عبادتها و شدت تمسک فاروق رضی الله عنه به سنت رسولالله صل الله علیه و آله و سلم
یکی از خصیصههای بارز فاروق رضی الله عنه این بود که به سنت و به گفتار و رفتار و کردار و تأییدات او سخت پایبند بود، و چه در زمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و چه در عصر ابوبکر رضی الله عنه و چه در عصر خود همه تلاش و کوشش او منحصر در این بود که خودش و دیگران گفتار و کردار و رفتار پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را سرمشق خود قرار دهند و به هیچ وجه از سنت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم تجاوز نکنند و هرگاه میدید کسی از سنت و روش پیامبر صل الله علیه و آله و سلم تجاوز کرده به شدت بر او فریاد میکشید و گاهی او را توبیخ و مجازات میکرد و اینک برای مثال چند نمونهای یادآور میشویم:
1ـ فاروق رضی الله عنه هشام بن حکیم[1] را دید که آیههایی از سوره فرقان را به شیوهای تلاوت میکند که با آن شیوهای که او از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم شنیده است تفاوت دارد و با یک حالتی از قهر و عصبانیت بازوی او را گرفت و به خدمت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آورد[2] و تنها هنگامی از او دست برداشت که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: شیوه تلاوت هر دوی شما صحیح است زیرا قرآن با هفت شیوه تلاوت نازل گردیده[3] است.
2ـ جابر بن عبدالله میگوید[4]: قبایی از پارچه دیبا و قیمتی را به عنوان هدیه برای پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آوردند، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بعد از پوشیدن فوراً آن را بیرون آورد و فرمود: جبرئیل مرا از پوشیدن این قبا منع کرده[5] و برای فاروق رضی الله عنه فرستاد. فاروق رضی الله عنه پس از اطلاع از جریان با حالتی از گریه و تأثر در حالی که قبا را در دست داشت به خدمت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آمد و عرض کرد: قبایی را که تو پوشیدن آن را پسند نکردهای چرا برای من فرستادهای و چه طور من آن را بپوشم[6]؟ پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: این قبا را برای تو فرستادم که آن را بفروشی نه این که آن را بپوشی، فاروق رضی الله عنه آرام شد و قبا را به هزار درهم (معادل صد مثقال طلا)[7] فروخت.
3ـ فاروق رضی الله عنه در زمان جاهلیت و در اوایل اسلام عادت کرده بود که به پدرش قسم یاد میکرد و میگفت[8]: (بِاَبی) روزی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم این قسم را از او شنید و او را از این نوع قسم منع کرد[9] و از این تاریخ به بعد هرگز فاروق رضی الله عنه نگفت: (بابی) و حتی اگر قصهای از گذشته خود را هم بازگو میکرد وقتی به این نقطه میرسید در بازگو کردن قصه فوراً این کلمه را تغییر میداد[10] و از فرمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم اطاعت میکرد.
4ـ فاروق رضی الله عنه سعی میکرد در حال طواف[11] و برای تلبیه، بدون تفاوت همان عبارات و کلماتی را تکرار نماید که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آنها را بر زبان میآورد و در ترتیب و کمیت آنها تغییری را به وجود نمیآورد[12]، و هم چنین فاروق رضی الله عنه در حال بوسیدن[13] حجرالاسود خطاب به او گفت: «ای سنگ بیجان! من یقین دارم که تو نمیتوانی زیانی یا سودی به کسی برسانی[14] و اگر پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم را نمیدیدم که تو را میبوسید، هرگز تو را نمیبوسیدم[15]».
5ـ اسلم میگوید: فاروق رضی الله عنه در رابطه با کیفیت طواف روزی گفت: «این حرکت مخصوص (هَرْوَله) و هم چنین لخت کردن شانهها برای[16] چیست؟ در حالی که خدا قدرت و تسلط کامل را به دین اسلام بخشیده و کفر و اهل کفر را به کلی طرد نموده است اما با این حال ما هرگز این عمل را ترک نخواهیم کرد چون در زمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ما چنین میکردیم[17] و روش پیامبر صل الله علیه و آله و سلم باید پایدار بماند.
6ـ در عصر فاروق رضی الله عنه عمران بن حُصین از شهر بصره در احرام[18] رفت و به نزد فاروق رضی الله عنه آمد فاروق رضی الله عنه بر او فریاد کشید و او را توبیخ کرد و به او گفت: «میدانی بعدها مردم چه میگویند؟ مردی از اصحاب محمد صل الله علیه و آله و سلم از شهری از شهرها به حالت احرام رفت[19]!
7ـ فاروق رضی الله عنه به ابن السعدی[20] گفت: دارایی خود را بیان کنید. ابن السعدی گفت: دارایی من دو اسب و دو برده و دو قاطر که سوار بر آنها به جهاد میروم و قطعه زمینی که زندگی خود را از آن تأمین میکنم. فاروق رضی الله عنه هزار[21] دینار به او داد و به او گفت: این مبلغ را هزینه زندگی کن، ابن السعدی گفت: من نیازی به این پول ندارم و امیرالمؤمنین رضی الله عنه شاید کسانی را پیدا کند که از من بیشتر به این پول نیاز داشته باشند. فاروق رضی الله عنه گفت: خیر، بگیرید زیرا برای من اتفاق افتاد که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به من پولی داد[22] و من همین جواب تو را به او عرض کردم و فرمود: ای عمر بگیرید و هرگاه یکی روزی به تو رسید و تو منتظر آن نبودی و او را درخواست نکرده بودی آن را بگیر و اگر هم خودت به آن نیاز نداشتی به دست خود به دیگران[23] ببخشید.
8ـ در عصر فاروق رضی الله عنه ، برخی به زیر درخت رضوان (که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در زیر آن بیعت رضوان را انجام داده بود و نام آن نیز در قرآن آمده بود) جمع شده و نماز میخواندند[24] و با خدا راز و نیاز میکردند، فاروق رضی الله عنه به دلیل این که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم چنین کاری نکرده و در عصر او کسی این کار را نکرده است آنها را تهدید کرد[25] و برای این که مردم را به کلی از این عمل بازدارد شبانگاه جمعی را فرستاد که آن درخت را از ریشه کندند[26] و مشابه گودال جای درخت، دهها گودال دیگر را در پهنه این دشت کندند تا مردم جای اصلی این درخت را هم نشناسند.
فاروق رضی الله عنه در جهت پیروی از سنت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم تنها به عملکرد خویش اکتفا نکرد بلکه طی بخشنامههایی که در جهان اسلام انتشار داد پیروی از سنت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را یک امر الزامی اعلام نمود و در یکی از این بخشنامهها چنین گفته بود: «آگاه باشید[27]، کسانی که در حفظ احادیث پیامبر صل الله علیه و آله و سلم اهمال و تنبلی کنند و توجه به سنت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نمیکنند و به صوابدید خویش فتواهایی میدهند، دشمنان سنت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به شمار میآیند و خود را گمراه و دیگران را نیز گمراه میکنند، آگاه باشید ما همیشه به جای ابتدا اقتدا و به جای ابتداع اتباع[28] خوهیم کرد و در مقابل سنت رسولالله صل الله علیه و آله و سلم رأی و نظر شخصی را کنار میگذاریم[29]»
معنی اوّلیات فاروق رضی الله عنه
و با توجه به این همه تأکید فاروق رضی الله عنه بر سنت و روش پیامبر صل الله علیه و آله و سلم شاید برای برخی تعجبآور باشد که فاروق رضی الله عنه در عصر خود کارهایی انجام داد که از اوّلیات او به شمار میآیند و هیچ کدام در زمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و در زمان ابوبکر صدیق رضی الله عنه سابقهای نداشتهاند مثلاً فاروق رضی الله عنه تازیانه را[30] در دست گرفت و مردم را با آن ادب میکرد و لقب امیرالمؤمنین[31] را یافت و در شب نگهبانانی[32] برای شهر مقرر کرد.
و در مسائل مالی و اقتصادی فاروق رضی الله عنه نخستین کسی بود، که اصلاحات ارضی را در جهان اسلام[33] پیاده کرد، و سواد العراق[34] و ارض الجبل را متراژ و بر حسب متراژ مالیات آنها را تعیین کرد[35] و زکات گلههای اسب[36] را معمول و عشر[37] مالالتجارههای کشورهای خارجی را به عنوان گمرک و تعرفه مرسوم و بیتالمال را تنظیم و ضرابخانهها[38] را تأسیس نمود.
و در مسائل مدیریت، فاروق رضی الله عنه نخستین کسی بود، که نوشتن تاریخ وقایع را و کارها را از مبدأ هجرت معمول[39] نمود و آمارگیری و سرشماری را مرسوم و به تأسیس دبیرخانهها و تشکیلات منظم اداری شامل استانداریها و فرمانداریها و دادگاهها و ادارات دارایی و پستخانهها و شهرداریها و سیلو[40] (بیتالدقیق) و غیره اقدام نمود و برای کارمندان مقرری تعیین نمود و از راه جیرههای نقدی و غیرنقدی (عطاء) زندگی تمام افراد کمبضاعت و زندگی تمام اتباع مسلمانان جهان اسلام را بیمه[41] نمود.
و در رابطه با عمران و آبادانی فاروق رضی الله عنه نخستین کسی بود که صحن محیط کعبه را (مسجدالحرام) توسعه داد[42] و خانههای اطراف را بر آن اضافه کرد و با کشیدن دیواری صحن مسجد را از خانههای مجاور جدا نمود و مقام[43] ابراهیم علیه السلام که به کعبه چسبیده بود به محل فعلی منتقل نمود و مسجد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم [44] را توسعه داد و خانههای اطراف را (از جمله خانه عباس را) بر آن اضافه نمود[45] و در بین مکه و مدینه منازل و آب و آسایشگاههایی را[46] ایجاد نمود و در خارج شبه جزیره نیز شهرهای بصره و کوفه و فسطاط و موصل و جیزه را تأسیس نمود[47] و رودخانههای عظیمی را به جریان انداخت[48] و با حفر کانالی، نیل مصر را به دریای احمر[49] وصل نمود.
و در مسائل آموزش و پرورش فاروق رضی الله عنه نخستین کسی بود که تعلم قرآن و هم چنین سواد خواندن ونوشتن را در تمام شهرها و روستاهای جهان اسلام الزامی و اجباری اعلام کرد[50] و مکتبها را در هر جا تأسیس و برای معلمان حقوق کافی مقرر نمود و از جمله شاگردان ابو الدرداء، یکهزار و ششصد نفر بودند که به طور حلقه در چندین جلسه آنها را درس میداد[51] و برای روایت احادیث نظم و ترتیبی را مقرر نمود و علاوه بر مرکز (مدینه) در اغلب شهرها انجمن روایت احادیث را تأسیس نمود[52] و دستور داد زبان عربی (نحو و صرف)[53] نوشته شود و برای کسانی که سورههای مفصل قرآن را حفظ میکردند حقوق بیشتری تعیین کرد و جایزه دادن، به کسانی که اشعار مفید و اخلاقی را میسرودند یا در مسابقه اسبدوانی برنده میشدند معمول[54] نمود.
و در قسمت تشریح و تبیین احکام دین فاروق رضی الله عنه نخستین کسی بود که هشتاد تازیانه را حد میخواران قرار داد[55] و در دو مسئله ارث معروف به (عُمَرِیتَین) سهم مادر را یک سوم باقیمانده مقرر کرد[56] و در تراویح ماه رمضان جماعت را[57] و در نصف آخر آن خواندن قنوت[58] را و در آخر نمازها سلام با صدای بلند را معمول[59] نمود و هم چنین کسانی را که میخواستند نکاح موقت (متعه) را به عمل بیاورند شدیداً تهدید نمود و حج تمتع را ممنوع کرد وطلاق ثلاثه را در یک لفظ موجب وقوع هر سه طلاق اعلام نمود.
و برای این که روشن شود که سنتگرایی فاروق رضی الله عنه با تحولات عظیمی که به نام (اوّلیات) در عصر خود به وجود آورده هیچ گونه تضاد و مباینتی ندارد ناچاریم مطلبی را که سابقاً و در مبحث حکومت عصر فاروق رضی الله عنه به تفصیل بیان کردهایم در این جا مجملاً یادآور شویم: مسائل کلاً سه دسته هستند، دسته اول مسائلی هستند که جز خدا کسی قادر به درک آنها نیست مانند وجوب نماز و روزه و زکات و حج و تحریم ربا و مشروب و غیره و تشریع این نوع مسائل فقط کار خدا و فقط از خدا اطاعت میشود (اطیعوا الله) و دسته دوم مسائلی هستند که بعد از خدا جز پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم کسی قادر به درک آنها نیست مانند کیفیت خواندن نماز و تعداد رکعتها و اوقات نمازها و تعیین اموالی که زکات دارند و مراسم حج و مراسم عیدین که در مورد آنها فقط از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم اطاعت میشود و تنها کار پیامبر صل الله علیه و آله و سلم است که با گفتار و رفتار و کردار و تأییدات خود (که مجموع آنها را سنت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم میخوانند) این مسائل را بیان کند: (اطیعوا الرسول) و در این موارد فقط از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم اطاعت میشود، دسته سوم مسائلی هستند که برای افراد متخصص و آگاه چه از راه استنباط از قرآن و حدیث و چه از راه تجارب و یادآوری آزمایش ملتها و استفاده از کند و کاو عقلی و مشورت با متخصصین قابل درک و فهم هستند مانند مسئله تغییر محل ستاد فرماندهی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در غزوه[60] بدر و تغییر تاکتیک دفاع در غزوه احد[61] به وسیله مشورت با متخصصین مسائل نظامی مانند تعیین حکم تلقیح خرماهای[62] ماده به وسیله متخصصین امور باغداری در زمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و تعیین حکم مسائل دسته سوم از وظایف متخصص است خواه از راه استنباط از قرآن و حدیث و خواه از راه اطلاعات فنی و مشورتها و در این نوع مسائل اطاعت از آنها که اولوالامر هستند واجب است (وَ اوُلُی الأَمْرِ مِنْكُم)
تحقیق درباره اوّلیات عمر رضی الله عنه
با توجه به این تحقیق انکارناپذیر نگاهی به اولیات فاروق رضی الله عنه میاندازیم و میبینیم که هیچ کدام از آنها در تضاد با قرآن و سنت و جزو مسائل دسته اول و دوم نیستند و عموماً از مسائل دسته سوم هستند و فاروق رضی الله عنه با این که طبق اسناد و مدارکی که در ذیل این صفحه ارائه میگردد[63]، از یکایک اصحاب معاصر خود به قرآن و حدیث پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آشناتر بود و در استنباط احکام از قرآن و حدیث واجد عالیترین رتبه اجتهاد بود حکم هیچ کدام از مسائلی را که به اولیات اشتهار یافتهاند مخصوصاً تشریح و تبیین احکام دین، بدون مشورت با اصحاب مهاجر و انصار صادر نکرده است مثلاً از عمدهترین مطالب اولیات عمر رضی الله عنه در قسمت اقتصاد اصلاحات[64] ارضی[65] عشر و زکات[66] گلههای اسب بود که بعد از مشورت با اصحاب آنها را اجرا کرد و هم چنین برای مرسوم کردن تاریخ و تعیین حد میخوارگی از اصحاب، نظر خواست و با آنها مشورت کرد و با موافقت آنها حکم این مسائل را صادر کرد و گاهی در غیاب او بزرگان اصحاب حکمی را صادر میکردند و فاروق رضی الله عنه با این که با صدور آن حکم موافق نبود آن را تأیید میکرد: «روزی به شخصی گفت: قضیههای تو چه شد؟ جواب داد: علی رضی الله عنه و زید آن را به این صورت فیصله دادند فاروق رضی الله عنه گفت: اگر من فیصله میدادم طور دیگر میبود، آن شخص گفت: مگر اختیار صدور احکام در دست تو نیست؟ فاروق رضی الله عنه گفت: بلی اگر مخالف قرآن و حدیث عمل میکردند من حکم آنها را نقض میکردم[67] اما چون در این مسئله دلیلی از قرآن و حدیث در[68] دست نیست و فقط استنباط و رأی و نظر است، و استنباط و رأی در بین همه آگاهان از قرآن و حدیث مشترک[69] است به هیچ وجه نمیتوانم رأی علی رضی الله عنه و زید را در این مسئله نقض کنم[70] و فاروق رضی الله عنه برحسب اجتهاد و استنباط خود فتوی میداد و کسی میگفت: «خدا و امیرالمؤمنین رضی الله عنه چنین حکم کردهاند» به شدت او را توبیخ و بر او فریاد میکشید که هرگز نگویید خدا و امیرالمؤمنین، بلکه امیرالمؤمنین رضی الله عنه زیرا اگر حق باشد از خداست و اگر اشتباه باشد از من[71] است.
بنابراین اولیات فاروق رضی الله عنه به طور کلی مطالبی بودهاند که به وسیله فاروق رضی الله عنه و بزرگواران اصحاب از قرآن و حدیث استنباط شده یا افراد متخصص و آگاه از راه تجارب و یادآوری آزمایش و تجربه ملتها آنها را پیشنهاد کرده و بعد از گذشتن از شورای استنباط و تطبیق (که شرح آنها در مبحث حکومت اسلام در عصر فاروق رضی الله عنه گذشت) فاروق رضی الله عنه حکم آنها را به مردم اعلام کرده و به اولیات عمر رضی الله عنه معروف شدهاند و چون موافقین و مخالفین فاروق رضی الله عنه جز در موارد زیر نسبت به اولیات و نسبت به عملکرد او هیچ اعتراضی ندارند ما به جای بیان اسناد و مدارک یکایک اولیات فاروق رضی الله عنه تنها اسناد و مدارک موارد زیر را بیان میکنیم و برای همه روشن خواهیم کرد که فاروق رضی الله عنه در طول دوران خلافت خود برخلاف قرآن و سنت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم قدمی برنداشته است:
در زمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم کسانی که اسبی یا اسبانی داشتند و در غزوهها یا در مسافرتهای دیگر از سواری آنها استفاده میکردند، طبق فرموده پیامبر صل الله علیه و آله و سلم : «لَیسَ عَلی المُسْلِمِ[72] في فَرَسِهِ صَدَقَةٌ = بر مسلمانان در اسبش زکاة نیست» عموماً از زکاة اسبهای سواری معاف بودند، و در عصر خلافت فاروق رضی الله عنه ثروتمندان شام[73] در اثنای مراسم حج فاروق رضی الله عنه را ملاقات کرده و پیشنهاد نمودند که از گله اسبان آنها زکاة دریافت[74] نماید، و فاروق رضی الله عنه در جواب گفت: «هذا شَیئی لَمْ یفْعَلْهُ اللَّذانِ[75] مِنْ قَبْلی وَ لكِنْ انْتَظِرُوا حَتّی اَسْئَلُ المَسْلِمینَ = این کاری است که آن دو کس قبل از من (پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و ابوبکر رضی الله عنه ) نکردهاند، ولی باز منتظر باشید که من در این زمینه از مسلمانان سؤال میکنم» و بار دیگر مردم شام گرفتن زکات اسبان را به[76] ابوعبیده پیشنهاد کردند و ابوعبیده مطلب را به فاروق رضی الله عنه گزارش کرد و فاروق رضی الله عنه موافقت نکرد[77] و مرتبه سوم مردم شام باز با ابوعبیده گفتگو کردند و همان مطلب را پشنهاد نمودند و ابوعبیده آن را به فاروق رضی الله عنه گزارش کرد و فاروق رضی الله عنه در جواب او نوشت: «اِنْ اَحَبّوا فَخُذْها مِنْهُمْ وارْدُدْها الَیهمْ = مادامی که این همه علاقه دارند زکات اسبان را از آنها بگیرید و در بین فقرای آنها توزیع کنید» و بعدها زکات اسبان در فقه اسلامی به این صورت درآمد: که اگر عنوان مالالتجاره را داشتند[78] به اتفاق تمام فقها زکات در آنها واجب و اگر به خاطر تولید نسل نگهداری میشوند در مذهب ابوحنیفه مانند شتر و گاو زکات در آنها[79] واجب و جمهور این قسم را از زکات[80] معاف شمردهاند.
بنابراین فاروق رضی الله عنه از سنت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم که اسبهای سواری اشخاص را از زکات معاف کرده تجاوز نکرد و در مورد گله اسبانی که به قصد تجارت یا تولید نسل نگهداری میشوند، نخست از اظهارنظر خودداری کرد و پس از مشورت با شورای مؤمنین و موافقت اصحاب مهاجر و انصار با قید احتیاط لازم حکم زکات گله اسبان را صادر کرده است.
ب: آیا فاروق رضی الله عنه حکم وقوع طلاقهای ثلاثه را صادر کرد؟
اعراب عصر جاهلیت در رابطه با طلاق، زنان را در یک حالتی از سرگردانی و بلاتکلیفی قرار میدادند[81]. مردی زنش را طلاق میداد و قبل از انقضای عده او را به خود رجوع میداد، و باز او را طلاق میداد و قبل از انقضای وعده مجدداً او را به خود رجوع میداد و این طلاق و رجوع را گاهی تا صد بار و بیشتر هم[82] ادامه میدادند و بدین وسیله در عین این که آنها را در منزل خویش جا نمیدادند، از ازدواج آنها با دیگران نیز ممانعت میکردند[83] و زنی برای شکوی از این ستم بزرگ اجتماعی به خدمت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آمد، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم چیزی نگفت و ساکت ماند اما در این اثنا این آیه بر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نازل گردید[84] ﴿ٱلطَّلَٰقُ مَرَّتَانِۖ فَإِمۡسَاكُۢ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ تَسۡرِيحُۢ بِإِحۡسَٰنٖۗ وَلَا يَحِلُّ لَكُمۡ أَن تَأۡخُذُواْ مِمَّآ ءَاتَيۡتُمُوهُنَّ شَيًۡٔا إِلَّآ أَن يَخَافَآ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ ٱللَّهِۖ فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ ٱللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِمَا فِيمَا ٱفۡتَدَتۡ بِهِۦۗ تِلۡكَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَعۡتَدُوهَاۚ وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ ٱللَّهِ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٢٢٩ فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدُ حَتَّىٰ تَنكِحَ زَوۡجًا غَيۡرَهُۥۗ﴾ [البقرة: 229-230] فقط دو تا هستند و فقط تا دو مرتبه مردی میتواند پس از طلاق زنش را به خودش رجوع دهد و پس از دو مرتبه رجوع تنها دو راه دارد یا با وضع مقبول و عرفپسند زنش را در نزد خویش نگهدارد یا به شکل مطلوب و قرین نیکوکاری او را برای ازدواج با دیگری آزاد کند ... بنابراین هرگاه مردی بعد از دو مرتبه طلاق و رجوع آن زن را طلاق داد، دیگر آن زن برای او حلال نخواهد بود مگر این که با مرد دیگری ازدواج کند و آن شوهر دومی او را طلاق دهد و شوهر اولی مجدداً با او ازدواج کند».
بنابراین آیه صریحاً رجوع زوجه را بیش از دو مرتبه ـ تا صد مرتبه و بیشتر را ـ ممنوع کرده[85] و به اتفاق تمام مفسرین و محدثین و فقها این آیه در مورد این مطلب که اجرای طلاق ثلاثه کار بدی است یا بد نیست[86] و با اجرای طلاق ثلاثه یا تکرار آن در یک لحظه و در یک مجلس هر سه طلاق واقع میشوند یا فقط یک[87] طلاق واقع میشود، ساکت و چیزی نفرموده است، و هم چنین در هیچ یک از آیههای دیگر قرآن از حکم اجرای طلاق ثلاثه بحث[88] نشده است و جز در احادیث و روایات در این باره سند و مدرک دیگری وجود ندارد، و به همین جهت از قرنهای اولیه اسلام تا حال حکم اجرای طلاق ثلاثه در یک زمان، همواره جای بحث و مشاجره بوده است و در طول تاریخ اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان و مجتهدین مذاهب اربعه و پیروان آنها با توجه به دلایل زیر اجرای طلاق ثلاثه را موجب وقوع سه طلاق دانستهاند:
امام احمد و مسلم و بخاری متفقاً[89] روایت کردهاند که (عُوَیمِر عَجلانی) بعد از مُلاعنه در حضور پیامبر صل الله علیه و آله و سلم طلاق ثلاثه را اجرا و زنش را سه طلاقه کرد و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم او را منع نکرد، و برای جدایی قطعی و دائمی بعد از ملاعنهها روش اجرای طلاق ثلاثه معمول گردید[90]، و در غیر حالت ملاعنه در زمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم چندین مرتبه اجرای طلاق ثلاثه اتفاق افتاد و علاوه بر این که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم کسی را از اجرای این عبارت منع نمیفرمود، حکم به وقوع طلاقهای ثلاثه هم میکرد از جمله:
1ـ بخاری محدث از عایشه رضی الله عنها روایت کرده است: «مردی زنش را سه طلاقه کرد و آن زن شوهر دیگری کرد و از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم سؤال شد این زن برای شوهر اول حلال میشود؟ فرمود:نه تا با او آمیزش نداشته باشد[91].
2ـ ابن حفص زنش را سه طلاقه کرد و از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم سؤال شد آیا این زن حق نفقه را دارد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود نه و بر او عده واجب[92] است.
3ـ مسلم محدث با طرق متعدد که به حد تواتر رسیده از فاطمه دختر قیس روایت کرده که شوهرش او را سه طلاقه کرده و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آن را تنفیذ نموده و فرموده حق نفقه نداری[93].
4ـ عُباده بن صامت روایت کرده که پدربزرگم زنش را هزار طلاقه کرده بود، و پدرم این مطلب را با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به میان آورد و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرموده بود: پدرت چرا از خدا نمیترسد او سه طلاق دارد و نهصد و نود و هفت باقی تجاوز از حق و ستم شمرده میشود و در روایت دیگر به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم عرض گردید آیا این مرد هیچ گونه راهی برای رهایی از وقوع طلاقهایش دارد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: این مرد با وقوع سه طلاق به وسیله این عبارت به کلی از زنش جدا شده و هیچ راه رهایی برای خودش باقی نگذاشته[94] است.
5ـ عبدالله بن عمر میگوید: «به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم عرض کردم اگر من زنم را سه طلاقه کرده بودم حق رجوع را داشتم؟» پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: نه زن به کلی از تو جدا میگردد و گناهی هم تحقق میکرد[95].
6ـ رُکانه به خدمت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آمد و عرض کرد: «طَلَّقْتُ امْرأتی البته[96]» زنم را قطعاً طلاق دادهام، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: تو را به خدا از (اَلبَتّه) یک طلاق را اراده کردی؟ رکانه گفت: به خدا فقط یک طلاق را اراده کردم[97]، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: بنابراین فقط یک طلاق واقع شده و به او دستور داد زنش را به خود رجوع دهد و همین توضیح خواستن و حتی قسم دادن، آشکارا نشان میدهد که اگر از کلمه (البته)[98] سه طلاق را اراده میکرد هر سه طلاق واقع و حق رجوع را نداشت و الا توضیح خواستن و قسم دادن چه[99] فایدهای داشت.
بنابراین احادیث، اجرای طلاق ثلاثه در زمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به هنگام مُلاعنه مرسوم بوده و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم با سکوت خود آن را تأیید کرده است زیرا به هنگام ملاعنه تصمیم به جدایی دائمی فوری است و نیازی به مهلت و فرصت و جدا کردن طلاقهای ثلاثه ندارد و در شرایط غیرملاعنه هرگاه گاهی اتفاق افتاده و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در عین این که آنها را تنفیذ فرموده و آنها را به کلی از یکدیگر جدا کرده با توجه به این که شتاب کردن در پایان طلاقها به زیان زوجین بوده از اجرای طلاق ثلاثه جز در حالت ملاعنه ناراضی بوده و طبق روایت شماره پنجم گذشته آن را قرین جرم و عصیان به شمار آورده است و عین این مطلب از فاروق رضی الله عنه روایت شده: «مَنْ طَلَّقَ امْرَاَتَهُ ثَلاثاً طَلَقَتْ وَعَصی[100] رَبَّهُ = کسی که زنش را سه طلاقه کند طلاقهایش واقع و خدا را هم نافرمانی کرده است» و هرگاه کسی از عبدالله بن عباس درباره شخصی که زنش را سه طلاقه کرده است راه چارهای میخواست ابن عباس در حالتی از خشم و ناراحتی میگفت: «آن کس اگر از خدا میترسید خدا راه چارهای[101] به او میبخشید و عبدالله بن عباس در تمام عمر خود با خشم و ناراحتی همواره فتوا میداد که اجرای طلاق ثلاثه موجب وقوع سه طلاق[102] است و آن مرد از زنش به کلی جدا میگردد.
بنابراین توضیحات و ارائه همین اسناد و مدارک عبارت زیر که از ابن عباس نقل گردیده است: «كانَ الطَّلاقُ عَلی عَهّدِ رَسُولِ اللهِ صل الله علیه و آله و سلم وَ اَبیبَكْرٍ وَ سَنَتَینِ مِنْ خَلافَةِ عُمَرَ طَلاقُ الثّلاثِ، واحِدَة فَقالَ عُمَرُ اِنَّ النّاسِ قَدْ اسْتَعْجَلُوا في امرٍ كانَ لَهُمْ فیهِ اَناةٌ فَلَوْ اَمْضَیناهُ عَلَیهِمْ فَاَمْضاهُ عَلَیهِم» یعنی در زمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و ابوبکر رضی الله عنه و تا دو سال از خلافت عمر رضی الله عنه مردم غالباً به جای اجرای طلاق ثلاثه طلاق واحد را اجرا میکردند ولی بعد از دو سال از خلافت عمر رضی الله عنه اوضاع تغییر کرد و اکثریتی از مردم به جای اجرای طلاق واحد طلاق ثلاثه را استعمال میکردند[103] و عمر رضی الله عنه گفت: راستی مردم غالباً شکل شتابزده و دور از مصلحت طلاق را (سه طلاقه) بر شکل مصلحتآمیز آن (طلاق واحد) که متضمن رفاه و مصلحت زوجین بود ترجیح دادهاند[104] و رواست که ما آنها را در انتخاب خویش آزاد بگذاریم و فاروق رضی الله عنه با اظهار کمال تأسف از تغییر اوضاع مردم ناچار در راهی که پیش گرفته بودند آنها را آزاد گذاشت و به پیروی از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در عین تنفیذ آن را مقارن عصیان میدانست و هرگاه میشنید کسی این راه را پیش گرفته ناراحت میشد.
سیر حکم اجرای طلاق ثلاثه: از صدر اسلام اکثر اصحاب و جمهور تابعین و ائمه اربعه و عموم پیروان آنان به استثنای چند نفر ناشناخته از پیروان امام مالک و امام احمد عموماً به وقوع سه طلاق فتوا دادهاند و مقابل آن قول ضعیف و غیرقابل افتا شمرده شده است و تا آن جا که من اطلاع دارم تا نیمه اول قرن ششم هجری هیچ عالم سرشناسی مخالف جمهور و ائمه اربعه حرفی نزده است و نخستین بار گویا چهره درخشانی از مفسرین معتزلی: زمخشری (م، 538) در کشاف و در تفسیر (الطَّلاقُ مَرَّتانِ) نوشت: «ای التَّطْلیقُ الشَّرْعِی تَطْلیقَةٌ بَعْدَ تَطْلیقَةٍ عَلی التَّفْریقِ دُونَ الجَمْعِ ... وَ قیلَ مَعْناهُ الطَّلاقُ الرِجْعی مَرَّتانِ» و بدین وسیله قول جمهور و ائمه اربعه را تضعیف کرد ولی در همین عصر و زمان فقها بر عقیده سابق خویش ثابت مانده بودند و ابن رشد (م، 583) در بدایه المجتهد، ج2، ص60 گفت: جمهورُ فُقَهاءِ الاَمْصارِ عَلی اَنَّ الطَّلاقَ بِلَفْظِ الثَلثِ حُكْمُهُ احُكمُ الثالِثَةِ و در ص62 مسئله دوم قول مخالف را شدیداً تضعیف و به عدم رعایت مصلحت الهی متهم نمود و در اوایل قرن هفتم چهره درخشان دیگر باز از مفسرین یعنی امام رازی (م، 606) شدیدتر از زمخشری در تفسیر کبیر ذیل (الطَّلاقُ مَرَّتانِ) قول جمهور و ائمه اربعه را تضعیف نمود و گفت: (اِخْتِیارُ كَثیرٍ مِنَ العُلَماءِ اَنَّهُ لَوْ طَلَّقَها اِثْنَتَینِ اَوْ ثَلثَةً لا یقَعُ اَلاّ الواحِدَةُ) و در تقویت این قول میگوید: «الطَّلاقُ مَرَّتانِ خبری است به معنی امر و اجرای طلاق ثلاثه مَنْهی عنه میباشد و کسی که قول به وقوع سه طلاق کند در جهت واقع کردن مردم در مَنْهی عنه تلاش میکند».
و در نصف اخیر قرن هفتم که اجرای طلاق ثلاثه ناخواسته و به طور ناگهانی خانوادههایی را متلاشی میکرد و از شدت ناچاری به (تَیسِ مُسْتَعار) و تحلیلهای ننگآور مصنوعی پناه میبردند، احساسات فقها و دانشمندان اسلام به حدی جریحهدار گردید که ابن تیمیه (م، 660) در کتاب مفصل خود و ابن قیم (م، 687) در اعلام الموقعین و در زادالمعاد و شوکانی، (م، 1231) در نیل الاوطار (به نقل تفسیر المنار، ج2، ص384 و 385) پس از تحقیق همه روایات و احادیث مربوط به این مسئله و غَور و بررسی تفسیر آیههای مربوط و توضیح معنی (مرَّتان) و بیان حکمت فاصله طلاقها قول جمهور و ائمه اربعه را به کلی تضعیف و غیرقابل افتا نشان دادند و طبق ظاهر روایت معروف ابن عباس معتقد شدند که در زمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و در زمان ابوبکر صدیق رضی الله عنه و دو سال از زمان خلافت فاروق رضی الله عنه اجرای طلاق ثلاثه فقط موجب وقوع یک طلاق بوده و فاروق به عنوان تأدیب و مجازات این حکم سخت را بر آنها اجرا کرده تا به راه راست (سنت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم که اجرای طلاق واحد است) برگردند و از این انحراف (اجرای طلاق ثلاثه) دست بردارند و فقه مذاهب اربعه که دانشمندان مصری آن را نوشتهاند قول این دانشمندان متأخر را تأیید کرده است و چهرههای سرشناس علمای مکریان نیز از نیم قرن تا حال این فتوای علمای متأخر را در جهت مبارزه با تَیس مستعار و تحلیلهای ننگآور مصنوعی قبول کرده و به هنگام اجرای طلاق ثلاثه فقط به وقوع یک طلاق فتوا میدهند و به نظر نگارنده قول ضعیفی که تیس مستعار را از صحنه بیرون کند از قول قوی قویتر است. به ساله مؤلف: «طرح طلاق ثلاثه در مثلث نور سفید» مراجعه شود.
بخاری[105] محدث از عایشه رضی الله عنها روایت میکند در شبی از شبهای رمضان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در قلب شب به مسجد رفت و جمعی به صورت جماعت با او نماز خواندند و شب دوم که[106] مسلمانان اطلاع یافته بودند جمعیت زیادی برای انجام دادن نماز تراویح به صورت جماعت در خدمت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به مسجد آمده بودند و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به مسجد رفت و نماز تراویح را با آنها به جماعت[107] خواند و در شب سوم که مسلمانان بیشتر اطلاع یافته[108] بودند به حدی به مسجد هجوم آورده بودند که مسجد ظرفیت آنها را نداشت و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم تا هنگام اذان صبح به مسجد نیامد و وقتی به مسجد آمد خطاب به آنها گفت: من از آمدن شما به مسجد بیاطلاع نبودم و به این خاطر برای نماز تراویح به جماعت به میان شما نیامدم میترسیدم[109] نماز تراویح به جماعت بر شما واجب گردد و توانایی آن را هم نداشته باشید پیامبر صل الله علیه و آله و سلم رحلت فرمود و مردم به طور انفرادی نماز تراویح را انجام[110] میدادند و فاروق رضی الله عنه در زمان خلافت خود، در ماه رمضان شبی به مسجد آمد و مشاهده کرد مسلمانان در صحن مسجد پراکنده شدهاند[111] برخی به طور انفرادی نماز تراویح را و برخی در حال اقتدا با یک نفر دیگر نماز تراویح را انجام میدهند[112] و فاروق رضی الله عنه از این پراکندگی و ناهماهنگی نمازگزاران ناراحت گردید و به اُبی بن کعب دستور داد که امام جماعت نماز تراویح تمام اهل مسجد گردد و از این تاریخ به بعد در تمام مساجد جهان اسلام نماز تراویح به جماعت برگزار گردید[113] و آن چه فاروق رضی الله عنه انجام داد هماهنگی مسلمانان بود نه جماعت برای نماز تراویح زیرا پیامبر صل الله علیه و آله و سلم دو شب متوالی نماز تراویح را به جماعت انجام داد[114] و قبل از صدور فرمان فاروق رضی الله عنه هم برخی به جماعت و برخی به طور انفرادی نماز تراویح را[115] انجام میدادند و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بعد از آن که دو شب متوالی نماز تراویح را به جماعت برگزار نمود به این خاطر آن را به جماعت ترک کرد که مبادا فرض گردد[116]، و چون بعد از رحلت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم دیگر واجب شدن آن امکان[117] نداشت فاروق رضی الله عنه دستور داد که اهل مسجد به اقتدای یک نفر نماز تراویح را به جماعت برگزار کنند و اتحاد و هماهنگی را در حضور خدا از خود نشان دهند و البته خود نماز و شکل برگزاری هر دو سنت و هیچ اجبار و الزامی در آن راه نداشت.
د: تمتع در عُمره در عصر فاروق رضی الله عنه
چون عمره عبارت است از: «احرام از میقات و طواف و سعی و حَلْق» و حج عبارتست از: «احرام از میقات و طواف و سعی و وقوف در عرفه و مَبیت در مزدلفه و رمی جَمَرات و طواف و حلق و غیره» بنابراین مراسم حج و عمره امکان دارد به سه شکل برگزار گردد. 1ـ قبلاً مراسم عمره برگزار و تا نزدیک عید در تلذذ و رفاه زندگی باشد و بعد برای برگزاری مراسم حج مجدداً به احرام برود و مراسم حج را نیز انجام دهد و این شکل را (تَمَتُّع[118]) مینامند چون در فاصله عمره و حج اوقاتی را به تلذذ گذرانیدهاند 2ـ بعد از برگزاری مراسم عمره از احرام خارج نشود تا مراسم حج را هم برگزار میکند و این شکل را (قِران)[119] مینامند که حج و عمره قرین یکدیگر و با یک احرام برگزار شدهاند. 3ـ اول مراسم حج برگزار و پس از تمام شدن[120] مراسم حج بار دیگر از یکی از میقاتها به احرام رفته و مراسم عمره را هم انجام دهد و این شکل را (اِفراد) مینامند که مراسم حج و عمره به کلی از هم جدا و قبل از مراسم حج هم تلذذی صورت نگرفته است.
بنا به روایت طاوس از ابن عباس در دوران جاهلیت تمتع (برگزاری عمره را تا قبل از حج) از جرایم بزرگ به شمار[121] میآوردند و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به حکم آیه ﴿فَمَن تَمَتَّعَ بِٱلۡعُمۡرَةِ إِلَى ٱلۡحَجِّ﴾ [البقرة: 196]، این پندار جاهلانه را باطل اعلام فرمود و در حجة الوداع[122] به خاطر منهدم کردن اساس این پندار به ابوموسی و چند نفر دیگر که به حج احرام بسته بودند و قربانی نیز همراه خود نیاورده[123] بودند، دستور داد حج را فسخ و به عمره تبدیل نمایند و خودش همراه چند نفر دیگر که قربانی داشتند حج را ابقا و به عمره تبدیل ننمودند[124] و فسخ حج[125] و عدم اتمام آن طبق حدیث ابوذر مخصوص به همان سال و به همان چند نفر که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم [126] با یک امر مخصوص و در جهت انهدام اساس پندار اعراب جاهلی این فقره را از آیه ﴿وَأَتِمُّواْ ٱلۡحَجَّ ...﴾ استناد کرد و عمره مستقل و قبل از حج بدون امر مخصوص پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برای همه و برای همیشه به حکم آیه ﴿فَمَن تَمَتَّعَ بِٱلۡعُمۡرَةِ إِلَى ٱلۡحَجِّ﴾ جایز باقی ماند[127] و به علت این که تمتع و تلذذ و ترفه در آن وجود داشت و برای جبران نقص معنوی و روحی آن قربانی یا ده روز روزه واجب و الزامی شده بود طبعاً فضیلت حج تمتع از حج اِفْراد به مراتب کمتر و نازلتر بود[128] و اصحاب در عین اعتقاد به جواز آن به حج تمتع تمایل و رغبت چندانی نداشتند.
در عصر فاروق رضی الله عنه برخی میخواستند بعد از احرام به حج آن را فسخ کنند و به عمره تبدیل نمایند فاروق رضی الله عنه از این عمل آنها نهی تحریمی کرد و وقتی گفتند ما یک بار در زمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم چنین عمل کردهایم در جواب گفت: این یک فقره به فرمان مخصوص پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و فقط برای آن سال و آن چند نفر[129] بود (اِنَّ اللهَ كانَ یحِلّ لِرَسُولُهِ ما شاءَ بِما شاءَ وَ اِنَّ القُرْآنَ قَدْ نَزَلَ مَنازِلَهُ، فَاَتِمّو الحَجَ وَ العُمرَةِ للهِ، كَما اَمْرَكُم[130] الله) خدا برای پیامبرش صل الله علیه و آله و سلم هر چه میخواست و به هر دلیل که میخواست حلال میکرد و قرآن در مواضع خاص خود نازل گردیده است، پس طبق آیه قرآن شما باید حج را به اتمام برسانید و آن را فسخ نکنید و در مورد این نوع تمتع با فسخ حج و تمتع دیگر از راه نکاح موقت فاروق رضی الله عنه گفت: «مُتْعتانِ كانَتا عَلی عَهْدِ رَسُولِ[131] اللهِ صل الله علیه و آله و سلم وَ اَنَا اَنْهی عَنْهُما وَ اُعاقِبُ عَلَیهِما مُتْعَةَ الحَجَّ وَ مُتْعَةَ النِّساءِ = دو نوع تمتمع یکی فسخ حج و تبدیل آن به عمره که در زمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم یک فقره به امر خاص او صورت گرفت و دیگری تمتع از نکاح موقت که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم یک دو فقره در حالت اضطرار جنگی و جلوگیری از آخته شدن آن را موقتاً تجویز و سپس آن را برای ابد تحریم نمود، من این دو تمتع را ممنوع کردهام و هر کس تصمیم به انجام دادن آنها بگیرد او را مجازات میکنم.
و اما تمتع به انجام دادن عمره قبل از حج (نه از راه فسخ حج) فاروق رضی الله عنه به پیروی از نص صریح آیه ﴿فَمَن تَمَتَّعَ بِٱلۡعُمۡرَةِ إِلَى ٱلۡحَجِّ﴾ و پیروی از سنت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ، هم چنین تمتعی را کاملاً جایز و لازم میدانست اما وقتی دید مردم در زمان او در برگزاری مراسم حج و عمره به این شکل (تمتع در حج) رو آورده و اکثراً از شکل بهتر این مراسم یعنی اِنفراد و قِران روگردان شده بودند و بعد از انجام دادن مراسم عمره در چند ساعت اکثر خانوادهها روزهای قبل از حج را در قلب صحرا و در زیر سایه درختان اراک به عیش و نوش و غفلت و بیآگاهی میگذرانیدند و طبق معمول هر زمان سرمایهداران شکوه و جلال مادی خود را به رخ مردم میکشیدند و در چنین شرایطی از غفلت و بدون آمادگی روحی و فکری ناگاه مراسم حج را آغاز میکردند و غالباً از معنویت و روحانیت مراسم حج بهرهای نمیداشتند فاروق رضی الله عنه از مشاهده این اوضاع به کلی نگران و ناراحت گردید و آنها را از ادامه این رفتار و با این شیوه نامطلوب نصیحت کرد و با نهی تنزیهی آنها را نهی کرد و وقتی بر نهی او اعتراض نمودند که در زمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم اصحاب به این شکل تمتع را در حج داشتند در جواب گفت: «قَدْ عَلِمْتُ اَنَّ النَبِی صل الله علیه و آله و سلم قَدْ فَعَلَهُ وَ اَصْحابَهُ وَ لكِنْ كَرِهْتُ اَنْ یظِلّوا مُعْرِسینَ[132] بِهِنَّ فَي الاراكِ ثُمَّ یرُوحُونَ في الحَجِ تَقْطُرُ رُءسُهُمْ = آری من هم اطلاع دارم که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و اصحاب او شکل تمتع در حج را انجام دادهاند و من هم مکروه دانستهام «توجه فرمایید نگفت حرام دانستهام یا ممنوع کردهام» که مسلمانان در زیر سایههای درخت اراک مانند عروس و داماد با همسران خویش به حجله بروند و روزهایی به عیش و عشرت بگذرانند آن گاه در شرایطی مراسم حج را آغاز کنند که قطرات آب غسل از سرهای آنها بچکد».
بنابراین فاروق رضی الله عنه (تمتع حج را) به وسیله فسخ حج حرام دانسته و آن را منع تحریمی کرده و چه در عصر او و چه در عصرهای بعدی اصحاب و تابعین و فقها نیز همین عقیده[133] را داشته و عموماً گفتهاند: فسخ حج فقط یک بار به فرمان مخصوص پیامبر صل الله علیه و آله و سلم صورت گرفته و مخصوص همان سال و همان افراد بوده[134] است.
و فاروق رضی الله عنه (تمتع در حج) را به طور کلی از (اِفراد و قِران) کمفضیلتتر دانسته و به شکلی که خود توضیح داد آن را مکروه شمرده و از آن نهی کرده است و این مطلب نیز مانند مطلب اول مورد اتفاق اصحاب و تابعین و فقها بوده[135] است و در این دو مطلب جز عده کمی با فاروق رضی الله عنه مخالف نبودهاند.
هـ: جو تجویز و تحریم متعه (نکاح موقت)
مجموع روایتهای تجویز[136] و تحریم متعه به یک مقطع زمانی (یعنی سال هفتم تا نهم هجری) مربوط میباشد که در این سالها جنگ خیبر و عُمْرَةُ القضا و جنگ مُؤْته و فتح مکه و جنگ حنین اتفاق افتادهاند و به اتفاق دانشمندانی که این روایتها را بررسی کرده و صحت و سقم آنها را تحقیق نمودهاند در این مقطع زمانی نیز تنها دو فقره[137] آن هم در شرایط[138] دشوار جنگی حکم جواز متعه صادر گشته و بعد از پایان جنگ بلافاصله به وسیله پیامبر صل الله علیه و آله و سلم حکم جواز متعهالغاء گردیده است اول در اثنای جنگ خیبر که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بعد از پایان جنگ حکم جواز متعه را همراه حکم خوردن خران اهلی الغا و هر دو را تحریم کرد[139] و دوم در اثنای فتح مکه که در آغاز امر، حکم جواز متعه را صادر و پس از پایان یافتن فتح مکه حکم جواز متعه را برای همیشه و تا ابد الغا نمود و متعه را حرام ابدی[140] اعلام کرد و در فاصله جنگ خیبر و فتح مکه هر گاه مناسبتی نه چندان اضطراری برای متعه پیش آمد (مانند عمرهالقضا[141] و جنگ موته) پیامبر صل الله علیه و آله و سلم جواز متعه را صادر نکرد و بلکه بر تحریم آن، در پایان جنگ خیبر تأکید کرده است، و هم چنین بعد از فتح مکه با این که مناسبتهای اضطراری هم پیش میآمد (مانند حنین و اوطاس و تبوک) پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بر تحریم ابدی آن، که در پایان فتح مکه اعلام کرده بود، تأکید میکرد به همین جهت در سالهای هفتم تا نهم هجری در مقابل دو فقره تجویز، پنج فقره تحریم روایت گردیده[142] است و هم چنان که کلیه روایتهای قبل از سال هفتم هجری درباره جواز متعه ساکت هستند هم چنین کلیه روایتهای بعد از سال نهم در این باره ساکت میباشند.
این دو فقره تجویز چرا در سال هفتم و هشتم بودهاند؟
و با مراجعه به تواریخ معلوم میشود که سالهای هفتم و هشتم هجری سالهای ویژهای بودهاند و از هر زمان دیگر بیشتر خطر امحا و نابودی متوجه اسلام و مسلمین گشته است و در حالی که دین اسلام تنها در شهر مدینه و حومه آن مستقر شده بود و در داخل عربستان خطر بتپرستان که مرکز آنها مکه و خطر تهاجم یهودیان که مرکز آنها خیبر بود، مدینه را به تخریب و اسلام و مسلمین را به نابودی تهدید میکردند در همین حال وصول نامههای پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به خسروپرویز و هرقل و زمامداران اقمار آنها، آن دو امپراتوری عظیم روزگار، اولی را از طرف یمن که مستعمره او و دومی از طرف شام که بخشی از متصرفات او به شمار میآمد، با اسلام و مسلمین وارد صحنه جنگ نمود[143]، و به تعبیر دیگر سال هفتم هجری سال آغاز یک جنگ جهانی بود که یک طرف آن دومین شهر عربستان با چندین هزار مسلح و طرف دیگر آن تمام عربستان و شاهنشاهی ایران و امپراتوری روم و همه اقمار و مستعمرات آنها هر یک با صدها هزار مسلحبود و مخصوصاً در این سال یک مثلث خطر که دو گوشه آن در داخل عربستان (بتپرستان و یهودیان) و یک گوشه آن در خارج عربستان (عیسویان شام) موجودیت اسلام و مسلمین را در یک خطر کاملاً جدی انداخته بودند[144] و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در جهت قطع این دو گوشه داخلی از مثلث خطر و استقرار اسلام در تمام عربستان و تضمین بقا و پایداری آن در برابر تهاجم خارجی، بسیج مسلمانان را به حدی تام و عمومی اعلام کرد، که هم چنان که[145] در بین آنها افرادی بودند که در مقابل فشار گرسنگی تاب نیاورده و در اثنای جنگ خیبر گوشت خران اهلی را خوردند و در مقابل فشار تشنگی مقاومت نداشته و در جنگ تبوک شتران ذبح و آب معده آنها را میآشامیدند،[146] هم چنین افرادی افراطی هم شرکت کرده بودند که در مقابل فشار شدید غریزه جنسی در جنگ خیبر و فتح مکه تاب مقاومت نداشته و از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم اجازه خواسته که خود را آخته کنند و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم طبق حدیث زیر به خاطر جلوگیری از جنایت آخته کردن خودشان، موقتاً جواز متعه را برای آنها صادر کرده است: «صحیح مسلم از عبدالله روایت میکند: «كُنا نَغْزُو مَعَ رسول الله صل الله علیه و آله و سلم ولیس لنا نساء، فقلنا الا نستخصی؟[147] فنها ناعن ذلك ثم رخص ان ننكح المراه بالثوب الی اجل = ما در یکی از جنگها در رکاب پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بودیم و همسرانی را همراه خود نداشتیم و از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم اجازه خواستیم که از شدت فشار غریزه جنسی خود را آخته کنیم و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ما را از این کار منع نمود سپس به ما رخصت داد که درمقابل دادن پارچه و لباسی زنی را تا مدتی نکاح کنیم» و در عرض این دو سال نیز تنها در دو مورد اول برای تسخیر خیبر (مرکز توطئههای یهودیان) و برای فتح مکه (مرکز توطئههای بتپرستان) این بسیج تا این حد عمومی و شامل چنین افراد افراطی، که در مقابل فشار غریزه جنسی به آخته کردن خود ناچار شدند، لازم و ضروری به نظر میرسید و بعد از تسخیر خیبر و فتح مکه و قطع کردن دو گوشه داخلی مثلث خطر چون اسلام در یمن و منطقه خیبر و در مکه و مدینه و بالاخره در تمام عربستان، به جز طائف، استقرار پیدا کرده بود و موجودیت اسلام تا ابد از خطر نابودی رهایی یافته بود[148] و در نتیجه بسیج آن چنان عمومی که شامل چنین افراد افراطی هم باشد تا ابد لزومی پیدا نمیکرد به همین جهت پس از پایان فتح مکه برای ابد حکم جواز متعه جواز متعه الغا گردید.[149] توجه فرمایید: قالَ رَسولَ اللهِ: اُنی قَدْ اَذِنْتَ لَكُمْ في الأسْتِمْتاعِ مِنَ النِّساءِ وَ اِنَّ اللهَ قَدْ حَرَّمَ ذلِكَ اِلی یوْمِ القیامَهِ،[150] فَمَنْ كانَ عِنْدَهُ مِنْهُنَّ شَیی فَلْیخْلُ سَبیلَهُ وَ لا تَأْخُذُوا مِمّا آتَیتُمُوهُنَّ شَیئاً = یعنی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم میفرماید: ای مردم من شما در متعه کردن با زنان اجازه داده بودم و محققاً بدانید که خدا متعه را تا روز قیامت تحریم کرده است و از همین لحظه هر کس از شما یک چنین زنی را دارد او را از خود دور کند و از چیزهایی که به آنها دادهاید چیزی را پس نگیرید».
و بعد از فتح مکه و حومه هر گاه وضعیتهای حاد و اضطراری پیش میآمد (ماند غزوه تبوک[151] و حجة الوداع) و احتمال میرفت که برخی انتظار صدور جواز متعه را دارند، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بر تحریم ابدی آن که به هنگام فتح مکه اعلام کرده بود مجدداً تأکید میکرد[152] و این تأکیدهای مجدد و مکرر بر تحریم متعه سالهای سال تصور جواز متعه را از خیال همه مسلمانان بیرون کرد و در تمام دوران جنگهای خونین رده و بینالنهرین و شام در عصر ابوبکر صدیق رضی الله عنه ، که اکثراً خالد بن ولید فرمانده افراطی در نکاح زنان نیز این جنگها را رهبری میکرد، کسی روایت نکرده که خالد یا فرماندهان دیگر یا یک نفر از سپاهیان اسلام در دورترین نقطه عربستان یا در شام و بینالنهرین با زنی عقد متعه را برقرار کرده است و هم چنین در عصر فاروق رضی الله عنه در سالهایی که سپاهیان اسلام از عربسان خارج گشته و از یک طرف بعد از تحمل این همه شداید و حالتهای اضطراری در جنگهای: کَسْکَر، مروحه، بُوَیب و قادسیه و بهره سیر پایتخت شاهنشاهی ایران را به تصرف خود درمیآوردند، و از طرف دیگر با تحم این همه شداید و حالتهای اضطراری در جنگهای یرموک، حِمْص و لاذقیه و اَنْطاکیه در شام و جنگهای فَرما و اُمّ دنین و بابلیون در مصر شهر اسکندریه را به تصرف خویش در میآوردند، در تمام این سالهای شدت جنگ و حالتهای اضطراری و دور از عربستان کسی روایت نکرده که یکی از فرماندهای یا یکی از سپاهیان در این مسافرتهای جنگی با زنی عقد متعه را برقرار کرده است.
اما در اواخر خلافت[153] فاروق رضی الله عنه ناگاه در پشت جبهههای جنگی و در برخی از محافل بحث و روایتها و از زبان چند نفر سایهنشین نغمه بسیار خفیفی درباره جواز متعه (البته در حال شدت اضظرار) از این جا و آن جا شنیده شد، و این نغمه خفیف نیز از آن جا سرچشمه گرفته بود، که همین چند نفر شخصاً شاهد جنگهای سال هفتم و هشتم و نهم نبودند (مانند اسماء دختر ابوبکر صدیق رضی الله عنه و ابن عباس که در فتح مکه یازده ساله بود) یا این که به هنگام فسخ دائمی جواز متعه در محضر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نبودند و برخی از شاهدان عینی همین جنگها نیز به اقتضای مناسبتهایی فقط بخش اولی متعه یعنی صدور جواز آن را برای آنها نقل کردهاند یا این که هر دو بخش متعه، هم صدور جواز آن و هم نسخ دائمی را نقل کردهاند ولی این چند نفر برحسب اتفاقاتی پس از شنیدن بخش اول از مجلس بیرون رفته و بخش دوم مطلب را نشنیدهاند و به قول علمای علم اصول و علم حدیث این چند نفر از فسخ دائمی جواز متعه آگاهی نیافته[154] بودند، و کاملاً آشکار و بدیهی است که هرگاه سه چهار الی پنج نفر در یک قضیه برخلاف پانزده هزار شهود عینی نظر بدهند جز ناآگاهی این چند نفر از سر و ته این قضیه هیچ محل دیگری نمیتواند داشته باشد. به همین جهت علی مرتضی رضی الله عنه به محض شنیدن این سر و صدا، عبدالله بن عباس را که از همه این چند نفر به او نزدیکتر بود، نصیحت کرد و به گواهی حسن علیه السلام [155] و حسین علیه السلام حکم نسخ متعه را به وسیله پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برای او روایت کرد و هم چنین[156] سعید بن جبیر با یک حالتی از نگرانی و دلهره خود را به ابن عباس رسانید و به او گفت: آیا هیچ میدانی که چه کاری کردهای و به چه چیزی فتوا دادهای؟ سوارانی این فتوای تو را به بیرون شهر بردهاند و شعرا نیز در اشعار خویش آن را منعکس کردهاند!! ابن عباس با یک حالتی از تعجب و دلهره گفت: «راستی شعرا هم مگر چیزی گفتهاند؟!» سعید بن جبیر گفت: آری چنین گفتهاند: «به آن پیرمردی که مدت زمانی در جایی مانده بود گفتم: «ای یار من آیا تو هم فتوای ابن عباس را دارید؟ آیا برای تو نیز این رخصت هست که در این مسافرت با دختری بساط عیش و عشرت را برپا کنی تا هنگامی که به میان خانوادهات برمیگردی؟!» و ابن عباس در حال اظهار تأسف که گویی عزیزی را از دست داده بود گفت[157]: «إنا لله و إنا إلیه راجعون» سپس اضافه کرد که به خدا من هرگز چنین فتوایی را ندادهام و همواره متعه را چیزی شبیه مردار و گوشت خوک و خون دانستهام که فقط برای مضطرّ و در شدت اضطرار تجویز[158] میشوند و هم چنین عبدالله[159] ابن زبیر در مکه روزی که از جای خود برخاست و در حالی که اشاره به یکی از این چند نفر میکرد گفت: «برخی که دل آنها مانند چشمان آنها کور شده است به جواز متعه فتوا میدهند» آن یک نفر، که طبق توضیح امام نووی ابن عباس بوده، در جواب او گفت: «تو مرد خشن و متحجری هستی. قسم به زندگی خودم، متعه در زمان پیشوای پرهیزگاران، منظورش پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بود، انجام گشته است» عبدالله بن زبیر گفت: «پس بیا به وسیله خودت عواقب وخیم این عمل را آزمایش کن! قسم به خدا تو را سنگباران میکنم[160]»
فاروق رضی الله عنه تحریم متعه را چه وقتی اعلام کرد
و فاروق رضی الله عنه تا زمانی که سر و صدای این چند نفر در حد بحث و مشاجره و اظهارنظر بود چیزی نگفت، اما ناگاه شنید که همین سر و صدای جزئی، در یک مورد شکل عمل را نیز به خود گرفته و (عمرو[161] بن حریث) به هنگام مسافرت به کوفه با زنی عقد متعه را برقرار کرده است، فاروق رضی الله عنه فوراً (عمرو بن حریث) را همراه آن زن به مدینه احضار و از آنها بازجویی به عمل آورد[162]، و پس از آن که عمرو بن حریث به این جریان اعتراف نمود فاروق رضی الله عنه اصحاب مهاجر و انصار و همان مسلمانانی که در جنگهای سال هفتم و هشتم به بعد شرکت کرده بودند، و شهود عینی جریان حکم متعه و تحولات آن بودند، به مسجد دعوت نمود، و به حضور تمام آنها بر بالای منبر رفت و حکم تحریم متعه را صریحاً اعلام کرد، و هیچ کدام از اصحاب مهاجر و انصار و مسلمانان حاضر بر اعلام فاروق رضی الله عنه اعتراض نکردند و چون مهاجر و انصار و مسلمانان حاضر شهود عینی جریان حکم متعه بودند و بر اثر قدرت ایمان سکوت آنها در برابر اعلام ناحق غیرممکن بود و اعتراض بر فاروق رضی الله عنه هم کمسابقه نبود و بارها بلال[163] و سلمان[164] و حتی یک زن بینیپهن انصار بر بالای منبر، فاروق رضی الله عنه را بازخواست کرده و بر او اعتراض نموده[165] و حتی زن انصاری[166] در مورد محدود کردن مهریه، اعلام فاروق رضی الله عنه را بر بالای منبر مردود نمود، بنابراین همین عدم اعتراض و سکوت عمومی دلیل قاطع دیگری بر تحریم متعه بود و به اجماع مهاجرین و انصار و همه مسلمانان حاضر تحریم متعه، قطعی گردید[167] و به دنبال این اجماع اصحاب انصار و مهاجر، فاروق رضی الله عنه اعلام کرد که هر کس عقد متعه را با زنی برقرار کند و به او نزدیکی نماید، او را شدیداً مجازات خواهم کرد[168].
این بود تحقیق و بررسی مسائل پنجگانه (زکات اسبان و طلاق ثلاثه و جماعت تراویح و تمتع در حج و حکم متعه و نکاح موقت) از لحاظ روایتها، که به خوبی نشان داد، فاروق رضی الله عنه در مورد هیچ کدام از آنها از آیههای قرآن و احادیث پیامبر صل الله علیه و آله و سلم تخلف ننموده است و کسانی که در این باره تردیدی داشته باشند یا زحمت تحقیق و بررسی را به خود ندادهاند یا در پارازیت روایتهای ناقص و بیسر و ته و همهمه قیل و قال برخی از مؤلفین صدای حق را گم کردهاند و جنبههای درایتی و واقعنگری نیز، جنبه روایتی این مسئله را به همان شکلی که ما بیان کردهایم به درجهای از قطع و یقین میرساند و در این زمینه به نکات زیر توجه فرمایید:
1ـ ماهیت مسائل نام برده طوری نبود که تغییر حکم آنها کمترین سودی به فاروق رضی الله عنه برساند مثلاً طلاق ثلاثه سه به شمار بیاید و حج به عمره تبدیل نشود و مردم عقد متعه برقرار نکنند چه سودی به فاروق رضی الله عنه میرسید تا برخلاف فرمان خدا و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به آنها فرمان دهد؟!
2ـ فاروق رضی الله عنه شخصاً قدرت انجام دادن هیچ کار عادی را ـ چه رسد به تغییر احکام دین! ـ نداشت و او فردی از قبیله بنیعدی بود که بر اثر رعایت موازین عدالت افراد قبیله و خویشان نزدیکش را از خود رنجانیده بود، و جز رابطه اخوت عام اسلامی با هیچ افراد و گروهی نیز هیچ رابطهای نداشت و جز قدرتی که مسلمانان به او میدادند هیچ قدرت دیگری نداشت، و برای کسب این قدرت نیز جز عمل به قرآن و حدیث و پیروی از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم هیچ اعتبار و عامل دیگری نداشت و به همین جهت بلال و سلمان و زن انصاری و افراد بینام نیز به آسانی میتوانستند فاروق رضی الله عنه را بر بالای منبر زیر سؤال قرار دهند.
3ـ چند صد هزار نفر از مسلمانان عصر فاروق رضی الله عنه ، نه تنها نسبت به خدا و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و قرآن و حدیث بیتفاوت نبودهاند بلکه در جهت حفظ و حراست احکام دین اسلام و بقای احکام قرآن و حدیث گروه گروه از خانه و دار و دیار خویش دور افتاده و در قلب آفریقا و آسیا خود را در آتش بیامان جنگها انداخته و بسیار سخاوتمندانه جان خود را فدای احکام دین اسلام میکردند و تردیدی نیز در این نیست که جنگ سرد در فضای آزاد جهان اسلام و به راه انداختن امواج اعتراض علیه یک نفر که احکام دین را تغییر میداد و به مراتب از جنگهای خونین با ارتشهای چند صد هزار نفری ایران و روم آسانتر بود.
بنابراین مقدمات قطعی، فرض بر این قضیه که عمر بن خطاب رضی الله عنه در زمان خلافت خویش در پنج مورد با نص صریح قرآن و احادیث پیامبر صل الله علیه و آله و سلم مخالفت کرد، و به حضور اصحاب مهاجر و انصار و بر بالای منبر، حکم زکات اسبان و جماعت نماز تراویح و حکم طلاق ثلاثه و تمتع در حج و حکم متعه و نکاح موقت را، برخلاف نص قرآن و صریح احادیث تغییر داد و خم به ابروی کسی هم نیامد و صدای اعتراض احدی هم بلند نشد و پس از شهادت عمر رضی الله عنه نیز اکثریت قریب به اتفاق تمام اصحاب و تابعین و در طول چهارده قرن نیز صدی نود و نه از تمام مسلمانان جهان عموماً این احکام تغییر یافته را از احکام اصیل اسلامی شمرده و آنها را پذیرفتهاند فرض و طرح این قضیه بر اثر تضاد و تناقض با واقعیتهای آن عصر و تحقق آن و حتی تصور آن جز برای کسانی که از واقعیتهای آن زمان خبری ندارند، به هیچ وجه ممکن نیست و حتی طرح آن نیز جدی به نظر نمیرسدف و اضافه بر مقدمات نام برده که طرح چنین قضیهای را متضاد و غیرممکن نشان داد، توجه به ویژگیهای فکری، روحی و اخلاقی و عقیدتی فاروق رضی الله عنه ، مخصوصاً ویژگیهای سهگانه زیر به صورت قطع و یقین ثابت میماند که به هیچ وجه امکان نداشته که فاروق رضی الله عنه دانسته یا ندانسته احکام دین اسلام را تغییر دهد زیرا طبق ثابتترین اسناد و مدارک تاریخی که ما در این کتاب با بیان آدرس و تعیین جلد و صفحه نشان داده و نشان میدهیم فاروق رضی الله عنه دارای این ویژگیها بوده است:
1- شدت تمسک به قرآن و سنت رسولالله صل الله علیه و آله و سلم که در صفحات سابق به تفصیل از آن بحث کردهایم و اسناد و مدارک آن را ارائه دادهایم.
2- اطلاعات بسیار وسیع از تمام آیههای قرآن و از رفتار و کردار و گفتار پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و داشتن بالاترین درجه درک و فراست و عمق نظر برای استنباط احکام از قرآن و سنت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم .
3- اوج تقوا و پرهیزگاری و از خداترسی و تضرع و زاری و شبزندهداری و نماز و روزه بیش از همه اصحاب و یاران. مسلم[169] و بخاری[170] محدث متفقاً روایت کردهاند که:
اوج وسعت علم و آگاهی فاروق رضی الله عنه در احکام دین
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: در خواب دیدم ظرفی که در آن شیر بود برایم آوردند و من این قدر از آن آشامیدم که آثار آن را در زیر ناخنهای خویش مشاهده میکردم و باقیمانده را به عمر بن خطاب دادم، پرسیدند این شیر را به چه تعبیر کردهای؟ فرمود: به علم و آگاهی از احکام دین». بنابراین برای کسی جای تعجب نبود وقتی عبدالله بن مسعود یکی از برجستهترین علمای اصحاب، بعد از وفات فاروق رضی الله عنه گفت: «عمر بن خطاب رضی الله عنه از همه ما به کتاب خدا داناتر و به دین خدا آشناتر بود و اگر علم و آگاهی عمر رضی الله عنه را در یک کفه ترازو و علم و آگاهی مردمان عصر او را در کفه دیگر قرار میدادند کفه علم و آگاهی عمر رضی الله عنه سنگنتر میبود[171]، و در عصر تابعین نیز ابن سیرین گفت: «در عصر ما هر کسی گمان کند که از عمر بن خطاب رضی الله عنه عالمتر است باید در دین و اعتقاد او شک و تردید کرد[172]» و دو امر دامنه علم و آگاهی فاروق رضی الله عنه را در احکام اولیه و ثانویه و در احکام منصوص و مستنبط اسلام تا این اندازه وسعت داده بود، اول این که تمام قرآن را با صحیحترین قرائت از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم یاد گرفته[173] بود و عبدالله بن مسعود عالم کمنظیر اصحاب همواره به مردم توصیه میکرد که به هنگام اختلاف در قرائتها فقط به قرائت عمر بن خطاب رضی الله عنه قرآن تلاوت کنند[174] و تمام قرآن را در حفظ داشت و چون از روزی که مسلمان شد تا رحلت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم یکی از دو وزیر[175] او و در حضر و سفر همواره در محضر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بود و بیش از هر کس دیگر در زمینه احکام سؤالهای تحقیقی او از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و کند و کاوهای او در احکام اسلامی نقل گردیده است، وسعت اطلاعات او در سنت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و در رفتار و کردار و گفتار و تأییدات رسولالله صل الله علیه و آله و سلم برای کسی جای هیچ گونه تردیدی باقی نمیگذارد، دوم این که درک و فراست فاروق رضی الله عنه برای استنباط احکام از نصوص آیهها و از نصوص احادیث در میان اصحاب کمنظیر و حتی بینظیر بود زیرا فاروق رضی الله عنه دارای چنان درک و فراستی بود.
فرازهایی از درک و فراست فاروق رضی الله عنه
که گویی در زمان حال به آینده مینگریست و گاهی با همین فراست حیرتانگیز رویدادها را در پشت دیوارهای ضخیم غیب و در پس پردههای ستبر زمان مشاهده میکرد و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در حدیث زیر آن را تأیید فرموده بود: «كانَ في الاُمَمِ مُحَدَّثُونَ[176]، فَاِنْ یكُنْ في اُمَّتي فَعُمَرُ = در میان ملتها و پیروان ادیان پیشین افرادی بودهاند، که مطالب بسیار مخفی به آنها الهام گردیده است و اگر در امت من کسی دارای این ویژگی باشد همانا عمر بن خطاب است» و حوادث روزگار و ریزبینیهای فاروق رضی الله عنه و همه پیشبینیهای تحقق یافته او، تحقق عینی مضمون این حدیث را درباره فاروق رضی الله عنه به همگان نشان داد و اینک نمونهای از ریزبینی و درک و فراست فاروق رضی الله عنه .
فرازهایی از درک و فراست حیرتانگیز فاروق رضی الله عنه
1ـ روزی مرد خوشقیافه و خوشرویی از کنار فاروق رضی الله عنه گذشت[177] و فاروق رضی الله عنه پس از دقت در قیافه و حرکات او به حاضرین گفت: «این مرد در دوران جاهلیت کارش کاهنی و غیبگویی بوده است» حاضرین وقتی تحقیق کردند دیدند استنباط فاروق رضی الله عنه کاملاً صحیح[178] بوده است.
2ـ روزی فاروق رضی الله عنه در میان جمعی نشسته بود و از دور با دقت تمام به مردی نگاه میکرد که از پشت کوهی به سوی آنها میآمد[179] و به مجلس آنها نزدیک شد فاروق رضی الله عنه به حاضرین گفت: «بدانید این مرد پسری را از دست داده و در ساعتی قبل در پشت این کوه آن را دفن کرده و اشعاری را نیز در مرثیه او سروده است و اگر شما از او بخواهید همین اشعار را هم برای شما میخواند» و وقتی آن مرد نزدیکتر شد و وارد مجلس گردید فاروق رضی الله عنه از او احوالپرسی کرد و حاضرین دیدند جریان همان طوری که فاروق رضی الله عنه استنباط کرده بود کاملاً درست[180] بود آن گاه فاروق رضی الله عنه گفت: اشعاری را که در مرثیه فرزندت سرودهای برای ما بخوانید. آن مرد عرب در نهایت تعجب گفت: چه طور میدانی که من اشعاری در این زمینه سرودهام؟ به خدا تا حال این اشعار را برای کسی نخواندهام[181] و فقط در فکر و ذهنم آنها را تنظیم کردهام!! آن گاه مرد صحرانشین اشعاری که به تازگی سروده بود برای آنها خواند و در خاتمه قصیده دو شعر بودند که ترجمه آنها چنین بود: «سپاس خدایی را که نه در حاکمیت و نه در حکم قضا و قدرش شریکی ندارد. اوست که مرگ را[182] سرنوشت همه انسانها قرار داده که هیچ کس نمیتواند بر عمر خویش بیفزاید» و فاروق رضی الله عنه از شنیدن این اشعار به حدی گریست که ریشش خیسس گردید، سپس به مرد صحرانشین گفت: «تو راست گفتهای و حقیقت همین[183] است».
3ـ فاروق رضی الله عنه مخفیانه[184] به جُبیر گفت تصمیم دارم تو را به جای مُغیره استاندار عراق قرار دهم ولی این مطلب را با هیچ کس به میان نیاورید و از آن طرف مغیره از برخی قراین احساس کرده بود، که ممکن است چنین تعویضی به وجود آید، و برای تحقیق این جریان به یکی از دوستانش متوسل شد که همسرش در امر خبرچینی مهارت زیادی داشت، و همان زن خود را به همسر جبیر[185] رسانید و به او گفت: شوهرت به کجا مسافرت میکند در جواب گفت: «برای انجام دادن عمره مسافرت میکند. آن زن با تبسم مسخرهآمیزی گفت: «نه این طور نیست و معلوم میشود شوهرت آن قدر تو را دوست نمیدارد که مقصد سفرهایش را به درستی به تو بگوید و معمولاً شوهرانی که ارزشی برای همسران خود قائل نیستند همیشه این طور رفتار میکنند» همسر جبیر ساعتهایی را در هیجان و نگرانی به سر برد و وقتی جبیر به منزل[186] آمد این قدر از او گله کرد و سر به سر او گذاشت که جبیر ناچار راز نهفته خود را به او گفت و به او دستور داد که به کسی نگوید ولی پس از چند لحظه همسر جبیر خود را به همان زن رسانید[187] و مطلب را با او در میان نهاد و به او گفت: «دیدی شوهرم چه قدر مرا دوست دارد و هیچ رازی را از من پوشیده نمیکند!» آن زن نیز فوراً جریان را به شوهرش و او هم مخفیانه به مغیره گزارش کرد و روزی که مغیره از عراق برای گزارش کارهایش به حضور فاروق رضی الله عنه آمد، قبل از هر چیز به فاروق رضی الله عنه گفت: «حسن تدبیر امیرالمؤمنین رضی الله عنه را، که جبیر را به جای من انتصاب میکنند تبریک عرض میکنم، بسیار مبارک است» فاروق رضی الله عنه [188] بدون این که از فاش شدن این سر نهفته شگفتزده بشود به مغیره گفت: «تو این مطلب را از فلانی و او از همسرش و همسرش از همسر جبیر و همسر جبیر از جبیر شنیده است و تو را به خدا سوگند میدهم که اگر چنین نبوده بگویید، و مغیره که از این درک و فراست فوقالعاده در حیرت فرو رفته بود که در مقابل فراست او گویی تمام فاصلهها و دیوارها و پردهها از بین رفته و سلسله منظم این جریان را بچشیم خود دیده[189] است در جواب به فاروق رضی الله عنه گفت: «به خدا آن چه تو استنباط کردهای عین واقعیت است».
4ـ در زمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و چند روز بعد از غزوه بدر، روزی عُمَیر بن وَهْب از مکه به مدینه آمد و جمع زیادی از مسلمانان به دور او جمع شدند و کسی چیزی را فکر نمیکرد، اما همین که فاروق رضی الله عنه او را دید[190] و در رنگ و صدا و حرکات او تعمق نمود، زیرگوشی به یکی از همراهانش گفت: «عُمَیر دشمن خدا سوء قصدی دارد و مأمور ترور پیامبر خداست صل الله علیه و آله و سلم » و بلافاصله به محضر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم شتافت و حدس و پیشبینی خود را با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در میان نهاد و فوراً به سوی عمیر برگشت و حمایل شمشیرش را در دست گرفت و به عنوان یک فرد متهم او را پیش پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آورد و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم عمیر را دقیقاً بازجویی کرد و وقتی عمیر در اثنای بازجویی در چند نقطه به بنبست رسید ناچار گردید که به سوء قصد و توطئه ترور پیامبر صل الله علیه و آله و سلم صریحاً اعتراف کند[191]، اما چون مسلمان شدن خود را اعلام کرد و از این سوء قصد اظهار ندامت نمود از مجازات معاف گردید[192].
و فاروق رضی الله عنه در پرتو همین هوش و درک و فراست حیرتانگیز بود که توانست در پشت دورترین مرزها، نقاط ضعف ارتشهای دشمن و حتی اسرار نهفته و تصورات درونی امپراتورها را درک کند، و توانست تاکتیکهایی را به کار گیرد، که در یک زمان و با نیروی بسیار کم، شاهنشاهی ایران و امپراتوری روم را به زانو درآورد، و هم چنین توانست در داخل جهان اسلام، در پشت دیوارهای صخیم و پردههای ستبر بر جریانهای نهفته آگاه و در پشت تمام ظواهر آراسته روحیههای ضعیف و قوی و ویژگیهای درونی اشخاص را تشخیص و با انتخاب پرقدرتترین رجال زمان خود، و با یک تازیانهای که در دست گرفته بود، توانست چرخهای اداره حکومت خود را در دو قاره عظیم آسیا و آفریقا بر محور قرآن و حدیث به گردش درآورد و بدیهی است کسی که توانست در پرتو هوش و درک و فراست حیرتانگیز خویش این همه اسرار پشت مرزها و اسرار پشت پردهها و دیوارها و ویژگیهای درون انسانها را در داخل و خارج اسلام درک کند، بدون تردید میتوانست معانی نهفته پشت الفاظ و کلمههای آیهها و احادیث را، که به زبان مادری او بحث میکنند به طور کامل درک نماید و دامنه آگاهی و اطلاعاتش از احکام دین به اوج خود برسد، بنابراین امکان ندارد فاروق رضی الله عنه از حکمی از احکام دین، خواه احکام اولیه و خواه[193] احکام ثانویه، ناآگاه و بیاطلاع بوده باشد، مخصوصاً احکامی که قرآن و حدیث به طور صریح آنها را بیان کردهاند و این احتمال نیز که فاروق رضی الله عنه حکمی از احکام دین را به درستی درک کرده اما عمداً آن را تغییر داده و خلاف آن را به مردم دستور داده است به هیچ وجه امکان ندارد و با واقعیت پارسایی و زهد و شدت تمسک فاروق رضی الله عنه به قرآن و سنت رسولالله صل الله علیه و آله و سلم که در صفحات سابق با اسناد و مدارک تاریخی آنها را بیان کردیم و هم چنین با تضرع و زاری فاروق رضی الله عنه از ترس خدا و با واقعیت نهایت عبادت فاروق رضی الله عنه (از نماز و روزه گرفته تا حج و صدقه و غیره) که اسناد و مدارک آنها را در صفحات آینده نشان میدهیم به کلی در تضاد است.
تضرع و زاری فاروق رضی الله عنه از ترس خدا
ابن عباس گفت[194]: «روزی فاروق رضی الله عنه مرا خواست و من در حالی نزد او رفتم که سفرهای نزد او گسترده شده بود و پولهای طلایی و زینتآلات قیمتی بر روی آن پراکنده بود و بعد از آن که به من گفت: اینها را در بین مسلمانان توزیع کن با یک حالتی از یک تأثر زیر لب میگفت: «خدا خود میداند که اینها را از پیامبرش صل الله علیه و آله و سلم و از ابوبکرصدیق رضی الله عنه بازگرداند و به من داد، خیری یا شری نسبت به من اراده کرده است[195] و هنگامی که سرگرم تقسیم و بخش کردن آنها بودم ناگاه صدای فاروق رضی الله عنه را شنیدم که به شدت گریه میکرد و در حالت گریستن میگفت: «قسم به کسی که جان من در دست اوست خدا که اینها را به عمر داده است اراده خیر برای عمر نکرده است[196]».
عبدالله بن شداد گفت: «در جماعت نماز صبح من در صف آخر مسجد صدای ناله[197] و تضرع عمر رضی الله عنه را میشنیدم که بعد از فاتحه سوره یوسف را خواند و به این آیه رسید: ﴿إِنَّمَآ أَشۡكُواْ بَثِّي وَحُزۡنِيٓ إِلَى ٱللَّهِ﴾ [يوسف: 86].
هشام بن حسن گفت: «عمر در اثنای تلاوت قرآن که به آیه خوف و عبرت میرسید تا آن حد متأثر و میگریست[198] که بر زمین میافتاد و مانند مریضی به منزل برمیگشت و مردم به خیال این که مریض شده است به عیادت او میرفتند.
عبدالله بن عمر گفت: «پشت سر عمر رضی الله عنه در نماز جماعت در ماورای سه صف صدای ناله و تضرع[199] او را شنیدم».
ابوسعید گفت: «شبی بعد از نماز عشاء فاروق رضی الله عنه با چند نفر که مشغول خواندن دعاها بودند نشست و در حال دعا کردن به حدی گریست و تضرع و زاری کرد[200] که هرگز شبیه آن را در کس دیگری ندیده بودم».
عبدالله بن عیسی گفت: «بر اثر گریستن زیاد دو خط سیاه بر چهره فاروق رضی الله عنه ظاهر شده[201] بود».
شدت علاقه فاروق رضی الله عنه به نماز و راز و نیاز با خدا
فاروق رضی الله عنه هدف از زندگی خود را چنین بیان کرده بود: «اگر به خاطر[202] این سه امر نمیبود اول گام برداشتن در راه جهاد در راه خدا، دوم گذاشتن پیشانی در حال نماز برای خدا، سوم شرکت در جلسات بحث و تحقیق علمی، از مرگ خود باکی نمیداشتم و برای از دست دادن زندگی تأسف نمیخوردم[203]».
و لحظاتی قبل از تشکیل شوراها و مجالس بحث و تحقیق و گاهی در اثنای تجهیز سپاه[204] با حالت وضو رو به قبله میایستاد و چند رکعت نماز و گذاشتن پیشانی خود بر خاک برای خدا، این کارهای مهم را آغاز[205] میکرد.
و شبها که دو بخش از برنامهی زندگی او (مجلس علم و کارهای سپاه) غالبا میگردید تمام ساعتهای شب را به بخش سوم (نماز و راز و نیاز با خدا) مصروف میکرد، و عادت همیشگی او این بود که بعد از خوابیدن مردم و آرام شدن شهر مدینه نمازها را آغاز میکرد[206] و تا نصف شب به تنهایی نمازها را ادامه میداد و از نصف شب به بعد افراد خانوادهی خود را بیدار[207] میکرد و این آیه را میخواند: ﴿وَأۡمُرۡ أَهۡلَكَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَيۡهَاۖ لَا نَسَۡٔلُكَ رِزۡقٗاۖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُكَۗ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلتَّقۡوَىٰ١٣٢﴾ [طه: 132] و در اواخر نصف اخیر شب مدت کمی میخوابید[208] سپس در تاریکی شب بیدار میگردید و چراغ را روشن میکرد و مجدداً نمازها را آغاز مینمود و سورههای طولانی هود، یوسف و حج را تلاوت مینمود.[209]
فاروق رضی الله عنه فوت جماعت نمازها را جرمی برای خود به شمار میآورد و در صورتی که اتفاق میافتاد، به نفع مستمندان و فقرا خود را جریمه میکرد: از جمله روزی برای بازدید[210] از باغچهاش از مسجد بیرون رفت و تا مراجعت کرد، مردم نماز جماعت عصر را خوانده بودند فاروق رضی الله عنه فوراً آن باغچه را موقوفه فقرا کرد[211] و روزی به وقت نماز مغرب به کارهایی سرگرمی پیدا کرد و وقتی فراغت حاصل نمود دید دو ستاره طلوع کردهاند[212] و وقت نمازش از اول وقت دیرتر شده است فوراً نمازش را خواند و بعد از فراغت از نماز کفاره این تأخیر را چنین داد که دو بنده را در راه خدا آزاد[213] کرد.
شدت علاقه فاروق رضی الله عنه به روزه گرفتن
فاروق رضی الله عنه آرزو داشت همچنان که با ذکر زبان و گذاشتن پیشانی بر خاک در نمازها تعظیم خدا را انجام میدهد هم چنین به وسیله روزه گرفتن[214] در اکثر ایام سال تمام اجزای وجود او در حال تعظیم خدا باشد به همین جهت گاهی در مدت یک سال به جز روزهای عید و ایام تشریق و روزهایی که مسافر میبود، تمام روزها[215] را روزه میگرفت.
عبدالله بن عمر میگوید: «فاروق رضی الله عنه جز در سال[216] آخر زندگی، در تمام سالهای دیگر در تمام ایام سال، جز روزهای حرام، روزه میبود[217]»، و ابن عباس میگوید: «روزی که عمر وفات کرد ما علایم روزه گرفتن زیاد را در چهره او مشاهده[218] میکردیم» و این روزه گرفتن زیاد و اکثراً در تمام ایام سال نه تنها از فعالیت و کارایی فاروق رضی الله عنه در راه اسلام نمیکاست، بلکه او را به مراتب تواناتر و کوشاتر میکرد و خیلی اتفاق میافتاد که مردم میدیدند[219] فاروق رضی الله عنه در حین انجام وظایف در شهر و گاهی در خارج شهر و به هنگام سرکشی از مزارع و باغها روزه است و جز او کسی دیگری روزه نیست.[220]
عبادتهای مالی فاروق رضی الله عنه
فاروق رضی الله عنه در راه دینداری و پرهیزگاری عبادتهای بدنی را کافی نمیدانست و بلکه عبادتهای مالی و بخشش در راه خدا را، بالاتر از حد واجبات، از اساسیترین شرط تقوی و زهد و دینداری میدانست و همواره میگفت: «لاتَنْظُرُوا[221] الی طَنْطَنَهِ الرَجُلِ في صَلاتِهِ، وَ لكِنْ اُنظُرُوا اِلی حالِهِ عّنْدَ الدِّرْهَمِ وَالدّینار = یعنی برای تشخیص قدرت ایمان یک نفر زمزمه دعاهای او را به هنگام نماز معیار قرار ندهید و بلکه به هنگام مطرح شدن درهم و دینار و پول و مال او را آزمایش کنید» و فاروق رضی الله عنه این معیار را از آیههای قرآن یاد گرفته بود: «یجاهِدُونَ في سَبیلِ اللهِ بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ ...» و طبق همین معیار فاروق رضی الله عنه به اوج دینداری و پارسایی و خداپرستی رسیده بود، زیرا به هنگام تصرف خزاین ایران و روم و مطرح شدن میلیاردها درهم و دینار و به هنگام حکومت بر دو قاره آسیا و آفریقا نه تنها خود را نباخت و به زراندوزی تمایل پیدا نکرد، بلکه از همان سهمیهای که به اندازه یک نفر از اصحاب بدر به او میرسید نیز آن قدر به فقرا و مستمندان احسان میکرد، که برای خودش جز هزینه زندگی بسیار ساده و قانعانه باقی نمیگذاشت و فاروق رضی الله عنه در زمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در میان اصحاب هم از طبقه متوسط به شمار میآمد و ثروت چندانی نداشت با این حال نخستین شهید اولین غزوه اسلام (غزوه بدر) مِهْجَع و غلامی بود که عمر رضی الله عنه در راه خدا[222] او را آزاد کرده بود و نخستین وقف در جهان اسلام به وسیله فاروق رضی الله عنه تحقق[223] یافت و به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم عرض کرد: «با ارزشترین اموال من قطعه زمینی است که از زمینهای خیبر به عنوان سهمیه به من رسیده است و میخواهم به بهترین صورتی آن را در راه خدا صدقه بدهم» پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: اصلش را از هر گونه تصرفی ممنوع کنید و منافعش را بر فقرا و مستمندان و مسافران و مجاهدین اسلام وقف نمایید و بدین وسیله فاروق رضی الله عنه در زمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم اولین سنگبنای وقف اسلامی را نهاد[224] و بعد از فاروق رضی الله عنه متولی این زمین موقوفه حفصه امالمؤمنین و بعد از او بزرگان خانواده فاروق رضی الله عنه متولی این[225] زمین شدند.
فاروق رضی الله عنه در دوران خلافت با این که تنها به اندازه یک نفر از اصحاب بدر سهمیه و حقوق سالیانه داشت و به زحمت هزینه زندگی ساده او را تأمین میکرد با این حال گاهی از این سهمیه خود به فقرا و مستمندان کمک میکرد، در اواخر ماههای قحطی که نه ماه بود[226] روغن نخورده بود و غلامش ظرفی از روغن را برای او خریده بود فاروق رضی الله عنه آن را نخورد[227] و گفت: آن را به فقرا بدهید[228] بهتر است و روزی میل شدیدی به خوردن گوشت داشت و پس از آن که گوشت[229] را برای او خریدند دستور داد آن را به فقرا بدهند و گاهی دو پیراهن داشت هر دو تمیز و پاکیزه و یکی کهنه و دیگری تازه، پیراهن تازه را به یکی از فقرا میداد و خود همان پیراهن کهنه و تمیز را میپوشید (ابن الجوزی، ص133).
فاروق رضی الله عنه یک غلام غیرمسلمانی داشت و روزی به او گفت: «دادن کارهای مسلمانان به افراد غیرمسلمان خیانت است و اگر تو مسلمان شوی کاری از کارهای مسلمانان را به تو واگذار میکنم» آن غلام که برده هم بود و اگر مسلمان میشد آزاد هم میگردید، مسلمان نشد و فاروق رضی الله عنه بر مسلمان شدن او اصرار نکرد و به او گفت: «لا اِكراهَ في الدّینِ» اما وقتی ضربت خورد و احساس کرد اجلش فرا رسیده است فوراً آن غلام را آزاد کرد[230] و به او گفت: آزاد هستی هر کجا میروی. فاروق رضی الله عنه در مرض وفاتش وصیت کرد یک چهارم دارایی او را به فقرا و مستمندان[231] بدهند.
فاروق رضی الله عنه در مراسم تمام حج و عمرههایی که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در آنها شرکت داشت او هم شرکت نمود و گاهی هم از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم اجازه میخواست که تنها به مکه برود و مراسم عمره را انجام دهد[232] و شیرینترین خاطرات تمام زندگی خود را چنین بازگو مینماید: «از رسولالله صل الله علیه و آله و سلم اجازه خواستم که به عمره بروم پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «یا اَخي لا تَنْسَنا مِنْ دُعائِكَ[233] = ای برادرم از دعای خیر خود ما را فراموش نکنید» و بارها به هنگام یادآوری این خاطره میگوید: «آن عطوفتی که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نسبت به من ابراز فرمود و به من فرمود ای برادرم، اگر در مقابل آن هر چه خورشید بر او تابیده است به من میدادند باز قبول نمیکردم[234]!»
فاروق رضی الله عنه در دوران خلافت خود، جز سال اول که عبدالرحمن[235] را امیرالحاج آن سال قرار داد، تا روزی که وفات کرد هر سال در مراسم حج شرکت میکرد[236] و هزینه سفر حج و عمره در هر سال جزو حقوق سالیانه فاروق رضی الله عنه از بیتالمال بود زیرا کل حقوق[237] سالیانه او پنج هزار درهم و مقدار کافی گندم و روغن و سرکه (مانند یکایک اصحاب[238] بدر) و دو دست لباس، یکی تابستانی و دیگری زمستانی و هزینه سفر حج و عمره[239] در هر سال بود و شورای مؤمنین به این دلیل این هزینه را برای فاروق رضی الله عنه تقبل کرده بودند چون حضور امیرالمؤمنین رضی الله عنه در سمینار حج در منی به خاطر رسیدگی به امور عمومی مربوط به همه مسلمانان بود.
فاروق رضی الله عنه هر سال مراسم حج و عمره را با شور و احساس و علاقه عجیبی انجام میداد و تمام دورههای طواف را با دعا و تضرع و زاری و گریه به پایان میرسانید[240]، و سعی میکرد همه دعاهایی که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در هر نقطهای و به هر مناسبتی خوانده است عین آن دعاها را به عین عبارت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بخواند[241] و حجرالاسود را به این خاطر میبوسید که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آن را بوسیده[242] بود، و در حال طواف کعبه (قبله محمد صل الله علیه و آله و سلم و ابراهیم علیه السلام و احساس جلال و عظمت خدا، گویی قلبش آتش میگرفت و وجودش به کوه آتشفشانی مبدل گشته بود که زبانههای این آتش در شکل دعاهای گرم و آتشین و آمیخته با گریه و تضرع و زاری نهایت[243] خوف و ترس او را از خدا و نهایت رعب و هراس او را از عذاب خدا نشان میدادند.
[1]ـ صحیح بخاری، ج6، ص100 و ابن الجوزی، ص106، به نقل اخبار عمر، ص334.
[2]ـ صحیح بخاری، ج6، ص100 و ابن الجوزی، ص106، به نقل اخبار عمر، ص334.
[3]ـ همان
[4]ـ الریاض النضره، ج2، ص44، به نقل از مسلم و به نقل اخبار عمر، ص338.
[5]ـ همان
[6]ـ همان
[7]ـ همان
[8]ـ الفایق، ج1، ص8، به نقل از صحیحین و به نقل اخبار عمر، ص338.
[9]ـ الفایق، ج1، ص8، به نقل از صحیحین و به نقل اخبار عمر، ص338.
[10]ـ همان
[11]ـ الریاض النضره، ج2، ص9، و نسایی، ج2، ص18، به نقل اخبار عمر، ص333.
[12]ـ همان
[13]ـ مسلم و بخاری و امام احمد و ریاض النضره، ج2، ص19، به نقل اخبار عمر، ص333.
[14]ـ همان
[15]ـ همان
[16]ـ ابن الجوزی، ص108، به نقل اخبار عمر، ص335.
[17]ـ ابن الجوزی، ص108، به نقل اخبار عمر، ص335.
[18]ـ همان
[19]ـ همان
[20]ـ الریاض النضره، ج2، ص21، به نقل اخبار عمر، ص339.
[21]ـ همان
[22]ـ همان
[23]ـ همان
[24]ـ شرح ابن ابی الحدید، ج1، ص59 و البدع لابن وضاح به نقل اخبار عرم، ص334.
[25]ـ همان
[26]ـ همان
[27]ـ ابن الجوزی، ص87.
[28]ـ همان
[29]ـ همان
[30]ـ ابن سعد، ج1، ص202 و 203 و البدایه و النهایه، ج7، ص133 و ابن الجوزی، ص52 و 53، به نقل اخبار عمر، ص213.
[31]ـ همان
[32]ـ همان
[33]ـ به فصل اقتصاد در عصر فاروق (زمین) در همین کتاب مراجعه شود.
[34]ـ اخبار عمر، ص214 و 215.
[35]ـ همان
[36]ـ همان
[37]ـ خراج ابی یوسف، ص135 و اخبار عمر، ص113.
[38]ـ به مبحث بیتالمال و ضرابخانهها در همین کتاب مراجعه شود.
[39]ـ اخبار عمر، ص216 و 217 و البدایه و النهایه، ج7، ص133.
[40]ـ همان
[41]ـ همان
[42]ـ ابن الجوزی، ص53 و ابن السعد، ج1، ص203 و 204، به نقل اخبار عمر، ص214.
[43]ـ همان
[44]ـ همان
[45]ـ همان
[46]ـ ابن السعد، ج1، ص203 و 204 و ابن الجوزی، ص52 و 53.
[47]ـ اخبار عمر، ص214، به پروژههای شهرسازی فاروق رضی الله عنه و عمران آبادانی فاروق رضی الله عنه در همین کتاب مراجعه شود.
[48]ـ همان
[49]ـ همان
[50]ـ به فصل توسعه معارف در عصر فاروق رضی الله عنه در همین کتاب مراجعه شود.
[51]ـ همان
[52]ـ همان
[53]ـ الجامع الکبیر مسند، ص613، به نقل اخبار عمر، ص219.
[54]ـ اخبار عمر، ص216.
[55]ـ اخبار عمر، ص216 و 218 و تاریخ طبری از ص2044 تا ص2050 و در آن کتاب به ج5 مراجعه شود و در الکامل، ج3، ص58 تا 62 از اولیات فاروق رضی الله عنه بحث میکند مراجعه شود.
[56]ـ همان
[57]ـ همان
[58]ـ همان.
[59]ـ همان
[60]ـ البدایه و النهایه، ابوالفداء، ج3، ص267.
[61]ـ البدایه و النهایه، ج4، ص11.
[62]ـ صحیح مسلم، هامش ارشاد ساری، ج9، ص213 و 214.
[63]ـ مراجعه شود به صحیح مسلم در هامش ارشاد ساری، ج9، ص261 و اخبار عمر، ص424 و صحیح بخاری ارشاد ساری، ج6، ص99 و عبقریات، عقاد، ص650 و ابن الجوزی، ص214 و تاریخ الخلفاء،ص47، به نقل اخبار عمر، ص463 و 464.
[64]ـ اخبار عمر، طنطاویین، ص94 تا 96 و الفاروق، شبلی نعمانی، ج2، ص50.
[65]ـ الخراج ابی یوسف، ص135 و اموال عبید، ص528 و طبقات ابن سعد، ج6، ص79.
[66]ـ فقه السنه، ج1، ص368، به نقل از امام احمد و امام مالک و طبرانی.
[67]ـ فاروق اعظم، هیکل، ج2، ص431.
[68]ـ فاروق اعظم، هیکل، ج2، ص431.
[69]ـ همان
[70]ـ همان
[71]ـ همان
[72]ـ صحیح بخاری در شرح ارشاد ساری، ج3، ص52 و به نقل فقه السنه، ج1، ص367، امام احمد از امام علی نقل کرده «قَدْ عَفَوْتُ لَكُمْ عَنِ الخَيْلِ».
[73]ـ فقه السنه، ج1، ص368، به نقل از امام احمد و امام مالک و طبرانی و بیهقی.
[74]ـ همان
[75]ـ همان
[76]ـ فقه السنه، ج1، ص368، به نقل امام مالک و بیهقی.
[77]ـ همان
[78]ـ قسطلانی شرح صحیح بخاری، ج3، ص52.
[79]ـ بدایه المجتهد، ابن رشد، ج1، ص259.
[80]ـ همان
[81]ـ تفسیر کبیر، ج6، ص102 و المنار، ج2، ص381. در تفسیر کبیر نوشته: آن زن برای شکوی به نزد عایشه رضی الله عنها آمد و عایشه مراتب را به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم عرض کرد.
[82]ـ تفسیر کبیر، ج6، ص102 و المنار، ج2، ص381. در تفسیر کبیر نوشته: آن زن برای شکوی به نزد عایشه رضی الله عنها آمد و عایشه مراتب را به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم عرض کرد.
[83]ـ همان
[84]ـ همان
[85]ـ المنار، ج2، ص381 و 382 383 و المحلی ابن جزم، ج10، ص170 نوشته: «فهذا، فان طلقها فلا تحل، یقع علی الثلاث مجموعه و مفرقه و لا یجوزن ان نحیص بعض بهذه الایه بعض ذلک دون بعض.
[86]ـ المنار، ج2، ص381 و 382 383 و المحلی ابن جزم، ج10، ص170 نوشته: «فهذا، فان طلقها فلا تحل، یقع علی الثلاث مجموعه و مفرقه و لا یجوزن ان نحیص بعض بهذه الایه بعض ذلک دون بعض.
[87]ـ همان
[88]ـ المنار، ج2، ص381 و 382 383 و المحلی ابن حزم، ج10، ص167 و قسطانی در شرح صحیح بخاری، ج8، ص134، بعد از روایت این حدیث: «به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم خبر دادند که مردی زنش را سه طلاقه کرده است پیامبر صل الله علیه و آله و سلم با حالتی از قهر و عصبانیت از جای خود برخاست و فرمود: آیا در حالی که من در میان شما هستم به کتاب خدا بازی میکنید» هم ابن حزم و هم قسطانی این حدیث را به دلیل این که مرسل است و محمود بن لبید روای آن از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم چیزی نشنیده است و از پدرش هم نام نبرده است این حدیث را غیرقابل استناد شمردهاند.
[89]ـ المنار، ج2، ص383 و قسطانی شرح صحیح بخاری، ج8، ص138.
[90]- همان
[91]ـ قسطانی شرح صحیح بخاری، ج8، ص135 و محلی ابن حزم، ج10، ص171.
[92]ـ محلی ابن حزم، ج10، ص171 و ابن حزم در همین صفحه گفته: فهذا نقلُ تواترٍ عن فاطمة باَنَّ رَسُولَ اللهِ صل الله علیه و آله و سلم اَخْبَرَهُ هِيَ و نفرٌ سِواها بِاَنَّ زَوْجَها طَلَّقَها ثَلثاً وَ بِاَنَّهُ حكَمَ في المُطَلّقَةِ ثَلاثاً وَ لَمْ يُنْكِرْ عَلَيّهِ الصَّلاةُ و السَّلامُ وَ لا اَخْبَر بِاَنَّهُ لَيْسَ بِسُنَّةٍ وَ في هذا كِفايَةٌ لِمَن نَصَحَ نَفْسَهُ».
[93]ـ همان
[94]ـ محلی ابن حزم، ج10، ص169، در همین صفحه از عبدالله بن عمر روایت کرده: «فَقُلْتُ يا رَسُولَ اللِه صل الله علیه و آله و سلم لَو كُنْتُ طَلَّقْتُها ثَلاثاً اَكانَ لي اَنْ اُراجِعُها؟ قُلْ لا كانَتْ تَبينُ و تَكُونُ مَعْصِيَةً» و امام نوری در شرح صحیح مسلم، ج6، هامش ارشاد ساری، ص259 و 260 (و اما روایت دیگر در مورد عبدالله بن عمر که زنش در حالت حیض سه طلاقه کرد و این سه طلاقه برای او یک طلاق به حساب آمد) امام نوری میگوید این در نهایت ضعف و به هیچ وجه قابل استناد نمیباشد. توجه: محلی در ص170 حدیث عباده را نقد کرده و گفته پدر عباده مسلمان شده تا چه رسد به جدش.
[95]ـ همان
[96]ـ قسطلانی در ارشاد ساری شرح بخاری، ج8، ص133 و امام نووی در شرح مسلم هامش ارشاد ساری، ج6، ص259 و همین دو مرجع روایت دیگری را در مورد رکانه به این عبارت نقل کردهاند: «ابن عباس روایت کرده که رکانه زنش را در یک مجلس سه طلاقه کرد و خیلی نگران شد و از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم سؤال کرد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: فقز یک طلاق تو واقع شده و اگر مایل هستی زنت را به خودت رجوع کن و رکانه زنش را به خود رجوع کرد» سپس گفتهاند چون در سلسله این حدیث ابن اسحاق و استاذش، که هر دو ضعیف هستند، وجود دارد و از طرف دیگر مخالف عملکرد ابن عباس است این روایت مردود و به هیچ وجه قابل استناد نیست. قسطلانی ارشاد ساری بر صحیح بخاری، ج8، ص133 و شرح نووی بر صحیح مسلم هامش ارشاد ساری، ج6، ص259.
[97]ـ همان
[98]ـ همان
[99]ـ همان
[100]ـ همان
[101]ـ محلی ابن حزم، ج10، ص169.
[102]ـ قسطانی ارشاد ساری، ج8، ص133 و محلی ابن حزم، ج10، ص172.
[103]ـ قسطلانی در ارشاد ساری شرح بخاری، ج8، ص133، این عبارت را به همان ترتیبی که ما نوشتهایم معنی کرده است و نوشته: «المَعْني اَنَّ الطَّلاقَ المُوقَعَ في زَمَنِ عُمَرَ ثَلاثاً كانَ يَوقَعُ قَبْلَ ذلِكَ واحِدَةً لِأَنَّهُمْ لا يَسْتَعْجِلونَ اَصْلاً» و نووی در هامش ارشاد ساری، ج6، ص260 نیز همین مطلب را به عبارت دیگر نوشته: «المُرادُ اَنَّ المُعْتادَ في الزَّمَنِ الاوّلِ كانَ طَلْقَةً واحِدَةً و صارَ النّاسُ في زَمَنِ عُمَرَ يُوقعونَ الثَّلثَ دَفْعَةً فَنَفَذَهُ عُمَرُ» اما ابن رشید در بدایه المجتهد، ج2، ص61، در صحت اصل این روایت به دلیل این که از یاران ابن عباس فقط طاووس آن را نقل کرده بقیه عموماً مطالبی را نقل کردهاند که ابن عباس طلاق ثلاثه را موجب وقوع سه طلاق دانسته، اظهار شک و تردید میکند و به نظر نگارنده نیز ترکیب (طَلاقُ الثَّلاثِ) که در این روایت جسته و گریخته و اضافی به نظر میرسد و به فرض صحت روایت در اصل چنین بوده است: «كانَ الطَلاقُ، عَلي عَهّدِ رَسُولِ اللهِ صل الله علیه و آله و سلم وَ اَبيبَكْرٍ وَ سَنَتَيْنِ مِنْ خَلافَةِ عُمَرَ واحِدةً عُمَرُالخ».
توجه: در مورد اجرای طلاق ثلاثه (کسی که به زنش گفت: طَلَّقْتُكَ ثَلاثاً) آراء و نظریهها و روایات گوناگونی در قرون بعدی مشاهده گردیده است ائمه اربعه و اکثریت قاطع مسلمانان این عبارت را موجب وقوع سه طلاقه شمردهاند و برخی آن را موجب وقوع یک طلاق دانستهاند و برخی آن را لغو دانسته و گفتهاند موجب وقوع یک طلاقه هم نمیشود (المنار، ج2، ص384، به نقل از نیل الاوطار و محلی ابن حزم، ج10، ص167 و بدایه المجتهد، ج2، ص60، بدایه المجتهد قول سوم را نگفته).
[104]ـ همان
[105]ـ ارشاد ساری شرح بخاری، ج3، ص428 و اخبار عمر، ص218، به نقل از مسلم، ج2، ص177 و موطا، ج1، ص213.
[106]ـ همان
[107]ـ همان
[108]ـ همان
[109]ـ ارشاد ساری، ج3، ص428 و اخبار عمر، ص218.
[110]ـ همان
[111]ـ اخبار عمر، ص218، به نقل از ابن الجوزی، ص54 و ارشاد ساری شرح صحیح بخاری، ج3، ص427.
[112]ـ همان
[113]ـ همان
[114]ـ همان
[115]ـ همان
[116]ـ ارشاد ساری، ج3، ص127 و اخبار عمر، ص219.
[117]ـ همان
[118]ـ ارشاد ساری، ج5، ص251.
[119]ـ همان
[120]ـ همان
[121]ـ صحیح بخاری، ارشاد ساری، ج3، ص 360 و بخاری شرح ارشاد ساری، اجتماعی 3، ص130.
[122]ـ صحیح بخاری، ارشاد ساری، ج ص 191، و صحیح مسلم، ج 5، ص 360.
[123]ـ صحیح بخاری، ارشاد ساری، ج ص 191، و صحیح مسلم، ج 5، ص 360.
[124]ـ همان
[125]ـ صحیح مسلم هامش ارشاد ساری، ج5، ص336 و 337 (قال ابوذر: لا تَصْلُحُ المُتْعَتانِ اِلاّ لَنا خاصَّةً يَعْني مُتْعَةَ النِّساءِ وَ مُتْعَة الحَجِّ وَ قالَ في مُتْعَةِ الحَجِّ اِنَّما كانَتْ لنا خاصَّةً دُونَكُمْ و امام نووی در توضیح حدیث ابوذر گفته: مقصود فسخ حج است که فقط یک فقره برای ابطال عقاید جاهلیت در یک وقت عملی گردید و دیگر کسی حق ندارد حج را فسخ و به عمره تبدیل نماید ولی حج تمتع یعنی انجام دادن عمره قبل از حج به حکم جواز خود باقی است.
[126]ـ همان
[127]ـ صحیح مسلم، ج4، ص38، به نقل اخبار عمر، ص189 و صحیح مسلم هامش ارشاد ساری، ج5، ص291.
[128]ـ توجه: این عبارت در صحیح مسلم و بخاری و بقیه کتب حدیث دیده نشده است و تفسیر قرطبی، ج2، ص375 و کنزل العمال، ج8، ص293 و شرح تجرید به نقل سیری در صحیحین محمدصادق نحمی، ص375 ولی در حدیث ابوذر مسلم، ج5، ص336 فقط لغت متعتان آمده.
[129]ـ صحیح مسلم، ج 4، ص 38، به نقل اخبار عمر، ص89.
[130]ـ نووی شرح صحیح مسلم هامش ارشاد ساری، ج5، ص290 و عین عبارت: «حاصل مجموع طرق این احادیث این که عمره قبل از حج تا روز قیامت جایز و اما فسخ حج و تبدیل آن به عمره مخصوص همان سال بوده است و صحیح مسلم هامش ارشاد ساری، ج5، ص251.
[131]ـ همان
[132]ـ صحیح مسلم، ج4، کتاب الحج باب فی نسخ التحلل، صحیح بخاری، ارشاد ساری، ج3، ص191، حدیثی را روایت میکند که نشان میدهد در آغاز تشریع (تمتع در حج) جمعی از مسلمانان هم خطر کمبود ثواب این شکل از حج و عمره را احساس کردند و با خود گفتند: «اَنَنْطِلَقُ اِلي مِني وَ ذَكَرُ اَحَدِنا يَقْطُرُ؟ چه طور ما به منی برویم و مراسم حج را در شرایطی آغاز کنیم که آلت یک نفر از ما منی از او بچکد؟ ولی چون هدف پیامبر صل الله علیه و آله و سلم منهدم نمودن اساس پندارهای جاهلی درباره جرم بودن (تمتع در حج) و تشریع آن بود نه تنها به این مطلب توجهی نکرد بلکه حج را هم به وسیله آنها فسخ و مبدل به عمره نمود در صورتی که به اتفاق جمهور علما و از جمله مالک، شافعی و ابوحنیفه فسخ حج فقط همان سال و فقط به خاطر تشریع (تمتع در حج) صورت گرفته است، قسطلانی، ج3، ص127.
[133]ـ ارشاد ساری، شرح صحیح بخاری، ج3، ص127.
[134]ـ همان
[135]ـ ارشاد ساری،، ج5، ص251، نووی در شرح مسلم، ج3، ص133، قسطانی شرح بخاری.
[136]ـ مطالب مربوط به مبحث متعه را از صحیح بخاری و صحیح مسلم و شرح اما نووی بر مسلم (هامش ارشاد ساری، ج6) و شرح قسطانی ارشاد ساری بر بخاری، ج8 و تفسیر کبیر و المنار و محلی ابن حزم و بدایت المجتهد استفاده کردهام.
[137]ـ امام نووی شرح صحیح مسلم هامش ارشاد ساری، ج6، ص119 و 121 و ارشاد ساری شرح بخاری، ج8، ص43.
[138]ـ همان
[139]ـ صحیح مسلم هامش ارشاد ساری، ج 6، ص 130 و 127.
[140]ـ همان
[141]ـ امام نووی در شرح صحیح مسلم هامش ارشاد ساری، ج6، ص 119، تأکید نهی را در حجةالوداع و تبوک و در ص 120 تأکید نهی را در عمر القضا بیان نموده است به علاوه دو نهی اصلی یکی موقت و در خیبر و دیگری تا ابد در پایان فتح مکه.
[142]- همان
[143]ـ برای تحقیق این مطالب به تاریخ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 210 تا 234 و به تاریخطبری، ج3، ص1145 تا 1172مراجعه شود.
[144]ـ همان
[145]ـ مقصود این است که این افراد بیمقاومت در مقابل گرسنگی و تشنگی و فشار غریزه جنسی از نظر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم مخفی نبودند ولی تا تسخیر خیبر و فتح مکه سپاه اسلام را از آنها تصفیه نکرد زیرا با همه این احوال وجود آنها در سپاه برای استقرار اسلام در عربستان مؤثر بود.
[146]ـ تفسیر کشاف، ج 2، ص 61، تفسیر آیه 117 توبه.
[147]ـ هامش ارشاد سای، ج 6، ص 118.
[148]ـ مقصود این است صدور این دو فقره جواز متعه نه تنها به خاطر شرایط جنگی یا جنگ مسلمانان با کفار، بلکه در شرایط به خطر افتاد ن کل اسلام و محو تمام آثار اسلام بر روی زمین صورت گرفته بود و به همین جهت بعد از فتح مکه این خطر نابودی تا ابد رفع شده بود تا ابد هم یک چنین بسیج اضطراری غیرلازم و متعه هم تا ابد تحریم گردید.
[149]ـ همان
[150]ـ صحیح مسلم، هامش ارشاد ساری، ج 6، ص 127 و تفسیر کبیر، ج 10، ص 51.
[151]ـ امام نووی در شرح مسلم هامش ارشاد ساری، ج6، ص 119 و 120 و بدایه المجتهد، ج1، ص57 که تواتر اخبار را بر تحریم نقل میکند و میگوید وقت تحریم آن برخی خیبر و فتح مکه و برخی عمرة القضا و حجة الوداع و تبوک و اوطاس گفتهاند.
[152]ـ همان
[153]ـ محلی ابن حزم، ج9، ص519. توجه: ابن حزم در همان صفحه این چند نفر را نام برده است و دو نفر از آنها اسماء دختر ابوبکر صدیق رضی الله عنه و ابن عباس (که در آن جنگها شرکت نکردهاند و یکی نیز معاویه بن ابیسفیان ولی او در عصر زمامداری خویش کسی این مطلب را از او نشنید و یکی هم عمرو بن حریث و پسر امیه بن خلف که الموطاهم از او نام برده و این دو نفر اخیر نه به عنوان روای مطلب بلکه به عنوان عملکننده به روایت ناقص دیگری مطرح شدهاند و جز این دو نفر که اولی را مسلم و دومی را موطا روایت کرده احدی بعد از فتح مکه و در عصر عمر رضی الله عنه عقد متعه از او روایت نگردیده است و همین چند نفر به اتفاق تمام محدثین و فقها و مفسرین از فسخ دائم حکم متعه آگاهی نیافتهاند).
[154]ـ صحیح مسلم، ج6، ارشاد ساری، ص127 و تفسیر کبیر، ج10، ص51.
[155]ـ صحیح مسلم هامش ارشاد ساری، ج6، ص129 و 130 و عین عبارت: «قال عليٌ مَهْلاً يا ابنَ عباسٍ فَاِنَّ رَسُول اللهِ صل الله علیه و آله و سلم نَهي عَنِ المُتْعَةِ يَوْمَ خَيْبَرَ وَ عَنْ لُحُوم الحُمُر الأهْلِيَّةِ»
[156]ـ فقه السنه، ج2، ص43 و المنار، ج5، ص14.
[157]ـ فقه السنه، ج2، ص43 و المنار، ج5، ص14.
[158]ـ فقه السنه، ج2، ص43 و تفسیر المنار، ج5، ص14.
[159]ـ صحیح مسلم هامش ارشاد ساری، ج6، ص128 و 129، بنابراین این که تفسیر المنار،ج5، ص14 به نقل از مسلم میگوید: عبدالله بن عباس در زمان خلافت عبدالله ابن زبیر این فتوا را میداد بخشی از پارازیت روایتها به شمار میآید.
[160]ـ صحیح مسلم هامش ارشاد ساری، ج6، ص128 و 129، بنابراین این که تفسیر المنار،ج5، ص14 به نقل از مسلم میگوید: عبدالله بن عباس در زمان خلافت عبدالله ابن زبیر این فتوا را میداد بخشی از پارازیت روایتها به شمار میآید.
[161]ـ صحیح مسلم هامش ارشاد ساری، ج6، ص124.
[162]ـ فتح الباری، ج9، ص149.
[163]ـ اخبار عمر، ص96 و الفاروق، شبلی نعمانی، ج2، ص50.
[164]ـ اخبار عمر، ص173، به نقل از ابن الجوزی، ص127.
[165]ـ تفسیر ابن کثیر، ج1، ص467، به نقل خلافت و ملوکیت، ص110، در همین کتاب تحت عنوان (آزادی کامل مسلمانان در انتقاد از امیرالمؤمنین رضی الله عنه ) اسناد و مدارک تاریخی را ارائه دادهایم.
[166]ـ تفسیر ابن کثیر، ج1، ص467، به نقل خلافت و ملوکیت، ص110.
[167]ـ تفسیر کبیر، ج10، ص50 و فقه السنه، ج2، ص42.
[168]ـ فقه السنه، ج2، ص44، به روایت ابن ماجه این تهدید را از ابن عمر نقل کرده است: «وَ اللهِ لا اَعْلَمُ اَحَداً تَمَتَّعَ وَ هُوَ مَحْصَنٌ اِلاّ رَجَمْتُهُ بالحِجارةِ» و شبیه این عبارت را تفسیر کبیر، ج10، ص51 از فاروق رضی الله عنه نقل کرده است و در تفسیر کبیر همین جلد، ص50 و اکثر کتابها از جمله فاروق (اُعاقِب) روایت شده است.
[169]ـ صحیح مسلم در هامش ارشاد ساری، ج9، ص261 و اخبار عمر، ص424.
[170]ـ صحیح بخاری در ارشاد ساری، ج6، ص99.
[171]ـ عبقیریه عقاد، ص650.
[172]ـ عبقیریه عقاد، ص650.
[173]ـ ابن الجوزی، ص214 و تاریخ الخلفاء، ص47 به نقل اخبار عمر، ص463 و 464.
[174]ـ همان
[175]ـ ابن کثیر از محدثین معروف در البدایه و النهایه، ج7، ص134، از ابن عباس نقل میکند که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «دو وزیر من در زمین ابوبکر و عمر رضی الله عنهما هستند».
[176]ـ صحیح بخاری، ج4، ص149 و صحیح مسلم، ج7، ص145 و مسند امام احمد، ج2، ص339، به نقل اخبار عمر، ص424 و ابن الجوزی، ص14.
[177]ـ عبقریات، عقاد، ص482 و صحیح بخاری، ج4، ص243، به نقل اخبار عمر، ص388.
[178]ـ همان
[179]ـ الریاض النضره، ج2، ص13، به نقل اخبار عمر، ص387.
[180]ـ الریاض النضره، ج2، ص13، به نقل اخبار عمر، ص387.
[181]ـ همان
[182]ـ همان
[183]ـ همان
[184]ـ عبقریات، عقاد، ص505.
[185]ـ عبقریات، عقاد، ص505.
[186]ـ همان
[187]ـ همان
[188]ـ همان
[189]ـ عبقریات، عقاد، ص505.
[190]ـ عبقریات، عقاد، ص483 و طبری، ج3، ص990 و ابن هشام، ج2، ص57.
[191]ـ همان
[192]ـ همان
[193]ـ منظور از احکام اولیه احکامی است که از صراحت آیهها و احادیث اسفاده میشوند و منظور از احکام ثانویه احکامی است که از راه تعمق در آیهها و در احادیث استنباط میگردند.
[194]ـ ابن سعد، ج1، ص218، به نقل اخبار عمر، ص326.
[195]ـ همان
[196]ـ همان
[197]ـ منتخب کنز العمال، ج4، ص387 و ابن الجوزی، ص146، به نقل اخبار عمر، ص327.
[198]ـ الریاض النضره، ج2، ص57، به نقل اخبار عمر، ص326.
[199]ـ الحلیه، ج1، ص51، به نقل اخبار عمر، ص326.
[200]ـ ابن الجوزی، ص76 و ابن سعد، ص44، به نقل اخبار عمر، ص328.
[201]ـ الریاض النضره، ج2، ص57، به نقل اخبار عمر، ص326.
[202]ـ ابن الجوزی، ص131 و البیان التبیین، ج2، ص157 و عیون الاخبار، ج1، ص308، به نقل اخبار عمر، ص278.
[203]ـ همان
[204]ـ روضه المجبین، ص 311، به نقل اخبار عمر، ص 332.
[205]ـ همان
[206]ـ کنز العمال، ج 4، ص 380، به نقل از اخبار عمر، ص 331.
[207]ـ همان
[208]ـ ابن الجوزی، ص 165 و ریاض النضره، ج 2، ص 38، به نقل اخبار عمر، ص 331.
[209]ـ همان.
[210]ـ مختصر منهاج القاصدین، ص398 و ابن الجوزی، ص 147، به نقل اخبار عمر، ص 331.
[211]ـ همان
[212]ـ ابن الجوزی، ص 147، اخبار عمر، ص 331.
[213]ـ همان
[214]ـ ابن الجوزی، ص 118.
[215]ـ همان
[216]ـ همان
[217]ـ همان
[218]ـ ابن الجوزی، ص 118.
[219]ـ شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 106، به نقل اخبار عمر، ص 309.
[220]ـ همان
[221]ـ در کتاب الفایق، ج 1، ص 331، به نقل اخبار عمر، ص 284، با تفصیل بیشتر همین مطلب نقل گردیده است: «لا تَنْظُرُوا اِلي صَيامِ اَحَدٍ وَ لا اِلي صَلاتِهِ وَ لكِنْ اُِنْظُرُ مَنْ اِذا حَدَثَ صَدَقَ وَ اِذا اُؤْتُمِنَ اَدّي وَ اِذا اَشْقي وَرَعَ اَيْ اذا اَشْرَفَ عَلي مَعْصِيَةٍ اِمْتَنَعَ».
[222]ـ کامل ابن اثیر، ج2، ص126.
[223]ـ ابن الجوزی، ص144.
[224]ـ همان
[225]ـ همان
[226]ـ طبری، ج5، ص1914 و کامل ابن اثیر، ج2، ص556 و اخبار عمر، ص125.
[227]ـ همان
[228]ـ همان
[229]ـ در الریاض النضره، ج2، ص40، به نقل اخبار عمر، ص305، مطلب به این شکل آمده است: «غلام عمر رضی الله عنه سوار بر شتری شد و از راه دور گوشت ماهی را برای عمر رضی الله عنه که درخواست کرده بود آورد ولی عمر رضی الله عنه وقتی دید در راه براوردن آرزوی او حیوانی خیلی خسته شده است و عرق میریزد در حالی که به او نگاه میکرد گفت: به خدا نمیخورم.
[230]ـ ابن الجوزی، ص144.
[231]ـ همان
[232]ـ عبقریات، عقاد، ص599.
[233]ـ همان
[234]ـ عبقریات، عقاد، ص599.
[235]ـ ابن الجوزی، ص118.
[236]ـ همان
[237]ـ ابن سعد، ج1، ص197 و ابن عساکر به نقل اخبار عمر، ص351.
[238]ـ همان
[239]ـ همان
[240]ـ ابن الجوزی، ص146، به نقل اخبار عمر، ص330 و الریاض النضره، ج2، ص19، به نقل اخبار عمر، ص333.
[241]ـ همان
[242]ـ مسلم و بخاری و امام احمد و ریاض النضره به نقل اخبار عمر، ص333.
[243]ـ ابن الجوزی، ص146، به نقل اخبار عمر، ص330.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر