آراستگی او به اخلاق ایمان آورندگان:
لابد این همراهی دایمی و مصاحبت همیشگی با رسول خدا ـ که ابوهریره افتخار آن را یافته بود ـ نتایج و آثاری به بار آورده و ابوهریره را آنچنان تربیت ایمانی نموده است که آثار این تربیت در بسیاری از میادین اخلاقی و علمی او نمایان است.
بعضی اوقات رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم مستقیما او را مخاطب قرار میداد و چون معلم و مرشد و مربی به او میفرمود: «ابوهریره اهل ورع باش، آنگاه بندهترین بندگان خواهی بود. قانع باش، شاکرترین آنها خواهی بود. آنچه را برای خود دوست داری، برای مردم دوست داشته باش، آنگاه مؤمن خواهی بود. با همسایهگانت همسایهی خوب و نیکوکار باش، آنگاه مسلمان خواهی بود و کم بخند، زیرا خندهی فراوان قلب را میمیراند»([1]).
ابوهریره این وصیت را به خوبی فهم و درک کرد و بر تطبیق و عملی کردن آن بس حریص بود. این است که او را ورع و دور از دنیاپرستی و اموال، و سخت زیست یافتهایم. در فصل آینده او را میبینیم که کاملا از حکومتداری و فتنههای واقع شده میان اصحاب به دور است. او را دوستدار مردم مییابیم که به تعلیم آنان همت میگمارد و بر فهم حدیث به آنان حریص است. با همسایهها نیکوکار و مهربان است. عمار پسر یاسر رضی الله عنه به فضل و بزرگواری او اعتراف میکند([2]). در فصل آتی، ستایش عمار از او را میبینیم با همسایهاش عبدالله پسر شقیق نیکوکار بود، چنانچه بعدا از وی نقل میکند. او را مییابیم که از خنده دور بود و در بیشتر مناسبتها به گریه میافتاد. همچنان که ذکر کردیم، به هنگام یاد رسول خدا میگریست یا هنگام شنیدن خبر مرگ حسن و شهادت عثمان. علاوه بر اینها به صفات دیگر ایمانی آراسته بود که انشاءالله در آینده به ذکر آنها خواهیم پرداخت.
عنایت و توجه ابوهریره به قرآن و حفظ آن:
حفظ قرآن و عنایت به آن و یادگرفتنش از نشانههای ایمان به شمار میآیند. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بهترین مسلمان را کسی معرفی کرده که مشغول تعلیم قرآن به دیگران و تعلم آن باشد و در این رابطه میفرماید: «خیرکم من تعلم القرآن وعلمه»([3]) بهترین شما کسی است که قرآن را یاد گیرد و آن را به دیگران یاد دهد.
به همین خاطر ابوهریره را مییابیم که در هر کار خیری از دیگران سبقت میگیرد و با تمام توان در تلاش است تا این خیر را به دست آورد و ابوهریره قرآن را نزد ابی پسر کعب دور کرد و تلاوت آن را از او گرفت([4]).
اُبَیْ یکی از چهار نفری است که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم حفظ خوب قرآن آنها را تایید کرده است و فرمود: قرآن را از چهار نفر یاد بگیرید: «از عبدالله پسر مسعود و سالم مولای ابوحذیفه و ابی پسر کعب و معاذ پسر جبل»([5]).
ابوهریره بعد از آن قاری قرآن شد و ابوجعفر یزید پسر قعقاع مخزومی مدنی یکی از ده قاری مشهور و امام در قرائت، قرآن را نزد او یاد گرفته است([6]). عبدالله پسر هرمزالاعرج نیز قرآن را نزد او یاد گرفته که نافع پسر عبدالرحمن پسر ابو نعیم مدنی مشهورترین قراء هفتگانه، قرآن را از اعرج یاد گرفته است([7]).
اینچنین ابوهریره چشمهای از اجر نصیب خود نموده که هرگز خشک نمیشود و در هر حرفی که هر مسلمانی از عصر تابعین تا به امروزه و تا قیام قیامت بدان [قرآن را] تلفظ و نطق کرده و میکند برای او نیزحسنهای است.
ابوهریره کل قرآن یا قسمتی از آن را به افراد دیگری غیر از این دو امام یاد داده است. چنانکه سخن میناء مولای عبدالرحمن پسر عوف بر آن دلالت میکند و میگوید: «سورهی بقره و آل عمران را از دهان ابوهریره دریافت کردهام»([8]).
آیا جای تعجب بسیار نیست که بعد از همهی اینها کسی چون ابوریه علیه ابوهریره به دهن کجی بپردازد و عدم ذکر نام او را همراه چهار نفری که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به آنها دستور داده قرآن را از آنها دریافت کنیم، دلیل نقص او دانسته و بگوید او به درجهی یکی از موالی نیز ارتقا پیدا نکرده است. یعنی نام ابوهریره با این چهار نفر نیامده، در حالیکه نام سالم مولای ابوحذیفه در میان آنها دیده میشود، پس بنا به زعم ابوریه سالم از ابوهریره افضل وبرتر است. ما به فیلسوف قرن 14 هـ.ق میگوییم: در این حدیث نام هیچکدام از ابوبکر و عمر و عثمان و علی نیامده است، آیا با این وصف سالم از این چهار خلیفهی راشده افضل است؟ جواب شما به این سوال هر چه باشد، عین آن، جواب ما نسبت به ابوهریره و عدم ذکر نام او خواهد بود و بنا به اندیشهی شما سالم مولای ابو حذیفه از ابوبکر و عمر و عثمان و علی افضل است و چه اندیشهی انحرافی و مریضی است اندیشهای که منجر به این گمان باطل و زعم فاسد شود([9]).
عبادت فراوان ابوهریره رضی الله عنه :
از ابو عثمان النهدی منقول است، گفت: «ابوهریره را هفت شبانه روز مهمانی کردم او و همسرش و غلامش در سه ثلث شب به دنبال هم میآمدند. این یکی میآمد، نماز شب میخواند، بعد دیگری را از خواب بیدار میکرد»([10]).
ابو عثمان در مورد شیوهی ابوهریره در هر شب [به نقل از او] میگوید: «من شب را به سه قسمت تقسیم میکنم. یک ثلث آن میخوابم و یک ثلث آن به قیام و شب زندهداری مشغول میشوم و یک ثلث آن به یادآوری احادیث رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم مشغول میشوم»([11]). انسان مسلمان لغزشها و گناهان صغیرهی خود را بزرگ میشمارد، لذا ابوهریره را میبینیم که گوید: «همانا من در هر شبانهروز هزار بار از خداوند طلب بخشش و غفران میکنم و این مقدار به اندازهی گناهان من است»([12]). یکی از سخنان زیباولطیف او که بر کثرت دعا و توسلش دلالت مینماید، سخنی است که ابن حجر از اسماعیلی روایت کرده که (ابوهریره) گوید: «بخیلترین انسانها کسی است که به سلام کردن بخل ورزد. ناتوانترین آنها کسی است که از دعا عاجز باشد»([13]). «ابوهریره رضی الله عنه روزهای دوشنبه و پنجشنبه را روزهی سنت میگرفت»([14]).
او و حضرت عمر ده روز اول ماه ذی الحجة به بازار میآمدند و تکبیر میگفتند و مردم نیز به تبعیت از تکبیر آنان، تکبیر سر میدادند([15]). در عین حال بر دو رکعت نماز فجر بسیار تاکید میورزید و میگفت: «دو رکعت [نماز سنت] فجر را ترک مکن ولو در راه و سوار بر اسب باشی»([16]).
یکی از کارهای ابوهریره رفتن به مساجد پراکنده و متفرق انصار در اطراف مدینه بود تا آنها را تعلیم دهد و به آنان حدیث بیاموزد. همچون رفتن او به مسجد بنی زریق و دادن درس حدیث در آنجا([17]) فراوان بودن افراد راوی حدیث در میان زرقیان دلیل بر این مدعا است چنانچه در فهرست افراد روایت کننده از ابوهریره خواهیم دید.
حاکم از او روایت کرده که: «مردی از طایفهی بنی عامر بر او گذر کرد: گفته شد این مرد از جملهی انسانهایی است که بیشترین سرمایه را دارند، ابوهریره او را به نزد خویش فرا خواند و در این مورد از او سوال کرد. در جواب گفت: بلی درست است، زیرا من صد شتر سرخ رنگ، صد شتر رنگ گندمی، و چنین و چنان از گوسفندان دارم. ابوهریره گفت: تو را از شترهای سبک وزن و گوسفندان سم شکافته بر حذر میدارم، زیرا من شنیدم که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میفرمود: (...) و حدیثی طولانی نقل کرد که اگر بر این حیوانات ستم ورزد، باعث به آتش جهنم در افتادن او خواهند شد. این حدیث در صحیح مسلم روایت شده، اما داستان این مرد عامری در صحیح مسلم وجود ندارد.
هیتمی نقل کرده که ابوهریره بربازار مدینه عبور کرد، بر آن ایستاد و گفت: ای اهل بازار به راستی شما چه عجب عاجز و ناتوان هستید! عرض کردند چرا این چنین است ای ابوهریره؟ گفت: میراث رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم تقسیم میشود و شما اینجا نشستهاید؟ چرا نمیروید سهم خود را از آن دریافت کنید؟ گفتند: در کجا؟ گفت: در مسجد. همگی به سرعت به سوی مسجد رفتند و ابوهریره به انتظار بازگشت آنان در جای خود ایستاده بود. وقتی برگشتند گفت: چه سهمی از آن دریافت کردید؟ گفتند: ای ابوهریره وارد مسجد شدیم، اما چیزی را در آنجا نیافتیم که تقسیم شود. ابوهریره گفت: کسی را در مسجد ندیدید؟ گفتند: بلی دیدیم، کسانی را دیدیم که نماز میخواندند و دیگرانی که قرآن میخواندند و کسانی که از حلال و حرام صحبت میکردند. ابوهریره گفت: خاک بر سرتان. این میراث محمد صل الله علیه و آله و سلم است([18]).
اما هماکنون یکی میآید و به اقداماتی برمیخیزد که مجبور میشویم او را از منکری که در آن افتاده بازداریم او دارد علیه مرد امر کننده به معروف (ابوهریره) دهن کجی میکند». لا حول ولا قوة إلا بالله
هیچ نعمتی که نصیب انسان میشود، بزرگتر از نعمت ایمان و ثبات بر آن نیست و هیچ دعایی که برای دوستت یا کسی از اعضای خانوادهات میکنی، درستتر و باارزشتر از این نیست که برایش دعای ایمان و هدایت بکنی. جز فرد مومن کسی ارزش این دعا را احساس نمیکند، از اینرو جا دارد ما تصور کنیم که ابوهریره چه نیکی بزرگی با مادرش کرد، آنگاه که ایمان آوردن و مسلمان شدن او را آرزو کرد و سبب اسلام آوردن او گردید.
مسلم از او روایت کرده گفت: «مادرم مشرک بود و من او را به اسلام دعوت میکردم. یک روز او را دعوت کردم. سخنی راجع به رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در گوش من نهاد که از آن ناراحت شدم، گریه کنان خدمت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آمدم. عرض کردم ای رسول خدا مادرم را به دین اسلام فرا میخواندم، آن را نپذیرفت، امروز نیز او را دعوت کردم. سخن بدی راجع به شما از وی شنیدم. از خدا بخواه که مادر ابوهریره را هدایت کند. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «اللهم أهد أم أبي هریرة» خداوندا مادر ابوهریره را هدایت کن. فورا از آنجا خارج شدم تا مژدهی دعای رسول خدا را به مادرم بدهم. چون آمدم و به سوی دروازه رفتم، دیدم بسته است. مادرم از داخل صدای پای مرا شنید و گفت: ای ابوهریره در جای خود بایست. من صدای خش خش آب را میشنیدم.
ابوهریره میگوید: مادرم غسل کرد و بالاپوش خود را پوشید و با عجله قبل از اینکه روبند خود را ببندد، بیرون آمد و گفت: ای ابوهریره «أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أن محمدا عبده ورسوله» گواهی میدهم که هیچ خدایی جز الله نیست و گواهی میدهم که محمد بنده و فرستادهی اوست. گوید: در حالیکه از فرط شادی میگریستم، به نزد رسول خدا برگشتم و گفتم ای رسول خدا مژده بده که خداوند دعای تو را مستجاب فرمود و مادر ابیهریره هدایت یافت. رسول خدا حمد و ثنای خدا را به جا آورد و گفت: نیکو و پسندیده است([19]).
از جملهی نیکیهای دیگر ابوهریره با مادرش روایتی است که ابن سعد با سند صحیح از او روایت کرده میگوید: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم دو دانه خرما به او داد. ابوهریره میگوید: یک دانه خرما را خوردم و دانهی دیگر را در دامنم گذاشتم. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: چرا این دانه خرما را برداشتی؟ عرض کردم برای مادرم. فرمود آن را بخور من دو عدد خرمای دیگر به شما خواهم داد. آن را خوردم و دو دانه خرمای دیگر [برای مادرم] به من داد([20]).
عبدالله پسر وهب صادقترین نمونه و صورت محبت ابوهریره را به مادرش برای ما بازگو میکند. او از جملهی شیوخ بخاری به شمار میرفته و از طریق سعید پسر ابی هلال روایت کرده که: ابوهریره هر روز به نزد مادرش میرفت و میگفت: مادرم خداوند تو را جزای خیر دهد که مرا زمانیکه کوچک بودم، تربیت کردی. مادرش میگفت: پسرم، خداوند تو را جزای خیر دهد که در بزرگسالی با من نیکی کردی([21]). بخاری نیز این روایت را نقل کرده است([22]).
حال یکی میآید که احتمال دارد بر اثر پرخوری گرفتاری مرض سوء هاضمه شده باشد و مادرش از فرط گرسنگی به خود بپیچد، بعد علیه ابوهریره دهان به ذم و طعنگویی بگشاید، بعید است که بتوانند ضربهای به ابوهریره وارد کنند یا از او انتقام بگیرند.
فروتنی علمی او و مغرور نگشتنش:
ابوهریره رضی الله عنه در بهرهمندی از حافظهی قوی از دیگر صحابه جلوتر بود. اما این حافظهی قوی او را نفریفته بود تا خود را برتر از دیگران بداند. پسر ابی شیبه، سخن او را در رابطه با ابن عباس نقل میکند که با اینکه ابن عباس از نظر سنی یکی از کمسنترین صحابه به شمار میرفت، خطاب به او میگفت: تو از من بهتر و عالمتر هستی.
در صورت دیگری ابوهریره را میبینیم که در مقابل تابعی بزرگوار عمرو پسر اوس ثقفی متوفای سال 75 هـ.ق یکی از اقران عروه پسر زبیر فروتنی نشان میدهد و در جواب گروهی که عبدالرحمن پسر نافع پسر لبیبه در جمع آنان بود میگوید: «از من سوال میکنید در حالیکه عمرو پسر اوس در میان شما وجود دارد»([23]).
آری! تواضع ابوهریره چنین است. مع الوصف ابوریهی متکبر و متعفن الفکر و متحجر العقل میآید و میخواهد از ابوهریره انتقام بگیرد و بر او بتازد. هیهات!
درنگ کردنش در فتوا و اهلیتش برای آن:
ابن حزم سیزده نفر از متوسطین صحابه را ـ در آنچه که به عنوان فتوا از آنها روایت کرده است ـ نام میبرد که ابوهریره نفر چهارم آنهاست. سایرین عبارتند از: ام سلمه، انس، ابوسعیدخدری، عثمان، عبدالله بن عمرو، ابن الزبیر، ابوموسی، سعد سلمان، جابر، معاذ و ابوبکر. بعد گوید: «آنها تنها سیزده نفرند که ممکن است از فتوای هر کدام از آنان جزو کوچکی جمع شود». بعد هفت نفر دیگر را بر آنها میافزاید. با این وصف ابوهریره از فتوا خیلی میترسید و از آن دوری میگزید. زیرا تثبت و احتیاط در فتوا جزو عرف ایمانداران است. بسیاری از سلف از صدور فتوا خودداری میکردند و در صورتیکه کس دیگری شایستهی فتوا را مییافتند خود جواب نمیدادند.
دارمی از او روایت کرده که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «هر کس بدون تحقیق و حصول یقین فتوا صادر کند، گناه کسی که برای او فتوا داده، به گردن اوست»([24]).
خوف ابوهریره از عواقب فتوا به حدی بود که هرگاه در مورد فتوایش متاکد نمیبود، از صدور آن اجتناب میورزید و در مورد آن از دیگران پرس و جو میکرد. بر خلاف آنچه افراد مغرض در مورد وی میگویند، امام بخاری از او روایت کرده که چون اهل بحرین در مورد حکم خوردن ماهی شناور بر روی آب از وی سوال کردند، گفت: «هیچ اشکالی ندارد». و گفت: «در مورد آن از عمرو سوال کردهام، او نیز چنین جواب داده است»([25]).
سعید بن منصور از وی روایت کرده که بعد از اینکه در مورد برخی از امور مربوط به طلاق که یک فرد بحرینی از وی سوال کرد و دربارهی آن مشکلاتی برایش پیش آمده بود، برای بار دوم از حضرت عمر سوال کرد([26]).
سخاوت ابوهریره و آزادسازی بردگان و نیکوکاری با آنها و سرپرستی افراد یتیم:
از طفاوی روایت شده که: «با ابوهریره در مدینه اقامت گزیدم، کسی را از یاران رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم چابکتر [در خدمتگذاری] و مهماننوازتر از ابوهریره ندیدم»([27]).
از حمید پسر مالک پسر خیثم منقول است که: «با ابوهریره در زمین او (واقع در عقیق) نشسته بودیم. مردی از اهل مدینه سوار بر شتر نزد او به مهمانی فرود آمد». حمید گوید: «ابوهریره گفت: پیش مادرم برو و به او بگو پسرت به شما سلام میرساند و میگوید غذایی برایمان درست کند». گوید: «(رفتم) او هم سه قرص نان جو و مقداری روغن زیتون و نمک را در یک سینی گذاشت، آن را روی سرم گذاشتم و به نزد آنها آوردم. وقتی آن را جلو ایشان گذاشتم، ابوهریره تکبیر زد و گفت: سپاس برای خدا که ما را از نان سیر کرد، بعد از اینکه غذای ما جز دو سیاه (خرما و آب) چیز دیگری نبود»([28]).
از ابی الزعیزعه نویسندهی مروان روایت شده که: «مروان صد دینار برای ابوهریره فرستاد. بعد کسی را دنبال او فرستاد و گفت: من این دینارها را به اشتباه نزد شما فرستادهام. گفت: چیزی از آن نزد من نمانده است، در مقابل آن از سهمیه بخششم کم کن. مروان گفت: هدف مروان نیز همین بود که بداند آیا ابوهریره آن را به دیگران میبخشد یا نزد خود نگه میدارد»([29]).
اما تعجب اینجاست که نویسندگان این زمان از پیروان یهود بر ابوهریره خرده میگیرند که بخشش را از امیران پذیرفته است و این را بر خود خرده نمیگیرند که پول و هدیه از موسسات کفر دریافت میدارند. در حالیکه دریافت ابوهریره رضی الله عنه همچون سایر صحابه منحصر به آن مقدار از اموال بوده که امرا در مقابل جهاد دوران نیرومندی و جوانی، و خود را برای تعلیم فارغ کردن، در دوران پیری به آنان میدادند. چنانکه دولتهای امروز مبالغی به عنوان حقوق بازنشستگی به خدمتگزاران و کارمندان، یا به عنوان هدیه و بخشش فراغت از کاری یا جوایز تالیف میدهند و مردی از همین قماش (محمود ابوریه) حقوق بازنشستگی کلانی دریافت میدارد و آن را در راههای فرومایه و حقیر خرج میکند. سپس به نقد ابوهریره دهان میگشاید. چرا؟ چون مبلغی پول از بیتالمال دریافت کرده و آن را در راه مساعده و کمک رسانی به مسلمانان خرج کرده است!؟
ابوهریره رضی الله عنه اغر بن سلیک (ابا مسلم مدنی) را با مشارکت ابو سعید خدری از بندگی آزاد کرد. از آن پس اغر به کوفه آمد و جزو محدثین گردید و محدثین اوایل کوفه از وی روایت نقل میکردند([30]).
ابن سعد از طریق واقدی روایت کرده که ابوهریره در ذالحلیفه نزدیکی مدینه اقامت گزید و در مدینه خانهای داشت که آن را به بندگان آزاد شدهاش بخشید([31]).
ابوهریره معاویه پسر معتب هذلی را که یتیم بود، تحت کفالت و سرپرستی خود درآورد. نامبرده در حجرهی او میزیست([32]). او را آنچنان تربیت و تعلیم داد که بعدها یکی از راویان تابعی گردید و روایات فروانی از ابوهریره نقل کرده است که در مسند امام احمد و غیر آن آمدهاند([33]). سرپرستی و کفالت افراد یتیم یک خصلت ایمانی است که اگر فرد صادق باشد، باعث میشود صاحب آن به بهشت داخل شود. زیرا در روایتی که سهل پسر سعد الساعدی از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نقل کرده آمده است: «من و سرپرست یتیم اینچنین با هم در بهشت هستیم». و وقتی گفت این چنین، انگشتان شهادت و وسط را به هم جفت و متصل کرد([34]).
اگر فرد سرپرست کنندهی یتیم در کنار کفالت و طعام دادن، به تادیب و تربیت و تعلیم او نیز همت گمارد، بیگمان اجرش چند برابر خواهد بود.
این اخبار و روایات بر این واقعیت دلالت دارند که ابوهریره رضی الله عنه در دو حالت قرار داشته، یا اینکه ثروت و مالی نزد او وجود داشت که آن را در راه خدا و آزاد سازی بندگان و مساعدت نیازمندان و کفالت بیسرپرستان صرف میکرد و یا اینکه محتاج و فقیر میزیست و به آنچه خداوند برایش میسر میکرد، اکتفا میکرد. یا هدیه و بخشش بیتالمال را میپذیرفت و آن را به دیگران میبخشید، یا آنها را در آن سهیم و شریک قرار میداد و همچون حالتی با حالت قبل از آن (انفاق و کفالت و...) جز از دست افراد مخلص برنمیآید.
ابوهریره رضی الله عنه اعضای خانواده و فرزندان خود را بر زهد و نیکوکاری پرورش میداد. فرزند خویش محرر را به نیکی تربیت و تعلیم داد، چنانکه راویان بزرگواری چون شعبی و زهری خود را نیازمند او مییافتند و اگر حدیثی از ذهنشان میرفت و فوت میشد، آن را از او میگرفتند. چنانکه این مطلب در فصلی دیگر خواهد آمد و دختر خود را بر پارسایی تربیت نمود و به او میگفت: «ای دخترم، لباس زراندود مپوش، زیرا بر تو از شعلههای آتش میترسم و لباس حریر مپوش، زیرا میترسم که گرفتار سوختن شوی»([35]).
حال یکی میآید که احتمال میرود دخترش با آخرین مدلهای لباس پاریسی به خیابان بیاید، اما علیه ابوهریره دهن کجی و بدگویی میکند. هیهات و الله.
انسان مسلمان شاداب و خوشرو است، با دیگران الفت میگیرد و مورد الفت دیگران واقع میشود و هنگام ملاقات با دیگران لب به خنده است. ابوهریره نیز چنین بود.
ابن سعد بسند صحیح از ابی رافع نقل کرده است که: گاهگاهی مروان ابوهریره را به جای خود بر مدینه میگماشت. ابوهریره با داشتن این منصب بر الاغی ـ که به روایت عفان، زیر پالان و به روایت عارم پالان بر آن میبست ـ سوار میشد و ریسمانی از لیف خرما در سر خود قرار میداد و راه میرفت و چون به کسی میرسید میگفت راه را باز کنید امیر آمد. بعضی اوقات نیز به میان بچهها که شب هنگام مشغول بازی موسوم به «لعبة الغراب» یعنی بازی کلاغ بودند، میآمد و ناگهان خود را به وسط آنها میانداخت و پاهای خود را بر زمین میکوبید. بچهها میترسیدند و فرار میکردند. بعضی اوقات هم مرا به صرف شام دعوت میکرد و هنگام چیدن سفرده میگفت استخوانها را برای امیر بیاورید. بعدا معلوم میشد که گوشتی در کار نیست، بلکه غذا نان خیس خورده با زیت است([36]).
ابونعیم اصفهانی ازثعلبه پسر ابی مالک قرظی روایت کرده که: ابوهریره به بازار آمد در حالیکه بستهای از هیزم بر پشت داشت. او آن روز به نیابت از مروان، امیر مدینه بود. گفت ای ابن ابی مالک راه را بر امیر باز کنید. گفتم: همین اندازه کافی است. در حالیکه کوله بار هیزم بر دوش داشت، گفت: راه را بر امیر باز کنید([37]).
اما کسانیکه بر ابوهریره طعن میزنند، (امثال گولدیزهیر) این نوع شوخیها را بر او خرده میگیرند و آن را نشانهی ضعف و قلت عقل او میدانند. از ظاهر چنین بر میآید که نویسندهی فجر الاسلام (منظور آقای احمد امین مصری است) این رای را پسندیده میداند. لذا در آنچه که پیرامون ابوهریره نوشته، به آنچه که ابن قتبیه در آراء و نظریات نادرش میگوید، اشاره میکند و متاسفانه در میان همهی محاسن و اخلاقیات پسندیدهی او بر این مورد تکیه میورزد و روی آن توقف میکند. بیشک این رفتار ناشایست با ابوهریره و تحریف حقیقت حال وی و نشان دادن آن به شکلی زشت، هیچ پایه و اساسی ندارد. زیرا ظاهر شدن انسان در شکل و مظهر خوشرویانه، شوخیکننده و دوستدار مزاح هرگز از قدر و منزلت او نمیکاهد و هرگز به عنوان مظهر و نشانهای از اضطراب شخصیت و خفت عقل او تلقی نمیشود. وگرنه بایستی هر لطیفهگوی شوخطبع را خفیفالعقل تلقی کنیم و هر انسان خشکطبع اخمو را خردمند و دارای اندیشهی وافر بدانیم([38]).
ابوریه گمان برده که ابوهریره مردی اهل مزاح و مهذار بوده و در تفسیر کلمهی «مهذار» میگوید: «هذر یعنی کسی که فراوان حرف بزند و در میان حرفهایش سخنان پست و لغزشهای زبانی فراوان مشاهده شود». این افترا بر خدا و بر ابوهریره و تاریخ و تاریخنویسان تلقی میشود. زیرا ما از باب تحدی و مبارزهطلبی به ابوریه میگوییم: تو تنها یک صحابی یا تابعی یا تاریخ نویس موثق را نام ببر که ابوهریره را «مهذار» معرفی کرده باشد و اگر نتوانی چنین شاهدی را بیاوری معلوم است که تو از جملهی دروغگویانی هستی که خرد و عقل انسانها را مورد اهانت قرار میدهند.
اما مزاحهایی که ابوهریره بدانها شهرت یافته و معروف است، بخشی از فضایل اخلاقی است که خداوند به او ارزانی داشته و به واسطهی آن محبوب دلهای مردم گردیده است و مزاح هم به ذات خویش در دین اسلام امری مکروه و ناپسندیده نیست و اگر چنین میبود، میبایست تندخویی و خشونت طبع ورفتار در اسلام امری محبوب تلقی شود. پس حاشا بر خدا و رسولش که این خصلت را دوست بدارند، در حالیکه خداوند خطاب به رسولش میفرماید: ﴿وَلَوۡ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَ﴾ و اگر درشتخوی و سنگدل بودی، از پیرامون تو پراکنده میشدند.
مزاح کردن نزد انسانهای شریف و بزرگوار به عنوان اخلاقی عیبآور تلقی نمیشود، زیرا رسولالله نیز با یاران خود مزاح میکرد و یاران نیزباهم مزاح میکردند و در میان صحابه کسانی وجود داشتند که به انجام مزاح سالم و محدود به رعایت حدود شریعت و اخلاق شهرت داشتند که ابوهریره نیز یکی از افراد این مجموعه بود. بخاری در الادب المفرد از بکر پسر عبدالله روایت کرده که یاران رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم با هندوانه و خربزه بازی میکردند و آن را به سوی همدیگر میانداختند و چون زمان حقایق فرا میرسید، تنها آنان مردان واقعی بودند.
آری! یاران رسول خدا چنین بودند و هر کس مزاح و شوخیهای ابوهریره را بر او خرده بگیرد، در واقع یک امر مباح از نظر دین را انکار کرده و یک اخلاق نیکوی محبوب مردان نیکو و شایسته را بر آنها خرده گرفته است([39]).
لازم به ذکر است که نقل این داستانها از ابوهریره دلیل بر تکرار آن در زندگی وی نیست، شاید در همهی عمر، یک موردشوخی از وی سر زده باشد، آنهم با کسانی که خواسته با آنها شوخی و مزاح کند. روحیهی بذلهگویی و مزاح نزد مسلمانان مشهور است. زیرا اگر زمان جدیت و تلاش و جهاد فرا میرسید، آنها مردان واقعی بودند. چنانکه بکر پسر عبدالله در توصیف آنان میگوید: صحابی بزرگوار نعیمان رضی الله عنه در مجلس رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم سخنی بر زبان میآورد یا کاری میکرد که رسولالله را به خنده میآورد.
صالحان و نیکان نیز در تبسم و گشادهرویی و مزاح به وسیلهی سخنان دور از دروغ و شتم و بدی، بر اخلاق و رفتار رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بودند و در این امر به او تاسی میکردند.
امام علی رضی الله عنه بسیار شوخی میکرد و ابن سیرین آنچنان میخندید که آب دهانش بیرون میآمد([40]).
شریح (قاضی) در مجلس قضاوت شوخی و مزاح میکرد، شعبی یکی از بذلهگوترین انسانها بود. صهیب اهل مزاح بود. ابوالعالیه اهل مزاح بود، ولی همهی اینها وقتی مزاح میکردند، دهان به فحش و دشنام و غیبت و دروغ نمیگشودند و مزاح زمانی مذموم تلقی میشود که این خصلتها یا برخی از اینها، قاطی آن شده باشند([41]).
در روایتی که ترمذی آن را از عبدالله پسر رافع روایت کرده، آمده که ابوهریره با مردی که از سبب کنیهگذاری او به اینکنیه [ابوهریره] سوال کرد از باب مزاح وارد شد و او را پاسخ گفت. آن مرد میگوید: گفتم: «چرا کنیهی شما را ابوهریره قرار دادهاند؟».
گفت: «آیا از من فرار نمی کنی؟»
گفتم: «بلی، چون قسم به خدا از شما میترسم»([42]).
من هم میگویم: آری سوگند به خدا باطلگویان از تو ای ابوهریره فرار میکنند و از سخن شما که آبروی آنان را میبرد و حقیقت [خباثتهای] درونیشان را آشکار مینماید، میترسند و در واقع آنکه راجح و رابح (استفاده کننده) است، تو هستی، که [همچون] کوه بزرگ و استواری.
رضي الله عنک وأرضاک...
[1]- سنن ابن ماجه 2/1410 با سند حسن 1/412
[2]- پیشین
[3]- بخاری ج 6/ص236
[4]- غایهالنهایه فی طبقات القراء لابن الجزری ج 1/ص370
[5]- بخاری ج 6/ص236
[6]- غایهالنهایه ج2/ص382
[7]- غایهالنهایه ج2/ص333
[8]- العلل و معرفه الرجال للامام احمد ص 262 با سند صحیح
[9]- ظلمات ابیریه ص 175
[10]- بخاری ج 7/ص102 سند احمد ج 2/ص353
[11]- الدارعی ج 1/ص82
[12]- تذکره الحفاظ ج 1/ص35
[13]- فتحالباری ج 11/ص498 و گفته با سندی بر شرط بخاری
[14]- مصنف ابن ابی شیبه ج 3/ص42
[15]- بخاری ج 2/ص24
[16]- مصنف ابی ابی شیبه ج 2/ص241
[17]- مسند احمد ج 2/ص434
[18]- مجمع الزوائد ج 1/ص123
[19]- مسلم ج 7/ص156
[20]- الطبقات ج 4/ص329
[21]- جامع ابن وهد ص 23
[22]-
[23]- جرح و تعدیل 230 ج 3 ق 1
[24]- دارمی 57
[25]- التاریخ الکبری 185 ج 1 ق 2 با سند صحیح
[26]- سنن سعید بن منصور 356 ج 3 ق 1
[27]- ابوداود ج 1/ص501 بسند صحیح، تذکرهالحفاط
[28]- فضلالله الصمد شرح الادب المفرد ج 2ص31
[29]- الکنی و السماء للدولابی ج 1ص184 بسند صحیح
[30]- الطبقات ج 4/ص340
[31]- الطبقات ج 4/ص340
[32]- الجرح و التعدیل 379 ج 4 ق 1
[33]- المسند ج 2/ص ص307 و 518
[34]- بخاری ج 7/ص10
[35]- الزهد احمد ص 153 حلیمه الاولیا ج 1/ص380 بسند صحیح تذکرهالحفاظ ج 1/ص34
[36]- الطبقات ج 4/ص336 عیون الاخبار ج 1/ص315
[37]- حلیه الاولیاء ج 1/ص385، سباعی رحمه الله نیز آن را از معارف ابن قتیبه نقل کرده است
[38]- از کلام السباعی رحمه الله در کتاب السنه و مکانتها ص 275
[39]- پیشین ص 325
[40]- تاویل مختلف الحدیث – ابن قتیبه ص 294
[41]- پیشین ص 295
[42]- الترمذی ج 13/ص228
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر