آیه به آیات جمع بسته شده، در لغت به معانى زیر آمده است:
1- معجزه: مثلا در آیۀ: ﴿سَلۡ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ كَمۡ ءَاتَيۡنَٰهُم مِّنۡ ءَايَةِۢ بَيِّنَةٖۗ﴾ [البقرة: 211]. "از بنى اسرائیل بپرس که چه معجزههاى روشن فرستادیمشان".
2- نشان وعلامت: مثال آن در آیۀ: ﴿إِنَّ ءَايَةَ مُلۡكِهِۦٓ أَن يَأۡتِيَكُمُ ٱلتَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡ﴾ [البقرة: 248]. "نشان پادشاهى وى این است که تابوت آید به شما و در آن آرامشى است از پروردگار به شما".
3- عبرت: درآیۀ: ﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ﴾ [البقرة: 248] "همانا که دراین تعبیرعبرتى است".
4- شگفت: مثلاً در آیۀ: ﴿وَجَعَلۡنَا ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَأُمَّهُۥٓ ءَايَةٗ﴾ [المؤمنون: 50] "و پسر مریم ومادرش را شگفت جهان کردیم".
5- برهان ودلیل: ﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦ خَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفُ أَلۡسِنَتِكُمۡ وَأَلۡوَٰنِكُمۡۚ﴾ [الروم: 22]
"از براهین او (وجود و توانائى و یگانگى خداوند). آفرینش آسمانها و زمین و اختلاف زبانهاى شما وگوناگونى رنگهاى شما است".
6- جماعت: چنانکه گفتهاند: "خرج القوم بآيتهم" یعنى قوم با جماعتش بیرون رفت.[1]
آیۀ قرآنى عبارت است از قسمتى از کلمات قرآن مجید که از ما قبل و ما بعد خود منقطع بوده، و در ضمن سورهاى آمده باشد.
"طائفة ذات مطلع ومقطع مندرجة في سورة من القرآن".
مناسبت میان معنى اصطلاحى و معنى لغوى که گذشت، روشن و آشکاراست؛ زیرا آیۀ قرآنى خود معجزه است و نشانه است بر راستى پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ، عبرت و پندى است بر بندگان خدا، و از لحاظ اعجاز و جایگاه بزرگ و بلندى که دارد، شگفت آور است.
در آن براهین و ادلهاى است شامل هدایت و علم و نیز از داستانها و قصص گذشته بازگو است.
معنى جماعت وگروه نیز در آیۀ اصطلاحى منطبق است؛ چون ازکلمات و حروف ترکیب یافته است.[2]
ج- شناسایى آیه:
تشخیص اینکه: کلام و کلمات یک سوره ازکجا تا کجا یک آیه است، این امر کار شارع حکیم است، قیاس و رأى را در ین باره مجالى نیست.[3]
مثلاً (المص) و (یـــس) هر کدام یک آیه به شمار آمدهاند، در صورتیکه نظایر آنها (المر) و (طس) هیچکدام آیه به شمار نیامدهاند. (حم عسق) دو آیه شمرده شده و نظیر آن (کهیعص) یک آیه محسوب میگردد.
در صورتیکه اگر مبناى کار قیاس و رأى میبود، بىگفتگو حکم دو مورد همانند را مانند هم مىنهادند وتقسیم آیات چنین گونه پیش نمىآمد.[4]
و همچنان روایتهاى صحیح مانند: خواندن پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در نماز صبح از شصت تا صد آیه واینکه شخصى در نماز شب ده آیه بخواند، از غافلین محسوب نمیشود واگر پنجاه آیه بخواند از جملۀ حافطین و صد آیه بخواند از قانتین شمرده مىشود و... نیز دلیل بر اینست که آیههاى قرآنى و تعداد آنها در زمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم طبعاً- از جانب شارع- تعیین و مشخص شده بود.[5]
2- ترتیب آیهها
سخن مسلم و قطعى در بارۀ ترتیب آیهها و طرز قرارگرفتن آنها در سورهها، به این صورتیکه امروز در مصاحف موجوده مىیابیم، بىگفتگو اینست که این ترتیب وابسته به توقیف نبى اکرم صل الله علیه و آله و سلم وفرود آمده از جانب خداى تعالى است، براى رأى و اجتهاد، در این زمینه مجال و جولانگاهى باقى نمانده است.
این جبرئیل بوده که طبق روایات وارده، هرگاه فرود مىآمد و آیتى بهمراه داشت، موضع وجایگاه هر آیهاى را در سورۀ مربوطهاش تعیین میکرد، آنگاه رسول الله صل الله علیه و آله و سلم آن را بر یارانش فرو میخواند و به نویسندگان وحى فرمان مىداد که آن را در جاى خود بنگارند.
پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در طى زندگى آیات قرآنى را بارها ضمن نمازها، خطبهها، حکمها، موعظهها وبخصوص بهنگام نزول آیات و بعد از آنهم بارها و بکرات بر بندگان خدا فروخوانده است.
به اساس روایت صحیح هرسال جبرئیل یکبار قرآن را با او برابر میکرد، و در سال وفات مقابله و برابرى دو بار پیش آمد.[6]
ترتیب آیهها در آن هنگام بهمین سان بود که امروز در میان دستان ما و پیش روى ما است
و براى هیچکس- اعم از یاران وفادار او وخلفاى راشدین و یا بعدیهاى آنان – در ترتیب چیزهاى از آیات قرآنى جاى کوچکترین تصرف و تغییرى نمانده است.
گرد آورى زمان ابوبکر، چیزى جز این نبود که قرآن را از روى سنگهاى سفید و استخوان شانهها در صحفى تدوین کند.
وجمع آن در عهد عثمان تنها نقل آن صحف به مصاحفى بود (نسخه بردارى و تکثیر نسخهها) وهر دوى این عمل، درست بهمان ترتیبى بود که پیامبر گرامى صل الله علیه و آله و سلم تعیین فرموده بود.
اجماع ونصوص مترادفه بر اینکه ترتیب آیات توقیفى است، جاى گفتگوئى نمیگذارد.[7]
زرکشى درکتاب البرهان اجماع علما را در این مسأله نقل کرده میگوید:
"ترتیب آیات هر سوره و قرار دادن بسمله در اول سورها، بدون تردید توقیفى است. یعنى: جایگاه هر آیه در سورههاى قرآن بدستور پیغمبراکرم صل الله علیه و آله و سلم تعیین شده است و بهیچ وجه، در این باره اختلافى میان علماى اسلامى نیست؛ بهمین جهت، برهم زدن ترتیب آیات در هر یک از سورههاى قرآن جایز نیست".[8]
سیوطى نیز به اجماع فوق اشاره کرده میگوید: "این اجماع متکی به دلایل متعددى از احادیث صحیحه میباشد".[9]
زرکشى در این رابطه به حدیثى که درصحیح البخارى از ابن زبیر نقل شده است استناد کرده میگوید: به عثمان گفتم: آیۀ240، سورۀ بقره که میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ يُتَوَفَّوۡنَ مِنكُمۡ وَيَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا وَصِيَّةٗ لِّأَزۡوَٰجِهِم مَّتَٰعًا إِلَى ٱلۡحَوۡلِ﴾ [البقرة: 240] را آیۀ دیگرى در همین سوره (آیۀ234) نسخ کرده است. آیا این آیه را در جاى خودش مینویسى و باقى میگذارى یا آن را حذف میکنى؟ عثمان پاسخ داد: "يا ابن اخى! لا أغير شيئا منه من مكانه".[10]
" برادر زاده! من هیچ چیز را جا به جا نمىکنم!"
از اینجا معلوم میشود که عثمان جرأت ندارد آیهاى را جا به جا کند، حتى منسوخ بودن آن مسلم باشد (و چند آیه بعد از آیۀ ناسخ هم قرارگرفته باشد!). زیرا مىداند که در جاییکه جبرئیل امین پیغمبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم را به رعایت ترتیب آسمانى آیات قرآن موظف گردانیده است وآنحضرت نیز به نوبۀ خود کاتبان وحى را به رعایت این ترتیب مکلف ساخته است، نه او ونه هرکس دیگر، حق دخالت در ترتیب آیات قرآن را ندارد!
احمد بن حنبل بسند حسن از عثمان بن ابى العاص نقل کرده است که گفت:
"کُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ج جَالِسًا إِذْ شَخَصَ بِبَصَرِهِ ثُمَّ صَوبَهُ حَتَّى كَادَ أَنْ يُلْزِقَهُ بِالْأَرْضِ قَالَ ثُمَّ شَخَصَ بِبَصَرِهِ فَقَالَ أَتَانِي جِبْرِيلُ عَلَيْهِ السَّلَام فَأَمَرَنِي أَنْ أَضَعَ هَذِهِ الْآيَةَ بِهَذَا الْـمَوضِعِ مِنْ هَذِهِ السُّورَةِ ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِيتَآيِٕ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَيَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ وَٱلۡبَغۡيِۚ يَعِظُكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ٩٠﴾ [النحل: 90] [11]
"در محضر مبارک رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نشسته بودم، چند لحظه دیدگایش را به آسمان دوخت و بعد فرمود: جبرئیل نزد من آمد ومرا دستور داد که این آیه را در این جایگاه از سوره قرار بدهم:
﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِيتَآيِٕ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَيَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ وَٱلۡبَغۡيِۚ يَعِظُكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ٩٠﴾ [النحل: 90]
در کتب حدیث روایات بسیارى آمده است که رسول خدا را در حال املا کردن آیات قرآن به نویسندگان وحى نشان مىدهد، وحاکى از آنست که آنحضرت صل الله علیه و آله و سلم ضمن نظارت دقیق برنگارش قرآن، جایگاه آیات قرآن را نیز به آنان خاطرنشان مىسازد و ترتیب آیات را نیز مانند متن آیات به آنان مىآموزد.
این اجماع که زرکشى در رابطه به توقیفى بودن آیات قرآن عنوان کرده است، مستند بانصوص فراوانى است که قسمتى از آنها در ضمن سخنان زرکشى ذکر شد و اینک پارهاى دیگر از نصوص:
از جمله روایتى است که ابو داود، ترمذی، حاکم و... از ابن عباس- با سندیکه حاکم آن را صحیح گفته و ذهبی بر صحت آن موافقت نموده است.- آوردهاند که میگوید:
" قلت لعثمان: ما حملكم على أن عمدتم إلى الأنفال و هي من المثاني و إلى براءة و هي من المئين فقرنتم بينهما و لم تكتبوا بسم الله الرحمن الرحيم و وضعتموها في السبع الطوال فما حملكم على ذلك ؟ فقال عثمان: كان رسول الله صل الله علیه و آله و سلم مما يأتي عليه الزمان و هو ينزل عليه من السور ذوات العدد قال: و كان إذا نزل عليه الشيء دعا بعض من يكتب له فيقول: ضعوا هذه في السورة التي فيها كذا و كذا و كانت الأنفال من أوائل ما نزلت بالمدينة و كانت براءة من آخر القرآن و كانت قصتها شبيهة بقصتها فظنت انها منها فقبض رسول الله صل الله علیه و آله و سلم و لم يبين لنا آنها منها فلم أكتب بينهما سطر بسم الله الرحمن الرحيم".[12]
"به عثمان گفتم: چه وا داشت شما را که انفال را که از مثانى است و براءت را که از مئین است کنار هم گذاشته وبین آنها بسم الله ننوشتید ودر میان سبع طول قرار شان دادید؟
عثمان گفت: سورهها بر پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم نازل مىشد، پس هرگاه چیزى از قرآن بر او نازل میگشت، یکى از نویسندگان وحى را فرا میخواند و میفرمود: این آیات را در سورهاى قرار دهید که در آن چنین یاچنان ذکر گردیده است. انفال از نخستین سورههایى بود که در مدینه نازل شد، وبراءت از آخرین سورههاى نازل شدۀ قرآن بود ومطلبش شبیه مطلب آن، پس من گمان کردم که این سوره از آن است، پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم پدرود حیات گفت وبراى ما بیان نکرد که این از آن است، بدین جهت آن دو را قرین هم قرار دادم وبین شان بسم الله ننوشتم، ودر سبع الطوال قرار شان دادم".
شناسائى نخستین آیۀ نازل شده و آ خرین آن، بهره و فایدهاى خاص دارد. این شناسائى ما را به معرفت ترتیب آیات رهبرى مىکند ویک چنین معرفتى موجب بینائى ودانشى میگردد که براى شناختن احکام و علوم قرآنى در بایست است.
بدین ترتیب است که هرگاه آیههائى در موضوع واحدى داشته باشیم وفرمان در یکى از آنها با فرمان درآیۀ دیگر فرقى داشته باشد، میتوانیم میان آنان حکم کنیم و ناسخ را از منسوخ باز شناسیم.
معرفت این آیات که به تاریخ نزول و اسباب آن نیز بستگى دارد، ما را به شناسائى تاریخ قانون گزارى اسلامى و روشن شدن سیر تدریجى آن و پى بردن به هدفهاى پرورشى واجتماعى وسیاسى اسلامى هم رهبرى میکند.[13]
و بااین شناسائى توجه و نهایت عنایت مسلمانان نسبت به قرآن کریم که چگونه این نسخۀ آسمانى را حرف به حرف وآیه به آیه با تاریخ ومکان نزول آن ثبت وضبط نمودند وبا همان دقت بدون کم وکاست به نسل بعدى انتقال دادهاند، روشن میگردد.
در بارۀ اینکه نخستین آیۀ نازل شده کدام آیۀ قرآن است، سیوطى چهارقول به ترتیب ذیل نقل کرده است:
1- پنج آیات صدر سورۀ علق نخستین آیاتى است که بر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرود آمده، و با نزول این آیات وحى آغاز یافت، به دلایل ذیل:
الف- روایت صحیح از عایشه رضی الله عنها که میگوید:
"أَولُ مَا بُدِئَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صل الله علیه و آله و سلم مِنْ الْوحْيِ الرُّؤْيَا الصَّالِحَةُ فِي النَّومِ فَكَانَ لَا يَرَى رُؤْيَا إِلَّا جَاءَتْ مِثْلَ فَلَقِ الصُّبْحِ ثُمَّ حُبِّبَ إِلَيْهِ الْـخَلَاءُ وكَانَ يَخْلُو بِغَارِ حِرَاءٍ فَيَتَحَنَّثُ فِيهِ وهُو التَّعَبُّدُ اللَّيَالِيَ ذَواتِ الْعَدَدِ قَبْلَ أَنْ يَنْزِعَ إِلَى أَهْلِهِ ويَتَزَودُ لِذَلِكَ ثُمَّ يَرْجِعُ إِلَى خَدِيجَةَ فَيَتَزَودُ لِمِثْلِهَا حَتَّى جَاءَهُ الْـحَقُّ وهُو فِي غَارِ حِرَاءٍ فَجَاءَهُ الْـمَلَكُ فَقَالَ اقْرَأْ قَالَ مَا أَنَا بِقَارِئٍ قَالَ فَأَخَذَنِي فَغَطَّنِي حَتَّى بَلَغَ مِنِّي الْـجَهْدَ ثُمَّ أَرْسَلَنِي فَقَالَ اقْرَأْ قُلْتُ مَا أَنَا بِقَارِئٍ فَأَخَذَنِي فَغَطَّنِي الثَّانِيَةَ حَتَّى بَلَغَ مِنِّي الْـجَهْدَ ثُمَّ أَرْسَلَنِي فَقَالَ اقْرَأْ فَقُلْتُ مَا أَنَا بِقَارِئٍ فَأَخَذَنِي فَغَطَّنِي الثَّالِثَةَ ثُمَّ أَرْسَلَنِي فَقَالَ: ﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ١ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ٢ ٱقۡرَأۡ وَرَبُّكَ ٱلۡأَكۡرَمُ٣﴾ فَرَجَعَ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ صل الله علیه و آله و سلم يَرْجُفُ فُؤَادُهُ...".[14]
"آغاز وحى به رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به صورت رؤیاى صالحهاى بود در خواب، و او رؤیاى نمىدید مگر مانند سپیده دم تحقق پیدا میکرد، سپس خلوت گزینى مورد پسند او گردید، و در غار حرا گوشه میگرفت.......
.تا اینکه نورحق براو تابید، وفرشتۀ وحى بر او نازل شد......وپنج آیۀ صدر سورۀ علق ر ا بر او فرو خواند... ".
2- ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ١﴾ نخستین آیۀ نازل شده است:
مستند این رأى روایتى است که شیخین از ابو سلمه بن عبدالرحمن بن عوف نقل میکنند که او گفت: "سألت جابر بن عبد الله رضي الله عنهما عن ذلك وقلت له مثل الذي قلت فقال جابر لا أحدثك إلا ما حدثنا رسول الله صل الله علیه و آله و سلم قال (جاورت بحراء فلما قضيت جواري هبطت فنوديت فنظرت عن يميني فلم أر شيئا ونظرت عن شمالي فلم أر شيئا ونظرت أمامي فلم أر شيئا ونظرت خلفي فلم أر شيئا فرفعت رأسي فرأيت شيئا فأتيت خديجة فقلت دثروني وصبوا علي ماء باردا قال فدثروني وصبوا علي ماء باردا قال فنزلت ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ١ قُمۡ فَأَنذِرۡ٢ وَرَبَّكَ فَكَبِّرۡ٣﴾.[15]
" از جابر در مورد نخستین سوره پرسیدم، او گفت: "یا أیها المدثر" است. گفتم: "اقرأ باسم ربّک" نبود؟ گفت: سخن گویم تو را چنانکه از آن سخن گفت به ما رسول خدا. نبى اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: " من در غار حرا مجاور بودم. چون جوارم را بپایان رساندم فرودآمدم قدم به وادى که نهادم کسى مرا صدا کرد. پس به پیش رو وپشت سر نگریستم، بجانب چب وراستم، سپس به آسمان نگاه کردم. او (جبرئیل). بود که برتختى میان آسمان و زمین نشسته بود. هراسى مرا فرا گرفت. نزد خدیجه رفتم، به اوگفتم: مرا پوشانید. پس خداى تعالى فرو فرستاد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ١ قُمۡ فَأَنذِرۡ﴾.
3- سورۀ فاتحه:
جمعى از مفسران و دانشمندان فن علوم قرآن با استناد به روایت زیر سورۀ فاتحه را نخستین وحى وسورههاى قرآن از لحاظ نزول قرار دادهاند:
از ابو میسره: عمروبن شرحبیل نقل است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به خدیجه فرمود:
"چون خلوت میگزینم وتنها میشوم آوائى میشنوم. به خدا بر خود میترسم که این کارى شود...."
خدیجه گفت: معاذالله! خدا برتو بد نخواهد خواست. همانا که تو امانت میگذارى وصلۀ رحم به جا مىآورى. سخن براست مىگوئى. چون ابوبکر درآمد خدیجه آن سخن را بر او بازگفت و فرمود: با محمد صل الله علیه و آله و سلم به نزد ورقه برو.
پس رفتند وداستان را به اوگفتند. پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: " چون به تنهائى خلوت میکنم ندائى از پشت سر میشنوم که اى محمد! اى محمد! پس مرا هراسى وترسى فرا میگیرد که میخواهم بگریزم وبرجاى نمانم" ورقه گفت: چنین نکن این بار که تو را برخواند، برجاى باش تا آنچه میگوید بشنوى، سپس نزد من بیا ومرا آگاه کن.
پس چون رسول خدا خلوت گزید، فرشته اورا ندا کرد که اى محمد! بگو: ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ١ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٢... وَلَا ٱلضَّآلِّينَ٧﴾.[16]
4- ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ﴾ اولین وحى نازل شده است:
دلیل این قول اثرى است از عکرمه و حسن که میگویند: " نخستین چیزیکه از قرآن نازل شد، بسم الله الرحمن الرحيم، واولین سوره "اقرأ" بود.[17]
بررسى آرا و نظریات فوق:
جمهور علماى تفسیر و حدیث نظریۀ اول را که نخستین آیات قرآن - پنج آیات صدرسوره علق است- مورد تأیید قرار داده و آن را صحیح و درستترین اقوال میدانند ودر بارۀ اقوال دیگر چنین میگویند:
دقت در الفاظ حدیث جابر میرساند که این روایت بیانگر اولیت مطلق"سوره مدثر" نبوده وباروایت عایشه که دلیل قول اول است، منافات ندارد؛ زیرا:
1- در حدیث جابر سؤال در بارۀ نزول نخستین سورۀ کامل بود وجابر هم بیان داشت که تمامى سوره المدثر به طورکامل قبل از سورۀ "اقرأ" فرود آمده است.
2- منظور جابر از نزول اولین سوره، بعد از فترت وحى است، نه اولین سورۀ نازل شده به طور مطلق، جملۀ: "فإذا الملك الذي جاءني بحراء جالس على الكرسي......" در حدیث جابر مطلب فوق را تأیید میکند.
3- منظور آنست که نخستین سورهاى که فرمان ابلاغ رسالت را داشته این بوده و به تعبیر بعضى: اولین آیهاى که براى نبوت نازل شد ﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ﴾ واولین آیهاى که براى رسالت فرود آمد ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ١﴾ بود.[18]
این روایت مرسل وقابل استدلال نیست؛ بیهقى پس از نقل آن میگوید: " اگراین خبر محفوظ باشد، احتمال میرود که خبر از نزول سورۀ حمد پس از نزول اقرأ و المدثر باشد".[19]
وهمچنان حافظ ابن کثیر این روایت را مرسل وغیر قابل استدلال میداند.[20]
دلیل این قول علاوه براینکه: آثار مقطوع و مرسلى است، قول مستقل به شمار نمیرود؛ زیرا از ضروریات نزول سوره این است که ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ﴾ با آن نازل شود.[21] (120: 98-99).
***
براى اینکه اهمیت مطلب بخوبى روشن شود ومعلوم گردد که بسط مقال بىجهت وسبب نبوده چند نمونه از اوایل مخصوصه در چند امرکه حاکى از سیر تدریجى تشریع وقانون گزارى اسلامى است بدست میدهیم، سپس برگزیدهاى از آنچه علماى فن در این باره بیان داشتهاند ذکر خواهیم کرد:
بطورکلى تحریم شراب در اسلام به تدریج پیش آمد. نخستین بار این آیه فرود آمد:
﴿۞يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَيۡسِرِۖ قُلۡ فِيهِمَآ إِثۡمٞ كَبِيرٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثۡمُهُمَآ أَكۡبَرُ مِن نَّفۡعِهِمَاۗ﴾ [البقرة: 219].
" تو را مىپرسند از مى و قمار، بگو: در این دو زیان بزرگ است ومردمان را در آن منفعتها است، اما زیان آن بزرگتر است از سود آن....".
بعد از نزول این آیه برخى بر این اعتقاد شد که مى حرام شده، اما بعضى هم به رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم مىگفتند: یارسول الله، بگذار ما را که از آن بهره گیریم همچنانکه خدا فرموده، ولى رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم چیزى نمىفرمود و در پاسخ آنان خاموش میماند، بعد این آیه نازل شد:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُكَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَعۡلَمُواْ مَا تَقُولُونَ﴾ [النساء: 43].
"اى مؤمنان! در حالت مستى به نماز نزدیک نشوید تا بدانید که چه میخوانید...".
باز گفته شد که مىحرام گردید ولى بودند کسانیکه مىگفتند: یارسول الله، به هنگام نماز از آن نمىآشامیم. رسول خدا در برابر ایشان خاموشى گزید تا این آیه فرود آمد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ٩٠﴾ [المائدة: 90].
"اى افراد با ایمان! مىوقمار، سنگها و تیرهاى قمار (انصاب وازلام) پلید و از کارهاى شیطان است، بپرهیزید از آن تا رستگار گردید"[22].
چنانکه در تاریخ اسلام ضبط است باهمۀ آزارى که مشرکان بر مسلمانان روا میداشتند و از هیچ زشتى ودشمنى باز نمىایستادند، جهاد در صدر اسلام براى دفاع تشریع نشد وخداوند به عفو وگذ شت فرمان میداد.
در سال دوم هجرت فرمان نبرد با ایشان تنها به هنگام دفاع فرا رسید. چنانکه فرمود:
﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَٰتَلُونَ بِأَنَّهُمۡ ظُلِمُواْۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ نَصۡرِهِمۡ لَقَدِيرٌ٣٩ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِم بِغَيۡرِ حَقٍّ إِلَّآ أَن يَقُولُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُۗ﴾ [الحج: 39-40].
"براى افراد مظلوم نسبت ظلمى که به آنها روا داشتند، دستور داده شد که جنگ کنند وخداوند بر یارى ایشان تواناست. آنها که بیرون شدند از خانههایشان به هیچ حقى، جز اینکه میگفتند: پروردگار ما الله است"[23]
در مورد قتل مؤمن آیۀ: ﴿وَمَن قُتِلَ مَظۡلُومٗا فَقَدۡ جَعَلۡنَا لِوَلِيِّهِۦ سُلۡطَٰنٗا فَلَا يُسۡرِف فِّي ٱلۡقَتۡلِۖ﴾ [الإسراء: 33] اولین آیه است.
در بارۀ خوراکیها وحلال وحرام آن چهار آیات به ترتیب ذیل نازل شده است.
اولین آیهاى که در بارۀ غذاها در مکه نازل شد، آیۀ 145از سورۀ انعام بود. ﴿قُل لَّآ أَجِدُ فِي مَآ أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا﴾ [الأنعام: 145]. سپس آیۀ 115سورۀ نحل: ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةَ﴾ [النحل: 115]
و در مدینه آیۀ 173 از سوره بقره: ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةَ﴾ [البقرة: 173] سپس آیۀ 3 از سورۀ مایده: ﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةُ﴾ [المائدة: 3] نازل گردید.[24]
در تعیین آخرین آیۀ نازل شده نیز دانشمندان اختلاف نظر دارند بدین ترتیب:
1- نسائى از طریق عکرمه از ابن عباس نقل میکند که آخرین آیۀ نازل شده آیۀ281سورۀ بقره است: ﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِيهِ إِلَى ٱللَّهِۖ ثُمَّ تُوَفَّىٰ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا كَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ٢٨١﴾ [البقرة: 281].
البته کسانى دیگرى هم نظیر آن را از ابن عباس نقل کردهاند وگفتهاند که: پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم 9 و یا 12 و یا 81 روز پس از نزول آن بدرود حیات گفت.
2- بخارى از ابن عباس وبیهقى از ابن عمر نقل کردهاند که آخرین آیه، آیۀ ربا است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِيَ مِنَ ٱلرِّبَوٰٓاْ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ٢٧٨﴾ [البقرة: 278] محمد بن جریر طبرى از سعید بن مسیب وعامر شعبى نقل میکند که عمر وابن عباس گفتهاند که: آیۀ ربا آخرین آیۀ نازل شده است.
ولى شناسایان حدیث آن را ضعیف شمردهاند؛ زیرا هر چند اسنادش صحیح است ولى مرسل میباشد. شعبى زمان عمر را درک نکرده وسعید بن مسیب چیزى از او نشنیده است.
3- گفتهاند که آیۀ دین"وام" آخرین آیه است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيۡنٍ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى فَٱكۡتُبُوهُۚ﴾ [البقرة: 282] ابوعبید نیز در فضایل القرآن از ابن شهاب نقل کرده است که میگوید:
آخر قرآن، نزدیکترین آیۀ قرآنى به عرش از نظر زمانى" آیۀ ربا وآیۀ وام"دین" است.
روایت ابن ابى حاتم است که پیامبر اکرم پس از آن 9 روز بزیست، و بعد در دوم ربیع الأول بدرود حیات گفت و در روایات دیگر چنین نصى نمیتوان یافت.
4- آیۀ: ﴿فَٱسۡتَجَابَ لَهُمۡ رَبُّهُمۡ أَنِّي لَآ أُضِيعُ عَمَلَ عَٰمِلٖ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰۖ﴾ [آل عمران: 195]
دلیل آن روایتى است که از طریق مجاهد از ام سلمه نقل شده که وى گفت: این آخرین آیه بود.
ولى متن همین روایت خود حاکى است که مطلق آخرین نزول مورد نظر نبوده ومنظور آخرین آیه دربارۀ زنان وآخرین سه آیه در این مورد بوده است.
5- آیۀ: ﴿وَمَن يَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِيهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِيمٗا٩٣﴾ [النساء: 93] آخرین آیه است.
دلیل آن هم چیزى است که بخارى ودیگران از ابن عباس نقل کردهاند که گفت: این آیه آخرین آیه است وچیزى آن را نسخ نکرد.
البته خود روایت میرساند که منظور آخرین آیه در بارۀ حکم قتل عمدى مؤمن است نه آخرین آیه به طور مطلق.
6- گفتهاند که آیۀ: ﴿يَسۡتَفۡتُونَكَ قُلِ ٱللَّهُ يُفۡتِيكُمۡ فِي ٱلۡكَلَٰلَةِۚ﴾ [النساء: 176]
طبق روایتی از براء بن عازب آخرین آیه است.
ولى ممکن است این آیه را هم آخرین نزول در بارۀ مواریث دانست نه آخرین آیه.
7- سورۀ مائده آخرین نزول بوده است:
روایت ترمذى وحاکم از عایشه چنین است. چه بسا که مراد آخرین سورهاى باشد که در بارۀ حلال وحرام آمده وحکمى در آن منسوخ نگشته است.
برخى هم گفتهاند که آیۀ:
﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي﴾ [المائدة: 3]
آخرین نزول بوده است؛ زیرا این آیه در حجة الوداع فرود آمد وپیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم 81 روز پس از آن بزیست.
ولى چنانکه گفتهاند پس ازآن نهى وحکمى فرود نیامده، نه اینکه آخرین نزول به نحواطلاق باشد.
8- برخى هم بنابر قول ابى بن کعب آخر سورۀ توبه را پایان نزول دانستهاند که شاید آنهم منظور آخرین نزول از سورۀ براءت باشد، نه آخر به طور مطلق.
9- مسلم از ابن عباس نقل میکند که آخرین نازل شده سورۀ ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ١﴾ [النصر: 1] میباشد. این سوره مشعر بر وفات نبى اکرم صل الله علیه و آله و سلم بود وموجب اندوه فراوان یاران پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گشت.
ممکن است منظور ابن عباس آخرین سوره از لحاط نزول باشد، نه آخرین آیه.[25]
سیوطى علت این اختلاف را از قاضى ابوبکر نقل کرده میگوید:
"در این مورد چیزى که از قول شخص نبى اکرم صل الله علیه و آله و سلم باشد نیست وهرکس از روى اجتهاد خود وظن غالب سخنى گفته، محتمل است که هریک از آنان از آخرین آیهاى که از نبى گرامى صل الله علیه و آله و سلم بهنگام وفات وى و یا اندکى قبل از آن شنیده خبر داده است ودیگرى بعد از او آیتى دیگر شنیده باشد...".[26]
درمیان اقوال سه گانۀ اول (روایات مربوط به آیۀ ربا، آیۀ: ﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِيهِ﴾ [البقرة: 281] و آیۀ دین منافاتى نیست؛ زیرا این آیات سه گانه طبق ترتیبی که در قرآن دارند، به همان ترتیب یکبار نازل شدهاند، پس بر هرکدام صدق میکند که نسبت به غیرآن آخر باشد.[27]
زرقانى قول اول آیۀ ﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا﴾ را ترجیح داده میگوید:
"سیاق آن براى ختام مناسبتر است وطبق روایت ابن ابی حاتم پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم پس از نزول آن 9 روز بزیست وبعد در دوم ربیع الأول بدرود حیات گفت ودر روایات دیگر چنین تصریح وجود ندارد".[28]
روایات واقوال دیگر طوریکه در ضمن بیان نظریات ونقل اقوال اشاره گردید، آخرین نزول نسبى است، نه آخر به طور مطلق.
***
آیۀ قرآنى عبارت است از قسمتى از کلمات قرآن مجید که از ما قبل و ما بعد خود منقطع بوده و در ضمن سورهاى آمده باشد.
تشخیص اینکه: کلام و کلمات یک سوره ازکجا تا کجا یک آیه است، این امر کار شارع حکیم است، قیاس و رأى را در این باره مجالى نیست.
· ترتیب آیات وابسته به توقیف نبى اکرم صل الله علیه و آله و سلم و فرود آمده از جانب خداى تعالى است، براى رأى و اجتهاد، در این زمینه مجال و جولانگاهى باقى نمانده است.
در بارۀ اینکه نخستین آیۀ نازل شده کدام آیۀ قرآن است، اختلاف نظری وجود دارد که جمهور علماى تفسیر وحدیث این نظریه را که نخستین آیات قرآن - پنج آیات صدر سوره علق است- مورد تأیید قرار داده آن را صحیح و درستترین اقوال میدانند.
· در تعیین آخرین آیۀ نازل شده نیز دانشمندان اختلاف نظر دارند، براساس دلایل صحیح آیۀ ربا:
﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِيهِ إِلَى ٱللَّهِۖ﴾ [البقرة: 281] آخرین آیه از لحاظ نزول است.
***
الف- حکمت تجزیۀ قرآن به سورهها:
تجزیۀ قرآن به سورهها فواید و حکمتهائی دارد از آنجمله: آسان کردن کار بر مردم وتشویق آنان بر یاد گرفتن، آموختن وحفظ کردنش میباشد؛ زیرا اگر چون یک حلقه تنها میبود، نه حلقههای بهم پیوسته، حفظ وفهمش دشوار میگشت. اما بدینسانی که هست، همه میتوانند که در این دریای بیکران خروشان و پرنعمت فرو روند و از مواهب بیکران آن بهره مند گردند.
و نیز بر موضوع سخن ومحورکلام دلالت میکند؛ چه در هر سورهای موضوع روشنی است که از آن گفتگو میکند مانند سورۀ بقره، سورۀ یوسف، سورۀ نمل و....
وهر سورهای، هر قدر که هم کوتاه باشد چون سورۀ کوثر، خود درکمال اعجاز قرار گرفته است.
زمخشری صاحب کشاف میگوید: چون به انواع و اصناف تقسیم گردد نیکوتر وجلیلتر از آن است که در یک باب تنها قرارگیرد. از آنجمله اینکه چون قاری وخوانندهای سوره یا بابی ازکتاب را بپایان برده ودیگری را آغاز کند شادمانتر وخرسندتر میگردد وبر تحصیل بقیۀ آن بیشتر بر انگیخته میشود.
و یا همچون مسافری است که فرسنگها راه میپیماید....و بهر فرسنگی نفسی تازه میسازد و نشاطی نو برای راه مییابد...بدین جهت قرآن به اجزاء تقسیم شده است.[29]
ب- تعریف لغوی:
سوره جمع آن "سُور" چون خطبه وخطب وغرفه وغرف، از ریشۀ سور (بدون همزه) گرفته شده، درلغت به سه معنی آمده است:
1- مقام و منزلت، جایگاه بزرگ وبلند.
نابغۀ ذبیانی در مدح نعمان بن منذر میگوید:
ألم تر أن الله أعطاك سورة ترى کل ملك دونها يتذبذب.
"نمیبینی که خداوند چنان جایگاه بلندی به تو داده که کاخهای پادشاهان در برابر آن کوتاه است".
2- مبنای بلند و زیبائی که سر به آسمان کشیده باشد، و همچنان دیوار شهر را "سور المدينة" مینامند؛ چون دیوار شهرها بلندتر از خود شهر میباشد.
3- پس مانده وزیادی چیزی:
برخی سوره را "سؤره" (باهمزه). خواندهاند که در لغت به معنی: نیم خوارده، وپس مانده
و زیادی چیزی آمده است. بدین مناسبت آبی را که کسی آشامیده کمی از آن در ظرف مانده، آن باقی مانده را "سؤر" خوانند.[30]
ج- معنی اصطلاحی:
سوره به زبان قرآن عبارت است از:
بخش کم یا بسیاری از آیههای هماهنگ قرآن که شارع حکیم، خود آغاز و انجام آن را معین کرده است. "إنها طائفة مستقلة من آيات القرآن ذات مطلع ومقطع".[31]
د - مناسبت معنی اصطلاحی سوره با مفهوم لغوی:
معنی مصطلح سوره با یکایک معناهای لغوی پیوستگی ووابستگی خاصی دارد؛ زیرا سوره چون سخن خدائی است دارای شرف ومنزلت وپایگاه بلند ورفیع است.
و همچنان قرائت هرسورهای موجب بلندی مرتبه و منزلت قاری آن میشود. ویا از این نظرکه چون در بلند بالا وغیر قابل نفوذ و رسوخی است.
وهمچون دیوار شهرکه بر همۀ شهر وهر چه در آن است احاطه دارد، سوره نیز گرداگرد آیهها را فرا گرفته و آنها را بهم پیوسته و در برابر هر باطل ومکابره ای حصن حصین وجاودانه ای برپا ساخته است.
ویا بسان کاخ پرجلال وشکوه وباعظمت و پرهیمنه ای است که هر دانشمند متفکری را به شگفتی انداخته وهرنابغه وداهیۀ بخردی را به اعجاب واداشته است.
ویا سورۀ قرآنی بخشی از قرآن است همانگونه که "سؤر" آب باقی مانده قسمتی از آب میباشد.[32]
***
دربارۀ ترتیب سورهها که آیا توقیفی است، یعنی این ترکیب کنونی برحسب اشاره وفرمان رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بوده وچنین ترتیبی آسمانی است؟ و یااینکه وابسته به اجتهاد یاران پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بوده وآنان چنین ترتیبی را مقرر داشتهاند؟ اختلاف نظری است، ولی نظریۀ قابل قبول مستدل ومستند اینست که: ترتیب سورههای قرآن بهمین ترتیبی که امروز در دسترس ماقرار دارد، مانند ترتیب آیات در هرسورۀ قرآن " توقیفی" است، ودر زمان حیات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به همین ترتیب مشخص ومعلوم بوده است، ودلیلی برای اثبات اینکه وضع طور دیگری بوده است، نداریم؛ بنابراین نظریۀ بعضی از علمای اسلامی که میگویند: سورههای قرآن را صحابه بر مبنای اجتهاد خود شان مرتب کردهاند، مبنایی ندارد.
همچنین، نظریۀ دیگری که قایل به تفصیل میشود و میگوید: ترتیب بعضی از سورههای قرآن "اجتهادی" است و ترتیب بعضی دیگر" توقیفی"، بیاساس بوده و این نظریه به هیچ وجه قابل قبول نیست؛ زیرا اجتهاد صحابه در ترتیب سورههای مصحفهای مربوط به خودشان یک گزینش شخصی بوده است، وهرگز نمیخواستهاند که دیگران را به رعایت ترتیب آن مصاحف وادار کنند وهیچگاه ادعا نکردهاند که مخالفت با ترتیب مصحف شان حرام است.
صحابه این مصحف را برای مردم ننوشته بودهاند ومصحفشان شخصی خودشان بوده است وپس از آنگاه که مسلمانان به طور اجماعی ترتیب مصحف عثمانی را پذیرفتند، این صحابه نیز پیروی همان ترتیب شدند، ومصاحف شخصی را رها کردند.
اگر جز این بود، وصحابه بر این اعتقاد بودند که کار به اختیار واجتهاد آنان واگذار شده است، حاضر نمیشدند که ترتیب مصحفهای خودشان را برهم بزنند و از ترتیب مصاحف عثمانی پیروی کنند.[33]
ازدلایل توقیفی بودن سورهها اینست:
1- سورههای متجانسه کنار هم قرار نگرفتهاند، اگرکار از روی اجتهاد ونظر شخصی انجام گرفته بود، رعایت این تجانس وتماثل میشد. چنانچه سور مسبحات پی در پی گذارده نشده ومیان آنها " قدسمع و ممتحنه و منافقین" قرارگرفته است.
یا سورههای "الم" پراگنده میباشد و یا "طس" میان دو سورۀ (طسم الشعراء وطسم القصص) قرارگرفته است.
وهمچنان اخبار و روایات بسیاری این را تأیید میکند، از آن جمله:
2- حدیث واثله که پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: " به من بجای تورات سبع طوال عطا شده است....".[34]
3- حدیث حذیفه ثقفی که میگوید: از اصحاب رسول خدا پرسیدم چگونه قرآن را حزب حزب میکنید؟ گفتند: گروه بندی میکنیم آن را 3 سوره و5 سوره و7 سوره و9 سوره و11سوره و13سوره وحزب " مفصل" از سورۀ "ق" تا پایان قرآن.[35]
این امر دلالت میکند که ترتیب سورهها چنانکه امروز هست در زمان رسول خدا هم چنین بوده است.[36]
4- بخاری از ابن مسعود روایت کرده که در بارۀ سورههای: بنی اسرائیل، کهف، مریم، طه وانبیاء گفت: " این سورهها از سورههای کهن اول است، و از دیرینهها هستند". سپس به همین ترتیب آنها را ذکرکرد.
5- در صحیح البخاری است که: رسول الله صل الله علیه و آله و سلم هرشب هنگامی که به رخت خواب میرفت، دوکف دستش را کنار هم میآورد و در آنها میدمید وسورههای قل هوالله احد و معوذتين را میخواند.[37]
ابوجعفر نحاس گفته: مختار اینست که تألیف سورهها بر این ترتیب از رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم است به دلیل حدیث واثله: "به جای تورات سبع طوال بمن داده شد...".
این حدیث دلالت میکند که تألیف قرآن از خود پیامبر صل الله علیه و آله و سلم است واین نظم از همان وقت بوده و بر یک وضع در مصحف جمع شده است؛ زیرا که این حدیث با تعبیرات ولفظ خود پیامبر صل الله علیه و آله و سلم که دلالت بر تألیف قرآن دارد، آمده است.[38]
3- اقسام سورهها
ابو عبید: قاسم بن سلام وطبرانی ازطریق واثله بن اسقع با سند صحیح از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم روایت نمودهاند که فرمود: "أعطيت السبع الطول مكان التوراة، وأعطيت المئين مكان الإنجيل، وأعطيت المثانی مكان الزبور، وفضّلت بالمفصل".[39]
"بجای تورات (سبع طوال) وبجای انجیل (مئین) و بجای زبور (مثانی) برایم داده شده و باعطا شدن (مفصل) برتری یافتم".
بر مبنای این روایت دانشمندان اسلامی سورههای قرآن را به چهار دستۀ بزرگ زیر تقسیم کردهاند:
1- سبع طوال (هفت سورۀ طولانی) :
بیشتر این هفت سوره را چنین دانستهاند:
بقره، آل عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف، انفال وتوبه.
در این صورت دو سورۀ توبه وانفال را یکی شمردهاند لیکن سعید بن جبیر هفتمی را سورۀ یونس وحاکم سورۀ کهف میداند.
2- المئون:
سورههائی که در حدود صد آیه دارند: یونس، هود، یوسف، حجر، نحل، کهف، اسرا، انبیا، طه، مؤمنون، شعراء، صافات ویا ازسورۀ بنی اسرائیل تا هفت سوره.
3- المثانی:
سورههائی که پس از آن دو دسته قرار میگیرند عبارتاند از: سورۀ حج وسورۀ قصص وسورۀ نمل وسورۀ عنکبوت وسورۀ رعد وسورۀ سبأ وسورۀ ملائکه وسورۀ ابراهیم وسورۀ ص وسورۀ محمد وسورۀ لقمان وسورۀ غرف وسورۀ زخرف وسورۀ ق وسورۀ مؤمن وسورۀ سجده وسورۀ احقاف وسورۀ جاثیه وسورۀ دخان وسورۀ احزاب.
4- المفصل:
سورههای کوچک وکوتاه که در آخر قرآن قرارگرفتهاند، این نامگذاری بدین جهت است که بین این سورهها با بسم الله زیاد فاصله شده است ویا از این جهت آنها را مفصل گفتهاند که آیۀ منسوخه در آن کم است و از اینجا آن را محکم هم خواندهاند.
در اینکه پایان این سورهها، آخرین سورۀ قرآن است، میان دانشمندان اتفاق نظرحکمفرماست، ولی در نخستین سورۀ آن اختلاف کردهاند.
این دسته از سورهها را به سه قسمت بگونۀ زیر تقسیم کردهاند:
1- طوال: ازسورۀ حجرات تاسورۀ بروج.
2- اوساط: ازسورۀ طارق تا سوره بینه.
3- قِصار: از سورۀ زلزال تا سورۀ ناس.[40]
از این تقسیم بندی، دسته بندیهای کوچک دیگری نیز از سورههای قرآن شده که از مهمترین آن تقسیمبندی سورهها ازلحاظ مکی و مدنی سورهها که پیوند مستقیم به موضوع مورد بحث ما دارد. سورههای قرآن از این جهت به چهار دسته به گونۀ زیر تقسیم میشوند:
1- گاه سوره بتمامی مکی است، و هیچ استثنا ندارد، مانند سورۀ المدثر.
2- همۀ آیات سوره مدنی است مانند سورۀ آل عمران.
3- برخی سورهها مکی شمرده شده، ولی در آن یک ویا چند آیاتی یافته میشود که در مدینه نازل شده باشد، مانند سورۀ هود که استثنای آیۀ 114 آن از این حکم، ونزول آن در مدینه از روایت صحیح ثابت است.[41]
4- سورۀ مدنی که آیات مکی درآن گنجانده شده است. مانند سورۀ انفال که مدنی است، وآیات 52 تا 55 آن براساس بعضی آثار ضعیف مکی شمرده میشود.[42]
سورههای قرآن به اجماع کسانیکه- اجماع شان قابل اعتبار است- یکصدو چهارده سوره است که اولش "فاتحة الکتاب" وآخرش " الناس" میباشد.
یک نظر دیگر هم است که انفال و توبه را - که میانشان (بِسْمِ اللهِ). نیست- یک سوره شمرده تعداد سورههای قرآن را صد وسیزده گفتهاند.[43]
در اسامی سوره در نظر گرفتن مسایل آتی ضروری است:
1- درستترین اقوال اینست که: نام سورهها توقیفی است؛ بناءً هر فرد نمیتواند با تناسب معانی ومحتویات هر سوره نامهای برای آن استخراج نماید، بلکه تسمیه ونام گذاری سورهها به اساس روایتهای صحیح از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ویاران او میباشد.
2- سورههای قرآن از این جهت به سه دسته تقسیم میگردد:
الف- سورههائی که تنها یک اسم دارند، مانند: سورۀ انعام، سورۀ هود و...
ب- سورههائی که دارای دو اسماند، مانند سورۀ آل عمران که طبق حدیث صحیح این سوره و سورۀ بقره بنام "زهراوین" نیز یاد میشوند.
ج- بعضی از سورههای قرآنی است که چند نام آن با روایات صحیح ثابت شده، از آن جمله سورۀ فاتحه است که سیوطی بیست و پنج نام برای آن ذکرکرده است.[44]
از آن جمله نامهای: فاتحة الکتاب، ام الکتاب، ام القرآن، السبع المثاني، القرآن العظيم، الصلاة، الرقية والشفاء از آیۀ 87 سورۀ حجر، وحدیثهای صحیح ثابت است.[45]
3- نام هر سوره با متن آن مناسبت وبستگی تام دارد. چنانکه سورۀ بقره را به مناسبت داستان بقره وحکمت شگفت آوری که درآن هست، بدین نام خواندهاند.
سورۀ نساء را بعلت احکام در بارۀ زنان وسورۀ انعام را بجهت احوال چارپایان چنین نامیدهاند.[46]
· سوره به زبان قرآن عبارت است از: بخش کم یا بسیاری از آیههای هماهنگ قرآن که شارع حکیم، خود آغاز و انجام آن را معین کرده است. "إنها طائفة مستقلة من آيات القرآن ذات مطلع ومقطع".
· سورههای قرآن به اجماع امت یکصدو چهارده سوره است که اولش"فاتحة الکتاب" وآخرش" الناس" میباشد.
سورههای قرآن از لحاظ مکی و مدنی به چهاردسته تقسیم میشوند:
الف- گاه سوره بتمامی مکی است وهیچ استثنا ندارد، مانند سوره مدثر.
ب- همۀ آیات سوره مدنی است مانند سورۀ آل عمران.
ج- برخی سورهها مکی شمرده شده، ولی درآن یک ویا چند آیاتی یافته میشود که در مدینه نازل شده باشد، مانند سورۀ هود که استثنای آیۀ 114 آن از این حکم ونزول آن در مدینه از روایت صحیح ثابت است.
د- سورۀ مدنی که آیات مکی درآن گنجانده شده است مانند سورۀ انفال که مدنی است وآیات 52 تا 55 آن براساس بعضی آثار ضعیف مکی شمرده میشود.
[1]- زرقانى،مناهل العرفان ج1ص338-339،تاريخ قرآن 549-550.
[2]- همان مآخذ.
[3]- اتقان ج1ص226، مناهل العرفان ج1ص340.
[4]- مناهل العرفان ج1ص340.
[5]- اتقان ج1ص226، مناهل العرفان ج1ص 340- 341.
[6]- صحیح البخاری ج1 ص 7.
[7]- مناهل العرفان ج1ص346-347 از آنانيكه اجماع را در اين باره نقل كردهاند، زركشى در البرهان ج1ص 260 وسيوطى در اتقان ج 1 ص 209 است.
[8]- البرهان ج1ص 260.
[9]- اتقان ج1ص209-210.
[10]- صحيح البخاری ج 9 ص 70.
[11]- مسند احمد ج4 ص 218 و سند آن نسبت راوی لیث بن ابی سلیم ضعیف است.
[13]- تاريخ قرآن ص557-558.
[14]- صحيح البخاری ج1 ص 3.
[15]- صحيح البخاري ج4 ص 1874، صحيح مسلم ج 1ص98.
[16]- دلايل النبوة ج 2ص 159 اين روايت طوريكه درآينده واضح خواهد گرديد، مرسل است.
[17]- واحدى، اسباب النزول ص 6.
[18]- اتقان ج1ص97.
[19]- دلايل النبوة ج 2ص 159.
[20]- البداية والنهاية ج3 ص11.
[21]- اتقان ج1ص98-99.
[22]- تاريخ قرآن ص 566-567.
[23]- مناهل العرفان ج1ص101-102.
[24]- اتقان ج1 ص 103-104.
[25]- اتقان ج1 ص105-107، مناهل العرفان ج1ص96-100.
[26]- سيوطى، اتقان ج1 ص105-107، مناهل العرفان ج1ص96-100.
[27]- سيوطى، اتقان ج1 ص107.
[28]- زرقانى، مناهل العرفان ج1ص100.
[29]- مناهل العرفان ج1ص351، البرهان ج1ص264 اتقان ج1ص224.
[30]- القاموس المحیط ص 415 البرهان ص263-264،اتقان ص187.
[31]- مناهل العرفان ج1ص350.
[32]- البرهان ج1ص263، اتقان ص178.
[33]- مباحثى در علوم القرآن ص104-105.
[34]- فضائل القرآن ج1ص372، المعجم الكبير ج22 ص76، مجمع الزوائدج7ص158.
[35]- مباحثى در علوم القرآن ص104-105.
[36]- البرهان ج1 ص247.
[37]- زركشى،البرهان ج1 ص247.
[38]- اتقان ص215-216.
[39]- فضائل القرآن ج1ص372، المعجم الكبير ج22 ص76؟ ، مجمع الزوائدج7ص158.
[40]- اتقان ج1 ص217- 218.
[41]- اتقان ج1ص64.
[42]- مأخذ قبلی.
[43]- البرهان ج1ص 249، اتقان 1ص221.
[44]- اتقان ج1ص188-192.
[45]- تفسیر ابن کثیر ج1 ص : 9-10.
[46]- تاریخ قرآن ص581.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر