توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۳۹۹ فروردین ۱۰, یکشنبه

مبحث پنجم ابوبكر صديقt در جامعه‌ي مدني و برخي از صفات و فضايلش


مبحث پنجم
ابوبكر صديق
t در جامعه‌ي مدني و برخي از صفات و فضايلش
زندگاني ابوبكرt در مدينه آكنده از درس‌ها و آموزه‌هايي است كه با برخورداري از الگوها و نمونه‌هاي زنده و بي‌نظير، ما را در شناخت هر چه بيش‌تر اسلام و بكارگيري اين دين در تمام جنبه‌هاي زندگي ياري مي‌دهد. شخصيت ابوبكر صديقt بر مبناي صفات و ويژگي‌هاي بي‌نظيري، متمايز و برجسته مي‌گردد كه رسول‌خداص در بسياري از احاديث و فرموده‌هاي گهربارش به تعريف از او مي‌پردازد و فضيلت و پيش‌افتادگي او را بر ياران ديگرش آشكار مي‌سازد.
برخورد ابوبكرt با فنحاص (يكي از علماي يهود)
يك بار ابوبكرt به كنشت (معبد) يهوديان رفت؛ عده‌اي از آنان پيرامون شخصي به نام فنحاص كه از علماي يهود بود، جمع شده بودند؛ ابوبكرt به فنحاص گفت: «واي بر تو از خدا بترس و مسلمان شو؛ به خدا سوگند كه تو خوب مي‌داني كه محمدص فرستاده‌ي خدا است و به حق و راستي از جانب او به سوي شما آمده و ويژگي‌ها و نشانه‌هايش در انجيل و تورات بيان شده است.‌» فنحاص به ابوبكرt گفت: «اي ابوبكر! به خدا كه ما آن‌گونه كه محمد(ص)مي‌گويد، به خدا نيازي نداريم و خدا است كه محتاج ما مي‌باشد؛ ما از او بي‌نيازيم و او به ما نيازمند؛ ما به او تضرع و زاري نمي‌كنيم و اوست كه به ما زاري مي‌كند و از ما قرض مي‌خواهد. مگر نه اين است كه دوستت محمد(ص)در سخناني كه از خدايش نقل مي‌كند، از مردم براي خدا قرض نيكو مي‌طلبد؟ و غير از اين است كه خدايش، از ربا نهي مي‌كند و خودش به ما در قبال آن قرض يا صدقات، ربا مي‌دهد (و مي‌گويد: صدقات را فزوني مي‌بخشد‌)؟ اگر خدا، غني و بي نياز بود كه به ماآن‌گونه كه محمد(ص)مي‌گويد در قبال قرض دادن، وعده‌ي ربا و فزوني اموال نمي داد.» ابوبكرt به قدري ناراحت شد كه به شدت بر صورت فنحاص زد. فنحاص براي شكايت به نزد رسول‌خداص رفت و گفت: «اي محمد! بنگر كه دوستت ابوبكر با من چه كرده است.» رسول‌خداص از ابوبكر پرسيدند: «‌چه چيز تو را به اين كار واداشت؟» ابوبكرt عرض كرد: «اي رسول‌خدا! دشمن خدا، سخن سنگين و بزرگي گفت كه مرا تاب نيامد وبه خاطر خدا او را زدم؛ او گمان مي‌كند كه خداوند متعال، فقير است و اين‌ها، بي‌نيازند.‌» فنحاص اين ماجرا را منكر شد و گفت كه من چنين نگفته‌ام. خداوند متعال، در رد فنحاص و تأييد ابوبكرt اين آيات را فرو فرستاد:     لَّقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاءُ ۘ سَنَكْتُبُ مَا قَالُوا وَقَتْلَهُمُ الْأَنبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ (181) (آل‌عمران:181)
يعني: «(برخي از يهوديان گفتند: خداي محمد فقير است و از ما درخواست قرض مي‌كند؛) بي‌گمان خداوند، سخن كساني را شنيد كه گفتند: خدا فقير است و ما بي‌نيازيم! آن‌چه را كه گفتند و اين‌كه (گذشتگانشان)، پيامبران را به ناحق كشتند، خواهيم نوشت و (همه‌ي اين‌ها ثبت و ضبط مي‌شود تا بدان‌گاه كه) به ايشان خواهيم گفت: بچشيد عذاب آتش سوزان را.»
خداوند متعال، درباره‌ي ابوبكرt و خشمي كه در راه خدا گرفت، آيه فرو فرستاد[1] كه: لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذًى كَثِيرًا ۚ وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَٰلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (آل‌عمران:186)
يعني: «حتماً شما از لحاظ جان و مال خود مورد آزمايش قرار مي‌گيريد و از سوي كساني كه پيش از شما كتاب داده شده‌اند و هم‌چنين از سوي مشركان، سخنان آزاردهنده‌اي مي‌شنويد؛ و اگر بردباري و تقوا پيشه كنيد، (كار شايسته‌اي كرده‌ايد كه) اين‌ها، امور مهمي است كه بايد براي دستيابي و بكارگيري آن‌ها كوشيد».
عمر بن خطابt مي‌گويد: دخترم حفصه رضي الله عنها پس از وفات شوهرش خنيس بن حذافهt كه از بدريان بود، بيوه شد؛ عثمان بن عفانt را ديدم و به او پيشنهاد كردم: اگر بخواهي حفصه را در نكاح تو در مي‌آورم. عثمانt گفت: «تا ببينم و فكر كنم» و پس از مدتي مرا ديد و گفت: «فعلاً قصد ازدواج ندارم.» به ديدن ابوبكرt رفتم و همين پيشنهاد را به او گفتم. او سكوت كرد و چيزي نگفت؛ از او بيش‌تر از عثمانt دل‌گير شدم. مدتي گذشت و رسول‌خداص از حفصه رضي الله عنها خواستگاري نمود و من نيز حفصه را به نكاح آن حضرتص درآوردم. ابوبكرt مرا ديد و به من گفت: «شايد موقعي كه به تو پاسخي ندادم، از من دل‌گير شدي.» گفتم: بله، همين طور است. فرمود: «هيچ چيز مانع من از پذيرش پيشنهادت نشد جز اين كه من از رسول‌خداص شنيده بودم كه قصد ازدواج با حفصه را دارد و من نخواستم راز رسول‌خداص را فاش كنم؛ بنابراين به تو چيزي نگفتم تا اگر رسول‌خداص قصد ديگري نمود و با حفصه رضي الله عنها ازدواج نكرد،من از حفصه خواستگاري كنم.»[2]
ابوبكر صديقt و آيه‌ي 11 سوره‌ي جمعه
جابر بن عبدالله رضي الله عنهما مي‌گويد: رسول‌خداص در روز جمعه مشغول خطابه و سخنراني بودند كه كاروان حامل مواد غذايي به مدينه آمد. اصحاب براي تأمين نيازهايشان به سوي كاروان شتافتند و كسي جز دوازده نفر با رسول‌خداص نماند. خداوند متعال، اين آيه را فرو فرستاد:وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا ۚ قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ ۚ وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ و ابوبكر و عمر رضي الله عنهما جزو آن دوازده نفر بودند.[3] ترجمه‌ي آيه از اين قرار است: «(‌برخي از يارانت، در يكي از جمعه‌ها كه مشغول سخنراني بودي،) هنگامي كه تجارت يا لهوي[4] ديدند، از اطرافت پراكنده شدند و تو را ايستاده رها كردند؛ بگو: آن‌چه، پيش خدا است، بهتر از سرگرمي و تجارت است و خداوند، بهترين روزي‌رسان مي‌باشد.»
رسول‌خداص كبر و غرور را از ابوبكرt بدور دانست
عبدالله‌ بن عمر رضي الله عنهما مي‌گويد: رسول‌خداص فرمودند: (مَنْ جَرَّ ثوبَه خيلاء لم‌يَنْظُرِ اللَّهُ إليهِ يومَ القيامةِ) يعني:«خداوند، در روز قيامت به كسي كه شلوارش را از روي تكبر بلند بگيرد (كه برآمدگي پايش را بپوشاند)، نگاهِ (رحمت) نمي‌كند.» ابوبكرt عرض نمود: «‌يكي از نيمه‌ها (‌پاچه‌ها)ي شلوارم، فرو مي‌افتد؛ مگر آن‌كه آن را محكم بگيرم.» رسول‌خداص فرمودند: «تو كه اين كار را از روي تكبر نمي‌كني.»[5]

دقت نظر ابوبكرt در خوردن حلال
قيس بن ابي‌حازم مي‌گويد: ابوبكرt غلامي داشت كه هرگاه خوراكي يا غذايي مي‌آورد، ابوبكرt از او پرس و جو مي‌كرد؛ اگر دوست داشت و سزاوار مي‌ديد، از آن غذا مي‌خورد و در صورت ناخوشايند بودن آن غذا برايش از لحاظ راهي كه به دست آمده بود، آن را نمي‌خورد. يك شب فراموش كرد و از غلام نپرسيد كه آن غذا را چگونه به دست آورده است؛ اما پس از آن‌كه ميلش نمود، در اين‌باره از غلامش پرس و جو كرد و چون راه كسبش را ناخوشايند ديد، دستش را به دهان برد و آن‌قدر استفراغ كرد كه چيزي از آن غذا در معده‌اش نماند.[6]
بله اين نشانه‌ي دقت نظر ابوبكرt در خورد و نوشش مي‌باشد تا آن‌چه مي‌خورد، كاملاً حلال باشد و هيچ شك و شبهه‌اي در آن نباشد. قطعاً اين باريك‌بيني و دقت نظر ابوبكرt، نمايان‌گر كمال تقوا و پرهيختگي او است. بر هيچ كس پوشيده نيست كه بر اساس آموزه‌هاي ديني، پاكي و حلال بودن خوراك، پوشاك و نوشيدني‌ها رابطه‌اي مستقيم با اجابت دعا دارد.[7] در حديثي به شخص مسافري اشاره شده كه با سري ژوليده و تني غبارآلود، دست به دعا برمي‌دارد و خدا را فرا مي‌خواند؛ اما چون خوراك، پوشاك و نوشيدنيش حرام است و با حرام تغذيه كرده، دعايش پذيرفته نمي‌شود.[8]
باري ابوبكرt به ديدن رسول‌خداص رفت و آن حضرتص و عايشه رضي الله عنها را ديد كه مانند هر زن و مرد ديگري كه ممكن است دعوا كنند، دعوايشان شده و عايشه، صدايش را در مقابل رسول‌خداص بلند كرده است؛ ابوبكرt كه از صدابلندي عايشه رضي الله عنها در مقابل رسول‌خداص ناراحت شد، به دخترش نزديك شد تا او را بزند و به او گفت: «تو را مي‌بينم كه صدايت را بر رسول‌خداص بلند كرده‌اي!»‌ اما رسول‌خداص جلوي ابوبكرt را گرفتند و نگذاشتند، عايشه رضي الله عنها را بزند. ابوبكر با ناراحتي خانه را ترك كرد. رسول‌خداص به همسرشان عايشه رضي الله عنها فرمودند: «ديدي كه چگونه تو را از كتك خوردن رهانيدم؟» مدتي گذشت و ابوبكرt از رسول‌خداص اجازه‌ي شرف‌يابي خواست. وقتي ابوبكرt ديد كه آنان با هم آشتي كرده‌اند، گفت: «‌مرا آن‌گونه كه در دعوايتان شريك كرديد، در آشتي خود نيز داخل كنيد.» رسول‌خداص فرمودند: «باشد، چنين كرديم.»[9]
توجه ابوبكرt به امر به معروف و نهي از منكر
ابوبكرt در يكي از عيدها به خانه‌ي پيامبرص رفت؛ دو دختربچه‌ي انصاري ديد كه در حضور عايشه رضي الله عنها آواز مي‌خواندند؛ فرمود: «آيا در خانه‌ي رسول‌خداص بانگ شيطان بپا است؟!» رسول‌خداص كه رويشان را از جانب آن دو دختربچه‌ي آوازخوان به سوي ديوار برگردانده بودند، خطاب به ابوبكرt فرمودند: (دعْهما يا أبابكرٍ، فإنَّ لكلِّ قومٍ عيدًا و هذا عيدُنا أهلِ الإسلامِ)[10] يعني:«اي ابوبكر! كاري به آن دو نگير؛ هر قومي عيد و سروري دارند و اين، عيد ما مسلمانان است.» در اين حديث، به روشني بيان شده كه گوش دادن به آوازها و سرودها عادت رسول‌خداص و صحابه نبوده است و اين، از خصلت نيكان و صالحان است كه به سرگرمي‌هاي مباح نيز مشغول نمي‌شوند؛ ابوبكر صديقt بر همين اساس سرود‌خواني آن دو دختربچه يا كنيزكان انصاري را بانگ شيطان ناميد. رسول اكرمص نيز ضمن حذرداشت ابوبكرt از ايجاد ممنوعيت براي آن خواننده‌هاي كوچك، روز عيد را كه روز شادي و سرور است، دليل اين امر خواندند. البته بايد دانست كه در آوازخواني بچه‌ها در اعياد و شادي‌ها رخصت وجود دارد و در حديث نيز آمده است: (ليعلمَ المشركونَ أنَّ في دينِنا فسحَة)[11] يعني:«تا مشركان بدانند كه در دين ما فراخي است.» عايشه رضي الله عنها دوستان كم‌سن و سالي داشت كه به نزد او مي‌رفتند و با هم بازي مي‌كردند. در حديث چنين نيامده كه پيامبرص به آوازخواني آن‌ها گوش مي‌دادند؛ بلكه تنها آن‌جا حضور داشتند و صداي آواز به گوش آن حضرت مي‌رسيد. از اين روايت، چنين برداشت مي‌كنيم كه پرداختن به برخي سرگرمي‌ها از قبيل آوازخواني با شرايط مشهورش روا است.[12]

عبدالرحمن بن ابوبكر رضي الله عنهما مي‌گويد: اصحاب صفه، مردماني فقير بودند. يك بار رسول‌خداص فرمودند: «كسي كه غذاي دو نفر را دارد، سه نفر را مهمان كند و كسي كه غذاي چهار نفر را دارد، پنج نفر را با خود ببرد». ابوبكرt سه نفر را با خود به خانه آورد. ابوبكرt به خاطر محبت وافرش با رسول‌خداص شب را با آن حضرت گذراند و چون پاسي از شب گذشته بود، به خانه آمد. همسر ابوبكرt گفت: «چه چيزي مانع آمدن تو به نزد مهمانانت شد؟» ابوبكرt فرمود: «مگر به آنان شام نداده‌اي؟» همسرش گفت: «برايشان غذا بردند، اماآن‌ها شام نخوردند و منتظر ماندند تا تو بيايي.» عبدالرحمنt مي‌گويد: پنهان شدم كه مبادا ابوبكرt دعوايم كند؛ اما دعوايم كرد و مرا تنبل و نادان خواند كه غذاي مهمانان را نداده بودم. ابوبكرt به مهمانان گفت: «بخوريد، نوش جانتان؛ ببخشيد كه از حلاوت افتاديد.» بعد سوگند ياد كرد كه خودش از آن غذا نخورد. اما مهمان‌ها نيز قسم خوردند تنها در صورتي كه ابوبكرt شام بخورد، آنان نيز شام خواهند خورد. ابوبكرt گفت: «اين قسم از جانب شيطان بود» و سپس از اهل خانه خواست تا غذا را بياورند و با مهمان‌ها شروع به خوردن كرد. به خدا سوگند، هيچ لقمه‌اي برنمي‌داشتيم مگر آن‌كه از پايين بيش‌تر مي‌شد؛ به هر حال همه، سير شدند و غذا از اولش هم بيش‌تر شده بود. ابوبكرt نگاهي به غذا انداخت و چون ديد كه از اولش بيش‌تر است، خطاب به همسرش گفت: «‌اي ام‌رومان! اين چيست؟!‌» ام رومان با شادي و مسرت زياد گفت: «‌قطعاً اين غذاها از اولش نيز بيش‌تر است.» ابوبكرt لقمه‌اي ديگر خورد و غذا را نزد رسول‌خداص برد. ما، دوازده دسته شديم و با هر كدامشان تعداد ديگري نيز بودند كه تنها خداوند، تعدادشان را مي‌داند و همه از آن غذا سير خوردند.[13]
1ـ اشتياق وافر ابوبكر صديقt به مهمان‌نوازي و عمل كردن به آيات و احاديثي كه به اكرام مهمان، تشويق مي‌كنند: فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قَالَ أَلَا تَأْكُلُونَ (27) (ذاريات:27)
يعني: «پس غذا را نزديك ايشان گذاشت و گفت: آيا غذا نمي‌خوريد؟»
رسول اكرمص نيز فرموده‌اند: (مَن كانَ يُؤْمنُ باللهِ و اليومِ الآخِرِ فَلْيُكْرِمْ ضيفَهُ) يعني: «هر كس به خدا و روز آخرت ايمان دارد، مهمانش را گرامي بدارد.»[14]
2ـ در اين داستان، كرامتي براي ابوبكر صديقt نمايان مي‌گردد كه در غذا آن‌چنان فزوني و بركتي مي‌افتد كه تعداد زيادي از آن سير مي‌خورند و حتي غذا از اولش هم بيش‌تر مي‌شود. اين كرامت، به بركت پيروي و اتباع هميشگي ابوبكرt از رسول‌خداص نصيب وي مي‌گردد و همين نكته، نشان مي‌دهد كه ابوبكرt از اولياي خدا است؛ همان دوستان و اوليايي كه هميشه به رسول‌خداص اقتدا مي‌كنند و همواره به اوامر و نواهيش توجه مي‌نمايند؛ خداوند متعال، نيز دوستانش را با فرشتگان ياري مي‌رساند و در قلوبشان، نور و روشني مي‌افكند و به آنان كراماتي مي‌بخشد كه با آن، ايشان را گرامي مي‌دارد.[15]
3ـ عايشه‌ي صديقه رضي الله عنها مي‌گويد: ابوبكرt هرگز سوگند خود را نشكسته بود، تا آن‌كه خداي متعال، حكم كفاره‌ي قسم را نازل فرمود؛ خود ابوبكرt چنين گفته است كه: «اگر درباره‌ي چيزي سوگند ياد كنم و بهتر را در غير آن قسم ببينم، همان بهتر را اختيار مي‌كنم و كفاره‌ي سوگندم را مي‌دهم.»[16] بنابراين عادت ابوبكرt بر اين بود كه هرگاه سوگند ياد مي‌كرد و بعد به اين نتيجه مي‌رسيد كه بايد قسمش را بشكند،همين كار را مي‌كرد و كفاره مي‌داد.[17] در اين قصه چنين آمده بود كه ابوبكرt ابتدا سوگند ياد كرد كه از شام آن شب نخورد؛ اما به خاطر مهمانانش، قسمش را شكست تا به خاطر اكرام آنان، به همراهشان شام بخورد.[18] و در روايات ديگر آمده است كه ابوبكر كفاره‌ي قسمش را ادا نمود.
عايشه رضي الله عنها مي‌گويد: همراه رسول‌خداص در يكي از سفرها رفته بوديم كه گردن‌بندم در بيابان، گم شد؛ رسول‌خداص و يارانشy براي پيدا كردن گردن‌بند به جستجو پرداختند؛ آن‌جا آب نبود و همراه خود نيز آب نداشتيم. مردم، به ابوبكرt گلايه كردند كه مي‌بيني، عايشه چه كرد و ما را در چه مشقتي انداخت؟ رسول‌خداص سر بر پايم نهاده و خوابيده بودند كه ابوبكرt آمد و به من گفت: «تو رسول‌خداص و مردم را گرفتار كردي؛ با خود آب نداريم و اين‌جا هم آب نيست.» عايشه مي‌افزايد: او، مرا سرزنش مي‌كرد و به پهلويم مي‌زد كه در اثرش تكان مي‌خوردم؛ اما در عين حال سعي مي‌نمود كه پايم تكان نخورد تا مبادا مزاحم استراحت آن حضرتص شود. به هر حال به همين منوال گذشت و خداوند، آيه‌ي تيمم را فرو فرستاد: فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا (نساء:43) يعني: «با خاك پاك تيمم كنيد.»
اسيد بن حضيرt پس از نزول اين آيه گفت: «اي خانواده‌ي ابوبكر! اين، نخستين بار نيست كه شما مايه‌ي خير و بركت مي‌شويد.» عايشه مي‌گويد: «هنگامي كه حركت كرديم، گردن‌بند را زير همان شتري ديديم كه من، بر آن سوار بودم.»[19]
اين داستان، ادب و رفتار مؤدبانه‌ي ابوبكرt را نسبت به رسول‌خداص نشان مي‌دهد و به خوبي روشن مي‌سازد كه ابوبكرt چه‌قدر نسبت به هر چيزي كه مايه‌ي گرفتاري و درد سر آن حضرتص مي‌شد، حساس بود. براي ابوبكرt فرق نمي‌كرد كه چه چيزي يا چه كسي مايه‌ي درد سر آن حضرتص شود؛ هرچند كسي چون عايشه رضي الله عنها باشد كه از همه به رسول‌خداص نزديك‌تر بود و براي آن حضرت، بسيار محبوب و دوست‌داشتني. آري ابوبكرt براي همه‌ي دعوت‌گران، الگويي است كه كمال ادب را نسبت به خود، رسول‌خداص و همه‌ي مسلمانان به تصوير مي‌كشد.[20]
بسياري از احاديث صحيح نشان مي‌دهدكه رسول‌خداص بارها از ابوبكرt دفاع كرده و مردم را از مخالفت و ستيز با ابوبكرt برحذر داشته‌اند. ابودرداءt مي‌گويد: با رسول‌خداص نشسته بودم كه ابوبكرt در حالي آمد كه يك طرف لباسش را گرفته و زانويش نمايان شده بود. رسول‌خداص با ديدن ظاهر ابوبكرt فرمودند: «‌گويا دوستتان دعوا كرده است.» ابوبكرt سلام كرد و گفت: «ميان من و عمر مسأله‌اي پيش آمد؛ من با او تندي كردم و بعد پشيمان شدم. به همين خاطر از او عذرخواهي كردم، اما او نپذيرفت. اينك پيش شما آمده‌ام تا ماجرا را به شما بگويم.» رسول‌خداص سه بار به ابوبكرt فرمودند: «خدا، تو را ببخشد.» پس از اين عمرt نيز نادم و پشيمان به خانه‌ي ابوبكرt رفت و پرسيد: «‌آيا ابوبكر اين‌جا است؟» و چون ابوبكرt را آن‌جا نيافت، به نزد رسول‌خداص آمد و سلام كرد. چهره‌ي رسول‌خداص با ديدن عمرt دگرگون شد؛ ابوبكرt كه ترسيد رسول‌خداص واكنش شديدي از خود در مقابل عمرt نشان دهند، گفت: «اي رسول‌خدا! به خدا سوگند (تقصير من است و) من، زياده‌روي و بي‌حقي نموده (و اول دعوا را شروع كردم.)‌ » رسول‌خداص فرمودند: (إنَّ اللَّهَ بعَثَني إليكمْ فقلتُمْ كذبتَ و قال أبوبكر: صدق و واساني بنفسِهِ و مالِهِ، فهل أنتم تاركوا لي صاحبي؟) يعني: «خداوند، مرا به سوي شما مبعوث كرد؛ شما (ابتدا تكذيبم كرديد و) گفتيد: دروغ مي‌گويي؛ اما ابوبكر (همان اول تصديقم كرد و) گفت: راست مي گويد و مرا با جان و مالش ياري نمود (و دستم را در مالش باز گذاشت و مرا در مالش هم‌سان خود قرار داد.) پس آيا شما، دوستم را (محض خاطر من) برايم مي‌گذاريد؟» رسول‌خداص اين گفته را دو بار تكرار نمودند. پس از آن ابوبكرt هرگز مورد بي‌حرمتي يا اذيت قرار نگرفت.[21] در اين ماجرا، درس‌هاي قابل پندي وجود دارد؛ از جمله: * سرشت و نهاد بشري در صحابه نيز سبب مي‌شد كه گاهي چون ديگر انسان‌ها با هم درگير شوند. اما لَجوج و لج‌باز نبودند؛ بلكه خيلي زود به اشتباه خود پي برده و از برادرشان عذرخواهي مي‌كردند. *‌ اين ماجرا، نشان‌گر دوستي و يك‌رنگي صحابه با هم‌ديگر است. * از اين ماجرا جايگاه والاي ابوبكرt در نزد رسول‌خداص و صحابهy نمايان مي شود. و.
ماجراي ربيعه‌ي اسلميt و ابوبكر صديقt
ربيعه‌ي اسلميt مي‌گويد: من به رسول‌خداص خدمت مي‌كردم؛ آن حضرتص به من زميني دادند. همين طور به ابوبكرt نيز زميني بخشيدند تا اين‌كه ميان من و ابوبكرt بر سر درخت خرمايي اختلاف پيدا شد؛ من مدعي بودم اين درخت در محدوده‌ي زمين من است و ابوبكرt مي‌گفت: در زمين من است و اين بگو مگو ادامه يافت و ابوبكرt به من سخني گفت كه خودش، آن را ناپسند دانست و پشيمان شد و به من گفت: «اي ربيعه! مانند آن‌چه به تو گفتم، تو نيز به من بگو تا قصاص كرده باشي.» گفتم : من، هرگز چنين جسارتي نمي‌كنم. ابوبكرt فرمود: «اگر قصاص نكني، به رسول‌خداص شكايت مي‌كنم.‌» اما من باز هم از قصاصش سر باز زدم؛ ابوبكرt آن‌جا را به قصد عرض شكايت به رسول‌خداص ترك كرد. عده‌اي از خويشانم گفتند: «‌تعجب است؛ خودش، به تو ناسزا گفته و باز مي‌خواهد از تو، به رسول‌خداص شكايت كند!» گفتم: مي دانيد او كيست؟ او، ابوبكر صديقt است؛ يارغار پيامبرص و شيخ و بزرگ مسلمانان كه عمرش را در خدمت اسلام سپري كرده است. نبينم كسي از شما بخواهد به خاطر من بر او گستاخي كند و مايه‌ي ناراحتيش شود؛ چراكه رسول‌خداص به ناراحت كردن ابوبكرt ناراحت مي‌شوند و ناراحتي پيامبر، خشم خدا را به دنبال دارد. آنان گفتند: «مي‌گويي چه كار كنيم؟» گفتم: هيچ كار، بازگرديد. من، به دنبال ابوبكرt به نزد رسول‌خداص رفتم. ابوبكرt ماجرايي را كه ميان من و او گذشت، بازگو كرد. رسول‌خداص سرشان را به سوي من بلند كردند و فرمودند: «‌اي ربيعه! ميان تو و صديق چه گذشت؟» من، ماجرا را بازگو كردم و گفتم كه در خلال بگو مگويي كه ميان من و ابوبكر رخ داد، او، به من ناسزا گفت و پشيمان شد و از من خواست تا قصاص كنم. اما من قصاص نكردم. رسول‌خداص فرمودند: «‌بله، اين‌طور جوابش را نده؛ بلكه بگو: اي ابوبكر! خدا تو را ببخشد.» من نيز مطابق امر رسول‌خداص به ابوبكر گفتم: خدا تو را ببخشد. حسن بصري مي‌گويد: «ابوبكرt در حال گريه آن‌جا را ترك كرد.»[22]
واقعاً جاي شگفت و تعجب است كه ابوبكرt، چه وجدان بيدار و درون پاكي داشت كه او را وادار كرد تا بلافاصله از برادر مسلمانش بخواهد كه در مقابل گفته‌اش، او را قصاص كند و يا او را ببخشد! ابوبكرt به حدي از فضيلت، بزرگ‌منشي، ادب و شعور رسيده بود كه به خاطر خطاي زباني كوچكي، سراسر وجودش آكنده از غم و اندوه مي‌شود و تنها به قصاص و يا بخشش آرامش مي‌يابد![23]
قطعاً حرف ابوبكرt به ربيعهt سخني معمولي بوده است؛ اما ابوبكرt از اين ترسيد كه شايد ربيعهt به سبب همان سخن معمولي آزرده‌خاطر شده باشد؛ بنابراين ضمن عذرخواهي از ربيعه، از او تقاضا كرد تا قصاص نمايد. ربيعهt كه ابوبكرt را خوب مي شناخت و مقام او را در اسلام پس از رسول‌خداص مي‌دانست، از قصاص امتناع ورزيد. بدون ترديد امكان ندارد سخن ابوبكرt به ربيعهt فحش ويا دشنام بوده باشد؛ چراكه اخلاق سترگ ابوبكرt به او چنين اجازه‌اي نمي‌داد. ابوبكرt كسي بود كه پيش از اسلام و در دوره‌ي جاهليت نيز فحش و ناسزا بر زبانش نمي‌آمد.[24]
ابوبكرt از اين ترسيد كه به گفتن آن سخن، گنهكار شده باشد؛ بنابراين به نزد رسول‌خداص رفت وشگفت اين‌جا است كه او، ماجراي زمين و اختلافش با ربيعهt را فراموش كرد وتنها به اين انديشيد كه چرا چنان سخني به ربيعه گفت؟! او به خوبي مي‌دانست كه بايد در آن‌چه به حقوق بندگان مرتبط است، از حق‌دار (صاحب حق)، پوزش بخواهد.[25] در اين عمل‌كرد ابوبكرt پند و آموزه‌ي بزرگي براي علما، دعوت‌گران، حاكمان و همه‌ي مردم وجود دارد و آن، اين‌كه چگونه خطاهايشان را جبران نمايند و يا به حقوق ديگران احترام بگذارند و پايمالش نكنند.
خويشاوندان ربيعهt اين عمل ابوبكرt را كه به قصد شكايت به نزد رسول‌خداص رفت از آن جهت ناپسند مي‌پنداشتند كه همانند ابوبكر نمي‌دانستند كه بايد اختلافات را با يك قضاوت درست ودست‌يابي به نتيجه‌ي مورد قبول طرفين درگير، پايان داد تا در همين دنيا كدورت‌هاو آزردگي‌ها برطرف گردد و انسان را در روز قيامت در معرض حساب و بازخواست الهي قرار ندهد.
نكته‌ي قابل توجه ديگر، اين‌كه به رغم راضي شدن ربيعهt در پي توجيه رسول‌خداص باز هم ابوبكرt از ترس و خشيت الهي گريست و اين، نشان‌دهنده‌ي ايمان قوي ويقين راسخ ابوبكرt مي‌باشد.
موضع ربيعه بن كعب اسلميt در تجليل و بزرگ‌داشت ابوبكر صديقt نيز در خور توجه است؛ چراكه او، در مقابل ابوبكرt هيچ واكنشي نشان نداد واين، برگرفته از شناخت او نسبت به فضيلت و برتري ابوبكرt و احترام به وي وبلكه نشانه‌ي خردمندي و دين‌داري شخص ربيعهt مي‌باشد.[26]
تلاش و تكاپوي ابوبكرt در انجام نيكي‌ها
ابوبكر صديقt به صفات والا، اخلاق پسنديده و شتاب و تلاش براي انجام نيكي‌ها به گونه‌اي شناخته شده است كه در مكارم اخلاق و نيكي‌ها الگو و نمونه مي‌باشد؛ او، در پرداختن به نيكي‌ها از خود اشتياق وافري نشان مي‌داد ومي‌دانست كه دنيا، جاي عمل است وهر لحظه از آن فرصتي براي انجام نيكي‌ها؛ اما آخرت هنگام حساب است و ديگر جاي عمل نمي‌باشد. وي، اين اصل مهم را به خوبي مي‌دانست كه امروز، روز عمل است و نه حساب؛ و فردا، هنگام حساب است و نه عمل. بنابراين در انجام نيكي‌ها درنگ نمي‌كرد. از ابوهريرهt روايت شده كه يك روز رسول‌خداص فرمودند: (مَنْ أصبح منكم صائمًا؟) يعني:«چه كسي از شما امروز،‌ روزه است؟» ابوبكرt گفت: من. رسول‌خداص فرمودند: (فمن تبع منكم اليوم جنازة) يعني:«چه كسي از شما امروز در تشييع جنازه‌اي شركت كرده است؟» ابوبكرt گفت: من. رسول‌خداص دوباره سؤال كردند: (فمن أطعم منكم مسكينًا؟) يعني: «چه كسي از شما امروز به مسكيني غذا داده است؟» ابوبكرt گفت: من. رسول اكرمص پرسيدند: (فمن عاد منكم اليوم مريضًا) يعني: «چه كسي امروز به عيادت مريضي رفته است؟» ابوبكرص گفت: من. رسول‌خداص فرمودند: (مَا اجتَمَعْنَ في امريء إلاّ دخل الجنة) يعني: «اين اعمال، در شخصي جمع نمي‌شوند، مگر اين‌كه آن شخص، به بهشت داخل مي‌شود.»[27]
ابوهريرهt مي‌گويد: ابوبكرt با رسول‌خداص نشسته بود؛ شخصي، به ابوبكرt ناسزا گفت و ابوبكرt هيچ پاسخي نداد؛ رسول اكرمص شگفت‌زده، لبخند مي‌زدند. آن شخص، به‌قدري به ابوبكرt ناسزا گفت كه ابوبكرt را به واكنش واداشت و باعث شد تا ابوبكرt برخي از گفته‌هاي دشنام‌دهنده را پاسخ دهد. رسول‌خداص ناراحت شدند و آن‌جا را ترك كردند. ابوبكرt خود را به آن حضرتص رساند و گفت: «‌اي رسول‌خدا! تا وقتي او به من ناسزا مي‌گفت (و من، ساكت بودم)، شما نشسته بوديد؛ اما وقتي از حد گذراند و من، برخي از گفته‌هايش را پاسخ گفتم، ناراحت شديد و برخاستيد!» رسول‌خداص فرمودند: (إنّه كان معكَ ملَكٌ يرد عنك، فلمّا رددتَ عليهِ بعضَ قولِهِ وقع الشيطانُ فلم أكن لأقعدَ مع الشيطانِ) يعني: «فرشته‌اي با تو بود كه از طرف تو پاسخ مي‌داد؛ اما وقتي تو برخي از گفته‌هايش را پاسخ گفتي، شيطان به ميان آمد و براي من سزاوار نيست كه با شيطان در يك‌جا بنشينم.» و سپس افزودند: (يا أبابكرٍ ثلاثٌ كلُّهنَّ حقٌّ: ما مِنْ عبدٍ ظلم بمظلمةٍ فيغضي عنها للَّهِ عزَّو جلَّ إلاّ أعز اللَّهُ بها نصرهُ، و ما فتح رجلٌ بابَ عطيةٍ يريد بها صلهً إلاّ زاده اللَّهُ بها كثرةً، و ما فتح رجلٌ بابَ مسألةٍ يريد بها كثرة إلاّ زاده اللَّهُ بها قلّةً) يعني: «اي ابوبكر! سه چيز حق است: *هر بنده‌اي كه مورد ستم قرار بگيرد و بر آن، صبر و خويشتن‌داري پيشه سازد، خداي متعال، به خاطر خويشتن‌داري و صبرش، او را ياري كرده و گرامي مي‌دارد؛ *هيچ شخصي درِ بذل و بخشش را به قصد پيوند خويشاوندي نمي‌گشايد مگر اين‌كه خداي متعال، به جاي آن در مالش، كثرت و فزوني مي‌نهد؛ *و هيچ شخصي، از روي زياده‌خواهي و افزون‌طلبي، درِ گدايي را نمي‌گشايد مگر كه خداي متعال، به جاي آن (در مالش) نقص و كمي مي‌افكند.[28]
ابوبكر صديقt همواره خشمش را فرو مي‌برد و خويشتن‌دار بود. اما به گمان اين‌كه اگر پاسخ آن دشنام‌گو را بدهد، ساكتش مي‌كند، برخي از گفته‌هايش را پاسخ گفت. رسول‌خداص ابوبكرt را به صبر و بردباري ترغيب دادند و او را راهنمايي كردند تا به وقت عصبانيت، شكيبايي پيشه كند. چراكه شكيبايي و خويشتن‌داري، انسان را در چشم مردم عزيز مي‌كند و قدر و منزلتش را در نزد خدا بالا مي‌برد.
از اين داستان، واضح مي‌شود كه ابوبكرt را هراس برداشت كه مبادا رسول خداص ناراحت شده باشند؛ بنابراين به سوي رسول خداص شتافت تا ايشان را از ناراحتي درآورد و خشنودشان گرداند. آموزه‌هاي ديگر فرموده‌ي پيامبرص به ابوبكرt در حديث گذشته ازاين قرار است: * نكوهش عصبانيت و برحذر داشتن از آن؛ * دوري انبيا از مجالسي كه شيطان در آن حضور دارد؛ * بيان فضيلت مظلومي كه با هدف خشنودي خدا و كسب اجر و پاداش از او، شكيبايي مي‌ورزد؛ * تشويق به بخشندگي و برقراري پيوند خويشاوندي؛ * و نكوهش تكدي‌گري و گدايان.
ابوبكرt به‌قدري شكيبا و خويشتن‌دار بود كه به نرم‌خويي و حلم شناخته شده بود و اين، بدين معنا نيست كه ابوبكرt اصلاً ناراحت نمي‌شد؛ بلكه به خاطر خدا خشم مي‌گرفت و وقتي مي‌ديد،‌ محارم و دستورهاي الهي مي‌شكند، به شدت عصباني مي‌شد.[29]
خداوند متعال مي‌فرمايد: وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ (133) الَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ ۗ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (134)                                                                                                       (آل عمران: 133،134)
يعني: «و (با انجام اعمال شايسته) به سوي آمرزش پروردگارتان و بهشتي بشتابيد كه پهناي آن، (مانند) آسمان‌ها و زمين است (و) براي پرهيزگاران آماده شده است؛ آن كساني كه در خوشي و ناخوشي (و در توان‌گري و نداري)، بذل و بخشش مي‌كنند و آنان كه خشمشان را فرو مي‌خورند و از مردم گذشت مي‌نمايند و خداوند، نيكوكاران را دوست دارد.»
ابوبكرt زندگيش را با تأمل و تدبر در اين فرمايش الهي و نيز در عمل به آن سپري مي‌كرد.
ابوبكرt خواهان مغفرت و آمرزش الهي بود
ابوبكرt خرجي مسطح بن اثاثه را مي‌داد؛ اما وقتي مسطحt ناخواسته و همانند برخي از مؤمنان ديگر در فتنه‌ي افك و تهمت شاخ‌داري كه در اثر دسيسه‌ي منافقان، بر ام‌المؤمنين عايشه‌ي صديقه رضي الله عنها بسته شد، سخنان ناشايستي بر زبان آورد و به آن ماجرا دامن زد، ابوبكرt را بر آن داشت تا سوگند ياد كند كه ديگر به او خرجي ندهد؛ خداوند متعال، اين آيه را فرو فرستاد: وَلَا يَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَالسَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبَىٰ وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا ۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (نور:22)
يعني: «كساني از شما كه اهل فضيلتند و توان‌گر، نبايد سوگند بخورند كه بذل و بخشش خود را از نزديكان و مستمندان و مهاجران در راه خدا باز مي‌گيرند و بايد عفو و گذشت پيشه نمايند. آيا مگر دوست نداريد كه خداوند، شما را بيامرزد؟ (پس، از لغزش‌هاي ديگران درگذريد و به بذل و بخشش ادامه دهيد تا مورد غفران خداوند واقع شويد.) خداوند، آمرزنده و مهربان است.»
ابوبكرt پس از نزول اين آيه فرمود: «به خدا سوگند كه من دوست دارم خدا مرا بيامرزد.» و دوباره بذل و بخشش بر مسطح را شروع كرد و سوگند ياد نمود كه هرگز خرجيش را قطع نكند.[30] ابوبكرt از اين آيه چنين برداشت كرد كه مسلمان بايد همواره به اخلاق اسلامي آراسته باشد و از لغزش‌ها و خطاهاي ديگران درگذرد تا مورد عفو و آمرزش خداوند قرار گيرد و بر ديگران پرده پوشي نمايد تا به نسبت خير و نيكي به ديگران مشمول لطف و توجه واقع شود. اين آيه، واضح و صريح بيان نمود كه همان‌طور كه دوست داريد، خداوند متعال از گناهانتان درگذر فرمايد، از زيردستانتان درگذريد. درآيه‌ي مذكور به روشني بيان شده كه هر كس بر انجام ندادن عملي سوگند ياد كند و سپس انجام آن را بهتر ببيند، سوگندش را بشكند و كفاره دهد. برخي از علما گفته‌اند: اين آيه از آن جهت كه بندگان خدا را با اين گفتار به تدبر وا مي دارد كه «آيا دوست نداريد، خداوند شما را ببخشد؟»، اميدبخش‌ترين آيه‌ي قرآن مي‌باشد.[31]
اين آيه، ابوبكرt را در مقامي قرار مي‌دهد كه پس از رسول‌خداص جاي مي‌گيرد؛ چراكه خداوند متعال در اين آيه صفات شگفت‌آوري از ابوبكرt بيان مي‌كند كه نشان‌دهنده‌ي شأن برجسته‌ي ابوبكرt مي‌باشد. امام فخر رازي در تفسيرش، از اين آيه چهارده ويژگي براي ابوبكرt استنباط نموده كه به پاره‌اي از آن اشاره مي‌كنيم؛ وي مي‌گويد: «خداوند متعال، در اين آيه، به طور مطلق و بدون هيچ قيدي ابوبكرt را اهل فضيلت مي‌خواند؛ در اين توصيف، فضيلت و برتري بر ديگران نيز مي‌گنجد. به عبارت ديگر ابوبكرt به طور مطلق شخص فاضلي بود كه با اين آيه برتر از ديگران خوانده شد.» فخر رازي در تفسير همين آيه افزوده است: «از آن‌جا كه خداي متعال، ابوبكرt را در اين آيه با صيغه ي جمع و ساختاري عمومي و فراگيرنده ستوده است، بنابراين بايسته است كه بگوييم: او، انسان وارسته‌اي بود كه معصيت در او راه نداشت؛ لذا امكان ندارد كسي كه تا اين حد به برازندگي و نيكويي مورد مدح واقع شود، جهنمي باشد.»[32]
ابوبكر صديقt در زمان رسول‌خداص به قصد تجارت، به بُصري در سرزمين شام رفت. او با وجودي كه دوست داشت، همواره دركنار رسول اكرمص باشد، از اين سفر تجارتي منصرف نشد و خودِ رسول‌خداص نيز با وجود محبت زيادشان نسبت به ابوبكرt او را از اين سفر باز نداشتند[33] تا اهميت كسب و كار براي مسلمان، مشخص شود و دريابد كه بايد منبع درآمدي داشته باشد تا مجبور نشود دست گدايي پيش خلق دراز كند و بدين‌سان هر مسلماني بداند كه بايد با انجام كاري درآمدزا، نيازمندان را ياري رساند و گره از مشكلات ديگران بگشايد و در باب انفاق در راه خدا كه مورد پسند خدا است، شتاب كند.
عبدالله بن عمرو بن عاص رضي الله عنهما مي‌گويد: عده‌اي از بني‌هاشم، از اسماء بنت عميس رضي الله عنها كه همسر ابوبكرt بود، ديدن كردند؛ ابوبكرt به خانه آمد و آنان را آن‌جا ديد و ناراحت شد (كه در نبود او به خانه اش آمده‌اند). اين ماجرا را به رسول‌خداص گفت. آن حضرتص فرمودند: «‌خداي متعال همسرت را از بدي پاك داشته است.» و در عين حال، آن حضرتص برمنبر رفته و چنين فرمودند: (لا يدخل رجل بعد يومي هذا علي مغيبة إلاّ و معه رجل أو رجلان) يعني: «‌هيچ مردي از امروز به بعد بر زن تنهايي كه شويش نيست، وارد نشود مگر آن‌كه يك يا دو نفر با خود داشته باشد.»[34]
خوف و خشيت ابوبكرt از خداوند متعال
خوف و هراس از خداي متعال، نعمت باارزشي است كه انسان را از مصيت بدور مي‌دارد و سبب مي‌شود تا آدمي، در نهان و آشكار همواره خدا را به ياد داشته باشد. قطعاً چنين حالتي، زمينه‌ي رشد، زيبايي و باروري اعمال انسان مي‌گردد. خداوندمتعال، مي‌فرمايد: يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ(بقره:40)
يعني: «اي بني‌اسرائيل! به ياد آوريد نعمتي را كه بر شما ارزاني داشته‌ام و به عهد من (كه همان ايمان و كردار نيك است،) وفا كنيد تا به پيمان شما (يعني پاداش نيك و بهشت برين) وفا كنم و تنها از من بترسيد.»
خداي متعال، مي‌فرمايد:فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا ۚ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (112) (هود:112)
يعني: «پس همان‌گونه كه فرمان يافته‌اي(در راه دعوت) استقامت كن به همراه كساني كه با تو، به سوي خدا برگشته‌اند و (از حدود خدا) تجاوز نكنيد كه قطعاً خدا به آن‌چه انجام مي‌دهيد، بصير و آگاه است.»
بنده‌اي كه از خداي متعال بترسد، پاداش بزرگي مي‌يابد: وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ (46) (الرحمن:46)
يعني: «و هر كس از مقام (عظمت و كبريايي) پروردگارش بترسد، باغ‌هايي (در بهشت) دارد.»
انسt مي گويد: روزي رسول‌خداص براي ما چنان سخنراني و موعظه‌اي كردند كه هرگز مانند آن را نشنيدم؛ آن حضرتص فرمودند: (لو تعلمونَ ما أعلمُ لضحكتم قليلاً و لبكيتم كثيرًا) يعني: «اگر آن‌چه من مي‌دانم، شما مي‌دانستيد، قطعًا كم مي‌خنديديد و بسيار مي‌گريستيد.» اصحاب رسول‌خداص (با شنيدن سخنان آن حضرت، به قدري دگرگون شدند كه سر در گريبان نهادند و) چهره‌هايشان را پوشانده و (چنان گريستند كه هق هق مي‌كردند و) صداي گريه‌شان شنيده مي‌شد.[35]
ابوبكر صديقt كه ميان خوف و رجاء (ترس و اميد) جمع كرده بود، نمونه‌ي عملي هر مسلماني اعم از حاكم و رعيت و امير و مأمور است كه خواهان سعادت و رستگاري در آخرت مي‌باشد.[36] محمد بن سيرين رحمه الله مي‌گويد: «پس از رسول‌خداص هيچ كسي ترساتر از ابوبكرt نيست.» قيس مي‌گويد: «ابوبكرt را در حالي ديدم كه كناره‌ي زبانش را گرفته بود و مي‌گفت: «اين، همان چيزي است كه مرا به گناه و عذاب گرفتار مي‌سازد.»[37] ابوبكر صديقt فرموده است: «بگرييد و اگر شما را گريه نمي‌آيد، به خود حالت گريه بگيريد.»[38] ميمون بن مهران مي‌گويد: «زاغي بزرگ‌بال به نزد ابوبكرt آوردند؛ او، آن را وارونه كرد و گفت: «هيچ شكاري به دام نمي‌افتد و هيچ درختي بريده نمي‌شود، مگر به خاطر آن‌كه تسبيح و ياد خدا را بايد و شايد نكرده است.»[39] از ابوبكرt چنين نيز روايت شده است كه: «به خدا سوگند دوست داشتم، درختي مي‌بودم كه از ميوه‌ام مي‌خوردند و يا مرا قطع مي‌كردند[40] (و بر من حساب و كتابي نبود.)» هم‌چنين فرموده است: «كاش مويي از تن مؤمن بودم.»[41]


[1]- تفسير قرطبي (4/295)
[2]- الفتح (9/81)؛ الطبقات الكبري (8/82)
[3]- الإحسان في تقريب صحيح ابن‌حبان (15/300)؛ مسلم، شماره‌ي863
[4]- برخي از مفسران، لهو را سرگرمي‌ها و بازيچه‌هاي دنيا معنا كرده‌اند و بعضي هم گفته‌اند منظور از لهو در اين آيه، طبلي است كه هنگام ورود كاروان‌هاي تجارتي به شهرها به صدا درمي‌آوردند.(مترجم)
[5]- بخاري، شماره‌ي3665
[6]- الزهد از امام احمد، ص110 نگاه كنيد به التاريخ الإسلامي از حميدي (19/13)
[7]- التاريخ الإسلامي از حميدي (19/13)
[8]- حديث از اين قرار است: «ثُمَّ ذَكَرَ الرَّجُلَ يُطِيلُ السَّفَرَ أَشْعَثَ أَغْبَرَ يَمُدُّ يَدَيْهِ إِلَى السَّمَاءِ: يَا رَبِّ! يَا رَبِّ! وَمَطْعَمُهُ حَرَامٌ وَمَشْرَبُهُ حَرَامٌ وَمَلْبَسُهُ حَرَامٌ وَغُذِىَ بِالْحَرَامِ فَأَنَّى يُسْتَجَابُ لِذَلِكَ» روايت مسلم، شماره‌ي1015 (2/703)
[9]- ابوداود شماره‌ي4999؛ آلباني، اين حديث را ضعيف دانسته است؛ سيرة الصديق از مجدي سيد، ص136
[10]- روايت مسلم در صلاة العيدين، شماره‌ي892
[11]- الفتاوي (11/308)؛ مسند احمد (6/116،233) به نقل از عايشه‌ي صديقه رضي الله عنها
[12]- مرجع سابق (30/118)؛ در اين روايت و رواياتي اين‌چنين، جواز سرودخواني برداشت مي‌شود و نه پرداختن به ترانه‌ها و سرودهايي كه همراه آن، آهنگ و موسيقي نيز نواحته مي‌گردد.(مترجم)
[13]- مسلم، كتاب الأشربة، شماره‌ي2057
[14]- مسلم (3/1353)
[15]- الفتاوي (11/152)
[16]- سنن بيهقي (10/34)؛ نگاه كنيد به موسوعة فقه ابي‌بكر، ص240
[17]- مصنف ابن‌ابي‌شيبه (1/158)
[18]- موسوعة فقه ابي‌بكر، ص241
[19]- بخاري، شماره‌ي3672
[20]- تاريخ الدعوة الإسلامية، ص402،403
[21]- بخاري شماره‌ي3661
[22]- مسند احمد (4/58 ،59)
[23]- أشهر مشاهير الإسلام (1/88)
[24]- خلفاء الرسول، از خالد محمد خالد، ص103
[25]- التاريخ الإسلامي (19/16)
[26]- التاريخ الإسلامي (19/16)
[27]- صحيح مسلم شماره‌ي1028
[28]- الدر المنثور از سيوطي (2/74)؛ مجمع الزوائد (8/190)
[29]- سيرة و حياة صديق از مجدي فتحي سيد، ص145
[30]- بخاري شماره‌ي4750
[31]- تفسر المنير (18/190)
[32]- تفسير رازي (18/351)
[33]- فتح الباري (4/357)؛ نگاه كنيد به الخلافة الراشدة و الدولة الأموية، ص163
[34]- الرياض النضرة في مناقب العشرة از ابوجعفر احمد طبري، ص237
[35]- بخاري، كتاب التفسير، باب لاتسألوا عن أشياء (6/68)؛ در حديث، به نوعي گريه اشاره شده كه با صداي بيني همراه است.
[36]- تاريخ الدعوة إلي الإسلام از يسري محمد، ص396
[37]- صفة الصفوة (2/253)
[38]- الزهد از امام احمد، باب زهد ابي‌بكر، ص108
[39]- الزهد از امام احمد، باب زهد‌ ابي‌بكر، ص110
[40]- الزهد از امام احمد، باب زهد ابي‌بكر، ص112
[41]- الزهد از امام احمد، باب زهد ابي‌بكر، ص108

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...