توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۱ اردیبهشت ۲۸, چهارشنبه

قسمت دوم: ابوهریره در میان هجوم دشمنان و نقد دوستان

 


ابوهریره و شیعه

حب علی، فاطمه و پسرانش:

حب علی رضی الله عنه  یک خصلت ایمانی است که باید در قلب هر مسلمانی جای گیرد و بر زبان هر کسی که پیغمبر  صل الله علیه و آله و سلم  را دوست می‌دارد، جاری شود. چون علی نسبت خویشاوندی با پیغمبر  صل الله علیه و آله و سلم  داشت، ‌زود اسلام آورد، در تمام جنگ‌های اسلام قهرمانانه جنگید و بانوی زنان این امت، فاطمه‌ی زهرای بتول رضی الله عنها  را به زنی گرفت. ایمان هیچ مسلمانی هرگز با روگرداندن قلبی از محبت‌ علی و مبغوض داشتن او صحیح و درست از آب در نمی‌آید. ولی متاسفانه دروغ پردازان به ابوهریره افترا زده و او را به عنوان کسی معرفی کرده‌اند که دشمن علی و پسرانش بوده، از آنان نفرت داشته و علیه آنان به فعالیت پرداخته است. بدین‌ترتیب با این افترا و دروغ‌پردازی بر او ظلم روا داشتند.

حب او نسبت به علی و فاطمه رضی الله عنهما :

خود ابوهریره از فضائل و شجاعت‌های علی در روز خیبر می‌گوید. زیرا امام مسلم از ابوهریره رضی الله عنه  روایت نموده که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  روز جنگ خیبر گفت: «لأعطین هذه الرایة رجلا یحب الله ورسوله یفتح الله علی یدیه» یعنی: همانا این پرچم را به مردی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خداوند خیبر را بر دستان او فتح خواهد کرد. سپس روایت کرده است که پرچم را به علی سپرد. آیا می‌توان گفت این روایت از کسی است که از امیر المومنین علی رضی الله عنه  متنفر است؟ در بحث فضایل فاطمه رضی الله عنها  ابوهریره رضی الله عنه  این گفته‌ی رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را روایت کرده است که گفت: «إن فاطمة سیدة نساء أمتي»([1]). یعنی: فاطمه بانوی زنان امت است.

چگونه این مقام را نداشته باشد، ‌در حالی که در آغاز بعثت همه‌ی تکذیب و اذیت و آزاری که متوجه پدرش گردید، متوجه او نیز شد. گذشته از این، زمانی را که در مدینه بود، ‌با زهد و قناعت سپری کرد. بدینسان که با اندک غله‌ای که با آسیاب دستی آرد می‌کرد، راضی شد.

محبت بیش از اندازه‌ای که با حسن داشت:

این بار احادیثی را از ابوهریره مورد بحث قرار می‌دهیم که در خصوص حب او نسبت به حسن بن علی رسیده است.

وقایع و اخباری که در میان ابوهریره و حسن به وقوع پیوسته است، دلالت می‌کند بر این‌که ابوهریره محبت فراوانی نسبت به حسن در دل داشت، محبتی که هیچ کدام از محبان حسن به درجه‌ی آن نرسیدند.

ابوهریره می‌گوید: «حسن بن علی در حالی که گردنبندی در گردن داشت، بر خواست که برود. رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آغوشش را باز کرد. حسن هم آغوشش را باز کرد، سپس رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  او را در آغوش گرفت و گفت: خداوندا من حسن را دوست می‌دارم، پس تو هم او را دوست بدار و نیز کسانی که او را دوست می‌دارند، دوست داشته باش و از روزی که چنین رفتاری را از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  نسبت به حسن دیدم، هیچ احدی نزد من محبوب‌تر از حسن بن علی نبود»([2]).

ابوهریره ماجرای دیگری را از حسن و پیغمبر  صل الله علیه و آله و سلم  روایت کرده و می‌گوید: «هنوز محبت حسن را فراموش نکرده‌ام از روزی که رفتاری را از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  نسبت به او دیدم و آن‌ این‌که حسن را دیدم در حالی که در دامن رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  قرار داشت، انگشتانش را در ریش رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرو می‌کرد، پیغمبر هم زبانش را در دهان حسن می‌گذاشت. سپس گفت: خداوندا من حسن را دوست دارم، پس تو هم او را دوست داشته باش([3]).

سعید المقبری صحنه‌ی دیگری را نقل کرده که در آن ابوهریره از محبت نسبت به حسن تعبیر می‌نماید. نامبرده می‌‌گوید: «با ابوهریره بودیم که حسن بن علی بن ابی‌طالب بر ما وارد شد، سلام کرد و جوابش را دادیم، اما ابوهریره متوجه نشد و لذا گفتیم: ای ابوهریره اینک حسن بن علی بر ما سلام کرد. ابوهریره به او نزدیک شده و جواب داد: سلام بر تو ای سرورم. سپس ادامه داد: از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شنیدم که گفت: او (حسن) سید است([4]).

بر این اساس جای تعجب نیست که دیدیم ابوهریره روزی که حسن به رحمت خدا پیوست، گریست و مردم را هم به گریستن دعوت نمود.

شاهدی که در آن روز حضور داشته، می‌گوید: «ابوهریره را روزی که حسن وفات یافت، دیدم بر بام مسجد ایستاده و می‌گریست و با صدای بلند می‌گفت: ای مردم امروز محبوب رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  از دنیا رفت، پس گریه و زاری کنید([5]).

محبت ابوهریره با حسین رضی الله عنهما :

محبت ودوستی که ابوهریره نسبت به حسین بن علی رضی الله عنه  داشت کمتر نبود از محبتی که در حق حسن رضی الله عنه  اظهار می‌نمود. زیرا حادثه‌ی دیگری را در رابطه با پیامبر نقل کرده و می‌گوید: «هرگاه حسین بن علی را می‌بینم اشک از چشمانم سرازیر می‌شود. بدین سبب که یک روز رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  از خانه بیرون آمد و مرا در مسجد یافت. پس دستم را گرفت و بر من تکیه زد. با او رفتم تا به بازار بنی قینقاع رسیدیم. بدون این‌که با من حرفی بزند، گشتی در بازار زد و نگاهی انداخت و سپس برگشت و من هم با ایشان برگشتم تا این‌که در مسجد با حالت احتبا (دست در زانوها حلقه کرده) نشست و خطاب به من گفت بچه را برایم صدا کن. حسین به سرعت آمد تا این‌که بر دامن رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  قرار گرفت. سپس دستش را در ریش حضرت فرو کرد. حضرت نیز دهان حسین را باز کرد و دهان خود را در آن قرار داد و می‌گفت: خداوندا من حسین را دوست دارم پس تو هم او را دوست بدار.

این داستان را ما از بخاری روایت کردیم و بر اساس آن‌چه در بخاری آمده این پسر بچه حسن بوده است نه حسین. ولی حاکم اشاره کرده که هر دو روایت حفظ و وارد شده‌اند. چنین چیزی ممکن است زیرا در این روایت بحث از برگشتن به مسجد به میان آمده است.

احادیثی که ابوهریره درباره‌ی حب حسن و حسین با هم روایت کرده است:

حاکم از ابوهریره نقل کرده است که گفت: «رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بیرون آمد در حالی که حسن و حسین را بر شانه‌هایش گذاشته بود و هر بار یکی را می‌بوسید تا این‌که به ما رسید. پس مردی از ایشان سوال کرد ای رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آنان را دوست داری؟ گفت: آری و محبت با آنان، محبت با من و کینه و بغض با آنان کینه و بغض با من است»([6]).

همچنین حاکم از ابوهریره روایت نموده است که گفت: «با رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  نماز عشا را اقامه کردیم، هر گاه رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به سجده می‌رفت، حسن و حسین بر پشت او می‌پریدند و موقعی که از سجده بلند می‌شد، آنان را به آرامی بر زمین می‌گذاشت و با هر سجده‌ای این کار را تکرار می‌کردند. پس از تمام شدن نماز آنان را در کنار خود (یا بر دامن خود) نشاند. عرض کردم ای رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم ، حسن و حسین را پیش مادرشان بر نگردانم؟ فرمود: نه. در آن حال نوری درخشید و رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: اکنون بروید پیش مادرتان. این بود که زیر روشنایی برق، به داخل منزل رفتند»([7]).

باری دیگر، در روز مرگ حسن رضی الله عنه  با ابوهریره خواهیم بود تا ببینیم چگونه از فضایل حسن و حسین می‌گوید:

حاکم از ابوحازم روایت کرده که گفت: «من روزی که حسن بن علی وفات یافت، حاضر بودم. دیدم که حسین بن علی با زدن به گردن سعید بن عاص او را متوجه خود ساخته و از او درخواست کرد (جهت امامت نماز میت) جلو برود. ضمنا گفت چنان‌چه این کار سنت نبود، شما را جلو نمی‌انداختم ـ چون کدورتی در میان آنان بود ـ لذا ابوهریره گفت: آیا خاکی را که پسر پیغمبرتان را در آن دفن کنید، از او دریغ می‌دارید، با این‌که من از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شنیدم که گفت: هر کس حسن و حسین را دوست بدارد، من را دوست داشته است و هر کس آنان را خشمگین سازد، من را خشمگین کرده است([8]).

ابوهریره همان روز خطاب به مروان که راضی نبود، حسن در کنار جدش رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  دفن شود، گفت: «به خدا سوگند تو والی نیستی، والی کس دیگری است، بگذار او را آنجا دفن کنیم». سپس ادامه داد: «لیکن شما در کاری دخالت می‌کنید که آن را قبول نداری، بل‌که می‌خواهی کسی را راضی کنی که این‌جا نیست و او معاویه است»([9]).

رحمت خدابر تو باد ای ابوهریره که علی و نسل او را دوست داشتی و خداوند با کسانی که این حقایق را نابود ساخته و آن‌ها از محبان علی و اولادش پنهان ساختند و نگذاشتند از آن‌ها بهره‌مند شوند، با عدل خودش رفتار کند!

روایت فرزندان علی و سلحشوران، یاران و بردگان آزاد‌شده‌ی او و عامه‌ی شیعیان نخستین از ابوهریره:

مقدمه:

نظام و ابوجعفر الاسکافی ـ هر دو از معتزله ـ بر زبان علی رضی الله عنه  دروغ بسته و بدون سند تکذیب ابوهریره را روایت نموده و ادعا کرده‌اند که امام علی این مطلب را اظهار داشته و بدین وسیله، متاخرین شیعه را دچار توهم و آنان را واداشته‌اند تا بپذیرند که گویا ابوهریره دروغگو بوده است.

این سخن بی‌اساس قابل قبول نبوده و ممکن نیست کسی آن را بپذیرد، چون فاقد سند بوده و علمای منتقد، هیچ خبری را بدون سند نپذیرفته‌اند.

با این وجود ما در این فصل، با دلایل قطعی و کافی، ثابت خواهیم کرد که فرزندان علی رضی الله عنه  حدیث ابوهریره را متعبر دانسته و آن را روایت کرده‌اند و نیز ثابت می‌کنیم که بزرگان از جنگجویان علی، فرماندهان لشکر وی، که در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان شرکت داشتند، عده‌ی زیادی از تابعین که با علی ملاقات داشته و حدیث از او روایت کرده‌اند و اکثریت قابل توجهی از شیعه، اهل کوفه و محبان اولاد علی از طبقه‌ی ابتاع تابعین و نسل بعد از آنان، حدیث ابوهریره را روایت کرده‌ و آن را مورد استفاده و استناد قرار داده و در کتاب‌های خود تدوین کرده‌اند.

مجموع این روایات و اثبات این‌که تمامی افراد مورد اشاره، حدیث ابوهریره را به کار برده‌اند، دلیل واضحی است بر این‌که این تکذیب منسوب به امام علی رضی الله عنه  را نه هیچ‌ کدام از فرزندانش و نه لشکریان و کسانی که حدیث از او شنیده و روایت کرده‌اند و نه شیعیان صدر اول و اهل کوفه پایتخت امام علی و قلعه‌ی تشیع نپذیرفته و بر مبنای آن عمل نکرده‌اند و چنانچه این سخن جعل شده، اساسی داشت و موضوع نمی‌بود، نزد آنان شهرت پیدا می‌کرد و همگی ابوهریره را رها ساخته و حدیث از او روایت نمی‌کردند و نیز بر جمع‌آوری و روایت حدیث او حریص نمی‌بودند.

از این رو می‌توان گفت: این فصل، مهمترین فصول این کتاب خواهد بود، چون کسی تا به حال در این زمینه مطلب ننوشته است.

همچنین در فصل آینده سکوت جمیع هاشمیان بزرگوار را در برابر این سخن افشا خواهیم کرد.

شعر:

چه راویان فراوانی از کسانی که راوی علی در کوفه بودند، ‌با افتخار حدیث ابوهریره را نیز روایت و حمل نمودند؟!

از جمله جعفر صادق آن مرد بلند همت، بسان پدرش حدیث ابوهریره را روایت و ثبت نمود.

همچنین زین‌العابدین و یارانشان این کار را کردند. پس در شگفتم از کسانی که این اعتماد و باور را ندارند.

ای ابوجعفر (منظور ابوجعفر اسکافی است) پرده از روی مسئله برداشته شد و دیگر در نیات برخی مخفی و پوشیده نمی‌ماند.

اگر تو سخنی را از علی روایت کنی، فکر می‌کنی ما از جعلی بودن آن غافل می‌مانیم؟

چنانچه عمدا آن را جعل کرده‌ باشی، با این کارت در فکر بدنام کردن (ابوهریره) بودی، اما ما کارت را نقش برآب کردیم!

پس اگر این جریان صحت دارد، چرا شیعیان نخستین راجع به آن چیزی نگفتند و چرا پسران علی همه با هم این سخن را در میان خود دست به دست نگردانیدند؟

آنان همگی ساکت شده و زبان خود را از تلفظ به چنین سخنی پاک نگاه داشتند و سکوت دسته جمعی هاشمیان برای این مطلب کافی است.

در معرفی کردن این اشخاص ابتدا بر منابع جدید غیر شیعی مانند طبقات ابن سعد، الجرح و التعدیل نوشته‌ی ابن الحاتم، الثقات تالیف ابن حیان، تهذیب التهذیب ابن حجر و میزان العتدال ذهبی، تکیه می‌نمایم. سپس شیعه بودن آنان را با استفاده از منابع مهم شیعی اثبات می‌کنم و در این امر از تعدادی کتاب بهره بردم که شیعیان آن‌ها را معتبر می‌دانند.

از جمله کتاب «الفهرست» نوشته‌ی شیخ طوسی، کتابی که محقق آن محمد صادق آل بحرالعلوم درباره‌ی آن گفته است آن همان «اثر گرانبهایی است که علمای امامیه همگی در باب علم الرجال بر آن تکیه می‌کنند».

شیخ طوسی متوفی سال 460 هـ بارزترین علمای شیعه در طول تاریخ آنان می‌باشد و اولین و آخرین کسی است که لقب «شیخ الطائفة» را با خود حمل کرده و نخستین کسی است که نجف را مرکز علمی شیعیان قرار داد. او نزد استادان بزرگی چون سید مرتضی، شیخ مفید، شیخ غضائری و ابوالقاسم تنوخی که معروف‌ترین بزرگان شیعه هستند، درس خواند.

همچنین از جمله‌ی کتاب‌های معتبر در نزد شیعه که به آن‌ها استناد می‌شود، می‌توان به کتاب‌هایی چون: «الرجال» نوشته‌ی شیخ طوسی، «الرجال» تالیف شیخ نجاشی از علمای قرن چهارم و از معاصرین شیخ طوسی و «الرجال» اثر شیخ کشی اشاره کرد.

منابع چهار‌گانه‌ی فوق همچنان‌که احمد حسینی در مقدمه‌ی کتاب شیخ کشی و نیز آل‌بحرالعلوم در مقدمه‌ی کتاب «الفهرست» اشاره کرده‌اند، چهار منبع معتبر نزد شیعه بوده که مهمترین و معتبرترینشان کتاب شیخ کشی بود و هر کدام از آن‌ها گروهی را مورد بحث و نقد قرار داده‌اند که در بقیه‌ی منابع بحثی از آنان نرفته است.

کتاب‌های دیگری نیز ضمیمه‌ی این منابع می‌شود که از نظر اهمیت دست کمی از آن‌ها ندارند. از جمله‌، کتاب علامه‌ی مامقانی است با عنوان «قاموس الرجال» که شیخ شوشتری آن را تصحیح و بازبینی کرده است. این کتاب که از اهمیت به سزایی برخوردار است، دربرگیرنده‌ی تمامی کتاب‌های پیش از خود بوده و جایگاه آن در میان کتب شیعه همانند جایگاه کتاب «التهذیب» شیخ ابن حجر است از حیث این‌که کلیه‌ی مطالبی را که قدما در این زمینه گفته‌اند را در خود جای داده است، ولی متاسفانه هنوز به طور کامل چاپ نشده است.

از جمله‌ی آن‌ها کتاب «الرجال» سید محمد مهدی آل بحرالعلوم یکی از روسای سابق طایفه‌ی شیعه در عراق و متوفای سال 1212 هـ است.

شایان ذکر است که کتاب‌های مزبور را صفحه به صفحه ورق زدم، اما نه شرح حال ابوهریره را در آن‌ها یافتم و نه تکذیب او را در اثنای شرح حال دیگری پیدا کردم. با این‌که نویسندگان آن‌ها شرح حال و بیوگرافی تعداد زیادی از افراد (راویان) ضعیف را در این کتاب‌ها آورده‌اند. به استثنای شوشتری که به طور غیر منتظره‌ای اشاره می‌کند که ابوهریره کاذب بوده است. آن هم به این دلیل است که بسیار، متاخر بوده و آرای نظام و اسکافی را باورد کرده است. اما کتاب‌های پنجگانه‌ی دیگر در این باره یک حرف بحث نکرده‌اند. این پدیده متضمن حکمت و پیام مهمی است برای شیعه‌ای که منصف باشد و دلیل است بر این‌که به اعتقاد شیعیان تضعیف ابوهریره (به عنوان راوی حدیث) رایی است جدید و اخیرا پیدا شده است.

به کتاب مهم دیگری نیز مراجعت کردم که عبارت است از «الرجال» نوشته‌ی ابوجعفر بن احمد بن ابی‌عبدالله که کتاب دیگری هم با او چاپ شده است به نام «الرجال» تالیف حسن بن علی بن داود حلی، متولد سال 647 هـ. این کتاب نیز ابوهریره را به صراحت مورد مدح و ستایش قرار داده است. اضافه می‌شود که کتاب مورد اشاره همچنان که محقق آن ـ ارموی ـ گفته است از امهات و اصول کتب رجال نزد شیعه‌ی امامیه است.

روایت و قبول حدیث ابوهریره از جانب امام زین‌العابدین:

اولین کسی که در سیر کردن در میان نسل اول شیعه روبروی ما قرار می‌گیرد. امام بزرگ، عادل و معتبری است از فرزندان علی، او کسی نیست مگر امام زین‌العابدین علی بن الحسین بن علی بن ابی‌طالب رضی الله عنه .

بخاری که تمام احادیثش صحیح قلمداد می‌شود، ‌گفته است: «احمد بن یونس به روایت از عاصم بن محمد از سعید بن مرجانه یا علی بن حسین، به نقل از ابوهریره به من خبر داد که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «أیما رجل أعتق أمرءا مسلما إستنقذ الله بکل عضو منه عضوا من النار».

یعنی: هر کس مرد مسلمانی را آزاد کرده و از بردگی نجات دهد، خداوند با هر عضوی از آن یکی از اعضایش را از آتش دوزخ نجات می‌دهد.

سعید بن مرجانه می‌گوید: این حدیث را پیش علی بن حسین بردم و او هم برای نیل به ثواب موعود در این حدیث، عبدی را که عبدالله بن جعفر برای خریدش ده‌هزار درهم یا هزار دینار به او پیشنهاد داده بود، آزاد کرد([10]).

در تعبیری آمده است: «علی بن حسین رضی الله عنه  گفت: ای سعید خودت این حدیث را از ابوهریره شنیده‌ای؟ گفت: آری. آن‌گاه علی بن حسین به یکی از غلامانش که ساده‌لوح بود (و حرف هر کسی را می‌پذیرفت) دستور داد که مطرف را برایش صدا بزند.

همین‌که مطرف حضور پیدا کرد، امام گفت: برو تو در راه خدا آزاد هستی([11]).

این استفسار علی بن حسین رضی الله عنه  به طور واضح و آشکار می‌رساند که امام علی رضی الله عنه  به ابوهریره وثوق کامل داشته و سپس با عمل به روایت او و آزاد کردن برده‌اش بر وثوق و اعتبار خود نسبت به ابوهریره تاکید نموده است.

پس از آن علی بن حسین و ابن مرجانه این حدیث را روایت و آن را چون مژده‌ای برای مردم نقل می‌کردند. مثلا عمر بن علی بن الحسین آن را از ابن مرجانه روایت کرد([12]) همچنین زید بن اسلم آن را از علی روایت نمود([13]).

سعید بن عبدالله بن مرجانه جزو شیعیان نخستین است و برقی او را یکی از بزرگان اصحاب علی بن حسین رضی الله عنه  به شمار آورده است([14]). «سعید به امام زین‌العابدین پیوستگی همیشگی داشت و لذا به یار و همدم او معروف شده بود»([15]).

تستری در «قاموس الرجال»([16]) روایت کرده است که طوسی، سعید بن مرجانه را به تشیع نسبت داده و به نقل از مامقانی گفته است: وی شیعه‌ی امامیه بوده است.

ابن مرجانه باری دیگر از وثوق و اعتبار فراوان خود نسبت به ابوهریره پرده برداشته و یک حدیث قدسی را([17]) از او روایت کرده است و می‌دانیم که هیبت و احتیاطی که در روایت حدیث قدسی باید باشد، بیش از هیبت و احتیاطی است که در حدیث نبوی روایت شده در باب فضایل، اعمال می‌گردد.

البته ابن مرجانه احادیث دیگری را هم از ابوهریره روایت نموده است([18]). این‌گونه می‌بینم که علی بن حسین به تصدیق ابوهریره مبادرت کرده و به آن‌چه او روایت نموده عمل می‌کند. سپس خودش آن را برای نسل بعد از خودش روایت می‌نماید. پس متاخرین شیعه چه فکر می‌کنند؟!

می‌بینیم یاران بزرگ ابوهریره که نشر حدیث ابوهریره را به عهده گرفته‌اند و همچنین شاگردانشان آنانی را که ابوهریره را درک نکرده‌اند، اما مرویات او را از طریق اصحابش دریافت نموده‌اند، ‌از علی بن حسین، حدیث روایت نموده‌اند. مانند ابوسلمه بن عبدالرحمن بن عوف، یحیی بن سعید انصاری، قعقاع بن حکیم، طاوس بن کیسان، زهری، ابوالزناد و غیر اینان. یا زین‌العابدین در مدت چهل سالی که بعد از ابوهریره زیست، سخن جدش را درباره‌ی ابوهریره برای آنان نقل نکرد یا این‌که این سخن را از پدرش نشنیده بود، در حالی‌که سنش در سال واقعه‌ی کربلا بیست و سه سال بود؟

بی‌گمان سکوت زین‌العابدین رضی الله عنه  در برابر نقل سخن منسوب به جدش قرینه‌ای است دال بر عدم وجود آن سخن که به قرینه‌ی روایت حدیث عتق (آزادسازی برده) و عمل به آن از جانب او ـ که قبلا بحث شد ـ اضافه می‌شود.

محمد باقر و جعفر صادق و روایت حدیث از ابوهریره:

تحقیق و بررسی گنجینه‌ی بسیار باارزش دیگری را در اختیار ما قرار می‌دهد و بر اساس آن دو امام معتبر و بزرگوار پیش ما مجسم می‌شوند: امام محمد باقر پسر علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب و پسرش جعفر صادق بن محمد، کسی که همه‌ی شیعیان خود را به او نسبت داده و آرا و اقوالش مدار و محور کلیه‌ی مسائل فقهی آنان است.

محمد باقر، مادرش دختر حسن بن علی است. او شخصی محل وثوق و کثیرالحدیث است. حدیث او در صحیحین بخاری و مسلم وجود دارد و نسائی او را از جمله‌ی فقهای اهل مدینه و از تابعین برشمرده است.

اما پسرش جعفر صادق از او مشهورتر و از احادیث بیشتری برخوردار است. احادیث او نیز در صحیحین مسلم و بخاری آمده است. او در میان فقهای مدینه از جایگاه برجسته‌ای برخوردار است.

محمد باقر و جعفر صادق هر دو حدیث ابوهریره را روایت کرده‌اند و در صحیح مسلم([19])در سند حدیثی که عبدالعزیز دراوردی، حاتم بن اسماعیل و سلیمان بن بلان آن را از جعفر صادق، از پدرش روایت کرده‌اند، دوبار با هم آمده‌اند. جز این‌که این سه نفر وصف صادق را برای جعفر ذکر نکرده و آن را مهمل گذاشته و گفته‌اند «عن جعفر بن محمد عن أبیه» دلیل این اهمال هم شهرت جعفر بوده و این‌که متخصصان علم «رجال الحدیث» اسامی مهمل را از روی نام کسانی که حدیث از آنان روایت کرده‌اند، می‌شناسند و این سه نفر روایت کننده از جعفر، احادیث بسیاری را با تعبیر «عن الصادق عن أبیه» یعنی با به کار بردن «صادق» بدون ذکر جعفر، روایت کرده‌اند([20]).

بی‌گمان سکوت زین‌العابدین از نقل سخن مورد ادعایی که به علی رضی الله عنه  نسبت می‌دهند، در حالی که روایت حدیث ابوهریره توسط فرزندان علی معلوم همگان است دلیل دیگری است دال بر کذب بودن این ادعا که به دلیل اول رویات حدیث از ابوهریره توسط زین‌العابدین اضافه می‌شود.

باقر هم در مورد حدیث ابوهریره تنها به روایت آن بسنده نمی‌کند، بل‌که آن را به عنوان منبع و دلیل فقهی به کار می‌گیرد، بر اساس آن فتوا داده و عمل می‌کند. همچنان که امام شافعی رحمه الله  در اثنای بحث از دلایل قبول خبر واحد و حجت بودن آن به این مطلب تصریح کرده و می‌گوید: «همچنین می‌بینیم که محمد بن علی بن حسین از طریق جابر از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و از طریق عبیدالله بن ابی رافع از ابوهریره از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  حدیث روایت می‌کند و از هر کدام از این طرق حدیث ثابت می‌شود»([21]).

منظور شافعی همچنان که خودش گفته این است که محمد بن علی احادیثی را که ابوهریره در موضوع حلال و حرام به تنهایی روایت کرده، حجت دانسته است([22]).

حدیث شناسان راویان صادق را به دو دسته تقسیم نموده‌اند: بر خی از آنان کسانی هستند که دچار اشتباه و خطا می‌شوند و به فقاهت معروف نیستند. احادیثی را از این دسته روایت می‌کنند که غیر خودشان از اهل صدق در آن احادیث با آنان موافق باشند. برخی دیگر راویانی هستند صادق، حافظ و نگاه‌دارنده‌، دقیق و فقیه. محدثین، احادیثی را که این دسته از راویان به تنهایی روایت کرده‌اند، بدون چون و چرا می‌پذیرند. محمد بن علی در این‌جا ـ همچنان که شافعی گفته است ـ سید و سرور راویان معتبر و مورد اعتماد بوده و بدون شک با ابوهریره به مثابه‌ی یک راوی صادق، ضابط و فقیه معامله می‌کرد. پس شگفتا از آن دیگری که این اعتماد و باور را ندارد([23]).

همچنان که دیدیم علی بن حسین یاران و شاگردانی دارد که آنان را در اخذ و نقل مرویات ابوهریره آزاد گذاشته و آنان را از این کار باز نداشته است. همین‌طور پسرش محمد و نوه‌اش جعفر صادق، یارانی دارند از مشاهیر گیرندگان مرویات ابوهریره که آنان را آزاد گذاشته و حرفی را از آن‌چه که به زعم ابوجعفر اسکافی علی آن را نسبت به ابوهریره گفته است، به آنان نگفته‌اند. بنابراین سکوت محمد بن علی و پسرش جعفر صادق قرینه‌ی دیگر و تازه‌ای است که بر روایت عملی حدیث ابوهریره و حجت دانستن آن از جانب ایشان، افزوده می‌شود.

از جمله‌ی یاران باقر می‌توان به فقیه صدرنشین مدینه، عمرو بن دینار، محمد بن اسحاق صاحب کتاب سیره، اوزاعی امام اهل شام، زهری، ابو اسحاق همدانی، فقیه معروف کوفه عبدالله بن شبرمه، اعرج، ‌ابن جریح و اعمش، اشاره کرد.

اما یاران جعفر صادق که احادیث ابوهریره را دست به دست کرده‌اند، بیش از یاران باقر هستند که از جمله‌ی نامبردگان می‌توان به: دراوردی، حاتم بن اسماعیل و سلیمان بن بلال و نیز امام مالک، یحیی بن سعید القطان، یحیی بن سعید انصاری، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه و غیر اشاره کرد.

همچنین، همان طور که باقر و صادق شاگردانی داشته‌اند که روایات ابوهریره را دست به دست کرده‌اند، استادانی هم داشته‌اند که جزو شاگردان ابوهریره و از ناشران علم او بوده‌اند. مانند عطاء بن ابی‌رباح، استاد جعفر صادق، یزید بن هرمز استاد باقر.آیا در صورتی که جعفر و باقر معتقد به ضعف ابوهریره می‌بودند، استادان خود را از او برحذر نمی‌داشتند؟

محمد بن حنفیه و پسرش از ابوهریره حدیث روایت می‌کردند

از جمله‌ی پسران علی، امام محمد بن علی بن ابی‌طالب رضی الله عنه  معروف به ابن الحنفیه است. او امامی است فقیه، معتبر، زاهد و عابد که حدیث او به روایت از پدرش در صحیح مسلم و بخاری فراوان است و می‌بینیم که مستقیمااز ابوهریره روایت می‌کند([24]). پسرش حسن بن محمد بن علی بن ابی‌طالب نیز از او تبعیت نموده چرا که او نیز از جمله‌ی کسانی است که از ابوهریره روایت کرده‌اند([25]).

محمد بن حنفیه و پسرش حسن نیز یارانی دارند که در کار پخش و به سمع مردم رساندن، احادیث ابوهریره نقش داشته‌اند. پس این دو بزرگوار نیز اصحاب خود را از نقل حدیث ابوهریره منع نکردند، همچنان که در برابر سخنی که دروغ‌پردازان آن بر زبان علی ابن ابی‌طالب جعل کردند، سکوت اختیار نمودند.

از جمله‌ی اصحاب ابن الحنفیه منذر بن یعلی الثوری، عمرو بن دینار و عطا بن ابی رباح و از جمله‌ی اصحاب پسرش زهری و عبدالرحمن بن ابی الموال است.

نوه‌ی حسن دوم به این کاروان می‌پیوندد

از احفاد علی، محمد بن عبدالله بن حسن بن علی است. این شخص نزد نسائی و ابن حبان([26]) معتبر شناخته شده و در روایتی از ابوزناد از اعرج از ابوهریره گفته است: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «إذا سجد أحدکم فلا یبرك کما یبرک الجمل ولیضع یدیه علی رکبتیه»([27])

یعنی: هرگاه یکی از شما به سجده رفت، نباید مانند شتر که زانو می‌زند به سجده برود بل‌که باید دستانش را بر زانوهایش بگذارد.

عبدالله بن عباس و پسرش در اعتماد به ابوهریره، از ابنای علی سبقت می‌گیرند

از خویشاوندان پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  پسر عموی او و علی، عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب رضی الله عنه  را می‌بیینم که بیش از یک حدیث را به طور مستقیم از ابوهریره روایت می‌کند([28]). سپس پسرش علی بن عبدالله بن عباس را داریم که حدیث از ابوهریره روایت می‌کند([29]) و او از بهترین مردم بوده و ابوزرعه، عجلی و ابن حبان او را معتبر دانسته‌اند.

سلحشوران نام‌آور امیرالمؤمنین و روایت از ابوهریره:

اما سلحشوران نامدار علی و فرماندهان لشکرش، کسانی که در جنگل‌های او شرکت داشتند و نیز روسای اداره‌ی پلیس او را می‌بینیم که با حماست بیشتری برای پخش مرویات ابوهریره رضی الله عنه  می‌کوشند.

ابوایوب طلیعه‌دار راویان حدیث ابوهریره

اولین کسی که از این جنگجویان قهرمان به چشم می‌خورد، صحابی بزرگوار ابوایوب انصاری رضی الله عنه  است. زیرا تابعی مورد اعتماد، ابوالشعثاء او را دیده که در مدینه حدیث از ابوهریره روایت می‌کرده است([30]) و ابوایوب از جمله‌ی صحابیانی است که شیعیان او را پذیرفته و گمان می‌کنند او پنجمین صحابه‌ای است که بعد از ارتداد اصحاب مرتد نشد. تا جایی که کشی و غیر او([31])، او را مورد اعتماد دانسته‌اند و بحرالعلوم نیز او را در عداد شیعیان علی رضی الله عنه  به حساب آورده و معتقد است که در تمامی جنگ‌های امیرالمومنین سهیم بوده است([32]).

رئیس اداره‌ی پلیس امیرالمومنین و روایت از ابوهریره:

جوزجانی و عقیلی گفته‌اند: خلاس بن عمرو هجری بصری که رییس اداره‌ی پلیس علی رضی الله عنه  بوده، از ابوهریره و علی صحیفه‌ای روایت کرده است([33]).

شیخ طوسی خلاس نامبرده را از یاران علی رضی الله عنه  دانسته و روایت او را از علی به اثبات رسانده است و به خاطر این اهمیتی که خلاس دارد، ائمه‌ی حدیث را می‌بینیم که به ثبت روایت‌های او از ابوهریره، در دیوان‌های خود مبادرت ورزیدند([34]) تا جایی که امام خراسان اسحاق بن راهویه یک فصل از مسندش را به روایت‌های خلاس از ابوهریره اختصاص داده است([35]).

رئیس پلیس ـ هم‌چنان که می‌دانیم ـ شبانه‌روز به منظور آمادگی برای اجرای اوامر امیر با او خواهد بود و چنان‌چه خلاس تحذیری راجع به ابوهریره از علی می‌شنید، قطعا به گرفتن حدیث از ابوهریره اعتنایی نمی‌کرد.

رئیس دیگری از روسای اداره‌ی پلیس همین راه را طی می‌کند

همچنین یکی از روسای اداره‌ی پلیس، شریح بن هانی مذحجی کوفی است که هم‌عصر پیامبر بوده اما او را ندیده است. این شخص که یکی از یاران علی بن ابی طالب رضی الله عنه  بوده و در جنگ‌های او شرکت داشته است، به جهت وثوق و اعتباری که نزد علی داشت، ریاست اداره‌ی پلیس را در عهد او عهده‌دار گشت([36]).

شوشتری در «قاموس رجال الشیعه» بحث شرع را پیش کشیده و درباره‌ی او گفته است: «شخصی است که اسلام و جاهلیت را درک کرده، کنیه‌اش ابوالمقدام و یکی از یاران بزرگ علی علیه السلام  بوده است»([37]).

شریح به این دلیل که چیزی راجع به تضعیف ابوهریره از علی نشنیده است، می‌بینیم که احادیث زیادی را از ابوهریره دریافت و آن‌ها را پخش کرده‌ است([38]).

شخصیت ممتاز مقربان امیر‌المومنین با همین موضوع

یکی از سلحشوران علی رضی الله عنه  کمیل بن زیاد نخعی کوفی است که ابن معین و عجلی او را معتبر و محل وثوق دانسته‌اند. این شخصیت در جنگ صفین با علی شرکت کرده و در میان قومش از شرافت و اطاعت برخوردار بوده است.

برقی و ابن‌داود، او را از جمله‌ی شخصیت‌های برجسته‌ی اصحاب علی دانسته([39]) و شیخ طوسی نیز همین نظر را داشته است([40]). «کمیل فرماندار علی  علیه السلام  در شهر هیت بود... و در مسند طولانی کلینی آمده که امیرالمومنین علی  علیه السلام  به عبدالله بن رافع دستور داد، ده نفر از شخصیت‌های مورد اعتمادش را بر او وارد کند که از جمله‌ی آنان کمیل را نام برد»([41]).

کمیل حدیثی مهم و طولانی دارد، به روایت از ابوهریره و آن را اسرائیل، معمر و عمار بن زریق از ابو اسحاق سبیعی از کمیل و شعبه از عبدالرحمن بن عابس روایت کرده‌اند که گفت: از کمیل بن زیاد شنیدم که از ابوهریره به روایت از پیغمبر  صل الله علیه و آله و سلم  نقل می‌کرد که روزی رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به میان نخلستان مدینه رفت و خطاب به ابوهریره فرمود: ای ابوهریره یا ای ابوهر سرمایه‌داران هلاک می‌شوند، قطعا سرمایه‌داران در روز قیامت فقیر و نیازمند خواهند شد، مگر کسانی که ثروت خود را در جهات خیرپخش نمایند و چنین کسانی کمیابند.

ای ابوهریره نمی‌خواهی یکی از گنجینه‌های بهشت را به تو نشان دهم؟ آن ذکر «لا حول ولا قوة إلا بالله ولا ملجا من الله إلا إلیه» است. ای ابوهریره می‌دانی حق خدا بر بندگانش و نیز حق بندگان بر خدا چیست؟ ابوهریره می‌گوید: گفتم خدا و رسولش می‌دانند. فرمود: حق خدا بر بندگان این است او را بپرستند و هیچ چپز را برایش شریک قرار ندهند و حق بندگان بر خدا این است که هیچ بنده‌ای را که چنین باشد، عذاب ندهد([42]).

 کمیل یک حدیث قدسی را هم از ابوهریره از پیامبر با همین سند سابق روایت کرده است، لکن در روایت آن قاطع نبوده و می‌گوید: به نظرم رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  گفت خدای عزوجل (در رابطه با کسی که از گنج فوق‌الذکر خودار باشد) می‌فرماید بنده‌ی من خود را تسلیم (خدای خود) کرد([43]).

کاتب و منشی خصوصی امیرالمؤمنین و حضور در این قافله:

یکی از نزدیکان علی رضی الله عنه  تابعی بزرگوار عبیدالله بن ابی‌رافع بنده‌ی آزاد شده‌ی پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  است که کاتب امام علی بود([44]). البته پسران ابورافع اعم از عبیدالله و برادرانش یتیم و تحت رعایت علی رضی الله عنه  بودند([45]). علی سرپرستی و تربیت آنان را در خانه‌ی خودش به عهده گرفت و هنگامی که عبیدالله به سن بلوغ رسید و رشد پیدا کرده، علی او را به خود نزدیک نموده و کاتب و منشی خود ساخت. او در پی عهده‌دار شدن این مسولیت کتابی را در‌باره‌ی وقایع علی و یکی را نیز درباره‌ی کسانی که با او در جنگ شرکت نمودند([46])، نگاشت.

جعفر صادق از پدرش باقر از عبیدالله بن ابی‌رافع روایت کرده که او پشت سر ابوهریره نماز جمعه خواند که ابوهریره در این نماز سوره‌های جمعه و منافقین را قرائت کرد. عبیدالله می‌گوید: «هنگامی که ابوهریره نماز را تمام کرد پیش او رفته و گفتم شما سوره‌هایی قرائت کردی که علی بن ابی‌طالب نیز در کوفه آن‌ها را قرائت می‌نمود. ابوهریره گفت قرائت این دو سوره را در نماز جمعه از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شنیده‌ام»([47]).

عبیدالله روایت دیگری نیز ابوهریره از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  دارد راجع به قرائت سوره‌ی ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ ١ و به سجده رفتن در محل سجده از آن([48]).

این‌که می‌گوییم عبیدالله بن ابی‌رافع حدیث ابوهریره را روایت و آن را قبول کرده است. به این معنی است که خانوداه‌ی ابورافع همگی روایت ابوهریره را پذیرفته‌اند. چون خانواده‌ی ابورافع جزو خانواده‌های شیعه و نخستین در کوفه‌اند که علی را یاری داده‌ و همراه او و فرزندانش جنگیدند و در حمایت از تشیع نخستین و توسعه‌ی آن کوشیدند. بلکه این خانواده یکی از سی خانواده‌ی کوفی هستند که مورد احترام شیعیان بوده و فضل حمایت از تشیع نخستین را به آنان بر می‌گردانند و بحرالعلوم ذکر این خانواده را بر همه‌ی خانواده‌ها مقدم داشته است.

چیزی که به طور اکید دلالت می‌کند، بر محبت خانواده‌ی ابورافع نسبت به ابوهریره و فرزندانش، موافقت عثمان پسر عبیدالله بن ابی‌رافع است با محرز پسر ابوهریره، در رفتن به سوی عبدالله بن عمر جهت طرح سوالی پیش او([49]). چون این موافقت، دلیل است بر این‌که پسران عبیدالله و ابوهریره با هم دوست و صمیمی بوده‌اند و هیچ وقت چیزی به نام تکذیب و دشمنی در میان آنان وجود نداشته است و تکذیب روایت شده درباره‌ی او چیزی جز اختراع و دروغ‌پردازی عقول متاخر نیست و بدون شک شیعه‌ی منصف امروزی حسن ظن خود نسبت به ابوهریره را از روی حسن ظن متقدمینی چون اولاد علی و مقربان و سلحشوران و کاتبان او بنا می‌نهد.

جمعی دیگر از اصحاب علی و روایت از ابوهریره:

جناح راست مبارک لشکر دفاع از این صحابی بزرگ عبارت است از گروه زیادی از تابعین معتمد از آنانی که از علی شنیدند، با او سر و کار داشتند و حدیث از او روایت نمودند و شاید با او همچون افراد فوق‌الذکر، همگام با او جنگیدند. اینان از نظر فضل و مقام درجات مختلفی دارند. از جمله‌ی طبقه‌ی عالی رتبه از مشاهیر فقها می‌توان به افراد زیر اشاره کرد:

ـ ابو عبدالرحمن سلمی از شخصیات معتمد و از بزرگان اصحاب علی([50])

ـ مسور بن مخرمه‌ی زهری رضی الله عنه  صحابی کم سن که از علی([51]) و ابوهریره([52]) روایت کرده است.

ـ فقیه بزرگ ابوبرده، پسر صحابی بزرگ ابوموسی اشعری رضی الله عنه ([53])

ـ عامر شعبی، قاضی و فقیه که از علی([54]) و ابوهریره([55]) حدیث روایت کرده و سپس بعد از علی همنشین و ملازم یاران او باقی ماند تا به واسطه‌ی ایشان آن مقدار از علم علی را که موفق به دریافت آن نشده بود، جمع‌آوری کند([56]).

ـ نافع بن جبیر بن مطعم بن عدی، تابعی معتمد و امامی از ابنای صحابه([57]) که از علی و ابوهریره([58]) حدیث روایت می‌کند و سپس همدم و ملازم اصحاب علی باقی می‌ماند، برای این‌که احادیث از دست رفته از علی را توسط آنان اخذ و جمع‌آوری نماید([59]).

ـ و ابو امامه بن سهل بن حنیف شخصیتی معتمد از اولاد صحابه و بنابر رایی صحابی کم سن و سال([60]).

از طبقه‌ی دوم که از نظر فضل و شرافت پایین‌تر از طبقه‌ی مذکور می‌باشند، می‌توان افراد زیر را نام برد:

ـ عبدالملک پسر نوفل پسر حارث پسر عبدالمطلب پسر هاشم قریشی مکنّی به ابومخنف([61]) معتمد و یکی از بزرگان نامدار شیعه. ملاحضه شود که این شخص شریف و اصیل، مطلبی و هاشمی، پدربزرگش پسر عموی پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و علی رضی الله عنه  است.

ـ عبدالرحمن بن الحارث بن هشام مخزومی فقیه که روایت او از ابوهریره را ابن ابی حاتم، بیان کرده([62]) و یکی از راویان معروفی است که از علی حدیث روایت کرده است([63]). دقت شود که پسرش ابوبکر به روایت از ابوهریره معروف است([64]). همچنین است نوه‌اش عبدالملک پسر ابوبکر([65])

ـ خیثمه پسر عبدالرحمن بن ابی‌سبره کوفی که معتمد بوده و طلحه بن مصرف او را به ابراهیم نخعی تشبیه نموده است و از علی([66]) و ابوهریره([67]) حدیث روایت کرده است.

ـ و بالاخره محمد بن کعب قرظی فقیهی زاهد و یکی از روایت کنندگان از علی([68]) و ابوهریره([69]) و غیر آنان.

 

شیعه از اتباع تابعین و تابعین آنان

دسته‌ای دیگر از شیعیان از اتباع تابعین و طبقات بعد از آنان، نقش جناح چپ لشکر مبارک و حامی ابوهریره رضی الله عنه  را عملی ساخته، علومش را دریافت و به احادیثش استناد می‌کنند و محدثین، روایات آنان را در صحاح، سنن و سایر کتاب‌های خود، ثبت می‌نمایند. زیرا محدثین و از جمله مسلم و بخاری روایت شیعه را تا زمانی که در صدق، دینداری، ضبط حدیث و عدم دعوت به سوی تشیع ثابت قدم بودند، می‌پذیرفتند. چون تشیع در آن زمان مانند تشیع امروزی نبود، بلکه عبارت بود از محبت زیاد به علی و برتری دادن او تنها بر عثمان رضی الله عنه  و او را از شیخین یعنی ابوبکر صدیق و عمر فاروق رضی الله عنه  برتر نمی‌دانستند و هر کس که محدثین، حدیث از او روایت کرده‌اند و یا به شیعه‌بودن موصوف شده است فقط همین حالت (برتری دادن علی بر عثمان) را داشته است و کسانی را که از این حد تجاوز نموده‌اند نپذیرفته‌اند و اقوال مبنی بر تجاوز برخی از کسانی که بخاری حدیث از آن‌ها روایت نموده، از این حد، به اثبات نرسیده است و اصلا کسی که متجاوز از این حد باشد شیعه نامیده نمی‌شود، بلکه رافضی یا شیعه‌ی افراطی و غالی خواند می‌شود([70]).

اعمش و رهبری قافله

پیشوا و طلایه‌دار این راویان، امام معتبر، نامدار و بزرگ، سلیمان بن مهران کوفی ملقب به اعمش استاد ابونعیم و عبیدالله بن موسی از محدثین معروف شیعه است. اعمش ـ همچنان که عجلی می‌گویدـ([71]) دارای تفکر شیعی بود و ابن داود حلی او را در شمار راویان ممدوح و تعریف‌شده‌ای به حساب آورده که صاحب نظران آنان را ضعیف ندانسته‌اند([72]).

دانشجویان علوم الحدیث معتقدند که اعمش در کوفه، در پخش و نشر حدیث ابوهریره نقش اساسی داشته و دیوان‌های حدیث، مقدار بسیار زیادی از احادیث ابوهریره را که توسط اصحابش از او روایت شده است، در خود جای داده‌اند([73]).

در صورتی که علی رضی الله عنه  سخن مورد ادعای ایشان مبنی بر تکذیب ابوهریره را بر زبان جاری ساخته بود، بدون شک این سخن به گوش اعمش می‌رسید و از روایت احادیث ابوهریره امتناع می‌ورزید. چرا که اعمش توجه خاصی به جمع‌آوری احادیث و اخبار علی از طریق صحابه مبذول داشت تا جایی که بسیاری از احادیث روایت شده از علی، از طریق اعمش روایت شده است.

منصور بن معتمر در این مسیر:

از جمله‌ی شیعیان کوفه که به اعمش تأسی کرده و مسیر او را طی نمودند و حدیث ابوهریره را از اصحاب او روایت کردند، محدث معتبر، منصور بن معتمر است که شخصی حجت، مشهور به تقوی و صلاح و جودت حدیث است. آنچنان که عجلی گفته، تشیع منصور کم بوده و در این امر غلو نداشته است([74]). ضمنا منصور از طریق حسن بصری و ابو حازم اشجعی و مجاهد نیز حدیث از ابوهریره روایت نموده است.

ابن اسحاق صاحب سیره

ابن داود حلی، محمد بن اسحاق بن یسار، صاحب سیره معروف را نیز در زمره‌ی ممدوحین و از اصحاب محمد باقر و جعفر صادق([75]) به حساب آورده و می‌دانیم که ابن اسحاق احادیث ابوهریره روایت کرده([76]) و کتابش که در سیره‌ و مغازی نوشته شده انباشته از ذکر خیر ابوهریره است.

شیعه‌ای از آن ‌سوی یمن مسولیت نشر کتابی کمیاب و مشتمل بر تنها روایات ابوهریره را ‌به عهده می‌گیرد

ابوهریره رضی الله عنه  یکی از شاگردان یمنی را به نام همام بن منبه فرا خوانده و او را در جلو خود نشاند. کاغذ و قلم را در دست او قرار داد و کتابی را بر او املا کرد که در حدود 150 حدیث از مهم‌ترین احادیثی را که از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شنیده بود، انتخاب و در آن درج نموده بود. این کتاب بعدا به صحیفه‌ی همام بن منبه معروف شد.

سپس همام به نوبه‌ی خود این صحیفه را در اختیار شاگرد یمنی‌اش معمر بن راشد قرار داده و همه‌ی آن را به سمع او رساند. اما معمر صحیفه را شخصا پخش نکرد، بلکه آن را در اختیار عده‌ی کمی از جمله عبدالرزاق بن همام صنعانی و عبدالله بن المبارک مروزی قرار داد و این دو شخص وقتی متوجه اهمیت ابن صحیفه شدند، عهده‌دار نشر و بخش آن گشته و نقش اساسی و مهمتر را در انجام این وظیفه عبدالرزاق بازی کرد.

طالبان حدیث و دوستداران ابوهریره از بخاری و نیشابور برای نوشتن و شنیدن این احادیث به سوی عبدالرزاق روانه شدند. عبدالرزاق احادیث صحیفه را بر امام احمد بر خواند و او آن‌ها را در مسندش روایت نمود. همچنین آن‌ها را به استادان بخاری: اسحاق بن ابراهیم حنظلی معروف به ابن راهویه، اسحاق بن منصور، علی بن المدینی، یحیی بن جعفر، عبدالله بن محمد المسندی و غیر آنان شنوانید. بخاری هم آن‌ها را از استادانش به نقل از عبدالرزاق روایت نمود. امام مسلم نیز احادیث این صحیفه را از اساتید بخاری و غیر آنان روایت نمود و همچنین برخی از صاحبان دیگر کتب حدیثی، آن‌ها را روایت کردند. آری عبدالرزاق این تلاش فراوان را در راستای پخش این کتاب کمیاب ابوهریره متحمل شد.

عبدالرزاق از مشاهیر شیعه‌ی یمن است و ابن حجر، اقوال فراوانی را از علمایی که با او ملاقات داشته و پیش او درس خوانده‌اند، نقل کرده که در آن‌ها تصریح نموده‌اند به این‌که عبدالرزاق سخت به تشیع متمایل بوده است و هنگامی که به یحیی بن معین گفته شد که امام احمد حدیث عبیدالله بن موسی را به علت شیعه بودن رد می‌نماید. یحیی گفت: «عبدالرزاق ـ سوگند به خدایی که جز او خدایی نیست ـ صد برابر از عبیدالله در این زمینه، شدیدتر بود»([77]). یعنی درباره‌ی مقدم داشتن علی بر عثمان، چون مفهوم تشیع در آن زمان جز این نبود. اما در مقابل ابوبکر و عمر، ‌خود عبدالرزاق گفته است: «شخین (ابوبکر و عمر) را به دلیل این‌که علی آنان را بر خودش برتری می‌داد، برتری می‌دهم و اگر خودش آنان را برتری نمی‌داد من هم این کار را نمی‌کردم، از نظر خوار و بی‌اعتبار کردن خود، کافی است که علی را دوست داشته باشم، ولی مخالف قول او عمل کنم»([78]).

شوشتری عبدالرزاق را در قاموس رجال الشیعه([79]) ذکر کرده و خبری را راجع به شیعه بودن او به نقل از نجاشی آورده و گفته است: «طوسی بحث عبدالرزاق را در کتاب‌الرجال ذکر نموده است».

خواننده، حدیث عبدالرزاق را به روایت از معمر از همام از ابوهریره به آسانی در صحیحین مسلم و بخاری پیدا می‌کند([80]).

شیوخ شیعه نشر حدیث ابوهریره را در کوفه پی می‌گیرند

اما عقب‌دار و پس قراول لشکر، با این‌که دفاع کنندگان و حامیان ابوهریره پایان‌پذیر نیستند و پرچم حسب او تا روز قیامت ـ انشاءالله ـ برافراشته خواهد ماند، متشکل از طبقه‌ی دیگری از شیعیان کوفه و غیر آنان است که در پی طبقات فوق‌الذکر آمده و بر نشر و پخش مرویات او دوام پیدا کردند.

اول آنان حافظ قهرمان و دلیر ابونعیم

طلایه‌دار این راویان، حافظ موثق ابونعیم بن دکین کوفی است، کسی که بخاری در صد و نود جا از صحیحش حدیث از او روایت کرده است. این شخص حجت بوده «جز این‌که عقیده‌ی شیعی اما به دور از غلو و سب داشته است»([81]). تا جایی که می‌گفت: «هیچ وقت حافظان حدیث سبّ و دشنامی را از من نسبت به معاویه یادداشت نکردند»([82]). ابونعیم با این سخن خود می‌خواهد بگوید که او اهل سب و دشنام به غیر معاویه، از صحابه نیز نبوده است و اغلب شیعیان صدر اول این گونه بودند و شیعه بودن آنان فقط در حبّ زائد برای علی رضی الله عنه  و برتری دادن او بر عثمان رضی الله عنه  خلاصه می‌شد.

قابل ذکر است که ابونعیم یکی از قهرمانانی است که در محنت مخلوق بودن قرآن در کنار امام بزرگوار احمد، بن حنبل ایستاد و استقامت زائد الوصفی از خود نشان داد، آن‌گاه که شدت علاقه به افکار فلسفی یونانی، معتزله را وادار به شکنجه‌ی حاملان عقیده‌ی ناب و صحیح کرد و این قول از ابونعیم وقتی که شمشیر برنده را در برابر او تکان دادند، معروف شد که گفت: «دنیا نزد من از دکمه‌ی پیراهنم بی‌ارزش‌تر است» و به خاطر مقاومتی که از او مشاهده کردند از کشتن او بیمناک شدند. در حالی که او آن وقت پیرمردی کهنسال بود.

ابونعیم احادیث فراوانی از ابوهریره روایت کرده([83]) و نیز وقایع حیات او را پیگیری و نقل نموده است، همچنان که این مطلب از لابلای شرح حال ابوهریره در طبقات ابن سعد به وضوح پیداست.

شیعه‌ای زاهد از پرچمداران تالیف در کوفه، مسندش را از حدیث ابوهریره انباشته می‌سازد

سپس زاهد عابد و موثق، عالم به قرائت‌های قرآن، عبیدالله بن موسی عبسی از کوفه، صاحب مسند و مشهور نزد متقدمین که «از بزرگان علمای شیعه بود»([84]) تا آن‌جا که ساجی او را به افراط و تشیع منسوب کرده([85]) و احمد غلوو زیاده‌روی او را در تشیع، با وجود پرهیزگاری و عبادتی که داشته، بر او عیب گرفته است([86]) چرا که عبیدالله احادیث منکری را در رابطه با تشیع روایت نموده است([87]).

شوشتری بحث او را آورده و به وجود رویات زیادی از او در کتاب الکافی کلینی و التهذیب طوسی اشاره نموده است([88]).

نامبرده احادیثی را از ابوهریره روایت می‌کند([89]). که در میان آن‌ها حدیثی است که از طریق ابوالزناد، از اعرج، از ابوهریره روایت شده است([90]). چیزی که دلالت می‌کند بر این‌که او همه‌ی احادیثی را که در نسخه‌ی حجیم و بزرگ ابوالزناد وجود دارند را روایت می‌کرده است، نسخه‌ای که همتای صحیفه‌ی همام بن منبه مذکور در فوق است.

علاوه بر همه‌ی کسانی که ذکرشان رفت، تعداد بسیار زیادی از احادیث ابوهریره در تمامی کتب حدیثی، توسط گروه کثیری از کوفیان از کسانی که به تشیع معروف نبوده بلکه فقط به حب فراوان برای ذریت علی شهرت داشته‌اند، روایت شده است. از جمله توسط امام ابوحنیفه نعمان بن ثابت رحمه الله  که شاگردی او برای جعفر صادق معلوم است و علاقه‌ی زیادی هم به زید بن علی و پسرش داشت. همچنین توسط سفیان ثوری که ابن دواد حلی او را در «شمار ممدوحینی که همکاران او را ضعیف ندانسته‌اند به حساب آورده است» و هکذا سفیان بن عیینه کوفی و سپس مکی، که ابن داود او را نیز ذکر کرده و صراحتا ستوده است، عثمان بن ابی شیبه، ابوبکر بن ابی شیبه صاحب «مصنف» و غیر آنان.

پس چنانچه امام علی کلماتی مبنی بر تکذیب ابوهریره گفته بود، حتما در کوفه شایع می‌شد و اینان از آن مطلع می‌شدند.

حاکم نیشابوری سهم خود از پاداش را می‌برد

سپس ابوعبدالله حاکم نیشابوری صاحب «المستدرک علی الصحیحین» مستدرک را از حدیث ابوهریره انباشته کرده و بخش مفصلی را به فضایل ابوهریره و دفاع از او اختصاص داده است. حال، حاکم نیشابوری کسی است که برخی او را به خاطر علاقه و حب زیادی که به علی داشته و حتی به علت این علاقه‌ی مفرط وادار به تصحیح تعدادی از احادیث ضعیف نیز شده است، شیعه به حساب آورده‌اند. ذهبی گفته است([91]) «حاکم شیعه‌ای است که به این تفکر معروف شده بدون این‌که اعتراضی نسبت به شیخین (ابوبکر و عمر) داشته باشد».

آیا نمی‌توان از این بزرگان درس عبرتی گرفت؟

البته ما پند و درس خوبی از رای و نگاه این بزرگان می‌آموزیم.‌ اما کسانی که دل‌هایشان آکنده از تعصب است هرگز نمی‌خواهند از چنین عبرت‌هایی استفاده کنند، ‌در حالی که -قسم به خدا- از آنان دور نبوده و در دسترس آنان قرار دارد. ولاحول لا قوة إلا بالله.

گروهی از محدثین بزرگ که شیعیان آنان را شیعه می‌دانند، حدیث از ابوهریره روایت کرده‌اند

گروه دیگری وجود دارند که به احادیث ابوهریره توجه نموده‌اند، از شاگردان خودش یا از طبقات متاخر که منابع حدیثی ما، آنان را به عنوان شیعه ذکر نکرده‌اند، لیکن کتب رجال شیعه آنان را به شیعه بودن موصوف ساخته و به ستایش و توصیف آنان پرداخته‌اند.

داماد ابوهریره و معروف‌ترین شاگردانش که شیعه او را موثق می‌داند:

از این راویان است، مشهورترین شاگردان ابوهریره و شوهر یگانه دخترش، تابعی بزرگوار، پسر صحابی، صحابی‌زاده، سعید بن المسیب پسر حزن قریشی. چرا که کشی اخبار فراوان را پیرامون موالات سعید بن المسیب برای علی پسر حسین نقل کرده و گفته است امیرالمومنین علی، ‌او را در دامن خود پرورده است([92]). آیا چنین کسی رای علی را درباره‌ی ابوهریره نشنیده است، با این‌که در دامن او و زیر پرورش او بوده است؟ و چگونه علی به او اجازه می‌دهد که دختر دروغگوترین مردم را به زنی بگیرد، در حالی که ولی امر و سرپرست او بوده است؟ شما بگویید ای مردم!

برقی و طوسی نیز سعید بن المسیب را در شمار اصحاب علی بن حسین ذکر نموده‌اند([93]) و شیخ مفید بن مطهر حلی در بخش اول کتابش که آن را به راویان موثق و معتبر اختصاص داده است، او را از جمله‌ی رجال معتبر شیعه دانسته و گفته است کشی روایتی را نقل نموده دال بر این‌که «سعید از پیروان علی بن حسین علیه السلام  بوده است»([94]). وی در ادامه می‌نویسد: پدرش مسبب بن حزن که کنیه‌اش ابوسعید بود، امیرالمومنین علیه السلام را وصی خود قرار داد([95]).

بی‌گمان احادیثی که ابن المسیب از ابوهریره روایت کرده بیش از حدی است که بتوان آن‌ها را برشمرد. زیرا ابن المسیب معروف‌ترین شاگرد و وارث علم او بوده و هیچ یک از صفحات کتب حدیث از حدیث او خالی نمی‌باشد و از لحاظ دلیل کافی است این‌که فقط صحیح بخاری در صد و بیست و شش جای صحیحش حدیث او را به روایت از ابوهریره آورده و صحیح و مسلم نیز بیش از این مقدار از این احادیث را در خود جای داده است.

زین‌العابدین، گواهی با ارزش و پرمحتوایی را ارائه می‌دهد

کشی شرح حال سعید بن المسیب را با اثر بسیار مهمی به پایان می‌برد، زیرا با سندی که به علی ابن الحسین زین العابدین رضی الله عنه  می‌رسد، روایت کرده که گفت: ‌«سعید بن المسیب داناترین مردم است نسبت به آثار گذشته و بافهم‌ترین مردم زمان خودش است»([96]).

دیدیم که سعید خود را وقف حدیث ابوهریره نمود و در زمان حیات علی بن حسین رضی الله عنه  حدیث از او نقل می‌کرد. بنابراین قول علی شامل حدیث ابوهریره نیز شده و اقراری است ضمنی به صحت آن‌چه سعید از ابوهریره رضی الله عنه  نقل کرده است.

پس آیا اگر حرف شما درست است، چرا زین‌العابدین نگفت: سعید در صورتی که حدیث ابوهریره را روایت نمی‌کرد، داناترین مردم می‌بود؟ و چرا نگفت: سعید اگر سادگی که حقیقت ابوهریره را از او پنهان‌ کرده است را نداشت، فهمیده‌ترین انسان‌های زمان خودش به حساب می‌آمد؟ یا این‌که چرا نگفت: اگر نافرمانی ـ که او را وادار کرد تا نصیحت امیرالمومنین را به گوش فراموشی سپرده و با دختر ابوهریره ازدواج کند و حدیث ابوهریره را روایت نماید ـ در او موجود نبود، با هوش‌ترین مردم زمانش محسوب می‌گردید؟

شما بگویید و داوری کنید ای مردم!

از جمله دلایلی که بیانگر اعتماد زیاد ابن المسیب به روایت ابوهریره است، قول امام شافعی است آن‌جا که می‌خواهد دلایل قبول خبر واحد و حجت بودن آن را بیان کند که گفته است: «می‌بینیم که سعید در مدینه می‌گوید: ابوسعید خدری به روایت از پیامبر راجع به صرافی به من خبر داد و حدیث او سنتی را به اثبات می‌رساند و می‌گوید: ابوهریره به روایت از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  برایم حدیث کرد و روایت او سنتی را ثابت می‌سازد و از فردی غیر از آنان روایت می‌کند باز هم حدیثش سنتی را ثابت می‌کند.

عروه را نیز می‌بینیم که می‌گوید: عایشه به من خبر داد که: ان رسول‌الله قضی ان الخراج بالضمان

[رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  مقرر کرد که درآمد (شیئی) در برابر ضمانت آن شی به کسی تعلق می‌گیرد]

«این خود نیز سنتی را ثابت می‌نماید. همچنین عروه موارد زیاد دیگری را از طریق عایشه از پیامبر روایت می‌نماید و آن‌ها را به عنوان سنت ثابت، منشاء حلال و حرام می‌داند»([97]).

بر این اساس ابن المسیب به حدیث ابوهریره، در زمینه حلال و حرام استناد کرده ولو این‌که ابوهریره به تنهایی آن را روایت نموده باشد و این خود دلیل بر اعتماد کامل او به ابوهریره است. بحث از عایشه هم به این خاطر به میان آمد تا دلیلی باشد بر این‌که اصطلاح شافعی در تثبیت سنن به معنی اعتماد کردن در حلال و حرام به آن‌ها است و ضمنا فقها شرایط احادیث مورد استناد در زمینه‌ی حلال و حرام و عقاید را سخت‌تر از شرایط احادیث دال بر فضایل در نظر می‌گیرند.

یکی از یاران مدینه‌ای زین‌العابدین، سرپرستی نشر کتابی نادر از ابوهریره را به عهده می‌گیرد

یکی از آنان ابوالزناد عبدالله بن ذکوان است که شخصی است موثق و طوسی او را از جمله‌ی یاران علی بن حسین رضی الله عنه  به حساب آورده است([98]).

ابوالزناد راوی همان نسخه‌ی مشهوری است که اعرج آن را از ابوهریره روایت کرده و همتای صحیفه‌ی همام بن منبه و محتوی احادیث مندرج در آن است و جز ابوالزناد کسی آن را از اعرج روایت نکرده است. اما تعداد فراوانی از راویان آن را از ابوالزناد شنیده‌اند. مانند امام مالک، ثوری، ابن عیینیه، شعیب بن ابی حمزه و غیر آنان. امام بخاری هم در صحیحش در صد و چهل و پنج‌ جا احادیث نسخه‌ی مورد اشاره را توسط شاگردان افراد فوق‌الذکر، تخریج نموده است و نیز تمامی صاحبان کتاب‌های حدیث احادیث آن را با ذکر سند آورده‌اند.

رازی بزرگ و غافلگیر کننده

فصل گذشته کلا در بیان اثبات موثق و معتبر بودن ابوهریره بود از نگاه یاران و فرزندان امام علی و شیعیان صدر اول، به قرینه‌ی روایت ایشان از او و سکوت اقراریشان در مقابل شاگردانشان، آنانی که احادیث ابوهریره را دست به دست روایت کرده‌اند.

اما رازی را که تا کنون مخفی نگاه داشته بودم، وقت آن رسیده است که آن را از دست ما دریافت نمایی و آن این است که ابن داود حلی متولد 647 هـ را می‌بینیم در بخش اول از کتابش که آن را به افراد ممدوح مورد پسند اختصاص داده است، بحث ابوهریره را به میان کشیده و چنین می‌نویسد: «عبدالله([99]) ابوهریره، معروف و از اصحاب رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بوده و شیخ طوسی در کتاب‌الرجال از او یاد کرده است»([100]).

بنابراین معلوم می‌شود که بدعت لکه‌دار کردن ابوهریره و تکذیب او پیش از زمان ابن داود حلی وجود نداشته و این ابن ابی‌الحدید بود که این بدعت را ایجاد و شیعیان بعد از خودش را درگیر این جنگ سخت نمود.

همچنین روشن شد که نیامدن نام ابوهریره در چاپ فعلی کتاب منسوب به طوسی که شیخ تمامی طوایف شیعه در همه‌ی عصور به حساب می‌آید، دلیل بر این است که این کتاب بعد از ابن داود حلی دستخوش تحریف و دستکاری گشته است.

پس ای مردم عبرت بگیرید!

عبرت بگیرید ای مردم و از راه پیمان شکنان برگردید و به راه روشن‌ راه‌یافتگان بپیوندید. زبان را از طعنه زدن به سابقین در دین نگاه دارید و جزو کسانی نباشید که در روز قیامت به سبب دشمنی با اصحاب رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  هلاک می‌شوند. زیرا کسانی که در روز قیامت مورد مخاصمه‌ی یاران رسول پیامبر قرار گیرند، هلاک خواهند شد. ماجراهای گذشته را کنار بگذارید چون خداوند حکم خود را درباره‌ی آن‌ها صادر کرده است. در انجام وظیفه‌ی اعتقادی و عملی خود بکوشید و زبان خود را با هر هیاهوکننده‌ای که اعتنایی به دین ندارد، در کاری که به تو مربوط نیست رها مکن. چرا که خداوند اجر نیکان را ضایع نمی‌گرداند([101]).

ای دوستداران امیرالمومنین و ذریتش رضی الله عنه !

بر آخرت خود حریص باشید، حب ابوهریره رضی الله عنه  را در دل خود قرار دهید و در نمازهایتان برای او دعا کنید. اینک برای شما ثابت گردید که امامانتان حدیث از او روایت کرده‌اند و برای شما ثابت کردیم که سلحشوران علی رضی الله عنه  فرماندهان اداره‌ی پلیس او، منشیانش، بزرگان قبایلی که پیرو او بودند، یارانش و تمامی شیعیان نخستین، حدیث از او روایت نموده و او را موثق دانسته‌اند و جز موضعی که ایشان داشته‌اند برای شما شایسته نیست. پس، از خواب غفلت بیدار شوید و از جهالت ناشی از تعصب به خود آیید و راه اهانت کنندگان را رها کنید، باشد که موفق و کامیاب گردید!


سکوت همه‌ی علویان و هاشمیان نسبت به تضعیف ابوهریره

پیشگفتار

فصل سابق برای بحث و بررسی سکوت اختیارکردن امیرالمومنین علی رضی الله عنه  از جرح و تکذیب ابوهریره ترتیب داده شد، چیزی که از روایت یاران و سربازان علی اعم از صحابه و تابعین، از ابوهریره و همچنین از روایت فرزندان و نوه‌هایش و هکذا شیعیان صدور اول، از او، استنتاج می‌شود.

اما این فصل را به بیان سکوت کسانی اختصاص می‌دهیم که حدیث از ابوهریره روایت نکرده‌اند، مانند برخی از ابنا و احفاد علی، طلاب حدیث از فرزندان عقیل و جعفر دو برادر علی و پسران عمویش عباس که سکوت اینان را هم از روی روایت شاگردانشان از ابوهریره و همچنین از روی دست به دست کردن حدیث او با استفاده از واسطه و منع نکردن این شاگردان از این روایت و دست به دست کردن‌ها، دریافتیم.

امری که ما را وامی‌دارد تا قاطعانه و بدون هیچ شک و تردیدی بگوییم که احدی از آنان سخن مورد ادعای نظام و اسکافی را مبنی بر این‌که علی ابوهریره را تکذیب نموده، دریافت نکرده است.

پس فرق این فصل با فصل گذشته در این است که افراد مورد اشاره در فصل سابق کسانی هستند که خودشان حدیث ابوهریره را روایت کرده‌ و یا آن را به کار برده‌اند و روایت آنان سکوتشان را (از اقرار به ضعف ابوهریره) تایید می‌نماید. اما افراد مورد بحث در این فصل حدیث ابوهریره را روایت نکرده‌ و آن را به کار نبرده‌اند، لکن سکوت اختیار کرده و با روایت حدیث ابوهریره و تداول آن از جانب شاگردانشان موافقت کرده و آنان را از این کار باز نداشته‌اند. و از محتوای این فصل به خوبی روشن خواهد شد که اهل حدیث استفاده کننده از مرویات ابوهریره، از هاشمیان و به ویژه از علویان دور نبوده‌اند تا بتوان گفت سخن مورد ادعا، به دست آنان نرسیده است، بلکه با خود ایشان بوده، برای آن شاگردی کرده و علوم آنان را دریافت و جمع‌آوری نموده‌اند.

ضما امکان ندارد در این‌جا در موضع رد گفته شود که مصاحبت استفاده‌کنندگان از حدیث ابوهریره با فرزندان علی و روایت کنندگان از او، سپس با کسانی که آنان را درک کرده‌اند از علویان و بزرگان شیعه، موجب این نمی‌شود که آنان هر آن‌چه می‌دانند و از جمله سخن علی راجع به تکذیب ابوهریره را به این شاگردان منتقل کرده باشند. چرا که گاهی شاگرد استاد را همراهی می‌کند و به روایت از او معروف می‌شود. بدون این‌که بر همه‌ی علم او دست پیدا کند.

این چنین ردی وارد و قانع‌کننده نیست، چون این حرف چنانچه صحت داشته باشد، مانند جزئیات علوم و اخبار نیست، بل‌که بلاغ مهمی است که متضمن انذار و هشدار است نسبت به خطری جدی و بزرگ که به زعم ایشان ابوهریره (حاشا از او) مرتکب آن شده است. سپس آنان همچون حاملان علم علی از فرزندان و شیعیان او بارها و بارها از جانب گروه‌هایی پشت سر هم که آشکارا حدیث ابوهریره را دست به دست کرده و به آن استناد می‌کنند، تحریک می‌شوند اما هیچ وقت علیه آنان به هیجان نیامده و ذهنشان آماده‌ی این نمی‌شود تا سخن مهم علی را به آنان تذکر دهند. آیا این دلیل نمی‌شود برای صاحبان عقل و خرد؟ آیا این به مثابه‌ی یک اجماع سکوتی نیست برای رو کردن این سخن جعل شده بر زبان امام علی رضی الله عنه ؟ همچنین آیا ناآگاهی آنان را نسبت به اتهاماتی که در باب طرفداری از معاویه در ایام فتنه، به ابوهریره زدند، ‌روشن نمی‌سازد؟

از سوی دیگر، عدم احاطه‌ی یک شاگرد به همه‌ی علم استاد به معنی ضایع شدن کل علم استاد نیست.‌ چون جمع‌آوری روایات این استاد از جانب تعداد زیادی از دیگر شاگردان استاد به کمال می‌رسد و از جمع بین این فصل و فصل گذشته، جمع کثیر و قابل توجهی از فرزندان و نوه‌های علی و اصحاب شاگرد برای او به هم می‌پیوندد که احتمال غفلت از سخنان مهمی که بر زبان علی جاری شده است، غیر ممکن به نظر می‌رسد و هر کس قلبش از تپش افتاده و یا نمی‌خواهد عینک تاریک را در فضای غبارآلود از روی چشمانش بردارد، چنین کسی اگر کاغذی مبنی بر توثیق و معتبر دانستن ابوهریره را با مهر و امضای علی رضی الله عنه  در اختیارش قرار دهیم و با دست خود آن را لمس کند، بهره‌ای از آن نبرده و او را قانع نمی‌سازد.

حال اگر تایید کنندگان این سخن منسوب به علی، بر نظر خود اصرار می‌ورزند، در این صورت باید سبب مخالفت این بزرگان ـ که به حب علی معروف شده‌اند ـ را توجیه و تفسیر نمایند!

همچنین در فصل گذشته روایت و سکوت علی بن حسین و دو پسرش عمر و محمد و نیز روایت و سکوت جعفر بن محمد و ابن الحنفیه و پسرش حسن و محمد بن عبدالله بن حسن المثنی را ثابت نمودیم و در فصل مربوط به توثیق ابوهریره از روایت و سکوت صحابه‌ی مورد قبول شیعه مانند ابوایوب، جابر و ابن عباس یاد کردیم.

بدین سبب افراد باقی مانده از فرزندان علی، بستگان ابوطالب و عباسیان، این فصل را به خود اختصاص خواهند داد. سپس بحث کسانی را پیش می‌کشیم که در حکم آنان می‌باشند مانند طرفدارانشان از یاران علی خواه از صحابه باشند یا از تابعین، یا از طبقاتی که علی را درک نکرده‌اند اما علم او را به دست آورده‌اند.

بر این اساس در ابتدا سکوت حسن و حسین رضی الله عنه  را توضیح خواهیم داد و سپس به ترتیب از سکوت ذریت آن دو بزرگوار و بعدا از سکوت فرزندان محمد بن علی و عمر بن علی و نیز از سکوت عباسیانی که پیش از تشکیل دولتشان وفات یافتند و همچنین درباره‌ی سکوت فرزندان عقیل و جعفر برادران علی و ام ‌هانئ خواهرش و پس از آن راجع به سکوت یاران علی و کسانی که رابطه‌ی محکمی با هاشمیان داشتند؛ مانند خانواده‌ی ابورافع و معروف بن خربوز که شیعه بودند و نیز درباره‌‌ی سکوت کسانی که با آن ارتباط نداشتند و به تشیع هم معروف نبودند بحث خواهیم کرد.

فهم أطبقو سکتا وعف لسانهم

 

وسکت جمیع إلها شمیین یکمل

[پس آنان سکوت اختیار نموده و زبان خود را (از زدن تهمت دروغ به ابوهریره) پاک نگاه داشتند و سکوت همه‌ی هاشمیان بر مطلب مهر تایید نهاد]

خودداری حسن و حسین رضی الله عنهما  ازخدشه دار کردن سیمای ابوهریره

حسن یاران بسیاری در میان راویانش دارد که حدیث ابوهریره را روایت نموده‌اند، اما هرگز آنان را از این کار باز نداشته‌ است و گاهی از کنار مسجد جدش پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  رد می‌شد و می‌دید حلقه‌هایی از شاگردان پیرامون او نشسته و احادیثش را می‌شنوند و می‌نویسند، اما او از این کار جلوگیری نمی‌کند.

اصحاب حسن

از یاران حسن می‌توان به محمد بن سیرین امام وقت خود، عکرمه مولای ابن عباس و ابو مجلز لاحق بن حمید، اشاره کرد.

اصحاب حسین

از اصحاب حسین نیز می‌توان افراد زیر را نام برد:

ـ سنان بن ابی سنان دؤلی که از حسین([102]) و ابوهریره([103]) روایت کرده است.

ـ بشر بن غالب اسدی که از هر دو روایت نموده است([104]).

ـ عامر شعبی([105])

ـ و بالاخره شاعر معروف فرزدق بن غالب تمیمی که حدیث از ابوهریره([106]) روایت کرده و در او نوعی از تشیع (با مضمونی که آن زمان برای تشیع وجود داشت) بود و حب واضحی در اشعار و ابیاتی که در حضور حسین به ویژه در اشعاری که هنگام ملاقات با او در حین خروج از مکه و حرکت به سوی عراق، سروده بود، دیده می‌شود([107]).

سکوت فرزندان حسن و حسین رضی الله عنهما :

برخی از محدثین که شاگرد نوادگان ایشان بوده‌اند:

از نسل حسن می‌توان به افراد زیر اشاره کرد:

ـ زید پسر حسن بن علی بن ابی‌طالب و از یارانش عبدالرحمن بن ابی الموال([108])

ـ پسرش حسن بن زید و از یارانش محمد بن عبدالرحمن بن ابی‌ذئب، محمد بن اسحاق، مالک، ابن ابی الزناد و وکیع([109])

ـ محمد بن عمرو بن حسن بن علی بن ابی‌طالب و مادرش رمله دختر عقیل بن ابی‌طالب.

اضافه می‌شود که سعد بن ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف احادیث فراوانی از محمد بن عمرو روایت کرده است([110]).

ـ عبدالله پسر حسن المثنی بن الحسن بن علی بن ابی‌طالب رضی الله عنه  و مادرش فاطمه دختر حسین بن علی. که مالک و ثوری نیز حدیث از عبدالله روایت نموده‌اند.

از نسل حسین نیز می‌توان افراد زیر را نام برد:

ـ حسین پسر علی پسر حسین بن علی بن ابی‌طالب که عبدالله بن المبارک([111]) افتخار شاگردی او را داشته است.

ـ عبدالله بن علی بن الحسین بن علی که موسی بن عقبه از او روایت کرده است([112]).

ـ عمر پسر علی بن الحسین بن علی که محمد بن اسحاق از او روایت کرده است.

ـ زید بن علی بن الحسین بن علی، استاد زهری، اعمش و شعبه.

ـ پسرش حسین بن زید بن علی بن الحسین استاد دراوردی و ابومصعب زهری راوی موطا امام مالک.

از پسران جعفر صادق:

ـ محمد بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی‌طالب که دو استاد بخاری: ابراهیم بن المنذر الحزامی و یعقوب بن حمید بن کاسب و نیز استاد مسلم: محمد بن ابو عمر العدنی، با او همدمی و مصاحبت داشته‌اند.

ـ اسحاق بن جعفر بن علی که ابراهیم بن المنذر و یعقوب بن حمید بن کاسب از او روایت کرده‌اند.

ـ علی بن جعفر بن محمد که نصر بن علی الجهضمی و سلمه بن شبیب و بعضی از اساتید بخاری از او روایت کرده‌اند.

ـ و بالاخره علی پسر عمر پسر حسین بن علی استاد یزید بن عبدالله بن الهاد.

هر کس اسانید ابوهریره را در صحیحین بخاری و مسلم مورد بررسی قرار دهد، ‌کثرت روایت این راویانی که از حسن و حسین و ذریت آن دو، روایت کرده‌اند را به واضحی در می‌یابد و نیز متوجه کثرت ورود نام آنان در زمره‌ی اساتید صحیحین می‌شود و ما قصد ایجاز داشتیم وگرنه ذکر شماره‌ی صفحات مشتمل بر روایت حدیث ابوهریره از جانب آنان و هکذا بیان و تعیین صفحات محتوی روایت آنان از علویانی که از ذکر نامشان خودداری شد، ‌کاری است آسان و قابل دسترسی. چون این روایات یا در صحیحین یا در سنن اربعه و یا در مسند امام احمد درج گردیده‌اند.

محمدیان و عمریان و بیان سکوت آنان

خود محمد بن حنفیه مستقیما حدیث از ابوهریره روایت کرده و روایت او را در فصل سابق آوردیم. لکن پسرانش وقتی دیدند پدرشان حدیث از ابوهریره روایت می‌کند سکوت اختیار کرده و هیچ‌گونه طعنه و تجریحی نسبت به ابوهریره از خود نشان ندادند.

از ابنای محمد می‌توان به افراد زیر اشاره کرد:

ـ عبد بن محمد بن علی بن ابی‌طالب که زهری و عمرو بن دینار از او روایت کرده‌اند.

ـ ابراهیم بن محمد بن علی بن ابی‌طالب که محمد بن اسحاق از او روایت کرده است.

از عمری‌های علوی نیز می‌توان افراد زیر را نام برد:

ـ محمد بن عمر بن علی بن ابی‌طالب، مادرش اسماء بنت عقیل بن ابی‌طالب که محمد بن اسحاق، ابن جریح و یحیی پسر سعید انصاری از او روایت کرده است.

ـ پسرش عبدالله بن محمد بن عمر بن علی بن ابی‌طالب که مادرش خدیجه دختر علی بن حسین رضی الله عنه  است و دراوردی و ابن المبارک از او روایت کرده‌اند.

ـ پسر دیگرش عبیدالله بن محمد بن عمر، ‌که ابن‌المبارک و ابویوسف قاضی شاگرد ابوحنیفه از او روایت نموده‌اند.

روایت این همکاران از ابوهریره در صحیحین مسلم و بخاری آمده است.

سکوت ام هانی رضی الله عنها

آفرین بر ام هانی ـ همچنان که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نیز روز فتح مکه او را تحسین کرد.

ام هانی دختر ابوطالب و خواهر علی است. از شاگردان روایت کننده از ابوهریره، این افراد به شاگردی ام‌هانی برخاستند:

ـ پسر پسرش یحیی بن جعده بن هبیره، ابوصالح، ‌کریب مولای ابن عباس، یزید ابومره مولای عقیل، شعبی، عطاء، مجاهد و عروه ابن الزبیر.

عقیلیان هم از تجریح ابوهریره می‌پرهیزند

عقیل بن ابی‌طالب شخصا از طعنه زدن بر ابوهریره اجتناب کرد و یارانش را که از مشاهیر راویان ابوهریره بودند مانند حسن بصری، عطاء بن ابی رباح و ابوالسمان از روایت حدیث ابوهریره، باز نداشت.

بعد از خودش نوه‌اش عبدالله بن محمد بن عقیل بن ابی‌طالب به روایت حدیث شهرت پیدا کرد و مادرش زینب صغری دختر علی بن ابی‌طالب بود و عده‌ی زیادی از دست‌اندر کاران حدیث ابوهریره مانند ابن جریح، زائده، ثوری و شریک به مقام شاگردی و مصاحبت او دست یافتند.

جعفری‌ها بر سکوت همداستان شدند

اول آنان عبدالله بن جعفر بن ابی‌طالب رضی الله عنه  که مادرش اسماء دختر عمیس بود، زنی که بعدا همسر علی بن ابی‌طالب شد. علی عبدالله را بعد از کشته شدن پدرش در جنگ موته که در زمان پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به وقوع پیوست با فرزندان خودش تربیت و سرپرستی کرد تا این‌که بزرگ شد و بالاخره در جنگ صفین یکی از فرماندهان جنگ بود و به عنوان عضوی از اعضای اهل حل و عقد (خبرگان طرف مشاوره) علی پذیرفته شد.

یکی از شاگردان عبدالله که حدیث ابوهریره را روایت می‌کردند، عروه بن الزبیر و یکی از استفاده کنندگان از حدیث ابوهریره عمر بن عبدالعزیز خلیفه‌ی عادل عصر امویان بود.

سپس پسرش معاویه بن عبدالله بن جعفر بن ابی‌طالب، اعرج و زهری حدیث از او روایت کرده‌اند.

از همه‌ی این‌ها در اسانید صحیح مسلم و صحیح بخاری تا می‌رسد به ابوهریره بحث فراوانی، وجود دارد.

عباسی‌ها نیز همین رویه را در پیش می‌گیرند

از جمله عبدالله ابن عباس بن عبدالمطلب که روایت او را از ابوهریره در فصل سابق بیان کردیم.

همچنین قثم بن العباس بن عبدالمطلب صحابی که علی بن ابی‌طالب رضی الله عنه  او را امیر مدینه ساخت. این شخص که برادر شیری حسین بن علی است ابو اسحاق سبیعی که از جمله‌ی روایت کنندگان و کاربران حدیث ابوهریره است، حدیث او را روایت کرده است. کثیر بن العباس بن عبدالمطلب هم از جمله‌ی آنان است که اعرج و زهری حدیث او را روایت کرده‌اند.

عبیدالله بن عباس بن عبدالمطلب کسی که علی او را امیر یمن ساخت و سلیمان بن یسار، عطاء بن ابی‌رباح و ابن سیرین حدیث از او روایت نموده‌اند و همه‌ی این‌ها حدیث ابوهریره را روایت کرده‌اند.

این از ابنای عباس و اما از میان نوه‌های او به تعبیری از میان فرزندان روات نامبرده، می‌توان افراد زیر را نام برد.

ـ علی بن عبدالله بن عباس که حدیث او را زهری و منصور بن المعتمر روایت کرده‌اند.

ـ عبدالله بن عبیدالله بن عباس که یحیی بن سعید انصاری حدیث از او روایت کرده‌ است.

ـ عباس بن عبیدالله بن عباس، ابن جریح و ایوب سختیانی حدیث از او روایت کرده‌اند.

ـ داود بن علی بن عبدالله بن عباس که اوزاعی، ابن جریح، ‌ثوری و شریک از او روایت کرده‌اند.

قابل ذکر است که نام همه‌ی راویانی که از این عباسیان روایت کرده‌اند در اسناد صحیحین بخاری و مسلم تا به ابوهریره می‌رسد، آمده است.

سکوت یاران صحابی علی نسبت به جریحه‌دار کردن ابوهریره

افراد ذیل‌الذکرهمگی صحابه و از یاران علی بوده‌اند و در عین حال هیچ‌گونه جرح و لومی نسبت به ابوهریره اظهار نداشته‌اند:

ـ جابر و ابوسعید خدری که در فصل گذشته از آنان یاد کردیم و همچنین است ابویوب.

ـ ابوذر غفاری رضی الله عنه  که عده‌ای از روات ابوهریره از جمله سعید بن المسیب، ابو ادریس خولانی، عبید بن عمیر و ابو عثمان نهدی همنشین او بوده و حدیث از او روایت کرده‌اند.

ـ عمار بن یاسر رضی الله عنه  که در جنگ صفین همراه علی بود و در همین جنگ کشته شد و تعدادی از روات حدیث ابوهریره مانند حسن بصری و منصور بن راشد مولای عمار بن یاسر، حدیث او را روایت کرده‌اند.

ـ سلمان فارسی رضی الله عنه  که از یاران ابوهریره تابعی بزرگوار عبدالرحمن بن مل ابوعثمان نهدی حدیث از او روایت کرده‌اند.

ـ حذیفه بن الیمان رضی الله عنه  که از یاران ابوهریره: ابوادریس خولانی و ابوالشعثاء حدیث از او روایت کرده‌اند.

ـ جریر بن عبدالله بجلی کوفی رضی الله عنه  امیر بجیله در دو عصر جاهلیت و اسلام که از یاران ابوهریره نوه‌اش ابوزرعه بن عمرو بن جریر و شعبی حدیث از او روایت کرده‌اند.

ـ مقداد بن اسود رضی الله عنه  یکی از بارزترین یاران صحابی علی که از یاران ابوهریره سلیمان بن یسار و عمیر بن اسحاق مولای بنی هاشم حدیث از او روایت کرده‌اند.

ـ سهل بن سعید ساعدی رضی الله عنه  که زیاد عمر کرد و اخبار او راجع به حزن و اندوه وی برای حسین معروف می‌باشند و از یاران ابوهریره ابو حازم اشجعی و از دست‌اندرکاران حدیث ابوهریره ابن شهاب زهری حدیث از او روایت کرده‌اند.

ـ از صحابه از وزرای علی ابوالطفیل عامر بن واثله لیثی رضی الله عنه  است یکی از صحابه‌ی جوان که «همراه امیرالمومنین علی علیه السلام  بود و حدیث از او روایت کرد و جزو شیعیان و پیروان او بود و نسبت به علی در جایگاهی قرار دادشت و از شهرتی برخوردار بود که ما را از ذکر او بی‌نیاز می‌سازد. سپس با مختار بن ابوعبید در خونخواهی حسین قیام کرد و با مختار تا جایی پیش رفت که شهید شد اما مختار نجات یافت و پس از آن هم به حیات ادامه داد»([113]).

از روایت کنندگان از ابوالطفیل از دست‌اندرکاران و ناشران حدیث ابوهریره از کسانی که نام آن‌ها در اسناد صحیحین بخاری و مسلم تا می‌رسد به ابوهریره آمده است، می‌توان به قتاده بن دعامه السدوسی، سعید بن ایاس جریری، زهری، ابوالزبیر مکی، عکرمه بن خالد مخزونی و عمرو بن دینار، اشاره کرد.

آری این قراین نیز روی هم جمع شده تا برائت و پاکی زبان علی را از آن‌چه به او نسبت داده شده اعلام نموده و تاکید کنند که ـ بحمدالله ـ آنچه گفته‌اند اساسی ندارد، بل‌که همچنان که شعبی رحمه الله  اظهار کرده است «آن اندازه که بر زبان علی رضی الله عنه  دروغ ساخته شده بر زبان هیچ احدی از امت اسلامی بسته نشده است»([114]).


انتقاد بر ابوهریره

رد برخی از احادیث ابوهریره از جانب نخعی و حنفیه:

عمل غریبی از تابعی و فقیه بزرگ ابراهیم بن یزید نخعی کوفی به چشم می‌خورد و آن این‌که او برخی از احادیث ابوهریره را که با قیاس‌های فقهی مخالف بوده رد می‌کرده است. و چون ابوحنیفه اعتماد فراوانی به مرویات حماد بن ابی سلیمان از نخعی، داشته می‌بینیم خود امام ابوحنیفه و برخی از یارانش از نخعی پیروی کرده و بعضی از احادیث ابوهریره را رد کرده‌اند.

لذا این اقدام نخعی و ابوحنیفه به عنوان مستمسکی از جانب منتقدان ابوهریره مورد استفاده قرار گرفته است. زیرا به ظاهر آن اکتفا کرده و با آن طبل زده و در صرنا دمیدند و سر و صداهای زیادی به راه انداختند. تا جایی که در دل مردمان مخلصی هم شک ایجاد نمودند.

بر این اساس ما ـ ان‌شاءالله ـ این موضوع را به طور مفصل مورد بحث قرار می‌دهیم و بدینسان بطلان حیله‌ی مکاران را روشن می‌نماییم.

نخعی گفته است: «برخی از احادیث ابوهریره را به کار می‌گرفتند و برخی را نیز رها می‌ساختند»([115]). همچنین گفته است: «دست‌اندرکاران علم حدیث در احادیث ابوهریره چیزی احساس می‌کردند و لذا به همه‌ی احادیثش عمل نمی‌کردند، مگر احادیثی که راجع به احوال دوزخ و بهشت بحث می‌کرد یا این‌که در باب تشویق بر عمل صالح بود و یا در مورد جلوگیری از کار بدی رسیده بود که در قرآن هم وجود داشت»([116]).

نخعی خودش سبب جدایی انداختن در میان احادیث ابوهریره را توضیح داده و ادعانموده که ابوهریره فقیه نبوده است. همین ادعا حنفیه را جری ساخته تا بتوانند هر حدیث ابوهریره ـ که با قیاس جلی مخالفت داشته باشد ـ را رد نموده و بگویند: «هر یک از روایات ابوهریره که موافق قیاس است به آن عمل می‌شود و هر آن‌چه مخالف قیاس باشد در صورتی که امت (صاحب‌نظران) آن را بپذیرند به آن هم عمل می‌شود وگرنه قیاس صحیح از نظر شرع بر روایت او مقدم است. البته در موضوعاتی که باب رای درباره‌ی آن‌ها مسدود باشد» چون قیاس صحیح حجتی است که با قرآن، سنت و اجماع ثابت شده است. پس آن‌چه که از هر نظر مخالف قیاس صحیح باشد ـ به نظر آنان ـ مخالف کتاب، سنت مشهور و اجماع می‌باشد([117]).

بجا است در این‌جا این نصوص را تحلیل کرده و رای حافظان حدیث را در مورد آن‌ها از نظر بگذرانیم:

اولین مخالف خشمگین امام ذهبی است و اعلام می‌دارد که «این (انتقاد نخعی از ابوهریره بی‌مورد است) بی‌مورد است چرا که مسلمانان از قدیم و جدید حدیث ابوهریره را به علت برخوردار بودن از حفظ، بزرگواری و اتقان حجت دانسته‌اند.‌گذشته از این‌که امثال ابن عباس با او مودبانه رفتار کرده و می‌گوید: «أفت یا أبا هریرة» یعنی: «فتوی بده ای ابوهریره». و به همین سبب سخن او را به باد انتقاد گرفتند»([118]).

«ابن عساکر هم از ابوهریره پشتیبانی کرده و این سخن ابراهیم نخعی را رد نموده است»([119]). همچنین ابن کثیر تصریح کرده که کار کوفیان مردود می‌باشد و «جمهور با آنان مخالفند»([120]).

به هر حال نخعی به علت داشتن این دیدگاه، از بعضی از مخالفات خود با حدیث ابوهریره پرده برداشته است. اما مقایسه‌ی فقهی که ابوهریره روایت کرده با فقه مورد قبول نخعی می‌تواند در این زمینه، برای داوری کردن به نفع یکی از آن دو طرف مرجع شناخته شود و می‌توان برای این کار به آوردن یک مثال اکتفا کرد:

رد گوسفند تصریه شده بعد از فروش:

یکی از این موارد حدیثی است از ابوهریره با مضمون رد گوسفندی که بعد از جمع شدن شیر زیاد در پستان‌هایش بر اثر برخورداری از دوشیدن آن، فروخته می‌شود به شرط این‌که مشتری یک صاع خرما را به عوض شیری که استفاده کرده است، به همراه گوسفند به مشتری برگرداند که این حدیث را بخاری([121]) روایت نموده و به دنبال آن فتوایی از ابن عباس آورده که موافق مفاد حدیث است. این گوسفند «مصراه» نامیده می‌شود. بدین معنی که «شیر در پستان گوسفند صَرْی یعنی حبس شده و برای چند روز از دوشیدن آن خودداری می‌نمایند و تصریه در اصل به معنی حبس آب و جمع‌ کردن آن آمده است». محفله نیز همان گوسفند مصراه است. و بدین جهت محفله گفته می‌شود که شیر در پستانش جمع شده است.

جمهور فقها به مضمون این حدیث عمل کرده‌اند، مگر نخعی و به تبع او ابوحنیفه که آن را مخالف قیاس دانسته و رد کرده‌اند. و به تعبیری آن را مخالف مبادی عامه و اصول مقرر در شریعت دانسته‌اند. بدین معنی که آن را مخالف قیاس عام که عبارت است از عمل به مبادی و قواعد شریعت، تلقی کرده‌اند. لکن حقیقت این است که هرگاه نص ثابت شد به مثابه‌ی اصلی از اصول قلمداد گردیده و به صرف ظن به این‌که مخالف قیاس و اصول است، ردّ نمی‌شود.

چنین پیداست که این موضوع برای امام قاضی ابویوسف و زفر بن هذیل که از اکابر یاران ابوحنیفه می‌باشند روشن و واضح بوده و لذا رای او و نخعی را رد نموده و به حدیث عمل کرده‌اند.

ابن حجر گفته است «جمهور اهل علم به ظاهر این حدیث عمل کرده و ابن مسعود و ابوهریره طبق آن فتوی داده‌اند بدون این‌که هیچ یک از یاران رسول خدا با آنان از در مخالفت درآیند. همچنین عده‌ی بیشماری از تابعین و نسل بعد از آنان نیز با این مسئله موافق بوده‌اند. بدون تفاوت قائل شدن میان این‌که شیر دوشیده شده زیاد باشد یا کم و یا این‌که خرما از خرمای منطقه باشد یا خارج از منطقه وارد شده باشد».

«اکثر حنفیه در اصل مسئله و دیگران هم در فروع آن به مخالفت برخاسته‌اند. حنفیه گفته‌اند: حیوان خریداری شده با عیب تصریه رد نمی‌شود و دادن صاع خرما هم لازم نیست و از میان آنان زفر به مخالفت ایستاده و رای جمهور را پذیرفته است. مگر در مسئله‌ی خرما که گفته است خریدار در میان رد یک صاع خرما و یا نیم صاع گندم مختار خواهد بود».

«ابن ابی لیلی و ابو یوسف نیز در روایتی با جمهور موافق بوده‌اند. جز این‌که آنان گفته‌اند لازم نیست حتما یک صاع خرما به جای شیر استفاده شده با گوسفند مسترد گردد. بل‌که مشتری می‌تواند به جای خرما قیمت آن را هم به فروشنده برگرداند. در روایتی از امام مالک و برخی شافعیه نیز همین رای آمده لکن گفته‌اند به جای شیر باید از قوت منطقه به فروشنده پرداخت همچنان که در زکات فطر نیز این کار لازم است».

«بغوی نقل کرده است که در این‌که اگر بایع و مشتری به غیر خرما از قوت یا غیر آن رضایت دادند کافی است، خلافی در میان علما وجود ندارد. اما ابن کج گفته است در این مسئله علما با هم متفق نیستند و ماوردی دو رای را در صورتی که مشتری از پیدا کردن خرما عاجز ماند نقل کرده است، مبنی بر این‌که آیا قیمت خرما را با نرخ آن‌جا می‌پردازد و یا با نرخ نزدیک‌ترین کشوری که خرما را از آن‌جا وارد می‌سازند که حنابله رای دوم را پذیرفته‌اند».

«حنفیه با بهانه‌های گوناگون از عمل به حدیث مصراه خودداری کرده‌اند:

برخی از آنان حدیث را به دلیل این‌که روایت ابوهریره است، مخدوش دانسته و گفته‌اند چون ابوهریره به درجه‌ی ابن مسعود و غیر او از فقهای صحابه نرسیده است، نمی‌توان به حدیثی از او که مخالف قیاس جلی باشد، عمل کرد و این حرفی است که گوینده‌اش خود را با ارائه‌ی آن آزار داده است و نقل آن ما را از ردش بی‌نیاز می‌سازد و خود ابوحنیفه قیاس جلی را به خاطر روایت ابوهریره و امثال او ترک نموده است. مانند مسئله‌ی وضو با نبیذ خرما و یا تجدید وضو از قهقهه در نماز و غیر این‌ها. و به نظرم به خاطر این نکته است که بخاری حدیث ابن مسعود را به دنبال حدیث ابوهریره آورده برای اشاره به این‌که ابن مسعود هم به مطابق حدیث ابوهریره فتوی داده است و در صورتی که حدیث ابوهریره در این مورد ثابت نمی‌بود، ابن مسعود در این مسئله با قیاس جلی مخالفت نمی‌کرد».

سپس ابن حجر می‌افزاید: «باید گفت که ابوهریره به تنهایی این حدیث را روایت نکرده است. بلکه ابوداود آن را از حدیث ابن عمر روایت نموده و طبرانی نیز آن را از طریق دیگری از ابن عمر روایت نموده است. همچنین ابویعلی آن را از حدیث انس روایت کرده و هکذا بیهقی در خلافیات آن را از حدیث عمرو بن المزنی و احمد از روایت مردی از صحابه که نام برده نشده، روایت نموده است».

«ابن عبدالبر گفته است این حدیث از نظر عقل، صحت و ثبوتش مورد اجماع است و کسی که آن را نپذیرفته به دلایل بی‌اساسی استناد نموده است».

سپس ابن حجر علتهایی را که آنان برای رد این حدیث ابوهریره تراشیده‌اند، همراه با پاسخ آن‌ها، آورده و از سمعانی نقل کرده که گفته است: «هرگاه حدیثی ثابت شد به عنوان اصلی از اصول مورد قبول واقع شده و نیازمند آن نیست که با اصلی دیگر تطبیق داده شود. زیرا اگر با آن موافق باشد که هیچ، اما اگر مخالف آن باشد در این صورت نمی‌توان هیچ کدام از آن‌ها را رد کرد، چرا که اگر چنین کنیم حدیثی را با قیاس رد کرده‌ایم و این عمل به اتفاق مردود می‌باشد»([122]).

آن‌گاه ابن حجر با هشت دلیل قوی اثبات می‌نماید که این حدیث مخالف قیاس نیست.

شیخ در این زمینه داد سخن داده و خوب از عهده‌ی بیان مطلب بر آمده است که حقیر از ذکر این دلایل و کلام ارزشمند دیگری که در اثنای نقول سابق وجود داشت به خاطر وجود اصطلاحات و مباحث فقهی و اصولی که درک آن برای خواننده‌ی غیر متخصص در این فنون، دشوار به نظر می‌رسد، خودداری کردم.

احمد محمد شاکر، کلام ابن حجر را پسندیده و آن را چنین توصیف کرده است: «این سخن سخنی است بسیار بلیغ و عالی در زمینه‌ی نقد ادبی بر سخن کسانی که جرات تعدی به ابوهریره را به خود داده‌اند»([123]).

به این ترتیب عاری ساختن ابوهریره از فقه «از نگاه محققین حنفیه رد شده است»([124]). چون ابن همام در کتاب التحریر گفته است: «ابوهریره فقیه است» و «شارح این کتاب ابن امیر الحاج، ج2، ص 251 گفته است: «ابوهریره چیزی از شرایط اجتهاد کم نداشته و در عصر صحابه فتوی داده است در حالی که در عصر اصحاب به جز مجتهد کسی فتوی صادر نمی‌کرد»([125]).

داناترین فرد مجموع علمای حنفیه، بعد از صدر اول، جامع و شارح کتاب‌های محمد بن حسن شیبانی از شاگردان ابوحنیفه، شمس الائمه سرخسی، متوفای سال 490 هـ.ق، به بیان تعظیم و اجلال ابوهریره از جانب حنفیه پرداخته و کلام بلیغی را بر زبان جاری ساخته که در آن به گونه‌ی مسرت‌بخشی از ابوهریره تعریف کرده و حنفیه را از تهمت کاستن قدر و منزلت ابوهریره تبرئه نموده و گفته است: «شاید کسی گمان کند که این سخن ما توهین به ابوهریره است، معاذالله که چنین باشد، چون ابوهریره در عدالت، حفظ و ضبط حدیث پیشتاز است»([126]). و نیز گفته است: «ابوهریره کسی است که احدی در عدالت و طول صحبت او با رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شک ندارد». سپس در ادامه گفت: «همچنین در حسن حفظ و ضبط او نیز کسی شک ندارد»([127]) و او را توصیف کرده به این‌که: «او به عدالت، ضبط و حفظ معروف است» و او «جزو کسانی است که به مصاحبت رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  و شنیدن حدیث از او شهرت یافته‌اند»([128]).

اما آن‌چه ابوریه روایت کرده مبنی بر این‌که ابوحنیفه گفته است: همه‌ی اصحاب رسول خدا دارای عدالت می‌باشند، به استثنای عده‌ای و ابوهریره را هم استثنا کرده است، این یک دروغ بیش نیست و احدی از ثقات آن را روایت نکرده است. بلکه فقط ابن ابی‌الحدید آن را از اسکافی روایت کرده و هر دوی آن‌ها (از نظر روایت) ضعیف می‌باشند.

البته هر چه باشد نخعی، ابو حنیفه و یارانش در مقام اجتهاد محض بوده و به هر حال مأجور نخواهند بود، زیرا می‌دانیم که آنان از نیت پاک، ایمان قوی و تعصب برای دفاع از شریعت برخوردار بوده‌اند و هیچ کدام از ایشان نخواسته‌اند با این اجتهادات خود ابوهریره را متهم به دروغ کرده و یا از او بدگویی کند. چون آنان برتر از آنند که بر چنین گناه بزرگ و بدعت منکری تصمیم بگیرند ـ حاشا از ایشان ـ زیرا آنان جزو امامانی هستند که مقتدای مردم بوده و از آنان تقلید به عمل آمده است. بلکه بیماری در دل کسانی قرار دارد که مقصود و کلام آنان را تحریف کرده است. زیرا ابوحنیفه اگر از یک سو برخی از احادیث ابوهریره را رد کرده است. از طرفی دیگر بسیاری از احادیثش را روایت نموده است. برای نمونه به «کتاب الاثار» که ابویوسف آن را از او روایت کرده([129]) و همچنین به مسند امام ابوحنیفه که حصکفی آن را روایت نموده است، مراجعه شود.

انتقاد از طرف ضعیف‌ باوران

«بدان که مردم از لحاظ درک و فهم و آرا با هم تفاوت دارند به ویژه در مسائل مربوط به امور دینی و غیبی، چون علم انسان در برابر علم و حکمت خداوند متعال ناچیز است و بدین خاطر آیات فراوانی در قرآن هست که بسیاری از مردم فهم آن‌ها را مشکل می‌پندارند و در این زمینه کتاب‌های زیادی تالیف شده است. همچنین عده‌ی زیادی از مردم احادیث فراوان ثابت شده از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را دشوار می‌انگارند که برخی از آن‌ها را بزرگان صحابه و یا تعدای از آنان روایت کرده‌اند».

بدینسان معلوم می‌شود که دشوار و مشکل به نظر رسیدن نصی به معنی باطل بودن آن نص نیست و وجود نصوصی که ظاهر آن‌ها مشکل است به صورت اتفاقی در کتاب و سنت واقع نشده‌اند بکله عمدا در نظر گرفته شده‌اند برای این‌که خداوند درون انسان‌ها را بیازماید و راه‌هایی را برای تلاش و فعالیت‌های علمی به روی علما بگشاید تا به وسیله‌ی آن‌ بر درجاتشان بیفزاید([130]).

اما کم‌خردان، عقلشان از تصور این امور غیبی و غریب عاجز مانده و لذا گفتند لازم است حدیث را بر عقل عرضه کرد و هر آن‌چه در محدوده‌ی تصورات عقل ناقص آنان قرار گرفت، آن را پذیرفته و صحیح دانستند و حدیثی را که از حدود تصورات عقلشان خارج بود، رها کرده و روایتش را به دروغ متهم ساختند.

«داستان عرضه کردن حدیث بر عقل، داستانی است قدیم که برخی از معتزلیان مردم را به آن فراخوانده و عملا آن را به اجرا در‌آورده‌اند و خاورشناسان نیز اخیرا آن را مطرح ساخته‌اند و استاد احمد امین رحمه الله  در این مسئله از آنان تبعیت کرده و تعدادی از احادیث صحیح را به عنوان مثال ذکر کرده و به نظر وی عقلا غیر قابل قبول می‌باشند».

آنان «در میان حدیثی که عقل آن را نمی‌پذیرد با حدیثی که آن را غریب می‌پندارد تفاوت قایل نشده‌اند و هر دو نوع حدیث را در این‌که باید به سرعت آن‌ها را انکار و تکذیب کرد، یکی دانسته‌اند. با این‌که حکم عقل در حدیثی که آن را نمی‌پذیرد، ناشی از محال بودن آن است و در حدیثی که آن را غریب می‌داند ناشی از عاجر ماندن از تصور آن است و میان این دو حدیث تفاوت بسیار زیاد است»([131]).

یکی از زشت‌ترین جسارت‌هایی که مرتکب آن شده‌اند و نیز از بدترین فریبی که از عقل ناقص خود خورده‌اند، این است که احادیث ابوهریره رضی الله عنه  را تکذیب نموده‌اند. اما مشاهده یک نمونه از حقی که آن را از ابوهریره غریب پنداشته‌اند، به خوبی روشن می‌سازد که انسان چگونه باید حدیث صحیح الاسناد را بپذیرد ولو این‌که غریب هم باشد و حدیث مگس در این باره برای اهل اندیشه، کافی است.

حدیث مگس

بخاری روایت کرده از ابوهریره رضی الله عنه  که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: «إذا وقع الذباب في أناء أحدکم فلیغمسه کله ثم لیطرحه فإن في أحد جناحیه شفاء وفي الإخرداء»([132])

[هر گاه مگس در یکی از ظرف‌های شما واقع شد (کسی که می‌خواهد یا ناچار است از محتوای ظرف استقاده کند) باید همه‌ی مگس را در مایع فرو ببرد و سپس آن را دور اندازد، چرا که در یکی از بال‌هایش (سبب) شفا و در دیگری سبب درد وجود دارد.]

به علت غرابتی که در حدیث وجود دارد، افراد ضعیف الایمان و گستاخان به تکذیب آن مبادرت ورزیده‌اند در حالی که ـ قبل از این‌که به تجزیه و تحلیل حدیث از نظر طبی بپردازیم ـ می‌بینیم در واقع راویان دیگری نیز غیر از ابوهریره آن را روایت کرده‌اند و به این ترتیب ابوهریره از انفراد خارج شده و به حالت متابعه([133]) می‌پیوندد. و سوگند به خدا این درآمدن به حالت متابعه نیست، بل‌که شایسته‌تر آن است که گفته شود غیر ابوهریره نیز توفیق نیل به مشارکت در اجر و شرف حمل این حدیث و تبلیغ آن به امت را به دست آورده‌اند. چون ابوهریره رضی الله عنه  به تنهایی آن را روایت نکرده است. بلکه ابوسعید خدری نیز آن را از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  روایت کرده است. آن‌چنان که در مسند امام احمد حدیث شماره (11207) سنن النسائی، ج2 ص 193 و سنن ابن ماجه، ج2، ص 185، با سند صحیح آمده است. همچنین انس بن مالک، بر اساس آنچه هیتمی در مجمع‌الزوائد، ج5، ص 38 گفته، آن را روایت نموده است. طبق گفته‌ی هیتمی بزار آن را روایت کرده و رجال آن رجال حدیث صحیح می‌باشند.

از کسانی که به بهترین شیوه درباره‌ی صحت این حدیث سخن گفته‌اند می‌توان به استاد شیخ محمد السماحی اشاره نمود. زیرا او به طول مفصل راجع به طرق حدیث و آرای متقدمین درباره‌ی آن، بحث کرده است. سپس در ضمن جوابیه‌اش یک مقاله‌ی علمی بسیار مهمی را از دو نفر طبیب به نام‌های دکتر محمود کمال و دکتر محمد عبدالمنعم حسین آورده که آن را در جزء هفتم از مجله‌ی الازهر سال 1378 منتشر ساختند و در آن موضوع اثبات حمل مواد ضد میکروب توسط مگس را از دانشمندان غرب نقل کرده و گفته‌اند: دانشمندان غربی این مواد را در مگس کشف نموده‌اند.

این دو پزشک می‌گویند: «در منابع علمی آمده است که «بریفلد» استاد دانشگاه‌ هال آلمان در سال 1871 دریافت که مگس خانگی مبتلا به انگلی از جنس انگل‌های قارچی است که او آن‌ها را امپوزا موسکی نامید.... او گفت: این انگل‌ها در لایه‌ی چربی داخل شکم مگس به صورت سلول‌های محتوی آنزیمی خاص زندگی می‌کنند. آن‌ها در ابتدا دایره‌ شکل بوده و سپس در جهت طول تغییر شکل داده و از راه سوراخ‌های تنفسی یا از میان مفاصل بطنی از شکم خارج و در بیرون جسم مگس قرار می‌گیرند. این فرایند نقش تناسلی انگل را بازی کرده و تخم انگل‌ها به مقداری که امکان انفجار سلول را فراهم سازند در داخل سلول تجمع نموده و بدینسان سلول باز شده و تخم‌ها به سوی خارج آزاد می‌شوند و این انفجار و رهاسازی با نیروی دفع شدیدی انجام می‌پذیرد به گونه‌ای که تخم‌ها بر اثر منفجر شدن سلول و فوران مایع داخل آن به مقدار تقریبی 2 سانتی‌متر، دور رانده می‌شوند. همواره در پیرامون مگس مرده و رها شده بر شیشه، میدانی از تخم این انگل‌ها وجود دارد. سر سلول‌های مستطیل شکلی که تخم‌ها از آن خارج می‌شود پیرامون شکم و پشت (بخش سوم و نهایی مگس) قرار دارد و این قسمت از مگس هنگامی که بر جایی می‌نشیند تا توازن خود را حفظ کرده و آماده‌ی پرواز گردد، همواره بلندنگاه داشته می‌شود و انفجار سلول ـ همچنان که گفته شد ـ پس از بالا رفتن فشار مایع داخل سلول مستطیل شکل به مقدار معینی، به وقوع می‌پیوندد.

«این فرایند گاهی ناشی از وجود قطره‌ای زائد از مایع موجود پیرامون سلول مستطیل شکل می‌باشد و در هنگام انفجار همراه با مایع و تخم‌ها مقداری از سیتوپلازم از انگل خارج می‌شود. همچنان که استاد لانگیرون ـ بزرگترین استاد در دانش انگل‌شناسی در سال 1945 ـ گفته است: این انگل‌های قارچی، همچنان که گفتیم، به صورت سلول‌هایی دایره شکل در داخل بافت‌های بدن مگس، زندگی می‌کنند و آنزیم‌هایی قوی از خود ترشح می‌نمایند، در حدی که اجزای حامل بیماری حشره را تجزیه کرده و آن را ذوب می‌سازند.

از سویی یگر در سال‌های (1950-1947)‌ آرنشتین و کوک از انگلستان و رولیوس سویسی توانستند نوعی آنتی بیوتیک را به نام جافاسین از همان انگل‌های موجود در مگس استخراج نمایند که این آنتی بیوتیک باکتری‌های مختلفی را از جمله باکتری‌های گرم منفی و گرم مثبت و همچنین باکتری‌های بیماری دیسانتری و تیفوئید را می‌کشد. در سال 1948 دانشمندانی چون بریان، ‌کورتیس، هیمینگ، جیفریس و ماکجوان از انگلستان آنتی بیوتیکی به نام کلوتیزین را از انگل‌های قارچی که در مگس می‌زید و بر باکتری‌های گرم منفی از جمله باکتری‌های دیسانتری و تیفوئید تاثیر می‌گذارد، ‌تولید کردند.

در سال 1949 کوکس و فامر از انگلستان، گرمان، روث اتلنجر و بلاتنر از سویس آنتی بیوتیکی موسوم به انیاتین از خود انگل‌های قارچی که در مگس زندگی می‌کنند تولید کردند که تاثیر زیادی بر روی باکتری‌های گرم مثبت و گرم منفی و همچنین بر برخی از انگل‌های دیگر از جمله باکتری دیسانتری، تیفوئید و کولیرا، دارد.

«این آنتی بیوتیک‌ها هنوز در پزشکی به کار برده نشده‌اند ولی تنها به یک دلیل از عجایب علمی به شمار می‌روند و آن این‌که اگر به مقدار زیادی داخل جسم شوند باعث به وجود آمدن مشکلات زیادی در زمینه‌ی بیماری می‌گردند در حالی که از قدرت بسیار بالایی برخوردار بوده و قدرتشان از قدرت تمامی آنتی‌بیوتیک‌های مورد استعمال در علاج بیماری‌های گوناگون بیشتر است و مقدار بسیار کمی از آن‌ها برای جلوگیری از حیات یا رشد باکتری‌های تیفوئید، ‌دیسانتری، کولیرا و امثال آن، کفایت می‌کند».

در سال 1947 موفیتش آنتی‌بیوتیک‌هایی را از مزرعه‌ی انگل‌های موجود بر روی جسم مگس جدا کرد و دید که آن‌ها دارای تاثیر فراوانی بر برخی باکتری‌های گرم منفی مانند باکتری تیفوئید دیسانتری و امثال آن‌ها می‌باشند.

«وی همچنین با بحث و بررسی پیرامون نفع این انگل‌های قارچی برای مقاومت در برابر میکروب‌های به وجود آورنده‌ی بیماری تب که مدت کمی برای بستری لازم دارد، دریافت که یک گرم از این آنتی بیوتیک ممکن است بیش از 1000 لیتر شیر را از آلودگی به باکتری‌های بیماری‌زای نامبرده محفوظ نگاه دارد و این خود بزرگترین دلیل است بر قدرت فراوان این آنتی‌بیوتیک‌ها».

«اما در خصوص آلودگی مگس به میکروب‌های بیماری‌زایی چون میکروب کولیرا، تیفوئید و دیسانتریت و غیر آن که مگس آن‌ها را از فاضلاب‌ها، فضولات و مدفوع بیماران، جاهایی که مگس اکثرا به آن‌ها رفت و آمد می‌کند، منتقل می‌سازد، باید گفت که این میکروب‌ها فقط بر روی پاهای مگس و یا در مدفوع آن وجود خواهد داشت و این مطلب در تمامی منابع باکتر‌ی شناسی به اثبات رسیده است و ذکر نام مؤلفین با منابعی که به این حقیقت روشن تصریح نموده‌اند، ضروری به نظر نمی‌رسد».

«از همه‌ی آنچه گفته شد نتیجه می‌گیریم که هر گاه مگس بر روی خوراک، نشست بدون شک آن را با پاهایش که آلوده به میکروب‌های بیماری‌زایی چون میکروب تیفوئید، کولیرا، دیسانتری و یا غیر آن‌ها، لمس می‌نماید و هر گاه روی غذا، مدفوع انداخت آن را ـ همچنان که در مورد آلودگی‌های پاهایش اشاره کردیم ـ آلوده می‌سازد».

«اما انگل‌های قارچی که آنتی‌بیوتیک از خود ترشح می‌نمایند و میکروب‌های بیماری‌زای موجود در مدفوع و در روی پاهای مگس را می‌کشند، این انگل‌ها در شکم مگس قرار داشته و همراه با مایع موجود در سلول مستطیل شکل که محتوی آنتی‌بیوتیک می‌باشد از انگل‌ها رها نمی‌شود مگر وقتی که مایعی که فشار داخلی مایع سلول را افزایش می‌دهد با آن برخورد کند و سبب انفجار سلول مستطیل شکل و خروج تخم‌ها و مایع گردد».

«بدینسان دانشمندان با بررسی‌های خود این حدیث نبوی را که ضرورت فرو بردن همه‌ی مگس‌ را در مایع یا خوراکی که در آن افتاده است را به خاطر خنثی کردن اثر میکروب‌های بیماری‌زایی که با پا یا در مدفوعش آن‌ها را منتقل ساخته است، تفسیر می‌نمایند».

«همچنین حقیقت دیگری را که حدیث به آن اشاره کرده است، روشن ساخته‌اند و آن این‌که در یکی از بال‌های مگس بیماری وجود دارد و در واقع یعنی یکی از اجزای جسم مگس محتوی بیماری‌های منتقل شده توسط میکروب‌های بیماری‌زایی است که با خود حمل کرده است و با بال دیگرش در برگیرنده‌ی شفا و درمان است که عبارت است از آنتی‌بیوتیک‌هایی که انگل‌های قارچی موجود در شکم مگس، آن‌هایی که همراه با مایع موجود در پیرامون سلول‌های مستطیل شکل انگل‌ها، خارج می‌شوند، آن‌ها را ترشح می‌نمایند»([134]).

بدینسان معجزه‌ی خداوند ـ علی‌رغم میل و خواست الحاد ـ تحقق پیدا می‌کند.




[1]- التاریخ الکبیر، بخاری ص 222 ج 1،‌ق 1 با سند موصول

[2]- بخاری ج7 ص205

[3]- المستدرک ج3 ص169 روایت با سند صحیح

[4]- همان

[5]- التهذیب ج2 ص 301

[6]- منبع قبلی ص 166

[7]- منبع قبلی ص 167

[8]- منبع قبلی ص 171

[9]- البدایه و النهایه ج8 ص 108

[10]- بخاری ج3 ص 178 ج 4 ص 218

[11]- المنتقی، ابن جارود، ص 324 روایت با سند صحیح،‌ مسند ابن عوانه، ج1 ص 145 و فتح‌الباری، ج6 ص 73

[12]- صحیح مسلم،‌ج3 ص 317 و مشکل‌آلاثار ج 1 ص 311

[13]- بخاری، ج8 ص 181 و مسند امام احمد ج2 ص 420

[14]- الرجال، برقی، ص 9

[15]- الفتح، ج6 ص 72

[16]- قاموس الرجال ج4 ص 373

[17]- صحیح مسلم، ج 2 ص 176

[18]- برای نمونه می‌توان به کتاب معانی الاثار ج1 ص281 اشاره کرد

[19]- صحیح مسلم ج3 ص 15

[20]- دراوردی در سنن ابن ماجه، ج 2 ص 988 و غیر آن از صادق رویت کرده است، حاتم بن اسماعیل در سنن نسائی، ج 1 ص 270 و 290 از صادق روایت کرده است و سلیمان در صحیح مسلم ج 3 ص 9 از صادق روایت نموده است.

[21]- الرساله، امام شافعی ص 455 بند 1245 و این از نصوص کمیاب است

[22]- همان، بند 1238

[23]- یکی از مصراع‌های شعر سابق الذکر (مترجم)

[24]- روایت او در مسند الطبالسی ص 335 آمده است که از جمله‌ی روایات کمیاب و منحصر به فرد است

[25]- التهذیب ج2 ص 320

[26]- همان، ج9 ص 252

[27]- مسند امام احمد، ج 2 ص 381 و سنن ابوداود ج 1 ص 193

[28]- بخاری ج4 ص 247 و ج5 ص 216 و مسلم ج7 ص 58 و ج8 ص 52

[29]- التهذیب ج7 ص 358

[30]- المستدرک ج3 ص 512 و مجمع الزوائد ج 9 ص 362

[31]- رجال الکشی، ص 39 و رجال البرقی ص2

[32]- رجال آقای بحرالعلوم ج2 ص 218

[33]- التاریخ الکبیر، بخاری ج2 ص 228 ق1

[34]- ابوداود، ج 2 ص 279، ابن ماجه ج2 ص 780، المسند ج2 ص 359، المنتقی لابن الجارود ص 141 و غیر آن‌ها

[35]- دست‌نویس مسند ابن راهویه، ص 24 و در ص 63 بر آن افزوده است

[36]- التهذیب ج4 ص330 و طبقات ابن سعد ج6 ص 128

[37]- قاموس الرجال ج5 ص 70

[38]- نگاه کن به روایات از ابوهریره در صحیح مسلم، ج8 ص 66 و النسائی ج4 ص 9. اما روایات او از علی در صحیح مسلم ج 1ص160 و النسائی ج 1 ص 84 آمده است.

[39]- رجال‌البرقی ص 6 و رجال‌ ابن داود ص 281

[40]- رجال الطوسی ص 56

[41]- قاموس الرجال، شوشتری، ج 7 ص 436 به روایت از ابن ابی الحدید

[42]- این روایت و همچنین روایت ابواسحاق سبعی از کمیل در مسند امام احمد ج2 صص 309، 520، 525، 535 آمده است

[43]- مسند امام احمد ج2 ص520

[44]- بخاری ج6 ص 520

[45]- التاریخ الصغیر، بخاری ص41

[46]- رجال آقای بحرالعلوم ج1 ص 206

[47]- صحیح مسلم، ج3 ص15 و منتقی ابن الجارود ص112

[48]- سنن ابن ماجه، ج1 ص 355 و اما روایات عبیدالله از علی در صحیح بخاری، ج4 ص 72 و صحیح مسلم ج2 ص 185 و ج3 ص  116موچود است. یادآوری می‌شود که روایت مورد اشاره در سنن ابن ماجه نیامده است،‌ بلکه در صحیح مسلم کتاب المساجد و مواضع الصلاه آمده است، آن هم نه از عبیدالله بن ابی‌رافع بلکه یک راوی به نام ابورافع آن را از ابوهریره روایت کرده است. (مترجم)

[49]- التاریخ الکبیر، بخاری ج3 ص 232 ق2

[50]- روایت او از علی در صحیح بخاری ج9 ص 79 و جاهای بسیار دیگری آمده است  و نیز روایت او از ابوهریره در مسند ابن راهویه ج4 ص 39 است که روایتی نادر است.

[51]- التهذیب ج10 ص 151

[52]- روایت او در مسند امام احمد، ج2 ص 401 آمده است

[53]- روایتش از علی در سنن ابوداود، ج2 ص 407 و همچون پدرش یکی از اصحاب علی است و نیز روایت او از ابوهریره در مسند امام احمد ج2 ص 401 مندرج است.

[54]- همچنان که در صحیح بخاری ج8 ص 204 آمده است

[55]- روایتش در بخاری ج3 ص 177 و غیر آن آمده است

[56]- مانند خبری که از ابوجحیفه به نقل از علی در صحیح بخاری ج9 صص 13 و 16 روایت کرده است.

[57]- التهذیب ج10 ص 404

[58]- روایت او از علی در سنن ترمذی ج13 ص 116 آمده و به اثبات رسیده که حدیث از علی شنیده است و نیز روایت او از ابوهریره در بخاری ج7 ص 204 موجود است.

[59]- مانند روایت او از مسعود بن الحکم به نقل از علی که در سنن ابوداود ج2 ص 182 آمده است

[60]- روایت او از علی در مسند امام احمد ج1 ص 79 و از ابوهریره در صحیح مسلم ج3 ص 50 آمده است

[61]- التهذیب ج6 ص 425 که روایت او را از علی آورده است. لکن حدیث او به روایت از ابوهریره در مسند امام احمد، ج2 ص2 290 موجود است.

[62]- الجرح و التعدیل ص 224، ج 2 بخش دوم

[63]- روایت او از علی در مسند امام احمد ج1، ص 118 و سنن ابن ماجه ج 1

[64]- همچنان که در صحیح بخاری، ج3 ص 147 و غیر آن آمده است

[65]- الجرح و التعدیل، ج2، ص224، ق2

[66]- التهدیب، ج3، ص178

[67]- روایت او از ابوهریره در سنن ترمذی ج13، ص 215 آمده است

[68]- روایت او از علی در مسند امام احمد، ج1، ص 195، آمده است

[69]- روایت او از ابوهریره در سنن ابوداود، ج 1، ص 157 آمده است

[70]- این مطالب در هدی الساری مقدمه‌ی فتح‌الباری به طور کافی توضیح داده شده است

[71]- التهذیب ج4 ص 223

[72]- رجال ابن داود، ص 177

[73]- همچنان که در صحیح بخاری ج3 صص 185 و 221 و ج6 ص 158 و جاهای بسیار دیگر و همچنین در صحیح مسلم، ج 1 ص 39 و 42 آمده است.

[74]- التهذیب ج10، ص 315

[75]- رجال ابن داود حلی ص 297

[76]- صحیح مسلم، ج5 ص 124

[77]- التهذیب ج6 ص 313

[78]- همان

[79]- قاموس الرجال، ج5 ص 321

[80]- برای مثال به بخاری، ج1 ص 45، ج6 صص 73 و 75، ج8، ص 153 و 159 ج 9، ص 45 و 53 و مسلم،‌ جدول 5  صص 7، 38 و 88

[81]- بخشی از سخنان ذهبی در میزان الاعتدال ج2 ص 229

[82]- التهذیب، ج8 ص 276 و در هدی‌الساری به شیعه بودن او اشاره شده است

[83]- برای مثال رجوع شود به صحیح بخاری، ج1 صص 38 و 77 و ج3، صص 145 و 177

[84]- سخن ذهبی در تذکره الحفاظ، شرح حال شماره 343

[85]- التهذیب ج 7 ص 53

[86]- هدی الساری مقدمه فتح‌الباری ص 422

[87]- طبقات ابن سعد،‌ج6 ص 400

[88]- قاموس الرجال ج6 ص 232

[89]- همچنان‌که در صحیح مسلم ج2، ص 87 و ج4، ص 222 و 126 آمده است

[90]- سنن دارمی، ج1 ص 318

[91]- میزان الاعتدال، ج3 ص 85

[92]- رجال‌کشی، ص 109

[93]- رجال برقی، ص 8 و رجال طوسی ص 90

[94]- رجال حلی، ص79

[95]- همان ص 170

[96]- رجال‌کشی، ص 110

[97]- الرساله، ص 453

[98]- رجال طوسی، ص 96

[99]- در الاصابه فی تمییز الصحابه از چندین طریق روایت شده که اسم ابوهریره عبدالله بوده است. (مترجم

[100]- رجال ابن داود حلی ص 198

[101]- اقتباس از سخنان ابن‌العربی در کتاب العواصم من القواصم، ص 180

[102]- الجرح و التعدیل ص 252 ج2 ق1

[103]- بخاری ج7،‌ص 180 و مسلم ج 7 ص 31

[104]- الجرح و التعدیل ص 363 ج1 ق1

[105]- التهذیب ج2 ص 345

[106]- الجرح و التعدیل ص 93 ج3 ق2

[107]- در کتاب الاغانی نوشته‌ی ابوالفرج اصفهانی آمده است

[108]- التهذیب ج3 ص 406

[109]- همان، ج2 ص 279

[110]- الجرح و التعدیل ص 29 ج4 ق1 و التهذیب، ج9، ص 371 و از مثال‌های روایت سعد از او می‌توان به احادیث بخاری، ج1، ص 140 اشاره کرد.

[111]- روایت ابن‌المبارک از حسین در سنن نسائی، ج1 ص 263 آمده است

[112]- التهذیب ج5، ص 325

[113]- الاغانی، ابوالفرج اصفهانی ج 15 ص 147

[114]- تذکره الحفاظ ج1 ص 82

[115]- اصول السرخسی ج1 ص 341

[116]- البدایه و النهایه ج8 ص 109

[117]- اصول السرخسی ج1 ص 141

[118]- سیر اعلام النبلاء، ج2، ص 438 و میزان الاعتدال، ج1 ص 35

[119]- البدایه و النهایه، ج8 ص 110

[120]- همان منبع

[121]- بخاری ج3 ص 87

[122]- فتح‌الباری ج5، ص 268

[123]- مسند امام احمد، ج13 ص 29

[124]- الانوار الکاشفه، معلمی، ص 176

[125]- همان

[126]- اصول سرخسی، ج1، ص 341

[127]- همان، ص 340

[128]- همان ، ص 340

[129]- الآثار صص 22، 27، 55، 107

[130]- الانوار الکاشفه ص 223

[131]- السنته و مکانتها،‌ ص 45

[132]- صحیح بخاری، ج7 ص 181

[133]- متابعه در اصطلاح علم مصطلح الحدیث این است که غیر راوی در روایت حدیث با راوی شرکت داشته باشد (تیسیر مصطلح الحدیث ـ محمد طحان) «مترجم»

[134]- المساحی، المنهج الحدیثی، ص 386 و طحاوی در کتاب معانی الاثار ج 4 ص 284 گفته است جلو انداختن بالی که محتوی بیماری است از جانب مگس همچنان که در برخی روایات به آن تصریح شده است یک الهام است از طرف خداوند به مگس همچنان که به زنبور عسل الهام نموده که در کوه‌ها برای خود خانه بسازد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...