رد برخی از احادیث ابوهریره از جانب نخعی و حنفیه:
عمل غریبی از تابعی و فقیه بزرگ ابراهیم بن یزید نخعی کوفی به چشم میخورد و آن اینکه او برخی از احادیث ابوهریره را که با قیاسهای فقهی مخالف بوده رد میکرده است. و چون ابوحنیفه اعتماد فراوانی به مرویات حماد بن ابی سلیمان از نخعی، داشته میبینیم خود امام ابوحنیفه و برخی از یارانش از نخعی پیروی کرده و بعضی از احادیث ابوهریره را رد کردهاند.
لذا این اقدام نخعی و ابوحنیفه به عنوان مستمسکی از جانب منتقدان ابوهریره مورد استفاده قرار گرفته است. زیرا به ظاهر آن اکتفا کرده و با آن طبل زده و در صرنا دمیدند و سر و صداهای زیادی به راه انداختند. تا جایی که در دل مردمان مخلصی هم شک ایجاد نمودند.
بر این اساس ما ـ انشاءالله ـ این موضوع را به طور مفصل مورد بحث قرار میدهیم و بدینسان بطلان حیلهی مکاران را روشن مینماییم.
نخعی گفته است: «برخی از احادیث ابوهریره را به کار میگرفتند و برخی را نیز رها میساختند»([1]). همچنین گفته است: «دستاندرکاران علم حدیث در احادیث ابوهریره چیزی احساس میکردند و لذا به همهی احادیثش عمل نمیکردند، مگر احادیثی که راجع به احوال دوزخ و بهشت بحث میکرد یا اینکه در باب تشویق بر عمل صالح بود و یا در مورد جلوگیری از کار بدی رسیده بود که در قرآن هم وجود داشت»([2]).
نخعی خودش سبب جدایی انداختن در میان احادیث ابوهریره را توضیح داده و ادعانموده که ابوهریره فقیه نبوده است. همین ادعا حنفیه را جری ساخته تا بتوانند هر حدیث ابوهریره ـ که با قیاس جلی مخالفت داشته باشد ـ را رد نموده و بگویند: «هر یک از روایات ابوهریره که موافق قیاس است به آن عمل میشود و هر آنچه مخالف قیاس باشد در صورتی که امت (صاحبنظران) آن را بپذیرند به آن هم عمل میشود وگرنه قیاس صحیح از نظر شرع بر روایت او مقدم است. البته در موضوعاتی که باب رای دربارهی آنها مسدود باشد» چون قیاس صحیح حجتی است که با قرآن، سنت و اجماع ثابت شده است. پس آنچه که از هر نظر مخالف قیاس صحیح باشد ـ به نظر آنان ـ مخالف کتاب، سنت مشهور و اجماع میباشد([3]).
بجا است در اینجا این نصوص را تحلیل کرده و رای حافظان حدیث را در مورد آنها از نظر بگذرانیم:
اولین مخالف خشمگین امام ذهبی است و اعلام میدارد که «این (انتقاد نخعی از ابوهریره بیمورد است) بیمورد است چرا که مسلمانان از قدیم و جدید حدیث ابوهریره را به علت برخوردار بودن از حفظ، بزرگواری و اتقان حجت دانستهاند.گذشته از اینکه امثال ابن عباس با او مودبانه رفتار کرده و میگوید: «أفت یا أبا هریرة» یعنی: «فتوی بده ای ابوهریره». و به همین سبب سخن او را به باد انتقاد گرفتند»([4]).
«ابن عساکر هم از ابوهریره پشتیبانی کرده و این سخن ابراهیم نخعی را رد نموده است»([5]). همچنین ابن کثیر تصریح کرده که کار کوفیان مردود میباشد و «جمهور با آنان مخالفند»([6]).
به هر حال نخعی به علت داشتن این دیدگاه، از بعضی از مخالفات خود با حدیث ابوهریره پرده برداشته است. اما مقایسهی فقهی که ابوهریره روایت کرده با فقه مورد قبول نخعی میتواند در این زمینه، برای داوری کردن به نفع یکی از آن دو طرف مرجع شناخته شود و میتوان برای این کار به آوردن یک مثال اکتفا کرد:
رد گوسفند تصریه شده بعد از فروش:
یکی از این موارد حدیثی است از ابوهریره با مضمون رد گوسفندی که بعد از جمع شدن شیر زیاد در پستانهایش بر اثر برخورداری از دوشیدن آن، فروخته میشود به شرط اینکه مشتری یک صاع خرما را به عوض شیری که استفاده کرده است، به همراه گوسفند به مشتری برگرداند که این حدیث را بخاری([7]) روایت نموده و به دنبال آن فتوایی از ابن عباس آورده که موافق مفاد حدیث است. این گوسفند «مصراه» نامیده میشود. بدین معنی که «شیر در پستان گوسفند صَرْی یعنی حبس شده و برای چند روز از دوشیدن آن خودداری مینمایند و تصریه در اصل به معنی حبس آب و جمع کردن آن آمده است». محفله نیز همان گوسفند مصراه است. و بدین جهت محفله گفته میشود که شیر در پستانش جمع شده است.
جمهور فقها به مضمون این حدیث عمل کردهاند، مگر نخعی و به تبع او ابوحنیفه که آن را مخالف قیاس دانسته و رد کردهاند. و به تعبیری آن را مخالف مبادی عامه و اصول مقرر در شریعت دانستهاند. بدین معنی که آن را مخالف قیاس عام که عبارت است از عمل به مبادی و قواعد شریعت، تلقی کردهاند. لکن حقیقت این است که هرگاه نص ثابت شد به مثابهی اصلی از اصول قلمداد گردیده و به صرف ظن به اینکه مخالف قیاس و اصول است، ردّ نمیشود.
چنین پیداست که این موضوع برای امام قاضی ابویوسف و زفر بن هذیل که از اکابر یاران ابوحنیفه میباشند روشن و واضح بوده و لذا رای او و نخعی را رد نموده و به حدیث عمل کردهاند.
ابن حجر گفته است «جمهور اهل علم به ظاهر این حدیث عمل کرده و ابن مسعود و ابوهریره طبق آن فتوی دادهاند بدون اینکه هیچ یک از یاران رسول خدا با آنان از در مخالفت درآیند. همچنین عدهی بیشماری از تابعین و نسل بعد از آنان نیز با این مسئله موافق بودهاند. بدون تفاوت قائل شدن میان اینکه شیر دوشیده شده زیاد باشد یا کم و یا اینکه خرما از خرمای منطقه باشد یا خارج از منطقه وارد شده باشد».
«اکثر حنفیه در اصل مسئله و دیگران هم در فروع آن به مخالفت برخاستهاند. حنفیه گفتهاند: حیوان خریداری شده با عیب تصریه رد نمیشود و دادن صاع خرما هم لازم نیست و از میان آنان زفر به مخالفت ایستاده و رای جمهور را پذیرفته است. مگر در مسئلهی خرما که گفته است خریدار در میان رد یک صاع خرما و یا نیم صاع گندم مختار خواهد بود».
«ابن ابی لیلی و ابو یوسف نیز در روایتی با جمهور موافق بودهاند. جز اینکه آنان گفتهاند لازم نیست حتما یک صاع خرما به جای شیر استفاده شده با گوسفند مسترد گردد. بلکه مشتری میتواند به جای خرما قیمت آن را هم به فروشنده برگرداند. در روایتی از امام مالک و برخی شافعیه نیز همین رای آمده لکن گفتهاند به جای شیر باید از قوت منطقه به فروشنده پرداخت همچنان که در زکات فطر نیز این کار لازم است».
«بغوی نقل کرده است که در اینکه اگر بایع و مشتری به غیر خرما از قوت یا غیر آن رضایت دادند کافی است، خلافی در میان علما وجود ندارد. اما ابن کج گفته است در این مسئله علما با هم متفق نیستند و ماوردی دو رای را در صورتی که مشتری از پیدا کردن خرما عاجز ماند نقل کرده است، مبنی بر اینکه آیا قیمت خرما را با نرخ آنجا میپردازد و یا با نرخ نزدیکترین کشوری که خرما را از آنجا وارد میسازند که حنابله رای دوم را پذیرفتهاند».
«حنفیه با بهانههای گوناگون از عمل به حدیث مصراه خودداری کردهاند:
برخی از آنان حدیث را به دلیل اینکه روایت ابوهریره است، مخدوش دانسته و گفتهاند چون ابوهریره به درجهی ابن مسعود و غیر او از فقهای صحابه نرسیده است، نمیتوان به حدیثی از او که مخالف قیاس جلی باشد، عمل کرد و این حرفی است که گویندهاش خود را با ارائهی آن آزار داده است و نقل آن ما را از ردش بینیاز میسازد و خود ابوحنیفه قیاس جلی را به خاطر روایت ابوهریره و امثال او ترک نموده است. مانند مسئلهی وضو با نبیذ خرما و یا تجدید وضو از قهقهه در نماز و غیر اینها. و به نظرم به خاطر این نکته است که بخاری حدیث ابن مسعود را به دنبال حدیث ابوهریره آورده برای اشاره به اینکه ابن مسعود هم به مطابق حدیث ابوهریره فتوی داده است و در صورتی که حدیث ابوهریره در این مورد ثابت نمیبود، ابن مسعود در این مسئله با قیاس جلی مخالفت نمیکرد».
سپس ابن حجر میافزاید: «باید گفت که ابوهریره به تنهایی این حدیث را روایت نکرده است. بلکه ابوداود آن را از حدیث ابن عمر روایت نموده و طبرانی نیز آن را از طریق دیگری از ابن عمر روایت نموده است. همچنین ابویعلی آن را از حدیث انس روایت کرده و هکذا بیهقی در خلافیات آن را از حدیث عمرو بن المزنی و احمد از روایت مردی از صحابه که نام برده نشده، روایت نموده است».
«ابن عبدالبر گفته است این حدیث از نظر عقل، صحت و ثبوتش مورد اجماع است و کسی که آن را نپذیرفته به دلایل بیاساسی استناد نموده است».
سپس ابن حجر علتهایی را که آنان برای رد این حدیث ابوهریره تراشیدهاند، همراه با پاسخ آنها، آورده و از سمعانی نقل کرده که گفته است: «هرگاه حدیثی ثابت شد به عنوان اصلی از اصول مورد قبول واقع شده و نیازمند آن نیست که با اصلی دیگر تطبیق داده شود. زیرا اگر با آن موافق باشد که هیچ، اما اگر مخالف آن باشد در این صورت نمیتوان هیچ کدام از آنها را رد کرد، چرا که اگر چنین کنیم حدیثی را با قیاس رد کردهایم و این عمل به اتفاق مردود میباشد»([8]).
آنگاه ابن حجر با هشت دلیل قوی اثبات مینماید که این حدیث مخالف قیاس نیست.
شیخ در این زمینه داد سخن داده و خوب از عهدهی بیان مطلب بر آمده است که حقیر از ذکر این دلایل و کلام ارزشمند دیگری که در اثنای نقول سابق وجود داشت به خاطر وجود اصطلاحات و مباحث فقهی و اصولی که درک آن برای خوانندهی غیر متخصص در این فنون، دشوار به نظر میرسد، خودداری کردم.
احمد محمد شاکر، کلام ابن حجر را پسندیده و آن را چنین توصیف کرده است: «این سخن سخنی است بسیار بلیغ و عالی در زمینهی نقد ادبی بر سخن کسانی که جرات تعدی به ابوهریره را به خود دادهاند»([9]).
به این ترتیب عاری ساختن ابوهریره از فقه «از نگاه محققین حنفیه رد شده است»([10]). چون ابن همام در کتاب التحریر گفته است: «ابوهریره فقیه است» و «شارح این کتاب ابن امیر الحاج، ج2، ص 251 گفته است: «ابوهریره چیزی از شرایط اجتهاد کم نداشته و در عصر صحابه فتوی داده است در حالی که در عصر اصحاب به جز مجتهد کسی فتوی صادر نمیکرد»([11]).
داناترین فرد مجموع علمای حنفیه، بعد از صدر اول، جامع و شارح کتابهای محمد بن حسن شیبانی از شاگردان ابوحنیفه، شمس الائمه سرخسی، متوفای سال 490 هـ.ق، به بیان تعظیم و اجلال ابوهریره از جانب حنفیه پرداخته و کلام بلیغی را بر زبان جاری ساخته که در آن به گونهی مسرتبخشی از ابوهریره تعریف کرده و حنفیه را از تهمت کاستن قدر و منزلت ابوهریره تبرئه نموده و گفته است: «شاید کسی گمان کند که این سخن ما توهین به ابوهریره است، معاذالله که چنین باشد، چون ابوهریره در عدالت، حفظ و ضبط حدیث پیشتاز است»([12]). و نیز گفته است: «ابوهریره کسی است که احدی در عدالت و طول صحبت او با رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شک ندارد». سپس در ادامه گفت: «همچنین در حسن حفظ و ضبط او نیز کسی شک ندارد»([13]) و او را توصیف کرده به اینکه: «او به عدالت، ضبط و حفظ معروف است» و او «جزو کسانی است که به مصاحبت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم و شنیدن حدیث از او شهرت یافتهاند»([14]).
اما آنچه ابوریه روایت کرده مبنی بر اینکه ابوحنیفه گفته است: همهی اصحاب رسول خدا دارای عدالت میباشند، به استثنای عدهای و ابوهریره را هم استثنا کرده است، این یک دروغ بیش نیست و احدی از ثقات آن را روایت نکرده است. بلکه فقط ابن ابیالحدید آن را از اسکافی روایت کرده و هر دوی آنها (از نظر روایت) ضعیف میباشند.
البته هر چه باشد نخعی، ابو حنیفه و یارانش در مقام اجتهاد محض بوده و به هر حال مأجور نخواهند بود، زیرا میدانیم که آنان از نیت پاک، ایمان قوی و تعصب برای دفاع از شریعت برخوردار بودهاند و هیچ کدام از ایشان نخواستهاند با این اجتهادات خود ابوهریره را متهم به دروغ کرده و یا از او بدگویی کند. چون آنان برتر از آنند که بر چنین گناه بزرگ و بدعت منکری تصمیم بگیرند ـ حاشا از ایشان ـ زیرا آنان جزو امامانی هستند که مقتدای مردم بوده و از آنان تقلید به عمل آمده است. بلکه بیماری در دل کسانی قرار دارد که مقصود و کلام آنان را تحریف کرده است. زیرا ابوحنیفه اگر از یک سو برخی از احادیث ابوهریره را رد کرده است. از طرفی دیگر بسیاری از احادیثش را روایت نموده است. برای نمونه به «کتاب الاثار» که ابویوسف آن را از او روایت کرده([15]) و همچنین به مسند امام ابوحنیفه که حصکفی آن را روایت نموده است، مراجعه شود.
«بدان که مردم از لحاظ درک و فهم و آرا با هم تفاوت دارند به ویژه در مسائل مربوط به امور دینی و غیبی، چون علم انسان در برابر علم و حکمت خداوند متعال ناچیز است و بدین خاطر آیات فراوانی در قرآن هست که بسیاری از مردم فهم آنها را مشکل میپندارند و در این زمینه کتابهای زیادی تالیف شده است. همچنین عدهی زیادی از مردم احادیث فراوان ثابت شده از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را دشوار میانگارند که برخی از آنها را بزرگان صحابه و یا تعدای از آنان روایت کردهاند».
بدینسان معلوم میشود که دشوار و مشکل به نظر رسیدن نصی به معنی باطل بودن آن نص نیست و وجود نصوصی که ظاهر آنها مشکل است به صورت اتفاقی در کتاب و سنت واقع نشدهاند بکله عمدا در نظر گرفته شدهاند برای اینکه خداوند درون انسانها را بیازماید و راههایی را برای تلاش و فعالیتهای علمی به روی علما بگشاید تا به وسیلهی آن بر درجاتشان بیفزاید([16]).
اما کمخردان، عقلشان از تصور این امور غیبی و غریب عاجز مانده و لذا گفتند لازم است حدیث را بر عقل عرضه کرد و هر آنچه در محدودهی تصورات عقل ناقص آنان قرار گرفت، آن را پذیرفته و صحیح دانستند و حدیثی را که از حدود تصورات عقلشان خارج بود، رها کرده و روایتش را به دروغ متهم ساختند.
«داستان عرضه کردن حدیث بر عقل، داستانی است قدیم که برخی از معتزلیان مردم را به آن فراخوانده و عملا آن را به اجرا درآوردهاند و خاورشناسان نیز اخیرا آن را مطرح ساختهاند و استاد احمد امین رحمه الله در این مسئله از آنان تبعیت کرده و تعدادی از احادیث صحیح را به عنوان مثال ذکر کرده و به نظر وی عقلا غیر قابل قبول میباشند».
آنان «در میان حدیثی که عقل آن را نمیپذیرد با حدیثی که آن را غریب میپندارد تفاوت قایل نشدهاند و هر دو نوع حدیث را در اینکه باید به سرعت آنها را انکار و تکذیب کرد، یکی دانستهاند. با اینکه حکم عقل در حدیثی که آن را نمیپذیرد، ناشی از محال بودن آن است و در حدیثی که آن را غریب میداند ناشی از عاجر ماندن از تصور آن است و میان این دو حدیث تفاوت بسیار زیاد است»([17]).
یکی از زشتترین جسارتهایی که مرتکب آن شدهاند و نیز از بدترین فریبی که از عقل ناقص خود خوردهاند، این است که احادیث ابوهریره رضی الله عنه را تکذیب نمودهاند. اما مشاهده یک نمونه از حقی که آن را از ابوهریره غریب پنداشتهاند، به خوبی روشن میسازد که انسان چگونه باید حدیث صحیح الاسناد را بپذیرد ولو اینکه غریب هم باشد و حدیث مگس در این باره برای اهل اندیشه، کافی است.
بخاری روایت کرده از ابوهریره رضی الله عنه که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم گفت: «إذا وقع الذباب في أناء أحدکم فلیغمسه کله ثم لیطرحه فإن في أحد جناحیه شفاء وفي الإخرداء»([18])
[هر گاه مگس در یکی از ظرفهای شما واقع شد (کسی که میخواهد یا ناچار است از محتوای ظرف استقاده کند) باید همهی مگس را در مایع فرو ببرد و سپس آن را دور اندازد، چرا که در یکی از بالهایش (سبب) شفا و در دیگری سبب درد وجود دارد.]
به علت غرابتی که در حدیث وجود دارد، افراد ضعیف الایمان و گستاخان به تکذیب آن مبادرت ورزیدهاند در حالی که ـ قبل از اینکه به تجزیه و تحلیل حدیث از نظر طبی بپردازیم ـ میبینیم در واقع راویان دیگری نیز غیر از ابوهریره آن را روایت کردهاند و به این ترتیب ابوهریره از انفراد خارج شده و به حالت متابعه([19]) میپیوندد. و سوگند به خدا این درآمدن به حالت متابعه نیست، بلکه شایستهتر آن است که گفته شود غیر ابوهریره نیز توفیق نیل به مشارکت در اجر و شرف حمل این حدیث و تبلیغ آن به امت را به دست آوردهاند. چون ابوهریره رضی الله عنه به تنهایی آن را روایت نکرده است. بلکه ابوسعید خدری نیز آن را از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم روایت کرده است. آنچنان که در مسند امام احمد حدیث شماره (11207) سنن النسائی، ج2 ص 193 و سنن ابن ماجه، ج2، ص 185، با سند صحیح آمده است. همچنین انس بن مالک، بر اساس آنچه هیتمی در مجمعالزوائد، ج5، ص 38 گفته، آن را روایت نموده است. طبق گفتهی هیتمی بزار آن را روایت کرده و رجال آن رجال حدیث صحیح میباشند.
از کسانی که به بهترین شیوه دربارهی صحت این حدیث سخن گفتهاند میتوان به استاد شیخ محمد السماحی اشاره نمود. زیرا او به طول مفصل راجع به طرق حدیث و آرای متقدمین دربارهی آن، بحث کرده است. سپس در ضمن جوابیهاش یک مقالهی علمی بسیار مهمی را از دو نفر طبیب به نامهای دکتر محمود کمال و دکتر محمد عبدالمنعم حسین آورده که آن را در جزء هفتم از مجلهی الازهر سال 1378 منتشر ساختند و در آن موضوع اثبات حمل مواد ضد میکروب توسط مگس را از دانشمندان غرب نقل کرده و گفتهاند: دانشمندان غربی این مواد را در مگس کشف نمودهاند.
این دو پزشک میگویند: «در منابع علمی آمده است که «بریفلد» استاد دانشگاه هال آلمان در سال 1871 دریافت که مگس خانگی مبتلا به انگلی از جنس انگلهای قارچی است که او آنها را امپوزا موسکی نامید.... او گفت: این انگلها در لایهی چربی داخل شکم مگس به صورت سلولهای محتوی آنزیمی خاص زندگی میکنند. آنها در ابتدا دایره شکل بوده و سپس در جهت طول تغییر شکل داده و از راه سوراخهای تنفسی یا از میان مفاصل بطنی از شکم خارج و در بیرون جسم مگس قرار میگیرند. این فرایند نقش تناسلی انگل را بازی کرده و تخم انگلها به مقداری که امکان انفجار سلول را فراهم سازند در داخل سلول تجمع نموده و بدینسان سلول باز شده و تخمها به سوی خارج آزاد میشوند و این انفجار و رهاسازی با نیروی دفع شدیدی انجام میپذیرد به گونهای که تخمها بر اثر منفجر شدن سلول و فوران مایع داخل آن به مقدار تقریبی 2 سانتیمتر، دور رانده میشوند. همواره در پیرامون مگس مرده و رها شده بر شیشه، میدانی از تخم این انگلها وجود دارد. سر سلولهای مستطیل شکلی که تخمها از آن خارج میشود پیرامون شکم و پشت (بخش سوم و نهایی مگس) قرار دارد و این قسمت از مگس هنگامی که بر جایی مینشیند تا توازن خود را حفظ کرده و آمادهی پرواز گردد، همواره بلندنگاه داشته میشود و انفجار سلول ـ همچنان که گفته شد ـ پس از بالا رفتن فشار مایع داخل سلول مستطیل شکل به مقدار معینی، به وقوع میپیوندد.
«این فرایند گاهی ناشی از وجود قطرهای زائد از مایع موجود پیرامون سلول مستطیل شکل میباشد و در هنگام انفجار همراه با مایع و تخمها مقداری از سیتوپلازم از انگل خارج میشود. همچنان که استاد لانگیرون ـ بزرگترین استاد در دانش انگلشناسی در سال 1945 ـ گفته است: این انگلهای قارچی، همچنان که گفتیم، به صورت سلولهایی دایره شکل در داخل بافتهای بدن مگس، زندگی میکنند و آنزیمهایی قوی از خود ترشح مینمایند، در حدی که اجزای حامل بیماری حشره را تجزیه کرده و آن را ذوب میسازند.
از سویی یگر در سالهای (1950-1947) آرنشتین و کوک از انگلستان و رولیوس سویسی توانستند نوعی آنتی بیوتیک را به نام جافاسین از همان انگلهای موجود در مگس استخراج نمایند که این آنتی بیوتیک باکتریهای مختلفی را از جمله باکتریهای گرم منفی و گرم مثبت و همچنین باکتریهای بیماری دیسانتری و تیفوئید را میکشد. در سال 1948 دانشمندانی چون بریان، کورتیس، هیمینگ، جیفریس و ماکجوان از انگلستان آنتی بیوتیکی به نام کلوتیزین را از انگلهای قارچی که در مگس میزید و بر باکتریهای گرم منفی از جمله باکتریهای دیسانتری و تیفوئید تاثیر میگذارد، تولید کردند.
در سال 1949 کوکس و فامر از انگلستان، گرمان، روث اتلنجر و بلاتنر از سویس آنتی بیوتیکی موسوم به انیاتین از خود انگلهای قارچی که در مگس زندگی میکنند تولید کردند که تاثیر زیادی بر روی باکتریهای گرم مثبت و گرم منفی و همچنین بر برخی از انگلهای دیگر از جمله باکتری دیسانتری، تیفوئید و کولیرا، دارد.
«این آنتی بیوتیکها هنوز در پزشکی به کار برده نشدهاند ولی تنها به یک دلیل از عجایب علمی به شمار میروند و آن اینکه اگر به مقدار زیادی داخل جسم شوند باعث به وجود آمدن مشکلات زیادی در زمینهی بیماری میگردند در حالی که از قدرت بسیار بالایی برخوردار بوده و قدرتشان از قدرت تمامی آنتیبیوتیکهای مورد استعمال در علاج بیماریهای گوناگون بیشتر است و مقدار بسیار کمی از آنها برای جلوگیری از حیات یا رشد باکتریهای تیفوئید، دیسانتری، کولیرا و امثال آن، کفایت میکند».
در سال 1947 موفیتش آنتیبیوتیکهایی را از مزرعهی انگلهای موجود بر روی جسم مگس جدا کرد و دید که آنها دارای تاثیر فراوانی بر برخی باکتریهای گرم منفی مانند باکتری تیفوئید دیسانتری و امثال آنها میباشند.
«وی همچنین با بحث و بررسی پیرامون نفع این انگلهای قارچی برای مقاومت در برابر میکروبهای به وجود آورندهی بیماری تب که مدت کمی برای بستری لازم دارد، دریافت که یک گرم از این آنتی بیوتیک ممکن است بیش از 1000 لیتر شیر را از آلودگی به باکتریهای بیماریزای نامبرده محفوظ نگاه دارد و این خود بزرگترین دلیل است بر قدرت فراوان این آنتیبیوتیکها».
«اما در خصوص آلودگی مگس به میکروبهای بیماریزایی چون میکروب کولیرا، تیفوئید و دیسانتریت و غیر آن که مگس آنها را از فاضلابها، فضولات و مدفوع بیماران، جاهایی که مگس اکثرا به آنها رفت و آمد میکند، منتقل میسازد، باید گفت که این میکروبها فقط بر روی پاهای مگس و یا در مدفوع آن وجود خواهد داشت و این مطلب در تمامی منابع باکتری شناسی به اثبات رسیده است و ذکر نام مؤلفین با منابعی که به این حقیقت روشن تصریح نمودهاند، ضروری به نظر نمیرسد».
«از همهی آنچه گفته شد نتیجه میگیریم که هر گاه مگس بر روی خوراک، نشست بدون شک آن را با پاهایش که آلوده به میکروبهای بیماریزایی چون میکروب تیفوئید، کولیرا، دیسانتری و یا غیر آنها، لمس مینماید و هر گاه روی غذا، مدفوع انداخت آن را ـ همچنان که در مورد آلودگیهای پاهایش اشاره کردیم ـ آلوده میسازد».
«اما انگلهای قارچی که آنتیبیوتیک از خود ترشح مینمایند و میکروبهای بیماریزای موجود در مدفوع و در روی پاهای مگس را میکشند، این انگلها در شکم مگس قرار داشته و همراه با مایع موجود در سلول مستطیل شکل که محتوی آنتیبیوتیک میباشد از انگلها رها نمیشود مگر وقتی که مایعی که فشار داخلی مایع سلول را افزایش میدهد با آن برخورد کند و سبب انفجار سلول مستطیل شکل و خروج تخمها و مایع گردد».
«بدینسان دانشمندان با بررسیهای خود این حدیث نبوی را که ضرورت فرو بردن همهی مگس را در مایع یا خوراکی که در آن افتاده است را به خاطر خنثی کردن اثر میکروبهای بیماریزایی که با پا یا در مدفوعش آنها را منتقل ساخته است، تفسیر مینمایند».
«همچنین حقیقت دیگری را که حدیث به آن اشاره کرده است، روشن ساختهاند و آن اینکه در یکی از بالهای مگس بیماری وجود دارد و در واقع یعنی یکی از اجزای جسم مگس محتوی بیماریهای منتقل شده توسط میکروبهای بیماریزایی است که با خود حمل کرده است و با بال دیگرش در برگیرندهی شفا و درمان است که عبارت است از آنتیبیوتیکهایی که انگلهای قارچی موجود در شکم مگس، آنهایی که همراه با مایع موجود در پیرامون سلولهای مستطیل شکل انگلها، خارج میشوند، آنها را ترشح مینمایند»([20]).
بدینسان معجزهی خداوند ـ علیرغم میل و خواست الحاد ـ تحقق پیدا میکند.
[1]- اصول السرخسی ج1 ص 341
[2]- البدایه و النهایه ج8 ص 109
[3]- اصول السرخسی ج1 ص 141
[4]- سیر اعلام النبلاء، ج2، ص 438 و میزان الاعتدال، ج1 ص 35
[5]- البدایه و النهایه، ج8 ص 110
[6]- همان منبع
[7]- بخاری ج3 ص 87
[8]- فتحالباری ج5، ص 268
[9]- مسند امام احمد، ج13 ص 29
[10]- الانوار الکاشفه، معلمی، ص 176
[11]- همان
[12]- اصول سرخسی، ج1، ص 341
[13]- همان، ص 340
[14]- همان ، ص 340
[15]- الآثار صص 22، 27، 55، 107
[16]- الانوار الکاشفه ص 223
[17]- السنته و مکانتها، ص 45
[18]- صحیح بخاری، ج7 ص 181
[19]- متابعه در اصطلاح علم مصطلح الحدیث این است که غیر راوی در روایت حدیث با راوی شرکت داشته باشد (تیسیر مصطلح الحدیث ـ محمد طحان) «مترجم»
[20]- المساحی، المنهج الحدیثی، ص 386 و طحاوی در کتاب معانی الاثار ج 4 ص 284 گفته است جلو انداختن بالی که محتوی بیماری است از جانب مگس همچنان که در برخی روایات به آن تصریح شده است یک الهام است از طرف خداوند به مگس همچنان که به زنبور عسل الهام نموده که در کوهها برای خود خانه بسازد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر