تا اواخر حکومت بنیامیه و تا عصر خلافت عمربن عبدالعزیز، نه تنها احادیث، بلکه اصول قبول روایت آنها و قوانین جرح و تعدیل و علم الرجال نیز به صورت کتاب و نوشته وجود نداشت، و تنها از راه نقل، از سینهای به سینۀ دیگر منتقل میشدند، و در آن زمان، نه تنها دربارۀ امور مربوط به احادیث، درباره هیچ یک از معارف دینی جز قرآن هیچ کتاب دیگری وجود نداشت و مقارن آن روزگار، کمکم زمزمۀ یادداشت احادیث به گوش میرسید و کفّه مجوزین کتابت احادیث و همچنین معارف دیگر اسلامی سنگینتر میگردید از جمله سعیدبن جبیر[1] (م ـ 95) شدت علاقه خود را به یادداشت احادیث با این عبارت ابراز میداشت که میگفت:
«من در آن در حالی که در بین عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباس (هر سه سوار بر شتر) راه میرفتم حدیثی را که از آنان استماع میکردم، بر تخته چوب جهاز شترم مینوشتم و هنگامی که پیاده میشدم آن را در برگ از کاغذ[2] مینوشتم، و همچنین سعیدبن مسیب[3] (م ـ 105) به شاگردش ابن حرمله اجازۀ یادداشت حدیث داد وقتی که از بدی حافظۀ خود به نزد او شکوی کرد[4]، و شعبی (م ـ 104) عبارت[5] معروف «الکتاب قید العلم» را که بخشی از حدیث مرفوع پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است، و صحابیها و تابعین آن را روایت کردهاند، او هم آن را چند بار تکرار میکرد، و مردم را از فایدۀ نوشتن احادیث آگاه مینمود، و میگفت: هر گاه چیزی از من شنیدی آن را یادداشت کن حتی اگر بر دیوار[6] باشد و در میان ترکۀ او کتابی دیده شد که دربارۀ فرایض[7] و جراحات نوشته شده بود و دو امر کلی موجب ایجاد چنین زمزمهای شده بود، یکی کم شدن حافظههای پر قدرت و اصیل عربی با تغییر محیطها و اختلاط با اقوام گوناگون و ایجاد پارازیتهای ناموزون در فضای زندگی، و دیگری توسعۀ شگفتانگیز جهان اسلام در آن روزگار به حدی که از طرف جنوب تا کرانههای اقیانوس هند و از طرف شمال تا آن سوی دریای خزر و از طرف شرق تا کاشمر در مرز چین و از مغرب تا اندلس (اسپانیا) و اعماق اروپا پیش رفته بود و «سمحبن مالک» فرماندۀ نظامی نیروهای مسلح در شمال اسپانیا در دوره خلافت «عمربن عبدالعزیز» طی دو مرتبه حمله به کشور فرانسه تا «تولوز» پیشروی کرده بود و بسیار بدیهی به نظر میرسید که گسترش معارف اسلامی به ویژه انتشار احادیث که خواستۀ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث: «نضّر الله إمرأً سمیع حدیثاً فادّاها کما سمعها» بود در جهانی با آن همه وسعت و عرض و طول، هرگز تنها کار ضبط حافظهها و بیان زبانها و سیر و سفر با وسایل ابتدایی آن روزی نبود، بلکه فعالیت مستمر کاتبان و زبان قلمها و ثبت کتابها و پرواز اوراق و برگها از مرکز «دارالسنه» و سایر مراکز، به دورترین نقاط جهان وسیع اسلام را میطلبید، و در همان شرایط که زبان در حال جامعۀ بزرگ اسلامی چنین نقاطی را در وسایل انتشار معارف اسلامی میخواست، یکی از بزرگان تابعین «عمربن عبدالعزیز» به اقتضای حکمت الهی گویی برای پاسخ به خواست زبان حال جامعۀ بزرگ اسلامی زمام امور مسلمین را در دست گرفت، چون علاوه بر اینکه یک تابعی پرهیزگار و یک حاکم بسیار عادل بود و از حیث نبوغ و مهارت در علوم، نخستین[8] متکلم در کلام اهل سنت و از تئوریسینهای برجستۀ مکتب اهل تسنن به شمار میآمد، صدور فرمان او مبنی بر تدوین و نگارش کتب احادیث، با اینکه بیسابقه بود، و در عصر خلفای راشدین نیز با وجود اقدام به آن همه «اولیات» و نوآوریهای لازمۀ گسترش دایره اسلام به آن اقدام نشده بود بدون مانع اجرا گردید و قبل از هر جا این فرمان را به مدینه که به «دارالسنه»[9] معروف و خودش دوازده سال امارت آنجا را داشته بود، و به عامل خود در مدینه «ابوبکر محمدبن عمربن انصاری» که علاوه بر سمت امارت سمت قضاوت را هم داشت و به گفته مالکبن انس از وی داناتر[10] در امر قضاوت کسی وجود نداشت به عبارت زیر صادر نمود: «اُنظر ما کان من حدیث رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم او سنّته فاکتبه، فانی قد خفت دروس العلم وذهاب العلماء ولایقبل الاّ حدیث[11] النّبی صلی الله علیه و آله و سلم ولیفشوا العلم ولیجلسوا حتّی یعلم من لایعلم فان العلم لایهلك حتی یکون[12] سرّاً» یعنی: «توجه کن آنچه از احادیث پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آنجا موجود است، به قید کتابت درآور، زیرا من نگرانم که علم محو شود و علما از بین بروند، و جز حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چیز دیگری مورد قبول نمیباشد و علم را آشگار کنید، و برای گسترش آن جلساتی را تشکیل دهید، تا در نتیجه آن کسانی که بیعلم هستند تعلیم بیابند، زیرا علم محو و نابود نمیشود مگر هنگامی که از مردم پوشیده میگردد و به صورت رازهای سرّی درمیآید».
عمربن عبدالعزیز در اثنای آن فرمان بر دو نکته تأکید کرده بود: «اول اینکه تنها آنچه از حدیث رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم برای تو ثابت[13] شد آن را به قید نگارش درآور (نه حدیث غیر ثابت و نه سخن دیگران) دوم روایت احادیثی که نزد دو تن یکی عمره[14] دختر عبدالرحمن انصاری و دیگری قاسم بن محمدبن[15] ابیبکر است، حتماً به قید نگارش درآورید» زیرا این دو تن از شاگردان[16] امالمؤمنین عایشه ( رضی الله عنها ) و از آگاهترین مردم[17] به احادیث روایت شده عایشه امالمؤمنین بودهاند.
عمربن عبدالعزیز نظیر همان فرمانی را که برای ابن حزم فرستاد به تمام عاملان خود در همۀ استانها و شهرهای[18] بزرگ فرستاد و نخستین کسی که در زمان حیات عمربن عبدالعزیز به اطاعت از این فرمان موفق شد دانشمند معروف حجاز و شام محمدبن مسلمبن شهاب زهری مدنی (م ـ 124) بود که کتاب حدیثی را[19] به نگارش درآورد، و عمربن عبدالعزیز دفاتر بسیاری[20] را از رونویسی آن کتاب تهیه کرد و به همۀ جاهای دور و نزدیک جهان اسلام فرستاد، و زهری از این راه حق داشت که به اقدام خود افتخار کند و بگوید: «لم یدوّن هذا العلم أحدٌ قبل تدوینی» یعنی: در تدوین این علم و نگارش کتاب حدیث کسی بر من[21] سبقت نگرفته است، و همین زهری گفته است: «ما محدثان از نگارش امتناع میداشتیم[22]، اما این اُمرا بودند که ما را به کتابت وادار نمودند، پس صلاح دیدیم که احدی از مسلمانان را از نوشتن باز نداریم»[23].
صدور فرمانهای عمربن عبدالعزیز در زمینۀ نگارش کتب حدیث برای تمام اُمرا و خلفای بعدی سرمشق گردید، و در یک زمان از تمام شهرهای بزرگ و کوچک نگارش کتب احادیث آغاز گردید، و چون تاریخ شروع یکایک کاتبان و مصنفان دقیقاً با ماه و سال معلوم نبوده است، دربارۀ نخستین کسی که به نگارش کتاب حدیث پرداخته نظرهای زیر اظهار گردیده است:
1- ذهبی[24] در شرح حال خالدبن معدان نوشته است که وی هفتاد تن از صحابی را دیده، و دانش وی نیز در مُصحفی جمع شده است آنگاه از قول سفیانبن عیینه افزوده است «احدی بر خالدبن معدان (در این زمینه) تقدّم ندارد، وی متوفی (م ـ 103 یا 104) بوده است.
2- برخی همان ابن حزم را ـ که نخستین کسی بود عمربن عبدالعزیز فرمان نگارش کتاب حدیث را برای او فرستاد ـ آغازکنندۀ نگارش کتاب حدیث[25] میدانند، ولی کسی از نوشتههای او خبری نداده است و مالکبن انس میگوید من از پسر ابن حزم دربارۀ کتبی که پدرش تدوین کرده است پرسش کردم، او در پاسخ گفت این کتابها از بین رفتهاند.
3- ابن حجر عسقلانی[26] ربیعبن صبیح و سعیدبن عروبه را که هر دو بصری بودهاند آغازکنندگان نگارش کتاب حدیث شمرده و برخی ابن جریج که مکی و سعیدبن عروبه که بصری بوده آغازکنندگان تدوین کتب حدیث به شمار آوردهاند، و در کتاب «علل احمدبن حنبل»[27] از قول فرزندش آمده است که: «به پدرم گفتم اولین کسی که به تصنیف اقدام نمود چه کسی بود؟ پدرم گفت: ابن جریج و سعیدبن عروبه و سپس از قول ابن جریج نقل کرد که: «احدی قبل از من به تصنیف دانش چنانکه من انجام داده بودم نپرداخت»[28].
[1]- تقیید العلم، خطیب بغدادی، ص 103 و جامع بیان العلم، ابن عبدالله اندلسی، ص 72 از ج 1.
[2]- همان.
[3]- جامع بیان العلم، ج 1، ص 73 و تقیید العلم، ص 99 و 100.
[4]- همان.
[5]- همان.
[6]- همان.
[7]- تاریخ بغداد، خطیب، ج 11، ص 232، به نقل علوم الحدیث، صبحی صالح، ص 35 و 36.
[8]- فرقههای اسلامی، دکتر حسین عطوان، ص 333 به نقل از الفرق بین الفرق، ص 14.
[9]- علوم الحدیث و مصطلحه، صبحی صالح به نقل از تاریخ طبری، ص 1820.
[10]- تهذیب التهذیب، ج 12، ص 41.
[11]- همان.
[12]- همان.
[13]- همان.
[14]- تهذیب التهذیب، ج 12، ص 300، صبحی صالح، ص 37.
[15]- همان.
[16]- همان.
[17]- همان.
[18]- الرسالة المستطرفة، ص 4، به نقل از صبحی، ص 37.
[19]- همان.
[20]- جامع بیان العلم، ج 1، ص 76.
[21]- الرسالة المستطرفة، کتانی، ص 4 به نقل از صبحی، ص 38.
[22]- الاضواء، ابوریه، ص 262، به نقل از تقیید العلم و جامع بیان العلم و فضله، ج 1، ص 77 و طبقات ابن سعد، ج 2، ص 135 به نقل از صبحی، ص 38.
[23]- همان.
[24]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 93.
[25]- تهذیب التهذیب، ج 12، ص 40.
[26]- قواعد التحدیث، جمالالدین قاسمی، ص 70، به نقل از فتحالباری.
[27]- علل ابن حنبل، ج 1، ص 248.
[28]- همان.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر