توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۱ اسفند ۱۶, سه‌شنبه

فصل چهارم: رسالت معنوی، عنایت مادّی

 

فصل چهارم: رسالت معنوی، عنایت مادّی

خمسی که فقهای شیعه برای منسوبین یا منتسبین به پیامبراسلام صل الله علیه و آله و سلم  قرار داده‌اند به طور کلی یک‌پنجم کلیه ثروت‌های روی زمین است، و اگر روزی -إن شاءالله- همه مردم روی زمین مسلمان شدند، به هریک از کسانی‌ که ادعایِ سیادت می‌کنند و تعداد تمام آنها -راست یا دروغ- امروز در دنیا به سه میلیون نفر هم نمی‌رسد، به هر کدام روزانه بیش از چند صدهزار تومان خواهد رسید([1]). اگر تنها درآمد ایران را به حساب آوریم، که از حیث درآمد، در زمره کشورهای متوسط اسلامی است، اما ازحیث وجود سادات بنی‌هاشم بیش از تمام کشورهاست، و در محاسبة خود، درآمدِ معادن و گنج‌ها و ارباحِ مکاسب را به شمار آوریم، که فقها آن را هم مشمول خمسِ آل رسول صل الله علیه و آله و سلم  می‌دانند، به هر یک از سادات ایران، روزانه بیش از هزارتومان خواهد رسید. به علاوه، آنان می‌توانند از زكات سادات هم‌نژادِ خویش بهره‌ور شوند و در صورت ضرورت، از زكاتِ غیر بنی‌هاشم نیز استفـاده کنند. افـزون بر اینکه از زكـات سایر مـردم، احتیاجات اجتماعی آنان باید تأمین شود، از جمله: تجهیزات نظامی، اسلحه، مهمات، احداث و تعمیر جاده‌ها و راه‌ها، خیابان‌ها، مدارس، بیمارستان‌ها و مساجد. جالب اینجاست که این قبیل مخارج و هزینه‌های مؤسسات اجتماعی باید از طریق زكات (سهم فی سبیل‌الله) تأمین شود، اما از طریق خمس جایز نیست. راستی این چه میراثی بود که پیامبر بزرگوار اسلام صل الله علیه و آله و سلم  پیامبر رحمت، و کسی که اجری برای نبوتش نمی‌خواست، برای خویشاوندان خود قرار داده‌است؟ او که به نصّ آیات شریفة قرآن نباید اَجر و مزد از کسی بخواهد، و نخواست. پس اَجر و مزدِ او چه بوده که نخواسته است؟ و این چیست که او خواسته است؟ کدام پادشاه جبّار و فرمانروای خونخواری برای خویشاوندان خود چنیـن میراثی به جای گذاشته است؟ صرف‌نظر از پیـامبران و حتی پادشاهان، آیا فرعون و نمرود و شدّاد، که ادعای خدایی می‌کردند، توانستند چنین میراثی برای نوادگان هزار سال بعد از خود تأمین کنند؟ این چه تهمتِ بزرگی است که به پیامبرِ بزرگوار اسلام صل الله علیه و آله و سلم  نسبت داده‌اند، و او را جبّارترین مردِ روی زمین معرفی کرده‌اند؟ مگر این نبی کریم نیست که در بیش از هشت آیة قرآن صراحتاً ندای: ﴿لَآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا([2]) برآورده و برای تبلیغ رسالتِ خود، اَجر و مزدی از مردم نخواسته است؟

1- بی‌نیازی پیامبران از اجر مادّی

اساساً این از خصوصیات جمیع انبیای الهی، بلکه هر داعی و مبلّغ حق است که از مردم مال و منالی نخواهند، و باید هم ‌چنیـن باشـد. زیـرا مال دنیا، مطلوب و محبـوبِ اهل دنیاست، و هر کس در هر کجای دنیا هر گونه تلاش و کوششی می‌کند، معمولاً برای به دست آوردن مال دنیاست. پس اگر پیامبران خدا علیهم السلام  در تبلیغ رسالت خود اندک توجهی به اموال مردم نمایند، فوراً متهم خواهند شد که مقصودشان گردآوریِ مال است، و هدفشان، هدف همگانی ارباب طمع است، که می‌خواهنـد بدون زحمت، ثروت جمع کنند. بدین لحاظ، آیات شریفة قرآن شعار تمام پیامبران را ﴿لَّآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا معرفی می‌کند، از جمله:

1- در آیة 72 سورة یونس، از زبان نوح علیه السلام  می‌فرماید:

﴿فَإِن تَوَلَّيۡتُمۡ فَمَا سَأَلۡتُكُم مِّنۡ أَجۡرٍۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۖ وَأُمِرۡتُ أَنۡ أَكُونَ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ ٧٢ [یونس: 72].

«و اگر روى گردانيديد من مزدى از شما نمى‏طلبم پاداش من جز بر عهده خدا نيست و مأمورم كه از گردن‏نهندگان باشم».

2- در آیه 29 سوره هود نیز از زبان آن‌حضرت می‌فرماید:

﴿وَيَٰقَوۡمِ لَآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مَالًاۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۚ وَمَآ أَنَا۠ بِطَارِدِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْۚ... [هود: 29].

«و اى قوم من بر اين [رسالت] مالى از شما درخواست نمى‏كنم مزد من جز بر عهده خدا نيست و كسانى را كه ايمان آورده‏اند طرد نمى‏كنم...».

3- نیز در آیه 51 همان سوره از زبان هود علیه السلام  می‌فرماید:

﴿يَٰقَوۡمِ لَآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًاۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱلَّذِي فَطَرَنِيٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ٥١ [هود: 51].

«اى قوم من براى اين [رسالت] پاداشى از شما درخواست نمى‏كنم پاداش من جز بر عهده كسى كه مرا آفريده است نيست پس آيا نمى‏انديشيد».

4- در آیة 109 سورة شعراء نیز از زبان‌ حضرت نوح علیه السلام  می‌فرماید:

﴿وَمَآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٠٩ [الشعراء: 109].

«و بر اين [رسالت] اجرى از شما طلب نمى‏كنم اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست».

5- در آیه 127 سورة شعراء نیز از زبان حضرت هود علیه السلام  عین عبارت بالا را تکرار می‌کند.

6- در آیه 145 سورة شعراء نیز حضرت صالح علیه السلام  به قوم خود همان سخن را می‌گوید.

7- در آیة 164 سوره شعراء از زبان حضرت لوط علیه السلام  خطاب به قومش همان سخن را می‌گوید.

8- و بالاخره در آیة 180 سورة شعراء از زبان حضرت شعیب علیه السلام  سخن مشابهی بیان می‌کند.

اینکه می‌بینید تمام انبیا یکصدا و با یک عبارت، هر کدام در قرون جداگانه، درمیان مردم مختلف دنیا ندا سر می‌دهند که: «من از شما مردم برای تبلیغ رسالت خود و زحماتی که بـرای هدایـت شما متحمل می‌شـوم، اجـر و مزدی نمی‌خواهم و اَجر مـن جز بـر عهده پروردگار عالم نیست»، معلوم می‌دارد که سیره، روش و دستورِ همگی آنها یکی است، بدون اندکی تفاوت، زیرا پیامبرند و پیامبران در حکم شخصی، همه یکسانند:

﴿...لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ.... [البقرة: 136].

«... ميان هيچ‌يك از ايشان فرق نمى‏گذاريم...».

﴿...لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦ.... [البقرة: 285].

«... ميان هيچ يك از فرستادگانش فرق نمي‌گذاريم...».

﴿قُلۡ مَا كُنتُ بِدۡعٗا مِّنَ ٱلرُّسُلِ.... [الأحقاف: 9].

«بگو من پدیده‌ای نوظهور در میانِ پیامبران نیستم...».

نه تنها شعار پیامبران درتبلیغ رسالت ﴿لَآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا است، بلکه هر داعیِ اِلَی ‌الله، مبلّغ حق، مبیِّن آیات و هادی به راه صواب، چنین است.

پروردگار جهان بهترین نشانة هادیانِ حق و داعیانِ صدق را نخواستنِ اَجر و مزد معرفی کرده است، چنان که در آیة 21 سورة یس، از زبان مؤمن آل‌یاسین می‌فرماید:

﴿ٱتَّبِعُواْ مَن لَّا يَسۡ‍َٔلُكُمۡ أَجۡرٗا وَهُم مُّهۡتَدُونَ ٢١ [یس: 21].

«از كسانى كه پاداشى از شما نمى‏خواهند و خود [نيز] بر راه راست قرار دارند پيروى كنيد».

اولین نشانة هر پیامبری نخواستن اَجر و مزد است، پس امتیاز مالی برای پیامبر و خانواده و خویشان او، جز به ‌منظور رسالت آنها نیست و چنین امتیازی برای هیچ پیامبری نبوده است، و پیامبر اسلام نیز مانند آنهاست:

﴿هَٰذَا نَذِيرٞ مِّنَ ٱلنُّذُرِ ٱلۡأُولَىٰٓ ٥٦ [النجم: 56].

«اين [پيامبر نيز] بيم‏دهنده‏اى از [جمله] بيم‏دهندگان نخستين است».

پس اگر هیچ صراحت و اشاره و کنایه‌ای در قرآن راجع به عدم امتیاز پیامبر آخر‌الزمان و خانوادة او نبود، همان حکمِ سایر پیامبران در نداشتن امتیاز مالی و اجر رسالت، در حق او نیز جاری است، و حال آنکه هشت آیة قرآن، گویای همین ویژگی درباره اوست.

گفتیم که پروردگار جهان در هشت آیة شریفة قـرآن، نخواستن و نطلبیدن اجر رسالت پیامبران را یـادآور شـده بود. اما در خصوصِ حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم  نیز نصوصِ صریح هشت آیة دیگر قرآن، که به طور ویژه در مورد عدم بهره‌مندی ایشان از اجر رسالت است، با روشن‌ترین صورت، مبیّن این حقیقت است، بدین شرح:

1- در آیه90 سورة انعام، رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم  به فرمان خدا مأمور است که ابلاغ‌ کند:

﴿...لَّآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًاۖ إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِكۡرَىٰ لِلۡعَٰلَمِينَ [الأنعام: 90].

«... من از شما هيچ مزدى بر اين [رسالت] نمى‏طلبم اين [قرآن] جز تذكرى براى جهانيان نيست».

2- در آیه 47 سوره سبأ می‌فرماید:

﴿قُلۡ مَا سَأَلۡتُكُم مِّنۡ أَجۡرٖ فَهُوَ لَكُمۡۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٞ٤٧ [سبأ: 47].

«بگو هر مزدى كه از شما خواستم آن از خودتان مزد من جز بر خدا نيست و او بر هر چيزى گواه است».

3- در آیه 86 سوره ص، باز خداوند چنین دستور می‌دهد:

﴿قُلۡ مَآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَكَلِّفِينَ ٨٦ [ص: 86].

«بگو مزدى بر اين [رسالت] از شما طلب نمى‏كنم و من از كسانى نيستم كه چيزى از خود بسازم و به خدا نسبت دهم».

4- در آیه 72 سورة مؤمنون می‌فرماید:

﴿أَمۡ تَسۡ‍َٔلُهُمۡ خَرۡجٗا فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيۡرٞۖ وَهُوَ خَيۡرُ ٱلرَّٰزِقِينَ ٧٢ [المؤمنون: 72].

«يا از ايشان مزدى مطالبه مى‏كنى و مزد پروردگارت بهتر است و اوست كه بهترين روزى‏دهندگان است».

که در تفسیر آن گفته اند: «مگر تو اجر و مالی خواستی، که آنان به تو بدهند، و این کار، موجب تهمت نسبت به وضع و حال تو شود، و بدان جهت، قبول سخنِ تو برایشان گران آید؟».

5- در آیة40 سوره طور، در سرزنش کسانی که از قبول رسالت رسول ‌الله صل الله علیه و آله و سلم  امتناع می‌کنند، باز همین معنی را تکرار کرده و می‌فرماید:

﴿أَمۡ تَسۡ‍َٔلُهُمۡ أَجۡرٗا فَهُم مِّن مَّغۡرَمٖ مُّثۡقَلُونَ ٤٠ [الطور: 40].

«آيا از آنها مزدى مطالبه مى‏كنى و آنان از [تعهد اداى] تاوان گرانبارند».

6- در آیه 57 سوره فرقان نیز می‌فرماید:

﴿قُلۡ مَآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍ إِلَّا مَن شَآءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ سَبِيلٗا ٥٧ [الفرقان: 57].

«بگو بر اين [رسالت] اجرى از شما طلب نمى‏كنم، جز اينكه هر كس بخواهد راهى به سوى پروردگارش [در پيش] گيرد».

7- در آیه 23 سوره شوری می‌فرماید:

﴿...قُل لَّآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰ... [الشوری: 23].

«... بگو: من در ازاى آن [رسالت] پاداشى از شما خواستار نيستم، مگر دوستى درباره خويشاوندان...»([3]).

8- در آیه 104 سورة یوسف می‌فرماید:

﴿ وَمَا تَسۡ‍َٔلُهُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍۚ إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِينَ ١٠٤[یوسف: 104].

«و تو بر اين [كار] پاداشى از آنان نمى‌خواهى آن [قرآن] جز پندى براى جهانيان نيست».

پس به حکم سیره و رویة عموم پیامبران، و به ویژه آیات شریفه راجع به نخواستن پاداش در ازای تبلیغ رسالتِ پیامبر خاتم صل الله علیه و آله و سلم  که مسلّماً بر ایشان حرام بوده است، نمی‌توان هیچ‌گونه امتیازات مالی برای آن‌جناب و خاندانش قائل شد. حال باید دید به چه دلیلی و چرا خمسِ تمام ثروت‌های دنیا، یا حداقل، ثروت تمام مسلمین را به طایفه‌ای اختصاص داده‌اند که، راست یا دروغ، یک‌سیصدم جمعیت مسلمین و یک میلیونیم جمعیت دنیا را هم تشکیل نمی‌دهند. زیرا بر اساس فتاوای فقهای گذشته و حاضر، یک‌پنجم از بیست و پنج مورد از تمام انواع ثروت‌های دنیا که در دست مسلمانان است، مخصوص فرزندان هاشم است، که امروز، جز بنی‌فاطمه و - احیاناً- بنی‌‌عباس و بنی‌عقیل، در دنیا اثری از دیگران نمانده است.

صرف‌نظر از آیات شریفة قرآن و سیره و روشِ عموم پیامبران، هر کس به تاریخ زندگی پیامبر اسلام صل الله علیه و آله و سلم  رجوع کند، باور نخواهد کرد، که پیامبری با چنان سیره اعجاب‌انگیز، افتخار‌آمیز و حیرت‌آور، از نظر مادّی طوری زندگی می‌کرد، که در زمان حیات مبارکش، ماه‌ها می‌گذشت که از خانة او دودی برای پختن غذا به آسمان بلند نمی‌شد، و بسا روزها، که از گرسنگی سنگ بر شکم خـود می‌بست، و روزی که از دنیا می‌رفت، برای چند درهم که قرض کرده بود، زرهش در خانة یهودی به گرو بود. او برای یگانه دخترش، که با آن مشقت زندگی می‌کرد، راضی نشد که کنیزی برای کمک در کارهای خانه بدهد، و در عوض، آن تسبیحِ معروف به «تسبیح فاطمة زهرا» را به او تعلیم داد. ایشان حتی نمی‌خواست که دخترش حتی اندک توجهی زر و زیور دنیا داشته باشد، لذا همین که دید دخترش پرده‌ای بر آستانة در آویخته است، و گلوبندی در گردن و خلخالی در پای فرزندانش دارد، از آن طاهرة محبوبه اِعراض کرد، تا آن عزیز، کرد آنچه کرد، چنان که شرح آن قبلاً گذشت.

آیا چنین پیامبری خمس در ارباح مکاسب، معادن، یافته‌های غوّاصی، غنیمت‌های جنگی، دفینه‌ها، و به قول فقهای پیشین، در بیست و پنج چیز -یعنی تمام ثروت دنیا- را برای خویشاوندان خود باقی گذاشت؟ آیا چنین ثروتی را برای فرزندان و فرزندزادگانِ حارث و ابولهبِ کافر و بت‌پرست قرار داد، یا برای دخترزادگانِ بعد از خود؟ اگر سادات واقعاً در کشوری مانند ایران جمع شوند، که ساداتِ آن بیش از تمام کشورهای جهان است، به هر کدام روزانه بیش از هزار تومان می‌رسد، به علاوه نصف آن، که در اصطلاح، «سهم امام» است، و طبق فتاوای فقهای گذشته، باید در بیابان‌ها دفن شود، تا روزی که امام زمان ظهور می‌کند، آن گنج‌ها فریاد برآورده و امام را به‌سوی خود فراخوانند، تا آنها را بردارد، یا اینکه هر بدهکاری، سهم امام خود را به کناری بگذارد، تا اگر ظهور آن‌حضرت را درک کرد، به او تسلیم کند، وگرنه، آن را به شخص امینی بسپارد، تا روز قیام قائم یا قیامت، یا اینکه به دریا افکنَد، تا به دست امام زمان برسد، یا به فتوای فقهای امروز، آن را نیز باید به سادات داد، یا به ‌مصارفی رساند که هیچ دلیلی ندارد. به قول کاشف‌ الغطاء: «مال امام، مانند مال کافرِ حربی است، که هرکس تصرف خود را در آن جایز می‌داند».

خداوند متعال به تصریح آیه 67 سوره مائده، حفاظت و صیانت از رسول خود را به عهده گرفته است:

﴿...وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِ... [المائدة: 67].

«... و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مى‏دارد...».

علاوه براینـکه آیات شریفـة قرآن و سیـره مقدس رسول‌ الله صل الله علیه و آله و سلم  این نسبت را تکذیب می‌کند، و دافع این تهمت است، حتی یک حدیث ضعیف هم (با اینکه هزاران حدیث دروغ برآن حضرت بسته‌اند) در میان تمام احادیث فریقین [شیعه و سنی] بر وجوب یا استحباب یا جواز خمس از قول رسول خدا وجود ندارد، تا حجت بر تمام جهانیان تمام شود، و به قول آیه 42 سوره انفال:

﴿لِّيَهۡلِكَ مَنۡ هَلَكَ عَنۢ بَيِّنَةٖ وَيَحۡيَىٰ مَنۡ حَيَّ عَنۢ بَيِّنَةٖۗ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ [الأنفال: 42].

«... تا كسى كه [بايد] هلاك شود با دليلى روشن هلاك گردد و كسى كه [بايد] زنده شود با دليلى واضح زنده بماند و خداست كه در حقيقت‏شنواى داناست».

2- نکاتی درباره آیه 23 سوره شوری

یکی از آیاتی که از نخواستنِ اجر و مزد بر امر رسالت سخن می‌گوید، آیه 23 سوره شوری است:

﴿...قُل لَّآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰ... [الشوری: 23].

«... بگو: به ازاى آن [رسالت] پاداشى از شما خواستار نيستم، مگر دوستى درباره خويشاوندان...».

فضیلت‌تراشان و غالیان، در این آیه نیز دچار اشتباه سختی شده‌اند، و آیه شریفه را از معنی و هدف خود منحرف ساخته‌اند و با استدلال به این آیه، که با مقصود ایشان سازگار نیست، لغزش بزرگی مرتکب شده‌ و آن را چنین معنی کرده‌اند:

بگو من بر امر رسالت مزدی نمی‌خواهم، جز دوستی نزدیکانم [یعنی خویشاوندان خودم] و بعد اضافه کرده‌اند که مُراد از خویشانِ پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  فقط علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام  می‌باشد. آنگاه، بر این مبنا، موهوماتی بافته و جعلیاتی ساخته‌اند که اگرآنها را قبول کنیم، باید به تحریف قرآن قائل شویم، و عقل و فهم را کنار بگذاریم. اینک اشکالاتی که بر این ترجمه و تفسیر وارد است:

1- آیه شریفه، مؤیِّد و تکرارکننده آیاتِ دیگری است، دالّ بر اینکه پیامبر، اجرِ رسالت نمی‌خواهد، چنان که هشت آیه از آیات مذکور را قبلاً آوردیم. اساساً شعار تمام پیامبران این بود که برای ابلاغِ رسالت و هدایت مردم، اجر و مزدی از آنها نمی‌خواستند، و مزد آنان با پروردگارِ جهانیان است، و هرگز ممکن نیست که کسی، حتی غیر پیامبر، در امری ادعا کند که من مزدی نمی‌خواهم، آنگاه مزدی به عنوان دوستیِ خویشاوندان و نوادگان خود از مردم مطالبه نماید، یعنی تناقص گویی کند.

2- دوستی و دوست داشتن، یک امر قلبی است، و به سفارش و توصیه و خواهش و تمنا نمی‌توان آن را مطالبه نمود، و تنها خویشاوندی با کسی، سببِ دوستی نمی‌شود. پس این کار، خواهشِ نامناسب و توقع بیجایی است که: «ای مردم، بیایید خویشاوندان مرا دوست داشته باشید، یا خودِ مرا دوست داشته باشید».

3- کلمه «قُربی» در اینجا مصدر است، مانند کلمه «زُلفی»، چنان که قربی در «قُربةً» و زُلفی در «زُلفةً» این کلمه بدون مضاف، معنی خویشاوندی را نمی‌رساند.

4- اگرکلمه قُربی را در اینجا به معنای خویشاوندی بگیریم، و از سایر اشکالات آن صرف‌نظر کنیم، در آن صورت، عام خواهد بود، و می‌دانیم که خویشاوندانِ رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم  همگی دوست‌داشتنی نبودند، زیرا بسیاری از آنان دشمنِ خدا و رسول بودند، و به تصریحِ آیات بسیاری که در قرآن کریم سراغ داریم، از دوستی با دشمنانِ خدا نهی شده است. اساساً یکی از ارکان دینداری در اسلام، دوست‌ داشتن دوستانِ خدا و دشمنی با دشمنان اوست. لذا این آیه، مناقض و مخالف آن خواهد شد، و در قرآن، تخالف و تناقض وجود ندارد، زیرا:

﴿...وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا [النساء: 82].

«... اگر از جانب غير خدا بود قطعا در آن اختلاف بسيارى مى‏يافتند».

5- اگر کلمه «قُربی» را تعبیر به خویشاوندی کنیم و آن را به علی و فاطمه و حسنین علیهم السلام  منحصر کنیم، به مشکلی اساسی برمی‌خوریم، که این آیه در سوره مکّیِ «شوری» است، و قبل از هجرت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  به مدینه نازل شده است، لذا اختصاص آن به کسانی که هنوز متولد نشده‌اند، امری برخلاف عقل، و برای مسلمانان، تکلیف بی‌موردی است، که قرآن از آن مبرّاست. هر چند مدّعیانِ آن آیه را مدنی گرفته‌اند، و لابد منظورشان آن است که مخالفین و محرّفینِ کتـاب خـدا آن را بدین ‌صـورت درآورده‌اند، که قبولِ این ادعا، موجب صدها اشکال و فساد است. به علاوه، حفظِ قرآن از جانب خدای منّان تضمین شده است، چنان که در آیه 9 سوره حجر می‌فرماید:

﴿ إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩ [الحجر: 9].

«بى‏ترديد ما اين قرآن را نازل كرده‏ايم و قطعا نگهبان آن خواهيم بود».

و شخص مسلمان نمی‌تواند چنین ادعایی را بپذیرد، زیرا در آن صورت، این آخرین کتاب آسمانی نیز به صورت دیگر کتاب‌های آسمانی درخواهد آمد که تحریف شده‌اند، و چون دین اسلام آخرین دین و پیامبر اسلام صل الله علیه و آله و سلم  خاتم پیامبران و قرآن، آخرین کتاب آسمانی است، قبولِ این قبیل تصرفات در کتاب خدا، لازمه‌اش آن است که خدا پیامبری دیگر و کتابی دیگر برای هدایت بشر بفرستد، تا از تصرفات شیاطینِ انس و جن در امان بوده باشد، و چنین عقیده‌ای در دین اسلام، مساوی و همپایِ کفر است.

6- چنان که ثابت شد، این آیة شریفه در مکه نازل شده است، و چنان که از سایر اشکالات آن صرف‌نظر کنیم و قائل شویم که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم  در اجر رسالت دوستی خویشاوندان خود را خواسته است، در آن صورت هم، چون می‌دانیم بیشتر خویشان پیامبر (مانند ابولهب، عباس، عقیل و دامادهای رسول خدا همچون عُتبه و عُتبیه، فرزندان ابولهب و فرزندان حارث و عباس و دیگران) در حینِ نزول این آیه، مشرک، بت‌پرست و دشمن خدا و رسول بوده اند. پس هرگز ممکن نیست که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم  دوستیِ دشمنان خدا را از مؤمنان بخواهد.

7- در آیة مذکور، کلمه «مودّت» به کار رفته است، که به معنی دوستی خالصانه نیست، بلکه یک نوع دوستی آمیخته به عداوت قبلی است که بنابر مصلحت، باید آن دوستی را رعایت کرد، چنان که در آیاتی که کلمات هم‌خانواده «مودّت» به چشم می‌خورد، این معنی استنباط می‌شود، مانند آیه 30 سوره آل عمران:

﴿يَوۡمَ تَجِدُ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا عَمِلَتۡ مِنۡ خَيۡرٖ مُّحۡضَرٗا وَمَا عَمِلَتۡ مِن سُوٓءٖ تَوَدُّ لَوۡ أَنَّ بَيۡنَهَا وَبَيۡنَهُۥٓ أَمَدَۢا بَعِيدٗا... [آلعمران: 30].

«روزى كه هر كسى آنچه كار نيك به جاى آورده و آنچه بدى مرتكب شده حاضر شده مى يابد و آرزو مى‏كند كاش ميان او و آن [كارهاى بد] فاصله‏اى دور بود...».

همچنین در آیه 7 سوره انفال می‌فرماید:

﴿وَإِذۡ يَعِدُكُمُ ٱللَّهُ إِحۡدَى ٱلطَّآئِفَتَيۡنِ أَنَّهَا لَكُمۡ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيۡرَ ذَاتِ ٱلشَّوۡكَةِ تَكُونُ لَكُمۡ... [الأنفال: 7].

«و [به ياد آوريد] هنگامى را كه خدا يكى از دو دسته [كاروان تجارتى قريش يا سپاه ابوسفيان] را به شما وعده داد كه از آنِ شما باشد و شما دوست داشتيد كه دسته بى‏سلاح براى شما باشد...».

در آیه 42 سوره نساء می‌فرماید:

﴿يَوۡمَئِذٖ يَوَدُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَعَصَوُاْ ٱلرَّسُولَ لَوۡ تُسَوَّىٰ بِهِمُ ٱلۡأَرۡضُ... [النساء: 42].

«آن روز كسانى كه كفر ورزيده‏اند و از پيامبر [خدا] نافرمانى كرده‏اند آرزو مى‏كنند كه اى كاش با خاك يكسان مى‏شدند...».

نیز در آیه 102 همان سوره می‌فرماید:

 ﴿... وَدَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوۡ تَغۡفُلُونَ عَنۡ أَسۡلِحَتِكُمۡ... [النساء: 102].

«... كافران آرزو مى‏كنند كه شما از جنگ‏افزارها و ساز و برگ خود غافل شويد...».

 از همین قبیل است: آل‌عمران‌‌:69، مائده: 82، حجر: 2، احزاب: 20، ممتحنه: 7 و معارج: 11.

در آیاتی که از دوستی با کفار نهی شده است، حتی از ضعیف‌ترین درجه دوستی، که مودّت باشد، نهی شده است، چنان که در آیه 1 سوره ممتحنه می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمۡ أَوۡلِيَآءَ تُلۡقُونَ إِلَيۡهِم بِٱلۡمَوَدَّةِ وَقَدۡ كَفَرُواْ بِمَا جَآءَكُم مِّنَ ٱلۡحَقِّ يُخۡرِجُونَ ٱلرَّسُولَ وَإِيَّاكُمۡ أَن تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ رَبِّكُمۡ إِن كُنتُمۡ خَرَجۡتُمۡ جِهَٰدٗا فِي سَبِيلِي وَٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِيۚ تُسِرُّونَ إِلَيۡهِم بِٱلۡمَوَدَّةِ وَأَنَا۠ أَعۡلَمُ بِمَآ أَخۡفَيۡتُمۡ وَمَآ أَعۡلَنتُمۡۚ وَمَن يَفۡعَلۡهُ مِنكُمۡ فَقَدۡ ضَلَّ سَوَآءَ ٱلسَّبِيلِ ١ [الـممتحنة: 1].

«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى برمگيريد [به طورى] كه با آنها اظهار دوستى كنيد و حال آنكه قطعا به آن حقيقت كه براى شما آمده كافرند [و] پيامبر [خدا] و شما را [از مكه] بيرون مى‏كنند كه [چرا] به خدا پروردگارتان ايمان آورده‏ايد اگر براى جهاد در راه من و طلب خشنودى من بيرون آمده‏ايد [شما] پنهانى با آنان رابطه دوستى برقرار مى‏كنيد در حالى كه من به آنچه پنهان داشتيد و آنچه آشكار نموديد داناترم و هر كس از شما چنين كند قطعا از راه درست منحرف گرديده است».

در آیه 22 سوره مجادله می‌فرماید:

﴿لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمْ الإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمْ الْمُفْلِحُونَ[الـمجادلة: 22].

«قومى را نيابى كه به خدا و روز بازپسين ايمان داشته باشند [و] كسانى را كه با خدا و رسولش مخالفت كرده‏اند هر چند پدرانشان يا پسرانشان يا برادرانشان يا عشيره آنان باشند دوست بدارند در دل اينهاست كه [خدا] ايمان را نوشته و آنها را با روحى از جانب خود تاييد كرده است و آنان را به بهشت‌هايى كه از زير [درختان] آن جوي‌هايى روان است در مى‏آورد هميشه در آنجا ماندگارند خدا از ايشان خشنود و آنها از او خشنودند، اينانند حزب خدا، آرى حزب خداست كه رستگارانند».

که در تمام این آیات، کلمه «مودت» به معنای دوستیِ آمیخته با عداوتِ قبلی و مقرون به مصلحت است، نه دوستی خالص و صمیمانه که حدّ اعلاي آن، دوستی عاشقانه است، و هرگز رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم  برای علی و فاطمه و حسنین علیهم السلام  تقاضای چنین دوستی‌ای را نکرده است، چرا که دوستیِ علی و فاطمه و حسنین، همان ایمان به خدا و عاشقانه است، که احتیاج به سفارش و توصیه ندارد، زیرا اگر در کسی صفاتی باشد که در علی و خاندانش وجود داشت، قهـراً و خودبه‌خود، دوست‌داشتنی است، و نیازی به خواهش و تمنّا نیست، چنان که توماس کارلایل انگلیسی در کتاب‌ «الأبطال» می‌گوید:

«وأمّا عليٌّ، فلا یَسَعُنا أَنْ لاَ نُحِبُّهُ ونَعشِقُه» «اما علی را نمی‌توانیم دوست نداشته باشیم و عاشقش نباشیم».

پس دوستیِ چنین کسی، خودبه‌خود، حاصل است، و اگر ایمان وتقوا نباشد، نزدیکی و خویشاوندی با پیامبر موجب هیچ مزیتی نمی‌شود، چنان که خویشاوندیِ پسر نوح، نه موجب مزیت، و نه علتِ دوستی او می‌تواند باشد، بلکه تنفر و مخالفت با او واجب است، و دوستی با مردم با ایمان و تقوا، از هر نژادی که باشند، واجب است.

بنابراین، معنای آیة مورد بحث چنین است:

«من در امر رسالت اجر و مزدی از شما نمی‌خواهم، جز دوستی و مودتِ شما با یکدیگر [در راه تقرب إلی‌الله]».

این آیه در ردیف آیات بسیار دیگر قرآن است، که پروردگار عالم، دوستی مؤمنان به یکدیگر را در آنها خواسته است. از طرفی، کلمه «الاَّ» نیز در این آیه شریفه، «استثنایِ منقطع» است، همچنان که در آیه 57 سوره فرقان می‌فرماید:

﴿قُلۡ مَآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍ إِلَّا مَن شَآءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ سَبِيلٗا ٥ [الفرقان: 57].

«بگو بر اين [رسالت] اجرى از شما طلب نمى‏كنم جز اينكه هر كس بخواهد راهى به سوى پروردگارش [در پيش] گيرد».

و همین معنی است که در آیه 47 سوره سبأ می‌فرماید:

﴿قُلۡ مَا سَأَلۡتُكُم مِّنۡ أَجۡرٖ فَهُوَ لَكُمۡۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ... [سبأ: 47].

«بگو هر مزدى كه از شما خواستم آن از خودتان، مزد من جز بر خدا نيست...».

این تفسیر، موافق با عقلِ سلیم و فعلِ حکیم، و مطابق با لغت و سیاق عبارت و هدف عالیِ قرآن کریم است، و خوشبختانه، بزرگان علمای شیعه و اسلام، در این معنی با ما موافق و هماهنگ هستند، از جمله:

1- شیخ مفید، که از اعظمِ علمای شیعه است، در قسمتی از کتاب «تصحیح الاعتقاد» که در نقد و تصحیح اعتقادات استادش - شیخ صدوق- نوشته است، به بررسی دیدگاه تفسیری صدوق درباره این آیه می‌پردازد. صـدوق معتقد است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  مودّت اهـل بیتش را به عنـوان اجر رسالت خواسته است، اما شیخ مفید ضمن رد نظر استادش می‌گوید:

«این گفته صحیح نیست که خدای تعالی اجر پیامبرش را دوستی اهل بیت او قرار داده است همچنین جایز نیست بگوییم این مودّت را قسمتی از اجر رسول گرامی صل الله علیه و آله و سلم  قرار داده‌است، زیرا اجرِ پیامبر، تقرب به سوی خداست و عبارت است از ثواب دائم. همچنین پیامبر در عدل و جود و کرم الهی، مستحق بر خداست، نه اینکه از جهت اعمالی که متعلق به بندگان خداست، پیامبر مستحق آن باشد، زیرا باید عمل، خالص و برای خداوند متعال بوده باشد، و آن عمل، که برای خداست، مزد آن هم برای خودِ خداست، نه برای غیرِ او. این بدان جهت است که خداوند متعال از زبان پیامبرش در آیه 29 سوره هود می‌فرماید:

﴿وَيَٰقَوۡمِ لَآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مَالًاۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ... [هود: 29].

«و اى قوم من بر اين [رسالت] مالى از شما درخواست نمى‏كنم مزد من جز بر عهده خدا نيست...».

و در آیه 51 همان سوره می‌فرماید:

﴿يَٰقَوۡمِ لَآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًاۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱلَّذِي فَطَرَنِيٓ... [هود: 51].

«اى قوم من براى اين [رسالت] پاداشى از شما درخواست نمى‏كنم پاداش من جز بر عهده كسى كه مرا آفريده است نيست...».

پس اگر اجر رسالت در این آیه، چنان باشد که ابوجعفر (صدوق) گمان برده است، در این صورت، در قرآن تناقض پیدا می‌شود، بنابراین، مفهومِ آیه چنین می‌شود: «من از شما اجری نمی‌خواهم، بلکه از شما اجر می‌خواهم»، و نیز چنین می‌شود: «اجر من جز بر خدا نیست، بلکه اجر من بر خدا و غیرِ خداست»، و این محالی است که نباید قرآن را بر آن حمل نمود. بنابراین اگر کسی بپرسد: «پس معنی آیه 23 سوره شوری چیست؟ مگر چنین نیست که از آن استفاده می‌شود که پیامبر از مردم، مودّتِ قربی را برای ادای اجرِ خود خواسته است؟»، باید به او گفت: «مطلب این طور نیست که تو گمان کرده‌ای. زیرا ما پیش از این، در حجت بودنِ عقل و قرآن، جوانب آن را بیان کرده‌ایم. «استثناء» در اینجا از جمله نیست، بلکه «استثناء منقطع» است، و معنای آن، این است که من از شما مزدی نمی‌خواهم، بلکه نزدیکی به مودت را بر شما الزام می‌کنم، و آن را از شما خواهانم. پس این گفتة او که: «از شما اجری نمی‌خواهم» کلام تامّی می‌شود که معنایِ کامل خود را می‌دهد، و «مودت درباره قُربی» خود کلام مبتدایی است، و چنین افاده می‌کند: «بلکه مودت در قُرب الهی را از شما می‌خواهم»، و این استثنا مانند آن است که در آیه 74 سوره ص می‌فرماید:

﴿إِلَّآ إِبۡلِيسَ ٱسۡتَكۡبَرَ وَكَانَ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٧٤ [ص: 74].

«مگر ابليس [كه] تكبر نمود و از كافران شد».

و یا آنجا که در آیه 77 سوره شعراء می‌فرماید:

﴿فَإِنَّهُمۡ عَدُوّٞ لِّيٓ إِلَّا رَبَّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٧٧ [الشعراء: 74].

«قطعا همه آنها جز پروردگار جهانيان دشمن منند».

این خود روشن است و بر کسی که مقداری با زبان عربی آشنا باشد، معنی کلام پوشیده نیست، و در نزد اهل لغت، مشهورتر از آن است که نیازی به استشهاد داشته باشد»([4]).

2- شیخ طبرسی و سایر مفسرین نیز آن معنا را پسندیده و ذکر کرده‌اند. عبارت شیخ طبرسی در تفسیر آیه فوق چنین است:

«لا أسألکُم فی تبلیغ الرّسالةِ أجراً إلاَّ‌ التّوادّ والتّحابّ فیما یقرّب إلی ‌الله تعـالی من العمل الصالح» «من در تبلیـغ رسالت، اجری از شما نمی‌خواهم، جز اینکه با یکدیگر دوستی و محبت کنید در انجام کار شایسته‌ای که انسان را به خدا نزدیک می‌کند».

3- قضاوتی عادلانه درباره قانونی ظالمانه

در صفحات گذشته ادعا کردیم که اگر خمسِ اموال مشمولِ خمس را، که فقهای شیعه امروز بدان قائلند، به سادات مقیم ایران بپردازیم، به هر سیّـد، روزانه در حدود یک هزارتومان یا بیشتر می‌رسد. این ادعا گزاف نیست، هرچند با تمام سعی و کوشش بسیاری انجام شد تا با بهره‌گیری از منابع و مدارک معتبر آمار مستدلی از اموال مشمولِ خمس به دست آید، متأسفانه تا کنون بدان دست نیامد. طبق فتوای فقهای شیعه، خمس را مُجملاً، بر هفت چیز و مفصلاً، بر بیست‌وپنج چیز و بیشتر، واجب شمرده‌اند، از جمله، شیخ ابوالفتوح رازی می‌نویسد:

«و به نزد ما خمس واجب باشد به بیرون کردن از بیست وپنج چیز: غنیمت که در سرای حرب باشد، و در ارباح تجارات و زراعات و مکاسب، پس از آنکه مؤونه او و عیال او از آن‌ جدا شود، و هر چه [از زمین] بیرون آورند، از جمله معادن، از زر و سیم و آهن و روی و مس و برنج و ارزیز و نمک و نفت و کبریت و هر چه نامِ معدن بر او آید، و از زرنیخ و مومیا و کنز و از زَر و دِرَم و دُرّ و عنبر، و انواع آنچه به غوص از دریا برآرند، از مروارید و یاقوت و زمرّد و بدخش و فیروزه، و هر مالی که حرام با حلال آمیخته باشد و ممیَّز کردن نتوان. نیز در این قسمت شود مالی که به میراث باشد، از کسی‌ که گِرد کرده باشد از حلال و حرام... »([5]).

اما «ابن ادریس حلّی» این محدودیت را قبول ندارد، و خمس را به اشیای دیگر نیز تعمیم می‌دهد، حتی به درآمدِ مناطقی که در جنگ فتح شده، که شامل تمامِ املاکی است که امروزه در دست مسلمانان است، از هند و چین، آفریقا، قفقاز و تمام کشورهای اسلامی، جز مدینه و یمن و بحرین، که خمسِ درآمد تمام اراضی کشت و باغ و صحرا و هر محصولی که از این اراضی به دست آید، به اشیای فوق اضافه می‌شود. در این ‌صورت، رقم تخمینی ما بسیار بیشتر از آنچه که ادعا کردیم خواهد شد. مثلاً، درآمدِ معادن، مشمول خمس است، و یکی از معادن، نفت است، و یکی از معادن نفتِ ایران، معدن نفت آبادان است. این معدن، که تا کنون در زیر اَشکال و نقشه‌های پرپیچ و خمِ طلسم انگلیس و اخیراً کنسرسیوم است، با تمام حیف و میل‌هایی که می‌کنند و بهانه‌هایی که برای پرداخت حق ایران می‌تراشند، طبق خبر مندرج در روزنامه کیهان شماره 7379 (12/12/1346) و بر اساسِ محاسبه‌ای که کارشناسان اقتصادی و مالی ارائه کرده‌اند، سهم عایدات نفت در طول اجرای برنامة چهارم، با احتساب بیست درصد افزایش سالیانه، در حدود پنج میلیارد و نهصد و هفت میلیون [000/000/907/5] دلار برآورد شده است، که اگر هر دلاری 75 ریال محاسبه شود، خمسِ همین درآمد، که مسلماً کمتر از یک‌دهم کلّ درآمد آن است، باز هم در حدود هشتاد وهشت میلیارد و ششصد و پنج میلیون [000/000/605/88] تومان می‌شود. اگر این مبلغ بین سادات ایران تقسیم شود، که تنها یادگار خاندان بنی‌هاشم هستند و بیش از یک‌ونیم میلیون جمعیت ایران را تشکیل نمی‌دهند، به هر سید، از همین یک معدن، روزانه بیش از 160 تومان می‌رسد. اگر بنا به فتوای برخی از فقهای شیعه، سهم امام را هم به اینان اختصاص دهیم، آنگاه از همین یک معدن، سهم هر سید، روزانه هزار تومان خواهد شد([6]). حال حساب کنید که اگر سایر معادن ایران، از طلا، نقره، آهن، مس، روی، برنج، سرب، قلع، نمک، کبریت، زرنیخ و امثالِ آن را بیفزاییم، چه مبلغ سرسام‌آوری خواهد شد.

مثلاً طبق خبر مندرج در روزنامه کیهان شماره 7461 (22/3/1347) سازمان زمین‌شناسی با همکاری کارشناسان خارجی، موفق به کشف معادن تازه‌ای از مواد نسوز فسفات و مس در نقاط سمیرم فارس، آمل، جابان و دماوند شده است. ذخایر این معادن، حدود چند میلیون تُن برآورد شده است، که در بازار تهران کیلویی7 تا10 ریال ارزش دارد. ضمناً زمین‌شناسان در اطراف یزد و شمال، بهبهان، شیراز و کوه‌های بختیاری، رگه‌های بوکسیت آلومینیوم کشف کرده‌اند، کـه می‌توانـد قسمتی از نیاز آینده کارخانه پنجاه هزارتنی آلومینیوم ایران را تأمین کند. همچنین، سایر معادن و ذخایر زیرزمینیِ بی‌حد وحصر این مملکت، که از آن جمله، معدن مس سرچشمه است، که کلّ ذخایر آن در حدود چهارصد میلیون تن، و ارزش هر تُن آن 12000 تومان است([7]). حال به این درآمدها، ارباح مکاسبِ تجاری و کشاورزی و صنایع را باید افزود، تا حتی پول آن کارگری که روزی پنج ریال از درآمدِ خود را -اگر بتواند- برای روز مبادا کنار می‌گذارد، که اگر دقیقاً رسیدگی شود، ارقامی را تشکیل می‌دهد که چندین برابر بودجه کشور است. به علاوه، خمسِ جواهر و اشیایی را باید افزود که از دریا با غواصی بیرون می‌آید، گنج‌ها و دفینه‌هایی که از زمین و ساختمان‌ها به دست می‌آید، آنچه از خمسِ اموال حلالِ مخلوط به حرام می‌توان به دست آورد، معاملات اهل ذمه با مسلمانان، و... تو خود حدیثِ مفصل بخوان.

فقهای شیعه معتقدند که این درآمدِ عجیب، فقط متعلق به نوادگانِ خاندان بنی‌هاشم است. به فتوای آنان، یتیمان و مستمندان و در‌راه‌ماندگانِ بنی‌هاشم، برای گرفتن خمس، لازم نیست فقیر باشند، چنان که گفته‌اند:

«قال الشیخ في الـمبسوط: لایشترط‌الفقر. احتج الشیخ [الطوسی] بعموم‌ الآیة، ولأنه یستحق بالسّهم فیستوي فیه‌ الغني والفقیر کَذِي القُربی» «شیخ طوسی در مبسوط گفته است: فقیر بودن شرط نیست. وی به کلِ آیه، استدلال کرده و اینکه آن مورد، مستحقِ سهم است. بنابراین، مانندِ ذی‌القربی، بی‌نیاز و فقیر در آن یکسان است»([8]).

باز اگر گفته می‌شد: «هنگامی که یتیمان و مستمندان و در‌راه‌ماندگان بنی‌هاشم بی‌نیاز شدند، پیشوا و زمامدارِ مسلمین می‌تواند آن را در مصالح مسلمین صرف نماید، شاید ممکن بود برای مصرف این بودجه هنگفت، محملی پیدا کرد ودآن را در احتیاجات مسلمانان صرف کرد، اما مطلب چنین نیست و محمدبن ادریس در «سرائر» می‌گوید:

«فإن فضَلَ من ذلك شيءٌ کان هو الحافظ له والـمتولّي لحفظه علیهم ولا یجوزُ أن یَملِكَ شیئاً» «اگر چیـزی از اموال خمس زیاد آمد، فقط پیشـوای مسلمین حافظ و نگهبان آن و متولی حفظ آن برای ایشان است، و حق ندارد چیزی از آن را مالک شود [و مصرف نماید]».

 شیخ طوسی در «النهایة» گفته است:

«ولیس لغیرهم (أي غير بني‌هاشم) شيءٌ مِن الأخماس» «غیر از بنی‌هاشم کسی حق ندارد از خمس‌ها [یعنی خمس‌های اشیاء بیست و پنجگانه] اخذ و تصرف کند».

نصف این خمس‌ها متعلق به بنی‌هاشم است، که در ایران فقط سادات بنی‌فاطمه را می‌توان نشان داد، و از دیگران اثری نیست. نصف دیگر آن، یا به اصطلاح سهم امام، طبق فتوای فقهای بزرگ قدیم شیعه، باید در زمین دفن شود، یا به امانت نگه داشته شود، تا امام زمان بیاید و آن را دریافت کند، و یا به قول شیخ محمدحسین آل کاشف‌ الغطاء، در اختیار کسانی بگذارند که آن را چون مال کافرِ حربی دانسته و به هر کیفیتی که بتوانند به دست آورده و در هر موردی که دلخواهشان باشد، مصرف کنند، در غیر این صورت، مصرف دیگری ندارد، مگر اینکه به فتوای فقهای صاحبنظر، که مجلسی اول در «لوامع صاحبقرانی» گفته است، به دریا بریزند.

بر اساس دیدگاهِ آقایان، این خمسی است که فقها می‌گویند پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم  کـه اجر رسالت از مردم نمی‌خواست، برای خاندان و خویشان خود مقرر داشته است، و در مقابل آن، زکاتی را برای فقرای غیر بنی‌هاشم و حتی بنی‌هاشم مقرر کرده است، که به قول اینان، فقط بر اشیاء تسعه([9]) است، که اولاً این موارد، با آن شرایط، در بیشتر نقاط دنیا، و شاید در هیچ کجا یافت نمی‌شود، و آنچه هم یافت می‌شود، به حدِ نصاب نمی‌رسد، و آنچه هم به حد نصاب می‌رسد، چیزی نيست که به حساب درآیـد. آری، فقهای شیعه در این زمان، دین اسلام و پیامبرش را چنین معرفی می‌کنند، که برای فقرای غیرِ بنی‌هاشم، چنین حقی قائل شده است، و برای خاندان و خویشاوندان خود، چنان، و به خدا سوگند که این تهمتی بزرگ و گناهی عظیم است.

بنابر آنچه گذشت، ملاحظه فرمودید که گفتیم چنین میراثی را هیچ کدام از سلاطین جبار و گردنکشان روزگار، حتی آنان که مانند نمرود و فرعون و شداد ادعای الوهیت کردند، برای خاندان خود نگذاشتند. آیا حقیقتاً دور از انصاف و وجـدان، بلکه به منزلة کفر و استهزاء به دین اسلام و پیامبـر خاتم صل الله علیه و آله و سلم  نیست که ما بدون هیچ مدرک و سند از قرآن و سنت رسول‌الله، چنین نسبتی را به آن حضرت بدهیم؟!.

ما به یاری خداوند در این کتاب، دلایل و بهانه‌های سست قائلین به خمس را در اختیار خوانندگان گرامی می‌گذاریم، تا با عقل و وجدان خود قضاوت نمایند. علتی که برای تأسیس خمس برای بنی‌هاشم آورده‌اند -چنان که قبلاً هم گفته شد- آن است که: چون زكات یا صدقه بر این طایفه حرام گردیده، لذا به جای آن، خمس وضع شده است، و اگر این خمس هم نباشد، دیگر درآمدی برای فقرای سادات نیست. این ادعا صحیح نیست زیرا چنان که آوردیم، هیچ دلیلی از کتاب خدا در تأیید آن نمی‌توان یافت، و سیره مسلمین و خود بنی‌هاشم و اخبار صادره از اهل‌بیت، مانند خبر «اَبی‌خدیجه» برخلاف آن است.

حال چنان فرض گیریم که صدقه و زكاتِ غیر بنی‌هاشم، بر بنی‌هاشم حرام باشد، اما زكات و صدقه خودشان برایشان حلال است، و طبق اخبار وارده و فتاوای عموم فقها، زكات بنی هاشم بر بنی‌هاشم حلال است. حال اگر زكات، آنچنان که خدا مقرر داشته است، از تمام اموال [نه فقط از 9 چیز] داده شود، زكات بنی‌هاشم فقرای بنی‌هاشم را کفایت می‌کند، پس دیگر نیازی به خمس نیست.

این خود ظلم دیگری است که این طایفـه، هم خمس بگیرند، و هـم از زكات قبیله و طایفة خود بهره‌ور شوند، و هم درصورتِ احتیاج، از زكات دیگران استفاده کنند، اما فقرا و مردم دیگر، فقط از زکاتی بهره‌ور شوند، که منحصراً در 9 چیز است، و در حقیقت، در این زمان، معدوم و موهوم است، و طبق نص صریح قرآن، و هشت گروه باید از آن استفاده کنند.

عقل، وجدان، قرآن، سنت و سیره پیامبـرخاتم و تاریخ، این ادعا را تکـذیب می‌کنند، که خمس به جای زكات، برای فقرای بنی‌هاشم وضع شده است، زیرا کسی که از تاریخ اسلام اطلاعی داشته باشد، می‌داند که وجوبِ خمس بر غنیمت‌های جنگی، در سال دوم هجری قبل یا بعد از جنگ بدر مقرر شد، اما، به تصريح تمام منابع تاریخی معتبر، دستورِ اخذ زكات در سال نهم یا دهم هجرت صادر شد([10]) و رسول خدا در این سال، عاملین صدقات را برای دریافتِ زكات گسیل کرد، و هر کس که کم‌ترین شعور و اندک وجدانی داشته باشد، نمی‌تواند قبول کند که پیامبر خداص هفت یا هشت سال قبل، از آنکه زكات را برای فقرای غیر بنی‌هاشم واجب کند، ابتدا برای خاندان خود پایه و اساس چنین خمسی را بر تمام اشیاء و اموال بنا کند، یا فقط از غنیمت‌های جنگی، ممرّ درآمدی برای خویشاوندانش مهیّا کند و بگوید: «چون هفت سال دیگر برای غیر بنی‌هاشم، و حتی بنی‌هاشم، زکاتی چنین و چنان مقرر خواهد شد و در آن‌ صورت، ما - ان شاءالله- آن را بر بنی‌هاشم حرام می‌کنیم، پس فعلاً اول فقرا و یتامی و ابن‌سبیل خاندان هاشم تکلیفشان معلوم و خیالشان راحت شود، تا بعد از هفت سال دیگر، به سراغِ غیر بنی‌هاشم می‌رویم، و زكات آنچنانی را برایشان واجب می‌کنیم».

آیا واقعاً هیچ قانونگذاری تا کنون سخنی از این بیهوده‌تر و ظالمانه‌تر گفته است؟ آنانی ‌که این نسبت را به پیامبری می‌دهند که معلّم اخلاق و رحمتِ جهانیان است، با چه جرأتی و با کدام دلیلِ محکم اینگونه جسارت می‌کنند؟ این بزرگ‌ترین ظلم و بالاترین افترا و عظیم‌ترین تهمت به آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم  و دین خداست:

﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا... [الأنعام: 21].

«و كيست‏ ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بسته است...».

به نظر نگارنده، مسئله حرمتِ صدقه و زكات بر بنی‌هاشم نیز یکی از توطئه‌های سیاسی‌ای است که برای بیچاره کردن این سلسله چیده شده است، مانند حدیث «نحن معاشر الأنبیاء لا نُورّثُ ما تَرَکنا صَدقةٌ»([11]). که مقصودِ استنادکنندگان به آن، این بوده است که خاندان پیامبر را مضطر و فقیر و محتاجِ دربار خلفای جور نمایند، در حرمتِ صدقه بر بنی‌هاشم نیز این نیرنگ به کار رفته است، زیرا این عقیده، منحصر به شیعه نیست که در برابر آن، خمس کذایی را گذاشته است، بلکه حتی فقهای عامّه هم در حرمت صدقه بر بنی‌هاشم با شیعه همداستان هستند. برای مثال، از قول مالک، درباره مصارف زكات چنین آمده است:

«ويشترط في‌ الفقیر والـمسکین ثلاثة شروط: الحریّة والإسلام وأن لا یکونَ کلٌّ منهما مِن نسل هاشم بن عبدمناف إذا أعطوا ما يكفيهم من بيت الـمال وإلاَّ صَحَّ إعطاؤهم حتی لا يَضُرَّ بهمُ الفَقرُ» «و درباره فقیر و مستمند، سه شرط لازم است: آزاد بودن، مسلمانی، و اینکه هر یک از آن دو از نسل هاشم بن عبدمناف نباشند، هنگامی که از بیت‌المال چیزی به ایشان داده شود که کفایتشان کند، و صحیح‌تر آن است که به اندازه‌ای به ایشان بدهند که فقر، ضرری به ایشان نرساند»([12]).

اما در مذهب شافعی نوشته است:

«ويشترط في أخذ الزكاة من هذه الأصناف الثمانية زيادة على الشروط الخاصة لكل صنف شروط خمسة: الأول: الإسلام، الثاني: كمال الحرية إلا إذا كان مكاتباً، الثالث: أن لا يكون من بني هاشم ولا بني المطلب ولا عتيقاً لواحد منهم، ولو مُنِعَ حَقُّه من بيت المال» «و در گرفتنِ زکات از این گـروه‌های هشتگانه، علاوه بر شرط‌های ویژه، برای هر گروهی، پنج شرط لازم است: اول: اسلام، دوم: آزاد بودنِ کامل، یا آنکه آن شخص [اگر بَرده بود] سندِ آزادی داشته باشد، سوم: اینکه از فرزندانِ‌ هاشم [و چهارم اینکه] از فرزندانِ مطلب نباشد، و [پنجم:] آزاد شده هیچ کدام از ایشان نباشد، اگرچه حقِ او از بیت‌المال، پرداخت نشود»([13]).

 چنان که ملاحظه می‌شود، شرط سوم برای گرفتن زكات، این است که گیرندگانِ آن، از فرزندان هاشم و مطَّلب، برادر هاشم، نباشد، و حتی بردة آزاد شدة ایشان هم نباشند، حتی اگر حق او از بیت‌المال داده نشد، باز هم حقِ گرفتنِ زكات ندارد. معلوم است که هرگاه دایره اقتصاد و معیشت را آنقدر بر بنی‌هاشم تنگ کنند که از حقوق احتمالیِ بیت‌المالشان محروم شوند، باز هم حق ندارند از زكات چیزی اخذ کنند، و این نشان می‌دهد که وضع معیشت ایشان چه خواهد شد، و در چه تنگنایی خواهند افتاد. این خود یکی از هدف‌های مطلوب و محبوب بنی‌امیّه و بنی‌عبّاس بوده است، که فقهای آن زمان را وادار به چنین فتوایی کرده‌اند([14]) و متأسفانه این فتوا، برخلافِ ما انزل‌الله، در مذهب شیعه از نظر حبّ و غلوّ، به صورت دیگری جای خود را باز کرده است. تاریخ نیز این تصور را تصدیق می‌کند، زیرا دستورات و فرمان‌هایی که از کاخ خلیفه به استان مصر صادر می‌شد نیز مبیّنِ این حقیقت است، چنان که ضمن دستورهای خلیفه، این جملات دیده می‌شود:

«لایقبلُ علويٌّ ضَیعةً ولا یرکبُ فرساً ولا یسافر من فسطاط إلی طرف من أطرافها وأن یُمنَعوا مِن اتّخاذ العبید إلاَّ ‌العبد الواحد وإن کانت بین علويّ وبین أحد من ‌الناس خصومةٌ فلا یُقبَل قولُ‌ العَلَويّ ویُقبَلُ قولُ خَصمِه بدون بیِّنةٍ» «یک نفر علوی حق ندارد مزرعه ای داشته باشد، حق ندارد بر اسبی سوار شود و حق ندارد که از شهر فسطاط [واقع در مصر] به هیچ جایی از اطراف آن مسافرت نماید، و این طایفه باید از داشتن غلامان و کنیزانِ متعدد، ممنوع باشند، مگر یک غلام و یا یک کنیز، اگر بین یک نفر علوی و شخص دیگری از مردم خصومتی بود، نیاید ادعا و گفتة علوی پذیرفته شود، اما گفتة خصم [طرفِ مقابلِ او] بدون بینه و گواه پذیرفته است»([15]).

وقتی تفسیق و فشار تا این حد بر یک طایفه به دلیل خصومت و دشمنی خلفا با این سلسله باشد، چنان که در این فرمان دیده می‌شود، عجیب نیست که حرمتِ صدقه بر ایشان، زاییدة همین سیاست باشد، تا همواره مضطر و بیچاره و درمانده باشند. این قبیل فتواها در آن زمان بسیار رایج بود، و در مقابل آن فتاوا، فتوایی درباره خمس جعلیِ شیعه، وجود نداشت، و اگر برای بنی‌هاشم از خمس حقی قائل بوده‌اند، از همان خمس غنیمت‌های جنگ بوده است، آن هم در اختیار خلیفة زمان بود، که به آسانی می‌توانست از دادنِ آن مانع شود، چنان که در تاریخ اسلام هرگز دیده نشده است که خمس غنیمت‌ها به بنی‌هاشم داده شود. لذا اینگونه فتواها و اجرای آنها برای مضطر و بیچاره ساختن بنی‌هاشم، وسیله‌ای بس مؤثر بوده است، و متأسفانه، چنان که می‌بینیم، این سیاست و نیرنگ، در اثر فشار و تضییق، از طریقی دیگر واکنش نشان داده و دین اسلام و مذهب شیعه را به این شکل درآورده است، که در این موضوع، با حقیقت، فرسنگ‌ها فاصله دارد، و پذیرفتنِ چنین امری به نام یک حکمِ مسلمِ دینی، مستمسکی قوی برای دشمنان دین خواهد بود، که پیامبرش برای خویشاوندان خود میراثی چنین عجیب دست و پا کرده است، و انگیزة ما نیز در نوشتن این کتاب، علاوه بر بیان حقایقِ اسلام، ردّ این تهمت بزرگ از بنیانگذارِ دین مبین است، و ما وجود چنین تهمتی را از هر ضربه‌ای بر حقیقت اسلام، مُهلک‌تر و مؤثرتر می‌دانیم.




[1]- آمار و ارقام‌های ارائه شده، مربوط به سال1347 شمسی است. (مُصحح)

[2]- «من از شما هيچ مزدى بر اين [رسالت] نمى‏طلبم».

[3]- نظیر این ترجمۀ استاد را شیخ طبرسی در مجمع البیان به عنوان اولین نظر آورده است. اما نظر دوم را، که شاید با توجه به موقعیت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  در مکّه به حقیقت نزدیک‌تر باشد، اینگونه آورده است:

«إلاّ معناه: إلاّ أن تَوَدّوني في قرابتي منکم وتحفظوني لها، عن ابن عباس وقتادة، وجماعة قالوا: وکلّ قرشيّ کانت بینه وبینَ رسول الله صل الله علیه و آله و سلم  قرابةٌ وهذا لقریشٍ خاصّةً والـمعنی: إن لَم تَوَدُّوني لأجلِ النُّبوَّةِ فوَدّوني لأجلِ القَرابةِ التي بیني وبینکم».

«[آیۀ] ﴿إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰ یعنی مگر آنکه مرا دوست بدارید و محافظت کنید، به خاطرِ خویشاوندی‌ام با شما. این حدیث، از ابن عباس و قتاده نقل شده است. گروه دیگری گفته‌اند: و هر کس که اهل قبیله قریش است، میان او و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم  خویشاوندی است، و این، مخصوصِ قریش است، و این آیه یعنی: اگر مرا به خاطرِ نبوت دوست ندارید، پس به خاطر خویشانودی‌ای که میان من و شماست، مرا دوست بدارید».

چنان که ملاحظه می‌شود، در این تفسیر، پیامبر از افراد قبیله‌اش، که نسبت خویشاوندی با وی داشتند، می‌خواهد که حقِ خویشاوندی را به جای آورند، به سخنانش گوش کنند، و او را آزار و اذیت نکنند.

[4]- شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد: ص 67، چاپ تبریز.

[5]- تفسیر روض الجنان: ج5 ، ص10.

[6]- بر اساس نرخ برابری دلار و ریال در سه ماهه نخست سال 1392، و افزایش جمعیت سادات ایران به میزان دو برابر، سهم هر سید روزانه بیش از هجده هزار تومان خواهد بود.

[7]- روزنامه کیهان، شماره 8237.

[8]- شیخ طوسی، المبسوط: ابن‌ شهرآشوب، متشابهات القرآن ومختلفه: ص175، و علامه حلی، منتهیالمطلب: ج1، ص552.

[9]- این اشیای نه‌گانه عبارتند از: شتر، گاو، و گوسفندِ غیرمعلوفه، طلا و نقرۀ مسکوک و غیرمتحرک، گندم، جو، مویز و خرما، با نصاب و شرایط معلوم.

[10]- سیرة ابن‌هشام: ج4، ص271، تاریخ طبری: ج2، ص400؛ ابن‌اثیر تاریخ کامل: ج2، ص199، چاپ لبنان، تاریخ یعقوبی: ج2، ص48، چاپ بیروت، و ناسخ ‌التواریخ جلد هجرت: ص396، چاپ محمد اسمعیل.

[11]- «ما گروهِ پیامبران، از خود ارث به جای نمی‌گذاریم، آنچه از خویش به جای بگذاریم، صدقه است».

[12]- الفقه علی المذاهب الأربعة: ج1، ص623.

[13]- ص 616.

[14]- طبق گزارش‌های تاریخی که استاد قلمداران آورده ‌است، و اکثرشان از منابع شیعی هستند، خلفا و امرای بنی‌امیه و، به ویژه، بنی‌عباس، مبالغ بسیار گزافی از محل بیت المال (زکات) به تمام ائمه اهل‌بیت، به عنوان سهم و عطایا و هدایا می‌دادند. لذا با توجه به اینکه اهل بیت پیامبر، همگی از بنی‌هاشم بودند، می‌توانستند از خلفا بخواهند که حقِ افراد دیگر بنی هاشم را از بیت المال (زکات) پرداخت نمایند، اما چنین درخواستی از سوی ایشان گزارش نشده است، پس دو احتمال باقی می‌ماند: یا اصلاً محروم کردن بنی هاشم از زکات صحت ندارد، یا اینکه ائمه اهمیتی به محرومیت ایشان از زکات و بیت المال نمی‌دادند [و برخلاف شرع، از زکات و صدقات بهره‌مند می‌شدند] که احتمالِ دوم بسیار بعید است یا اینکه، جدای از آن دو احتمال، خلفا - به ویژه بنی امیه- به افرادی از بنی‌هاشم سهم نمی‌دادند، زیرا آنان را از جمله علویانِ مخالف و مدعی حکومت به شمار می‌آوردند، و الله أعلم. (مُصحح)

[15]- کِندی، الولاة والقضاة: ص 198.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...