فصل هشتم
بیماری و وفات پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و
سلم
اینکه میگویند: انسانهای مومن با نور خدا میبینند، بدین معنا است که از بعضی اشاره و کنایهها و حالتها چیزی حدس میزنند و میفهمند. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نیز که در اوج ایمان و عقل و اندیشه قرار داشت، از همه در این میدان، گوی سبقت را ربوده بود[1]. بنابراین، پیامبر از اشارۀ بعضی از آیات درک نمود که اجلش نزدیک شده است؛ چنانکه مطالب در چند حدیث صحیح پرداخت که برخی از صحابه مانند ابوبکر، عباس و معاذ هدف پیامبر را دریافتند. بعضی از آیات نیز به بشر بودن پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و اینکه مانند سایر افراد مرگ را خواهد چشید، اشاره دارند[2].
1- آیات و احادیثی که به وفات پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم اشاره مینمایند:
الف – خداوند میفرماید:
﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡۚ وَمَن يَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ فَلَن يَضُرَّ ٱللَّهَ شَيۡٔٗاۗ وَسَيَجۡزِي ٱللَّهُ ٱلشَّٰكِرِينَ١٤٤﴾ [آل عمران: 144].
«محمد، پیامبری بیش نیست که قبل از آن پیامبرانی گذاشتهاند. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، شما به عقب بر میگردید. (کافر میشوید) و هر که به عقب بر گردد، به خدا ضرری نمیرساند و خدا به زودی پاداش سپاسگزاران را میدهد».
قرطبی میگوید: خداوند در این آیه، به بیان این موضوع پرداخت که هیچ پیامبری عمر جاودانه ندارد، بنابراین، باید به آنچه پیامبران آوردهاند، تمسک جست اگر چه خود آنها مرده و یا کشته شده باشند[3].
ب – همچنین خداوند فرموده است:
﴿إِنَّكَ مَيِّتٞ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ٣٠﴾ [الزمر: 30].
ابن کثیر میگوید: یعنی تو میمیری و آنها نیز خواهند مرد این یکی از آیاتی است که ابوبکر پس از وفات پیامبر از آن به عنوان دلیلی بر وفات آن حضرت به آن استناد نمود[4].
ج – خداوند میفرماید:
﴿وَمَا جَعَلۡنَا لِبَشَرٖ مِّن قَبۡلِكَ ٱلۡخُلۡدَۖ أَفَإِيْن مِّتَّ فَهُمُ ٱلۡخَٰلِدُونَ٣٤﴾ [الأنبیاء: 34].
«ما قبل از تو برای هیچ بشری زندگی جاودانهای قرار ندادهایم. آیا اگر تو بمیری مگر آنان جاودانه باقی خواهند ماند».
در آیۀ بعدی میفرماید:
﴿كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۗ وَنَبۡلُوكُم بِٱلشَّرِّ وَٱلۡخَيۡرِ فِتۡنَةٗۖ وَإِلَيۡنَا تُرۡجَعُونَ٣٥﴾ [الأنبیاء: 35].
«هر کسی طعم مرگ را میچشد و ما شما را با سود و زیان و بدیها و خوبیها میآزماییم و سرانجام به سوی ما بر گردانده میشوید».
بدین صورت خاطر نشان ساخت که مرگ، مسئلهای حتمی و مقدر است. این آیات به صراحت موضوع مرگ را بیان نمودهاند، اما آیات دیگری نیز وجود دارد که میتوان براساس مضامین آن به این موضوع پی برد.
﴿وَلَلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ لَّكَ مِنَ ٱلۡأُولَىٰ٤ وَلَسَوۡفَ يُعۡطِيكَ رَبُّكَ فَتَرۡضَىٰٓ٥﴾ [الضحى: 4-5].
«و آخرت برایت از دنیا بهتر است و پروردگارت به تو (پیروزی و نعمت) عطا خواهد کرد و تو خشنود خواهی شد».
﴿كُلُّ مَنۡ عَلَيۡهَا فَانٖ٢٦ وَيَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ٢٧﴾ [الرحمن: 26-27].
«همه آنچه بر روی زمین است، فنا شدنیاند و تنها ذات پروردگار با عظمت و ارجمند تو باقی میماند».
د –
﴿كُلُّ شَيۡءٍهالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥۚ لَهُ ٱلۡحُكۡمُ وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ﴾ [القصص: 88].
«همه چیز نابود شدنی است. مگر خود او. دستور از آن او و بازگشت نیز به سوی او است».
این آیات بیانگر آن است که هر آنچه غیر از خدا وجود دارد، تابع سنت الهی یعنی مرگ خواهند بود و هیچ کس از این قاعده مستثنی نیست مگر خود او.
ذ –
﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا﴾ [المائدة: 3].
«با شنیدن این آیه، عمر بن خطاب به گریه افتاد. پرسیدند: چرا گریه میکنی؟ گفت: بعد از هر تکمیلی، نقصی پدید خواهد آمد و هدفش وفات پیامبر بود»[5].
ه -
﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ١ وَرَأَيۡتَ ٱلنَّاسَ يَدۡخُلُونَ فِي دِينِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا٢ فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ كَانَ تَوَّابَۢا٣﴾ [النصر: 1-3].
«وقتی که فتح و پیروزی از جانب خدا رسید و مردم را دیدی که در دین خدا، دستهدسته وارد میشوند، پروردگارت را به پاکی یاد کن و طلب آمرزش کن. همانا او پذیرنده توبه است».
عمر رضی الله عنه از ابن عباس در مورد این سوره پرسید؟ ابن عباس گفت: اعلام فرا رسیدن اجل پیامبر بود. عمر گفت: من نیز همین را میدانم[6]. و در روایت طبرانی آمده است که ابن عباس میگوید: این سوره خبر فرا رسیدن مرگ پیامبر خدا را به ایشان داد. بنابراین، آن حضرت پس از آن، خود را برای سفر آخرت آماده نمود[7].
2- احادیثی که اشاره به وفات پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم دارند
الف – عایشه میگوید: در حالی که تمامی زنان پیامبر نزد ایشان جمع بودند، فاطمه آمد، راه رفتنش شبیه راهرفتن پدرش بود، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به او خوش آمد گفت و او را کنار خود نشاند و در گوشش نجوا کرد. فاطمه به گریه افتاد؛ سپس دوباره در گوشش نجوا کرد او خندید. من به فاطمه گفتم: پیامبر از میان این همه با تو نجوا کرد، آن گاه تو گریه میکنی؟ وقتی از آنجا برخاست من به او گفتم پیامبر با تو در مورد چه چیزی نجوا کرد؟ فاطمه گفت من راز رسول خدا را فاش نمیکنم. عایشه میگوید: پس از وفات پیامبر به فاطمه گفتم: به حقی که بر تو دارم مرا از نجوای پیامبر با خبر ساز گفت: اکنون اشکالی ندارد آن گاه گفت: پیامبر در نجوای اول به من گفت: جبرئیل در سالهای گذشته یکبار قرآن را با من تکرار نمود و امسال دوبار آن را تکرار کرد، فکر میکنم اجلم نزدیک شده است؛ پس از خدا بترس و صبر را پیشه ساز. بنابراین، من گریه کردم؛ سپس در نجوای دوم فرمود: آیا دوست نداری که سردار زنان این امت شوی؟ بنابراین من خندیدم[8].
این حدیث از نزدیک شدن زمان مرگ پیامبر خبر میداد. البته آن حضرت این راز را فقط با دختر خود درمیان گذاشت و از این راز هیچ کسی از مسلمانان قبل از وفات پیامبر اطلاعی نداشت[9].
ب – جابر میگوید: پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم را در روز دهم ذیحجه سوار بر شترش دیدم که میفرمود: احکام حجتان را از من فرا گیرید، شاید دوباره به حج نیامدم[10].
امام نووی میگوید: این حدیث اشاره به خداحافظی و نزدیک شدن وفات ایشان داشت تا صحابه فرصت را غنیمت بشمارند و امور دینی خود را با ملازمت بیشتری از ایشان فرا بگیرند و به خاطر همین است که این حج را حجهالوداع نامیدهاند[11].
ابن رجب نیز میگوید: آن حضرت در اواخر عمرش، همواره اشاراتی مبنی بر نزدیک شدن وفات خود داشت؛ چنانکه در خطبههای حجةالوداع فرمود: مناسک حجتان را از من بیاموزید، شاید بعد از امسال مرا نبینید و با مردم خداحافظی میکرد. از اینرو حج آن سال را حجه الوداع نامیدند[12].
ج – ابوسعید خدری میگوید: پیامبر در خطبهای فرمود: خداوند، بندهای را بین انتخاب دنیا و آنچه نزد خدا است، مختار گذاشت. آن بنده آنچه را نزد خدا است، ترجیح داد و ابوبکر با شنیدن این سخن به گریه افتاد. ابوسعید میگوید: ما از گریه ایشان تعجب نمودیم بعداً متوجه شدیم که ایشان از ما بهتر متوجه منظور پیامبر شده است[13].
حافظ ابن حجر میگوید: ابوبکر هدف پیامبر را از این سخن با توجه به بیماری وفاتش متوجه گردید و دانست که زمان مرگ او فرا رسیده است بنابراین، به گریه افتاد[14].
د – عباس ابن عبدالمطلب میگوید: در خواب دیدم که زمین به وسیلۀ ریسمانهای محکمی به سوی آسمان کشیده میشود. خوابم را برای پیامبر بازگو نمودم. فرمود: زمان مرگز برادرزادهات نزدیک شده است[15].
ه - همچنین هنگامی که معاذ را برای اعزام به یمن بدرقه میکرد، فرمود: ای معاذ! شاید بعد از امسال مرا نبینی و گذرت از کنار قبر و مسجدم بیفتد. معاذ با شنیدن این سخن به گریه افتاد. پیامبر فرمود: گریه نکن؛ زیرا گریه از طرف شیطان است[16].
بیماری پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بعد از اینکه از حج برگشت، باقیماندۀ ماه ذیحجه و ماه محرم و صفر را در مدینه گذراند و در این فرصت، به تجهیز لشکر اسامه جهت اعزام به بلقاء و فلسطین پرداخت و فرماندهی این لشکر را که متشکل از مهاجران و انصار بود و حتی ابوبکر و عمر در آن حضور داشتند، به اسامه که جوانی هجده ساله بود، سپرد. برخی به خاطر کم سن و سال بودن او از پیامبر خواستند تا کسی دیگر را به عنوان فرماندهی لشکر تعیین کند، اما پیامبر نپذیرفت[17] و فرمود کسانی که به امارت او اعتراض میکنند، قبل از این به امارت پدرش نیز اعتراض نمودهاند. به خدا سوگند که او شایستۀ این امارت و همچون پدرش محبوبترین فرد نزد من است[18].
مردم آمادگی لازم را برای پیوستن به لشکر اسامه پیدا مینمودند که بیماری پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به وفات ایشان انجامید، اما درفاصلهی بیماری تاوفاتشان حوادثی رخ داد که اکنون به ذکر حوادث این دوره میپردازیم:
الف – پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و زیارت قبور شهیدان احد در بقیع
ابومویهبه، غلام آزاد شدۀ پیامبر میگوید: پیامبر در نیمه شبی به من گفت: ای ابومویهبه! به من دستور داده شده است تا نزد اهل بقیع بروم و برای آنان طلب آمرزش نمایم؛ پس مرا همراهی کن و من همراه ایشان رفتم. هنگامی که در وسط قبرستان قرار گرفت، فرمود: سلام خدا بر شما قبرنشینان. آنچه شما در آن بسر میبرید، بهتر از چیزی است که مردم در آن بسر میبرند. فتنهها چون پاره شب سیاه، یکی بعد از دیگری هجوم آوردهاند و فتنههایی که میآیند، بدتر از گذشتهاند. ابومویهبه میگوید: آن گاه پیامبر رو به من کرد و گفت: به من درمیان کلیدهای خزانههای دنیا و بهشت، حق انتخاب داده شد؛ پس من از میان دنیا، بهشت و ملاقات پروردگارم را انتخاب نمودم. سپس برای اهل بقیع استغفار نمود و برگشت. بعد از آن بیماری پیامبر که به وفاتش انجامید، شروع شد[19].
همچنین عقبه بن عامر جهنی میگوید: پیامبر بعد ار هشت سال از شهادت کشته شدگان احد، بر آنان نماز خواند و حالتی داشت که گویا با مردگان و زندگان، خداحافظی میکرد؛ سپس بر منبر رفت و گفت: من پیشاپیش و گواه بر شما خواهم بود و وعدۀ ما بر حوض است و افزود که من میدانم که شما مبتلا به شرکورزی نمیشوید، اما ترس من این است که در دنیا طلبی با یکدیگر رقابت نمایید. عقبه میگوید: این آخرین مرتبهای بود که من به آن حضرت مینگریستم[20].
ب - سپری نمودن ایام بیماری در خانۀ عایشه به اجازۀ سایر همسران:
عایشه میگوید: هنگامی که بیماری پیامبر شدت گرفت با اجازۀ همسرانش در حالی که عباس و مردی دیگر زیر شانههایش را گرفته بودند و توانایی راهرفتن را نداشت به خانۀ من آورده شد و در آنجا بستری گردید و در خانۀ من بیماریاش شدت گرفت. آن گاه فرمود: از آب هفت مشکیزه که هنوز باز نشدهاند، بر من آب بریزید تا بتوانم با مردم ملاقات نمایم. عایشه میگوید: ما او را داخل تشت بزرگی که متعلق به حفصه بود نشاندیم و بر جسم ایشان آب ریختیم تا اینکه فرمود: بس است. آن گاه نزد مردم رفت و خطبهای ایراد نمود و برای مردم نماز خواند[21].
عایشه میگوید: من تا کنون کسی را ندیده بودم که بیماری این قدر بر او فشار بیاورد[22].
ابن مسعود میگوید: نزد پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم رفتم و دستی بر جسمش کشیدم و متوجه شدم که دچار تب شدیدی شده است. گفتم ای رسول خدا! شما دچار تب شدیدی شدهاید. فرمود: بلی. من دچار دو برابر تبی که شما دچار آن میشوید، میشوم. گفتم:آیا به خاطر اینکه به شما دو برابر پاداش میرسد؟ فرمود: بلی. سپس گفت: هر مسلمانی که دچار بیماری یا مصیبتی دیگر بشود، در مقابل آن گناهانش او از بین میروند، همانطور که برگهای درختان میریزند[23].
برخی از وصایای آن حضرت در ایام پایانی عمر
عباس رضی الله عنه از کنار گروهی از انصار گذشت که پس از شدت گرفتن بیماری پیامبر گریه میکردند. عباس گفت: چرا گریه میکنید؟ گفتند: به خاطر از دست دادن مجالس پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم آن گاه عباس نزد پیامبر رفت و ایشان را از آنچه دیده بود، مطلع ساخت. آن حضرت در حالی که پارچۀ سیاهی بر سرش پیچیده بود، بیرون شد و برای آخرین بار بر منبر رفت و پس از حمد و ثنای خداوند فرمود: من شما را به رعایت حال انصار توصیه میکنم. آنها رازداران من هستند و حقی که بر عهدۀ آنان بود، ادا نمودند و فقط حق خودشان مانده است؛ پس نیکی نیکوکارانشان را بپذیرید و از خطای خطاکارانشان بگذرید[24].
این حدیث بیانگر میزان محبت انصار با پیامبر و بالعکس میباشد[25].
1- دستور به اخراج مشرکان از شبه جزیرۀ عربستان
بیماری پیامبر به تدریج شدت میگرفت تا جایی که در یک روز، چند بار دچار بیهوشی میگردید، اما با این وجود علاقه مند بود که از جانب امتش، اطمینان خاطر داشته باشد تا پس از مرگ ایشان دچار گمراهی نشوند بنابراین، خواست برای آنان نامه مفصلی بنویسد تا دچار اختلاف نشوند، اما به دلایلی از نوشتن آن صرف نظر نمود و آنچه را که میخواست بنویسد، به طور شفاهی به آنان توصیه نمود، از جمله اینکه فرمود: مشرکان را از شبه جزیره عربستان اخراج نمایید و به تجهیز و فرستادن لشکر اسامه بپردازید[26].
3- نهی از اینکه قبرش به مسجدی تبدیل بشود
از آخرین وصیتهای آن حضرت این بود که فرمود: خداوند یهود و نصارارا نابود سازد که قبور انبیای خود را به مساجد تبدیل کردند؛ سپس فرمود: دو دین با هم در سرزمین عرب باقی نخواهند ماند[27].
جابر میگوید: سه روز قبل از وفات پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم از ایشان شنیدم که فرمود: «گمانهایتان را نسبت به خدا نیک بگردانید»[28].
انس میگوید: وصیت پیامبر هنگام وفاتش این بود که فرمود «نماز و بردگانتان» تا جایی که صدایش در سینه حبس میشد و نمیتوانست با زبان بگوید[29].
6- خوابهای نیک، بقایای نبوت هستند
عبدالله بن عباس میگوید: پیامبر در بیماری وفات، سرش را در حالی که بسته بود، از زیر لحاف در آورد و سه بار فرمود: بارالها! من پیامت را رساندم. سپس فرمود: چیزی از بشارتهای نبوت باقی نمانده است مگر خوابهای نیک که بندگان صالح میبینند؛ سپس گفت: آگاه باشید که من از قرائت در حال رکوع و سجده، منع شدهام پس وقتی به رکوع میروید، عظمت خدا را یاد کنید وهنگام سجده در دعا کردن بکوشید[30].
7- توصیه به ابوبکر برای امامت نماز
هنگامی که بیماری رسول خدا شدت گرفت و وقت نماز فرا رسید و بلال اذان گفت، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به اطرافیان گفت به ابوبکر بگویید با مردم نماز بگزارد. گفتند: ابوبکر روحیۀ ایستادن در جایگاه شما و نماز گزاردن با مردم را ندارد، او دارای قلبی رئوف و مهربان است. پیامبر تا سه بار خواستهاش را تکرار نمود، آنها نیز پیشنهاد خود را تکرار نمودند. آن گاه پیامبر فرمود: شما مانند زنانی که با یوسف سر و کار داشتند، خلاف واقع را میگویید و فرمود: به ابوبکر بگویید که با مردم نماز بگذارد بالاخره ابوبکر امامت نماز را بر عهده گرفت. و نماز اقامه گردید. در آن اثنا پیامبر به کمک دو نفر در حالی که قادربه راه رفتن نبود، به مسجد آورده شد.
ابوبکر که متوجه قدوم پیامبر شد، خواست به عقب بیاید،پیامبر اشاره نمود که در جایت بایست و خود آن حضرت در کنار ابوبکر نشست. از اعمش پرسیدند:
آیا پیامبر نماز میخواند وابوبکر به نماز ایشان اقتدا نموده بود و مردم به ابوبکر اقتدا کرده بودند؟ اعمش با اشارۀ سر گفت: بلی[31].
لحظههای پایانی زندگی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم
1- روز دوشنبه در حالی که مردم صف بسته بودند و نماز فجر را پشت سر ابوبکر میخواندند، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم پردۀ اتاقش را کنار زد و به مسلمانان نگریست چهره نورانی آن حضرت با دیدن یارانش که در مقابل پروردگار خویش ایستاده بودند، درخشندهتر شد، زیرا نتیجۀ دعوت و جهادش را نظارهگر بود و امتی را که تربیت کرده بود، مشاهده میکرد که چه در حضور پیامبر خود و چه در غیبت او به عبادت خدا مشغول هستند. این منظر بسیار جالب آسودگی خاطر پیامبر را به همراه داشت؛ زیرا ایشان موقعیتی را کسب نموده بود که کمتر پیامبران و داعیان قبل از ایشان به آن رسیده بودند و مطمئن گردید که ارتباط این امت با دین و عبادت خدا ارتباطی محکم و ناگسستنی است؛ پس جا داشت که قلب مهربان آن حضرت مملو از شادی گردد و چهرۀ نورانیاش، نورانیتر گردد[32]؛ چنانکه برخی از حاضران میگویند: پیامبر پردۀ خانۀ عایشه را کنار زد و ایستاد و به ما نگاه کرد. چهرهاش به صفحۀ مصحف میماند و تبسمی بر لبانش نشسته بود و نزدیک بود از خوشحالی دچار فتنه شویم و گمان کردیم که پیامبر میخواهد به نماز ما بپیوندد، اما آن حضرت با دست اشاره نمود که نمازتان را تکمیل کنید؛ سپس به داخل حجره برگشت و پرده را انداخت[33].
صحابه متفرق شدند، ابوبکر نیز نزد عایشه آمد و گفت: گویا حال پیامبر خوب شده است و امروز نوبت دختر خارجه است- همسر ابوبکر- و او در خارج از شهر در مکانی به نام «سنح» سکونت داشت[34].
2- به سوی رفیق اعلی
سختی مرگ بر پیامبر فشار آورد، طوری که وقتی اسامه بر او وارد شد، نمیتوانست سخن بگوید و فقط دستهایش را به سوی آسمان بلند میکرد و بعد بر اسامه میگذاشت و اسامه متوجه میگردید که برایش دعا میکند. عایشه، پیامبر را در آغوش گرفته بود. در این اثنا عبدالرحمن ابن ابوبکر در حالی وارد شد که مسواکی در دست داشت. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به مسواک او چشم دوخته بود. عایشه گفت: آن را برای شما بگیرم؟ با اشارۀ سر گفت: بلی. عایشه چوب مسواک را از برادرش گرفت و آن را جوید و نرم کرد و به پیامبر داد. ایشان مسواک را در دهان گرفت و مسواک زد و این جمله را تکرار نمود «فی الرفیق الاعلی»[35] یعنی دوست دارم به رفیق اعلی بپیوندم و دستش را مرتب در ظرف آبی که کنارش بود، فرو میبرد و به چهرهاش میمالید و میگفت: لا اله الا الله .... مرگ سختیهایی دارد تا اینکه چشم از دنیا فروبست و دستانش بیاختیار شدند[36]. و در روایتی آمده است که فرمود: بار الها! مرا در سختیهای مرگ یاری نما[37].
در روایت دیگری نیز آمده است که فاطمه در آن اثنا گفت: وای به درد و مصیبتی که دامنگیر پدرم شده است. پیامبر فرمود: پدرت بعد از امروز هیچ درد و مصیبتی نخواهد داشت. بنابراین، هنگامی که وفات نمود، فاطمه گفت: پدرم! دعوت حق را لبیک گفتی. بهشت فردوس جایگاه تو است. پدرم! خبر مرگ تو را به جبرئیل میدهیم ... و پس از تدفین به انس گفت: چگونه توانستید بر پیکر رسول خدا خاک بریزید[38].
3- پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم چگونه دار فانی را وداع گفت؟
حاکم شبه جزیرۀ عربستان و کسی که پادشاهان دنیا از او هراس داشتند و اطرافیان و رعیتش با کمال میل حاضر بودند تا جانها، مالها و فرزندان خود را فدای او سازند، در حالی چشم از دنیا فرو میبست که هنگام مرگ، حتی یک در هم و یک برده نیز نداشت و سرمایهاش در یک قاطر سفید رنگ و شمشیر و یک قطعه زمین خلاصه شد که آنها را نیز درراه خدا صدقه نمود[39]. و در حالی وفات نمود که هنوز زره وی در مقابل سی صاع جو، به دست مردی از یهود در گرو بود[40].
بدین صورت آن حضرت در دوشنبه دوازدهم ربیعالاول سال یازدهم هجری بعد از زوال خورشید و در سن 63 سالگی دار فانی را وداع گفت[41] و این روز، روز بسیار وحشتناک و مصیبت باری برای مسلمانان محسوب میگردید[42]؛ چنانکه انس بن مالک میگوید: روزی که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم وارد مدینه شد، روزی بسیار شاد و خوشحال کننده بود؛ اما روزی که وفات نمود، روزی بسیار ناخوشایند و تیره بود. ام أیمن که زنی از اصحاب رسول خدا است، گریه میکرد. گفتند: چرای برای پیامبر گریه میکنی؟ گفت: من میدانستم که روزی پیامبر خواهد مرد، اما من به خاطر اینکه دیگر از آسمان برای ما وحی نخواهد آمد، گریه میکنم[43].
4- عمق فاجعه و موضعگیری ابوبکر
ابن رجب میگوید: با وفات پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم مسلمانان سخت پریشان و وحشت زده شدند. برخی بیهوش بر زمین افتادند و زبان عدهای لال شد و گروهی مرگ ایشان را انکار میکردند[44].
قرطبی میگوید: بزرگترین مصیبت، مصیبت در دین است... پیامبر فرمود: هر گاه دچار مصیبتی میشوید، روز مردن مرا به خاطر بیاورید؛ چون مصیبتی بزرگتر از آن وجود ندارد[45].
حقا که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم راست گفتهاند؛ زیرا برای مسلمانان هیچ مصیبتی تا قیامت بزرگتر از وفات پیامبر نخواهد بود و با وفات ایشان، وحی آسانی منقطع گردید؛ نبوت خاتمه یافت و مرتدان عرب سر بر آوردند[46].
از جمله کسانی که مرگ پیامبر را انکار نمودند، عمر بن خطاب بود. او میگفت: رسول خدا نمرده است؛ بلکه مانند موسی نزد خدا رفته است و همانطور که موسی بعد از چهل روز برگشت پیامبر نیز باز خواهد گشت و کسانی را که معتقد به مرگ ایشان هستند، گردن خواهد زد[47].
ابوبکر وقتی خبر وفات پیامبر را شنید، از «سنح» (بیرون شهر مدینه) با اسبش شتابان آمد و بدون اینکه با کسی سخن بگوید، بلافاصله به هجرۀ عایشه رفت و روپوشی که چهره پیامبر با آن پوشیده بود را برداشت و بوسهای بر صورتش زد و گریست؛ سپس گفت: پدر و مادرم فدایت باد؛ دو بار نخواهی مرد. مرگی که خدا در سرنوشت شما نوشته بود، همین است[48].
آن گاه ابوبکر از حجره بیرون شد و عمر را با عصبانیت، مشغول گفتگو با مردم مشاهده کرد که مرگ پیامبر را انکار مینمود. ابوبکر گفت عمر! بنشین؛ سپس خود درمیان مردم ایستاد و خطبه ایراد نمود و گفت: بدانید اگر کسی محمد را پرستش میکرده است، اکنون محمد مرد و از دنیا رفت و اگر خدا را پرستش مینمودهاید، او زنده است و نخواهد مرد. آن گاه این آیه را تلاوت نمود.
﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡۚ وَمَن يَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ فَلَن يَضُرَّ ٱللَّهَ شَيۡٔٗاۗ وَسَيَجۡزِي ٱللَّهُ ٱلشَّٰكِرِينَ١٤٤﴾ [آل عمران: 144].
عمر رضی الله عنه میگوید : وقتی ابوبکر این آیه را تلاوت نمود، پاهایم بیاختیار گردید و نقش زمین شدم و تازه یقین نمودم که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم وفات نموده است[49].
پس خداوند، صدیق اکبر را مشمول رحمت خویش قرار دهد که مصیبتهای زیادی را از این امت، دفع نمود و آتش فتنههای زیادی را خاموش کرد به حل نمودن مشکلات فراوانی با ارائه دلیل براساس قرآن و سنت پرداخت بنابراین، صحابه نیز قدر زحمات صدیق را دانستند و حبیب پیامبر را محبوب داشتند؛ زیرا حب او ایمان و بغض با او نفاق است[50].
5- بیعت با ابوبکر
درمیان صحابه، کسی شایستهتر از ابوبکر برای جانشینی پیامبر نبود بنابراین، به اتفاق آرای صحابه، ابوبکر در سقیفۀ بنی ساعده به جانشینی پیامبراکرم صل الله علیه و آله و سلم تعیین گردید تا شیطان راهی برای نفوذ درمیان صفوف به هم پیوستۀ اصحاب پیامبر و ایجاد تفرقه میان آنان نیابد. بنابراین، هنوز کفن و دفن پیامبر را انجام نداده بودند که یاران پیامبر همبستگی و وحدت کلمه را با انتخاب ابوبکر تحکیم بخشیدند[51]. درمورد خلافت ایشان در سیرۀ ابوبکر، به تفصیل سخن خواهیم گفت.
6- غسل پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم
عایشه میگوید: هنگامی که میخواستند پیامبر را غسل دهند، با یکدیگر گفتند: آیا لباسهایش را بیرون بیاوریم یا اینکه همین طور او را غسل دهیم؟ در آن اثنا خوابی بر آنان مسلط شد و از ناحیۀ حجره صدایی شنیدند که گفت: پیامبر را با لباسهایش غسل دهید؛ چنانکه همین کار را کردند عایشه میگوید: اگر این اتفاق الان میافتاد، ما زنان رسول خدا، نمیگذاشتیم کسی دیگر او را غسل دهد[52].
آن گاه پیامبر را در سه قطعه پارچه یمنی، کفن نمودند که درمیان آنها قمیص و عمامه وجود نداشت[53] و مسلمانان بر جنازهاش نماز خواندند؛ چنانکه ابن عباس میگوید: نخست مردان به تنهایی آمدند و بدون جماعت بر پیامبر نماز خواندند؛ سپس زنان و بعد از آن، بچهها و بعد از آنها بردگان آمدند و نماز خواندند[54].
ابن کثیر میگوید: این خبر متفق علیه است که بر پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نماز جنازه با جماعت خوانده نشد[55].
7- محل دفن و کیفیت قبر پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم
مسلمانان درمورد محل دفن پیامبر دچار اختلاف گردیدند. برخی گفتند: در جایی که منبرش قرار دارد، دفن گردد و برخی گفتند: در بقیع و عدهای میگفتند: در مصلا دفن گردد[56]؛ چنانکه عایشه و ابن عباس میگویند: هنگامی که پیامبر وفات یافت، مردم بعد از غسل و تکفین ایشان، در مورد محل دفنش اختلاف نمودند. آن گاه ابوبکر گفت: من حدیثی از پیامبر اکرم به یاد دارم که فرمود: پیامبران در محلی که باید دفن شوند، میمیرند. بنابراین، پیامبر را در همین جا که وفات یافته است، دفن نمایید[57]. گرچه صحت این حدیث، مورد اختلاف است، اما دفن پیامبر در محلی که وفات یافته بود، قطعی است[58].
ابن کثیر میگوید: به تواتر به اثبات رسیده است که پیامبر در زاویۀ غربی حجرۀ عایشه دفن گردیده است؛ سپس ابوبکر و آن گاه عمر نیز در کنار آن حضرت دفن گردیدند[59].
برای قبر آن حضرت لحد گذاشتند و علما در مورد لحد گذاشتن و نگذاشتن اتفاق نظر دارند که هر دو مورد جایز میباشد. با این تفضیل که در زمین سخت نگذاشتن لحد و در زمین نرم گذاشتن آن بهتر است[60].
علامه آلبانی میگوید: در قبر هم لحد گذاشتن و نگذاشتن جایز است، اما لحد گذاشتن به خاطر اینکه برای قبر پیامبر لحد گذاشتند، بهتر است؛ چرا که خداوند همیشه از دو چیز، بهترین را برای پیامبرش انتخاب مینماید[61]. و قبر پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به صورت کوهان بود[62].
جمهور علماء میگویند: قبر کوهان مانند، بهتر از قبر مسطح است؛ چنانکه ابن قیم پس از بحث مفصلی در این مورد مینویسد: قبور صحابۀ پیامبر نه زیاد بر جسته بود و نه هم سطح با زمین؛ چنانکه قبر خود آن حضرت و دو رفیقش (ابوبکر و عمر) نیز چنین حالتی دارد[63]. قبر پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم کوهان مانند است و سنگ ریزههای قرمز رنگی بر آن قرار دارد بدون اینکه ساخته شده و یا با گل آمیخته شده باشد[64].
ابن اسحاق در مورد کسانی که دفن آن حضرت را بر عهده داشتند، میگوید: علی، فضل، قثم (فرزندان ابن عباس) و غلام آزاد شدۀ رسول خد، شقران، وارد قبر ایشان شدند. و نووی[65] و مقدسی[66] نام عباس را نیز ذکر کردهاند و نووی از اسامه بن زید و اوس بن خولی نیز سخن گفته است[67].
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در لحد گذاشته شد و در دهانۀ لحد خشت خام چیدند؛ سپس در حفرۀ قبر، خاک ریختند و براساس رای اکثر مورخان، آن حضرت در شب چهارشنبه دفن گردید[68]؛ چنانکه ابن کثیر میگوید : مشهور است که آن حضرت در روز دوشنبه وفات نمود و در شب چهارشنبه دفن گردید[69].
اشعاری که در رثای پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم سروده شده است
حسان بن ثابت که در حیات پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم همواره با شعرهایش از پیامبر، اسلام و مسلمانان دفاع مینمود و با اشعار انقلابی خود، شبه جزیره عربستان را به تحرک وامیداشت، اکنون با تاثر از مرگ پیامبر، اشعاری غمانگیز در رثای آن حضرت سرود که تاریخ، آنها را برای ما و نسلهای بعدی ثبت و ضبط نموده است که به ذکر بخشی از این اشعار میپردازیم:
چه شده است که چشمان تو نمیخوابد، گویا به آنها آسیبی رسیده است ... .
به خاطر هدایتگری که اکنون در قبر قرار گرفته است ... ای بهترین کسی که در زمین راه رفتهای و دیگر کسی همانند تو در زمین پیدا نخواهد شد.
خاکها به جای تو به چهرۀ من اصابت میکرد. ای کاش، من پیش از تو در گورستان بقیع دفن میشدم.
پدر و مادرم فدای کسی باد که روز دوشنبه دفن گردید، او نبی هدایتگر خدا بود.
من بعد از او بیخرد و حیران ماندم، ای کاش از مادر متولد نشده بودم...
آیا من بعد از تو در مدینه و درمیان ساکنان آن بمانم! ای کاش سیاه ماری مرا نیش میزد و یا اینکه خدا، به همین زودی مرگ را به سراغ ما میفرستاد و قیامت را بر پا میکرد.
ای اولین فرزند مبارک آمنه که او را با پاکدامنی به دنیا آورد ... و نوری بود که دنیا را منور ساخت ... یقیناً هر کس ازاین نور مبارک استفاده نماید، راهیاب میشود.
پروردگارا! به کوری چشم حسودان، ما را با پیامبرمان در بهشت گردهمآور و جنت الفردوس را نصیب ما بگردان ....
به خدا! تا زندهام بر نبی خود (محمد) خواهم گریست ...
وای بر انصار و یاران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم که بعد از گذاشتن آن حضرت در لحد، زمین برای آنها تنگ شده و چهرههایشان به گونهای سوخته و سیاه شده است که گویی بر آن سرمه سیاه پاشیدهاند.
او از طایفه ما است (به خاطر آن که آمنه از بنی نجار بود) و قبرش نیز درمیان ماست و نعمتهای دیگری که از او به ما رسیده است را نمیتوان انکار نمود.
خدا ما را با او گرامی داشت و هدایت کرد و در همه جا، یاران او قرار داد ...
درود خدا و فرشتگان پیرامون و همه نیکان بر احمد، مبارک باد.
به خدا! هیچ مادری مانند رسول هدایتگر خدا، فرزندی به دنیا نیاورده است ...
هیچ یکی از بندگان خدا، از او وفادارتر به وعده و مهربانتر به همسایه نبوده است.
ای بهترین انسانها! من در نهری به سر میبردم، اما اکنون همانند انسان گم گشتۀ تشنهای گردیدهام»[70].
2- اشعار ابوبکر رضی الله عنه در رثای پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم
«هنگامی که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم را افتاده در روی زمین دیدم، خانهها با وجود وسعت برایم تنگ و کوچک شد.
قلبم به خاطر مرگش ترسید و استخوانهایم تا زندهام، شکستند.
ای ابوبکر! وای بر تو، دوست تو مرده و صبر تو کم گردیده است.
ای کاش قبل از وفات دوستم، میمردم و در لحد بودم و بر من تخته سنگهایی گذاشته میشد»[71].
3- اشعار ابوسفیان بن حارث در رثای پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم
بیدار ماندم و شب سپری نمیشد؛ زیرا شب برای کسی که به مصیبتی گرفتار شده است، طولانی میشود.
گریه به من کمک کرد و اینها در برابر مصیبتی که به مسلمانان رسیده بود، چیزی نیستند. مصیبت ما بسیار بزرگ بود در آن شامگاهی که گفتند: پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم وفات نموده است.
زمین نیز به گونهای برای ما تنگ شد که نزدیک بود ما درمیان دو طرف آن کوبیده شویم.
ما وحی الهی را که جبرئیل صبح و شام با آن میآمد، از دست دادیم. این مصیبت به قدری بزرگ است که اگر به خاطر آن، تمامی انسانها بمیرند، شایسته است.
پیامبری درمیان ما بود که به وسیلۀ وحی و سخنان خود، شک و شبهه را از بین ما میزدود.
و ما را راهنمایی میکرد و چون درمیان ما بود، هیچ سرزنشی متوجه ما نبود.
ای فاطمه! چه گریه کنی چه گریه نکنی، قبر پدرت سرور تمام قبرهاست و در آن سردار جامعۀ انسانی و پیامبر خدا قرار گرفته است[72].
4- اشعار صفیه بنت عبدالمطلب در رثای پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم
ای رسول خدا! تو امید ما بودی و تو نسبت به ما مهربان بودی نه جفا پیشه.
تو مهربان، هدایتگر و معلم بودی و هر گریه کنندهای باید امروز بر تو گریه کند.
به خدا! من به خاطر فقدان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گریه نمیکنم، اما به خاطر فتنهایی که بعد از او میآیند، گریه میکنم.
وقتی به یاد پیامبر و اموری که بعد از او اتفاق خواهد افتاد، میافتم، گویی بر قلبم آهن داغی گذاشتهاند.
ای فاطمه! رحمت خدا بر جسم مبارکی باد که اکنون در یثرب و زیر خاک قرار دارد.
خودم، پدر، مادر، خویشاوندانم و اموالم فدای رسول خدا باد.
تو به حق راست گفتی و رسالت خود را صادقانه ابلاغ نمودی و در حالی مردی که کسی کمرت را خم نکرد و شادمان بودی.
چنانچه خدا پیامبر را در این دنیا باقی میگذاشت، ما سعادتمند بودیم، اما هر چه او بخواهد، بهتر است. سلام خدا بر تو باد و شادمان در بهشت جاودان جای گیری»[73].
سیرۀ پیامبر با توفیق خداوند به اتمام رسید، اما آنچه در این کتاب از حق و حقیقت وجود دارد، به خاطر منت خدای بزرگ و فضل او است و اشتباهات موجود را پذیرا هستم. و از خدا طلب آمرزش مینمایم، البته تا حد امکان، تلاش من این بوده است تا دچار خطا و اشتباه نشوم. بنابراین، امیدوارم که از پاداش این تلاش محروم نگردم و از خدا میخواهم که این اثر را برای مسلمانان سودمند واقع بگرداند. همچنین از مطالعه کنندگان خواهشمندم که مرا در دعاهایشان فراموش نکنند؛ زیرا دعای مسلمان در حق برادر غایب وی پذیرفته خواهد شد.
و اینک کتاب را با این آیه به پایان میرسانم که میفرماید:
﴿رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ﴾ [الحشر: 10].
بارالها! تو اهل احسان و کرم هستی و سخاوت و بخشش فراوان از تو سرچشمه میگیرد.
بارالها! قلب من اندوهگین است و حالتم به گونهای است که باعث خوشحالی دوست نیست.
بارالها! توبهام را بپذیر و به بندهای که به خاطر گناهانش، اشکهایش جاری است، رحم بفرما.
بارالها! پوست بدن مرا، چرک گناهان فرا گرفته است، به گونهای که تحمل آن مشکل گردیده است.
بارالها! خطاهایم را ببخش؛ زیرا من بر دروازهها خوار و ذلیل شدهام.
بارالها! مرا با داروی عفو خود مداوا کن تا قلب و تشنگی مرا تسکین دهد.
بارالها! قلبم را گناهان نابود کردهاند و کارهای زشت من نیز مرا نابود ساختهاند.
بارالها! تو خود گفتهای: از من بخواهید تا به شما بدهم و اینک بنده تو فریاد بر میآورد که ای کارساز!
عمر ما را به سوی نابودی مبر.
1- علم را بیاموز و تنبلی به خود راه مده؛ زیرا خیر و خوبی از کسی که بندۀ تنبلی است، فاصله بسیار دارد.
2- برای فهم دین، وقت بیشتری صرف کن و به خاطر دستیابی به مال و امروز و فردا کردن از آن مشغول مباش.
3- خواب را رها کن؛ زیرا کسی که هدف را بشناسد، در راه آن از بذل هر چیزی دریغ نمیورزد.
4- مگو زمان علمای بزرگ سپری شده است؛ چون هر کس طی کردن مسیری را آغاز نماید، به آخر آن خواهد رسید».
سبحانك اللهم وبحمدك اشهد ان لا اله الا انت استغفرك واتوب الیك
عبدالله ریگی احمدی
تابستان 84
[1]- السیرة النبویة، ابی شهبه، ج 2، ص 587.
[2]- مرض النبی و وفاته، خالد ابوصالح، ص 33.
[3]- تفسیر قرطبی، ج 2، ص 222.
[4]- تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 53.
[5]- البدایة والنهایة، ج 5، ص 189.
[6]- بخاری، کتاب المغازی، شماره 4430.
[7]- محمع الزوائد، ج 9، ص 26.
[8]- بخاری، کتاب الاستیذان، شماره 6285-6286.
[9]- مرض النبی و وفاته، ص 35.
[10]- مسلم، کتاب الحج، شماره 1297.
[11]- شرح النووی علی صحیح مسلم، ج 9، ص 45.
[12]- الطائف المعارف، ص 105.
[13]- بخاری، فضائل الصحابة، شماره 3654.
[14]- فتح الباری، ج 7 ص 16.
[15]- مجمع الزوائد، ج 9 ص 24.
[16]- همان، ص 22.
[17]- السیرة النبویة الصحیحة، ج 2، ص 552.
[18]- البخاری، کتاب فضائل اصحاب النبی، ج 4، ص 213.
[19]- المستدرک، حاکم، ج 3، ص 55-56.
[20]- البخاری، کتاب الجنائز، باب الصلاة علی الشهید، شماره 1344.
[21]- همان، کتاب الوضوء شماره 198.
[22]- صحیح السیرة النبویة، ص 695.
[23]- بخاری، کتاب المرض، باب شدة المرض، شماره 5647.
[24]- بخاری، مناقب الانصار، شماره 3799.
[25]- مرض النبی و وفاته، ص 65.
[26]- بخاری، کتاب الجهاد و السیر، شماره 3035.
[27]- بخاری، کتاب الصلاة، شماره 435 – صحیح السیرة النبویة، ص 712.
[28]- مسلم، کتاب الجنه، ج 4، ص 2208، شماره 2697.
[29]- سنن ابن ماجه، کتاب الوصایا، ج 2، ص 900-901، شماره 2697.
[30]- مسلم، کتاب الصلاة، ج 1، ص 348، شماره 207.
[31]- بخاری، کتاب الاذان، شماره 712.
[32]- السیرة النبویة، ندوی، ص 401.
[33]- بخاری، کتاب المغازی، شماره 448.
[34]- السیرة النبویة، ابی شبهه، ج 2، ص 593.
[35]- بخاری، کتاب المغازی، شماره 4437.
[36]- همان، شماره 4449.
[37]- الترمذی، کتاب الجنائز، شماره 978.
[38]- بخاری، کتاب المغازی، شماره 4462.
[39]- بخاری، کتاب المغازی، شماره 4461.
[40]- السیرة النبویة، ندوی، ص 403.
[41]- مسلم، کتاب الفضائل، ج 4، ص 1825.
[42]- السیرة النبویة، ندوی ص 404.
[43]- مسلم، ج 4، ص 1907.
[44]- لطائف المعارف، ص 114.
[45]- السلسلة الصحیحه، آلبانی، شماره 1106.
[46]- تفسیر قرطبی، ج 2، ص 176.
[47]- السیرة النبویة، ابوشهبه، ج 2، ص 594.
[48]- بخاری، کتاب المغازی، شماره 4452.
[49]- همان، شماره 4454.
[50]- مرض النبی و وفاته، ص 24.
[51]- السیرة النبویة، ندوی، ص 406.
[52]- المستدرک الحاکم، ج 3، ص 59-60.
[53]- مختصر سیرة الرسول، ص 37.
[54]- دلائل النبوة، ج 7، ص 250 – سنن ابن ماجه، شماره 1628.
[55]- البدایة والنهایة، ج 5، ص 232.
[56]- الموطا، شماره 545.
[57]- صحیح السیرة النبویة، ص 727.
[58]- مرض النبی صل الله علیه و آله و سلم و وفاته، ص 160.
[59]- البدایة والنهایة، ج 5، ص 238.
[60]- المجموع، نووی، ج 5، ص 287.
[61]- مرض النبی و وفاته، ص 160.
[62]- زاد المعاد، ج 1، ص 524.
[63]- تهذیب السنن، ابن قیم، ج 4، ص 338.
[64]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 4، ص 321.
[65]- تهذیب الاسماء، ص 23.
[66]- مختصر السیرة، ص 35.
[67]- مرض النبی صل الله علیه و آله و سلم و وفاته، ص 173.
[68]- تهذیب الاسماء، نووی، ص 23.
[69]- البدایة والنهایة، ج 5، ص 37 – صحیح السیرة النبویة، ص 728.
[70]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 4، ص 329.
[71]- المستطرف، ابتیهی، ص 366.
[72]- الاکتفاء، کلامی، ج 2، ص 456.
[73]- تفسیر قرطبی، ج 4، ص 219-220.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر