توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۳۹۹ فروردین ۵, سه‌شنبه

مبحث اول اسم، نسب، خاندان، كنيه و القاب ابوبكر (زندگاني ابوبكرt در دوره‌ي جاهليت)


او، عبدالله پسر عثمان‌ بن‌ عامر‌ بن‌ عمرو بن كعب‌ بن‌ سعد‌ بن‌ تيم‌ بن‌ مره‌ بن‌ كعب‌ بن‌ لؤي‌ بن‌ غالب‌ قریشي تيمي است[1]. نسب او در پشت ششم يعني مره‌ بن كعب با نسب رسول‌خداص يكي مي‌شود[2] و كنيه‌اش ابوبكر است. بكر، به معناي شتر جوان است كه به رييس و سرآمد قبيله بزرگ نيز اطلاق مي‌گردد[3]. ابوبكرt، القاب زيادي دارد كه هر كدام به منزلت والا و عظمت و شأن و گوهرش، دلالت مي‌كند:
رسول اكرمص، او را به اين لقب ناميده‌اند و فرموده‌اند: (أنت عتيق اللّه من النار) يعني: «تو، عتيق الله (بنده‌ي آزاده شده‌ي‌ خدا) از آتش هستي.» ابوبكر، پس از آن عتيق ناميده شد.[4] درروايت عايشه رضي الله عنها آمده است: ابوبكرt به حضور پيامبر خداص رسيد؛ رسول اكرمص، به او فرمودند: «تو را خوش خبري بادكه تو، عتيق خدا از آتش هستي.»[5] و از آن روز، ابوبكر به عتيق نام‌گذاري و ملقب شد.[6] البته مورخان و تاريخ‌نگاران، دلايل زيادي در مورد علت اين لقب نگاشته‌اند. برخي گفته‌اند: او، به‌خاطر زيبايي چهره‌اش، عتيق ناميده ‌شده‌است[7]. عده‌اي نيز گفته‌اند: نام‌گذاري او به عتيق، به خاطر اين بوده كه وي، داراي ديرينه و پيشينه‌ي زيادي در خير و نيكي بوده‌است[8]. همچنين گفته شده كه نجابت و جمال سيمايش، سبب اين لقب‌گذاري مي‌باشد.[9] البته دليل ديگري براي نام‌گذاري ابوبكر به لقب عتيق آورده‌اند و آن، اينكه: هيچ يك از فرزندان مادر حضرت ابوبكر، زنده نمي‌ماند. زماني كه مادرش، او را به دنيا آورد، رو به كعبه دعا كرد: «خداوندا! اين بچه، عتيق و رهايي يافته‌ي تو از مرگ است؛ پس او را به من ببخش و برايم زنده‌اش بدار.»[10] به هر حال هيچ مانعي براي جمع بين همه‌ي اين دلايل، وجود ندارد؛ چراكه ابوبكر، زيباچهره و نيك‌نژاد بود و ديرينگي و پيشيينه‌ي زيادي هم درخير و نيكي داشت و بنا به اشاره و فرموده‌ي رسول‌خداص، عتيق الله و رهايي‌يافته از آتش جهنم نيز مي‌باشد.[11]
رسول‌‌خداص، اين لقب را بر ابوبكرt نهادند. در حديث انسt آمده‌است: رسول‌خداص، به همراه ابوبكر، عمر و عثمانy بالاي كوه احد رفتند. (بر فراز كوه كه بودند، كوه لرزيد) و آنان را تكان داد؛ رسول اكرمص فرمودند: (أُثبُتْ أحد، فإنّما عليكَ نبيٌّ و صدّيقٌ و شهيدانِ) يعني: «اي احد! آرام و بي‌حركت باش كه بر فراز تو يك پيامبر، يك صديق ودو شهيد هستند.»[12]
يكي از دلايل ملقب شدن ابوبكرt به صديق، اين است كه او، همواره رسول‌اكرمص را تصديق مي‌نمود. در‌ اين‌باره ام‌المؤمنين عايشه رضي الله عنها مي‌گويد: زماني كه رسول‌خداص، به مسجد الاقصي برده شد، با مردم از اسراء و معراجش سخن گفت؛ (اين گفته، آن‌چنان عجيب بود كه) عده‌اي از كساني كه قبلاً به او ايمان آورده‌ بودند، مرتد شدند و از دين برگشتند. گروهي به نزد ابوبكرt رفتند و گفتند: «آيا مي‌داني كه دوست و يارت (يعني پيامبر) چه گفته و او را چه شده‌است؟ او، گمان مي كند كه او را به يك شب، به مسجد الاقصي برده‌‌اند!» ابوبكرt گفت: «آيا واقعاً ايشان چنين گفته‌اند؟» گفتند: آري، ابوبكرt فرمود: «اگر رسول‌خداص چنين فرموده‌اند، بي‌گمان راست گفته‌اند.» آن‌ها، به ابوبكرtگفتند: «تو واقعاً او را تصديق مي‌كني كه به يك شب به بيت المقدس رفته و پيش از سپيده‌دم باز‌گشته‌است؟!» فرمود: «بله؛ من، او را در آن‌چه بعيدتر و عجيب‌تر است، تصديق مي‌كنم؛ من، او را به اين‌كه به صبحي يا شامي خبر از آسمان مي‌آورد تصديق كرده‌ام.» به همين خاطر، ابوبكرt،ملقب به صديق، شد.[13]
امت، بر اين اجماع كرده‌اند كه ابوبكرt، از آن جهت صديق لقب گرفت كه همواره در تصديق رسول‌خداص، شتاب نمود و هرگز از او، هيچ بدي و بزهي ديده نشد.[14]
شعرا نير در مدح ابوبكرt، شعر سروده و او را به صديق، لقب داده‌اند؛ ابومحجن‌ ثقفي مي‌گويد:
و سميت صديقاً و كل مـهاجر
سواك يســمي باسمه غير منكر
سبقت الي الاسلام والله شاهد
وكنت جليساً في العريش المشهر[15]
ترجمه: تو(اي ابوبكر)، صديق ناميده شده‌اي و هر مهاجر ديگري غير از تو، بدون انكار باسم خود، ناميده مي‌شود. بي‌گمان تو، در پذيرش اسلام، از همگان سبقت گرفتي و خداي متعال، خودش شاهد و گواه است. تو همچنین در سايه‌بان[16] با رسول‌خداص، هم‌نشين بودي.
اصعمي (عبدالملك بن قريب باهلي) نيز چنين سروده است:

و لكني أحب بكل قلبـي

وأعلم أن ذاك من الصواب

رسول‌الله و الصديق حباً
به أرجو غـداً حسن الثواب[17]
«من، با تمام وجودم، رسول‌خداص و ابوبكرt را دوست دارم و محبت آنان را از ته قلبم، درست و سزاوار مي‌دانم و اميد‌وارم كه فرداي قيامت، به خاطر اين محبت، پاداش نيكي بيابم».
لقب صاحب (يار و رفيق‌ هم‌دل) را خداوند متعال در قرآن كريم، بر ابوبكرt، نهاده‌است:  إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا ۖ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَىٰ ۗ وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا ۗ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(توبه-40)
يعني: «اگر پيامبر را ياري نكنيد، خدواند، (او را ياري مي‌كند، همان‌گونه كه قبلاً) او را ياري كرد؛ آن‌گاه كه كافران، او را (از مكه) بيرون كردند، در حالي كه او،نفر دوم از دو تن بود. هنگامي كه آن دو (پيامبر و ابوبكر) در غار (ثور) بودند، (ابوبكر، ناراحت بود كه مبادا به پيامبر گزندي، از سوي مشركان برسد.) در اين هنگام پيامبر، خطاب به رفيقش گفت: غم مخور كه خدا با ما است. پس خداوند، آرامش خود را بر او نازل كرد (و ابوبكر در پرتو الطاف الهي، آرام گرفت.) و خداوند، پيامبرش را با سپاهياني ياري فرمود كه شما، آنان را نديديد و سخن كافران (و شرك و توطئه‌شان درباره‌ي قتل پيامبر) را پايين كشيد (و ناكام نمود) و در هر حال كلمه‌ي اللهI و سخن (و شريعت) الهي، بالا و برتر است و خداوند، باعزت و حكيم مي‌باشد.»
علما بر اين اجماع كرده‌اند كه رفيق و همراه دل‌سوز پيامبرص در سفر هجرت، ابوبكرصديقt بوده‌است. انسt مي‌گويد كه ابوبكرt چنين‌ گفته‌است: هنگامي كه در غار ثور بوديم، به پيامبرص گفتم: «اگر يكي از اين مشركان به پايين پاهايش بنگرد، حتماً ما را مي‌بيند!» پيامبرص فرمودند: (ما ظنك يا أبابكر باثنين اللّه ثالثهما)[18] يعني: «اي ابوبكر! گمان تو درباره‌ي دو نفر كه سومين آنها، خداست، چه مي‌باشد؟»
حافظ‌ ابن‌حجر رحمه ‌الله مي‌گويد: يكي از بزرگ‌ترين مناقب و فضايل ابوبكرt، اين است كه خداوند در آيه 40 سوره‌ي توبه، او را به صاحب و يار دل‌سوز پيامبرص ياد فرموده كه بدون هيچ ترديد و اختلافي، منظور از از صاحب در اين آيه، ابوبكرt مي‌باشد. احاديثي كه به همراهي ابوبكرt با رسول‌خداص در غار دلالت مي‌كند، مشهور و بسيار است و كس ديگري به اين فضيلت، دست نيافته‌است.[19]
خداوند متعال، ابوبكرt را در قرآن، اتقي ناميده‌است: سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى » (ليل-17) يعني: «و پرهيزكارترين انسان‌ها، ازآن آتش هولناك، بدور داشته خواهد‌شد.»
البته توضيح بيش‌تر اين مطلب كه خداوند، ابوبكرt را پرهيزكارترين انسان‌ها خوانده است، در بحث فعاليت‌هاي ابوبكرt براي آزادي بردگان مسلماني كه به‌دست مشركان شكنجه مي‌شدند، خواهد‌آمد.
ابوبكرt به لقب اوّاه (نرم‌دل و زاري‌كننده)، ناميده‌شده كه همين عنوان، دليل خداترسي ابوبكر و فروهشتگي او در مقابل خداي متعال است. ابراهيم نخعي رحمه الله مي‌گويد: «ابوبكر از آن جهت به لقب اوّاه، ناميده ‌شده كه بسيار نرم‌دل بوده است.»[20]
زادگاه ابوبكرt و ويژگي‌هاي ظاهري او
علما در اين‌كه ابوبكرt پس از عام‌الفيل به دنيا آمده، اختلافي ندارند؛ اما بر سر اين‌كه تولد ابوبكرt چند وقت، پس از عام‌الفيل بوده، اختلاف نظر وجود دارد. برخي گفته‌اند: ابوبكرt، سه سال پس‌از عام‌الفيل به دنيا آمده و عده‌اي، دو سال ‌‌و نيم پس‌از عام‌الفيل را زمان تولد ابوبكرt مي‌دانند. برخي هم دوسال و چند ماه را بدون تعيين عدد ماه، موقع تولد ابوبكر دانسته‌اند.[21] به هر حال ابوبكرt در آغوش پدر و مادري كه درميان قومشان داراي حرمت و عزت بودند، به‌خوبي پرورش يافت و همين، باعث شد تا ابوبكرt نيز درميان قومش، محترم و سرآمد باشد.[22]
شكل ظاهري ابوبكرt را چنين بيان كرده‌اند: چهره‌اي سفيد و جسمي نحيف و لاغر داشت؛ قيس‌ بن‌ ابي‌حازم مي‌گويد: ابوبكرt، شخصي لاغر اندام و سفيد بود كه گوشت كمي بر بدن داشت.[23] سيرت‌نگاران، ويژگي‌هاي ظاهري ابوبكرt را از زبان راويان، چنين‌گفته‌اند: وي، سفيد آميخته به زردي بود؛ قد ‌و ‌قامتي نيك و لاغر و چهره‌اي استخواني با گونه‌هاي پرنشاط داشت؛ شلوارش، به كمر، بند نمي‌شد و پشتش، اندكي خميده و گونه‌اش، شاداب و كم‌گوشت بود؛ چشمان فرورفته‌اي داشت و بيني‌اش، از وسط، برآمده و داراي سوراخ‌هاي كوچكي بود؛ ساق‌هاي باريكي داشت و با وجودي كه ران‌هايش،كم‌گوشت بود، اما محكم و چابك به نظر مي‌رسيد؛ پيشانيش، بلند و كشيده بود و انگشتانش، استخواني و يكنواخت؛ او، ريشش را با حنا و كتم[24]، رنگ مى كرد.[25]
پدرش، عثمان ‌بن عامر ‌بن عمرو با كنيه‌ي ‌ابوقحافه بود كه در فتح مكه، مسلمان شد؛ ابوبكرt، پدرش را در فتح مكه به نزد پيامبرص برد. رسول‌خدا فرمودند: «اي ابوبكر! چرا پيرمرد را نگذاشتي كه ما به نزدش برويم؟» ابوبكرt گفت: «سزاوار بود كه او، به حضور شما بيايد.» ابوقحافهt در آن روز، مسلمان شد و با رسول‌خداص بيعت كرد.[26] روايت شده كه رسول‌خداص، مسلمان شدن ابوقحافهt را به ابوبكرt تبريك گفتند[27]و به ابوبكرt دستور دادند: «سفيدى موهايش را تغيير دهيد (وخضاب كنيد) كه سر ابوقحافه، مانند گياه درمنه سفيد شده‌است.»[28] در اين فرموده‌ي رسول‌خداص، يك سنت و درس بزرگ درباره‌ي احترام گذاشتن به بزرگسالان، وجود دارد كه خود پيامبر اكرمص نيز تصريح كرده‌اند كه: (ليس منا من لم‌ يوقر كبيرنا و يرحم صغيرنا) يعني: «كسي كه به بزرگان ما احترام نگذارد و به كوچك‌ها مهر و شفقت نورزد، از ما نيست.»[29]
مادر ابوبكر، سلمي دختر صخر بن‌ عمرو‌ بن‌ كعب‌ بن‌ سعد‌ بن‌ تيم باكنيه‌ي ام‌الخير است كه از مسلمانان نخستين، به‌شمار مي‌رود و ماجراي مسلمان شدنش در صفحات بعدي خواهد بود.
ابوبكرt، چهار همسر داشته كه از آنان، داراي سه پسر و سه دختر شده است؛ همسران ابوبكر، عبارتند‌از:



درباره‌ي مسلمان شدن قتيله، اختلاف نظر وجود دارد.[30] او، مادر عبدالله‌ و اسماء است. ابوبكرt، پيش از ظهور اسلام، قتيله را طلاق داد. يك بار قتيله، به مدينه رفت و براي دخترش اسماء بنت‌ ابي‌‌بكر رضي الله عنهما با هدايايي از قبيل كشك و روغن برد؛ اما اسماء رضي الله عنها، هديه‌ي مادرش را نپذيرفت و حتي به او اجازه‌ي ورود به خانه‌اش را هم نداد و شخصي را به نزد خواهرش ام‌المؤمنين عايشه رضي‌الله عنها فرستاد تا از رسول‌خداص بپرسد كه آيا مي‌تواند هديه‌ي مادر نامسلمانش را بپذيرد و به او اجازه‌ي ورود به خانه‌اش را بدهد؟ پيامبراكرمص فرمودند: «او را به خانه‌اش ببرد و هديه‌اش را بپذيرد.» خداوند متعال نيز اين آيه را نازل فرمود: لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ(ممتحنه-8)
يعني: «خدا، شما را منع نمي‌كند از اين‌كه نيكي و بخشش كنيد به كساني كه به سبب دين، با شما نجنگيده‌ و شما را از شهر و ديارتان، بيرون نكرده‌اند؛ خداوند، نيكوكاران را دوست دارد.» اين آيه در تفسير المنير، چنين معنا شده است كه: «خداوند، شما را از نيكي و احسان، به كفاري از قبيل زنان و ضعيفان كه با شما نجنگيده‌اند، باز نمي‌دارد و از پيوند خويشاوندي، پناه‌دادن پناهنده وپذيرايي از كساني كه شما را از ديارتان بيرون نكرده‌اند، منع نمي‌كند. همين‌طور، خداي متعال، شما را منع نمي‌كند از اين‌كه در روابط خود با چنين كافراني، عدالت را رعايت نماييد و حقوق و امانت‌هايشان را به آنان دهيد يا به قراردادهاي ميان خود و آن‌ها، وفا كنيد و بدون كم وكاست، قيمت آن‌چه را از آنان مي‌خريد، بپردازيد.»[31]
او، از قبيله‌ي بني‌كنانه ‌بن ‌خزيمه است كه شوهرش، حارث ‌بن ‌سخبره[32] را در مكه از دست داد و پس از آن، به ازدواج ابوبكرt درآمد. او، در مسلمان شدن، پيشينه‌ي زيادي دارد؛ با رسول‌خداص بيعت كرد و به مدينه، هجرت نمود. ام‌رومان، مادر عبدالرحمن و عايشه ‌رضي‌الله‌عنهما مي‌باشد و در سال ششم هجري در مدينه‌‌ي منوره درگذشت.[33]
او، از نخستين زنان مهاجر است و ديرينه‌ي زيادي در مسلمان شدن دارد و پيش‌از پناه بردن مسلمانان، به دارالاقم، مسلمان شد و با رسول‌خداص بيعت نمود. وي، مادر عبدالله‌ بن‌ جعفرt است و به همراه شوهر قبلي‌اش، يعني جعفر‌ بن ‌ابي‌طالبt به حبشه هجرت كرد. سپس همراه جعفرt به مدينه هجرت نمود. شوهرش جعفرt، در جنگ مؤته به شهادت رسيد. پس‌ از آن، ابوبكرt، با او ازدواج كرد كه داراي پسري به نام محمد شدند. صحابه‌اي چون: عمر، ابوموسي، عبدالله ‌بن ‌عباس و ام‌فضلy از او روايت كرده‌اند؛ او، خويشاوندان خويش را بسيار اكرام و پذيرايي مي‌نمود كه از آن دسته مي‌توان اشاره‌كرد به: رسول‌اللهص، حمزه و عباس رضي الله عنهما.[34]
حبيبه رضي الله عنها از انصار است و خزرجي؛ او، از ابوبكرt، باردارشد كه پس از وفات ابوبكر، دختري به نام ام‌كلثوم، به دنيا آورد. ابوبكرt درسنح(خانه‌هاي بني‌حارث‌ در اطراف مدينه) با او سكونت كرده‌ بود.
عبدالرحمن، بزرگ‌ترين پسر ابوبكرt مي‌باشد كه در روز حديبيه، مسلمان شد و در اسلام، سابقه‌ي نيكي از خود به‌جاي گذاشت و با رسول‌خداص، همراهي نمود. وي، به دليري و شجاعت، مشهور بوده و پس از مسلمان شدن، وضعيت خوب و نمونه‌اي در جنگ‌ها از خود نشان داده‌است.[35]

وي، در جريان هجرت پيامبرص و ابوبكرt، نقش فعالي ايفا نمود. او، روزها درميان اهل مكه مي‌ماند و با شنيدن سخنان اهل مكه و كسب اطلاعات، پنهاني به غار مي‌رفت و شنيده‌ها و ديده‌هايش را به پيامبرص و پدرش، گزارش‌مي‌داد و سپيده‌دم براي كسب خبر و انتقال آن به پيامبرص به مكه باز مي‌گشت. او، در جنگ طائف ، تيري خورد كه جراحتش همواره او را همراهي كرد تا اين‌كه در مدينه‌‌ي منوره و در زمان خلافت پدرش، بر اثر جراحت همان تير، شهيد شد.[36]
مادرش، اسماء بنت عميس است؛ محمد، در سال حجه‌الوداع به دنيا آمد و از جوان‌مردان قريش بود؛ در دامان علي‌ بن ابي‌طالبt زندگي كرد[37] كه توسط عليt به سمت والي مصر گماشته شد و در همان‌جا به قتل رسيد.[38]
اسماء رضي الله عنها، از عايشه‌ رضي‌الله عنها بزرگ‌تر بود؛ رسول‌خداص،او را ذات‌النطاقين ناميدند. ذات‌النطاقين يعني: صاحب دو دامن؛ جريانش از اين قرار است كه اسماء رضي‌الله‌عنها، توشه‌ي سفر پيامبرص را در هجرت فراهم كرد و چون چيزي براي بستن توشه‌ي سفر نيافت، دامنش را دو قسمت كرد كه از يك بخش‌ آن، به عنوان دامن استفاده‌نمود و با ديگري دهانه‌ي كيسه را بست؛ رسول‌خداص، همان‌جا، او را ذات‌النطاقين ناميدند. اسماء رضي‌الله‌عنها با زبير ‌بن‌ عوامt ازدواج كرد و در حالي كه عبدالله ‌بن ‌زبير ‌رضي‌الله‌عنهما را در شكم داشت، به مدينه هجرت نمود و اولين نوزادي كه پس از هجرت در مدينه، زاده‌شد، عبدالله پسر زبير و اسماء بود. اسماء رضي الله عنها، صد سال عمر كرد و دچار حواس‌پرتي و عارضه‌ي فراموشي پير‌سالي هم نشد. پنجاه وشش حديث از رسول‌خداص روايت كرده كه عبدالله‌ بن عباس رضي‌الله‌عنهما و پسران آن بانوي بزرگوار عبدالله و عروه و هم‌چنين عبدالله‌ بن‌ ابي‌مليكه و غیره از او روايت نموده‌اند. اسماء رضي‌الله عنها، اهل جود و بخشش بود و در سال 73 هجري در مكه و پس از شهادت پسرش عبدالله بن زبيرt درگذشت.[39]
ام‌المؤمنين عايشه‌ رضي‌الله‌عنها كه ملقب به صديقه است، در شش سالگي به نكاح رسول‌خداص درآمد و در نه‌سالگي به خانه‌ي آن حضرت رفت. عروسي‌اش در ماه‌ شوال بود. او، عالم‌ترين و دانا‌ترين زنان بود و پيامبرص، كنيه‌ي ام‌عبدالله را بر او نهادند. عايشه رضي‌الله‌عنها، آن‌چنان نيك و شايسته بود كه محبت پيامبرص با او، نمونه‌ي دوست داشتن همسر نيك و شايسته بود.[40]
شعبي، مي‌گويد: هرگاه مسروق، از ام‌المؤمنين، عايشه‌ رضي‌ الله‌ عنها حديث مي‌گفت، چنين كلماتي را بر زبان مي‌آورد كه: «صديقه دختر صديق رضي‌الله‌عنهما، آن‌كه در كتاب‌خدا از تهمت و گناه، بري دانسته شد، حبيبه‌ي حبيب‌اللهص، مرا اين‌چنين حديث گفته‌است.» از عايشه رضي الله عنها، 2210 حديث روايت شده كه 174 حديث، متفق‌عليه مي‌باشد. 54 حديث او را بخاري رحمه الله، به تنهايي روايت كرده و69 حديث او را هم، امام مسلم رحمه الله نقل نموده است.[41] حضرت عايشه ‌رضي‌الله‌عنها، شصت و سه سال و چند ماه، زندگي فرمود و درسال 57 هجري بي‌آن كه فرزندي داشته باشد، درگذشت[42]
مادر ام‌كلثوم، حبيبه بنت خارجه ‌رضي‌الله‌عنها است. ابوبكرt به ام‌المؤمنين عايشه‌ رضي‌الله‌عنها در بستر وفاتش درباره‌ي دو برادر و دو خواهر عايشه سفارش كرد و فرمود: «آنها، خواهران و برادران تو هستند.» عايشه‌ رضي‌الله‌ عنها درآن ‌هنگام پرسيد: «من، يك خواهر دارم كه اسماء است؛ آن يكي، كيست؟» ابوبكرt فرمود: «همسرم حبيبه دختر خارجه، باردار است و من، احساس مي‌كنم كه آن‌بچه، دختر خواهد بود.» و همين‌طور هم شد و ام‌كلثوم بعد از وفات ابو بكرt به دنيا آمد[43]؛ طلحه‌ بن‌ عبيداللهt با ام‌كلثوم بنت ابي‌بكرt ازدواج كرد؛ طلحهt شوهر ام‌كلثوم در جريان جنگ جمل شهيد شد. عايشه‌ رضي‌ الله‌ عنها، خواهرش را به همراه خود در حالي كه عده‌اش را مي‌گذراند، براي زيارت خانه‌ي خدا به مكه برد.[44]
آري، اين، افراد خانواده‌ي مبارك و پرخير ابوبكر صديقt بودند كه خداوند، همه‌ي آنان را به اسلام مشرف فرمود. ابوبكرt درميان صحابه به اين فضل الهي مختص گرديده كه تمام خانواده‌اش مسلمان شوند. علما گفته‌اند: از ياران رسول‌خداص، هيچ خانواده‌اي نيست كه چهار نسل آن، اسلام آورده و به شرافت هم‌صحبتي با رسول‌اكرمص نايل شده باشند، مگر خانواده‌ي ابوبكر كه عبارتند از عبدالله‌ بن زبير (نوه‌ي ابوبكر)، مادر عبدالله‌ بن‌ زبير يعني اسماء بنت ابي‌بكر و خود ابوبكر و پدرش ابوقحافهy. اين چهار نسل و هم‌چنين محمد بن عبدالرحمن ‌بن ‌ابي‌بكر ‌بن ‌ابي‌قحافهy، همگي از ياران و اصحاب رسول‌خداص هستند.[45]
درميان صحابه، كسي جز ابوبكرt نيست كه پدر و مادر و تمام فرزندانش، مسلمان شده و دوران رسول‌خداص را دريافته باشند. محمد‌ بن‌ عبدالرحمن، نوه‌ي ابوبكر، دوره‌ي رسول‌خداص را به خود ديده و ابوبكرt تنها كسي است كه تمام نسلش، هم از طرف زنان و هم از جانب مرد‌ها، به پيامبرص، ايمان آوردند و به افتخار هم‌صحبتي آن حضرتص نايل شدند. بله، اين، خانه‌ي صديق است كه تمام خانواده‌اش، ايمان آورده و هيچ منافقي، درميان آن‌ها نبوده است؛ اين، افتخاري است كه از ميان صحابه، فقط نصيب ابوبكرt گرديد.
در آن زمان، همواره بر سر زبان‌ها بود كه: ايمان، خانه‌هايي دارد و نفاق نيز خانه‌هايي؛ خانه‌‌ي ابوبكر از مهاجران، يكي از خانه‌هاي ايمان است؛ همان‌گونه كه خانه‌هاي بني‌نجار از انصار، جزو خانه‌هاي ايمان مي‌باشد.[46]
جايگاه اجتماعي ابوبكرt و ويژگي‌هاي اخلاقي او در جامعه‌ي جاهلي پيش از اسلام
ابوبكر صديقt، در دوره‌ي پيش از اسلام، يكي از افراد برجسته و بلكه از اشراف و بزرگان قريش بود؛ درميان قريشيان پيش از ظهور اسلام ، ده نفر از طوايف خاص، داراي وجاهت و شرافت ويژه‌اي بودند: *عباس‌ بن عبد‌المطلب از بني‌هاشم، سقايت ( آب رساندن) حج‌گزاران آن دوره را بر عهده داشت كه اين منصب، پس از اسلام نيز برايش ماندگار ماند. *ابوسفيان‌ بن‌ حرب از بني‌اميه، پرچم‌دار قريش بود. *حارث‌ بن‌ عامر‌ بن‌ بني‌نوفل، مسؤول اموالي بود كه قريشيان در زمان جاهليت جمع مي‌كردند و به نيازمندان و درراه‌ماندگان، مي‌دادند. *عثمان‌ بن‌ طلحه‌ بن‌ زمعه ‌بن‌ اسود از بني‌اسد، مسؤول شوراي قريش بود كه اگر قريش، در مورد مسأله‌اي اتفاق نمي‌كردند، رأي و نظر او را اجرا مي‌نمودند. *ابوبكر صديقt از بني‌تيم، مسؤوليت پرداخت ديه‌ها و بدهي‌هاي قريش را بر عهده داشت؛ او، همواره در اين مورد، به‌قدري امين و مورد اعتماد قريشيان بود كه در پرداخت خون‌بها يا تاوان و غرامت، با او همراهي مي‌كردند و اگر شخصي غير از ابوبكر، براي كسي خون‌بها و يا غرامتي تعيين مي‌كرد، مورد قبول قريش واقع نمي‌شد. *خالد بن ‌وليدt از بني‌مخزوم، مسؤوليت پشتيباني مالي و عملياتي لشكر‌ها را عهده‌دار بود؛ قريش، پولي را جمع مي‌كرد و مسؤل پشتيباني، آن را براي تجهيز لشكر قريش، هزينه مي‌نمود؛ پشتيباني عملياتي جنگ‌هاي قريش نيز با خالدt بود كه در دنباله‌ي لشكر به همراه دسته‌اي از سوارن حركت مي‌كرد. *عمر بن خطاب از بني‌عدي، سفير قريش در دوره‌ي جاهلي بود. *صفوان‌‌‌ بن‌ اميه از بني‌جمح، مسؤول بخت‌آزمايي و چوبه‌هاي تيري بود كه عرب‌ها، پيش از اسلام با آن، فال مي‌گرفتند. *حارث‌ بن قيس از بني‌سهم، مسؤوليت امور اداري و مالي خدايان قريش را بر عهده داشت.[47]
ابوبكرصديقt پيش از ظهور اسلام، يكي از بزرگان  قريش و از سرآمدان آنان بود كه براي رسيدگي به بسياري از مسايل و يا مشكلاتشان از او كمك مي‌خواستند. ابوبكرt، آن‌قدر مهمان‌نواز بود كه در مكه، مهماني‌هاي بي‌نظيري مي‌گرفت[48]
عوامل و زمينه‌هاي شهرت و برتري ابوبكرt عبارتنداز:
ابوبكرt، يكي از نسب‌شناسان و تاريخ‌دانان عرب بود؛ وي، در اين زمينه توانايي و دانش چشم‌گيري داشت كه او را در رتبه‌ي استادي نسب‌شناساني چون عقيل‌ بن‌ ابي‌طالب قرار داده‌ بود. او، در اين پهنه، از مزيت و امتيازي برخوردار بود كه او را در دل عرب‌ها، محبوب و دوست‌داشتني مي‌كرد؛ آن امتياز، اين بود كه وي، هرگز بر نسب و تبار كسي خرده نمي‌گرفت و بر خلاف ديگران، از نسب و تبار مردم عيب‌جويي و عيب‌گويي نمي‌كرد.[49] ابوبكرt بيش از ساير قريشيان، از اصل و نسب آن‌ها آگاه بود و خوب و بد هر تباري را مي‌دانست.[50] در اين‌باره عايشه ‌رضي‌الله‌عنها مي‌گويد: رسول‌خداص فرموده‌اند: (إنّ أبابكر أعلم قريش بأنسابها) يعني: «ابوبكرt، داناترين فرد قريش در برشماري و توصيف اصل‌ و ‌نسب قريش مي‌باشد.»[51]
ابوبكرt، پيش از ظهور اسلام تاجر بود؛ وي، به قصد تجارت به بصري در سرزمين شام و سرزمين‌هاي ديگري سفر كرده‌است. سرمايه‌ي تجاري او، چهل هزار درهم بود؛ او، چنان سخاوتمندانه از ثروتش بذل و بخشش مي‌كرد كه در دوره‌‌ي جاهليت نيز به سخاوت و بخشندگي معروف و مشهور شده بود.[52]
ابن‌اسحاق در سيرتش چنين نگاشته كه خويشاوندان ابوبكرt، دوستش داشتند و همواره به فضيلت و جايگاه والاي او و هم‌چنين اخلاق سترگش اعتراف مي‌كردند.[53] هنگامي كه ابوبكرt به قصد هجرت، از مكه بيرون شد، با شخصي به نام ابن‌دغنه ملاقات كرد؛ او، كه ابوبكرt را مي‌شناخت، چنين گفت: «تو، به خوبي پيوند خويشاوندي را بر قرار داري و در سختي‌هاي ناگوار، ديگران را يازي مي‌ر‌ساني؛ به آسيب‌ديدگان و بلازده‌ها كمك مي‌كني و همواره، كارهاي نيك و شايسته انجام مي‌دهي.»[54] ابن‌حجر رحمه الله پيرامون گفته‌هاي ابن‌دغنه درباره‌ي ابوبكرt، چنين مي‌گويد: «اين از مناقب، فضايل و افتخارات ابوبكرt مي‌باشد كه ابن‌دغنه، سردار قبيله‌ي قاره، ابوبكرt را به همان ويژگي‌هايي توصيف كرده كه خديجه‌ي كبري رضي‌الله‌عنها، درباره‌ي رسول‌خداص به هنگام بعثت آن حضرت، گفته‌ است؛ سخنان ابن‌دغنه درباره‌ي ابوبكرt و گقته‌هاي خديجه ‌رضي‌الله‌عنها درباره‌ي رسول‌خداص، بي‌آن‌كه با هماهنگي و يا هم‌دستي قبلي باشد، هم‌سان و يك‌نواخت شد. همين، بيان‌گر نهايت آراستگي و فضيلت ابوبكر مي‌باشد؛ چراكه ويژگي‌هاي رسول‌اكرمص، هميشه برترين و كامل‌ترين صفات بوده‌است.[55]
4 ـ ابوبكرt، پيش‌از اسلام نيز شراب ننوشيد
ابوبكرt، در دوره‌ي جاهليت پيش‌ از اسلام، فرهيخته‌ترين و پاكدامن‌ترين مردم بود.[56] پرهيز ابوبكرt از شهوات و پستي‌ها به حدي بود كه پيش‌از اسلام نيز، شراب را بر خود حرام كرده‌ بود. عايشه‌رضي‌الله‌عنها مي‌گويد: «ابوبكرt، شراب را خود حرام كرده بود؛ او، نه در دوره‌ي جاهليت و نه در زمان ظهور اسلام، شراب ننوشيد. دليل‌اين‌كه، ابوبكرt شراب را بر خود حرام كرد، اين است كه يك بار مرد مستي را ديد كه دستش را در كثافت فرو مي‌بُرد و به دهانش نزديك مي‌كرد، آن را مي‌بوييد و باز مي‌گرداند؛ ابوبكرt با ديدن آن صحنه، گفت: او نمي‌داند كه چه مي‌كند؟ و بدين ترتيب شراب را بر خود حرام نمود.»[57] در روايت ديگري از عايشه‌ رضي‌ الله‌ عنها آمده‌است: ابوبكر و عثمان رضي‌الله‌عنهما، در دوره‌ي جاهليت شراب‌نوشي را بر خود حرام كرده بودند.[58] شخصي از ابوبكرt پرسيد: «آيا پيش‌از اسلام، شراب نوشيده‌اي؟» فرمود: «پناه بر خدا» گفت: چرا؟ ابوبكرt فرمود: «من همواره به فكر حفظ آبرو و حيثيت خود بوده‌ام؛ چراكه هر كس، شراب بنوشد، آبرو و حيثيتش را در معرض نابودي قرار مي‌دهد.» اين گفتگو، به گوش رسول‌خداص رسيد؛ آن حضرتص دوبار فرمود: «ابوبكر راست گفته است.»[59]
5 ـ ابوبكرt ، در دوره‌ي جاهليت، براي بت سجده نكرد
ابوبكرt هرگز براي بتي سجده نكرده‌است. خود ابوبكرt درميان جمعي از صحابه فرمود: «هرگز براي بتي سجده نكردم؛ وقتي كه اندكي بزرگ شدم، پدرم، دستم را گرفت و به اتاقكي برد كه در آن تعدادي بت بود و رو به من كرد و گفت: اين‌ها، خدايان تو هستند و مرا تنها گذاشت و رفت. من نزديك بت رفتم و گفتم: من، گرسنه‌ام؛ به من غذا بده و پاسخم را نداد. گفتم: برهنه‌ام، پس به من لباس بده و باز هم پاسخي نشنيدم؛ سنگي روي بت انداختم كه بت به جلو افتاد.»
آري! اين‌چنين فكر روشن، خوي پسنديده و سرشت سالم و آگاه، ابوبكرt را فراتر از هر عمل و منش جاهلانه‌اي قرار داد كه كرامت و مقام والاي انساني را خدشه‌دار مي‌كند و با فطرت سالم، سازگاري ندارد و با عقل درست و كمال راستين و حقيقي، در تناقض است.[60] بنابراين از چنين كسي، جاي شگفت و تعجب نيست كه با اين منش و اخلاق سترگش به قافله‌ي دعوت حق بپيوندد و بلكه در رأس آن قرار گيرد و با مسلمان شدن، برترين شخص پس از رسول‌خداص گردد. رسول‌اكرمص فرموده‌اند: (خياركم في الجاهليةِ خيارُكم في الإسلامِ إذا فقهوا) يعني: «بهترين شما در دوره‌ي جاهليت، بهترين شما در دوره‌ي اسلام هستند بدان‌گاه كه دانشمند و فقيه گردند.»[61]
استاد رفيق‌العظم درباره‌ي زندگاني ابوبكرصديقt چنين گفته‌است: واقعاً جاي تعجب است كه شخصي درميان بت‌ها پرورش يابد و بدون وجود رهنما و رهبری، اين‌چنين با اراده‌ي قلبي و وجدان خويش، بدون پروا، پرهيخته و جوان‌مرد باشد و به چنين جايگاه پرفضيلتي دست يابد؛ به شايستگي و با تمام وجود و از ته قلب، از اسلام استقبال نمايد و نخستين مؤمن به پروردگار هدايت‌گر، شود و خيلي زود، اسلام را بپذيرد و بيني متكبران و سركشان را به خاك بمالد و زمينه‌هاي ره‌يابي و هدايت‌يافتگي به دين استوار الهي را فراهم كند؛ آري، او، راهِ ره‌يابي به دين استوار الهي را نشان داد و چنان، الگويي است كه اگركسي، راه او را بپيمايد و به رشته‌ي محكم و استوار او درآويزد، ريشه‌هاي رذالت و پستي از وجودش، كنده و ريشه‌كن مي‌گردد.[62]
آفرين و مرحبا بر ابوبكرصديقt كه پيش‌از ظهور اسلام و در دوره‌ي جاهلي و در جامعه‌ي قريش، داراي ارزش‌هاي والا و اخلاق ستوده و نهاد و سرشتي نيكو بود كه اهل مكه را بر آن داشت تا به تهور وتقدم وي در عالم اخلاق، ارزش‌ها و نمونه‌ها و الگو‌هاي اخلاقي و رفتاري، گواهي دهند.ابوبكرt آن‌چنان بزرگ و نيكو‌نهاد، بود كه هيچ يك از قريشيان بر او خرده نگرفت و آن‌گونه كه بر مؤمنان ضعيف، عيب‌جويي مي‌كردند، بر او عيبي نگرفته و خوارش نداشته‌اند. قريشيان، تنها عيب و خرده‌اي كه به گمان خودشان بر ابوبكرt، گرفتند، اين بود كه او، به خدا و رسولش ايمان آورد.[63]



[1]- الإصابة از ابن‌حجر (4/144و145)
[2]- سيرة و حياة الصديق از مجدي فتحي السيد، ص27
[3]- ابوبكر الصديق از علي طنطاوي، ص46
[4]- الإحسان في تقريب صحيح ابن‌حبان (15/280) اسناد اين حديث، صحيح است.
[5]- روايت ترمذي به شماره‌ي3679 درالمناقب- السلسلة الصحيحة از آلباني (1574)
[6]- اصحاب الرسول، ازمحمود المصري(1/59)
[7]- المعجم الكبير از طبراني، (1/52)
[8]- الإصابة (1/146)
[9]- المعجم الكبير (1/53) و الإصابة (1/146)
[10]- الكني و السماء از دولابي (1/6)
[11]- تاريخ الدعوة الي الإسلام في عهد الخلفاء الراشدين، از دكتر يسري‌ محمد هاني، ص36
[12]- بخاري، كتاب فضائل اصحاب النبي، باب فضل ابي‌بكر (5/11)
[13]- اين حديث را حاكم (3/62)، روايت كرده و صحيحش دانسته است. ذهبي نيز با موافق است.
[14]- الطبقات الكبري (2/172)
[15]- أسدالغابة (3/310)
[16]- منظور شاعر از سايه‌بان، اشاره به جنگ بدر است كه ابوبكر در سايه‌باني كه براي رسول‌خداص درست كردند، همراه ايشان بود تا از آن حضرت، در برابر حملات احتمالي دشمن، دفاع كند.(مترجم)
[17]- ابوبكر الصديق، علي طنطاوي، ص49
[18]- بخاري، شماره‌ي3653؛ مسلم، شماره‌ي5381
[19]- الإصابة في تمييز الصحابة (4/148)
[20]-  الطبقات‌الكبري (3/171)
[21]- سيرة و حياة الصديق، مجدي فتحي السيد ص29 و تاريخ الخلفاء، ص56
[22]- تاريخ الدعوة الي الإسلام في عهد الخلفاء الراشدين ص30
[23]-  الطبقات از ابن‌سعد (3/188)
[24]- نوعی گیاه
[25]- بخاري، شماره‌ي5895 و مسلم، شماره‌ي2341- ابوبكر الصديق، نوشته‌ي مجدي السيد، ص32
[26]- الإصابة (4/375)
[27]- السيرة النبوية في ضوء المصادر الأصلية، ص577
[28]- الإصابة (4/375)
[29]- روايت ترمذي،كتاب‌ البر، باب15
[30]- الطبقات از ابن‌سعد (3/169) (8/249)
[31]- تفسير المنير از زحيلي (28/135)
[32]- نويري، نام عبدالله بن حارث را به عنوان شوهر پيشين ام‌رومان ثبت كرده كه از او، داراي فرزندي به نام طفيل بوده است. بنابراين، طفيل، برادر مادري عبدالرحمن و عايشه مي‌باشد.(مترجم)
[33]- الإصابة (8/391)؛ برخي، وفات ام‌رومان را در ذي‌حجه‌ي سال چهارم يا پنجم هجرت گفته‌اند.(مترجم)
[34]- سيرأعلام النبلاء (2/282)؛ اسماء بنت عميس، خواهر مادري ام‌المؤمنين ميمونه رضي الله عنها مي‌باشد.(مترجم)
[35]- البداية و النهاية (6/346)
[36]- نسب قريش، ص275
[37]- علي بن ابي‌طالبt پس از وفات ابوبكرt با مادر محمد بن ابوبكرt يعني: اسماء بنت عميس ازدواج كرد و بدين ترتيب محمد، در دامان عليt پرورش يافت.(مترجم)
[38]- نسب قريش ص277 و الإستيعاب(3/1366)
[39]- سير أعلام النبلاء (2/287)
[40]- تاريخ الدعوة في عهد الخلفاء الراشدين ص34
[41]- سير أعلام النبلاء (2/135و139)
[42]- طبقات‌ ابن‌سعد ()؛ المنذر (4/5)
[43]- طبقات (3/195)
[44]- نسب قريش، ص278؛ الإصابة (8/466)؛تاريخ‌ الدعوة في عهد الخلفاء الراشدين، ص35
[45]- ابوبكر الصديق، از محمد رشيد رضا، ص7
[46]- ابوبكر الصديق (1/280) از محمد مال ‌الله برگرفته از منهاج‌السنة از ابن‌تيميه(رح)
[47]- أشهر مشاهير الإسلام (1/10)
[48]- نهاية الأرب (19/10)؛ نگاه كنيد به: تاريخ الدعوة از يسري‌ محمد، ص46
[49]- التهذيب(2/183)
[50]- الإصابة(4/146)
[51]- مسلم(2410)- طبراني در الكبير به شماره‌ي (3582)
[52]- ابوبكر الصديق از علي طنطاوي ص66؛ التاريخ الإسلامي، الخلفاء الراشدون، ص30
[53]- السيرة النبويه از ابن‌هشام (1/371)
[54]- بخاري، شماره‌ي3905
[55]- الإصابة (4/147)
[56]- تاريخ الخلفاء از سيوطي، ص48
[57]- سيرة و حياة الصديق، مجدي‌ فتحي، ص34
[58]- تاريخ‌الخلفاء از سيوطي، ص49
[59]- تاريخ الخلفاء از سيوطي، ص29
[60]- أصحاب الرسول از محمود المصري (1/58)؛ الخلفاء از محمود شاكر، ص31
[61]- تاريخ الدعوة في عهد‌ الخلفاء الراشدين، ص43
[62]- أشهر مشاهير الإسلام (1/12)
[63]- منهاج السنة از ابن‌تيميه (4/288و289). نقل از كتاب ( ابوبكر الصديق أفضل الصحابة و أحقهم بالخلافه) از محمد عبدالرحمن قاسم، ص18و19؛ عادت كفار قريش بر اين بود كه چنان‌چه شخصي، مسلمان مي‌شد، اشتباهات دوره‌ي جاهليتش را نُقل مجالس خود مي‌كردند و به بدگويي از او مي‌پرداختند. اما ابوبكرt، چنان پيشينه‌ي خوبي داشت كه قريشيان، هيچ نقطه‌ي ضعفي از گذشته‌اش سراغ نداشتند كه به بدگويي از او بپردازند.(مترجم)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...