قسمت ششم: مختصری از اشتباهات محققین شیعه:
خواننده عزیز، میدانی ما در مسائل دینی با چه کسانی طرفیم. من سخنی نمیگویم و رشته کلام را به دست پیامبر اسلام و امامان و شعرای این آب و خاک میدهم:
* روزگاری بر امت من خواهد آمد که از قرآن جز رسم، و از اسلام جز اسم آن باقی نماند. فقیهان آن زمان بدترین فقیهانند در زیر آسمان، فتنه از ایشان برمی خیزد و به ایشان باز میگردد. (نبی اکرم ص).
* هر ندایى که تو را بالا کشید آن نـدایـى دان کـه از بـالا رسید.
هر ندایى که تو را حرص آورد
بانگ گرگى دان که او مردم درد
(مثنوی مولوی، د ۲).
* کسی که از خود راضی باشد، شمار ناراضیان او فراوان است. امام هادی.
* و (دوزخیان) میگویند: پروردگارا ما از سادات و بزرگان خود اطاعت کردیم پس آنها ما را گمراه کردند. سوره احزاب آیه ۶۷.
* (ای پیامبر) و آنگاه که آنها (منافقین) را ببینی جسم هایشان تو را به شگفت میآورد و اگر سخن گویند گوش میدهی. گویی که چوبی تکیه داده شده هستند که هر صدایی را علیه خود و بر ضرر خود میپندارند. آنها دشمن هستند از ایشان بر حذر باش. خدایشان بکشد چقدر از حق باز میگردند. (المنافقون ۴).
* جنید بغدادی: در حدیث یافتم که رسول ÷ فرموده است: در آخرالزمان، زعیم قوم آنکس بود که بدترین ایشان بود و ایشان را وعظ گوید! تذکره الاولیاء - عطار نیشابوری - ص ۴۴۸.
* پیش از آنکه انسان، به خود اجازه محکوم کردن دیگران را بدهد، باید مدت مدیدی را وقف سنجش صلاحیت خود کند. (مولیر ـ مردم گریز).
بیشتر محققین و نویسندگان و سخنرانان شیعه در هنگام تجزیه و تحلیل وقایع تاریخی مرتکب اشتباهات زیر میشوند که متاسفانه ریشه آن به خاطری دوری از انصاف و عقل و افتادن به دامن احساسات است:
انتخاب گزینشی وقایع تاریخی
در این مورد نمونههای فراوانی در کتب شیعه وجود دارد که من در اینجا فقط به ذکر یکی ازآنها میپردازم: نویسنده شیعه هنگام بررسی آیه تطهیر با آوردن دلایل متعددی سعی میکند ثابت کند اهل بیت فقط و فقط منحصر در ۵ نفر هستند (حضرت علی و فاطمه و حسن و حسین و نبی اکرم) ولی در جایی دیگر برای خرد کردن هر چه بیشتر حضرت عمر و ابوبکر با اشاره به احادیث دیگری میگوید نبی اکرم فرمودهاند که: سلمان فارسی از ما اهل بیت است. و صد البته اگر از روحانی صفوی درباره این تناقضات بیشمار که در کتب شیعه وجود دارد سئوال کنی با بحثهایی کلامی و جدلی سر شما را بیخ طاق میکوبد. بگذریم.
۱- اعتماد بیش از حد به علمای قرن سوم و چهارم شیعه (مانند حلی و مفید و صدوق و طوسی) و قبول نکردن عقاید علمای قرن جدید (مانند علامه برقعی و یا مصطفی حسینی طباطبایی و حیدرعلی قلمداران و...) فقط به این علت پوچ که قدمت برای ایرانیان تقدس میآورد! و طرفه اینجاست که در خصوص کتب دست اول تاریخی این تقدس از بین میرود و به جای اعتماد به کتب قدیمی و معتبر مانند سیره ابن هشام یا تاریخ طبری منبع ایشان میشود بحارالانوار. بگذریم.
۲- توجه به آنچه باب طبع اوست و انکار و سانسور مواردی که باب طبع او نیست. نمونه بارز آن شان نزول آیاتی است که نویسندگان شیعه در کتب خود از قول اهل سنت ذکر میکنند در راستای اینکه ثابت کنند علت نزول آیاتی از قرآن حضرت علی و فاطمه است! ولی وقتی به کتب اهل سنت مراجعه میکنی میبینی دهها شان نزول دیگر نیز برای همان آیات ذکر شده و حتی بعضا راویان شان نزولی که شیعه به آن استناد کرده رد شدهاند و... ولی شیعه اینها را نمیبیند زیرا: حب الشی یعمی و یصم (دوستی چیزی کر و کور میکند).
۳- یکی دیگر از اشتباهات رایج و تاسف آور محققین و نویسندگان ما این است که روش برخورد آنها با مسائل و روش پاسخ دادن آنها همان شیوه قدیمی جدل است. آنها هیچگاه طبق موازین و روشهای تحقیق علمی و آکادمیک به بررسی مسائل نمیپردازند زیرا علاوه بر اینکه جدل به مراتب راحتتر از تحقیق علمی است مشت انسان دروغگو را نیز باز نمیکند در حالیکه اگر کسی طبق معیارهای شناخته شده علمی حرکت کند نمیتواند بر مبنای تعصب و دروغ سخن بگوید!.
۴- اعتقاد به برخی از امور ماوراء طبیعی و بشری برای پیامبر اسلام و حضرت علی و فاطمه:
شیعه بر خلاف نص صریح دهها آیه قرآن، برای نبی اکرم و حضرت علی و فاطمه معتقد به این مسائل میباشد: علم غیب کامل، عصمت (به معنای عدم احتمال هر گونه خطا و اشتباه در سخن و عمل) اعطای فدک به حضرت فاطمه و...
البته هدفی بسیار مزورانه در پس این اعتقادات وجود دارد و آن اینکه فقط با چنین عقایدی میتوان به جنگ لفظی با اهل سنت رفت و بدون داشتن چنین عقایدی او برای بسیاری از سئوالات اساسی پاسخی نخواهد داشت. در اینجا به طور بسیار خلاصه ذکر میکنیم که در قرآن کریم به صراحت خطاب به نبی اکرم آمده که: ای پیامبر بگو من بشری مانند شما هستم فقط با این تفاوت که به من وحی میشود که خدایی جز خدای یکتا را نپرستید. این سخن و همچنین سایر روایات تاریخی به خوبی ثابت میکند که حضرت محمد فقط در مقام دریافت و ابلاغ وحی مبری از هر گونه خطا و اشتباه بودهاند و در سایر امور مانند بقیه انسانها بودهاند و گرنه ذاتی که منزه از هر گونه خطا و اشتباه است فقط خداوند است و بس. و کسی که علم غیب میداند و از هر گونه خطا دور است و... دیگر نامش بشر نیست بلکه یا نامش خداست یا فرشته و جالب اینجاست که در قرآن کریم آمده: کافران میگویند چرا خداوند فرشتهای را برای پیامبری نفرستاد به آنها بگو اگر روی زمین فرشتگان راه میرفتند ما نیز فرشته میفرستادیم. و دهها سئوال دیگر که موید همین نکته است، مانند آیاتی که به نبی اکرم فرموده با مسلمانان مشورت کن. که مشورت در خصوص کسی که احتمال وجود خطا در او راه ندارد بیمعنی است و... البته در قرآن میخوانیم: این پیامبر از روی هوای نفس سخن نمیگوید. و روحانی صفوی این آیه را مثال میآورد که مثلا نبی اکرم دارای مقام عصمتند (به معنی عدم امکان خطا) ولی ادامه آیه را نمیخواند که میفرماید: ان هو الا وحی یوحی: همانا آن نیست مگر وحی الهی... یعنی عصمت فقط در مقام وحی است و بس. توجه کنید که خداوند میفرماید: نبی اکرم باید برای ما الگو و سرمشق باشد ولی میدانید چرا شیعه نمیتواند از نبی اکرم و حتی از حضرت علی و سایر امامانش الگو بگیرد؟ برای اینکه انسان فقط میتواند از انسان الگو بگیرد ولی وقتی یک نفر مقامی ما فوق بشری و دست نیافتنی پیدا کرد مسلماً دیگر نمیتوان از او پیروی کرد. ما وقتی آیاتی که در این زمینه وجود دارد و سایر روایات تاریخی را مطالعه میکنیم متوجه میشویم که هر گاه نبی اکرم، قصد انجام کار اشتباه یا خطایی را داشتهاند یا هر گاه کار اشتباه و خطایی از ایشان سر میزده از طریق وحی به ایشان اطلاع داده میشده ولی از آنجا که طبق صریح سخن حضرت علی با رحلت نبی اکرم باب وحی و درهای آسمان به زمین بسته شد پس نمیتوان حتی چنین عقیدهای را برای حضرت علی و یا فاطمه قائل شویم. خواننده گرامی میتواند برای تحقیق بیشتر به موارد زیر رجوع کند:
- آیه عبس و تولی و عتاب خداوند نسبت به نبی اکرم که چرا به آن شخص کور اخم کردند.
- ماجرای عتاب خدا به نبی اکرم که چرا در برای اسرای جنگ بدر فدیه گرفتند.
- نهی نبی اکرم توسط خداوند از نماز خواندن بر جنازه منافقین.
- بخشیدن گناهان قبلی و بعدی نبی اکرم توسط خداوند. (سوره فتح).
- قطع وحی به مدت ۴۰ روز به این خاطر که نبی اکرم نمیگویند انشاء الله.
- ماجرای لقاح دستی نخلها توسط انصار و نهی نبی اکرم از این کار و سپس اظهار اینکه در این مورد اشتباه فرمودهاند.
- خوردن بزغاله سمی آن زن یهودی که نهایتا منجر به رحلت ایشان شد.
- فرستادن بعضی از اصحاب برای تبلیغ اسلام و واقعه تاسف آور بئر معونه و شهادت تمامی آن اصحاب.
- روایات متعددی که ایشان هنگام قضاوت میفرمودند: من مطابق مدارک و شواهد سخن میگویم و چه بسا حق با طرف دیگر باشد و شما خود این موضوع را بهتر میدانید. (نهج الفصاحه).
- ماجرایی که نبی اکرم چیزی را بر خود حرام میکنند و خداوند میفرماید که چرا بر خود حرام کردی آنچه خداوند حلال کرده بود (سوره تحریم).
- آیه ۷۳ به بعد سوره اسراء: و چیزى نمانده بود که تو را از آنچه به سوى تو وحى کردهایم گمراه کنند تا غیر از آن را بر ما ببندى و در آن صورت تو را به دوستى خود بگیرند و اگر تو را استوار نمىداشتیم قطعا نزدیک بود کمى به سوى آنان متمایل شوى در آن صورت حتما تو را دو برابر (در) زندگى و دو برابر (پس از) مرگ (عذاب) مىچشانیدیم آنگاه در برابر ما براى خود یاورى نمىیافتى و چیزى نمانده بود که تو را از این سرزمین برکنند تا تو را از آنجا بیرون سازند و در آن صورت آنان (هم) پس از تو جز (زمان) اندکى نمىماندند. (البته در تفاسیر شیعی با هزار و یک دوز و کلک، سعی در خدشه دار کردن این آیات واضح و رد و تغییر آن از معنای اصلی دارند. من قضاوت را به عقل و شعور خوانندگان میگذارم).
و صدها نمونه دیگر که در تاریخ موجود است ولی روحانی صفوی سعی میکند هر یک از اینها را به بهانههای جدلی و کلامی رد کند. بگذریم.
۵- تفسیر غلط آیات قرآن، بدون توجه به آیات قبل و بعد و صرفا با تکیه بر روایات گزینشی تاریخی:
بین علمای شیعه و سنی اجماع است که آیات قرآن، موقوفی است یعنی نبی اکرم مکان هر آیه را دقیقا مشخص و معین کردهاند و هیچ آیهای جا به جا نشده است. اکنون نکته جالب اینجاست که حتی یک آیه (آری به جرات میگویم حتی یک آیه) مورد استناد شیعه را نمیتوان با آیات قبل و بعد تفسیر کرد و توضیح داد!!! یعنی تمامی آیات مورد نظر شیعه در صورتی به نفع او کاربرد دارد که به تنهایی و بدون توجه به آیات ماقبل و ما بعد آن مورد تفسیر قرار گرفته و معنی شود جالب اینکه طبق اتفاق نظر تمام علمای شیعه و سنی بهترین روش فهم و تفسیر آیات قرآن، تفسیر آیه به آیه است و حتی روایات نیز باید با محک آیات قرآن مورد نقد قرار بگیرند ولی وقتی قافیه تنگ میشود محقق شیعه به جای تفسیر آیات قرآن با یکدیگر و یا به جای اینکه روایات و احادیث را با قرآن بسنجد این آیات قرآن است که توسط او بوسیله روایات تاریخی تخصیص خورده و تفسیر میشود!!! در حالیکه قرآن کریم، معیار همه چیز است و چیزی دیگری نمیتواند معیار قرآن باشد. متاسفانه دامنه انتخاب گزینشی و عدم توجه به آیات قبل و بعد حتی به احادیث پیامبر اکرم نیز کشیده شده است برای مثال، پیامبر اکرم در غدیر خم فرمودهاند: هر که من مولای اویم علی مولای اوست خدایا دوست بدار هر که او را دوست دارد و دشمن باش با دشمن او. اکنون علامه امینی به جای اینکه کلمه مولی را با عنایت به شرایط پیش آمده و با توجه به جملات بعدی پیامبر معنی کند میگوید بیشتر نویسندگان عرب معنی مولی را اولی دانستهاند پس مولی در اینجا یعنی اولی و اولی یعنی خلیفه و جانشین! ولی ما میدانیم که کلمه مولی دارای ۲۷ معنی مختلف است و فقط داخل جمله و با توجه به شرایط پیش آمده میتوان معنای آنرا فهمید. (و گر نه اعراب در مورد مسایل حکومتی و ریاستی کلمات بسیار روشنتر و دقیقتری دارند: اولی الامر - خلیفه - امیر - والی - امام - ملک و...).
۶- محقق شیعه تاریخ را به صورت قطعه قطعه درآورده و مواردی از آن را که به نفع خوش است بزرگ کرده و سعی در خدشه دار کردن و بیاهمیت نشان دادن سایر موارد میکند و هیچگاه نمیتواند وقایع مختلف تاریخی در یک دوره را در کنار هم بچیند و به صورت کلی مورد مطالعه و تجزیه و تحلیل قرار دهد. بلکه هر آنچه او دوست دارد صحیح است و مهم و هر انچه او دوست ندارد غلط است یا بیاهمیت. (نمونه بارز آن: ازدواج علی با فاطمه مهم است ولی ازدواج عمر با ام کلثوم دروغ است یا بیاهمیت و صدها نمونه دیگر).
۷- استناد بیش از حد به فروع به جای اصول:
کسی که اندکی آشنایی با قرآن داشته باشد میفهمد که اصل در قرآن بر عمل است و دعا فرع است اصل بر توبه و اصلاح است و شفاعت فرع است اصل بر بیمزد بودن اجر رسالت است و اعطای فدک به فاطمه دروغ است و اعطای خلافت به حضرت علی دروغ است و آیه ذی القربی دارای معنایی دیگر است. اصل بر تعقل و تدبیر و اندیشه است و تقلید گناه است. اصل بر زکوه است و خمس مربوط به غنیمت و گنج است. اصل بر اتحاد است نه دشمنی با اهل سنت و...
۸- استفاده از قیاس
ما احادیث متعددی از امام صادق داریم که قیاس را عملی شیطانی میدانند ولی نویسنده شیعه میگوید از امام صادق سئوال کردند چرا نام علی در قرآن نیست ایشان فرمودند تعداد رکعات نماز نیز در قرآن نیست! یا اینکه: چگونه امام زمان ۱۲۰۰ سال عمر کرده میگویند: در قرآن آمده که نوح هزار سال عمر کرده! و... با این حساب هر کسی میتواند بیاید و ادعایی کند و ادعایش را بر مبنای قیاس با قرآن اثبات نماید.
۹- معلوم بودن نتیجه هر تحقیق از اول:
در هر تحقیقی انسان ابتدا نمیداند پس بیطرفانه همه متون را مطالعه میکند تا به حقیقت برسد ولی نویسنده شیعه از آنجا که با کینه اصحاب نبی اکرم و خلفاء بزرگ شده است نمیتواند چنین اصل مهم و اساسی را در ابتدای تحقیق رعایت کند پس او به ناچار از همان ابتدا آنگونه که طبق پیش فرضهای قبلی، خود را برای برخورد با آن آماده کرده دست به تحقیق و انتخاب موارد دلخواه میزند. برای همین اگر محقق شیعه بخواهد درباره تاریخ صدر اسلام تحقیقی انجام دهد شکی نیست که از قبل، ابوبکر و عمر خود به خود، محکوم شدهاند و برای همین او نمیتواند مدارک و مواردی که به نفع آنهاست را ببیند و اگر هم اندک سعه صدری داشت و دید، به دنبال آن میگردد تا به هر طریق ممکن، آن موارد را خدشه دار کند، به همین دلیل، نتیجه چنین تحقیقی ـ اگر بتوانیم نام تحقیق بر آن بگذاریم ـ از قبل، کاملاً مشخص و معلوم است...
۱۰- نقد و جرح و تعدیل سلسله روات احادیثی که نبی اکرم در تمجید مثلا حضرت عمر و ابوبکر گفته و عدم نقد و جرح و تعدیل احادیثی که در خصوص حضرت علی وارد شده است!.
۱۱- بزرگترین اشتباه محققان و نویسندگان و سخنرانان شیعه این است که:مسائل تاریخی را مطابق فرهنگ زمان حال، تجزیه و تحلیل میکنند. به عنوان مثال در زمانه ما مرگ نزدیکان از مهمترین مسائلی است که برای آن سوم و هفته و چهلم و سال و مسجد و مداح و تاج گل و شام و... تهیه میکنند. ولی در تاریخ میخوانیم که حضرت علی ÷ به کسانی که برای مرگ یک نفر گریه میکردند میگوید آیا او تا کنون به سفر نرفته بود اکنون هم به سفر رفته منتها دیگر بر نمیگردد بلکه شما باید بهسوی او بروید. برای همین محقق شیعه عصبانی میشود که چرا مردم مدینه، پیامبر را دفن نکرده مشغول انتخاب خلیفه شدند و نمیتوانند بفهمند که افرادی مانند ابوسفیان چه نقشههایی در سر داشتهاند. نمیدانند که خطر حمله قبایل راهزن به مدینه لحظه به لحظه تشدید میشد. نمیتوانند یا نمیخواهند بفهمند که ابتدا دو قبیله اوس و خزرج در سقیفه بر سر انتخاب خلیفه درگیری ایجاد کرده بودند و نمیتوانند اینگونه تحلیل کنند که با انتخاب یک نفر از این دو قبیله (و با عنایت به سوابق دشمنی بین آنها) و عدم تبعیت قریش از افراد قبیلهای دیگر [۲۰۷]، ممکن بود اسلام در جا ریشه کن شود [۲۰۸] و زنده نگاهداشتن نوزاد اسلام، مهمتر از به خاک سپردن بدن مطهر پیامبر بوده است که افرادی نیز برای اینکار (بنا به وصیت پیامبر) وجود داشتهاند. و وقتی پیامبر ص حضرت علی ÷ را وصی اینکار کرده آیا دیگران حتی اجازه دخالت کردن دارند؟ و اصولا در حجره کوچک عایشه جا برای چند نفر وجود داشته است؟ و نمیتوانند بفهمند که مسائلی از این دست برای ما که در قرن بیستم و در نظامات خاص شهری و دولتی زندگی میکنیم عجیب است و اعراب ۱۴۰۰ سال پیش به مسائل فرهنگی و اجتماعی، به گونهای دیگر نگاه میکردند. و درک نمیکنند که در جمع سقیفه کار به زد و خورد کشیده و حتی بعضی دست به قبضه شمشیر بردهاند چنانچه عمر بعدها میگوید من تا وضعیت را اینگونه دیدم دستم را به سرعت به طرف حضرت ابوبکر س دراز کرده و با او بیعت کردم. به هر حال اگر حضرت ابوبکر س در آن لحظه خلیفه نمیشد صد در صد یک نفر دیگر از همان حاضرین خلیفه شده بود و صد در صد حضرت علی ÷ خلیفه نمیشد و صد در صد اسلام در نطفه نابود میشد.
مثال دیگر: آقای فضل الله کمپانی در کتاب علی کیست مینویسند که: " این سخن پوچی است که چون حضرت علی ÷ از هر قبیله چند نفر را کشته بود پس کسی از ایشان فرمانبرداری نمیکرد زیرا حضرت علی ÷ آنها را به فرمان خدا و پیامبر،کشته بود." جالب است ولی اگر آقای کمپانی در آن زمان زنده بودند و برادر یا عموی ایشان به دست حضرت علی کشته میشد آیا باز هم ایشان این ادعا را پوچ میدانستند؟ آری این نکته ساده را عرب بدوی که پدر و برادر و شجاعان قبیله اش به دست حضرت علی کشته شده را نمیتوانسته بفهمد بر عکس آقای کمپانی که بعد از ۱۴۰۰ سال و در میان جامعه شیعه و با مطالعه دهها جلد کتاب متوجه این موضوع شدهاند ضمن اینکه اگر کسی با خلافت حضرت علی مخالف نبوده چرا ایشان میگویند اگر در جریان سقیفه ۴۰ نفر یار داشتم حقم را میگرفتم؟ باید دقت کنیم که ۵۰ سال بعد یزید پس از کشتن امام حسین میگوید امروز انتقام کشته گان بدر را گرفتیم در صورتی که امام حسین در جنگ بدر حتی متولد هم نشده بودند، آنگاه حضرت علی ÷ که بنا به قولی در بدر ۳۰ نفر (یا ۱۵ نفر) را کشته آیا هیچ مخالف و دشمنی نداشته است؟
۱۲- گزینش یک قسمت از یک واقعه و پنهان کردن بقیه موارد.
نمونه جالب آن جریان فدک میباشد که فقط مدت ۲ سال خلافت حضرت ابوبکر س و آن هم فقط مالکیت آن و نه استفاده از عین و نمائات آن هم برای جهت تجهیز سپاه برای دفع شورش رده که حضرت عمر پس از خلافت آنرا هم پس داد علت کار حضرت ابوبکر نیز شورش اهل رده و عدم پرداخت زکات و نیاز به تجهیز لشکر اسلام برای سرکوب شورش بوده است. محقق و نویسنده شیعه با قضاوتی کاملاً یکجانبه یک حکم کلی صادر میکند و میگوید: فدک را غصب کردند. در حالیکه به احتمال قریب به یقین حتی اگر پیامبر ص نیز زنده بودند از فدک برای تجهیز سپاه اسلام و سرکوب شورش اهل رده استفاده میکردند.
۱۳- استناد به کتب اهل سنت
شاید به جرات بتوان گفت این مهمترین و اصلیترین برگ برنده ایست که روحانی صفوی بدون استثناء در تمامی کتب و مناظرات خود رو میکند به همین دلیل امیدوارم طولانی شدن این قسمت را بر من ببخشید هر چند این دلیلی بسیار بچه گانه است، اما پاسخ:
* در ابتدای این بحث بیان کردیم که با حدیث و روایت نمیتوان واقعهای تاریخی را رد یا اثبات کرد و اصولا نباید قرآن را روایت زده کنیم و یا علم تاریخ را دستخوش روایات و احادیث بیسرو ته و ضد و نقیض نماییم ولی به هر حال حتی همین موضوع پیش کشیدن احادیث را نیز در اینجا نقد میکنیم تا بدانید در این زمینه نیز محقق شیعه دچار اشتباه شده است:
* ما در کتب شیعه نیز به موارد ضد و نقیض بسیار زیادی بر خورد میکنیم (مثلا در جامع الاحادیث بروجردی ۵ حدیث مختلف و متضاد از زراره داریم - یا بحارالانوار که سرشار از احادیث متضاد و متناقض است) این نشان دهنده این موضوع است که نویسندگان کتب تاریخی و یا حدیثی و حتی مسندها و سایر کتب، در نوشتن مطالب اهمیتی به تضاد و تناقضهای موجود نمیداده و فقط از باب جمعآوری دست به این کار میزدهاند [۲۰۹].
* محققین و اسلام شناسان غربی از بین انبوه کتب و منابع مسلمانان مطالبی را بر ضد اسلام و حتی شخص نبیاکرم پیدا کرده و عنوان میکنند که آقا اینها را شما در کتب خودتان نوشتهاید [۲۱۰]. جالب است که تنها نقطه اتکاء شیعه در مناظرات و استدلال علیه سنیها همین نکته است: آقا این مطالب در کتب اهل سنت هم نوشته شده است! گرچه اشتراک این آبشخور، برای خودش، جای تحقیق و سئوال فراوان دارد!.
* محققان ما فکر میکنند نویسندگان سنی مانند نویسندگان شیعه باید واقعیات ناخوشانید را کتمان میکردند و فکر میکنند مچ آنها را گرفتهاند در صورتیکه برادران سنی من مانند محققان شیعه، آرمانگرا نبوده بلکه واقعگرا هستند و واقعیت را مینویسند البته شیعه فقط آن واقعیاتی را از کتب سنت، قبول دارد که به نفع او و خوشایند او باشد و موضوعات دیگر را با دیده تمسخر و دروغ نگاه میکند!.
* شاید ۹۰ % احادیثی که از طریق شیعه نقل قول شده (منظورم کل احادیث شیعه است نه احادیث مربوط به مناظره ها) یا مورد استناد قرار میگیرد مربوط به اهل سنت است پس بیان یک مطلب به نفع شیعه از لابه لای این متون، جایی برای فخر فروشی ندارد زیرا راهی جز این وجود ندارد و بیشتر مطالب از طریق برادران اهل سنت، نقل قول شده، دست شیعه در این زمینه (یعنی اولین منابع روایی یا مکتوب) تا حدود زیادی خالی است.
* برادران اهل سنت مانند شیعیان، شخصیت عظیمی برای پیامبر ص قائل بوده و مانند ما ایشان را خاتم انبیاء و بهترین پیامبر و... میدانند ولی اگر سری به کتب تاریخی و روایی آنها بیندازی مشاهده میکنی که برخی داستانها و روایات دروغین و تا حدی ناپسند علیه پیامبر اکرم نیز در کتب آنها وجود دارد که به احتمال فراوان، بدون غرض و فقط به خاطر جمع آوری یا سهل انگاری، ثبت شده است. خوب، وقتی در مورد پیامبر اکرم ص چنین اتفاق افتاده چرا ما فکر میکنیم هر چه در کتب اهل سنت بر علیه عمر و ابوبکر آمده راست است؟ با توجه به این نکته که بر خلاف پیامبراکرم، حضرت عمر و حضرت ابوبکر، هیچگونه قداستی (از نقطه نظر عصمت و یا خلافت منصوص الهی) نزد اهل سنت ندارد. نتیجه اینکه: آنها پیامبر ص و حضرت عمر و حضرت ابوبکر را قبول دارند و روایات و داستانهای دروغین بر علیه این اشخاص (و حتی علیه حضرت علی) در کتب آنها وجود دارد ولی شیعه معتقد است روایاتی از این دست، که مربوط به پیامبر ص و حضرت علی است دروغ و روایاتی که علیه حضرت عمر و حضرت ابوبکر است راست است! که بچهگانه و مضحک بودن چنین استدلالی از ظاهر آن به خوبی روشن است.
* ما میدانیم که مجلسی در بحارالانوار همه احادیث و روایات ضد و نقیض را صرف نظر از صحت و سقم آنها فقط جمع آوری کرده و در برخی موارد، نظر شخصی خود را نیز پیرامون آن حدیث آورده است. نویسندگان سنی نیز (به جز در مورد کتبی که به نام صحاح معروفند) در کتبشان، شان نزولهای مختلف پیرامون یک آیه و روایات مختلف و بعضا ضد و نقیضی را آورده و بعضاً نظر خود را درباره صحت و سقم و چگونگی آن حدیث بیان کردهاند ولی تنها هنر نویسنده یا محقق شیعه آن است که در این میان، فقط روایات و شان نزولهایی که به نفع خودش است را از بین کتب اهل سنت جمع آوری کرده و نه به روایات ضد آن اشاره میکنند و نه نظر نویسنده سنی را درباره صحت و سقم آن حدیث میآورند و صرفاً مانند بچهها با هیاهو مدعی میشوند که در کتب خود آنها هم نوشته شده!.
* نویسندگان سنی از باب جمع آوری و جلوگیری از نابودی، احادیث موجود را نوشتهاند. مانند کاری که مجلسی با نوشتن بحارالانوار انجام داد. اگر کسی پیرامون بحارالانوار تحقیق جامعی انجام دهد میتواند مطالب وحشتناک زیادی را بر علیه شیعه جمع آوری نماید. ولی آیا این روش علمی است؟ مطالب فراوانی (حتی در حد تواتر) مبنی بر تحریف قرآن (در حالیکه میدانیم معتقد به این موضوع، کافر است) یا همکاری و اظهار تواضع امامان با خلفای بنیعباس و بنی امیه. یا اینکه تعداد امامان ۱۳ نفر میباشد! و از این دست، مطالبی که حتی اظهار آن از سوی یک شیعه، حکم تکفیر او را در پی دارد. به همین دلیل، احادیث را چه در کتب شیعه باشد چه در کتب سنی باید با معیار: قرآن، فرهنگ همان زمان و همان مردم، سنت نبوی و عقل محض مورد سنجش و بررسی علمی همه جانبه قرار داد.
* به احتمال فراوان، نویسندگان سنی ۳۰۰ سال پس از هجرت، تحصیلات آکادمیک برای تعیین و تشخیص علمی و کارشناسانه احادیث و روایات و تعیین صحت و سقم آنها نداشتهاند بلکه صرفاً و فقط برای جلوگیری از نابودی احادیثی که بر سر زبان مردم کوچه و بازار بوده است آنها را جمع آوری میکردهاند. به همین دلیل بهترین روش برای تشخیص صحت و سقم یک حدیث یا قصه، بررسی و سنجش آن در کنار روایات و سخنان و اتفاقات قطعی دیگر است. مثلا روایات توهین آمیز و بسیار زشتی که به حضرت عمر نسبت میدهند مبنی بر درهم آمیختن آب با شراب و نوشیدن آن توسط او در زمان خلافتش! ولی مگر ممکن است علی دخترش را به یک شرابخوار بدهد؟ آن هم دختر فاطمه را؟ یعنی نوه پیامبر را؟ مگر میشود عربی که به حضرت عمر، گیر میدهد که چرا پارچه عبای تو یک وجب بلندتر است آنگاه بنشیند تا حضرت عمر شراب بخورد؟ تا او برود در جنگ با ایران یا روم کشته شود؟ مگر میشود حاکمی عملی را انجام دهد و بعد جلوی مردم را از انجام همان عمل بگیرد و تازه با کمک همین مردم فاسد و بیحال، سه امپراطوری را به زمین بزند؟ پس اگر کمی سلولهای خاکستری مغز خودمان (که ابوجهلها فاقد آنند) را بکار بیندازیم متوجه میشویم این احادیث و روایات (یا همان اسرائلیات) در زمانهای بعدی توسط یهودیان مکار برای گسترش فساد در امت اسلامی و موجه جلوه دادن آن، ساخته و از طریق آنها وارد کتب اهل سنت شده است. (البته تهمتهای دیگری نیز علیه حضرت عمر وجود دارد که من به خاطر رعایت ادب و به تمسک از پیشوایم علی از نوشتن آنها خودداری میکنم) براستی آیا میشود حضرت عمر اینگونه آدمی بوده و آنگاه علی پس از مرگ او آن سخنان را در تعریف و ستایش از او بیان کرده باشد [۲۱۱].
* آیا میتوان باور کرد یهودیان و مسیحیانی که ضربه شست اسلام را از همان لحظه نخست درک کرده بودند بیکار نشسته و دست به جعل روایات و احادیث نزده باشند؟ به شهادت تاریخ، موارد زیادی که به اسرایلیات معروف است ناخواسته وارد متون نویسندگان مسلمان شده است. و مسلماً آنها داستانهایی میساختهاند که ایجاد تفرقه و نفاق کند و جالب است که اسلافشان هنوز که هنوز است دارند از ثمره آن استفاده میکنند.
* بیشتر این احادیث، احادیث مکمل یا ضد نیز دارند که حتی ممکن است در کتب شیعه نیز وجود داشته باشد، ولی برادران محقق من، فقط احادیثی که به نفع خودشان است را جمعآوری میکنند. و احادیث موجود در کتب شیعه را با بهاینههایی مانند تقیه و مصلحت نادیده میگیرند.
* محققین شیعه در بررسی این احادیث، سلسله روات و راستگو و دروغگو بودن و صحت و سقم حدیث و انطباق یا عدم انطباق آن با آیات قرآن را در نظر نمیگیرند، معیار عقل سلیم و به دور از تعصب را فراموش میکنند و فقط همینکه یک نفر سنی آن را در کتابش نوشته و به ضرر خود آنهاست، کافی است.
* اگر کسی اندکی باهوش باشد متوجه میشود که برخی از احادیث منتسب به پیامبر ص از روی اتفاقات بعدی، جعل شده است. مانند نوشتههای کتابی که در قرن چهارم هجری پیدا میشود (کتاب سلیم ابن قیس) و در آن از قول پیامبر ص میخوانیم که عدد ائمه ۱۲ (و در جایی ۱۳) است. یا دلخوری و آزار حضرت فاطمه از حضرت عمر و حضرت ابوبکر و پس از آن این حدیث که: هر کس فاطمه را بیازارد مرا آزرده است و هرکه مرا بیازارد خدا را آزرده [۲۱۲] و... (در حالیکه در جایی دیگر پیامبر اکرم به دخترشان میفرماید: فکر نکنی دختر من بودن برای تو سودی دارد فقط عمل توست که در نزد خدا ملاک است ـ به عبارتی دیگر در دستگاه خداوند، پارتی بازی و تفاوت میان انسانها وجود ندارد ـ آیات قرآن و روش پیامبر ص و حضرت علی به طور قاطع این نکته را تایید میکند و چرا پیامبری که اینهمه سفارش به عدل و مساوات کردهاند باید میان فرزندان خود تفاوت قائل شوند و فقط درباره حضرت فاطمه چنین سخنی گفته باشند و هزاران چرای دیگر که عقل سلیم پاسخی برای آن ندارد، گرچه عقل مریض میتواند پاسخهای فراوانی تحت عنوان: توریه و تقیه و غیب بینی و آینده بینی و مماشات و مصلحت و... برای آن فراهم کند).
* برای انسان، جای تعجب است که اگر مطالبی که در کتب علمای اهل سنت وجود دارد مدرک و دلیلی برای تایید نظریات شیعه است پس چرا آنها خودشان به این مطالب بیعقیدهاند؟! آیا میتوان گفت: تاثیر علم و ایمان در روحیه آنها ایجاد حالت تعصب و کج فکری کرده؟ پس بهتر نیست کسی دنبال علم نرود؟ یا اینکه میگویید آنها نیز منافق بودند و برای کسب مقام خلافت مسلمان شدند!! و یا همه آنها متعصب و کج فکر بودهاند! یا اینکه آنها نیز مانند تمام اصحاب پس از پیامبر (البته به قول سلیم ابن قیس) مرتد شدند؟ با اینهمه پس چرا چنین مطالب فراوانی را در تایید مقام والای حضرت علی ÷ در کتب خود آوردهاند؟ زیرا اصولا متعصبین و حسودان واقعی و حقیقی، سعی میکنند فضایل دیگران را کتمان و خدشه دار کنند یعنی دقیقاً همان کاری که نویسنده شیعه با شخصیت ابوبکر و عمر انجام میدهد [۲۱۳]!!! براستی آیا فکر میکنید عطار و مولوی و سعدی و خیام هم، نادان بودند یا مغرض و حسود؟ شاید هم طبق همان کلک قدیمی میگویید: تقیه میکردند؟
* برخی از احادیث و روایاتی که شیعه به آنها استناد میکند صحیح است ولی ربطی به کسانی که اکنون خود را شیعه مینامند ندارد. مانند این حدیث پیامبر که: علی و شیعیانش رستگارند. مسلم است که منظور پیامبر از شیعه، یاران حضرت علی در همان دوره بوده و ما میدانیم حضرت علی در خصوص نبرد با خوارج از سوی پیامبر اجازه داشته و پیامبر از طریق وحی برخی از دشمنیهای بعدی با حضرت علی را میدانستهاند و در همین خصوص فرمودهاند: یاران علی رستگارند. و این موضوع هیچ ربطی به بهره برداریهای سیاسی شیعه در زمانه فعلی ندارد.
* اگر صرف وجود حدیث یا روایتی در کتب اهل سنت دال بر صحت آن باشد پس دیگر علم رجال و درایه و روایه و تطبیق احادیث با عقل و قرآن و... چه فایدهای دارد؟ و چرا به خودمان دردسر مطالعه این علوم سخت را بدهیم کافی است طبق این اصل عمل کنیم: هر حدیثی که در کتب اهل سنت بود و به نفع ما هم بود آن حدیث صحیح است و هرحدیثی که در کتب اهل سنت است و به نفع ما نیست، ساخته امویان و جاعلان حدیث و طرفدران خلفای راشدین است!.
* ما میدانیم که افرادی با گرایشها و عقاید متفاوت در سپاه حضرت علی وجود داشتهاند. عدهای از آنها انسانهایی خوب و مسلمانانی راستین بودهاند و احادیثی که از زبان پیامبر ص در فضیلت حضرت علی را به خاطر داشتهاند مرتب برای احتجاج و کوبیدن حریف به کار میبردهاند در حالیکه در زمان خلافت حضرت عمر و حضرت ابوبکر و حتی تا قرنها پس از آن کسی نیازی به بازگو کردن احادیثی که پیامبر ص به نفع ابوبکر و عمرگفته بود نداشته زیرا این دو نفر دشمنی نداشتند و همه مسلمانها آنها را در قرن اول قبول داشتهاند عدهای نیز در سپاه علی بودهاند که تندرو و افراطی بوده و حتی حضرت علی نیز آنها را قبول نداشتهاند این افراد عمدتا جزو قاتلین و شورشیان علیه حضرت عثمان بودهاند و اگر حضرت علی، شکست میخورد مطمئن بودند که به دست بنی امیه و سایر اصحاب پیامبر ص به قتل میرسند مسلم است که این افراد که کشتن عثمان و سرپیچی از دستور حضرت علی برایشان کار آسانی بوده دروغ بستن بر پیامبر برایشان کاری نداشته است این افراد احادیث زیادی را به دروغ از جانب پیامبر در فضیلت حضرت علی ساخته و نشر میدادهاند. ما در کتب تاریخی قدیمی و معتبر در جریان جنگهای جمل و صفین و نهروان نشانی از این احادیث نمیبینیم. در صورتی که جا داشت حضرت علی و اصحاب ایشان از این احادیث استفاده میکردند. (حتی در نامه نگاریهایی که بین حضرت علی با مخالفین وجود داشته) پس مسلم است که این احادیث از زمان خلافت امام حسن و برقراری صلح و قیام مختار به بعد ساخته شده است (احادیثی مانند الحق مع علی و علی مع الحق یا علی خیر البشر یا...).
* پیامبر اکرم ص در طول ۲۳ سال برای افراد بسیار زیادی (حتی منافقین مدینه که آیات در منع از آن نازل شد) نماز میت خواندند ولی دقیقا پس از رحلت ایشان در تعداد دفعات تکبیر بین تمام اصحاب، اختلاف بوجود آمد. لازم به ذکر است که این نمونهها نه داستان است که به آن شاخ و برگ داده شود و نه دربردارنده منافع سیاسی یا قومی و قبیله ای، با اینهمه درباره آن اینهمه اختلاف وجود دارد وای به حال داستانهایی که در پس آنها منافع و تضادهای سیاسی نیز وجود دارد. مورد دیگر داستان قطام و تحریک ابن ملجم، برای کشتن حضرت علی ÷ است [۲۱۴]. ماجرای عریش (سایه بان) در جنگ بدر که عنوان میکند پیامبر ص، از آنجا جریان نبرد را پیگیری میکرد. افسانه غرانیق و صدها داستان دیگر که اکنون برای محققین، هیچ جای شکی بر دروغ بودن این وقایع باقی نمانده است. البته این موارد از آنجا که سیاسی نیست و عواطف کور عوام را تحریک نمیکند توسط محققین شیعه نیز، رد شده است ولی کسی جرات رد کردن داستانهایی که منبع ارتزاق عدهای شده است را ندارد!!!.
* ما میدانیم در مقام استدلال یا ارائه یک روش و شیوه در هر نوع تحقیقی همان روش استدلالی میتواند علیه خود ما نیز بکار گرفته شود اگر این استدلال شیعه درست باشد یعنی هر چه در کتب اهل سنت وجود دارد و به نفع ما و به ضرر آنهاست را باید قبول کرد آنها نیز خواهند گفت در کتب بحارالانوار و حتی اصول کافی و کتب شریعتی (که بنا به اعتراف خودش در ستایش و عشق به علی و حتی اطرافیان او مانند سلمان و ابوذر، بسیار تندرو بوده) یا من لا یحضر الفقیه شیخ صدوق [۲۱۵] و کتب: علامه برقعی و آیت الله مصطفی طباطبایی و آیتالله غروی (اصفهانی) و آیت الله زنگنه و آیت الله سنگلجی و... که همگی جزو علمای متخصص و طراز اول شیعه هستند نیز مطالب بسیار زیادی حتی در نقض مهمترین اصل مذهب شیعه یعنی امامت وجود دارد پس طبق استدلال شما این موارد میتواند علیه شما مدرک و دلیل واقع شود!.
* این اصل که هر فرهنگ و عقیدهای در سایر فرهنگها و عقاید تاثیر گذاشته و متقابلاً از آنها تاثیر میگیرد اصلی است که به تجربه و تحقیق ثابت شده است. ما میدانیم که حد اقل تا ۴ قرن پیش (یعنی قبل از حکومت صفویه) بسیاری از جوامع سنی و شیعه در شهرهای مختلف ایران براحتی و آزادی کامل در کنار یکدیگر زندگی میکردهاند (حتی هم اینک نیز در عراق یا نواحی مرزی مانند مهاباد و نقده و... شیعه و سنی در کنار هم زندگی میکنند) و مسلم است که کتب اهل سنت نمیتوانسته خود را از تاثیر عقاید شیعه مصون نگاه دارد برای همین بسیار محتمل است که برخی از آراء و عقاید شیعه به صورت مستقیم یا تغییر شکل یافته وارد کتب اهل سنت شده باشد. قرینه محکم برای تایید این فرضیه آن است که علمای شیعه و سنی متفق القولند که دروغهایی از جانب یهودیان به نام اسرایلیات وارد کتب روایی و تاریخی مسلمانان شده است دروغهایی حتی در حد تواتر (مانند شاخ و برگهایی که به واقعه معراج داده شده یا افسانه غرانیق و حتی تحریف و حذف و زیاد شدن قرآن و...) پس وقتی آراء غیر مسلمانها به این راحتی وارد کتب مسلمین میشود بسیار محتملتر است که آراء دو گروه عمده از مسلمانان (یعنی شیعه و سنی) وارد کتب یکدیگر شده باشد. این فرضیه هنگامی محکمتر میشود که ما بدانیم اختلاف عقیدتی و سیاسی ما بین شیعه و سنی به مرور و طی سدههای بعد و به خصوص از دوران صفویه به این سو شدت گرفته و نویسندگان اولیه اهل سنت (به خاطر کمرنگ بودن شدت اختلافات بین شیعه و سنی و همچنین بدون در موضع اقتدار) دقتی در ثبت این احادیث نداشتهاند.
* پیامبر اکرم ص در حدیث معتبر و معروفی فرمودهاند: آنچه از من به شما میرسد را با قرآن مطابق دهید اگر موافق قرآن بود قبول کنید و اگر مخالف قرآن بود آنرا به دیوار بکوبید! ولی ایشان در هیچ حدیثی نفرمودهاند: اگر احادیث من در کتب اهل سنت بود و به نفع شیعه هم بود آنرا قبول کنید! هنگام تطبیق احادیث پیامبر ص با آیات قرآن نیز باید سیاق آیات قبلی و بعدی را نیز در نظر بگیریم. ولی عجیب است که حتی یکی از آیات مورد نظر شیعه را نمیتوان با توجه به آیات قبل و بعد آن تفسیر کرد! و حتما برای فهم آن باید به روایات و افسانههای تاریخی رجوع کنیم. تازه کار به اینجا ختم نمیشود بلکه باید از بین انبوه داستانها و روایات متضاد و مختلف آن روایتی را گزینش کنیم که بیشتر با عقاید شیعه جور در میآید. باز هم کار به اینجا ختم نمیشود و اکثر این آیات اگر با سلیقه شیعه تفسیر شود با اصول و قواعد کلی زبان عرب جور در نمیآید پس باید به استثنائات این زبان رجوع کرد و فقط پس از اینهمه دوز و کلک میتوان عقیدهای فرقهای را ثابت کرد.
* این دلیلی است که شاید فقط بتوان در مقابل برادران اهل سنت به آن تمسک کرد ولی پاسخ منی که قبلا شیعه بوده و هم اینک موحد شدهام را چه میدهید که هم کتب اهل سنت را خالی از اشتباه نمیدانم و هم کتب شما را پر از دروغ و غلو و افسانه میدانم؟ مانند اینکه به یک مسیحی بیاعتقاد بگوییم بیا به مسیح ایمان بیاور زیرا در کتاب قرآن نیز حقانیت او تایید شده! آن مسیحی بیاعتقاد با پوزخند به تو میگوید: خوب من نه اسلام را قبول دارم نه مسیحیت را!.
* این دلیل در صورتی درست است که خود برادران اهل سنت تمام مطالب کتب خودشان را قبول داشته باشند ولی در عصر حاضر (و نه در زمانهای پر از تعصب گذشته) محققین خود آنها نیز معترفند که برخی اشتباهات در کتب قدیمی آنها وجود دارد.
* تمام اعتقادات شیعه یک صحت جزئی و اولیه دارد ولی در قرون بعدی بعلت نفوذ اندیشههای غالیان و نفوذ فرهنگ مسیحیت و یهود و ایرانی و هندی به آنها شاخ و برگ داده شده و دچار غلو و خرافه و زیاده روی شده و علت اینکه علمای شیعه برای تمام اشتباهات و نتیجه گیریهای غلط خود یک یا چند آیه و حدیث و داستان در چنته دارند وجود همین صحت اولیه و جزئی است.برای مثال: پیامبر اکرم جهت طلب آمرزش و آموزش عبرتگیری به دیگران به قبرستان بقیع میرفتهاند ولی ساختن گنبد و بارگاه و ضریح و زیارتنامه خوانی و دور ضریح گشتن (مانند کعبه) قفل و طلب شفا و بوسیدن درو دیوار و براه انداختن گروه ارکستر و... به هیچ وجه در سنت و روش ایشان جایی نداشته و قطعاً از فرهنگ ایرانی مسیحی وارد فرهنگ شیعه شده است. به همین ترتیب زیاده رویهای دیگر را بررسی کنید مانند سفارش به دوستی با علی که سر از ولایت مطلقه و خلافت و امامت و.. و درآورده است.
* پیروان باب و مکتب بهاییت نیز مطالب فراوانی به نفع خود از بین کتب شیعه بیرون کشیدهاند (به خصوص در زمینه ظهور منجی) پس آیا آنها نیز با این ادعای پوچ میتوانند حرف خود را به کرسی بنشانند.
* کسی چه میداند شاید در برابر آنهمه دلیل قرآنی و روایی و عقلی و اجماعی، وجود این مطالب، فتنهای از سوی خداوند برای گمراهی شیعیان باشد.
* در مقام تحقیق و دوری از تعصب، به جا و شایسته است وقتی مطلبی از کتب اهل سنت نقل میشود مطالب و روایات مخالف آن نیز که در همان کتاب وجود دارد نقل شود و حتی اگر نویسنده پیرامون آن مطلب توضیحاتی داده آن توضیحات، نوشته شود نه این که با انتخاب و بیرون کشیدن یک مطلب، مانند بچهها به هو کردن بپردازیم.
* در انتها باید گفت: مگر سنیها دشمن خونی حضرت علی ص هستند که میگویید آنها در کتابهای خودشان هم نوشتهاند. آنها بر خلاف آنچه که روحانیون در مغز ما کردهاند علی را بهتر از ما میشناسند و بیشتر از ما دوست دارند. و همانطور که به نفع حضرت علی مطالبی را در کتب خودشان نوشتهاند به نفع حضرت عمر و حضرت ابوبکر نیز مطالب زیادی در کتب آنها وجود دارد.
* در اینکه چرا در کتب اهل سنت یا شیعه مطالبی به نفع طرف مقابل وجود دارد نباید از تاثیر و تاثر و تقابل فرهنگها و عقاید این دو گروه غافل ماند. زیرا این اصل در علم تاریخ و جامعه شناسی با اثبات رسیده که دین و مذهب و روایات تاریخی یکی از دهها عناصر تشکیل دهنده هر فرهنگی میباشند و تمام فرهنگهای جهان همیشه با یکدیگر در حال تبدل و داد و ستد بوده از یکدیگر تاثیر پذیرفته و در هم تاثیر میگذارند. دین اسلام و مذاهب موجود در آن نیز از این امر مستثنی نمیباشد. اگر به کتب روایی شیعه و سنی نگاهی محققانه داشته باشیم به خوبی متوجه میشویم که داستانهایی تحت عنوان اسرایلیات از قوم یهود به آنها راه یافته است. و همینطور از طریق فرهنگ ایرانی و حتی هندی و مسیحی موضوعاتی وارد فرهنگ اسلامی شده است. و حتی یکی از عللی که باعث شکلگیری مذهب شیعه شد همین نکته است یعنی تئوریسینهای شیعه مطالبی که به نفع خودشان در کتب اهل سنت بود را انتخاب کرده و عقاید خود را بر مبنای آن پایه ریزی کردند و طرفه اینجاست که اکنون پس از ۱۴ قرن میگویند این مطالب در کتب اهل سنت هم وجود دارد! ولی از این نکته غافلند که در ابتدا وجود همین موارد در کتب اهل سنت دستاویز شیعه برای اعلام موجودیت شد! نکته دیگر اینکه اهل سنت حضرت علی را به عنوان خلیفه چهارم و صحابی بزرگوار پیامبر ص قبول داشته و در نوشتن آنچه به نفع ایشان بوده ابایی نداشتهاند و در ابتدای امر که هنوز تشیع شکل منسجمی به خود نگرفته بود برای آنها مهم نبوده که تحقیق و تاملی در صحت و سقم این موارد داشته باشند چون حضرت علی نیز مانند بقیه صحابه برای آنها دارای ارج و قرب خاصی بوده است. خلاصه آنکه: شیعه در ابتدا دانسته یا ندانسته و مستقیم یا غیرمستقیم اصول مورد علاقه خودش را با خرافات موجود در کتب اهل سنت (که آن هم بر اثر تاثیر فرهنگ یهود و مسیحی و حتی ایرانی و شیعیان کوفی و غالیان و... نوشته شده) وفق داده و از آنها تاثیر گرفته و آنها را در خودش هضم کرده و اکنون میگوید این مطالب در کتب خود آنها هم هست! نمونه بارز آن اعتقاد به موعود و منجی میباشد. که از طریق فرهنگ یهود وارد فرهنگ مسیحی و از آنجا وارد فرهنگ اسلامی و کتب اهل سنت شد و شیعه میخواهد به نفع خود از آن استفاده کند. طرفه آنکه حدیث منسوب به نبی اکرم میگوید: نام آن موعود همنام من و نام پدرش هنمام پدر من است. در صورتی که نام پدر حضرت مهدی، حسن بوده و نه عبداله!.
* مبانی نظری، ایدئولوژی و تئوری شیعه بر اساس دروغهای (آحاد) موجود در کتب اهل سنت در قرن اول هجری شکل گرفت و بر همین مبانی در قرون بعدی بسط یافت و در سطح توده شیعه به جریان درآمد.
* در کتب شیعه نیز مطالب فراوانی به نفع حضرت عمرس و حضرت ابوبکرس وجود دارد که شما آنها را با چوب تقیه حراج میکنید. حضرت علی در نهج البلاغه پس از کشته شدن حضرت عمر از او تعریف و تمجید کرده و در نامههای خود به معاویه، خلافت آن دو نفر را تایید نموده است. شریعتی که شیعه است در کتاب حجر ابن عدی حکومت حضرت عمر و حضرت ابوبکر را بهترین حکومتها دانسته و خطبه موجود در نهج البلاغه را متعلق به حضرت علی و در ستایش حضرت عمر میداند در اصول کافی امام صادق در پاسخ آن زن میگوید آن دو نفر (عمر و ابوبکر) را دوست داشته باش و...
* در کتب شیعه حتی کتب مرجعی مانند اصول کافی و بحار الانوار مطالب اشتباه، کفر آمیز و خرافی وحشتناکی وجود دارد از قبیل تحریف قرآن، ترس و خضوع امامان در برابر خلفای بنی عباس یا بنیامیه، گفتگوی الاغ با پیامبر، هر کس انار بخورد به بهشت میرود و... آیا درست است که سنیها شما را به این بهانه تکفیر کنند که آقا در کتب خود شما این مطالب نوشته شده است؟
* برخی از روایات دروغ از طریق غلات و رافضیها و باند ابن سباء وارد کتب اهل سنت شده است زیرا:
- نویسندگان سنی نیز مانند علامه مجلسی از باب جمع آوری هر چه را به دستشان میرسیده در کتابهای خودشان ثبت میکردهاند.
- جذابیت داستان گونه برخی از روایات آنها را ترغیب به ثبت میکرده است.
- از آنجا که تمام برادران اهل سنت حضرت علی را به عنوان فردی بسیار عالم و متقی و خلیفه چهارم قبول دارند و حتی برخی مانند ابنابی الحدید او را افضل همه صحابه میدانستهاند در نقل این احادیث تردید نکردهاند.
- دسته بندیهای فرقهای و سیاسی در قرون بعدی تشدید شده و در ابتدایی که نویسندگان سنی اینگونه روایات را ثبت و نقل میکردهاند تضادی وجود نداشته است تا آنها دقتی در تعیین دروغ از راست داشته باشند.
- ثبت و کتابت بسیاری از کتب قدیمی بدون کارشناسی به عمل میآمده به عنوان مثال مورخی (حتی سنی) که سر رشتهای از علوم قرآنی نداشته روایت انما ولیکم الله را منسوب به حضرت علی معرفی میکند ولی چنانچه به زودی شرح میدهیم ایرادات بسیاری به سیاق آیه و ارتباط آن با خلافت حضرت علی ÷ وارد است که فقط یک کارشناس علوم قرآنی از آن مطلع است.
- نگاه به بسیاری از وقایع از دید مثبت و از موضع قدرت بوده. مانند آن شاعری که حمله حضرت عمر به خانه حضرت فاطمه را نقطه مثبتی برای عمر تلقی کرده و حتی در شعرش تعریف و تمجید هم میـکند [۲۱۶] مسلماً اگر حضرت علی به سمت خانه حضرت عمر حمله میکرد شاعر شیعی نیز از اینکار و ایستادن حضرت علی مقابل شخصیتی چون حضرت عمر، تعریف و تمجید میکرد.
به عنوان یکی از تحلیلهای رایج نویسندگان شیعه این سخن منتسب به پیامبر ص که در کتب اهل سنت نیز وجود دارد: هر کس فاطمه را بیازارد مرا آزرده است. سپس میگویند: فاطمه از عمر و ابوبکر، خشمگین بود. آنگاه نتیجه میگیرند عمر و ابوبکر موجب خشم پیامبر ص و خداوند شده و در نتیجه جهنمی هستند. در اینجا این سئوال به ذهن خطور میکند که پیامبر ص برای چه این سخن را گفتند؟ آیا در زمان حیات پیامبر اکرم، مردم مدینه فاطمه را اذیت میکردند؟ پاسخ منفی است. مسلماً خواهید گفت: پیامبر با علم غیب میدانسته که عمر و ابوبکر پس از او موجب آزار فاطمه خواهند شد! ولی در اینجا مساله پیچیدهتر میشود اگر پیامبر ص این موضوع را میدانسته و میدانسته آن دو نفر موجب شهادت فاطمه و غصب خلافت و تحریف اسلام و... میشوند پس چرا اینهمه عمر و ابوبکر را به خود نزدیک کرد؟ مگر ابوبکر به دلیل همین نزدیکی همیشگی با پیامبر ص نتوانست در سقیفه خلیفه شود؟ چرا پیامبر ص در جنگ تبوک او را علمدار لشکر کرد؟چرا در سفر حج سال هفتم هجری او را امیر حجاج کرد؟ چرا هجرت تاریخی و سرنوشت ساز خود را از خانه او شروع کرد و فقط او را از این موضوع آگاه ساخت و فقط او در آن لحظاتی که کفار قصد جان پیامبر ص را داشتند در غار ثور در کنار او بود؟ چرا همیشه با او مشورت میکرد؟ چرا به او اجازه خرج مدوام در زمینه آزادی بردهها و هزینه نبردها خرید زمین مسجد وغیره را میداد؟ چرا در ایام بیماری، ابوبکر امام جماعت مسجد بود؟ چرا با دختر او و دختر حضرت عمر ازدواج کرد؟ چرا عایشه را اینقدر دوست داشت؟ چرا خواست در ایام بیماری در اتاق عایشه بستری شود؟ چرا طبق سیره ابن هشام (که تردید در صحت آن فقط علامت حماقت است) فقط ابوبکر حق داشت درب خانه اش بروی مسجد النبی، باز باشد و در همه خانهها بسته شود؟ و هزاران چرای دیگر که محقق شیعه با هزار جور تفسیر و توجیه و دوز و کلک، قصد تخطئه آنرا میکند! ولی برای ذهنی که بیمار نباشد این سئوالها بیپاسخ میماند!.
بیایید برای درک بهتر وقایع، خود را به آن زمان ببریم. عایشه دختری تیزهوش و پر جنب و جوش و بسیار جوان بوده. فاطمه با علی ازدواج میکند و بچه دار میشود ولی عایشه نه! به علت گسترش شایعهای دروغ [۲۱۷]، حضرت علی به پیامبر، توصیه میکند که عایشه را طلاق دهد! آیا همینها کافی نیست عایشه اندوهگین شود؟ اگر نگاهی به ناقل حدیث (هر کس فاطمه را آزار دهد مرا آزار داده) بیندازیم، با تعجب به نام عایشه بر میخوریم و آنگاه متوجه میشویم پیامبر اکرم تحت چه شرایطی و خطاب به چه کسی و برای چه این سخن را فرمودهاند! البته در برخی متون دیگر نیز آمده که حضرت علی پس از ازدواج با فاطمه قصد ازدواج با یک دختر از قبیله بنی مخزوم (احتمالا دختر ابوجهل ) را داشته که باز مانند همیشه جنجالها و شایعات خاله زنکی باعث آزار حضرت فاطمه شده و پیامبر اکرم ص میگویند: هر کس فاطمه را آزار دهد مرا آزار داده. و حضرت علی از این ازدواج منصرف میشوند [۲۱۸]. اکنون چرا محقق مرد ایرانی قرن بیستمی خودش را داخل دعواهای خاله زنکی ۱۴۰۰ سال پیش کرده است و الله اعلم.
البته در راویان این حدیث، جای حرف و نقل زیاد است و ظاهراً آدمهای درستی نبودهاند ولی در اینجا، به عنوان یک موضوع تحقیقاتی، مصرانه از برادران محقق شیعه درخواست میکنم که بیان کنند علت بیان این سخن پیامبر گرامی اسلام ـ هر کس فاطمه را آزار دهد.... ـ چه بوده است؟ زیرا موضوع از دو حالت خارج نیست: اگر این روایت، آحاد است که به آن اعتباری نیست و اگر متواتر است باید بتوانید به سئوالات زیر پاسخ دهید:
علت بیان این سخنان از جانب پیامبر اکرم چه بوده است؟ یعنی چه اتفاقی افتاد تا باعث شد پیامبر اکرم این سخن را بیان کنند؟ پیامبر که بدون مقدمه چنین سخنی را نگفتهاند و اگر هم بدون مقدمه گفتهاند (یعنی پیامبر اکرم نسبت به آینده خبر میدادند) آیا گزارشی در تاریخ ثبت شده که حاضرین ـ یعنی جمعیت مدینه که حدود ۳۰ هزار نفر بوده ـ که علم غیب نداشتهاند علت بیان این سخن را از نبی اکرم سئوال کرده باشند که یا رسول الله کسی که فاطمه را اذیت نکرده پس شما برای چه این سخن را فرمودید؟!.
یک تحلیل دیگر: داستانها و روایاتی در منابع سنی و شیعه آمده که حضرت علی ÷ خلیفه یا وصی و یا جانشین پس از پیامبر ص است سنیها نیز این احادیث را قبول دارند ولی میگویند منظور پیامبر اکرم، خلیفه بلافصل نبوده بلکه علی خلیفه چهارم بوده است. و در رابطه اقتدا و پیروی از حضرت عمر و حضرت ابوبکر نیز در کتب آنها احادیثی وجود دارد. اگر این داستانها و احادیث بنا بر عقیده شیعه صحیح باشد چرا حتی یک نفر هم در سقیفه به آنها اشاره نکرد ولی ابوبکر با یک حدیث: الائمه من قریش (امامان از قریشند) توانست انصار را از صحنه بیرون کند؟ چرا علی هیچ کجای تاریخ نه در سقیفه و نه در نهج البلاغه و نه در نامههایی که به معاویه نوشتهاند به این احادیث متواتر و شایع (البته به اعقتاد شیعه) که همه آنرا میدانستهاند احتجاج و اشاره نکرده؟ شاید بگویید ایشان برای حفظ مصلحت اسلام سکوت کردند ولی ایشان نه در هنگامی که پس از دفن پیامبر از خانه بیرون آمدند و نه در مقابل معاویه و نه هیچ جای دیگر، سکوت نکرده و صحبت کردند ولی اشارهای به آیه تبلیغ و احادیث پیامبر ص در زمینه خلافت خودشان نداشتهاند؟ بلکه تمام اعتراض ایشان به خاطر غیبت ایشان در سقیفه و اخذ تصمیم بدون حضور و مشورت با بنیهاشم بوده و تمام استدلال ایشان نیز وجود رابطه خویشاوندی و سابقه در اسلام بوده؟
۱۴- یکی دیگر از اشتباهات محققین و نویسندگان ما برگزیدن شیوه جدل به جای بحث است. در مجادله هر یک از دو طرف میخواهد نظر خود را به هر ترتیب، ثابت کند ولی در بحث و مباحثه دو طرف بدون هیچگونه تعصب و کینهای مینشینند و راه حل خوب و منطقی و درست را با مخلوط کردن آراء و نظرات مختلف، به دست میآورند. و تا مردم کشور من روش دوم جزء فرهنگشان در نیاید در همه زمینهها شکست میخورند از مجلس گرفته تا کابینه و شوراهای شهر و....
۱۵- تکیه و بزرگنمایی اخبار واحد و عدم توجه به سایر اخبار واحد یا متواتر که ضد خبر مورد علاقه آنهاست! مثلا یک قصه را از دل کتب تاریخی بیرون میکشند که حضرت عمر چون حکم تیمم را نمیدانسته به شخص سائل میگوید: نماز نخوان! ولی حتی به اعتراف اساتید شیعه (تشیع در مسیر تاریخ) حضرت عمر در برگزاری مناسک دینی فردی بسیار سختگیر بوده و حتی وقتی از ضربه ابولولو بیهوش میشود با یادآوری نماز او که دارد قضا میشود او را به هوش میآورند و صدها خبر متواتر دیگر که حضرت عمر را در انجام مراسم دینی فردی سختگیر نشان میدهد.
۱۶- بعضا برخی از احادیث با وقایع مسلم تاریخی در تضاد است و باید بین یک حدیث که از یک نفر نقل شده با عملی که توسط دهها هزار نفر، عملا واقع شده یکی را انتخاب کنیم و عقل سلیم میگوید عملی که دهها هزار نفر انجام دادهاند معقولتر است تا حدیث روایت شده از سوی یک نفر. به عنوان مثال راوی میگوید حضرت علی فرمودند خوارج اگر در حکومت امام عادل قیام کردند با آنها بجنگید ولی اگر در زمان امام ظالم خروج کردند با آنها نجنگید که آنها دستبندی هستند برای جباران. ولی با کمال تعجب میبینیم که در تاریخ طبری آمده در زمان حکومت معاویه که مغیره حاکم کوفه بوده خوارج شورش میکنند و مغیره از طرفداران حضرت علی برای سرکوب آنها استفاده میکند زیرا به او گفته بودند که بیشترین دشمنی با خوارج از سوی شیعیان علی است. خوب حالا یا راوی آن روایت دروغگو بوده یا شیعیان حضرت علی نسبت به سخن آن حضرت بیاعتنا بودهاند که در این صورت دوم مساله بسیار پیچیدهتر میشود زیرا راوی بسیاری از احادیث شیعه و منتقل کننده بسیاری از آداب و رسوم شیعه همین افراد لاابالی بودهاند و....
۱۷- تطبیق افراد یک مکتب، با فلسفه و هدف اصلی آن مکتب: این یک اشتباه بزرگ است زیرا همانطور که مذهب شیعه حقیقی را نمیتوان با مطالعه افرادی مانند من شناخت، مذهب سنت را نیز نباید با افراد تندرو و خشن سنی تطبیق داد.
۱۸- مسامحه و سهل انگاری در امور مورد علاقه و سختگیری و دقت در اموری که با آن مخالفند. برای مثال من به یکی از حضرات گفتم برخی از افراد در بین همسایگان و یا اقوام خود افراد فقیر و بیکار و مستحق سراغ دارند ولی بلند میشوند و برای چندمین بار به کربلا میروند. آیا اگر امام حسین زنده بودند آنها را توبیخ نمیکردند؟ و آقا فرمودند: نمیشود کاری کرد، مردم عاشقند! یا گفتم چرا به کسانی که اسم خود را عبدالرضا و کلبعلی و... میگذارند یا در مراسم عاشورا صدای سگ میکنند و... اعتراض نمیکنید؟ باز پاسخ فرمودند: مردم عاشقند! آری بیتوجهی به بدبختی اطرافیان و گناهان شرک آلود را به راحتی میتوان با به لجن کشیدن کلمه مقدس عشق، ماست مالی کرد ولی کوچکترین خطای صحابه بزرگوار پیامبر از زیر دید تیز بین محقق شیعه مخفی نمیماند!!!.
۱۹- اشتباه دیگر محققین آن است که همه چیز را با هم مخلوط میکنند و قاعده ثابتی در رد یا تایید مطالب ندارند و تمام هدفشان تایید یا رد یک مطلب است از هر طریقی که شد. به عنوان نمونه: آیه قرآن را با حدیث رد میکنند و حدیث را با آیه قرآن.
۲۰- برخی از تحلیلهای محققین بر مبنای آراء و نظرات مطرح شده در عصر حاضر است مانند این نظریههای احمقانه که: نظر حضرت عمر درباره حکومت، مانند عقیده ماکیاول بوده و یا اینکه آنها حکومت را جنبهای سیاسی داده و جنبه مذهبی آنرا کنار گذاشته و معتقد به جدایی دین از سیاست بودهاند!!! ولی آن زمان، حاکم از مردم و مردم از حاکم جدا نبوده دین جزو فرهنگ مردم و فرهنگ جزئی از دین و همه اینها در داخل هم به عنوان یک مجموعه عمل میکرده و این تزها و بحثهای نظری مسخره، متعلق به عصر جدید است [۲۱۹]...
۲۱- کلی گویی و ابهام: به عنوان مثال میگویند حضرت عمر و حضرت ابوبکر در جنگ احد فرار کردند. سئوال اینجاست:
* مگر در صحنه و میدان رزم تمام مسلمانان، دور تا دور پیامبر حلقه زده بودند که شما میگویید پیامبر را تنها گذاشته و فرار کردند؟ سری به سیره معتبر ابن هشام بزنید در این سیره از آنجا که مربوط به نوشتههای ابن اسحاق در قرن اول هجری است، تعصب و جاهلیتی وجود نداشته او میگوید: آنها به همراه چند تن دیگر با شنیدن خبر رحلت پیامبر، غمگین در گوشهای نشسته بودهاند.
* به جز حضرت علی س و ابودجانه و زبیر و طلحه، چه کسی فرار نکرد که آنها فرار نکردند؟ براستی اگر بناست ایرادهای بنی اسراییلی بگیریم باید سئوال کنیم آیا ابوذر و سعد ابن عباده و سعد ابن معاذ و بلال و سلمان فارسی... هم فرار کردند؟ زیرا در متون تاریخی از وجود این افراد نیز در کنار پیامبر ص خبری نیست! و شیعه نیز همه این افراد را قبول دارد.
۲۲- هر جا به اصطلاح معروف، کم میآورند موارد فرعی و جزیی را به اصول اساسی و کلی تسری میدهند. ما طبق روح کلی آیات قرآن و احادیث و روایات و داستانهای تاریخی میدانیم اصل بر بیان حقیقت است و تقیه فقط به خاطر حفظ نفس، یک مورد بسیار جزیی است که به ندرت ممکن است برای یک نفر در طول عمرش پیش بیاید. ولی این آقایان هر جا به بن بست بر خورد میکنند میگویند: امام تقیه کردند (دقت کنید امام و نه یک فرد عادی، در کنار آن اضافه کنید به این اعتقاد شیعه که امام از ساعت مرگ خود و از قاتل خود و از امور غیبی آگاه است و تقیه برای حفظ نفس است. پس امام برای چه باید تقیه کنند؟!!!) مانند موردی که زنی از امام صادق س درباره حضرت ابوبکر س و حضرت عمر، سئوال میکند امام میفرماید: آنها را دوست داشته باش. و آیت الله خویی در توجیه این حدیث میگوید: امام تقیه کردهاند [۲۲۰]؟ نعوذ بالله یعنی در پاسخ به زنها و بچهها نیز، امام تقیه میکردهاند؟ آن هم چنین سئوالات ساده ای! پس تکلیف هدایت و ارشاد و راهنمایی خلق و تولی و تبری و امر به معروف و نهی از منکر و... چه میشود؟ وقتی که امام حتی - نعوذبالله - نمیتواند یک پرسش ساده را پاسخ دهد؟ تو را به خدا بیایید و به خاطر اغراض شخصی و فرافکنی بیعرضهگیهای خود، دست از تحریف و مسخ کردن چهره والای امامان ما، بردارید.
۲۳- قبل از تحقیق یا نوشتن مطلبی با این پیش ذهن شروع میکنند که مقام فرد مورد علاقه خود را بالا ببرند (به هر طریق) و مقام فرد منفور را نیز پایین بیاورند (به هر طریق) باز با این پیش ذهن که این رفتار آنها مورد رضایت و خشنودی خداوند و ائمه واقع میشود. البته برای نابودی یک چیزی نباید خوب حمله کرد بلکه باید: بد دفاع کرد. یکی از علل سست شدن مبانی دینی در جامعه همین بد دفاع کردنها و دروغ بستنهاست.
۲۴- یکی از دلایل محقق شیعه در رد یا تایید یک نفر، موافقان یا مخالفان آن شخصند در این صورت این سئوال پیش میآید که ملاک شما چیست؟ اگر صرف یک سخن یا یک یا دو حرکت میتواند مبنی بر دشمنی دو نفر یا حق بودن یک طرف و باطل بودن طرف دیگر باشد در این صورت به عنوان مثال: حضرت عمر با خالد ابن ولید دشمنی خاصی داشته و اولین کاری که پس از به قدرت رسیدن میکند این است که او را کنار میگذارد! و خالد با حضرت علی ضد بوده پس آیا میتوان در این میانه با اینگونه استدلالات، چیزی را مشخص کرد؟ و نتیجه گرفت که: پس خالد با علی دوست بوده؟!!!.
۲۵- برداشت وقایع گذشته طبق روحیات زمانه حال: وقتی انسان در تاریخ میخواند که خالدابنولیدی که عامل اصلی شهادت ۷۰ نفر از مسلمانان در احد بود براحتی راهی مدینه میشود تا اسلام بیاورد و پیامبر ص نیز اسلام او را قبول میکند دچار تعجب میشویم. یا وقتی مناسبات بیشماری که میان حضرت علی و خلفاء بوده است را میخوانیم تعجب میکنیم. پاسخ اینجاست: آقای محقق و نویسنده قرن بیستمی، اعراب ۱۴ قرن قبل، مانند ما کینهای نبودهاند آنها مانند مردان زن صفت این زمانه زود رنج نبودهاند که بر سر هر مساله کوچک و بیاهمیتی دعواهای خاله زنکی راه بیندازند. پس:
کار پاکان را قیاس از خود مگیر گر چه باشد در نوشتن شیر، شیر
۲۶- خلط مبحث و موضوعات بیربط را به مربوط کردن: بارزترین آنها چسباندن واقعه غدیر به مساله خلافت است. درست است که واقعه غدیر توسط بیشتر سنیها نقل شده (اصلا شیعهای در آن زمان نبوده برای همین با آب و تاب فراوان میگویند: تمام سنیها آنرا تایید کردهاند!!!) ولی این موضوع، چه دخلی به مطالب انحرافی شما دارد؟
۲۷- یکی از روشهای جدلی بسیار مسخرهای که برخی نویسندگان شیعه از آن استفاده میکنند این است که به یک نفر سنی میگویند: بیا با هم مجادله کنیم و مبنای دلایل خود را کتب نویسندگان سنی میگیریم. اگر موردی بود که ما آنرا تایید کردیم و در کتابهای شما هم بود آن را قبول میکنیم و شما هم باید نظر ما را قبول کنید. ولی بقیه موارد اختلافی را دور میریزیم. پس اگر دلیلی بر خلافت حضرت علی بود قبول میکنیم ولی چون خلافت حضرت عمر و حضرت ابوبکر محل اختلاف است نقطه اشتراک را پذیرفته و موارد اختلافی را رها میکنیم... ولی طبق این استدلال برادران شیعه من ممکن است یک نفر کشیش مسیحی بیاید و به یک نفر مسلمان بگوید آقای مسلمان در کتاب شما یعنی قرآن به این نکته که عیسی رسول خداست اشاره شده و ما مسیحیان نیز عیسی را پیامبر خدا میدانیم ولی ما حضرت محمد را به عنوان پیامبر قبول نداریم و در پیامبری او محل اختلاف است پس شما هم بیایید مسیحی شوید چون هر دوی ما به پیامبری عیسی معتقدیم!!!.
۲۸- آنقدر مدلول روشن و صریح آیات قرآن را جهت به کرسی نشاندن یک عقیده و کوبیدن یک عقیده یا یک عده دیگر توسط سایر احادیث و شبهات دیگر زیر سئوال میبرند که دیگر اصولا هیچ آیهای جهت استناد باقی نمیماند. نمونه روشن آن آیاتی است که در ستایش اصحاب پیامبر ص نازل شده. آنقدر حدیث و دلیل پیرامون این آیات میآورند تا مثلا ثابت کنند در بین اصحاب، افراد بد هم بودهاند. در صورتیکه این یک فرع و استثناء است و اکثر اصحاب پیامبر ص، پاک و با ایمان بوده و پاک و مومن هم از دنیا رفتند ولی شیعه مانند همیشه که اصل را رها میکند و به سراغ فرع میرود اینجا نیز چنین میکند (برای بهشتی شدن: اصل بر عمل صالح و ایمان است نه شفاعت. اصل بر عمل است نه دعا. اصل بر خداست و نه امام و پیامبر و اصل بر تعقل و تحقیق است نه تقلید و...).
۲۹- سخنان و کتب افرادی که سالها و قرنها قبل وفات کردهاند برای آنها وحی منزل است. صرفاً به این دلیل که آنها عنوان: علامه را داشتهاند. مانند اینکه ابوعلی سینا زنده شود و بخواهد بدون طی دورههای دانشگاهی و کسب مجوز و... مطب پزشکی دایر کند!!!.
۳۰- یکی دیگر از اشتباهات عمدی محقق شیعه آن است که به جای پاسخ به سئوال شما سئوال جدید مطرح میکنند. مثلا میپرسی: چرا در سقیفه هیچکس اشارهای به غدیر نکرده؟ آنها میپرسند: مگر میشود در غدیر در آن گرمای شدید پیامبر مردم را نگهدارد که بگوید علی را دوست داشته باشید [۲۲۱]؟
۳۱- ما میدانیم که:
* آیات قرآن ۱۰۰ % صحیح و درست بوده و از جانب خداوند میباشد.
* با فرضی بسیار خوشبینانه به طور میانگین: امکان صحت داستانهای تاریخی، ۵۰ % است.
* امکان اعتبار یک حدیث بین ۰ تا ۱۰۰ درصد است.
* امکان انطباق یک داستان تاریخی (در صورت صحت) با یک حدیث (آن هم در صورت صحت) ۲۰ درصد است.
* در انتها امکان انطباق تمامی این موارد (باز هم در صورت صحت) با یک مصداق خارجی (مثلا زید) ۱۰ درصد است.
یعنی احتمال انطباق مفاد یک حدیث با شخص مثلا حضرت ابوبکر س یا حضرت عمر و... یک به صد است!!! یعنی محققین ما با چنین احتمالاتی اصحاب پیامبر ص را روانه دوزخ میکنند!.
در انتها درباره محقین و نویسندگان شیعه باید گفت:
• مردم ما باید بدانند بسیاری از این افراد که تعدادی از آنها نیز روحانی هستند در زمینه تجزیه و تحلیلهای تاریخی به هیچ وجه شایسته الگو شدن و پیروی را ندارند زیرا:
* در طول ۳۰ سالی که از انقلاب گذشت به خوبی نشان دادند که به اندازه یک سر سوزن قدرت درک شرایط اجتماعی ایران را هم ندارند یعنی حتی درک درستی از جامعه حالی که در آن زندگی میکنند، پس به طریق اولی صلاحیت درک مسائل جامعه و فرهنگ عرب ۱۴۰۰ سال پیش را هم نخواهند داشت. جدایی روحانیت از سیاست نیز هیچ ربطی به جدایی دین از سیاست ندارد. زیرا اگر دین این است که آقایان دارند همان بهتر که از سیاست جدا باشد!.
* تا به حال حتی یک مورد هم مشاهده نشده که یک نفر روحانی به اشتباهش اعتراف کند.
* حتی یک مورد هم دیده نشده که یک روحانی عذرخواهی کرده باشد.
* حتی یک مورد هم دیده نشده یک نفر روحانی مشورت پذیر بوده و به سخن دیگران عمل کند ممکن است در ظاهر ژست مشورت پذیری را بگیرد ولی در باطن کار خودش را میکند.
• بیان یک سخن درست و نتیجهگیری غلط از آن. به عنوان مثال: درست است که پیامبر ص گفته از عترتم پیروی کنید و در جایی از قرآن نیز آمده باید از هر قومی عدهای برای تفقه و شناخت دین بیرون شوند. ولی این مطالب صحیح، چه ربطی به شما دارد؟ وقتی که روش تفکر و زندگی شما غلط است. وقتی از روی تعصب فکر میکنید و هنگامیکه در فرهنگی اشتباه و دروغ رشد کردهاید نمیتوانید خود را مصداق یک حدیث یا آیه کنید و از آن سخن حق به نفع خودتان نتیجهگیری نمایید. به عنوان مثالی دیگر: درست است که دین از سیاست جدا نیست ولی این چه ربطی به شما دارد؟ چه کسی - به غیر از خودتان - گفته که شما دین هستید؟ و مگر در عمل، دین را رو به انهدام نبردید و ثابت نشد ضد دینید.پس از اتفاق دقیقا به خاطر همین که میگویید دین از سیاست جدا نیست باید شما را از سیاست جدا کرد چون شما و تمای رفتارها و هوادارانتان در عمل ضد دین هستند هر چند در ظاهر و به زبان منکر آن شوند.
• پاسخهایی که به قول خودشان در رد شبهات میدهند بافتن آسمان و ریسمان است و سعی و تلاش فراوان نویسنده و پیچیدگی در آن به خوبی پیداست در صورتیکه پاسخ برادران اهل سنت سر راستتر و شفافتر و روشنتر است.
• سعی و کوشش فراوان در اثبات یک امر کلی برای به کرسی نشاندن یک مصداق جزیی در قالب تعصبات فرقه ای. نمونه جالب آن این است که برخی از محققین سعی در اثبات امی نبودن پیامبر میکنند تا افسانه قلم و دوات خواستن پیامبر زیر سئوال نرود زیرا در این افسانه پیامبر ص میفرمایند: قلم و دواتی بیاورید تا برای شما بنویسم!.
• تاکید و اصرار بر موارد مشکوکی که یکبار اتفاق افتاده و ندیده گرفتن موارد ممتد و دامنه داری که بارها اتفاق افتاده و مستمر بوده است. مثال روشن آن: بیان مکرر حمله عمر به خانه علی است که فقط در یک روز و برای چند لحظه (که آن هم مشکوک است)اتفاق افتاده و همانطور که به زودی درباره آن به بحث مینشینیم سراسر دروغ محض است. ولی محقق شیعه مرتب روی این قضیه موردی دروغ، مانور میدهد ولی موارد متعدد دیگری که حضرت عمر به کرات از علی مشورت گرفته با دختر او ازدواج کرده در هر مجلسی جلوی پای او بلند میشده و... را کتمان میکنند. براستی آیا موارد دامنه دار و ممتد در دیگران تاثیر گذار است یا موارد لحظهای و موردی؟
• به هر ساز مخالف و هر گونه انتقادی جنبه مذهبی و خدایی میدهند تا خشم توده را برانگیزند. همانگونه که همکاران آنها در شعبه سیاست هر صدای مخالفی را با مارکهای سیاسی سرکوب میکنند. مثلا اگر تو انتقادی علیه حکومت کردی به سرعت مارک ضدانقلاب و تودهای و منافق میخوری در حالیکه حتی روحت هم از وجود چنین تشکیلاتی بیخبر است. به همین منوال محققین شیعه نیز مخالفت حضرت علیس با خلفاء را نه مخالفتی انتقادی و یا حتی سیاسی بلکه مخالفتی مذهبی قلمداد میکنند. در صورتیکه حضرت علی س بنا به گفته دکتر شهید علی شریعتی با شیوه انتخابات مخالف بود و نه با اصل انتخابات. تمام اشعار و سخنان آن حضرت به این نکته اشاره دارد که چرا ما در زمان انتخاب سقیفه غایب بودیم. و بدون مشورت با ما کاری صورت گرفت. اما متاسفانه نویسنده شیعه برای تهییج توده رنگ مذهبی به تمام وقایع میدهد که نتیجه اش چیزی جز تکفیر عمر و ابوبکر نیست.
• خلط مبحث: امامت و خلافت دو امر کاملا جداگانه است ولی محقق شیعه آنها را یک موضوع میداند.
• برخی از محققین و بسیاری از مردم عامی فکر میکنند فقط کسانی حق اظهار نظر در مسائل تاریخ اسلام را دارند که لباس روحانی پوشیده و وارد مکانی خاص به نام حوزه شده باشند و کتابهایی خاص را خوانده و نزد افرادی خاص تلمذ کرده باشند. البته هر چند دروس حوزوی با اینکه قدیمی است ولی بسیار سخت و دشوار و دقیق و بعضاً عمیق است و حتی اساتید مجربی در آن مکانها سرگرم تدریسند ولی چند نکته مهم در این زمینه وجود دارد:
۱- هر کس وارد چنین مکانها و محیطهایی میشود به مرور زمان محور فکری و نوع تفکر او به شیوهای خاص قالب ریزی میگردد یعنی: متعصب، دگم، مخالف انتقاد و عاشق هر آنچه قدماء گفتهاند ضمن اینکه اجازه مطرح کردن برخی سئوالات در حوزهها بر خلاف دانشگاه ممنوع است و یا جو حاکم چنین اجازهای را نمیدهد. (مانند سئوالاتی که ما در بخش غدیر و سقیفه مطرح کردیم).
۲- چرا باید سایر تحقیقات فردی یا دانشگاهی را باطل یا کم ارزش جلوه داد؟
۳- در کجای قرآن و یا احادیث آمده که چنین مواردی را از افرادی خاص به نام روحانی فرا بگیرید؟
• شیوه بیان: ممکن است در بسیاری از موارد محقق شیعه هیچگونه سوء نیت و یا غرضی نداشته باشد ولی از آنجا که شیوه او در نگرش به مسائل، احساساتی است و نه عقلانی به همین دلیل تاثیری که بر خواننده میگذارد نتیجه اش چیزی میشود به غیر از آنچه میشود که او در سر دارد. درست است که علمائ و وعاظ و نویسندگان شیعه هیچگاه مردم را به عبادت و پرستیدن نبی اکرم یا امام علی یا امام حسین دعوت نکردهاند ولی محور فکری و نوع بیان و تکرار همیشگی یک سیری مطالب به گونهای است که آرام آرام عدهای از مردم احساساتی را به این سمت میکشاند. که نمونههای شرک آمیز آنرا به خصوص در فرهنگ مداحان به وفور مشاهده میکنیم.
• امام سجاد میفرمایند: کم من مفتون بحسن القول... چه بسیار انسانهای خوبی که از بس تعریفشان را کردند فریفته شدند! و من توجه علماء و محققین شیعه را به این حدیث جلب میکنم.
در انتهای این بحث روایاتی از انجیل را مینویسم تا بدانید که تزویر و حماقت، قصه دیرین انسانهاست.
و من، تو را در رحم مادرت نقش بستم. مزامیر ۱۳:۱۳۹.
و تو را به پیش آوردم تا روزی که تو متولد شدی. مزامیر ۶:۷۱.
اگر چه من بطور نادرستی توسط افرادی که مرا نمیشناسند به تو معرفی شدم. یوحنا ۴۱:۸-۴۴.
اما باید بگویم که از تو خشمگین و غضبناک نیستم، بلکه منشاء عشق و محبت هستم. اول یوحنا ۱۶:۴.
و این آرزوی من است تا تو را مورد محبت و رحمت خود قرار دهم. اول یوحنا ۱:۳.
حضرت عیسی مسیح ÷، رهبران دینی خودپسند، ریاکار و دنیاپرست را به شدت سرزنش میکرد. همین امر، آنان را برانگیخت تا برای نابودی آن حضرت، توطئه و اقدام کنند. برخی از سخنان او در این باب چنین است:
«... (۱۳) وای بر شما ای کاتبان و فریسیان [۲۲۲] ریاکار که در ملکوت آسمان را به روی مردم میبندید زیرا خود داخل آن نمیشوید و داخل شوندگان را از دخول مانع میشوید (۱۴) وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار زیرا خانههای بیوه زنان را میبلعید و از روی ریا نماز را طویل میکنید؛ از آن رو عذاب شدیدتر خواهید یافت (۱۵) وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار زیرا که بر و بحر را میگردید تا مریدی پیدا کنید و چون پیدا شد او را دو مرتبه پستتر از خود، پسر جهنم میسازید... (۲۹) وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار که قبرهای انبیا را بنا میکنید و مدفنهای صادقان را زینت میدهید (۳۰) و میگویید اگر در ایام پدران خود میبودیم، در ریختن خون انبیا با ایشان شریک نمیشدیم (۳۱) پس بر خود شهادت میدهید که فرزندان قاتلان انبیا هستید، پس شما پیمانه پدران خود را لبریز کنید (۳۳) ای ماران و افعیزادگان چگونه از عذاب جهنم فرار خواهید کرد...» (متی ۲۳:۱-۳۶، لوقا ۱۱:۳۹-۵۴).
﴿أَفَتَطۡمَعُونَ أَن يُؤۡمِنُواْ لَكُمۡ وَقَدۡ كَانَ فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ يَسۡمَعُونَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُۥ مِنۢ بَعۡدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ٧٥﴾ [البقرة: ۷۵].
«آیا انتطار دارید شما را باور کنند با اینکه عدهای از آنان سخنان خدا را میشنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف میکردند، در حالی که علم و اطلاع داشتند؟».
آیه دوم: ﴿وَإِنَّ مِنۡهُمۡ لَفَرِيقٗا يَلۡوُۥنَ أَلۡسِنَتَهُم بِٱلۡكِتَٰبِ لِتَحۡسَبُوهُ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمَا هُوَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ وَمَا هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ وَيَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ٧٨﴾ [آل عمران: ۷۸].
«در میان آنها (یهود) کسانی هستند که به هنگام تلاوت کتاب زبان خود را چنان میگردانند که گمان کنید از کتاب (خدا) است؛ در حالی که از کتاب (خدا) نیست و میگویند: «آن از طرف خداست» با اینکه از طرف خدا نیست، و به خدا دروغ میبندند، در حالی که میدانند».
آیه سوم: ﴿مِّنَ ٱلَّذِينَ هَادُواْ يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِۦ وَيَقُولُونَ سَمِعۡنَا وَعَصَيۡنَا وَٱسۡمَعۡ غَيۡرَ مُسۡمَعٖ وَرَٰعِنَا لَيَّۢا بِأَلۡسِنَتِهِمۡ وَطَعۡنٗا فِي ٱلدِّينِۚ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ قَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَا وَٱسۡمَعۡ وَٱنظُرۡنَا لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ وَأَقۡوَمَ وَلَٰكِن لَّعَنَهُمُ ٱللَّهُ بِكُفۡرِهِمۡ فَلَا يُؤۡمِنُونَ إِلَّا قَلِيلٗا٤٦﴾ [النساء: ۴۶].
«بعضی از یهود، سخنان را از جای خود تحریف میکنند؛ و هم میگویند: ( (شنیدیم و مخالفت کردیم)) و ( (بشنو که هرگز نشنوی!)) و ( (راعنا)) تا با زبان خود حقایق را بگردانند و در آیین خدا طعنه زنند، ولی اگر آنها میگفتند: ( (شنیدیم و اطاعت کردیم)) و ( (سخنان ما را بشنو)) و ( (انظرنا))، به نفع آنها بود و با واقعیت سازگارتر، ولی خداوند آنها را به خاطر کفرشان از رحمت خود دور ساخته و از این رو، جز عده کمی ایمان نمیآورند».
آیه چهارم و پنجم: ﴿فَبِمَا نَقۡضِهِم مِّيثَٰقَهُمۡ لَعَنَّٰهُمۡ وَجَعَلۡنَا قُلُوبَهُمۡ قَٰسِيَةٗۖ يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِۦ وَنَسُواْ حَظّٗا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِۦۚ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىٰ خَآئِنَةٖ مِّنۡهُمۡ إِلَّا قَلِيلٗا مِّنۡهُمۡۖ فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱصۡفَحۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ١٣﴾ [المائده: ۱۳].
«ولی به خاطر پیمان شکنی، آنها را از رحمت خویش دور ساختیم؛ و دلهای آنها را سخت و سنگین نمودیم؛ سخنان را از موردش تحریف میکنند و بخشی را از آنچه به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند و هر زمان از خیانتی (تازه) از آنها آگاه میشوی؛ مگر عده کمی از آنان؛ ولی از آنها در گذر و صرف نظر کن که خداوند نیکوکاران را دوست دارد».
بازی با کلمات و درهم ریختن آنها برای اهدافی خاص، یکی از عادات ناپسند یهود است و نمونههایی بیشماری از آن، در کتاب تلمود، وجود دارد. همچنین به نقل کتابهای سیره، برخی یهودیان، هنگام سلام دادن به حضرت رسول اکرم ص، میگفتند: "السام علیک" یعنی "مرگ بر تو" آن بزرگوار پاسخ میداد: "علیک".
و اینک در فصلهای بعدی این کتاب به روشنی و وضوح، خواهید دید که روحانی صفوی چه بازیهایی که بر سر شما در نیاورده و چه اندازه کفر و وشرک و خرافه و دروغ و کینه توزی وارد جامعه ایران کرده است.
شما ای فرزانگان نامدار! همگی در خدمت مردم و خرافاتهایشان میباشید. اگر خدمتگزار حقیقت بودید، کسی شما را گرامی نمیداشت. از این روی مردم، بیاعتقادی نهفته در سخنان شیوایتان را بر نمیتابند زیرا همواره برای مردم مایه شوخی و خندهای بیش نبودهاید. انسانی که مردم چون سگ از او بیزارند کسی چون اندیشه ور آزادهای نیست که قید و بندها را دشمن میدارد. همو که از بندگی گریزان است و جویای بیغوله ها. چیزی را که مردم همواره حقیقت بینی میدانند دشمن نهفته و در کمین خفتهای برای روح آزادگی بود که تیزدندانترین سگهایشان بر او پارس میکردند. همواره خواستهاید بر بندگی مردم مهر تایید بزنید و نام این خواری را حقیقت خواهی نام نهادهاید. شما ای فرزانگان نامدار. چون درازگوشان بردبار نیرنگبازی، نمایندگی خویش را بر مردم عرضه داشتهاید. چه بسیار قدرتمندانی برای سازگار ساختن چرخ خود با گرایش مردم، درازگوشی کوچک یا فرزانه ای نامدار را در پی خویش کشیدهاند. (مانند علامههای درباری پادشاهان صفویه) نیچه ما معمولاً عقل سلیم را تنها از آن کسانی میدانیم که با نظرات ما موافقت میکنند.
لاروشفوکو ـ تفکرات
در هر مباحثه، انسان در واقع از موضوع مورد بحث دفاع نمیکند بلکه از خودش دفاع میکند. پلوالری پیام آوران پیشین، با شما سخنها گفتند و گوشهایتان از کلام آنان آکنده است. اما من میگویم: گوشهایتان را از آنچه شنیدهاید تهی کنید. (عیسی مسیح جبران خلیل جبران).
[۲۰۷] به خصوص اگر نام آن قبیله: بنی هاشم باشد. [۲۰۸] با درگیری میان سه قبیله قریش و اوس و خزرج. [۲۰۹] طرفه آنکه برخی علما و عوام شیعه سیره ابن هشام را رد میکنند در حالیکه قدیمیترین و معتبرترین سیرهای است که ابن هشام آنرا از روی مطالب ابن اسحاق شیعه، جمعآوری کرده ابن اسحاقی که نسل دوم اسلام را درک کرده است. تمامی محققین غربی و سنی صحت سیره ابن هشام را پذیرفتهاند.ولی چون در آن، خلفاء لعن نشدهاند.مورد تایید علماء واقع نمیشود بر عکس کتاب جعلی سلیم ابن قیس. آری به زودی مشخص میشود جایگاه کدام یک از این دو کتاب در آتش است... [۲۱۰] مانند: با سواد بودن نبی اکرم یا ماجرای غرنیق یا شاخ و برگهای واقعه معراج یا سوزاندن کتابخانهها توسط سپاه اسلام و خونریزیها و... [۲۱۱] در قسمت علی بهترین میزان خطبه آن حضرت را در ستایش از عمر مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهیم. [۲۱۲] بعید نیست سازنده این احادیث یهویانی بوده باشند که به وجود اختلاف میان شیعه و سنی پی برده بودند. [۲۱۳] البته به غیر از افرادی مانند علامه امینی که در کتاب الغدیر نوشته: نشناختن حق حضرت ابوبکر س، جنایت فاحشی به شمار میآید. [۲۱۴] دکتر شهیدی در کتاب علی از زبان علی با ترس و لرز عنوان میکند که: این ماجرا دروغ است ولی چه کسی جرات عنوان آنرا دارد؟ [۲۱۵] به عنوان مثال شیخ صدوق در این کتاب، غالیانی که اشهد ان علی ولی الله را در اذان اضافه کردهاند.لعنت کرده است!. [۲۱۶] البته این شاعر متعلق به آن زمان نبوده و عجیب اینجاست که چرا در قرن اول و در همان زمان هیچیک از شعراء چنین اتفاق بسیار مهمی را در قالب شعر بیان نمیکنند!. [۲۱۷] که اگر از طریق وحی دروغ بودن آن اعلام نمیشد همین نیز توسط شیعه باعث داستانسراهایی علیه عایشه میشد. [۲۱۸] البته روحانی صفوی ممکن است بگوید پیامبر اکرم خودشان با دختر ابوسفیان ازدواج کردند چرا باید علی را از ازدواج با دختر ابوجهل منع کنند. پاسخ: ۱- دشمنی و عداوت ابوجهل و ابوسفیان مانند هم نبوده ۲- قیاس، عملی شیطانی و در مذهب شیعه باطل است (یعنی نمیتوان علی را با حضرت محمد قیاس کرد ۳- پیامبر اکرم میتوانستهاند.در آن واحد بیش از ۴ زن انتخاب کنند ولی دیگران از جمله حضرت علی شرعاً چنین اجازه ای نداشتهاند.پس در اینجا نیز قیاس کنید و بگویید علی میتواند بیش از ۴ زن بگیرد ۴- بیشتر ازدواجهای پیامبر جنبه سیاسی داشته و هدفی در پشت آن پنهان بوده ولی ازدواج حضرت علی با دختر ابوجهل هیچ نتیجه ای در بر نداشته است. ۵- پیامبر اکرم حضرت علی را از ازدواج با دختر ابوجهل منع نکردهاند.بلکه نظر شخصی خود را گفته و فرمودهاند.هر که فاطمه را آزار دهد مرا آزرده است ۶- قرینه آنکه: تا حضرت فاطمه زنده بودند حضرت علی ازدواج نکردند (بر خلاف رسم اکثر اعراب که در آن واحد چند زن داشتهاند) ولی پس از رحلت حضرت فاطمه با چندین زن ازدواج میکنند؟ [۲۱۹] به عنوان یک مثال خنده دار دیگر، که متوجه شوید با چه انسانهای احمقی طرف هستیم در کتاب یکی از اساتید دانشگاه درباره عمر و حضرت ابوبکر ب نوشته بود: عناصر نفوذی!!! ولی شما که این دو نفر را نادان و کم شعور نشان میدهید چطور اینقدر باهوش بودهاند.که در مکه فهمیدند میشود ۲۳ سال بعد در مدینه خلیفه شد!!! من از حماقت نویسندگان تعجب نمیکنم تعجب من از خریت خوانندگان این کتابهاست. [۲۲۰] دقت داشته باشید که زمان امام صادق از انجا که مصادف با سقوط بنی امیه و روی کار امدن بنی عباس بوده است فضای سیاسی نسبتاً بازی بوجود آمده که به همین دلیل امام صادق میتوانند اینهمه در نشر علم تلاش کرده و شاگردان فراوانی را به جهان اسلام معرفی کنند در کنار این باید دانست که بنی عباس از قبیله بنی هاشم بوده و با خاندان اهل بیت رابطه خویشاوندی نزدیکتری داشتهاند.تا با قبیلههای عمر و حضرت ابوبکر ب که امام بهجای بیان حقیقت تقیه کنند... [۲۲۱] در بخش سقیفه و غدیر به این شبهه پاسخ دادهایم. [۲۲۲] فریسیان، خوارج زمان حضرت عیسی، انسانهای نادان احمق سطحی نگر قشری متعصب، در زمان ما افراد گروههای کاوه و ابوذر و انصار به اصطلاح حزب الله. کسانی که از نزدیک افتخار آشنایی با این حضرات را دارند با تمام وجود میفهمند که من چه میگویم. (یا بهتر است بگویم چه میکشم!).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر