1- سفر
از انس روایت است: (کان رسول الله صل الله علیه و آله و سلم إذا ارتحل قبل أن تزیغ الشمس أخر الظهر إلی وقت العصر ثم نزل فجمع بینهما فإن زاغت الشمس قبل أن یرتحل صلی الظهر ثم رکب)[1] «پیامبر صل الله علیه و آله و سلم وقتی که قبل از زوال خورشید سفر میکرد، نماز ظهر را تا وقت عصر به تأخیر میانداخت؛ سپس توقف میکرد و آن دو (ظهر و عصر) را با هم میخواند؛ و اگر قبل از شروع سفر، خورشید زوال میکرد، نماز ظهر را میخواند و بعد از آن حرکت میکرد».
از معاذ روایت است: (أن النبی صل الله علیه و آله و سلم کان فی غزوة تبوک إذا ارتحل قبل أن تزیغ الشمس، أخر الظهر حتی یجمعها إلی العصر، یصلیهما جیمعا، و إذا ارتحل بعد زیغ الشمس، صلی الظهر و العصر جمیعا ثم سار، و کان إذا ارتحل قبل المغرب أخر المغرب حتی یصلیها مع العشاء و إذا ارتحل بعد المغرب عجل العشاء فصلاها مع المغرب)[2] «پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در غزوه تبوک وقتی که قبل از زوال خورشید حرکت میکرد، ظهر را به تأخیر میانداخت و به هنگام عصر، با نماز عصر جمع میکرد و هرگاه بعد از زوال خورشید حرکت میکرد، نماز ظهر و عصر را با هم میخواند و پس از آن حرکت میکرد و اگر قبل از مغرب سفر میکرد نماز مغرب را به تأخیر میانداخت تا آنرا با عشاء بخواند؛ ولی اگر بعد از غروب آفتاب حرکت میکرد، نماز عشا را جلو میانداخت و با مغرب میخواند».
و نیز از معاذ روایت است: (أنهم خرجوا مع رسول الله صل الله علیه و آله و سلم عام تبوک، فکان رسول الله صل الله علیه و آله و سلم یجمع بین الظهر و العصر و المغرب و العشاء قال: فأخر الصلاة یوما، ثم خرج فصلی الظهر و العصر جمیعا، ثم دخل، ثم خرج فصلی المغرب و العشاء جمیعا)[3] «آنها با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برای جنگ تبوک خارج شدند و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نماز ظهر را با عصر و نماز مغرب را با عشا با هم جمع میکرد، (معاذ) گوید: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم روزی نماز را به تأخیر انداخت و سپس خارج شد و نماز ظهر و عصر را با هم خواند، سپس داخل (خیمه) شد سپس خارج شد و نماز مغرب و عشا را با هم خواند».
2- باران
از نافع روایت است: (أن عبدالله بن عمر کان إذا جمع الأمراء بین المغرب و العشاء فی المطر جمع معهم) «زمانی که باران میبارید أمرا در بین مغرب و عشاء جمع میکردند، عبدالله بن عمر هم همراه آنان (دو نماز را) جمع میکرد».
از هشام بن عروه روایت است که: «پدرم عروه و سعید بن مسیب و ابوبکر بن عبدالرحمن بن حارث بن هشام بن مغیره مخزومی نماز مغرب و عشا را در شب بارانی هرگاه میخواستند جمع میکردند و کسی ایراد نمیگرفت».[4]
از موسی بن عقبه روایت است که: عمر بن عبدالعزیز هنگام باران، نماز مغرب و عشاء را با هم جمع میکرد و سعید بن مسیب و عروه بن زبیر و ابوبکر بن عبدالرحمن و بزرگان آن زمان با آنان نماز میخواندند و ایرادی بر این کار نمیگرفتند».[5]
از ابن عباس روایت است: (صلی رسول الله صل الله علیه و آله و سلم الظهر و العصر جمیعا، والمغرب و العشاء جمیعا فی غیر خوف و لاسفر)[6] «پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در غیر خوف و سفر، نماز ظهر را با عصر و مغرب را با عشا جمع کرد» و در حدیثی دیگر از او روایت است که: (جمع رسول الله صل الله علیه و آله و سلم بین الظهر و العصر، و المغرب و العشاء بالمدینة فی غیر خوف و لامطر)[7] «پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در غیر خوف و باران بین ظهر و عصر و مغرب و عشا در مدینه جمع کرد».(*)
این روایت ابن عباس بیانگر اینست که جمع نماز به خاطر باران در زمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم امر معروفی بوده است وگرنه در ذکر نفی باران به عنوان سبب توجیه کننده برای جواز جمع فایدهای نبود.[8]
3- هنگام ضرورت
از ابن عباس روایت است: (صلی رسول الله صل الله علیه و آله و سلم الظهر و العصر جمیعا بالمدینة فی غیر خوف ولاسفر) «پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در مدینه در غیر زمان خوف و سفر نماز ظهر و عصر را با هم جمع کرد» ابوزبیر گفت: از سعید پرسیدم چرا این کار را کرد؟ گفت: همانطور که تو از من سؤال کردی، از ابن عباس سؤال کردم گفت: (أراد أن لایحرج أحداً من أمته)[9] «خواست کسی از امتش را به سختی نیاندازد».
همچنین از او (ابن عباس) روایت است که: (جمع رسول الله صل الله علیه و آله و سلم بین الظهر و العصر و المغرب و العشاء بالمدینة فی غیر خوف و لامطر قیل لابن عباس، ما أراد إلی ذلک؟ قال: أراد أن لایحرج أمته)[10] «پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در مدینه در غیر ترس و باران نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را باهم جمع کرد. به ابن عباس گفته شد: چرا این کار را کرد؟ گفت: خواست امتش را سختی نیافتد».
امام نووی رحمه الله در شرح مسلم (219/5) گوید:
«جماعتی از علما بر این عقیده هستند که جمع در حضر هنگام ضرورت برای کسی که آنرا به عادت تبدیل نکند، جایز است. و این قول ابن سیرین و اشهب از اصحاب مالک است، همچنین این رأی را خطابی از قفال و شاشی کبیر از اصحاب شافعی از ابواسحاق مروزی از جماعتی از اصحاب حدیث نقل کردهاند و ابن منذر هم آنرا ترجیح داده است. ظاهر قول ابن عباس هم که گفته است: (أراد أن لایحرج أمته) و جواز آنرا به بیماری و غیره نسبت نداد، این نظریه را تأیید میکند. والله أعلم»
[1]) متفق علیه : خ (1112/583/2)، م (704/489/1)، د (1206/58/4)، نس (284/1).
[2]) صحیح : [ص. د 1067]، أ (1236/120/5)، د (1196/75/4)، ت (551/33/2).
[3]) صحیح : [ص. د 1065]ف د (1194/72/4)، نس (284/1)، مسلم و ابن ماجه تنها قسمت أول حدیث را روایت کردهاند : م (706/490/1)، جه (1070/340/1).
[4]) صحیح : [الإرواء 40/3]، ما (328/102).
[5]) صحیح : [الإرواء 40/3]، هق (168 و 169/3).
[6]) صحیح : [ص. ج 1068].
[7]) صحیح : [ص. ج 1070]، م (705/489/1)، نس (290/1)، د (1198/7/4)، ابوداود در آخر این حدیث چیزی را اضافه روایت کرده است.
*) و این جمع که ابن عباس ذکر کرده در حالت ضرورت بوده همانطور که در سبب سوم میآید «مترجم».
[8]) آلبانی این مطلب را در کتاب «الإرواء» (40/3) گفته است.
[9]) تخریج در ص (187).
[10]) تخریج در ص (187).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر