[شورشگران علیه عثمان س چه کسانی بودند؟]
اگر بخواهیم از کسانی که بر علیه عثمان شورش نمودند نام ببریم، خواهیم دید که همه از غرضورزان و زشتطینتانی بودند که در پی مصالحی میگشتند[1]. به آنان وعظ داده شد تا شاید از این کارها دست بردارند[2]. و سپس آنان به «حمص» نزد عبدالرحمن بن خالد بن ولید درآمدند که آنان را تأدیب نموده و آنها را از سوء رفتارشان برحذر داشت[3]، تا اینکه توبه نمودند[4].
سپس آنان را نزد عثمان فرستاد و آنجا نیز توبه نمودند[5]. و عثمان به آنان اختیار داد تا انتخاب کنند. و آنان انتخاب کردند که در منطقه پراکنده شوند. پس عثمان آنان را پراکنده ساخت. و هنگامی که هر کدام به نقطهای که انتخاب کرده بودند وارد شد، فتنه را آغاز نموده و لشکری بر پا کردند و همگی به سوی او آمدند[6].
عثمان از بالای دیوار خانهاش به آنان نگریست و آنان را نصیحت کرد و از خون خویش برحذر داشت[7].
و طلحه در حالی که گریه میکرد خارج شد، و علی نیز دو پسرش حسن و حسین را فرستاد[8]. و طاغیان به علی، طلحه و زبیر گفتند که: «شما بسوی ما فرستادید و پیغام دادید که بیایید به کسی که سنت خداوند را تغییر داده است حمله کنید[9]. اکنون که آمدیم این یکی (منظورشان علی بود) در خانهاش نشسته و تو خارج شدی در حالی که چشمانت اشک میبارد[10]. بخدا سوگند که تا خون او را نریزیم راحت نخواهیم نشست».
و این سخن، افترا و دروغ و بهتانی بس بزرگ بر صحابه است. چون اگر عثمان میخواست، میتوانست از صحابه یاری جوید و صحابه نیز با جان و دل و بدون هیچ درنگی او را یاری میکردند[11]. اما این قوم به چهره مظلومانی که برای کمک خواستن آمدهاند ظاهر شدند[12].
عثمان آنان را وعظ و اندرز داد، اما آنان بجوش آمدند، صحابه میخواستند تا با آنان به قتال بپردازند، اما عثمان میگفت هرگز حاضر نیست که کسی بخاطر او به قتال پرداخته و کشته شود. پس تسلیم شد، و با رضایت خودش او را به حال خود گذاشتند.
و این مسئلهای بسیار بزرگ در فقه است که: آیا یک مرد میتواند تسلیم شود، یا اینکه باید از خودش دفاع کند.
و حتی اگر که تسلیم شد و راضی نشد که کسی از او دفاع کند، آیا دیگران میتوانند بدون توجه به رأی او از او دفاع کنند؟
این مسئلهای است که علماء در آن اختلاف دارند.
چون عثمان هرگز نه در اول و نه در آخر امر، هرگز دست به منکری نزد، و نیز صحابه از هر گونه منکری به دور بودند. در نتیجه هر خبری که از این منکرات به گوشتو رسید، هرگز بدان التفات مکن، چون باطل است[13].
[1]- کسانی که در این جنایت بر علیه عثمان، یعنی قتل وی شرکت نمودند بر چند قسماند:
گروهی که غلو آنان در امر دین کار آنان را به آنجا رسانیده که از کاه، کوهها ساختند و در پی آن به جنایتها دست زدند. و گروهی نیز حقد و تعصبشان آنان را به این راه راند. در نتیجه به پیشتازان صحابه از قریش، بخاطر غنیمتهایی شرعی که در اثر جهاد و فتوحات خود کسب کرده بودند حسد ورزیدند، و خواستند که بدون هیچ سابقه و جهادی همانند آن را بدست آورند. و نیز گروهی بودند که از اقامه حدود شرعی بر آنان رنج میبردند و کینه، دلهایشان را میفشرد. و عده دیگر نیز احمقانی بودند که پیروان عبدالله بن سبأ، از ضعف آنان استفاده نموده و عقول آنان را به بازی گرفتند، و آنان را بسوی فتنه و فساد و عقائد گمراهکننده سوق دادند. و نیز طائفه دیگر کسانی بودند که خیر و نیکی عثمان نسبت به آنان، آنها را در خود غرق کرده بود. در نتیجه به سبب این نیکیها طمع کردند و شوق ریاست و مقام در سر پرورانیدند و نیکیهایی عثمان را با خیانت پاسخ گفتند، و به اصطلاح نمک خوردند و نمکدان را شکستند. و گروهی نیز بخاطر اعمال ناشایسته و خلاف آداب اسلام از سوی عثمان توبیخ شده بودند، پس این توبیخات مانند خاری گلوی آنان را میفشرد. و اگر همین افراد از سوی عمر توبیخ میشدند، به آن رضایت داده و سر اطاعت فرود میآوردند. و نیز کسانی بودند که به ذکاوت سرشار و فصاحت دور از حکمت خود مغرور شده بودند و برای ریاست و رهبری عجله داشتند. و رویهمرفته میتوان گفت رحمتی که عثمان بدان خو گرفته و قلب او را پر کرده بود، طمع عده زیادی را برانگیخت، تا از این رحمت او سوء استفاده نموده و برای هوسهای پلید خود روزنهای باز کنند. و اگر خداوند یاور بوده و وقت اجازه دهد میخواهم در آینده حالتهای نفسانی کسانی که بر عثمان خروج نمودند را تحلیل نموده و با تمسک به معلومات صحیحی که از آنان بر جای مانده است، چگونگی امر آنان را بازگو کنم تا شاید این پژوهشها بتواند برای دانشجویان تاریخ اسلامی درس عبرتی باشد. (خ)
[2]- اشخاصی از اهل حکمت و عافیت و رضا از اعیان شهرهایشان و علماء کوفه و بصره و فسطاط با آنان سخن گفتند و آنان را از عواقب وخیم کارهایشان برحذر داشتند. و نیز هنگامی که عثمان آنان را بسوی شام راند – که در مورد آن و تصرف مدینه توسط آنان به بهانه حج در جای خودش سخن خواهیم گفت – معاویه با نشستهایی که با آنان داشت آنان را برحذر داشت. اما آنان حج کاذب خود را به بغی و شورش تبدیل کرده و در جوار بر مصطفی ج خون خلیفه خود را ریختند.(خ)
[3]- عبدالرحمن بن خالدبن ولید والی معاویه بر حمص و حوالی آن از شمال شام تا جزیره ابن عمر بود و در مورد او و چگونگی استیلای او بر این افراد بموقع خودش سخن خواهیم گفت.(خ)
[4]- بلکه آنان تظاهر به توبه نمودند ﴿وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ إِلَىٰ شَيَٰطِينِهِمۡ قَالُوٓاْ إِنَّا مَعَكُمۡ﴾ [البقرة: 14].
[5]- عبدالرحمن بن خالدبن ولید آنان را مخیر ساخت تا نزد عثمان رفته و توبه نمایند. در نتیجه آنان اشتر نخعی نزد عثمان رفت، که داستان آن را در موضع دیگری از این کتاب بازگو خواهیم کرد. (خ)
[6]- یعنی بسوی امیرالمؤمنین عثمان. (خ)
[7]- آنان را با تمسک به حجتی روشن و حق از خون خویش برحذر داشت. (خ)
[8]- علی دو فرزندش حسن و حسین را جهت حراست از امیرالمؤمنین عثمان به خانه او فرستاد تا در صورتی که بخواهد با سلاح از او دفاع کنند. (خ)
[9]- شورشگران اینگونه اظهار میکردند که از علی، طلحه و زبیر نامههایی دریافت داشتهاند که در این نامهها از آنان (شورشگران) خواسته شده است تا بر علیه عثمان شورش کنند، به این بهانه که عثمان سنت خداوند را تغییر داده است. و در مورد انکار علی، طلحه و زبیر نیز در جای خودش صحبت خواهیم کرد. و ظاهر امر این است که هر دو گروه راست میگفتند، و تنظیمگران این آشوب و فتنه یعنی پیروان عبدالله بن سبأ این نامهها را جعل کرده بودند. (خ)
[10]- این سخن خطاب به طلحه بن عبیدالله است. (خ)
[11]- حتی این مسئله چندین بار از او خواسته شد. معاویه از او خواست که دارالخلافه را به شام منتقل کند، یا اینکه برای کمک به او لشکری از شام بفرستد که تا کنون در هیچ نبردی شکست نخورده است. (خ)
[12]- این شورشگران تظاهر نمودند که به آنان ظلم شده، و از این ظلم شکایت میکردند. و رأی عثمان بر این بود که باید امور را برای آنان و مردم روشن کند، و به همه بنمایاند که این تظلم اساسی ندارد.
[13]- و معیار اخبار در تاریخ امت، وثوق و اطمینان از مصادر خبر است، و آیا اینکه این اخبار با طبیعت افرادی که این خبر به آنان منسوب شده است میخواند یا نه؟ و اخبار تاریخ اسلامی را شاهدانی عیان برای افرادی که پس از آنان آمدهاند نقل کردهاند. و نیز آن افراد به نوبه خود به افراد پس از خود رساندهاند. اما در این راستا گاهی نیز افرادی غرضورز خود را جای دادهاند که اخباری دروغین از زبان دیگران نقل کرده، و این اخبار را گاه به جهت نزدیکی با برخی از اهل دنیا، و گاه به خاطر هوی و هوسی که آن را جزئی از این دین میپنداشتهاند، در کتابها رواج دادهاند.
و از مزایای تاریخ اسلامی – بر اساس آنچه که علمای حدیث نظر میدهند – این است که گروهی از علماء در نقد روایتها و راویان تخصص دارند. به این معنا که آنان، صادقین و راستگویان را از کذابین و دروغگویان جدا نموده و به همه نمایاندهاند. که این مسئله تبدیل به رشتهای علمی و دارای شأن و منزلت گردیده است که از قواعدی محکم برخودار است، و در مورد آن کتابهای زیادی نگاشته شده است، و برای هر راوی معجمی تنظیم شده است که پر از شرح حال او است، و منزلت صدق، ثبات و امانت در نقل را برای هر روایتکنندهای مشخص میکند. در نتیجه حتی اگر روایتکنندهای دارای گرایشهای مذهبی و یا حزبی باشد، که او را بسوی هوی و هوس میکشاند، این مسئله را در شرح حال او ذکر کردهاند، تا بدینوسیله پژوهشگران و دانشجویانی که به اخبار این راوی تمسک میجویند از نقطه وقت و ضعف خبرهای وی آگاه باشند. و کسانی که بدون آمادگی به نگارش تاریخ اسلامی حملهور میشوند، در اشتباهاتی میافتند که در صورت آگاه بودن از این علم، هرگز به آن وارد نمیشدند. (خ)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر