد کتاب «إحياء الشريعة في مذهب الشیعة» علامة خالصی که تقریباً شبیه يک رسالة توضیح المسائل بوده و با عنوان «آئین جاویدان» در سالهاي 1330، 36 و 37 به چاپ رسیده است.
4- «آئین دین يا احکام اسلام» ترجمة کتاب «الإسلام سبيل السعادة والسلام» اثر علامة خالصی؛ این کتاب نیز در سال 1335 شمسی توسط چاپخانة حکمت قم چاپ و منتشر شده است.
5- تألیف کتاب مشهور «ارمغان آسمان» در شرح علل و عوامل ارتقاء و انحطاط مسلمین، در سال 1339 شمسی، که قبلا به صورت سلسله مقالاتی در روزنامة «وظیفه» چاپ و منتشر ميشده است.
6- «ارمغان الهی» در اثبات وجوب نماز جمعه، این کتاب که ترجمه کتاب «الجمعة» علامه خالصی است، در سال 1339 شمسی انتشار يافت.
7- «حج يا کنگرة عظیم اسلامی» در سال 1340 شمسی.
8- رسالة «مالکیت در ایران از نظر اسلام» که دستنویس آن با خط مرحوم استاد باقی مانده و هنوز چاپ نشده است.
9- ترجمة کتاب «فلسفة قیام مقدس حسيني» اثر علامه خالصی (1382 ق).
10- جلد اول کتاب ارزنده و معروف «حکومت در اسلام» در سال 1344 شمسی/1385 ق منتشر شد و طي 68 مبحث، اهمیت و کيفيت تشکیل حکومت از نظر اسلام را بررسی کرده است. این کتاب تا آن زمان در نوع خود بيسابقه و بيبديل بود و ميتوان به جرأت ادعا نمود که تا کنون نیز نظیر آن در ایران تألیف نشده است. (قابل ذکر است که حجت الاسلام رسول جعفریان مقالهای خواندنی و تا حدّی منصفانه، تحت عنوان «حیدر علی قلمداران و دیدگاه او در باب حکومت اسلامی» نوشته که در وب سایت شخصی وی نیز موجود است).
از استاد شنیده شده که ميفرمود: آیت الله منتظری این کتاب را قبل از انقلاب در نجف آباد اصفهان به عنوان تئوری حکومت اسلامی به طلاب درس ميداده است. انگيزة تألیف این کتاب را استاد چنین بیان داشته است:
«در شب دوشنبه بیست و هفتم محرم الحرام سال 1384 قمری مطابق هیجدهم خرداد ماه 1343، ساعت یک بعد از نیمه شب، هنگامیکه بر حسب عادت برای تهجد بر میخاستم، در عالم رؤیا مشهودم شد که گویی با چند نفر در صحرای کربلا هستیم و چنان مينمود که وجود اقدس حسینی از دنیا رفته و جنازة شریف او در زمین به جاي مانده و من بايد او را غسل دهم، و ظاهراً کسانی هم با من همکاری خواهند کرد. من در صدد بر آمده و خود را آماده برای غسل دادن آن بدن مطهّر نموده و لنگی بر خود پیچیده مهیا گشتم، و در این حال از این پیش آمد بسی مفتخر بودم که علاوه بر درک فضیلت تغسیل جسد أطهر حسینی، شکل و شمایل حقیقی و صورت مبارک آن جناب را... بالعیان خواهم دید، و در حالی که میخواستم هر چه زودتر خود را به آن بدن نازنین برسانم و مشغول تغسیل شوم، رعایت احترام را لازم دیدم که قبلاً وضو گرفته آنگاه متصدی چنین عمل پر افتخاری شوم. در حینی که مقدمات وضو را میچیدم از خواب بیدار شدم، و این خواب مبارک را بر نوشتن این رسالة شریف که حقاً شستشوی گردهاي اوهام و خرافات از پیکر مقدس اسلام و نمایاندن چهرة حقیقی طلعت نورانی دین مبین است، تعبیر نمودم و به شکرانة آن به قیام تهجد اقدام نمودم، و الحمدلله؛ و پس از آنکه يادداشتهايي در این موضوع تهیه و آماده برای تألیف این رساله کرده بودم، پس از وقوع این رؤیای مبارک بلا فاصله صبح همان روز يعني هجدهم خرداد ماه 1343 در قرية ديزيجان قم، هنگاميکه تعطیلات تابستان را ميگذرانیدم، به کار تألیف این رساله پرداختم».
11- «آیا اینان مسلمانند؟» در سال 1344 شمسی در قطع جيبي انتشار يافت. این کتاب کم حجم، ترجمة وصيت نامة علامة خالصی در بیمارستان است که در سال 1377 هجری قمری به منشی خود املاء فرمود و بعداً تحت عنوان «هَل هُم مُسلمون؟» به چاپ رسید. نیز به ضميمة آن، رسالة کوتاهی است به نام «ایران در آتش نادانی» که ترجمة قسمتهايي از کتاب «شَررُ فتنةِ الجهل في إيران» اثر علامه خالصی ميباشد.
12، 1۳،
1۴، 15 و 16- مجموعة پنج قسمتی «راه نجات از شرّ غُلات» که ردّیهای
است بر کتاب «امراء هستی» تألیف آیت الله نبوی، در بین سالهاي 1350 تا 1354 نوشته
شده، و مباحث ذیل را شامل ميشود: الف) علم غیب، در اثبات اینکه فقط خداوند
عالم به غیب است، و بحثهای مفصل در اینباره؛ ب) بحث در ولایت و حقیقت آن (که
تا کنون مستقلاً چاپ نشده است)؛
ج) بحث در شفاعت، حاوی مباحثی در ردّ شفاعت مصطلح در میان عامّة مردم؛ د) بحث
در غلوّ و غاليان [که به ضميمة کتاب شفاعت به چاپ رسیده است]؛ هـ) بحث در
حقيقتِ زیارت و تعمیر مقابر، که به نام «زیارت و زیارتنامه» یا «زیارت
قبور» که یک بار به صورت مستقل و بار دوم به ضمیمة کتاب «خرافات وفور در
زیارات قبور» علاّمة برقعی منتشر گردیده است.
آنچه که در اینجا لازم است برای روشن شدن ذهن محققان و علاقهمندان تذکر داده شود، این است که اکثراً فکر میکنند «بحث در ولایت و حقیقت آن» در ابتدای چاپ جدید «راه نجات از شرّ غُلات» که در سایت عقیده نیز موجود است، درج گردیده؛ از این رو، آن را به عنوان فصل اول تا چهارم، معرفی کردهاند، که خطایی بیش نیست! زیرا استاد قلمداران (ره) در ابتدای بخش اول راه نجات از شرّ غلات (چاپ اول، قبل از سال 1357) که حاوی مبحث اختصاص علم غیب به خدای متعال میباشد، در پایان فهرست مندرجات و پیش از مقدمه مینویسد:
«در خاتمه یاد آور است که این کتاب شامل پنج بحث مهم است، 1- بحث در اینکه علم غیب خاصّ خدا است. 2- بحث در ولایت و حقیقت آن. 3- بحث در شفاعت و حقیقت آن. 4- بحث در زیارت و تعمیر مقابر. 5- بحث در شناختن غلوّ و غالیان و فتنه و فساد آنان که از بزرگترین آفات شریعت حضرت خیر البریات است؛ که متأسفانه به علت غرضورزی و کارشکنی تابعین غُلات و نداشتن بودجة کافی، نتوانستیم جز بحث اول آن را به چاپ رسانیم و اگر توفیق خدا و کمک طالبان حق، یاری کند، امید است که بقیة کتاب نیز به چاپ رسد، ﴿وَمَا تَوۡفِيقِيٓ إِلَّا بِٱللَّهِۚ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ ٨٨﴾.
17- «زکات»؛ که احتمالاً در سال 1351 شمسی با همکاری مرحوم مهندس مهدی بازرگان در شرکت سهامی انتشار برای اولین بار به چاپ رسید و تا مدتی از انتشار آن جلوگیری به عمل آمد. بار دوم نیز یکی از علاقهمندان استاد، یعنی حاج احمد نواندیش (ره) احتیاطاً آن را با نام خویش تحت عنوان «یکی از مسائل واجب بعد از صلاة در اسلام» به چاپ رسانید. استاد قلمداران- برخلاف بیشتر علمای شیعه- زکات را منحصر به آن 9 چیز ناچیزِ کمیاب در این روزگار نمیدانست و بر اساس آیات قرآن، معتقد بود که زکات، کلیة اموال و داراییهای فرد مسلمان را که به حدّ نصاب زکات رسیده باشد، شامل میگردد.
18- «خمس» در کتاب و سنّت؛ چنان که از تاریخگذاری استاد در پایان مقدمه بر میآید، این اثر در سال 1396 قمری (1353 شمسی) نگارش یافته است، اما به علت حساسیت روحانیت شیعه نسبت به موضوع خمس، کتاب تحویل چاپخانه نگردید. لذا همان موقع تعدادی از همفکران استاد در اصفهان آن را با همان ماشینهای دستی قدیمی تایپ نموده و با هزینه خودشان پلی کپی، تکثیر و منتشر کردند. پس از چندی، توسط اشخاصی همچون آیت الله ناصر مکارم شیرازی، سید حسن امامی اصفهانی، رضا استادی اصفهانی و...، ردّیههايي بر این کتاب نوشته شد که استاد قلمداران پاسخ کلية آن ردّیهها را نوشته و سه تای آنها را ضميمة کتاب خمس مذکور نموده است، که در بخش پایانی کتاب حاضر آمده است. ناگفته نماند که استاد، خمس مذکور در سورة انفال را فقط مخصوص غنایم جنگ میدانست و معتقد بود که مسلمانان برای حسابرسی مالی سالانة خود، در صورت رسیدن میزان اموالشان به حدّ نصاب معین، باید زکات بپردازند. مثلاً زکات داراییهای نقدی و ارباح مکاسب/ سود تجارت، یک چهلم است!
19- «شاهراه اتحاد» یا «نصوص امامت»؛ این کتاب هم به سبب حساسیت شدید روحانیت شیعه نسبت به موضوع آن، به صورت تایپ دستی تکثیر و مخفیانه منتشر شد. اما نه توسط استاد، بلکه علاقهمندان وي در تهران این امر را به عهده داشتند. روی هم رفته، این کتاب چهار بار ویرایش و چاپ شده است. این کتاب حاوی بررسی حوادث پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم همچون واقعة سقيفة بني ساعده، و موضوع جانشینی پیامبر اسلام و بحث جنجال برانگیز امامت ميباشد.
20- شخصی روحانی به نام «ذبیح الله محلاتي» چند سال قبل از پیروزی انقلاب، کتابی در ردّ علامه سيد ابوالفضل برقعي (ره) - امام جماعت سابق مسجد گذر وزیر دفتر تهران- نوشت تحت عنوان «ضرب شمشیر بر منکر خطبة غدیر» و مطالبی سطحی و خلاف حقیقت در آن جزوه درج کرد. استاد قلمداران نیز در جواب آن رسالهای به نام «جواب يک دهاتی به آقای محلاتي!» به رشتة تحریر کشید که نسخهای از آن در سایت عقیده و وبلاگ حیدر علی قلمداران موجود است.
21- «خمس از نظر حديث و فَتوي»؛ جزوهای است حدود چهل صفحة دستنويس که یک بار به همراه رسالة پیشین تحت عنوان «دو رساله» به صورت محدود انتشار یافته است، اما به لحاظ آنکه نیاز به بازنگری و ویرایش دارد مجدداً به طور جداگانه منتشر خواهد گردید.
22- جلد دوم کتاب «حکومت در اسلام» با نام «وظایف حکومت در اسلام»؛ در سال 1358 شمسی انتشار يافت كه به بررسی وظایف حکومت و حاکم اسلامی میپردازد. لازم به ذکر است که استاد شرح ترجمه و تألیفات خود را در پایان همین کتاب بیان داشته است.
* * *
این بود شرح کوتاهی از زندگی، عقاید و آثار استاد حیدر علی قلمداران. اما قابل ذکر است که استاد علاوه بر تألیف و تصنیف و ترجمه و نوشتن مقالات ديني، سخنرانيها و جلسات تحقیقی بسیاری نیز در شهرهای تهران (مسجد گذر وزیر دفتر، در زمان امامت آیت الله سيد ابوالفضل برقعي)، تبریز و اصفهان داشتند. همچنین طی يکي از سفرهايشان به کربلا - در زمانيكه هنوز تحوّل فكري و عقیدتی در وي صورت نگرفته بود- در روز عاشورا سخنرانی مهمی در صحن امام حسین علیه السلام ایراد فرموده که متن آن در کتاب «زیارت و زیارتنامه» آمده است.
* وفات
این دانشمند محقق و چهرة علمی کمنظیر ایران زمین، پس از سالها تحمل مشقات و رنجهاي زندگی، مجاهدت در راه نشر احکام و حقایق دین مبین اسلام و تحمل هشت سال بيماري طاقتفرسا، که توأم با صبری ايّوبوار بود، در روز جمعه 15/2/1368 بعد از سحرگاه 29 رمضان المبارک 1409 قمری در سن هفتاد و شش سالگی دار فانی را وداع گفت و با لقای معبود يگانهاش به آسایش ابدی نایل گشت و عصر همان روز با حضور عدهای از دوستان و همفکرانش و طي مراسمی ساده و عاری از هر گونه بدعت و تشریفات خرافی زائد، در قبرستان باغ بهشت قم، در نزدیکی قبر پسر مرحومش به خاک سپرده شد.
از درگاه قدس ایزدی صمیمانه امید آن داریم که راه طی شده اما نیمه تمام آن راد مرد شجاع عرصة دین، و آن علامة مصلح و احیاگر عقیده و اندیشة توحیدی را با جایگزینی دعوتگری دیگر، به سر انجام مطلوب و مورد رضای خویش برساند؛ و از حضرتش رحمت و غفران واسع برای آن استاد عالیقدر مسألت مینماییم.
از شمار دو چشم، يک تن کم |
|
و زشمار خرد، هزاران بیش |
رحمة الله عليه وعلى جميع المؤمنين الموحدين
د. حنیف
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر