شهادت علیu در کوفه
رفتار امیرمؤمنان با خوارج، بسیار منصفانه بود. آنها پیش از پیکار نهروان در کمال آزادی به کوفه میآمدند و در مسجد بزرگ کوفه حضور مییافتند و سخنان امام را با شعارهای تند و جسارتآمیز خود قطع میکردند. روزی در میان سخن امام از هر سوی مسجد فریاد میزدند: «لاحکم إلا لله!». «داوری، تنها از آن خدا است»!.
امام در پاسخ ایشان میگفت:
«الله اکبر، کلمة حق یلتمس بها باطل! أما أن لکم عندنا ثلاثاً ما صحبتمونا: لانمنعکم مساجدالله أن تذکروا فیها اسمه، ولا نمنعکم الفئ مادامت أیدیکم مع أیدینا، ولانقاتلکم حتی تبدءونا»[1].
«الله اکبر! این سخن، حق است ولی از گفتن آن، باطلی را میجویند![2] شما را نزد ما به شرط مصاحبت، سه حق است: از مساجد خدا بازتان نمیداریم که در آنجا نام خدا را بر زبان آرید. و سهمتان را از غنائم تا زمانیکه (در جهاد) با ما همدست باشید، قطع نمیکنیم. و با شما جنگ نخواهیم کرد تا نبرد را با ما آغاز کنید».
روز دیگر باز در مسجد کوفه حضور مییافتند و در میان خطبة امام، آیتی از قرآن را میخواندند که دربارة شرک به خدای سبحان نازل شده بود! و علیu در پاسخشان بدین آیة کریمه توسل میجست:
﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۖ وَلَا يَسۡتَخِفَّنَّكَ ٱلَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ ٦٠﴾ [الروم: 60][3].
«شکیبایی کن که وعدة خدا، حق است و کسانی که اهل یقین نیستند تو را به سبکسری وا ندارند».
یاران امام از اینهمه بردباری در شگفت فرو میرفتند تا هنگامی که خوارج دست به قتل مسلمانان گشودند و از جمله، عبدالله بن خباب (از اصحاب رسول خداr) را بنا حق کشتند و شکم همسرش را که آبستن بود دریدند[4]، آنگاه امیرمؤمنان برای ایشان پیام فرستاد که:
«ادفعوا إلینا قتلة إخواننا منکم إخواننا منکم نقتلهم بهم، ثم أنا تارککم وکاف عنکم حتی ألقی أهل الشام فلعل الله یقلب قلوبکم ویردکم إلی خیر مما أنتم علیه من أمرکم»[5].
«قاتلان برادرانمان را که در میانتان بسر میبرند به ما سپارید تا قصاص کنیم، آنگاه من شما را وا میگذارم و دست از شما برمیدارم تا با شامیان روبرو شوم شاید خداوند دلهای شما را دگرگون سازد و به احوالی بهتر از آنچه دارید بازتان گرداند».
آنان در پاسخ امام گفتند: «ما همگی قاتلان برادران شماییم و همگی، ریختن خون ایشان و شما را روا میشمریم»![6].
از آن پس، علیu ناگزیر شد در برابر ایشان راه دیگری در پیش گیرد ولی چنانکه دانستیم، تا پیکار را آغاز نکردند، از نبرد با آنها خودداری نمود. چیزی که باید یادآور شد آنستکه خوارج با پیش آمدن نبرد نهروان بکلی از میان نرفتند چرا که پارهای از ایشان در آن جنگ شرکت نکرده بودند و پس از پایان جنگ در کوفه رفت و آمد داشتند.
بلاذری گزارش کرده است که علیu پس از پیکار نهروان 400 تن از خوارج را که زخم برداشته و نمرده بودند، به قبائلشان سپرد و اجازه نداد که یارانش آنانرا بکشند![7] با اینهمه، عبدالرحمن بن ملجم مرادی که از باقیماندگان خوارج بود، تصمیم به قتل امیرمؤمنان گرفت. ابن ملجم، از ساکنان مصر و (از قبیلة کنده) بود و در جریان شورش بر ضد عثمان، رهسپار مدینه شد و سپس ، در کوفه اقامت گزید[8]. پیش از فاجعة قتل علیu از لطف و احسان امام برخوردار شده بود و هنگامی که در تاریکی سپیده دم با شمشیر مسمومش بر علیu زخم زد، همان شعار خوارج را تکرار نمود و گفت: «الحکم لله یا علی لالك!»[9]. «حکم از آن خدا است ای علی، نه از آن تو!». علیu گفت: «فزت ورب الکعبه، شأنکم بالرجل!»[10]. «سوگند به خدای کعبه که رستگار شدم، اینمرد را دستگیر کنید»، آنگاه دستور داد که ابن ملجم را به نزدش آورند و چون دیدة امام بر او افتاد، فرمود: «أی عدو الله، ألم أحسن إلیك؟» ای دشمن خدا، آیا من به تو نیک نکردم؟ ابن ملجم پاسخ داد: آری! امام گفت: «فما حملك علی هذا؟» پس چه چیزی تو را به اینکار واداشت؟ گفت: من شمشیرم را چهل روز بامدادان، تیز کردم و از خدا خواستم که بدترین آفریدگانش را با آن بکشد! امام فرمود: «لاأراك إلا مقتولاً به، ولا أراك إلا من شر خلقه!». چز این نمیبینم که خودت با آن کشته میشوی و از بدترین آفریدگان خدایی!»[11]. و شگفت آنکه حسن بن علیu با همان شمشیر، ابن ملجم را به قتل رساند و جز یک ضربت بدو نزد! زیرا امام وصیت کرده بود که:
«... یا بني عبدالـمطلب، لاألفینکم تخوضون دماء الـمسلمین، تقولون قتل أمیرالـمؤمنین، قتل أمیرالـمؤمنین! ألا لا یقتلن إلا قاتلی، أنظر یا حسن إن أنا مت من ضربتة هذه، فاضربه ضربة بضربة ولا تمثل بالرجل فإني سمعت رسول اللهr یقول: إیاکم والـمثلة ولو أنها بالکلب العقور!»[12].
«... ای پسران عبدالمطلب شما را نیابم که در خون مسلمانان افتید و بهانه آورید که: امیرالمؤمنان کشته شد، امیرمؤمنان کشته شد! بدانید که جز کشندة من کسی نباید کشته شود. ای حسن، بنگر که اگر من از ضربت اینمرد مردم، تنها یک ضربت بر او بزن و پس از مردنش، اعضای وی را پاره پاره مکن که من بارها از رسول خداr شنیدم میفرمود: از بریدن اعضاء مردگان پرهیز کنید، هر چند سگ گزنده باشد»!.
امام پس از این وصیت، جز «لا إله إلا الله» سخنی نگفت و این ذکر را چندان تکرار کرد که دیده از جهان فرو بست و روح بزرگش به قدسیان پیوست[13]. و بدینسان جهان اسلام، بزرگترین رهبر خود را در ماه رمضان از سال چهلم هجری قمری در شهر کوفه از دست داد.
[1]- تاریخ الأمم والـملوك، ج 5، ص 73.
[2]- زیرا داوری را ویژه خدا دانستن، منافات ندارد با اینکه کسی به داوری «کتاب خدا» گردن نهد.
[3]- تاریخ الأمم والـملوك، ج 5، ص 73.
[4]- شرح این ماجرای را در: تاریخ الأمم والـملوك، ج 5، ص 81 و 82 و أنساب الاشراف، ص 367 و 368 میتوان دید.
[5]- تاریخ الأمم والـملوك، ج 5، ص 83 مقایسه شود با: البدایة والنهایة، ج 7، ص 315.
[6]- «فقالوا: کلنا قتلتهم وکلنا نستحل دماءهم و دماءکم»!. (تاریخ الأمم والـملوك، ج5، ص 83).
[7]- «وجد عليu ممن رمق أربعمائة، فد فعهم إلی عشائرهم ولم یجهز علیهم». (أنساب الاشراف، ص 374 و 375).
[8]- تاریخنامه طبری، اثر بلعمی، ج 2، ص 671.
[9]- أنساب الاشراف، اثر بلاذری، ص 492.
[10]- الکامل، اثر مبرد، (باب الخوارج)، ص 38 و أنساب الاشراف، اثر بلاذری، ص 492.
[11]- تاریخ الأمم والـملوك، ج 5، ص 145 و الکامل في التاریخ، ج 3، ص 39.
[12]- تاریخ الأمم والـملوك، ج 5، ص 148 مقایسه شود با: نهج البلاغة، وصیت شماره 47.
[13]- «ثم لم ینطق إلا بلا إله الله حتی قبض رض الله عنه وذلك فی شهر رمضان سنة أربعین». (تاریخ الأمم والـملوك، ج 5، ص 148).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر