دانستنیها و درآمدهای لازم در بیان شیوه اعتقاد
ستایش از آن الله متعال است از او یاری میجوئیم و از او طلب هدایت میکنیم، به راستی هر کسی را که او هایت کند گمراه کنندهای نخواهد داشت، و هر کسی را که خداوند گمراه کند هدایتگری نخواهد یافت، و گواهی میدهم که هیچ معبود به حقی جز الله نیست و او انبازی ندارد، و گواهی میدهم که محمد بنده و پیامبر اوست.
موضوع سخن ما به یاری خداوند متعال پیرامون شیوه سلف در استدلال و شیوۀ آنان در فراگیری مفاهیم اعتقادی، خواهد بود.
همه میدانید که قضیه ایمان و حکم نمودن به مومن بودن مردم و ورود آنها به دایره اسلام قضیهای بس مهم و اساسی در حیت بشریت به شمار میآید، چرا چنین نباشد و حال آنکه خداوند متعال در کتاب خود میفرماید: ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ ٥٦ مَآ أُرِيدُ مِنۡهُم مِّن رِّزۡقٖ وَمَآ أُرِيدُ أَن يُطۡعِمُونِ ٥٧ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِينُ ٥٨﴾ [الذاریات: 56- 58]. «و انسانها و جنها را تنها برای این آفریدم که مرا عبادت و پرستش نمایند. از آنان هیچ روزی و رزقی نمیخواهم و خواهان این نیستم که به من خوراک بدهند. بیگمان الله خود روزیدهنده و دارای توان و نیروست».
پس خداوند متعال آفریدهها را برای پرستش و بندگی نمودن او تعالی آفریده است، و به همین منظور و برای آنکه اتمام حجت کند پیامبران را مبعوث کرده و کتابها را نازل فرموده است و راه را برای مردم روشن ساخته است، تا جاییکه پیامبران علیهم الصلاة والسلام و در رأس آنان خاتم انبیاء محمد بن عبدالله امتهای خویش بر شاهراهی روشن است رها کردهاند، و از این شاهراه فقط کسانیکه هلاکت آنها رقم خورده منحرف میشوند.
بنابراین مسئله عقیده و تمسک به آن و در پیش گرفتن راه سلف صالح رحمهم الله تعالی مسئلهای اجتهادی نیست که هر کس بخواهد به آن تمسک جوید و هر کسیکه نخواهد آن را رها کند، بلکه تمسک به شیوه سلف مسئلهای اعتقادی است که زندگی این دنیا انسان را تحت تاثیر خود قرار میدهد و در وضعیت او در قیامت که به پیشگاه پروردگارش میایستد نقش اساسی خواهد داشت. و رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم خبر داده است که امت او به هفتاد و سه فرقه تقسیم خواهد شد که جز یک گروه بقیه همه رهسپار دوزخ خواهند شد، و سپس ایشان صل الله علیه و آله و سلم بیان فرموده که آن تنها گروه رستگار جماعت است یعنی گروهی که بر راه و شیوه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و اصحاب او باشد.
و از آنجا که قضیه پیروی در مفاهیم اعتقادی از سلف صالح رحمهم الله تعالی قضیه بسیاری مهمی است که باید هر مسلمانی به دنبال آن باشد و به آن تکیه زند.
از اینرو سخن امشب ما پیرامون توضیح پارهای از نشانههای این شیوه خواهد بود. و قبل از پرداختن به شرح و توضیح بعضی از قضایای آن دوست چند مطلب مهم را به عنوان مقدمه بیان کنم:
اولین مقدمه این است که نزد بسیاری از اهل کلام و فلاسفه منتسب به اسلام و غیره معروف است که دین به دو قسمت یعنی اصول و فروع تقسیم میشود، و میگویند این قضیه از اصول دین است و فلان قضیه از فروع دین به شمار میآید، بنابراین مسائل اعتقادی را از اصول دین قرار میدهند و مسائل احکام شرعی را از فروع دین به حساب میآورند، و سپس براساس این تقسیم نتیجهگیریهای متعددی میکنند، به عنوان مثال میگویند: خطاء در اصول دین ممکن است فرد خاطی را به کفر برساند، اما خطا در فروع او را کافر نمیکند و فقط یک خطای اجتهادی به شمار میآید.
همچنین از جهت اثبات، فروع را با خبر واحد اثبات میکنند، ولی برای اثبات اصول احادیث رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم را کافی نمیدانند و فقط احادیث متواتر و دلایل عقلی را طبق شیوه خود در اثبات اصول مورد استفاده قرار میدهند.
ما این کسانیکه دین را به اصول و فروع تقسیم میکنند، در این مورد خلط مبحث عجیبی ارائه میدهند، و تردیدی نیست که این تقسیم آنها از نوآوریهاست و در زمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و صحابه و قرنهای برتر که سلف صالح میزیستهاند چنین مقولهای نبوده است، به عنوان مثال هر قضیهای که متعلق به ایمان به خدا یا ایمان به پیامبر و روز قیامت و امثال آن باشد را اصول دین میشمارند، و هر قضیهای که مرتبط به احکام فروع باشد حتی اگر نماز و زکات و حج و روزه باشد آن را از فروع دین قرار میدهند، و مورد اول را مهم میشمارند و مورد دوم را اموری فرعی میدانند که اهمیتی ندارد،
اما در حقیقت این تقسیم اشتبه بسیار بزرگی است. چون وقتی جبرئیل نزد پیامبر آمد رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: این جبرئیل بود نزد شما آمد تا به شما دینتان را بیاموزد، آنچه رسول خدا در این حدیث از آن به عنوان دین خبر داده شامل اسلام به همراه ارکان پنجگانه آن و شامل ایمان به همراه ارکان ششگانه آن میباشد، و همچنین احسان را شامل میشود که بالاترین جایگاه دین است و آن یعنی (اینکه خداوند متعال را چنان عبادت کنی که گویا او را میبینی و اگر تو او را نمیبینی او تو را میبیند) و آنها میگویند نمز از فروع دین است، اما تردیدی نیست که از اصول دین میباشد، یعنی اقرار و پذیرفتن نماز اصلی از اصول دین است و هر کسی منکر آن شود به اجماع علما کافر است. و همچنین زکات، و نیز حرمت ربا و شراب و زنا و غیره، همه اینها اموری است که از بدیهیات دین میباشند، بنابراین از اصول دین به شمار میآیند و هر کسی آن را انکار کند و بگوید: خداوند ربا را حرام نکرئده، یا بگوید: خداوند شراب را حرام نکرده، یا اینکه بگوید نماز و زکات واجب نیست، قطعاً چنین کسی از دایره اسلام خارج است، پس چگونه میتوان گفت که اینها از فروع دین هستند و از اصول دین نیستند؟! پس وقتی ما میگوئیم: شیوه و روش سلف رحمهم الله در اعتقاد مقصود مفاهیم اعتقادی که مردم از آن سخن میگویند نیست و بلکه اصول دین را شامل میشود، ازاینرو تقسیم درست این قضایا این است که گفته شود به دو نوع تقسیم میشوند: خبر و طلب.
نوع اول خبری است یا از خدا و یا از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و یا خبری است از قیامت و یا دیگر اخبار، همه اینها اخبار نامیده میشود.
نوع دوم طلب یعنی اوامر و نواهی، از قبیل نماز و زکات و حج و غیره که خداوند ما را به انجام دادن آن فرمان داده است، و آنچه خداوند ما را از آن نهی کرده، مانند خوردن ربا و شراب و غیره، پس تقسیم درست و مناسب این دین همین است.
و در این خیر و طلب اصول و فروع وجود دارد، این قضیهای بود که دوست داشتیم به آن اشاره شود.
انواع مردم در پیروی از قرآن و سنت
مسئله دوم: اگر کسی اوضاع مردم را بررسی کند خواهد دید که به دو گروه تقسیم میشوند، گروه اول کسانیند که براساس شیوه و روش حق در ظاهر و باطن از رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم پیروی میکنند.
گروه دوم: کسانیند که مخالف این شیوه هستند، و به حکم و امر خدا و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم اعترض میکنند، بنابراین در این مقدمه به انواع کسانیکه به فرمان و حکم و شریعت خداوند اعتراض میکنند اشاره میکنیم، این افراد به سه گروه تقسیم میشوند:
گروه اول: کسانیند که براسس ـ شبهات پوچ و باطل که آن امور قطعی عقلی مینامند اعتراض میکنند، و حال آنکه آنچه آنها میگویند امور قطعی عقلی نیست بلکه توهمات و خیلاتی بیش نیستند، مانند کسانیکه اسماء و صفات خداوند متعال و یا کلیت قدرت او و غیره با دلایل کلّی انکار میکنند، اینها از فلاسفه و اهل کلام و غیره هستند.
گروه دوم: کسانیند که به شریعت و امر الهی اعتراض میکنند، و اینها به سه دسته تقسیم میشوند:
دسته اول: کسانیکه براساس افکار و قیاسهای خود که متضمن حلال کردن آنچه خدا حرام کرده یا حرام کردن حلال خدا، و یا اسقاط آنچه او و.اجب نموده و یا واجب کردن آنچه او تعالی واجب نکرده، میگردد، اعتراض میکنند، اینان اهل قیاسهای عقلی فاسدی هستند که خواستهاند بوسیله این قیاسهای فاسد دین را فاسد کنند.
دسته دوم: کسانیند که براساس آنچه ذوق و وجد و خیالات خود به حقایق ایمان و شریعت اعترض میکنند، و صوفیها به این مشهور و معروفند، و معتقدند که این کشفها ـ که کشفهای باطلی است ـ بر حقایق ایمان و شریعت مقدم میباشند، و گاهی کارشان به جایی میرسد که آنچه را خداوند حلال نموده حرام قرار میدهند و آنچه را خداوند حرام کرده حلال میشمارند، و این را مقامی از مقامهای ولایت قرار میدهند.
دسته سوم: کسانیند که براساس سیاستهای ستگرنهالی که آن را بر حکم خدا و پیامبر مقدم میدارند به شریعت الهی و فرمان او اعتراض مینمایند. همه این دستههای مذکور امر و چیزی را بر فرمان خدا و رسول مقدم میکنند.
دسته اول وقتی از دیدگاه آنها عقل و نقل تضاد داشته باشد عقل را بر نقل مقدم میکنند.
گروه دوم وقتی حدیث با قیاس تعارض داشته باشد قیاس را بر روایت و حدیث مقدم میکنند.
گروه سوم وقتی ذوف و وجد و کشف با ظاهر شریعت تعارض داشته باشد ذوق و کشفهای خود را مقدم میکنند.
دسته چهارم که سیاستمدارن باشند میگویند هرگاه سیاست با شریعت تضادی داشته باشد سیاست را مقدم کنیم، و این سیاست جایرانه است.
گروه سوم کسانیند که به کاره و تقدیر الهی اعترض میکنند، و اینها گمراهترین و جاهلترین مردم هستند.
اعتراضاتی که در مطالب گذشته به آن اشاره نمودیم، اعتراضات کسانی است که میخواهند مردم را از دین منحرف کنند، و باورها و سفسطهها را جایگزین دین و شریعت الهی کنند، و میخواهند مردم را از محقق نمودن و حاکم قرار دادن شریعت الهی رویگردان کنند، و اساس این دیدگاه همان تقسیم دین به اصول و فروع است، ازاینرو میگوئیم که ما دین را به اصول و فروع تقسیم نمیکنیم بلکه دین همه دین است، و لتزام به فرمان خدا و شریعت او و التزام به عقیده درست همه یک شئ واحدی است که همه باید به آن پایبند باشند، و جایز نیست که انسان بر این باور باشد که میتواند بخشی از آن را رها کند.
روش عقلی که همه مفاهیم و روشها را تصحیح میکند
مسئله سوم در این مقدمه این است که از دیرباز و تاکنون همواره گروهی بودهاند که برای خود شیوه و روشی عقلی مقرر کردهاند، در قدیم به این روش و متد عقلگرا سوفسطائیه گفته میشد که بسیاری از صاحبان فلسفه امروزی به آن پایبند هستند و نیز طرز تفکر و اعتقاد بسیاری از تجددگرایان و غیره میباشد، و اینها میگویند در حقیقت حقّ ثابتی وجود ندارد، بلکه هر کسیکه به عقیدهای معتقد باشد یا سخنی بگوید، گفتۀ او احتمال دارد که حق باشد و بلکه باید حق باشد و اینها هر امر ثابتی را انکار میکنند و میگویند چیز ثابتی در دین خدا نیست، بنابراین در امور بدیهی جدال و مناقشه میکنند، و دعا میکنند که همه چیز را میدانند، و از دیدگاه آنان حق مسئلهای نسبی است و چیزی است که هر کسی با چشم خود میبیند، و این قضیه را زیاد مطرح میکنند و میگویند: چرا میگوئیم که به مذهب سلف صالح برمیگردیم؟ چرا میخواهید ما را به آن دوران بازگردانید؟ شرایط متفاوت است و اوضاع فرق میکند، و از اینرو حقایق نیز فرق میکند، بنابراین افراد این گروه گمان میبرند که هر کسی هر عقیده و فکری داشته باشد، میتواند عقیده و فکر او صحیح باشد، و بسیاری از سکولاریستها و تجددگرایان و غیره را میبینیم که اینگونه فکر میکنند و میگویند: هر آنچه از سرزمین اسلامی نشأت میگیرد اسلامی و حق است و باید آن را تصدیق کرد و باید در آینده زندگی ما روش و شیوه ما قرار گیرد، حتی اگر کفر و شرک و الحاد باشد. و این قضیه را همواره و همیشه مطرح میکنند و باید علما و طلاب و دعوتگران به راه خدا، متوجه و بیدار باشند، پس قضیه بازگشت به شیوه و روش سلف صالح رحمهم الله تعالی قضیه دین و عقیده است، و مسئلهای اجتهادی نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر