چنان کفرم، چنان کفرم من امروز |
|
که از اسلام برون جستم من امروز |
چنان کفری که در خاطر نیاید |
|
چنانستم، چنانستم من امروز |
به کفر با همرهان شرک رفتم |
|
به صورت گربه این دینم من امروز |
گرفتم گوش عقل و گفتم: ای عقل |
|
برون رو، کز تو وارستم من امروز |
بشوی ای عقل دست خویش از من |
|
که در مذهب بپیوستم من امروز |
نمی دانم کجایم لیک، مرتد |
|
مقامی کاندر او هستم من امروز! |
چون زیارات قبورم معلوم آمد |
|
دگر از کعبه بیزارم من امروز!![1] |
بیامد بر درم آیات قرآن |
|
ز مستی در بر او بستم من امروز |
[1]- بارها از زبان یک شیعه شنیده ام که می گوید: اگر به کربلا بروی دیگر مکه را دوست نداری و فعلاً بیا و برو کربلا و مکه را بگذار برای بعد، کربلا بهتر است!!! و آن خوشحالی و وجدی را که هنگام بازگشت از عراق دارند در مورد حج و مکه اینگونه نیستند و برعکس هر موقع از حج بر می گردند ناراحت و عبوس هستند که چرا آنجا در دست اهل سنت است و نمی گذارند ما هر کاری دلمان می خواهد انجام دهیم، قبور و در و دیوار را ببوسیم!!، روی قبرستان بقیع گنبد و بارگاه بسازیم!!، مفاتیح و دعاهای شرک آمیز بخوانیم!! و در یک کلام چرا نمی گذارند مشرک باشیم؟!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر