فصل هفتم:
آغاز خلافت فاروق رضی الله عنه
فاروق رضی الله عنه در نصف اخیر شب از مراسم دفن ابوبکر صدیق رضی الله عنه فراغت یافت و به منزل خویش برگشت، و ساعتها در اندیشه مسئولیتهای عظیمی که بر دوش او بودند غرق گردید، و فردا در کله سحر که به مسجد آمد، و مردم به صورت امواج به او روی آوردند، و به او بیعت کردند هیجانی داشت که تا حدی آرام گردید، و ظهر همان روز وقتی به مسجد آمد و مشاهده کرد که مردم برای نماز ازدحام کردهاند بر منبر بالا رفت، و در محلی یک پله پائینتر از[1] محل ابوبکر رضی الله عنه نشست و پس از حمد و ثنای خدا و درود بر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و یادی از ابوبکر رضی الله عنه و فضائل او خطاب به مردم چنین گفت: «من جز مردی مثل شما، چیز دیگری نیستم، و اگر رد فرمان جانشین رسول الله صل الله علیه و آله و سلم بر من گران نمیبود، هرگز زمامداری شما به گردن نمیگرفتم» آن گاه رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا! من که سختدل هستم دلم را نرم فرما، و ناتوان هستم توانمندم فرما و دارای بخل هستم اهل سخاوتم فرما» آن گاه لحظهای سکوت کرد و سپس گفت: «بیگمان این، یک نوع گرفتاری است برای من و برای شما، که خدا بعد از وفات دو یار من، مرا در میان شما باقی گذاشته است و قسم به خدا تمام کارهای شما را خود شخصاً انجام میدهم، و با فرمان و دستور به دیگران حواله نمیکنم، و هیچ کسی از دید انصاف و امانتداری من پوشیده نخواهد ماند، و کسانی که نیکوکار باشند حتماً با آنها نیکویی خواهم کرد، و کسانی که کارهای بدی انجام دهند، حتماً آنها را مجازات مینمایم[2]».
فاروق رضی الله عنه پس از آن که در این خطابه نخستین، خود را معرفی نمود، و تعهدات و روابط اساسی خود را با همه مردم بیان کرد، ازمنبر پائین آمد و با مردم نماز خواند و بعد از جای خود برخاست و در وسط مسجد در میان مردم ایستاد، و درباره وصیت مؤکد ابوبکر رضی الله عنه ، مبنی بر اعزام نیروها به جبهه شمال شرقی در عراق به کمک[3] مُثَنّی و قعقاع، با آنها بحث کرد، و آنها را برای رفتن به این جبهه به گرمی تشویق نمود، اما چون سپاه اسلام در این جبهه بعد از فرا خواندن خالد بن ولید و اعزام او به جبهه شمال، در شام، در برابر سپاه نیرومند ایران عقبنشینیهایی کرده بود و استانهای نزدیک به مدائن را نیز از دست داده بودند، حاضرین در مسجد برای رفتن به این جبهه هیچ گونه موافقتی از خود نشان[4] ندادند و بعد از تبادل نگاهها به یکدیگر عموماً سکوت کردند، و فاروق رضی الله عنه به جای خویش برگشت و لحظه بعد با نگرانی از مسجد روانه منزل خویش گردید و در فکر فرو رفت که از چه راهی نیروهایی را گرد آورد و به جبهه عراق اعزام دارد، و قدرت پوشالی و عظمت توهمی دولت شاهنشاهی ایران را برای ساکنین شهر مدینه و بقیه مسلمانان روشن نماید، البته عشایر و ایلات عرب، میتوانند نیروهای کافی را برای اعزام به این جبهه در اختیار فاروق رضی الله عنه بگذارند ولی در زمان ابوبکر رضی الله عنه و در جنگهای رده جمع زیادی از آنها به عنوان اسرای جنگی در اختیار[5] مسلمانان قرار گرفتهاند
فاروق رضی الله عنه اسیران عرب را آزاد میکند
و با این که این قبایل و ایلات عموماً مسلمانند و اطاعت خود را از حکومت اسلام اعلام کردهاند ولی در شرایطی که افرادی از خانواده آنها یا خویشان و دوستان آنها در اسارت مسلمانان میباشند، مشکل به نظر میرسد که نیروهای خود را به این جبهه خطرناک بفرستند با توجه به این مطلب، فاروق رضی الله عنه فردا بعد از ادای نماز صبح با صدای بلند که همه شنیدند اعلام نمود که تمام اسرای جنگهای رده را آزاد کنید و اضافه کرد: «برای ما قابل قبول نیست که اسیر کردن زن و بچهها در میان عرب سرمشقی برای ملتهای دیگر شود». به فرمان فاروق رضی الله عنه تمام اسرا آزاد گردیدند و سیل خروشان زن و بچههای قبایل به آغوش خانوادههای خویش سرازیر شد، و زمینه برای اعزام نیروهای قبایل به جبهه عراق آماده گردید[6].
روز سوم فرا رسید و مسجد از ساکنین شهر و از مردمان قبایل که برای بیعت آمده بودند، موج میزد، و فاروق رضی الله عنه برای ادای نماز به مسجد رفت بعد از نماز و بیعت مردم، فاروق رضی الله عنه خطابهای را بالای منبر ایراد نمود که در بخش اول با نشان قدرت خود توهم ضعفی را که در نتیجه آزاد کردن اسرای قبایل احتمال پیدا کرده بود به کلی رفع نمود و گفت: «ملت عرب مانند شتری است که به وسیله سوراخ کردن بینی به دنبال جلودارش، هر[7] جا او را بکشد، میرود، اما من به پروردگار کعبه آنها را حتماًَ بر راه راست سوق میدهم!» و در بخش دوم با بیان تحولی که در رفتار او به وجود آمده است توهم سختگیری و خشونتی که نسبت به او احتمال داشت به کلی رفع نمود و گفت: «گویا مردم از خشونت و سختگیری من نگران هستند و گفتهاند: عمر در زمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم هم با ما به خشونت رفتار میکرد و در زمان ابوبکر رضی الله عنه با این که ابوبکر رضی الله عنه زمامدار ما بود نه عمر، باز عمر نسبت به ما سختگیری مینمود و حالا که همه کارها در دست او قرار گرفته است اوضاع و احوال ما باید چطور باشد؟ البته هر کسی اینها را گفته است راست گفته است ولی گویا این اشخاص از این واقعیت غافل ماندهاند که من در زمان رسول الله صل الله علیه و آله و سلم هیچ یک از این خشونتها و سختگیریها را بدون فرمان و اجازه رسول الله صل الله علیه و آله و سلم انجام ندادهام، زیرا من بنده و خدمتکار پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بودم و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم طبق فرموده خدا (بِالمُؤْمِنینَ رَؤُف رَحیماً = نسبت به مؤمنین دارای عطوفت و ترحم کامل بود) و من در اختیار او شمشیر کشیدهای بودم و منتظر بودم مرا به غلاف بکشد یا بگذارد نشانه روم، و چنان چه عموماً مشاهده کردید پیامبر صل الله علیه و آله و سلم تا رحلت فرمود، همیشه از من راضی بود، و بر این نعمت خدا را بسیار سپاس میگویم و وسیله سعادت خود میدانم و هم چنین در زمان ابوبکر رضی الله عنه ، هنگامی که او با این همه نرمخویی و آرامی و حلم و شکیبایی زمامدار امور مسلمانان گردید من به عنوان خادم او[8] و همکاری با او
دلیل خشونت فاروق رضی الله عنه در زمان ابوبکر رضی الله عنه
خشونت خود را با نرمخویی او آمیخته بودم و هم چنان در دست او نیز شمشیر کشیدهای بودم که به فرمان او به غلاف میرفتم و نشانه میرفتم و هنگامی که وفات کرد کاملاً از کارهای من راضی بود[9] و بر این نعمت نیز خدا را سپاس میگویم و موجب سعادت خود میدانم» آن گاه برای بیان تحولی که در خشونت و سختگیری او به وجود آمده گفت: «و حالا که من شخصاً زمام امور شما را در دست گرفتهام این سختگیری به کلی تخفیف پیدا کرده است» و در بخش سوم خطابهاش این توهم را رفع نمود که تخفیف این سختگیری و خشونت، ستمگران را از مجازات معاف نماید.
سختگیری فاروق رضی الله عنه در مقابل ستمگران
و چنین گفت: «تخفیف سختگیریهای من مخصوص کسانی است که سالم هستند و راه دین را پیش میگیرند که من در نهایت نرمی و آرامی و عطوفت با آنها رفتار میکنم، اما در مقابل هر کسی را ببینم که به کسی ستم کرده است، یک گونه او را بر خاک میگذارم[10] و پایم را بر گونه دیگرش میگذارم تا او را ناچار میکنم که به حق اذعان کند[11]، و من با این همه شدت و سختگیری نسبت به ستمگران، روی خود را نسبت به انسانهای عفیف و سالم و دور از فساد بر خاک میگذارم» و در آخرین بخش خطابهاش حق مردم را بر او و حق او را بر مردم بیان کرد و گفت:
شرح وظایف فاروق رضی الله عنه و مردم
«شما چند حق بر من دارید که باید آنها را مطالبه کنید، اول این که هر مالیاتی را که از شما میگیرم یا هر (فَیئی: عایدات ویژه جنگی) که خدا به شما میدهد فقط در راه معین اسلامی خرج[12] کنم، دوم این که هر چیزی در اختیار من قرار گرفت جز از راه حق از دست من بیرون نرود، سوم این که حقوق و جیرههای شما را روز به روز افزایش دهم و مرزها را بر نفوذ بیگانگان ببندم[13] و چهارم این که هرگز شما را در خطر جائی نیفکنم و در مرزهای مدت طولانی شما را دور از خانواده نگه ندارم و هر گاه شما را به جبهه فرستادم خودم پدر افراد خانواده شما باشم[14]» و سپس در جهت اشاره به حق او بر مردم گفت: «ای بندگان خدا! پرهیزگار باشید و درباره شرارت نفس به وسیله امر به معروف و نهی از منکر نسبت به من کمک کنید و هم چنین در رابطه با مسئولیتی که به عهده من گذاشته شده است با من صادقانه و مخلصانه عمل نمائید».
فاروق رضی الله عنه بعد از ایراد این خطابه هیجانانگیز، از منبر پائین آمد و با مردم نماز خواند و به منزل خویش برگشت، و مردم درباره پیامها و پیامدهای این خطابه تکان دهنده با هم بحث میکردند: این همه صراحت و قاطعیت و قدرت و عدالتخواهی! و این همه تواضع و فروتنی و مساوات و برابری و خیرخواهی!! چه زمامدار صمیمی و صادق و قدرتمندی است!! حتماً حقوق و جیرهها را روز به روز افزایش میدهد و سپاهیان را در خطر نمیاندازد و پی در پی به آنها مرخصی میدهد و در غیاب سپاهیان، خودش پدر مهربان افراد خانواده خواهد بود.
فاروق رضی الله عنه برای نماز عصر به مسجد میآید و بعد از نماز جماعت مردم را برای اعزام به جبهه عراق و برای تقویت مثنی دعوت میکند، در آغاز امر تمایلی از مردم نمیبیند[15] اما بعد از یک خطابه تکان دهندهای تحت عنوان (ریگزار حجاز جای شما نیست[16] و باید دین خدا به جهانیان ابلاغ شود) و پس از سخنرانی مثنی، که در همان روز از جبهه به مدینه برگشته است، تحت عنوان (سپاه ایران یک شکوه پوشالی[17] دارد و چندین استان ایران همین حالا در تصرف ماست) هیجانی از دواطلبی برای اعزام به جبهه عراق در تمام مسلمانان ایجاد میگردد و نخستین نفر (ابوعبید سقفی[18]) آمادگی خود را اعلام نمود و دومین نفر (سلیط بن قیس) و مردم سریعاً به دنبال آنها آمادگی خود را اعلام کردند و آمار داوطلبان به هزار نفر بالغ گردید. آماده شدن یک سپاه هزار نفری در چهارمین روز زمامداری فاروق رضی الله عنه موجب مسرت و دلگرمی او گردید و مردم انتظار داشتند که یک نفر از مهاجرین یا انصار را به فرماندهی این سپاه بگمارد اما فاروق رضی الله عنه که پستها را انحصاری نمیدانست و برای فرماندهی سپاه از خودگذشتگی و مهارت جنگی را لازم نمیندانست ابوعبید سقفی را که نه مهاجر بود و نه انصاری، فرمانده این[19] سپاه کرد و پس از آن که مثنی را به محل مأموریت خویش، در عراق، ارجاع نمود به ابوعبید گفت منتظر گردآوری سپاهیان دیگری باشد که بعد از یک ماه ابوعبید ابوبکر رضی الله عنه سپاه چهار هزار نفری که عدهای از آنها افراد قبایل و ایلات بودند و اسرای آنها آزاد شده بود به کمک مثنی شتافت و فاروق رضی الله عنه به هنگام بدرقه سپاه ضمن توصیههای لازم به ابوعبید گفت: بدون مشورت اصحاب مهاجر و انصار هیچ کاری را انجام ندهید[20] و سلیط (دومین داوطلب جبهه) را معاون خود قرار دهید[21]، فاروق رضی الله عنه با اعزام این سپاه و تقویت مثنی در جبهه عراق که وصیت مؤکد ابوبکر رضی الله عنه بود تا حدی آرامش پیدا کرد و در همان روزهای اول خلافتش با جبهه شام تماس گرفته بود و با عزل خالد بن ولید از سمت فرماندهی کل نیروها و نصب ابوعبیده به جای او تحولاتی نیز در آن جبهه به وجود آورده بود زیرا طی فرمانی ابوعبیده را از وفات ابوبکر رضی الله عنه و زمامداری خویش آگاه نمود و به او دستور داد که از این به بعد تو که سمت سرهنگی داشتید به مقام سرلشکری ارتقا مییابید و خالد بن ولید که تا حال سمت سرلشکری داشت به سمت سرهنگی تنزل مییابد[22] و زیر فرمان تو انجام وظیفه کند و دستورات زیر را دقیقاًَ مراعات نما، هرگز سپاه اسلام را به خاطر غنائم در خطر نیندازید، آنها را به جایی نبرید که راه برگشت نداشته باشند و در اعزام ستونها سعی کنید افراد زیادی باشند، مواظب باشدی مسلمانان را در خطر نیندازید من و تو با یکدیگر گرفتار شدهایم، دیده از جهان[23] بپوش».
فاروق رضی الله عنه پس از تقویت جبهههای جنگ در خارج از مرزهای شبه جزیره، در عراق و شام، در همان حالی که همواره با این دو جبهه در تماس بود، و فرمانهای نظامی را به آنها میداد و آنها را در جهت پیشرفتهای سریع و کم خطر به تاکتیکهای شگفتانگیز جنگی هدایت میکرد هم چنین نظر خود را به پاکسازی و سالمسازی داخل شبهجزیره نیز معطوف میداشت و در جهت تحقق بخشیدن به پیشبینی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در روزهای بیماری، «لایبْقَینَّ دینانِ في اَرْضَ العَرَبِ[24] = در شبه جزیره عربستان دو دین باقی نمیماند» به شرح زیر عیسویان نجران و یهودیان خیبر را با رعایت عدالت و حقوق انسانی از شبه جزیره اخراج نمود، تا کشور وحی خدا به شکل مغز و قلب پاکیزه جهان اسلام درآید که در فضای آن جز نام الله و محمّد صل الله علیه و آله و سلم و نوای آیات قرآن طنینانداز نگردد.
1ـ عیسویان نجران، در یمن، با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم صلحی را مبنی بر شرایطی منعقد کرده بودند که از جمله آنها این بود که از رباکاری پرهیز کنند[25]، و ابوبکر صدیق رضی الله عنه نیز عقد این صلح را مبنی بر این شرایط با آنها[26] تجدید نمود و در اوائل خلافت فاروق رضی الله عنه که از یک طرف این شرط را رعایت نکرده بودند و از طرف دیگر آمار آنها به چهل هزار نفر رسیده و به علت حسد بردن به یکدیگر از فاروق رضی الله عنه درخواست انتقال نمودند[27]، فاروق رضی الله عنه با رعایت عدالت به درخواست آنها موافقت کرد و به و به (یعلی بن امیه) مأموریت دارد که به میان آنها برود و به دو دستور داد که: «به میان آنها بروید، و آنها را از دین خویش منصرف نکنید و بلکه در بین دین خویش و در بین دین اسلام مختار باشند، سپس کسی که اسلام را قبول کرد بر جای خویش باقی بگذارید، و کسی که بر دین خویش باقی بماند زمینش را مساحت کنید، و در خارج شبه جزیره عربستان هر جا را انتخاب کرد به اندازه زمین خودش در آن مکن به او بدهید و او را به آن مکان بفرستید، و به آنها اعلام کنید که ما به فرمان خدا و پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم که دو دین در جزیرةالعرب نباشد، آنها را از نجران به نقاط مطلوب خودشان تبعید میکنیم و در جهت اعتراف به حقی که بر ما دارند و وفا به مقررات اهل ذمه طبق فرمان خدا، ما بدل زمینهایی که در یمن دارند همین زمینها را به آنها میدهیم». عیسویانی که بر دین خویش باقی ماندند، منطقهای را در حوالی کوفه که در زمان ابوبکر رضی الله عنه در تصرف سپاه اسلام قرار گرفته بود، انتخاب کردند و معادل زمینهای خود را در آن جا دریافت نمودند و به نجرانیه[28] معروف گردید.
2ـ پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در سال هفتم[29] هجری در یک جنگ خونین و یک ماه محاصره، قلعههای خیبر را تسخیر نمود و یهودیان باقی مانده خیبر که برابر قوانین جنگی جزء اسراء بودند، آنها را به اسارت نگرفت و بلکه به شرط این که از توطئه و ماجراجوی دست بردارند[30]، و با سپاه اسلام همکاری کنند تا هر زمانی که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم مایل باشد به کشاورزی در زمینهای خیبر در مقابل سهم معین بپردازند[31]، پس از وفات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ابوبکر رضی الله عنه همین قرارداد را برای آن جا تجدید نمود و فاروق رضی الله عنه نیز در اوایل خلافتش این قرارداد را رعایت کرد[32]، اما ناگاه مشاهده نمود که، برخلاف قرارداد، ماجراجویی را آغاز نمودهاند، و از جمله عبدالله بن عمر که همراه زبیر و مقداد به منظور سرکشی کارهای کشاورزی به منطقه خیبر رفته بودند در حال خواب هر دو دست عبدالله را با طنانب بسته بودند، و فردا با فریادهای تند، همسایهها را خبردار کرده و دستهای او را باز کردهاند[33] فاروق رضی الله عنه در جهت سالمسازی محیط جزیرةالعرب، و تحقیق بخشیدن به فرموده پیامبر صل الله علیه و آله و سلم «دو دین در جزیرةالعرب باقی نمیماند[34]» و به اقتضای عهدشکنی و ماجراجویی یهودیان[35] همه آنها را از خیبر اخراج نمود و به عنوان غنائم جنگی به دست سپاه اسلام رسیده بود و یهودیان خیبر به عنوان اجاره قطعاتی از آن زمینها را در دست داشتند، فاروق رضی الله عنه به هنگام اخراج آنها زمینی را از متصرفات سپاه اسلام در خارج جزیرةالعرب به آنها نداد.
فاروق رضی الله عنه پس از آن که یک دین واحد (دین اسلام) را بر تمام نقاط جزیرةالعرب حاکم نمود و سالمسازی و امنیت داخلی را از هر حیث تأمین نمود، تمام حواس خود را متوجه فرمانهای نظامی، و توصیه تاکتیکهای شگفتانگیز جنگی و دریافت، خبرها و گزارشها از صحنههای جنگی، مردم در حال گفتگو به ابوبکر رضی الله عنه میگفتند: «ای جانشین پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ، خَلیفَهُ رَسُولِ اللهِ» و تا چندی به فاروق رضی الله عنه میگفتند: «جانشین جانشین پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ، خَلیفَهُ خَلیفَهُ رَسُولِ اللهِ» و این لقب بر زبان گران میآمد ناگاه روزی دو نفر عَدّی پسر حاتم و لَبید پسر رَبیعه، که به منظور گزارش اخبار جبهه عراق به مدینه برگشته بودن در مسجد با عمرو بن عاص برخورد نمودند و به او گفتند: «برو از امیرالمؤمنین رضی الله عنه برای ما اجازه بگیر» عمروعاص از شنیدن این کلمه شگفتزده شد و گفت به خدا شما اسم او را یافتید آن گاه با حالتی از هیجان به نزد فاروق رضی الله عنه شتافت و گفت «سَلامُ عَلَیک ای امیرالمؤمنین[36]» فاروق رضی الله عنه با تعجب از او پرسید: «از چه راهی به این اسم دست یافتی؟» عمرو بن عاص گفت: عدی و لبید از جبهه برگشتهاند و به من گفتند: برو برای ما از امیرالمؤمنین رضی الله عنه اجازه بگیر، و به خدا قسم آنها نام تو را یافتهاند، و ما مؤمنین هستیم و تو هم امیر ما هستی پس تو امیرالمؤمنین میباشی[37].
امیرالمؤمنین فاروق رضی الله عنه پس از پاکسازی شبه جزیره عربستان، و اعزام نیروهای امدادی به سوی (مثنی) در جبهه شرق، و صدور فرمانهای نظامی به جبهه غرب، شب و روز در جهت گسترش جنگهای رهاییبخش و آزاد کردن کشورها از یوغ استعمار و استبداد، و استقرار حاکمیت قرآن در سطح قارههای بزرگ جهان در حال تلاش و کوشش میباشد، و میرود که در آیندههای نه چندان دور، بر اثر نابود کردن بزرگترین قدرتهای نظامی ایران و روم و آزاد کردن دو قاره عظیم جهان آسیا و افریقا، و تشکیل سازمانهای اداری و گسترش عدالت اجتماعی و بالا بردن سطح اقتصاد و دارایی و توسعه دایره فرهنگ و معارف و ترویج ارزشها و اخلاق اسلامی
بُعدهای نبوغ امیرالمؤمنین فاروق رضی الله عنه
بعدهای نبوغ خود را اعم از بعد نبوغ نظامی، و نبوغ اداری، و نبوغ داوری، و نبوغ اقتصادی و نبوغ فرهنگی و نبوغ اخلاقی در جهت خدمت به اسلام و پیاده کردن فرامین قرآن به کار بیندازد، همان نبوغهایی که رسول الله صل الله علیه و آله و سلم در عالم رؤیا آنها را مشاهده کرده، و از آنها خبر داده است هم چنان که بخاری محدث روایت کرده است: «قالَ رَسُولَ الله صل الله علیه و آله و سلم اَریتُ في المَنامِ اَنّی اَنْزِعُ بِدَلْوٍ بَكْرَهٍ عَلی قلیبٍ، فَحاءَ ابوبكر فَنَزَعَ ذَنُوباً اَوْ ذَنُوبَینَ نَزْعاً ضَعیفاً وَاللهُ یغْفِرُ لَهُ، ثُمَّ جاءَ عُمَرُ بْنُ الْخَطّابِ فَاسْتَحالَتْ غَرْباً، فَلَمْ اَرَعَبْقَرِیاً یفْری فَرْیهُ، حَتّی رُوی الناسُ وَ ضَرَبُوا بعَطن»[38]. یعنی: «پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرموده است: در خواب به من نشان داده شد که من بر بالای چاهی، به وسیله دلوی که شتر را با آن آب میدهند، آب بیرون میکشم، که ناگاه ابوبکر آمد، و با حالتی از ناتوانی یک دلو و یا دلو آب بالا کشید و خدا او را بیامرزد، سپس عمر بن خطاب آمد و دلو در دست او بسیار بزرگ گردید و من هیچ نابغهای را ندیده بودم که کابرد فعالیت او را داشته باشد، تا آن جا که تمام مردم را سیراب کرد و در پیرامون آب خوابگاهی نیز برای شترهای خویش ساختند».
خواننده عزیز! در صفحات آینده بُعدهای نبوغ امیرالمؤمنین فاروق رضی الله عنه را مشاهده مینمایید.
[1]ـ اخبار عمر، ص62 و ریاض النضره، ج2، ص67 و فاروق، هیکل، ج1، ص97.
[2]ـ حیاه عمر، ص74 و فاروق، هیکل، ج1، ص97.
[3]ـ فاروق، هیکل، ج1، ص94 و ص101، البدایه و النهایه، ج7، ص26.
[4]ـ فاروق، هیکل، ج1، ص94 و ص101، البدایه و النهایه، ج7، ص26.
[5]ـ حیاه عمر، شبلی، ص76.
[6]ـ فاروق، هیکل، ج1، ص101 و حیاه عمر، شبلی، ص76.
[7]ـ تاریخ ابن اثیر، ج2، ص176 و حیاه عمر، شبلی، ص76 و تاریخ طبری، ج4، ص1575.
[8]ـ اخبار عمر، ص63 و 64 و حیاه عمر، ص77 و 78 و فاروق، هیکل، ج1، ص100 و 101.
[9]ـ همان
[10]ـ اخبار عمر، ص63 و 64 و حیاه عمر، ص77 و 78 و فاروق، هیکل، ج1، ص100 و 101.
[11]ـ حیاه عمر، شبلی، ص78 و اخبار عمر، طنطاوی، ص64 و فاروق، هیکل، ج1، ص101.
[12]ـ همان
[13]ـ همان
[14]ـ همان
[15]ـ تاریخ ابن اثیر، ج2، ص187 و تاریخ طبری، ج4، ص1587.
[16]ـ تاریخ طبری، ج4، ص1588 و فاروق، هیکل، ج1، ص101.
[17]ـ تاریخ طبری، ج4، ص1588 و ابن اثیر، ج2، ص187 و فاروق، هیکل، ج1، ص102.
[18]ـ تاریخ طبری، ج4، ص1588 و ابن اثیر، ج2، ص187. طبق این روایت طبری و ابن اثیر (سعد بن عبید) پس از ابوعبیده و پیش از سلیط داوطلب اعزام به جبهه گردید. البدایه و النهایه، ج7، ص26.
[19]ـ همان
[20]ـ ابن اثیر، ج2، ص188 و طبری، ج4، ص1588.
[21]ـ همان
[22]ـ حیاه عمر، ص91، و فاروق، ج1، ص104 و تاریخ طبری، ج4، ص1578. روایت دیگری طبری و روایت ابن اثیر این است که خادل از تمام مقامات سپاه معزول و حتی توبیخ و تعزیر و مجازات هم شده است اما توجه به این مطلب که خالد در تمام فتوحات شام و فلسطین همراه ابوعبیده بوده است معلوم میدارد که این روایت عزل کلی و تعزیر و مجازات اگر هم صحیح باشد، در مراحل دیگری بوده است و در اول خلافت فاروق نبوده است.
[23]ـ همان
[24]ـ فتوح البلدان، ص77 و اخبار عمر، ص178.
[25]ـ تاریخ طبری، ج4، ص1589 و 1590 و حیاه عمر، شبلی، ص92 و فاروق، هیکل، ج1، ص108.
[26]ـ همان
[27]ـ همان
[28]ـ فتوح البلدان، ص77 و اخبار عمر، ص179.
[29]ـ اخبار عمر، ص176 و فتوح البلدان، ص36 و 37.
[30]ـ همان
[31]ـ همان
[32]ـ ابن هشام، ج2، ص249 و اخبار عمر، ص177 و فتوح البلدان، ص41.
[33]ـ ابن هشام، ج2، ص249 و اخبار عمر، ص177 و فتوح البلدان، ص41.
[34]ـ تاریخ طبری، ج4، ص159 و ابن هشام، ج2، ص249 و اخبار عمر، ص177.
[35]ـ ابن هشام، ج2، ص149 و اخبار عمر، ص177 و فتوح البلدان، ص48.
[36]ـ مقدمه ابن خلدون فصل سی و دوم، ج1، ص435 و تاریخ طبری، ج5، ص2035، با اجمال و ابن سعد،ج3، ص201 و اخبار عمر، ص62 و تاریخ ابن اثیر، ج3، ص97 و حیاه عمر، ص64 و فاروق، هیکل، ج، ص112 و البدایه و النهایه، ج7، ص133 و البدایه و النهایه، در ج7، ص137 از واقدی نقل میکند که «ابوعمر از عایشه رضی الله عنها پرسید چه کسی فاروق را امیرالمؤمنین خواند». عایشه رضی الله عنها در جواب گفت: «اول بار پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فاروق را امیرالمؤمنین خواند» اما مورخین بر این روایت تکیه نکردهاند و حقیقت این است که کارنامه عمر بن خطاب رضی الله عنه که این لقب را این همه با اهمیت کرد و شخصیتها لقبها را با اهمیت میکنند نه برعکس.
[37]ـ همان
[38]ـ صحیح بخاری، شرح قسطلانی، ج6، ص100، و ابن الجوزی، ص20 و اخبار عمر، ص426.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر