واژهی «عید»:
«عید» از «عاد یعود» گرفته شده است و در اصل خود «عِوْدٌ» بوده است که به علّت سکون واو و کسرهی ماقبل، به «یاء» تبدیل شده است؛ و جمع آن «اعیاد» میباشد. طبق قانون میبایست با «اعواد» جمع بسته میشد؛ امّا به خاطر عدم التباس با جمع «عود» که به معنای چوب است، «اعیاد» گفته میشود.
وجه تسمیهی عید:
برخی از علماء و صاحبنظران اسلامی بر این باورند که نامگذاری روز فطر و قربان به «عید»، به این خاطر است که در هر سال، تکرار میشوند. برخی نیز گفتهاند که عید از «عود» (مشک) مشتق است، و علّت نامگذاری آن، این است که در آن روز، مشکهای فراوانی روشن (دود) میشود. و برخی نیز گفتهاند: وجه تسمیهی عید، به خاطر کثرت و فراوانی عوائد و خیر و برکت خداوند بر بندگانش و شادی و سرور آنان در آن روز است؛ شادی به خاطر اتمام مراسم حج و ذبح قربانی در ایام تشریق و در عید فطر به خاطر موفقیت در به پایان رساندن یک ماه آموزش.
امّا قول راجح، آن است که عید از «عاد یعود» گرفته شده است و برای نیک فالی، اسم آن را «عید» گذاشتهاند. گویا این یک دعایی است بر این مضمون که «خدا کند این روز مرتّب تکرار شود»؛ همچنان که «قافله» را نیز از روی تفاؤل و نیکفالی، قافله میگویند.
البته «عید» برای جشن و روزهای خوش نیز اطلاق میگردد.
عید فطر و عید قربان:
هر دین و آیینی در طول سال، چند روز را به عنوان عید و جشن قرار میدهند؛ اسلام نیز در سال، دو روز را به عنوان عید قرار داده است و این دو عید، پس از پایان دو عبادت بس بزرگ قرار داده شدهاند. عید فطر زمانی است که عبادت بزرگ روزه به پایان میرسد و عید اضحی نیز روزی است که حج تکمیل میگردد و برعکس ادیان دیگر، این دو عید نیز خود عبادت هستند که با خواندن دو رکعت نماز، عید آغاز میگردد.
به عبارت دیگر، هر ملّت و گروهی، دارای مراسم و جشنهای خاصّی است که در آن روزها، برحسب توان و وُسع خویش، لباسهای نو و خوب به تن میکنند و غذاهای خوب تهیه میکنند و میخورند و به عناوین گوناگون، اظهار شادی و خوشی میکنند؛ و این، یکی از تقاضاهای طبیعی و فطری بشر است؛ از این رو، هیچ گروه و ملّتی از میان جوامع بشری نیست که دارای چنین روزهای ویژه و خاصّی نباشند.
در اسلام نیز دو روز (عید فطر و عید قربان) وجود دارد که عید و جشن اصلی مسلمانان را تشکیل میدهند؛ و علاوه بر آن، آنچه مسلمانان به عنوان عید و یا جشن اسلامی میدانند، در واقع اساس و حیثیت مذهبی و دینی نداشته بلکه از نقطه نظر اسلامی، بیشتر آنها خرافات هستند.
در حقیقت، زندگی اجتماعی مسلمانان، از زمانی شروع میشود که رسول اکرم ج از مکّه هجرت نمودند و به مدینهی منوره تشریف آوردند و مراسم عید فطر و عید قربان نیز از همان تاریخ شروع شد. همان طوری که معلوم است، عید فطر بعد از پایان رمضان در اول شوّال، و عید قربان، در دهم ذیحجه قرار داده شده است.
ماه مبارک رمضان، از حیث معنویت و روحانیت، از تمام ماهها افضل و با برکتتر است؛ در همین ماه، نزول قرآن آغاز گردیده است و روزهی تمام ماه بر امّت مسلمان فرض شده و در شبهای آن، نماز مستقلی با جماعت خوانده شده و نسبت به انجام هر نیکی و خیری، به پاداش فوقالعاده تشویق شده است.
خلاصه؛ تمام این ماه، ماه فداکاری و سرکوب نفس و ماه کثرت و فراوانی عبادت و طاعت است. پرواضح است که در پایان این ماه، روزی فرا میرسد که از نظر برکات روحانی و معنوی، نسبت به دیگر روزها، استحقاق بیشتری دارد و برای این که روز جشن و شادی قرار گیرد، آن روز را عید فطر قرار دادند.
دهم ذیحجّه نیز روز مبارک و تاریخی است که در آن روز، ابراهیم7 با حکم و دستور خدا، جگرگوشهی خود، اسماعیل7 را به فرمان خدا برای قربانی تقدیم کرد و کارد را بر حلقش قرار داد و وفاداری و تسلیم و رضای کامل خویش را به اثبات رسانید و خداوند بلندمرتبه نیز درعوض آن فداکاری و آزمایش، اسماعیل7 را زنده نگه داشت و گوسفندی را به جای او به عنوان قربانی پذیرفت و به پاس قدردانی از این موفقیت، بر سر ابراهیم7 تاج افتخار «انّی جاعلک للناس اماماً» را قرار داد و آن روش اظهار محبّت و عشق او را به خدا، تا قیامت به عنوان «رسم عاشقی» برقرار داشت. پس اگر بر اساس واقعه و امر مهم تاریخی، روزی را میتوان به عنوان یادگار تاریخی جشن گرفت، برای امّت مسلمان که وارث ملّت ابراهیمی و نمایندهی اسوهی خلیل است، در مقابل دهم ذی حجّة، روز دیگری استحقاق آن را ندارد؛ از این رو، دهم ذیحجّة، روز عید و جشن قرار گرفت.
به هر حال، این دو روز (یکم شوّال و دهم ذیحجّة) با توجه به این خصوصیات خود، روز عید و جشن و سرور امّت مسلمان قرار گرفتند.
وجوب نماز عید:
از دیدگاه امام ابوحنیفه، نماز عید واجب است. صاحبنظران فقهی احناف، این قول را «ظاهر روایت» قرار دادهاند و بر آن فتوا دادهاند. قولی دیگر نیز از امام ابوحنیفه، مبنی بر سنّت مؤکّده بودن نماز عید نقل شده است.
امام مالک و امام شافعی بر این باورند که نماز عید، سنّت مؤکّده است؛ و امام ابویوسف و امام محمد نیز همین دیدگاه را ترجیح دادهاند.
از دیدگاه امام احمد بن حنبل، نماز عید، فرض کفایی است و روایتی از امام مالک نیز مطابق با دیدگاه امام احمد بن حنبل است. برخی از علماء و صاحبنظران شافعی نیز این دیدگاه را پسندیدهاند.
دلایل وجوب نماز عید، عبارتند از:
1- قرآن کریم، وجوب نماز عید را تأیید میکند، آنجا که میگوید:
﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ٢﴾ [الکوثر: 2].
«حال که چنین است تنها برای پروردگار خود نماز بخوان و قربانی بکن».
طبق تفسیر مشهور آیه، مراد از «نماز مورد اشاره در آیه»، نماز عید میباشد.
2- از احادیث و روایات متواتر ثابت شده است که پیامبر اکرم ج همواره نماز عید را برپا داشتند و هرگز آن را ترک نکردند. ابوسعید خدری س گوید: «انّ رسول الله ج کان يخرج يوم الفطر ويوم الاضحي الي المصلّي فيصلّي بالناس» (نسایی، باب استقبال الامام بالناس بوجهه فی الخطبة؛ ج 1 ص 233)؛ «رسول خدا ج در روز عید فطر و عید قربان به سوی عیدگاه میرفت و برای مردم نماز میگزارد».
3- برپایی نماز عید از صدر اسلام تاکنون به طور مستمر، نشانهی واجب بودن آن است.
4- برخی از علماء و اندیشمندان اسلامی، مصداق آیهی:
﴿...وَلِتُكَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰكُمۡ...﴾ [البقرة: 185].
را نماز عید میدانند و امر در این آیه را برای وجوب قرار دادهاند.
این آیه در سورهی بقره بعد از بیان «حکم روزه» ذکر شده است و در سورهی حج، بدون و او عطف، بعد از حج و قربانی قرار گرفته است (حج/37)؛ که در مقام اول، مشروعیت و وجوب نماز عید فطر را میرساند و در مقام دوم، مشروعیت و وجوب نماز عید قربان را ثابت میگرداند.
1426 - [1] (مُتَّفق عَلَیهِ)
عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْـخُدْرِيِّ قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج يخرج يَوْم الْفطر وَالْأَضْحَى إِلَى الْـمُصَلَّى فَأَوَّلُ شَيْءٍ يَبْدَأُ بِهِ الصَّلَاةُ ثُمَّ يَنْصَرِفُ فَيَقُومُ مُقَابِلَ النَّاسِ وَالنَّاسُ جُلُوسٌ عَلَى صُفُوفِهِمْ فَيَعِظُهُمْ وَيُوصِيهِمْ وَيَأْمُرُهُمْ وَإِنْ كَانَ يُرِيدُ أَنْ يَقْطَعَ بَعْثًا قَطَعَهُ أَوْ يَأْمر بِشَيْء أَمر بِهِ ثمَّ ينْصَرف([1]).
1426- (1) ابوسعید خدری س گوید: رسول خدا ج در روزهای عید فطر و عید قربان، به عیدگاه (در خارج شهر) میرفتند و نخستین کاری که انجام میدادند، گزاردن نماز عید بود؛ آنگاه پس از گزاردن نماز، رو به روی نمازگزارانی که در صفهای نماز خویش نشسته بودند، میایستادند و به موعظه و نصیحت آنها میپرداختند و آنان را به انجام کارهای خیر و صلاح، توصیه میکردند و دستورات لازم را صادر میفرمودند؛ و اگر میخواستند لشکری را به جایی اعزام نمایند، یا دستور انجام کار دیگری را بدهند، در همانجا اقدام میکردند. آنگاه برمیگشتند و عیدگاه را ترک مینمودند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: حدیث ابوسعید خدری س در بخاری و مسلم به طور کامل چنین آمده است:
«عن ابي سعيد الحذري س قال: کان رسول الله ج يخرج يوم الفطر والاضحي الي المصلّي؛ فاوّل شيء يبدأ به الصلاة؛ ثمّ ينصرف فيقوم مقابل الناس؛ والناس جلوس علي صفوفهم؛ فيعظهم ويوصيهم ويأمرهم؛ فان کان يريد ان يقطع بعثاً قطعه؛ او يأمر بشيء امر به ثم ينصرف.
قال ابوسعيد: فلم يزل الناس علي ذلك حتّي خرجتُ مع مروان وهو امير الـمدينة في اضحيً او فطر؛ فلمّا اتينا الـمصلّي، اذا منبر بناه کثير بن الصلت؛ فاذا مروان يريد ان يرتقيه قبل ان يصلّي. فجبذتُ بثوبه، فجبذني؛ فارتفع فخطب قبل الصلاة؛ فقلتُ له: غيّرتم والله! فقال: ابا سعيد! قد ذهب ما تعلم. فقلتُ: ما اعلم والله خيرٌ ممّا لا اعلم. فقال: انّ الناس لم يکونوا يجلسون لنا بعد الصلاة؛ فجعلتها قبل الصلاة».
«ابوسعید خدری س گوید: رسول خدا ج روز عید فطر و عید قربان، به عیدگاه میرفت و اولین کاری که انجام میداد، برگزاری نماز بود. پس از اتمام نماز، مقابل نمازگزارانی که در صفها نشسته بودند، میایستادند و به موعظهی آنها میپرداخت؛ آنان را توصیه به خیر میکرد و دستورات لازم را صادر میفرمود؛ و اگر میخواست لشکری را به جایی گسیل نماید؛ یا دستور انجام کار دیگری بدهد، در همانجا اقدام میکرد. آنگاه برمیگشت.
راوی میگوید: پس از رسول خدا ج، مردم به همین شیوه عمل میکردند تا زمان مروان فرا رسد. روزی با مروان که حاکم مدینه بود، به عیدگاه رفتم. در آنجا، منبری وجود داشت که کثیربن صلت آن را ساخته بود. ناگهان متوجه شدم که مروان میخواهد قبل از نماز، بالای منبر برود و خطبه بخواند. من لباسش را گرفتم و او را پایین کشیدم، ولی او خود را از دست من رها ساخت و بالای منبر رفت و قبل از نماز، به ایراد خطبه پرداخت.
گفتم: به خدا سوگند! شما سنّت رسول خدا ج را تغییر دادید.مروان گفت: ای ابوسعید! آنچه را تو میدانی، اکنون نمیشود بر آن عمل کرد. گفتم: به خدا سوگند! آنچه را که من میدانم، بهتر است از آنچه که نمیدانم؛ (یعنی خطبهی بعد از نماز، بهتر است از خطبه قبل از نماز). مروان گفت: چون مردم بعد از نماز، برای شنیدن خطبهی ما نمینشینند، بدین جهت آن را قبل از نماز خواندم».
«مصلّی»: در شهرهای بزرگ که مسجد جامع، گنجایش همهی نمازگزاران را در روزهای عید و جمعه ندارد، در خارج شهر، جای وسیعی را برای نماز جمعه و عیدین آماده میسازند که «مصلّی» نام دارد؛ و روش آن حضرت ج نیز بر آن بود که نمازهای عید را در مکانی خارج از مدینه برگزار میکردند؛ و آن مکان، محلّی بود که برای این منظور مهیا و آماده شده بود و عیدگاه نامیده میشد و در حدود یک کیلومتر از مدینه فاصله داشت و در آن روزگار، اطراف آن، حصار کشیده نشده بود و به صورت صحرا و میدان باز بود.
از این حدیث، معلوم میشود که محل نمازهای عید، فضای باز است نه مسجد؛ چون پیامبر ج برای ادای نماز عید، به طرف مصلّی خارج میشدند و کسانی که پس از ایشان آمدند نیز همین کار را میکردند.
1427 - [2] (صَحِیح)
وَعَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: صَلَّيْتُ مَعَ رَسُولِ الـلّٰهِ ج الْعِيدَيْنِ غَيْرَ مَرَّةٍ وَلَا مَرَّتَيْنِ بِغَيْرِ أَذَانٍ وَلَا إِقَامَة. رَوَاهُ مُسلم([2]).
1427- (2) جابر بن سمرة س گوید: بیش از یک بار و دوبار، همراه رسول خدا ج نمازهای عید فطر و عید قربان را بدون اذان و اقامه خواندم.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: بر مبنای اجماع امّت اسلامی، نماز عید، فاقد اذان و اقامه است.
علامه ابن قدامه در کتاب «المغنی» (ج 2 ص 235) مینویسد: «و لا نعلم في هذا خلافاً مـمّن يعتد بخلافه؛ الّا انّه روي عن ابن الزبير انّه اذّن واقام؛ وقيل اوّل من اذّن زياد؛ وهذا دليل علي انعقاد الاجماع قبله علي انّه لايسنّ لـهمـا اذان ولا اقامة».
«در این مسأله (عدم اذان و اقامه برای نماز عید) کسی از علماء و صاحبنظران مطرح جهان اسلام را سراغ نداریم که اختلاف نموده باشد؛ مگر آنچه که از ابن زبیر روایت شده است که وی برای نماز عید، هم اذان و هم اقامه گفته است. و گفته شده که نخستین کسیکه برای نماز عید اذان گفت، زیاد بوده است. و این خود دلیل بر آن است که پیش از آن، اجماع بر این منعقد گردیده است که برای نمازهای عید فطر و قربان، نه اذان سنّت است و نه اقامه».
به هر حال؛ امّت اسلامی در این مسأله که در نماز عید، اذان و اقامه نیست، اتفاقنظر دارند.
شایان ذکر است که برای اقامهی نماز عید، اعلام اصطلاحی که عبارت از اذان و اقامه باشد، ممنوع است؛ ولی نفس اعلام، مانعی ندارد. همچنان که برای نمازهای نفلی که با جماعت گزارده میشوند، مانند: تراویح، نماز کسوف (خورشیدگرفتگی) و استسقاء (طلب باران) به جای اذان و اقامه، یک اعلانی وجود دارد، در نماز عید نیز میتوان جهت اطلاع دادن به مردم، اعلام کرد.
1428 - [3] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: كَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ يُصَلُّونَ الْعِيدَيْنِ قَبْلَ الْـخُطْبَةِ([3]).
1428- (3) عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج، ابوبکر س و عمر س، نمازهای عید فطر و قربان را پیش از خطبه میگزاردند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: ابوبکر صدّیق س، عمر فاروق س، عثمان بن عفّان س، علی بن ابی طالب س، امام ابوحنیفه س، امام مالک/امام شافعی;، امام احمد بن حنبل/و جمهور امّت، بر سنّت بودن خطبه بعد از نماز، اتفاقنظر دارند.
البته از دیدگاه علماء و صاحبنظران حنفی و مالکی، اگر قبل از نماز، خطبه خوانده شود، با کراهیت درست است؛ و از دیدگاه علماء و اندیشمندان شافعی و حنبلی، اگر قبل از نماز، خطبه خوانده شود، نماز صحیح و خطبه کالعدم میباشد؛ گویا که خطبهای خوانده نشده است.
از روایت ترمذی، چنین به نظر میرسد که مروان بن حکم، نخستین کسی بود که قبل از نماز، خطبه خوانده است (آنجا که در روایت ترمذی چنین آمده است: «و یقال: انّ اول من خطب قبل الصلاة مروان بن الحکم»).
و این در حالی است که طبق روایات و احادیثی دیگر، این عمل به دیگر افراد، نسبت داده شده است، از جمله:
1- عمر بن خطّاب س. یحیی بن سعید گوید: «اخبرني يوسف بن عبدالله بن سلام قال: اوّل من بدأ بالخطبة قبل الصلاة يوم الفطر، عمر بن الخطاب...» (مصنّف عبدالرزاق، باب «اوّل من خطب ثم صلّي»، شماره حدیث 5644، ج 3 ص 283)؛ «یوسف بن عبدالله بن سلام به من خبر داده و گفته است: اولین کسیکه خطبه را قبل از نماز عید فطر خواند، عمر بن خطاب س بود...»
2- عثمان بن عفّان س. (ر.ک: فتح الباری، باب «المشي والرکوب الي العيد والصلاة قبل الخطبة» ج 2 ص 376).
3- معاویة بن ابی سفیان س. ابن شهاب گوید: «اول من بدأ بالخطبة قبل الصلاة معاوية» (مصنّف عبدالرزاق، باب «اول من خطب ثمّ صلّي»، شمارهی حدیث 5646)؛ «اولین کسیکه خطبه را قبل از نماز خواند، معاویه س بود».
4- زیاد. حافظ ابن منذر از ابن سیرین/نقل میکنند که وی گفت: «انّ اوّل من فعل ذلک زياد بالبصرة» (فتح الباری ج 2 ص 376)؛ «اولین کسیکه خطبه را قبل از نماز خواند، زیاد بود که این کار را در شهر بصره انجام داد».
پرواضح است که ظاهر این روایات با یکدیگر تعارض دارند و کثرت روایات، جواز خطبه قبل از نماز را ثابت میکند.
برخی از علماء و صاحبنظران اسلامی به خاطر رفع تعارض بر بعضی از احادیث این موضوع، سخنها گفتهاند و آنها را زیر سؤال بردهاند و در صحّت و درستی آنها، شک و تردید ایجاد کردهاند.
برخی نیز گفتهاند: عثمان بن عفّان س برای رعایت حال کسانی که از دوردست به نماز میآمدند، خطبه را بر نماز مقدم میکرد تا آنان به نماز برسند. (ر.ک: فتح الباری، باب «الـمشي والرکوب الي العيد والصلاة قبل الخطبة»؛ ج 2 ص 376).
و دربارهی عملکرد عمر بن خطاب س، عبدالله بن سلام س میگوید: «کان الناس یبدأون بالصلاة ثم یثنون بالخطبة حتّی اذا کان عمرو کثر الناس فی زمانه و کان اذ ذهب یخطب، ذهب جفاة الناس؛ فلمّا رأی ذلک عمر؛ بدأ بالخطبة حتی ختم الصلاة» (مصنّف ابن ابی شیبة، باب «من رخّص ان یخطب قبل الصلاة» ج 2 ص 171).
«در اوایل، مردم نخست نماز عید را میخواندند و پس از آن، خطبه را ایراد مینمودند؛ تا این که روزگار خلافت عمر بن خطاب س فرا رسید و در روزگار وی، تعداد مسلمانان رو به افزایش شد؛ عمر بن خطاب س هرگاه برای ایراد خطبه بلند میشد، مردمان بینزاکت و غیراجتماعی، بلند میشدند و به خطبه نمینشستند؛ چون عمر س این صحنه را مشاهده کرد، خطبه را قبل از نماز خواند».
امّا در واقع، نسبت این عمل به عمر بن خطّاب س، مخالف حدیث صحیح و ثابت میباشد؛ البته تقدیم خطبه بر نماز، از عثمان بن عفّان س ثابت است؛ اگر چه ابن قدامه نسبت این عمل را به عثمان س مورد تردید قرار داده و گفته است: «و روي عن عثمان وابن الزبير انهما فعلاه ولم يصح ذلك عنهما»؛ «از عثمان س و عبدالله بن زبیر س روایت شده است که آن دو، خطبه را بر نماز عید، مقدّم میکردند؛ ولی این روایت از آن دو به درجهی صحّت نرسیده است».
و تقدیم خطبه بر نماز، پس از عثمان بن عفّان س، از معاویة بن ابی سفیان س نیز ثابت است؛ غالباً معاویه س به خاطر پیروی از عثمان بن عفّان س چنین میکرد و از آن جایی که زیاد در زمان خلافت معاویه س، استاندارد بصره بود، از معاویة بن ابی سفیان س پیروی میکرده است؛ و مروان بن حکم نیز که در آن روزگار، حاکم مدینه بود، به جهت پیروی از معاویه س یا بنابر مصلحت شخصی، خطبه را بر نماز مقدّم مینمود.
