بعد از بیان این سه مقدمه هماکنون میپردازیم به شیوه و روش سلف صالح در فراگیری و منبع آن نزد آنها.
قرآن و سنت منبع فراگیری مفاهیم اعتقادی و دینی نزد اهل سنت و الجماعت است.
اولین قضیه بدیهی در این موضوع این است که منبع فراگیری نزد اهل سنت و الجماعت قرآن و سنت است، پس قرآن و سنت رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم منابع اسسی این عقیده میباشند، و برای هیچ انسانی که ادعای اسلام و ایمان میکند جایز نیست که این دو منبع را مورد عیبجویی قرار دهد، یارهایشان کند، چنانکه دلایل زیدی به این مطلب اشاره دارد، و خداوند متعال در کتاب خود میفرماید: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥﴾ [النساء: 65]. «خیر؛ سوگند به پروردگارت آنها ایمان ندارند تا آنکه تو را در اختلافاتشان به داوری بخوانند و از داوری تو دلگیر نشوند و کاملا تسلیم باشند».
و میفرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦۖ وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَا﴾ [آل عمران: 7]. «او، ذاتی است که قرآن را بر تو نازل کرد؛ بخشی از آیاتش، آیات روشن و مشخصی هستند که اصل و اساس این کتاباند و برخی دیگر، آیات متشابهند. کسانی که در دلهایشان کجی (و میل به باطل) وجود دارد، برای فتنهانگیزی و تأویل (نادرست) آیات، در پی آیاتِ متشابه بر میآیند؛ حال آنکه کسی جز الله تأویلش را نمیداند. حتی دانشمندان توانا و خبره میگویند: ما به آن ایمان داریم؛ همگی از سوی پروردگارمان است».
و این دلیلی است بر اینکه هر کسی بر قرآن و سنت تکیه کند و از دایره آن دو بیرون نرود، راه حق را در پیش گرفته است، و هیچ انسانی اختیار ندارد که هر راهی را که میخواهد در پیش بگیرد، چنانکه خداوند متعال میفرماید: ﴿أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡكِتَٰبِ وَتَكۡفُرُونَ بِبَعۡضٖۚ فَمَا جَزَآءُ مَن يَفۡعَلُ ذَٰلِكَ مِنكُمۡ إِلَّا خِزۡيٞ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يُرَدُّونَ إِلَىٰٓ أَشَدِّ ٱلۡعَذَابِۗ﴾ [البقرة: 85]. «آیا به بخشی از دستورات کتابِ (آسمانی) ایمان میآورید و به بخشی دیگر کفر میورزید؟! بدانید برای آن دسته از شما که چنین کنند، چیزی جز خواری و رسوایی این جهان نیست و روز قیامت گرفتار سختترین عذابها میشوند».
این در مورد کسانی است که به بخشی از کتاب ایمان میآورند و بخشی از آن را ترک میکنند.
و در سنت احادیث زیادی در اینمورد از رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم نقل شد که بیانگر این است که پیروی از شریعت او واجب است، و خداوند به پیامبر قرآن و همانند آن را دده است و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم از روی امیال و هوای نفس سخن نمیگوید بلکه آنچه او میگوید وحی است که به او وحی میشود.
پس تمسک به قرآن و سنت مسئلهای اساسی و مهم است، و منبع اساسی فراگیری اصول و فروع این عقیده میباشد، و سلف صالح رحمهم الله کاملاً در برابر قرآن و سنت تسلیم بودند، و وقتی از زهری رحمه الله در مورد گفته رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم که میفرماید: (هرکسی گریبان چاک کند از ما نیست) پرسیدند؟ امام زهری سخن معروفش را گفت: علم نزد خداست، و بر پیامبر رساندن و بر ما پذیرفتن است. پس آنچه قرآن و سنت میگوید کسی حق ندارد که به دلخواه خود آن را انجام دهد یا ندهد بلکه باید انجام بدهد، و خداوند در کتاب خود میفرماید: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡ﴾ [الأحزاب: 36]. «سزاوار هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که چون الله و پیامبرش به کاری حکم دهند، برای آنها در کارشان اختیاری باشد».
پس هیچ کسی اختیاری ندارد، و بلکه گزینه و آنچه باید انتخاب شود همان است که قرآن و سنت میگوید، از اینرو سلف صالح راه قرآن و سنت را در پیش گرفتند، و ما هم اگر میخواهیم امت اسلامی به افتخار و عزت گذشته برسد باید راه قرآن و سنت را در پیش بگیریم، و خداوند یاری کردن دینش را تکفّل نموده وقتی ما آن را یاد میکنیم، چنانکه میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ رُسُلًا إِلَىٰ قَوۡمِهِمۡ فَجَآءُوهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَٱنتَقَمۡنَا مِنَ ٱلَّذِينَ أَجۡرَمُواْۖ وَكَانَ حَقًّا عَلَيۡنَا نَصۡرُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٤٧﴾ [الروم: 47]. «و پیش از تو پیامبرانی به سوی قومشان فرستادیم؛ پس با نشانههای آشکار نزدشان آمدند و آنگاه از مجرمان انتقام گرفتیم. و یاری مؤمنان، حقی برعهدهی ماست».
و یاری خداوند زمانی تحقق مییابد که ما دین او را یاری کنیم، و یاری کردن دین با تمسک به قرآن و سنت انجام میشود.
اقسام مردم در برابر قرآن و سنت
مردم در تعامل با این دو منبع ـ قرآن و سنت ـ به چند دسته تقسیم میشوند، گروه اول کسانیند که در ظاهر و باطن آن را میپذیرند، و هر آنچه قرآن میگوید آن در ظاهر و باطن قبول میکنند، و اینها به دو گروه تقسیم میشوند، اهل فقه و فهم و اهل حفظ و روایت. گروه دوم قرآن و سنت را در ظاهر و باطن تکرار میکنند، و اینها نیز به دو دسته تقسیم میشوند، دستهای حق را شناخته اما به خاطر حسادت خود ایمان را نمیپذیرد، و از پیروی کردن از قرآن و سنت اباء میورزد، گروه دوم پیروان اینها هستند.
گروه سوم کسانیند که در ظاهر قرآن و سنت را میپذیرند اما در باطن آن را رد میکنند، و اینها منافقان هستند که اعلام میدارند که مومن هستند و نمیخواهد به جای قرآن و سنت چیزی دیگر باشد، اما در باطن با قرآن و سنت مبارزه میکنند، و با دعوتگرانی به قرآن و سنت دعوت میدهند مبارزه مینمایند، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ إِلَىٰ شَيَٰطِينِهِمۡ قَالُوٓاْ إِنَّا مَعَكُمۡ إِنَّمَا نَحۡنُ مُسۡتَهۡزِءُونَ ١٤﴾ [البقره: 14]. «و هنگامی که با مؤمنان، روبرو میشوند، میگویند: (ما نیز همانند شما) ایمان آوردهایم؛ و چون با شیاطین و دوستان گمراهشان، تنها میشوند، میگویند: ما با شما هستیم و تنها (مؤمنان را) به استهزا و ریشخند میگیریم».
گروه چهارم کسانیند که در باطن آن را میپذیرند اما در ظاهر آن را انکار میکنند، این وضعیت گاهی در بعضی جاهها و در بعضی اوقات برای مستضعفان پیش میآید، چنین کسانی نمیتوانند اسلام را اظهار کنند، و شاید مجبور باشند که بگویند مسلمان نیستند با اینکه در حقیقت مؤمن راستین هستند، و این وضعیت در برهههایی در تاریخ اسلامی ما روی داده است، در اندلس وقتی نصارا به مسلمانان آنجا حمله کردند آنان را مجبور کردند که اعلام کنند که مسیحی هستند، و اینجا بود که مسلمین در آنجا اظهار نصرنیت میکردند و فرزندانشان را به کلیساها میبردند و وقتی به خانههایشان باز میگشتند در خلوت به فرزندان خود قرآن و سنت رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم را میآموختند، و این مصیبتی بود که امت اسلامی به آن گرفتار آمد و توضیح آن مفصل است.
نشانههای اساسی در استند و اعتماد بر قرآن و سنت
باید دانست که اعتماد و تکیه بر قرآن و سنت نشانههای اساسی دارد، و نخستین این نشانهها این است که ایمان جز با آن تحقق نمییابد.
دوم اینکه عقلهای بشری نمیتواند خود معارف و دانستنیها را دریابد، پس التزام و اعتماد بر خبر راستین لازم است.
سوم اینکه باید دانست که رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم در همه آنچه از سوی خدا به مردم میرساند معصوم است.
چهارم اینکه باید بدانیم که امکان ندارد نصوص قرآن و سنت با یکدیگر در تضاد باشند، و ممکن نیست نصی بیاید و نصّی دیگر را نقض کند و برخلاف آن بشد؛ چون همانطورکه قبلاً گفته شد نصوص قرآن و سنت دو نوع هستند: یا اخبار میباشند یا اوامر و نواهی هستند، در خبر دادن اینگونه نیست که نصی با نصی دیگر مخالف باشد، اما اوامر و نواهی احکام شرعی هستند که ممکن است گاهی منسوخ شده باشند، و اجتهاد علما در آن متفاوت است همانطورکه صحابه در آن اختلاف کردهاند و این حکمت خداوند متعال است، اما ممکن نیست که در یک وقت رسول خدا دو سخن متضاد گفته باشد، و بلکه نصی بر امر مشخصی دلالت میکند و به آن دستور میدهد و بعد از آن خداوند یا پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آن را منسوخ میکند، اما اینکه دو نص متعارض باشد هیچگاه چنین نمیشود.
و در پایان بحث این دو منبع، دوست دارم به طرحی که بعضی از بیماردلان از قبیل سکولاریستها و غیره مطرح میکنند اشاره کنم، و نشانههای این فکر و طرح هماکنون عرض اندام کرده است، و آن این است که اینها پرچم بازگشت به قرآن و سنت را بلند میکنند اما بدون بازگشت به فهم سلف از قرآن و سنت، کلمه حقی را میگویند و هدفشان از آن بطل است، چون میدانند که نمیتوانند به قرآن و سنت حمله کنند، و نمیتوانند عقیده را کاملاً دور بیندازند، چون آن وقت این کارشان ارتدادی بیپرده خواهد بود و رسوا خواهند شد، بنابراین به شیوهای دیگر پناه بردهاند که میخواهد از طریق آن شریعت و عقیده ما را نابود کنند.
این اندیشه میگوید باید به قرآن و سنت باز گردیم و آن را براساس وضعیت کنونی و معاصر خودمان بفهمیم و به فهم و برداشت سلف و فهم علمای گذشته و اصول و قواعدی که مقرر کردهاند توجه نکنیم، و اینگونه ما به قرآن و سنت مراجعه میکنیم و مفاهیم آن را مورد بررسی قرار میدهیم و به هر نتیجهای که رسیدیم بر آن اتفاق کرده و به همان عمل میکنیم. اما کار یعنی اینکه ما از همه تاریخ و و سرمایه به جا مانده علمی در فهم قرآن و سنت و توضیحات آن دست بکشیم، و فهم جدیدی را شروع کنیم، و این برداشت و استنباط جدید را چه کسی میکند؟ هر کسیکه میخواهد قرآن و سنت را بفهمد میتواند آن را بفهمد و از آن برداشت کند، عالم و جاهل بیسواد و ملحد و بیدینی که قرآن و سنت را نمیتواند همه اینها میتوانند قرآن و سنت را تفسیر کنند، تردیدی نیست که چنین فکری بسیار خطرناک است، و در مطالب بعدی شاید به بخشی از ابعاد آن اشاره کنیم.
فهم و درک صحابه از نصوص بر درک دیگران مقدم است
قضیه دوم در پیوند با منابع فراگیری نزد اهل سنت و الجماعت این است که صحابه رضی الله تعالی عنهم اجمعین دین را از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به دیگران رساندهاند، از اینرو درک و برداشت آنها از نصوص بر فهم و برداشت دیگران مقدم است، و این نتیجه قضیه اول است و با آن پیوند محکمی دارد، اصحاب رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم برای فهمیدن قرآن و سنت و اجرای آن بیش از همه میکوشیدند، بنابراین صحابه در تطبیق و اجرای قرآن و سنت بهترین نمونه بودهاند، و آنان ویژگیهای متعددی داشتهاند، و یکی از مهمترین آن ویژگیها جدیت و تلاش آنها در فهمیدن سخنان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بود، تا جایی وقتی یکی از آنها از پیامبر سخنی نقل میکند میگوید: با گوشهایم شنیدم، و به خطر سپردم، و با چشمانم دیدم وقتی رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم این سخن را میگفت. همچنین در مورد اشکالاتی که برایشان پیش میآمد از رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم میپرسیدند، و وقتی ابوهریره رضی الله عنه از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم پرسید و گفت: (ای رسول خدا! روز قیامت چه کسی به برخوردار شدن از شفاعت تو از دیگران مقدمتر خواهد بود؟ رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به او گفت: میدانستم ای اباهریره که هیچ کسی به پرسیدن از این سخن از تو اولیتر نخواهد بود، چون علاقه زیاد تو را به فراگیری حدیث میبینم) و همچنین صحابه سنت را تکرار میکردند، و عائشه رضی الله عنها همسر پیامبر(صث اگر چیزی میشنید که آن را نمیدانست به سنت مراجعه میکرد تا آن را بداند، چنانکه بخاری آمده است.
و انس بن مالک رضی الله عنه میگوید: (نزد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بودیم و حدیث میشنیدیم، وقتی بلند میشدیم آن حدیث را برای یکدیگر میگفتیم و تکرار میکردیم تا اینکه آن را حفظ مینمودیم).
پس صحابه رضی الله عنهم با نهایت جدیت میکوشیدند که از رسول خدا فرا بگیرند، و مقصود او را درست بفهمند و آن را اجرا کنند، خواه قرآن بود یا حدیث رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم ، و خداوند قوت حافظه را به صحابه عنایت کرده بود، و رسول خدا برای بعضی دعا نمود، و آنان رضی الله عنهم در روایت حدیث از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به شدت احتیاط میکردند، و این نزد علمای حدیث معروف است، و نتیجهای که باید به آن برسیم عبرت است از اینکه:
فهم درست قرآن و سنت در قضایای اعتقادی و فروع فهم و برداشت سلف رضی الله عنهم است، و هرگونه فاصله و جدایی از این فهم گمراهی آشکار و گشودن درهای اندیشههای قرامطه و رافضه و عقلگراها و فلاسفه و معتزله و تاویلکنندگان است. و علمای گذشته و حال سلف بر همین تاکید کردهاند ـ یعنی فهم و مطالب نصوص را باید از سلف رحمهم الله فرا گرفت ـ حتی امام ابوحامد غزالی که به تصوف و پرداختن به علم کلام معروف است در آخر به حدیث بازگشت. این مرد که کتابهایش معروف است و بدعتهای زیادی در آن وجود دارد، در آخر عمرش به حدیث و مذهب سلف بازگشت و تاکید کرد که مذهب سلف حق است، و باید همچنین باشد، چون ما باید چند اصل را بپذیریم که عبارتند از:
1- رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم به آنچه صلاح اوضاع مردم در زندگی دنیا و آخرت وابسته به آن است، را از همه بهتر میدانست.
2- رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم همه آنچه را که در رابطه با اصلاح زندگی دنیا و آخرت مردم به او وحی میشد همه را بدون آنکه چیزی را پنهان کند، رسانده است، و ایشان بیش از همه به بهبود یافتن اوضاع مردم و راهنمایی کردن آنها به سوی آنچه دنیا و آخرت آنها را سامکان میبخشد، میکوشید.
3- کسانیکه همواره همراه ایشان صل الله علیه و آله و سلم بودند، و معانی سخنان ایشان صل الله علیه و آله و سلم را بهتر از دیگران میفهمیدند و اسرارآنرا درک میکردند، صحابه بودند.
4- غزالی در آخر عمر به این پی برد ـ صحابه در طول زندگی خود هیچگاه مردم را با تأویل فرا نخواندند، و اگر تاویل از دین میبود شب و روز به آن میپرداختند، و فرزندان و خانواده خود را به آن فرا میخواندند.
پس با توجه این اصول میدانیم که حق همان چیزی است که آنها گفتهاند و راه درست همان است که آنان رفتهاند.
و این نتیجه تجربه یکی از برجستهترین علمای اهل کلام و تصوف است که بعد از دهها سال تجربه تاکید میکند که مذهب سلف حق است و غیر از آن حق نیست، پس آیا نباید عقلگراها نظرهای پوچ و قیاسهای عقلی را وارد دین ما بکنند، تجربه چنین کسانی را درک میکنند؟!
منبع سوم از منابع فراگیری عقیده اجماع است، و اجماع یعنی آنچه در یکی از زمانها مسلمین بر آن اجماع کردهاند، وقتی بر امری اجماع شد هیچ کسی به هیچ عنوان حق مخالفت با آن را ندارد، شاید کسی بپرسد: آیا مسایلی که مسلمین بر آن اجماع کردهاند زیادند؟ میگوئیم: بله، مسائلی که مسلمین بر آن اجماع کردهاند مسائل والضح و مشخصیمیباشند و علما آن را ذکر کردهاند، پس آنچه علما برآن اجماع کردهاند. کسی حق مخالفت با آن را ندارد، چون اجماع علما مبتنی بر قرآن و سنت است، یعنی اجماع آنها از دلیلی نشأت گرفته، از اینرو کسی حق مخالفت با آن را ندارد، بعضی از اهل کلم اجماع را منحصر در مسائل فروع قرار دادهاند و در مورد مسائل اصول میگویند: اجماع در آن وارد نیست، علت این است که آنها بر این باورند که میتوان دلایل عقلی را وارد باب عقاید کرد، پس وقتی دلایل عقلی میتوان وارد آن شود اجماع در آن انجام نمیشود و این اشتبه است، چون اجماع خواه بر امور اعتقادی یا امور شرعی باشد اجماع است و کسی حق مخالفت با آن را ندارد، و مسئله اجماع این نظریه را که ما باید به قرآن و سنت مراجعه نکنیم نه به آنچه علما میگویند، کاملاً رد میکند، و کسانیکه چنین باوری دارند در مورد اجماع چه میگویند؟ آیا در مورد آنچه سلف بر آن اجماع کردهاند میگویند آن را کنار میگذاریم و اجماع را نقض میکنیم و دیدگاههای جدیدی ارائه میدهیم؟! این فقط یکی از پیامدهای خطرناک این دیدگاه است.
عقل موافق با نقل یکی از منابع فراگیری
منبع چهارم دلایل عقلی است، باید بدانیم که بسیاری از مردم چنین فکر میکنند که مذهب سلف یعنی مراجعه به قرآن و سنت فقط از طریق روایت، و امور عقلی در آن دخالتی ندارد، چنین فکری اشتباه است.
سلف رحمهم الله برای فهمیدن قرآن و سنت به خود قرآن و سنت استفاده میکنند، اما نه به این معنی که عقل در این قضیه دخالتی ندارد؛ بلکه آنها میگویند اگر در ظاهر عقل و نقل در تعارض قرار گرفتند ـ که در حقیقت ممکن نیست که در تعارض باشند ـ باید نقل بر عقل مقدم شود چون نقل سالمتر است، و عقل که متکلمان و فلاسفه و غیره ادکا میکنند که در امور اعتقدی و دین و ایمان به عنوان منبعی مستقل از آن استفاده میشود، در تعریف آن اتفاقنظر ندارند که عقل چیست: آیا عقل غریزهای است که انسان را از حیوان متمایز میکند؟ یا عقل علوئم قطعی است که همه آن را تصدیق میکنند مانند اینکه میگویند یک نصف دو است و کل ازجزء بزرگتر است؟ یا اینکه عقل به علوم نظری گفته میشود که با نظر و استدلال به دست میآید؟ و عقل نزد اینها چیست؟ و درتعریف عقل آنها اختلاف بزرگی دارند، و این اختلاف سبب شده تا دیدگاهها و آرای متضادی در اینمورد داشته باشند، از اینرو سلف رحمهم الله به عقل نقش مناسب را دادهاند و عقل را فراتر از جایگاهش قرار نمیدهند و همانند این منحرفان آن را مستقل قرار نمیدهند و نیز از کسانی نیستند که عقل را کاملاً ملغی بدارند، بلکه عقل را در جایگه درست آن قرار میدهند. ابن قتیبه رحمه الله در کتابش تاویل مختلف الحدیث با بیان گمراهی اینان میگوید: با توجه با ادعای آنها که میگویند قیاس را میدانند و الات نظر و فکر را فراهم میآورند، باید اختلاف نمیکردند همانطور که مهندسین و حسابگران اختلاف نمیکنند چون الات و ابزار آنها فقط بریک عدد و یک شکل دلالت میکند، پس چرا اهل کلام و فلسفه بیش از همه مردم دچار اختلاف هستند، و دو تا از آنها بر امری از امور دین اتفاق ندارند؟! پس اگر عقل در امور دین مستقل باشد، چنین چیزی به انحراف در دین میانجامد.
سلف رحمهم الله همانطور که در قرآن و سنت آمده به نقلی استند میکنند که همراه با دلایل عقلی آمده است، و خداوند متعال مثالءها را زده و به ما فرمان داده که از امتهای گذشته درس بگیریم، چون آن امتها وقتی با فرمان خدا و رسول او صل الله علیه و آله و سلم مخالفت کردند به سرنوشتهایی آنچنانی گرفتار آمدند، و ما هم اگر کارهای آنها را انجام دهیم و با فرمان خدا و رسول مخالفت کنیم آنچه بر آنها آمده بر ما نیز خواهد آمد. همچنین خداوند متعال دلایل زنده شدن پس از مرگ را با دلایل عقلی بیان کرده، و در این مورد مثالهایی زده که برای انسان روشن میکند که خداوند متعال برای زنده کردن مردهها تواناست، و مردم باید روزی به سوی خدا باز گردند.
فطرت سالم یکی از منابع فراگیری
منبع اخیر فطرت سالمی است که خداوند مردم را بر آن سرشته است، بنابراین همه مردم بر ایمان درست سرشته شدهاند، چنانکه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم میفرماید: (هر نوزادی بر فطرت به دنیا میآید، آنگاه پدر و مادرش هستند که او رایهودی یا مسیحی یا مجوسی میکنند) و فطرت در اینجا یعنی اسلام، از اینرو اگر کودک را به فطرتش رها کنند از مومنان مسلمان خواهد بود، اما اگر کسانی باشند که او را تحت تاثیر خود قرار دهند، آنگاه همانطورکه رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم خبر داده پدر و مادرش او رایهودیس یا مجوسی خواهند ساخت، و این قضیه خیلی مهم است؛ چون خداوند سرشت بندگان خود را به گونهای قرار داده که چیزهای را با سادهترین دلایل میفهمند، بادیهنشین براساس دلایل فطرت به وجود خداوند متعال استدلال میکند، چون فطرت دلالت میکند که این جهان هستی باید آفرینندهای داشته باشد، و سرگین شتر بر وجود شتر دللت میکند، و رد پا نشانه آن است که کسی از آنجا رفته است، زمین و امواج و آسمان آیا بر خداوند حکیم آگاه دلالت نمیکند؟! فطرت دلالت میکند که انسان پروردگارش را بالا بجوید، و هرگاه انسان درکاری از کاره دست نیاز به سوی خدا دراز کند چشم به آسمان میدوزد، و این فطرتی است که خداوند بندگان خود را بر آن سرشته است، و بلکه فطرت بر توحید الوهیت دلالت میکند؛ چون انسان وقتی باور داشته باشد که خداوند آفریننده یکتاست و تنها اوست که روزی میدهد، و اوست که زنده میکند و میمیراند، و همه کارها به او باز میگردد، و همه چیز فقط در دست اوست، هرگاه انسان به این امور باور داشته باشد باید به این نتیجه برسد که این معبود آفریننده روزیدهنده، زنده کنند و میراننده باید فقط او عبادت شود و شریکی با او قرار داده نشود، و محبت و توکل و کرنش و هراس فقط از او و برایاو باشد...
و دیگر عبادتها باید فقط برای الله متعال انجام شود، پس چگونه انسانی که نمیتواند برای خود سود و زیانی بیاورد به صورت عبادی مورد محبت قرار میگیرد و بر او توکل میشود، و این قضایای فطری برآنچه قرآن و سنت آورده دلالت میکنند، از اینرو فطرت و عقل سالم آنچه را که در قرآن و سنت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آمده تائید میکند، و امکان ندارد که در قرآن و سنت چیزی بیاید تا که با این خردهای صریح و فطرتهای سالم مخالف و متضاد باشد.
روش اهل سنت و الجماعت در عقاید برآمده از قرآن و سنت است
بعد از این ارائه گذار و سریع منابع فراگیری عقیده، به قضیه اعتقادی دیگری میپردازیم که مرتبط با آن است، و آن این است که شیوه و روش اهل سنت و الجماعت در عقاید باید برآمده از قرآن و سنت باشد که امور خبری میباشند و ایمان به آن و عمل در پرتو آن واجب است، و همچنین استدلال شرعی بر احکام شرعی باید مبتنی بر شیوه واضح و روشنی باشد، و نباید کسی بگوید که فروع هستند، میگوئیم حتی اگر فروع باشند باید شیوه استدلال بر آن مطابق روش سلف صالح باشد، و استدلال شرعی در مورد احکام فرعی نیست بلکه اصولی است، پس وقتی قضایایی میآید که به عبادت و یابه مر معاملاتی ما یا به امور زندگی ما مرتبط است، حکمی که خداوند در مورد آن بر ما واجب کرده است را چگونه استنباط کنیم؟
باید روشی شرعی وجود داشته باشد که سلف در پیش گرفتهاند، و هیچ کسی حق ندارد از آن منحرف شود، و این همن قضیه وجوب داور قرار دادن قرآن و سنت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم است، و داور قرار دادن شریعت اسلامی امری فرعی نیست و بلکه امری اصولی است، بنابراین وقتی میگوئیم روش و منهج سلف صالح در عقاید معنایش این نیست که فقط آنچه متعلق به ایمان به خدا و ایمان به اسماء و صفات خدا یا ایمان به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم مدنظر باشد، بلکه روش استدلال شرعی با آن پیوند ریشهای دارد، چون همه مردم باید به هنگام اختلاف به قرآن و سنت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم مراجعه کنند، و خداوند متعال در آیات متعددیاینرا بیان کرده، چنانکه میفرماید: ﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٤٤﴾ [المائدة: 44]. «کسانی که مطابق احکامی که الله نازل نموده، حکم نکنند، کافرند».
و در آیه دوم میگوید: ﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٤٥﴾ [المائدة: 45]. «حکم نکنند، ستمکارند».
و در آیه سوم میگوید: ﴿وَلۡيَحۡكُمۡ أَهۡلُ ٱلۡإِنجِيلِ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فِيهِۚ وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٤٧﴾ [المائدة: 47]. «اهل انجیل باید مطابق احکامی حکم کنند که الله در آن نازل نموده است. و کسانی که مطابق احکامی که الله نازل نموده، حکم نمیکنند، فاسق و بدکارند».
و میفرماید: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥﴾ [النساء: 65]. «خیر؛ سوگند به پروردگارت آنها ایمان ندارند تا آنکه تو را در اختلافاتشان به داوری بخوانند و از داوری تو دلگیر نشوند و کاملا تسلیم باشند».
و در کشورهای اسلامی گاهی فراخوانهایی علنی و گاهی پنهانی برای داور قرار ندادن شریعت خدا انجام میشود، و در بعضی از کشورها این قضیه به صورت علنی طرح میشود که آیا شریعت منبع اساسی است یا یکی از منابع میباشد؟ و در بعضی از کشورها این سکولاریستها و غیره جرأت چنین طرح آشکاری را ندارند. از اینرو به دنبال طرحها مخفیانه دیگر میروند، و در این راستا از وسیلههای مختلفی استفاده میکنند، و قبلاً گفتیم که یکی از وسیلههایی که در راستای این هدف استفاده میکنند این است که میگویند باید به قرآن و سنت بدون فهم سلف صالح مراجعه کرد، و این یعنی بازگشتی نو، با وضعیتی جدید، و ارائهای جدید و شاید هم به ارائه دید جدیدی بیانجامد.
و از جمله راههایی که برای هدف خود استفاده میکنند این است که ادعا میکنند که استنباط احکام شرعی مختص علمای مجتهد نیست، و بلکه همه مردم یا هر کسی که میخواهد بیندیشد و از قرآن و سنت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم استنباط کند میتوانند دست به چنین کاری بزنند، و علمای مجتهد و جاهلان و کسانیکه دانشی در مورد کتاب و سنت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ندارند همه میتوانند استنباط کنند، و این درآمد خطرناکی است، چون این یعنی حکم شرعی و تطبیق آن و فتوا دادن به آن آنگونه در تاریخ اسلام و امت اسلامی مختص گروه علمای مجتهد بوده، نخواهد بود و از اینه به دیگران منتقل میشود، و آنجاست که هرج و مرج بیپایانی پدید خواهد آمد.
و همچنین بعضی از اینها شیوه دیگری دارند که شبیه شیوه کسانی است که به دنبال رخصتها و آسانیها هستند، اینها میگویند در هر مسئلهای علما اقوال زیادی دارند و ما میتوانیم به هرقولی که بخواهیم تمسک بجوئیم، و اگر شما مسئلهای را طرح کنی، به شما میگوید: فلانی در اینمورد چنین گفته... و فلانه چنین گفته... و فلانی چنین گفته... و ما به هر نظری از نظرها تمسک بجوئیم درست است، چون نظر بعضی از علماست، این یعنی انسان دنبال مسائل شاذ و اقوال شاذ علما و اقوال مرجوحی که مخالف دلیل صحیح است، برود؛ به بهانه اینکه نظریه بعضی از علما میباشد، و این قضایا و مسایل به اصول مبدّل شوند، و این روش بسیار خطرناکی است، چون انسان باید بر دلیل اعتماد کند، و هرگاه دو قول یافت یا دو قول به او ارائه شد باید از دلیل هر یک بپرسد و به دنبال دلیل باشد، و اگر فردی عامی بود از عالمی از علما که معتمدتر و به قرآن و سنت آگاهتر باشد تقلید کند، اما اینکه قضیه برای هر کسی که میخواهد رها شود تا خود فتوا دهد و بگوید و هر مسئلهای که در کتابها یافت میشود مورد اعتماد قرار گیرد و به آن عمل شود، میگوئیم نه، بلکه روش درست رفتن به دنبال دلیل است، و ترجیح اقوال علما در پرتو اصولی است که علمای سلف مقرر کردهاند.
مهم این است که سکولاریبستها و پیروانش میخواهند از درون شریعت الهی را نابود کنند، و میخواهند در نهایت قضایا را به گونهای که طرح دموکراتیک مینامند برای مردم مطرح کنند، و آنگاه گفته شود: نظر شما در فلن قضیه چیست؟ رأیگیری کنید! و آنگاه ما مردم را جمع میکنیم و رأیگیری میکنیم اگر پنجاه و پنج درصد یا شصت درصد به نظریه دیگری رأی دادند همان را انتخب میکنیم حتی اگر با دلیل و شریعت مخالف باشد...
در صورتیکه روش درست در اینمورد این است که به هنگام اختلاف امور به قرآن و سنت برگردانده شود، و با ارجالع قضایا به علمای مجتهد عامل کار ارجاع به قرآن و سنت تحقق مییابد،
و به آرای و دیدگاهها مردم جاهل و عوام ارجاع نمیشود.
شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در توضیح ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾ [النساء: 59]. «و هرگاه در چیزی اختلاف کردید، آن را به الله و پیامبر بازگردانید».
میگوید: و در این آیات انواعی از درسها و عبرتهاست که بیانگر این است که هر کسی غیر از قرآن و سنت را داور قرار دهد گمراه و منافق است گرچه ادعا کند که میخواهد کار درستی انجام دهد.
و شیخ الاسلام در اینجا به سخن منافقان اشاره میکند که ﴿ثُمَّ جَآءُوكَ يَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ إِنۡ أَرَدۡنَآ إِلَّآ إِحۡسَٰنٗا وَتَوۡفِيقًا ٦٢﴾ [النساء: 62]. «نزدت میآیند و به الله سوگند یاد میکنند که قصدی جز نیکی و ایجاد سازش نداشتهایم».
و اگر از کسانیکه اهل سیاستهای ستگرانهای هستند که مخلف قرآن و سنت است بپرسی، میگویند: سیاست و امور درست نمیشود مگر با این چیز، حتی اگر آن چیز مخالف قرآن خدا و سنت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم باشد.
شیخ الاسلام میگوید: گرچه ادعا کند که میخواهد بیین دلایل شرعی و بین آنچه از بعضی از طاغوتیان مشرک و اهل کتاب فرا گرفتهاند و آن را عقلیات مینامند، همآهنگی ایجاد کند.
از اینرو علمای اسلام رحمهم الله بیان کردهاند که هر کسیکه میخواهد در مسند قضوت و افتاء قرار بگیرد باید دارای چند صفت باشد، که برخی عبارتند از: اسلام، تکلیف، عدالت، سپس گفتهاند از اهل اجتهاد باشد و اجتهاد شامل چند چیز است کهع عبارتند از:
1- علم به قرآن و سنت و احکامی که متعلق به آن است، تشخیص ناسخ و منسوخ قرآن، و تشخیص ناسخ و منسوخ حدیث، و تشخیص حدیث صحیح و ضعیف... تا آخر.
2- دانست زبان عربی.
3- آگاهی از اصول فقه که از اصول استدلال است، تا مفتی براساس اصل مقرر شدهای فتوا بدهد نه بر ادعا، و نه براساس آرای عقلی محض.
و همچنین صفاتی برای کسانیکه در مسند قضاوت و افتاء قرار میگیرند بیان کردهاند که برخی عبارتند از: اینکه نیت او نیک باشد و هدفش بیان احکام خدا برای مردم، و از کسانی نباشد که شریعت الهی را تبدیل میکنند، و باید در علم شرعی ماهر باشد و آن را خوب فرا گرفته باشد. و باید رفتنار و اخلاق مردم و عادت و انحرافات و مقاصد آنها را بداند، تا از روی آگاهی فتوا بدهد، و باید بردار و شکیبا باشد و در صادر کردن احکام شتاب نورزد، و این موارد قضایای بسیاری مهمی است.
و باید دانست که افتاء بر چند نوع است:
نوع اول: افتاء خالی از اجتهاد، و این از باب اخبار خالص است، به اینصورت که از عالم سوالی پرسیده شود و او براساس آنچه از قرآن و سنت میداند پاسخ دهد، به عنوان مثال سوالکننده از او بپرسد و به او بگوید: بزرگترین آیه در کتاب خدا چیست؟ و عالم بگوید: آیه کرسی، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است.
دوم: فتوایی که همراه بااجتهاد باشد، یعنی عالم برای استباط حکم شرعی اجتهاد کند، و این نیز به دو نوع است:
نوع اول: آنچه علم اصول فقه نامیده میشود یعنی احکام شرعی با قرآن و سنت و اجماع معلوم و مشخصاند، و مجتهد آن احکام را بر این واقعه تطبیق میدهد، در اینصورت مفتی باید این وضعیت و حالت را بداند و آنگاه این حکم را بر آن تطبیق دهد، و این در مورد اموری است که قرآن و سنت به روشنی بر آن دلالت میکند، و وظیفه مفتی این است که واقعه ر درست بفهمد تا حکم را بر آن تطبیق دهد.
نوع دوم: از انواع اجتهاد این اسشت که حکم شرعی که مجتهد برای این واقعه میخواهد برایش معلوم و روشن نیست، بنابراین نیازمند است ت در دله جستجو کند و اجتهد نماید تا حکم را استخراج کند، و بعد از آن حکم را بر آن واقعه اعمال کند، و همانطورکه میدانید علما برای مفتی دو شرط اساسی مقرر داشتهاند، یکی شناخت احکام شرعی و این قضیه اجتهادی است همانطورکه به آن اشاره کردیم.
دوم: فهمیدن آنچه روی داده و شناخت کامل واقعهای که روی داده است، تا فتوای و حکم او براساس تصور روشنی انجام شود، پس اول باید حکم شرعیس متصور باشد و در مرحله دوم باید واقعه و رویداد درست فهمیده شود. بعد از آن مرحله اجرای عملی میآید که سوّمین مرحله مار است، بنابراین کسانیکه میخواهند مردم را از عقیده شریعت با چنین راهکارهایی منحرف کنند، و میخواهند کارها به اهل آن ارجاع نشود و افراد عامی غیرمجتهد و غیرعالم به آن بپردازند، فاقد شرایطی هستند که ذکر کردیم، و آنچه در پیش گرفتهاند راه و روش اشتباهی است که باید متوجه آن باشیم، و سکولاریستها و غیره همین روش را در پیش گرفتهاند، تا قضیه برداشت نصوص قرآن و سنت را برای همه آزاد بگذارند و هرکس هر چه میخواهد در مورد آن بگوید و به دلخواه خود فتوا بدهد، و قطعاً اگر چنین باشد اوضاع و امور به آرزا و دیدگاههایی مبدل میشود که از شریعت دور خواهند بود، و حال آنکه خداوند متعال میفرماید: ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ﴾ [النساء:59]. «و هرگاه در چیزی اختلاف کردید، آن را به الله و پیامبر بازگردانید؛ اگر به الله و رستاخیز ایمان دارید».
دوستان و برادران! این بود خلاصه منهج سلف رحمهم الله در منابع فراگیری، و این بود شیوه آنها در مورد شیوه استدلال احکام شرعی.
از خداوند مکتعال مسئلت مینمایم که به ما بینش دینی عطا کند و ما را در راستای آنچه مورد پسند اوست توفیق دهد و ما را از خطای و لغزشها مصون بدارد و گناهن ما را بیامرزد.
وصلى الله وسلم على نبينا محمد واله وصحبه وسلم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر