فصل اول
تاریخ، نامها و انگیزههای این جنگ
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در رجب سال نهم هجری[1] یعنی شش ماه بعد از محاصرۀ
طائف، مدینه را به قصد غزوۀ تبوک ترک نمود[2].
علّت نامگذاری این غزوه تبوک
این بود که لشکر مسلمانان تا چشمهای به نام تبوک پیش رفت؛ چنانکه در صحیح مسلم
روایتی از معاذ بن جبل آمده است که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: شما فردا در وقت ظهر به چشمهای به نام
تبوک خواهی رسید؛ پس از آن ننوشید تا به شما بپیوندم[3].
این غزوه را نیز غزوه عسره مینامند؛
چنانکه قرآن دربارۀ این غزوه میفرماید:
﴿لَّقَد تَّابَ ٱللَّهُ عَلَى ٱلنَّبِيِّ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ ٱلَّذِينَ
ٱتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ ٱلۡعُسۡرَةِ مِنۢ بَعۡدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ
فَرِيقٖ مِّنۡهُمۡ ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡۚ إِنَّهُۥ بِهِمۡ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ١١٧﴾ [التوبة: 117].
«خداوند توبه پیامبر و مهاجران و انصار را
پذیرفت. آنهایی که در روزگار سختی و شرایط دشواری از پیامبر پیروی کردند. بعد از
آنکه دلهای دستهای از آنان، اندکی مانده بود که منحرف بشود، بازهم خداوند توبۀ
آنان را پذیرفت؛ چرا که خداوند بسیار رؤف و مهربان است».
چنانکه در صحیح بخاری نیز از
ابوموسی اشعری روایت شده است که میگوید: مرا گروهی از اطرافیانم که با پیامبر در
غزوۀ عسره یعنی همان غزوه تبوک همراه بودند، نزد آن حضرت فرستاد تا برای آنان از
ایشان، مرکب درخواست نمایم.
بخاری نیز این غزوه را با این
نام ذکر کرده است: (باب غزوه تبوک و هی غزوه العسره)[4].
عسره یعنی سختی و تنگدستی و
این غزوه را به خاطر آن عسره نامیدند که مسلمانان به خاطر گرمای شدید و مسافت
طولانی ونداشتن امکانات کافی، مشقتهای زیادی را متحمل شدند[5]؛ چنانکه عبدالرزاق به نقل از
عمر بن عقیل، حوادث این غزوه را این گونه توضیح میدهد:
آنها در گرمای شدید طافت
فرسا، راه میپیمودند و به خاطر کمبود آب، شتران را ذبح میکردند تا از آبهای داخل
شکم آنها کام خشکیدۀ خود را مرطوب نمایند[6].
چنانکه عمر فاروق در مورد
میزان تشنگی آن روز میگوید: ما با پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در گرمای سختی به قصد تبوک حرکت نمودیم و در
اثنای راه در مکانی فرود آمدیم و دچار تشنگی شدیدی شدیم؛ به گونهای که اگر یکی از
ما برای قضای حاجت میرفت، نمیتوانست برگردد. توان نگهداری گردنهای خود را از دست
دادیم؛ چنانکه برخی شترهای خود را ذبح میکردند و شکمبههای آنان را میفشردند و
آنرا بر سینه و شکم خود میگذاشتند[7].
همچنین این غزوه را نیز فاضحه
میگویند یعنی رسواکننده؛ چراکه به رسوایی منافقان انجامید و نفاق آنها به خاطر
شرکت نکردن در این غزوه آشکار گردید[8].
تبوک در شمال حجاز و به فاصله
778 مایلی مدینه واقع شده است و در آن زمان متعلق به قضاعه و تابع دولت روم بود[9].
اسباب غزوه تبوک
مورخان اسباب و انگیزههای
متعددی برای این جنگ یادآور شدهاند. آنان بر این عقیدهاند که توسط نبطیهایی که
از شام به مدینه روغن میآوردند، به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم خبر رسید که رومیها لشکر بزرگی با همکاری طوایف
لحم، جذام و دیگر عربها فراهم نمودهاند و قصد یورش به مدینه را دارند و دستههای
نخست آن تا بلقا رسیده است پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بر آن شد تا بر دشمن پیشگام باشد و برای این
منظور به راه افتادهاند[10].
اما ابن کثیر بر این عقیده
است که غزوۀ تبوک انگیزهای جز ادای فریضۀ جهاد و نبرد با کفار نداشت. بنابراین،
پیامبر قصد نبرد با رومیها را نمود که از سایر کفار آن زمان به پیامبر نزدیکتر
بودند تا به این آیه جامۀ عمل بپوشاند که میگوید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قَٰتِلُواْ ٱلَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ
ٱلۡكُفَّارِ وَلۡيَجِدُواْ فِيكُمۡ غِلۡظَةٗۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُتَّقِينَ١٢٣﴾ [التوبة: 123].
«ای مؤمنان، با کافرانی که نزدیک شما هستند،
بجنگید تا از شما غلظت و درشتی ببینند و بدانید که خدا با پرهیزکاران است».
امّا عقیده ابن کثیر درست به
نظر میرسد؛ چراکه مسلمانان در این آیه موظف به نبرد با تمام کافران شدهاند، به
ویژه کافران اهل کتاب که بیشتر از سائرین برای مسلمانان ایجاد مزاحمت مینمودند[11].
این انگیزه با آنچه دیگر
مورخان نوشتهاند که رومیها قصد یورش به مدینه را داشتند، تضادی ندارد؛ زیرا اگر
رومیها چنین عزمی بکنند، به خاطر آن است که از جانب مسلمانان تهدید میشدند.
از روایت عمر بن خطاب نیز
چنین استنباط میگردد که مسلمانان به شدت از ناحیۀ غسان تحت تهدید وترس به سر میبردند؛
چنانکه عمر میگوید: روزی که نوبت همکار من رسید. هنگامی که از محضر پیامبر برگشت
و من در خواب بودم، در خانهام را محکم کوبید و گفت: اتفاق بزرگی رخ داده است.
گفتم: غسان حمله کردهاند؟ گفت: از این هم بزرگتر است و افزود که پیامبر، زنانش
را طلاق داده است[12].
انفاق در غزوۀ تبوک و شوق صحابه
برای جهاد
از آنجا که قرار بود این غزوه
در منطقهای دوردست اتفاق بیفتد و لشکر اسلام از امکانات کمی بهرهمند بود،
بنابراین پیامبر اکرم صل الله علیه و
آله و سلم مسلمانان را به انفاق در راه خدا تشویق نمود و
پاداش چنین انفاقی را نیز بیان داشت.
بر این اساس هر یک از صحابه
به اندازه توان خود انفاق کردند و در این غزوه عثمان از دیگران، گوی سبقت را ربود[13]؛ چنانکه عبدالرحمان بن حباب
میگوید: در حالی که پیامبر اکرم صل الله علیه و
آله و سلم مسلمانان را برای انفاق بر لشکر عسره، تشویق مینمود،
عثمان ابن عفان برخاست و گفت: ای رسول خدا! من صد شتر با تمام تجهیزات در راه خدا
انفاق مینمایم. پیامبر با تشویق و ترغیب ادامه داد و از مردم برای تجهیز این لشکر
کمک درخواست مینمود. باز دوباره عثمان برخاست و گفت: من دویست شتر با تمامی
تجهیزات در راه خدا انفاق مینمایم و برای بار سوم وقتی رسول خدا تشویق نمود و از
مردم کمک درخواست نمود، عثمان برخاست و گفت: من سیصد شتر با تمامی تجهیزات در راه
خدا انفاق مینمایم. راوی میگوید: پیامبر در حالی از منبر پائین میآمد که میگفت:
عثمان بعد از امروز هر کاری بکند، برایش ضرری ندارد و این جمله را دو بار تکرار
فرمود[14].
در روایت دیگری عبدالرحمان بن
مره میگوید: هنگامی که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم برای لشکر عسره، کمک جمعآوری مینمود، عثمان
هزار دینار به پیامبر اکرم صل الله علیه و
آله و سلم تحویل داد. آن حضرت آنها را با دستش زیرورو میکرد
و میگفت: ابن عفان بعد از این هر کاری بکند، ضرر نخواهد کرد و این سخن را چندین
بار تکرار نمود[15].
عمر رضی الله عنه نیز نصف
دارایی خود را آورده بود و گمان میکرد بر ابوبکر پیشی گرفته است؛ چنانکه میگوید:
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم از ما کمک طلبید. من در آن روزها مال داشتم. با
خود گفتم: امروز از ابوبکر سبقت خواهم گرفت. بنابراین، نصف دارایی خود را آوردم.
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم پرسید: برای زن و بچههایت چه گذاشتهای؟ گفتم:
همین مقدار را برای آنها گذاشتهام. بعد از آن ابوبکر با تمام داراییاش آمد.
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ، از او پرسید: برای زن و
فرزندانت چه گذاشتهای؟ گفت: (اطاعت) خدا و پیامبرش را برای آنها گذاشتهام. با
خود گفتم: هیچ گاه از تو پیشی نخواهم گرفت[16].
همچنین روایت است که
عبدالرحمان بن عوف، دوهزار درهم که نیمی از دارایی او را تشکیل میداد، کمک کرد[17] و برخی دیگراز صحابه مانند:
عباس، طلحه، محمد بن مسلمه و عاصم بن عدی نیز اموال هنگفتی، کمک نمودند[18].
بدین صورت مسلمانان به این
امر واقف گردیدند که از اموالی که در اختیار آنان قرار دارد، باید از آن استفاده
نمود؛ چنانکه ثروتمندان صحابه توانستند ثابت نمایند که هر آنچه در توان داشته
باشند، در راه خدمت به دین، انفاق خواهند نمود؛ انفاقی که برخاسته از میل و رغبت
درونی خودشان است. مسلمانان ثروتمند، دارای تاریخ درخشانی هستند. آنان مال و اموال
را در اختیار داشتند، نه اینکه آنان در اختیار اموال قرار گرفته بودند.
برای آنان همان طور که جهاد
با نفس مطلوب بود، جهاد با مال نیز مدنظر بود و آنانی که تربیت شده بودند تا
جانهای خود را فدا سازند، خیلی راحت حاضر بودند، اموال خود را در راه خدا فدا
نمایند[19].
از رقابت ثروتمندان صحابه در
انفاق و بذل و بخشش، به تأثیر ایمان در وجود انسانهای مؤمن پی میبریم؛ چراکه
ایمان موجب گردید تا آنان به مسابقه و رقابت در کارهای خیر و مقاومت در مقابل
غریزههای نفسانی وادار گردند و این یکی از عواملی است که هر ملتی برای رسیدن به
پیروزی بر دشمنان خود به آن نیازمند است؛ پس بهترین کاری که باید سرلوحۀ برنامۀ
مصلحان و رهبران نهضتهای اسلامی قرار گیرد، غرس دین به معنای واقعی در وجود انسانها
میباشد[20].
فقرا و
مستضعفان صحابه نیز از انفاق مال اندکی که در اختیار داشتند، دریغ نورزیدند و با
احساس شرم آنچه در بساط داشتند، تقدیم نمودند؛ چنانکه ابوعقیل، نصف صاع خرما آورد
و برخی بیشتر و کمتر آوردند و مورد تمسخر منافقان قرار گرفتند.
منافقان میگفتند: خداوند به
صدقۀ این فرد نیازی ندارد و هنگامی که ثروتمندی مال هنگفتی میآورد، میگفتند: این
به خاطر تظاهر، انفاق میکند؛ چنانکه خداوند عملکرد منافقان را این گونه بیان مینماید:
﴿ٱلَّذِينَ يَلۡمِزُونَ ٱلۡمُطَّوِّعِينَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ فِي ٱلصَّدَقَٰتِ
وَٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ إِلَّا جُهۡدَهُمۡ﴾ [التوبة: 79] [21].
«کسانی که مؤمنان را که مشتاقانه بیش از
اندازه به خیرات و صدقات میپردازند و مؤمنان (فقیر) را که به کمکهای مختصری دست
مییازند، مورد تمسخر قرار میدهند، خداوند ایشان را مورد تمسخر قرار میدهد».
بسیاری
از مسلمانان فقیر که مالی برای انفاق و همچنین توشهای برای شرکت در جهاد نداشتند،
بسیار اندوهگین گردیدند؛ چنانکه عُلََبه بن زید، شبی را در نماز و گریه به صبح
رساند و چنین میگفت: بارالها! امر به جهاد نمودی و بدان تشویق کردهای و من چیزی
ندارم که در کنار پیامبرت درجهاد شرکت کنم. بنابراین، من حقوقم را بر هر مسلمانی
که در حق من ظلمی مرتکب شده است، صدقه میکنم و همه را میبخشم. آنگاه پیامبر اکرم
صل الله علیه و آله
و سلم به او اطلاع داد که
خداوند تمامی گناهنش را آمرزیده است[22].
براساس این داستان و محتوای
آن علاوه بر اینکه نشانههایی از اخلاص و محبت و شوق جهاد برای نصرت دین خدا و
انتشار دعوت آن در زمین مشاهده میشود، از لطف خدا نیز که شامل مؤمنان مستضعف
گردد، نیز سخن گفته شده است[23].
یکی دیگر از این مستضعفان به
نام واثله بن اسقع، حکایت خود را این گونه بیان میکند: هنگامی که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ، مسلمانان را به سوی غزوۀ
تبوک فراخواند، من نزد خانوادهام بودم. وقتی به مدینه آمدم، متوجه شدم که دستههایی
از صحابه بیرون شده بودند. درمیان مردم به جستجو پرداختم و اعلان نمودم که چه کسی
مرا بر مرکب خود سوار مینماید تا در عوض، سهم خود را از مال غنیمت به او بدهم؟
پیرمردی از انصار گفت: اگر تو را بر مرکب خود سوار نمایم و خوراک بدهم، سهمت از آن
من است؟ گفتم: بلی. گفت که پس به نام خدا حرکت کن. بدین صورت من با او رهسپار تبوک
شدم و همسفر بسیار خوبی برایم بود. وهنگامی که خداوند، ما را از غنایم برخوردار
نمود[24]، سهم من چند شتر بود؛ آنها
را از نزد او آوردم تا به او بدهم. او مرتب آنها را از جلو و عقب نگاه کرد؛ سپس
گفت: اینها همان غنیمت بدست آمده است که با من شرط گذاشته بودی؟ گفتم: بلی. گفت:
عجب شتران فربه و خوبی است! آنگاه رو به من کرد و گفت: برادرزادهام! شترانت را
بگیر و برو، من سهم دیگری در نظر داشتم (هدفش اجر اخروی بود)[25].
بدین صورت واثله برای
برخورداری از اجر اخروی، از سهم خود در دنیا صرفنظر نمود، اما آن مرد انصاری نیز
به این دلیل که واثله از ثواب و پاداش اخروی برخوردار گردد، او را بر مرکب خویش
سوار نمود و به وی خوراک و توشه داد.
بنابراین، جامعهای که براساس
تعالیم الهی و سنت پیامبر اکرم صل الله علیه و
آله و سلم تربیت شده است، دارای چنین مفاهیم ارزشمندی است
و تمامی افراد این جامعه، براساس معیارهای اصیل اسلامی تربیت شدهاند و اعضای آن
مکمل یکدیگرند[26].
اشعریها نیز به سرپرستی
ابوموسی اشعری آمدند تا پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم آنها را جهت شرکت در غزوه، تجهیز نماید، اما
پیامبر نتوانست آنان را تجهیز نماید و سرانجام فقط سه شتر در اختیار آنها گذاشت[27].
آنان به قدری مشتاق شرکت در
جهاد بودند که عدهای از فقرا و مستمندان و حتی بیماران که مشتاق جهاد در راه خدا
بودند و نتوانستند شرکت نمایند، به گریه افتادند، تا اینکه خداوند این آیات را در
حق آنان نازل فرمود:
﴿لَّيۡسَ عَلَى ٱلضُّعَفَآءِ وَلَا عَلَى ٱلۡمَرۡضَىٰ وَلَا عَلَى ٱلَّذِينَ
لَا يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُواْ لِلَّهِ وَرَسُولِهِۦۚ مَا
عَلَى ٱلۡمُحۡسِنِينَ مِن سَبِيلٖۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٩١ وَلَا عَلَى ٱلَّذِينَ
إِذَا مَآ أَتَوۡكَ لِتَحۡمِلَهُمۡ قُلۡتَ لَآ أَجِدُ مَآ أَحۡمِلُكُمۡ
عَلَيۡهِ تَوَلَّواْ وَّأَعۡيُنُهُمۡ تَفِيضُ مِنَ ٱلدَّمۡعِ حَزَنًا أَلَّا
يَجِدُواْ مَا يُنفِقُونَ٩٢﴾ [التوبة: 91-92].
«همچنین گناهی نیست بر کسانی که وقتی نزد تو
آمدند تا آنان را بر مرکبی سوار کنی، تو گفتی مرکبی ندارم که شما را بر آن سوار
کنم. ایشان برگشتند در حالی که چشمانشان از غم، پر از اشک بود، چون چیزی نداشتند
که آن را صرف جهاد کنند».
تصویر واقعی شوق و رغبت اصحاب
و یاران پیامبر اکرم صل الله علیه و
آله و سلم برای جهاد در راه خدا بیانگر میزان نگرانی
مؤمنان صادقی است که شرایط شرکت در جهاد برای آنها فراهم نبود. اینها گرچه به
خاطر تنگدستی یا بیماری و کهولت سن، نتوانستند در جنگ حضور یابند، امّا قلب آنان،
همراه کاروان مجاهدان بود[28]؛ چنانکه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم خطاب به مجاهدان حاضر در غزوه، فرمود: اینک
مردانی در مدینه هستند، که شما هر مسیر و درهای را که پشت سر میگذارید، آنان نیز
با شما حضور دارند. صحابه با تعجب پرسیدند: در حالی که آنها در مدینه هستند؟!
پیامبر فرمود: در حالی که آنها در مدینه هستند و افزود: چون به خاطر عذر نتوانستهاند
شرکت کنند[29].
موضعگیری منافقان در غزوۀ تبوک
هنگامی که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم مردم را برای انفاق و خروج در راه خدا و به سوی
غزوۀ تبوک فرا میخواند، منافقان بر این بودند تا به تضعیف روحیۀ مردم بپردازند و
میگفتند: در این گرمای سخت، بیرون نروید و ... آن گاه خداوند، این آیات را نازل
فرمود:
﴿فَرِحَ ٱلۡمُخَلَّفُونَ بِمَقۡعَدِهِمۡ خِلَٰفَ رَسُولِ ٱللَّهِ
وَكَرِهُوٓاْ أَن يُجَٰهِدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ
وَقَالُواْ لَا تَنفِرُواْ فِي ٱلۡحَرِّۗ قُلۡ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّٗاۚ لَّوۡ
كَانُواْ يَفۡقَهُونَ٨١ فَلۡيَضۡحَكُواْ قَلِيلٗا وَلۡيَبۡكُواْ كَثِيرٗا
جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ٨٢﴾
[التوبة: 81-82].
«خانهنشینان (منافق) از اینکه از رسول خدا
واپس کشیدهاند، شادمانند و نخواستند با مال و جان در راه یزدان جهاد و پیکار کنند
و میگویند در گرما بیرون نشوید. بگو: گرمای آتش دوزخ خیلی بیشتر است اگر میفهمند؛
پس باید خیلی کم بخندند و زیاد گریه کنند. این پاداش آن چیزی است که آنها کسب
نمودهاند».
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در حالی که مشغول تجهیز لشکر برای اعزام به تبوک
بود، خطاب به جد بن قیس گفت: ای جد! آیا در این سال برای جنگ با پادشاهان روم
آمادهای؟ گفت: ای رسول خدا! به من اجازه بده و مرا دچار فتنه نساز؛ زیرا من
درمیان قوم خود معروف به کسی هستم که علاقۀ زیادی به زنان دارد و میترسم که با
دیدن زنان رومی، دچار فتنه شوم. پیامبر از او روبرگردانید و فرمود: به تو اجازه
دادم؛ چنانکه در مورد او، این آیه نازل شد:
﴿وَمِنۡهُم مَّن يَقُولُ ٱئۡذَن لِّي وَلَا تَفۡتِنِّيٓۚ أَلَا فِي ٱلۡفِتۡنَةِ
سَقَطُواْۗ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةُۢ بِٱلۡكَٰفِرِينَ٤٩﴾ [التوبة: 49].
«بعضی از آنان میگویند: به من اجازه بده و
مرا دچار فتنه نساز.هان! آنها (با این کار خود) در فتنه افتادند و آتش دوزخ
کافران را فرا میگیرد».
علاوه بر ایشان افراد دیگری
نیز نزد رسول خدا رفتند و به دروغ، عذرهایی آوردند و اجازه خواستند. آن حضرت به
آنها اجازه داد؛ آن گاه خداوند، پیامبرش را اینگونه سرزنش نمود:
﴿عَفَا ٱللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكَ ٱلَّذِينَ
صَدَقُواْ وَتَعۡلَمَ ٱلۡكَٰذِبِينَ٤٣﴾
[التوبة: 43].
«خداوند تو را ببخشاید؛ چرا به آنان اجازه
دادی. تا برایت آنانی که راست گفتند، مشخص شوند ودروغگویان را نیز بشناسی».
علاوه بر آن به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم خبر رسید که گروهی از منافقان در خانۀ سویلم
یهودی گرد آمدهاند تا مردم را از شرکت در جنگ بازدارند. پیامبر افرادی را مأموریت
داد تا خانۀ سویلم را به آتش بکشند[30].
این امر بیانگر مراقبت و
اشراف کامل مسلمانان بر اوضاع و شناخت آنان از دسیسهها و نقشههای یهودیان و
منافقان بود؛ چراکه مسلمانان تمامی حرکتهای یهودیان و منافقان را زیرنظر داشتند و
از اجتماعات و محافل خصوصی آنها و آنچه در آن میگذشت و از نقشههای دروغینی که
برای بازداشتن مردم از شرکت در جنگ میکشیدند، با خبر میشدند.
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نیز برای فتنهانگیزان تصمیم قاطع و تندی گرفت و
برای نابودی مقر فتنه دستور به سوختن آن داد و این مأموریت توسط صحابه به اجرا
گذاشته شد و این عملکرد پیامبر درس بزرگ ریاست برای مسئولان جامعه مسلمان که هرگاه
با فتنهانگیزان و مراکز فساد روبرو شدند، بالفور با برخوردی قاطع، مانع فعالیتهای
آنان گردند تا جامعه را ازگزند این گونه مراکز و افراد مصون نگه دارند و هرگونه
تردید در برخورد با این نوع افراد خسارتهای جبرانناپذیری به رفاه و امنیت ملی
وارد خواهند ساخت[31].
قرآن کریم به موضعگیری
منافقان قبل از غزوه بدر و در اثنا و بعد از آن پرداخته است؛ چنانکه اجازه خواستن
و عذرتراشی و تخلف برخی را که عبدالله بن سلول نیز از جمله آنها است بیان داشته و
فرموده است:
﴿لَوۡ كَانَ عَرَضٗا قَرِيبٗا وَسَفَرٗا قَاصِدٗا لَّٱتَّبَعُوكَ وَلَٰكِنۢ
بَعُدَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلشُّقَّةُۚ وَسَيَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ لَوِ ٱسۡتَطَعۡنَا
لَخَرَجۡنَا مَعَكُمۡ يُهۡلِكُونَ أَنفُسَهُمۡ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ إِنَّهُمۡ
لَكَٰذِبُونَ٤٢﴾ [التوبة: 42].
«اگر غنایمی نزدیک و سفری سهل باشد، از تو
پیروی میکنند و با تو میآیند، ولی راه دور و پرمشقت برای آنها ناشدنی است و به
خدا سوگند میخورند که اگر میتوانستیم با شما حرکت میکردیم (با این کار) خویشتن
را تباه میکنند و خدا میداند که آنها دروغگویند».
قرآن از موضعگیری منافقان و
تخلف آنان به خاطر بعد مسافت و سختیهای سفر سخن گفته و بیان داشته است که ای
محمد! اگر آنان را برای شرکت در کاری که برایشان منفعت دنیوی و مادی میداشت و یا
برای سفری آسانتر فرا میخواندی، به طوریقین از تو اطاعت میکردند و میپذیرفتند.
پس در این آیه، موضعگیری
منافقان قبل از خروج به غزوه و انگیزههای این موضعگیری بیان گردیده است؛ سپس
خداوند موضعگیریای را که آنان پس از بازگشت مسلمانان از غزوه اتخاذ خواهند کرد،
بیان داشته و فرموده است:
﴿وَسَيَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ لَوِ ٱسۡتَطَعۡنَا لَخَرَجۡنَا مَعَكُمۡ
يُهۡلِكُونَ أَنفُسَهُمۡ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ إِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ﴾
این آیه قبل از بازگشت
مسلمانان از تبوک نازل گردید و خداوند پیشاپیش به مسلمانان خبر داد که منافقان نزد
شما خواهند آمد و به دروغ سوگند میخورند که اگر میتوانستند با شما برای جهاد
بیرون میآمدند و میگویند: اگر عذر نمیداشتیم، هرگز از آمدن با شما تخلف نمیورزیدیم[32].
﴿يُهۡلِكُونَ أَنفُسَهُمۡ﴾ یعنی با سوگندهای دروغین خود
را به هلاکت میاندازد و دنیا و آخرت خود را نابود میکنند؛ زیرا سوگند دروغین
منجر به هلاکت میشود[33].
سپس خداوند، پیامبرش را سرزنش
میکند و میفرماید:
﴿عَفَا ٱللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمۡ
حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعۡلَمَ ٱلۡكَٰذِبِينَ٤٣﴾
«خدا از تو بگذرد؛ چرا به آنان اجازه دادی تا
برایت راستگویان از دروغگویان مشخص گردیدند».
مجاهد میگوید[34]: این آیه درمورد افرادی نازل
گردید که گفتند: نزد پیامبر بروید و برای شرکت ننمودن در جنگ اجازه بگیرید. اگر به
شما اجازه داد، شرکت نکنید و اگر هم اجازه نداد شرکت ننمائید. اینها گروهی از
منافقان بودند که عبدالله بن ابی بن سلول، جدبن قیس ورفاعه بن تابوت نیز درمیان
آنها بود و تعدادشان سی و نه نفر بود و تمامی آنان، عذرهای دروغینی مطرح نمودند[35].
این آیۀ کریمه شامل توبیخ
مهربانانهای به پیامبر اکرم صل الله علیه و
آله و سلم به خاطر ترک اولی است که از دادن اجازه خودداری
مینمود تا حالت آنان بیشتر و بهتر آشکار میگردید[36].
سپس خداوند میفرماید:
﴿إِنَّمَا يَسۡتَٔۡذِنُكَ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ
ٱلۡأٓخِرِ وَٱرۡتَابَتۡ قُلُوبُهُمۡ فَهُمۡ فِي رَيۡبِهِمۡ يَتَرَدَّدُونَ٤٥﴾ [التوبة: 45].
«بیتردید کسانی از تو اجازه میخواهند که به
خدا و روز واپسین ایمان نمیآوردند ودلهایشان دچار شک و تردید شده و در حیرت و
سرگردانی خود بسر میبرند».
این آیات، نخستین آیاتی است
که به بیان حالت مؤمنان و منافقان در جنگ میپردازد[37] و خداوند به بیان صفات
مؤمنان میپردازد و بیان میدارد که مؤمنانی که به خدا و روز واپسین ایمان دارند،
برای ترک جهاد در راه خدا، اجازه نمیخواهد و بهانه نمیتراشند؛ بلکه این خصلت زشت
از خصوصیات منافقان است که بدون عذر موجه، اجازه میخواهند. خداوند در مورد آنان
میفرماید: ﴿وَٱرۡتَابَتۡ
قُلُوبُهُمۡ﴾ یعنی در
دلهای اینان در مورد رسالت تو شک و شبهه وجود دارد ﴿فَهُمۡ فِي رَيۡبِهِمۡ يَتَرَدَّدُونَ﴾ یعنی آنان در شک و شبهۀ خود
متردد هستند؛ گاهی قدمی به جلو و گاهی قدمی به عقب میگذارند و هیچ گاه بر صراطی،
ثابت و مستقیم نیستند.
بدین صورت غزوۀ تبوک از شروع
آن، زمینهای برای شناسایی منافقان و مؤمنان، فراهم ساخت. و دیگر راه پنهان کاری
برای منافقان باقی نماند و نیز مسلمانان نیازی به مدارا با آنها نداشتند؛ زیرا
منافقان با اسلوب و شیوههای مختلف با پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و دعوتش مقابله کردند و سعی و تلاش آنان بر این
بود تا مسلمانان را متقاعد سازند تا از شرکت در جنگ خودداری نمایند؛ جنگی که خدا و
پیامبرش مردم را بدان فرا خوانده بودند؛ پس لازم بود که چهرۀ واقعی منافقان را
بنمایانند تا مسلمانان درصدد خنثینمودن نقشههای آنان برآیند[38].
اعلام خروج و بسیج لشکر
در یک اعلام عمومی، حرکت لشکر
اسلام به سوی تبوک آغاز گردید؛ چنانکه لشکری بالغ بر سی هزار نفر در رکاب پیامبر
اکرم صل الله علیه و آله و سلم رهسپار جبهۀ جنگ شد و قرآن کسانی را که درنگ
نمودند، سرزنش نمود و فرمود[39]:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَا لَكُمۡ
إِذَا قِيلَ لَكُمُ ٱنفِرُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱثَّاقَلۡتُمۡ إِلَى ٱلۡأَرۡضِۚ
أَرَضِيتُم بِٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا مِنَ ٱلۡأٓخِرَةِۚ فَمَا مَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ
ٱلدُّنۡيَا فِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ٣٨﴾ [التوبة: 38].
«ای مؤمنان! شما را چه شده است که وقتی به شما میگویند: در راه خدا بیرون
شوید، سستی مینمایید. آیا به زندگی دنیا در مقابل آخرت دل خوش کردهاید؛ پس
(بدانید که) زندگی دنیا در مقابل آخرت بسیار اندک است».
قرآن از قشرهای مختلف امت
اسلام خواست که در این جنگ شرکت نمایند و در این جنگ تفاوتی میان جوان و پیرو یا
غنی و فقیر نیست؛ چنانکه فرمود:
﴿ٱنفِرُواْ خِفَافٗا وَثِقَالٗا وَجَٰهِدُواْ بِأَمۡوَٰلِكُمۡ وَأَنفُسِكُمۡ
فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٤١﴾ [التوبة: 41].
«چه سبک دوش هستید، چه سنگین بار، بیرون شوید
و در راه خدا به وسیلۀ مال و جانتان بجنگید، این کار برایتان بهتر است، اگر بدانید»
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم از مهاجران و انصار و سایر قبایل عرب و از اهل
مکه لشکری متشکل از سی هزار نفر تشکیل داد و برخلاف معمول همیشگی که بنای کار بر
پنهانکاری بود، در این جنگ از ابتدا هدف را مشخص نمود[40].
بنابراین، بعضی از علما گفتهاند
که مسیر لشکر براساس اقتضای مصلحت، مخفی و یا آشکار میگردد.
از جمله اسباب و وسایلی که
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ناگزیر گردید که جهت لشکر را مشخص و برملا سازد،
میتوان به امور ذیل اشاره کرد:
1-
دوری مسافت: از آنجا که هدف پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم این بود که به سوی بلاد روم لشکرکشی نماید و
مسافت بسیار طولانی بود و منطقهای که میبایست از آن عبور میکردند، بیابانهای بیآب
و علف بود، از این رو لازم بود تا افراد سپاه با توجه به این مسائل توشۀ لازم و
مرکبهای مناسب تهیه نمایند تا کمبود در این مسائل منجر به عدم دستیابی به هدف مورد
نظر نشود.
2-
تعداد زیاد سربازان دشمن و پیشرفتهبودن ساز و
برگ نظامی آنها: دشمنانی که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم قصد داشت به جنگ آنان برود، با دشمنانی که قبل
از آن به رویارویی با آنان پرداخته بود، متفاوت بودند، چراکه آنان با لشکری قوی و
با امکانات جنگی فراوان و تجربهای عمیق، قصد رویارویی و نبرد داشتند[41].
3-
تنگدستی و قطحیای که دامنگیر مسلمانان شده بود:
این امر موجب گردید که مسیر مشخص شود تا هر کس براساس شرایط موجود، توشۀ راه خود و
نفقۀ زن و بچههایش را تدارک بیند[42].
4-
نیازی به پنهانکاری محسوس نمیشد؛ چراکه در شبهجزیره
عربستان قدرتی وجود نداشت که برای لشکر اسلام ایجاد مزاحمت و یا با آن برابری
نماید و تنها رومیها و مسیحیان عربی که تحت حمایت آنها در منطقۀ تبوک، دومهالجندل
وعقبه زندگی میکردند، هنوز تحت سیطرۀ اسلام در نیامده بودند[43].
به کارگیری شیوههای مختلف از
جمله در بعضی مواقع کتمان و یا آشار ساختن نقشههای نظامی و جنگی که میبایست از
جانب پیامبر اکرم صل الله علیه و
آله و سلم براساس اقتضای حالات یکی از آنان اتخاذ شود[44]. مسلمانان نیز بعد از اطلاع
از مسیر لشکر، با سرعت برای شرکت در آن اعلام آمادگی نمودند و رسول خدا نیز آنان
را به انفاق بر لشکر تشویق مینمود و میفرمود: هر کس بر لشکر عسره انفاق نماید،
جایگاه او بهشت خواهد بود[45].
آنگاه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم محمد بن مسلمه را در مدینه به عنوان جانشین خویش
مقرر نمودو علی ابن ابیطالب را متولی امور خانوادۀ خویش قرار داد و منافقان این
گونه شایع کردند که پیامبر اکرم صل الله علیه و
آله و سلم به خاطر اینکه حضرت علی در زحمت نیفتد، او را از
شرکت در جنگ تبوک معاف نموده است.
بنابراین، علی سلاح خود را
برگرفت و به رسول خدا در حالی که در منطقۀ (جرف) بود، ملحق گردید[46] و گفت: ای رسول خدا! منافقان
میگویند، چون شما راضی به زحمت من نبودهاید، مرا گذاشتهاید. پیامبر فرمود: دروغ
میگویند. من تو را جانشین خود در خانوادۀ خود و خانوادهات گذاشتهام. آیا دوست
نداری که جایگاه تو نسبت به من همان جایگاههارون نسبت به موسی باشد؟ با این تفاوت
که بعد از من پیامبری مبعوث نخواهد شد[47]، آن گاه علی به مدینه برگشت[48].
هنگامی که مسلمانان به
فرماندهی پیامبر اکرم صل الله علیه و
آله و سلم در ثنیهالوداع گرد آمدند، پیامبر اکرم امیران و
فرماندهان لشکر را انتخاب نمود و به هر دستهای پرچمی داد و بزرگترین پرچم جنگ را
بدست ابوبکر صدیق و پرچم دوم را به دست زبیر سپرد.
همچنین پرچم قبیلهای را به
اسید بن حضیر و پرچم خزرج را به ابودجانه داد و به هر یکی از عشیرهها پرچم
جداگانهای داد[49] و نگهبانی لشکر را در تبوک
از روز نخست تا روزی که از آنجا برگشتند، به عباد بن بشر سپرد. او با گروه خود بر
اطراف لشکر دور میزد و مواظف بود[50]. راهنمای پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در این غزوه، علقمه بن فغواء خزاعی بود که بر
راههای تبوک به خوبی آشنایی داشت[51].
در ارائه اطلاعات مربوط به
چگونگی توزیع پرچمهای این غزوه، نظریۀ واقدی با دیگران متفاوت است و او متروک
الحدیث است، اما با این حال در بخش سیرهنگاری اطلاعات بسیار ارزشمندی ارائه مینماید[52].
این غزوه، پیشرفت چشمگیری در
تعداد جنگجویان به ویژه اسبسواران مشاهده میگردد. با دقت و توجه در تاریخ آغاز
دعوت اسلام و تأسیس دولت اسلامی و تشکیل قوای نظامی به این نتیجه خواهیم رسید که
آنان به پیشرفت فوقالعاده به ویژه در عرصۀ نظامی نایل آمدند؛ زیرا تعداد جنگجویان
مسلمان بعد از آنکه در میدان بدر فقط سیصد و سیزده نفر بودند و در غزوه احد تعداد
آنها به هفتصد و در احزاب به سه هزار و در فتح مکه به ده هزار و در غزوۀ حنین به
دوازده هزار نفر رسید، در غزوۀ تبوک تعداد آنها به بیش از سی هزار نفر رسید.
همچنین تعداد اسبسواران در
غزوۀ بدرفقط دو نفر بود و در غزوه احد نیز تعداد قابل ملاحظهای نبودند، اما بعد
از گذشت چند سال تعداد آنها از ده هزار اسب هم گذشت. این پیشرفت سریع حاکی از
انتشار اسلام در شبهجزیره عربستان و به ویژه درمیان صحرانشینان میباشد؛ چون آنها
بیشتر از دیگران به اسبسواری و پرورش اسبها علاقمند بودند[53].