ابزار و راههاي رويارويي با مرتدان،
گوناگون بود. كساني كه بر اسلامشان استقامت ورزيدند، در مقابل نزديكان و اقوام از
دين برگشتهي خود، از درِ سخن و نصيحت وارد شدند. گام نخست براي رويارويي با
مرتدان، گفتماني بود كه از سوي مسلمانان، براي از دين برگشتهها مطرح شد و آنان را
از عواقب راهي كه در پيش گرفته بودند، برحذر داشت. درميان قبايلي كه مرتد شده
بودند، افرادي وجود داشتند كه بر اسلامشان ثبات ورزيدند و در هر فرصتي، اقوام خود
را به فرجام بدي كه در انتظارشان بود، هشدار دادند تا بلكه دوباره به آغوش اسلام
بازگردند. بسياري از دعوتگران مسلمان، مورد تحقير و استهزاي اقوام خود قرار
گرفتند و برخي هم از قوم و قبيلهي خود رانده شدند؛ حتي بعضي به شهادت رسيدند.
البته دعوت عدهاي چون عدي بن حاتم و جارود، مؤثر واقع شد كه در مباحث بعدي بررسي
خواهيم كرد. آن دسته از مسلماناني كه در دعوت اقوامشان ناكام شدند، به ساير
برادران مسلمانشان پيوستند تا راهكاري مناسب براي رويارويي با مرتدان، انتخاب
كنند. دعوت و هشدار مسلمانان به مرتدان در چارچوب گفتمان به نتيجه رسيد و باعث شد
تا بسياري از قبايل، به دو دستهي مسلمان و مرتد تقسيم شوند؛ در اين ميان ميتوان
به آنچه در بنيسليم روي داد، اشاره كرد كه در پي دعوت مسلمانان، بنيسليم دو
دسته شدند: *كساني كه پايبند اسلام ماندند *و كساني كه همچنان بر كفر و ارتداد،
سرسختي كردند. به هر حال طوري شد كه مسلمانان و مرتدان قبايل، روياروي هم قرار
گرفتند و بر ضد هم شمشير كشيدند. ابناء در يمن، در پي قتل اسود عنسي برآمدند كه در
صفحات بعد شرح ماجرا آمده است. مسعود يا مسروق قيسي، با اشعث بن قيس از در نصيحت
وارد شد و او را از ارتداد برحذر داشت كه بحث و گفتگويي طولاني درميان آنها جريان
يافت. موضع مسلمانان براي ارشاد اقوام مرتدشان، سبب شد تا بسياري از مرتدها بار
ديگر به اسلام بازگردند و بار سنگيني كه بر دوش مجاهدان براي رويارويي با مرتدان
بود، سبكتر شود.[1] ابوبكر
صديقt براي
فروخواباندن فتنهي ارتداد، با توكل بر خداي متعال، استراتژي خود را بر اين مبنا
قرار داد كه قبايل مسلماني را كه در مناطق مختلف شبهجزيرهي عرب پراكنده بودند،
به ميدان دعوت مرتدان يا معركهي جهاد با آنان بكشاند. اين سياست ابوبكر صديقt
سبب شد تا افراد و قبايلي كه بر اسلام پايداري كرده بودند، نقشي مهم و اساسي در
ريشهكن كردن فتنهي مرتدان داشته باشند….[2]
بايد دانست كه فتنهي
ارتداد با وجود گستردگي جغرافيايي، همهگير نبود؛ بلكه بسياري از افراد و قبايل
مناطقي كه فتنهي ارتداد در آن شكل گرفت، همچنان بر اسلام ماندگار ماندند.[3] دكتر
مهدي رزقالله اين موضوع را به خوبي مورد بررسي قرار داده و به پاسخگويي اين پرسش
برآمده كه آيا فتنهي ارتداد در زمان ابوبكر صديقt
تمام قبايل عرب و سركردگانشان را در برگرفت يا فقط داراي پراكندگي جغرافيايي بود و
شامل تمام قبايل و سران آنها نميشد؟ آقاي مهدي رزقالله ميگويد: «در منابع و
مراجع مختلف، هيچ دليلي نيافتم كه نشان دهد فتنهي ارتداد در زمان ابوبكر صديقt
همهي قبايل و رييسان طوايف را در بر گرفته باشد. بلكه حكومت اسلامي، با تكيه بر
آن دسته از جماعتها و قبايل عرب كه در مناطق مختلف شبهجزيرهي عرب پراكنده بودند
و بر اسلام پايداري كردند، به ريشهكني جريان ارتداد پرداخت.»[4]
پيش از اين گفتيم كه گام نخست براي مبارزه
با جريان ارتداد، نفوذ به قبايل از دين برگشته از طريق مسلمانان همان قبايل بود.
رسولخداص در
نخستين اقدام براي رويارويي با جريان ارتداد كه آغازش در زمان خود ايشان بود، نامهها
و پيكهايي به آن دسته از قبايل فرستادند كه مدعيان دروغين نبوت در آنها ظهور
كرده بودند تا كساني را كه بر اسلام ثبات ورزيدهاند، گرد هم آورند و آنها را
براي مبارزه با جريان ارتداد، آماده كنند. ابوبكر صديقt
نيز براي ريشهكن كردن جريان ارتداد، همين شيوه را در پيش گرفت و كوشيد تا با
آگاهي دادن به مردم و روشن كردن هويت اين جريان، عموم مسلمانان را بر ضد مرتدان
بسيج كند؛ وي موفق شد با مسلماناني كه بر اسلام ايستادگي كردند، ارتباط برقرار كند
و از طريق آنان، مقدمهي لشكركشي به سوي مرتدان را فراهم نمايد. ابوبكر صديقt
در راستاي همين استراتژي با سركردگان مرتدان و همچنين سرآمدان مسلمان، نامهنگاري
كرد تا از خلال مكاتبات و وقتكشي، برخي از اهداف از قبيل فراهم شدن وقت مورد
نياز، براي بازگشت لشكر اسامهt ، تحقق يابد.
وي، همانند رسولخداt نامههايي به
اهل يمن و ديگران فرستاد و از آنان خواست تا تمام تلاش خود را براي رويارويي با
مرتدان بكارگيرند. ابوبكرt براي مسلمانان،
مناطقي را تعيين كرد و به آنان دستور داد در محلهاي تعيينشده، گرد هم آيند تا
فرمان نهايي او براي رويارويي با مرتدان به آنان برسد. اين كار، مقدمهي گسيل
لشكرهاي ساماندهي شده و منظم بود.[5] در اين
ميان، همراهي مسلمانان ثابتقدم بر توفيق حكومت براي مبارزه با مرتدان افزود. برخي
از مسلمانان ثابتقدم مانند عدي بن حاتم طائي و زبرقان بن بدر تميمي، زكات قبايل
خود را به مدينه آوردند.[6] مسلمانان
ثابتقدم، توانستند حركت قيس بن مكشوح مرادي را ناكام كنند و برخي از تجمعات
مرتدها را در تهامه، سراة و نجران پراكنده سازند. نامهنگاري ابوبكرt
و نفوذ به قبايل مرتد، پيامدهاي زير را دربرداشت:
1ـ ابوبكر صديقt
توانست از اين طريق، استراتژيش را در فراخوان عمومي بر ضد مرتدان و تقويت بنيهي
دفاعي و تهاجمي لشكر اسلام تحقق بخشد و وقت مورد نياز براي اين منظور را به دست
آورد تا با امكانات و توانايي بيشتري به جنگ با مرتدها برود و به لشكر اسلامي،
نظم و سامان كافي ببخشد.
2ـ ابوبكر صديقt
از طريق نامهنگاري، به بازپروري ايماني مسلمانان ثابتقدم پرداخت و آنان را براي
رويارويي با مرتدها به گونهاي آماده كرد كه برخي از ايشان (مانند عدي بن حاتمt
در فتح عراق) در مقام فرماندهي فتوحات اسلامي قرار گرفتند.
3ـ ابوبكر صديقt
از طريق ارتباط با مسلمانان ثابتقدم درميان قبايل مرتد، موفق شد در برخي از
مناطق، لشكرگاههايي از نيروهاي مسلمان ايجاد كند كه با رسيدن سپاهيان اسلام، به
آنجا مايهي قوت لشكر اسلام شدند.
4ـ در فرصتي كه
ابوبكر صديقt با قبايل مختلف
ارتباط داشت، موفق شد در پارهاي از محدودههاي جغرافيايي مانند جنوب شبهجزيرهي
عرب، جريان ارتداد را متوقف كند.
گام بعدي براي
مبارزه با مرتدها، گسيل لشكرهاي منظم به مناطق از دين برگشته بود. لشكر اسامهt
پس از چهل روز يا دو ماه از جهاد بازگشت و پس از رسيدن اين لشكر، ابوبكر صديقt
براي رويارويي با مرتدان، رو به ذيقصه نهاد. صحابهy
به ابوبكر صديقt پيشنهاد كردند
كه فرد ديگري را به فرماندهي لشكر بگمارد و خودش به مدينه بازگردد و به ادارهي
امور مسلمانان بپردازد. عايشهي صديقه رضي الله عنها ميگويد: ابوبكرt
شمشير به دست گرفت و سوار بر اسب، روي به ذيقصه نهاد. علي بن ابيطالبt
افسار اسب ابوبكرt را گرفت و گفت:
«اي خليفهي رسولخدا! هيچ معلوم است كجا ميروي؟ اينك همان چيزي را به تو ميگويم
كه رسولخداص روز احد فرمودند:[7]:
شمشيرت را در غلاف كن و ما را در غم و مصيبت از دست دادنت، منشان و به مدينه
بازگرد كه به خدا سوگند اگر تو را از دست بدهيم، هرگز براي اسلام، نظام و ساماني
نخواهد ماند.» و اين چنين ابوبكرt
به پيشنهاد عليt
به مدينه بازگشت.[8] ابوبكر
صديقt يازده پرچم براي
قشون اسلامي بست و براي هر لشكري، يك فرمانده تعيين كرد.[9] وي به
فرماندهان لشكرها دستور داد تا در مسير حركت خود، ديگر مسلمانان را نيز به خروج در
راه خدا فرا خوانند. اين لشكرها عبارتند از:
1ـ لشكر خالد بن
وليدt كه به سوي بنياسد،
بنيتميم و سپس به يمامه اعزام شد.
2ـ لشكر عكرمهt
پسر ابوجهل، به سوي مسيلمهي كذاب (بنيحنيفه) و پس از آن عمان، مهره، حضرموت و
يمن گسيل شد.
3ـ لشكر شرحبيل بن
حسنهt به دنبال عكرمهt
به يمامه گسيل شد و مأموريت يافت تا به حضرموت نيز برود.
4ـ لشكر طريفه بن
حاجزt به سوي بنيسليم
از هوازن فرستاده شد.
5 ـ لشكر عمرو بن
عاصt به قضاعه گسيل
شد.
6 ـ جيش خالد بن
سعيد بن عاصt به اطراف شام
اعزام شد.
7ـ لشكر علاء بن
حضرميt رهسپار بحرين
شد.
8 ـ لشكر حذيفه بن
محصن غلفانيt به سوي عمان
گسيل شد.
9ـ لشكر عرفجه بن
هرثمهt به مهره اعزام
شد.
10ـ لشكر مهاجر بن
ابياميهt به يمن (صنعاء و
سپس حضرموت) فرستاده شد.
11ـ لشكر سويد بن
مقرنt به تهامهي يمن
اعزام شد.
روستاي ذيقصه،
پايگاه گسيل لشكرها به سوي مناطق عملياتي قرار گرفت. چگونگي برنامهريزي ابوبكرt
در دستهبندي و گسيل لشكرها، بيانگر دانش جغرافيايي و خبرگي دقيق و بينظير وي ميباشد.
بازنگاهي به عملكرد ابوبكر صديقt در جريان گسيل
لشكرها، اين نكته را روشن ميكند كه ابوبكرt
شناخت جغرافيايي زيادي به شبهجزيرهي عرب داشته و پستي و بلنديها، پراكندگي
جمعيت و راههاي ارتباطي آن را طوري ميشناخته است كه گويا نقشهي آن سرزمين را
پيش روي خود داشته و بر همان مبنا نيز عمليات سركوبي مرتدها را ساماندهي ميكرده
است. بررسي مسير حركت لشكرهاي اعزامي ابوبكرt
و چگونگي ارتباط و پيوست لشكرها با يكديگر يا جدايي و پراكندگي آنها از هم، نشان
ميدهد كه لشكر اسلام داراي پوشش و آرايش نظامي شگفتانگيز و بينظيري در تمام
نواحي و مناطق شبهجزيره بوده و توانايي و قابليت زيادي براي برقراري ارتباط و
ايجاد هماهنگي ميان لشكرهاي مختلف داشته است. ابوبكرt
همواره از موقعيت لشكرها باخبر بود و گزارش تحركات و اقدامات لشكرها، دقيق و زود
به او ميرسيد و بدينسان ميتوانست با دريافت اخبار جبهههاي مختلف، دستورات
لازم را صادر كند. ابوبكر صديقt همواره از طريق
پيكهاي نظامي، از اوضاع و احوال جبههها باخبر بود. برخي از افرادي كه به عنوان
پيك نظامي، درميان لشكرها و مقر فرماندهي در آمد و شد بودند، عبارتند از: ابوخيثمهي
نجاري انصاري، سلمه بن سلامه، ابوبرزهي اسلمي و سلمه بن وقش.[10]
لشكريان ابوبكر
صديقt جنگاور بودند و
به همين سبب نيز برخورد نظامي با مرتدان، يكي از مؤثرترين اقدامات حكومت اسلامي
براي رويارويي با مرتدها بود. خبرگي فرماندهي كل و ساماندهي درست و شايستهي
لشكرها از سوي وي، بر توانايي نظامي لشكريان افزود و لشكر ابوبكر صديقt
را قويترين نيروي نظامي شبهجزيرهي عرب كرد. جنگاوري و توان بالاي سربازان اسلام
در ميدان نبرد و جهاد، پيامد حضورشان در جنگها و غزوههاي زمان رسولخداص بود كه در مناطق مختلف شبهجزيره
روي داد.[11] خالد
بن وليدt كه توانايي و
خبرگي جنگي بالايي داشت، در جنگ با مرتدها و در فتوحات اسلامي سرآمدترين فرماندهي
لشكريان اسلام بود.
دستهبندي و تقسيم
لشكر اسلام، استراتژي نظامي مهمي بود كه بلافاصله پس از ظهور جريان ارتداد و به
سبب پراكندگي مناطق از دين برگشته، انجام شد تا هرگونه فرصتي را از قبايل مرتد
بگيرد و مانع از آن شود كه مرتدها با هم متحد و يكجا شوند. به همين خاطر هم،
جريان ارتداد در مدت زمان اندكي (چيزي حدود سه ماه) سركوب شد. ابوبكر صديقt
در حملاتي پياپي، مرتدها را غافلگير كرد تا هيچ فرصتي براي يكپارچگي و اتحاد با
هم، بر ضد مسلمانان نيابند. ابوبكر صديقt
براي سركوب مرتدها درنگ نكرد تا آنها، گرد هم نيايند و فتنه و آشوبشان بر ضد
مسلمانان، خطرناك و دشوار نگردد؛ ابوبكرt
هرگونه فرصتي را از مرتدها سلب كرد تا نتوانند سر بر آورند و گزندي به كيان اسلامي
برسانند.
ابوبكر صديقt
حجم جريان ارتداد و بزرگي ابعاد پرخطرش را دريافت و دانست كه اندكي درنگ در
رويارويي با مرتدها، به زبانهكشيدن آتش زير خاكستر ميانجامد و هر تر و خشكي را
ميسوزاند و كيان اسلامي را نابود ميكند. بدون ترديد ابوبكر صديقt
سياستدان خبره و نظامي كارآزمودهاي بود كه توانست از عهدهي امور برآيد و با
برنامهريزي درست و شايستهاش، مشكلاتي آنچناني را حل و فصل كند. ابوبكرt
با برافراشتن پرچم جهاد، بيرق توحيد را به اهتزاز در آورد تا بانگ توحيد و
خداپرستي از ژرفاي دلهاي آكنده از ايمان و عظمت پروردگار، بر زبانهايي جاري گردد
كه همواره به ذكر و نام خدا جنبيده است. خداي متعال، دعاهاي خالصانهي ابوبكر و
سربازان اسلامy را لبيك گفت و
نصرت و ياريش را بر آنان فرو فرستاد و دين و شريعتش را غالب و پيروز كرد تا در
زماني اندك و كمتر از چند ماه، تمام شبهجزيرهي عرب در برابر اسلام گردن نهند.[12]
ابوبكر صديقt
پيش از آنكه با مرتدها بجنگد، نامهاي به تمام قبايل مرتد فرستاد و آنان را به
اسلام فرا خواند تا دوباره به اسلام بازگردند و آن را ناب و بيآلايش، در زندگي
خود بكار گيرند. وي، مرتدان را از عاقبت و فرجام بد ارتداد در دنيا و آخرت برحذر
داشت و آنان را از پايان راهي كه در پيش گرفته بودند، به شدت ترساند. چراكه
مرتدها، بر رويهي باطل خود سرسختي ميكردند و انحراف و كجرويشان به حدي شديد
بود كه بيم و تهديد شديدي را ميطلبيد تا شايد سركردگان قبايل مرتد را به خود آورد
و پيروي كوركورانه را از اذهان تودهي مردم بزدايد و آنان را متوجه و آگاه كند
كه نبايد كوركورانه از رييسان خود فرمان پذيرند.[13]
ابوبكر صديقt
پس از برنامهريزي دقيق و آمادگي كامل لشكريان اسلام، براي اتمام حجت و فراخوان
دوبارهي مرتدها به اسلام، نامهاي به عموم مردم اعم از كساني كه همچنان بر اسلام
مانده بودند و مرتدان و از دين برگشتهها نوشت و پيش از گسيل لشكرها، افرادي را به
ميان قبايل مختلف فرستاد تا نامهاش را در ميان عموم مردم بخوانند؛ او، از مردم
خواست تا مضمون نامهاش را به اطلاع ديگران نيز برسانند. ابوبكر صديقt
در نامهاش روي سخن را به همه كرد و همگان را اعم از آنان كه بر اسلامشان ماندگار
ماندند و كساني كه از اسلام برگشتند، مخاطب قرار داد. متن نامهي ابوبكر صديقt
از اين قرار است:
[7]- منظور عليt، فرمودهي رسولخداص به
ابوبكرt در جنگ احد است كه ميخواست با پسرش
عبدالرحمن كه در آن جنگ در صف مشركان بود، بجنگد؛ اما رسولخداص به
ابوبكرt دستور دادند تا شمشير در غلاف كند و
به جاي خود بازگردد.