[خلافت علی س و وقایع مهم آن]
و پس از سه خلیفه گذشته، هیچکس همانند خلیفه چهارم (علی س) در منزلت، علم، تقوی و دین با او برابری نمیکرد. پس بیعت برای او انجام پذیرفت. و اگر بیعت با علی بسرعت انجام نمیگرفت، کسانی از اوباش این امر را در دست میگرفتند که دین را بر باد میدادند. اما مهاجرین و انصار بر این عزم کردند که با او بیعت کنند. و علی نیز پذیرفتن خلافت را برخود فرض میدید، پس بر این مسئله گردن نهاد[1].
[1]- در تاریخ طبری (155: 5) از سیفبن عمر التمیمی ... اینگونه آمده است که میگوید: پس از قتل عثمان امارت مدینه را به مدت پنج روز، غافقی بن حرب در دست داشت. در این مدت همه بدنبال کسی میگشتند که خلافت را قبول کند، اما هیچکس را نمییافتند. مصریان بسوی علی میروند، و او در بستانهای مدینه از آنان پنهان میشود. و هنگامی که او را مییابند، او آنان را از خود دور کرده، و خود را از آنها و عملشان مبرا میداند. و این مسئله چندین بار اتفاق میافتد. کوفیان به جستجوی زبیر میپردازند تا با او بیعت کنند. اما او را نمییابند. در نتیجه کسانی را به عنوان پیک به جایگاه او میفرستند. اما او نیز آنان را از خود دور کرده و از آنها وعملشان تبرئه میجوید ... آنگاه کسانی را نزد سعد بن ابیوقاص میفرستند و به او میگویند: «تو از اهل شورا هستی و میدانیم که مردم به گرد تو جمع خواهند شد.پس بیا تا با تو بیعت کنیم». او نیز به آنها جواب میفرستند که «من و ابن عمر از این مسئله خارج گشته به آن احتیاجی نداریم».آنگاه نزد عبدالله بن عمر آمده و به او میگویند: «تو پسر عمر هستی. پس بیا و خلافت را قبول کن». و او جواب میدهد: «براستی که در این امر انتقامی نهفته است. و بخدا سوگند که هرگز به خلافت نزدیک نخواهم شد. بروید و کس دیگری را بجوئید».
و نیز طبری (156: 5) از شعبی اینگونه اخراج نموده است که میگوید: مردم در حالی که علی در بازار مدینه بود، نزد او رفته و به او گفتند: دستت را بده تا با تو بیعت کنیم. و او به آنان جواب داد: «عجله نکنید، چون عمر مردی مبارک بود و به شورا وصیت کرده بود. پس صبر کنید تا مردم گرد هم آمده و پس از مشورت به نتیجهای برسند». پس مردم از او دور شدند. و برخی از آنان اینگونه گفتند که: اگر مردم پس از قتل عثمان به شهرهای خود بازگشته و کسی نیز برای پیگیری این موضوع بر سر کار نباشد، اختلاف مردم و فساد امت اجتنابناپذیر خواهد بود. در نتیجه باز بسوی علی بازگشتند. اشتر دست او را گرفت و علی دستهای خود را جمع کرد و گفت: آیا پس از آن سه خلیفه؟اشتر برایش گفت اما اگر خلافت را قبول نکنی بخاطر آن اشک خواهی ریخت. پس همه مردم با او بیعت کردند.
اهل کوفه میگویند: اولین کسی که با او بیعت کرد اشتر بود. و سیف از ابیحارثه محرز العبشمی و ابیعثمان یزید بن اسید العسانی روایت میکند که گفتند: در روز پنجشنبه یعنی درست زمانی که پنچ روز از مقتل عثمان گذشته بود، اهل مدینه بگرد هم جمع شدند. آنان سعد و زبیر را یافتند که از مدینه خارج میشدند و نیز طلحه را در خانهاش یافتند ... پس هنگامی که اهل مدینه با آنان بگرد هم آمدند، اهل مصر به آنان گفتند: شما اهل شورا هستید و امامت به شما منعقد میگردد. و هر امری که از شما صادر شود، بر امت جاری خواهد گشت. پس ببینید و کسی را به عنوان خلیفه بر کار گمارید و ما نیز تابع رأی شما خواهیم بود ... آنان گفتند ما به علیبن ابیطالب راضی هستیم ... علی گفت: مرا رها کنید و کس دیگری را بجوئید ... آنان گفتند: خداوند را بخاطرداشته باش، آیا فتنه را نمیبینی، آیا از خدا نمیترسی؟ و علی گفت: اگر خلافت را قبول کنم، شما را به آنجایی خواهم کشاند که خودم میدانم، و اگر هم اکنون مرا رها کنید، من نیز همانند یکی از شما خواهم بود، با این تفاوت که من از همه شما به امر آنکسی که انتخاب میکنید مطیعتر و فرمانبردارتر خواهم بود. آنگاه از هم جدا شدند و فردای آنروز (یعنی روز جمعه) را وعده گذاشتند. در روز جمعه مردم به مسجد آمدند و علی نیز آمده و بر منبر بالا رفت و گفت: «ای مردم، این امر، امر شما است و کسی در آن حق دخالت ندارد. و دیروز بر امری از هم جدا شدیم. پس اگر بخواهید خلافت را بدست میگیرم، و اگر کس دیگری را طلب کنید، بدل نخواهم گرفت». مردم گفتند: «ما بر همانیم که دیروز بر آن بودیم».
این وقائع با همه سادگیش نشان میدهد که بیعت علی، همانند بیعت با سه برادر دیگرش از شأن و منزلت خویش برخوردار بوده، و از رضای امت استمداد میگرفت. و این مسئله که به زعم کسانی، امر خلافت او بر طبق وصیتی پیشین، و یا رمز و رموزی خیالی و موهوم بود، هیچ صحتی ندارد. (خ)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر