کتابت حدیث در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در سالهای اوایل وحی به علت احتیاط و جلوگیری از آمیختن قرآن و حدیث، و پیدا شدن کتابی در برابر «کتاب الله» ـ به طور کلی نوشتن احادیث را ـ چه به طور صحیفه و جزوۀ شخصی و چه به صورت کتاب و برای عموم ـ ممنوع اعلام کرد و فرمود: «لاتکتبو عنّی ومن کتب عنّی غیر القرآن فلیمحه، وحدّثوا عنّی ولاحرج»[1] یعنی: از زبان من چیزی ننویسید، و هر کس غیر از قرآن چیز دیگری را از زبان من نوشته آن را پاک کند و از زبان من حدیث را روایت کنید که هیچ مانعی ندارد.
و ابوسعید خدری صحابی نیز میگوید: «استأذنت النّبیّ ان اکتب احدیث فابی یأذن لي»[2] یعنی: از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اجازه خواستم که حدیث را بنویسم و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این اجازه را به من نداد. و همچنین ابوهریرۀ صحابی میگوید: «خرج الینا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ونحن نکتب الاحادیث فقال ما هذا الّذی تکتبون؟ قلنا احادیث سمعناها منك. قال أکتاباً غیر کتاب الله تریدون؟ ما اضلّ الامم من قبلکم الاّ ما اکتتبوا من الکتب مع کتاب الله»[3]. یعنی: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود این چیست که مینویسید؟ عرض کردیم حدیثهایی هستند که از تو شنیدهایم. فرمود: مگر کتابی غیر از کتاب خدا را میخواهید؟ هیچ چیزی ملتهای قبل از شما را گمراه نکرد جز اینکه، کتابهایی را با کتاب خدا نوشتهاند.
از این حدیث ـ که راوی آن ابوهریره است ـ به خوبی استنباط میگردد، که کتاب احادیث در آن زمان تنها به صورت کتاب و برای استفادۀ عموم ممنوع گشته است، زیرا تنها در این صورت است که کتابی غیر از کتاب خدا در دسترس مردم خواهد بود، اما نوشتن آنها به صورت جزوه و صحیفه برای استفادۀ شخصی و کمک به حافظههای ضعیف نه تنها پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را ممنوع نکرده بلکه طبق احادیث زیر آن را جایز اعلان فرموده است:
ترمذی محدّث از ابوهریره نقل کرده که مردی از انصار در محضر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حاضر میگردید و بیانات او را استماع میکرد، اما به علت ضعف حافظه نمیتوانست بیانات پیامبر را به خاطر بسپارد، روزی در محضر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از ضعف حافظۀ خود شکوه کرد و چارهجویی نمود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «استعن بیمینك»[4] یعنی: از دست راستت کمک بگیر (احادیث را بنویس و چند مرتبه آنها را بخوان تا در حافظهات ضبط شود).
همچنین ترمذی محدث در سنن خود از ابوهریره نقل کرده که بعد از فتح مکه رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم خطبهای را ایراد فرمود و در پایان آن یکی از مسلمانان به نام (ابوشاه یمنی) به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت: اگر ممکن است دستور بفرمایید این خطبه را برای من بنویسند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اکتبوا لابی شاة»[5] یعنی این خطبه را برای ابوشاه بنویسید.
همچنین در روایتی آمده است که عبدالله بن عمروعاص از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: «اکتب کلّ ما اسمع» آیا هرچه از تو میشنوم اجازه دارم آن را عبدالله گفت: چه در حال رضایت و چه در حال عصبانیت هرچه از تو میشنوم اجازه هست آن را بنویسم؟ «قال نعم، فانی لا اقول فی ذلك الاّ حقّاً»[6]. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بلی چه در رضایت و چه در عصبانیت هرچه از من شنیدی بنویس زیرا در همه این حالات من جز حق چیزی را نمیگویم.
همچنین از عبدالله بن عمر روایت شده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «قیّدوا العلم»[7] یعنی: دانش را به بند بکشید عبدالله میگوید: پرسیدمای رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم به بند کشیدن علم به چه صورتی است؟ فرمود: با نوشتن آن حاصل میشود.
طبق اسناد مذکور، در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هیچ نوشتهای از احادیث به صورت کتاب و برای عموم وجود نداشته بلکه تنها به صورت جزوههای کوچک به نام «صحایف» در دسترس برخی از اصحاب بودهاند و تعدادی از آن صحیفهها را با سندهای متفاوت در قوت و ضعف به شرح زیر گزارش کردهاند:
1- صحیفۀ ابوبکر صدیق رضی الله عنه (م ـ 1)، امالمؤمنین عایشه رضی الله عنها گفته است: «پدرم احادیث رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم [8] تا پانصد حدیث جمع کرده و نوشته بود، ناگاه شبی از شبها آرام نگرفت و همواره از پهلویی به پهلوی دیگر میگشت و من از مشاهدۀ این وضع غمگین و نگران شدم و عرض کردم: «این ناآرامی بر اثر درد و ناراحتی است یا خبر ناخوشایندی به تو رسیده است»، و وقتی که روز شد به من گفت: آن احادیثی که پیش توست بیاور، و وقتی آن نوشته را آوردم آتش را خواست و آن را سوزاند و به او عرض کردم چرا این نوشته را سوزاندی؟ در جواب گفت: میترسم بمیرم و این نوشته بنام من باقی بماند، من احادیثی را از کسانی که مورد اطمینان من بودهاند روایت کردهام و ممکن است آنها واقعیت را برای من روایت نکرده باشند، و در نتیجه من سبب شوم که خلاف واقعیت بنام احادیث روایت گردد[9].
2- صحیفۀ علی مرتضی رضی الله عنه : بخاری[10] محدث در صحیح خود از ابیجحفه روایت میکند که به علی رضی الله عنه گفتم: آیا در نزد شما کتابی وجود دارد علی در جواب گفت: نه، غیر از کتاب خدا و درک و فهمی که به مرد مسلمانی داده شده است[11]، و به غیر از آنچه در این صحیفه هست چیزی در نزد ما نیست[12]، گفتم در این صحیفه[13] چه چیزهایی وجود دارد؟ در جواب گفت موضوع حکم دیه و آزاد کردن اسیر و اینکه مسلمان به قصاص قتل کافر کشته نمیشود» و قسطلانی در شرح این صحیفه نوشته است: «برگی بود نوشته شده و به قبضۀ شمشیر او آویزان بود، و بر حسب روایت نسائی، علی مرتضی در این هنگام نوشتهای غلاف شمشیرش[14] بیرون آورده، و برخی ترجیح میدهند[15] که عبارت علی مرتضی: «به غیر از آنچه در این صحیفه هست» اشاره به همان منشور وحدت شهروندان مدینه بوده، که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در سال اول هجرتش به مدینه، به منظور حفظ حقوق تمام شهروندان ـ اعم از مسلمان و غیر مسلمان ـ دستور داد آن منشور را با همین سرآغاز بنویسند: «هذا کتاب[16] محمد النبیّ رسولالله بین الـمؤمنین والـمسلمین من قریش[17] واهل یثرب ومن تبعهم فلحق بهم وجاهد معهم انهم امّة واحدة من دون الناس» که در این منشور عبارت «اهل هذه الصحیفة» پنج مرتبه تکرار شده است و مطالب مذکور «حکم دیه و آزاد کردن اسیر و.. . » از بخشهای مهم آن منشور بوده است.
3- صحیفۀ عبداللهبن عمروعاص (م ـ 65) که از بزرگترین جزوهها و به گفته ابن اثیر مشتمل بر یک هزار حدیث بوده و از معروفترین صحیفهها به شمار میآید، و عبدالله با اجازه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این احادیث را یادداشت کرده است، زیرا روایت گردیده که روزی عبدالله به خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و عرض کرد آیا هرچه از تو شنیدم اجازه هست آن را به قید کتابت[18] درآورم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بلی، عبدالله گفت چه در حال شادی و رضا و چه در حال قهر و عصبانیت؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بلی همه را به قید کتابت درآور، زیرا در هیچ شرایطی من جز حق چیزی نمیگویم و این صحیفه در مسند امام احمد[19] مندرج و روایت گردیده است و به «صحیفه صادقه»[20] معروف است و عمروبن شعیب (م ـ 120) نوۀ عبدالله بن عمروعاص و همچنین مجاهد (م ـ 103) تابعی بزرگوار این صحیفه را از عبدالله بن عمروعاص روایت کردهاند و این دو راوی شخصاً این صحیفه را دیدهاند، زیرا عمروبن شعیب (م ـ 120) فرد بسیار نزدیک به خانوادۀ عبدالله بن عمروعاس بوده و مجاهد نیز خود گفته است: «روزی به ملاقات عبدالله بن عمروعاص رفتم و به آن صحیفه که در زیر فرش جلو او بود دست بردم مرا از بیرون آوردن آن منع کرد، گفتم عجیب است تو تا حال هیچ چیزی را از من دریغ نکردهای! گفت: این «صحیفه صادقه» است شخصاً احادیث مندرج در آن را از خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیدهام[21] و کسی واسطه نبوده است.
4- صحیفۀ سعدبن عباده انصاری (م ـ 15) ترمذی[22] محدث روایت کرده است که: سعدبن عباده انصاری صحیفهای در اختیار داشت که در آن پارهای از احادیث و سنتهای[23] رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم را گردآوری کرده بود، این صحیفه بعدها توسط فرزند همین[24] صحابی روایت گردید و بنا به نقل بخاری محدث این صحیفه نسخهای از همان صحیفۀ عبدالله بن اوفی[25] است که احادیثی را به دست خود استنساخ کرده و مردم نیز آن را در محضر او سماع و قرائت کردهاند.
5- صحیفۀ جابربن[26] عبدالله (م ـ 78) که به اعتقاد مسلم حدیث در صحیحش این صحیفه دربارۀ مراسم حج مشتمل بر احادیثی بوده است و احتمال دارد که برخی از احادیث آن در حجهالوداع و ضمن خطبۀ مفصل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ذکر شده باشند، و امری که این احتمال را قوت میبخشد این است که قتادۀ تابعی (م ـ 118) دربارۀ اهمیت این صحیفه میگفت: «من برای حفظ صحیفۀ جابر به اندازۀ حفظ سورۀ بقره[27] اهمیت میدهم و بعید نیست احادیثی را که سلیمان بن قیس یشکری یکی از شاگردان جابر آنها را روایت کرده، از همین صحیفه[28] نقل کرده باشد، و شایان توجه است که برای روایتی ارزش قایل شویم مبنی بر اینکه وهب بن منبه (م ـ 114) احادیث جابر را از املا کردن او روایت کرده[29] هنگامی که جابر حلقۀ درسش را در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تشکیل میداد و احتمال دارد آن احادیث هم از صحیفۀ جابر نقل شده باشند، و کمترین نتیجۀ این گزارشها این است که آن صحیفه در بین مردم معروف بوده، و ممکن است بعضی از شاگردان جابر آن استنساخ کرده باشند هر چند امروز اثر محسوسی از این نسخهها دیده نمیشود.
6- صحیفۀ سمرۀ بن جندب (م ـ 60) که احادیث بسیاری در آن نوشته شده بود، و نسخۀ بزرگی بود که بعد از وفات سمره پسرش آن را به ارث برد[30] و از آن صحیفه روایت[31] میکرد و گمان میرود این صحیفه همان رسالهای باشد که سمره برای فرزندانش ارسال داشته و ابن سیرین درباره آن گفته: «در رسالۀ سمره که برای فرزندانش فرستاده، علم بسیاری[32] وجود داشت».
7- صحیفۀ عبدالله بن عباس (م ـ 69) که به یادداشت و نوشتن بسیاری از احادیث و سیره رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم در لوحها اقدام نمود و آنها را با خود به محافل[33] علمی میبرد، و به طور تواتر نقل گردیده که بعد از وفاتش کتابهای به جا ماندهاش بار یک شتر بود[34]، و شاگردش سعدبن جبیر آنچه ابن عباس بر او میخواند یادداشت میکرد و اگر کاغذ تمام میشد آنها را بر لباس خود و گاهی روی کف دست خود مینوشت و بعد از مراجعت به منزل، آنها را به برگهایی از کاغذ منتقل[35] مینمود. و صحیفۀ ابن عباس مدتها نزد همگان معروف و استفاده از آن متداول بود، و فرزندش علی این صحیفه را از پدرش ارث برده[36] است و مردم تا آن اندازه در هر زمانی آن را مورد استفاده و روایت خود قرار دادهاند که کتابهای تفسیر و حدیث پر از روایتهای ابن عباس گردیده است، اما معلوم نیست خود آن صحیفه درچه زمانی و به چه شکل و علتی از بین رفته است.
8- صحیفۀ گردآوری ابوهریره که شاگردش تابعی معروفی همامبن منبه (م ـ 101) از او روایت کرده است و بعد به صحیفۀ همام معروف گردیده است و این صحیفه از چندین جهت جایز اهمیت است. یکی از این جهت که این صحیفه همانگونه که ابوهریره احادیثش را روایت و همام آن را تدوین نموده عیناً به دست ما رسیده است و شایسته است آن را «صحیفه صحیحه»[37] بنامیم همانگونه که صحیفۀ عبدالله بن عمر را «صحیفۀ صادقه» نامیدهاند و برای اولین بار محقق پژوهشگر دکتر محمد حمیدالله از دو نسخۀ خطی و مانند هم از صحیفۀ همام در دمشق و برلن خبر داد، و آنچه ما را از صحت مندرجات آنها مطمئن میکند این است که احادیث موجود در آنها تمام و کمال در مسند امام احمد آمدهاند و بسیاری از احادیث این صحیفه نیز در صحیح بخاری در ابواب گوناگون[38] دیده میشوند و این صحیفه مشتمل بر یک صد و سی و هفت حدیث است و جهت اهمیت دیگر این صحیفه این است که به صورت علمی و عینی بیشتر از صحیفههای دیگر دلالت دارد بر اینکه زیرا همام در سال چهل متولد و ابوهریره استادش در پنچاه و هشت متوفی گشته و بدیهی است تدوین این صحیفه به وسیلۀ همام قطعاً قبل از وفات استادش بوده است، زیرا تمام احادیث موجود در این صحیفه را از ابوهریره استماع نموده است و وجود این صحیفه و امثال آن این شایعه را که حدیث فقط در آغاز قرن سوم تدوین شده است به کلی تکذیب[39] میکند.
[1]- صحیح مسلم، 8/229 و علوم الحدیث ابن الصلاح شهرزوری، ص 170 و تقیید العلم، خطیب بغدادی، ص 29 تا 32 به نقل علوم القرآن، صبحی صالح، ص 8.
[2]- تدوین السنة الشریفة، ص 297، به نقل از تقیید العلم، خطیب بغدادی، به نقل از تاریخ حدیث، ص 52.
[3]- همان.
[4]- تقیید العلم، خطیب بغدادی، ص 67 و سنن ترمذی، ج 2، ص 111، و معالم السنن، خطابی، ج 4، ص 184 به نقل از علوم الحدیث، صبحی، ص 10.
[5]- سنن ترمذی، ج 5، ص 38 و تدریب الراوی، جلالالدین سیوطی، ج 2، ص 62 و اضواء علی السنة المحمدیه، ابوریه، ص 48 به نقل از مجله المنار.
[6]- جامع بیان العلم، ابن عبدالبر، ج 1، ص 71، مسند امام احمد، ج 2، ص 207، تأویل مختلف الحدی ابن قتیبه، ص 365 و مستدرک حاکم، ج 1، ص 105 و الماع، قاضی عیاض، ص 26 و المحدث الفاضل، ج 4، ص 2، به نقل علم الحدیث، صبحی صالح، ص 17 و جامع بیان العلم و فضله، ج 1، ص 73 و علوم الحدیث، ص 9 و تاریخ عمومی حدیث، ص 49.
[7]- همان.
[8]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 5 و علوم الحدیث، زیرنویس، ص 21.
[9]- همان.
[10]- ارشاد الساری، شرح بخاری، ج 1، ص 214.
[11]- همان.
[12]- بنابر منابع شیعه حضرت علی رضی الله عنه دارای صحیفه بوده است.
[13]- همان.
[14]- همان.
[15]- صبحی صالح در علوم الحدیث، ص 19 و 20.
[16]- روایت این منشور از ابوعبید و ابن هشام و به وثایق سیاسی، دکتر محمد حمیدالله، شماره 1 مراجعه شود. به نقل علومالحدیث، ص 19 و ترجمه عبارت فوق: این مکتوب محمد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و رسولالله است در بین مؤمنین و مسلمین از قریش و اهل یثرب (مدینه) و کسانی که از آنان تبعیت کرده و به آنان ملحق و در جهاد با آنها هستند. بیگمان آنان ملت واحدی هستند، جدا از مردم.
[17]- همان.
[18]- تهذیب التهذیب ابن حجر عسقلانی، ص 58 و المحدث الفاضل، تألیف رامهرمزی، ص 4 و جلد 2 و طبقات ابن سعد 2/2، ص 125 و تقیید العلم، خطیب بغدادی، ص 84.
[19]- همان.
[20]- همان.
[21]- همان.
[22]- سنن ترمذی، کتاب الاحکام باب الیمین مع الشاهد.
[23]- صحیفه همام، ص 17 و عرض الانوار، ص 173، به نقل از علوم الحدیث، ص 13.
[24]- صحیفه همام، ص 16، به نقل تدوین حدیث.
[25]- صحیح بخاری، کتاب جهاد و به نقل السیر الحثیث فی تاریخ تدوین الحدیث، ص 9.
[26]- طبقات ابن سعد، 5/344 و تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 110.
[27]- تاریخ کبیر، بخاری، ج 4، ص 182.
[28]- تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، ج 4، ص 215.
[29]- همان کتاب، شرح حال وهببن منبه و به صحیفه همام، ص 16 مراجعه شود، صبحی صالح، ص 14.
[30]- تهذیب التهذیب، عسقلانی، ج 4، ص 198.
[31]- همان.
[32]- همان، ص 236.
[33]- طبقات ابن سعد، ج 5، ص 123 و السیر الحثیث، ص 9.
[34]- طبقات ابن سعد، ج 5، ص 216 و تقیید العلم، خطیب بغدادی، ص 136 و شذرات الذهب، ابن حماد حنبلی، ج 1، ص 114.
[35]- سنن دارمی، ج 1، ص 128 و ابن سعد، ج 6، ص 179 به نقل از علومالحدیث، صبحی، ص 20 و 21.
[36]- طبقات ابن سعد، ج 5، ص 216.
[37]- همانگونه که در کشف الظنون است.
[38]- صحیح بخاری، چاپ مصر در سال 1313، ج 1، ص 34 و 39 و 56 65 و 91، ج 4، ص 56 و 63 و 86 به نقل صبحی صالحی، ص 23.
[39]- علوم الحدیث و مصطلحه، صبحی صالح، ص 22.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر