اهل سنت و جماعت بر اساس اصولی ثابت و واضح و آشکار عمل میکنند، آن هم در اعتقاد و اعمال و رفتار و اخلاق و این اصول بزرگی است که از کتاب خدا و سنت رسول اللهص و آنچه سلف صالح از صحابه و تابعین و پیروان نیکو بر آن بودند تلقی کرده، فراگرفتهاند، و این اصول و قواعد در چند چیز ذیل خلاصه میشود:
ایمان به خدا و فرشتگان و کتابها و پیامبران خدا و روز آخرت و ایمان به قضا و قدر، خیر و شر آن.
1- ایمان به خدا: تصدیق به یگانگی خدا، یعنی تصدیق کردن توحید سهگانه و اعتقاد داشتن و عمل کردن به آن، آنهم: توحید ربوبیت، و توحید الوهیت، و توحید اسماء و صفات است.
توحید ربوبیت: و آن عبارت است از توحید افعال خداوند، یعنی: معتقد بودن به اینکه همه چیز هم چون آفریدن، و روزی دادن، و زنده کردن، و میرانیدن از جانب خداست، و اینکه او پروردگار و مالک همه چیز است.
و توحید الوهیت: اینکه تنها خدای یگانه سزاوار تمام عباداتی است که بنده آن را به شکل مشروع برای نزدیک شدن به خدا انجام میهد، هم چون: دعاء، و ترس، و امید، و دوستی، و قربانی، و نذر، و یاری خواستن، و پناه گرفتن، فریادرسی و کمک، و نماز و روزه، و حج، و انفاق در راه خدا، و آنچه را مشروع نموده و به آن امر فرموده است، و برای خدا دیگری را شریک قرار نمیدهند، نه فرشتهای مقرب، و نه پیامبری فرستاده، و نه ولیای از أولیاء، و نه غیر از اینها.
توحید اسماء و صفات: ثابت کردن نامها و صفاتیکه خدا آن را به خود، و یا پیامبرش آن را به او ثابت نموده است، و پاک دانستن و منـزه داشتن خدا از هر عیب و نقصی که خود را از آن منزه داشته، و یا پیامبرش او را از آن منزه دانسته باشد، و این همه بدون هیچگونه تمثیل، و تشبیه، و تحریف، و تعطیل، و تأویل، چنانکه خداوند میفرماید: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ ١١﴾ [الشوری: 11].
«مانند او چیزی نیست، و او شنوای بیناست».
چنانکه میفرماید: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَا﴾ [الأعراف: 180].
«و برای اوست بهترین نامها (نامهای نود و نه گانه که در حدیث آمده) خدا را با آن نامها بنامید و به آن نامها دعا کنید، و مناسب با آن عمل کنید».
2- ایمان به فرشتگان خدا: یعنی تصدیق کردن به وجود آنها، و اینکه خلقی از مخلوقات خدایند، و آنها را از نور آفریده است تا او را عبادت کنند، و فرمان او را در جهان هستی بجا آورند، چنانکه خداوند میفرماید: ﴿بَلۡ عِبَادٞ مُّكۡرَمُونَ ٢٦ لَا يَسۡبِقُونَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ وَهُم بِأَمۡرِهِۦ يَعۡمَلُونَ ٢٧﴾ [الأنبیاء: 26-27].
«بلکه آنان همه بندگان گرامی خدا بودند، همیشه گفتار ایشان بعد از گفتار خداست، همیشه مطیع فرمان خدای خود هستند».
3- ایمان به کتابهای خدا: یعنی تصدیق به آن، و به راهنمایی و نوری که در آن است، و اینکه خداوند آن را برای هدایت بشریت بر پیامبران خود نازل فرموده، و عظیمترین آن کتابها تورات و انجیل و قرآن است، و عظیمترین این سه کتاب، قرآن است، و آن معجزهای بزرگ و عظیمی است، خداوند میفرماید: ﴿قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن يَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا يَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ كَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٖ ظَهِيرٗا ٨٨﴾ [الإسراء: 88].
«بگو ای رسول خدا اگر انس و جن همه همدست شوند تا مانند این قرآن بیاورند، نتوانند، و اگر چه بعضی از ایشان پشتیبان بعضی دیگر و مددکار یکدیگر شوند».
اهل سنت و جماعت ایمان دارند که قرآن کلام خداست، و حروف و معانی آن مخلوق نیست، به خلاف آنچه جهمیه و معتزله میگویند که: قرآن همهاش با حروف و معانی آن مخلوق است، و به خلاف آنچه که اشاعره و پیروان آنها میگویند که: کلام خدا عبارت از معانی آن است، ولی حروف آن مخلوق است، و هر دو قول باطل است، خداوند میفرماید: ﴿وَإِنۡ أَحَدٞ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٱسۡتَجَارَكَ فَأَجِرۡهُ حَتَّىٰ يَسۡمَعَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ﴾ [التوبة: 6].
«و اگر یکی از مشرکان به تو پناه آورد (تا از دین آگاه شود) او را پناه ده تا کلام خدا (قرآن) را بشنود».
و میفرماید: ﴿يُرِيدُونَ أَن يُبَدِّلُواْ كَلَٰمَ ٱللَّهِ﴾ [الفتح: 15]. «میخواهند کلام خدا (قرآن) را تغییر دهند».
پس آن سخنان و کلام خداست، نه سخنان و کلام دیگری غیر از خدا.
4- ایمان به پیامبران خدا: یعنی تصدیق کردن تمامی پیامبران، آنان که خداوند نام آنها را ذکر کرده، و آنکه نامشان ذکر نشده است، از اول تا آخر آنها، و آخرین و خاتم آنان، پیامبرمان محمدص میباشد، ایمان به پیامبران ایمان مجمل و به طور خلاصه است، و ایمان به پیامبرمان محمدص دارای تفصیل است، و اعتقاد به اینکه خاتم پیامبران محمدص است، و بعد از او پیامبری نیست، و کسی که این اعتقاد را نداشته باشد کافر است، و ایمان به پیامبران همچنان به معنای عدم افراط و زیاده روی و بدون کم کاری در حق آنهاست، بر خلاف یهود و نصاری که در بعضی از پیـامبـران زیاده روی و افراط کردهاند تا اینکه آنها را فرزندان خدا دانستهاند، چنانکه میفرماید: ﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ عُزَيۡرٌ ٱبۡنُ ٱللَّهِ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَى ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ ٱللَّهِ﴾ [التوبة: 30].
«یهودیان گفتند که عزیر پسر خداست، و نصاری گفتند عیسای مسیح پسر خداست».
و گروهی از متصوفین و فلاسفه (فیلسوفها) در حق پیامبران کوتاهی کرده و آنان را تحقیر نموده و امامان خود را بر آنها برتری دادند، و بت پرستان و کافران به تمامی پیامبران کافر شدند، و یهود به عیسی و محمد علیهماالسلام کافر شدند، و نصاری به محمدص کافر شدند، و کسی که به بعضی از پیامبران ایمان آورد، و به بعض دیگر کافر شود، او در حقیقت به تمامی پیامبران کافر است، خداوند میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَيۡنَ ٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيَقُولُونَ نُؤۡمِنُ بِبَعۡضٖ وَنَكۡفُرُ بِبَعۡضٖ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيۡنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا ١٥٠ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ حَقّٗا﴾ [النساء: 150-151].
«مردمی که به خدا و پیامبر او کفر میآورند و میخواهند بین خدا و پیغمبرانش جدایی اندازند و میگویند ما به برخی از انبیاء ایمان میآوریم و به بعضی ایمان نمیآوریم، و میخواهند که میان کفر و ایمان راهی اختیار کنند. در واقع اینها کافر واقعی هستند».
و میفرماید: ﴿لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِ﴾ [البقرة: 285].
«ما بین هیچ یک از پیغمبران فرق نمیگذاریم (بلکه به همه آنها ایمان میآوریم)».
5- ایمان به روز آخرت: یعنی تصدیق به آنچه بعد از مرگ خواهد بود، و خدا و رسولش از آن خبر داده است، مانند: عذاب قبر و خوشی آن، و بر خاستن از قبرها، و حشر، و حساب، و ترازوی اعمال، و گرفتن نامهها با دست راست یا دست چپ، و پل صراط، و بهشت و دوزخ، و آمادگی برای آنها با اعمال و کردار نیک، و ترک اعمال بد، و توبه از آنها.
و فرقه دهریها (منکران خدا) و مشرکین، به روز آخرت کافر شدهاند، و یهود و نصاری به روز آخرت ایمان صحیح نیاوردهاند، گرچه به وقوع آن ایمان دارند، خداوند میفرماید: ﴿وَقَالُواْ لَن يَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰ﴾ [البقرة: 111].
«و گفتند به بهشت نخواهد رفت مگر یهود، و نصاری».
و میفرماید: ﴿وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَيَّامٗا مَّعۡدُودَةٗ﴾ [البقرة: 80]. «و (یهودیان) گفتند که هیچ وقت خدا ما را در آتش عذاب ندهد مگر روزهای محدود و انگشت شماری».
6- ایمان به قضا و قدر: یعنی به اینکه خداوند علم آن چه بوده و خواهد بود را میداند، و در لوح محفوظ مقدر و سرنوشت کرده است، و آنچه از خیر و شر، و کفر و ایمان، و طاعات و معصیت، جاری است خداوند آن را دانسته و خلق کرده و مقدر نموده است، و اینکه طاعت را دوست دارد، و معصیت را مکروه میدارد و از آن نفرت دارد، و بندگان در اعمال و کردار خود، اعم از طاعت اختیار و قدرت و اراده دارند، ولی آن تابع ارادت و مشیت خداست، بر خلاف فرقه جبریه که گویند بنده بر اعمال و کردارش مجبور است و هیچ اختیاری ندارد، و بر خلاف فرقه قدریه که میگویند بنده اراده مستقل از اراده و مشیت خدا دارد، و اینکه اعمال و کردار خود را خلق میکند بدون اینکه خدا اراده و مشیت آن عمل و کردار را داشته باشد، و خداوند هر دو فرقه و گروه را با آیه ذیل تکذیب نموده است و میفرماید: ﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ﴾ [التکویر: 29].
«و شما نمیخواهید مگر آنچه پروردگار عالمیان بخواهد».
و اراده و مشیئت خود را تابع اراده و مشیئت خدا قرار دهید، پس برای بنده مشیئت ثابت کرد، و این ردّ بر افراط کنندگان فرقه جبریه است، و آن را تابع مشیئت خود دانست، و در آن ردّ بر طایفه قدریه است، و ایمان به قدر و سرنوشت بنده را صبر (و شکیبایی میبخشد و از گناهان و عیبها دورش مینماید، همچنانکه آنان را به سوی انجام عمل و کردار تشویق نموده سوق میدهد و سستی و ناتوانی و ترس و کسالت را از او دور میکند.
از اصول و اساس اهل سنت و جماعت این است که ایمان: قول و عمل و تصدیق است، با اطاعت زیاد شده، و با گناه کم میشود، و ممکن نیست که ایمان قول و عمل بوده و تصدیق نباشد، زیرا این ایمان منافقین است، و ایمان بدون شناخت و دانستن بدون قول و عمل نیست، زیرا این ایمان کافرین و منکرین است، خداوند میفرماید: ﴿وَجَحَدُواْ بِهَا وَٱسۡتَيۡقَنَتۡهَآ أَنفُسُهُمۡ ظُلۡمٗا وَعُلُوّٗا﴾ [النمل: 14].
«و آن معجزات را انکار کردند در حالیکه دلهایشان یقین صدق آن را داشت، انکارشان از روی ظلم و تکبر و خود را بالا گرفتن از قبول حق بود».
و میفرماید: ﴿فَإِنَّهُمۡ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَٰكِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ يَجۡحَدُونَ ٣٣﴾ [الأنعام: 33].
«برای اینکه آنها در دل خود راستگویی و امانت تو را میدانند و بنابر آن تو را دروغگو نمیدانند ولکن آن ستمکاران نه تنها تو را، بلکه همه آیات خدا را انکار میکنند».
و میفرماید: ﴿وَعَادٗا وَثَمُودَاْ وَقَد تَّبَيَّنَ لَكُم مِّن مَّسَٰكِنِهِمۡۖ وَزَيَّنَ لَهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ فَصَدَّهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِيلِ وَكَانُواْ مُسۡتَبۡصِرِينَ ٣٨﴾ [العنکبوت: 38].
«و قوم عاد و ثمود را که منازل خراب و ویرانشان به چشم میبینند آنها نیز با آنکه بینا و هوشیار بودند چون شیطان اعمال زشت و بدشان را در نظرشان نیکو جلوه داد و از راه حق آنها را باز داشت همه هلاک و نابود گردیدند».
ایمان فقط تصدیق نیست، و یا اینکه قول و تصدیق بدون انجام عمل نیست، زیرا این ایمان فرقه مرجئه است، خداوند تعالی در بیشتر اوقات اعمال و کردار را ایمان مینامد، چنانکه میفرماید: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ ٢ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ ٣ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗا﴾ [الأنفال: 2-4]. «مؤمنان حقیقی کسانی هستند که هرگاه از خدا ذکر شود دلهایشان از ترس بر خود بلرزد، و هرگاه آیات خدا بر ایشان خوانده شود ایمان و تصدیقشان را بیفزاید و فقط بر خدا ایمان و توکل داشته باشند نه غیر از او. آنها مردمی هستند که نماز را بر پا میدارند و از آنچه روزیشان نمودیم و به ایشان دادیم انفاق میکنند، آنان مؤمنان بر حق و واقعی هستند».
و میفرماید: ﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَٰنَكُمۡ﴾ [البقرة: 143]. «خداوند کردارشان که نماز بود ضایع نمیگرداند».
یعنی نمازهایتان را به سوی بیت المقدس، و نماز را ایمان نامیده است.
از قواعد اهل سنت و جماعت این است که هیچکس از مسلمانان را کافر نمیدانند مگر اینکه مرتکب یکی از نواقض اسلام شود، اما اگر یکی از گناهان کبیره غیر از شرک را انجام داد و دلیلی بر کفر مرتکب آن نبود مانند ترک نماز از روی کسالت، او را با انجام این گناه کبیره کافر نمیدانند، لیکن او را فاسق و ناقص الإیمان میدانند، و اگر از آن گناه کبیره توبه نکرد زیر مشیت خداست، اگر خواست او را میبخشد، و اگر خواست او را عذاب میدهد، ولی در دوزخ جاودان نمیشود، خداوند میفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُ﴾ [النساء: 48].
«خداوند شرک ورزیدن به خود را نمیبخشد و غیر از شرک گناهان دیگر را برای کسی که بخواهد میبخشد».
و مذهب اهل سنت مذهب وسط و در میانه است بین مذهب خوارج که مرتکب کبیره را اگر هم شرک نباشد، کافر میدانند، و بین مذهب مراجعه که او را مؤمن کامل الإیمان میدانند، و میگویند با وجود ایمان هیچ گناه اشکال ندارد، هم چنین با کفر هیچ طاعت و فرمانی فایده ندارد.
از قواعد اهل سنت و جماعت وجوب اطاعت از فرمانداران و حکام مسلمین است، تا هنگامی که به معصیت خدا امر نکنند، و اگر به معصیت خدا امر کنند طاعت آنها واجب و جایز نیست، و فقط طاعت آنها در معروف غیر از کفر خواهد بود، عمل به قول خداوند که میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡ﴾ [النساء: 59].
«ای مردمی که ایمان آوردید به فرمان خدا باشید، و فرمان پیغمبر خدا را اطاعت کنید، و از فرمانروایانتان (تا آنجا) اطاعت کنید (که شما را به فرمانبری خدا و رسول امر میکنند)».
«قول رسول الله: أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَالسَّمْعِ وَالطَّاعَةِ وَإِنْ تَأَمَّرَ عَلَيْكُمْ عَبْدٌ». [أحمد، وأبوداود، الترمذی، وابن ماجه والدارمی].
«شما را به تقوی و پرهیزگاری و شنیدن و اطاعت کردن سفارش میکنم، اگر هم بر شما بنده سیاه پوست امیر و فرمانروا شود».
اهل سنت و جماعت اعتقاد دارند که معصیت از امیر و فرمانروای مسلمان معصیت از رسول اکرمص میباشد چنانکه پیامبرص میفرماید: «مَنْ يُطِعِ الأَمِيرَ فَقَدْ أَطَاعَنِى، وَمَنْ يَعْصِ الأَمِيرَ فَقَدْ عَصَانِى». [متفق علیه]. «کسی که از امیر و فرمانروا اطاعت کند از من اطاعت کرده، و هرکس از او نافرمانی نماید از من نافرمانی کرده است»، و نماز پشت سرشان، و جهاد با آنان، و دعاکردن برایشان به نیکی و استقامت، و نصیحت کردن آنان را جایز و مشروع میپندارند.
از قواعد اهل سنت و جماعت خروج بر فرمانروا و حکام مسلمین اگر مخالفتی غیر از کفر باشد حرام میدانند، آن هم به خاطر فرمان رسول اللهص که از آنها در غیر معصیت اطاعت شود تا زمانیکه از آنها کفر آشکار سر نزند، خلاف فرقه معتزله که هنگامی که حکام مسلمین مرتکب گناه کبیره شوند خروج را بر آنان واجب میدانند، گرچه مرتکب کفر هم نشده باشند، و آن را امر به معروف و نهی از منکر میدانند، در حالی که این عمل آنها از بزرگترین منکرات به شمار میرود، چون خروج بر آنها سبب خطرهای بزرگی مانند: بینظمی و فساد و تفرقه و اختلاف، و تسلط یافتن دشمن خواهد بود.
از قواعد اهل سنت و جماعت حسن نیت و خلوص دل و زبان بر صحابه پیامبرص میباشد، چنانکه خداوند هنگامی که مهاجرین و انصار را یاد آور شد و آنها را ستایش کرد، چنین توصیف فرمود: ﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ ١٠﴾ [الحشر: 10].
«و آنان که بعد از مهاجر و انصار آمدند، (یعنی تابعین و سایر مؤمنین تا روز قیامت، همیشه در دعا به درگاه خدا) عرض میکنند پروردگارا بر ما و برادران دینیمان که در ایمان پیش از ما شتافتند ببخش و در دل ما هیچ کینه و حسد بر مؤمنان قرار مده، پروردگارا تویی که در حق بندگان بسیار با رحم و مهربانی».
و عمل به قول رسول الله که فرمودند: «لاَ تَسُبُّوا أَصْحَابِى فَوَالَّذِى نَفْسِى بِيَدِهِ لَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ أَنْفَقَ مِثْلَ أُحُدٍ ذَهَبًا مَا بَلَغَ مُدَّ أَحَدِهِمْ وَلاَ نَصِيفَهُ». [متفق علیه].
«یاران مرا ناسزا نگویید، و دشنام ندهید، سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست اگر یکی از شما به اندازه کوه احد طلا انفاق (صدقه) نماید، انفاق و بخشش او به مقدار انفاق و بخشش یک کف دست آنها و حتی نصف آن نمیرسد».
خلاف بر بدعت کنندگان و رافضه و خوارج که صحابه را دشنام میدهند و فضایل آنها را انکار میکنند، و اهل سنت و جماعت خلیفه را بعد از رسول اللهص ابوبکر، سپس عمر، سپس عثمان، سپس علیش میدانند، پس هرکس در خلافت یکی از آنها طعنه بزند، گمراهتر از الاغ خانوادهاش میباشد، چون با نص و اجماع که خلافت آنها را تایید کرده، مخالفت کرده است.
از قواعد اهل سنت و جماعت محبت و دوست داشتن اهل بیت رسول اللهص است، عمل به قول رسول اکرمص که فرمودند: «أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِى أَهْلِ بَيْتِى». [مسلم وأحمد وغیره].
«شما را در اهل بیت خود تذکر و یادآوری میکنم، (یعنی به آنها محبت کنید، و به آنها احترام بگذارید، و به آنها بد و بیراه نگویید)».
و از اهل بیت رسول اللهص همسران او، امهات المؤمنین رضی الله عنهن وأرضاهن میباشند، چون خداوند هنگامی که آنها را مخاطب قرار داد فرمود: ﴿يَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِيِّ﴾ [الأحزاب: 32]. «ای زنان پیغمبر».
آنها را نصیحت کرد و به آنها وعده اجر و پاداش بزرگ داده است، آنگاه فرمود: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا ٣٣﴾ [الأحزاب: 33].
«خدا میخواهد ناپاکی و هر عیب را از شما همسران اهل بیت نبوت دور بدارد و شما را کاملاً پاک و پاکیزه گرداند».
اهل بیت اصلی و حقیقی همانا نزدیکان پیامبر خدا میباشند، و مقصود در اینجا افراد صالح و نیک آنها، اما نزدیکان غیر صالح و نیک هیچ حقی در اهل بیت پیامبر خداص ندارند، مانند عموی (کاکا) پیامبر خداص أبیلهب، و امثال او، همان طوری که خداوند میفرماید: ﴿تَبَّتۡ يَدَآ أَبِي لَهَبٖ وَتَبَّ ١﴾ [المسد: 1].
«ابو لهب نابود شد و دو دستش قطع گردید».
و به محض نزدیک بودن و خویشاوندی با رسول اکرمص با عدم عمل و کردار نیک، صاحبش را هیچ نفعی از خدا نمیرساند، چنانکه رسول اللهص میفرماید: «يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ اشْتَرُوا أَنْفُسَكُمْ مِنَ اللَّهِ لاَ أُغْنِى عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا يَا عَبَّاسُ بْنَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لاَ أُغْنِى عَنْكَ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا يَا صَفِيَّةُ عَمَّةَ رَسُولِ اللَّهِ لاَ أُغْنِى عَنْكِ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا يَا فَاطِمَةُ بِنْتَ مُحَمَّدٍ سَلِينِى مَا شِئْتِ لاَ أُغْنِى عَنْكِ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا». [متفق علیه].
«ای معشر و جماعت قریش جان خود را از آتش جهنم بخرید و گردن خود را از آن آزاد نمایید، که نمیتوانم از آنچه خدا از عذاب و ضرر برایتان خواسته شما را نجات دهم، ای عباس عموی رسول الله نمیتوانم در مقابل خدا از تو دفاع کنم، ای صفیه عمه رسول الله نمیتوانم در برابر خدا از تو دفاع کنم، ای فاطمه دختر پیامبر هر چه بخواهی از مال من طلب کن که نمیتوانم در مقابل عذاب و ضرریکه خدا برایت خواسته از تو دفاع کنم».
و نزدیکان نیکوکار و صالح رسول اللهص بر ما حق مراعات و محبت و احترام دارند، و جایز نیست که در آنها غلو و زیاده روی کنیم، و چیزی از عبادت را به آنها اختصاص دهیم، یا اینکه معتقد باشیم که به غیر از خدا یکی از آنها نفع و ضرری به ما میرساند، زیرا خداوند خطاب به پیامبر میفرماید:
﴿قُلۡ إِنِّي لَآ أَمۡلِكُ لَكُمۡ ضَرّٗا وَلَا رَشَدٗا ٢١﴾ [الجن: 21].
«بگو من مالک و قادر بر خیر و شر شما نیستم».
و میفرماید: ﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُ﴾ [الأعراف: 188].
«بگو من مالک نفع و ضرر خویش نیستم مگر آنچه خدا بر من خواسته باشد، و اگر من از غیب جز آنچه به وحی میدانم آگاه بودم بر خیر و نفع خود همیشه میافزودم و هیچگاه زیان و رنج نمیدیدم».
اگر رسول اللهص چنین باشد که نتواند به خود نفع و ضرری برساند مگر با اجازه خدا، پس چگونه غیر از او دیگری (می تواند این کار را بکند) پس آن عقیده را که بعضی از مردم درباره کسانیکه به خویشان رسول اللهص نسبت داده میشود، دارند، عقیده باطل است.
از قواعد اهل سنت و جماعت تصدیق کرامات اولیاء الله است، یعنی آن چه خداوند با دست بعضی از آنها از کارهای خارق العادۀ انجام میدهد، چنانکه قرآن و سنت بر آن دلالت کرده است.
و فرقه معتزله و جهمیه وقوع کرامات اولیاء را انکار کردهاند، و آن انکاری به امر واقع و معلوم است، لیکن باید دانست که بعضی از مردم در حال حاضر در موضوع کرامات گمراه شده و در آن غلو کردهاند، تا اینکه بعضی از جیزهائی به کرامات چسپانیدهاند که از کرامات به شمار نمیرود، مانند جادوگری و اعمال سحر و شیطانی و حقه بازی.
فرق بین کرامات و جادوگری این است که: کرامات از دست بندگان صالح و نیکوکار خدا بر می خیزد.
و جادوگری از دست ساحران و کافران و ملحدان به قصد گمراهی خلق و خوردن و بالا کشیدن اموال آنهاست.
و سبب کرامات طاعت خداست.
و سبب جادوگری و سحر، کفر و گناهان میباشد.
از قواعد اهل سنت و جماعت در استدلال دنباله روی و پیروی از آنچه قرآن و سنت رسول اللهص به صورت ظاهری و باطنی آوردهاند، و پیروی از آنچه صحابه از مهاجرین و انصار بطور عموم، و از خلفای راشدین به طور خصوص بر آن بودند، است، همان طوری که رسول اکرمص میفرماید: «عَلَيْكُمْ بِسُنَّتِي وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِينَ». [أبوداود والترمذی وأحمد وابن ماجه]. معنای آن قبلا گفته شده است. و بر کلام خدا و کلام رسول الله، کلام هیچکس از بشر را جلوتر نمیدانند، به همین سبب اهل سنت و جماعت نامیده شدهاند.
و بعد از گرفتن آنچه در قرآن و سنت باشد، آنچه علمای امت بر آن اجماع کردهاند میگیرند، و این قاعده سوم است که بعد از قرآن و سنت بر آن اعتماد میکنند، چنانکه خداوند میفرماید: ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا ٥٩﴾ [النساء: 59].
«اگر درباره چیزی با هم اختلاف نمودید (برای رفع اختلاف) (کتاب خدا: قرآن) و به (سنت) پیامبر مراجعه نمایید، اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید، (این مراجعه به کتاب خدا و سنت پیغمبر) برای شما بهتر و خوش عاقبتتر خواهد بود».
اهل سنت و جماعت معتقد به عصمت هیچکس غیر از رسول اللهص نیستند، و به رای و نظریه هیچکس تعصب نمیورزند تا اینکه موافق با قرآن و سنت باشد، و معتقدند که عالم مجتهد ممکن است خطا کندن و ممکن است درست بگوید، و به هیچکس اجازه اجتهاد نمیدهند مگر کسی که دارای شرایط اجتهادی باشد، که نزد علماء معروف است، و در مسائل و گفتههایی که در آن ترجیح به یکی از گفتهها ندارد، و نص مورد اجتهاد، احتمال دارد دارای چند معنی باشد، اهل سنت انکار بر یکدیگر نمیکنند.
و اختلاف در مسائل اجتهاد سبب دشمنی با یکدیگر و دوری از هم نمیگردد، چنانکه اهل بدعت تعصب دارند و چنین میکنند، بلکه اهل سنت هم دیگر را دوست داشته و پشتیبانی همدیگر میکنند، با وجود اختلاف در مسایل فرعی پشت سر هم نماز میخوانند، خلاف بر اهل بدعت که هرکس با آنها مخالفت کند او را دشمن و گمراه و کافر میدانند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر