توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۰ خرداد ۲۹, شنبه

اصل پنجم: تحریف قرآن

 


فصل اول:
اثباتی قاطع برای تهمت تحریف قرآن در عقیده‌ی شیعه

در این موضوع نمی‌خواهم سراغ دلایل قطعی برای اثبات این عقیده‌ی کفرآمیزِ امامیه، بروم، زیرا این کار نیازمند تلاش زیاد نیست، چون مشخص است و من نیز اول کسی نیستم که برائت را برای قرآن اثبات کنم تا به وسیله این اکتشاف به مدال افتخار دست یابم، لذا مجبور باشم برای بیان این کشف، ادله را بسط دهم و همچنین موضوع تحریف قرآن، به طور کلی پوشیده نیست طوری که نیازمند یک سفر اکتشافی باشد بلکه در اساسی‌ترین کتاب‌هایشان و بر زبان بزرگان مراجع و علمایانشان بدون ابهام و انحراف، بدان تصریح شده است.

کافی است که به آنچه علی بن ابراهیم قمی ـ استاد کلینی ـ در تفسیرش تحریر کرده، مراجعه شود و نیز به کلینی در کتابش (کافی)، نوری طبرسی در کتابش (فصل الخطاب)، ابوالحسن عاملی در مقدمه‌اش (مرآة الأنوار ومشکاة الأسرار) بر تفسیر (البرهان) نوشته‌ی هاشم بحرانی، طبرسی در کتاب (الاحتجاج)، نعمت الله جزایری در (انوارش) و.... فهرست طولانی و پایان ناپذیری از منابع و مراجع برای کسی که می‌خواهد بدان‌ها بنگرد یا مراجعه کند.

این قضیه از منظر آنان همچون مسأله‌ی امامت ثابت است؛ محققان شیعه این چنین تصریح می‌کنند و می‌گویند: روایات تحریف مانند روایات‌ امامت متواتر هستند و به یک شیوه نقل شده‌اند؛ به عنوان مثال، بنگر که محمد باقر مجلسی درباره‌ی اخبار یا روایات تحریف چه می‌گوید:

«به نظر من اخبار در این زمینه متواتر است، و مطرح کردن آن‌ها باعث از بین بردن اعتماد به اخبار می‌شود و به نظر من اخبار این باب، کمتر از اخبار امامت نیستند»[1].

نوری طبرسی نیز همین را می‌گوید؛ لذا انکار تحریف به طوری ضروری و ناگزیر مستلزم انکار (امامت) است. این لب کلام آن‌هاست! و آنچه که برخی از آن‌ها هنگامی که در انظار عموم تحت فشار واقع شده‌اند، انکار نموده‌اند یا در کتاب دعایی تألیف شده خصوصاً برای ترویج مذهب، مانند کتاب (المراجعات) لجاجتی است که از روی تقیه آن را تجویز می‌کنند به خاطر ترس رسوایی در برابر این جرم بزرگ!

اقسام منکرین تحریف قرآن از میان امامیه

منکرین قایل به وجود این عقیده از میان امامیه، یا این‌که بر حقیقت مذهبشان مطلع نیستند که در این صورت آن‌ها را به منابعشان حواله می‌کنیم تا خودشان از آن مطلع شوند یا این‌که به برخی کتب دیگر مراجعه نمایند که به تفصیل در این خصوص سخن رانده‌اند و اشکالی ندارد که اکنون برخی از دلایل را ذکر نمایم که برای طالب حق کافیست.

و یا این‌که‌ به علم الیقین می‌داند اما ستیزه جویی و لجاجت می‌کنند که این دسته را به چیزی ارجاع نمی‌دهیم، زیرا نیازمند چیزی نیستند و فراوانی ایراد کردن ادله، نفعی برای آن‌ها ندارد، زیرا آن‌ها می‌دانند اما تقیه می‌کنند، لذا هدایت نمی‌یابند[2].

علمای امامیه بر قضیه‌ی تحریف متفق هستند

کسانی از امامیه که به تحریف معتقدند، دودست‌هاند:

(1)  علمایانی که هدفشان نابودی دین است: می‌دانند که حفظ دین به طور کل بنا بر اساس حفظ قرآن از کاستی و افزایش است؛ لذا با اثبات حفظ قرآن همه‌ی اصول دین اثبات خواهد شد و با نابودی آن، همه‌ی این اصول از بین خواهند رفت.

اکنون به این راز پی بردی که حجت خداوند بر خلقش به خاطر آن آغاز شده و آن تحریر این قضیه‌ی مهم قبل از هر چیز دیگری است:

﴿ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ٢ [البقرة: 2].

«این کتاب هیچ گمانی در آن نیست و راهنمای پرهیزگاران است».

سپس دوباره به اثبات آن می‌پردازد:

﴿وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ٢٣ [البقرة: 23].

«اگر درباره آنچه بر بنده خود نازل کرده‌ایم، دچار شک و دودلی هستید، سوره‌ای همانند آن را بسازید (و ارائه دهید) و گواهان خود را بجز خدا (که بر صدق قرآن گواهی می‌دهد) فرا خوانید (تا بر صدق چیزی که آورده‌اید و همسان قرآنش می‌دانید، شهادت دهند) اگر راستگو و درستکارید».

زیرا این علمایان متوجه شده‌اند که بزرگترین غصه درون آنان، هنگامی است که درباره‌ی اصلی از اصول دین که اضافه کرده‌اند، نص صریح از آن‌ها خواسته ‌می‌شود، از این‌رو برای این‌که خود را راحت کنند اعلام داشته‌اند که در قرآن کاهش و افزایش به‌ عمل آورده‌ شده‌ است و بدین جهت بر نقصان نه افزایش قرآن تأکید می‌کنند!

(2)  عوامی که این علمایان آن‌ها را دچار لغزش کرده‌اند:

بعد از این‌که‌ اعتقاد به خیانت اصحاب در نقل کتاب در آنان راسخ و پدیدار شد از آنجایی که طعن در ناقل را جائز دانستهاند، طعنه زدن به منقول را نیز آسان گرفته‌اند که در واقع این همان مقصود آن‌هاست.

آیا درک کردی رازی را که قرآن به دلیل آن، بر عدالت صحابه و وجوب اتباع و اخذ دین از آن‌ها تأکید می‌کند. این غصه و ناراحتی دوم است، و پیوسته با وارونه کردن مراد قرآن یعنی با مخدوش کردن اصحاب مواجه هستند. این چیزی است که به آسانی به اعتقاد به تحریف قرآن، و به همراه آن سنت یعنی احادیث نبوی منجر می‌شود؛ ولی در مورد سنت همه‌ی آن‌ها بنا به عقیده‌شان به تحریف آن تصریح کرده‌اند، و همراه آن به سببی که به خاطر آن به چنین چیزی معتقد شده‌اند را نیز تصریح می‌کنند، می‌گویند: دلیل این عقیده عدم موثق بودن ناقلان سنت است که اولین ناقلان سنت صحابه هستند. درباره‌ی قرآن هم هنگام بیان عقیده‌شان در مورد آن به خاطر فضاحت و شناعت این نظر، ناواضح سخن می‌گویند. در حالی هر دوتای این امر یک علت دارد و آن، خیانت در نقل است. کسی که با خود منطقی باشد از همان دلیل تحریف سنت برای تحریف قرآن نیز استفاده می‌کند و کسی که قایل به تناقض علت این دو باشد، به خاطر نادانی و جهل اوست.

کسانی که از میان امامیه درباره‌ی تحریف سخن نمی‌گویند ـ جز اندکی از آنان ـ همگی جزء جاهلان هستند و یا کسانی هستند که متوجه تناقض بین نپذیرفتن سنت جهت خیانت در نقل و پذیرفتن قرآن با خیانت در آن، نیستند.

اما علما همه بر این نظریه موافق‌اند خواه به صورت تصریح یا با اشاره که ما برای این دو دلیل داریم؛ دلیلی اجمالی و دلیلی تفصیلی:

دلیل اجمالی: منکرین تحریف در ظاهر کسی را که معتقد به تحریف باشد، تکفیر کرده و خارج از ملت اسلام می‌دانند[3]. حال اگر در آنچه می‌گویند راستگو باشند به کفر آن دسته از علمایانی که معتقد به تحریف هستند، تصریح کرده‌اند؛ گفتنی است که آنان تعدادشان زیاد و کلامشان مستقیم و صریح است. و برخی از آنان تکفیر را متوجه‌ یک نویسنده‌ی مخصوص کرده‌ است، اما در طول تاریخشان یکی از منکرین پیشین یا تازه را ندیدیم که یکی از قائلین به تحریف را تکفیر کنند! و بلکه بالاتر از این بی‌پروا از آن‌ها دفاع می‌کنند و بیشترین اعتبار را به آنان می‌دهند.

به عنوان مثال: کلینی، مفید، مجلسی و طبرسی (لعنة الله علیهم) را در نظر بگیرید!

اما دلیل تفصیل: کتب این گروه مملو و آکنده از این عقیده است و اینک شواهدی قاطع برای آنچه که می‌گویم.

شواهدی قطعی از کتب امامیه مبنی بر تحریف

بسیاری از علمای امامیه به صراحت می‌گویند: حق این است که قرآن از جانب صحابیانی تحریف شده که بر علیه علی و اهل بیتش توطئه کردند، پس فضایل آنان را که در نص صریح قرآن وارد شده بود، محو کردند و بلکه این علمایان دل به دریا زده و جرأت کرده‌اند برای اثبات این مطلب مصنفات مستقلی را اختصاص داده‌اند: مثلاً (مخذول) میرزا حسین بن محمد تقی نوری طبرسی (لعنة الله علیه) در کتابش (فصل الخطاب في تحریف کتاب رب الأرباب) که از اکابر علما و محدثین این طائفه است و نزد همه‌ی آن‌ها اعتبار دارد. گفتنی است که ایشان صاحب یکی از اصول و مراجع هشت‌گانه معتبر روایتی به نام «مستدرک الوسایل» است که درباره‌ی آن می‌گویند: (امکان ندارد عالم به درجه‌ی اجتهاد برسد تا این‌که‌ کتاب مستدرک نوری طبرسی را نخواند). و به خاطر جایگاه عظیم او در نزد امامیه او را در کنار مرقد علی رضی الله عنه  در إیوان سوم و صحن مرقد دفن کرده‌اند.

عباس قمی (شاگرد او) در کتاب (الکنی والألقاب) درباره‌ی او می‌گوید: (شیخ برجسته، ثقه‌ی اسلام و مسلمین، مروج علوم انبیاء و مرسلین..الخ).

نمایشی مختصر از کتاب (فصل الخطاب)

طبرسی در اولین صحفه در کتاب مذکور می‌گوید:

«این کتابی است لطیف و شریف که آن را در اثبات تحریف قرآن و رسوایی‌های ظالمان و کینه توزان به رشته‌ی تحریر در آورده‌ام و آن را «فصل الخطاب في تحریف کتاب رب الأرباب» نامیده‌ام» نسخه‌ی خطی کتاب در 400 صفحه است که یک نسخه از آن در کتابخانه‌ی مرکزی اوقاف به شماره (23072) در بغداد موجود می‌باشد. و نسخه‌ی من کپی آن است.

کتاب کلاً تلاش بی‌سرانجامی است که صاحب آن جهد بسیاری را بذل آن کرده تا این‌که‌ فقط دو امر را ثابت کند: یکی تحریف قرآن، و دومی: این‌که‌ این اعتقاد، مذهب همه‌ی علمای طائفه اثنی عشراست. اما کسانی که به عدم تحریف تصریح کرده‌اند درباره‌ی آن‌ها می‌گوید: این دسته به خاطر تقیه این کار را می‌کنند و استدلالاتی قوی را برای آن می‌آورد. و سخنانشان را این‌گونه‌ تأویل نموده‌ که‌ مراد آنان همان قرآن محفوظ نزد امام غائب است.

خلاصه‌ی کتاب: سه مقدمه و دو باب است.

مقدمه‌ی اول: (ص 1 تا 23): در آن راجع به جمع قرآن و سبب آن سخن رانده و نیز این‌که کیفیت جمع بندی قرآن، قرآن را در معرض نقص قرار داده‌ است.

مقدمه‌ی دوم: (ص 23 تا ص 25): به اقسام تغییراتی پرداخته‌ که‌ امکان حصول دارند و دخول در آن، ممتنع به نظر می‌رسند. و از جمله این صورت‌های حاصله بیان می‌کند که: کمبود سوره‌هایی مانند: سوره‌ی حفد، سوره‌ی خلع، سوره‌ی ولایت یا کمبود آیه و کلمات و دگرگونی آن‌ها، مانند تبدیل شدن (آل محمد) به آل عمران و کمبود حرف مانند: یاء، در (یالیتني کنت ترابا) که در اصل (ترابیا) بوده است. که می‌خواهد آن را به (ابو تراب) یعنی علی نسبت دهد. و همزه در این آیه: ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ [آل عمران: 110] بلکه (أئمة) بوده است و همچنین کمبود و نقصان در ترتیب سوره‌ها و آیات و کلمات و... الخ.

مقدمه‌ی سوم: (ص 25 تا ص 35): عده‌ی زیادی از علمایانشان ‌را بیان می‌کند که قائل به تحریف هستند. و نیز کسانی از آن‌ها که در این زمینه مستقلاً کتاب نوشته‌اند، حتی می‌گوید: این چیزی است که جز مواردی شاذ، امامیه بر آن اجماع کرده‌اند. و قول این استثناها را بر تقیه حمل کرده است.

باب اول: (ص 35 تا 360): در بحث دلیل آوردن بر وقوع تحریف در قرآن است.

باب دوم: (ص 360 تا ص 398): در مقام رد دلایل منکرین تحریف است.

اجماع شیعه‌ی 12 امامی بر تحریف قرآن

از جمله افرادی که به اجماع علمای امامیه بر این عقیده تصریح کرده، شیخ مفید است که می‌گوید: «علمای امامیه متفق‌اند بر این‌که‌ ائمه گمراه (منظور صحابه است) در بسیاری از نوشته‌های قرآن تخلف و تجاوز کردند»[4].

و ابوالحسن عاملی می‌گوید: اعتقاد به‌ تحریف قرآن از ضروریات مذهب شیعه‌ می‌باشد.

یکی دیگر از آن‌ها نعمت الله جزایری است که می‌گوید: «اخبار دال بر وقوع تحریف در قرآن، از نظر کلام، ریشه و إعراب، اخباری مشهور، متواتر و صریح هستند و علمای مذهب بر آن‌ها اجماع نموده و مهر صحت و تصدیق را بر آن‌ نهاده‌اند»[5].

عدنان بحرانی می‌گوید: «اخبار تحریف قرآن بی‌شمار و فراوان هستند و گاهاً از حد تواتر متجاوز هستند. و این اجماع فرقه‌ی حق است و چنین امری از ضروریات مذهب آن‌هاست»[6].

بلکه برخی مانند شیخ یحیی، شاگرد الکرکی این جرأت را به خود داده‌اند و اجماع خاص و عام از اهل قبله را بر این عقیده ادعا نموده‌اند[7].

تکفیر نیست بلکه تأییدی در سطوح عالی می‌باشد

گفتیم: افراد منکر این عقیده، به ظاهر افراد معتقد به این عقیده را تکفیر می‌کنند، اما هیچ کسی را ندیدیم که یک عالم از علمایانشان‌ را تکفیر کند که بدون شبهه و واضح به اعتقاد به تحریف قرآن تصریح نموده‌اند، حتی کسانی هستند که این امر را به مذهب نسبت می‌دهند و می‌گویند: عقیده به تحریف از ضروریات دین است و اجماع این طایفه بر آن صورت گرفته است[8].

و این دلالت می‌کند بر این‌که‌ همگی آن‌ها به این امر عقیده دارند و ـ یا حداقل ـ از آن بی‌باکند و وحشتی از آن ندارند و کسی که این عقیده را در آغوش گرفته، کافر نمی‌دانند و درباره‌ی انکار آن اصلاً جدی نیستند.

حتی نوری طبرسی و امثال او، از کسانی هستند که بر اثبات این قضیه کتاب‌های مستقلی را اختصاص داده و پشت سر هم آن را توثیق و معتبر جلوه می‌دهند و بلکه در دفاع از این عقیده سخت تلاش می‌کنند تا حدی که برخی از آن‌ها ادعا می‌کنند که کتابش (فصل الخطاب) را به خاطر رد منکرین تحریف قرآن تألیف کرده است.

اصول دین نزد امامیه، بین تعطیل و تبدیل

امامیه اصول اعتقادی و عملی فراوانی را به دین اضافه نموده‌اند: مانند امامت، عصمت، تقیه، خمس درآمدها و اصول ثابت دیگر مانند، اصل حفظ قرآن که اصلی از اصول اسلام است را انکار کردند. در عین حال اصول دیگر دین را اثبات می‌کنند و همه بر آن متفق هستند، مانند: توحید، نبوت، معاد، نماز، حج و زکات؛ اما نکته‌ی قابل توجه این‌که‌ هنگامی که آن‌ها این اصول را اثبات می‌کنند تنها شکل آن را اثبات کرده و سپس به تفسیر آن می‌پردازند، تفسیری که زاییده‌ی آن تبدیل حقیقت و مضمون این اصول است. گویی که آن‌ها این اصول را تعطیل کرده‌اند اما به شیوه‌ای دیگر که اندکی با تعطیل اصول (مانند حفظ قرآن) اختلاف دارد.

مبدأ (امام معصوم) چگونه منجر به تعطیل و تبدیل اصول می‌شود

توحیدی که بر پایه‌ی قاعده‌ی جدایی میان خالق و مخلوق در حقوق و تکالیف استوار است، آن را لفظی و ظاهری اثبات کردهاند و حقیقت و معنای آن را از راه اندیشه‌ی (امام معصوم) تعطیل کرده‌اند. اندیشه‌ی عصمت لاهوتی که از انسان، مخلوقی منزه از خطا و نسیان و بازدارنده از گناه و عصیان می‌سازد و غیب را می‌داند و در امورات عالم تصرف دارد؛ اوست که نوح را از غرق شدن و ابراهیم را از سوختن نجات داده... الخ.

این عصمت فرق مذکور را از بین برده است، لذا در نتیجه‌ی آن قاعده‌ی توحید از میان برداشته می‌شود و کسی بین خالق و مخلوق فرق نمی‌گذارد و این همان چیزی است که مخلوق را در نزد آن‌ها طوری قرار داده که هر چه را خالق ادعا کند، او نیز ادعا می‌کند.

نیازها به درگاه او آورده می‌شود و با ذبیحه و قربانی‌ها به او نزدیک می‌شوند، مرقدش را مانند کعبه می‌دانند، در هنگام نمازهایشان سوی آن متوجه می‌شوند و دور آن طواف می‌کنند و آنجا لبیک می‌گویند و سعی می‌کنند، چنانچه بین صفا و مروه سعی می‌شود! افتخار می‌کنند به این‌که‌ زائرین حسین بیشتر از زائرین بیت الله الحرام است!! حتی شکل مکعب قبر، از شکل کعبه‌ی مشرفه گرفته شده است!! اکنون چه چیزی از توحید باقی می‌ماند؟!

اما نبوتی که بر پایه تفاوت بین نبی و ولی استوار است، آن را تغییر داده و سپس تعطیل کرده‌اند؛ چنانچه با همان اندیشه‌ی (امام معصوم) این دو مقام را با هم در آمیخته‌اند، بدین شیوه که اطاعت از امام معصوم شما را از اطاعت پیامبر بی‌نیاز می‌کند اثری از نیاز به پیامبر را باقی نمی‌گذارد. این اندیشه شخصیت پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  را لغو می‌کند، و در مکان آن شخصیت امام یا ولی می‌گذارد، زیرا امام همه‌ی وظایف نبی را ادا می‌کند و بلکه این امام با زنده و حاضر بودنش از نبی که فوت نموده و غائب است، متمایز می‌شود. حتی درباره‌ی مهدی مزعوم می‌گویند: او زنده و موجود است و عامل مؤثر است اگر او نمی‌بود، دین باقی نمی‌ماند و حجت خدا بر جهانیان بر پا داشته نمی‌شد، و برای آن خورشید را مثال می‌زنند وقتی ابرها آن را می‌پوشانند، اثرش باقی و متصل است هر چند در پشت پرده باشد.

 واقع شاهدی است زنده که آنچه را می‌گوییم اثبات می‌کند: در منابع روائی آن‌ها، جز مقدار بسیار کمی، چیزی از منقولاتِ از پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  نیامده است، و گاهاً روایاتی را که از امام نقل کرده‌اند را در محل احادیث نبوی گذاشته‌اند. تمامی این‌ها به دلیل اندیشه‌ی امامت و عصمت است که فرق میان نبی و ولی را از میان برده است. بلکه می‌گویند: ولی مافوق پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  است و ائمه از انبیاء برترند، اما به دلیل شناعت و فضاحت سخنشان از میان پیامبران، محمد  صلی الله علیه و آله و سلم  را استثنا می‌کنند تا تأثیر آنچنانی بر درون نداشته‌ باشد.

اما مسأله‌ی ختم نبوت و استمرار حقیقت و معنای آن که همان (امامت معصوم) است، مسأله‌ای کاملا بی‌معنی می‌باشدو با توجه به این‌که درباره‌ی آن می‌گویند: امامت امتدادی برای نبوت و تکمله‌ی آن است و تنها اسم پایان پذیرفته است. گویی که دین صرف اسم و اصطلاحاتی است که حقیقت ندارد!

بنابراین چه چیزی از نبوت باقی می‌ماند؟!!

حتی برای معاد نیز معنا و اثری از واقعیت نمانده است بعد از این‌که‌ امر معاد را به دست امام سپردند تا مردم تقسیم نماید:

این‌ها به بهشت و آن‌ها به جهنم وارد شوند: کسی که شیعه‌ی اثنی عشر باشد در بهشت است هر چند که گناه و عصیان‌ او را فرا گرفته باشند و کسی که غیر از این باشد پس مسیرش به سوی آتش است هر چند که نیکی‌ها انجام داده باشد! اثر عقیده‌ی «رجعت» در اینجا برای تو بس است.

نماز را نیز به اسم (امام معصوم) تعطیل کرده‌اند! آنان نماز جمعه را تا آمدن امام تعطیل کرده‌اند و به جای آن یک خمیس ناچیزی را آورده‌اند که در حقیقت زیارت امام است. جماعت را ـ جز اندکی ـ به علت عدم وجود امام، تعطیل کرده‌اند و حسینیات (حسینیه منسوب به امام حسین است) و مزار ائمه را به جای محل جمعه و مسجد قرار داده‌اند و اوقات نماز را به سه وقت کوتاه کرده‌اند و اذان‌ را تغییر داده و اختصار کرده‌اند. غسل دو پا را نیز به طور کلی در وضو برداشته‌اند و...الخ.

اکنون چه چیزی از نماز باقی ‌مانده است؟!

بدین‌گونه بقیه‌ی اصول و ارکان ‌را تعطیل کرده‌اند، لذا اصول امامیه به طور کلی بین تعطیل و تغییر قرار دارد که همه‌ی این‌ها به دلیل وجود این اندیشه‌ی مهم (امام معصوم) است...!

وضعیت با قرآن نیز همین‌طور است و قرآن نیز بین تغییر و تعطیل واقع شده است، زیرا ادعا می‌کنند که قرآن صحیح در نزد امام است و بیشتر علمایانشان به تحریف و تبدیل قرآن موجود، تصریح کرده‌اند و تمامی آن‌ها با استفاده از تأویل به تعطیل آن می‌پردازند. عوام آن‌ها ـ جز آنان که مورد رحم واقع شده‌اند ـ نیز مشغول کتب ادعیه و زیارت‌ نامه‌ها هستند که برخی از آن‌ها با خط قرآن چاپ شده و با جلدی مانند جلد قرآن مجلد می‌شود طوری که فرق گذاشتن میان آن دو بدون دقت، مشکل است.

و بلکه قرآن ساکت و خاموش است تا زمانی که امام منظور و هدفش را بیان می‌دارد و مبهم است تا زمانی که «امام» مراد آن را واضح و آشکار نکند، در نتیجه چه چیزی از قرآن باقی می‌ماند؟!!

حیله‌بازی در ورای چسباندن تهمت به اهل سنت

هنگامی که دوازده امامی با دلایلی مواجه می‌شود که آن‌ها را متهم به عقیده‌ی تحریف کرده است، برای تبرئه از اسباب و روش‌های مختلفی بهره می‌جویند، از جمله ارجاع دادن تهمت به طرف مقابل تا بدین وسیله‌ از دفاع از خودش غافل بماند، و به عنوان ایهامی در میان عوام الناس تأثیر بگذارد که این امر بین همه مورد اتفاق است.

این، شیوه‌ای از روش‌های جدلِ غیر علمی است و هدف از آن حیله‌بازی، کش دادن ریسمان مناقشه، فرار و دورشدن از موضوع مورد نزاع و جلب توجه‌ مردم از مسأله‌ی اصلی به‌ موضوعی دیگر می‌باشد.

 بحث علمی ما را وا می‌دارد تا درباره‌ی اصل موضوع مناقشه کنیم، و آن این‌که‌ آیا شیعه معتقد به تحریف هستند یا نه؟ سپس بعد از این‌که‌ از این مسأله فارغ شدیم می‌توانیم به بحث درباره‌ی دیگر مسایل بپردازیم.

اما اتهام اهل سنت به عقیده‌ی تحریف، باطل و عاری از هر دلیلی است و جز تعصب، لجاجت و تلاش برای سردرگم کردن دشمن، انگیزه‌ای پشت این مسئله وجود ندارد و هر آنچه از دلایل که در تیردانشان دارند، روایاتی است که بر تحریف حمل نموده، سپس آن را به اهل سنت می‌آویزند!

با توجه به این‌که اسلوب علمی اقتضای اثبات تهمت از لابلای کلام متهم را می‌کند و نه از خلال روایاتی که بر بدترین چیزها حمل شوند، علمایان اهل سنت چه بسیار تصریح کرده‌اند که این مسئله از باب ناسخ و منسوخ است. ما ایمان داریم که قسمتی از قرآن‌ منسوخ التلاوة است همان‌طور که خداوند می‌فرماید:

﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ١٠٦ [البقرة: 106].

«هر آیه‌ای را که رها سازیم (و به دست فراموشی سپاریم)، و یا این که (اثر معجزه‌ای را از آئینه دل مردمان بزدائیم و) فراموشش گردانیم، بهتر از آن یا همسان آن را می‌آوریم و جایگزینش می‌سازیم. مگر نمی‌دانی که خداوند بر هر چیزی توانا است‌؟».

نسخ فعل خالق است و تحریف فعل مخلوق.

اما احدی از اهل سنت اعم از علما یا عوام قولی ندارند که دال بر تحریف باشد و البته چنین چیزی اصلاً وجود ندارد. و ما هنگامی که امامیه را به تحریف قرآن متهم می‌کنیم به روایت‌های آنان استناد نمی‌کنیم بلکه علاوه بر روایاتی که تأویل بردار نیستند، بر نصوص اقوال علمایشان که صراحتاً و با روشنی تمام بدان اشاره می‌کند، تکیه می‌کنیم.

لازم مذهب، مذهب نیست

قاعده‌ی اصولی می‌گوید: لازم مذهب، مذهب نیست. از معانی این قاعده این است که لازم قول گوینده، سخن او نیست به شرطی که بدان تصریح نکرده باشد، زیرا چه بسا که گوینده، لزوم این امر را برای گفته‌اش در نظر نداشته، و یا این‌که به لزوم آن اعتقاد داشته است که گاهاً در این امر بر حق است لذا کسی که آن را ملزم کند، خطاکار است.

مثلاً: امامیه مطلقاً معتقد به عدم رؤیت خدا و عدم سماع کلام او هستند و این امر اساساً مستلزم عدم وجود خداست، زیرا کسی که چهره‌اش دیده نمی‌شود و صدایش شنیده نمی‌شود و با هیچ یک از حواس درک نمی‌گردد، بین او و معدوم تفاوتی نیست، زیرا این‌ها صفات معدومند نه موجود. اما ما این قول را به آن‌ها نسبت نمی‌دهیم ـ هر چند بدان ملزم هستند ـ زیرا آن‌ها قایل بدین گفته نیستند.

و هنگامی که ما امامیه را به قول به تحریف متهم می‌کنیم آن‌ها را مطابق لازم قولشان متهم نمی‌کنیم و بلکه مطابق با نص کلامشان یا استشهاد روایاتشان آن‌ها را متهم می‌کنیم که اصلاً به غیر نص بر تحریف، به معنای دیگری تأویل نمی‌شوند.

قابل توجه این‌که‌ امامیه همچنان‌که اهل سنت را ملزم به مسایلی می‌کنند که مدعی هستند از لوازم سخنانشان است، همین عمل را با اقوال پروردگار عزوجل  نیز انجام می‌دهند. از این‌رو اصولشان نصوصی نیست که خدا آن را گفته است، بلکه از لوازمی است که به اقوال پروردگار چسبانده‌اند و اگر حق می‌بود خداوند حتماً بدان تصریح می‌کرد.

عجیب این است که آن‌ها با وجود نص قولی و روائی صحیح نزدشان تهمت را از خود می‌زدایند و تهمت را بر غیر می‌اندازند با وجود عدم نص در این زمینه که بدان استناد کنند...


فصل دوم:
نقض عقیده‌ی تحریف مطابق اسلوب قرآنی

عقایدی که مخصوص امامیه اثنی‌عشری می‌باشد و آنان را از سایر مسلمانان جدا می‌نماید، دو نوع است:

نوعی که وجود ندارد، همانند امامت و عصمت که آن‌ها خود اختراع و اثبات کرده‌اند، گفتنی است که برای این قسم جز آیات متشابهات دلیلی از قرآن بر وجودش ندارند.

و نوعی که ثابت است، همانند حفظ قرآن که آن را نفی و انکار کرده‌اند، آنان برای این قسم نیز دلیلی جز شبهات بر نفی آن ندارند. باید اذعان داشت که امور ثابت قطعاً با شبهه نقض نمی‌شوند و بلکه اصلاً نقض نمی‌شوند و هر آنچه که با ثابت معارضه کند، قطعاً شبهه‌ و باطل است.

و این دلیل و حجت قطعی و یقینی ما بر بطلان این عقیده مطابق منهج قرآنی است؛ اگر زیادی و کاستی در حرفی از قرآن جائز باشد، در کلمه‌ای نیز جائز است و مستلزم جواز تغییر در بیشتر از این است و از اینجا قرآن به عنوان منبعی معتبر برای هدایت شناخته می‌شود اما بدون معنی، زیرا اگر شک و تردید به مصدر هدایت سرایت کرد به خود هدایت نیز تسری می‌کند، در این صورت تردید به اصلی از اصول دین سرایت کرده، اصلی که هدایت بر پایه‌ی آن استوار است و برای هر انسانی ممکن است که با برانگیختن شبهات پیرامون آن، از زیرش در برود. و لذا با همان شیوه نیز می‌تواند اصلی را به اصول دین اضافه کند اما به صورت معکوس؛ لذا موجود را با این دلیل که زاید و اضافی است، نفی می‌کند. مفقود را نیز با این دلیل که ناقص و محذوف است اثبات می‌کند چنانچه درباره‌ی نصوص امامیه چنین چیزی گفتند.

خلاصه‌ی سخن این‌که‌ اعتقاد به جواز عارض شدن تحریف بر قرآن، منجر به تعطیل و نابودی دین می‌شود و در این صورت نیاز به پیامبری جدید داریم تا کتاب تازه‌ای را بیاورد که ناظر بر این کتاب باشد و یا آن را تصدیق کند یا علیه آن گواهی دهد، و این مخالف اصل ختم نبوت است؛ زیرا خداوند کتاب را حفظ نموده و نبوت را خاتمه داده است، و هیچ نیازی به بعثت پیامبری جدید نیست؛ اگر وقوع تحریف در قرآن جایز باشد ما همواره نیازمند بعثت پیامبری جدید هستیم که برای ما ثابت کند و مواضع تحریف در آن را به طور قطعی به ما بنمایاند. در غیر این صورت چه کسی به انجام این نقش می‌پردازد؟)

آیا روایات؟ این محال است.... زیرا اگر تحریف به کتاب راه یابد به طریق اولی نیز به روایات راه می‌یابد، لذا چگونه این می‌تواند آن را علاج کند؟

آیا عقل‌ها؟ عقل‌ها مختلفند، لذا عقل چه کسی را به عنوان حَکَم قرار دهیم؟ جز این‌که‌ صاحب عقل نبی باشد که از آسمان برای او وحی آمده باشد... چنین چیزی هم به دلیل پایان پذیرفتن نبوت، محال است؛ به این دلیل‌ها و دیگر دلایل، مسلمین بر حفظ قرآن و بطلان قول تحریف و تکفیر کسی که این را می‌گوید، اجماع کرده‌اند.

دلایل حفظ قرآن روشن‌تر از آنند که ذکر شوند

نیازی به دلیل آوردن بر اصلی که اساس همه‌ی اصول دین اسلام است، نمی‌بینم که آن اصل حفظ قرآن و بی اساس بودن سخن درباره‌ی تحریف آن است، و همین کافی است ‌که افراد مدعی این امر جرأت نمی‌کنند با صراحت و علنی آن را بگویند، طوری که بعد از گفتن چنین چیزی به صراحت، نتوانند این تهمت را از خود نفی نمایند، برای همین گاهی بدان تصریح می‌کنند و گاهی آن را انکار می‌نمایند. مثلاً در کتابی ذکر می‌کنند و در کتاب دیگری یا در جایی دیگر از همان کتاب آن را انکار می‌کنند! در مجالس خصوصی به صراحت می‌گویند اما در رسانه‌های عمومی یا پیش روی مردم منکر چنین امری می‌شوند. با وجود این‌که‌ آشکارا مسایل غیر از تحریف را بیان می‌کنند، از جمله عقده‌های روانی زشت مانند، مخدوش کردن صحابه و این یعنی این‌که‌ اگر می‌دانستند که در این خصوص برای آن‌ها حجتی ـ هر چند بسیار دور ـ وجود دارد، هرگز این مسأله را این چنین مخفی نمی‌کردند.

هر مسلمانی در اولین آیه از کتاب خدا بعد از مقدمه (سوره‌ی فاتحه) می‌خواند که:

﴿ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ٢ [البقرة: 2].

سپس خداوند دلیل قاطع برای نفی شک از این کتاب هدایت کننده‌اش را اقامه می‌کند و می‌فرماید:

﴿وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ٢٣ [البقرة: 23].

و کدامین شک از آن زدوده می‌شود وقتی که تحریف به شیوه‌ی کم و کاستی را جایز دانسته‌اند؟! لذا خداوند می‌فرماید:

﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ٤١ لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ٤٢ [فصلت: 41-42].

«قرآن کتاب ارزشمند و بی‌نظیری است. هیچ گونه باطلی، از هیچ جهتی و نظری، متوجّه قرآن نمی‌گردد. (نه غلطی و تناقضی در الفاظ و مفاهیم آن است، و نه علوم راستین و اکتشافات درست پیشینیان و پسینیان مخالف با آن، و نه دست تحریف به دامان بلندش می‌رسد. چرا که) قرآن فرو فرستاده یزدان است که با حکمت و ستوده است (و افعالش از روی حکمت است، و شایسته حمد و ستایش بسیار است)».

﴿وَمَا كَانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرَى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ الْكِتَابِ لَا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ٣٧ [يونس: 37].

«این قرآن از سوی غیر خدا، (چه محمّد و چه احبار و کهّان و چه دیگر مردمان) ساخته و پرداخته نشده است و بلکه (وحی خدا است و) تصدیق‌کننده کتاب‌های آسمانی پیشین (همچون تورات و انجیل) است، و بیانگر (شرائع و عقائد و احکام) کتاب‌های گذشته می‌باشد. شک و تردیدی در آن نیست، و از سوی پروردگار جهانیان فرستاده شده است».

﴿وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا٢٧ [الكهف: 27].

«بخوان آنچه را که از کتاب (قرآن) از سوی پروردگارت به تو وحی شده است (و به گفته‌های این و آن که آمیخته به دروغ و خرافات و مطالب بی‌اساس است اعتناء مکن. تکیه‌گاه بحث تو در امور غیبی همچون سرگذشت اصحاب کهف، تنها باید وحی الهی باشد. چرا که سخنان خدا حقائق تغییر ناپذیری است و) کسی نمی‌تواند سخنان او را تغییر (و احکام آن را دگرگون) کند، و هرگز پناهی جز او نخواهی یافت».

﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ٩ [الحجر: 9].

«همانا ما ذکر (قرآن) را نازل کردیم و ما خود نگهبان و حافظ آن هستیم».

قرآن خود شاهد و مشهود است

برای ما مسلمانان با نص صریح و اثبات کننده قرآنی و با دلایل قطعی قرآنی، ثابت شده است که قرآن محفوظ از تحریف است. یعنی این دلایل از داخل خود قرآن هستند، بدین معنی که قرآن خود بر خودش گواهی می‌دهد و خود بر خودش دلالت می‌کند و نیازی به دلیل یا گواهی از خارج ندارد. در این زمینه می‌فرماید:

﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا٨٢ [النساء: 82].

« آیا (این منافقان) درباره قرآن نمی‌اندیشند (و معانی و مفاهیم آن را بررسی و وارسی نمی‌کنند تا به وجوب طاعت خدا و پیروی امر تو پی ببرند و بدانند که این کتاب به سبب ائتلاف معانی و احکامی که در بر دارد و این که بخشی از آن مؤید بخش دیگری است، از سوی خدا نازل شده است‌؟) و اگر از سوی غیرخدا آمده بود در آن تناقضات و اختلافات فراوانی پیدا می‌کردند».

﴿وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ [البقرة: 23]

«گر درباره آنچه بر بنده خود نازل کرده‌ایم، دچار شک و دودلی هستید، سوره‌ای همانند آن را بسازید».

لذا خداوند متعال با حجت عقلی که منبعش خود قرآن است، احتجاج می‌کند. قرآن تنها دلیل و تنها دلالت کننده بر خودش است، قرآن گواه و گواهی دهنده بر خودش است، قرآن حجت همه و حجت خود نیز است و دلایل عقلی و نقلی بر حفظ قرآن، تنها خود قرآن است!

به نظر من این دلیل از دلایل متواتر قوی‌تر است، زیرا اگر متواتر ایمان ‌را به وجود می‌آورد، این اطمینان بخش است:

﴿قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي [البقرة: 260].

«گفت: مگر ایمان نیاورده‌ای‌؟! گفت: چرا! ولی تا اطمینان قلب پیدا کنم (و با افزودن آگاهی بیشتر، دلم آرامش یابد)».

لذا چیزی به مانند قرآن نمی‌یابیم که بر صحت قرآن یقین‌آور باشد و ایمان‌ را به وجود آورد و اطمینان بخش باشد.

راز ملازمت بین شیعه و تحریف قرآن

امامیه به خوبی دریافته‌اند که از اثبات اصولشان به وسیله قرآن عاجزند! و نمی‌توانند به آسانی از کنار این اصول در قرآن بگذرند، قرآن نیز به آشکارا به ذکر مسایل بسیاری مانند وضو، طهارت از حدث اصغر و اکبر تصریح کرده است، اما به امامت و عصمت اشاره‌ای نداشته است. لذا آن‌ها به عارض شدن نقص بر قرآن دهان گشودند تا اعلام دارند که نصوص این اصول حذف شده‌اند!

همین امر آنان ‌را بر آن داشته که بگویند اصول با عقل اثبات می‌شود نه با نص. تمامی این‌ها به خاطر علم یقینی آن‌ها به عدم وجود نص محکمی است که اصولشان ‌را ثابت کند، لذا وجود قرآن کاملاً آن‌ها را در تنگنا قرار داده، با توجه به این‌که در مقابل همه‌ی مردم از آنان خواسته می‌شود که برای اثبات اصولشان، نصوص صریح قرآنی را ارائه بدهند.

لذا اصول امامیه بر پایه نص صریح قرآن نبوده و فروع آن‌ها نیز بر سنت صحیح استوار نیست. و این از یک فرق گذاشتن دیگر معلوم می‌شود که: اگر از روی جدل بپذیریم که خداوند کتاب و سنت را از زمین برداشته است، نتیجه‌ی حتمی این خواهد بود که دین ما به زودی زوال خواهد کرد اما دین امامیه خواهند ماند و ادامه خواهد داشت!! زیرا آن‌ها دینشان ‌را بر خرافاتی که «عقلیات» نام نهاده‌اند، پایه‌گذاری کرده‌اند و همچنین بر اباطیلی که «روایات» نام نهاده‌اند و آن را به آیات متشابهی که اساساً درباره‌ی آن موضوع‌ها چیزی نگفته‌اند، چسبانده‌اند بدون آنکه آن را به «امام» یعنی به این روایات برگردانند. به ویژه همراه با وجود مرقدها؛ و همه‌ی این‌ها (عقلیات و روایات و مرقدها) با زوال کتاب و سنت، زایل نمی‌شوند بلکه شکوفه می‌دهند و جان می‌گیرند.

پاک و منزه است آن خدایی که اصول حق را بر حفظ قرآن و ادامه تسلط قرآن بر انسان‌ها، قرار داد و اصول باطل را با نظریه تحریف قرآن و دوری گزیدن از آن، قرار داده است.




[1]- مرآة العقول فی شرح أخبار الرسول، 2/525.

[2]- شبکه ماهواره‌ای (مستقلة) در لندن در رمضان گذشته (1423) مناظرات بسیاری را میان اهل سنت و شیعه برقرار کرد؛ در یکی از این مناظرات یکی از طرفین دکتر ابوالمنتصر بلوشی بود که برای اثبات عقیده تحریف نزد امامیه، به کتاب (فصل الخطاب في تحریف کتاب رب الأرباب) نوشته‌ی میرزا حسین تقی نوری طبرسی استناد کرد، مناظر شیعی دکتر عبدالحمید نجدی ـ استاد دانشگاه علوم اسلامی در لندن سرسختانه آن را رد کرد و گفت: شما بر علما افترا می‌بندید، این کتابی که طبرسی تألیف کرده خواسته تا عقیده تحریف را رد کند و آن را باطل شمارد نه آن را اثبات کند، فوراً به کتابخانه‌ام رفتم و کتاب را آوردم تا به خانواده‌ام نشان دهم که ساعت‌ها پیرامون این کانال حلقه زده بودند و مناظره را مشاهده می‌کردند، از این‌رو آن‌ها از جرأت این مناظر شیعی بر دروغ و اصرار بر آن شدیداً تعجب کردند.

[3]- بر محققین معلوم است که هیچ قول مشخصی از هیچ عالم معتبری از علمای امامیه در هیچ کدام از منابعشان در مورد تکفیر کسی از علمایانشان که معتقد به تحریف باشد، به طور قطعی وجود ندارد، جز آنکه هنگام در تنگنا افتادن مطلب را تعمیم می‌دهند اما با واقعیت مطابقت ندارد.

[4]- اوایل مقالات ص 48. در ص 49 می‌گوید: اخبار اختلاف قرآن و آنچه که ظالمان اعم از حذف و نقصان در آن ایجاد کردند، از ائمه هدی آل محمد  صلی الله علیه و آله و سلم  رسیده است.

[5]- مرآة الأنوار و مشکاة الأسرار- مقدمه دوم فصل چهارم.

[6]- مشارق الشموس الدریة- ص 126.

[7]- فصل الخطاب، نوری طبرسی، ص 31. این قول را به کتاب (امامت) نسبت می‌دهد. و ده‌ها نفر از علمای امامیه که به این عقیده کفرآمیز تصریح کرده‌اند. و کسی که اقوال پیرامون این عقیده را از کتب مختلف گردآوری کرد کتاب (أصول الشیعة الإمامیة الإثنی عشریة) جلد اول- و کتاب (مسألة التقریب بین أهل السنة والشیعة) قسم دوم می‌باشد که هر دو از دکتر ناصر بن عبدالله القفاری هستند و نیز کتاب (القرآن وعلماء أصول ومراجع الشیعة الإمامیة الإثنی عشری) از سید محمد سکندر یاسری است. کسی که می‌تواند حتماً بدآن‌ها مراجعه کند.

[8]- مثلاً این را مقایسه کن با منکری که به حد فسق و بلکه کفر رسید و آن غوغای سهمگینی که برای محمد حسین فضل الله برانگیختند به خاطر قضیه‌ای که در نهایت بی‌ارزشی است و آن انکار اسطوره‌ای می‌باشد که می‌گوید: عمر بن خطاب رضی الله عنه  پهلوی فاطمه رضی الله عنها  را شکسته است. بیاندیش چه بسیار کتاب‌هایی که در رد و اخراج او از دین نوشتند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...