توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۰ فروردین ۱۱, چهارشنبه

مقدمه مترجم

 

مقدمه مترجم

إنَّ الحمد لله، نحمده، ونستعينه، ونستغفره، ونعوذ بالله من شرور أنفسنا، ومن سيئات أعمالنا، من يهده الله فلا مضل له، ومن يضلل فلا هـادي له، وأشهد أن لا إله إلاَّ الله وحده لا شريك له، وأشهد أنَّ محمداً السيف في القتال و الحنين في الدعوة عبدالله و رسوله، صلى الله عليه وعلى آله وأصحابه اجمعين و من تبهعم بإحسان إلى يوم الدين، بسم الله الرحمن الرحيم - والعصر - ان الانسان لفي خسر - الا الذين امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر. واما بعد:

همه­ی ما می­دانیم كه روزی این دنیای فانی را باید ترک كنیم و اهمیت این مسئله تا آنجاست كه خداوند یک سوم كلام خود قرآن كریم را به آن اختصاص داده­ است، در راستای این اعتقاد و حدیث پیامبر r: «طلب العلم فريضة علي كل مسلم»[1]، تصمیم به مطالعه­ی كتاب حادی الارواح الی بلاد الافراح، تألیف عالم عالیقدر امام ابن قیم الجوزیه رح گرفتم، در حین مطالعه­ به بخشی از كتاب برخورد كردم كه موضوع آن، اثبات دیدن خداوند توسط بهشتیان در آخرت با چشمانشان، همانند دیدن ماه در شب چهارده بود؛ و از آنجائیكه از عده­ای می­شنیدم كه خداوند در همه جا حضور دارد (نه اینكه از همه جا آگاه است)، در دنیا كه ریشه­ی كلمه­ای آن جای پست است و یا حتی در جاهای كثیفِ همین دنیا مثل كاباره، مشروب فروشی، مستراح و... و در عین حال منکر رؤیت باریتعالی در قیامت توسط مؤمنین هستند؛ مرا بر آن داشت كه آن بخش از كتاب را ترجمه كنم و به امید اینكه در زمره­ی كسانیكه در سوره­ی «والعصر» خداوند آنها را از زیانكاران جدا كرده است قرار گیرم، آنرا در اختیار دوستان قرار دهم.

در ترجمه­ی آیات و احادیث این كتاب از كلماتی مثل ساق خداوند و... استفاده شده است. باید طبق آیه: ﴿...لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞ... آگاه باشیم كه این كلمات (ساق، ید، ...) را نباید با ساق، دست، ... انسان یا ملائک و یا هر موجود دیگری مقایسه كرد. بطور مثال می گوئیم چشم الكترونیک آیا مانند چشم انسان است؟!.

لازم بذكر است در ترجمه­ی آیات این كتاب سعی شد­ه ­است تا از ترجمه­های شیخ شاه ولی الله محدث دهلوی ر و دكتر مصطفی خرم دل (تفسیر نور) استفاده شود و ناگفته نماند از ذکر راویان احادیث، بجز در حالت ضرورت خودداری شده است و دوستانی که علاقه­مند به این علم می­باشند، می­توانند به کتبی که در پاورقی­ها آمده رجوع کنند.

در پایان از همه­ی اساتیدی كه در ترجمه و نشر این كتاب مرا یاری كردند بخصوص شیخ حافظ عبدالوحد دهواری كه زحمت بازنگری آنرا به عهده گرفتند، كمال تشكر را دارم.

ابو عمر تهرانی/ بهار 85


در ابتدای این باب امام ابن قیم ر توصیفی بر این عقیده وارد کرده و عقاید اهل بدعت را در این­باره بیان می­دارد که از ذکر آن موارد خودداری شده است.

خداوند سبحانه و تعالی درباره­ی شخصی که در زمان خودش عالمترین مخلوقش نسبت به وی بوده است، همان کسی که الله تبارک و تعالی با او سخن گفت و او را نجات داد و او را از بین مردم زمین برگزید [یعنی حضرت موسی u] اینگونه خبر می­دهد که آن [بنده­ی بزرگوار] نگریستن به پروردگارش را از وی طلب نمود، و الله تبارک و تعالی در جواب به او فرمود: ﴿...قَالَ لَن تَرَىٰنِي وَلَٰكِنِ ٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡجَبَلِ فَإِنِ ٱسۡتَقَرَّ مَكَانَهُۥ فَسَوۡفَ تَرَىٰنِيۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُۥ لِلۡجَبَلِ جَعَلَهُۥ دَكّٗا...[الأعراف: 143]»[2]. 

این آیه دلایلی را بیان می­دارد که دارای وجوه مختلف می­باشد:

1-    از کلیم رحمان و رسول کریم او، بر نمی­آید که از پروردگار خود چیزی را طلب نماید که بر او جایز نیست؛ چه بسا که آن امر از باطل­ترین باطلها و بزرگترین محالات باشد، امری که نزد بچه فلاسفه یونان و صائبیان و فرعونیان مانند این است که از او [تبارک و تعالی] طلب شود تا بخورد و بیاشامد و بخوابد، و مانند این اموری که الله تبارک و تعالی خیلی برتر از آن است که به آنها توصیف شود؛ خداوندا! چه عجیب است! چگونه می‌شود از صائبیان و آتش­پرستان و مشرکینی که بتها را عبادت می­کنند و بچه جهمیه­ها و فرعونیان تبعیت کرده شود و آنان را داناتر از موسی بن عمران u نسبت به الله تعالی دانست. امری که برای آن حضرت غیر ممکن بوده و لزوماً، به شدیدترین شکل از آن پاک است؟!!!.

2-    خداوند بلند مرتبه در اجابت خواسته­ی حضرت موسی u كه از خداوند خواست تا خود را برؤیت او برساند عدم امكان این مطلب را بیان نكرد و مطمئناً اگر این كار محال بود آنرا به كلی رد می­كرد درست مانند خواسته­ی حضرت ابراهیم u از خداوند متعال، مبنی براینكه زنده كردن مردگان را به او نشان دهد و همچنین درخواست حضرت عیسی u كه خداوند سفره­ی آسمانی را نازل كند در این دو مورد، خداوند هیچكدام را رد نكرد، لیكن خواسته­ی حضرت نوح u كه تقاضا نمود تا پسر او را نجات دهد، اجابت نفرمود، ﴿....إِنِّيٓ أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ ٤٦ قَالَ رَبِّ إِنِّيٓ أَعُوذُ بِكَ أَنۡ أَسۡ‍َٔلَكَ مَا لَيۡسَ لِي بِهِۦ عِلۡمٞۖ وَإِلَّا تَغۡفِرۡ لِي وَتَرۡحَمۡنِيٓ أَكُن مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٤٧[هود: 46-47][3].

3-    در جواب موسیu خداوند فرمود: ﴿لَن تَرَىٰنِي - هرگز مرا نخواهی دید- و نفرمود: هیچ زمانی مرا نخواهی دید و من قابل رؤیت نیستم ویا دیدن من مجاز نمی­باشد و فرق بین این دو جواب، برای کسی که در آن تامل کند، واضح و آشکار است و این مسئله بر این دلالت دارد كه خداوند سبحانه و تعالی قابل رؤیت است، ولی موسی u قدرت دیدن الله تبارک و تعالی در این دنیا، بخاطر عجز و ناتوانی بشر در مقابل دیدن الله تعالی در دنیا را نداشت.

4-    وجه چهارم مسئله را واضح­تر می­کند: قول خداوند ﴿...وَلَٰكِنِ ٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡجَبَلِ فَإِنِ ٱسۡتَقَرَّ مَكَانَهُۥ فَسَوۡفَ تَرَىٰنِي...[الأعراف: 143][4]. است که به حضرت موسی u یاد داد كه كوه با تمام قوت و صلابتش تحمل تجلی خداوند را در این دنیا ندارد، چه برسد به بشری كه از ضعف خلق شده است.

5-    الله سبحانه و تعالی می­توانست کوه را در جای خود نگه­ دارد و آن را در جای خود نگه دارد و این امر برای قدرت وی، غیر ممکن نبود و همچنین رؤیت خود را وابسته به آن دانست؛ اگر رؤیت امری به ذاته محال بود، آن را وابسته به استقرار کوه بر نمی­شمرد؛ و اگر رؤیت امر محالی بود، در جواب چنین می­فرمود: اگر کوه در جای خود بماند پس من می­خورم و می­آشامم و می­خوابم؛ آیا هر دو امر برای شما یکی است؟

6-    قول خداوند سبحان ﴿...فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُۥ لِلۡجَبَلِ جَعَلَهُۥ دَكّٗا...[الأعراف: 143][5]. از روشنترین دلایل برای اثبات ممكن بودن رؤیت خداوند می­باشد و چگونه ممكن است كه خداوند خود را به كوهی كه جماد است و هیچ پاداش و جزایی برای او نوشته نشده است نشان دهد و خود را به پیامبران و اولیائش در سر زمین كراماتش نشان ندهد؟ و سبحانه و تعالی به موسی u آموخت که وقتی کوه یارای باقی ماندن در برابر رؤیت را ندارد، بشر ضعیف­تر هم به طبع این توانایی را نخواهد داشت.

7-    خداوند بلند مرتبه با پیامبرش سخن گفت و او را خطاب قرار داد و او را نجات داد، و آیا كسی كه جواز صحبت بی­واسطه را به او داد، جواز رؤیت که امری اولی­تر است را به او نمی­دهد؟ پس رؤیت را نمی­شود انکار کرد، مگر آنکه سخن گفتن خداوند را انکار کرد. و گروهی که رؤیت را منکر شده­اند، بین دو امر فوق جمع کرده و هر دو را انکار کرده­اند، هم سخن گفتن الله با شخصی و هم اینکه کسی او را ببیند. می­بینیم از آنجا که موسی u سخن او را شنیده بود، از وی درخواست نمود تا او را ببیند و پیامبر الله جواز رؤیت را از مورد خطاب قرار گرفتن و شنیدن سخنش استنباط کرده بود؛ و جوابی که به وی داده شد، محال بودن امر را نمی­رساند بلکه به او نشان داده شد، همانگونه که کوه توانایی ثابت ماندن در برابر تجلّی الله را ندارد، او نیز این توانایی را [در دنیا] دارا نمی­باشد.

در كلام خداوند كه فرمود: ﴿لَن تَرَىٰنِي- هرگز مرا نمی­بینی- درست است كه نفی دیدن در آینده آمده است ولی دلیلی بر استمرار دیدن نمی­باشد؛ به این دو آیه توجه كنید: ﴿وَلَن يَتَمَنَّوۡهُ أَبَدَۢا...[البقرة: 95][6]. [كه در مورد یهودیان كه قسمتی از كافران هستند آمده است] و قول دیگر خداوند: ﴿وَنَادَوۡاْ يَٰمَٰلِكُ لِيَقۡضِ عَلَيۡنَا رَبُّك...[الزخرف: 77][7]. [كه در مورد تمام كافران آمده است؛ مشاهده می­شود عده­ای از کافران یعنی یهودیان هرگز «لن» تقاضای مرگ نمی­کنند ولی در آیه دوم اشاره شده، کافران در آخرت تقاضای مرگ می­کنند، پس نتیجه می­گیریم هرگز «لن» در آیه اول فقط برای دنیا می­باشد].



[1]- ابن ماجه در سننش: (220) : كسب علم برای هر مسلمان واجب است.

[2]- «... (خداوند) فرمود: (تو با این بنیه­ی آدمی و در این جهان مادی تاب دیدار مرا نداری و) مرا نمی­بینی. ولیكن (برای اطمینان خاطر از اینكه تاب دیدن مرا نداری) به كوه (كه همچون تو ماده و بسی نیرومندتر از تو است) بنگر، اگر (در برابر تجلی ذات من) بر جای خود استوار ماند، تو هم مرا خواهی دید. اما هنگامی كه پروردگارش خود را به كوه نشان داد، آنرا در هم كوبید...».

[3]- «... من تو را نصیحت می­كنم كه از نادانان نباشی (و ندانی كه در مكتب آسمانی، پیوند بر اساس عقیده است؛ نه گوشت و خون) * نوح گفت: پروردگارا! از اینكه چیزی را (از این به بعد) از تو بخواهم كه بدان آگاه نباشم، خویشتن را در پناه تو می­دارم (و عاجزانه از آستانت می­خواهم كه مرا از چنین لغزشهایی دور بداری). اگر مرا مورد مغفرت و رحمت قرار ندهی از زیانكاران خواهم بود».

[4]- «... ولیكن به كوه بنگر، اگر بر جای خود استوار ماند، تو هم مرا خواهی دید...».

[5]- «اما هنگامی كه پروردگارش خود را به كوه نشان داد، آنرا در هم كوبید...».

[6]- «... هرگز آرزوی آن (مرگ را) نمی­كنند...».

[7]- «آنان فریاد می­زنند: ای مالک! پروردگارت ما را بمیراند و نابودمان گرداند...».

خاتمه

 

خاتمه

آنچه تا کنون گفته شد نص صریح کتابُ سنت بود در مورد بزرگداشت سنت پیامبر r و این است موقف سلف صالح در مقابل کسی که به معارضه و مقابله با سنت پیامبر می‌پردازد و می‌بینی که چگونه شدت به خرج داده‌اند در مقابل هر کسی که به نحوی مقابله با سنت پیامبر، از او سر زده باشد.

ابن قیم / گفته است، گذشتگان نیکوکار و نیکوکردار، به شدت مورد خشم و غضب قرار می‌دادند کسی را که به سنت پیامبر معترض می‌شد و آراء و نظریات دیگر انسان‌ها را بر سنت ترجیح می‌دادند و او را مهجور می‌نمودند و در برابر سنت مطهره پیامبر r، جز انقیاد و اطاعت و تسلیم کامل موضع دیگری نمی‌گرفتند([1]).

پس ای مسلمان موضع‌گیری اصحاب پیامبر در برابر مقابله کنندگان با سنت را ببین و موقف اهل این دور و زمان را در مقابله با استهزاء کنندگان به سنت تماشا کن اما قبل از هر چیز نظری به گفتار آن‌ها و این‌ها بینداز، گفتار گذشتگان را قبلاً دیدی و شنیدی ولی به بعضی از گفته‌های استهزاءآمیز اهل این دور و زمانه نظری بینداز.

1-  بعضی از اینگونه افراد حدیثی را مردود شمردند، وقتیکه به آن‌ها گفته شد حدیث در صحیح مسلم موجود می‌باشد در پاسخ گفتند صحیح مسلم را زیر پایت قرار بده!!.

2-  یکی دیگر از اینگونه افراد گفت وقتیکه حدیث با عقل جور درنیامد پس آن را مردود شمار، به او گفته شد و لو اینکه در صحیح بخاری قرار گرفته باشد در پاسخ گفت آری حتی اگر در صحیح بخاری موجود باشد و صحیح بخاری حرمتی ندارد.

3-  و یکی دیگر با بی شرمی هر چه تمامتر گفته است اگر مگس در لیوان آبی افتاد پس من سخن پزشک کافر را می‌پذیرم نه سخن پیامبر r را و بدین ترتیب این گونه افراد سنت و حدیث پیامبر r را مورد مسخره و استهزاء قرار می‌دهند، امّا آیا موضع مردم زمان ما در قبال این گونه افراد چیست؟

و چگونه با آن‌ها تعامل می‌نمایند آیا چنانچه اصحاب y کردند ما هم با ترک کلام و بریدن از آن‌ها به آن‌ها پاسخ خواهیم گفت؟ البته به نظر نمی‌رسد بلکه متقابلاً دیده شده است که تمجید و تعظیم هم می‌شوند و مردم در اینگونه مواقع بیش از آنکه منطبق با دین و شریعت موضع بگیرند به تبعیت از هوای نفس می‌پردازند، در حالیکه خداوند می‌فرماید: ﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَيۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِ [القصص: 50]. «چه کسی گمراه‌تر از آن کسی است که از خواستهای نفس خود تبعیت نموده بدون آنکه از طرف خدا راهنمائی شده باشد». اینگونه افراد به شهرت خود مغرور شده‌اند و فراموش کرده‌اند که شرط قبول اعمال ایمان است. و خدای عزوجل نیز فرموده است: ﴿وَمَن يَعۡمَلۡ مِنَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ [طه: 112]. «و کسی که کار نیک انجام می‌دهد و در عین حال به خدا ایمان دارد».

البته استهزاء به سنت، ایمان را نقض می‌نماید و این امر از عدم پیروی از کتاب و سنت نشأت می‌گیرد (خدای سبحان نیز فرموده است): ﴿إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَمَا تَهۡوَى ٱلۡأَنفُسُۖ وَلَقَدۡ جَآءَهُم مِّن رَّبِّهِمُ ٱلۡهُدَىٰٓ [النجم: 23] «پیروی نمی‌کنند جز از گمان خود و از هوای نفس در حالیکه آنان را از طرف پروردگارشان هدایت آمده است». و نیز فرموده‌اند: ﴿أَفَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ وَأَضَلَّهُ ٱللَّهُ عَلَىٰ عِلۡمٖ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمۡعِهِۦ وَقَلۡبِهِۦ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِۦ غِشَٰوَةٗ فَمَن يَهۡدِيهِ مِنۢ بَعۡدِ ٱللَّهِۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ٢٣ [الجاثیه: 23]. «آیا دیده‌ای کسی که هوای نفس خود را معبود خویش قرار داده است و با اینکه علم و دانش دارد خداوندا و را گمراه کرده است و گوش و قلب او را مهر نموده است و بر روی چشمانش پرده کشیده است، پس از خدا چه کسی می‌تواند او را هدایت دهد، آیا متذکر نمی‌گردید؟».

در حدیث پیامبر نیز آمده است: «ستفترق أمتي على بضع وسبقين فرقة أعظمها فتنة على أمتي قوم يقسون الأمور برأيهم فيحرمون الحلال ويحللون لحرام» «امت من هفتاد و چند گروه خواهند شد، بزرگترینشان از نظر فتنه بر امت قومی هستند که کارها را به رأی و نظر خود می‌سنجند، پس حلال را حرام می‌دانند و حرام را حلال می‌شمارند»([2]).

و از عمر بن خطاب t روایت شده است که فرمود از اصحاب رأی (انسانهای خود پسند و خود رأی که همیشه رأی خود را بر رأی دیگران ترجیح می‌دهند). بپرهیزید چون آنان بزرگترین دشمنان سنت بشمار می‌روند نمی‌تواند احادیث پیامبر را حفظ کنند و در نتیجه به رأی و نظر خود فتوی می‌دهند پس هم خود گمراه می‌شوند هم دیگران را گمراه می‌نمایند([3]).

علی ابن ابی‌طالب t نیز فرموده است اگر دین به عقل و رأی بود مسح پایین خُفّ بهتر از بالای آن بود([4]).

عبدالله بن مسعود t نیز فرموده است، شما قومی را خواهید یافت که شما را به سوی کتاب خدا دعوت می‌نمایند و خود آن را پشت سر انداخته‌اند پس بر شما باشد که علم و دانش اندوزید و از بدعتها بپرهیزید واز چاپلوسی و زبان چربی دوری کنید و از فرو رفتن در عمق مسائل کلامی اجتناب نمایید و میراث گذشتگان را پاس دارید([5]).

ابن بطه گفته است، ای اصحاب بصیرت عبرت گیرید، فاصله چه بسیار است میان خردمندان و بزرگواران و نیکان و برترینانی که قلبهای پاکشان لبریز از غیرت ایمانی و تعصب دینی بود با انسان‌های روزگار ما که ما نیز جزئی از آن‌ها هستیم. یکی از بزرگواران عبدالله بن مغفل از اصحاب رسول الله r بود، این صحابی جلیل القدر وقتیکه یکی از نزدیکان او که بسیار او را دوست می‌داشت به معارضه و مقابله یکی از احادیث پیامبر r پرداخت عبدالله بن مغصل با آنکه نیک می‌دانست قطع رحم از نظر شرع شریف بسیار مذموم است اما با وجود این، او را ترک گفت و ارتباط با او را قطع کرد، همچنین عباده بن صاعت و ابو الدرداء که پیامبر r، او را حکیم امت لقب داده بود و ابو سعید خدری چه بسا ترک وطن می‌کردند و از شهرهای خود دور می‌شدند و روی از یاران و دوستان خود بر می‌تافتند بدلیل اینکه با حدیث پیامبر r معارضه می‌نمودند یا از استماع آن سر، باز می‌زدند. ای کاش می‌دانستیم حالت ما پیش خدای عزوجل چگونه می‌بود در حالیکه ما مشاهده می‌کنیم، که گمراهان بصورت شبانه روز به آیات خدا استهزاء می‌نمایند و به انکار و مکابره سنت پیامبر می‌پردازند و از آن منحرف می‌شوند. خداوند همه ما را از گمراهی و لغزش مصون بدارد([6]).

اگر چه بعضی از کسانی که به اهل سنت نسبت داده می‌شوند از تمجید و تحسین مسخره کنندگان دست بردار نیستند. مسخره کنندگانی که وقتی که کسی می‌خواهد یکی از سنتهای پیامبر مانند نتراشیدن ریش را تطبیق نماید، مورد طعنه و مسخره قرار می‌دهند و نمی‌دانند که در واقع عین آن اعمالی را که پیامبر r انجام می‌داد به سُخریه می‌گیرند، البته امکان دارد بعضی از مسخره کنندگان اقتدا به پیامبر را در سنتهای جبلی مانند گذاشتن ریش و غیره سنت نشمارند (در میان اهل علم پیرامون این موضوع دو قول وجود دارد.) ابن تیمیه گفته: در اقتداء به افعال فطری و عادتی پیامبر در بین اهل علم اختلاف مشهور و قدیمی وجود دارد: ابن تیمیه به مردم گفته است دو قول در مورد افعال پیامبر در زمینه مباهاتی که از روی غیر عمد و قصد انجام شده وجود دارد؛ آیا پیروی کردن در این زمینه از پیامبر فقط مباح است یا مستحب؟

در مذهب احمد بن حنبل دو قول وجود دارد([7]). من می‌گویم این مسئله جای بحث دارد که این جا جایگاه بحث‌اش نیست و من اینجا می‌خوام بیان کنم این است که هر کس به این احوال گرایش یابد شایسته نیست که قول خلاف آن را در این زمینه شنیع شمارد و آن را مسخره و استهزاء نماید و ابن تیمیه قائل بر عدم اقتداء به افعال جبلی و فطری است. و با این وجود در مورد کسانی که به افعال فطری پیامبر اقتدا می‌کنند می‌گوید: فاعلش از آنچه که اجتهاد در آن جایز دانسته شده مورد انکار و رد نیست([8]). و ایشان انکار و رد را بالاتر از استهزاء و مسخره دانسته و نهی نموده است. و از این بحث هیچ ممانعتی مبنی بر عدم مباحثه‌ی علمی فهم نمی‌شود بلکه هر کس تخصص در این زمینه دارد در بر رویش باز است.

( بعضیها را رأی بر آن است که این گونه سنتها مانند سنت‌های دیگر، مستحب می‌باشند بعضی دیگر را رأی بر آن است که این گونه سنتها، فقط مباح هستند، نه مستحب) اما اینکه بعضی، معتقد به سنّیت این گونه اعمال نباشند نباید مستوجب استهزاء به کسانی گردد که آن را سُنّت می‌شمارند. و اگر از این کار خود، قصد توجیه و راهنمائی را داشته باشند، البته باب بحث‌های علمی کاملاً باز است.

اما خطرناکتر از این مسئله و این گونه افراد، کسان دیگری هستند که اعمال و افعال تعبدی را که امر صریح هم در مورد آن‌ها وارد شده است، مانند پوشیدن شلوارهای کوتاه که فقط تا قوزک پا را پوشش می‌دهند، مورد مسخره و استهزاء قرار می‌دهند و مایه تعجب است چرا بعضیها وقتی که عده‌ای را می‌بینند که به تطبیق سنت می‌پردازند به دلهره و اضطراب می‌افتند این‌ها که کاری نکرده و حرامی انجام نداده‌اند و حداقل از مباح خارج نشده‌اند آیا منظورشان از این کار این است که به جنگ مسلمانان بروند و اهل شرک را بحال خود بگذارند، پس پنابر خدا.

ای برادران: استهزاء به سنت، پیام‌آور بدترین شرارتها است. عبدالله دیلمی گفته است، اولین نشانه‌های افول دین ترک سنت است و سنتها که به منزله رشته‌های دین هستند یکی پس از دیگری خواهند رفت کما اینکه ریسمان (که استحکامش با پیوند میان رشته‌هاست) با پاره شدن یک یک رشته‌ها از بین می‌رود([9]).

پس، ای برادران چاره‌ای جز بازگشت به کتاب و سنت بر مبنای فهم سلف صالح امت، وجود ندارد، چون تمام نیکیها در پیروی از گذشتگان نهفته است و تمام بدیها در بدعت آفرینی قرار گرفته است (این بیت از (متن الجوهرة) نوشته ابراهیم اللقانی گرفته شده، و منظومه‌ای است در عقیده بر نهج و شیوه‌ی اشاعره . و از مفارقات عجیب او این بیت است که می‌گوید:

وكل نص أوهم التشبيها

 

أوله أو فوض ورم تنزيها

ای کاش می‌دانستم آیا تأویل وتفویض روش سلف است؟

ببین چگونه به تأویل و تفویض امر می‌کند؟! به هر حال به این خاطر این شعر را آوردم تا حال اهل بدعت را بیان کنم و بدانید چه قدر مضطرب هستندو شعر را به عنوان شاهد آوردم چون معنی آن درست است. اگر چه خود شاعر به آن ملتزم نیست زیرا بسیاری از حاملان فقه فقیه نیستند.)

ابو حفص عمر بن سلمه نیشابوری گفته است، کسی که تمام افعال و احوال خود را در هر زمان با میزان کتاب و سنت، سنجش نکند پس نباید او را در دیوان مردان جستجو کرد. و محمد بن عبدالوهاب نیز گفته است کسی که جزء کوچکی از آنچه رسول الله r بعنوان دین آورده است را مورد بغض قرار دهد حتی اگر به آن هم عمل نماید، کافر خواهد شد و کسی که به جزء کوچکی از دین پیامبر یا ثواب و عقاب خدا استهزاء نماید، کافر خواهد شد و دلیل این امر، قول خدای تبارک و تعالی است که می‌فرماید:

﴿قُلۡ أَبِٱللَّهِ وَءَايَٰتِهِۦ وَرَسُولِهِۦ كُنتُمۡ تَسۡتَهۡزِءُونَ ٦٥ لَا تَعۡتَذِرُواْ قَدۡ كَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ[التوبة: 65-66]

«بگو (ای محمد r، آیا به خدا و آیات او و به پیامبرش استهزاء می‌کنید، عذرخواهی مکنید (چون هیچ عذری از شما پذیرفته نیست) بدرستی کافر شدید پس از آنکه ایمان آورده بودید».

و سلیمان بن محمد بن عبدالوهاب می‌گوید علماء اجماع و اتفاق دارند بر کفر کسی که و لو بصورت مزاح به خدا یا به قرآن یا به پیامبر یا به دین اسلام استهزاء نماید. پس ای مسلمان‌ها، موضوع بسیار پر اهمیت است و در خور توجه شما اگر مقارنه و مقایسه‌ای داشته باشید میان سخن آن مردیکه در غزوه تبوک بر زبان راند و آیه فوق در مورد او نازل شد و سخنان کسانی که امروز حتی بنام مسلمان بر زبان جاری می‌کنند، سخنان این‌ها بسی غلیظتر و شدیدتر است پس پناه بر خدا، ابن بطه گفته است، برادران من از خدا بترسید و بپرهیزید از همنشینی با کسانی که دچار فتنه شده‌اند و دلهایشان منقلب شده است و بصیرتشان خاموش گردیده است و در صف حمایت از باطل در آمده‌اند پس آن‌ها در تاریکی قدم بر می‌دارند و در تاریکی زندگی می‌کنند. و همنشینی با آنان شما را نیز مبتلا خواهد نمود.

پس به پروردگار کریم پناه ببرید و آنچه را که به شما دستور داده است و شما را به انجام آن ترغیب نموده است بجای آورید و مسائل خود را از او بخواهید که او جل شأنه فرموده است:

﴿رَبَّنَا لَا تُزِغۡ قُلُوبَنَا بَعۡدَ إِذۡ هَدَيۡتَنَا وَهَبۡ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحۡمَةًۚ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ ٨[آل‌عمران: 8]

«خداوندا دلهای ما را بعد از آنکه ما را هدایت دادی، منحرف مگردان و رحمت خود را به ما ببخشای که بدرستی تو بسیار بخشنده‌ای».

 

نوشته شد

بقلم عبدالقیوم بن محمد بن ناصر سحیبانی



[1]- إعلام الموقعین، 4/244.

[2]- ابن بطه در ابانه، 1/374، و حاکم در مستدرکش، 4/430. این حدیث را آورده‌اند و حاکم می‌گوید با شرط شیخین صحیح می‌باشد ولی آن‌ها این حدیث را تخریج ننموده‌اند، و در مجمع الزوائد 1/179 نگاه کنید. هیثمی می‌گوید: رجال این حدیث صحیح هستند.

[3]- اللالکائی، 1/123، و کتاب: الفقیه والمتفقة بغدادی، 1/1809، و ابن عبدالبر درجامع، ص 476.

[4]- ابو داود این حدیث را تخریج نموده، 1/114، ح 162، و ابن حجر در تلخیص الحبیر: 1/169  می‌گوید: اسناد این حدیث صحیح می‌باشد.

[5]- دارمی این حدیث را تخریج نموده: 1/66، و لالکائی: 1/87.

[6]- الابانة، 1/529.

[7]- الفتاوی، 10/411.

[8]- الفتاوی، 1/282.

[9]- دارمی این حدیث را تخریج نموده: 1/58، و ابن بطه: 1/350، و لالکائی: 1/93، این حدیث را نقل کرده‌اند.

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...