روز پس از گردهمايي سقيفه و بيعتي كه با
ابوبكرt صورت گرفت،
مسلمانان براي بيعت عمومي با ابوبكرt جمع شدند؛ عمر
فاروقt در آن روز نقش
مهمي در بيعت عموم مسلمانان با ابوبكرt داشت.[1] انس بن
مالكt ميگويد: ابوبكرt
يك روز پس از آنكه با وي در سقيفه بيعت شد، برمنبر نشست؛ عمرt
برخاست و پيش از ابوبكرt سخنراني كرد و
پس از حمد و ثناي الهي، چنين گفت: «اي مردم! من ديروز به فكر و انديشهي خود به
شما سخناني گفتم كه نه از آنچه در كتاب خدا يافتهام، بود و نه از آنچه رسولخداص به آن سفارش فرمودهاند؛ چراكه من
چنين ميپنداشتم كه رسولخداص تا آخر
درميان ما ميمانند و ما را راهبري ميكنند.[2] خداوند
متعال، در ميان شما كتابي باقي نهاده كه مايهي هدايت و رهيابي است؛ پس اگر به
اين كتاب تمسك ورزيد، خداوند بلند مرتبه، شما را به راه راست ره مينمايد؛ همانطور
كه رسولخداص را
هدايت كرده است. خداي متعال، ارادهي شما را بر اين هماهنگ فرموده تا زمامداري
امور خويش را به بهترين خود يعني يار دلسوز رسولخداص و كسي كه در سفر هجرت با پيامبرص همراه بود، واگذار كنيد؛ پس برخيزيد
و با ابوبكرt بيعت كنيد.»
مردم برخاستند و به طور عمومي و همگاني با ابوبكر صديقt
بيعت كردند. ابوبكرt پس از حمد و
ثناي الهي چنين فرمود: «اي مردم! مرا در حالي به امارت خويش گماشتيد كه (گمان نميكنم)
بهترين شما باشم؛ پس اگر نيك و درست عمل كردم، ياريم دهيد و اگر بد و نادرست رفتار
كردم، اصلاحم كنيد. صداقت و راستي، (چون)امانت است (كه خوب و كامل ادا شده) و
دروغ، كمال خيانت؛ كسي كه در بين شما ضعيف (و حقباخته) است، در نزد من قوي خواهد
بود تا به خواست خدا، حقش را به او بازگردانم و هر كس كه در ميان شما قوي است (و
حق ديگران خورده)، در نزد من ضعيف خواهد بود تا به خواست خدا حق را از او بستانم
(و به ذيحق بازپس دهم.) هيچ قومي، جهاد در راه خدا را ترك نميكنند مگر آنكه
خداي متعال، آنها را خوار و ذليل ميگرداند و فحشا و بدكاري در هيچ قومي گسترش
نمييابد مگركه خداي متعال، همهي آنها را به بلا و عذابي عمومي گرفتار ميسازد.
از من تا زماني كه از خدا و رسولش اطاعت ميكنم، فرمان پذيريد و هرگاه از اطاعت
خدا و رسول، سرتافتم، نبايد از من اطاعت كنيد. خداوند، شما را مورد رحمت خود قرار
دهد؛ براي نماز برخيزيد.»[3]
اين خطبهي شكوهمند
با آنكه مختصر و كوتاه ميباشد، از باارزشترين خطبههاي اسلامي به شمار ميآيد؛
چراكه ابوبكر صديقt در آن، به بيان
اصول عدالتگستري و مهرورزي در تعامل ميان حكومت و مردم ميپردازد و بر اين تأكيد
ميكند كه اطاعت از وليامر و كاردار مسلمانان، منوط به اين است كه او، فرمانبردار
خدا و رسول باشد؛ ابوبكر صديقt در اين خطبه به
صراحت، نقش جهاد را در سرافرازي امت بيان ميفرمايد و از فحشا و بدكاري برحذر ميدارد
كه مايهي فساد، فروپاشي و ازهمگسيختگي جامعه ميباشد.[5] بررسي
سخنرانيها و رخدادهاي پس از وفات رسول اكرمص، اين زمينه را براي پژوهشگر فراهم ميآورد
تا سيماي حكومت اسلامي دورهي خلافت راشده را بهتر بشناسد. آنچه در اين پهنه ،
بيشتر جلوه مينمايد، موارد ذيل است:
علما، تعريفهاي گوناگوني از بيعت ارائه
دادهاند. ابنخلدون، بيعت را اين چنين تعريف كرده است: «بيعت، پيماني است كه بر
اطاعت وليامر و كاردار مسلمان بسته ميشود.»[6] برخي
هم بيعت را همپيماني بر مبناي اسلام دانستهاند[7] و عدهاي
بيعت را عهد و ميثاق استوار براي حفظ و اقامهي كتاب و سنت، تعريف كردهاند.[8]
مسلمانان، به هنگام بيعت با امير و كاردار خود، به نشانِ بستن پيماني استوار، دست
در دستش مينهند. كلمهي بيعت، آنگونه كه معلوم است از ريشهي بيع به معناي داد
وستد گرفته شده و به جهت همانندي و تشابه با دست دادن فروشنده و خريدار، بدين اسم
ناميده شده است.[9]
آنچه از بيعت
مسلمانان با ابوبكر صديقt مشخص ميشود،
اين است كه هر گاه سرامدان امت با كسي كه تمام شرايط زمامداري را دارد، بيعت
كردند، بر ديگران نيز بيعت با وي لازم ميگردد و بر آنان واجب ميشود تا كاردار
مسلمان را در مقابل سركشان و آشوبگران ياري رسانند و براي حفظ يكپارچگي و
پايداري امت در برابر دشمنان داخلي و خارجي خليفه را همراهي كنند.[10]
رسول اكرمص فرمودهاند: (مَن
مات و ليسَ في عنقهِ بيعة مات ميتة الجاهليةِ) [11] يعني:
«هر كس در حالي بميرد كه در گردنش بيعتي نيست، مرگش (بر صفتِ دورهي) جاهليت است.»
اين حديث، وجوب
بيعت با كاردار مسلمان را روشن ميكند و به بيان وعيد سختي دربارهي ترك بيعت ميپردازد
كه هر كس، در آن حال بميرد، زندگي و مرگش بر ضلالت و گمراهي است.[12]
رسول اكرمص فرمودهاند: (و مَن
بايع إمامًا فأعطاه صفقة يده و ثمرة قلبه فليطعه ما استطاع، فإن جاء آخر ينازعه
فاضربوا عنقَ الآخر)[13] يعني:
«هر كس، با خليفهاي پيمان اطاعت و ياري بست، پس تا ميتواند از او اطاعت كند و
اگر شخص ديگري با خليفه درگير شد (و بر سر خلافت با خليفه تنازع نمود)، پس گردن آن
شخص را بزنيد.» از آنجا كه اين حديث به كشتن فرد يا افراد درگير با خليفه دستور
ميدهد، بيانگر حرام بودن سركشي از خليفه و نزاع با وي ميباشد؛ چراكه با وجود
خليفهي اسلامي، بستن پيمان با شخص ديگري به معناي شوريدن بر خليفهاي ميباشد كه
اطاعت او بر مسلمانان واجب است.[14]
در مركز حكومت، شخص
خليفه از مردم بيعت ميگيرد و در ساير مناطق، نمايندگان وي از مردم بيعت ميگيرند؛
چنانچه مردم مكه و طائف با نمايندگان ابوبكر صديقt
بيعت كردند.
بيعت با خليفهي
واجد شرايط بر سرآمدان قومي و علمي و اميران منطقهاي و اهل شورا واجب است و بيعت
عمومي مردم با شخص خليفه ضروري نيست؛ بلكه بيعت تودهي مردم با خليفه، اين است كه
تحت بيعت سرآمدان و اهل شورا در بيعت خليفه داخل شوند.[15] البته
برخي از علما بر اين باورند كه بيعت عمومي با خليفه ضروري است؛ چراكه ابوبكر صديقt
پس از بيعت همگاني مسلمانان، عهدهدار خلافت اسلامي شد.[16]
بيعت به آن معنا كه
براي ابوبكر صديقt شكل گرفت، تنها
به خليفهي اسلامي اختصاص دارد و با هيچ كس ديگري در بود و نبود حكومت اسلامي چنين
پيماني بسته نميشود؛ چراكه اين گونهي بيعت، شرايط و احكام خاص خودش را دارد.[17] خلاصه
اينكه: بيعت به معناي خاص آن، پيماني است كه با خليفه در مورد اطاعت و حرفشنوي
از او بسته ميشود و در مقابل، او را ملزم به اين ميكند كه در پهنهي حكومت،
مطابق شريعت الهي عمل كند. به عبارت ديگر، بيعت، پيماني است دوطرفه كه خليفه در يك
طرف آن قرار دارد و مسلمانان، در سوي ديگر آن هستند؛ بيعت، خليفه را از يك سو به
اين ملزم ميسازد كه بر اساس كتاب و سنت حكومت كند و به طور كامل در برابر احكام و
باورهاي ديني گردن نهد و از ديگر سو مسلمانان را موظف ميكند به اينكه در حدود
شريعت، كاملاً تابع و فرمانبردار خليفه باشند.
بيعت، از ويژگيهاي
منحصر به فرد سيستم حكومتي اسلام درميان نظامهاي حكومتي قديم و جديد است و خليفه
و شهروندان را ملزم به پايبندي احكام و آموزههاي شريعت ميسازد و سزاوار و روا
نميداند كه در قالب حكومت اسلامي، خليفه يا شهروند از احكام و دستورات ديني پا
فراتر بگذارند و يا قوانيني به تصويب برسانند كه مخالف كتاب و سنت و اصول كلي
شريعت ميباشد و بلكه چنين رويكردي را خروج از دايرهي اسلام و ستيزهگري با نظام
حكومت اسلام ميشناسد. خداوند متعال، كساني را كه چنين رويهاي در پيش ميگيرند،
بيايمان و نامسلمان معرفي ميكند.[18]
ابوبكر صديقt
در بخشي از خطبهاي كه ايراد فرمود، چنين گفت: «تا زماني كه از خدا و رسول اطاعت
كردم، از من اطاعت كنيد و هر گاه از اطاعت خدا و رسول سرتافتم، پس نبايد از من
فرمان پذيريد.» از اين فرمودهي ابوبكر صديقt
ميتوان چنين نتيجه گرفت كه مصادر قانونگذاري در حكومت ابوبكرt
از اين قرار بوده است:
[2]- عمر فاروقt با اين سخنان، به اشتباه خود در روز
وفات رسول اكرمص اذعان ميكند كه گفته بود: رسولخداص نمردهاند
و…. نگاه كنيد به: نهاية الارب نويري.(مترجم)
[3]- البداية و النهاية (6/305) – آنگونه كه برخي از سيرتنگاران، نگاشتهاند، منظور از نماز در
اين گفتار ابوبكرt، نماز بر جنازهي رسولخداص
است.(مترجم)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر