توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۳۹۹ اسفند ۱۲, سه‌شنبه

مقدمۀ مترجم

 

مقدمۀ مترجم

مترجم را از همان دوران كودكی با حضرت رسول اكرم ج و أهل بيت نبوّت و ياران پاکِ صاحب رسالت رضوان الله عليهم روابط استوار و محبت پايداری بوده و هست.

و اين فضل و فضليت را می‏بایست مديون مربّی كبير و فقيه عارف و عالم عامل جناب حاج عبدالله‌حسن زُبيری بازاری قشمی[1] -رحمة ‌الله عليه- دانست كه سبط را با روش ويژه خود می‌پروراند و مهر خدای و رسول‌الله ج و وابستگان ايشان را با مهارت خاصی در دل طفلی، غرس ابدی می‌كرد؛ غرسی كه حوادث ايّام و گردش زمانه بر استحكام آن افزوده است و می‌افزايد.

 آری، آن شب‌های تابستانی، بعد از ادای فريضه‌ عشاء، حصير و بالشتش بر قفاره[2] انداخته می‌شد و هر دو (جدّ وسبط) برقفا دراز كشيده، ضمن تماشای آسمان مزيّن به نجوم شاد و ستارگان فرح‌زا پدربزرگ گفتن، داستان‌هايی آموزنده را بركودک چنان القاء می‌كرد كه وی را در ميدانِ داستان و جوّ قصّه و موقعيت حكايت قرار می‌داد.

 چنان تصويری در ذهن صاف و مُخَيّله پاک طفل می‌كشيد كه وی را با عشق عميق به بزرگان و محبت أفزون به خواب می‌برد؛ آن چنانكه طفل در خواب در معيّت رسول‏ ج و اهل بيت و يارانش به‌سر می‌برد و با همان تصّور شيرين از خواب برمی‌خاست.

 آری، قهرمان داستان اين ترجمه، يكی از قهرمانان دلباخته آن دوران پرصفا و شفافيّت است كه طفل بديشان علاقه‌ تنگاتنگ داشته است و دارد.

 در مدرسه دينی سلطان العلماء بندرلنگه با اجتهاد و دلسوزی ويژه جناب‌شيخ[3]، استاد بزرگ و مربی أجيال، زمينه‌ ترجمه كتاب حاضر فراهم شد؛ چرا که روش تدريس و تعليم و تربيت جناب مولانا چنان همه جانبه و پربار بود كه هر طالبی گمشده خود را به راحتی در آن می‌يافت. در تفسير؛ در حديث؛ در فقه؛ ادب عرب؛ در ادب فارسی و در فنّ ترجمه و خطابت و ... و هر كدام حَسَبِ ذوق، قدرت فهم و درک، برداشت و استنباط و استيعاب خود از محضر مبارک و فيض فيّاض آن درگاه استفاده می‌بردند.

 آری، در آن جوّ سازندگی، مترجم خود را مكلّف دانسته تا از ساحت مقدّس صاحب سيرت (سيدنابلال‌بن رياح‏س) اجازه ترجمه كتاب مربوطه را بنمايد. آن هم در آن سن و سال و در ابتدای مشوار علميش[4].

 وبه پاس توفيق ويژه‌ خداوندی جلّ شانه أمر آسان نمود و ترجمه رسا در همان ايّام تحصيل در مدرسه پربركت سلطان‌العلماء (أدامها الله وبارک فيها) انجام گرفت. ولی سال‌های سال سياهه آن گريز را اختيار و رخ را إخفاء نمود تا در همين روزها تكاپو همّت كرده آن را از نسيان گاه زمان بيرون كشيده تا نفع عام گردد و دو مؤلف و مترجم و جدّش و صاحب مدرسه و پايه‌گذار آن، ثوابی بَرَند.

‌ابوبکر محمد المدنی

جمعه 12/4/1426 هـ. ق

 




[1]- جناب جدّ -رحمه الله- از ذرّيه و نسل سيدناعبدالله بن الزبيرب هستند. و لقب بازاری از آن جهت داشته‌اند كه جدشان «أحمد» در مكه مكرمه صاحب بازارچه و دكانی بوده كه آن را اداره و به اجاره می‌داده‌اند و به بازاری معروف بوده‌اند.

[2]- قُفاره: يا دَعَنْ (از شاخه‌های بلند نخل ساخته می‌شود و قشمی‌ها به آن سه بند می‌گويند) و تنه‌های درخت خرما و يا سه ديوار نيم قد موازی هم بنا كرده و سه بندها را بر آن فرش می‌نمودند. مانند تختخواب بزرگ چندنفره و در تابستان كه هوا گرم می‌شد، شب‌ها بر آن می‌خوابيدند و چون بالای بام و يا در گوشه‌ای از حياط به دور از اتاق‌ها و ديوارها درست می‌كرده‌اند، آن را قفاره می‌گفته‌اند (كه از قفر گرفته شده است).

[3]- ايشان جناب مولانا شيخ محمدعلی فرزند برومند مولانا مرحوم شيخ عبدالرحمن سلطان العلماء هستند كه وجودشان در منطقه باعث باروری علم و دانش و گشايش مدارس و مراكز و مساجد و تعليم و تربيت علماء و أئمِه مساجد و مدرسین مدارس و مراكز علمی بوده و هستند. أدام الله فی عمره و بارك فيه.

[4]- ترجمه‌ كتاب حاضر در مدرسه سلطان العلماء بندرلنگه بيش از سی سال پيش انجام گرفته است كه‏حال برای اولين بار به چاپ می‌رسد. فله الحمد وله الشكر.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...