توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۰ فروردین ۱۰, سه‌شنبه

قسمت پنجم: روابط خوب و بسیار صمیمی بین حضرت علی و خلفا

 

قسمت پنجم: روابط خوب و بسیار صمیمی بین حضرت علی و خلفا ش

شما برای اثبات مطالب خودتان، از میان کتب روایی، حدیث بیرون می‌کشید آن هم احادیثی که به نفعتان است خوب من هم انبوه آیات و احادیث زیر را (که چندین برابر احادیث شماست و علامه امینی نیز برخی از آنها را در کتاب الغدیر آورده است را) برای شما می‌نویسم که دال بر روابط خوب و بسیار صمیمی بین حضرت علی و خلفاست:

خداوند:

* سوره تحریم: آیه ۳ و اذ اسروالنبی...: برخی مفسران قدیمی معتقدند: پیامبر اکرم ص سخنی درباره خلافت بعدی حضرت ابوبکر و حضرت عمر به میان آورده بوده ابوالفتح می‌نویسد: سعید جبیر گفت از عبدالله عباس که ‌سر و راز آن بود که: رسول یک روز عایشه را گفت من با تو سری دارم خواهم گفت نگر تا با کس نگویی و این امانت است مرا به نزدیک تو. و عایشه گفت: آن چیست؟ فرمود پدر تو و پدر حفصه از پس من امامت خواهند کردن. و پس ایشان عثمان. در حال که رسول از خانه بیرون رفت او دیوار حفصه بکوفت و او را خبر داد و او دیگری را خبر داد تا این منتشر شد و گفتند عایشه با پدر گفت بر سبیل بشارت (تفسیر ابوالفتح).

* سوره مائده آیه ۵۴ ای کسانی که ایمان آورده‌اید هر کس از شما که مرتد شود خداوند در آینده قومی را می‌آورد که آنها خدا را دوست دارند و خدا هم آنها را دوست دارد و...: اکثر مفسرین قدیمی معتقدند این آیه درباره ابوبکر و اصحاب نازل شده زیرا خطاب خداوند با افراد حی و زنده است و پس از اسلام، شورش رده‌ای به این مهمی و گسترده گی رخ نداد.

* سوره لیل آیه ۶: اما آن کس که در راه خدا انفاق و پرهیزگاری کرد.و جزای نیک الهی را تصدیق کرد. ما او را در مسیر آسانی قرار می‌دهیم. برخی از مفسرین، معتقدند این آیات در حق ابوبکر صدیق است.

* مورخین بی‌طرف از سنی و شیعه و مسیحی معترفند که بسیار می‌شد حضرت عمر نظری داشت و دیگران نیز نظری و پس از مدتی آیاتی در تایید نظر حضرت عمر نازل می‌شد. مهمترین و متواترترین آنها: ۱- اعتقاد حضرت عمر به بی‌گناهی و پاکی عایشه در جریان افک ۲- حجاب زنان ۳- نماز نخواندن بر میت منافقان ۴- عدم آزادی اسرای جنگ بدر.

* و از همه مهمتر سوره توبه آیه ۴۰ که تمامی مفسرین و محققین از شیعه و سنی قبول دارند که در خصوص پیامبر ص و ابوبکر است: اگر او را یاری نکنید خداوند آن هنگام که کافران او را بیرون کردند در حالیکه دومین نفر (ابوبکر) در آن زمان در غار بود به همسفر خود (ابوبکر) گفت: غم مخور خدا با ماست. در این زمان خداوند سکینه و آرامش خود را بر او فرستاد و با لشکرهایی که مشاهده نمی‌کردید او را تقویت نمود و گفتار کافران را پایین قرار داد و سخن خدا بالا و پیروز است و خداوند عزیز و حکیم است.

در خصوص این آیه شیعیان برای کمرنگ کردن آن و برادران سنت برای پر رنگ کردن آن مناقشات زیادی در طول تاریخ، انجام داده‌اند ولی من به عنوان یک ایرانی متعادل یک سئوال دارم. شیعه و سنی متفق‌القولند که بهترین تفسیر قرآن تفسیر با سایر آیات است. در اینجا خداوند از زبان رسول اکرم خطاب به ابوبکر می‌فرماید: ان الله معنا: همانا خداوند با ما دو نفر است. اکنون به آیات دیگر قرآن مراجعه می‌کنیم تا ببینیم خدا با چه کسانی است (مع): ان الله مع الصابرین - ﴿أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُتَّقِينَ [البقرة: ۱۹۴]. -﴿َأَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ [الانفال: ۱۹]] ﴿وَإِنَّ ٱللَّهَ لَمَعَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ [العنکبوت: ۶۹]. «خدا با صابران است». «خدا با پرهیزگاران است». «خدا با مومنین است و خدا با نیکوکاران است». و این یعنی اینکه حضرت ابوبکر هم صابر بوده و هم پرهیزگار بوده و هم مومن. (که تاریخ نیز این را به خوبی ثابت کرده) من مانند علمای شیعه، آسمان ریسمان نمی‌کنم و یا توجیه و سفسطه یا استناد به روایات جعلی تاریخی! بلکه این صریح آیات قرآن است. در آیه‌ای دیگر نیز آمده: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡ [الفتح: ۲۹]. «محمد فرستاده خداست کسانی که با اویند با کفار شدید و با یکدیگر مهربانند».

پیامبر اکرم ص:

- وقتی عمر ابن خطاب در خانه زید ابن ارقم، شهادتین را بر زبان جاری کرد و اسلام آورد پیامبر اکرم ص پیراهن او را از سینه اش گرفت و به طرف خود کشید و سه بار به سینه اش زد وگفت: خدایا هرگونه اشتباه و غل و غش را از سینه عمر به در آور و ایمانش را پایدار بدار. (روشن‌تر از خورشید آبی‌تر از دریا نوشته مظفر سربازی ص ۱۰۹ شرکت توسعه کتابخانه‌های ایران تهران ۱۳۸۳) براستی آیا می‌شود خداوند دعای نبی اکرم را مستجاب نکرده باشد؟

- پیامبر ص به اسلام هیچکس چنان خرم نشد که به اسلام صدیق س (ابوبکر) اول کسی که از مردان مسلمان شد ابوبکر بود و از زنان خدیجه و از کودکان علی و از بندگان زید ابن حارثه (تاریخ گزیده حمد الله مستوفی و تاریخ طبری).

- ابوبکر در هفده نماز در حال حیات (اواخر عمر نبی اکرم) رسول الله ص مسلمانان را امامت کرد. (شیعه بر مبنای احادیثی واهی سعی در خدشه دار کردن این حدیث دارد ولی دکتر شریعتی این موضوع را اثبات کرده است).

- پس از من به این دو نفر (ابوبکر و عمر) اقتدا کنید. (حدیث متواتر).

- پیامبر ص ابوبکر را عبدالله نام کرد و عتیق لقب فرمود یعنی از آتش دوزخ آزاد شده و صدیق لقب کرد جهت تصدیق معراج. (گزیده تاریخ حمدالله مستوفی و سایر منابع قدیمی‌تر).

- پیامبر ص عمر را فاروق لقب داد جهت آنکه حق را از باطل فرق کرد و دین اسلام را پذیرفت و اسلام بدو قوت گرفت. (تاریخ گزیده حمدالله مستوفی و منابع قدیمی‌تر).

- قال جابر ابن عبدالله انصاری: روزی ما در کنار خانه نبی اکرم ایستاده بودیم و در خصوص فضایل بین خودمان صحبت می‌کردیم در این هنگام رسول اکرم آمدند و فرمودند: آیا ابوبکر در میان شماست؟ گفتیم: نه فرمود:احدی از شما بر ابوبکر در دنیا و آخرت برتری ندارد [۷۱].

- و خبر ابی درداء که مشهور است: پیامبر مرا دید که جلوتر از ابوبکر راه می‌رفتم به من فرمود: ای ابی درداء آیا جلوتر از کسی راه می‌روی که بهتر از توست؟ خورشید طلوع و غروب نکرده بر احدی بعد از پیامبران، بهتر از ابوبکر.

- اولین کسی که از صراط عبور می‌کند عمر است.

- ای کوه تکان مخور که بر تو پیامبری و صدیقی (حضرت ابوبکر) و دو شهید است (حضرت عمر و حضرت عثمان).

- در جنگ حنین، پیامبر ص و ابوبکر و عمر و علی و فضل و عباس و نوفل و ربیعه و اسامه بایستادند و مردیها کردند وقتی که همه فرار کرده بودند (تاریخ گزیده اثر حمد الله مستوفی از نوادگان حربن یزید ریاحی).

- اولین کسی که امیر حج (از سوی پیامبر ص) انتخاب شد حضرت ابوبکر بوده اولین کسی که به قول حضرت علی (در روایات متواتری که به عبدالخیر منتهی می‌شود و هر کدام از عبدالخیرها هم که باشند موثقند) قرآن را بین دو جلد جمع آوری کرد ابوبکر بود (حضرت علی: خدا بیامرزد ابوبکر را او اولین کسی بو که قرآن را بین دو جلد قرار داد!) اولین کسی که در نبرد (بدر) کشته شد غلام عمر ابن خطاب بوده است و اولین باری که مسلمین به صورت علنی در کنار کعبه نماز خواندند پس از اسلام آوردن عمر بن خطاب بوده. اولین کسی که دیوان دستمزد ترتیب داد و برای تاریخ اسلام مبداءگذاشت حضرت عمر بوده. آخرین کسی که پیامبر را خنداند حضرت عمر بوده. اولین کسی که اسلام را به خارج از شبه جزیره عربستان صادر کرد عمر ابن خطاب بوده. عمر بوده که برای همیشه باقی مانده یهودیان را از شبهه جزیره عربستان بیرون ریخت! اولین شهید محراب حضرت عمر بوده. اولین کسی که به اصرار او قرآن کریم جمع آوری شد حضرت عمر ابن خطاب بوده و طبق حدیث نبی اکرم و به کوری چشم منافقان: اولین کسی که از صراط عبور کرده و وارد بهشت می‌شود: حضرت عمر ابن خطاب است.

- روزی پیامبر اکرم ص سرگرم خواندن خطبه نماز جمعه بودند. قافله‌ای تجارتی از راه می‌رسد همه به جز ۱۰ نفر بر می‌خیزند و به سراغ قافله می‌روند. حضرت عمر یکی از این همین، ده نفر بوده است.

- پیامبر ص به مناسبتی به ابوبکر می‌گوید: ای ابوبکر، مثال تو چون ابراهیم است که گفت: هر که تابع من شود از من است و هر که نافرمانی من کند تو آمرزگار و مهربانی و مثال تو چون عیسی است که گفت: اگر عذابشان کنی بندگان تواند و اگر ببخشی تو نیرومند و دانایی و مثال تو ای عمر مانند نوح است که گفت: خدایا هیچکس از کافران را بر زمین باقی مگذار و مثال تو چون موسی است که گفت خدایا اموالشان را نابود کن و دلهاشان را سخت کن که ایمان نیارند تا عذاب دردناک را ببینند. ص ۹۹۴ تاریخ طبری.

- (در آخرین روزی که پیامبر به روی منبر رفت عمر ابن خطاب به مناسبتی به یکی از منافقان گفت:) ای مرد، خودت را رسوا کردی. پیامبر ص گفت: ای عمر رسوایی دنیا آسان‌تر از رسوایی آخرت است. آنگاه گفت: خدایا راستی و ایمان به او عطا کن و او را به‌سوی نیکی بگردان. عمر، سخنی گفت که پیامبر بخندید و گفت: عمر با من است و من با عمرم و پس از من، هر جا باشد حق با اوست. تاریخ طبری ص ۱۳۱۶.

در زمان نبی اکرم ص اصحاب ایشان، ابوبکر و عمر را پس از پیامبر ص بر همه برتری می‌دادند و نبی‌اکرم هم در این خصوص سخنی نمی‌گفت. در تایید این نکته وقایع زیادی در تاریخ وجود دارد. برای مثال پس از شکست احد، ابوسفیان می‌آید و پای کوه فریاد می‌زند: آیا محمد زنده است (کسی پاسخ نمی‌دهد) می‌گوید آیا ابوبکر زنده است (کسی پاسخ نمی‌دهد) می‌گوید آیا عمر زنده است (حضرت عمر با خشم پاسخ می‌دهد به کوری چشم تو همه زنده‌اند!!!) یا وقتی ابوسفیان برای تجدید صلح حدیبیه به مدینه می‌آید اول به سراغ نبی اکرم می‌رود و سپس به سراغ حضرت ابوبکر و سپس به سراغ حضرت عمر و در آخر به نزد حضرت علی می‌رود. یا حدیثی که از هم از حضرت علی و هم از عایشه نقل شده که: بسیار می‌شد پیامبر به خانه می‌آمد و مى گفت: من و ابوبکر و عمر رفتیم. من و ابوبکر و عمر گفتیم. من و ابوبکر و عمر...

زيد (نا برادري) امام محمد باقر ÷:

ما وارد این بحث نمی‌شویم که قیام او بر حق بوده و یا نه و اینکه نظر امامان محمد باقر ÷ و جعفر صادق ÷ در باره او چه بوده است زیرا در این رابطه گزارشات ضد و نقیضی در تاریخ ثبت شده است. ولی نکته‌ای که مسلم است این است که او برادر ناتنی امام محمد باقر ÷ بوده و مادرش با ۲ واسطه حضرت فاطمه ل بوده‌اند. اکنون این سئوال عجیب مطرح می‌شود که چگونه زید، عمر و ابوبکر را تایید می‌کرده و قبول داشته؟ (هم اینک فرقه زیدیه نیز همین عقیده را دارند) عمری که قاتل مادرش بوده و غاصب خلافت و مسبب اصلی واقعه کربلا! و بدعت گزار در دین جدش! زیرا اینها از عمده موارد اتهامات وارده توسط شیعه به حضرت عمر و حضرت ابوبکر است. اکنون چگونه زید که متعلق به همان مکان و همان زمان و همان خاندان (اهل بیت) بوده از این موارد بی‌خبر بوده ولی ما ایرانی‌ها ۱۴ قرن بعد مسائل را بهتر از او درک می‌کنیم؟ ممکن است کسی بگوید او قصد بهره برداری سیاسی از این قضیه را داشته ولی ما در جریان قیام او می‌بینیم برخی از شیعیان تندرو به خاطر تاییدی که او از عمر و ابوبکر بعمل آورده از سپاه او جدا شدند و اصطلاح رافضی برای اولین بار توسط زید به این گروه اطلاق شد [۷۲]. در اینجا نمی‌توان تقیه و توریه و مصلحت را پیش کشید زیرا زید، امام قائم به سیف است یعنی با شمشیر برخاست تا نسل بنی امیه را بر اندازد پس نیازی به تقیه نداشته. و تا حدود زیادی خشونت را چاشنی کارش کرده و برای همین نمی‌توان او را به تولرانس و مماشات متهم کرد.

امام صادق:

- شخصی از امام صادق ÷ سئوال می‌کند آیا نیام شمشیر را می‌توان نقره اندود کرد. امام صادق ÷ می‌فرمایند: بله ابوبکر صدیق نیز چنین می‌کرد. آن شخص می‌گوید: شما هم می‌گویید: صدیق. امام صادق می‌فرماید: بله صدیق، بله صدیق. هر کس نگوید، خداوند او را در دنیا و آخرت، صدیق قرار ندهد.

- زنی از امام صادق سئوال می‌کند: آیا آن دو نفر را دوست داشته باشم. امام صادق می‌فرمایند: بله (اصول کافی).

- امام صادق: نسب من از دو سو به ابوبکر می‌رسد [۷۳]. (ولدنی ابوبکر مرتان).

- (آیت الله هاشم بحرانی در کتاب البرهان فی تفسیر القرآن ذیل آیه ۱۵۹ سوره انعام از امام صادق آورده: زراره به ایشان می‌گوید: خداوند کارت را نیکو گرداند رای تو درباره کسی که (شما را به امامت) نمی‌شناسد اما با شما دشمنی نمی‌ورزد و روزه می‌دارد و نماز می‌گذارد و از محرمات اجتناب ورزیده و به خوبی تقوی پیشه می‌کند چیست؟ فرمود: همانا خداوند آن گروه را به رحمت خویش به بهشت درآورد. (ولی برخی علمای شیعه می‌گویند: فقط شیعه به بهشت می‌رود!).

امام سجاد:

علی اردبیلی در کتابش کشف الغمه نقل کرده که از امام سجاد روایت است که فرمود: عده‌ای از مردم عراق خدمت حضرت آمدند و از ابوبکر و عثمان در محضر ایشان نکوهش کردند وقتی صحبتشان تمام شد فرمود: ممکن است به من بگویید که آیا شما از مهاجرین اولیه هستید که خداوند درباره آنها فرموده:

کسانی که از خانه هایشان و اموالشان رانده شده‌اند و از خداوند فضل و خشنودی می‌جویند و خدا و رسولش را یاری می‌دهند همیناند که راستگویانند. (حشر ۸).

گفتند: خیر.

فرمود: پس شما از آنهایی هستید که خداوند درباره آنها فرمود: کسانی که پیش از آنان در دار اسلام جای گرفتند و ایمان در دلشان جای گرفت. کسانی که به‌سوی آنان هجرت کنند دوست می‌دارند و در دلهای خود از آنچه (به مهاجران) داده‌اند احساس نیاز نمی‌کنند و (دیگران) را بر خودشان ولو نیازمند باشند ترجیه می‌دهند کسانی که از آز نفس خویش مصون باشند، اینانند که رستگارند. (حشر ۹).

گفتند: خیر.

فرمود: پس وقتی اعتراف کردید که از دو گروه اولی نیستید من گواهی می‌دهم که شما از کسانی هم نیستید که خداوند درباره آنها فرمود:

آنان که پس از اینان آمدند می‌گویند: پروردگارا ما را و آن برادرانمان را که در ایمان آوردن از ما پیشی گرفتند بیامرز و در دلهای ما هیچ کینه‌ای در حق کسانی که ایمان آوردند قرار مده. پروردگارا تویی که بخشنده و مهربانی. (حشر ۱۰).

بلند شوید و از پیش من بیرون روید خداوند شما را به سزایتان برساند.

• سعدی:

چه نعت پسندیده گویم ترا
علیک السلام ای نبی الورا
درود ملک بر روان تو باد
بر اصحاب و بر پیروان تو باد
نخستین ابوبکر پیر مرید
عمر، پنجه بر پیچ دیو مرید
خردمند عثمان شب زنده دار
چهارم علی شاه دلدل سوار
خدایا به حق بنی فاطمه
که بر قولم ایمان کنم خاتمه
اگر دعوتم رد کنی ور قبول
من و دست و دامان اهل رسول

(بوستان سعدی دیباچه در ستایش پیغمبر).

داشتن تقوای الهی در این عصر پر آشوب شاید مشکل باشد ولی با تحقیق و مطالعه افکار کسانی که در تقوا و عرفان آنها ذره‌ای شک و تردید نیست می‌توان به حقیقت پی برد و من نمی‌دانم چرا هر چه به خودم فشار می‌آورم نمی‌توانم قبول کنم که آخوندها و مداحان صفوی بیشتر از مولوی و سعدی و عطار و فردوسی و حتی دکتر شریعتی حالیشان می‌شود!!! کسانی که در این ۳۰ سال ثابت کردند حتی مسائل زمان حال کشور خودشان را هم نمی‌فهمند چه برسد به مسائل ۱۴۰۰ سال پیش یک کشور و فرهنگ دیگر!!! ﴿وَسَيَعۡلَمُ ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ أَيَّ مُنقَلَبٖ يَنقَلِبُونَ [الشعراء: ۲۲۷].

• عطار نیشابوری

آنکه دارد از صراط اول گذر
هست او از قول پیغمبر: عمر

و در جایی دیگر (در اسرار):

الا ای در تعصب جانت رفته
گناه خلق با دیوانت رفته
ز نادانی دلی پر زرق و پر مکر
گرفتار علی ماندی و بوبکر
گهی این یک بود نزد تو مقبول
گهی آن یک شده از کار معزول
گر این بهتر وران مهتر تو را چه؟
که تو چون حلقه‌ای بر در تو را چه؟
یقین دانم که فردا پیش حلقه
یکی گردند هفتاد و دو فرقه

بوستان سعدی

حکایت مردی سنی که همسری شیعی داشت و...

نیک مردی بود از زن پای بست پیش رکن الدین اکافی نشست.

پس ز دست زن بسی بگریست زار گفت بی‌ او یک دمم نبود قرار.

نه طلاقش می‌توانم داد من نه توانم گشت از او آزاد من.

زآن که جانم زنده از دیدار اوست رونقم از نازش بسیار اوست.

لیک ترک دین و سنت می‌کند ز آنکه بر بوبکر لعنت می‌کند.

گرچه می‌رنجانمش هر وقت سخت می‌نگوید ترک این آن شوربخت.

نه ازو یک روز بتوانم برید نه ازو این قول بتوانم شنید.

می سزد گر دل ازین پر خون کنم در میان این دو مشکل چون کنم.

خواجه گفت ای مرد اگر رنجانیش هر زمان سرگشته‌تر گردانیش.

گر بگویی از سر لطفش به راز او زبان را بر تو کی دارد دراز.

اعتقادی کژ درو بنشانده‌اند نقل‌هایی کژ برو بر خوانده‌اند

گفته‌اند او را که بوبکر از مجاز کرد ظلم و حق ز حق می‌داشت باز

باز کرد آل پیمبر را ز کار
کرد بر باطل خلافت اختیار

ملک بودش آرزو بگشاد دست نی بحق بر جای پیغمبر نشست.

او چنین بوبکر دانستست راست بر چنین بوبکر بس لعنت رواست.

لعنتی کو کرد ما هم می‌کنیم ما هم این لعنت دمادم می‌کنیم.

گر چنین جایی ابوبکری بود آن نه بوبکری که بومکری بود.

گر چنین بوبکر را دشمن شوی گر بدیده تیره‌ای روشن شوی.

لیک چون بوبکر صدیق آمدست جان او دریای تحقیق آمدست.

صبح صادق از دم جان سوز اوست آفتاب از سایه‌ی هر روز اوست.

صدق او سر دفتر هفت آسمان قدس او سر جمله‌ی هر دو جهان.

جان پاکش را دو عالم هیچ نیست ذره‌ای در جانش میل و پیچ نیست.

هست بوبکر این چنین نه آن چنان دوستان را می‌مپرس از دشمنان [۷۴].

- نقل است که (شبلی) گفت: از جمله فرق عالم که خلاف کرده‌اند هیچکس دنی‌تر از رافضی و خارجی نیامد زیرا که دیگران که خلاف کردند در حق کردند و سخن از او گفتند و این دو گروه، روز در خلق به باد دادند [۷۵]!!!.

نظامی گنجوی:

گهر خر چهارند و گوهر چهار
فروشنده را با فضولی چه کار

به مهر علی گر چه محکم پیم ز عشق عمر نیز خالی نیم

(شرفنامه بیت ۶۷ و ۶۸)

فردوسی:

که خورشید بعد از رسولان مه نتابید بـر کس زبـوبکر بـه
عمـر کـرد اسـلام را آشکـــار بیاراست گیتی چو باغ بهار
چنان بـــــد کجا سرفراز عرب
که از تیغ او روز گشتی چو شب
عمر آن که بد مومنان را امیر
ستوده و را خالـق بی‌نظیر

شهید دکتر علی شریعتی:

در اینکه شریعتی اسلام شناس و جامعه شناس متفکری بود که هنوز هم پس از گذشت چند دهه افکارش تازه و ناب جلوه می‌کند شکی نیست. در اینکه او شیعه تا حدودی تندرو بوده نیز شکی نیست کسانی که کتب او را خوانده‌اند علاقه بی‌حد او نسبت به علی، سلمان، ابوذر، حجر و... را به خوبی می‌دانند نگاه کنید که وقتی در شخصیت یک نفر روحیه علمی خالی از تعصب بنشیند در باره روسای مذاهب مقابل چه می‌گوید:

- اگر در مقابل حکومت استثنایی و شخصیت استثنایی علی نمی‌بود، حکومت ابوبکر و عمر در قیاس با رژیم‌های حاکم تاریخ، از همه برتر بوده [۷۶].

- دکتر شریعتی خطبه لله بلاد فلان را که حضرت علی در مدح حضرت عمر گفته است را مانند بقیه محققین منصف در حق حضرت عمر می‌داند.

استاد علامه دهخدا:

در لغتنامه در مقابل نام عمر پس از معرفی او توضیح داده که عمر در دادگری و عدالت چنان سختگیر و دقیق بوده که عدل عمری را بنیان نهاده (البته در نسخ تحریف نشده قبل از انقلاب!).

شافعی:

- من نمازی که صلوات بر محمد و خاندانش در آن نباشد را باطل می‌دانم.

- اگر حب علی رفض است گواهی دهید همانا شافعی رافضی است!.

حالا چگونه است که این عالم آگاه که شاگرد امام صادق نیز بوده خلافت بلافصل حضرت علی را قبول نداشته است؟

دفاع اهل بیت از خلفای راشدین

یحیی بن سعید می‌گوید: گروهی از مردم عراق نزد علی بن حسن آمدند و در مورد حضرت ابوبکر و عمر و عثمان ش حرفهایی گفتند هنگامی که سخنانشان به پایان رسید علی بن حسن فرمود: گواهی می‌دهم که شما مصداق این آیه نیستید: ﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ١٠ [الحشر: ۱۰]. «کسانی که پس از مهاجرین و انصار بدنیا می‌آیند، می‌گویند: پروردگارا! ما را و برادران ما را که در ایمان اوردن بر ما پیشی گرفته‌اند بیامرز. و کینه‌ای نسبت به مومنان در دل‌هایمان جای مده، پروردگارا! تو دارای رافت و رحمت فراوانی هستی».

مولای جابر جعفی می‌گوید: ابو جعفر محمد بن علی موقع خداحافظی به من گفت: این پیام مرا به اهل کوفه برسان که من از کسی که از ابوبکر و عمر ب بیزاری بجوید، بیزارم.

محمد بن اسحاق از ابو جعفر محمد بن علی نقل می‌کند که ایشان فرمود: کسی که فضل و مرتبه ابوبکر و عمر ب را نداند نسبت به سنت پیامبر صجاهل است.

ای که هســتی محب آل عـــلی مـــؤمن کـــــاملی و بی‌بدلی
ره سنّی [۷۷] گزین که مذهب ماست ورنـه گم گشته‌ای و در خللی
رافضی کیست؟ دشمن بوبکــر خارجی کیست؟ دشمن علی
هر که او، هر چهار دارد دوست أمّت پـاک مذهب است و ولی
دوست دار صــــحابه ام به تمام یار ســـــــنّی و خصم معتزلی
مذهب جامع از خـــدا دارم این هدایت بــــــــود مـرا أزلی
نعمت اللّهم و زآل رســــــــول چـاکر خواجه ام خفی و جلی

(کلیات أشعار شاه نعمت الله ولی ـ به سعی دکتر جواد نور بخش ـ انتشارات خانقاه نعمت اللهی سال ۶۷ ـ چاپ سوم ـ شماره غزل ۱۴۹۹صفحه ۶۸۸، ۶۸۹ است).

دکتر شریعتی رژیم سیاسی و اجتماعی ابوبکر و عمر را از بهترین رژیمهایی که در طول تاریخ به وجود آمده معرّفی کرده است. وی در مورد شخصیت ابوبکر مینویسد: «او نخستین گرونده به پیغمبر از خارج خانه پیغمبر است. پدر همسر او، یار غار او و از نزدیکترین یاران اوست. او هنگامی اسلام خود را آشکار کرد که جز شکنجه و مرگ و تبعید و تنهایی و شکست انتظاری نداشت. هنگامی به پیامبر گروید که حتّی در خانوادهاش هنوز جز شخص علی که کودکی ده ساله بود، کسی به او دست بیعت نداده بود. او در مکه سرمایه داری مرفّه بود و به خاطر ایمان به دعوت پیامبر، دست از زندگی و ثروتش شست و در مدینه همچون کارگری فقیر برای یهودیان کار میکرد. پیغمبر تنها او را برای هجرت خطرناکش از مکه انتخاب کرد. در دوران خلافتش هم کمترین تغییری نکرد و حتّی با همه سنگینی بار مسئولیت خلافت، عملگی میکرد تا نان بخورد و معتقد بود که خلافت، انجام وظیفه امر به معروف و نهی از منکر است و حق ندارد از بیت المال مردم حقوقی بردارد. و چون قانعش کردند که مدّتی را که برای زندگیت کار شخصی میکنی، به کار مردم بپرداز و در ازای آن مزدی را که از کارفرمایت میگرفتی، از بیت المال برگیر، با این همه هنگام مرگ وصیت کرد مجموعه حقوقی را که برداشته، حساب کنند و با فروش زره و مرکبش آنرا به بیت المال پس دهند».

در دایره المعارف تشیع آمده است: «سوابق ابوبکر در صحبت رسول الله و خدمات او به اسلام قابل انکار نیست. او یار غار و تنها ملازم و همسفر پیامبر ص در هجرت از مکه به مدینه بود. نامش در صدر فهرست مهاجران ثبت است و هجرت به مدینه که سرفصل تاریخ سیاسی اسلام است، از خانه او آغاز گردید. بعد از اعضای خانواده رسول الله، او نخستین کسی بود که اسلام آورد و منشی و خزانه دار و کارگزار و رفیق و مشاور پیغمبر بود و امام صادق که مادرش امّ فروه نواده محمّد و عبدالرّحمن پسران ابوبکر بود، میفرمود: «من از دو سو نواده ابوبکرم». از این روست که علاّمه امینی در الغدیر گفته است: نشناختن حقّ ابوبکر از جنایات فاحش به شمار میرود».

علاّمه امینی با همه اجحافی که در مواضع بسیار در حقّ ابوبکر روا داشته، در یک مورد اعتراف میکند: «جنایتی بزرگ است که بخواهیم حقّ یار غار پیامبر و تنها کسی را که از نخستین دسته مهاجران با او همراه بود، نادیده بگیریم. ما باید او را بزرگ بداریم و هنگام داوری درباره وی از عدالت به یک سو نشویم و از روی عاطفه قضاوت نکنیم».

و بالاخره سید شرف الدّین موسوی عالم بزرگ شیعی لبنان میگوید: «ابوبکر و عمر فضایلی داشتند که هیچکس انکار نمی‌تواند کرد، مگر یک معاند و حق کش. و خدا را سپاس که ما معاند و حق کش نیستیم».

مولوی

آنکه او تن را بدین سان پی کند
حرص میری و خلافت کی کند؟
زان به ظاهر کوشد اندر جاه و حکم
تـا امیـران را نمـایـد راه و حکم
تا امیری را دهد جانی دگر
تـــا دهـد نخل خلافـت را ثمـر

(منظور مولوی حضرت علی بوده).

کی توان با شیعه گفتن از عمر
کی توان بربط زدن در گوش کر

اکنون به سخنان زیر توجه کنید. تمامی این سخنان پس از رحلت نبی اکرم گفته شده قسمت اول، گوشه‌ای از سخنان و نظرات حضرت علی ÷ در خصوص خلفاء و قسمت دوم، نظرات خلفاء پیرامون حضرت علی ÷ است. براستی آیا در این سخنان، اثری از کینه و دشمنی و حسادت وجود دارد؟ و آیا در این احادیث (هر دو قسمت ۱ و ۲ روح تولی بین حضرت علی و سایر خلفاء موج نمی‌زند) پس وای بر مداحان و روحانیون از آتش.

۱- علی: بهترين ميزان

• بدانید که این امت همچون امتهای گذشته فرقه فرقه خواهد گردید. از شری که می‌خواهد پدید‌اید به خدا پناه می‌برم. (این جمله را دوبار گفت) آنچه پدید آمدنی است خواهد آمد. و این امت به هفتاد و سه فرقه در می‌آید. بدترین آنان فرقه‌ای است که خود را به من ببندد و چون من رفتار نکند [۷۸]. (حضرت علی ÷ قبل از جنگ جمل).

• ... نقل است که (شبلی) گفت: از جمله فرق عالم که خلاف کرده‌اند هیچکس دنی‌تر از رافضی و خارجی نیامد زیرا که دیگران که خلاف کردند در حق کردند و سخن از او گفتند و این دو گروه روز در خلق به باد دادند [۷۹]!.

• رفیق‌ترین و دوست‌ترین و خوبترین آدمها نیز گاهی با هم قهر و دعوا می‌کنند پس باید کل روابط فی‌مابین آنها را بررسی کنیم و نه یکی دو گله گزاری جزئی و موردی و حتی شاید: دروغ را.

• حضرت علی: از شخصیت کسی پرسش مکن از همنشینان او سئوال کن (آیا همنشینان پیامبر اکرم و حضرت علی کسی غیر از صحابه و خلفاء بوده‌اند؟).

• علی از فقر می‌ترسد؟ علی به فقر شکوه و افتخار بخشیده است... علی از دشمنی و دشنام می‌ترسد؟ زوزه سگان چگونه مهتاب را پریشان می‌تواند کرد؟ علی از چه می‌ترسد؟ علی چرا می‌نالد؟ این دو پرسشی است که همواره در تاریخ مطرح است و دریغا که شیعیان علی نیز هیچکدام آنرا ندانسته‌اند! هیچکدام، توجیه و تفسیر برخی از علمای بزرگ شیعه نیز چنان زشت است و سطحی که من از یادآوریش نفرت دارم. غالباً شیعیان می‌گویند علی از اینکه حقش را در خلافت غصب کردند و محرومش کردند ناله می‌کند!! وای که این سخن از زبان شیعیان، شنیدنش برای علی چه دردآور است... شیعه خاص علی، صاحب سر علی، کسی است که این دو را بداند‌ [۸۰]. (دکتر علی شریعتی).

• حضرت علی می‌فرمایند حق و باطل را میزانی است که با آن سنجیده می‌شود و افراد ملاک سنجش حق و باطل نیستند. چه بسا ایشان اگر زنده بودند (البته ایشان زنده‌اند و این ماییم که با این افکار سبک و پوچمان در حقیقت مرده‌ایم)در رابطه با جنجالی که شیعه پیرامون حضرت عمر و حضرت ابوبکر راه انداخته می‌گفتند: حق و باطل را مراتبی است و میزانی خداوند: حق کامل است و شیطان باطل کامل است و آنچه بین آن است نزاعی و نبردی است ما بین خیر و شر و خیر و شر مطلق در جهان هستی وجود ندارد. اگر هم باشد متعلق به فیلمهای هندی و هالیوودی است که یک نفر مظهر خیر می‌شود و دیگری مظهر شر.

مطمئناً بهترین و عادلانه‌ترین قضاوت، بررسی نظرات حضرت علی ÷ پیرامون این قضایاست هرچند متاسفانه بنا به دلایل مختلف، مطالبی که از ایشان در این زمینه نقل شده بسیار اندک است ولی با همین مقدار اندک و همچنین بررسی مناسبات ایشان با سایر خلفاء می‌توان به گوشه‌ای از حقایق دست پیدا کرد.

از لابه لای سخنان آن حضرت در نهج البلاغه ابتدا نظر ایشان را پیرامون حضرت عمر و حضرت ابوبکر و سپس نظر ایشان را در رابطه با خلافت بررسی می‌کنیم.

- حضرت عمر در زمان خلافت خود، دو بار هر بار به مدت حدود یکماه از مدینه خارج می‌شود و حضرت علی را جانشین خود در مدینه می‌گذارد.

- عمار یاسر از سوی حضرت عمر والی کوفه بوده است.

- سلمان فارسی از سوی حضرت عمر والی مدائن بوده است.

حضرت علی ÷ می‌فرمایند: " تبعیت و همراهی با ما - و پیام و امر ما- دشوار و پیچیده است. بر دوش کشیدن این بار سنگین را کسی نتواند مگر آن بنده‌ای که خداوند قلب او را برای ایمان آزموده باشد. چه اینکه جز سینه‌های امانتدار و اندیشه‌های استوار، ژرفای گفتار و حدیث ما را در نیابند [۸۱]. "متاسفانه شیعه با استناد به خطبه شقشقیه عمر و ابوبکر را غاصب خلافت قلمداد کرده‌اند ولی:

• حضرت علی در این خطبه به بدی به طلحه و زبیر اشاره می‌کنند ولی ثابت شده که پس از نبرد جمل ایشان بر جنازه این دو نفر گریسته و نماز خوانده و حتی قاتلین آنها را نفرین کرده‌اند.

• این خطبه، خبر واحد بوده و فقط از یک نفر نقل شده ولی در مقابل آن از ۸۰ طریق نقل شده که حضرت علی روی منبر برای خلفاء طلب آمرش کرده و باز از ۸۰ طریق نقل شده که به تمام فرمانداران خود ابلاغ کرده‌اند: هر کس مرا بر عمر و ابوبکر برتری دهد بر او حد مفتری می‌زنم. آنگاه پس از چنین فرمانی بیایند و خودشان روی منبر چنین سخنانی را ایراد کنند! و خود را برتر از همه معرفی کرده و حتی به آنها توهین هم بکنند! کسی که سپاهیانش را در جنگ صفین از دشنام دادن به سپاه شام، برحذر داشته است اکنون خودش به ابوبکر و عمر، توهین کند!.

• این خطبه خبری واحد است که فقط از طریق عکرمه مولی ابن عباس نقل شده. جالب است که بدانید عکرمه از گروه خوارج بوده است و می‌توان حدس زد علت جعل چنین خطبه‌ای توسط او چه بوده است. علت همان است که دکانداران مذهب، امروز نیز از بیان این خطبه دنبال می‌کنند: اختلاف و تفرقه.

• علامه امینی در کتاب فاطمه زهراء روایات مربوط به عکرمه را رد کرده پس چگونه است که اینجا باید روایت عکرمه را قبول کنیم؟

• در این خطبه حضرت علی در چند جا از خودشان تعریف و به خلفاء قبلی توهین کرده‌اند. کسانی که متون تاریخی را مطالعه کرده‌اند می‌دانند این روش کاملا مخالف سیره و روش آن بزرگوار است. زیرا ایشان همیشه در کوفه و بر روی منبر برای خلفاء طلب آمرش کرده‌اند تا حدیکه این نکته به تواتر رسیده و کسی را یارای رد کردن آن نیست.

• محققان معتقدند یکی از دلایلی که باعث می‌شد معاویه در نامه‌های خود به حضرت علی مرتباً به عمر و ابوبکر و وقایع پس از رحلت نبی اکرم اشاره کند این بوده است که حضرت علی سخنان او را تایید کرده و خشمگین شده و نکته‌ای بگوید تا مخالفان بگوید: هان نگاه کنید حق با ماست علی با خلفای قبلی نیز مشکل داشته است. ولی حضرت علی با زیرکی تمام و بر خلاف میل روحانیون شیعه در تمام نامه‌هایی که پاسخ معاویه را داده‌اند به غیر از نیکی و خوبی از حضرت عمر و حضرت ابوبکر یاد نمی‌کنند. اکنون ایشان در زمان خلافت خود دشمنان متعددی دارند: خوارج - معاویه و مردم شام - افرادی ناراضی مانند طلحه و زبیر و خانواده و طرفداران حضرت عثمان. آنوقت ایشان بیایند و روی منبر کوفه برای خودشان، دشمنی طرفدران عمر و ابوبکر را هم درست کنند! یعنی همان چیزی که دشمنان در پی آن بوده! براستی چرا عکس العمل چنین خطبه مهیجی در هیچ کجای تاریخ ثبت نشده و چرا فقط عکرمه آنرا نقل کرده است؟

• در حدیث از معصوم آمده که: اذکروا امواتکم بالخیر و این سخنان متضاد با این حدیث است.

• می گویند حضرت علی ÷ در زمان خلافتشان این خطبه را ایراد کرده‌اند و ما می‌دانیم مشکل بزرگ و اساسی که حضرت علی از همان روز اول با آن مواجه شدند موضوع قتل حضرت عثمان بوده. از سوی دیگر می‌دانیم که در آن زمان تقریبا تمام مسلمانها علاقه و اعتقاد شدیدی به حضرت عمر و ابوبکر داشته‌اند (حتی مردم کوفه) آیا معقول است در چنان شرایطی حضرت علی، چنین سخنانی را گفته باشند. توجه داشته باشید که ایراد چنین سخنان تازه و تندی علیه خلفاء باید در آن زمان، انعکاس شدید و وسیعی در جامعه کوفه داشته باشد ولی خبری از این عکس العمل و یا حتی اشاره‌ای به آن را در سایر منابع و متون تاریخی مشاهده نمی‌کنیم. جالب است که این خطبه و خطبه فدکیه با اینکه شیعه معتقد است در مسجد و در حضور عده زیادی از مسلمانها خوانده شده و موضوع آن حتی هم اینک پس از ۱۴ قرن، جالب بوده و باید حتماً انعکاس وسیعی در بین مردم آن زمان داشته باشد ولی با کمال تعجب، هیچ اشاره‌ای به این خطبه در سایر متون و از زبان مردم همان روزگار به چشم نمی‌خورد و همین امر ظن انسان را در جعلی بودن این دو خطبه قوی می‌کند.

• حضرت علی در جایی فرموده‌اند: کسی که ادعا کند هر آینه به نهایت علم رسیده، نهایت جهل خود را ظاهر کرده است. در ابتدای این خطبه حضرت علی بر خلاف این فرمایش، خود را منتهای علم و دانایی معرفی کرده‌اند آیا این خلاف سخنان و سیره آن بزرگمرد نیست؟

• حضرت علی ÷ در خطبه ۲۱۹ نهج‌البلاغه پس از رحلت حضرت عمر می‌فرمایند:

لله بلاد فلان.... خدا شهرهای فلان ( (‌عمر بن خطاب)) را برکت دهد و نگاه دارد که کجی را راست نمود و بیماری را معالجه کرد و سنت را بر پا داشت و تباهکاری را پشت سر انداخت. پاک جامه و کم عیب از دنیا رفت. نیکویی خلافت را دریافت و از شر آن پیشی گرفت. طاعت خدا را بجا آورده از نافرمانی او پرهیز کرده حقش را ادا نمود. از دنیا رفت در حالیکه مردم را در راه‌های گوناگون انداخت. گمراه در آنها راه نمی‌یابد و راه یافته بر یقین و باور نمی‌ماند [۸۲].

- ترجمه و توضیح دکتر علی شریعتی درباره این خطبه: آفرین بر فلان (عمر) کجی را راست کرد و درد را درمان نمود و سنت رسول را بر پا داشت و فتنه را پشت سر گذاشت پاکدامن رفت اندک عیب، خیر خلافت را به چنگ آورد و از شرش، پیشی جست. طاعت خداوند را ادا کرد و بر حقش تقوی ورزید رحلت کرد و خلق را در راه‌های شعبه شعبه رها کرد آنچنانکه گمراه در آن راه نمی‌یابد و انسان در راه استوار نمی‌ماند [۸۳]. شریعتی قبل از ترجمه خطبه می‌نویسد: بزرگواری، ادب انسانی اعتراف ارزشهای رقیب، ستایش از فضیلتهای کسی که نقیصت‌هایی نیز دارد عیب و هنر دیگری را گفتن، در آغاز همه خدمات و صفات مثبت کسی را گفتن و در پایان از اوـ با تعبیری عمیق و در عین حال مودبانه ـ انتقاد کردن... درسی است که علی به انسانیت می‌آموزد و به ویژه به ناقدان و قضاوت کنندگان درباره شخصیت‌ها و حتی درباره مخالف [۸۴]!.

- برخی بر این عقیده‌اند که حضرت علی ÷ این سخنان را پس از شنیدن خبر رحلت عمر و در حالیکه دست و صورت خود را شسته و از خانه خارج شده بودند ایراد فرمودند.

- مطهری در کتاب سیری در نهج البلاغه (بدون هیچگونه دلیل و مدرکی) می‌نویسد: "سید رضی این حدیث را اشتباهی در نهج البلاغه آورده " [۸۵]!!! من نمی‌دانم چرا هر چیزی که مخالف ذائقه ما ایرانی هاست اشتباهی می‌شود! البته این سوال پیش می‌آید که طبق نوشته شهید مطهری در همین کتاب [۸۶] شراح نهج البلاغه غالباً گفته‌اند مقصود عمرابن خطاب بوده است. ابن ابی الحدید می‌نویسد: " به قرینه نوع ستایشها که می‌رساند از یک مقام متصدی حکومت (و آنهم مقام بلند مرتبه) ستایش شده زیرا سخن از مردی است که کجی‌ها را راست و علت‌ها را رفع نموده و چنین توصیفی بر گذشته گان صحابه قابل انطباق نیست. قطعاً جز عمر کسی مقصود نبوده است."

من بیشتر تفسیرهای عربی و فارسی که در طول تاریخ در رابطه با نهج البلاغه نوشته شده است را بررسی کردم اکثریت شارحین و مفسران، اعم از عرب یا ایرانی معتقدند مقصود، عمر ابن خطاب بوده است. عده کمی نیز، به صورت گذرا از روی معانی خطبه رد شده و اشاره‌ای به نام هیچ شخصی نکرده‌اند [۸۷]. یک نفر نوشته مراد مالک اشتر است سوال اینجاست اولا مالک اشتر، حاکم یا متصرف چه شهرهایی بود [۸۸] (لله بلاد فلان... خدا شهرهای فلان را برکت دهد) و ثانیاً: مالک اشتر کجا پس از خود مردم را در راه‌های گوناگون انداخت‌؟ و دیگر اینکه: مالک اشتر که خلیفه نبوده است!.

برخی در مقام توجیه می‌گویند: حضرت علی ÷ در ظاهر عمر را ستوده (توریه) ولی در باطن، سرزنش و توبیخ کرده!!! پس این سئوال پیش می‌آید که: جملات آخر این حدیث که در ظاهر هم سرزنش کرده‌اند چه می‌شود؟! (یعنی وقتی آخر جملات، سرزنش است چه نیازی است که در اول آن توریه کرد و در ظاهر، ستایش نمود و این دیگر چه توریه‌ای است که اولش ظاهرسازی و توریه است و آخرش صراحت لهجه و بیان حقیقت!) و اصولاً پس از مرگ عمر چه نیازی به سرزنش یا نکوهش عمر بوده است؟ [۸۹] زیرا حضرت علی ÷ همیشه در مورد افراد به صورت صریح و رک سخن گفته و هیچگاه در پرده سخن نگفته‌اند که این بار دوم ایشان بوده باشد [۹۰].

(کار پاکان را قیاس از خود مگیر) و نعوذبالله آیا حضرت علی ÷ از عمر می‌ترسیده‌اند که به محض مرگ او بخواهند او را سرزنش کنند تازه آن هم به این صورت! آیا نمی‌دانید با اینگونه توجیهات بچه گانه مقام آن حضرت را خدشه دار می‌کنید؟

در ضمن: عزالدین عبدالحمید بن هبه الله بن ابی الحدید معتزلی مدائنی می‌گوید من در نسخه‌ای که به خط سید رضی بود دیدم که زیر فلان نوشته بود: عمر. طبری نیز تصریح کرده مراد عمر بن خطاب بوده است و در نسخه خطی سید رضی نام عمر را دیده است. دو نفر دیگر از مفسرین نیز می‌گویند مراد برخی از اصحاب رسول خدا بوده است [۹۱] و چنانچه حضرت عمر را جزو اصحاب ندانیم باز این سوال پیش می‌آید که کدام یک از اصحاب پیامبر ص، شهرهایی داشته (یا متصرف شده) انتظام به امور دین داده (در مقام حکومتی) و مردم را در طرق مختلف انداخته‌اند. و قبل از حضرت علی ÷ خلیفه بوده‌اند؟ برخی می‌گویند منظور حضرت علی شخص پیامبر ص بوده ولی پیامبر بدون عیب از جهان رفت و نه کم عیب. تازه کجا مردم در راه‌های گوناگون بودند؟ به طور کلی اکثر شارحین نهج البلاغه معتقدند مقصود حضرت علی ÷ حضرت عمر بوده است [۹۲]. در پاسخ کسانی که معتقدند این سخنان متعلق به حضرت علی ÷ نیست باید بگوییم به اعتراف تمامی ادبای عرب پس از آیات قرآن کریم و سخنان پیامبر اکرم ص، فصیح‌ترین سخنان متعلق به حضرت علی ÷بوده است چگونه ممکن است به جز علی، کسی چنین سخنان فصیح و بلیغی را در سوگ دامادش و دوستش و موثرترین عنصر اسلام، گفته باشد.

برخی معتقدند حضرت برای مماشات با دوستداران عمر این سخنان را گفته‌اند. ولی:

۱- حضرت علی ÷ در طول عمر خود برای مماشات از چه کسی تعریف بیهوده کرده‌اند که این بار دومشان بوده باشد؟ ۲- ایشان در طول عمر گهربار خود در کدام موقع توریه و مماشات و تقیه و... کرده‌اند که این بار دوم ایشان باشد. ۳- حضرت عمر پس از ۱۰ سال خلافت، چه طرفدارانی داشته؟ (با آن خشونت ذاتی که حتی اقوام و نزدیکانش از او به ستوه آمده بودند‌) ۴- سه جنگی که در زمان حضرت علی ÷ اتفاق افتاد ریشه در قتل حضرت عثمان داشته و اگر حضرت علی ÷ از عثمان، تعریف و تمجید بی‌موردی می‌کردند یقیناً موثر بود ولی می‌بینیم ایشان، خصوصیات عثمان را بدون تعارف بیان می‌کنند. آیا اینجا نیازی به مماشات نبوده؟ و آیا مماشات با طرفداران حضرت عثمان که به تازگی -‌توسط افرادی داخل در سپاه علی - کشته شده اولویت دارد یا مماشات با عمری که به دست یک نفر غیر عرب کشته شده است؟ ۵ - حضرت علی ÷ که پس از مرگ عمر، خلیفه نشدند که نیاز به مماشات با کسی و جمع آوری طرفدار و نیرو و... داشته باشند. ۶- و چرا اکنون که ۱ میلیارد مسلمانان جهان، سنی مذهب و طرفدار عمرند. شیعیان ( (‌به تبعیت از حضرت علی ÷))سعی در مماشات با آنها ندارد و بر عکس هرچه می‌گویند در برافروختن آتش اختلاف است؟

برخی نیز معتقدند حضرت علی ÷ در مقام مقایسه با عثمان، از عمر تعریف کرده‌اند ولی: ۱ - چگونه است که در آن شرایط بحرانی و حساس پس از قتل عثمان، نیازی به مماشات نبوده ولی پس از مرگ عمر، نیاز به مماشات بوده است؟ که ایشان بخواهند عثمان را مذمت کند ۲ - حضرت علی‌ ÷ این سخنان را بلافاصله پس از قتل عمر ایراد کرده‌اند در حالیکه عثمان بعداً خلیفه شد و هنوز کاری نکرده بود که مقایسه، مورد داشته یا نیازی به مقایسه باشد۳- این چه مقایسه ایست که فرموده‌اند: "... پاک جامه و کم عیب از دنیا رفت. نیکویی خلافت را دریافت و از شر آن پیشی گرفت. طاعت خدا را بجا آورده از نافرمانی او پرهیز کرده حقش را ادا نمود..." در صورتی که در مقام مقایسه باید به گونه‌ای دیگر سخن گفت مانند اینکه: حضرت عمر بهتر از عثمان عمل کرد و یا شیوه و روش او بهتر بود و... آنگاه سئوال دیگر اینکه پس: انتقاد آخر خطبه چه می‌شود؟ زیرا مقایسه‌ای که در مقام تعریف یک طرف (حضرت عمر) و توبیخ طرف دیگر (حضرت عثمان) است نباید در آخر سر با توبیخ همراه باشد - قسمت آخر خطبه - تا تمام رشته‌ها پنبه شود‌ [۹۳].

به هر حال، اگر جملات آخر خطبه نبود براحتی می‌شد هر فردی را جایگزین کرد یا گفت ایشان توریه کرده‌اند یا مماشات کرده‌اند و یا... ولی خوشبختانه وجود همین جملات، راه را برای هر گونه توجیه و تفسیر و تاویل و تحریفی، بسته است. البته مترجمانی مانند آقای دشتی (معاصر) گفته‌اند منظور: سلمان فارسی بوده (در حالیکه هیچیک از مفسرین قبلی چنین نظری نداشته‌اند و ایشان با یک استناد بسیار خنده دار در پاورقی چنین مطلبی را بیان کرده‌اند) [۹۴] و با ترجمه‌ای بسیار مکارانه که من در هیچیک از ترجمه‌ها و تفاسیر قبلی نهج البلاغه در تاریخ ۱۰۰۰ ساله چنین تحریفی ندیده‌ام خواسته‌اند مشکل جملات آخر خطبه را نیز حل کنند. دقت کنید:.. خود رفت و مردم را پراکنده برجای گذاشت. که نه گمراه، راه خویش را شناخت و نه هدایت شده به یقین رسید [۹۵]!!!.

ولی باز این سئوال پیش می‌آید که سلمان فارسی خلیفه نبوده؟ و شهرهایی را متصرف نبوده‌؟ مگر اینکه "د" بلاد را همزه کنیم و بگوییم: بلاء و جملات انتهای خطبه را هم آنگونه ترجمه کنیم و با همین دوز و کلک‌ها، کل قضیه را منتفی کنیم [۹۶].

راهی نیست جز اینکه به قول دکتر شریعتی بگوییم: اوج بزرگواری و حق طلبی را ببینید که حضرت علی ÷ در مقام قضاوتی عادلانه، ابتدا محاسن عمر را برشمرده و سپس عیب او را می‌گوید. ضمن اینکه برخی می‌گویند این خطبه با خطبه شقشقیه منافات دارد در حالیکه انتقاد آخر خطبه به نوعی دیگر در خطبه شقشقیه هم آمده است در انتها باید سئوال کنیم که شخصیت بزرگوار و قدرشناسی مانند علی نباید از داماد خودش وپدر زن نبی اکرم، پس از مرگ او [۹۷] تمجید و ستایش کند؟ مگر در حدیث نیامده: اذکروا امواتکم بالخیر. مردگان خود را به نیکی یاد کنید. براستی چنین جملات عربی فصیح و مسجع و زیبایی را به جز علی چه کسی می‌تواند گفته باشد؟

حضرت علی ÷ در حکمت ۴۵۹ ( (درباره عمر بن خطاب)) فرموده‌اند: " فرمانروا شد و بر مردم فرمانروایی کرد پس بر پا داشت و ایستادگی نمود تا اینک دین قرار گرفت" [۹۸]. البته در بیشتر ترجمه‌های پس از انقلاب، نام عمر از داخل پرانتز حذف شده است!.

قرینه مهمی که می‌توانیم بیان کنیم در تایید اینکه حضرت علی این سخنا ن را پس از مرگ عمر بیان کرده‌اند این داستان است که: وقتی حضرت عمر در بستر شهادت از خوف الهی می‌گریسته ابن عباس بر روی پوست او دست می‌کشد و می‌گوید چه بدنی که آتش را درک نخواهد کرد. حضرت عمر با شادی به او نگاه می‌کند و می‌گوید: آیا حاضری در این خصوص شهادت دهی؟ ابن عباس اندکی تردید می‌کند حضرت علی از پشت سر بر روی شانه او می‌زند و می‌گوید: گواهی بده من نیز با تو گواهی می‌دهم. (پس وای بر روحانیون و مداحان از آتش).

متاسفانه برخی از نویسندگان و یا مداحان بدون هیچگونه تحقیق و یا تبحری از لابه لای متون تاریخی مطالبی را بر ضد خلفاء بیرون کشیده و تحویل مردم می‌دهند و مردم عامی نیز براحتی بر مبنای آن قضاوت می‌کنند در حالیکه حضرت علی ÷ می‌فرمایند: " چون خبری را شنیدید - همانند ژرف اندیشان و نه چون ظاهر بینان - ژرف در آن بیندیشید و تنها به شنیده خود بسنده نکنید زیرا که روایت گران دانش، بسیارند و رعایت کنندگانش اندک" [۹۹]. ضمن اینکه هنگام تجزیه و تحلیل یک شخصیت یا یک واقعه نباید به صورت گزینشی عمل کرد و در بین متون تاریخی جستجو کرد و فقط نقاط منفی را [۱۰۰] مطابق سلیقه خود بیرون کشید و بقیه موارد را نادیده گرفت بلکه راه درست و عادلانه آن است که هرچیز چه مثبت چه منفی را بررسی و در انتها با جمع بندی تمام موارد، به تجزیه و تحلیل نشست.

متاسفانه هم عوام و هم علمای ما تحمل شنیدن کوچکترین ساز مخالف را نداشته و اگر کسی کوچکترین نغمه خلافی زد مانند ابوجهل، بدون توجه و تعمق در سخنان او، چماق تکفیر را بلند می‌کنند... هر چند دوره این حماقت‌ها رو به پایان است. اشتباه بزرگ ما این است که ملاک حق و باطل برای ما نام اشخاص است و نه خود حق و باطل، در صورتیکه حضرت علی‌ ÷ می‌فرمایند: " به آنچه گفته می‌شود نگاه کن و نه به شخص گوینده". در جایی دیگر نیز وقتی برای نبرد جمل حرکت می‌کنند حارث از ایشان می‌پرسد اگر آنها (عایشه و طلحه و زبیر) صلح نکردند چه می‌کنی؟ حضرت پاسخ می‌دهند: نبرد می‌کنیم. حارث با تعجب می‌پرسد: با ام‌المومنین و سیف الاسلام و طلحه الخیر؟ حضرت علی ÷ در اینجا پاسخ بسیار نغز و پرمعنایی به او می‌دهند: " ای حارث مسائل بر تو مشتبه شده است و بی‌گمان اشخاص، نمی‌توانند ملاک و معیار حق و باطل باشند بلکه اول حق را بشناس تا اهل آنرا بشناسی و نیز اول باطل را بشناس تا هر که را به‌سوی آن گام نهاد باز شناسی [۱۰۱]. " ولی متاسفانه برای شیعه ملاک باطل، نام عمر است هرچند دخترش همسر پیامبر ص بوده و دختر حضرت علی همسر او بوده و ایران در زمان او اسلام آورده و قرآن با سماجت او جمع آوری شده و فرزندش زیر تازیانه عدل خود او جان داده و عدالت در دوران حکومت او به سخت‌ترین شکل اجرا شده و خود او نیز در این راه جان باخته باشد. البته ممکن است کسی از طریق سفسطه سئوال کند که اگر علی بر حق بود به ناچار عمر و ابوبکر باطل بوده‌اند. این حرف مزخرف، دقیقاً مانند این سخن تاریخی جرج دبلیو بوش است که گفت‌: هر کس با ما نیست با تروریستهاست! ولی طبق منطق فازی که به آن اشاره شد در جهان پیرامون ما به جز دو رنگ سیاه و سفید، رنگ‌های دیگری نیز وجود دارد [۱۰۲] و دیو دو شاخ، متعلق به داستان‌های شاه پریان و فیلمهای هندی و هالیوودی است که مشتاقان دیدن و شنیدن آن نیز عوام الناس با ضریبهای هوشی آنچنانی هستند.

* چگونه است که حضرت علی ÷ برای زبیر، گریه می‌کند و قاتلش را نفرین می‌کند. آنگاه ما بر چه اساسی حضرت عمر و ابوبکر را لعن و نفرین می‌کنیم؟

* حضرت علی: هر کس مرا بر ابوبکر و عمر برتری دهد بر او حد مفتری (دروغگو) می‌زنم. (این روایت از هشتاد طریق نقل شده است).

* حضرت علی: بر روی منبر در زمان خلافتشان برای خلفای قبلی طلب آمرزش کرده‌اند. (از ۸۰ طریق روایت شده است).

* ابن سعد از جعفر صادق فرزند محمد باقر از پدرش علی بن حسین نقل می‌کند که وی گفت: پوشاک و لباس‌هایی از یمن نزد عمر س آوردند، وی آنها را میان مردم تقسیم نمود، مردم لباس‌های جدید را پوشیده به مسجد آمدند، عمر س بین منبر و قبر رسول الله ص نشسته بود، مردم می‌آمدند و سلام می‌گفتند و برای او دعای خیر می‌کردند. در این هنگام حسن و حسین از خانه مادرشان فاطمه ل بیرون آمدند و از کنار جمعیت رد شدند، در حالی که لباس جدیدی به تن نداشتند. عمر با دیدن آنها افسرده و غمگین شد، پرسیدند علت ناراحتی چیست؟ گفت: من از بابت این دو پسر ناراحت هستم که به اندازه قد آنها پوشاکی وجود نداشت، سپس نامه‌ای به کارگزاران خود در یمن نوشت تا هرچه سریع‌تر دو دست لباس برای حسن و حسین بفرستند. چون لباس رسید آنرا به آنان پوشاند، آنگاه مطمئن و مسرور گشت. الاصابه ج۱ص۱۰۶.

* قیس عجلی گوید: وقتی شمشیر خسرو و کمربند و زیور وی را پیش عمر ابن خطاب، آوردند گفت: کسانی که این را تسلیم کرده‌اند موتمن بوده‌اند. علی گفت: تو خویشتن داری، رعیت نیز خویشتن دار شده [۱۰۳]. شعبی نیز گوید: عمر وقتی سلاح خسرو را بدید گفت: کسانی که این را تسلیم کرده‌اند موتمن بوده‌اند. تاریخ طبری ص ۱۸۲۲.

* در جنگ صفین، عبیدالله ابن عمر ابن خطاب، محمد ابن حنفیه پسر حضرت علی را به هماوردی می‌خواند حضرت علی از بیم اینکه محمد کشته شود او را بر می‌گرداند و خودشان به میدان می‌روند و به پسر عمر می‌گویند: به هماوردی تو آمدم پیش بیا. عبیدالله گفت: مرا به هماوردی تو حاجت نیست گفت: بیا. گفت: نه! گوید: ابن عمر بازگشت. ابن حنفیه به پدرش حضرت علی می‌گوید: پدر جان به هماوردی این فاسق رفتی به خدا اگر پدرش می‌خواست همارود تو باشد من این کار را شایسته تو نمی‌دانستم. علی گفت: پسرکم درباره پدر او (عمر) به جز نیکی مگوی.تاریخ طبری ص ۲۵۲۶ و ۲۵۲۵.

* گوید: ربیعه بن شداد خثعمی پیش علی آمد که بدو گفت: بر کتاب خدا و سنت پیامبر خدا بیعت کن. ربیعه گفت: بر سنت ابوبکر و عمر. علی گفت: وای تو، اگر ابوبکر و عمر جز به کتاب خدا و سنت پیمبر خدا بیعت کرده بودند بر حق نبودند و ربیعه با وی بیعت کرد. تاریخ طبری ص ۲۵۹۹ آنگاه علی در او نگریست و گفت: گویی می‌بینمت که با این خوارج حرکت کرده‌ای و کشته شده‌ای و اسبان لگد کوبت کرده‌اند. وی در جنگ نهروان همراه خوارج بصره بود و کشته شد. تاریخ طبری ص ۲۵۹۹.

* سدی (م ۱۲۷هـ) به چند طریق از عبد خیر نقل می‌کند که علی فرمود: خداوند ابوبکر را رحمت کند او نخستین کسی است که (قرآن را) میان دو جلد جمع کرد. و یا: درباره مصاحف بزرگترین پاداش از آن ابوبکر است که او نخستین کسی بود که (آنرا) میان دو جلد گرد آورد [۱۰۴]. (عبد خیر ظاهرا ابوعماره بن یزید همدانی کوفی از تابعین - تهذیب التهذیب ۲۳:۶ - و یا خیران بن همدان از اصحاب حضرت علی - المعجم رجال حدیث آقای خویی ۲۹۷:۹ - و یا عبدالخیر خیوانی - رجال ابن داوود ۲۲۱ - است به قول نووی بر ثقه بودنش اتفاق دارند ر ک: تهذیب ۳۷۵ - ابن سعد ۶:۱۵۴ - کبیر بخاری ۳:۲/۱۳۳ - الکنی از دولابی ۳۷:۲ - الجرح ابن ابی حاتم ۳:۱/۳۷ - ذیل طبری ۱۱۱ و ۱۲۰ - تاریخ خطیب ۱۲۴:۱۱ - رجال تبریزی ۴۱- الف - تهذیب عسقلانی ۱۲۴:۶) اینها را برای این آوردم که روحانی صفوی نگوید این عبد خیر معلوم نیست که بوده و یا ثقه نیست هر کدام از آن چند نفر که بوده باشد ثقه بوده.

* مرتضی علی و عبدالرحمن و زید ابن ثابت و زید ابن ارقم کاتبان عمر بودند. (تاریخ گزیده حمدالله مستوفی).

* در روایات متواتر از علی بن ابیطالب نقل شده است که ایشان، ابوبکر را برترین صحابی پیامبر ص معرّفی میکرد. محمّد حنفیه فرزند علی میگوید: از پدرم پرسیدم: «پدر، بهترین فرد پس از رسول خدا کیست؟» گفت: «مگر نمیدانی؟» گفتم: «نه». گفت: «ابوبکر است». عرض کردم: «پس از وی که؟» گفت: «مگر نمیدانی پسرم؟» گفتم: «نه». گفت: «عمر». آنگاه پیشدستی کردم و گفتم: «پدرجان، بعد از او تو! و تو سوّمین نفری». گفت: «پدرت یک تن از مسلمانان است و همان حقوق و تکالیفی را دارد که ایشان دارند». (البته این سخنان، ارزش و مقام حضرت علی را در نزد من،‌صدها برابر بالاتر می‌برد تا دروغهای شیعیان).

* اصبغ بن نباته از بزرگان اصحاب علی می‌گوید: از علی پرسیدم: «پس از پیامبر برترین مردمان کیست؟» گفت: «نخست ابوبکر صدّیق است، سپس عمر، سپس عثمان و آنگاه من هستم ای اصبغ. پیامبر را دیدم و از او شنیدم که میفرمود: خداوند مواودی در اسلام نیافریده است پاکیزه‌تر و پرهیزگارتر و باتقواتر و عادلتر و فاضلتر از ابوبکر صدّیق».

* از مالک از امام جعفر صادق از امام محمد باقر از حضرت علی روایت شده که برابر جسد حضرت عمر ایستاد و گفت: ما اقلت الغبراء و لااظلت الخضراء احدا احب الی ان التی الله بصحیفه من هذا المسجی [۱۰۵] (من دوست دارم در پیشگاه خداوند نامه اعمالم مانند نامه اعمال این شخص باشد).

* ابن عباس بر بالین حضرت عمر در آخرین لحظات حاضر بوده و برای دلداری او دست بر او می‌کشد و می‌گوید: چه پوست خوبی که آتش آنرا لمس نمی‌کند. حضرت عمر از او می‌پرسد: حاضری گواهی دهی؟ ابن عباس دچار تردید می‌شود. حضرت علی از پشت سر دستش را بروی شانه ابن عباس می‌گذارد و می‌فرماید: گواهی بده من نیز با تو گواهی می‌دهم!.

* حضرت علی از پیامبر سئوال می‌کنند: پس از شما این امر (رهبری) بر عهده کیست؟ پیامبر ص می‌فرمایند: اگر ابوبکر را امیر کنند او را امین و زاهد دنیا و راغب آخرت می‌یابند و اگر عمر را امیر کنند او را قوی امین می‌یابند که در راه خدا از ملامت هیچ ملامتگری نمی‌هراسد. و اگر علی را امیر کنند و نمی‌بینم چنین کنند او را هادی و مهدی می‌یابند که آنها را به راه راست هدایت می‌کند [۱۰۶].

* خبر ابی عقال: قد رواه مالک: از حضرت علی در حالیکه روی منبر بود سئوال می‌کنند: چه کسانی پس از پیامبر بهترین مردم بودند؟ پس فرمود: ابوبکر سپس عمر سپس عثمان و سپس من.

* زبیر بن عوام گوید: «از نظر ما برای خلافت شایسته‌تر و محقتر از همه ابوبکر صدّیق بود. زیرا او یار غار رسول الله ص و دارای فضائل عظیمی است که ما از آن آگاهی داریم و پیامبر در حیات خود او را امام ما (در نماز) قرار داده است».

جالب است که علمای شیعه نمی‌توانند بگویند این روایات جعل شده توسط امویان است زیرا اگر بنا بود جعل کنند اول از قول نبی اکرم جعل می‌کردند نه از قول حضرت علی! و چیزی هم می‌گفتند که دال بر دشمنی و خصومت حضرت علی باشد و نه چیزی که دال بر دوستی ایشان باشد. حتی اگر بگویند راوی این احادیث سوید ابن غفله است و ما او را قبول نداریم عملا بسیاری از احادیث مورد علاقه خودشان را که همین شخص سوید نقل کرده است را باید زیر پا بگذارند.

* نویسندگان شیعه برای رد کردن روش حکومتی حضرت عمر و حضرت ابوبکر روی نه حضرت علی در شورا به عبدالرحمن ابن عوف گفت تاکید زیادی دارند ولی:

- حضرت علی در نامه خود به مالک اشتر می‌فرمایند که: باید نزدیکترین افراد به تو مخالفت‌ترین آنها به تو باشند. در بررسی روابط حضرت علی با سه خلیفه این نکته را مشاهده می‌کنیم که ایشان هم با خلفاء روابط خانوادگی و مشورتی و... داشته و هم مخالفت و انتقاد می‌کرده‌اند البته این موارد، شیعه را دچار تعجب و تناقض می‌کند ولی راز این پارادکس در همین سخن حضرت علی نهفته است: باید نزدیکترین افراد به تو منتقد‌ترین و مخالف‌ترین آنها نسبت به تو باشند.

- ظاهراً در خصوص این (نه) قضیه برای شیعه مشتبه شده است. چون شب قبل از انتخاب عبدالرحمن ابن عوف، به حضرت ‌علی می‌گوید: عبدالرحمن کسی است که به اجتهاد شخصی علاقه زیادی دارد پس اگر از تو سئوال کرد که طبق روش عمر و ابوبکر عمل می‌کنی به طریقی دیگر پاسخ بده و حضرت علی چنین می‌کنند. برای همین نیز پس از بیعت با حضرت عثمان می‌فرمایند: الخدعه و ماالخدعه.

- درکتب تاریخی مانند تاریخ طبری و تاریخ گزیده حمدالله مستوفی واقعه به صورت زیر نقل شده است:

عبدالرحمن ابن عوف، علی را گفت بر تو بیعت کنم به متابعت کلام خدا و رسول وسیرت شیخین. عمرو عاص تن در نداد و گفت: به اجتهاد خود قبول می‌کنم. عبدالرحمن همین معنی را بر عثمان عرضه کرد. عمروعاص او را ترغیب کرد تا قبول کرد. عبدالرحمن باز به علی رجوع کرد. همان جواب را داد. گفت: بیعت کنم عثمان را. علی گفت: خارالله لنا و له. کار بر عثمان قرار گرفت و نکته سیرت شیخین بر علی پوشیده ماند. چون عثمان در برخی امور به اجتهاد و رای خود کار کرد او را گفتند چرا از سیرت شیخین تجاوز می‌کنی؟ گفت: نمی‌کنم ایشان به اجتهاد و رای خود کردند من نیز همان می‌کنم. همان سیرت شیخین باشد.

عملكردها:

در زندگی انسان‌ها، عملکرد آنها بسیار مهمتر و بهتر از سخنان آنها بیانگر واقعیات و نیات درونی آنهاست. زیرا انسان ممکن است در مقام گله گزاری و یا خشم، سخنانی بگوید ولی هنگام عمل سعی می‌کند بسیار سنجیده‌تر و دقیقتر عمل کند. اکنون ببینیم عملکرد حضرت علی با خلفاء چگونه بوده است. البته تاریخ، بسیاری از موارد را به سکوت برگزار می‌کند ولی از روی برخی موارد ریز و درشت می‌توان کل قضیه را درک کرد:

۱- پس از فوت حضرت ابوبکر، حضرت علی با همسر او یعنی اسماء [۱۰۷] ازدواج کرده و او را همراه محمد پسر ابوبکر به خانه خود می‌آورد. (جالب است که بدانیم نسب امام صادق از دو سو به ابوبکر می‌رسد).

۲- حضرت علی ÷ نام سه پسر خود را عمر، ابوبکر و عثمان می‌گذارد. ضمن اینکه در بین اسامی فرزندان سایر امامان نیز نامهای ابوبکر، عایشه، عثمان و... به چشم می‌خورد (‌ضمن اینکه نام محسن در بین نام هیچکدام از فرزندان امامان نیست که این خود محل تحقیقی جداگانه است) لازم به ذکر است که در احادیث معتبر می‌خوانیم که یکی از حقوق فرزندان بر والدین و یکی از وظایف مهم پدر و مادر گذاردن نام نیکو بر روی فرزند است چگونه حضرت علی ÷ و سایر امامان، نام چنین اشخاصی را بر فرزندان خود می‌گذاشته‌اند؟ [۱۰۸] در حالیکه در ایران نه تنها انجام چنین کاری حتی به مخیله کسی خطور نمی‌کند بلکه حتی مذهبیون ما اسامی ایرانی را هم مسخره می‌کنند!!! البته روحانی صفوی در اینجا برای ایراد شبهه مغلطه می‌کند و می‌گوید این اسامی در آن روزها اسم رایج بوده است. این سخن درست است، ولی آیا قحطی اسم بوده که هر سه پسر علی ÷ عمر و ابوبکر و عثمان نام داشته‌اند و آیا فقط این سه اسم، اسم رایج بوده است؟

۳- در زمان خلافت و روی منبر به کرات برای خلفاء قبلی طلب آمرزش می‌کند [۱۰۹].

۴- حضرت علی ÷ آنقدر به حضرت عمر مشورت داده‌اند که حضرت عمر بارها گفته لولا علی لهلک عمر: اگر علی نبود عمر هلاک می‌شد. و هنگامی که حضرت عمر می‌خواهد به سپاهیانش در جنگ با روم و ایران، ملحق شود مانع از رفتن و کشته شدن او می‌شود [۱۱۰].

۵- حضرت علی ÷ دختری که از خودش و حضرت فاطمه بوده است، یعنی ام‌کلثوم را به عقد عمر در می‌آورد (پس از وفات حضرت فاطمه و در زمان خلافت عمر) [۱۱۱].

۶- پشت سر خلفاء نماز می‌خوانده. ما می‌دانیم که در شیعه یکی از شرایط امام جماعت، عدالت است. ضمن اینکه در اینجا نمی‌توانید بگویید حضرت علی ÷ تقیه می‌کرده‌اند زیرا بعید می‌دانم در زمانه فعلی حتی یک بچه دبستانی این حرفها را قبول کند [۱۱۲].

۷- هنگام تسلیم تاریخی بیت المقدس، حضرت عمر به همراه عده‌ای به بیت المقدس رفته و حضرت علی‌ ÷ در این مدت، زمامداری مدینه را به عهده گرفته بوده‌اند.همچنین هنگام سفر عمر به شام.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...