در این مبحث، ذکر چند نکته لازم مینماید:
1- واقعیت این است که موضعگیری اسلام دربارهی تندرستی، پیشگیری و سلامتی جسم، بینظیر است و هیچ یک از ادیان الهی به پای آن نمیرسد. نظافت در اسلام به عنوان عبادت و تقرب و حتی یکی از واجبات شریعت اسلام میباشد.
الف) کتابهای شریعت اسلام با عنوان «طهارت» یعنی نظافت، آغاز میشوند و مبحث طهارت، نخستین موضوعی است که زن و مرد مسلمان در یادگیری فقه اسلامی بدان میپردازند و این بدان معناست که همانطور که نماز کلید بهشت است، طهارت و پاکی هم کلید عبادت روزانه، یعنی نماز میباشد. بنابراین نماز هیچ مسلمانی صحیح نیست مگر اینکه خود را از حَدَث اصغر (وضو) و از حدث اکبر (غسل) پاک گرداند. وضو در روز چندین بار تکرار میگردد و اندامهایی که در معرض انواع آلودگیها، عرق و گرد و خاک قرار میگیرند، شسته خواهند شد.
از جمله شرایط دیگر نماز، نظافت لباس، بدن و جای نماز از آلودگیها است. علاوه بر این قرآن و سنت به نظافت و افراد اهل نظافت توجه خاصی دارد. خداوند متعال میفرماید:
﴿...إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِينَ وَيُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِينَ﴾ [البقرة: 222].
«...خداوند توبه کاران و پاکیزگان را دوست میدارد»
و ساکنین مسجد قبا را اینگونه میستاید:
﴿فِيهِ رِجَالٞ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُواْۚ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُطَّهِّرِينَ﴾ [التوبة: 108]
«... و در آن مردانیاند که دوست دارند خود را پاک سازند و خدا کسانی را که خواهان پاکیاند دوست میدارد».
پیامبر خدا ج میفرماید:
«اَلطُّهُورُ شَطْرُ الإِيْمانِ». «پاکیزگی نیمهی ایمان است».
این حدیث صحیح، و مسلم آن را روایت کرده است و از طبرانی هم روایت شده است که:
«اَلنَّظافَةُ تَدْعُو إِلَي الإِيمانِ والايمانُ مَعَ صاحِبِه في الجَنَّة». «پاکیزگی به ایمان رهنمون میشود و ایمان صاحبش را به بهشت خواهد برد».
از این جهت یک اندرز حکیمانه ای میان مسلمانان رایج گشته که زبانزد خاص و عام میباشد و چنین سخن حکیمانه ای در غیر اسلام شبیه ندارد و آن عبارت «اَلنَّظافَةُ مِنَ الْإِيمانِ»، تمیزی از ایمان است. میباشد.
در بعضی احادیث روایت شده که:
«تَنَظَّفُوا فَاِنَّ الإِسلامَ نَظيفٌ». «پاکیزه باشید که مبنای اسلام بر پاکیزگی است».
«تَنَظَّفُوا حتّي تَکُونُوا كَآلشّامَةِ بَينَ الأُمَمِ». «پاکیزه باشید تا در میان امتان دیگر چون ستاره بدرخشید».
پیامبر ج به تمیزی و نظافت انسان توجه خاصی دارد از جمله:
1- انجام غسل، به ویژه در ایام جمعه که امت را بدان دعوت میکند و میفرماید:
«غَسلُ الجُمُعَةِ واجِبٌ عَلي كلِّ مُحْتَلِمٍ»([1]). «غسل جمه، بر هر شخص بالغی واجب است».
«حَقٌ عَلي كلِّ مُسْلِمٍ في كُلِّ سَبعَةِ أَيامٍ يُومٌ يَغسِلُ فيه رأسَه وجَسَدَهُ»([2]).
«هر مسلمانی باید در فاصلهی هر هفت روز، روزی را برای شستن سر و اندامش اختصاص دهد».
2- توجه به تمیزی دهان و دندان: رسول گرامی ج مسلمان را به مسواک زدن، بسیار تأکید نموده و فرموده است.
«السِّواكُ مِطهَرَةٌ لِلفَمِ ومَرضاةٌ للَِربِ»([3]).
«مسواک کردن موجب پاکی دهان و رضایت پروردگار است.»
3- توجه به از بین بردن آنچه بر روی بدن زائد است مانند موهای زیربغل و زهار، ناخن و...
«مَن كانَ لَهُ شَعْرٌ فَليُكرِمْهُ»([4]).
«هر کس دارای موست باید به نظافت و مراعات آن بپردازد.»
4- توجه به نظافت منزل و حیات و جلو خانه. پیامبر ج میفرماید:
«اِنَّ اللهَ جَميلٌ يُحِبُّ الجَمالَ، طيِّبٌ يُحِبُّ الطَّيِّبَ، نظيفٌ يُحِبُّ النَّظافَةَ، فَنَظِّفُوا أَفِنَيَتكُم ولا تَشبَّهوا بِاليَهُودِ»([5]).
«خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد، خوشبو است و بوی خوش را دوست دارد، پاکیزه است و پاکیزگی را دوست دارد، پس جلو خانههای خویش را پاکیزه دارید و مانند یهودان نباشید».
5- توجه به نظافت و تمیزی راه: شریعت اسلام، هر کسی راه و معبر مسلمانان را آلوده به کثافات کند و مردم را از آن متنفر و رویگردان گرداند، مورد تهدید قرار داده است.
ب) شریعت اسلام، مسلمانان را از بعضی اعمال و رفتاری که بعضی از افراد نادان بدون توجه به نتایج آن انجام میدهند به شدت برحذر میدارد و آن رفتارها علاوه بر آنکه مورد تنفر ذوق سلیم و به دور از ویژگیهای یک انسان متمدن و آراسته میباشند، به عنوان منبع سرایت خطرها و زشتیها در جامعه تلقی میگردد. از جملهی این اعمال، ادرار در آب و بویژه آب راکد است،... ادرار در حمام... قضای حاجت در سایه، یا در مسیر عبور و یا در سرچشمه های آب میباشد. پیامبر ج نیز این سه مورد را به عنوان «المَلاعِنُ الثَلاث» نام برده است؛ زیرا چنین اعمالی از هر کسیکه سر زند، مورد نفرین خدا، ملائکه و افراد صالح قرار میگیرد.
ج) شریعت اسلام، مسلمانان را به کار، فعالیت، تحرک و کوشش ترغیب میکند و آنان را از سستی، تنبلی و سکون برحذر، میدارد. همچنین امت اسلامی را به ورزش و پرورش اندام به وسیلهی شنا، تیراندازی، اسب سواری و سایر ورزشهای دیگر، دعوت میکند و حتی از جمله حقوق فرزندان بر والدین این است که والدین باید اینگونه ورزشها را به آنها یاد بدهند. علاوه بر این اسلام به خاطر ترغیب و تشویق مسلمانان در مورد ورزش، مسابقه و تیراندازی را تشریع نموده است، جایی که شخص پیامبر در مسابقهی اسب سواری شرکت نمود و به برنده، جایزه عطا فرمود. همچنین آن حضرت مسابقه دو میدانی و امثال آن را تشریع و برای آن قانون وضع نموده است.
د) علاوه بر این، اسلام به مسألهی تندرستی و صحت بدن توجه خاصی دارد و در همین راستا مُسکرات و مواد مخدّر را تحت هر نام و عنوانی که باشد، حرام نموده و به شدت مانع استعمال آنها میباشد و برای استعمال کنندهی آن، مجازات و کیفری قرار داده است تا جایی که هر کسی تحت هر عنوانی در آن شرکت داشته باشد، مستوجب جرم و گناه خواهد بود به طوری که در رابطه با شراب، 10 نفر و یا 10 صنف مورد لعن و نفرین قرار گرفته اند.
ه) از جمله موارد توجه اسلام به صحت بدن این است که نسبت به کسانی که به دلیل تدین و یا خسّت، حلال خدا را بر خود حرام میگردانند به شدت مخالفت نموده و فرموده است:
﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِينَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِيٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ وَٱلطَّيِّبَٰتِ مِنَ ٱلرِّزۡقِ...﴾ [الأعراف: 32].
«بگو ای پیامبر! زیورهایی را که خداوند برای بندگانش پدید آورده و نیز روزیهای پاکیزه را چه کسی حرام گردانیده است...»؟
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَيِّبَٰتِ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْ﴾ [المائدة: 87].
«ای کسانی که ایمان آورده اید! چیزهای پاکیزه ای را که خدا برای استفادهی شما حلال کرده، حرام مشمارید و از حد مگذرید...»
و در مقابل آن، شارع مقدس، اسراف در طعام و شراب را به خاطر خوف در زیان جسمانی نهی نموده و فرموده است:
﴿...وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ وَلَا تُسۡرِفُوٓاْۚ إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُسۡرِفِينَ﴾ [الأعراف: 31].
«... و بخورید و بیاشامید ولی زیاده روی نکنید که او (خداوند) اسرافکاران را دوست نمیدارد».
و البته که در همه چیز، دین اعتدال و میانه روی است.
و) از سوی دیگر شریعت اسلام، ستم بر بدن و وارد آوردن تکلیف بیش از حد بر آن، از طریق کار و بیداری زیاد و گرسنگی اگر چه به منظور عبادت خداوند متعال هم باشد را حرام گردانیده است تا جایی که پیامبرگرامی هنگامی که شنید یکی از یاران او خواست همیشه شب زنده داری کند و دیگری خواست که تمام عمرش روزه دار باشد و هیچ روزی را افطار ننماید و سومی خواست از زنان دوری گزیند و تن به ازدواج ندهد پیامبر ج به آنان اعتراض نمود و خطاب به آنان فرمود:
«أنَا اَعْلمكُم بِاللهِ وأَخشاكُم لَهُ وَلكِنّي اَقُومُ وأَنامُ وأَصُومُ وأُفطِرُ وأَتَزَوَّجُ النِّساءَ فَمَنْ رَغِبَ عَن سُنَّتي فَلَيْسَ مِنّي».
«من از شما نسبت به خداوند داناتر و ترسناک ترم و من گاهی شب را به قیام و شب زنده داری به سر میبرم و گاه میخوابم و بعضی روزها روزه میگیرم و بعضی را افطار مینمایم و با زنان ازدواج میکنم وهر کسی از سنت و شیوهی رفتار من روگردان شود، جزو امت من نیست».
همانگونه که پیامبر ج بر عثمان بن مظعون و عبدالله بن عمرو دیگران به خاطر اِفراط و غلوّ آنان در تعبّد، اعتراض نمود و به آنان یادآوری نمود که بدن، خانواده و جامعه بر آنان حق و وظیفه ای دارد.
ز) از جمله توجهات اسلام، در رابطه با حقوق جسم و بدن این است که هرگاه در ادای واجبات و عمل به عزیمتها موجب اذیت و آزار جسم گردد، مانند اینکه سبب بیماری شخص گردد، یا بیماری او را طولانی کند. یا شفای بیماریش را به تأخیر اندازد و یا منجر به نوعی مشقت و سختی بیش از حد گردد، در این هنگام شارع مقدس «رخصت» را تشریع فرمودهاند و در این صورت (مثلاً) وضو را ترک و به تیمم روی میآوریم. و اقامهی نماز را به جای حالت ایستاده با حالت نشسته و یا پهلو انجام میدهیم و از حق افطار (روزه نگرفتن) در رمضان برخوردار میشویم و سایر تخفیفهای دیگری بعضی با بدل و بعضی بدون بدل انجام میگیرد تا آنجا که در نظر عموم مسلمانان مقرر گردیده که: صحت اَبدان بر صحت اَدیان مقدم میباشد.
ح) اسلام همانگونه که به صحت و تندرستی توجه دارد، به مسائل پزشکی اعم از بهداشتی و درمانی نیز توجه دارد اگر چه اهتمام اسلام به مسائل پیشگیری (بهداشتی) بیشتر از درمان میباشد و برای ما کاملاً روشن است که یک درهم پیشگیری از یک خروار دارو بهتر است؛ احادیثی از پیامبر خدا ج روایت شده که بعضی داروها را برای بعضی بیماریها توصیف مینمایند و بعضی از عالمان اسلامی به گمان این که تمام آنها جزئی از دین و وحی پروردگار میباشد توجه خاصی بدانها مبذول داشته اند، ولی حقیقت این است که بعضی از آنها از دستاوردهای تجربیات محیط و ثمرات آن میباشند و متناسب با زمان و مکان بودهاند و بعضی از آن داروها متناسب با محیط معینی، از جمله گرمسیری با آب و هوا و شرایط خاص خود مانند محیط بیابانی اعراب میباشد و نمیتوان آن داروها را برای همهی مردم در هر محیطی که باشند تجویز کرد. همانگونه که پژوهشگر اسلام ابن قیم / بدان اشاره مینماید.
به علاوه قسمت مهمی از پزشکی در اسلام از نظر بسیاری از مردم حتی از نظر کسانی که به طب نبوی و یا طب اسلامی توجه دارند، به فراموشی سپرده شده است و آن جنبه ارشادات و توجیهاتی است که مربوط به وظیفهی دینی و وظیفهی پیامبر ج است. ادیان وَ ثَنی و تحریف شده، عقاید فاسد و خرافات باطلی را در روان و اندیشه مردم رواج دادند که مانع رشد طب صحیح و واقعی شدند و مردم را از دستیابی به معالجهی صحیح بازداشتند. هنگامی که پیامبر اسلام مبعوث گردید، این گونه اوهام و خرافات را طرد و رد نمود و به تصحیح اغلاط و اشتباهات پرداخت و اصول و قواعد جاویدانی را وضع نمود که در حقیقت به عنوان زیربنای طبابت علمی سالم، برای بشریت به شمار میآید، که از جمله اصول و قواعد طب محمدی، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1- اعتراف به ارزش جسم و حق آن بر صاحبش؛ به طوری که مردم نخستین بار در فضای دینی شنیدند که:
«اِنَّ لِبَدَنِكَ عَلَيكَ حَقّاً». «بدنت بر تو حقی دارد».
از جملهی حقوق بدن بر صاحبش این است که هرگاه بدن گرسنه شود صاحبش باید به آن غذا بدهد و هرگاه خسته شود، به آن آرامش دهد و هرگاه آلوده به کثافات گردد، آن را پاک و تمیز گرداند و هرگاه بیمار گردد، آن را مداوا نماید. ادای چنین حقی واجب میباشد و از نظر اسلام جایز نیست که به باد فراموشی سپرده شود و به حساب حقوق دیگری، اگر چه حقوق خداوند هم باشد، در آن اِهمال و کم کاری یا سستی و بیتوجهی بشود.
2- حل مسأله ی ایمان به قَدَر؛ که بعضی افراد متدین آن را مخالف مداوا و معالجه میپندارند و معتقدند در برابر بلاها باید صبر کرد و تن به قضا داد.
امام احمد، ابن ماجه و ترمذی از ابن خزامه روایت میکنند که:
«قُلْتُ يا رَسُولَ اللهِ أرأَيْتَ رُقيً نَسْتَرْقِيها ودَواءً نَتَداوي بِها وتُقاةً نَتَّقِيْها فَهَلْ تَرُدُّ مِنْ قَدَرِ اللهِ شَيْئاً؟ قال هِيَ مِنْ قَدَرِ اللهِ»؛
«گفتم: ای پیامبر خدا! آیا دعاهایی که ما برای طلب شفا به کار میبریم (رقیه) و دارویی که خود را بدان معالجه میکنیم و سپر و وقایه ای که خود را از دشمن محفوظ میداریم، چیزی از قدر خداوند متعال را رد میکنند؟ پیامبر ج فرمود: آنها هم قدر خدا هستند یعنی خداوند متعال اسباب و مسبّبات را تقدیر نموده و مسببات را به اسباب خود ربط داده است».
همچنین در مسند وارد شده که دسته ای از عربهای بادیه نشین نزد پیامبر خدا آمدند و گفتند: ای رسول خدا! آیا میتوانیم خود را با دارو مداوا کنیم؟ پیامبر ج فرمود: بلی، زیرا خداوند متعال هیچ دردی را قرار نداده مگر اینکه برای آن شفایی (دارویی) وضع نموده است؛ و این یک جواب قاطع میباشد که همان طور که بیان شد خود خداوند متعال اسباب و مسببات را تقدیر نموده است و دفع قدر با قدر از جمله سنتهای الهی در میان مخلوقات است که قدر گرسنگی را با قدر غذا، و قدر تشنگی را با قدر نوشیدن آب، و قدر درد را با قدر دارو، دفع میکنیم و همهی اینها قدر خداوند متعال میباشند، زیرا حضرت ج شخصاً به مداوای خود میپرداخت و به هر کدام از اهل بیت و یا اصحابش که به درد و یا بیماریی مبتلا میشدند، دستور معالجه و مداوا میداد. در صحیح از حدیث جابر روایت شده که پیامبر ج پزشکی را نزد ابی بن کعب فرستاد تا او را مداوا نماید.
هنگامی که عمر بن خطاب قصد کرد که به شام برود. قبل از ورود به آنجا اطلاع حاصل کرد که در آنجا بیماری طاعون شایع شده است. راجع به بازگشت با یارانش به مشورت نشست. نظر کلی به برگشتن استقرار یافت تا خود و همسفرانش را از مظانّ خطر دور دارد. ابوعبیده گفت: امیرالمؤمنین! ما از قدر خدا فرار میکنیم؟ عمر گفت: اباعبیده دوست داشتم، غیر تو این را میگفت، بلی «نَفِرُّ مِنْ قَدَرِ اللهِ الي قَدَرِ اللهِ» «ما از قدر خدا به سوی قدر خدا فرار میکنیم»؛ آیا اگر دو وادی باشند یکی سبز و خرّم و دیگری خشک و بیگیاه، اگر ما حیوان خود را در وادی سرسبز و خرّم بچرانیم، آیا قدر خدا را انجام ندادهایم؟
3- پیامبر خدا ج به مسلمانان دستور داده که خود را از بیماریهای واگیر دور دارند و از خود در برابر بیماریهای فراگیری نظیر طاعون و امثال آن پیشگیری نمایند تا جایی که حتی حضرت ج چنان در این مورد، دایرهی پیشگیری را وسعت داده که چهارپایان را هم در بر میگیرد. به طوری که میفرماید:
«لايُورِدَنَّ مُمَرِّضٌ علي مُصِحٍّ»([6]). «هنگام آب دادن، شتر بیمار و گَر با شتر سالم مخلوط نگردد».
در صحیح مسلم روایت شده که در وفد ثقیف (که برای بیعت خدمت پیامبر خدا ج آمدند) یک مرد جذامی بود پیامبر ج کسی را به سوی او فرستاد که به او بگوید: ما با او بیعت کردیم و برگردد. همچنین از ابن ماجه روایت شده که پیامبر ج میفرماید:
«لاتُديمُوا النَّظَرَ الي المَجذُومِين». «به اشخاص جذامی زیاد نگاه نکنید»
همچنین از پیامبر ج روایت شده است که:
«كَلِّمَ المَجْذُومَ وبَيْنَكَ وبَينَهُ قَدَرُ رِمْحٍ اَورِمَحَيْنِ». «هنگام سخن گفتن با مجذوم فاصلهی میان شما و ایشان به اندازهی یک نیزه و یا دو نیزه باشد».
پیامبر ج دربارهی طاعون (که یکی از بیماری عمومی است) میفرماید:
«إِذا سَمِعْتُمْ به بِاَرضٍ فَلاتَدْخُلوا عَلَيه واذا وَقَعَ بِارضٍ وأَنْتُمْ بِها فَلا تُخرِجُوا مِنْها فِراراً مِنه». «هرگاه شنیدید که بیماری طاعون در سرزمینی شیوع پیدا کرده است، وارد آن سرزمین نشوید و اگر در سرزمینی بودید که طاعون آنجا را گرفت به خاطر فرار از آن سرزمین خارج نشوید».
این حدیث بر مسأله ی طاعون تمرکز دارد، ولی حدیث «لاعَدْوی» واگیری در اسلام نیست، صحیح است و بخاری آن را روایت کرده است، ولی معنی آن چنین است: بیماریها در ذات و طبیعت خود مُسرِی و واگیر نیستند همانگونه که جاهلیت بدان معتقد بود، بلکه واگیر بودن و سرایت کردن آن برحسب تقدیر خداوند متعال و برمبنای سُنَن هستی میباشد.
4- روان پزشکی را ارج بنهید و به طبابتی که بر مبنای مشاهده، تجربه، آزمایش و اسباب و مسببات است گرامی دارید ولی آنچه از جانب بت پرستان و اَعراب جاهلی و دیگران حتی اهل کتاب شایع و رایج گشته که به علل و اسباب ظاهری و به سنن موجود در هستی توجهی نمیکنند و اسباب خفی و نیروهای مجهول و نامرئی از قبیل افسونها و دعاهای مکتوب غیرمفهوم و شعوذههایی را که ساحران و دجّالان آن را تبلیغ و ترویج نمودهاند باطل و خرافی پندارید.
امام احمد از زینب زن (عبدالله بن مسعود) روایت میکند که میگفت: هرگاه عبدالله از بیرون به منزل میآمد و به در منزل میرسید، سرفه ای میزد مبادا ناگهانی بر ما وارد شود و به چیز ناخوشایندی برخورد کند. همچنین میگوید: روزی عبدالله آمد و سرفه ای زد. در آن موقع پیرزنی نزد من بود که برایم افسون انجام میداد، ایشان را زیر تخت مخفی نمودم و عبدالله وارد شد و کنار من نشست؛ رشته ای در گردن من دید. گفت: این رشته چیست؟ گفتم افسونی است که برایم انجام شده است. فوراً آن را کشید و پاره کرد و گفت: خانوادهی عبدالله نیازی ندارد که برای خدا شریکی قرار دهند. از پیامبر خدا شنیده ام که میفرمود:
«اِنَّ الرُّقي والتَّمائِمَ والتَولَةَ شِركٌ»([7]). «تعویذ بستن، افسون و طلسم کردن شرک است».
زن عبدالله میگوید: گفتم: چرا اینگونه میگویی؛ من هر وقت چشمهایم در اثر چشم بد، مرا ناراحت میکرد نزد فلان یهودی میرفتم و برایم افسون «رقیه» انجام میداد و خوب میشدم. ابن مسعود به زنش گفت: این کار شیطان است که هرگاه از او پیروی میکردی و به افسون میپرداختی شما را ترک میکرد و اگر با آن مخالفت میکردی انگشتش را به چشمانت فرو میکرده تا به درد آید. اگر به جای این افسون، کاری میکردی که رسول خدا میکرد برای شما کافی و خیلی بهتر میبود؛ آن وقت این دعا را میخواندی
«أَذهِبِ الَبأسَ رَبَّ الناسِ إِشفِ اَنتَ الشّافِي لا شِفاءَ اِلّا شِفاءُكَ شفاءً لايُغادِرُ سُقْماً»[8]. «ای پروردگار انسانها! ناراحتی را از بین ببر و شفا ده که شفا دهنده تنها تویی؛ هیچ شفایی جز شفای تو نیست شفایی ده که هیچ ناراحتی بعد از آن باقی نماند».
همچنین از عیسی بن حمزه روایت شده که میگوید: نزد عبدالله بن حکیم به خاطر بیماریی که داشت رفتم. یکی از حاضرین به او گفت: چرا چیزی به خودت نمیبندی (طلسمی یا خرمهره ای و یا...) عبدالله گفت: چیزی را به خود ببندم؛ در حالی که پیامبر خدا ج میفرماید:
«مَن عَلَّقَ شَيْئاً وُكِّلَ إِلَيْهِ»([9]). «کسی که برای دفع بلا چیزی به خود بندد خداوند او را به حال خود رها میکند».
از عقبة بن عامر روایت شده که پیامبر ج میفرماید:
«مَن عَلَّقَ تميمةً فَقَد أََشَرَك»([10]). «کسی که طلسم ببندد برای خدا شریک قائل شده است».
در روایت دیگری اینگونه بیان شده است که:
«مَنْ عَلَّقَ تَميمَةً فَلا أَئَمَّ اللهُ لَهُ ومَن عَلَّقَ ودَعَةً فَلا وَدَّعَ اللهُ لَهُ»([11]).
«کسیکه خرمهره ای به خود بندد تا از چشم بد محفوظ بماند، خدا محفوظش ندارد و کسیکه طلسمی به خود بندد خدا کارش را آسان نکند». (ودَّعَ، گوش ماهی یا نوعی از صدف است که برای محافظت به گردن میآویزند).
پیامبر ج یک اصل و قاعدهی کلی را به عنوان قانون و تشریع وضع نموده تا راه را بر مدعیان طبابت که در واقع طبیب نیستند، ببندد. آنجا که میفرماید:
«مَن تَطَبَّبَ ولَم يُعرَفْ مِنْهُ طِبٌّ فَهُوَ ضامِنٌ»([12]). «هر کسی بدون علم و آگاهی به طبابت کسی بپردازد، ضامن است».
در مورد مسألهی رقیه (دعا، تعویذ و آنچه که برای حصول امری یا به جهت حفظ و نگهداری خود به کار برند) نیز باید گفت که این امر دعا و زاری به سوی خداوند است و دارو نیست. پیامبر ج داروها را بر حسب زمان و مکان خود به سه مورد منحصر کرده است و میفرماید:
«الشَّفاءُ في ثَلاثٍ شَرَبةُ عَسَلٍ وشَرَطةُ مُحْجَمٍ وكَيَّةٌ بِنارٍ»([13]). «شفای دردها در یکی از این سه مورد است: 1- خوردن عسل 2- نشتر زدن و حجامت انجام دادن 3- داغ کردن و سوزاندن محل درد.»
دیده میشود که پیامبر ج رقیه و تعویذ و امثال آن را به عنوان شفا و یا دارو به شمار نیاورده است.
5- فتح باب امید، هم برای پزشکان و هم برای بیماران نسبت به شفا و معالجهی هرگونه بیماری؛ اعم از اینکه آن بیماری طولانی، پیوسته و یأس قطعی بر آن حکمفرما باشد که امروزه بدان بیماری علاج ناپذیر میگویند، یا خیر. بخاری از ابوهریره روایت میکند که پیامبر خدا ج میفرماید:
«ما أَنزَلَ اللهُ داءً اِلّا أَنزَلَ لَهُ شِفاءً». «خداوند هیچ دردی را نازل نکرده مگر اینکه داروی آن را هم نازل فرموده است».
مسلم و احمد از جابر روایت میکنند که پیامبر ج میفرماید:
«لِكُلِّ داءٍ دَوَاءٌ اذا أَصابَ الدَواءُ بَرِيءَ بِإذنِ اللهِ تعالي». «هر دردی را دارویی است هرگاه دارو به درد اصابت نماید آن درد به اذن خدا شفا مییابد».
احمد روایت میکند که پیامبر ج میفرماید:
«اِنَّ اللهَ لَم يَنزِل داءً اِلّا أَنْزَلَ لَهُ شفاءً عَلِمَهُ مِن عَلِمَهُ وجَهِلَهُ مِن جَهِلَه». «خداوند دردی را پدید نیاورده جز این که داروئی برای آن فرستاده هر که آن را بداند بداند و هر که آن را نداند، نداند».
شوکانی میگوید: اینگونه روایات دال بر این است که مداوا و معالجه برای بیمار هیچ گونه اشکالی ندارد؛ اگر چه پزشکان آن درد را لاعلاج بدانند و در مقابل آن عاجز و ناتوان باشند.
ابن قیم در زادالمعاد میگوید: فرمودهی رسول خدا که میفرماید:
«لِكُلَّ داءٍ دواءٌ». «هر دردی دارویی دارد».
خود تقویت و نیرویی است هم برای بیمار و هم برای پزشک که آنان را تشویق مینماید به اینکه به دنبال داروی آن درد و کشف آن باشند؛ چرا که هرگاه بیمار احساس کند که درد او دارویی دارد، قلب او امیدوار میشود، حرارت ناامیدی بر او سرد خواهد شد و باب امیدواری را بر وی میگشاید و در تقویت نفس، حرارت غریزه برانگیخته میشود و آن سبب نیروی ارواح جوهری، روانی و طبیعی موجودات میگردد. لذا وقتی که این روحها تقویت یابند، نیرویی که حامل آنهاست قوی میگردد و در نتیجه آن نیروی روحی بر بیماری غالب و آن را از بین خواهد برد، به همین ترتیب اگر پزشک نیز بداند که این بیماری دارویی دارد، طلب و کشف آن دارو بر او هموار خواهد بود. بیماریهای جسمانی همانند بیماریهای دلهاست و خداوند هیچ بیماری را برای قلب قرار نداده جز اینکه ضد آن را به عنوان شفا و دارو برای آن قرار داده است. اگر بیمار به آن نسخهی شفا، آگاه شد و آن را به کار بست و با درد قلبش مصادف گردید به اذن خداوند متعال بهبود خواهد گردید([14]).
6- توجه خاص اسلام به صحت و تندرستی روانی؛ تا جایی که میفرماید:
«فَأَنْتَ بِالنَّفسِ لابَالْـجِسْمِ اِنسانٌ». «انسان بودن تو با روان است نه با جسم».
و شکی نیست که دو جنبهی روانی و جسمانی تأثیر متقابل با هم دارند و قوت و ضعف، صحت و سقم و اعتدال و انحراف هر کدام بر دیگری تأثیر میگذارد و متخصصان روانی و پزشکان جسمانی این امر را به اثبات رسانده اند([15]). گذشتگان گفته اند: عقل سالم در بدن سالم است و «برنارد شو» پا را فراتر گذاشته و میگوید: بلکه جسم سالم در عقل سالم است.
پیامبر خدا ج به نیروی روحی و روانی بدن، اشاره مینمایند مثلاً وقتی که مشغول ساختن مسجد میبودند و هر کدام از اصحاب یکی یکی سنگ را به دوش میگرفتند و میآوردند، ولی عمار دو تا دو تا سنگ میآوردند در این هنگام پیامبر ج فرمود:
«أِنَّ عَماراً مُلِيءَ ايماناً مِن قَرْنِهِ الي قَدَمِهِ». «ایمان سراپای عمار را فراگرفته است».
بار دیگر باز حضرت ج به این مضمون اشاره مینمایند. آنجا که اصحاب را از روزه گرفتن متوالی منع مینمود و آنان میگفتند: ما را از روزه گرفتن متوالی منع مینمایی و خود آن را انجام میدهی؟ حضرت ج فرمود:
«و أيُّكُمْ مِثْلي اِنّي أَبِيتُ يُطْعِمُني رَبِّي ويُسْقِيني»([16]). «کدام یک از شما مانند من است، پروردگارم به من آب و غذا میدهد». (منظور نیروی معنوی ایمان است) چه کسی در نیروی معنوی همچون پیامبر است تا آنچه را ایشان تحمل دارند آنان هم تحمل نمایند؟
انسان مؤمن از لحاظ روحی و روانی از قویترین انسانهاست که ایمان، قلب او را پر از آرامش، اطمینان، رضا، امید و محبت میکند و روان او را از آلودگیهای حقد، حسد، بغض، کینه و بیماری کشندهی قلبی پاک میگرداند. اگر گفته شده «حسد نیکیها را میخورد همانگونه که آتش هیزم را میخورد»، در واقع حسد بیشتر از آن را میخورد یعنی صحت و اعصاب انسان را میخورد. چه نیکو گفته اند:
«لِلِّهِ دَرُّ الحَسَدِ ما أَعدَ لَهُ بَدَأَ بِصاحِبِه فَقَتَلَه». «عدالت حسد چه نیکوست از صاحبش شروع میکند و او رامی کشد»
و باز گفته اند:
«اِصبِر عَلي كَيدِ الحَسُودِ فَاِنَّ صَبرَكَ قاتِلُه النّارُ تَأكُلُ نَفسَها اِنْ لَم تَجِد ما تَأكُلُهُ». «بر کید حسود صبر داشته باش که صبر تو او را میکشد، آتش اگر چیزی را نیابد که آن را بسوزاند، خودش را آتش میزند».
در حدیث هم روایت شده است که:
«دَبَّ اِلَيْكُمْ داءُ الأُمَمِ مِنْ قَبْلِكُمْ: الحَسَدُ والبَغْضاءُ، والبَغْضاءُ هِيَ الْحالِقَةُ». «بیماری امتهای قبل در شما نفوذ کرده است و آن حسد و دشمنی است، زیرا دشمنی و بغض، درد کشنده ای است».
بدون شک حسد یک درد اجتماعی و روانی است علاوه بر آن یک درد جسمانی هم به شمار میآید.
اینها اصول و قواعد جاویدانی است که بر مبنای آنها اسلام پی ریزی شده است و پپامبر خدا ج به تحکیم و تثبیت آنها اهتمام میورزید و اگر آن قواعد و اصول مراعات شود و در زندگی به اجرا دربیایند، نسلهایی از نیرومندان و تندرست پرورش مییابند که دین و دنیای امت بدانها پیروز میگردد.
2- هرکس سنّت پاک نبوی را مورد تحقیق و بررسی و کشف و مورد موشکافی قرار دهد، شمار زیادی از احادیث صحیح و حسن را مییابد که در هر مورد و در هر سطحی، مردمان را به رعایت نظافت و بهداشت و سلامتی و تندرستی، تشویق و ترغیب مینماید، خواه در ارتباط با نظافت خود انسان باشد یا نظافت منزل، و یا نظافت راه و معابر.
در رابطه با نظافت انسان، حدیث نبوی به غسل روز جمعه دستور داده است تا جایی که در بعضی احادیث (همچون حدیث ابوسعید خدری س) با لفظ واجب تعبیر شده است.
در حقیقت، اسلام برای زیبایی و آرایش اهمیت خاصی قائل است و آن را یک صفت و منش خدایی میداند. انسان بر حسب فطرت، به جانب زیبایی تمایل دارد و روانشناسان حب زیبایی را، از امیال عالیهی بشر شمردهاند.
اسلام نیز به دلیل اینکه یک مکتب فکری است، به زیبایی و آرامش ارج نهاده است و بسی جای تأسف و شگفتی است با اینکه اسلام نسبت به زیبا سازی، تمیزی، نظافت، خوشبویی و بهداشت تأکید فراوان دارد اما جوامع اسلامی کمال بیفرهنگی را از خود نشان میدهند.
سیمای یک جامعهی متمدن اسلامی، هنگامی ترسیم میشود که امت اسلامی اوامر و فرامین تابناک الهی، تعالیم و آموزههای دقیق و ژرف نبوی، احکام و دستورات تعالیبخش و سعادتآفرین شرعی، و حقایق و مفاهیم والای قرآنی را در تمام ابعاد و زوایای مختلف زندگی، نصبالعین و آویزهی گوش خویش قرار دهند و تأکید خدا و رسول ج را بر حفظ زیبایی، تمیزی، طهارت و پاکی، و رعایت بهداشت و نظافت به کار بندند.
اسلام در حالی که برای اعیاد مختلف از قبیل: عید قربان و عید فطر و روزهای مختلف مانند: روز قربان، روز ترویه و روز عرفه و برای ورود به مکانهای مختلف از قبیل: مسجدالحرام، روضهی مطهر پیامبراکرم ج و... غسل را مستحب کرد و برای حالاتی از قبیل: جنابت، حیض و نفاس، غسل را واجب نموده است و در عین حال در طول هفته یک روز را برای استحمام و آرایش به نام جمعه قرار داده است تا مؤمنان در آن روز با نظافت و زیبایی، در اجتماع سیاسی ـ عبادی جمعه حاضر شوند و در روز جمعه خود را بیارایند، غسل نمایند، خود را عطرآگین کنند، موی را شانه زنند، و تمیزترین لباسهای خود را بپوشند و خود را برای نماز جمعه آماده کنند. و در این روز، باوقار و سنگینی گام بردارند و به خطبهی امام جمعه گوش فرا دهند و دستهجمعی به نیایش خداوندپاک، قیام کنند و پروردگار را به خوبی عبادت و پرستش نمایند.
براستی که فرهنگ غنی و پربار اسلام، بسیار مترقی و پیشرفته است و اگر این آداب و سنتها مورد عمل قرار میگرفت، جامعهی اسلامی میتوانست دلپذیرترین جوامع باشد، و اگر مسلمانان، پیامبراکرم ج را به عنوان الگوی رفتاری خود انتخاب میکردند، جوامع اسلامی چقدر میتوانست دلانگیز و جذاب و مترقی و پیشرفته باشد.
جالب اینکه پیامبراکرم ج این سنتها وآداب را برای مردم فقیر و تهیدست و مفلس و درماندهای مثل مهاجرین، و اصحابی مستمند چون بلال، صهیب و...> تشریع کردهاند که مشخص میکند که فقر و تهیدستی نباید مانع از رعایت بهداشت و آرایش و استفاده از عطر و غیره باشد.
خود پیامبر ج که در فقر میزیست، خرید عطر و نان را در یک ردیف قرار میداد، بنابراین فقر را نباید بهانهی بیاعتنایی به فرهنگ مترقیانهی اسلام نمائیم.
بسی جای تأسف است که بیگانگان در عمل به فرهنگ اسلامی از ما پیشی گرفتهاند و تا جایی پیش رفتهاند که عطر زن و مرد را جدا کرده و برای هر کدام از زنان و مردان عطر مخصوصی ساختهاند و امت اسلامی که خود بانیان این فرهنگ مترقی بودهاند آنان را برای این تمدن تحسین میکنند.
جالب است بدانیم که پیامبراکرم ج اولین کسی است که عطر را به زنانه و مردانه تقسیم کرده است، اما این امت اسلامی است که در اینجا (همانند بسیاری از موارد دیگر) چشم به دیار فرنگ دوخته است.
پروردگارا! تو را سپاس و آفرین میگوئیم که بهترین آداب و روشهای زندگی را به وسیلهی پیامبر ج و صحابه> به ما آموختی. ما را قدردان آنان گردان و زندگیمان را به روش و منش آنان آرایش ده، و فکرمان را به علوم آنان، آرامش و کاممان را به آب حیاتشان سیراب و شرارهی محبتشان را به جانمان بیفکن، تا تلاش حضرت محمد ج پیامبر خاتم را سپاس داریم.
3- در مورد استفاده از انواع زینتها، اسلام مانند تمام موارد، حد اعتدال را انتخاب کرده است؛ نه مانند بعضی که میپندارند استفاده از زینتها و تجمّلات - هر چند به صورت معتدل بوده باشد - مخالف زهد و پارسایی است و نه مانند تجمل پرستانی که غرق در زینت و تجمل میشوند و تن به هر گونه عمل نادرستی برای رسیدن به این هدف نامقدس میدهند.
اگر ساختمان روح و جسم انسان را در نظر بگیریم، میبینیم که تعلیمات و آموزههای اسلام در این زمینه، درست هماهنگ با ویژگیهای روح انسان و ساختمان جسم اوست.
توضیح این که: به گواهی روان شناسان، حسّ زیبایی، یکی از چهار بعد روح انسانی است که به ضمیمهی حسّ نیکی و حسّ دانایی و حسّ مذهبی، ابعاد اصلی روان آدمی را تشکیل میدهند و معتقدند که تمام زیباییهای ادبی، شعری، صنایع ظریف و دقیق و هنر به معنای واقعی، همه مولود این حس است؛ با وجود این، چگونه ممکن است، یک قانون صحیح، این حسّ اصیل را در روح انسان خفه کند و عواقب سوء عدم اشباع صحیح آن را نادیده بگیرد.
از این رو در اسلام، استفاده کردن از زیباییهای طبیعت، لباسهای زیبا و متناسب و به کار بردن انواع عطرها و امثال آن، نه تنها مجاز شمرده شده است بلکه به آن توصیه و سفارش نیز شده است و روایات زیادی در این زمینه از پیامبر اکرم ج در کتب معتبر نقل شده است.
به عنوان نمونه، در تاریخ زندگی بزرگان میخوانیم: هنگامی که به نماز برمیخاستند، بهترین لباسهای خویش را میپوشیدند و زمانی که از آنها میپرسیدند: چرا بهترین لباس خود را میپوشید؟ در پاسخ میگفتند: «انّ الله جميل يحبّ الجمال؛ فنتجمّل لربنا وهو يقول: خذوا زينتکم عند کل مسجد»؛ «خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد و به همین جهت، ما لباس زیبا برای راز و نیاز با پروردگارمان میپوشیم و هم او دستور داده است که زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد برگیرید».
در روایتی دیگر، وارد شده است که یکی از زاهدان و پارسایان ریایی، با امام مالک / روبهرو شد در حالی که امام مالک، لباس نسبتاً زیبایی بر تن داشت، به امام گفت: تو امام مالک و پیشوای دینی و پیرو پیامبر و صحابه هستی و پیامبر ج لباس بسیار ساده میپوشید؛ چرا چنین لباس جالبی بر تن تو است؟ آیا بهتر نبود که لباسی کم اهمّیتتر از این میپوشیدی؟
امام مالک/گفت: وای بر تو! «من حرّم زينة الله التي اخرج لعباده والطيبات من الرزق»؛ «چه کسی حرام کرده است زینتهایی را که خداوند برای بندگانش آفریده و روزیهای پاکیزه را»؟
این تعبیر که خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد؛ و یا تعبیر به این که خداوند زیباییها را آفریده است، همگی اشاره به این حقیقت است که اگر استفاده از هرگونه زیبایی، ممنوع بود، خداوند هرگز اینها را نمیآفرید؛ و در واقع، آفرینش زیباییها در جهان هستی، خود دلیل بر این است که خالق زیباییها، آن را دوست دارد.
ولی مهم اینجاست که غالباً در این گونه موارد، مردم راه افراط را میپویند و با بهانههای مختلف، رو به تجمل پرستی میآورند و به همین دلیل قرآن کریم، بلافاصله پس از ذکر این حکم اسلامی، از اسراف و زیادهروی و تجاوز از حدّ، مسلمانان را بر حذر میدارد و در بیش از بیست مورد در قرآن مجید، به قضیهی اسراف اشاره شده و از آن نکوهش گردیده است.
به هر حال، روش قرآن و اسلام در این مورد، روش موزون و معتدلی است که نه جمود دارد که تمایلات زیباپسندی روح انسان را در هم کوبد و نه بر اعمال اسراف کاران و تجملپرستان و شکمخواران، صحّه میگذارد؛ به ویژه در جوامعی که افراد محروم و بینوا وجود داشته باشد.
4- خداوند به همهی فرزندان آدم - به عنوان یک قانون همیشگی که شامل تمام اعصار و قرون میشود - دستور میدهد که
﴿يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ خُذُواْ زِينَتَكُمۡ عِندَ كُلِّ مَسۡجِدٖ﴾ [الأعراف: 31].
«ای آدمیزادگان! در هر نمازگاه و عبادتگاهی، خود را (با لباس مادّی که عورت شما را بپوشاند و با لباس معنوی که تقوا نام دارد) بیارایید».
«زینت» هم میتواند اشاره به «زینتهای جسمانی» داشته باشد که شامل پوشیدن لباسهای مرتّب و پاک و تمیز و شانه زدن موها و به کار بردن عطر و مانند آن میشود و هم شامل «زینتهای معنوی»؛ یعنی صفات انسانی و ملکات اخلاقی و پاکی نیت و اخلاص.
و اگر میبینیم که در برخی از روایات اسلامی، تنها اشاره به لباس خوب یا شانه کردن موها شده است و یا اگر میبینیم تنها سخن از مراسم نماز عید و نماز جمعه به میان آمده است، دلیل بر انحصار نیست، بلکه هدف، بیان مصداقهای روشن است و این حکم، همهی زینتهای ظاهری و باطنی را دربرمیگیرد.
اگر چه این حکم، مربوط به تمام فرزندان آدم در هر زمان است، ولی در ضمن، نکوهشی است از عمل زشت جمعی از اعراب در زمان جاهلیت که به هنگام آمدن به مسجدالحرام و طواف خانهی خدا، به طور کامل، عریان و برهنه میشدند؛ و هم اندرزی است به آنها که به هنگام نماز و یا رفتن به مساجد، لباسهای کثیف و مندرس و یا لباسهای مخصوص منزل را در تن میکنند و در مراسم عبادت خدا به همان هیئت، شرکت مینمایند که متأسفانه هم اکنون نیز در میان جمعی از بیخبران مسلمان، معمول و متداول است؛ در حالی که طبق تعالیم و آموزههای اسلام و بر مبنای روایاتی که در این زمینه وارد شده است، دستور داریم که بهترین لباسهای خویش را به هنگام شرکت در مساجد بپوشیم.
5- جمعه، روز عید و روزی است که پرشکوهترین مراسم عبادی و سیاسی امّت اسلامی در آن برگزار میشود؛ حضور در این اجتماع پرفیض و معنوی، مستلزم پاکی و آراستگی است.
شریعت سازندهی اسلام، گرایش به زیبایی و زیباسازی انسان را نه تنها منع نکرده است، بلکه مسلمانان را به بهترین آراستگیها، یعنی شناخت اسلام و آراستگی ظاهر و باطن فرمان داده است و چیزی که در اسلام منع شده است، ابتذال و بیفرهنگی و بیبند و باری و فتنه و فساد و مدل لباسهای بدفرم و بدننما است؛ شایستهی هر مسلمان است که در برخورد و رفتو آمد با دیگران و حضور در مسجد، خود را پاک و زیبا و آراسته گرداند.
مقرّبترین انسان درگاه الهی، حضرت محمد ج بود که در اوج وارستگی، دنیوی و نمونهی اعلای پاکی و آراستگی در مسجد حضور مییافت و مردم را ملاقات میکرد. آن حضرت ج هرگاه قصد بیرون رفتن از منزل را داشت، موی سر را شانه و سر و وضع خود را مرتب میکرد. هنگامی که عایشهp، علّت این کار را پرسید؛ آن حضرت ج فرمود: «ای عایشه! خداوند بلندمرتبه، دوست دارد وقتی مسلمانی برای دیدار برادرش میرود، خود را برای ملاقات او بیاراید».
از این رو، باید با مطالعهی دقیق و عمقی سیرهی پاک نبوی، در رعایت پاکی و آراستگی خود بکوشیم؛ زیرا قیافه و سیمای ژولیده و نامرتّب، خوشایند نیست و زبان طعن مردم را گشوده و سبب خواری و جریحهدار شدن شخصیت انسان میشود.
شأن هدایتگری دانشمندان، اقتضا میکند که دانشجویان امروز و دانشمندان آینده، هر چه بهتر و بیشتر در نظافت و تعالی رفتاری خود بکوشند و از هر حیث، مؤدّب به آداب اسلامی شوند و با همهی مردم، رفتاری عقلانی و متواضعانه و نزاکتی محترمانه داشته باشند. به متانت و تواضع پرشکوه و مقبول بودن رفتار و نحوهی لباس پوشیدن خود توجه داشته و در میان مردم با سیمایی پسندیده حضور یابند.
یک انسان مسلمان باید به چند نوع «زیبایی» توجه داشته باشد:
الف) زیبایی ظاهر؛ شست و شوی مرتّب بدن و ناخن گرفتن و اصلاح کردن و شانه زدن موها و به کار بردن عطر و پوشیدن لباس ساده و تمیز و اتو کشیده که از راه حلال تهیه شده باشد، همراه با شناخت فرهنگ رفتاری اسلام و پیروی عملی آن، نماد ظاهر پاک و زیباست.
انسان، با پاکی و آراستگی ظاهر، بیشتر احساس اطمینان میکند و دیگران را تحت تأثیر قرار میدهد.
ب) زیبایی باطن؛ شناخت منکرات و رذایل اخلاقی و آفات و موانع راه مستقیم اسلام و پرهیز از آنها و شناخت فضایل معنوی و صفات و خصایل و ارزشهای انسانی و اخلاقی و متخلّق شدن به آنها، نمادی از تعالی اخلاقی و باطن زیباست. اگر ظاهر و باطن پاک شود، روح انسان جلا مییابد و دریچهی قلب، برای دریافت انوار الهی و نصیحت و هدایت دینی باز میشود.
ج) آراستگی علمی؛ شناخت اسلام و عمل به مقتضایش، به دست آوردن دانشهای مفید و لازم زمان و همراهی با معرفتهای جاری جامعه و جهان، نمادی از تعالی فرهنگی و عقلانی و پسندیدهترین سیمای لازم برای هر مسلمان متمدّن است.
د) توأمان بودن زیبایی ظاهر و باطن و آراستگی علمی؛ پاکی و زیبایی ظاهری بدن، یک اثر و تأثیرگذاری دارد و پاکی باطن نیز، اثر دیگری دارد. بین ظاهر و باطن، پیوند برقرار است. باید که پاکی ظاهر و باطن با هم انجام شود، تا تکمیل کنندهی همدیگر باشند. هماهنگی و توأمان بودن، زیبایی ظاهر و باطن و آراستگی علمی، لازمهی هر مسلمان روشنفکر و متعهدی است و موجبات اعتماد به نفس و موفّقیت را در زندگی فراهم میکند و از همه مهمتر، رضا و خشنودی پروردگار محبوب را سبب میشود؛ هماهنگی این آراستگیها و پیروی علمی و عملی فرهنگ رفتاری اسلام، طلبهها و دانشجوها را مؤدب، پاکدل و دانشمند کارآمد زمان مینماید؛ و صلاحیت علمی و حیثیتی آنها را رشد میدهد. اگر قیافه و سیمای پاک و زیبای ظاهری با دانش و فکر درست و اخلاق اسلامی توأم نباشد، شایستگی به همراه نخواهد داشت.
در دعاها، چنین آمده است:
«بار خدایا! به تو پناه میبرم از این که در میان مردم، خوشمنظر و زیبا باشم، امّا باطنم زشت و گناهکار باشد».
1381 - [1] (صَحِیح)
عَنْ سَلْمَانَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «لَا يَغْتَسِلُ رَجُلٌ يَوْمَ الْـجُمُعَةِ وَيَتَطَهَّرُ مَا اسْتَطَاعَ مِنْ طُهْرٍ وَيَدَّهِنُ مِنْ دُهْنِهِ أَوْ يَمَسُّ مِنْ طِيبِ بَيْتِهِ ثُمَّ يَخْرُجُ فَلَا يُفَرِّقُ بَيْنَ اثْنَيْنِ ثُمَّ يُصَلِّي مَا كُتِبَ لَهُ ثُمَّ يُنْصِتُ إِذَا تَكَلَّمَ الْإِمَامُ إِلَّا غُفِرَ لَهُ مَا بَيْنَهُ وَبَين الْـجُمُعَة الْأُخْرَى». رَوَاهُ البُخَارِيّ([17]).
1381- (1) سلمان (فارسی) س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس روز جمعه غسل کند و تن بشوید و در حدّ توانایی، پاکیزگی حاصل کند و روغن به خود بمالد و یا از عطر خانه به خود بزند؛ سپس از خانه بیرون بیاید و (در مسجد) بین دو نفر فاصله نیاندازد (و از روی شانههای مردم عبور نکند)؛ سپس آنچه برایش مقدّر شده است (از نمازهای نفل و سنّت) بگزارد و چون امام سخن گفت (و خطبه ایراد نمود،) با دقّت و رعایت سکوت، به خطبهی امام گوش فرادهد، قطعاً آنچه بین آن (جمعه) و جمعهی دیگر از گناهان مرتکب شده است، بخشوده میشود».
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
1382 - [2] (صَحِیحٌ)
وَعَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س. عَنْ رَسُولِ الـلّٰهِ ج قَالَ: «مَنِ اغْتَسَلَ ثُمَّ أَتَى الْـجُمُعَةَ فَصَلَّى مَا قُدِّرَ لَهُ ثُمَّ أَنْصَتَ حَتَّى يَفْرُغَ مِنْ خُطْبَتِهِ ثُمَّ يُصَلِّيَ مَعَهُ غُفِرَ لَهُ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْـجُمُعَةِ الْأُخْرَى وَفَضْلُ ثَلَاثَةِ أَيَّام». رَوَاهُ مُسلم([18]).
1382- (2) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس غسل کند و تن بشوید؛ سپس به نماز جمعه بیاید و آنچه برایش مقدّر شده است، نماز بگزارد و تا پایان خطبهی امام، سکوت کند و با دقّت و توجّه، به خطبهی او گوش فرا دهد؛ آنگاه با امام، نماز جمعه را بخواند، تمام گناهانش از جمعهی پیشین تا این جمعه و سه روز دیگر، بخشوده میشوند؛ (یعنی در مجموع، گناهان ده روز او بخشوده خواهند شد؛ البته اگر مرتکب گناه کبیرهای نشده باشد؛ چنان که در روایتی دیگر آمده است. و اگر مرتکب گناه کبیرهای شده باشد، گناه کبیره، نیاز به توبه دارد)».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
1383 - [3] (صَحِیحٌ)
وَعَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ تَوَضَّأَ فَأَحْسَنَ الْوُضُوءَ ثُمَّ أَتَى الْـجُمُعَةَ فَاسْتَمَعَ وَأَنْصَتَ غُفِرَ لَهُ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْـجُمُعَةِ وَزِيَادَةُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ وَمَنْ مَسَّ الْـحَصَى فقد لَغَا». رَوَاهُ مُسلم([19]).
1383- (3) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند:«اگر کسی وضو بگیرد و وضوی خویش را (با رعایت آداب و سُنن) به پایهی تکمیل رساند؛ آنگاه به نماز جمعه آید و به خطبه گوش فرا دهد و خاموش شود، هر آنچه را که بین آن (جمعه) تا جمعهی (دیگر) و سه روز افزون بر آن، مرتکب شود، بخشیده میشود. و اگر کسی سنگریزهها را کنار زند (و با این کار از شنیدن خطبه دچار غفلت شود،) مرتکب کاری لغو شده است».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: شاید سؤال شود که کدام نوع از گناهان، به وسیلهی غسل روز جمعه، اهتمام به طهارت و پاکیزگی، پوشیدن لباس خوب، استفاده از مواد خوشبویی و... بخشوده میشوند؟ گناهان صغیره و کوچک یا کبیره و بزرگ؟
بیشتر علماء و صاحبنظران اسلامی، بر این باورند که مراد از بخشیده شدن گناهان به وسیلهی موارد بالا، گناهان صغیره و کوچک میباشد که انسان به ذریعهی اعضا و جوارح خویش مرتکب میشود؛ چرا که گناهان کبیره، بدون توبه بخشوده نمیشوند؛ و هر جایی که همراه با انجام دادن این گونه اعمال و کردار، ذکر محو و نابود شدن گناهان به میان آمده است، مراد از آن، فقط گناهان صغیره است نه گناهان کبیره؛ زیرا که اعمال نیک و شایسته فقط گناهان صغیره و کوچک را معاف میکند.
خداوند بلندمرتبه میفرماید:
﴿إِن تَجۡتَنِبُواْ كَبَآئِرَ مَا تُنۡهَوۡنَ عَنۡهُ نُكَفِّرۡ عَنكُمۡ سَئَِّاتِكُمۡ﴾ [النساء: 31].
این آیه به کسانی که از گناهان کبیره پرهیز میکنند، بشارت میدهد که خداوند بلندمرتبه، گناهان صغیرهی آنان را میبخشد. و این پاداشی است که به این گونه افراد داده شده است و میفرماید:
«اگر از گناهان بزرگی که از آن نهی میشوید پرهیز کنید، گناهان کوچک شما را میپوشانیم و شما را در جایگاه خوبی وارد میسازیم».
و از بعضی از روایات نیز این دیدگاه تأیید میشود؛ رسول خدا ج میفرماید:
«الصلوات الخمس والجمعة الي الجمعة مکفّرات لـما بينهنّ ما لم يغش الکبائر»؛ «نمازهای پنج گانه و جمعه تا جمعهی دیگر، گناهان (صغیرهی) ما بین آنان را معاف میکند؛ البته به شرطی که از گناهان کبیره پرهیز کند».
به هر حال، این احادیث، اثر خنثی کنندهی گناه را در طاعات و اعمال نیک تثبیت میکنند، و در حقیقت هر گناه و عمل زشتی، یک نوع تاریکی و ظلمتی را در روح و روان انسان ایجاد میکند که اگر این تاریکیها ادامه یابد اثرات آنها متراکم شده و به صورت وحشتناکی انسان را مسخ میکند، ولی کار نیک و نمازهای روزانه که از انگیزهی الهی سرچشمه گرفته، به روح آدمی لطافتی میبخشد که آثار گناه را میتواند از آن بشوید و آن تیرگیها را به روشنایی مبدل سازد.
آری! هرگاه نماز با شرایط خود انجام شود، انسان را در عالمی از معنویت و روحانیت فرو میبرد که پیوندهای ایمانی او را با خدا چنان محکم میسازد که آلودگیها و آثار گناه را از دل و جان او شستشو میدهد. نماز، ایشان را در برابر گناه بیمه میکند و زنگار گناه را از آینهی دل میزداید و جوانههای ملکات عالی انسانی را در اعماق جان بشر میرویاند و ارادهی انسان را قوی و قلب را پاک و روح را تطهیر میکند.
نماز موجی از معنویت را در وجود انسان ایجاد میکند، موجی که سد نیرومندی در برابر گناه ومعصیت پروردگار محسوب میشود، نماز وسیلهی شستشو از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است. و انسان را دعوت به توبه و اصلاح گذشته میکند. نماز سدی در برابر گناهان آینده است که روح ایمان را در انسان تقویت میکند و نهال تقوا و خداترسی را در دل پرورش میدهد. نماز غفلت زدا است که مرتباً به انسان در روزی پنج مرتبه اخطار میکند، هشدار میدهد، هدف آفرینش او را خاطر نشان میسازد، موقعیت او را در جهان به او گوشزد میکند، خودبینی و کِبر را درهم میشکند، پردههای غرور و خودخواهی را کنار میزند و تواضع و فروتنی، خشوع و خضوع، و ایثار و فداکاری را به ارمغان میآورد.
نماز، وسیلهی پرورش فضائل اخلاقی و تکاملی معنوی انسان است، نماز است که انسان را از جهان محدود ماده و چهاردیواری عالم طبیعت بیرون میبرد و به ملکوت آسمانها دعوت میکند و با فرشتگان هم صدا و همراز میسازد تا خود را بدون نیاز به هیچ واسطه، در برابر خدا میبیند و با او به گفتگو برمیخیزد.
آری! نماز، وسیلهی شستشوی از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است، البته برای کسانی که نمازهای خود را به خوبی انجام میدهند، نمازی که با روح و با حضور قلب و خشوع و خضوع ادا شود، این چنین نمازی، آثار گناهان صغیره را از دل و جان میشوید و ظلمت و تاریکی را از آن میزداید.
ممکن است کسی بپرسد که: این احادیث مردم را به گناهان صغیره تشویق مینماید و میگویند: با ترک گناهان کبیره، ارتکاب گناهان صغیره و کوچک مانعی ندارد، چرا که خواه ناخواه، چنین گناهانی با نمازهای پنجگانه و دیگر عبادات و طاعات بخشوده میشوند!.
اما باید دانست که پرهیزکردن از گناهان کبیره، خصوصاً با فراهم بودن زمینههای آنها، یک نوع حالت تقوای روحانی را در انسان ایجاد میکند که میتواند آثار گناهان کوچک را از وجود او بشوید و در حقیقت این احادیث، همانند آیهی ﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّئَِّاتِ﴾ [هود: 114] میباشد، و در واقع، اشاره به یکی از آثار واقعی اعمال نیک از قبیل: نمازهای پنجگانه، روزهی رمضان، نماز جمعه و... است و این درست به این معنااست که بخشش گناهان صغیره، یک نوع پاداش معنوی برای تارکان گناهان کبیره است، و این خود اثر تشویق کنندهای برای ترک گناهان کبیره دارد.
1384 - [4] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْـجُمُعَةِ وَقَفَتِ الْـمَلَائِكَةُ عَلَى بَابِ الْـمَسْجِدِ يَكْتُبُونَ الْأَوَّلَ فَالْأَوَّلَ وَمَثَلُ الْـمُهَجِّرِ كَمَثَلِ الَّذِي يُهْدِي بَدَنَةً ثُمَّ كَالَّذِي يُهْدِي بَقَرَةً ثُمَّ كَبْشًا ثُمَّ دَجَاجَةً ثُمَّ بَيْضَةً فَإِذَا خَرَجَ الْإِمَامُ طَوَوْا صُحُفَهُمْ ويستمعون الذّكر»([20]).
1384- (4) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هنگامی که روز جمعه فرا میرسد، (تعدادی از) فرشتگان بر دروازهی مسجد مستقر میشوند و نام کسانی را که در اول وقت به مسجد میآیند، یکی پس از دیگری مینویسند؛ (یعنی نامها را یکی پس از دیگری به ترتیب آمدن به مسجد ثبت مینمایند؛) و مثال کسیکه زود به مسجد میآید، مانند مثال کسی است که شتری قربانی میکند؛ و شخص بعدی، مانند کسی است که گاوی قربانی مینماید؛ و کسیکه بعد از او به مسجد میآید، مانند کسی است که قوچی قربانی نماید و فرد بعدی، مانند کسی است که مرغی را قربانی میکند و شخص آخر، مانند کسی است که تخممرغی را در راه خدا، صدقه و دَهش نماید؛ و چون امام بیرون آید (و به خطبه پردازد،) فرشتگان، دفترهایشان را در هم میپیچند و به خطبه، گوش فرا میدهند (و دیگر نام کسی را که پس از آن به مسجد آید، در صحیفههای خود، ثبت نمیکنند)».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: این حدیث در بخاری و مسلم چنین روایت شده است:
«عن ابيهريرة س انّ رسول الله ج قال: من اغتسل يوم الجمعة غسل الجنابة؛ ثم راح في الساعة الاولي فکانّما قرّب بدنة ومن راح في الساعة الثانية فکانّما قرّب بقرةً ومن راح في الساعة الثالثة فکانّما قرّب کبشاً اقرن ومن راح في الساعة الرابعة فکانّما قرّب دجاجة ومن راح في الساعة الخامسة فکانّما قرب بيضة؛ فاذا خرج الامام حضرت الملائکة يستمعون الذکر» (بخاری و مسلم).
«از ابوهریره س روایت شده است که رسول خدا ج فرمود: «اگر کسی در روز جمعه غسلی همچون غسل جنابت انجام دهد، آنگاه در وقت اول به مسجد برود، گویی شتری صدقه داده است. ولی اگر کسی در وقت دوم به مسجد برود، چنان است که گویی گاوی صدقه داده است. اگر کسی در وقت سوم به مسجد برود، چنان است که گویی قوچی را صدقه داده است. اگر کسی در وقت چهارم (روز) به مسجد برود، چنان است که گویی مرغی را صدقه داده است. اگر کسی در وقت پنجم (روز) به مسجد برود، چنان است که گویی تخممرغی صدقه داده است. چون امام بیرون آید (و به خطبه پردازد) فرشتگان برای شنیدن ذکر (خطبه)حضور مییابند (و دیگر نام کسی را که پس از آن به مسجد آید، در صحیفههای خود، ثبت نمیکنند)».
«الاوّل فالاوّل»: درجات مردم را به ترتیب بر حسب واردشدنشان به مسجد، یکی پس از دیگری مینویسند.
«المهجّر»: کسیکه زود به مسجد بیاید؛ فردی که از همه زودتر به مسجد برود.
«بدنة»: شتر و گاوی که در مکّه، ذبح یا نحر شوند؛ و در اینجا مراد شتر است؛ زیرا پس از آن، گاو ذکر شده است.
«الذکر»: خطبهی نماز جمعه.
1385 - [5] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا قُلْتَ لِصَاحِبِكَ يَوْمَ الْـجُمُعَةِ أنصت وَالْإِمَام يخْطب فقد لغوت»([21]).
1385- (5) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج (در مورد وجوب سکوت و حرمت سخن گفتن به هنگام خطبهی جمعه) فرمودند: «اگر روز جمعه که امام در حال ایراد خطبه است، به دوستت (و کسیکه در مجاورت نشسته است) بگویی: ساکت باش؛ سخن بیهودهای گفتهای (و از ثواب جمعهات، کم میشود)».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: از دیدگاه امام ابوحنیفه، امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، صحبت کردن در حین خطبه، جایز نیست؛ البته قول اخیر امام شافعی بر جواز آن دلالت دارد. دلیل وی، احادیثی است که صحبت کردن پیامبر اکرم ج در حین خطبه در آنها آمده است.
از دیدگاه احناف، شنوندگان، حق صحبت ندارند؛ البته امام میتواند (در صورت نیاز) از مسایل دینی صحبت کند.
امام ابوحنیفه، امام مالک، امام اوزاعی و در روایتی امام احمد بن حنبل، قائل به ممنوعیت جواب سلام و عطسه در حین خطبه هستند.
امام ابویوسف و دیگران، قائل به جواز سلام و عطسه هستند. دلیل وی، این است که جواب سلام واجب و جواب عطسه - حداقل - سنّت مؤکّده میباشد و ترک کردن اینها روا نیست.
استدلال جمهور علماء و صاحبنظران اسلامی، از روایت ابوهریره س است که گفت: پیامبر اکرم ج فرمود: «من قال يوم الجمعة والامام يخطب: انصت؛ فقد لغا» (ترمذی)؛ «هر کس در روز جمعه و در حین ایراد خطبه توسط امام، (به دوستش) بگوید: ساکت باش؛ به راستی سخن بیهودهای گفته است».
علاوه از آن، دستور به سکوت - طبق مفاد امر به معروف - واجب است؛ ولی حدیث، آن را «لغو» قرار داده است؛ پس جواب سلام و عطسه نیز، مشمول همین حکم هستند.
1386 - [6] (صَحِیح)
وَعَنْ جَابِرٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «لَا يُقِيمَنَّ أَحَدُكُمْ أَخَاهُ يَوْمَ الْـجُمُعَةِ ثُمَّ يُخَالِفُ إِلَى مَقْعَدِهِ فَيَقْعُدَ فِيهِ وَلَكِن يَقُول: افسحوا». رَوَاهُ مُسلم([22]).
1386- (6) جابر بن عبدالله س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «نباید هیچ یک از شما در روز جمعه، برادر (دینی) خویش را از جایش حرکت دهد تا خود در جای او نشیند؛ بلکه باید (به کسانی که نشستهاند،) چنین بگوید: «جای باز کنید (جمع و جور بنشینید و برای دیگران، جای باز کنید)».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «افسحوا»: جای باز کنید؛ جمع و جور بنشینید تا جا برای دیگران پیدا شود؛ جمع و جور بنشینید و برای دیگران جا باز کنید.
این حدیث، بیانگر آداب حضور در مجالس است؛ و پرواضح است که همهی امور زندگی انسان مسلمان، بایستی بر اساس راه و رسم و فرهنگ اصیل اسلامی استوار باشد؛ زیرا رهنمودهای اسلام، همهی امور و شئون بزرگ و کوچک زندگی انسان - حتی آداب حضور در مجالس - را در برمیگیرد. به همین خاطر، لازم است که به هنگام حضور در مجالس، آداب زیر مراعات بشود:
1- به هنگام وارد شدن به مجلس، ابتداء سلام نموده و بعد از آن، هر کجا که جای خالی وجود داشت، بنشیند و هیچکس را از جای خود بلند نکند تا جای او را بگیرد؛ و بدون اجازهی دو نفر، وسط آنان ننشیند؛ زیرا پیامبر گرامی اسلام ج میفرماید: «روا نیست که کسی بدون اجازه، میان دو نفر بنشیند» (ابوداود و ترمذی).
2- هرگاه کسی از جای خود برای انجام کاری بیرون برود، به هنگام برگشتن، حق دارد که در جای قبلی خود بنشیند؛ زیرا پیامبر گرامی اسلام ج میفرماید: «هرگاه یکی از شما از مجلسی که نشسته است برخاست و سپس بازگشت، اولویت با اوست که در جای قبلی خود بنشیند» (مسلم).
3- در غیر ضرورت کمبود جا، در وسط حلقهی مجلس نشستن، خوب نیست؛ زیرا حذیفه س نقل میکند که: «رسول خدا ج نشستن در وسط مجلس را نمیپسندیده است».
4- در هنگام نشستن، آداب زیر را مراعات کند:
با وقار و آرام باشد.
انگشتان دو دست خود را با هم گره نزند.
با موی سر و ریش و انگشتر خود بازی نکند.
دندانهایش را پاک ننماید.
انگشت خود را داخل بینی نکند.
زیاد آب دهان و بینی را پا ک نگرداند.
حتّیالامکان از عطسه و دهان درهی خود، جلوگیری نماید.
کمتر حرکت کند و خود را جابجا کند.
آرام و سنجیده و اندیشمندانه سخن بگوید.
به جز کلام راست و روا چیزی نگوید.
بیش از حد و فرصت خود سخن نگوید.
از مزاح و شوخی نامشروع پرهیز نماید.
از اهل و خویشان خود تعریف و تمجید نکند.
از هنر و کار خود مانند: شعر و نوشته و صنعت، تعریف ننماید.
به سخنان دیگران، به خوبی گوش فرا دهد.
سخن دیگران را قطع ننماید.
از سخنگو نخواهد که سخن خود را تکرار کند؛ زیرا سبب پریشانی کلام او میشود.
هدف انسان مسلمان، از مراعات این آداب، دو موضوع است: اول آن که، با رفتار نادرست خود، باعث ناراحتی و آزار دوستان خود نشود؛ زیرا پیامبر گرامی اسلام ج میفرماید: «مسلمان راستین، کسی است که مسلمانان دیگر از دست و زبان او در امان باشند».
دوم این که: با این رفتار خود، بیشتر محبّت دوستان و آشنایان را جلب نماید و برادری و الفت بیشتری را به وجود بیاورد؛ زیرا خداوند بلندمرتبه و پیامبر او، از ایجاد محبّت و الفت میان مسلمانان، خشنود میشوند.
5- و چنانچه لازم بود برای کار و تجارت و یا هر موضوع دیگری در معبر عمومی بنشیند، لازم است آداب زیر را مراعات نماید:
از نگاه ناروا به نامحرمان خوددداری کند و از نگاه حسادتآمیز به مال و مقام دیگران، پرهیز نماید.
از آزار و اذیت رهگذران به وسیلهی گفتار و کردار خود، خودداری کند و راه را بر عبور و کار دیگران نبندد و سدّ معبر ننماید.
هرکس به او سلام میگوید، پاسخ سلامش را به درستی و روشی بهتر بدهد؛ زیرا خداوند بلندمرتبه میفرماید:
﴿وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٖ فَحَيُّواْ بِأَحۡسَنَ مِنۡهَآ أَوۡ رُدُّوهَآ﴾ [النساء: 86].
«هرگاه شما را درودی دادند (اعم از سلام کردن و دعا نمودن و احترام گذاردن) به گونهی زیباتر و بهتر از آن یا (دست کم) همانند آن، آن را پاسخ گویید».
هرگاه ناروایی را دید، عاقلانه و دلسوزانه، تذکّر بدهد و انجام دهندهی ناروا را نصیحت و ارشاد کند.
چنانچه آدم مستمند و محتاجی را دید، به او کمک کند؛ و اگر کسی برای انجام کاری محتاج او بود، او را یاری دهد.
اگر آدم غریبی، آدرسی را از او سؤال کرد، با روی گشاده او را راهنمایی کند؛ و اگر دیگری سراغ کسی را میگرفت، از همکاری با او کوتاهی ننماید.
بههنگام برخاستن از مجالس، به خاطر خطاهای احتمالی که مرتکب شده است، از خداوند طلب آمرزش بنماید؛ زیرا رسول خدا ج هرگاه از مجلسی برمیخاست، میفرمود: «سُبْحانك اللهمّ وبحمدك، اشهد ان لا اله الّا انت استغفرک واتوب اليك» (ترمذی).
1387 - [7] (صَحِیح)
عَنْ أَبِي سَعِيدٍ وَأَبِي هُرَيْرَةَ قَالَا: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «من اغْتَسَلَ يَوْمَ الْـجُمُعَةِ وَلَبِسَ مِنْ أَحْسَنِ ثِيَابِهِ وَمَسَّ مِنْ طِيبٍ إِنْ كَانَ عِنْدَهُ ثُمَّ أَتَى الْـجُمُعَةَ فَلَمْ يَتَخَطَّ أَعْنَاقَ النَّاسِ ثُمَّ صَلَّى مَا كَتَبَ اللهُ لَهُ ثُمَّ أَنْصَتَ إِذا خرج إِمَام حَتَّى يَفْرُغَ مِنْ صَلَاتِهِ كَانَتْ كَفَّارَةً لِمَا بَيْنَهَا وَبَيْنَ جُمُعَتِهِ الَّتِي قَبْلَهَا». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([23]).
1387- (7) ابوسعید خدری س و ابوهریره س گویند: رسول خدا ج فرمودهاند: «هر کس روز جمعه، غسل و بهترین لباس خویش را به تن کند و چنانچه عطر و مواد خوشبویی در اختیار داشت، از آن استفاده کند؛ سپس به سوی نماز جمعه بیرون شود و گردنهای مردم را لگدمال نکند (از روی شانههای آنان عبور نکند)؛ آنگاه آنچه خدا برای او مقدّر کرده (از نمازهای نفل و سنّت) بخواند؛ و از هنگامی که امامش (برای ایراد خطبه) بیرون شده تا زمانی که از نمازش فارغ میگردد؛ سکوت و خاموشی را اختیار کند، چنین نمازی، کفّارهی گناهان بین این جمعه و جمعهی پیش از آن خواهد بود».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
1388 - [8] (صَحِیح)
وَعَنْ أَوْسِ بْنِ أَوْسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ غَسَّلَ يَوْمَ الْـجُمُعَةِ وَاغْتَسَلَ وَبَكَّرَ وَابْتَكَرَ وَمَشَى وَلَمْ يَرْكَبْ وَدَنَا مِنَ الْإِمَامِ وَاسْتَمَعَ وَلَمْ يَلْغُ كَانَ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ عَمَلُ سَنَةٍ: أَجْرُ صِيَامِهَا وَقِيَامِهَا». رَوَاهُ التِّرْمِذِيُّ وَأَبُو دَاوُدَ وَالنَّسَائِيُّ وَابْنُ مَاجَهْ([24]).
1388- (8) اوس بن اوس س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس در روز جمعه (همسرش را) غسل دهد و خود نیز غسل کند؛ (یعنی با همسرش جماع و آمیزش کند و بر هر دو، غسل واجب گردد و هردو نیز غسل کنند) و خیلی زود به مسجد برود و با پای پیاده (به سوی مسجد) رهسپار گردد و (بر مرکب) سوار نشود و (به هنگام وارد شدن به مسجد) به امام نزدیک شود و (به خطبهی جمعه) گوش فرا دهد و بیهودهگویی و یاوهسرایی نکند، در آن صورت در ازای هر گامی که به سوی مسجد برداشته است، پاداش یک سال روزه و شبزندهداری بدو ارزانی میشود».
[این حدیث را ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه روایت کردهاند].
شرح: «غسّل و اغتسل»: صاحبنظران حدیثی، این بخش از حدیث را تفسیرهای گوناگونی کردهاند؛ از جمله:
1- «من غسّل»: کسیکه لباس خویش را بشوید؛ و «اغتسل»: غسل کند.
2- «من غسّل»: کسیکه سر خویش را با خطمی بشوید؛ و «اغتسل»: سایر بدنش را نیز تمیز و پاکیزه گرداند. این قول از مکحول و دیگر علماء نقل شده است؛ زیرا در روایت ابوداود چنین آمده است: «و من غسل رأسه يوم الجمعة واغتسل»؛ «کسی که سرش را در روز جمعه بشوید و همچنین سایر بدنش را نیز تمیز و پاکیزه گرداند».
3- «من غسّل»: کسیکه در روز جمعه، همسرش را غسل دهد؛ یعنی با او جماع کند و آمیزش جنسی کند و بر او غسل را واجب گرداند؛ و «اغتسل»: و خود نیز غسل کند.
«بکّر و ابتکر»: خیلی زود به مسجد برود. برخی از علماء و صاحبنظران اسلامی، عبارت «بکّر» را به دادن صدقه تفسیر کردهاند؛ یعنی پیش از رفتن به مسجد، صدقه بدهد؛ زیرا در حدیث صحیح وارد شده است که: «باکروا بالصدقة فانّ البلاء لايتخطّاها»؛ «در دهش کردن، شتاب ورزید؛ زیرا بلا و مصیبت از آن، تجاوز نخواهد کرد».
به هر حال، احادیث و روایات بالا، به برخی از آداب روز جمعه اشاره دارند که میتوان دورنمای کلّی آنها را چنین ترسیم نمود:
1- برای تمامی کسانی که در نماز جمعه حضور مییابند؛ مستحب است که غسل کنند. رسول خدا ج فرمودند: «لايغتسل رجلٌ يوم الجمعة ويتطهر ما استطاع من الطهر ويدّهن من دهنه او يمسّ من طيب بيته؛ ثمّ يخرج فلايفرّق بين اثنين ثم يصلّي ما کتب له؛ ثمّ يُنصت اذا تکلّم الامام الّا غفر له ما بينه وبين الجمعة الاخري» (بخاری).
«هرکس در روز جمعه غسل و در حدّ توان نظافت و از روغن و بوی خوش خانهاش استفاده کند؛ سپس به مسجد برود و بین هیچ دو نفری فاصله نیاندازد و آنچه برای او مقدّر شده نماز بخواند؛ سپس وقتی امام شروع به خطبه کرد، ساکت شود، گناهان (صغیرهی) او از این جمعه تا جمعهی بعدی بخشوده میشود».
2- پوشیدن لباس پاکیزه و استعمال عطر و بوی خوش مستحب است؛ زیرا پیامبر گرامی اسلامی ج فرمودند: «لازم است هر مسلمانی روز جمعه غسل کند و بهترین لباس خویش را بپوشد و بوی خوش استعمال نماید».
3- مستحب است پیش از فرارسیدن وقت نماز، به طرف محل نماز جمعه راه بیفتد.
4- خواندن نماز مستحب، حداقل چهار رکعت یا بیشتر پس از وارد شدن به محل نماز جمعه.
5- صلوات و سلام بسیار بر پیامبر ج فرستادن. اوس بن اوس س گوید: پیامبر ج فرمودند: «انّ من افضل ايامکم يوم الجمعة؛ فيه خُلق آدم وفيه قُبض وفيه النفخة وفيه الصعقة فاکثروا عليّ من الصلاة فيه؛ فانّ صلاتکم معروضة عليّ؛ قالوا: يا رسول الله! وکيف تُعرض عليک صلاتنا وقد أرمتَ؟ فقال: ان الله عزوجل حرّم علي الارض ان تأکل اجساد الانبياء» (ابوداود، ابن ماجه و نسایی)؛ «به راستی از بهترین روزهای شما، روز جمعه است که در آن آدم7 خلق شده و در آن فوت کرده و دو صور (که با یکی میمیرند و دیگری زنده میشوند) در آن دمیده میشود؛ پس در روز جمعه، بسیار صلوات بر من بفرستید که صلوات شما بر من عرضه میشود. گفتند: ای رسول خدا! چگونه صلوات ما بر تو عرضه میشود در حالی که جسد تو پوسیده است؟ فرمود: خداوند بر زمین حرام کرده که اجساد پیامبران را بخورد (از بین ببرد)».
6- خواندن سورهی کهف در شب یا روز جمعه؛ ابوسعید خدری س گوید: پیامبر ج فرمودند: «من قرأ سورة الکهف في يوم الجمعة أضاء له من النور ما بين الجمعتين» (ابن ماجه، مستدرک حاکم و بیهقی)؛ «کسی که در روز جمعه سورهی کهف را بخواند، در فاصلهی بین دو جمعه نوری برایش روشن میشود».
7- پرهیز از کلام و گفتگو و کارهایی که باعث دلمشغولی میشوند؛ به ویژه هنگامی که خطابهی نماز جمعه آغاز شود.
8- ایجاد مزاحمت و رد شدن از میان صف نمازگزاران کراهت دارد.
9- پس از اذان نماز جمعه، معامله و خرید و فروش تا پایان آن ناروا و ناجایز میباشد؛ زیرا خداوند بلند مرتبه میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَ﴾ [الجمعة: 9].
10- «هرگاه بانگ نماز روز جمعه سر داده شد، به سوی ذکر خدا بشتابید و داد و ستد را رها نمایید».
11- ذکر و دعای فراوان در روز جمعه انجام گیرد؛ زیرا در آن روز ساعاتی وجود دارد که خداوند دعای دعا کننده را پاسخ میدهد.
1389 - [9] (صَحِیح)
وَعَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ سَلَامٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَا عَلَى أَحَدِكُمْ إِنْ وَجَدَ أَنْ يَتَّخِذَ ثَوْبَيْنِ لِيَوْمِ الْـجُمُعَةِ سِوَى ثَوْبَيْ مَهْنَتِهِ». رَوَاهُ ابْنُ مَاجَه([25]).
1389- (9) عبدالله بن سلام س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «بر هیچ یک از شما، حَرَج و گناهی نیست که اگر چنانچه توانایی این را داشته باشد که علاوه از دو جامهای که در آن کار میکند، دو جامهی مخصوص برای روز جمعه تهیه نماید (و در روز جمعه، علاوه بر لباسهای کار روزانه، از آن دو جامهی ویژه استفاده کند)».
[این حدیث را ابن ماجه روایت کرده است].
1390 - [10] (ضَعِیف)
وَرَوَاهُ مَالك عَن يحيى بن سعيد([26]).
1390- (10) و مالک نیز این حدیث را از یحیی بن سعید س روایت نموده است.
شرح: دو حدیث بالا، اندرزی است به آنها که به هنگام نماز و یا رفتن به مساجد، لباسهای کثیف و مندرس و یا لباسهای مخصوص منزل را در تن میکنند و در مراسم عبادت خدا، به همان هیئت، شرکت مینمایند؛ که متأسفانه هم اکنون نیز در میان جمعی از بیخبران مسلمان، معمول و متداول است؛ در حالی که طبق احادیث بالا و دیگر روایاتی که در این زمینه وارد شده است، دستور داریم بهترین لباسهای خود را به هنگام شرکت در مساجد و نماز جمعه و جماعات بپوشیم. از این رو، در اسلام، استفاده کردن از زیباییهای طبیعت، لباسهای زیبا و متناسب، به کار بردن انواع عطرها و امثال آن، نه تنها مجاز شمرده شده است بلکه به آن، توصیه و سفارش نیز شده است. و این تعبیر که خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد و یا تعبیر به این که خداوند، زیباییها را آفریده است، همگی اشاره به این حقیقت دارند که اگر استفاده از هرگونه زیبایی، ممنوع بود، خداوند هرگز اینها را نمیآفرید؛ و آفرینش زیباییها در جهان هستی، خود دلیل بر این است که خالق زیباییها آن را دوست دارد.
1391 - [11] (صَحِیح)
وَعَن سَمُرَةَ بْنِ جُنْدُبٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «احْضُرُوا الذِّكْرَ وَادْنُوا مِنَ الْإِمَامِ فَإِنَّ الرَّجُلَ لَا يَزَالُ يَتَبَاعَدُ حَتَّى يُؤَخَّرَ فِي الْـجنَّة وَإِن دَخلهَا». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([27]).
1391- (11) سمرة بن جندب س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «برای (شنیدن) خطبهی جمعه، حاضر شوید و به امام نزدیک شوید؛ (یعنی زود به مسجد بروید و در صفهای اول و نزدیک به امام قرار بگیرید؛) زیرا فرد (مسلمان) پیوسته (بدون عذر از فضایل و موارد خیر و نیکی) فاصله میگیرد تا آن که در (ورود به) بهشت (یا در به دست آوردن درجات آن،) به عقب انداخته میشود؛ اگر چه وارد بهشت نیز بشود».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
«لايزال يتباعد حتّي يؤخّر في الجنّة»: این بخش از حدیث، بیانگر افرادی است که از استماع خطبه و زود آمدن به مسجد و نشستن در صفوف اول نماز، خود را به عقب میاندازند و بدان توجه و اهمیتی نمیورزند.
1392 - [12] (ضَعِیف)
وَعَنْ سَهْلِ بْنِ مُعَاذِ بْنِ أَنَسٍ الْـجُهَنِيِّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ تَخَطَّى رِقَابَ النَّاسِ يَوْمَ الْـجُمُعَةِ اتَّخَذَ جِسْرًا إِلَى جَهَنَّمَ». رَوَاهُ التِّرْمِذِيُّ وَقَالَ: هَذَا حَدِيثٌ غَرِيبٌ([28]).
1392- (12) سهل بن مُعاذ بن انس جُهنی س از پدرش روایت میکند که گفت: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس در روز جمعه، گردنهای مردم را لگدمال کند (و از روی شانههای آنان، عبور کند؛ در روز رستاخیز) به دوزخ خواهد رسید و در آن افکنده میشود».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: این، حدیثی غریب است].
شرح: «اتّخذ جسراً»: واژهی «اتّخذ» به دو گونه روایت شده است:
1- به صورت معلوم فعل ماضی؛ و همین روایت، قویتر نیز است؛ یعنی با این کارش، خود را به جهنّم خواهد رساند و خود را در آن، خواهد افکند.
2- به صورت مجهول فعل ماضی؛ و همین روایت، ظاهرتر نیز است؛ یعنی آن فرد به سوی دوزخ، پل قرار داده میشود؛ یعنی همچنان که او در دنیا، مردم را گذرگاه خویش گرفته و از روی شانههای آنان عبور کرده بود، در روز رستاخیز نیز گذرگاه مردم به سوی دوزخ قرار خواهد گرفت.
به هر حال، جمهور ائمه و پیشوایان دینی، بر مکروه بودن «لگدمال کردن گردن مردم» (بالا رفتن از دوش مردم، جهت رسیدن به قسمت جلو مسجد) اتفاقنظر دارند. برخی آن را مکروه تحریمی و برخی دیگر، مکروه تنزیهی گفتهاند که قول اوّل، ترجیح دارد. البته امام و پیشنماز، در صورت ضرورت، میتواند جهت رسیدن به قسمت جلو مسجد و محراب، از روی شانههای مردم عبور کند.
حدیث بالا - اگر چه ضعیف میباشد - امّا از آنجایی که در احادیث و روایات، برای «لگدمال کردن گردن مردم» (بالا رفتن از دوش مردم، جهت رسیدن به قسمت جلو مسجد) هشدار و برای پرهیز و اجتناب از آن، ترغیب ذکر شده است، این حدیث تا حدودی قوّت میگیرد.
1393 - [13] (حسن)
وَعَنْ مُعَاذِ بْنِ أَنَسٍ: أَنَّ النَّبِيَّ ج نَهَى عَنِ الْـحُبْوَةِ يَوْمَ الْـجُمُعَةِ وَالْإِمَامُ يَخْطُبُ. رَوَاهُ التِّرْمِذِيُّ وَأَبُو دَاوُدَ([29]).
1393- (13) معاذ بن انس س گوید: رسول خدا ج نهی کردند که کسی در روز جمعه و در حالی که امام خطبه ایراد میکند، به صورت «اِحتباء» بنشیند.
[این حدیث را ترمذی و ابوداود روایت کردهاند].
شرح: «الحبوة»: نشستن بر سرین و هردو ساق خود را با دست به سینه چسبانیدن؛ یا با دستار به پشت بستن.
«اِحتباء» در حالتهای عمومی غیر از خطبه، به اتفاق صاحبنظران فقهی، جایز میباشد؛ البته مشروط بر آن که احتمال ظاهر شدن عورت نباشد و علاوه از آن، تکبّر و خودبزرگ بینی نیز در کار نباشد.
از حدیث بالا، معلوم میگردد که اختیار نمودن این وضع نشستن به هنگام خطبه، کراهت دارد.
ولی در اینجا این سؤال مطرح میشود که از احادیث و روایات صحیح ابوداود و دیگران ثابت شده است که تعداد زیادی از صحابه (مانند عبدالله بن عمر س، انس بن مالک س و...) و تعداد بیشماری از تابعان (مانند: سعید بن مسیب، ابراهیم نخعی، مکحول، اسماعیل بن محمد، نعیم بن سلامة، شریح، صعصعة بن صاحان و...) «اِحتباء» را در حین خطبه مکروه نمیدانستند؛ و این سخن که شاید صحابه و تابعان از وجود چنین حدیثی آگاهی نداشتند، دور از واقعیت به نظر میرسد.
به همین خاطر، برخی از علماء و صاحبنظران اسلامی، بر این باورند که علّت نهی از «اِحتباء»، کراهت تنزیهی میباشد؛ و برخی گفتهاند: علّت کراهت آن، احتمال خواب رفتن و خطر باطل شدن وضو میباشد و هرگاه احتمال خواب رفتگی، وجود نداشته باشد، در آن صورت، «اِحتباء» جایز است.
علامه طحاوی به روشی دیگر میان حدیث و عملکرد صحابه تطبیق داده است؛ وی گفته است: نهی از «اِحتباء» در صورتی است که انسان، بعد از شروع خطبه، به صورت «اِحتباء» بنشیند؛ و اگر شخصی قبل از شروع خطبه، «اِحتباء» کرده بود، نهی شامل حال او نمیشود.
آن دسته از صحابه که عمل «اِحتباء» در روز جمعه از آنان مشاهده شده است، کسانی بودهاند که قبل از شروع خطبه، «اِحتباء» کرده بودند که نهی شامل حال آنان نمیشده است.
1394 - [14] (صَحِیح)
وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا نَعَسَ أَحَدُكُمْ يَوْمَ الْـجُمُعَةِ فَلْيَتَحَوَّلْ مِنْ مَجْلِسِهِ ذَلِكَ». رَوَاهُ التِّرْمِذِيّ([30]).
1394- (14) عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هرگاه یکی از شما در روز جمعه، خوابآلود و چُرتی شد، باید جای نشستن خویش را تغییر دهد».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح: «نعس»: خوابآلود شد؛ چرتی شد؛ سنگین شد؛ خواب بر وی غلبه کرد.
«فلیتحول من مجلسه ذلک»: پیشتر بیان شد که پیامبر اکرم ج دستور دادهاند تا کسانی که خواب بر آنان غلبه کرده است و خواب آلود و چرتی شدهاند و از فهم قرآن و ذکر خدا عاجز ماندهاند، بخوابند و استراحت کنند و یا خود را به تحرّک و فعالیتی نشاطآور، مشغول کنند تا بعداً با نشاط و سرحالی، مشغول عبادت و ذکر خدا شوند. انس بن مالک س گوید:
«دخل النبي ج فاذا حبلٌ ممدود بين الساريتين؛ فقال: «ما هذا الحبل»؟ قالوا: هذا حبل لزينب، فاذا فترتْ تعلّقتْ. فقال النبيّ ج: «لاحُلُّوه، ليُصلّ احدکم نشاطه، فاذا فتر فليقعد» (بخاری و مسلم)
«پیامبر ج داخل مسجد شد، دید که طنابی به دو ستون (به نام ساریتین) بسته شده است؛ پرسید: این ریسمان چیست؟ اصحابی که در آنجا بودند جواب دادند که این مربوط به زینب بنت جحش (همسر پیامبر ج) است؛ وقتی که خسته و کسل میشود به آن تکیه میکند (تا نیفتد). پیامبر گرامی اسلام ج فرمود: این کار را نکنید و طناب را باز کنید؛ هریک از شما باید وقتی که با نشاط و سرحال است، نماز بخواند و اگر خسته گردید، باید بنشیند و استراحت کند تا کسالت و خستگیاش از بین برود».
و عایشه ل میگوید: رسول خدا ج فرمودند:
«اذا نعس احدکم وهو يصلّي فليرقد حتّي يذهب عنه النوم؛ فانّ احدکم اذا صلّي وهو ناعسٌ لايدري لعلّه يستغفر فيسبّ نفسه» (بخاری و مسلم).
«هر وقت یکی از شما بههنگام خواندن نماز، خسته شد و خواب بر او غلبه کرد، باید بعد از خواندن نماز بخوابد، تا حالت خواب و کسالتش از بین برود؛ چون اگر شما در حالت چرت زدن و بیخوابی نماز بخوانید، متوجه نیستید که چه میگویید؛ شاید بهجای طلب مغفرت، خودتان را نفرین کنید».
1395 - [15] (مُتَّفق عَلَیهِ)
عَنْ نَافِعٍ قَالَ: سَمِعْتُ ابْنَ عُمَرَ يَقُولُ: نَهَى رَسُولُ الـلّٰهِ ج أَنْ يُقِيمَ الرَّجُلُ الرَّجُلَ مِنْ مَقْعَدِهِ وَيَجْلِسَ فِيهِ. قِيلَ لِنَافِعٍ: فِي الْـجُمُعَةِ قَالَ: فِي الْـجُمُعَة وَغَيرهَا([31]).
1395- (15) نافع س گوید: از عبدالله بن عمر س شنیدم که میگفت: رسول خدا ج نهی فرمودند از این که مردی، دیگری را از جایش بلند کند و خود به جایش بنشیند.
از نافع س پرسیده شد: آیا این حکم، برای روز جمعه است؟ وی در پاسخ گفت: برای روز جمعه و غیر جمعه است.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: حدیث بالا، با این روایت نیز آمده است:
«عن ابن عمر س عن النبي ج قال: لايقيم الرجلُ الرجلَ من مجلسه ويجلس فيه آخر ولکن تفسّحوا وتوسّعوا» (بخاری ح 627).
«ابن عمر س گوید: پیامبر خدا ج فرمودند: هیچ کسی، شخص دیگر را از جایش بلند نکند تا دیگری و یا خود در جای او بنشیند؛ ولی برای دیگران جا باز کنید و جمع و جور بنشینید تا جا برای دیگران باز شود».
1396 - [16] (حسن)
وَعَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ عَمْرٍو قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «يَحْضُرُ الْـجُمُعَةَ ثَلَاثَةُ نَفَرٍ: فَرَجُلٌ حَضَرَهَا بِلَغْوٍ فَذَلِكَ حَظُّهُ مِنْهَا. وَرَجُلٌ حَضَرَهَا بِدُعَاءٍ فَهُوَ رَجُلٌ دَعَا اللهَ إِنْ شَاءَ أَعْطَاهُ وَإِنْ شَاءَ مَنعه. وَرجل حَضَره بِإِنْصَاتٍ وَسُكُوتٍ وَلَمْ يَتَخَطَّ رَقَبَةَ مُسْلِمٍ وَلَمْ يُؤْذِ أَحَدًا فَهِيَ كَفَّارَةٌ إِلَى الْـجُمُعَةِ الَّتِي تَلِيهَا وَزِيَادَةِ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ وَذَلِكَ بِأَنَّ اللهَ يَقُولُ: [مَنْ جَاءَ بِالْـحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا]».
رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([32]).
1396- (16) عبدالله بن عمرو س گوید: رسول خدا ج فرمودند:
«در نماز جمعه، سه دسته از مردم حاضر میشوند: نخست، مردی است که در نماز جمعه شرکت کرده و (به هنگام خطبه) به بیهودهگویی و یاوه سرایی پرداخته است؛ بهرهی چنین فردی از نماز جمعه، همان بیهوده گویی و یاوهسراییاش میباشد (و از پاداش و ثواب جمعه، محروم است).
دیگر، مردی است که در نماز جمعه شرکت کرده و (به هنگام خطبه) به دعا و نیایش پرداخته (و به تمام و کمال به خطبه گوش فرا نداده است)؛ چنین فردی، خداوند بلندمرتبه را به فریاد خوانده و خواستههای خویش را از او طلبیده است؛ اگر خدا بخواهد، خواستههای او را اجابت میکند و اگر صلاح بداند، آن خواسته را بدو عنایت نمیکند.
و سوّمی، مردی است که در نماز جمعه شرکت کرده و (به هنگام خطبه) خاموشی و سکوت را مراعات نموده (و با دقّت و توجّه، به خطبه گوش فرا داده) و گردن مسلمانی را لگدمال نکرده (و از روی شانهاش عبور نکرده) و کسی را مورد آزار و اذیت قرار نداده است؛ پس نماز چنین فردی، کفّارهی گناهان (صغیرهای) است که بین این جمعه تا جمعهی دیگر و سه روز افزون بر آن، مرتکب شود؛ و این، بدان خاطر است که خداوند بلندمرتبه میفرماید: ﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَا...﴾ [الأنعام: 160]. «هر کس کار نیکی انجام دهد (پاداش مضاعف، دست کم از دریای جود و کرم خداوند معظّم) ده برابر دارد».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: «من جاء بالحسنة فله عشر امثالها»: در این آیه، آمده است که پاداش «نیکی»، ده برابر است، در حالی که در بعضی دیگر از آیات قرآن، تنها به عنوان «اضعافاً کثیرة» (چندین برابر) اکتفا شده است؛ مانند آیهی 245 سورهی بقره؛ آنجا که خداوند میفرماید:
﴿مَّن ذَا ٱلَّذِي يُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا فَيُضَٰعِفَهُۥ لَهُۥٓ أَضۡعَافٗا كَثِيرَةٗۚ وَٱللَّهُ يَقۡبِضُ وَيَبۡصُۜطُ وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٢٤٥﴾ [البقرة: 245].
«کیست که به خدا قرض نیکویی دهد تا آن را برای او چندین برابر کند؟ و خداوند (روزی بندگان را) محدود و گسترده میسازد و به سوی او بازگردانده میشوید».
در بعضی دیگر از آیات، پاداش پارهای از اعمال، مانند انفاق را به هفتصد برابر بلکه بیشتر میرساند؛ آنجا که خداوند میفرماید:
﴿مَّثَلُ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنۢبَتَتۡ سَبۡعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنۢبُلَةٖ مِّاْئَةُ حَبَّةٖۗ وَٱللَّهُ يُضَٰعِفُ لِمَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٌ٢٦١﴾ [البقرة: 261].
«مَثَل کسانی که دارایی خود را در راه خدا صرف میکنند؛ همانند دانهای است که هفت خوشه برآرد و در هر خوشه صد دانه باشد و خداوند برای هر که بخواهد آن را چندین برابر میگرداند و خدا (قدرت و نعمتش) فراگیر (و از همه چیز) آگاه است».
در بعضی دیگر از آیات، اجر و پاداش بیحساب ذکر شده است؛ آنجا که قرآن کریم میفرماید:
﴿إِنَّمَا يُوَفَّى ٱلصَّٰبِرُونَ أَجۡرَهُم بِغَيۡرِ حِسَابٖ﴾ [الزمر: 10].
«به یقین، به شکیبایان، اجر و پاداششان به تمام و کمال و بدون حساب داده میشود».
پرواضح است که این آیات، هیچ گونه اختلافی با هم ندارند؛ در حقیقت حداقل پاداشی که به نیکوکاران داده میشود، ده برابر است و همینطور به نسبت اهمیت عمل و درجهی اخلاص آن و کوششها و تلاشهایی که در راه آن انجام شده است، بیشتر میشود تا به جایی که هر حدّ و مرزی را در هم میشکند و جز خدا، حدّ آن را نمیداند.
به عنوان مثال، «انفاق و بخشش در راه خدا»، که فوقالعاده در اسلام اهمیت دارد، پاداشش از حدّ معمول پاداش عمل نیک که ده برابر است، فراتر رفته و به «اضعاف کثیرة» (چندین برابر) یا «هفتصد برابر» و بیشتر رسیده است؛ و در مورد «استقامت و پایمردی» که ریشهی تمام موفقیتها و سعادتها و خوشبختیها است و هیچ عقیده و عمل نیکی بدون آن پا بر جا نخواهد بود، پاداش بیحساب ذکر شده است.
از اینجا روشن میشود که اگر در روایات، پاداشهایی بیش از ده برابر برای بعضی از اعمال نیک ذکر شده نیز هیچگونه منافاتی با آیهی بالا ندارد.
و همچنین اگر در آیهی 84 سورهی «قصص» میخـوانیـم:
﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ خَيۡرٞ مِّنۡهَا...﴾ [القصص: 84].
«کسی که کار نیکی انجام دهد، پاداشی بهتر از این خواهد داشت».
مخالفتی با آیهی:
﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَا...﴾ [الأنعام: 160].
ندارد تا احتمال نسخ در آن برود؛ زیرا بهتر بودن، معنای وسیع و گستردهای دارد که با ده برابر، به طور کامل سازگار است.
1397 - [17] (ضَعِیف)
وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ تَكَلَّمَ يَوْمَ الْـجُمُعَةِ وَالْإِمَامُ يَخْطُبُ فَهُوَ كَمَثَلِ الْـحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا وَالَّذِي يَقُولُ لَهُ أَنْصِتْ لَيْسَ لَهُ جُمُعَة». رَوَاهُ أَحْمد([33]).
1397- (17) عبدالله بن عباس س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس به هنگامی که امام، خطبهی جمعه را ایراد میکند، سخن گوید، به درازگوشی میماند که کتابهایی را برمیدارد (ولی از محتوای آنها خبر ندارد)؛ و هرکس به چنین فردی بگوید: ساکت باش و خاموشی گزین؛ برای او (پاداش کامل آن) نماز جمعه، وجود ندارد».
[این حدیث را احمد بن حنبل روایت کرده است].
شرح: «فهو کمثل الحمار يحمل اسفاراً»:
بدون شک، تحصیل و فراچنگ آوردن ثواب و پاداش، مشکلات فراوانی دارد، ولی این مشکلات هر اندازه باشد، در برابر برکات حاصل از پاداش الهی، ناچیز است؛ بیچارگی انسان، روزی خواهد بود که زحمت عبادات و طاعات را بر خود هموار کند، امّا چیزی از برکاتش، عاید او نشود؛ درست به سان چهارپایی است که سنگینی یک بار کتاب را به پشت خود احساس میکند، بیآن که از محتوای آن بهره گیرد.
1398 - [18] (صَحِیح)
وَعَنْ عُبَيْدِ بْنِ السَّبَّاقِ مُرْسَلًا قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج فِي جُمُعَةٍ مِنَ الْـجُمَعِ: «يَا مَعْشَرَ الْـمُسْلِمِينَ إِنَّ هَذَا يَوْمٌ جَعَلَهُ اللهُ عِيدًا فَاغْتَسِلُوا وَمَنْ كَانَ عِنْدَهُ طِيبٌ فَلَا يَضُرُّهُ أَنْ يَمَسَّ مِنْهُ وَعَلَيْكُمْ بِالسِّوَاكِ». رَوَاهُ مَالِكٌ وَرَوَاهُ ابْنُ مَاجَه عَنهُ([34]).
1398- (18) از عبید بن سبّاق - به طور مُرسل - روایت شده است که وی گفت: رسول خدا ج در یکی از نمازهای جمعه، خطاب به مسلمانان فرمودند:
«ای گروه مسلمانان! بیگمان خداوند بلندمرتبه، این روز (جمعه) را روز عید و جشن قرار داده است؛ از این رو، در این روز غسل کنید و تن بشویید و هرکس عطر و مواد خوشبویی در اختیار دارد، برایش زیانی در پی ندارد که از آن استفاده کند و خود را بدان خوشبو و معطّر نماید؛ و بایستی در آن روز مسواک بزنید و دهان و دندانهای خویش را تمیز و پاکیزه گردانید».
[این حدیث را مالک روایت کرده است].
1399 - [19] (لم تتمّ دراسته)
وَهُوَ عَن ابْن عَبَّاس مُتَّصِلا([35]).
1399- (19) و ابن ماجه این حدیث را از عبیدالله و او نیز از عبدالله بن عباس س به صورت متّصل روایت کرده است.
شرح: «معشر»: جمعیت؛ انبوه؛ جامعه؛ گروه؛ گروه مردم؛ عامهی مردم.
«عیداً»: جشن؛ روز جشن؛ هر روزی که در آن یادبودی باشد از خوشی و شادی برای گروهی از مردم.
1400 - [20] (حَسَنٌ)
وَعَنِ الْبَرَاءِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «حَقًّا عَلَى الْـمُسْلِمِينَ أَنْ يَغْتَسِلُوا يَوْمَ الْـجُمُعَةِ وَلْيَمَسَّ أَحَدُهُمْ مِنْ طِيبِ أَهْلِهِ فَإِنْ لَمْ يَجِدْ فَالْـمَاءُ لَهُ طِيبٌ». رَوَاهُ أَحْمَدُ وَالتِّرْمِذِيُّ وَقَالَ: هَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ([36]).
1400- (20) براء بن عازب س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «بر مسلمانان واجب است که در روز جمعه غسل کنند؛ و باید هریک از آنان، از عطر و مواد خوشبویی خانهی خودش، استفاده کند؛ و اگر چنانچه عطر و مواد خوشبویی در دسترس نداشت، پس آب، مواد خوشبویی وی به شمار میآید».
[این حدیث را احمد بن حنبل و ترمذی روایت کردهاند؛ و ترمذی گفته است: این، حدیثی حسن است.].
شرح:
«حقاً علي المسلمين ان يغتسلوا يوم الجمعة»:
امام ابوحنیفه، امام شافعی، امام احمد بن حنبل و جمهور علماء و صاحبنظران فقهی، بر این باورند که غسل روز جمعه سنّت است و واجب نیست؛ اهل ظاهر میگویند: غسل جمعه، واجب است؛ این نظریه به امام مالک نیز نسبت داده شده است.
قائلان به وجوب غسل روز جمعه، از عبارت «فلیغتسل» که در حدیث عبدالله بن عمر س آمده است، استدلال کردهاند؛ آنجا که میگوید: رسول خدا ج فرمودند: «من اتي الجمعة فليغتسل» (ترمذی)؛ «هر کس به جمعه میآید، باید غسل کند». آنها امر را در این حدیث، برای وجوب میدانند.
و همچنین از حدیث ابوسعید خدری استدلال میکنند که گفت: رسول خدا ج فرمودند: «غسل يوم الجمعة واجب علي کلّ محتلم» (بخاری و مسلم).
توضیح این که: دربارهی وجوب و عدم وجوب غسل روز جمعه، احادیث و روایات گوناگونی به ما رسیده است که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1- عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «اذا جاء احدکم الجمعة فليغتسل» (بخاری و مسلم)؛ «وقتی هریک از شما به نماز جمعه میآید، باید قبلاً غسل نماید (و خویشتن را پاک و پاکیزه و خوشبو و معطّر نماید)».
2- ابوسعید خدری س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «غسل يوم الجمعة واجب علي کلّ محتلم» (بخاری و مسلم)؛ «غسل روز جمعه بر هر مکلّف و عاقل و بالغی واجب است».
3- ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «حقّ علي کلّ مسلم ان يغتسل في کلّ سبعة ايّام يوماً؛ يغسل فيه رأسه وجسده» (بخاری و مسلم)؛ «بر هر مسلمانی لازم و ضروری است که در فاصلهی هر هفت روز، روزی را برای شستن سر و اندامش، اختصاص دهد و در هر هفته، یکبار غسل کند و سر و تن خویش را بشوید».
4- سمرة بن جندب س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «من توضّأ يوم الجمعة فبها ونعمت ومن اغتسل فالغسل افضل» (احمد، ابوداود، ترمذی، نسایی و دارمی)؛ «هر کس روز جمعه (برای نماز جمعه) وضو بگیرد، وضو کافی میباشد و خوب است؛ و هرکس غسل کند، غسل بهتر و برتر است».
5- «عن عکرمة، قال: إِنَّ ناساً منْ أهلِ العِراقِ جاؤُوا فقالوا: يا ابن عبَّاسٍ! أَتَرى الغُسلَ يومَ الجُمعةِ واجِباً؟ قال: لا؛ ولكنه أطْهَرُ وخيرٌ لمنِ اغتَسَلَ، ومنْ لم يَغتَسِلْ فليسَ عليه بواجبٍ. وسَأُخْبِرُكُم كَيفَ بَدْءُ الغُسْلِ: كانَ النَّاسُ مَجْهُودِينَ يَلبَسُونَ الصُّوفَ، وَيَعمَلونَ على ظُهُورِهِم، وكانَ مَسْجِدُهم ضَيِّقاً مُقارِبَ السَّقفِ، إِنما هوَ عَرِيشٌ، فَخَرَجَ رسول الله ج في يومٍ حارٍّ، وعَرِقَ النّاسُ في ذلك الصُّوفِ، حتى ثارَتْ مِنهُمْ رِياحٌ آذى بذلكَ بعضُهم بعضاً. فلمَّا وَجَدَ رسولُ الله ج تلكَ الرِّياحَ، قال: «أيُّها الناسُ! إِذا كانَ هذا اليومُ؛ فاغتسلوا، ولْيَمُسَّ أحَدُكُم أفضَلَ ما يَجِدُ منْ دُهنه وطِيبِه». قال ابنُ عباسٍ: ثمَّ جاء اللهُ بالخَيرِ، ولبِسوا غيرَ الصُّوفِ، وكُفُّوا العَمَلَ، ووُسِّعَ مَسْجِدُهُم، وذَهَبَ بَعْضُ الَّذِي كانَ يُؤْذِي بَعضُهُم بَعضاً منَ العَرَقِ». رواه ابوداود([37]).
عکرمه (غلام آزاد شده و شاگرد ابنعباس ل) گوید: گروهی از مردمان عراق به نزد ابنعباس آمدند و گفتند: ای ابنعباس! به نظر شما غسل روز جمعه (برای نماز جمعه) واجب است یا خیر؟
ابنعباس ب در پاسخ گفت: خیر (واجب نیست) لیکن برای کسیکه در روز جمعه غسل کند و خویشتن را خوب بشوید، طهارت و پاکیزگی و خیر و نیکی بسیاری وجود دارد و نیز هرکس در چنین روزی غسل نکند، گناهی متوجهی او نمیشود، چرا که بر او واجب نیست.
(سپس ابنعباس ب)گفت: عنقریب برایتان بیان خواهم کرد که چگونه غسل روز جمعه برای مردم تشریع شد (واقعه از این قرار است که در ابتدای اسلام) مردم خدمه و کارگر و زحمتکش بودند و خود، کار میکردند و لباسهای پشمی بسیار ضخیم و کلفت به تن میکردند و بر پشت خویش بار و وسائل، حمل مینمودند، از اینرو با لباس و سر و صورت عرق کرده و غبارآلود به نماز جمعه میآمدند).
و مسجد آنها (مسجد نبوی) نیز در آن روزگار بسیار کوچک و تنگ بود، و از سقفی بسیار پائین و کوتاه برخوردار بود (و بهتر بگویم) مسجد بسان خیمهای بود که از شاخههای درخت درست کنند (که از گرمای زیاد و انبوه جمعیت برخوردار بود).
در جمعهای بسیار گرم، پیامبراکرم ج در حالی از خانه به مسجد تشریف آورد که مردمان لباسهای ضخیم پشمین به تن کرده بودند و از شدت گرما، عرق از بدنشان بر روی آن لباسها جاری شده بود (در نتیجهی این هیئت و قیافهی غبارآلود و عرق کردهی آنها) بوی بد و نامطبوعی در مسجد پیچید که در اثر آن، برخی موجبات اذیت و آزار برخی دیگر را فراهم آوردند.
چون پیامبر ج آن تعفن و بوی بد را احساس کرد، فرمود: هانای مردم! هرگاه روز جمعه فرا میرسد، بر هریک از شما لازم است که غسل کنید و از بهترین و برترین مواد معطر و خوشبویی که دارید استفاده نمائید.
ابنعباس ب گوید: پس از آن (روزگار سخت و طاقتفرسا) وقتی فضل و کرم خداوند? شامل حال مسلمانان گردید و خداوند خیر (فتوحات و غنائم) را بدانها عنایت کرد و فقر و فاقه و تهیدستی و بینوایی از آنها دور شد و لباسهای ضخیم پشمی دیگر پوشیده نشد و محنت و مشقت مردم در کارهای روزمره نیز از میان رفت و مسجد (مسجدالنبی) نیز توسعه یافت، نتیجه آن است که آن بوی بد و نامطبوع که قبلاً فضای پاک مسجد را آلوده و متعفن میکرد (و باعث اذیت و آزار مسلمانان میشد) باقی نماند.
(به هر حال مقصود ابنعباس ب این است که غسل روز جمعه در ابتدای اسلام و به دلایل مذکور، بر مسلمانان لازم بود، اما وقتی که آن حالت باقی نماند، حکم وجوب غسل نیز تخفیف پیدا کرد. از اینرو در عصر کنونی ما نیز، بالخصوص در روستاها و دهات، مسلمانان سعی کنند تا با سر و صورت عرق کرده و با هیئت و قیافهی غبارآلوده، به جمعه نیایند، بلکه تلاش کنند تا در روز جمعه خود را بیارایند، غسل کنند، خود را عطرآگین کنند، موی را شانه زنند و تمیزترین لباسهای خود را بپوشند و با نظافت و زیبایی هر چه تمامتر در اجتماع سیاسیـ عبادی جمعه حاضر شوند و بدون اینکه موجبات اذیت و آزار مسلمانانی را فراهم آورند به خطبهی امام گوش کنند و به نیایش و ستایش خدا بپردازند و پروردگار را به خوبی عبادت و پرستش نمایند.)
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
حال باید پرسید که: آیا بر اساس حدیث ابوسعید خدری س، ابوهریره س و ابن عمرس، غسل روز جمعه واجب است و یا بر اساس حدیث سمرة بن جندب س [فبها و نعمت] و حدیث عبدالله بن عباس س سنّت مؤکده میباشد؟
امام نووی در شرح مسلم میگوید:
«علما و صاحبنظران اسلامی پیرامون حکم غسل روز جمعه با همدیگر اختلاف نظر دارند، گروهی از علما و پیشوایان سلف از برخی از صحابه> وجوب غسل را روایت کردهاند، و اهل ظاهر هم با توجه به حدیث ابوسعید خدری س به وجوب غسل جمعه معتقد میباشند، اما جمهور علماء از سلف و خلف (از جمله امام ابوحنیفه، مالک و شافعی) و بیشتر علما و صاحبنظران اسلامی با توجه به احادیث و روایات صحیح دیگر، معتقدند که غسل روز جمعه واجب نیست، بلکه سنت مؤکده میباشد»([38]).
و در حقیقت، هرگاه سببی از اسباب نظافت از قبیل: چرک و عرق و امثال آن در بدن باشد، دستور غسل برای انسان مؤکد خواهد بود تا باعث اذیت و آزار کسانی که با او اختلاط و معاشرت دارند نشود.
در روایات (از جمله روایت ابنعباس ب که بعداً خواهد آمد) وارد شده است که مسلمانان در مدینهی منوره در طول هفته به آبکشی و کارهای روزمره مشغول بودند و چون جمعه فرا میرسید در مسجد برای نماز جمعه حاضر میشدند در حالیکه بوی بد زیر بغل و بدن آنها موجب اذیت و آزار مردم میشد، ازاینرو پیامبر ج دستور میداد تا غسل جمعه کنند و از اینجهت، غسل جمعه سنت مؤکده قرار گرفت.
و حضرت عایشه ب میگوید:
«مردم روزهای جمعه پشت سر هم از منازل خود و دهات اطراف مدینه با لباس و سر و صورت عرق کرده و غبارآلود به جمعه میآمدند و عرق از بدنشان جاری میشد، یکی از آنان به نزد پیامبر ج که در منزل من بود، آمد، پیامبر ج فرمود: کاش شما برای چنین روزی خود را تمیز مینمودید و غسل میکردید». [بخاری]
از اینرو از دیدگاه بیشتر علما، مراد از وجوبی که در حدیث ابوسعید س آمده است، وجوب اصطلاحی نیست، بلکه مقصود از آن، همان تأکید برای تمیزی و رعایت بهداشت و نظافت میباشد.
[1]- مالک، احمد، ابوداود، نسایی، ابن ماجه این حدیث را از ابوسعید خدری روایت کرده اند.
[2]- متفق علیه از ابوهریره.
[3]- احمد از ابوبکر و شافعی در مسند خود و باز احمد، نسائی، ابن حبان، حاکم و بیهقی از عایشه این حدیث را روایت کردهاند و باز ابن ماجه از ابی امامة الباهلی آن را روایت نموده و بخاری با صیغهی تأکید آن را بیان داشته است.
[4]- ابوداود از ابوهریره روایت کرده است.
[5]- مسلم از حدیث ابن مسعود این حدیث را روایت کرده است.
[6]- بخاری به روایت از ابوهریره.
[7]- احمد و ابویعلی با سند جید آن را رویت کردهاند و حاکم گفته که این روایت، حدیث صحیحی است.
[8]) به روایت ابن ماجه، ابوداود و حاکم.
[9]- ترمذی.
[10]- تمیمه، خرمهره یا طلسمی که به گردن آویزان کنند برای دفع بلا و چشم زخم.
[11]- به روایت ابوداود، نسائی، ابن ماجه و حاکم.
[12]- به روایت بخاری از حدیث ابن عباس.
[13]- متفق علیه.
[14]- زادالمعاد: ج 3 ص 69.
[15]- ر.ک به: «شفاء النفس» از سلسله کتابهای «اقرأ».
[16]- به روایت بخاری.
[17]- بخاری ح 883؛ نسایی 3/104 ح 1403؛ و دارمی 1/435 ح 1541.
[18]- مسلم 2/587 ح (26-857).
[19]- مسلم 2/588 ح (27-857).
[20]- بخاری 2/407 ح 929؛ مسلم 2/587 ح (24-850)؛ ابوداود 1/249 ح 351؛ ترمذی 2/372 ح 499؛ نسایی 3/97 ح 1385؛ ابن ماجه 1/347 ح 1092؛ موطأ مالک 1/101 ح 1، «کتاب الجمعة»؛ و مسند احمد 2/259.
[21]- بخاری 2/414 ح 934؛ مسلم 2/583 ح (11-851)؛ ابوداود 1/665 ح 1112؛ ترمذی 2/387 ح 512؛ نسایی 3/104 ح 1402؛ موطأ مالک 1/103 ح 6، «کتاب الجمعة»؛ و مسند احمد 2/272.
[22]- مسلم 4/1715 ح (30-2178).
[23]- ابوداود 1/244 ح 343؛ و مسند احمد 3/81.
[24]- ابوداود 1/246 ح 345؛ ترمذی 2/367 ح 496؛ نسایی 3/97 ح 1384؛ ابن ماجه 1/346 ح 1087؛ و مسند احمد 4/104.
[25]- ابوداود 1/650 ح 1078؛ و ابن ماجه 1/348 ح 1095.
[26]- موطأ مالک 1/110 ح 17، «کتاب الجمعة».
[27]- ابوداود 1/663 ح 1108.
[28]- ترمذی 2/388 ح 513؛ و مسند احمد 3/437.
[29]- ابوداود 1/664 ح 1110؛ ترمذی 2/390 ح 518؛ و مسند احمد 3/439.
[30]- ابوداود 1/668 ح 1119؛ ترمذی 2/404 ح 526؛ و مسند احمد 2/32.
[31]- بخاری 11/62 ح 6270؛ مسلم 4/1714 ح (27-2177)؛ ابوداود 5/165 ح 4828؛ ترمذی 5/82 ح 2749؛ دارمی 2/365 ح 2653؛ و مسند احمد 2/17.
[32]- ابوداود 1/665 ح 1113.
[33]- مسند احمد 1/230.
[34]- ابن ماجه 1/349 ح 1098؛ موطأ مالک 1/65 ح 113؛ «کتاب الطهارة».
[35]- ابن ماجه 1/349 ح 1097.
[36]- ترمذی 2/407 ح 528؛ و مسند احمد 4/282.
[37]- ابوداود 1/251 ح 353.
[38]- شرح مسلم ج 6 124.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر