توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۰ خرداد ۲۹, شنبه

اصل سوم: ازدواج موقت

 


فصل اول:
ازدواج در اسلام از خلال آیات قرآن

پاسداری از ناموس یکی از ویژگی‌های اساسی و ضروری زندگی است. علماء اصول اتفاق نظر دارند بر این‌که‌ ازدواج یکی از ضروریات پنجگانه‌ای است که شریعت به مراعات آن‌ها پرداخته است، و این ضروریات عبارتند از: دین، نفس، نسل، عقل و مال. بنابر این محافظت از نسل و ناموس به‌ عنوان پاسداری از خمس شریعت قلمداد می‌شود.

ازدواج یکی از بارزه‌های انسان مسلمان است که در تعدی و نادیده گرفتن آن سهل انگاری نمی‌کند، به همین خاطر آیات قرآنی مربوط به ازدواج به صورت تشریعی، منظم، آشکار و مفصل آمده که احکام و آداب آن را بیان می‌کند.

این نصوص نگاه کردن را حرام اعلام داشته چه رسد به حرمت لمس و خلوت کردن:

﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ [النور: 30].

«‏(ای پیغمبر!) به مردان مؤمن بگو: (آنان موظّفند که از نگاه به عورت و محلّ زینت نامحرمان) چشمان خود را فرو گیرند، و عورت‌های خویشتن را (با پوشاندن و دوری از پیوند نامشروع) مصون دارند».

و دوستی مخفیانه‌ با بیگانگان را حرام اعلام داشته‌ و همچنین به‌ ابطال نکاحی اشاره‌ نموده‌ که‌ جز ارضاء شهوت هدف دیگری در ورای آن دیده‌ نمی‌شود، چه‌ رسد به‌ زنا که‌ به‌ عنوان شدیدترین حرام‌ها و زشت‌ترین‌شان معرفی شده‌ است؛ به همین خاطر مجازات شدیدی برای کسی که مرتکب این عمل زشت شود، در نظر گرفته شده است.

ازدواج تشریع شده و ریشه شرعی آن نیز ذکر شده است و احکام آن از خِطبه (خواستگاری)، عقد، مهریه، دخول و آداب جماع در هر شرایطی به صورت مفصل در شرع ذکر شده است، و راجع به حکمت و هدف والایی بحث رانده که مد نظر شریعت بوده است از جمله: حفظ نفس، بنای خانه‌ای که زوج در آن سکونت می‌گزیند، مودت و رحمت در آن شیوع می‌یابد و در سایه‌ی آن خانواده نشو و نما می‌نماید. و تأکید شده بر این‌که‌ رابطه‌ی بین زن و مرد نباید گذرا باشد به گونه‌ای که این رابطه فقط برای صیقل دادن نفس با ملاقات و ارضاء شهوت باشد:

﴿مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ [المائدة: 5].

«و منظورتان زناکاری یا انتخاب دوست نباشد».

﴿مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ [النساء: 25].

«کنیزانی را برگزینید که با عفّت و پاکدامن باشند و برای خود دوستانی (نامشروع) برنگزینند».

و نوع دیگری از نکاح که ازدواج با کنیز باشد، در قرآن آمده که گاهی این ازدواج از ضروریات جامعه بوده است، به همین خاطر آیات قرآنی متعلق به آن، به صورت آشکار و گسترده که بیانگر ازدواج شرعی و دائمی است در بیشتر جاها آمده است. و این نصوص از یک طرف تشریعی هستند و از طرف دیگر احکام را تفصیل می‌دهند و در تمام قرآن آیه‌ای را نمی‌یابی که بیانگر مشروعیت و احکام تفصیلی ازدواج موقت باشد، بلکه نص صریح در مورد تحریم آن وجود دارد. به همین خاطر خداوند عزوجل  در قرآن این آیه را از لحاظ نزولش 2 بار تکرار کرده است:

﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ٥ إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ٦ فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ٧ [المؤمنون: 5-7].

«و عورت خود را حفظ می‌کنند. مگر از همسران یا کنیزان خود، که در این صورت جای ملامت ایشان نیست. اشخاصی که غیر از این (دو راه زناشوئی) را دنبال کنند، متجاوز (از حدود مشروع) بشمار می‌آیند (و زناکار می‌باشند)».

نصوص صریح قرآنی در رابطه با دو نوع ازدواج شرعی

آیات قرآنی مربوط به این دو نوع ازدواج شرعی که ذکر شد آشکار و قطعی الدلاله هستند و هیچ کس نمی‌تواند درباره این آیات جر و بحث کند و آن‌ها را به غیر از این دو ازدواج تحمیل نماید؛ پس هیچ کس به خاطر آشکار بودن این آیات نمی‌تواند بگوید که: ازدواج دائم و ازدواج با کنیزان حرام است. همچنان که خداوند متعال گفته است:

﴿فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ [النساء: 3].

«با زنان دیگری که برای شما حلالند و دوست دارید، با دو یا سه یا چهار تا ازدواج کنید. اگر هم می‌ترسید که نتوانید میان زنان دادگری را مراعات دارید، به یک زن اکتفاء کنید یا با کنیزان خود (که هزینه کمتری و تکلّفات سبکتری دارند) ازدواج نمائید».

در این آیه، خداوند عزوجل  چند ویژگی را برای ما مشخص می‌کند که عبارتند از:

1-   تعدد ازدواج.

2-   در صورتی که مرد نمی‌تواند بین زنانش عدالت برقرار کند، فقط به یکی از آن‌ها اکتفا نماید.

3-   مرد با زنانی که کنیز وی هستند، ازدواج نماید.

پس اگر شرط دیگری در این آیه می‌بود، خداوند آن را ذکر می‌کرد.

﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ٢٩ إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ٣٠ فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ٣١ [المعارج: 29-31].

و اگر تمتع با آن (زن) صورت می‌گرفت باید از همدیگر ارث می‌بردند، هم چنان که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ [النساء: 12].

«و برای شما نصف دارائی به جای مانده همسرانتان است، اگر فرزندی (از شما یا از دیگران و یا نوه یا نوادگانی) نداشته باشند (و باقی ترکه، برابر آیه قبلی، به فرزندانشان و پدران و مادرانشان تعلّق می‌گیرد) و اگر فرزندی داشته باشند، سهم شما یک چهارم ترکه است (و باقیمانده ترکه به ذوی‌الفروض و عصبه، یا ذوی‌الارحام یا بیت‌المال می‌رسد. به هرحال چه فرزندی نداشته باشند و چه فرزندی داشته باشند، سهم شما) پس از انجام وصیتی است که کرده‌اند و پرداخت وامی است که بر عهده دارند (و پرداخت وام بر انجام وصیت مقدّم است). و برای زنان شما یک چهارم ترکه شما است اگر فرزندی (یا نوه و نوادگانی از آنان یا از دیگران) نداشته باشید. (اگر همسر یک نفر باشد، یک چهارم را تنها دریافت می‌دارد، و اگر دو همسر و بیشتر باشند، یک چهارم به طور مساوی میانشان تقسیم می‌گردد. باقیمانده ترکه به خویشاوندان و وابستگان به ترتیب استحقاق می‌رسد). و اگر شما فرزندی (یا نوه و نوادگانی) داشتید، سهمیه همسرانتان یک هشتم ترکه بوده (و بقیه ترکه به فرزندانتان و پدران و مادرانتان - همان گونه که ذکر شد - می‌رسد. البتّه) پس از انجام وصیتی است که می‌کنید و بعد از وامی است که بر عهده دارید. و اگر مردی یا زنی به گونه کلالَه ارث از آنان برده شد (و فرزند و پدری نداشتند) و برادر (مادری) یا خواهر (مادری) داشتند، سهم هر یک از آن دو، یک ششم ترکه است (و فرقی میان آن دو نیست) و اگر بیش از آن (تعداد، یعنی یک برادر مادری و یک خواهر مادری) بودند، آنان در یک سوم با هم شریکند (و به طور یکسان یک سوم را میان خود تقسیم می‌کنند. البتّه این هم) پس از انجام وصیتی است که بدان توصیه شده است».

﴿وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ [النور: 32].

«مردان و زنان مجرّد خود را و غلامان و کنیزان شایسته (ازدواج) خویش را (با تهیه نفقه و پرداخت مهریه) به ازدواج یکدیگر درآورید».

خداوند بعد از ذکر آن دو نوع ازدواج فرموده است:

﴿وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ [النور: 33].

«آنان که امکانات ازدواج را ندارند (و قادر به پرداخت مهریه و نفقه نمی‌باشند) باید در راه عفّت و پاکدامنی تلاش کنند، تا خداوند از فضل و لطف خود ایشان را دارا کند».

و اگر آنجا نوع سومی از ازدواج (به عنوان نمونه نکاح متعه) وجود می‌داشت، خداوند متعال می‌گفت: (ولیستمتع) و هرگز نمی‌فرمود: ﴿وَلْيَسْتَعْفِفِ.

و عفت مستلزم نیازمندی است که از ازدواج با زن آزاده و کنیز امتناع می‌ورزد.

اما در ازدواج موقت، شخص نیازی به غنی ندارد، زیرا هر انسانی با کمبود دارایی هم می‌تواند آن را انجام دهد؛ پس اگر ازدواج موقت جایز بود – که نیازمندان نیز قطعاً می‌توانند آن را انجام دهند – هرگز آیه‌ای نازل نمی‌شد که در آن حالت توصیه‌ی عفت را به آنان یاداور نماید، همچنان که در حالت توانایی ازدواج با کنیزان و بردگان را یاداور نموده است.

مرد برای ازدواج دو حالت در پیش رو دارد: اول این‌که‌ مرد متمکن است که می‌تواند با زن یا کنیز ازدواج کند و دوم این‌که‌ توانایی ازدواج را ندارد و کسی را نمی‌یابد که با وی ازدواج کند، در این صورت مرد باید عفت پیشه کند و حالت سومی که متناسب با ازدواج موقت باشد، مطرح نشده است.

و در سیاق آیات چنین آمده است:

﴿وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا [النور: 33].

«کنیزان خود را (با جلوگیری از ازدواج ایشان) وادار به زنا نکنید، اگر آنان خواستند (با ازدواج با مردان دلخواه خود، شخصیت مستقلّی بهم رسانند و همچون آزادگان تشکیل خانواده دهند و) عفیف و پاکدامن باشند. (ای مؤمنان! با جلوگیری از ازدواج، کار کنیزان را به خودفروشی نکشانید) تا بدین وسیله خواهان مال و دارائی زودگذر دنیا بوده».

اگر ازدواج موقت مشروع می‌بود، نیازی نبود که دختران جوان تحت فشار واقع شوند تا برای کسب معاش به زنا روی بیاورند؛ بلکه امکان داشت که کسب در آمد از طریق ازدواج موقت بدون نیاز به زنا فراهم شود. بلکه بازار زنا با این نوع زنای مباح به نام شرع با کساد مواجه میشد! (و جز بدبخت کسی زنا نمی‌کرد) آری اگر ازدواج موقت جایز می‌بود، جز انسان بدبخت کسی زنا نمی‌کرد و اگر زنا مباح بود (جز بدبخت کسی متعه را انجام نمی‌داد)؛ زیرا با انجام یکی از دیگری بی‌نیاز خواهد شد و اگر آن دو یک مسأله‌ی واحد نمی‌بودند، هرگز چنین چیزی صحیح نمی‌بود!!

﴿وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ [البقرة: 221].

«و با زنان مشرک (غیر اهل کتاب) تا ایمان نیاورند ازدواج نکنید، و بی‌گمان کنیز مؤمنی از زن (آزاد) مشرکی بهتر است، اگرچه (زیبائی یا ثروت یا موقعیت او) شما را به شگفتی انداخته باشد (و دلباخته او بوده باشید)، و (زنان و دختران خود را) به ازدواج مردان مشرک در نیاورید، مادامی که ایمان نیاورند. و بی‌گمان غلام مؤمنی از مرد مشرکی بهتر است اگرچه (زیبائی یا ثروت یا موقعیت او) شما را به شگفتی انداخته باشد (و دل از کفتان ربوده باشد)».

سوره بعد از این آیه راجع به احکام ازدواج از جهت موافقین و مخالفین، بحث می‌کند و فقط در مورد دو نوع ازدواج مشروع یادآوری شده و اشاره‌ای به ازدواج موقت نشده است:

﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ [الأحزاب: 50].

«ای پیغمبر! ما برای تو (جهت توفیق در کار تبلیغ دعوت و چیزهای دیگر) حلال کرده‌ایم همسرانت را که مهرشان را پرداخته‌ای، و همچنین کنیزانی را که خدا در جنگ بهره تو ساخته است».

این دو نوع ازدواج وجود دارد، سپس آیه به نوع سومی از ازدواج پرداخته که برای هیچ یک از مسلمانان اتفاق نیفتاده است و فقط مخصوص پیامبر اکرم  صلی الله علیه و آله و سلم  است که نکاح هبه می‌باشد. هر چند که این ازدواج واقعاً به وقوع نپیوسته ولی آیه آن را یادآور ‌شده است!! خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَامْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَهَا خَالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ [الأحزاب: 50].

«و زن باایمانی که خویشتن را به پیغمبر ببخشد و پیغمبر بخواهد او را به ازدواج خود درآورد، که (این یکی) خاصّ تو است و برای سائر مؤمنان جایز نیست».

سپس درباره‌ی مؤمنان آیه دیگر آمده و آیه قبل را تکمیل نموده است:

﴿قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ [الأحزاب: 50].

«ما خودمان می‌دانیم برای مؤمنان در مورد همسرانشان و کنیزانشان چه احکامی (همچون نفقه و مهریه و شاهدان عقد و عدم تجاوز از چهار زن) مقرّر می‌داریم».

و در مورد ازدواج موقت آیه‌ای نیامده است.

﴿لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِنْ بَعْدُ وَلَا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ [الأحزاب: 52].

«بعد از این، دیگر زنی بر تو حلال نیست، و نمی‌توانی همسرانت را به همسران دیگری تبدیل کنی (و مثلاً برخی از اینان را طلاق دهی و به جای وی همسران تازه‌ای را خواستگاری نمائی) هر چند جمال آنان تو را به شگفت درآورد، مگر کنیزان. خداوند ناظر و مراقب بر هر چیزی است».

و این آیه با صراحت برای ما روشن می‌کند که برای پیامبر فقط ازدواج با زن آزاده و کنیز حلال بوده! پس نکاح موقت کجاست؟

و در رابطه با ازدواج و احکامش به ده‌ها آیات از آیات احکام اشاره شد، ولی آیه‌ای که مربوط به ازدواج موقت باشد، هرگز به طور صریح نیامده است.

با وجود این‌که نیاز به این نوع از نکاح – اگر مشروع می‌بود – همه‌گیر و پیوسته می‌باشد، زیرا اسباب و علل آن مدام و پی‌درپی است، اما نامی از آن برده‌ نشده‌، همچنان‌که‌ ازدواج با کنیزی را ذکر نموده که خداوند متعال آگاه به این امر بوده که کنیز زیاد ادامه نخواهد داشت؛ زیرا قرن‌ها است که‌ بساط را جمع کرده‌ و اثری از آن باقی نمانده‌ است! آیا عاقلانه است که قرآن در امری بحث کند که خداوند می‌داند آن امر در میان جامعه به زودی رخ خواهد بست و چندین بار از آن عمل یاد کند، اما راجع به نمونه‌ای مشابه آن (امر) را که امکان زوالی برای آن در جامعه نیست، بلکه نیاز بدان همه‌گیر می‌باشد، صحبتی به میان نیاورد و به طور صریح یادی از آن و یا احکام مربوط بدان ننماید؟!

سپس آیاتی از سوره‌ی (نساء) می‌آید که از چارچوب روش و عادت قرآن در نام بردن از این دو نوع ازدواج (دایمی و ازدواج با کنیزان) بیرون نرفته است که مقارن همدیگر هستند، همچنان که در واقعیت جامعه نیز مقترن هم می‌باشند.

قرآن شکل صحیحی را طبق آن اصل که هنوز در آن جامعه وجود دارد، ترسیم می‌کند. اما ما در بخش‌های مختلف قرآن غیر از ازدواج دائمی و ازدواج با کنیزان چیز دیگری ‌را در این شکل نیافتیم. و اگر ازدواج موقت در حقیقت وجود داشت، قطعاً در شکل قرآن درست و صحیح به وضوح آشکار می‌شد که هیچ شکی در آن نباشد، همچنان‌که دو نوع ذکر شده چنان با وضوح مطرح شده‌اند که جای هیچ بحثی را باقی نگذاشته‌اند. خداوند متعال در این آیات پس از بیان محرمات از مادران، دختران، خواهران و امثال آن‌ها می‌گوید:

﴿وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا٢٤ [النساء: 24].

«برای شما ازدواج با زنان دیگری جز اینان (یعنی جز زنان مؤمن حرام) حلال گشته است و می‌توانید با اموال خود (از راه شرعی) زنانی را جویا شوید و با ایشان ازدواج کنید (بدان شرط که منظورتان زنا و دوست‌بازی نباشد و) پاکدامن و از زنا خویشتندار باشید. پس اگر با زنی از زنان ازدواج کردید و از او کام گرفتید، باید که مهریه او را (چنان که مقرّر است بدون کم و کاست و در موعد خود) بپردازید، و این واجبی (از واجبات الهی) است. و بعد از تعیین مهریه، گناهی بر شما نیست در آنچه میان خود بر آن توافق می‌نمائید (مثلاً این که همسر با رضا و رغبت از مقداری از مهریه خود چشم‌پوشی کند و یا شوهر مشتاقانه مقداری بر اندازه مهریه بیفزاید). بیگمان خداوند (پیوسته بر مصالح بندگان خود) آگاه (و در احکامی که برای آنان وضع می‌نماید) حکیم بوده (و می‌باشد».

این نوع اول از ازدواجی است که خداوند بزرگ و بلند مرتبه آن را حلال و مشروع گردانید. سپس بعد از آن فرمود:

﴿وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِنْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ مِنْ فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ [النساء: 25].

«و اگر کسی از شما نتوانست با زنان آزاده مؤمن ازدواج کند، می‌تواند با کنیزان مؤمنی ازدواج نماید. خداوند آگاه از ایمان شما است».

(که همان ازدواج با کنیزان است) یعنی نوع دوم از ازدواج حلال می‌باشد.

اگر نوع اولِ ذکر شده در آیه همان ازدواج موقت است، پس ازدواج شرعی دائمی کجاست؟!! و در عبارت چیزی غیر از این دو نوع وجود ندارد. پس خداوند متعال فقط ازدواج موقت و ازدواج با کنیزان‌ را ذکر کرده و ازدواج شرعی را ذکر نکرده است! پس آیا عاقلانه است که خداوند بلند مرتبه در این مورد فقط پست‌ترین و نازل‌ترین ازدواج (ازدواج موقت) را بیان کند و به (بحث) ازدواج با کنیزان بپردازد و به آن ختم نماید؟!!

هرگز! همانا منظور این آیه همان ازدواج دائمی است و استمتاع بر کنایه از جماع و آنچه مشابه آن است، حمل می‌شود. پس این آیه از واجب بودن مهریه بحث می‌کند و آشکار مینماید که به محض حاصل شدن استمتاع از زن، وجوب مهریه لازم می‌آید:

﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً [النساء: 24].

دنبال کردن آیات متشابه

(شیعه‌ی) امامیه می‌گوید: همانا فرموده‌ی خداوند متعال:

﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً [النساء: 24] دلیلی بر مشروعیت ازدواج موقت است، زیرا او فرموده است: ﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ و فرموده است: ﴿فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ و نفرموده است: «مهورهن: یعنی مهریه آن‌ها». و این درست نیست و به عنوان دلیلی برای آن‌ها محسوب نمی‌گردد؛ آن نیز به دلیل مهم، بزرگ و اساسی‌ای که این نص به صورت متشابه بر ازدواج موقت دلالت می‌نماید و به طور محکم و قوی‌ بر آن دلالت نمی‌نماید. این در حالی است که ازدواج از امور بزرگ و حساس در زندگی، دین و دانش انسان مسلمان است؛ زیرا آن از بارزترین ویژگی‌های انسان مسلمان محسوب می‌شود: آبرو و نسل او. همانا این امر (ازدواج) به عورت و ناموس زنان مؤمن (باکره) تعلق دارد، نه به بازیچه و کالایی که در بازار تجارت عرضه شده باشد.[1]

خداوند متعال ما را از دنباله‌ی متشابه در چنین مواردی نهی کرده است. پس فرمود:

﴿فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ [آل عمران: 7].

یعنی همانا ما نیاز داریم به این‌که‌ کلمه‌ی (استمتعتم) را فقط بر ازدواج موقت اطلاق نماییم و همچنین نیاز داریم به این‌که اطلاق لفظ «اجور» به جای مهریه صحیح نباشد؛ پس با توجه به این‌که اثری از این دو امر وجود ندارد، استدلال به این آیه بیهوده می‌باشد.

مناقشه به پایان رسید و همه‌ی آنچه که به صورت مفصل و اضافه ذکر می‌نمایم، برای روشن کردن توضیح و افاده‌ی بیشتر (معنی) است.

 

 

 

اجور همان مهریه است

اما فرموده‌ی پروردگارتان ﴿فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ به معنای مهریه‌ی آنان است، چنانچه خداوند متعال در خطاب به پیامبرش  صلی الله علیه و آله و سلم  می‌فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ [الأحزاب: 50].

(منظور همان مهریه است) و ممکن نیست که غیر از این گفته شده باشد، زیرا پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  به این ازدواج (یعنی به ازدواج موقت) اقدام نکرده است.

و قرآن کلمه‌ی «اجور» را به کار برده است و هرگز کلمه‌ی مهور (مهریه) را به کار نبرده است؛ چنانچه خداوند سبحان فرمود:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لَا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَآتُوهُمْ مَا أَنْفَقُوا وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ [الممتحنة: 10].

«ای مؤمنان! هنگامی که زنان مؤمن به سوی شما مهاجرت کردند، ایشان را بیازمائید - خداوند از ایمان آنان آگاه‌تر است (تا شما) - هرگاه ایشان را مؤمن یافتید، آنان را به سوی کافران برنگردانید. این زنان برای آن مردان، و آن مردان برای این زنان حلال نیستند. آنچه را که همسران ایشان (به عنوان مهریه) خرج کرده‌اند، بدانان مسترد دارید. گناهی بر شما نخواهد بود اگر چنین زنانی را به ازدواج خود درآورید و مهریه ایشان را بپردازید».

و گفته است:

﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ [المائدة: 5].

«و (ازدواج با) زنان پاکدامن مؤمن، و زنان پاکدامن اهل کتاب پیش از شما، حلال است، هرگاه که مهریه آنان را بپردازید و قصد ازدواج داشته باشید و منظورتان زناکاری یا انتخاب دوست نباشد».

و گفته است:

﴿فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ [النساء: 25].

«لذا با اجازه صاحبان آنان با ایشان ازدواج کرده و مهریه ایشان را زیبا و پسندیده و برابر عرف و عادت (به تمام و کمال) بپردازید. کنیزانی را برگزینید که با عفّت و پاکدامن باشند و برای خود دوستانی (نامشروع) برنگزینند».

چه چیزی کلمه‌ی (اجور) در آیه‌ی مذکور را به ازدواج (صیغه) تخصیص داده و به عنوان دلیلی بر آن قرار داده است، با وجود این‌که‌ لفظ از مختصات آن نیست، و این به سبب ذکر آن در آیاتی است که آن‌ها را بیان کردیم، که به ازدواج صیغه مربوط نمی‌شود، بلکه یا به ازدواج دائمی و یا به ازدواج با کنیزان (مربوط می‌شود)؟!

استمتاع در لغت

همانا کلمه‌ی «الاستمتاع»، «التمتع» و «المتاع» از کلمات مشترکی هستند که برای بیش از یک معنی آمده است و ریشه‌ی آن از انتفاع و تلذذ (به معنی لذت بردن و بهره بردن) گرفته شده است.

و آن گاهی با طعام می‌باشد، چنانچه در فرموده‌ی خداوند متعال آمده:

﴿أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَطَعَامُهُ مَتَاعًا لَكُمْ [المائدة: 96].

«نخجیر (آبزی، یعنی حیوانی که در رودخانه یا در آبگیر زندگی می‌کند و یا در) دریا، و خوردن از (گوشت) آن، برای شما (مقیمان مؤمن که آن را تازه به تازه می‌خورید) و برای (شما) مسافران (مؤمن که آن را خشکیده یا یخ‌زده و یا به صورت کنسرو می‌خورید) حلال است».

و فرموده‌است: ﴿وَفَاكِهَةً وَأَبًّا٣١ مَتَاعًا لَكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ٣٢ [عبس: 31-32].

«و میوه و چَراگاه را. برای استفاده و بهره‌مندی شما و چهارپایان شما».

و فرموده: ﴿كُلُوا وَتَمَتَّعُوا قَلِيلًا إِنَّكُمْ مُجْرِمُونَ٤٦ [المرسلات: 46].

«(در این چند روز کوتاه دنیا) کمی بخورید و چندی لذّت ببرید (ولی بدانید که عذاب الهی در انتظار شما است، چرا که) شما گناهکارید».

که در اینجا به معنی ازدواج صیغه نمی‌باشد.

و گاهی با مال آمده است، چنان که در فرموده‌ی خداوند متعال است:

﴿لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ [البقرة: 236].

«اگر زنان را قبل از آمیزش جنسی و تعیین مَهر (به عللی) طلاق دهید، گناهی بر شما نیست (و در این موقع) آنان را (با هدیه‌ای مناسب حال خود) بهره‌مند سازید. آن کس که توانائی (مالی) دارد، و آن کس که توانائی (مالی) ندارد، به اندازه خودش، هدیه‌ای شایسته (و مناسب حال دهنده و گیرنده) می‌پردازد».

که منظور از تمتع در اینجا تمتع مالی است که به (زن) مطلقه داده می‌شود و منظور ازدواج (موقت) نیست.

و فرموده: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا٢٨ [الأحزاب: 28].

«ای پیغمبر! به همسران خود بگو: اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را می‌خواهید، بیائید تا به شما هدیه‌ای مناسب بدهم و شما را به طرز نیکوئی رها سازم».

و (تمتع) گاهی برای لباس و مسکن آمده است، چنان که فرموده‌:

﴿وَمِنْ أَصْوَافِهَا وَأَوْبَارِهَا وَأَشْعَارِهَا أَثَاثًا وَمَتَاعًا إِلَى حِينٍ٨٠ [النحل: 80].

«و از پشم و کرک و موی چهارپایان وسائل منزل و موجبات رفاه و آسایش شما را فراهم کرده است که تا مدّتی (که زنده‌اید) از آن‌ها استفاده می‌کنید (و پس از پایان این جهان، نه شما می‌مانید و نه نعمت‌های آن)».

منظور از «متاع»، نیازهای انسان به صورت مطلق است، همچنان که خداوند متعال فرموده است:

﴿وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ [الأحزاب: 53].

«هنگامی که از زنان پیغمبر چیزی از وسائل منزل به امانت خواستید، از پس پرده از ایشان بخواهید».

و همچنین فرموده است:﴿إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَكْنَا يُوسُفَ عِنْدَ مَتَاعِنَا[يوسف:17].

«‏ما رفتیم و سرگرم مسابقه (دو و تیراندازی) گشتیم و یوسف را نزد اثاثیه خود گذاردیم».

همان طور که دیدیم این آیه به نکاح موقت ارتباطی ندارد.

این لفظ با مشتقاتش در60 جای قرآن به صورت تکرار آمده، ولی هیچ یک از این الفاظ به نکاح موقت ارتباط ندارد. از جمله:

﴿وَقَالَ أَوْلِيَاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ وَبَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِي أَجَّلْتَ لَنَا قَالَ النَّارُ مَثْوَاكُمْ خَالِدِينَ فِيهَا [الأنعام: 128].

«پیروان ایشان از میان انسان‌ها (فریاد برمی‌آورند و) می‌گویند: پروردگارا! برخی از ما از برخی دیگر سود بردیم. (جنّیان با وسوسه شیطانی بر ما ریاست کردند و از ما بهره گرفتند، و ما انسان‌ها به وسوسه ایشان دچار شهوات و لذّات زودگذر شدیم، تا آن گاه که مدّت معلوم زندگی را سپری کردیم) و به مرگی گرفتار آمدیم که برای ما معین و مقدّر فرموده بودی. (هم‌اینک با کوله‌بار کفر و ضلال در پیشگاه ذوالجلال ایستاده‌ایم. وای بر ما! خداوند بدیشان) می‌گوید: آتش (دوزخ) جایگاه شما است و همیشه در آن ماندگارید مگر مدّت زمانی که خدا بخواهد. بیگمان پروردگار تو حکیم (است و کارهایش از روی حکمت انجام می‌گیرد و) آگاه است (و می‌داند چه کسانی را از دست دوزخ رها کند)».

چرا باید لفظ استمتاع در این آیه ﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ [النساء: 24] به نکاح متعه تفسیر شود، اما در آیه سابق (128) به این معنی تفسیر نگردد، در حالی که لفظ واحد و یکی هستند.

﴿كَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ كَانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَأَكْثَرَ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلَاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلَاقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ بِخَلَاقِهِمْ وَخُضْتُمْ كَالَّذِي خَاضُوا أُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ٦٩ [التوبة:69].

«(شما ای منافقان!) همانند کسانی هستید که قبل از شما می‌زیستند (و در نفاق و کفر بر همدیگر سبقت می‌گرفتند و جز راه فسق و فجور نمی‌پوئیدند). آنان از شما نیرومندتر و از اموال و فرزندان بیشتری برخوردار بودند و از قسمت خود (در این جهان گذران، از لذائذ نامشروع و گناهان) بسی استفاده کردند و (عاقبت مردند و دنیا را به دیگران سپردند و شرمندگی بردند. هم‌اینک شما نیز همچون ایشان از تقوا و یاد خدا دوری گزیده‌اید و به راه هواها و هوس‌ها رفته‌اید و به گرداب شهوات افتاده‌اید و از محرّمات) شما هم بهره خود را برده‌اید همان گونه که افراد پیش از شما بهره خود را بردند، و به همان چیزی (از پلشتی‌ها و زشتی‌ها) فرو رفته‌اید که آنان بدان فرو رفتند. ایشان کردارشان در دنیا و آخرت پوچ و بیسود گشت و زیانبار (هر دو جهان) شدند. (هان اگر به راه آنان روید، همچون ایشان شوید)».

﴿أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِكُمْ فِي حَيَاتِكُمُ الدُّنْيَا وَاسْتَمْتَعْتُمْ بِهَا [الأحقاف: 20].

«شما لذائذ و خوشیهای خود را در زندگی دنیای خویش برده‌اید و کام برگرفته‌اید».

﴿قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَى النَّارِ٣٠ [إبراهيم: 30].

«‏بگو: (از این چند روزه زندگی) بهره و لذّت ببرید، چرا که بازگشت شما به سوی آتش دوزخ است (و در آنجا جز کباب شدن و عذاب دیدن نمی‌بینید)».

اگر قرار باشد که تفسیر بدون هیچ ضوابطی و بر مبنای هوی و هوس صحیح باشد، می‌گوییم: این آیه‌ و امثال آن به‌ تحریم نکاح متعه‌ تصریح داشته‌اند، زیرا هرکس تمتع جوید، آتش به‌ عنوان سرانجام او قلمداد می‌شود، و مراد از تمتع همان نکاح متعه‌ است، بنابر این نکاح متعه‌ حرام می‌باشد.

این همان چیزی است که فقهاء امامیه در تفسیرشان با آیات دارای الفاظ مشترک به کار می‌برند!

زیرا الفاظی را که در اصل بیش از یک معنی دارند، بدون هیچ ضوابط لغوی و قرائن لفظی، بر معنایی که مد نظرشان است، حمل می‌کنند.

و با آیه‌ی زیر نیز همین عمل را انجام داده‌اندو آنجا که خداوند عزوجل  می‌فرماید:

﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ [النساء: 24] آنان از تشابه لفظی میان الفاظ «استمتاع» و «ازدواج متعه» بهره‌برداری نموده‌اند و ازدواج موقت را به معنای نکاح تعبیر کرده‌اند، بدون این‌که‌ به عظمت این موضوع نگاه کنند و همچنین بدون این‌که‌ قرائن لفظی‌ای را در نظر گیرند که‌ بر معنای مورد نظرشان می‌چربد.

موضوع ازدواج موضوعی است بزرگ و ارزشمند، زیرا به آبرو و نسل مربوط می‌باشد، پس به ناچار باید دلیل آن صریح و آشکار باشد و لفظ (استمتاع) لفظ صریح یا قطعی‌ای نیست که دلالت بر ازدواج موقت نماید و این فقط یک شبهه است که اعتماد به آن درست نیست و لفظ احتمال معنی دیگری می‌دهد که‌ همان بهره‌برداری از همسر و کامیابی به‌ جماع و متعلقات آن می‌باشد، از این‌رو لفظ به‌ عنوان کنایه‌ای برای جماع قلمداد می‌شود، چنان‌که‌ این روش همیشگی قرآن است که‌ در چنین مواردی مسأله‌ را به‌ صورت کنایه‌ ذکر می‌نماید و از ذکر نام صریح آن را خودداری می‌کند.

بنابراین آنچه را که به آن اعتماد کرده‌اند دلیل متشابهی است که بیش از یک معنی دارد. و ادله‌های متشابه، ظنی و دارای احتمال صلاحیت آن را ندارند که در این امر خطیر به آن‌ها استناد شود. اگر خداوند متعال در این آیه، (ازدواج موقت) مد نظرش بود با لفظ صریح آن را بیان می‌داشت تا هرگونه تأویل و احتمالی از آن بزداید همچنان که شأن خداوند بلند مرتبه در کارهای مهم و با ارزش با قطعیت است.

و آبروی انسان مسلمان و مباح داشتن عفت زنان محصنه از عظیم‌ترین و با ارزش‌ترین کارهاست.

قرائنی که باعث ترجیح یکی از معانی لفظ مشترک می‌شوند

در موضوع (ازدواج با کنیزان) بیان کردیم که حمل لفظ مشترک (لفظی که بیش از یک معنا دارند) بر یکی از این معانی بدون در نظر گرفتن قرائن آشکار، صحیح نمی‌باشد.

همچنان که قبلاً نیز ذکر کردیم دلایل کارهای مهم و اساسی از جنس متشابه نیستند یعنی الفاظ این کارها صریح و محکم هستند و الفاظ مشترکی نمی‌باشند که برای ترجیح دادن یکی از آن معانی بر دیگری به قرائن نیاز داشته باشیم. همچنان که ادله مشروعیت نماز، زکات، روزه، جهاد، ازدواج دائمی و ازدواج با کنیزان چه رسد به قضایای یکتاپرستی، نبوت و معاد صریح و محکم است. دلایل این امور مهم، صریح است به گونه‌ای که الفاظشان مستلزم آوردن قراین و دلایل آشکار نیست، و در باب راجح و مرجوح قرار نمی‌گیرند و به خاطر این‌که‌ دارای دلایلی قطعی هستند به ثابت بودن آن‌ها یقین پیدا می‌کنیم.

و این بدان معنا است که نباید دلایل تمامی امورات خطیر از جنس مشترک باشد به گونه‌ای که فقط با قرائن بتوان آن دلیل را مشخص نمود و در غیر این صورت (اگر دلیل مشخص نباشد) آن را باطل قلمداد می‌نماییم. یعنی هر امر عظیمی که‌ در باب راجح و مرجوح قرار می‌گیرد، لازم است که در مورد آن بگوییم این امر باطل است.

این آیه قرآنی که برای ازدواج موقت به آن استناد نموده‌اند، محکم و قطعی الدلاله نیست، بلکه لفظ مشترکی است که احتمال چندین معنا را دارد؛ پس برای ترجیح یکی از این معانی مستلزم قرینه می‌باشد. تفسیر کلمه‌ی «استمتعتم» به‌ نکاح متعه‌ و خالی کردن آن از سایر معانی، به‌ وسیله‌ی متن و لفظ کلمه‌ اثبات نمی‌گردد، بلکه‌ به‌ قراین آشکاری نیاز دارد، و این بیانگر بطلان ادعای آنان می‌باشد. پس چگونه همه‌ی قرائن نفی می‌شوند و می‌توانیم بگوییم مقصود این آیه (ازدواج موقت) بوده است؟

از جمله‌ی این قرائن:

1-   آیه: ﴿وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً [النساء: 24].

لفظ استمتاع در این آیه نوع خاصی از ازدواج و یا نوعی از زنان ‌را در بر نمی‌گیرد، بلکه لفظی است عام و شامل تمامی کسانی می‌آید که خداوند عزوجل  به‌ نوعی ازدواج با او را حلال اعلام داشته‌ است؛ زیرا ضمیر (هن) در کلمه (منهن) که متعلق به استمتاع می‌باشد به موارد ذکر شده در این آیه ﴿وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ ارجاع داده می‌شود

بنابراین استمتاع لفظ عامی است که هر نوع ازدواج شرعی دائمی و ازدواج با کنیزان‌ را که خداوند حلال گردانیده است در بر می‌گیرد و به نوع خاصی از ازدواج که ازدواج موقت باشد، مرتبط نیست؛ زیرا آنچه را که خداوند متعال در کتابش حلال گردانیده است – بر عکس آنچه را که حرام گردانیده است – به بیشتر از این دو نوع نکاح، سخنش را طولانی نمی‌کند؛ زیرا غیر از این دو نوع ازدواج، هر نوع ازدواج دیگری - با نص قرآنی- حرام است. طبق این آیه:

﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ٥ إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ٦ فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ٧ [المؤمنون: 5-7].

پس کلمه (استمتعتم) آمده تا این‌که‌ معنای لغوی و یا کنایه از آن افاده شود براساس روش قرآنی که در کنایه از ذکر کارهای جنسی با کلمات صریح و آشکار پرهیز می‌کند. و معنی اصطلاحی به نوعی از انواع ازدواج منجر نمی‌شود.

2-   فرموده‌ی خداوند متعال بعد از آن:

﴿وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِنْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ مِنْ فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ [النساء: 25].

دلالت بر این دارد که منظور از ازدواجی که قبلاً ذکر شد، همان ازدواج شرعی و دائمی است؛ زیرا سخن از دشوار به سوی آسان منتقل می‌شود پس هر کس که به این نوع ازدواج دائمی قادر نبود و انجام این کار بر او دشوار باشد و اسباب و لوازم ازدواج برایش مهیا نبود، باید با آنچه از کنیزان مؤمن در اختیار دارد، ازدواج کند. و هیچ شکی در این نیست که ازدواج موقت بسیار آسانتر از ازدواج با کنیزان تحت مالکیت است. پس اگر مقصود بیان همان نوع اول بود، واجب می‌شود که ترتیب سخن برعکس شود (یعنی از آسان به دشوار و با ازدواج با کنیزان شروع می‌شد، سپس (ازدواج) آسان‌تری را ذکر می‌کند که همان صیغه است، پس انتقال از دشوار به سوی آسان صورت می‌گرفت. پس همانا عبارت ﴿وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مستلزم این است که مورد ذکر شده دشوارتر از مورد بعدی باشد. زیرا در غیر این صورت تناقض، پریشانی و آشفتگی روی می‌داد، و این با صحت کلام خداوند منافات دارد.

3-   همانا خداوند بلند مرتبه ازدواج حلال را به تحقق یافتن شرط پاکدامنی مشروط کرده است و مقصود از آن کسانی که آبروریزی می‌کنند و به شهوترانی مشغول‌اند، نمی‌باشد.

پس فرموده است: ﴿وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِنْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ مِنْ فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ [النساء: 25].

و فرموده است: ﴿مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ.

«زنان پاکدامنی که زناکار نباشند و برای خود دوستانی (نامشروع) برنگزینند.»

و فرموده است: ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ [المائدة: 5].

«(و ازدواج با) زنان پاکدامن مؤمن، و زنان پاکدامن اهل کتاب بیش از شما، حلال است، هر گاه که مهریه‌ی آنان ‌را بپردازید، قصد ازدواج داشته باشید و منظورتان زناکاری و یا انتخاب درست نباشد.»

تحقق نیافتن این شرط در ازدواج موقت غیر ممکن است، پس اگر قصد خداوند بلند مرتبه از لفظ: «استمتعتم» متعه می‌بود، هرگز آن را برای این (ازدواج) شرط قرار نمی‌داد.

 

در ازدواج (موقت) پاک دامنی وجود ندارد

همانا در ازدواج موقت برای زن هیچ‌گونه عفاف، پاکدامنی و حریمی وجود ندارد؛ بلکه (در این ازدوج) زن به عنوان وسیله‌ای برای بازی به دست مرد قرار داده شده است و – چنان که شاهدیم – بدین دلیل خانواده در معرض نابودی قرار می‌گیرد و (در ازدواج موقت) هیچ هدفی به غیر از ارضای آب شهوت و لذت بردن در ورای آن وجود ندارد که آن نیز با شرط ازدواج حلال که در آیه‌ی (فوق) ذکر شد، مخالفت دارد.

(همانا پاکدامنی‌ای که بر اساس ارتباط صحیح بین مرد و زن به وجود آمده باشد همان حمایت، کفایت و عفاف به وجود آمده بر علاقه‌ی ازدواج تأکید شده است که خداوند عزوجل  به خاطر آن بر ما منت نهاده است:

﴿وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ٢١ [الروم: 21].

« و یکی از نشانه‌های (دالّ بر قدرت و عظمت) خدا این است که از جنس خودتان همسرانی را برای شما آفرید تا در کنار آنان (در پرتو جاذبه و کشش قلبی) بیارامید، و در میان شما و ایشان مهر و محبّت انداخت (و هر یک را شیفته و دلباخته دیگری ساخت، تا با آرامش و آسایش، مایه شکوفائی و پرورش شخصیت همدیگر شوید، و پیوند زندگی انسان‌ها و تعادل جسمانی و روحانی آن‌ها برقرار و محفوظ باشد). مسلّماً در این (امور) نشانه‌ها و دلائلی (بر عظمت و قدرت خدا) است برای افرادی که (درباره پدیده‌های جهان و آفریده‌های یزدان) می‌اندیشند».

«و از نشانه‌های او این است که از بین شما برایتان همسرانی آفرید تا به وسیله‌ ایشان آرامش یابید و بین شما مهربانی و رحمت قرار داد. همانا در این نشانه‌هایی است برای گروهی که فکر می‌کنند.»

پس هدف از علاقه همان آرامش، مهربانی، رحمت و شکل گرفتن خانواده از پسران و نوه‌ها است و تنها ارضای جنسی مراد نیست. آن همان حکمت و دانش است برای کسی که در احکام خداوند تفکر نماید. و باید اعلام داشت که پاکدامنی (احصان) در علاقه زودگذر متحقق نمی‌شود، زیرا عدم مشارکت (و وجود) مرد دوم در این حالت به حکم ذوق و علاقه به وجود می‌آید... همانا پاکدامنی (احصان) در این حالت همان پر کردن جایی (به صورت کاذب) است، و عفاف در ورای روی آوردن به شخص دیگر وجود ندارد[2]. همانا کسی که صیغه می‌کند هدف و نیاز او ارضای غریزه‌ی جنسی و ارضای خواسته و شهوات اعضای بدن است که زمان اندکی طول می‌کشد و سریع به پایان می‌رسد. و هدف زن جمع آوری مال و تنوع اسباب زندگی است و هیچ کدام از آن‌ها هدف پاک دامن کردن دیگری را ندارد و این‌که‌ او را مختص و محدود به خود سازد.

همانا زنی که شوهری ندارد تا برای تحمل سنگینی بارهای زندگی و لقمه‌ی روزمره به او کمک نماید، هدفش از نکاح جمع آوری مال و ثروت برای مواجهه با ایام پیری است از این جهت که دوران جوانی سپری می‌شود و کسانی (صیغه‌کنندگان) که او را اجاره کرده‌اند از او منصرف می‌شوند (یعنی او را رها می‌سازند) و اگر هدف مادی در درجه‌ی اول اهمیت قرار نداشت یا چه بسا که بعداً انحراف اخلاقی و علاقه به تنوع (رابطه با) مردان اضافه می‌شود – راضی نبود که مانند جولان‌گاهی برای تمایلات مردان شود و اسباب لهو و لعب از مردی به مرد دیگر باشد).[3]

همانا این ازدواج برای زن حمایت در برابر دیگری و همچنین در برابر شرایط را مهیا نمی‌سازد، و زن حتی احساس پایداری و آرامش نمی‌کند و هیچ ضمانتی در آن (ازدواج) برای خانواده‌ی او و فرزندانش ایجاد نمی‌کند. بلکه عادتاً مسئولیت تربیت و تغذیه‌ی آنان‌ از گردن او (زن) ساقط نمی‌شود. که این به تباهی بچه‌ها و شرارتشان منجر می‌گردد. و مرد مهم نمی‌داند که زن مریض باشد و یا از سختی و درد نالان و شاکی باشد، بلکه (حتی) به سوی (زنان) دیگری روی گردان می‌شود.

و مراد از احصان (پاکدامنی) همان عفاف از روی آوردن به سوی شخص دیگری است که این در صیغه وجود ندارد.

4-   خداوند متعال در همان سیاق سخن که درباره‌ی ازدواج با کنیزان سخن رانده، می‌فرماید:

﴿ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَأَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ.

«ازدواج با کنیزان به هنگام عدم قدرت برای کسی از شما آزاد است که ترس از فساد داشته باشد (و بترسد به مشقّتی دچار شود که به زنا منتهی گردد). و اگر شکیبائی ورزید (و از ازدواج با کنیزان خودداری کنید و بتوانید عفّت خود را مراعات دارید) برای شما بهتر است».

پس کسی که نمی‌تواند به همسری دست یابد و از سختی‌ها و مشکلات آن هراس دارد، باید با کنیزی که در اختیارش است، ازدواج نماید و البته صبر تا هنگام رسیدن به همسری آزاده بهتر از ازدواج با کنیز است.

هیچ شکی نیست که در ازدواج صیغه سختی‌ای وجود ندارد و بدین معناست که دو راه برای ازدواج حلال وجود دارد: اول – همان که از لحاظ شرعی ارجحیت دارد – ازدواج دائمی، پس کسی که آماده کردن اسباب و لوازم بر او سخت بود و از مشکلات واهمه دارد، ازدواج با کنیز (که در اختیار اوست) راه حل است و با آن دو راه سومی به جز صبر تا فرا رسیدن فرصت (مناسب) وجود ندارد و آن مثل فرموده‌ی خداوند سبحان است که می‌فرماید:

﴿وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ [النور: 33].

«آنان که امکانات ازدواج را ندارند (و قادر به پرداخت مهریه و نفقه نمی‌باشند) باید در راه عفّت و پاکدامنی تلاش کنند، تا خداوند از فضل و لطف خود ایشان را دارا کند».

و این همان است که بیان شد.

(در قرآن) برای ازدواج موقت احکامی وجود ندارد

هنگامی که قرآن ازدواج شرعی را بیان کرد، بدان اکتفا ننمود، تا این‌که‌ احکامش را به صورت مفصل تشریع کرد و هنگامی که ازدواج با کنیزان‌ را تشریع نمود، احکامش را به تفصیل بیان کرد. و در آیات بسیاری که حصر و محدود سازی آن‌ها دشوار می‌باشد، بدان پرداخت؛ از جمله‌ی آن‌ها:

﴿فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلَّا تَعُولُوا٣ وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنِيئًا مَرِيئًا٤ [النساء: 3-4].

«با زنان دیگری که برای شما حلالند و دوست دارید، با دو یا سه یا چهار تا ازدواج کنید. اگر هم می‌ترسید که نتوانید میان زنان دادگری را مراعات دارید، به یک زن اکتفاء کنید یا با کنیزان خود (که هزینه کمتری و تکلّفات سبکتری دارند) ازدواج نمائید. این (کار، یعنی اکتفاء به یک زن، یا ازدواج با کنیزان) سبب می‌شود که کمتر دچار کجروی و ستم شوید و فرزندان کمتری داشته باشید. و مهریه‌های زنان را به عنوان هدیه‌ای خالصانه و فریضه‌ای خدایانه بپردازید. پس اگر با رضایت خاطر چیزی از مهریه خود را به شما بخشیدند، آن را (دریافت دارید و) حلال و گوارا مصرف کنید».

«و با زنان دیگری که برای شما حلالند و دوست دارید، با دو یا سه یا چهار تا ازدواج کنید. اگر هم می‌ترسید که نتوانید میان زنان دادگری کنید به یک زن اکتفا کنید یا با کنیزان خود ازدواج نمایید. این سبب می‌شود که کمتر دچار کجروی و ستم شوید و فرزندان کمتری داشته باشید و مهریه‌های زنان را به عنوان هدیه‌ای خالصانه و فریضه‌ای خدایانه بپردازید، پس اگر با رضایت خاطر چیزی از مهریه‌ی خود را به شما بخشیدند، آن را حلال و گوارا مصرف کنید.»

﴿وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ [النساء: 12].

«و برای شما نصف دارائی به جای مانده همسرانتان است، اگر فرزندی (از شما یا از دیگران و یا نوه یا نوادگانی) نداشته باشند (و باقی ترکه، برابر آیه قبلی، به فرزندانشان و پدران و مادرانشان تعلّق می‌گیرد) و اگر فرزندی داشته باشند، سهم شما یک چهارم ترکه است (و باقیمانده ترکه به ذوی‌الفروض و عصبه، یا ذوی‌الارحام یا بیت‌المال می‌رسد. به هرحال چه فرزندی نداشته باشند و چه فرزندی داشته باشند، سهم شما) پس از انجام وصیتی است که کرده‌اند و پرداخت وامی است که بر عهده دارند (و پرداخت وام بر انجام وصیت مقدّم است). و برای زنان شما یک چهارم ترکه شما است اگر فرزندی (یا نوه و نوادگانی از آنان یا از دیگران) نداشته باشید».

﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا٣٤ وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِنْ أَهْلِهَا إِنْ يُرِيدَا إِصْلَاحًا يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًا٣٥ [النساء: 34-35].

«مردان بر زنان سرپرستند (و در جامعه کوچک خانواده، حق رهبری دارند و صیانت و رعایت زنان بر عهده ایشان است) بدان خاطر که خداوند (برای نظام اجتماع، مردان را بر زنان در برخی از صفات برتری‌هائی بخشیده است و) بعضی را بر بعضی فضیلت داده است، و نیز بدان خاطر که (معمولاً مردان رنج می‌کشند و پول به دست می‌آورند و) از اموال خود (برای خانواده) خرج می‌کنند. پس زنان صالحه آنانی هستند که فرمانبردار (اوامر خدا و مطیع دستور شوهران خود) بوده (و خویشتن را از زنا به دور و اموال شوهران را از تبذیر محفوظ) و اَسرار (زناشوئی) را نگاه می‌دارند؛ چرا که خداوند به حفظ (آن‌ها) دستور داده است. (زنان صالح چنین بودند ولیکن زنان ناصالح آنانی هستند که سرکش می‌باشند) و زنانی را که از سرکشی و سرپیچی ایشان بیم دارید، پند و اندرزشان دهید و (اگر مؤثّر واقع نشد) از همبستری با آنان خودداری کنید و بستر خویش را جدا کنید (و با ایشان سخن نگوئید. و اگر باز هم مؤثّر واقع نشد و راهی جز شدّت عمل نبود) آنان را (تنبیه کنید و کتک مناسبی) بزنید. پس اگر از شما اطاعت کردند (ترتیب تنبیه سه‌گانه را مراعات دارید و از اخفّ به اشدّ نروید و جز این) راهی برای (تنبیه) ایشان نجوئید (و نپوئید و بدانید که) بیگمان خداوند بلندمرتبه و بزرگ است (و اگر ایشان را بیش از حدّ اذیت و آزار کنید، انتقام آنان را از شما می‌گیرد). و اگر (میان زن و شوهر اختلافی افتاد و) ترسیدید (که این کار باعث) جدائی میان آنان شود، داوری از خانواده شوهر، و داوری از خانواده همسر (انتخاب کنید و برای رفع و رجوع اختلاف) بفرستید. اگر این دو داور جویای اصلاح باشند، خداوند آن دو را (کمک نموده و در یکی از دو کار: سازش نیک و خداپسندانه، یا جدائی زیبا و معقولانه) موفّق می‌گرداند. بیگمان خداوند مطّلع (بر ظاهر و باطن مردمان و) آگاه (از نیات همگان) است».

﴿وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِنْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ مِنْ فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَأَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ٢٥ [النساء: 25].

«و اگر کسی از شما نتوانست با زنان آزاده مؤمن ازدواج کند، می‌تواند با کنیزان مؤمنی ازدواج نماید. خداوند آگاه از ایمان شما است. (از ازدواج با کنیزان مؤمن سرپیچی نکنید، چرا که) برخی از برخی هستید (و شما و ایشان در برابر دین یکسان می‌باشید)، لذا با اجازه صاحبان آنان با ایشان ازدواج کرده و مهریه ایشان را زیبا و پسندیده و برابر عرف و عادت (به تمام و کمال) بپردازید. کنیزانی را برگزینید که با عفّت و پاکدامن باشند و برای خود دوستانی (نامشروع) برنگزینند. اگر پس از ازدواج، از ایشان زنا سر زد، عقوبت ایشان نصف عقوبت زنان آزاده (یعنی: پنجاه تازیانه) است. ازدواج با کنیزان به هنگام عدم قدرت برای کسی از شما آزاد است که ترس از فساد داشته باشد (و بترسد به مشقّتی دچار شود که به زنا منتهی گردد). و اگر شکیبائی ورزید (و از ازدواج با کنیزان خودداری کنید و بتوانید عفّت خود را مراعات دارید) برای شما بهتر است. و خداوند دارای مغفرت و مرحمت فراوان است.»

ده‌ها آیه در قرآن کریم وجود دارد که به طور مفصل پیرامون احکام ازدواج و خانواده در حالت‌های اتحاد، ناسازگاری و یا طلاق بیان شده است.

شکی نیست که ازدواج موقت اگر مشروع می‌بود، - چه در گذشته و چه در زمان حال - بیشتر از ازدواج با کنیزان رایج بود، چرا که دسترسی به آن میسر و آسان است. پس باید خداوند عزوجل  احکام آن را همانند دو مورد دیگر مورد بحث قرار می‌داد.

چگونه‌ باید خداوند عزوجل  احکام مربوط به‌ نکاح کنیزان را در چندین جای قرآن ذکر نماید و احکام آن را توضیح دهد، در حالی که‌ می‌داند چنین نکاحی به‌ پایان می‌رسد و دیگر در جامعه‌ به‌ وجود نمی‌آید، اما از ذکر نکاح دیگری غافل می‌ماند که‌ انعکاس بیشتری در جامعه‌ دارد و بیشتر مورد استفاده‌ واقع می‌گردد؟!

باید اذعان داشت که‌ عدم ذکر احکام نکاح متعه‌ در قرآن دلیل واضحی بر عدم مشروعیت آن می‌باشد، زیرا چگونه‌ ممکن است که‌ خداوند عزوجل  این ارتباط میان زن و مرد را با آن خطورت و حساسیتی که‌ دارد، صحیح اعلام دارد، اما حتی یک حکم را راجع بدان بیان ندارد! حتی گفته‌اند: چگونه‌ گفته‌ می‌شود: نکاح متعه‌ جزو دین است در حالی که‌ قرآن اهمیت گاو بنی اسرائیل را برای آن قایل نشده‌ است!

قرآن ازدواج موقت را حرام می‌داند

در همان اوائل نزول قرآن کریم – که هنوز مسلمانان در مکه بودند – ازدواج موقت و هر نوع رابطه جنسی دیگرِ نامشروع را غیر از دو نوع ازدواج معروف یعنی ازدواج دائمی و ازدواج با کنیزان ‌را حرام اعلام داشت. با توجه‌ به‌ این‌که‌ در دو سوره‌ی قرآن و برای دو مرتبه‌ چنین آیه‌ای نازل شد که‌ خداوند عزوجل  فرمود:

﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ٥ إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ٦ فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ٧ [المؤمنون: 5-7].

«و عورت خود را حفظ می‌کنند. مگر از همسران یا کنیزان خود، که در این صورت جای ملامت ایشان نیست. اشخاصی که غیر از این (دو راه زناشوئی) را دنبال کنند، متجاوز (از حدود مشروع) بشمار می‌آیند (و زناکار می‌باشند)».

این آیات تصریح دارند به این‌که غیر از همسران دائمی و کنیزان، هرگونه همبستری حرام است و ازدواج موقت در این دو نوع ازدواج داخل نمی‌شود پس با توجه به آیه ﴿وَرَاءَ ذَلِكَ مشخص می‌شود که این نوع ازدواج حرام است.

این آیات امری در نهایت اهمیت را اثبات می‌کند و آن این‌که اصل بر حرمت «فروج» است و مباح شمردن آن نیازمند دلیل است که عکس آن چنین نیست. پس هنگامی که خداوند عزوجل  ازدواج دائمی و کنیزان ‌را مباح گردانید هر نوع ازدواج دیگری را غیر از آن دو حرام نمود، پس فرمود:

﴿فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ٧ این از یک طرف و از جهت دیگر -که اهمیت کمتری از دو مورد اولی را ندارد – دلیل اباحه‌ی ازدواج ابتدا باید قرآنی باشد و در ثانی باید صریح هم باشد؛ زیرا پاسداری کردن از نسل و ناموس از ضروریات دینی است که اثباتش با روایات و اجتهادات صحیح نیست. و در قرآن دلیلی صریح بر مشروعیت (نکاح موقت) وجود ندارد، پس در نتیجه این ازدواج حرام است. این در صورتی است که ازدواج از طریق نصوص حرام نباشد، پس چه‌ حالی به‌ خود می‌گیرند بعد از این‌که‌ آیات فوق به حرام بودن هر نوع ازدواج غیر از آن دو نوع (دایمی و کنیزان) تصریح می‌دارند.

آیه ﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ متعلق به‌ جمله‌ی قبل از خودش است که‌ استثنا از تحریم می‌باشد، آنجا که‌ خداوند عزوجل  فرمود:

﴿وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ یعنی برای شما ازدواج با زنان دیگری جز اینان (یعنی جز زنان مؤمن حرام) حلال گشته است که‌ به‌ نکاح خود درآورید و پاکدامنی را برای خود به‌ ارمغان بیاورید ﴿أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ در این آیه فقط استمتاع جنسی و ارضای شهوت مد نظر نیست و ازدواجی که احصان در آن تحقق پیدا می‌کند همان ازدواج شرعی است.

هر وقت با آن‌ها عمل زناشویی انجام دادید یا آنچه که در حکم خلوت کامل است ﴿فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً پس مهریه‌ی آن‌ها را به صورت کامل پرداخت کنید.

حالات مهریه

برای پرداخت مهریه سه حالت وجود دارد و آن‌ها عبارتند از:

1-   زن بدون این‌که‌ مهریه‌اش مشخص شود و قبل از دخول طلاق داده شود. آنچه که در اینجا واجب است به زن داده شود، متعه‌ی طلاق است و آن مبلغی غیر معین است که به نسبت توانایی مرد باید پرداخت گردد. خداوند عزوجل  می‌فرماید:

﴿لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ٢٣٦ [البقرة: 236].

«اگر زنان را قبل از آمیزش جنسی و تعیین مَهر (به عللی) طلاق دهید، گناهی بر شما نیست (و در این موقع) آنان را (با هدیه‌ای مناسب حال خود) بهره‌مند سازید. آن کس که توانائی (مالی) دارد، و آن کس که توانائی (مالی) ندارد، به اندازه خودش، هدیه‌ای شایسته (و مناسب حال دهنده و گیرنده) می‌پردازد، و این (پرداخت هدیه) بر نیکوکاران الزامی است.»

2-   اگر بعد از این‌که‌ مهریه‌اش معین شود و قبل از عمل زناشویی طلاق داده شود، در این مورد زن نصف مهریه به او تعلق می‌گیرد. خداوند متعال فرموده است:

﴿وَإِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ [البقرة: 237].

«و اگر زنان را پیش از آن که با آنان تماس بگیرید (و آمیزش جنسی بنمائید) طلاق دادید، در حالی که مهریه‌ای برای آنان تعیین نموده‌اید، (لازم است) نصف آنچه را که تعیین کرده‌اید (به آنان بدهید)».

3-   بعد از دخول (عمل زناشویی) و مشخص شدن مهریه طلاق داده می‌شود. در اینجا اشکالی که وارد شده این‌که اگر طلاق بعد از دخول مستقیماً صورت گیرد پس در این صورت چه مقدار از مهریه به او تعلق می‌گیرد؟ و سؤالی که مطرح می‌شود، این است: کی زن به صورت کامل مهریه‌اش را می‌گیرد؟

قرآن این مسئله را جواب داده و مشخص کرده که به محض عمل زناشویی مهریه واجب می‌شود. و این آیه:

﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً [النساء: 24].

«هر وقت که از زنان تمتع جنسی بردید پس مهریه آن‌ها را پرداخت کنید.»

و لفظ ﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ بر پایین‌ترین درجه استمتاع تطبیق حاصل می‌نماید؛ پس آیه برای بیان این موضوع وضع شده است و این یک امر ضروری است که شناختش لازم است.

همانا هیچ‌گونه مناسبتی بین واجب بودن مهریه در ازدواج دائم و موقت وجود ندارد، بلکه مناسبت معقول عبارت است از این‌که میان واجب بودن مهریه و دخولی صورت گرفته که قرآن کلمه‌ی استمتاع را برای تعبیر از آن به کار برده است.

و این چنین بیان می‌شود که لفظ «استمتعتم» در این آیه برای نکاح موقت تفسیر نمی‌شود و نمی‌توان به آن استناد نمود، زیرا استناد به آن ظن و هوای نفس است، پس هر چیز به این شکل باشد باطل است و خداوند آن را بر ما حرام کرده است. پس ازدواج موقت باطل است.

در زمان پیامبر اکرم  صلی الله علیه و آله و سلم  میان جامعه اسلامی ازدواج موقت وجود نداشته است و مسلمانان دایره‌ی تحریم آن را فهمیده‌اند به همین خاطر نه در مکه و نه در جامعه اسلامی مدینه به این عمل نپرداخته‌اند و قرآن در این باره (ازدواج موقت) سکوت کامل اختیار کرده و در مورد احکامش چیزی نگفته است. و اگر جامعه اسلامی (مدینه) به این کار روی می‌آورند، چرا قرآن از ذکر آن غفلت و کوتاهی کرده است؛ زیرا قرآن به مواردی که از نظر اهمیت کمتر از ازدواج موقت بوده است به کرات یادآوری نموده است. و برای آن‌ها احکامی ذکر کرده است مثل شرب خمر، و این عمل در درجه، نکاح موقت یا کمتر از آن قرار دارد اگر بررسی کنیم می‌بینیم که چندین آیه قرآن فقط در مورد صید (شکار) آمده است:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ١ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْيَ وَلَا الْقَلَائِدَ وَلَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانًا وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ٢ [المائدة: 1-2].

«ای مؤمنان! به پیمان‌ها و قراردادها وفا کنید (اعمّ از عقدها و عهدهای مشروع انسان با انسان، یا انسان با خدا. بعد از ذبح، خوردن گوشتِ) چهارپایان برای شما حلال است مگر آن‌هائی که (در این سوره مستثنی می‌گردد) و بر شما خوانده می‌شود. هنگامی که در حالت احرام هستید (یا این که در سرزمین حرم بسر می‌برید) شکار (بَرّی) را حلال ندانید. خداوند هرچه بخواهد (و مصلحت بداند) حکم می‌کند. ای مؤمنان! (حرمت‌شکنی) شعائر (دین) خدا را برای خود حلال ندانید (بدین صورت که هرگونه که بخواهید بدان دست ببرید و در آن تصرّف کنید) و نه ماه حرام را (بدین معنی که در آن بجنگید)، و نه قربانی‌های بی‌نشان و نه قربانی‌های نشانداری را (که به بیت‌الله هدیه می‌گردند، بدین گونه که متعرّض چنین حیواناتی یا صاحبان آن‌ها بشوید) و نه کسانی را که آهنگِ آمدن به خانه خدا را دارند و به دنبال لطف و خوشنودی خدایند (بدین معنی که آنان را از آمدن بدانجا بازدارید و یا این که با ایشان بجنگید). هر وقت که از احرام به در آمدید و از سرزمین حرم خارج شدید، شکار کنید (و شکار کردن برای شما بلامانع خواهد بود). دشمنی قومی که شما را از آمدن به مسجدالحرام باز داشتند، شما را بر آن ندارد که تعدّی و تجاوز کنید. در راه نیکی و پرهیزگاری همدیگر را یاری و پشتیبانی نمائید، و همدیگر را در راه تجاوز و ستمکاری یاری و پشتیبانی مکنید. از خدا بترسید. بیگمان خداوند دارای مجازات شدیدی است.»

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَيْءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنَالُهُ أَيْدِيكُمْ وَرِمَاحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَخَافُهُ بِالْغَيْبِ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ٩٤ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ وَمَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّدًا فَجَزَاءٌ مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ هَدْيًا بَالِغَ الْكَعْبَةِ أَوْ كَفَّارَةٌ طَعَامُ مَسَاكِينَ أَوْ عَدْلُ ذَلِكَ صِيَامًا لِيَذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَمَنْ عَادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَاللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ٩٥ [المائدة: 94-95].

«ای مؤمنان! مسلّماً خداوند شما را با (تحریم) برخی از نخجیر (یعنی حیوانات و طیور وحشی برّی که به آسانی در دسترس شما قرار می‌گیرند و) دست‌ها و نیزه‌های شما بدان‌ها می‌رسند، آزمایش می‌کند، تا روشن شود چه کسی در حال نهان (از دیدگان مردمان، به سبب نیروی ایمان) از خدا می‌ترسد. هرکس بعد از آن (که حدود و احکام بیان گردید، از آن‌ها تخطّی و) تجاوز کند، مجازات دردناکی خواهد داشت. ای مؤمنان! هنگامی که در حالت احرام هستید (و یا این که در سرزمین حرم بسر می‌برید) نخجیر مکشید. و هرکس از شما عمداً نخجیر بکشد باید کفّاره‌ای معادل آن از چهارپایان (اهلی، مانند: بز و گوسفند و شتر و گاو) بدهد، کفّاره‌ای که دو نفر عادل از میان خودتان به معادل بودن آن قضاوت کنند و برابری آن را تصدیق نمایند. چنین حیوانی قربانی می‌گردد و به مستمندان مکه داده می‌شود، یا کفّاره‌ای (معادل قیمت آن حیوان) خوراک (یک روزه به هر یک از) فقراء می‌دهد، و یا برابر آن (خوراک‌؛ به عبارت دیگر به تعداد مستمندان دریافت‌کننده کفّاره، روزهائی) روزه می‌گیرد. تا متجاوز کیفر کار خود را بچشد. خداوند از آنچه در گذشته (پیش از تحریم شکار) انجام پذیرفته است، گذشت می‌نماید. ولی هر کس (به کشتن نخجیر) دوباره برگردد (و بعد از آگاهی از تحریم، باز به شکار پردازد) خداوند از او انتقام می‌گیرد، و خداوند توانا و انتقام‌گیرنده است‏».

بدون شک هرگز مسأله‌ی شکار نمی‌تواند در ترازوی الهی از اهمیت بیشتری نسبت به‌ ناموس زنان پاکدامن قرار گیرد.


فصل دوم:
ازدواج موقت از خلال روایات

روایات آمده در مورد ازدواج موقت همگی دلالت نمی‌کنند بر این‌که رخصت مذکور، حکم شرعی دائمی را برای اجتماع داشته باشد که جامعه اسلامی به آن اقدام نمایند؛ این امر، یک یا دوبار در شرایط گذرا در بیرون از شهر مدینه منوره و در مکان‌هایی که مسلمانان در آن حضور داشتند، اتفاق افتاده است. یک بار در غزوه‌ی خیبر و بار دوم در غزوه‌ی اوطاس (و یا غزوه‌ی حنین([4])) و هر بار فقط برای سه روز این عمل صورت گرفت، سپس این امر به حرمت بازگشت.

بدون شک غزوه‌ی خیبر خارج از جامعه مسلمانان واقع شد و شهر طائف نیز در آن ایام خارج از مجتمع اسلامی محسوب می‌گردید، که‌ در هیچ‌کدام از آن‌ها زنان مسلمان وجود نداشت و با توجه‌ به‌ این‌که‌ فاصله‌ زیادی نداشت، در آن مدت آیه قرآن نازل نشد.

و این همان راز سکوت قرآن در مورد عدم مشروعیت (ازدواج موقت) و عدم ذکر احکام آن بود. هنگامی که بارها درباره‌ی تحریم شراب و آن هم به صورت تدریجی هر چند که این عمل از نظر ارزش و اهمیت ازدواج در مرحله پایین‌تر بود، صحبت شده است و سبب شرب خمر این بود که جامعه آن زمان به این عمل می‌پرداختند و عمل قرآن در این مورد آشکار است و به صورت تدریجی برای حرمت شرب خمر عمل نمود. پس چگونه احادیث و روایات از این عمل مهم و بزرگ که مؤثر در نفس و جامعه است، سکوت نموده و سخن نرانده است و حدود و ضوابط شرعی را وضع نکرده است همچنان که درباره‌ی ازدواج و نکاح با کنیزان و احکام آن‌ها سخن گفته است با توجه به این‌که در آن جامعه موجود بوده است.

و اگر این عمل خطیر در آن جامعه عملی می‌شد و قرآن در خصوص ضوابط و احکام آن‌ها سکوت را رعایت می‌نمود، باید گفت که این امر از نظر عقلی و شرعی قابل قبول نیست.

مؤید این سخن، سخن ابن عباس است که ترمذی در سننش آن را روایت کرده است: «ازدواج موقت در اوایل اسلام به این صورت بود که یک نفر به یک شهر که شناختی از آن نداشت، می‌رفت و با زنی به اندازه‌ای که در آن شهر می‌ماند، تا این‌که‌ آن زن از مالش محافظت کند، ازدواج می‌نمود تا این‌که‌ این آیه نازل شد ﴿إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ ٦ پس هر نوع ازدواجی غیر از این دو نوع ازدواج، حرام شد.»

و سخن حضرت عمر رضی الله عنه  که ابن ماجه آن را روایت کرده است: «پیامبر اکرم  صلی الله علیه و آله و سلم  سه روز برای ازدواج موقت به ما مهلت داد سپس آن را حرام نمود.»

علامه شمس الدین سرخسی در (المبسوط) (5/152) گفته: به ما خبر رسیده که پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  فقط برای سه روز ازدواج موقت را حلال کرد، زیرا مجرد بودن بر مردم سخت آمد؛ سپس پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  از آن نهی نمود و پس از گذشت سه روز اثری از آن باقی نماند به گونه‌ای که دیگر نیازی به دلیل نسخ آن نبود. به همین خاطر امام نووی و دانشمندان دیگر در شرح مسلم بر نسخ ازدواج موقت تأکید کرده‌اند.

و این ازدواجی که پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  آن را فقط برای سه روز رخصت داده بود، موافقت ولی و شهادت شاهدان در آن شرط شده بود، به گونه‌ای که فرق بین این ازدواج با ازدواج دائمی فقط در مدت یا اجل و ارث بود و آن هم با زنان کافر نه با زنان مسلمان.

اما امروز کسانی که این عمل را ازدواج موقت می‌نامند تنها در اسم با زنا تفاوت دارد. اگر زنی از طریق زنا حامله شود و بخواهیم حد را بر وی اقامه کنیم و او ادعا نماید که (حامله بودن) وی از طریق ازدواج موقت بوده است، نمی‌توانیم اثری را کشف کنیم که بین این دو فرق گذارد.

و اگر مردی ازدواج موقت را حلال بداند، هرگز نمی‌تواند دخترش را از زنا منع کند؛ زیرا اگر وی با چشمان خود دخترش را در آغوش مردی ببیند، هرگز توان اعتراض را ندارد، با توجه به اینکه دختر می‌تواند ادعا نماید که این مرد با او ازدواج موقت انجام داده و مشکل به پایان می‌رسد!!!

این نوع از ازدواج فقط وسیله‌ای برای اباحی‌گری و هتک ناموس و از بین بردن زنان و از هم پاشیدن خانواده است. و هر کس این ازدواج را حلال بپندارد و دیگران‌ را به این عمل تشویق نماید، مشمول این آیه خداوند قرار می‌گیرد که می‌فرماید:

﴿وَاللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَيُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلًا عَظِيمًا٢٧ [النساء: 27].

«خداوند می‌خواهد توبه شما را بپذیرد (و به سوی طاعت و عبادت برگردید و از لوث گناهان پاک و پاکیزه گردید) و کسانی که به دنبال شهوات راه می‌افتند، می‌خواهند که (از حق دور شوید و به سوی باطل بگرائید و از راه راست) خیلی منحرف گردید (تا همچون ایشان شوید).»

و به همین خاطر از امام جعفر صادق درباره ازدواج موقت روایت شده که فرموده: ازدواج موقت زنا است.

اما پدرش امام محمد بن علی ملقب به باقر درباره آن گفته است: «ازدواج موقت عین زنا است.» و این سخن در (الروض التفسیر شرح مجموعة الفقه الکبیر) در فقه زیدیه ([5]) (4/217-218) آمده است. و اجماع اهل بیت بر مکروه بودن ازدواج موقت گزارش شده است و همچنین آمده که فقیه اهل عراق در زمان خود، امام زید بن حسن بن یحیی از آن نهی کرده‌ است. و باز آمده که امام زید از پدرش علی و علی از جدش حسین بن علی نقل کرده که گفت: «در سال خیبر پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  از ازدواج موقت نهی کرد.» گفتنی است که‌ همین روایت به‌ لفظ «حرام» به‌ جای «نهی» نیز گزارش شده‌ است[6].

و این روایت را شیخ طوسی[7] مانند پیشینیان در کتاب «تهذیب الاحکام 7/251» و «الاستبصار 3/142» از امام زید و وی از پدرش امیر مؤمنان روایت کرده است: «پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  در خیبر گوشت الاغ اهلی و ازدواج موقت را حرام کرده است.» و هم چنین حر عاملی در «وسائل الشیعه ج 4 ص 441 » این حدیث را روایت کرده است.

و در «بحار الانوار ج 100 / ص 318» نوشته‌ی مجلسی درباره‌ی ازدواج موقت از جعفر صادق علیه السلام  روایت کرده که امام جعفر صادق فرمود: «این عمل را فقط فاسقان انجام می‌دهند»

همه‌ی این روایات دلالت می‌کند بر این‌که‌ روایات نسبت داده شده به اهل بیت که متعه را حلال می‌دانند، کذب محض هستند. و آنچه بر کذب بودن این روایات دلالت می‌کند پرداختن محققان به بررسی این روایات می‌باشد که در نهایت به این ‌نتیجه دست یافتند که همگی از لحاظ سند ضعیف هستند! از این دسته محققان شیخ مصطفی علوان سامرائی در رساله دکترایش (حکم ازدواج موقت در فقه اسلامی ص 239-252) را می‌توان نام برد. وی به تحقیق 23 روایت پرداخته و همگی را از نظر سند ضعیف دانسته است.

دلیلی تاریخی و قطعی مبنی بر این‌که‌ روایات گزارش شده از اهل بیت،کذب محض هستند

و آنچه که به صورت قطعی بر کذب این روایاتی که امامیه برای حلال دانستن ازدواج موقت بیان می‌دارند، دلالت می‌نماید، آن است که هیچ کدام از ائمه اهل بیت و فرزندانشان از طریق ازدواج موقت فرزندی نداشته‌اند. باید دانست که‌ اگر آنان ازدواج موقت را مباح دانسته‌اند حتما به این عمل می‌پرداختند و صدها فرزند را به‌ دنیا می‌آوردند و اسمشان در کتاب انساب ذکر می‌شد. روایاتی که این کتاب‌ها بیان می‌کنند به این طریق است که فلانی مادرش فلانی دختر فلانی است. پس اگر مادرشان کنیز باشد آن را ذکر ‌کرده‌اند و ‌گفته‌اند که فلانی مادرش کنیز بوده است، ولی در مورد این‌که‌ آن‌ها زن صیغه‌ای داشته‌اند حتی یک مورد هم ذکر نشده است.

و این کتاب‌ها یادآوری می‌کنند که پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  با این تعداد از زنان ازدواج کرده و همچنین با این تعداد از کنیزان همبستر شده است و یا این‌که‌ حضرت علی رضی الله عنه  با این تعداد از زنان ازدواج کرده و با آن کنیزک‌ها همبستر شده و اسم و انسابشان ‌را ذکر ‌کرده‌اند، اما هرگز ذکر نشده که آن‌ها حتی یک زن صیغه‌ای داشته‌اند.

و راجع به امام جعفر صادق و سایر ائمه نیز به همین شیوه می‌باشد. پس اگر این عمل موجود بوده، چرا کتاب‌هایشان از ذکر این عمل سکوت کرده‌اند؟!


فصل سوم:
تحریم نکاح متعه توسط امیر المؤمنین، عمر
رضی الله عنه  

اما ادعای این‌که نکاح متعه در زمان پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  و ابوبکر صدیق رضی الله عنه  مباح بوده و عمر بن خطاب آمده و آن را حرام کرده است، باطل و مردود می‌باشد و هیچ دلیلی برای آن وجود ندارد، مگر الفاظ متشابهی که بدور از سایر ادلهای که با این موضوع در ارتباط هستند، مورد اعتماد واقع می‌شوند.

همانا عمر رضی الله عنه  هنگامی که بالای منبر رفت و حرام بودن آن را اعلان نمود و بعد از این اعلان و آگاهی از مجازاتی که شامل آن‌ها می‌شد، برحذر داشت؛ باید گفت که عمر رضی الله عنه  خود آن سخن را نهادینه‌ ننمود، بلکه‌ ایشان بنابر روایتی از جانب پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  بدان تصریح نمود که‌ به صورت منصوص در خطبه‌اش آن را آورده است. مثل آنچه که ابن ماجه آن را روایت می‌کند. همانا او می‌گوید: «در حقیقت پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  سه‌ روز متعه را به ما اجازه داد، سپس آن را حرام نمود. قسم به خدا اجازه نمی‌دهم کسی را که محصن است و متعه می‌کند مگر این‌که‌ دستور می‌دهم تا او ‌را سنگسار نمایند یا این‌که‌ چهار شاهد برای من بیاورند و بگویند شهادت می‌دهیم که بعد از حرام بودن آن، پیامبر آن را حلال نموده است».

این همان چیزی است که عمر فاروق گفته است؛ ایشان همانند سایر حکما جهت تطبیق دستور، قانونی را وضع نموده و یا مجازاتی را بیان داشته که مطابق ماده‌ای از قانون می‌باشد و بعضی از مردم نسبت بدان بی‌آگاه مانده‌اند.

لازم به‌ ذکر است که‌ هرگز بعد از ارائه‌ی سخنانش کسی پیش وی نیامد تا خلاف اعلامیه‌ی او گواهی بدهدو یا به‌ سخنانش اعتراض وارد نماید و بگوید: چطور امری را که خدا و رسولش حلال کرده است، حرام می‌کنید؟ همچنان‌که‌ در مسأله‌ی (متعه‌ی حج) با او برخورد نمودند، آن‌گاه که‌ عمر بنا به‌ اجتهاد خود اعلام داشت که‌ می‌خواهد در طول سال (بیت الله‌) خالی از طواف‌گران نباشد، از این‌رو از (متعه‌ی حج) نهی اختیاری نه‌ اجباری نمود. اما با مخالفت جمع زیادی روبرو شد و فتوای او را به‌ عنوان فتوایی غیر ملزم تعبیر نمودند، از این‌رو مسلمانان پیوسته‌ حج تمتع را طبق مشروعیت الهی برای آن در قرآن کریم دنبال می‌نمایند:

﴿فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذَلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ١٩٦ [البقرة: 196].

«کسی از عمره بهره‌مند گردد سپس حجّ را آغاز کند، آنچه از قربانی میسّر شد (ذبح می‌کند و به فقرای آنجا می‌دهد). و کسی که (قربانی یا بهای قربانی را) نیابد، سه روز در (ایام) حجّ، و هفت روز هنگامی که بازگشت (به خانه و کاشانه خود، باید روزه بگیرد). این ده روز کاملی است (که نباید از آن‌ها غفلت شود) این (بهره‌مندی و آغاز از عمره، یا قربانی و یا روزه‌داری) از آن کسی است که خانواده او اهل مسجدالحرام (یعنی ساکنان مکه و دوروبر آن) نباشد. (تقوا داشته باشید) و از خدا بترسید و بدانید که خدا دارای کیفر سختی است.»

این‌که عمر بنا به اجتهاد خود، ازدواج موقت را حرام اعلام داشت و مجازاتی را برای کسانی که این عمل را انجام می‌دهند، در نظر گرفت، حضرت علی علیه السلام  نیز در خلافتش چنین عملی را انجام داد و در مورد متعه گفت: «کسی را که این عمل انجام دهد باید حد بر وی جاری شود[8]

گفتنی است که‌ همه‌ی صحابه با این عمل حضرت عمر موافقت نمودند و مخالفتی عرضه نداشتند.

حتی ابن عباس رضی الله عنهما  ازدواج موقت را حرام می‌دانسته است، و تنها از این جهت مخالفت می‌ورزید که ایشان معتقد بودند نکاح متعه‌ در موقع ضروری جایز می‌باشد. و باید دانست که‌ در مواقع ضروری حرام به‌ مباح تبدیل می‌گردد؛ مانند مردار که درست نیست به صورت مطلق گفته شود این عمل حلال است.

بلکه گفته می‌شود این عمل (خوردن مردار) به خاطر اضطرار حلال است. و این به معنای این است که اصل بر حرام بودن این اعمال است و این همان چیزی است که از کلام ابن عباس برداشت می‌شود.

اما این‌که از حضرت عمر رضی الله عنه  نقل شده که اعلام داشته: «در زمان رسول خدا  صلی الله علیه و آله و سلم  دو متعه (ازدواج موقت، متعه حج) وجود داشته که من از هر دوی آن‌ها نهی می‌کنم و هر کس این دو عمل را انجام دهد مجازات می‌کنم». این چیزی است که‌ به‌ اشتباه و به صورت کذب به‌ وی نسبت داده‌اند. باید دانست که‌ عمر بن خطاب رضی الله عنه  نسبت به‌ شریعت خداوند عزوجل  جاهل نبوده و علیه حدود الهی به اندازه‌ای که عملی را حرام ‌کند، فتوا نمی‌دهد. و چنان‌که محققان ثابت نموده‌اند مذهب و روش ایشان به این صورت نبوده است، بلکه حضرت عمر رضی الله عنه  علاقه داشتند که حج عمره را به صورت خاص و انفرادی در غیر از ماه‌های حج انجام دهند تا این‌که‌ در طول سال خانه خداوند از زائران خالی نباشد.

نسائی از ابن عباس روایت می‌کند که گفت: شنیدم که حضرت عمر رضی الله عنه  می‌گفت: «به خدا قسم اگر این عمل ازدواج موقت در کتاب خداوند آمده بود و پیامبر آن را انجام داده بود، هرگز شما را از آن منع نمی‌کردم.»

اما حدیث صحیحی که از امیر مؤمنان حضرت عمر رضی الله عنه  روایت شده این است که جابر بن عبدالله آن را روایت کرده است:

«هنگامی که عمر رضی الله عنه  به خلافت رسید برای مسلمانان خطبه خواند و فرمود: همانا قرآن و رسول همان‌اند که هستند. در زمان پیامبر دو متعه وجود داشت: یکی متعه حج بود، که‌ هم اکنون حج و عمره‌ را از هم جدا می‌سازم، زیرا که‌ این عمل باعث کامل نمودن حج و عمره‌ی شما می‌باشد، و دیگری متعه زنان که من از آن نهی می‌کنم و دیگران ‌را به خاطر آن مجازات می‌نمایم.[9]»

پس عمر رضی الله عنه  از دو متعه به صورت جدا سخن گفت و آن دو را از نظر حکم با همدیگر جمع نکرد: متعه اول، «متعه حج» که این عمل در کتاب خداوند ذکر شده است و همچنین در زمان رسول خدا  صلی الله علیه و آله و سلم  اتفاق افتاده و حضرت عمر رضی الله عنه  آن را تحریم ننمود بلکه به ترک کردنش تشویق نمود که اکنون بدان اشاره کردم. و اما متعه دوم همان ازدواج موقت است و این عمل فقط در خیبر (و به روایت دیگر اوطاس) بود و آن هم فقط برای سه روز انجام شد، سپس تا روز قیامت حرام گشت. و هنگامی که حضرت عمر این عمل (ازدواج موقت) را حرام نمود، هیچ صحابه‌ای مخالف عمل وی نبود و اگر ممانعتش صحیح نبود مخالفانی نسبت به نظریه‌اش یافت می‌شد. همچنان که در متعه حج با وی مخالف بودند.

گفتنی است که‌ تحریم امری همچون ازدواج موقت بیشتر از هر چیزی دیگری باید مخالف و معارض می‌داشت، زیرا طبیعت انسان بدان علاقه‌ دارد و شیفته‌ی آن است، از این‌رو اگر کوچک‌ترین دلیلی برای اباحه‌ی آن می‌داشتند، حتما به‌ مخالفت عمر رضی الله عنه  می‌پرداختند و در برابر نظریه‌ی او قیام می‌نمودند؛ باید گفت که‌ اضافه‌ بر آن، مردم آن برهه‌ بیش از هر برهه‌ای دیگر، حق و حقیقت را دوست می‌داشتند و با تمام جرأت دین را توضیح می‌دادند و از سرزنش هیچ توبیخ کننده‌ای واهمه‌ نداشتند! حال چرا باید در برابر عمر رضی الله عنه  ساکت بمانند و به‌ مخالفت وی نپردازند؟ نکته‌ی دیگر این‌که‌ امت اسلامی در مسأله‌ی تحریم ازدواج موقت نه‌ متعه‌ی حج با او موافقت نمودند، و در صورتی که‌ کوچک‌ترین دلیلی برای اباحه‌ی آن می‌یافتند، هرگز به‌ چنین موافقتی دست نمی‌یافتند، زیرا طبیعت انسان خواهان مخالفت است نه‌ موافقت. حال سؤال ما این است که‌ چگونه‌ پیشینیان و نسل‌های بعد از آنان روی مسأله‌ای به‌ توافق می‌رسند، اگر آن مسأله‌ حقی صریح و روشن نبوده‌ است؟

موضع‌گیری یگانه و آیات مقطعه

از عجیب‌ترین موافقات این است که بسیاری از اصول امامیه و اساسیات دینی‌شان دلیلی از قرآن ندارند مگر دلیل متشابهی که از سیاق واقعی خود بیرون آورده شده است: به عنوان نمونه:

خمس: برای آن دلیلی ندارند مگر یک آیه‌ی متشابه که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ [الأنفال: 41].

«(ای مسلمانان!) بدانید که همه غنائمی را که فراچنگ می‌آورید، یک پنجم آن متعلّق به خدا و پیغمبر و....»

 

عصمت:

﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا٣٣.

«خداوند قطعاً می‌خواهد پلیدی را از شما اهل بیت (پیغمبر) دور کند و شما را کاملاً پاک سازد».

متعه: ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ كِتَابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا٢٤ [النساء: 24].

«و زنان شوهردار (بر شما حرام شده‌اند) مگر زنانی که (آنان را در جنگ دینی مسلمانان با کافران) اسیر کرده باشید، که (در این صورت نکاح شوهران کافرشان با اسارت لغو می‌گردد و بعد از زدوده شدن رحم ایشان،) برای شما حلال می‌باشند. این را خدا بر شما واجب گردانده است (پس آنچه را که او بر شما حرام نموده است حرام بدانید و آن را مراعات دارید). برای شما ازدواج با زنان دیگری جز اینان (یعنی جز زنان مؤمن حرام) حلال گشته است و می‌توانید با اموال خود (از راه شرعی) زنانی را جویا شوید و با ایشان ازدواج کنید (بدان شرط که منظورتان زنا و دوست‌بازی نباشد و) پاکدامن و از زنا خویشتندار باشید. پس اگر با زنی از زنان ازدواج کردید و از او کام گرفتید، باید که مهریه او را (چنان که مقرّر است بدون کم و کاست و در موعد خود) بپردازید، و این واجبی (از واجبات الهی) است. و بعد از تعیین مهریه، گناهی بر شما نیست در آنچه میان خود بر آن توافق می‌نمائید (مثلاً این که همسر با رضا و رغبت از مقداری از مهریه خود چشم‌پوشی کند و یا شوهر مشتاقانه مقداری بر اندازه مهریه بیفزاید). بیگمان خداوند (پیوسته بر مصالح بندگان خود) آگاه (و در احکامی که برای آنان وضع می‌نماید) حکیم بوده (و می‌باشد).»

زیارت مرقدها:

﴿وَكَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا٢١ [الكهف: 21].

«همان گونه (که آنان را به خواب طولانی فرو بردیم، و از آن خواب عمیق بیدارشان نمودیم، مردمان شهر را) هم متوجّه حالشان کردیم، (بدان گاه که میان خود درباره رستاخیز کشمکش داشتند) تا بدانند که وعده خدا (درباره رستاخیز و زندگی دوباره) حق است، و این که بدون شک قیامت فرا می‌رسد. (در نتیجه دیدن ایشان، اهل شهر به خدا و روز رستاخیز ایمان آوردند. سپس خداوند اصحاب کهف را به هنگام دیدار مردم از ایشان، در میان غار می‌راند. مردمان درباره ایشان دو گروه شدند: بعضی از آنان) گفتند: بر (درِ غار) ایشان دیواری درست کنید (تا کسی به غار نرود. چرا که نمی‌دانیم آنان مرده‌اند یا دوباره به خواب عمیق فرو رفته‌اند) و پروردگارشان آگاه‌تر از (هر کسی به) وضع ایشان است. برخی دیگر که اکثریت داشتند، گفتند: بر (درِ غار) ایشان پرستشگاهی می‌سازیم.»

بداء:

﴿وَقَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعًا يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ وَسَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ٤٢ [الرعد: 42].

«کسانی پیش از آنان (درباره پیغمبران) توطئه‌ها کرده‌اند و نقشه‌ها کشیده‌اند (و توطئه‌هایشان خنثی و نقشه‌هایشان نقش بر آب شده است) و طرح‌ها و نقشه‌ها همگی از آن خدا است (و مسلّماً توطئه‌ها و نقشه‌هائی که هم‌اینک نیز کافران برای مبارزه با تو می‌کنند و می‌کشند، خنثی و بی‌نتیجه می‌گردد). خدا از کار و بار هر کسی آگاه است (و لذا از حیله حیله‌گران چون ایشان هم بی‌خبر نمی‌باشد) و کافران خواهند دانست که پایان نیکوی این جهان (و سعادت مینوی آن جهان) از آن کیست.»

و برای پاره‌ی دیگر به آیات مقطعه یا آیاتی که جدای از ساختار سایر آیات است و یا موضوعی که به خاطر ظاهر آن محل جمع شده است، تمسک می‌جویند.

و این روش تمامی گروه‌ها و ادیان دیگری است که راجع بدان‌ها بیان داشتیم و این دلیل بطلان آنان است.

زیرا آنچه وسیله‌ی اثبات باطل است، نمی‌تواند وسیله‌ی اثبات حق باشد، و قرآن همان وسیله‌ی فرقان است؛ فرقان صیغه مبالغه و از ماده‌ی تفریق و از هم جدا کردن است به این معنی که جدا سازی قرآن میان حق و باطل همان جداکننده‌ی واضح و روشن برای هر چیزی می‌باشد، و آیات متشابه نمی‌توانند به عنوان فرقان میان حق و باطل واقع شوند.

این گروه‌ها و ادیان‌ها همگی در استدلال به آیات متشابه مشترک هستند و از این‌رو که اساس دین ما بر مبنای محکمات است نه متشابهات، از آن‌ها جدا می‌شویم. و این همان فرقانی است که ما بنابر آن، یقین و جزم داریم که بر حق مبین و آشکار هستیم و از منحرفان نمی‌باشیم.

والحمد لله رب العالمین

21/5/2000


خلاصه کتاب

اصول ادیان و فِرَق بین آیات قرآنی محکم و استنباط از آیات متشابه

اصل

دلیل

نص قرآنی یا استنباطی

1- توحید و یکتاپرستی

﴿فَٱعۡلَمۡ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ (بدان که غیر از خدا الهی دیگر نیست)

نص

2- پیامبری محمد  صلی الله علیه و آله و سلم

﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ (محمد فرستاده خداست)

نص

3- ایمان به پیامبران

﴿ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ (به خدا و پیامبرش ایمان بیاورید)

نص

4- روز قیامت

﴿وَبِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ يُوقِنُونَ٤ (به روز آخرت ایمان دارند)

نص

5- ملائکه

﴿كُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِ (تمام کسانی که به خدا و ملائکه ایمان می‌آورند)

نص

6- کتاب‌های آسمانی

﴿كُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ (تمام کسانی که به خدا و ملائکه و کتابش ایمان می‌آورند)

نص

7- قدر

﴿إِنَّا كُلَّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ٤٩ (ما هر چیزی را به اندازه لازم و از روی حساب و نظام آفریده‌ایم)

نص

8- حفظ قرآن

﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩ (ما خود قرآن را فرستاده‌ایم و خود ما پاسدار آن می‌باشیم)

نص

9- پیروی از رسول خدا

﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ(چیزهائی را که پیغمبر برای شما (از احکام الهی) آورده است اجراء کنید، و از چیزهائی که شما را از آن بازداشته است، دست بکشید)

نص

10- عدالت مهاجرین و انصار

﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱلَّذِينَ ءَاوَواْ وَّنَصَرُوٓاْ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗاۚ لَّهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ٧٤ (بیگمان کسانی که ایمان آورده‌اند و مهاجرت کرده‌اند و در راه خدا جهاد نموده‌اند، و همچنین کسانی که پناه داده‌اند و یاری کرده‌اند، (هر دو گروه) آنان حقیقه مؤمن و باایمانند (و شایسته واژه مهاجر و انصارند و تار و پود جاودانه پرچم اسلامند و) برای آنان آمرزش (گناهان از سوی یزدان منان) و روزی شایسته (در بهشت جاویدان) است)

نص

11- نماز

﴿أَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰة (نماز را بر پا می‌دارید)

نص

12 زکات

﴿وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ (و زکات را پرداخت کنید)

نص

13- روزه

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ (ای کسانی که ایمان آورده‌اید! بر شما روزه واجب شده است)

نص

14- حج

﴿وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗا (و حجّ این خانه واجب الهی است بر کسانی که توانائی (مالی و بدنی) برای رفتن بدانجا را دارند)

نص

15- جهاد

﴿وَجَٰهِدُواْ بِأَمۡوَٰلِكُمۡ وَأَنفُسِكُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ(و با مال و جان در راه خدا جهاد و پیکار کنید)

نص

16- حرمت قتل

﴿وَلَا تَقۡتُلُواْ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِي حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّۚ (و کسی را بدون حق (قصاص و اجرا فرمان الهی) مکشید که خداوند آن را حرام کرده است)

نص

17- حرمت زنا

﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلزِّنَىٰٓ (و (با انجام عوامل و انگیزه‌های زنا) به زنا نزدیک نشوید)

نص

18- حرمت ربا

﴿وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَيۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْۚ (خداوند خرید و فروش را حلال کرده است و ربا را حرام نموده است)

نص

19- حرمت دزدی

﴿وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَيۡدِيَهُمَا (دست مرد دزد و زن دزد را به کیفر عملی که انجام داده‌اند به عنوان یک مجازات الهی قطع کنید)

نص

20- حرمت شراب

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ (به حقیقت شراب و قمار و سنگ‌های مخصوص قربانی و شرط بندی و بخت آزمایی با تیرهای قرعه از عمل شیطان است پس از آن دوری نمایید)

نص

پس تمام اصول و اساس دین ما قرآن به صراحت بر آن‌ها دلالت می‌کند پس این‌ها دلایل و آیات قرآنی محکم هستند و استنباط از متشابه آیات نیست.

اما اصول اهل باطل برعکس اصول اهل حق است یعنی در اصول باطل دلیلی به عنوان نص قرآنی وجود ندارد بلکه فقط شبهات و استنباطات از آیات متشابه است و نمونه‌ی این موارد در جدول زیر می‌آید:

الدین او الفرقه

الاصل

الدلیل

نص ام استنباط

ابلیس

آیا بر آدم فضیلت دارد؟

﴿أَنَا۠ خَيۡرٞ مِّنۡهُ خَلَقۡتَنِي مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِينٖ١٢ (من بهتر از او هستم. تو مرا از آتش آفریده‌ای و وی را از گِل).

استنباط

یهود و نصاری

صحت دینشان

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِينَ هَادُواْ وَٱلنَّصَٰرَىٰ وَٱلصَّٰبِ‍ِٔينَ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٦٢ (کسانی که ایمان داشتند (پیش از این به پیغمبران و آنان که به محمّد باور دارند) و یهودیان، و مسیحیان، و ستاره‌پرستان و فرشته‌پرستان، هر که به خدا و روز قیامت ایمان داشته و کردار نیک انجام داده باشد، چنین افرادی پاداششان در پیشگاه خدا محفوظ بوده و ترسی بر آنان نیست و غم و اندوهی بدیشان دست نخواهد داد)

استنباط

پرستش گوساله

 

﴿بَصُرۡتُ بِمَا لَمۡ يَبۡصُرُواْ بِهِۦ فَقَبَضۡتُ قَبۡضَةٗ مِّنۡ أَثَرِ ٱلرَّسُولِ

«من از چیزهائی (در صنعت و هنر مجسّمه‌سازی) آگاهم که بنی‌اسرائیل از آن‌ها آگاه نیستند. من مقداری از آثار (تعالیم و قوانین) پیغمبر (خدا موسی) را برگرفتم».

 

عزیر را به عنوان پسر خداوند قلمداد نمودن

 

﴿فَأَمَاتَهُ ٱللَّهُ مِاْئَةَ عَامٖ ثُمَّ بَعَثَهُ (پس خدا او را صد سال میراند و سپس زنده‌اش گرداند)

عیسی مسیح را به عنوان اله همراه باخداوند قلمداد نمودن

﴿وَأُبۡرِئُ ٱلۡأَكۡمَهَ وَٱلۡأَبۡرَصَ وَأُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰ بِإِذۡنِ ٱللَّهِ (و کور مادرزاد و مبتلای به بیماری پیسی را شفا می‌دهم و مردگان را به فرمان خدا زنده می‌کنم)

التثلیث (پدرـ پسر ـ روح‌القدس)

 

 

 

تقلید کورکورانه از علماء

(ملائکه دختران خداوند هستند)

 (تعدد خدایان)

﴿مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ (فقط به این خاطر آنان‌ را می‌پرستیم که ما را کم کم به خداوند نزدیک گردانند)

مشرکان

 

 

استنباط

شفاعت

﴿هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِ (اینان شفیع و واسطه ما نزد خداوند هستند)

اطاعت از علما در حلال و حرام کردن طعام ها

﴿هَٰذَا حَلَٰلٞ وَهَٰذَا حَرَامٞ (این حلال است و این حرام)

الجهمیه

استدلال به قدر

﴿لَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَآ أَشۡرَكۡنَا وَلَآ ءَابَآؤُنَا (اگر خدا می‌خواست ما و پدرانمان شرک نمی‌ورزیدیم)

نفی صفات الله

﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞ (چیزی مثل خداوند نیست)

المجسمه

اعتقاد به این که‌ خدا جسم است

﴿يَدُ ٱللَّهِ فَوۡقَ أَيۡدِيهِمۡ (دست خداوند بالای همه دست‌ها است)

استنباط

قدریه

نفی قدر

﴿إِنَّا هَدَيۡنَٰهُ ٱلسَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرٗا وَإِمَّا كَفُورًا٣ (ما او را به این راه هدایت کردیم خواه شاکر باشد و خواه کافر)

استنباط

جبریه

نفی اختیار

﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ(آنچه را که اتفاق می‌افتد فقط خداوند می‌خواهد)

استنباط

حلولیه

اعتقاد به این‌که‌ خدا در هر جا است

﴿وَهُوَ ٱللَّهُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَفِي ٱلۡأَرۡضِ (خداوند در آسمان‌ها و در زمین است)

استنباط

دو خدایی

اعتقاد به دو خدا

﴿وَهُوَ ٱلَّذِي فِي ٱلسَّمَآءِ إِلَٰهٞ وَفِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَٰهٞ(او کسی است که در آسمان و زمین الهی دارد)

استنباط

منصوریه

حلال پنداشتن محرمات

﴿لَيۡسَ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ جُنَاحٞ فِيمَا طَعِمُوٓاْ (بر کسانی که ایمان آورده و عمل صالح را انجام داده‌اند در آنچه که می‌خورند گناهی نیست)

استنباط

خطابیه

ترک واجبات

﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمۡۚ(خداوند می‌خواهد که بر شما سهل‌گیر باشد)

استنباط

خوارج

کافر دانستن علی و عثمان

﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ٤٤ (هر کس به آنچه را که خداوند نازل کرده است، حکم نکند پس آن‌ها جزو کافران هستند)

استنباط

سبئیه

رجعت علی

﴿إِنَّ ٱلَّذِي فَرَضَ عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ لَرَآدُّكَ إِلَىٰ مَعَادٖۚ (کسی که قران را بر تو فرض کرده است تا قیامت تو را برمی گرداند)

استنباط

کیسانیه التناسخیه

بداء

﴿يَمۡحُواْ ٱللَّهُ مَا يَشَآءُ وَيُثۡبِتُۖ وَعِندَهُۥٓ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ٣٩ (خداوند هر چه را بخواهد محو و نابود و ثابت می‌کند و نزد وی ام الکتاب است)

استنباط

 

حلول روح خداوند و انتقال آن در پیامبران و اولیاء

﴿فَإِذَا سَوَّيۡتُهُۥ وَنَفَخۡتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُۥ سَٰجِدِينَ٢٩(وقتی که آن را برابر نمودم و در روح خودم در آن دمیدم)

استنباط

امامت

﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ٥٥

استنباط

عصمت

﴿وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ وَأَقِمۡنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِينَ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِعۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا٣٣

استنباط

عصمت مجتهدان

 

استنباط

الامامیه

مهدی منتظر

﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنَجۡعَلَهُمۡ أَئِمَّةٗ وَنَجۡعَلَهُمُ ٱلۡوَٰرِثِينَ٥

استنباط

تمسک به اهل بیت

﴿أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ

استنباط

رجعت

﴿۞وَإِذَا وَقَعَ ٱلۡقَوۡلُ عَلَيۡهِمۡ أَخۡرَجۡنَا لَهُمۡ دَآبَّةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ تُكَلِّمُهُمۡ

استنباط

بداء

﴿يَمۡحُواْ ٱللَّهُ مَا يَشَآءُ وَيُثۡبِتُۖ وَعِندَهُۥٓ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ٣٩

استنباط

تحریف قرآن

 

استنباط

تجریح صحابه و نکوهش و سب آنان

﴿أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡۚ

استنباط

زیارت مرقدها

﴿قَالَ ٱلَّذِينَ غَلَبُواْ عَلَىٰٓ أَمۡرِهِمۡ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيۡهِم مَّسۡجِدٗا٢١

استنباط

خمس مکاسب

﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ

استنباط

نکاح متعه

﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فَ‍َٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ

استنباط







لذا این ادیان و گروه‌های اعتقادی برای اثبات اصول و مبادی خویش از آیات متشابه‌ استفاده‌ کرده و آیات محکم را در این زمینه‌ به‌ کار نبرده‌اند، و این خط مشی نقطه‌ی اشتراک هر یک از این‌ها می‌باشد

این ادیان و گروه‌های اعتقادی از یک روش واحد و مشترک پیروی کرده که کاملا با با روش قرآنی یا ربانی مخالف است و آن نیز عبارت است از کاربرد متشابهات در اثبات اصول اعتقادی خویش و نفی آیات محکمات، همانگونه که خداوند عزوجل  می‌فرماید:

﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦۖ وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٧ [آل عمران: 7].

«اوست که کتاب (قرآن) را بر تو نازل کرده است، بخشی از آن، آیه‌های «محکمات» است (و معانی مشخص و اهداف روشنی دارند و) آن‌ها اصل و اساس این کتاب هستند، و بخشی از آن آیه‌های «متشابهات» است، (و معانی مبهمی دارند و احتمالات مختلفی در آن‌ها می‌رود) اما کسانی که در دل‌هایشان کژی است (و گریز از حق، زوایای وجودشان را فراگرفته است) برای فتنه‌انگیزی و تأویل (نادرست) به دنبال متشابهات می‌افتند. در حالی که تأویل (درست) آن‌ها را جز خدا، کسی نمی‌داند. و راسخان (و ثابت قدمان) در دانش می‌گویند: ما به همه‌ی آن‌ها ایمان داریم (و در پرتو دانش می‌دانیم که محکمات و متشابهات) همه از سوی خدای ماست. و (این را) جز صاحبان عقل (سلیمی که از هوی و هوس فرمان نمی‌برند، نمی‌دانند و متذکر نمی‌شوند.»

و اکنون تنها جمله‌ای که‌ می‌توان آن را در حضور حق تعالی ارائه‌ داد این است که‌:

رَبَّنَا لَا تُزِغۡ قُلُوبَنَا بَعۡدَ إِذۡ هَدَيۡتَنَا وَهَبۡ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحۡمَةًۚ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ٨

«پروردگارا ! دل‌های ما را (از راه حق) منحرف مگردان بعد از آن که ما را (حلاوت هدایت چشانده و به سوی حقیقت) رهنمود نموده‌ای، و از جانب خود رحمتی به ما عطاء کن. بیگمان بخشایشگر توئی تو.»


منابع

قرآن کریم

1.     الموطأ، مالک بن انس اصبحی، داراحیاء العلوم بیروت 1988 م.

2.     الصحیح الجامع، محمد بن اسماعیل بخاری، دارالقلم بیروت 1987 م.

3.     صحیح مسلم، مسلم بن حجاج نیسابوری، دار الحیاء والکتب العربیه، 1985 م.

4.     مسند احمد، احمد بن حنبل شیبانی، المکتب الاسلامی، 1985.

5.     سنن ابی داود، سلیمان بن اشعث سجستانی، انتشارات عصریه بیروت.

6.     سنن الترمذی، محمد بن عیسی ترمذی، انتشارات اسلامیة 1983 م.

7.     سنن النسائی، احمد بن شعیب نسائی، دار البشائر الاسلامیة، 1986 م.

8.     سنن ابن ماجه، محمد بن یزید قزوینی، دار إحیاء الکتب العربیه، 1987 م.

9.     سنن الدارمی، عبدالرحمن بن عبدالله دارمی، دارالکتاب العربی، 1987 م.

10. مفردات الفاظ القرآن، راغب أصفهانی حسین بن محمد، انتشارات مرتضویه- ایران.

11. لسان العرب، جمال الدین ابن منظور، دارالفکر بیروت.

12. مختار الصحاح، محمد بن ابی بکر رازی، المرکز العربی للثقافة و العلوم، بیروت- لبنان.

13. جامع البیان عن تأویل آی القرآن، محمد بن جریر طبری، دارالفکر، بیروت 1405 ه‍.

14. مقدمة في التفسیر، احمد بن عبدالحلیم بن تیمیه چاپ دوم.

15. تفسیر القرآن العظیم، اسماعیل بن کثیر دمشقی، دار احیاء الکتب العربیه.

16. فی ظلال القرآن، سید قطب، دارالشروق، 1397 ه‍ - 1977 م.

17. الجامع لاحکام القرآن، محمد بن احمد قرطبی، دارالکتب المصریه، 1940 م.

18. الکشاف عن حقائق التنزیل و عیون الاقاویل في وجوه التأویل، جار الله محمد بن عمرو زمخشری، دارالمعرفه، بیروت لبنان.

19. تفسیر النسفی، ابو البرکات عبدالله بن احمد بن محمود نسفی.

20. الاساس في التفسیر، سعید حوی

21. روح المعانی في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ابو الفضل آلوسی، دار إحیاء التراث العربی بیروت.

22. تیسیر الکریم الرحمن في تفسیر کلام المنان، عبدالرحمن بن ناصر سعدی، مؤسسه الرساله 1420- ه‍ 2000 م.

23. صفوة البیان لمعانی القرآن، حسنین محمد مخلوف، چاپ سوم الکویت 1407 ه‍ - 1987 م.

24. نظرات في تفسیر آیات من القرآن الکریم، د. محسن عبدالحمید دار الانبار للطباعة والنشر، 1417 ه‍ 1997 م.

25. تفسیر سوره‌ی آل عمران، عبدالحمید محمود طهماز، دار القلم، دمشق -1410 ه‍- 1990.

26. کیف نتعامل مع القرآن العظیم، دکتر یوسف قرضاوی.

27. فصل الخطاب في تحریف کتاب رب الارباب، حسین بن محمد تقی نوری طبرسی، مخلوط، کتابخانه‌ی الاوقاف المرکزیة، بغداد رقم 23072.

28. تفسیر القمی، علی بن ابراهیم القمی، مؤسسهي دارالکتب، 1404 ه‍..

29. التبیان في تفسیر القرآن، محمد بن الحسن طوسی، انتشارات علمی در نجف 1376 ه‍ - 1957 م.

30. المیزان في تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبائی، مؤسسه‌ی الاعلمی للمطبوعات، بیروت لبنان، چاپ دوم 1392 ه‍. 1971 م.

31. التفسیر الکاشف، محمد جواد مغنیه، دار العلم للملایین، چاپ دوم، 1391 ه‍. 1971 م.

32. التفسیر الامثل، ناصر مکارم شیرازی.

33. القرآن في الاسلام، محمد حسین طباطبائی.

34. مفاهیم القرآن، جعفر سبحانی.

35. مرآه الانوار و مشکاه الاسرار، ابو الحسن عاملی.

36. الموافقات، ابواسحاق ابراهیم بن مولی الشاطبی، انتشارات محمد علی صبیح واولاده، 1969.

37. الوجیز في اصول الفقه، دکتور عبدالکریم زیدان، دار العربیة للطباعة، بغداد 1397 ه‍ - 1977م.

38. شرح معانی الآثار: ابو جعفر احمد بن محمد بن سلمهي طحاوی، دار الکتب العلمیة، بیروت، لبنان، چاپ دوم 1399 ه‍ - 1977 م.

39. غیر المسلمین في المجتمع الاسلامی، دکتر یوسف قرضاوی.

40. الحج الدامغات لنقض کتاب المراجعات، ابو مریم اعظمی.

41. منهج الحافظ الذهبی في تلخیص مستدرک الحاکم، عزیز رشید داینی، رساله‌ی ماجستیر به مدیریت: دکتر بشار عواد معروف عبیدی - جامعهي صدام للعلوم الاسلامیة 1418-1998 م.

42. اصول المذهب الشیعة الامامية الاثنی عشریة، ناصر بن عبدالله قفاری، چاپ 1415 ه‍ 1994 م.

43. بروتوکولات آیات قم، د. عبدالله الغفاری، چاپ دوم، 1412 ه‍.

44. الاصل في الاشیاء...؟ و لکن المتعة حرام، سائح علی حسین.

45. حکم المتعة في الفقه الاسلامیة مصطفی علوان سامرائی رساله‌ی ماجستیر به مدیریت: دکتر احمد الشیخ محمد بالیسانی – دانشگاه علوم اسلامی – بغداد – 1420 ه‍. 1999 م.

46. الخمس بین الفریضة الشرعیة والضریبة المالیة سید علاء الدین عباس موسوی، دار عمار للنشر والتوزیع، الاردن عمان، 1423 -2002 م.

47. سیاحة في عالم التشیع، د. طه، حامد دلیمی، دارالأمل القاهره.

48. تحقیقات وأنظار في القرآن والسنة، محمد طاهر بن عاشور، الشرکة التونسیه للتوزیع، تونس 1985.

49. الشیعة- الدروز المهدی، عبدالمنعم نمر.

50. تطور الفکر السیاسی الشیعی من الشوری الی ولایة الفقیه، احمد کاتب، چاپ اول، عمان الاردن 1997.

51. صحیفة الشوری شماره‌ی 7، احمد کاتب – لندن.

52. نهج البلاغه، شریف رضی همراه با شرح محمد عبده، دمشق.

53. الاصول من الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران 1377 ه‍.

54. الفروع من الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران، 1377 ه‍.

55. الالفین، ابن مطهر حلی، دارالهجرة، قم، 1409 ه‍. ق.

56. فقیه من لا یحضره الفقیه، محمد بن علی بن بابویه قمی، دار الکتب الاسلامیة، تهران، چاپ پنجم، 1390 ه‍. ق.

57. رجال الکشی، محمد بن عبدالعزیز الکشی مؤسسه‌ی الاعلمی، کربلاء.

58. الاستبصار، محمد بن حسن طوسی، انتشارات - النجف، 1375 ه‍.

59. التهذیب، محمد بن حسن طوسی، دارالکتب الاسلامیة، تهران 1365 ه‍. ش.

60. وسائل الشیعة، محمد بن حسن حر عاملی، مؤسسه‌ی اهل البیت، قم چاپ اول 1409 ه‍. ق.

61. مستدرک الوسائل، حسین بن محمد طبرسی، مؤسسه اهل البیت، قم، چاپ اول، 1409 ه‍. ق.

62. بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، مؤسسه‌ی الوفاء، بیروت لبنان، 1404 ه‍. ق.

63. رسائل الشریف المرتضی / المجموعهي الاولی، شریف المرتضی، مؤسسه‌ی النور للمطبوعات، بیروت لبنان.

64. النهایة في مجرد الفقه و الفتاوی، محمد بن حسن طوسی.

65. الاحتجاج، احمد بن علی طبرسی، دار النعمان للطباعة و النشر، النجف، 1386 ه‍ 1966 م.

66. الشهاب الثاقب في بیان معنی الناصب، یوسف بحرانی، قم 1419.

67. تحریر الوسیلة، خمینی.

68. معجم رجال الحدیث، ابو قاسم خوئی، انتتشارات: الاواب في النجف 1390 ه‍ - 1970 م.

69. المسایل المنتخبه، ابو قاسم خوئی، چاپ پانزدهم 1412-1991.

70. مصباح الفقاهة، ابو قاسم خوئی، انتشارات: الغدیر، چاپ سوم،1371.

71. منهاج الصالحین، ابو قاسم خوئی، انتشارات: دیوانی، بغداد، چاپ بیست و نهم.

72. عقائد الشیعة، محمد رضا مظفر، انتشارات: الحیدریه در نجف، 1373 ه‍ - 1954 م.

73. عقائد الامامیة الاثنی عشریة، ابراهیم زنجانی، مؤسسهي الاعلمی للمطبوعات، چاپ دوم 1393-1973.

74. مدخل الی فهم الاسلام، یحیی محمد.

75. تنزیه الانبیاء مراجعات في عصمة الانبیاء من منظور قرآنی، عبدالسلام زین العابدین، انتشارات: الصدر، چاپ اول، 1421 ه‍. ق. 2000 م.

76. الامامة و قیادة المجتمع، کاظم حائری.

77. حق الامام في فکر السید البغدادی، احمد حسن بغدادی، مؤسسه‌ی الباقر، بیروت لبنان 1414 ه‍ 1977 م.

78. مسایل في الخمس، محمد محمد صادق الصدر.

79. بحث حول الرجعة، محمد محمد صادق الصدر.

80. مسایل و ردود محمد محمد صادق الصدر چاپ اول،1416-1995.

81. طریق النجاة، علی خروی، 1417.

82. المسایل المنتخبة، علی سیستانی، دار المؤرخ العربی، چاپ نهم، 1416-1996.



[1]- از محمد صدر درباره ازدواج موقت سؤال شد؟ پس پاسخ داد: مسأله (173) این از ضروریات مذهب است و کسی که آن را انکار کند، از مذهب تشیع به مذهب تسنن یا به ملت (مذهب) دیگری خارج شده است و به چیزی غیر از آنچه که خدا در کتاب ارجمندش آورده است، گراییده است. (مسائل و ردود / جزوء چهارم ص 41). پس در حکم بین ازدواج موقت و شیعه امامیه تساوی برقرار است.

[2]- الأصل في الأشياء..؟ ولكن المتعة حرام سائح علي حسين ص90.

[3]- همان ص 89-90.

[4]- برخی از علما گفته‌اند: رخصت تنها یک مرتبه‌ و آن هم در غزوه‌ی خیبر عرضه‌ شد، سپس همراه با گوشت الاغ اهلی حرام گشت، همچنان‌که‌ روایتی به‌ نقل از علی رضی الله عنه  صحت آن را بیان داشته‌ است؛ اما روایت مربوط به‌ غزوه‌ی حنین نمی‌تواند به‌ عنوان دلیلی بر تکرار این عمل واقع گردد؛ زیرا قضیه‌ فراتر از آن نیست که‌ تصحیفی از جانب برخی از راویان صورت گرفته‌ است و کلمه‌ی (خیبر) را به‌ (حنین) تبدیل کرده‌اند، با توجه‌ به‌ این‌که‌ در گذشته‌ از نقطه‌ و حرکات استفاده‌ نمی‌کردند؛ همانا کمله‌ی (حنین) از نظر شکل کاملا با (خیبر) شباهت دارد! به‌ ویژه‌ این‌که‌ حرف (ن) بدور از نقطه‌ بسیار با حرف (ر) شباهت دارد!! اما راجع به‌ روایت مربوط به‌ لفظ (اوطاس) نیز باید گفت که‌ تغییر در معنی صورت گرفته‌ است؛ با توجه‌ به‌ این‌که‌ راوی روایت را بدین گونه‌ گزارش داده است: «صلى رسول الله  صلی الله علیه و آله و سلم  إلى عنَزَة» کلمه‌ی عنَزه‌ را به‌ عنْزه‌ یعنی به‌ سکون نون بیان داشته‌ و در مرحله‌ی بعدی معنی آن را نقل نموده‌ و گفته‌اند: «صلى رسول الله  صلی الله علیه و آله و سلم  إلى شاة» خداوند متعال بهتر از هر کسی به‌ این مسایل آگاهی دارد.

 

[5]- زیدیه‌ گروهی از شیعه‌ هستند که‌ قسمت زیادی از اهل یمن را تشکیل می‌دهند؛ آنان معتقد هستند که‌ زید بن علی بن حسین نه‌ برادرش محمد بن علی امام می‌باشد، مبنی بر این‌که‌ امامت شایسته‌ی کسی است که‌ مردم را بدان فرا خواند و با شمشیر بیرون رود. آنان صحابه‌ را بزرگ می‌شمارند و رضایت خود را نسبت به‌ اصحاب اعلام می‌دارند.

[6]- مسند امام زید ص 271 ط مکتبة الفکر در صنعا و در الکتب العلمیه /بیروت؛ الأصل فی الأشیاء..؟ولکن المتعة حرام : سائح علی حسین ص110.

[7]- تهذیب الأحکام 7/251، والاستبصار3/142.

1- الروض النضیر 4/213 به نقل از حکم ازدواج موقت در فقه اسلامی ص 254 مصطفی علوان سامرائی.

[9]- ابوجعفر طحاوی در (شرح معانی الاثار 2/144) آن را روایت کرده‌ است. و چنان‌که‌ در (تذکرة الحفاظ 1/365) ‌آمده‌، نسائی به‌ ضعف آن روایت اشاره‌ داشته‌ و گفته‌ است: این روایت، حدیثی معضل می‌باشد. گفتنی است که‌ این روایت از جابر نیز روایت شده‌ که‌ بیانگر اضطراب و ضعف حدیث می‌باشد و همچنین بیانگر این است که‌ راویان در مورد آن به‌ اشتباه افتاده‌اند. و کسانی دیگر نیز در این مورد نکاتی را یادداشت نموده‌اند.

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...