از این رو، مصداق قرار دادن عثمان بن عفّان س، معاویة بن ابی سفیان س، مروان بن حکم و زیاد به «اوّل من خَطب» (نخستین کسیکه خطبه را قبل از نماز خوند) به اعتبار علم و آگاهی راوی بوده است و امکان دارد که معاویه س در مملکت خود، نخستین کسی بوده باشد که خطبه را بر نماز مقدّم کرده است که به او «اوّل من خطب» (نخستین کسیکه خطبه را بر نماز مقدّم نمود) گفته شده است؛ و مروان بن حکم و زیاد نیز چون استاندار منصوب از طرف معاویه س بودهاند و در استانهای تحت فرماندهی خویش، اولین افرادی بودهاند که خطبه را بر نماز مقدّم داشتهاند، به همین خاطر به آنان نیز «اوّل من خطب» اطلاق گردیده است.
1429 - [4] (مُتَّفق عَلَیهِ)
وَسُئِلَ ابْنُ عَبَّاسٍ: أَشَهِدْتَ مَعَ رَسُولِ الـلّٰهِ ج الْعِيدَ؟ قَالَ: نَعَمْ خَرَجَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج فَصَلَّى ثُمَّ خَطَبَ وَلَمْ يَذْكُرْ أَذَانًا وَلَا إِقَامَةً ثُمَّ أَتَى النِّسَاءَ فَوَعَظَهُنَّ وَذَكَّرَهُنَّ وَأَمَرَهُنَّ بِالصَّدَقَةِ فَرَأَيْتُهُنَّ يُهْوِينَ إِلَى آذَانِهِنَّ وَحُلُوقِهِنَّ يَدْفَعْنَ إِلَى بِلَالٍ ثُمَّ ارْتَفَعَ هُوَ وَبِلَالٌ إِلَى بَيته([4]).
1429- (4) از عبدالله بن عباس س پرسیده شد. آیا با رسول خدا ج نماز عید را گزاردهای؟ وی در پاسخ گفت: آری؛ رسول خدا ج (به سوی عیدگاه) بیرون شدند و نماز عید را گزاردند؛ سپس خطبه ایراد فرمودند.
عبدالله بن عباس س (در بیان کیفیت و نحوهی نماز عید رسول خدا ج) ذکری از اذان و اقامه به میان نیاورد.
آنگاه (پس از گزاردن نماز و خطبه) به سوی زنانِ (شرکت کننده در نماز عید) رفتند و برای آنان موعظه کردند و آنان را به دادن صدقه، فرمان دادند؛ و خود، زنان را دیدم که دستهای خویش را به گوشها و گلوهای خود دراز میکردند و گوشوارهها و گردنبندهای خویش را به بلال س میدادند؛ سپس رسول خدا ج همراه با بلال س رهسپار خانهشان شدند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: در روایتی دیگر، این حدیث، بدینگونه وارد شده است:
«عن ابن عباس س قال: شهدتُ الفطر مع النبيّ ج وابي بکر وعمر وعثمان، يصلّونها قبل الخطبة، ثم يخطب بعدُ.
خرج النبيّ ج کانّي انظر اليه حين يُجلس بيده؛ ثمّ اقبل يشقّهم؛ حتّي جاء النساء، معه بلال. فقال:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ يُبَايِعۡنَكَ عَلَىٰٓ أَن لَّا يُشۡرِكۡنَ بِٱللَّهِ شَيۡٔٗا وَلَا يَسۡرِقۡنَ وَلَا يَزۡنِينَ وَلَا يَقۡتُلۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ وَلَا يَأۡتِينَ بِبُهۡتَٰنٖ يَفۡتَرِينَهُۥ بَيۡنَ أَيۡدِيهِنَّ وَأَرۡجُلِهِنَّ وَلَا يَعۡصِينَكَ فِي مَعۡرُوفٖ فَبَايِعۡهُنَّ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُنَّ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ١٢﴾ [الممتحنة: 12].
ثم قال حين فرغ منها: «أأنتنّ علي ذلک؟» فقالت امرأة منهنّ، لم يُجبه غيرها؛ نعم! قال: «فتصدّقن» فبسط بلال ثوبه ثم قال: هلمّ! لکُنَّ فداءاً ابي وامّي. فيلقين الفَتَخَ والخواتيم في ثوب بلال» (بخاری).
«ابن عباس س گوید: نماز عید فطر را هم با پیامبر خدا ج و هم در زمان ابوبکر س، عمر س و عثمان س با آنان خواندهام و همهی ایشان نماز عید را قبل از خطبهی آن میخواندند.
(ابن عباس س گوید): پیامبر اکرم ج برای خواندن نماز عید در عیدگاه - که در خارج شهر بود - میرفت و (قیافهاش) همین الآن در مقابل چشمانم مجسّم است،) انگار من هم اکنون نگاهش میکنم که با دست به مردم اشاره میکرد و دستور میداد تا بنشینند. (پس از خواندن نماز و خطبه) به طرف نمازگزاران رفت و از صفوف مردان گذشت تا به صف زنان رسید و بلال س هم همراهش بود. پیامبر ج این آیه را تلاوت فرمودند:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ يُبَايِعۡنَكَ عَلَىٰٓ أَن لَّا يُشۡرِكۡنَ بِٱللَّهِ شَيۡٔٗا وَلَا يَسۡرِقۡنَ وَلَا يَزۡنِينَ وَلَا يَقۡتُلۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ وَلَا يَأۡتِينَ بِبُهۡتَٰنٖ يَفۡتَرِينَهُۥ بَيۡنَ أَيۡدِيهِنَّ وَأَرۡجُلِهِنَّ وَلَا يَعۡصِينَكَ فِي مَعۡرُوفٖ فَبَايِعۡهُنَّ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُنَّ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ١٢﴾ [الممتحنة: 12].
«ای پیامبر! هنگامی که زنان مؤمن، پیش تو بیایند و بخواهند با تو بیعت کنند و پیمان بندند بر این که: چیزی را شریک خدا نسازند و دزدی نکنند و مرتکب زنا نشوند و فرزندانشان را نکشند و به دروغ فرزندی را به خود و شوهر خود نسبت ندهند که زادهی ایشان نیست و در کار نیکی (که آنان را بدان فرامیخوانی) از تو نافرمانی نکنند، با ایشان بیعت کن و پیمان ببند و بر ایشان از خدا آمرزش بخواه؛ به یقین خدا آمرزگار و مهربان است (و مغفرت و مرحمت خود را شامل چنین خانمهایی میگرداند)».
آنگاه پیامبر اکرم ج فرمودند: ای زنان! آیا این تعهّد و بیعت را رعایت میکنید؟ تنها زنی در بین زنها، گفت: آری؛ و سایر زنان، سکوت کردند. پیامبر ج فرمود: پس احسان و صدقه کنید. آنگاه بلال س پارچهای بر زمین پهن کرد و گفت: پدر و مادرم فدایتانای زنان! در خیر و احسان شتاب ورزید و عجله کنید. زنها هم، انگشترهای بزرگ و کوچک خود را بر روی آن پارچه میانداختند».
و از حدیثی که از طریق عبدالله بن عباس س (در صحیح مسلم) روایت شده است، معلوم میشود که چون زنان، صدای آن حضرت ج را به هنگام ایراد خطبه نمیشنیدند، از این رو پیامبر ج پس از آن که برای مردان ایراد خطبه فرمودند، به نزد زنان رفتند و برای آنان نیز خطبهای مستقل ایراد فرمودند.
1430 - [5] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: أَنَّ النَّبِيَّ ج صَلَّى يَوْمَ الْفِطْرِ رَكْعَتَيْنِ لَمْ يُصَلِّ قَبْلَهُمَا وَلَا بَعْدَهُمَا([5]).
1430- (5) عبدالله بن عباس س گوید: رسول خدا ج در روز عید فطر، دو رکعت نماز (عید) گزاردند و قبل و بعد از آن دو رکعت، نماز دیگری نخواندند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: این روایت در صحیح مسلم با این لفظ آمده است:
«عن ابن عباس س: انّ رسول الله ج خرج يوم اضحي او فطر، فصلّي رکعتين، لم يُصلّ قبلها ولا بعدها؛ ثم اتي النساء ومعه بلال، فامرهنّ بالصدقة، وجعلت الـمرأة تُلقي خُرصها وتُلقي سِخابها» (مسلم، ح 890).
«ابن عباس س گوید: رسول خدا ج روز عید قربان و یا فطر، آمد و دو رکعت نماز (عید) خواند و قبل و بعد از آنها - نمازی دیگر - نخواند؛ آنگاه در حالی که بلال س وی را همراهی میکرد، نزد زنان رفت و آنان را به صدقه دادن، امر نمود. زنان شروع به انداختن گوشوارهها و گردنبندهای خویش نمودند».
علماء و صاحبنظران اسلامی، بر عدم وجود نماز سنّت، قبل از عید و بعد از آن، اتفاقنظر دارند. البته دربارهی نفل روز عید، اختلاف وجود دارد که در روزگار صحابه نیز وجود داشته است.
از دیدگاه برخی از صحابه و تابعان، نماز نفل، قبل از نماز عید و بعد از آن، به طور مطلق جایز است.
امام شافعی نیز معتقد به این دیدگاه و نظریه میباشد. البته وی، نفل خواندن امام را مکروه میداند.
از دیدگاه جمهور صحابه، تابعان و بیشتر ائمه و صاحبنظران فقهی، در روز عید، نماز نفل مکروه است؛ البته در این باره اندکی تفصیل وجود دارد؛ این طور که علماء و صاحبنظران احناف، سفیان ثوری، امام اوزاعی و عموم صاحبنظران فقهی کوفه، میگویند: نماز نفل قبل از نماز عید، مکروه و پس از آن جایز میباشد.
از دیدگاه امام ابوحنیفه، نماز نفل پس از نماز عید، در صورتی جایز است که در منزل خوانده شود و خواندن نفل در عیدگاه مانند نفل قبل از نماز عید، مکروه است.
حسن بصری و صاحبنظران فقهی بصره میگویند: خواندن نماز نفل بعد از نماز عید، مکروه و قبل از آن جایز میباشد.
از نظرگاه امام احمد بن حنبل، امام زهری و ابن جریج، نماز نفل قبل از نماز و بعد از آن - به طور مطلق - مکروه است.
امام مالک بر این باور است که خواندن نفل در عیدگاه مکروه است.
به هر حال، دیدگاهها و نظرات امام ابوحنیفه، امام مالک و امام احمد بن حنبل، نزدیک به هم است و هریک از آنها، تا حدودی قائل به کراهیت نماز نفل هستند.
دلیل این بزرگواران، حدیث عبدالله بن عباس س (حدیث شماره 1430) و دیگر احادیث و روایات در این زمینه میباشد. (ر.ک: مصنّف ابن ابی شیبة، باب «من کان لايصلّي قبل العيد ولا بعده»؛ ج 2 ص 177).
و اگر چه به وسیلهی عمل برخی از صحابه و تابعان، دیدگاه امام شافعی تأیید میشود؛ امّا با وجود حدیث مرفوع، به حدیث موقوف عمل نمیشود.
و این دیدگاه که روایات کراهیت نماز نفل (مانند حدیث عبدالله بن عباس س) مختص امام است، دیدگاهی است بدون دلیل! و احادیث و روایاتی نیز بر ردّ این دیدگاه وجود دارد. ابوسعید خدری س میگوید: «ليس من السنّة الصلاة قبل خروج الامام الي العيد» (طبرانی آن را در «معجم الکبیر» روایت کرده و رجال آن ثقه است)؛ «نماز خواندن قبل از خارج شدن امام به سوی عید، سنّت نیست».
در روایتی دیگر، الفاظ و عباراتی عام، همچون «لاصلاة قبلها ولا بعدها» وجود دارد که دیدگاه امام شافعی را به طور کامل رد میکند.
1431 - [6] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ أُمِّ عَطِيَّةَ ل قَالَتْ: أُمِرْنَا أَنْ نُخْرِجَ الْـحُيَّضَ يَوْمَ الْعِيدَيْنِ وَذَوَاتَ الْـخُدُورِ فَيَشْهَدْنَ جَمَاعَةَ الْـمُسْلِمِينَ وَدَعْوَتَهُمْ وَتَعْتَزِلُ الْـحُيَّضُ عَنْ مُصَلَّاهُنَّ قَالَتِ امْرَأَةٌ: يَا رَسُولَ الـلّٰهِ إِحْدَانَا لَيْسَ لَهَا جِلْبَابٌ؟ قَالَ: «لِتُلْبِسْهَا صَاحِبَتُهَا مِنْ جِلْبَابِهَا»([6]).
1431- (6) امّ عطیه ل گوید: (از ناحیهی رسول خدا ج) به ما (زنان) دستور داده شد تا زنانی را که در دوران قاعدگی به سر میبرند و دخترهایی که در گوشهی منزل، خود را پنهان کردهاند و کمتر از خانه بیرون میآیند، برای نمازهای عید فطر و عید قربان بیرون ببریم تا در اجتماع مسلمانان و دعوت آنان، شرکت کنند؛ امّا زنهایی که در حالت حیض بودند، از محل نماز نمازگزاران دور میشدند (و نماز را نمیخواندند. یکی از زنها گفت: ای فرستادهی خدا! اگر یکی از ما زنان، روپوشی برای حجاب نداشت، چه کند؟ آن حضرت ج فرمودند: باید دوستانش که روپوش دارند آن را نیز با روپوش خویش بپوشانند؛ (یعنی دوستانش، از روپوشهای خود بدو بدهند).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «الحیض»: جمع حائض: زنهایی که در حالت حیض و عادت زنانه قرار دارند.
«ذوات الخدور»: دختران جوانی که در گوشهی منزل، خود را پنهان میکنند و کمتر از خانه بیرون میشوند.
«جلباب»: رداء؛ مقنعه؛ روسری بلند؛ روپوش؛ مراد جامهای است که حجاب اسلامی با آن رعایت گردد. حجاب اسلامی هم با لباسی مراعات میگردد که:
1- عورت را بپوشاند.
2- به گونهای چسب بدن نباشد که برجستگیهای بدن را نشان دهد.
3- زنان، لباس مردان و مردان، لباس زنان را نپوشند.
این حدیث، نصّ صریحی است برای رفتن زنان به عیدگاه در روزگار پیامبر ج؛ و جواز خروج آنان و استحباب آن از حدیث بالا اثبات میشود.
علماء و صاحبنظران سَلف، دربارهی رفتن زنان به عیدگاه، همواره اختلافنظر داشتهاند؛ برخی (مانند ابوبکر س، عمر س، ابن عمر س و دیگران) به طور مطلق، آن را جایز قرار دادهاند و برخی دیگر (مانند عروة س، قاسم;، نخعی/و یحیی انصاری) آن را ناجایز قرار دادهاند؛ و برخی (مانند مالک و ابویوسف) ممنوع بودن را فقط برای دختران و زنان جوان خاص کردهاند.
از امام ابوحنیفه;، در این باره، دو نوع روایت نقل شده است: جواز رفتن آنان و عدم جواز.
از دیدگاه امام شافعی، رفتن زنان سالخورده به عیدگاه مستحب است.
به هر حال، از دیدگاه جمهور علماء و اندیشمندان دینی، رفتن دختران و زنان جوان نه برای جمعه مناسب است و نه برای عیدین و نه برای نمازی دیگر؛ زیرا در بیرون رفتن دختران و زنان جوان، فتنه و احتمال خطر وجود دارد و این خطر دربارهی پیرزنان و زنان مسنّ و سالخورده، وجود ندارد.
به همین علّت به آنان اجازهی رفتن به عیدگاه داده شده است. از دیدگاه امام ابوحنیفه، رفتن پیرزنان به نماز صبح، مغرب و عشاء اشکالی ندارد و از نظرگاه امام ابویوسف و امام محمد، پیرزنان در همهی نمازها میتوانند شرکت کنند.
ناگفته نماند که فتوای علماء و صاحبنظران متأخر نیز بر عدم جواز رفتن زنان به مسجد است. (و پیشتر به طور مفصّل در این مورد بحث شد؛ از این رو نیازی به تکرار آن نمیبینیم.)
1432 - [7] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: إِنَّ أَبَا بَكْرٍ دَخَلَ عَلَيْهَا وَعِنْدَهَا جَارِيَتَانِ فِي أَيَّامِ مِنًى تُدَفِّفَانِ وَتَضْرِبَانِ وَفِي رِوَايَةٍ: تُغَنِّيَانِ بِمَا تَقَاوَلَتِ الْأَنْصَارُ يَوْمَ بُعَاثَ وَالنَّبِيُّ ج مُتَغَشٍّ بِثَوْبِهِ فَانْتَهَرَهُمَا أَبُو بَكْرٍ فَكَشَفَ النَّبِيُّ ج عَنْ وَجْهِهِ فَقَالَ: «دَعْهُمَا يَا أَبَا بَكْرٍ فَإِنَّهَا أَيَّامُ عِيدٍ وَفِي رِوَايَةٍ: يَا أَبَا بَكْرٍ إِن لكل قوم عيدا وَهَذَا عيدنا»([7]).
1432- (7) عایشه ل گوید: ابوبکر س (پدرش)، در روزهای عید قربان، در حالی به نزد وی آمد که در پیش عایشه ل دو کنیز (دو دختربچه) حضور داشت که دَف میزدند (و سرود میخواندند).
در روایتی دیگر آمده است که آن دو دختر بچه، آواز میخواندند و کلماتی را میگفتند که انصار در روز «بُعاث» (روز جنگ اوس با خزرج) در تعریف و مذمّت یکدیگر میگفتند؛ و پیامبر اکرم ج نیز (برای استراحت به رختخواب رفته و دراز کشیده بودند و) خود را با جامهی خویش پوشیده بودند. ابوبکر س (با دیدن این صحنه) آن دو کنیز را به شدّت سرزنش و توبیخ و مذمّت و نکوهش کرد (و گفت: صدای شیطان در خانهی پیامبر ج!)
آنگاه رسول خدا ج جامه را از صورت خویش برکشیدند و فرمودند: «ای ابوبکر! آنان را به حال خود واگذار؛ زیرا که این روزها، روزهای عید و جشن است».
در روایتی دیگر، چنین آمده است: «ای ابوبکر! بیگمان هر ملّت و قومی، عیدی دارد و امروز هم، عید ماست».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «یوم بُعاث»: سلسله نسب قبیلههای «اوس» و «خزرج» - که در مدینهی منوره سکونت داشتند - به قبایل یمنی متصل میشود. معمولاً هر چند وقت یکبار، امواج هجرت از «یمن» به سوی «یثرب» به حرکت درمیآمد؛ این هجرتها عوامل متعددی داشتند. به طور مثال: ناآرامیهای داخلی «یمن»، تهاجم حبشیها، شکستن سدّ «مأرب» و به دنبال آن کمبود آب را میتوان نام برد. بنابراین قبیلهی «اوس» و «خزرج» بعد از یهودیها، وارد مدینه شده بودند.
قبایل «اوس» در مناطق جنوب و شرق مدینه که به منطقهی «عوالی» معروف بود، سکونت داشتند. امّا قبایل «خزرج» در مناطق وسطی و شمالی که در قسمت پایین مدینه قرار دارد، زندگی میکردند. در قسمت غرب از این نقطه گرفته تا «حرة الوبرة» آبادی دیگری وجود نداشت.
قبایل «خزرج» به چهار شاخه، تقسیم شده بود که عبارتند از: «مالک»، «عدی»، «مازن» و «دینار». همگی اینها از «بنی نجار» بودند که به «تیم اللات» معروف است.
قبایل «بنو نجار» در قسمت وسط مدینه که هم اکنون مسجد نبوی قرار دارد، سکونت داشتند.
«اوس» در مناطق جنوب و حاصلخیز مدینه و در جوار گروهها و قبایل مهم یهود سکونت داشتند. منطقهی مسکونی «خزرج» از نظر آبادانی پایینتر بود و در جوار آنها، فقط یک قبیلهی بزرگ یهودی یعنی «قینقاع» زندگی میکردند.
آمار دقیقی از مردان «اوس» و «خزرج» در دست نیست؛ ولی یک پژوهشگر محقق میتواند نیروی جنگی «اوس» و «خزرج» را از طریق جنگهای قبایل «اوس» و «خزرج» که بعد از هجرت در آنها شرکت داشتند، ارزیابی نماید. تنها در روز فتح مکه، تعداد رزمندگان آنها، بالغ بر چهار هزار نفر بود.
عربها هنگام هجرت نبوی، دارای نفوذ و قدرت زیادی بودند؛ امّا یهودیان در مقابل آنها دارای چنان اتحاد و انسجامی نبودند که بتوانند در مقابل دشمنان خود صف واحدی تشکیل دهند. قبایل یهودی از هم پاشیده و متفرق شده بودند. بعضی، همپیمان «اوس» شده و عدّهای دیگر، با قبیلهی «خزرج» پیمان بسته بوند. در جنگ با همکیشهای خود، سختگیرتر از عربها بودند.
عداوت و دشمنی میان «بنی قینقاع» و «بنی نضیر» و «بنی قریظه» به قدری بود که «بنی قینقاع» زمینها و کشتزارهای خود را ترک کردند و به حرفه و صنعت روی آوردند.
بین «اوس» و «خزرج» نیز جنگهای شدیدی درگرفته بود که نخستین آن، جنگ «سمیر» و آخرین آن، جنگ «بُعاث» بود که پنج سال قبل از هجرت واقع شده بود.
یهودیان همواره سعی میکردند که میان «اوس» و «خزرج» عوامل حسد و تفرقه ایجاد نمایند و آنها را به جان یکدیگر انداخته و از خود (یعنی یهود) غافل نگاه دارند. عربها هم این نکته را دریافته و به همین دلیل یهودیها را «ثعالب» (روباه) لقب داده بودند.
واقعهی ذیل، آتشافروزیهای یهود را در این مورد به اثبات میرساند:
روزی «شعث بن قیس» که مردی مسنّ و یهودی بود، در یکی از مجالس انصار شرکت کرد. آن روزها انصار، اسلام را قبول کرده بودند؛ وقتی دید که اینها در مورد اسلام و خوبیهای آن با هم گفتگو میکنند، سخت رنجیده خاطر شد و نتوانست تحمل کند؛ بدین جهت در فکر چاره افتاد و به یک جوان یهودی که با انصار رابطه داشت، اشاره کرد تا در آن مجلس شرکت جوید و یادی از جنگ «بُعاث» و جنگهای گذشته بکند و اشعاری را که قبلاً به همان مناسبت سروده شده بود، تکرار نماید تا زخمهای کهنهی آنها تازه شوند و حمیت و تعصّب جاهلی برانگیخته گردد. این توطئه نیز بینتیجه نماند، اگر چه حمیت و تعصّب آنها برانگیخته شد و نزدیک بود شمشیرها از نیام بیرون آیند؛ ولی خوشبختانه در آن اثنا، رسول خدا ج همراه مهاجران تشریف آوردند و با سخنان آسمانی و گهربارش، به ایمان آنها روشنی بخشید و احساسات دینی آنها را بیدار کرد. آنها فوراً متوجه شدند که نزدیک بود شکار توطئهی جدیدی گردند؛ اینجا بود که سیل اشک از دیدگانشان روان گشت و همدیگر را در آغوش گرفتند، گویا هیچ اتفاقی نیفتاده بود.
«تدفقان»: دایره و دَف میزدند.
حدیث بالا به چند طریق دیگر نیز وارد شده است:
1- «عن عايشة ل قالت: دخل ابوبکر وعندي جاريتان من جواري الانصار، تغنّيان بما تقاولت الانصارُ يوم بُعاث. قالت: وليستا بمغنّيتين. فقال ابوبکر: أمز امير الشيطان في بيت رسول الله ج! وذلك في يوم عيد. فقال رسول الله ج: يا ابابکر! انّ لکلّ قوم عيداً وهذا عيدنا» (بخاری و مسلم».
«عایشه ل گوید: ابوبکر س (پدرش) به منزل من آمد و در آن هنگام، دو کنیز که نزد من بودند، آواز میخواندند و کلماتی را میگفتند که انصار در روز بُعاث (روز جنگ اوس با خزرج) در تعریف و مذمّت همدیگر میگفتند: عایشه ل به ابوبکر س گفت: این دو کنیز به آوازخوانی عادت ندارند و آواز خوان نیستند. ابوبکر س گفت: آیا سزاوار است صدای شیطان در منزل پیامبر ج بلند شود؟ البته آن روز، روز عید بود. پیامبر ج فرمود: ای ابوبکر! هر ملّت و قومی عیدی دارد و امروز هم عید ماست».
2- «عن عايشة ل قالت: دخل عليّ رسول الله ج وعندي جاريتان تغنّيان بغناء بُعاث، فاضطجع علي الفراش وحوّل وجهه ودخل ابوبکر، فانتهرني وقال: مزمارة الشيطان عند النبيّ ج فاقبل عليه رسول الله ج فقال: «دعهما». فلمّا غفل غمزتُهما فخرجتا.
و کان يوم عيد يلعب فيه السودان بالدَّرق والحِراب؛ فامّا سألتُ النبيّ ج وامّا قال: تشتهين تنظرين؟ فقلتُ: نعم! فاقامني وراءه، خدّي علي خدّه وهو يقول: دونکم يا بني ارفدة! حتّي اذا مَللتُ قال: حسبُکِ؟ قلتُ: نعم! قال: فاذهبي». (بخاري ومسلم).
«عایشه ل گوید: پیامبر اکرم ج به منزل من آمد و دو کنیز نزد من بودند، آواز مخصوص روز بعاث را میخواندند. پیامبر ج بر رختخواب خود دراز کشید و روی خود را از آنان برگردانید؛ ابوبکر س وارد شد. از من عصبانی گردید و گفت: آواز شیطان در نزد پیامبر ج؟! پیامبر ج رو به ابوبکر س کرد و گفت: به این کنیزها کاری نداشته باش. عایشه ل گوید: همین که ابوبکر س غافل شد، با چشم به آن دو کنیز اشاره کردم و بیرون رفتند.
عایشه ل گوید: آن روز، عید بود و سیاهان با سپرهای چرمی و سرنیزههای خود (در مسجد) بازی میکردند (نمیدانم) یا من از پیامبر ج درخواست کردم، یا پیامبر ج خودش فرود: (میخواهی این بازی را تماشا کنی)؟ من هم گفتم: آری؛ در حالی که صورتم بر صورت پیامبر ج قرار داشت، مرا پشت سر خود جای داد و به سیاهان میفرمود: به بازیتان ادامه دهید ای پسران ارفده! تا این که خسته شدم. پیامبر خدا ج فرمود: کافی است؟ گفتم: آری؛ فرمود: پس برو».
3- «عن ابيهريرة س قال: بينا الحبشة يلعبون عند النبيّ ج بحر ابهم، دخل عمرُ فاهوي الي الحَصي فحصبهم بها، فقال: دعهم يا عمر!» (بخاری و مسلم).
«ابوهریره س گوید: هنگامی که حبشیها پیش پیامبر ج با سرنیزه بازی میکردند؛ عمر س وارد مسجد شد؛ (از این که در مسجد بازی میکردند ناراحت گردید) خم شد و چند سنگ کوچک برداشت و به سوی آنان پرتاب نمود. پیامبر ج فرمود: ای عمر! به آنان کاری نداشته باش».
توضیح این که:
اسلام دینی است که واقعیتها را در نظر میگیرد؛ در عالم خیالات و توهّمات قدم برنمیدارد؛ طبیعت و سرنوشت انسانها را همانگونه که هست در نظر دارد؛ با آنها بر اساس طبیعت انسانی که دارند برخورد مینماید و مانند فرشتگانی که نیاز به خوردن و پوشیدن و تفریح ندارند با آنان رفتار نمیکند.
به همین خاطر است که دین اسلام، هیچگاه مسلمانان را مکلّف ننموده که گفتارشان همه ذکر خدا، سکوتشان هم فکر خدا، آنچه میشنوند همه کلام خدا باشد و تمام اوقات فراغتشان در مسجد باشد. اسلام به غرائز، فطرت و اخلاقی که خداوند، انسان را بر آن آفریده است اعتراف مینماید و آنها را به رسمیت میشناسد و میداند که انسانها نیاز به تفریح و مسافرت و سرگرمی دارند؛ میخندند و بازی میکنند و همان گونه که نیاز به خوردن و نوشیدن دارند به این مسائل نیز نیازمند میباشند.
خنده و مزاح از ویژگیهای انسان است. حیوانات نمیخندند؛ زیرا خندیدن واکنشی است که پس از فهم و شناخت گفتاری که میشنویم، یا صحنهای که میبینیم، روی میدهد. به همین علّت است که گفتهاند: انسان حیوانی خندان است. مصداق آن چنین میشود که: «من میخندم، پس انسانم».
اسلام، از این جهت که دینی فطری است، نمیتوان تصور کرد که گرایشهای فطری را از جمله: «خندیدن و انبساط» را از انسان سلب کند؛ بلکه بر عکس، اسلام به تمام آنچه زندگانی انسان را شاد و پاک گرداند، خوش آمد میگوید و میخواهد که شخصیت انسان مسلمانی خوشبین و بشّاش باشد. اسلام از انسانی که دارای شخصیت بسته و بدبین است و جز با عینک تار بد بینی به انسانها و زندگی نمینگرد، به شدت متنفّر است.
عظمت روحی برخی از اصحاب پیامبر ج به حدّی رسیده بود که بر اساس آن فکر میکردند که لازم است عبادت و جدیت و قاطعیت در تمام اوقات، جزء اخلاقشان باشد؛ از تمام نعمات و لذایذ دنیا روگردان شوند؛ تفریح و بازی و سرگرمی نداشته باشند؛ کلیهی توجّهات و افکارشان به سوی قیامت و معانی آن باشد و زندگی دنیا و سرگرمیهای آن را از خود دور نمایند.
لازم است به سخن این صحابی عالیقدر، حضرت حنظلهی اسیدی که از کاتبان و نویسندگان پیامبر ج میباشد و راجع به خود با ما حرف میزند، گوش دهیم. وی میگوید:
«ابوبکر س به من رسید و گفت: حالت چطور استای حنظله! در جواب گفتم: حنظله منافق است!! ابوبکر س گفت: سبحان الله چه میگویی؟ گفتم: آخر وقتی در خدمت پیامبر ج هستم و جهنّم و بهشت را به یاد ما میاندازد، به حالتی درمیآیم که گویی آنها را با چشم خود میبینم؛ اما به محض اینکه از نزد پیامبر ج خارج شدم، با زن و بچّه و افراد خانواده مشغول بازی و سرگرمی میشوم؛ مسائل دنیایی باعث میشود که اکثراً قیامت را فراموش نمایم. ابوبکر س گفت: قسم به خدا! ما هم همینطور هستیم!
حنظله میگوید: من و ابوبکر س با هم به خدمت پیامبر ج رفتیم و گفتیم: ای رسول خدا ج! حنظله منافق شده است! پیامبر ج فرمود: این چه حرفی استای حنظله! گفتم: ای رسول خدا ج! ما وقتی که پیش شما هستیم و ما را به آتش دوزخ و نعمتهای بهشت یادآور مینمایی، مثل این است که با چشم خود آنها را مشاهده میکنیم، اما همین که از خدمت شما خارج شدیم، زن و بچّه و مال، ما را مشغول مینماید و اکثراً بهشت و جهنم را فراموش میکنیم.
پیامبر ج فرمودند: «سوگند به کسیکه جان من در دست او است! اگر شما همیشه بر آن حالت که پیش من هستید باقی میماندید و به یاد خدا بودید، فرشتگان چه در منزل و چه در خارج از آن، با شما به مصافحه میپرداختند؛ اماای حنظله! ساعتی برای کارهای دینی و ساعت دیگر برای امور دنیا». [مسلم]
به هر حال، الگوی مسلمانان در این موضوع همانا پیامبرگرامی اسلام ج است، که ایشان با وجود همّ و غمهای فراوان و متنوعی که داشتند، به شوخی میپرداختند ولی در آن، غیر از حق چیز دیگری به زبان نمیآوردند. در زندگی شخصی نیز به صورت طبیعی و عادی با یارانشان نشست و برخاست میکردند و همان گونه که در آلام و مصیبتهای آنان مشارکت مینمودند، در خندیدن و بازی کردن و مزاح آنان هم شرکت میجستند.
زندگی پیامبر ج نمونهی برجستهی زندگی یک انسان کامل است. در حال خلوت، نماز میخواند و به خشوع و گریه و بیداری ادامه میداد تا جایی که پاهایش وَرم میکرد. در حقیقت پیامبراکرم ج در مقابل خدا به هیچ چیز دیگری اهمیت نمیداد، ولی در زندگی و معاشرت با مردم، نمونهی انسانیت بود. به چیزهای پاک و خوب علاقه داشت، شادی میکرد و تبسّم بر لب داشت و شوخی و مزاح داشت، اما جز حق چیزی نمیگفت.
پیامبر ج سُرور و شادی و چیزهایی که باعث آن میشد را دوست میداشت و از غم و چیزی که باعث به وجود آمدن آن میگردید، مانند بدهکاری و سایر گرفتاریهای دیگر بیزار بود و از شرّ آن به خدا پناه میبرد و میگفت: «اللهم انّي اعوذُ بك من الهمِّ والحُزن»؛ «خداوندا! از شرّ غم و دلتنگی به تو پناه میآورم».
و اصحاب پیامبر ج در وصف و تعریف آن حضرت ج گفتهاند: «کان من افکه الناس»؛ «رسول خدا ج از لحاظ لطیفه گویی و شوخی سرآمد بودند».
و همانگونه که روایت مشهور امّ زرع در صحیح بخاری بیانگر آن است، مییابیم که رسول خدا ج با همسرانش به شوخی و مزاح میپرداخت و به داستانها و فکاهیات آنان گوش میداد.
به هر حال، با وجود آن قلب بزرگ، پیامبر ج نسبت به مزاح و شوخی و بخشیدن حق فطری مردم، مضایقه و تنگی به خود راه نمیداد. این گونه رفتار، تنها از یک انسان کامل و الگوی نمونهی بشر سر میزند.
یاران پیامبر ج هم همینطور بودند؛ مزاح میکردند، میخندیدند، بازی میکردند و خود را سرگرم میساختند، سهم و حقوق جسم و نفس را رعایت میکردند و به خواستهی فطرت و خلقت بشری جواب مثبت میدادند و روح خود را با شوخی و بازیهای مؤدبانه، شاد و قوی نگه میداشتند تا بتوانند به حرکتِ جدّی خود در مسیر طولانی زندگی ادامه دهند.
علی بن ابی طالب س میگوید: «روحها هم مثل بدن خسته میشوند، برای شادی آنها، لطایف و ظرایف حکیمانه جستجو کنید».
و نیز میگوید: «دل خودتان را ساعت به ساعت شاد نمایید؛ دل هرگاه ناراحت شد کور میگردد».
ابودرداء س یکی دیگر از یاران پیامبر ج میگوید: «من نفس خود را به بعضی از بازیها و لهو و لعب شاد مینمایم تا در کارهای حق به او کمک کرده باشم».
بنابراین هیچ اشکالی نیست که یک مسلمان، شوخی و مزاحهایی را که موجب سُرور و شادی است انجام دهد، به شرط اینکه این شوخی و مزاح به صورت دایمی و همیشگی درنیاید و تمام اوقات خود را به شوخی و بازی به سر نبرد و او را از انجام واجبات باز ندارد؛ و یا در مقامی که قاطعیت و جدّیت لازم است، باز هزل نگوید. به خاطر این است که گفتهاند: «به همان اندازهای که به خوراک خود نمک میدهی، گفتههایت را مزاح بده».
البته هیچ مسلمانی اجازه ندارد، شخصیت و ناموس دیگران را مورد شوخی و مزاح خود قرار دهد. و همچنین، کسیکه اهل شوخی و مزاح است، نباید به خاطر به خنده درآوردن مردم، به دروغ و کلمات نادرست متوسّل شود.
«دعهما يا ابابکر فانّها ايّام عيد»: در این حدیث چنین وارد شده است که ابوبکر س به خانهی دخترش عایشه ل رفت و دید که دو کنیز در نزد او آواز میخوانند. ابوبکر س بر آنان فریاد کشید و گفت: ترانههای شیطانی در خانهی پیامبر ج؟!
پیامبر سخن ابوبکر س را شنید و فرمود:
«دعهما يا ابابکر، فانّها ايام عيد»؛ «ای ابوبکر! به آنها کاری نداشته باش که این روزها، ایام عید است».
و این بدان معنا نیست که پیامبر اکرم ج در غیر ایام عید، غنا و آواز خواندن را منع کرده باشند؛ بلکه این بدان معناست که روز عید، یکی از آن مواردی است که اظهار شادی و سرور به وسیلهی غنا و آواز خواندن و سایر لهوهای پاک و نزیه، مستحب میباشد.
با این همه، برای مباح بودن آواز خوانی، چند امر لازم است که باید رعایت شوند:
1- باید اصل آواز و کلمات آن، مخالف با ادب، اخلاق و تعالیم اسلامی نباشد (مثلاً آوازی نباشد در تعریف و توصیف شراب و یا مردم را به شرابخواری دعوت نماید و یا در توصیف اعضای زنان باشد و باعث تحریک شود مسلماً چنین آوازی حرام است و گوش دادن به آن نیز حرام میباشد) لذا آوازخوانی که برای مثال بگوید: «دنیا سیگار و جام است» مخالف تعالیم اسلامی است که شراب را پلید و از عمل شیطان میداند و به نوشندگان، سازندگان، فروشندگان و حاملین آن و هر کسیکه به نحوی در تهیه آن کمک کرده باشد، نفرین میکند همانگونه که ضرر و زیان سیگار قطعی است و بر کسی پوشیده نیست.
غنایی که صاحبان چشمهای جسور و بیباک مرد یا زن را میستاید، مخالف آداب اسلامی است که در قرآن میفرماید:
﴿قُل لِّلۡمُؤۡمِنِينَ يَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ...﴾ [النور: 30].
«بگو به مردان مؤمن چشمانشان را از نگاه حرام محفوظ دارند».
﴿وَقُل لِّلۡمُؤۡمِنَٰتِ يَغۡضُضۡنَ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِنَّ﴾ [النور: 31].
«و به زنان مسلمان بگو چشمانشان را از نگاه به نامحرم بازدارند».
و پیامبر خدا ج میفرماید:
«يا عليُ لاتُتْبِع النَّظرةَ النَّظرةَ فَاِنَّما لَكَ الاُولي وعَلَيكَ الثّانِيَةُ».
«علی! نگاه به نامحرم را تکرار نکن که نظر اول برای توست (یعنی گناهی ندارد) ولی نظر دوم به زیان توست (یعنی گناه دارد) و هکذا...»
2- شیوهی ادا در غنا مهم است. بعضی اوقات آواز و کلمات آن با آداب و اخلاق اسلامی مغایرت ندارد، ولی به نحوی ادا و اجرا میگردد که از دایرهی حلال به دایره ی حرام تغییر مییابد مانند تکسّر و ناز و کرشمه در گفتار و ایجاد تحریک شهوانی و اغوای دلهای بیمار و یا مانند آنچه که امروز زنان و مردان از آواز خوانان میشنوند که با الفاظ «یاه» و «یوه» و «ییه» و... آواز خود را شروع میکنند. و این بدان معنی است که نباید شیوهی اجرای آن نیز با آداب اسلامی مخالف باشد. یعنی به صورت نامطلوب و بدور از وقار وبه حالتی که موجب تشویق و ترغیب به فساد است اجرا گردد. در اینجا فرمایش خداوند متعال را خطاب به زنان پیامبر ج یادآور میشویم که میفرماید:
«فَلا تَخضَعنَ بِالقَولِ فَيَطمَعَ الَّذي في قَلبِهِ مَرَضٌ». «هنگام صحبت کردن صدا را چنان پایین نیارید و با کرشمه نگویید که مبادا بیمار دلان به طمع افتند».
3- همانگونه که اسلام با اِسراف، غلوّ و زیاده روی در هر امری حتی در عبادت مخالف میباشد، تفریح، بازی و آواز خوانی نیز نباید به حد اسراف برسد و نباید تمامی و یا اکثر اوقات را اگر چه مباح هم باشد در آن صرف نماید؛ چرا که این امر دال بر خالی بودن قلب و عقل از واجبات بزرگ و اهداف عالی است و باعث میشود که حقوق دیگری ضایع و تباه گردد که آن حقوق چه بسا در لابلای آن اوقاتی باشد که او از آن فارغ است و شکی نیست که اسراف در کارهای مباح موجب ضایع شدن وقت واجبات میگردد و چه خوب گفته اند:
«ما رَأَيتُ اِسرافاً اِلّا وبِجانِبِه حَقّ مُضَيَّع». «هیچ اسرافی نیست مگر اینکه حقی در کنار آن ضایع شده است».
4- بنابراین شنوندهی آواز و ترانه پس از آن حدود و مرزهایی که بیان شد باید وجدان و نفس خود را قاضی قرار دهد و هرگاه دید که آوازخوانی یا یک نوع آواز بخصوص باعث تحریک غریزهی جنسی او میگردد و او را به سوی فتنه و فساد میکشاند و جنبهی حیوانی او را بر جنبهی عقلی و معنوی او مسلط میسازد، باید از آن دوری جوید و دریچه ای را که باد فتنه از آن میوزد مسدود سازد تا قلب، دین و اخلاقش محفوظ ماند و خود و دیگران از شر آن در امان باشند.
بدون شک همهی این قید و بندها خیلی کم در آواز خوانان این عصر با آن کمّیت، کیفیت، موضوع و روش ادای آن، جمع و فراهم میگردد بویژه نسبت به کسانی که کاملاً از دین و اخلاقیات دینی دور هستند. بنابراین فرد مسلمان نباید آنان را تشویق کند، بلکه باید از مشارکت در انتشار نام آنها و گسترش دادن زمینهی آنان اجتناب ورزد تا مبادا در تشویق و تبلیغ آنان دچار گناه شود و به خاطر یاری به معصیت، شریک جرم آنان گردد؛ چرا که چنین امری شایستهی یک فرد مسلمان نیست، برعکس، یک مسلمان متعهّد و عاشق دین باید عزمش را جزم نماید و از وارد شدن در شبهات جداً پرهیز نماید و خود را از این مسیر دور دارد، زیرا ورود بدان و افتادن در این دام ودانه کمتر از شائبهی حرام نخواهد بود.
کسی هم که راجع به آواز به رخصت عمل نماید، لازم است در انتخاب موضوع و نوع آواز غنا بسیار مواظب باشد و در حد توان از مظان و شبهه گناه بدور باشد. وقتی که این قید و بند و شرایط راجع به سماع غنا (شنیدن آواز) وجود دارد کاملاً واضح است که خطر این گونه موارد راجع به کسانی که به حرفهی آواز خوانی اشتغال دارند، و به عنوان هنر بدان میپردازند بیشتر است. زیرا وارد شدن به محیط «هنری» برای دین و اخلاق فرد مسلمان بصورت شدید خطرناک است و به ندرت هنرمند و آوازخوانی میتواند سالم از آن خارج شود.
آنچه تاکنون بیان شد راجع به حکم غنا برای مردان بود، ولی باید دانست که خطرات آواز خواندن زن و یا گوش دادن او به آواز، به مراتب شدیدتر از مردانست. به همین دلیل خداوند متعال بر زنان واجب گردانیده که در لباس، راه رفتن و سخنانشان خود را مصون و محفوظ دارند تا زنان از فتنهی مردان و مردان از فتنهی زنان برحذر بمانند. زن باید از زخم زبانها، چشمها و طمع بیماردلان قطعاً اجتناب ورزد. همانطور که خداوند متعال میفرماید:
﴿...ذَٰلِكَ أَدۡنَىٰٓ أَن يُعۡرَفۡنَ فَلَا يُؤۡذَيۡنَ...﴾ [الأحزاب: 59].
«این برای این که شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند (به احتیاط) نزدیکتر است».
و باز میفرماید:
﴿فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ فَيَطۡمَعَ ٱلَّذِي فِي قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ﴾ [الأحزاب: 32].
«پس به ناز سخن مگویید تا آنکه در دلش بیماری است طمع ورزد»
زن مسلمانی که آواز خواندن را حرفه و شغل خود قرار دهد بیشتر و بیشتر در معرض فتنه و فساد نسبت به خود و دیگران قرار میگیرد و بیشتر در ورطهی محرّمات قرار خواهد گرفت و کمتر میتوانند هنگام آواز خواندن، یا ضبط صوت یا تصویر برداری و یا... از اختلاط با مردان بیگانه و نامحرم محفوظ ماند خواه اختلاط آنان با مردان باشد که مورد تأیید شریعت نمیباشد و یا اختلاط با زنان برهنه و بیحجاب، از زنان مسلمان ارثی و شناسنامه ای و یا اختلاط با زنان غیرمسلمان که تمام اینگونه موارد قطعاً حرام میباشد.
1433 - [8] (صَحِیح)
وَعَنْ أَنَسٍ قَالَ: كَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج لَا يَغْدُو يَوْمَ الْفِطْرِ حَتَّى يَأْكُلَ تَمَرَاتٍ وَيَأْكُلَهُنَّ وِتْرًا. رَوَاهُ الْبُخَارِيُّ([8]).
1433- (8) انس س گوید: رسول خدا ج در روز عید فطر تا چند دانه خرما نمیخوردند، به عیدگاه نمیرفتند. (و در روایتی دیگر آمده است که) در خوردن خرماها، عدد فرد را رعایت میکردند و آنها را به صورت طاق میخوردند.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح:
جمهور علماء و صاحبنظران اسلامی، - بر مبنای این حدیث و احادیث و روایات دیگر - بر این باورند که در روز عید فطر، قبل از نماز، خوردن صبحانه سنّت میباشد و بهتر آن است که قبل از نماز عید قربان، چیزی میل نشود.
علامه انور شاه کشمیری/میگوید: خودداری از خورد و نوش در همان چند ساعت نیز (در روز عید قربان) روزهی مستقلی به شمار میآید. حفصه ل میگوید: «اربع لم يکن يدعهنّ النبيّ ج: صيام عاشوراء والعشر (اي صيام عشر ذي الحجّة)»... (نسایی، باب صوم ثلاثة ایام من الشهر)؛ «چهار چیز را پیامبر اکرم ج ترک نمیکرد: روزهی روز عاشورا و روزهی ده روز اول از ذیحجة...».
و در صورتی این ده روز تکمیل میشوند که روز دهم را نیز شامل کنیم؛ در حالی که میدانیم که روزه در این روز ممنوع است. اکنون اگر امساک و عدم خورد و نوش صبح روز دهم تا بعد از نماز عید را روزه فرض بگیریم، عددد 10 (عدد وارد شده در حدیث) نیز تکمیل میگردد وگرنه تکمیل نمیشود.
همچنین از ابوهریره روایت است که گفت: رسول خدا ج فرمود: «ما من ايّام احبّ الي الله ان يُتعبّد له فيها من عشر ذي الحجّة يعدل صيام کل يوم منها صيام سنة» (ترمذی؛ باب ما جاء فی ایام العشر، ج 1 ص 124)؛ «هیچ روزی برای عبادت، به نزد خدا، محبوبتر از ده روز اول ذی حجه نیست؛ به طوری که روزهی هر روز از آن، برابر با روزهی یک سال است».
در این حدیث نیز در صورتی بر «روزهی هر روز از ده روز ذی حجه» میتوان علم کرد که امساک روز دهم (عدم خورد و نوش تا پایان نماز عید) را روزهی مستقلی قرار دهیم.
به هر حال، از ظاهر احادیث و روایات، چنین معلوم میشود که امساک و خودداری ورزیدن از خورد و نوش در روز عید قربان (تا پایان نماز عید) برای همه سنّت و مستحب میباشد؛ خواه شخص، قربانی داشته باشد یا خیر.
امّا در کتاب «المغنی» تألیف ابن قدامه، از امام احمد بن حنبل نقل شده است که گفت:
«و الاضحي لا يأکل فيه حتّي يرجع اذا کان له ذبح؛ لانّ النبيّ ج کان يأکل من ذبيحته واذا لم يکن له ذبح لم يبال ان يأکل» (ر.ک: معارف السنن، ج 4 ص 451).
«در عید قربان، تا زمانی که از نماز برنمیگردد، چیزی نخورد؛ البته در صورتی که قربانی داشته باشد؛ زیرا پیامبر ج (قبل از نماز چیزی را نمیخورد و پس از نماز و برگشت به خانه) از قربانی خویش میخورد؛ و هرگاه قربانی نداشت، پروایی به خوردن قبل از نماز نیست».
حکمت و فلسفهی استحباب عدم تناول قبل از نماز و ذبح قربانی، به ظاهر آن است که در این روز مبارک (که از طرف خداوند بلندمرتبه دعوت و ضیافت عمومی برای همهی مسلمانان ترتیب یافته است) ابتدا از گوشت قربانی تناول شود که نشانهی شرکت در میهمانی و ضیافت خدا است.
در مقابل عید قربان، عید فطر قرار دارد که در آن، خوردن و آغاز خوردن قبل از نماز مستحب میباشد.
دربارهی حکمت و فلسفهی استحباب خورد و نوش در صبح روز عید فطر، گفته شده است که: از آن جایی که مسلمانان، فقط به خاطر دستور پروردگار، در روزهای رمضان از خورد و نوش باز آمدند، امروز (روز عید فطر) وقتی به دستور پروردگار، خورد و نوش جایز قرار داده شده است و خشنودی و رضایت پروردگار همان است، مناسب و زیبنده است که مسلمانان در همان اوان صبح، به مثابهی بندهی خداجو، از نعمتهای پروردگار استفاده کرده و از آنها لذت ببرد و مقام بندگی و شأن عبدیت نیز این امر را میطلبد.
به هر حال، در روز عید قربان، علّت نخوردن (تا پایان نماز) غالباً این است که بعد از نماز، اولین غذایی که خورده شود، گوشت قربانی باشد که نوعی ضیافت و میهمانی از جانب خداوند بلندمرتبه است؛ و در روز عید فطر، صبح زود بعد از نماز، غالباً برای این چیزی خورده میشود که به دستور خداوند بلندمرتبه در تمام ماه مبارک رمضان در روز، خوردن و نوشیدن ممنوع بود و حالا بعد از سپری شدن ماه رمضان، خداوند اجازهی خوردن و نوشیدن داده است؛ از این رو، به هنگام صبح، رضا و خشنودی خداوند در همین خوردن و نوشیدن معلوم میشود؛ پس مانند نیازمند و دریوزهگر، صبح زود از نعمتهای او بهرهمند گشته است؛ زیرا همین شأن و مقام بندگی است.
گر طمع خواهد ز من
سلطان دین |
|
خاک بر فرق قناعت
بعد از این |
1434 - [9] (صَحِیح)
وَعَنْ جَابِرٍ قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج إِذَا كَانَ يَوْمُ عِيدٍ خَالَفَ الطَّرِيق. رَوَاهُ البُخَارِيّ([9]).
1434- (9) جابربن عبدالله س گوید: رسول خدا ج روز عید، از یک راه به عیدگاه میرفتند و از راه دیگری، برمیگشتند؛ (یعنی در روز عید، از راهی غیر از راه رفتن برمیگشتند).
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: روش رسول خدا ج در روز عید، بر این بود که از یک راه به عیدگاه میرفتند و از راهی دیگر، برمیگشتند؛ یعنی در روزهای عید، از راهی غیر از راه رفتن برمیگشتند.
علماء و صاحبنظران اسلامی، برای این امر، حکمتهای مختلفی بیان داشتهاند که به نظر برخی از اندیشمندان و دانشوران اسلامی، آن حضرت ج به منظور اظهار شأن و شوکت اسلام و مسلمانان، چنین میکردند.
همچنین جنبهی تفریح و جشنی که در روز عید وجود دارد، بیشتر مناسب همین است که از راههای مختلف رفت و آمد شود.
1435 - [10] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنِ الْبَرَاءِ قَالَ: خَطَبَنَا النَّبِيُّ ج يَوْمَ النَّحْرِ فَقَالَ: «إِنَّ أَوَّلَ مَا نَبْدَأُ بِهِ فِي يَوْمِنَا هَذَا أَنْ نُصَلِّيَ ثُمَّ نَرْجِعَ فَنَنْحَرَ فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدْ أَصَابَ سُنَّتَنَا وَمَنْ ذَبَحَ قَبْلَ أَنْ نُصَلِّيَ فَإِنَّمَا هُوَ شَاةُ لَحْمٍ عَجَّلَهُ لِأَهْلِهِ لَيْسَ مِنَ النُّسُكِ فِي شَيْءٍ»([10]).
1435- (10) براء بن عازب س گوید: رسول خدا ج روز عید قربان برای ما خطبهای ایراد کردند و فرمودند: «بیگمان، نخستین کاری که امروز باید انجام دهیم، این است که نماز (عید) بخوانیم؛ سپس به خانههای خویش برگردیم و قربانی کنیم؛ و هرکس چنین کند، به سنّت ما عمل کرده و بر روش ما گام برداشته است؛ و هرکس که پیش از گزاردن نماز عید، حیوان قربانی را سر ببرد، (به عنوان قربانی محسوب نمیشود؛ بلکه) به عنوان حیوانی که برای قصابی و استفاده از گوشت آن ذبح میشود، به حساب میآید که آن را شتابان برای استفادهی خانوادهی خویش ذبح نموده است؛ از این رو، قربانیاش به جا نمیباشد و از او پذیرفته نمیگردد».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: این حدیث در روایتی دیگر چنین آمده است:
«عن البراء بن عازب س قال: خطبنا النبيّ ج يوم الاضحي بعد الصلاة فقال: من صلّي صلاتنا ونسك نسکنا فقد اصاب النّسك؛ ومن نسك قبل الصلاة فانّه قبل الصلاة ولا نُسک له. فقال ابوبُردة، خالُ البراء: يا رسول الله! فانّي نسکت شاتي قبل الصلاة وعرفتُ انّ اليوم يوم اکلٍ وشُربٍ واحببتُ ان تکون شاتي اول ما يُذبح في بيتي؛ فذبحتُ شاتي وتغدّيتُ قبل ان اتي الصلاة. قال: شاتک، شاة لحم. قال: يا رسول الله! فانّ عندنا عناقاً لنا جَذَعة هي احبّ اليّ من شاتين، أفتجزي عنّي؟ قال: نعم؛ ولن تجزي عن احد بعدک» (بخاری، ح 955).
«براء بن عازب س گوید: رسول خدا() در خطبهی نماز عید قربان فرمود: «هر کس که مثل ما نماز بخواند و بعد از نماز، مثل ما قربانی کند، قربانیاش به جا میباشد؛ و هرکس که قبل از نماز، ذبح کند، از او پذیرفته نمیشود».
براء س گوید: دایی من، ابوبردة س عرض کرد: ای فرستادهی خدا! من قبل از نماز، قربانی خود را ذبح نمودم؛ چون فکر میکردم که امروز، روز خوردن و نوشیدن است؛ و همچنین دوست داشتم که نخست، گوسفندم در خانهام ذبح گردد؛ از این رو قبل از این که به نماز بیایم، از گوشت آن خوردم. آن حضرت ج فرمود: «گوسفند تو، برای گوشت خوردن، ذبح شده است».
ابوبردة س گفت: ما یک ماده بزغالهی خردسالی داریم که از دو گوسفند، نزد من پسندیدهتر است؛ آیا قربانی کردن آن، درست است؟
رسول خدا ج فرمود: «آری؛ اما بعد از تو، برای کسی دیگر، جایز نیست».
و در روایتی که بخاری و مسلم به طور مشترک به روایت آن پرداختهاند، چنین آمده است:
«عن البراء بن عازب س قال: ضَحّي خالٌ لي، يُقال له ابوبردة قبل الصلاة؛ فقال له رسول الله ج: شاتك شاة لحم. فقال: يا رسول الله! انّ عندي داجناً جَذعة من الـمعز. قال: اذبحها، ولن تصلح لغيرك. ثم قال: من ذبح قبل الصلاة فانّما يذبح لنفسه ومن ذبح بعد الصلاة فقد تمّ نسکه واصاب سنّة الـمسلمين».
«براء بن عازب س گوید: داییام که به ابوبردة س معروف بود، قبل از نماز عید، قربانی کرد. پیامبر ج به او گفت: گوسفندی را که سر بریدهای، (قربانی محسوب نمیشود، بلکه) گوسفند کباب و قصابی است. داییام گفت: ای رسول خدا! من تنها یک بزغالهی کوچک دارم. پیامبر ج فرمود: آن را قربانی کن! و این تنها برای تو جایز است و برای دیگران جایز نیست؛ سپس پیامبر ج فرمود: کسیکه قبل از نماز عید حیوانی را سر ببرد، (به عنوان قربانی محسوب نمیشود، بلکه) به عنوان حیوانی که برای قصابی و استفاده از گوشت آن ذبح میشود به حساب میآید؛ ولی کسیکه قربانی خود را بعد از خواندن نماز عید سر ببرد، برابر سنّت و روش مسلمانان عمل کرده است».
به هر حال، از احادیث و روایات رسیده به ما، چنین معلوم میگردد که وقت ذبح قربانی، از طلوع صبح صادق روز عید شروع میشود؛ و برای مردم شهر درست نیست که پیش از برگزاری مراسم نماز عید قربان و قبل از نماز، قربانی نمایند.
به عبارتی دیگر؛ زمان ذبح حیوان قربانی، پس از برگزاری مراسم نماز عید قربان است و قبل از نماز، به هیچ وجه قربانی جایز نیست؛ امّا میتوان آن را تا سه روز «ایام التشریق» ذبح نمود.
اگر فردی قربانی خویش را پیش از نماز عید ذبح کرد، در آن صورت بر وی لازم است که قربانیاش را اعاده کند؛ زیرا جندب بن سفیان بجلی س گوید: از پیامبر ج شنیدم که میفرمود: «هر کس قبل از نماز عید، قربانی کند، باید بعد از نماز، حیوان دیگری را به جای آن قربانی نماید». (بخاری و مسلم)
در روستاهایی که در آنجا نماز عید قربان برگزار نمیشود، اگر مردم آنجا، پس از طلوع صبح صادق روز عید، قربانیهای خویش را ذبح نمودند، قربانی آنها درست میباشد.
و ذبح قربانی در روز عید و دو روز پس از آن، درست میباشد؛ و هرگاه آفتابِ روز دوازدهم ذی الحجّه غروب کرد، وقت قربانی نیز به پایان میرسد؛ و بهترین وقت برای قربانی، روز اول و پس از آن، روز دوم و در آخر، روز سوّم میباشد.
و اگر فردی قربانی خویش را در یکی از شبهای این روزها ذبح کرد، قربانیاش، با کراهیت، جایز است؛ زیرا احتمال دارد که برخی از رگهای حیوان، به خاطر تاریکی شب، بریده نشود.
و قربانی کردن این حیوانات، درست نمیباشد:
حیوان کور؛ (حیوانی که کور بودنش واضح باشد)؛ حیوان یک چشم؛ حیوان لنگی که نتواند به قربانگاه برود؛ حیوان لاغری که در استخوانهایش مغز وجود نداشته باشد؛ حیوان گوش و دُم بریده؛ و حیوانی که بیشتر گوش یا دُمش از بین رفته باشد.
[از عبید بن فیروز س روایت است که گفت: به براء بن عازب س گفتم: قربانیهایی را که پیامبر ج دوست نداشت یا از آن نهی میکرد، برایمان بگو. گفت: پیامبر ج با دستش این طور اشاره کرد در حالی که دست من کوتاهتر از دست او است، و فرمود: «چهار نوع حیوان برای قربانی جایز نیست؛ حیوان کوری که کور بودنش واضح باشد، حیوان بیماری که بیماریاش آشکار باشد، حیوان لنگی که لنگیاش آشکار باشد و حیوان عضو شکستهای که بهبود نمییابد».
براء بن عازب س در ادامه گفت: من مکروه میدانم که گوش حیوان قربانی عیبدار باشد؛ و گفت: هر نقصی را در حیوان ناپسند دیدی آن را رها کن و از قربانی کردن آن خود داری کن، بدون این که آن را بر کس دیگری حرام کنی». ابن ماجه، ترمذی، نسایی و ابوداود.
و بزغالهای که عمرش کمتر از یک سال است برای قربانی جایز نیست؛ براء بن عازب س گوید: «داییام، ابوبرده س قبل از نماز عید، قربانی کرد؛ پیامبر ج به او فرمود: گوسفندت برای خوردن گوشت است و جای قربانی را نمیگیرد. ابوبرده س گفت: ای رسول خدا ج! بزغالهای دارم که عمرش کمتر از یک سال است و در خانه به او علف داده میشود. پیامبر ج فرمود: آن را ذبح کن و این کار برای غیر از تو جایز نیست. سپس فرمود: کسیکه قبل از نماز عید، ذبح کند برای خودش ذبح کرده و کسیکه بعد از نماز، ذبح کند، قربانیاش را به طور کامل انجام داده و از سنّت و روش مسلمانان پیروی کرده است». بخاری و مسلم.
بنابراین تنها حیواناتی را میتوان قربانی نمود که هیچگونه عیب و نقص اساسی نداشته باشند؛ برای مثال: حیوانات نابینا، چلاق، بیمار و بسیار لاغر، برای قربانی جایز نیستند].
1436 - [11] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ جُنْدُبِ بْنِ عَبْدِ الـلّٰهِ الْبَجَلِيُّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ ذَبَحَ قَبْلَ الصَّلَاةِ فَلْيَذْبَحْ مَكَانَهَا أُخْرَى وَمَنْ لَمْ يَذْبَحْ حَتَّى صَلَّيْنَا فَلْيَذْبَحْ على اسْم الله»([11]).
1436- (11) جُندب بن عبدالله بجلی س گوید: رسول خدا ج (روز عید قربان نماز گزاردند و پس از آن، خطبهی عید را ایراد کردند و بعد، قربانی نمودند و) فرمودند:
«هر کس که پیش از گزاردن نماز عید، قربانی کند، باید (پس از نماز عید) حیوان دیگری را به جای آن قربانی نماید؛ و کسیکه تا آن گاه که ما نماز عید را بخوانیم، حیوان قربانی را سر نبریده است، باید (بعد از نماز عید) با نام خدا قربانی کند».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
1437 - [12] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنِ الْبَرَاءِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَنْ ذَبَحَ قَبْلَ الصَّلَاةِ فَإِنَّمَا يَذْبَحُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ ذَبَحَ بَعْدَ الصَّلَاةِ فَقَدْ تَمَّ نُسُكُهُ وَأَصَابَ سُنَّةَ الْـمُسلمين»([12]).
1437- (12) براء بن عازب س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس که پیش از نماز عید، حیوانی را سر ببرد، (به عنوان قربانی و برای تقرّب به خدا محسوب نمیشود؛) بلکه آن را برای خودش ذبح نموده است؛ (یعنی به عنوان حیوانی که برای قصّابی و استفاده از گوشت آن، ذبح میشود، به حساب میآید؛) ولی کسیکه قربانی خود را پس از گزاردن نماز عید، سر ببرد، قربانیاش به تمام و کمال، به جای آورده شده و برابر سنّت و روش مسلمانان، عمل نموده است».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح:
«نسکه»: «نُسک»: عبادت؛ و در اینجا به خاطر وجود قرینه، مراد حیوان قربانی میباشد.
در اینجا، ذکر دو نکته، لازم مینماید:
1- در حقیقت، قبول اعمال و کردار و گفتار تمام انسانها، منوط به دو چیز است: یکی این که تمام کارها فقط به خاطر رضا و خشنودی خدا باشد؛ چنان که پیامبر ج میفرماید: «انّما الاعمال بالنيّات» (مسلم)؛ «ارزش کردار و گفتار، در گروه نیتهاست».
دوم این که: باید تمام اعمال و گفتار، به روش شرعی و بر اساس اصول و موازین اسلامی و اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزههای نبوی باشد؛ چنان که پیامبر خدا ج میفرماید:
«من احدث في امرنا هذا ما ليس منه فهو ردّ» (بخاری)؛ «هر کس در امر دین ما چیزی را به وجود آورد که از دین نیست، آن چیز مردود است».
بنابراین، اگر عمل و گفتار انسان، خالص بود، ولی مطابق شرع نبود، از او پذیرفته نمیشود و اگر چنانچه مطابق شریعت و اوامر و فرامین الهی و نبوی بود و از جوهر اخلاص تُهی بود، باز هم از او پذیرفتنی نمیباشد؛ بلکه عمل و کرداری مورد رضایت خداست که هم خالص باشد و هم صحیح و مطابق شرع.
2- رسول خدا ج در حدیثی دیگر میفرمایند: «لايؤمن احدکم حتّي يکون هواه تبعاً لـما جئتُ به» (بغوی در «شرح السنة»، ح 104)؛ «هیچ یک از شما به حقیقت ایمان نمیرسد، مگر زمانی که خواست او و تمایلات و غرائز نفسانی وی، تابع آنچه من از سوی خدا(از اوامر و فرامین و تعالیم و آموزههای دقیق و عمیق و ژرف و تعالیبخش و سعادتآفرین آوردهام باشد».
از این حدیث به خوبی دانسته میشود که پیامبر اسلام ج هم در مسائل اجتماعی، هم فردی و خصوصی، هم فرهنگی و اقتصادی، هم سیاسی و نظامی، هم در مسائل مربوط به حکومت و قضاوت، از هر انسان مسلمانی نسبت به خودش اولیتر است. و اراده و خواست او[پیامبر]، مقدم بر اراده و خواست وی[هر انسان مسلمان] میباشد.
چراکه پیامبر ج معصوم است. و نمایندهی خدا جز خیر و صلاح جامعه و فرد را در نظر نمیگیرد، هرگز تابع هوا و هوس نیست و هیچگاه منافع خود را بر دیگران مقدم نمیشمرد، بلکه برنامه او در تضاد منافع، همواره ایثارگری و فدا کاری و دلسوزی و شفقت برای امت است. هر چه میگوید، سخن خداست و از ناحیهی اوست، و حتی از پدر نسبت به امّت دلسوزتر و مهربانتراست.
به همین جهت شخص مسلمان باید عملش را بر کتاب و سنّت پیامبر ج عرضه دارد و با نفس و خواهشات خود مخالفت کند و تابع دین و شریعتی باشد که پیامبر ج از جانب خدا آورده است و مادام که کتاب خدا و سنّت پیامبر ج در کار است، جایی برای صدور فرمان و اِعمال حوسهای هیچکس باقی نمیماند.
ودر واقع پیروان راستین پیامبران، کسانی هستند که در برابر حکم خدا و رسول اگر چه بر خلاف منافع و خواستههایشان باشد، میگوید: شنیدیم و اطاعت کردیم:
﴿إِنَّمَا كَانَ قَوۡلَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ أَن يَقُولُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَا﴾ [النور: 51].
«مؤمنان هنگامی که به سوی خدا و پیامبرش فرا خوانده شوند تا میان آنها داوری کند، سخنشان تنها این است که میگویند: شنیدیم و اطاعت کردیم».
و درحقیقت منفورترین افراد در پیشگاه خدا، افرادی هستند که در مواردی، تسلیم فرمان پیامبر خدا ج هستند که با منافع شخصی و اغراض فردی و خواهشات و تمایلات آنها، تطبیق کند و در جایی که باید به فرمان رسولخدا ج گوش فرا دهند و آن را مخالف نفس و خواهشات خویش میبینند، در آن صورت به اِعمال هوسهای خود روی میآورد و به تجزیه و تحلیل احکام الهی و نبوی به مصداق «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» میپردازند. و در حقیقت این گروه به منافع و خواهشات خویش ایمان آوردهاند، نه به حکم خدا و رسول.
اما مؤمنان واقعی و راستین و پیروان حقیقی مکتب محمدی، پیوسته اراده و خواستههایشان تحت شعاع اراده و خواست خدا و رسول است و به هنگام تضاد منافع زود گذرشان با فرمان حق، ازآن چشم میپوشند و تسلیم فرمان خدا و پیامبر ج میشوند. و جزآنچه خدا و رسول اراده کنند، ارادهای ندارند و جزآنچه آنها میخواهند، خواستهای در دل آنها نیست. و فقط چیزی را دوست میدارند که خدا و رسول دوست دارند و از چیزی متنفر و بیزارند که خدا و رسول نمیخواهند.
پس نتیجه میگیریم: انسان مسلمان هنگامی میتواند به اوج ایمان برسدکه نیرومندترین علاقه او یعنی عشق به ذات خود را تحتالشعاع عشق به ذات خدا و نمایندگان و پیامبران او، بالاخص ذات ذیجود رسول اکرم ج قراردهد.
1438 - [13] (صَحِیح)
وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: كَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج يَذْبَحُ وَيَنْحَرُ بِالْـمُصَلَّى. رَوَاهُ البُخَارِيّ([13]).
1438- (13) عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج در عیدگاه (برای آن که دیگران بدیشان اقتدا کنند و نحوهی ذبح قربانی را یاد بگیرند، گوسفند یا گاو را) ذبح و (شتر را) نَحر مینمودند (یعنی قربانی میکردند).
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: «ذبح»: ذبح به معنای سر بریدن حیواناتی میباشد که مصرف گوشت آنها مباح است؛ و ذبح آن است که حلقوم و مری و دو شاهرگ گردن حیوان با آلتی برنده و تیز، قطع بشوند. گوسفند و بز و بز کوهی و... و انواع پرندگان، به صورت ذبح برای مصرف گوشت آنها، کشته میشوند.
امّا گاو را هم به صورت ذبح و هم به صورت «نَحر» میتوان کشت؛ و شتر هم تنها به صورت «نحر» کشته میشود.
«نحر»: فرو بردن آلتی تیز و باریک در حد فاصل گردن و سینهی شتر است که به خاطر پاره کردن قلب آن، سریع جان میدهد.
کیفیت ذبح و نحر بدینگونه است که: برای ذبح، حیوان را به طرف چپ و رو به قبله بر روی زمین میخوابانند و هم زمان با استفاده از آلتی تیز و برنده، ذبح کننده «بسم الله الرحمن الرحيم» میگوید و سعی میکند که با یک حرکت سریع، حلقوم و مری و شاهرگهای حیوان را قطع کند.
اما برای نَحر شتر، ایستاده پای چپ او را میبندند و سپس نحر کننده، ضمن گفتن «بسم الله الرحمن الرحيم»، آلت تیز و باریک را در پایین گردن به طرف قلب او فرو میبرد و تا جان دادن حیوان، آن را تکرار میکند.
و برای صحّت و درستی ذبح، مراعات شرایط زیر ضروری است:
1- برنده بودن آلت ذبح.
2- گفتن «بسم الله الرحمن الرحيم».
3- قطع کردن و جدا نمودن حلقوم و مری و شاهرگها، حتّی الامکان در یک حرکت سریع.
4- چنانچه حیوان در چاهی افتاد، یا از پرتگاهی پرت شده باشد و دسترسی سریع برای ذبح آن امکان نداشته باشد، در صورت امکان میتوان، به وسیلهی تیر و گلوله برای جاری شدن خونش، او را زخمی نمود.
1439 - [14] (صَحِیح)
عَنْ أَنَسٍ قَالَ: قَدِمَ النَّبِيُّ ج الْـمَدِينَةَ وَلَهُمْ يَوْمَانِ يَلْعَبُونَ فِيهِمَا فَقَالَ: «مَا هَذَانِ الْيَوْمَانِ؟» قَالُوا: كُنَّا نَلْعَبُ فِيهِمَا فِي الْـجَاهِلِيَّةِ فَقَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «قَدْ أَبْدَلَكُمُ اللهُ بِهِمَا خَيْرًا مِنْهُمَا: يَوْمَ الْأَضْحَى وَيَوْمَ الْفِطْرِ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([14]).
1439- (14) انس بن مالک س گوید: رسول خدا ج در حالی به مدینهی منوره تشریف آوردند که برای مردمان مدینه، دو روز جشن وجود داشت (که در آن دو روز، به بازی و تفریح و رقص و پایکوبی و گشت و گذار میپرداختند؛) آن حضرت ج پرسیدند: این دو روز چیست (که شما در آن، جشن میگیرید و به بازی و تفریح میپردازید)؟
گفتند: ما در روزگار جاهلیت، در این دو روز، به بازی و تفریح و جشن و شادی میپرداختیم (و همان رسم تا کنون بر قوت خود باقی مانده است). آن حضرت ج فرمودند:
«به راستی خداوند بلندمرتبه، در عوض آن دو روز، دو روز بهتر به شما ارزانی کرده است؛ یکی، روز عید قربان و دیگری، روز عید فطر».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: «قدم النبيّ ج المدينة»: رسول خدا ج خانهی خویش را در مکهی مکرمه، در شب بیست و هفتم ماه صفر سال چهاردهم بعثت - مطابق با 12 یا 13 سپتامبر 622 میلادی - ترک کردند و به خانهی رفیقشان، ابوبکر س که بیش از هرکس دیگر امین آن حضرت ج و محرم راز ایشان در امور مالی و غیره بود، رفتند. خانهی وی را نیز از در پشت خانه ترک کردند و شتابان پیش از طلوع صبح صادق از مکه خارج شدند.
ناگفته نماند که این ماه صفر - که در بالا بدان اشاره رفت - اگر بنا را بر این بگذاریم که سال از ماه محرم شروع شده باشد، جزء سال چهاردهم بعثت محسوب میشود؛ امّا اگر شمارش سالها را از آن ماهی که خداوند رسول اکرم ج را به کرامت نبوّت تکریم فرمود آغاز کنیم، این ماه صفر قطعاً جزء سال سیزدهم بعثت محسوب میشود. غالب سیرهنویسان، گاه این مبنا را میگیرند و گاه آن مبنای دیگر را میگیرند و در نتیجه، در ترتیب حوادث و وقایع به اشتباه میافتند و دچار سردرگمی میشوند؛ از این رو، ما بنا را همه جا بر این نهادیم که آغاز سالها را از ماه محرّم بگیریم.
روز دوشنبه، هشتم ربیع الاول سال چهاردهم بعثت - سال یکم هجرت - مطابق با 23 سپتامبر 622 میلادی، رسول خدا ج در قباء فرود آمدند.
در این روز، رسول اکرم ج پنجاه و سه سال تمام داشتند، نه کمتر و نه زیادتر؛ از بعثت ایشان، سیزده سال تمام گذشته بود؛ البته بنابر قول کسانی که میگویند، ایشان نهم ماه ربیع الاول سال 41 از عام الفیل مبعوث به رسالت شدهاند؛ امّا، بنا بر قول کسانی که میگویند: ایشان در ماه رمضان سال 41 از عام الفیل به کرامت نبوّت قائل شدهاند، در این روز، دوازده سال و پنج ماه و هجده روز یا بیست و دو روز از بعثت ایشان گذشته بود.
پیامبر گرامی اسلام ج چهار روز در قباء اقامت کردند: دوشنبه، سه شنبه، چهارشنبه و پنج شنبه. این روایت ابن اسحاق است (ر.ک: سیرة ابن هشام ج 1 ص 494). در صحیح بخاری، آمده است که آن حضرت ج در قباء 24 شب اقامت کردند (بخاری ج 1 ص 61)؛ یا چند شب بیش از ده شب (ج 1 ص 555)؛ یا 14 شب (ج 1 ص 560)؛ روایت اخیر را ابن قیم برگزیده است. در عین حال، ابن قیم خود تصریح کرده است بر این که ورود رسول خدا ج به قباء، روز دوشنبه و خروج آن حضرت ج از قباء روز جمعه بوده است. (ر.ک: زاد المعاد ج 2 صص 54-55) در حالی که روشن است فاصلهی میان دوشنبه و جمعه اگر در دو هفته منظور بوده باشند، بدون احتساب روز ورود و روز خروج، بیش از ده روز نیست و با احتساب آن دو روز نیز بیش از 12 روز نخواهد بود.
به هر حال، آن حضرت ج در قباء مسجد را بنا کردند و در آن نماز گزاردند و آن نخستین مسجدی بود که پس از بعثت رسول خدا ج بر اساس تقوا ساخته شد.
چون روز پنجم از اقامت رسول خدا ج در قباء فرا رسید (روز جمعه) به فرمان خداوند سوار بر مرکب شدند و ابوبکر س پشت سر ایشان، سوار شد و به دنبال بنی نجار (داییهایشان) فرستادند؛ آنان نیز شمشیرها حمایل کردند و آمدند و در حالی که آنان اطراف آن حضرت ج را گرفته بودند، به سوی مدینه رهسپار شدند.
وقت نماز جمعه به محل سکونت «بني سالم بن عوف» رسیدند. در موضع مسجدی که هم اکنون در آن وادی هست، با مسلمانان نماز جماعت خواندند و شمار نمازگزاران، یک صد تن بود.
رسول خدا ج پس از برگزاری نماز جمعه به راه افتادند و رفتند تا به مدینه وارد شدند. از آن روز، شهر یثرب را «مدينة الرسول» (شهر پیامبر ج) نامیدند که به اختصار «مدینه» گفته میشود؛ آن روز، روزی تاریخی و بزرگ و درخشان برای جامعهی بشری و اسلامی بود.
«و لهم يومان يلعبون فيهما»: برخی از شارحان، بر این باورند که آن دو روز، «نوروز» و «مهرگان» بودند که غالباً آنها را از فارسها گرفته بودند.
وضعیت مدینه به هنگام هجرت:
برای این که وضعیت اجمالی و واقعی شهر «یثرب» را (که خداوند بلند مرتبه آن را به عنوان هجرتگاه پیامبر گرامی اسلام و پایگاه دعوت اسلامی در جهان و گهوارهی جامعهی اسلامی برگزید) بهتر بدانیم، لازم است که با وضعیت جغرافیایی، اجتماعی، دینی، اقتصادی و چگونگی ارتباطات قبایل مقیم آنجا، آشنایی داشته باشیم([15]).
اوضاع طبیعی و جغرافیایی مدینه:
شهر «یثرب» هنگام هجرت نبوی به چند منطقه تقسیم شده بود که در هر منطقه قبایل عرب و یهود با هم سکونت داشتند و هر منطقه ای در اختیار یکی از قبایل بود. این مناطق دو نوع بودند.
نوع اول، مناطقی که دارای زمینهای کشاورزی و خانههای مسکونی و مردم بودند. اما نوع دوم شامل مناطقی بود که پناهگاهها و قلعههای محکمی در آن وجود داشت و مجموع آنها در «یثرب» به 59 «اطم» (قلعه) میرسید.
دکتر «ولفنسون» در وصف این اطام (قلعهها) میگوید:
«این اطام (قلعهها) در «یثرب» دارای اهمیت خاصی بودند، افراد قبیله هنگام تهاجم دشمن به آن پناه میبردند. هنگامی که مردان قبایل به جنگ دشمنان میرفتند زنان و کودکان و افراد ناتوان به این جایگاهها پناهنده میشدند.
از این «اطام» (قلعهها) به عنوان انبارهای میوه و غله نیز استفاده میکردند، تا از دستبرد دزدان و غارتگران محفوظ بمانند. و اموال و اسلحه نیز در آن نگهداری میشد.
کاروانهای تجاری با بارهای سنگین در کنار همین دژها فرود آمده، و بازارهایی در جلوی آنها دایر میکردند.
گمان میرود که در داخل دژها، عبادتگاه و آموزشگاه نیز وجود داشته، زیرا در آنها وسایل و اشیای گوناگون و کتب زیادی موجود بوده است، به همین دلیل زعما و رهبران یهود جهت بحث و گفتگو و امضای قراردادها و پیمانها و قسم خوردن به کتابهای مقدس آنجا جمع میشدند».
دکتر «ولفنسون» در مورد کلمه «اطم» میگوید:
این کلمه از زبان عبرانی گرفته شده، مثلاً گفته میشود:
«أطم عینه» (چشمهای خود را بست) «اطم اذنیه» (گوشهایش را بست) أطم به دریچههایی که در دیوارها قرار دارند و از خارج بسته و از داخل باز باشند، گفته میشود و به دیوار ضخیم نیز «اطم» گفته میشود.»
دکتر «ولفنسون» میافزاید:
«بر اساس این، میتوانیم فرض کنیم که یهودیها به این دلیل به قلعهها «اطم» میگفتند که میتوانستند دروازههای آنها را ببندند، گر چه در بیرون دریچههایی قرار داشت که از داخل باز میشدند»([16]).
شهر «مدینه» در واقع مجموعهای از قلعههای محکم و آبادیهای متصل به هم بود.
قرآن مجید به همین مطلب اشاره میکند:
﴿مَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰ﴾ [الحشر: 7].
«آنچه عطا کرد خداوند به پیامبرش از اهل آبادیها».
در جای دیگر میفرماید:
﴿لَا يُقَٰتِلُونَكُمۡ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرٗى مُّحَصَّنَةٍ أَوۡ مِن وَرَآءِ جُدُرۢ...﴾ [الحشر: 14].
«با شما دست جمعی نمیجنگند، مگر در آبادیهایی که بر آن حصار ساخته باشند یا از پس دیوار».
«حرّهها» نیز در «مدینه» دارای اهمیت بودند، «حرّه» در اصطلاح به زمینهایی گفته میشود که در آن سنگهای تیز و سوخته شده ای قرار دارد که راه رفتن در آن پیاده و سواره مشکل است، در «مدینه» دو «حرّه» وجود داشت، یکی در قسمت غرب که به آن «حرّة الوبرة» میگفتند و دیگری در قسمت شرق که به «حرّة واقم» معروف بود.
علامه «مجد الدین» در کتاب خود «المغائم المطابة فی معالم الطابة» حرّههای زیادی را که در اطراف «مدینه» قرار دارند، نام برده است([17]).
«حرّة الوبرة» و «حرّة واقم» شهر «مدینه» را احاطه کرده بودند و جلوی حملات دشمن را میگرفتند. دشمن فقط از جانب شمال میتوانست هجوم آورد. همین قسمت بود که رسول اکرم ج در غزوهی «احزاب» دستور داد در آن خندق حفر نمایند. در قسمت جنوبی، باغها و نخلهای انبوه و خانههای متصل شده ای وجود داشت که جلوی حملهی دشمن را میگرفت، با توجه به این وضعیت جغرافیایی «مدینه» میتوان گفت که یکی از علل انتخاب «مدینه» به عنوان هجرت گاه رسول اکرم ج همین وضعیت سوق الجیشی آن بود([18]).
«حرّة واقم» که در شرق «مدینه» قرار داشت از «حرة الوبرة» آبادتر بود. وقتی رسول اکرم ج به «یثرب» هجرت فرمود، قبایل مهم یهود مانند: «بنونضیر»، «بنوقریظه»، و غیره در «حرّة واقم» سکونت داشتند. شاخهی مهم قبیلهی «أوس» مانند «بنو عبدالاشهل»، «بنو ظفر» «بنو حارثه» و «بنو معاویه» نیز آنجا بودند. قلعهی «واقم» که تمام حرّة بنام آن موسوم بود در وسط خانههای «بنی الاشهل» قرار داشت([19]). ﴿إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِۖ فَمَنۡ حَجَّ ٱلۡبَيۡتَ أَوِ ٱعۡتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا﴾ [البقرة: 158].
اوضاع دینی و اجتماعی
عربها از نظر عقیده و آیین پیرو «قریش» بودند. آنها به «قریش» به عنوان متولّیان بیت الله و رهبران مذهبی و الگوی عقیده و عمل مینگریستند، عربها ضمن این که بت پرست بودند به بتهای مورد پرستش «قریش» و اهل «حجاز» اهمیت بیشتری قایل بودند، البته بعضی از قبایل به بعضی از بتها دلبستگی خاصی داشتند، از آن جمله «منات» که یک بت قدیمی بود، اهالی «مدینه» آن را بسیار دوست میداشتند. «أوس» و «خزرج» آن را مقدس میدانستند و شریک خدا قرار میدادند. این بت در مقابل کوه «قدید» کوهی که در قسمت ساحلی میان «مکه» و «مدینه» است، قرار داشت. «لات» بت محبوب اهل «طائف» و «عزّی» بت ملّی اهالی «مکه» محسوب میشد. اهالی این شهرها نسبت به بتهای مخصوص خود بسیار متعصب و با احساسات بودند، مردم «مدینه» بتهایی از چوب و غیره در خانههای خود میساختند و آنها را بنام «منات» نام گذاری میکردند. همچنان که «عمرو بن الجموح» سردار «بنوسلمه» قبل از اسلام آوردن همین کار را کرده بود.
«امام احمد» از طریق «عروة» از «عایشه صدیقة» ل در تفسیر آیه ی:
﴿إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِۖ فَمَنۡ حَجَّ ٱلۡبَيۡتَ أَوِ ٱعۡتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا﴾ [البقرة: 158].
«صفا» و «مروه» از شعایر و نشانههای خدای تعالی هستند، پس هرکس حج کند یا عمره بجا آورد، گناهی نیست بر او که طواف کند بین این دو».
چنین نقل کرده است: انصار قبل از این که اسلام بیاورند، به نام «منات» تلبیه میگفتند و آن را میپرستیدند و هر کسیکه حج را به نام «منات» آغاز میکرد، طواف «صفا» و «مروه» را صحیح نمیدانست به همین دلیل آنها بعد از این که مشرّف به اسلام شدند از رسول اکرم ج پرسیدند: یا رسول الله ما در زمان جاهلیت صحیح نمیدانستیم که طواف «صفا» و «مروه» را انجام بدهیم، بعد از این آیه نازل شد:
﴿إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِ﴾
«صفا» و «مروه» از شعایر و نشانههای خدای تعالی هستند».
و اهمیت «صفا» و «مروه» بیان گردید، در «مدینه» هیچ بت دیگری را سراغ نداریم که مانند «لات»، «منات» «عزّی» و «هُبل» مشهور باشد و مردم از راههای دور به قصد زیارت آن بیایند، چنین معلوم میشود که بت در «مدینه» مانند «مکه» فراوان نبود، امّا در «مکه» هر خانه ای یک بت مخصوص داشت. بتها در بازار خرید و فروش میشد، گویا «مکه» در بت پرستی، مقام پیشوایی و رهبری داشت و «مدینه» تابع آن بود.
مردم «مدینه» سالی دوبار جشن میگرفتند و به لهو و لعب میپرداختند. وقتی حضرت رسول اکرم ج به «مدینه» تشریف آوردند، خطاب به اهل «مدینه» فرمودند:
«قد ابدلكم الله تعالي بهما خيراً منهما. يوم الفطر والأضحي»([20]). «خداوند متعال در عوض آن دو روز، دو روز بهتر عنایت فرمود؛ یکی روز عید فطر و دیگری عید أضحی (عید قربان)».
بعضی از شارحان معتقدند که آن دو روز، «نوروز» و «مهرگان» بودند که غالباً آنها را از فارسها گرفته بودند([21]).
«أوس» و «خزرج» چون از «بنو قحطان» (عرب عاربه) بودند نزد «قریش»، مقام و منزلت خاصی داشتند و با آنها پیوند زناشویی برقرار کرده بودند، چنان که «هاشم بن عبد مناف» سردار «قریش» در «بنی النجار» با «سلمی» دختر «عمرو بن زید» ازدواج کرد که از «بنی عدی بن النجار» بود و آنها شاخه ای از «خزرج» بودند، با وجود این، «قریش» خود را از عربهای «مدینه» برتر میدانستند.
در غزوهی «بدر» وقتی «عتبة بن ربیعة»، «شیبة بن ربیعة» و «ولید بن عتبة» مسلمانان را به مبارزه طلبیدند در مقابل آنها چند نفر از انصار به پا خاستند.
آنها پرسیدند شما چه کسانی هستید؟ گفتند: ما گروهی از انصار هستیم، آنها گفتند: ما با شما کاری نداریم، سپس یکی از آنها فریاد زد ای محمّد! در قتال ما همتایان خود ما را بفرست، اینجا بود که رسول اکرم ج فرمود: ای «ابوعبیده» بلند شو، و ای «حمزه» به پا خیز و ای «علی» بلند شو، وقتی اینها بلند شدند و نزدیک «قریش» رفتند و خود را معرفی کردند. آنها گفتند: آری اینها همتایان گرامی ما هستند([22]).
«قریش» شغل کشاورزی را تقریباً با دید حقارت نگاه میکردند این دید آنها در گفتار «ابوجهل» هنگامیکه دو پسر «عفراء» او را مجروح کرده بودند به خوبی آشکار میگردد. وقتی «عبدالله بن مسعود» نزد وی آمد و خواست سرش را از تن جدا کند، «ابوجهل» گفت:
«لو غير اكّار قتلني»؛ «ای کاش یک غیردهقانی مرا میکشت»([23]).
اوضاع اقتصادی و تمدنی
«یثرب» بنابر وضع طبیعی آن، منطقه ای حاصلخیز بود. شغل عمدهی مردم، کشاورزی و باغداری و مهم ترین محصولات آن خرما و انگور بود. باغهای زیادی از درختان خرما و انگور وجود داشت([24]).
قرآن کریم باغها و کشتزارهای آنها را به «جنّت معروشات و غیرمعروشات» و «نخیل صنوان و غیرصنوان» تعبیر کرده است.
در کشتزارهای آن، حبوبات و سبزیجات گوناگون کاشت میشد. خرما از محصولات عمدهی آن بهشمار میرفت و در ایام قطحی و خشکسالی، نیاز غذایی مردم را تأمین میکرد. خرما تقریباً مانند پول در معاملات و خرید و فروش مورد استفاده قرار میگرفت. درختان نخل، منبع درآمد خوبی بودند. نه تنها از آن استفاده ی غذایی حاصل میکردند بلکه در ساختن خانه و برای سوخت و غذای حیوانات، نیز از آن استفاده میشد([25]).
در «مدینه» انواع گوناگونی از خرما وجود داشت که شمارش آن مشکل است، مردم «مدینه» در زمینه ی بهره بردرای از درختان خرما و افزایش محصولات آن، مهارتها و تجربههای خوبی داشتند، از آن جمله یکی «تأبیر نخل» یعنی پیوند زدن خوشهی نر با ماده بود.
مردم «مدینه» در کنار باغداری و کشاورزی، نسبت به تجارت و کاسبی نیز بیالتفات نبودند، ولی در این زمینه به اهل «مکه» نمیرسیدند. زیرا مردم «مکه» به دلیل کم آب بودن منطقه شان بیشتر به تجارت پرداخته و برای این منظور دست به مسافرتهای طولانی در گرما و سرما میزدند.
در «مدینه» پارهای از صنایع نیز وجود داشت که اکثراً یهود به آن اشتغال داشتند، غالباً این صنایع را از «یمن» وارد کرده بودند. اغلب «بنی قینقاع»، پیشه ی زرگری داشتند و از ثروتمندترین گروههای یهود در شهر «مدینه» به شمار میآمدند، که خانه هایشان پر از مال و زیور آلات طلا و نقره بود، البته جمعیتشان هم زیاد نبود([26]).
جای زمینهای «یثرب» به علت حرارت زا بودن آن بسیار حاصلخیز بود. در وادیهای آن سیلاب جاری میشد و نخلستانها و کشتزارها را آبیاری میکرد.
وادی «عقیق» خیلی معروف بود. اهالی «مدینه» آن را تفریح گاه خود قرار داده بودند، این وادی پر از آب، دارای باغهای سرسبز بود، زمینهای «مدینه» برای حفر چاه بسیار مساعد بود، باغهای زیادی در آن وجود داشت، که بعضی از این باغها دیوارکشی شده بود، اینگونه باغها را «حائط» مینامیدند([27]).
چاههای «مدینه» دارای آب شیرین و فراوان بودند، و باغها از طریق حفر نهرها و جویبارها آبیاری میشد.
از میان غلات، جو و سپس گندم را ترجیح میدادند. سبزیجات نیز فراوان بود، و در زمیه ی کشاورزی معاملات زیادی مانند: «مزارعه»، «مواجره»، «مزابنه»، «محاقله» و «مخابره» رواج داشت، که اسلام بعضی از این معاملات را تأیید کرد و بعضی را ممنوع یا اصلاح نمود([28]).
پول رایج در «مکه» و «مدینه» یکی بود. مردم «مدینه» بیشتر از مردم «مکه» با پیمانههای «وزن» و «کیل» سر و کار داشتند. زیرا اهالی آن بیشتر به تولید غلات و میوه جات اشتغال داشتند. پیمانههای رایج در «مدینه» عبارت بودند از: «مدّ»، «صاع»، «فرق»، «عرق» و «وسق». اما وزنهای رایج عبارت بودند از «درهم»، «ثقاف»، «دانق»، «قیراط»، «نواة»، «رطل»، «قنطار» و «اوقیة».
«مدینه» با وجود حاصلخیزی زمینهای آن، از نظر مواد غذایی، خودکفا نبود. به همین دلیل مردم آن بعضی از مواد غذایی را از خارج وارد میکردند. از آن جمله آرد، روغن و عسل را از سرزمین «شام» بدست میآوردند، چنان که امام «ترمذی» از «قتاده بن نعمان» س روایت میکند که غذای مردم «مدینه» خرما و جو بود. گاهی بازرگانان، آرد سفیدی از «شام» میآوردند، و کسانی که قدرت خرید داشتند مقداری از آن را برای خود میخریدند. البته غذای افراد خانواده اغلب خرما و جو بود. از اینگونه وقایع، به وضعیت غذایی «مدینه» و تفاوت سطوح زندگیها به خوبی میتوان پی برد.
همچنان که از طبایع و تاریخشان معلوم میشود، ثروتمندتر از عربها بودند. عربها بنابر طبایع ملّی و بادیه نشینی خود، زیاد آینده نگری نمیکردند و به فکر جمع آوری مال و ثروت نبودند. بجای آن، اهل ضیافت و مهمان نوازی بودند. حتی گاهی مجبور میشدند از یهود قرض بگیرند. گاهی این قرضها به «ربا» و «رهن» نیز منجر میشد. اموال اهل «مدینه» بیشتر شتر، گاو و گوسفند بود، و از شتر برای آبیاری زمینها هم استفاده میکردند، که اینگونه شترها را «نواضح» میگفتند. چراگاههای معروفی به نام «زغابة» و «غابة» وجود داشت، مردم از این چراگاهها، هیزم و غیره جمع آوری کرده و دامهای خود را نیز در آن میچرانیدند. اسبهایی داشتند که در جنگها مورد استفاده قرار میگرفتند. البته به نسبت «مکه» کمتر بود. «بنوسلیم» به پرورش و نگهداری اسبها معروف بوده و اسبهای خوب را از خارج میآوردند.
در «مدینه» بازارهای متعددی وجود داشت. مهم ترین آنها، بازار «بنی قینقاع» بود که مرکز فروش زیورآلات طلا محسوب میشد. بازار دیگری نیز وجود داشت که به نام «سوق البزّازین» معروف بود. در «مدینه» پارچههای کتانی و ابریشمی و قالیهای رنگارنگ و پردههای پرنقش و نگار نیز وجود داشت. عطرفروشها انواع مسک و عطرها را میفروختند. و عده ای، تاجر «عنبر» و «جیوه» نیز بودند. روشهای گوناگونی برای خرید و فروش وجود داشت که بعضی از آنها را اسلام تأیید کرد و بعضی روشها مانند: «نجش»، «احتکار»، «تلقی الرکبان»، «بیع المصراة»، «بیع بالنسیئة»، «بیع الحاضر للبادی»، «بیع المجازفة»، «بیع المزابنة» و «المخاضرة» را ممنوع قرار داد. در قبایل «أوس» و «خزرج» هم عده ای معامله ی ربا میکردند ولی این عده نسبت به یهود خیلی اندک بودند.
در «مدینه» زندگی تا حدی آمیخته با رفاه و آسایش بود. خانههای چندطبقه وجود داشت. بعضی از منازل دارای باغچه بود؛ آب شیرین را از جاهای دور تهیه میکردند. برای نشستن از صندلی استفاده میکردند، انواع چراغ برای روشنایی مورد استفاده قرار میگرفت، و برای کارهای منزل و مزرعه از سبدهای کوچک و بزرگ استفاده مینمودند. در خانههای ثروتمندان مبل و وسایل رفاهی زیادی وجود داشت، مخصوصاً یهود در این زمینه پیشرفته بودند، و انواع زیورآلات مانند: النگو، بازوبند، خلخال، گوشواره، انگشتری و گردن بندهایی از طلا و مهرههای ظفار ساخته و مورد استفاده قرار میدادند.
دوک ریسی و بافندگی در میان زنان رواج داشت. خیاطی، دبّاغی، معماری، خشت زنی و سنگ تراشی از صنعتهای معروف «مدینه»، قبل از هجرت بودند.
وضعیت پیچیده ای که رسول اکرم ج در شهر یثرب با آن روبرو شد
با توجه به وضعیت یاد شده ی «یثرب» قبل از هجرت، میتوان گفت که رسول اکرم ج و مهاجرین، از «مکه» به یک روستا هجرت نکردند، بلکه از یک شهر به شهری دیگر منتقل شدند. گر چه این شهر جدید با شهر قبلی در خیلی از چیزها تفاوت داشت و نسبتاً کوچکتر بود. امّا وضعیت زندگی در این شهر پیچیده تر بود. مشکلاتی که رسول اکرم ج با آن مواجه میشد، به دلیل وجود أدیان و فرهنگهای مختلف، گوناگون تر بود. تنها، کسی میتوانست همگی این آیینها و فرهنگها را وحدت بخشد و در یک دعوت پیوند دهد که رسول بر حق و مؤید از جانب خداوند بوده و از نفوذ کلامی خاصی برخودار باشد و بتواند روشهای گوناگون، نیروهای ضد و نقیض و گرایشهای متفاوت را هماهنگ ساخته، و روح و محبت در آنها بدمد. خداوند متعال به همین واقعیت اشاره میفرماید:
﴿وَإِن يُرِيدُوٓاْ أَن يَخۡدَعُوكَ فَإِنَّ حَسۡبَكَ ٱللَّهُۚ هُوَ ٱلَّذِيٓ أَيَّدَكَ بِنَصۡرِهِۦ وَبِٱلۡمُؤۡمِنِينَ٦٢ وَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِهِمۡۚ لَوۡ أَنفَقۡتَ مَا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا مَّآ أَلَّفۡتَ بَيۡنَ قُلُوبِهِمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ أَلَّفَ بَيۡنَهُمۡۚ إِنَّهُۥ عَزِيزٌ حَكِيمٞ٦٣﴾ [الأنفال: 62-63].
«اوست آن ذاتی که تو را با کمک خود و بوسیله ی مؤمنان تقویت بخشید و بین دلهای مؤمنان اُلفت انداخت، اگر شما، هر چه در روی زمین است خرج میکردی، نمیتوانستی بین دلهای شان الفت افکنی، ولی خداوند میانشان الفت درافکند. همانا اوست غالب و با حکمت».
«قد ابدلکم الله بهما خيراً منهما: يوم الاضحي ويوم الفطر»:
جشنهای ملّتها، در واقع نمایانگر عقاید، باورها، تاریخ و روایات ملّی آنهاست؛ از این رو، بدیهی است که پیش از اسلام در دوران تاریک جاهلیت، اهل مدینه، دو روز را به عنوان روز جشن و مراسم انتخاب کرده بودند؛ و این خود بیانگر و نمایانگر تصورات و عقاید جاهلی آنان بود.
رسول خدا ج - بر مبنای فرمان خداوند - جشنهای قدیمی را باطل اعلام کرد و به جای آنها، دو روز عید فطر و عید قربان را مقرّر فرمود که نمایانگر مزاج توحیدی و مطابق با اصول زندگی و بیانگر تاریخ، عقاید و باورهای آنان است؛ اگر مسلمانان به نحو احسن و مطابق با تعالیم و آموزههای رسول اکرم ج آن دو روز را جشن میگرفتند، برای تفهیم و رساندن پیام و روح اسلام فقط همین دو عید کافی بود.
علاوه از این موارد، از حدیث بالا، دو نکته را میتوان برداشت کرد:
1- در این حدیث به این موضوع اشاره رفته است که این امّت (امّت محمدی و ملّت قرآنی) از بقیهی امّتها و ملّتها جداست؛ چرا که افراد این امت از راه راست و درست برخوردارند و یهودیان و مسیحیان و دیگر ادیان و ملل، راههای دیگری دارند.
در قرآن و در مجموعهی احادیث نبوی، آیات و روایات زیادی در این زمینه آمده است که مجموعاً این را میرساند که این امت از بقیه امتها جدا است. شخصیت منحصر به فردی دارد و نباید دنبالهرو(ی) یهودیان و مسیحیان و امتهای دیگر باشد.
به این خاطر واژهی «خالفوهم» (باآنها مخالفت کنید) در بسیاری از احادیث تکرار شده است، پس برای امت محمدی، شایسته است که استقلال و هویت خویش را حفظ کنند و به جهان و جهانیان خط و مشی دهند و از عادات و سخنان یهودیان و مسیحیان متأثر نشوند و از رسوم و تقالید آنها پیروی نکنند و اخلاق و رفتار آنها را انتخاب ننمایند و درهر حال هویت و شخصیت اسلامی خود را حفظ کنند.
دکتر یوسف قرضاوی در این زمینه میگوید:
«باید ما مسلمانان، شخصیت منحصر به فرد خودمان را دارا باشیم، چون امت اسلامی، امّت وسط است که برای انسانها نمونه است. ما رتبهی استادی امتها را داریم، ما بهترین امت هستیم که برای هدایت انسانها برانگیخته شدیم، پس چرا از دیگران پیروی کنیم؟ پیامبر اکرم ج میخواهد این مفاهیم را در وجود ما بکارد تا به شخصیت و استقلال خود افتخارکنیم. پیامبر ج نمیخواهد که ما پیرو و دنبالهرو و پیرو دیگران باشیم. به هشدار این حدیث که به صورت خبرآمده است توجه کنید:
«لتتبعنّ سنن من قبلکم، شبراً بشبر وذراعاً بذراع، حتّي لو دخلوا جُحر ضبّ لَدخلتموه». «وجب به وجب و ذرع به ذرع از روشهای پیشینیان پیروی خواهید کرد، به نحوی که اگر داخل سوراخ سوسماری هم شوند، شما هم داخل آن خواهید شد».
یعنی اگر داخل سوراخ سوسمار شوند، سوراخ سوسمار یک مُد میشود به نام «مد سوراخ سوسمار» وقتی که موهای پشت سرشان بلند کنند، جوانان ما هم همین کار را میکنند حتی خود را مثل سوسک، سیاه میکنند، جوانان ما هم به شکل سوسک سیاه در میآیند.
کجاست شخصیت منحصر به فرد ما در برابر این تقلید کورکورانه؟ آیا انسان از دین و شخصیت اسلامی خود خارج شود تا از گمراهی دیگران پیروی کند؟
وقتی که از پیامبر اکرم ج پرسیدند که: از روشهای کدام پیشینیان پیروی خواهیم کرد؟
آیا از یهود و نصاری تقلید خواهیم کرد؟ پیامبر ج فرمود: پس از چه کسی؟
آیا جای تأسف نیست که اساتید ما یهود و نصاری شوند؟ ما دستوراتی که در «پروتوکلات حکمای صیهون» آمده است، اجرا میکنیم، کاری نداریم که نسبت این «پرتوکلات» به حکمای صیهون درست است یا نه، ما دانسته یا نه دانسته، خواستههای آنان را اجرا میکنیم و مطیع فرمان آنانیم.
پس مسلمانان باید هوشیار و بیدار باشند و شخصیت منحصر به فرد و مستقل خود را حفظ و حراست کنند و به آئین خویش بنازند و در راستای اجرای اوامر و فرامین مکتب خویش و نشر و پخش آن، از همه چیز بگذرند و به سنّت پیامبرشان و به شخصیت و استقلال خود، افتخار کنند و دنبالهرو و پیرو دیگران و یهودیان و ترسایان نباشند.
2- از این حدیث، این قاعده فهمیده میشود که:
«در اسلام، حلال به اندازهای وجود دارد که انسان را از حرام، بینیاز نماید»؛ یکی از محسّنات و مزایای اسلام و دستورات آن در مورد گذشت و سهلگیریاش با مردم این است که هرگاه چیز مضرّی را حرام کرده باشد، در مقابل آن، چیز دیگری را که بهتر و مفیدتر از آن است، حلال نموده که جای آن را پر میکند و موجب بینیازی از آن میگردد.
ابن قیم/این موضوع را به نحو احسن چنین بیان میکند:
«خداوند بختآزمانی با تیر (اَزلام) را حرام نموده و در مقابل، نماز و دعای استخاره را به منظور انتخاب مصلحت به مسلمانان بخشیده است؛ ربا را حرام کرده ولی در عوض، تجارت پرسود را مباح گردانیده است؛ قمار در اسلام حرام است، امّا در مقابل، شرطبندی در مسابقات سودمند، مانند اسب و شتردوانی و تیراندازی حلال است؛ پوشیدن لباس ابریشم برای مرد حرام و در عوض، انواع لباسهای پشمی، کتانی و پنبهای برایش حلال است؛ زنا و لواط در اسلام حرام میباشند ولی در مقابل، ازدواج حلال را به مسلمانان سفارش کرده است؛ روزیهای ناپاک، آلوده و زیانآور حرام، ولی روزیهای پاکیزه و مفید حلال است».
اگر با دقّت، تمام احکام و دستورات اسلام را مورد بررسی قرار دهیم، میبینیم هرگاه خداوند با تحریم امر مضرّی برای انسان، تنگنایی به وجود آورده باشد، در مقابل، با حلال نمودن چیزی بهتر از آن، گشایش بیشتری برای او به وجود آورده است. خداوند بلندمرتبه نمیخواهد بشر را در گمراهی، مضیقه و ناراحتی قرار دهد؛ بلکه ارادهی او همیشه بر خیر و برکت و رحمت و گشایش بر بندگانش میباشد.
خداوند میفرماید:
﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمۡ وَيَهۡدِيَكُمۡ سُنَنَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَيَتُوبَ عَلَيۡكُمۡۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ٢٦ وَٱللَّهُ يُرِيدُ أَن يَتُوبَ عَلَيۡكُمۡ وَيُرِيدُ ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلشَّهَوَٰتِ أَن تَمِيلُواْ مَيۡلًا عَظِيمٗا٢٧ يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمۡۚ وَخُلِقَ ٱلۡإِنسَٰنُ ضَعِيفٗا٢٨﴾ [النساء: 26-28].
«خداوند میخواهد (قوانین دین و مصالح امور را) برایتان روشن کند و شما را به راه کسانی (از پیامبران و صالحان) رهنمود کند که پیش از شما بودهاند و توبهی (لغزشها و بزهکاریهای پیشین) شما را بپذیرد؛ و خداوند آگاه (از احوال بندگان است و قوانینی را برایتان وضع مینماید که مصلحت و منفعت شما را در بردارد) و کاربجا است (و برابر حکمت، احکام شریعت را صادر مینماید). خداوند میخواهد توبهی شما را بپذیرد (و به سوی طاعت و عبادت برگردید و از لوث گناهان، پاک و پاکیزه گردید) و کسانی که به دنبال شهوات راه میافتند، میخواهند که (از حق دور شوید و به سوی باطل بگرایید و از راه راست) خیلی منحرف گردید و به کجروی بزرگی بیفتید (تا همچون ایشان شوید). خداوند میخواهد (با وضع احکام سهل و ساده) کار را بر شما آسان کند (چرا که او میداند که انسان در برابر غرائز و امیال خود ناتوان است) و انسان ضعیف آفریده شده است».
1440 - [15] (صَحِیح)
وَعَن بُرَيْدَة قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج لَا يَخْرُجُ يَوْمَ الْفِطْرِ حَتَّى يَطْعَمَ وَلَا يَطْعَمُ يَوْمَ الْأَضْحَى حَتَّى يُصَلِّيَ. رَوَاهُ التِّرْمِذِيُّ وَابْن مَاجَه والدارمي([29]).
1440- (15) بُریدة س گوید: عادت پیامبر ج بر آن بود که روز عید فطر، تا چیزی تناول نمیفرمودند، (برای نماز) خارج نمیشدند و روز عید قربان تا نماز عید را نمیگزاردند (حیوان خویش را ذبح نمیکردند)، چیزی نمیخوردند؛ (بلکه پس از نماز عید و بعد از آن که حیوان قربانی خود را ذبح میکردند، از آن تناول میفرمودند).
[این حدیث را ترمذی، ابن ماجه و دارمی روایت کردهاند].
1441 - [16] (حسن)
وَعَنْ كَثِيرِ بْنِ عَبْدِ الـلّٰهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ أَنَّ النَّبِيَّ ج كَبَّرَ فِي الْعِيدَيْنِ فِي الْأُولَى سَبْعًا قَبْلَ الْقِرَاءَةِ وَفِي الْآخِرَةِ خَمْسًا قَبْلَ الْقِرَاءَةِ. رَوَاهُ التِّرْمِذِيّ وَابْن مَاجَه والدارمي([30]).
1441- (16) کثیر بن عبدالله، از پدرش (عبدالله)، از پدربزرگش (عمرو بن عوف مزنی س) روایت میکند که گفت: رسول خدا ج در نمازهای دو عید فطر و قربان، در رکعت اول پیش از قرائت، هفت تکبیر و در رکعت دوم، پیش از قرائت پنج تکبیر گفتند.
[این حدیث را ترمذی، ابن ماجه و دارمی روایت کردهاند].
1442 - [17] (ضَعِیف جدا)
وَعَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ مُرْسَلًا أَنَّ النَّبِيَّ ج وَأَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ كَبَّرُوا فِي الْعِيدَيْنِ وَالِاسْتِسْقَاءِ سَبْعًا وَخَمْسًا وَصَلَّوْا قبل الْـخطْبَة وجهروا بِالْقِرَاءَةِ. رَوَاهُ الشَّافِعِي([31]).
1442- (17) از جعفر بن محمد(بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب س) به طور مُرسل روایت است که گفت: رسول خدا ج، ابوبکر س و عمر س، در نمازهای دو عید فطر و قربان و در نماز «استسقاء» (طلب باران)، در رکعت اول، هفت تکبیر و در رکعت دوم، پنج تکبیر گفتند؛ و همچنین پیش از ایراد خطبه، نمازهای دو عید و «استسقاء» (طلب باران) را برگزار نمودند و در آنها، قرائت را با صدای بلند خواندند.
[این حدیث را امام شافعی روایت کرده است].
1443 - [18] (ضَعِیف)
وَعَنْ سَعِيدِ بْنِ الْعَاصِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا مُوسَى وَحُذَيْفَةَ: كَيْفَ كَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج يُكَبِّرُ فِي الْأَضْحَى وَالْفِطْرِ؟ فَقَالَ أَبُو مُوسَى: كَانَ يُكَبِّرُ أَرْبَعًا تَكْبِيرَهُ على الجنازه. فَقَالَ حُذَيْفَة: صدق. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([32]).
1443- (18) سعید بن عاص س گوید: از ابوموسی اشعری س و حذیفه س پرسیدم: رسول خدا ج در نمازهای عید قربان و عید فطر، چگونه تکبیر میگفتند؟
ابوموسی اشعری س در پاسخ گفت: رسول خدا ج (در هر رکعت از نمازهای دو عید) چهار تکبیر میگفتند همانند تکبیر گفتنشان در نماز جنازه. آنگاه حذیفه س نیز گفت: ابوموسی اشعری س راست میگوید.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: در این مورد که تکبیرات زائد نمازهای عید، به چه تعداد میباشند؟ میان علماء و صاحبنظران اسلامی، اختلاف وجود دارد.
از دیدگاه امام مالک و امام احمد بن حنبل، تکبیرهای زائد نماز عید، یازده تا هستند که شش تکبیر (علاوه از تکبیر تحریمه) در رکعت اول و پنج تکبیر در رکعت دوم وجود دارد.
امام شافعی بر این باور است که تکبیرهای زائد نماز عید، دوازده تکبر است؛ هفت تکبیر در رکعت اول و پنج تکبیر در رکعت دوم.
امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، در این موضوع که تکبیرهای زائد در هر رکعت، قبل از قرائت هستند، با همدیگر اتفاقنظر دارند.
از دیدگاه علماء و صاحبنظران فقهی احناف، تکبیرهای زائد نماز عید، شش تکبیر است؛ سه تکبیر در رکعت اول قبل از قرائت و سه تکبیر در رکعت دوم، بعد از قرائت.
استدلال، امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، در تعداد تکبیرهای زائد نماز عید، از حدیث کثیر بن عبدالله س (حدیث شماره 1441) است. امام شافعی از عبارت «في الاولي سبعاً»، همهی هفت تکبیر را به عنوان تکبیر زائد استنباط میکند. و امام مالک و امام احمد بن حنبل میگویند: تکبیر تحریمه نیز در این هفت تکبیر شامل است. بدین ترتیب، میان ایشان، یک تکبیر اختلاف وجود دارد.
علماء و اندیشوران فقهی احناف، دربارهی حدیث «کثیر بن عبدالله» میگویند: مدار این حدیث، بر کثیر بن عبدالله است که در نهایت ضعف قرار دارد و امام ترمذی به خاطر «حَسن» گفتن این حدیث، به شدّت مورد انتقاد محدثان قرار گرفته است.
دلیل دیگر امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، حدیثی است که عبدالله بن عمرو بن عاص س آن را از پیامبر ج چنین نقل میکند: آن حضرت ج فرمودند:
«التکبير في الفطر سبع في الاولي وخمس في الاخرة والقرائة بعد هما کلتيهما» (ابوداود؛ باب «التکبیر فی العیدین» ج 1 ص 163)؛ «در عید فطر، در رکعت اول، هفت تکبیر قبل از قرائت و در رکعت دوم، پنج تکبیر قبل از قرائت است».
مدار این حدیث نیز بر عبدالله بن عبدالرحمن طائفی است که وی نیز ضعیف است.
دلیل سوم این بزرگواران، روایت ابوداود است؛ آنجا که عایشه ل میگوید: «انّ رسول الله ج کان يکبّر في الفطر والاضحي، في الاولي سبع تکبيرات وفي الثانية خمساً» (ابوداود؛ باب التکبیر فی العیدین، ج 1 ص 163)؛ «رسول خدا ج در نمازهای عید فطر و قربان، در رکعت اول، هفت تکبیر و در رکعت دوم، پنج تکبیر میگفت».
راوی این حدیث، ابن لهیعة است که ضعف آن، مشهور و معروف میباشد.
امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، دلایل دیگری نیز دارند که همهی آنها ضعیف میباشند. (ر.ک: نصب الرایة، باب «صلاة العیدین»؛ احادیث الخصوم المرفوعة، ج 2 صص 216-219).
دلایل احناف، عبارتند از:
1- سعید بن عاص س گوید: «سألتُ اباموسي وحذيفة: کيف کان رسول الله ج يکبّر في الاضحي والفطر؟ فقال ابوموسي: کان يکبّر اربعاً تکبيره علي الجنائز. فقال حذيفة: صدق» (حدیث شماره 1443).
«از ابوموسی س و حذیفه س پرسیدم: رسول خدا ج در نمازهای عید قربان و عید فطر، چگونه تکبیر میگفتند؟ ابوموسی اشعری س در پاسخ گفت: رسول خدا ج (در هر رکعت از نمازهای عید) چهار تکبیر میگفتند همانند تکبیر گفتنشان در نماز جنازه. آنگاه حذیفه س گفت: ابوموسی اشعری س راست میگوید».
در این حدیث، چهار تکبیر ذکر شده است؛ تکبیر تحریمه و سه تکبیر زائد.
این حدیث، برابر با دو حدیث صحیح است؛ زیرا در آن آمده است که حذیفه س، ابوموسی اشعری س را تأیید و تصدیق کرده است.
2- دلیل دیگر احناف، عملکرد عبدالله بن عباس س، مغیرة بن شعبة س، عبدالله بن مسعود س و دیگر صحابه میباشد. دیدگاه جمع زیادی از تابعان نیز مطابق با دیدگاه احناف است.
3- سوّمین دلیل احناف، حدیث ابراهیم نخعی میباشد که گفت:
«قبض رسول الله ج والناس مختلفون في التکبير علي الجنائز... فکانوا علي ذلك (الاختلاف) حتي قبض ابوبکر؛ فلمّا وليّ عمر ورأي اختلاف الناس في ذلك، شقّ ذلک عليه جداً؛ فارسل الي رجال من اصحاب رسول الله ج. فقال: انّکم معاشر اصحاب رسول الله ج؛ متي تختلفون علي الناس يختلفون من بعدکم؛ ومتي تجتمعون علي امر يجتمع الناس عليه، فانظروا امراً تجتمعون عليه؛ فکانّما ايقظهم. فقالوا: نعم! ما رأيتَ يا اميرالمؤمنين فاشر علينا. فقال عمر: بل اشيروا انتم عليّ! فانّما انا بشر مثلکم؛ فتراجعوا الامر بينهم فاجمعوا امرهم علي ان يجعلوا التکبير علي الجنائز مثل التکبير في الاضحي والفطر اربع تکبيرات فاجمع امرهم علي ذلك» (شرح معانی الاثار؛ کتاب الجنائز؛ باب «التکبیر علی الجنائز کم هو؟» ج 1 ص 239).
از این عبارت، معلوم میگردد که در روز گار خلافت عمر بن خطاب س به چهار بودن تکبیرهای زائد عید، اجماع صورت گرفته است.
علامه ابن رشد در کتاب «بدایة المجتهد» مینویسد: «دربارهی تکبیرهای زائد نماز عید، هیچ حدیث مرفوعی وجود ندارد» (ر.ک: بذل المجهود ج 2 صص 208-207)
ابن رشد؛ قول احمد بن حنبل را نیز در این باره نقل میکند که گفت: «ليس يروي عن النبيّ ج في التکبير في العيدين عدد صحيح»؛ «در مورد تکبیرهای زائد عیدهای فطر و قربان، عدد صحیحی از پیامبر ج روایت نشده است».
ابن رشد در ادامه میگوید: بنابراین، صاحبنظران فقهی، عملکرد اصحاب و یاران رسول خدا ج را مد نظر قرار دادهاند و هریک از آنها، عملکرد یکی از صحابه را مذهب و مسلک خود قرار داده است.
ناگفته نماند که اختلاف موجود، فقط در حدّ فضیلت و عدم فضیلت است؛ و به اتفاق ائمه و پیشوایان دینی، نماز در هر صورت و با هر تعداد تکبیر، جایز میباشد.
تا جایی که صاحبنظران فقهی گفتهاند: اگر امام، در تکبیرهای زائد نماز عید، از شش تکبیر تجاوز کرد، مقتدی باید از او پیروی کند؛ اگر چه امام سیزده تکبیر نیز بگوید.
و برخی گفتهاند: تا 16 تکبیر، پیروی بر مقتدی واجب و بر بیش از آن، مقتدی از امام پیروی نکند. (ر.ک: فتح القدیر، باب صلاة العیدین، فی الفروع قبیل تکبیر التشریق، ج 1 ص 428).
1444 - [19] (ضَعِیف)
وَعَنِ الْبَرَاءِ أَنَّ النَّبِيَّ ج نُووِلَ يَوْمَ الْعِيدِ قَوْسًا فَخَطَبَ عَلَيْهِ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([33]).
1444- (19) براء بن عازب س گوید: در روز عید به رسول خدا ج کمانی داده شد و آن حضرت ج در حالی که بر آن تکیه نموده بودند، خطبه ایراد فرمودند.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: «نُووِل»: مجهول «ناول» و به معنای «اُعطی فی یده» است؛ یعنی به دست پیامبر ج داده شد.
«قوساً»: کمان. چوبی خمیده که دو سر آن را با زه محکم بکشند و ببندند؛ آلتی که در قدیم برای تیراندازی به کار میبردند.
از دیدگاه برخی از علماء و صاحبنظران اسلامی، هر شهری که با جنگ و جهاد و پیکار و کارزار فتح شده باشد، مناسب است که امام به وقت ایراد خطبه، شمشیر، عصا یا کمانی در دست داشته باشد؛ مانند شهر مقدّس مکهی مکرمه؛ و هر شهری که به وسیلهی صلح و سازش فتح شده باشد، در آن چنین عملی مستحب نیست؛ مانند شهر مدینهی منوره.
امّا برخی از دانشوران، داشتن شمشیر یا عصا را به وقت خطبه، به طور مطلق مکروه گفتهاند.
1445 - [20] (ضَعِیف)
وَعَنْ عَطَاءٍ مُرْسَلًا أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ إِذَا خَطَبَ يَعْتَمِدُ عَلَى عنزته اعْتِمَادًا. رَوَاهُ الشَّافِعِي([34]).
1445- (20) از عطاء (بن یسار;، تابعی مشهور) به طور مرسل روایت است که گفت: هر گاه رسول خدا ج خطبه ایراد میفرمودند، بر عصای دسته فلزی خویش، تکیه میکردند.
[این حدیث را شافعی روایت کرده است].
«عنزة»: عصای دستی سرفلزی؛ عصای دسته فلزی؛ چوب دستی درازتر از عصا و کوتاهتر از نیزه که در انتهای آن، آهن و فلز به کار رفته باشد.
1446 - [21] (صَحِیح)
وَعَن جَابر قَالَ: شَهِدْتُ الصَّلَاةِ مَعَ النَّبِيِّ ج فِي يَوْمِ عِيدٍ فَبَدَأَ بِالصَّلَاةِ قَبْلَ الْـخُطْبَةِ بِغَيْرِ أَذَانٍ وَلَا إِقَامَةٍ فَلَمَّا قَضَى الصَّلَاةَ قَامَ مُتَّكِئًا عَلَى بِلَالٍ فَحَمَدَ اللهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ وَوَعَظَ النَّاسَ وَذَكَّرَهُمْ وَحَثَّهُمْ على طَاعَته ثمَّ قَالَ: وَمَضَى إِلَى النِّسَاءِ وَمَعَهُ بِلَالٌ فَأَمَرَهُنَّ بِتَقْوَى الله ووعظهن وذكرهن. رَوَاهُ النَّسَائِيّ([35]).
1446- (21) جابر بن عبدالله ج گوید: همراه با رسول خدا ج در یکی از نمازهای عید شرکت کردم؛ آن حضرت ج پیش از ایراد کردن خطبه و بدون اذان و اقامه، به گزاردن نماز پرداختند و چون نماز را به پایان رساندند، در حالی که به بلال س تکیه نموده بودند، برای ایراد خطبه از جای برخاستند و به ستایش خدا و بیان پرتوی از وصف و شکوه او پرداختند و مردمان را پند و اندرز دادند و موعظه و نصیحت فرمودند و آنان را بر اطاعت از اوامر و فرامین تابناک الهی، تشویق و ترغیب نمودند؛ آن گاه همراه با بلال س به سوی زنانِ (حاضر در نماز عید) رفتند و آنان را به ترس از خدا فرمان دادند و پند و اندرزشان دادند و موعظه و نصیحتشان فرمودند.
[این حدیث را نسایی روایت کرده است].
1447 - [22] (صَحِیح)
وَعَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج إِذَا خَرَجَ يَوْمَ الْعِيدِ فِي طَرِيقٍ رَجَعَ فِي غَيْرِهِ. رَوَاهُ التِّرْمِذِيُّ والدارمي([36]).
1447- (22) ابوهریره س گوید: روش پیامبر ج بر آن بود که هر گاه در روز عید، از یک راه (به سوی عیدگاه) بیرون میشدند، به هنگام برگشت، از راهی غیر از راه رفتن برمیگشتند.
[این حدیث را ترمذی و دارمی روایت کردهاند].
1448 - [23] (ضَعِیف)
وَعَن أبي هُرَيْرَة أَنَّهُ أَصَابَهُمْ مَطَرٌ فِي يَوْمِ عِيدٍ فَصَلَّى بِهِمُ النَّبِيُّ ج صَلَاةَ الْعِيدِ فِي الْـمَسْجِدِ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَابْنُ مَاجَه([37]).
1448- (23) ابوهریره س گوید: در یکی از روزهای عید، برای مردم؛ بارش باران پیش آمد؛ از این رو، آن حضرت ج نماز عید را برای مردم در مسجد (نبوی) برگزار نمودند.
[این حدیث را ابوداود و ابن ماجه روایت کرده است].
شرح: «اصابهم»: اصاب: اتفاق افتاد؛ رخ داد؛ روی داد؛ حادث شد؛ پیش آمد؛ واقع شد.
پیشتر بیان شد که محل نماز عید، فضای باز است نه مسجد؛ چون پیامبر ج برای ادای نماز عید به طرف عیدگاهِ خارج از شهر بیرون میشدند و کسانی که بعد از ایشان آمدند، نیز همین کار را میکردند.
روش معمول آن حضرت ج چنین بود که نماز عیدین را در محلی خارج از مدینه که برای این منظور آماده شده بود - و عیدگاه نامیده شده بود - برگزار میکردند؛ و پرواضح است که شأن و شوکتی که در نمازهای عید - به عنوان روزهای جشن و شادی امّت اسلامی - وجود دارد، تقاضا میکند که مانند جشنها و مراسم سایر ملّتها و گروهها، اجتماع عظیم مردم مسلمان، در فضای باز و میدان انجام گیرد؛ و سنّت نیز همین است که نمازهای عید، در میدان و فضای باز برگزار شود؛ ولی از حدیث بالا، معلوم میشود که در اثر بارش باران و یا هر علّتی دیگر، میتوان نماز عید را در مسجد برگزار نمود.
1449 - [24] (ضَعِیف)
وَعَن أبي الْـحُوَيْرِث أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج كَتَبَ إِلَى عَمْرِو بْنِ حَزْمٍ وَهُوَ بِنَجْرَانَ عَجِّلِ الْأَضْحَى وَأَخِّرِ الْفِطْرَ وَذَكِّرِ النَّاسَ. رَوَاهُ الشَّافِعِي([38]).
1449- (24) ابوالحویرث س گوید: رسول خدا ج به عمرو بن حزم س - که در سرزمین نَجران مستقر بود - نوشتند:
«در برگزار کردن نماز عید قربان، شتاب کن و برگزاری نماز عید فطر را (اندکی) به تأخیر افکن؛ و (در خطبههای نمازهای عید،) مردمان را پند و اندرز بده و آنان را موعظه و نصیحت کن».
[این حدیث را شافعی روایت کرده است].
شرح: در مورد وقت نمازهای دو عید، میتوان به این دو حدیث نیز اشاره کرد:
1- «عن يزيد بن خمير الرحبي، قال: خرج عبدالله بن بُسر صاحب رسول الله ج مع الناس في يوم عيد فطر او اضحي فانکر ابطاء الامام فقال: انّا کنّا قد فرغنا ساعتنا هذه وذلك حين التسبيح» (ابوداود).
«یزید بن خمیر رحبی س (تابعی) گوید: عبدالله بن بُسر س روز عید فطر یا عید قربان برای ادای نماز همراه با مردم به عیدگاه رفت. (امام دیر آمد) و تأخیر امام را بد دانست (و آن را نکوهش کرد و) گفت: در این وقت، ما (همراه با رسول خدا ج) نماز خوانده و از آن فارغ شده بودیم.
(راوی گوید:) و این، وقت نمازهای نفل بود. (مراد از نمازهای نفل، غالباً نوافل ضُحی و چاشت بود)».
عبدالله بن بسر س در شام سکونت داشت و در سال 88 ه. ق در شهر «حمص» وفات یافت. این داستان غالباً مربوط به همانجا است که بر تأخیر امام در نماز عید اعتراض کرد و گفت: در روزگار رسول خدا ج ما نماز عید را زود میخواندیم و در مورد وقت نماز عید فطر و عید قربان رسول خدا ج، واضحترین حدیث، حدیثی است که حافظ ابن حجر در کتاب «تلخیص الحبیر» به نقل از «کتاب الاضاحی» احمد بن حسن البناء از صحابی رسول خدا ج جندب س با این الفاظ روایت کرده است:
«کان النبيّ ج يصلّي بنا يوم الفطر والشمس علي قيد رمحين والاضحي علي قيد رمح»؛ «رسول خدا ج عید فطر را وقتی میخواند که آفتاب به اندازهی دو نیزه بالا آمده بود و عید قربان را زمانی میخواند که آفتاب به اندازهی یک نیزه بالا آمده بود».
در روزگار ما، بسیاری از اماکن، نمازهای دو عید فطر و قربان را با تأخیر میخواندند و این خلاف سنّت است.
2- «عن ابي عمير بن انس عن عمومة له من اصحاب النبيّ ج انّ رکباً جاؤوا الي النبيّ ج يشهدون انّهم رأوا الهلال بالامس فامرهم ان يفطروا واذا اصبحوا ان يغدوا الي مصلّاهم» (ابوداود و نسایی).
«از ابوعمیر س، فرزند انس بن مالک س روایت است که یکبار از عموهای متعدد خود که از یاران رسول خدا ج بودند، شنیدم که قافلهای از اطراف به محضر رسول خدا ج حاضر شدند و گواهی دادند که دیروز ماه را رؤیت کردهاند. رسول خدا ج دستور دادند تا روزه را بشکنند و فردا صبح برای ادای نماز عید به عیدگاه حاضر شوند».
مراد این است که در روزگار رسول خدا ج یک بار ماه بعد از 29 روز رمضان، رؤیت نشد؛ از این رو، طبق ضابطه، روز بعدی، همهی مردم روزه گرفتند.
در همین روز، کاروانی از بیرون مدینه، وارد مدینهی منوره شدند و گواهی دادند که روز گذشته ماه را رؤیت کردهاند؛ پس آن حضرت ج شهادت آنان را قبول کرد و به مردم دستور داد تا روزهی خود را بشکنند و در مورد نماز عید فرمود: «فردا صبح، نماز عید خوانده میشود».
به ظاهر، این کاروان در آن روز، دیر به مدینه رسیده بود و وقت نماز گذشته بود؛ مسألهی شرعی نیز همین است که اگر رؤیت ماه در چنین وقتی معلوم شود که نماز عید در وقت خود خوانده نشود، در روز بعد، نماز عید خوانده میشود.
بنابراین، وقت نماز عیدین، از هنگام طلوع و درخشش خورشید است تا وقت زوال آن. لیکن سنّت و مندوب است که آن را تا وقتی که خورشید به اندازهی یک نیزه بلند میشود، به تأخیر انداخت؛ چون پیامبر ج چنین کرده است و برای خروج از اختلاف کسانی که میگویند: تا خورشید به اندازهی یک نیزه بلند نشود، وقت آن فرا نمیرسد.
تعجیل در نماز عید قربان و تأخیر در نماز عید فطر، سنّت است. امام شافعی به صورت مرسل آورده است که پیامبر ج به عمرو بن حزم س در نجران نوشت:
«اَنْ عجّل الاضحي واخّر الفطر»؛ «در نماز عید قربان، شتاب کن و در نماز عید فطر تأخیر کن».
ابن قدامه گفته است: تا با این کار، وقت برای قربانی کردن، وسعت و گنجایش بیشتری داشته باشد و برای پرداخت زکات فطر، وقت بیشتری باشد.
به هر حال، وقت نماز عیدین، آن گاه شروع میشود که خورشید به اندازهی یک نیزه بالا آید و با زوال خورشید، وقت آن به پایان میرسد؛ و تعجیل نماز در عید قربان مستحب است؛ زیرا پس از نماز، ذبح قربانی وجود دارد؛ و در عید فطر، تأخیر نماز مستحب است تا برای پرداخت صدقهی فطر، وقت بیشتری وجود داشته باشد.
1450 - [25] (صَحِیح)
وَعَنْ أَبِي عُمَيْرِ بْنِ أَنَسٍ عَنْ عُمُومَةٍ لَهُ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ ج: أَنَّ رَكْبًا جَاءُوا إِلَى النَّبِيِّ ج يَشْهَدُونَ أَنَّهُمْ رَأَوُا الْهِلَالَ بالْأَمْس ن فَأَمرهمْ أَن يفطروا وَإِذا أَصْبحُوا أَن يَغْدُو إِلَى مصلاهم. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وَالنَّسَائِيّ([39]).
1450- (25) ابوعمیر بن انس (بن مالک) س از عموهای خویش - که از یاران رسول خدا ج هستند - روایت میکند که: کاروانی به نزد رسول خدا ج آمدند و گواهی دادند که آنان، دیروز هلال ماه را رؤیت کردهاند؛ آن گاه رسول خدا ج به آنها فرمان دادند تا افطار کنند و روزهی خویش را بشکنند؛ و همچنین به آنان دستور دادند تا فردا صبح، برای ادای نماز عید، به عیدگاه حاضر شوند.
[این حدیث را ابوداود و نسایی روایت کردهاند].
شرح: «عمومة» جمع «عمّ»؛ عمو؛ برادر پدر.
«رکب»: جمع «راکب»؛ کاروان. قافله. سواران. شتر سواران یا اسب سواران.
از این حدیث معلوم میشود که یک بار در روزگار آن حضرت ج پس از سپری شدن بیست و نه روز از رمضان، هلال ماه رؤیت نشد؛ از این رو، مردم روز بعدی را روزه گرفتند؛ در همین روز، کاروانی از بیرون، وارد مدینهی منوره شدند و گواهی دادند که روز گذشته ماه را رؤیت کردهاند؛ آن حضرت ج نیز گواهی آنان را در مورد رؤیت هلال پذیرفتند و به مردم فرمان دادند تا روزهی خویش را بشکنند؛ و در مورد نماز عید نیز فرمودند: «فردا صبح زود، نماز گزارده میشود».
و از ظاهر این حدیث، دانسته میشود که این کاروان در آن روز، دیر به مدینهی منوره رسیده بودند به طوری که وقت نماز عید گذشته بود؛ و طبق ضابطه اگر چنانچه رؤیت هلال ماه شوال به هنگامی رؤیت شود که وقت نماز عید سپری گردیده است، در آن صورت روز بعد نماز عید را برگزار نمایند.
1451 - [26] (صَحِیح)
عَنِ ابْنِ جُرَيْجٍ قَالَ: أَخْبَرَنِي عَطَاءٌ عَنِ ابْن عَبَّاس وَجَابِر ابْن عَبْدِ الـلّٰهِ قَالَا: لَمْ يَكُنْ يُؤَذَّنُ يَوْمَ الْفِطْرِ وَلَا يَوْمَ الْأَضْحَى ثُمَّ سَأَلْتُهُ يَعْنِي عَطَاءً بَعْدَ حِينٍ عَنْ ذَلِكَ فَأَخْبَرَنِي قَالَ: أَخْبَرَنِي جَابِرُ بْنُ عَبْدِ الـلّٰهِ أَنْ لَا أَذَانَ لِلصَّلَاةِ يَوْمَ الْفِطْرِ حِينَ يَخْرُجُ الْإِمَامُ وَلَا بعد مَا يَخْرُجُ وَلَا إِقَامَةَ وَلَا نِدَاءَ وَلَا شَيْءَ لَا نِدَاءَ يَوْمَئِذٍ وَلَا إِقَامَةَ. رَوَاهُ مُسْلِمٌ([40]).
1451- (26) ابن جریح/گوید: عطاء (بن یسار;، تابعی مشهور)، از عبدالله بن عباس س و جابر بن عبدالله س به من چنین خبر داده که آن دو گفتهاند: در روزهای عید فطر و عید قربان، برای نماز عید، اذان گفته نمیشود. ابن جریح/در ادامه گوید: آن گاه پس از مدتی، از عطاء/در این مورد سؤال کردم و او نیز مرا از آن باخبر گردانید و گفت: جابر بن عبدالله س به من خبر داده است که در روز عید فطر (و همچنین در عید قربان) وقتی که امام (در اول وقت) برای نماز بیرون میشد و همچنین پس از آن که امام برای گزاردن نماز بیرون میشد (و میخواست نماز را برگزار نماید) برای نماز عید اذان گفته نمیشد؛ (در نمازهای عید) نه اقامهای بود و نه نداء و چیزی دیگر؛ در آن روزگار (به هنگام برگزاری نماز عید) نه ندائی بود و نه اقامهای.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «نداء»: اذان؛ و احتمال دارد که به معنای گفتن: «الصلاة؛ الصلاة» یا گفتن: «الصلاة جامعة» باشد؛ ولی مراد گرفتن «اذان» بهتر است؛ زیرا برای اقامهی نماز عید، اعلام اصطلاحی که عبارت از اذان و اقامه باشد، ممنوع است؛ ولی نفس اعلام مانعی ندارد؛ همچنان که برای نوافلی که با جماعت گزارده میشوند، مانند نماز تراویح، نماز کسوف (خورشید گرفتگی) و «استسقاء» (طلب باران)، به جای اذان و اقامه، یک اعلامی وجود دارد، در نماز عید نیز میتوان جهت اطلاع دادن به مردم، اعلام کرد.
«و لا اقامة ولانداء ولاشيء»: این عبارت، تأکید کنندهی عبارت پیشین است.
«لانداء يؤمئذ ولااقامة»: این عبارت، تأکید بر بالای تأکید است.
1452 - [27] (صَحِیح)
وَعَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْـخُدْرِيُّ أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج كَانَ يَخْرُجُ يَوْمَ الْأَضْحَى ويم الْفِطْرِ فَيَبْدَأُ بِالصَّلَاةِ فَإِذَا صَلَّى صَلَاتَهُ قَامَ فَأقبل عل النَّاسِ وَهُمْ جُلُوسٌ فِي مُصَلَّاهُمْ فَإِنْ كَانَتْ لَهُ حَاجَة ببعث ذِكْرَهُ لِلنَّاسِ أَوْ كَانَتْ لَهُ حَاجَةٌ بِغَيْرِ ذَلِكَ أَمَرَهُمْ بِهَا وَكَانَ يَقُولُ: «تَصَدَّقُوا تَصَدَّقُوا تَصَدَّقُوا». وَكَانَ أَكْثَرَ مَنْ يَتَصَدَّقُ النِّسَاءُ ثُمَّ ينْصَرف فَلم يزل كَذَلِك حَتَّى كَانَ مَرْوَان ابْن الْـحَكَمِ فَخَرَجْتُ مُخَاصِرًا مَرْوَانَ حَتَّى أَتَيْنَا الْـمُصَلَّى فَإِذَا كَثِيرُ بْنُ الصَّلْتِ قَدْ بَنَى مِنْبَرًا مِنْ طِينٍ وَلَبِنٍ فَإِذَا مَرْوَانُ يُنَازِعُنِي يَدَهُ كَأَنَّهُ يَجُرُّنِي نَحْوَ الْمِنْبَرِ وَأَنَا أَجُرُّهُ نَحْوَ الصَّلَاة فَلَمَّا رَأَيْت ذَلِكَ مِنْهُ قُلْتُ: أَيْنَ الِابْتِدَاءُ بِالصَّلَاةِ؟ فَقَالَ: لَا يَا أَبَا سَعِيدٍ قَدْ تُرِكَ مَا تَعْلَمُ قُلْتُ: كَلَّا وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا تأتون بِخَير مِمَّا أعلم ثَلَاث مَرَّات ثمَّ انْصَرف. رَوَاهُ مُسلم([41]).
1452- (27) ابوسعید خدری س گوید: رسول خدا ج در روزهای عید قربان و عید فطر (به سوی عیدگاه در خارج شهر) میرفتند و نخستین کاری که انجام میدادند، برگزاری نماز بود؛ و هرگاه نماز خویش را به پایان میرساندند، از جای برمیخاستند و رو به مردم و در حالی که مردم در صفهای نماز خویش نشسته بودند، میایستادند (و به پند و اندرز مردم و موعظه و نصیحت کردن آنان میپرداختند؛) و اگر چنانچه نیاز پیدا میکردند که لشکری را به جایی اعزام کنند، آن را در همانجا برای مردم ذکر میکردند؛ یا اگر چنانچه نیاز به انجام کاری غیر از آن داشتند، باز هم (در همانجا) آنان را به انجام آن فرمان میدادند؛ و پیوسته میفرمودند:
«صدقه دهید؛ بخشش و دَهش کنید؛ در راه خدا، بذل و بخشش نمایید»؛ و (در آن روز،) زنان، از زمرهی کسانی بودند که بیشتر از دیگران، در راه خدا، بذل و بخشش و صدقه و دَهش نمودند.
آن گاه پیامبر ج (به خانهی خویش) برگشتند و از آن زمان به بعد، مردم به همین شیوه عمل میکردند (و نماز عید را بر ایراد خطبه، مقدّم میکردند و خطبه را بر روی زمین ایراد میکردند نه بر روی منبر؛) تا آن که زمان مروان بن حکم فرا رسید.
ابوسعید خدری س در ادامه گوید: من بامروان- در حالی که با او پهلو به پهلو راه میرفتم و دستم را در راه رفتن گرفته بود - به عیدگاه رفتیم و چون بدانجا رسیدیم، دیدم که کثیر بن صلت، منبری از گِل و خشت، ساخته و پرداخته نموده است. مروان (خواست پیش از این که نماز عید را بخواند، بالای منبر برای ایراد خطبه برود؛ از این رو،) دستم را کشید گویا که میخواست مرا به سوی منبر بکشد و من نیز او را به سوی برگزاری نماز، کشیدم و جهت دادم؛ و چون این رفتار را از مروان مشاهده نمودم، خطاب بدو گفتم:
برگزاری نماز، پیش از خطبه (که شیوهی پیامبر ج است) چه شد؟ او گفت: ای ابوسعید! آنچه را که تو میدانی، اکنون نمیشود بر آن عمل کرد؛ از این رو، ترک کرده شده است؛ (زیرا مردم، پس از نماز، برای شنیدن خطبهی ما نمینشینند؛ بدین جهت، آن را پیش از نماز ایراد نمودم).
گفتم: بس کن! سوگند به ذاتی که جانم در قبضهی قدرت اوست! هرگز نمیتوانید بهتر از آنچه که من میدانم، بیاورید؛ (یعنی خطبهی بعد از نماز، بهتر از خطبهی قبل از نماز است؛ و این چیزی است که من میدانم و هرگز بهتر از آن را نمیتوانید ارائه دهید؛ زیرا این شیوهی پیامبر گرامی اسلام ج است)؛ و ابوسعید س، این جملهی خویش را سه بار تکرار نمود؛ آن گاه به خانهی خویش بازگشت (و برای توبیخ و سرزنش مروان بن حکم، به نماز جماعت، حاضر نشد).
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: این روایت در بخاری و مسلم با این لفظ آمده است:
«عن ابي سعيد الخدري س قال: کان رسول خدا ج يخرج يوم الفطر والاضحي الي الـمصلّي؛ فاوّل شيء يبدأ به الصلاة؛ ثمّ ينصرف فيقوم مقابل الناس والناس جلوس علي صفوفهم؛ فيعظهم ويوصيهم ويأمرهم؛ فان کان يريدان يقطع بعثاً قطعه؛ او يأمر بشيء امر به ثم ينصرف.
قال ابوسعيد: فلم يزل الناس علي ذلك حتّي خرجتُ مع مروان وهو امير المدينة في اضحيً او فطر؛ فلمّا اتينا المصلّي اذا منبر بناه کثير بن الصبلت؛ فاذا مروان يريد ان يرتقيه قبل ان يصلّي، فجبذتُ بثوبه، فجبذني، فارتفع فخطب قبل الصلاة، فقلتُ له: غيّر تم والله. فقال: اباسعيد! قد ذهب ما تعلم. فقلتُ: ما اعلم والله خير ممّا لا اعلم. فقال: انّ الناس لم يکونوا يجلسون لنا بعد الصلاة، فجعلتها قبل الصلاة».
«ابوسعید خدری س گوید: رسول خدا ج روز عید فطر و عید قربان، به عیدگاه میرفت و اولین کاری که انجام میداد، برگزاری نماز بود. پس از پایان نماز، مقابل نمازگزارانی که در صفها نشسته بودند، میایستاد و به موعظهی آنها میپرداخت و آنان را توصیه و سفارش به خیر و نیکی میکرد و دستورات لازم را صادر میفرمود؛ و اگر چنانچه میخواست لشکری را به جایی اعزام نماید، یا دستور انجام کار دیگری بدهد، در همانجا اقدام میکرد. آن گاه، برمیگشت.
ابوسعید خدری س در ادامه گوید: پس از رسول خدا ج مردم به همین شیوه عمل میکردند تا زمان مروان بن حکم فرا رسید.
روزی با مروان که حاکم مدینه بود، به عیدگاه رفتم. در آنجا، منبری وجود داشت که کثیر بن صلت آن را ساخته بود. ناگهان متوجه شدم که مروان بن حکم، میخواهد قبل از نماز، بالای منبر برود و خطبه بخواند. من لباسش را گرفتم و او را پایین کشیدم؛ ولی او خود را از دست من، رها ساخت و بالای منبر رفت و قبل از نماز، به ایراد خطبه پرداخت. گفتم: به خدا سوگند! شما سنّت رسول خدا ج را تغییر دادید! مروان گفت: ای ابوسعید! آنچه را تو میدانی، اکنون نمیشود بر آن عمل کرد. گفتم: به خدا سوگند! آنچه را که من میدانم، بهتر است از آنچه که نمیدانم. (یعنی خطبهی بعد از نماز، بهتر از خطبهی قبل از نماز است). مروان گفت: چون مردم بعد از نماز، برای شنیدن خطبهی ما نمینشینند، بدین جهت، آن را قبل از نماز، خواندم».
[1]- بخاری 2/448 ح 956؛ مسلم 2/605 ح (9-889)؛ نسایی 3/187 ح 1576؛ ابن ماجه 1/409 ح 1288؛ و مسند احمد 3/36.
[2]- مسلم 2/604 ح (7-887)؛ و ابوداود 1/680 ح 1148.
[3]- بخاری 2/453 ح 963؛ مسلم 2/604 ح (8-888)؛ نسایی 3/183 ح 1564؛ ابن ماجه 1/407 ح 1276؛ موطأ مالک 1/178 ح 3 «کتاب العیدین».
[4]- بخاری 2/523 ح 961؛ مسلم 2/602 ح (2-884)؛ابوداود 1/679 ح 1146؛ابن ماجه 1/406 ح 1273؛ دارمی 1/456 ح 1603؛ و مسند احمد 3/396.
[5]- بخاری 2/453 ح 964؛ مسلم 2/606 ح (13-884)؛ ابوداود 1/685 ح 1159؛ ترمذی 2/417 ح 537؛ نسایی 3/193 ح 1578؛ ابن ماجه 1/410 ح 1291؛ و مسند احمد 1/280.
[6]- بخاری 2/463 ح 974؛ مسلم 2/606 ح (12-883)؛ ابوداود 1/675 ح 1136؛ترمذی 2/419 ح 539؛ نسایی 3/180 ح 1558؛ دارمی 1/458 ح 1609؛ و مسند احمد 5/84.
[7]- بخاری 2/445 ح 952؛ مسلم 1/607 ح (16-892)؛ نسایی 3/195 ح 1597؛ و ابن ماجه 1/607.
[8]- بخاری 2/446 ح 953؛ ترمذی 2/427 ح 543؛ و مسند احمد 3/126.
[9]- بخاری 2/472 ح 986؛ ترمذی 2/426 ح 541؛ ابن ماجه 1/412 ح 1301؛ و دارمی 1/460 ح 1613.
[10]- بخاری 2/456 ح 968؛ مسلم 3/1553 ح (7-1961)؛ و مسند احمد 4/282.
[11]- بخاری 9/630 ح 5500؛ مسلم 3/1551 ح (2-1960)؛ نسایی 7/214 ح 4368؛ و ابن ماجه 2/1053 ح 3152.
[12]- بخاری 10/3 ح 5546؛ و مسلم 3/1552 ح (4-1961).
[13]- بخاری 2/471 ح 982.
[14]- ابوداود 1/675 ح 1134؛ نسایی 3/179 ح 1556؛ و مسند احمد 3/103.
[15]- ر.ک: نبی رحمت؛ ابوالحسن ندوی، ترجمهی: محمد قاسم قاسمی، تربت جام، شیخ الاسلام احمد جام، چاپ اول، 1380 صص 174-182.
[16]- رجوع شود به سیرة ابن هشام، ج 1، ص 555-556.
[17]- المغانم المطابة فی معالم الطابة، ص 108-114.
[18]- منزل الوحی - دکتر محمدحسین هیکل، ص 577.
[19]- منزل الوحی - دکتر محمدحسین هیکل، ص 577.
[20]- صحیحین.
[21]- بلوغ الارب.
[22]- سیرة ابن هشام، ج 1، ص 625.
[23]- رواه الشیخان، علامه محمد طاهر در بحارالانوار میگوید: اکار یعنی کشاورز - دهقان. نزد عربها این نوعی نقص بود، ابوجهل نسبت به فرزندان «عفراء» تعریض کرد که از کشاورزان بودند و منظور وی این بود که اگر غیرکشاورزان مرا قتل میکردند، مایهی ننگ نبود.
[24]- ملاحظه شود حدیث ابوطلحه در مورد «بیرحاء»، چنان باغهای پردرخت و میوه ای بود که پرنده ای مانند گنجشک اگر داخل درختان میرفت، به مشکل میتوانست بیرون بیاید. در داستان ابوطلحه آمده است: که او در باغ مشغول نماز بود، پرنده ای پرید و نتوانست بیرون آید، او در نماز مقداری به طرف پرنده متوجه شد، بالاخره بنابر همین غفلت در نماز، باغ خود را صدقه کرد. (موطأ مالک)
[25]- در این باره ملاحظه شود کتاب العلم، باب طرح الامام المسألة علی الناس لیختبر ما عندهم من العلم. در کتاب «فتح الباری» حافظ ابن حجر عسقلانی یا «عمدة القاری» علامه عینی.
[26]- الیهود فی بلاد العرب، ص 128.
[27]- مراجعه شود به واقعهی کعب بن مالک در صحیح بخاری. کعب میگوید:وقتی جفای مردم بر من زیاد شد، بالای حائطّ پسر عمویم ابوقتاده رفتم.
[28]- مراجعه شود به ابواب الحرث و المزارعه در کتب صحاح. مزابنة، عبارت است از فروش خرما بالای درخت با خرمای نقدی. محاقلة این است که غلهی درو نشده را با غلهی آماده شده میفروشند.
مخابرة و مزارعة تقریباً هم معنی هستند. در این نوع معامله زمین را به دیگری میدهند تا کشاورزی کند و یک سوم یا یک چهارم محصول را به صاحب زمین بدهد، البته در مزارعه بذر از طرف صاحب زمین میباشد و در مخابرة از جانب کشاورز. گروهی معتقدند که این دو نوع با هم فرقی ندارند. در مورد صحت مزارعة و مخابرة میان علما اختلاف وجود دارد امّا معاومة عبارت از این است که محصول درختان را به مدّت 2 یا 3 سال یا بیشتر میفروشند.
[29]- ترمذی 2/426 ح 542؛ ابن ماجه 1/558 ح 1756؛ دارمی 1/455 ح 1600؛ و مسند احمد 5/352.
[30]- ابوداود 1/681 ح 1151؛ ترمذی 2/416 ح 536؛ ابن ماجه 1/407 ح 1277؛ دارمی 1/220 ح 1606؛ موطأ مالک 1/180 ح 9؛ «کتاب العیدین»؛ و مسند احمد 2/357.
[31]- مسند امام شافعی ص 76.
[32]- ابوداود 1/627 ح 1153؛ و مسند احمد 4/416.
[33]- ابوداود 1/679 ح 1145.
[34]- مسند امام شافعی ص 77.
[35]- بخاری به اختصار؛ 2/523 ح 961؛ مسلم 2/603 ح (4-885)؛ نسایی 3/186 ح 1575؛ و مسند احمد 3/338.
[36]- ترمذی 2/424 ح 541؛ ابن ماجه 1/412 ح 1301؛ دارمی 1/640 ح 1613؛ و مسند احمد 2/338.
[37]- ابوداود 1/686 ح 1160؛ و ابن ماجه 1/416 ح 1313.
[38]- مسند امام شافعی ص 74.
[39]- ابوداود 1/684 ح 1157؛ نسایی 3/180 ح 1557؛ ابن ماجه 1/529 ح 1653؛ و مسند احمد 5/57.
[40]- بخاری 2/451 ح 960؛ و مسلم 2/604 ح (5-886).
[41]- مسلم 2/605 ح (9-889).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر