81- اهلیت در لغت، به معنای صلاحیت است، مثلاً وقتی کسی صلاحیت انجام کاری را داشته باشد، میگویند: وی برای انجام آن کار اهلیت دارد.
در اصطلاح اصولیون، اهلیت به اهلیت وجوب و اهلیت أدا تقسیم میشود:
82- به معنی صلاحیت انسان برای این امر است که حقوقی مشروع به نفع او و علیه او واجب و ثابت شود،[1] یعنی صلاحیت داشتنِ انسان برای این که حقوق به نفع وی ثابت و واجبات بر وی واجب گردد. مبنای اهلیتِ وجوب، ذمّه است، به این معنی که چون انسان موجودی دارای ذمّه است، این اهلیت برای وی ثابت میشود.
ذِمه در لغت به معنی عهد است؛ خدای متعال میفرماید: ﴿لَا يَرۡقُبُونَ فِي مُؤۡمِنٍ إِلّٗا وَلَا ذِمَّةٗۚ﴾ [التوبة: 10]، «آنان دربارهی هیچ فرد با ایمانی رعایت خویشاوندی و پیمان را نمیکنند». افراد غیر مسلمانی که به صورت دایم و بنا بر عهد و پیمان میان ما مسلمانان و آنان، در دارالاسلام زندگی میکنند، اهل ذمّه، یعنی اهل عهد و پیمان نامیده میشوند.
ذمّه در اصطلاح، وصفی شرعی است که انسان را یک موجود اهل و شایسته برای تعلّق حقوق به نفع او و یا به زیان او تبدیل میکند[2]. ذمّه براساس این معنای اصطلاحی برای هر انسانی ثابت و موجود است، زیرا هر فردی که به دنیا میآید، دارای ذمّه است و در نتیجه برای وجوب اموری به نفع و علیه او صلاحیت دارد[3].
بنابراین، میتوان گفت که: اساس ثبوت اهلیت وجوب برای انسان «حیات» است، زیرا با حیات است که ذمّه برای انسان ایجاد میگردد و اهلیت وجوب نیز بر آن بنا میگردد و به همین دلیل، برای جنین هم- گرچه ناقص است- به دلیل وجود حیات در آن، اهلیت وجوب ثابت است و چون حیاتِ انسان اساسِ ثبوت اهلیت وجوب است، این اهلیت، تا زمانی که فرد زنده باشد، همراه وی است و فقط با مرگ از او جدا میشود[4].
حقوقدانان، این اهلیت با معنای اصطلاحی مدنظر اصولیون را «شخصیت قانونی» مینامند و به نظر آنان این شخصیت برای هر انسانی ثابت است و در تعریف میگویند: شخصیت قانونی به معنی صلاحیت انسان برای این امر است که حقوقی به نفع او و تکالیفی علیه او ثابت گردد[5]. این تعریف شبیه تعریف اصولیون از اهلیت وجوب است.
83- به معنی صلاحیت انسان برای این امر است که ادا و انجام (اموری) از او خواسته شود و افعال و اقوال وی معتبر تلقی شده، آثار شرعیشان بر آنها مترتب گردد، به نحوی که اگر تصرفی از او سر زد، شرعاً معتبر و دارای آثار باشد و اگر عبادتی انجام داد، ادای وی معتبر بوده، تکلیف را ساقط نماید و اگر در حق دیگران جنایتی انجام داد، بتوان او را به خاطر این کار به صورت کامل مؤاخذه نمود و مجازات بدنی و مالی علیه او اعمال کرد[6]. اساس ثبوت این اهلیت، داشتن قدرت تمییز و تشخیص است نه حیات.
84- هر کدام از دو اهلیت وجوب و ادا، با توجّه به دورانهایی که انسان در زندگی خود، از زمان تکوین تا کاملشدن عقل و سپس مرگ، طی میکند، گاهی ناقص و گاهی کامل هستند. این دورانها عبارتند از: اول: دوران جنینی؛ دوم: از تولد تا رسیدن به تمییز؛ سوم: از تمییز تا رسیدن به بلوغ و چهارم: دوران مابعد بلوغ.
در سطور بعد، نوع اهلیتی را که در هر یک از این دورانها برای انسان ثابت میشود، مورد بحث قرار میدهیم.
85- جنین را، گاهی اینگونه میبینیم که جزئی از مادر خودش است و در حرکت و سکونِ خود با او هماهنگ است (و مستقل نیست) و بدین ترتیب، به ثابت نبودنِ ذمّه برای وی حکم میکنیم و در نتیجه، اهلیتِ وجود هم در وی منتفی میشود و گاهی، از این جهت به جنین نگاه میکنیم که خودِ او، یک نفس و شخصِ مستقل بوده، از لحاظِ داشتنِ حیات، از مادر خود جداست و آمادهی جدا شدن از او و تبدیلشدن به یک انسانِ مستقلِّ قائم به ذاتِ خود است و براین اساس، به وجودِ ذمّه برای وی حکم میکنیم و در نتیجه، اهلیتِ وجوب برای وی ثابت میشود. گاهی هم، هردو جهتِ مذکور باهم در جنین مورد ملاحظه میگیرند و در نتیجه، نه ذمّهی کاملی برای او ثابت میشود و نه ذمّهی مطلق هم از او نفی میشود، بلکه برای وی تنها ذمّهای ناقص ثابت میشود که فقط صلاحیت پذیرش برخی از حقوق را دارد و بدین ترتیب، جنین دارای یک اهلیت وجوب ناقص میشود و با آن صلاحیت این را مییابد که حقوقی به نفع وی ثابت گردد، نه علیه او و بنابراین، حقوقی مانند میراث، وصیت و استحقاق در وقف- که ثبوت آنها به قبول نیاز ندارد- برای وی ثابت میگردد؛ اما حقوقی چون هبه که به قبول نیاز دارد، برای وی ثابت نمیشود، گرچه این حقوق نفع محضی هم برای وی محسوب میشوند، زیرا جنین نطق ندارد و ولی و وصیی هم ندارد که در قبول جانشین وی شوند[7] و نیز، چنان که ذکر شد، به علّت نقصان اهلیت وی هیچ حقی هم علیه او ثابت نمیگردد. لازم به ذکر است که اهلیت وجوب ناقص وقتی برای جنین ثابت میشود که جنین زنده متولد شود.
در مورد اهلیت ادا نیز باید گفت که جنین اهلیت ادا ندارد، زیرا به علّت عجز کامل وی صدور هیچ تصرفی از جانب وی متصور نیست و نیز بدین دلیل که مبنای ثبوت اهلیت ادا، قدرت تمییز عقلی است و جنین مطلقاً تمییز ندارد.
دوران دوم: از تولد تا رسیدن به تمییز[8]
86- اگر جنین زنده متولد شود، ذمّهای کامل و در نتیجه، اهلیت وجوب کامل برای وی پدید میآید و حقوق به نفع او و علیه او ثابت میگردد. شایسته بود که به مانند فرد بالغ همهی حقوق علیه این جنین متولد شده ثابت شود، زیرا دارای ذمّهی کامل است و اهلیت با این ذمّه ثابت شده است، اما چون هدف از خودِ وجوب صِرفِ وجوب و ثبوت حق بر انسان نیست، بلکه مقصود از وجوب حکم آن، یعنی اداست. بنابراین، همهی حقوقی که بچه امکان ادای آن را داشته باشد، بر او واجب میگردد و چیزهایی که ادای آن از جانب وی ممکن نباشد، بر وی واجب نمیشود. این حقوق را میتوان به تفصیل زیر مورد بررسی قرار داد:
1. حق الناس: آن دسته از حق الناس که مانند ضمانتِ چیزهای تلفشده، اُجرت اَجیر، نفقهی زوجه و خویشاوندان و امثال آنها، جنبهی مالی دارند، بر بچه واجب میشوند، زیرا مقصود از آنها مال است و أدای نیابیِ این حقوق هم مقبول است و ولی به نیابت از بچه آنها را ادا میکند؛ اما آن دسته از حق الناس که به مانند قصاص، مجازات هستند، بر بچه واجب نیست، زیرا بچه صلاحیت حکم آن یعنی مؤاخذهشدن با مجازات را ندارد، چه عمل بچه توصیف به تقصیر نمیشود و به علّت قصور معنی جنایت در کار بچه، این کار وی صلاحیت آن را ندارد که سببِ این مجازات باشد و نیز، ادای این حق نیابتبردار نیست و نمیتوان ولی را به نیابت از بچه مجازات کرد. مجازات، در این جا برخلاف دیه است، زیرا دیه به خاطر عصمت و بیگناهی محل (مقتول) واجب شده است و بچهبودنِ قاتل هم نافی عصمت افراد نیست و مقصود از وجوب آن مال است و ادای مال نیز به طریق نیابتی ممکن است.
2. حق الله: از حق الله، آن چه که شرطِ صحت و اصل عبادات است، یعنی ایمان و آنچه که عبادت خالص است، خواه مانند نماز بدنی محض باشد و خواه مانند زکات مالی محض باشد و خواه به مانند حج ترکیبی از بدنی و مالی باشد، هیچکدام بر بچه واجب نیست، گرچه سبب و محل این حقوق یعنی ذمّهی صالح هم موجود باشد، زیرا حکم وجوب در این حقوق، آن است که این تکالیف، عملاً و به صورت اختیاری و نه به صورت نیابت جبری، به دست کسی که عبادت بر او واجب شده است، انجام گیرد، تا ابتلا و آزمایش و جزای مترتب بر آن حاصل شود و بچه هم اهلیت این امر را ندارد[9]. از حق الله آنچه که مانند حدود جنبهی کیفری دارد، بر بچه واجب نیست، همانند آن دسته از حق الناس که مثل قصاص جنبهی کیفری دارند، زیرا بچه صلاحیت حکم آن، یعنی مؤاخذهکردن با مجازات را ندارد و این مجازات هم به نیابت انجام نمیشود[10].
در مورد اهلیت ادا هم باید گفت که: اهلیت ادا در حق بچه در این دوران، کاملاً منتفی است، چرا که او تمییز ندارد و -چنان که گفتیم- تمییز با عقل اساس اهلیت اداست و به همین دلیل، از بچه خواسته نمیشود که چیزی را شخصاً انجام دهد و حقوقی را که به سبب اهلیتِ وجوب بر او واجب شدهاند هم -در آن جاهایی که نیابت صحیح است- ولیاش به نیابت از او ادا میکند.
چون بچه اهلیت ادا ندارد، هیچ اثر شرعیای هم بر اقوال و تصرفات وی مترتب نمیشود و بنابراین، عقود و تصرفاتِ قولی وی باطل است و به آنها توجّه نمیشود.
دوران سوم: از تمییز تا رسیدن به بلوغ
87- این دوران با رسیدن بچه به هفت سالگی آغاز شده، با بالغشدن وی پایان مییابد. در این دوران، اهلیتِ وجوب کاملی برای بچه پدید میآید، زیرا در صورتی که اهلیت وجوب برای صغیر غییر ممیز ثابت و موجود باشد، ثبوت آن برای صغیر -که حال و وضع بهتری از او دارد- اولی است. پس حقوق به نفع و علیه وی نیز، به تفصیلی که در مورد صغیر ممیز ذکر شد، ثابت میشود.
در این دوران، چون عقل بچه ناقص است، اهلیت ادای ناقص برای وی ثابت میشود و چون وی اهلیت ادای ناقص دارد، ایمان و عبادات بدنیِ وی صحیح تلقی میشود، زیرا برای صغیر منفعت محض در پی دارد، اما بر او واجب نیستند و او مکلّف به ادای آنها نمیشود.
اما حکم تصرفات مالی صغییر ممیز به قرار زیر است:
1. انجام تصرفاتی چون قبل هبه، صدقه و وصیت از جانب صغیر که برای وی منفعت محض دارند؛ صحیح هستند و در آن، نیازی به اجازهی ولی یا وصی ندارند، زیرا صحیح دانستن این تصرفات در صورت انجام مستقیم آن به دست خود صغیر، بنابر اهلیت ادای قاصر وی امکانپذیر است و در صحیحدانستن آن مصلحت آشکاری برای بچه هست و ما مکلّفیم که همیشه در صورت امکان، مصلحت وی را رعایت کنیم.
2. انجام تصرفاتی چون هبهدادن و وقفکردن مال و مثل اینها از جانب صغیر که برای وی ضرر محض به دنبال دارد و موجب خروج بدون عوض اموال وی از مالکیتش میشود، صحیح نیست و حتی اصلاً منعقد هم نمیشود و ولی و وصی نیز نمیتوانند با اجازهدادن خود این تصرفات صغیر را صحیح کنند، زیرا ولی و وصی نمیتوانند این کارها را مستقیماً از جانب صغیر انجام دهند، پس همانطور هم نمیتوانند این کارهای بچه را اجازه دهند، زیرا مبنای ولایت، توجّه به بچه و مراعات مصلحت وی است و انجام تصرفات مضر به مال وی و یا اجازهدادن آن تصرفات در صورت انجام آن از جانبِ خود صغیر، هیچ به معنای توجّه به بچه و رعایت مصلحت وی نیست.
3. تصرفاتی مانند بیع و اجاره و سایر معاوضات مالی که برحسبِ اصلِ وضع خود متردد بین نفع و ضرر هستند[11]. این تصرفات سود و زیان دارند و اگر صغیر ممیز اقدام به انجام آنها کند، به اعتبار بهرهمندیِ او از اهلیت ادا، صحیح تلقی میشوند، اما چون اهلیت ادای ناقص دارد، متوقف بر اجاره ولی هستند و اگر ولی آن را اجازه داد، این اجازهی ولی نقص اهلیت وی را جبران نموده، تصرف وی چنین تلقی میشود که انگار از شخصی دارای اهلیت ادای کامل صادر شده است.
88- اگر ولی احساس کرد که صغیرِ ممیز توان انجام کارهای تجاری را دارد، میتواند به وی اجازه دهد که این کارها را انجام دهد و در این حالت، تصرفات تجاری صغیر و سایر اعمال و امور لازم در تجارت که وی به آنها اقدام کرده است، صحیح و نافذ به حساب میآید، زیرا اذن سابِق ولی به تصرف، به مانند اجازهای است که ولی بعد از انجام تصرف صغیر ممیز میدهد (و اجازهی سابق مانند اجازهی لاحق است).
دوران چهارم: دوران بعد از بلوغ
89- اگر فرد با وجود داشتنِ عقل به سن بلوغ رسید، دارای اهلیت ادای کامل شده، اهلیت این را مییابد که طرف توجّه خطاب شرعی قرار گرفته، به همهی تکالیف شرعی مکلّف شود و همهی عقود و تصرفات وی صحیح بوده، نیازی به اجازه کسی ندارد، به این شرط که سفیه نباشد؛ چنان که بعداً ذکر خواهد شد.
[1]- شرح المنار، ابن ملک و حاشیه رهاوی، ص 936.
[2]- التوضیح، 2/ 161.
[3]- أصول البزودی 2/ 1357 و شرح ص 938.
[4]- برخی از فقها معتقدند که: بعد از مرگ هم ذمّهی انسان به نحوی باقی میماند، چنان که بعداً خواهد آمد.
[5]- المدخل للقانون الخاص، استادِ ما د. بدراوی، ص 58.
[6]- شرح مرقاة الوصول، ص/ 434؛ أصول الفقه، شیخ عبدالوهاب خلاف، ص 150.
[7]- جمهور فقها معتقدند که: جنین فاقد ولی و وصی است و فقط جایز است که برای حفظ اموال وی امینی تعیین گردد.
[8]- علما سنّ تمییز را رسیدنِ کودک به هفت سالگی تعیین کردهاند و این برای ضابطهمند ساختن احکام است. فقهای متقدم سنی را برای تمییز نمیکردند و فقط فقهای متأخر این کار را کردهاند و شاید اساس این کارشان این حدیث است که در مورد امر بچهها به نماز میفرماید: «وقتی به هفت سالگی رسیدند، آنان را به نماز خواندن امر کنید و زمانی که به ده سالگی رسیدند (و نماز نخواندند) آنان را بزنید». قانون مدنی عراق و نیز مصر، سن تمییز را هفت سالگی مقرر کردهاند.
[9]- التلویح علی التوضیح: 2/ 163. فقها در مورد وجوب زکات در مال بچه اختلاف دارند؛ کسانی که آن را واجب دانستهاند، زکات را حقی واجب از آن فقرا در اموال ثروتمندان دانستهاند و این مفهوم نیز با صِغر و بلوغ اختلاف پیدا نمیکند؛ اما کسانی که آن را واجب ندانستهاند، آن را عبادتی به سان نماز و روزه دانستهاند و چون عبادت اختیار و آزمایش است، بلوغ در آن شرط است و بچه نیز به علّت قصور عقل صلاحیت این را ندارد که مورد اختیار واقع شود. نک: بدایة المجتهد 1/ 220.
[10]- کشف الأسرار، 4/ 1362.
[11]- در این جا، باید در نظر داشت که چیزی که به عنوان ملاک در متردد بودن یک تصرف بین نفع و ضرر مدنظر قرار گرفته است، نوع و طبیعت تصرف است و به این توجّه نشده که تصرفی که صغیر اقدام به انجام آن کرده است، منفعتی حقیقی برای وی به دنبال بیاورد یا منفعتی برای وی نداشته باشد و بنابراین، اگر صغیر عینی متعلّق به خود را به قیمتی بیشتر از بهای واقعی آن نیز بفروشد، باز هم صحت تصرف وی متوقف بر اجازهی ولی است و به سودی که صغیر در این معامله به دست آورده است، توجهی نمیشود، زیرا بیع -بنا به طبیعتِ خود- از تصرفاتی است که متردد بین نفع و ضرر است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر