چرا قانون در ایران فلج میشود؟
دین امروز ما میگوید: «تنها قانونی رسمی و اطاعتش لازم است که از شرع رسیده باشد، و قانونهای دیگر همه مندرآوری، و بلکه بدعت است». شما اگر در همین جا کمی دقیق شوید یکی از سرچشمههای بزرگ بدبختی این کشور را خواهید یافت، زیرا این مسلّم است که قوانین شرع، هر اندازه هم جامع و کامل باشد، باز محال است که بتواند همة احتیاجات بشر را در هر جا و هر زمان تأمین کند؛ چنان که ما امروز احتیاج به قانونهای زیادی داریم مانند قانون ثبت و بانک و مرور زمان و آيین دادرسی و محاسبات بودجه و گمرک و صدها مانند آن، که از شرع نرسیده. حال ما اگر بخواهیم از یک طرف برای اینها قانون وضع کنیم و از طرف دیگر بگویند اینها غیر رسمی و یا بدعت است، درست مانند همان خواهد شد که شما از بالا به حوض آب ببندی و دیگری از پايین زیرابش را بزند. این است که میبینید در این کشور، با این همه سازمان، قانون، ارزشی ندارد، زیرا قانون تا هنگامی زنده [و] برپاست که ریشهاش در دلهای مردم جا گرفته باشد، وگرنه مانند آن درخت کاغذی است که ظاهرش درخت است ولی از یک باد سرنگون میشود.
من نمیدانم در کشورهای دیگر رفتارشان با قانون چگونه است، ولی گویا هیچ جای دنیا این طور نباشد که مخالفت با قانون و بلکه مسخره کردن آنرا جزء وظیفه و زرنگی خود بدانند.
جوانی دو سال خدمت سربازی خود را با تنبلی و بیعاری بسر آورده و اکنون بجای اینکه باری این کار زشت خود را پنهان کند، با پیشانی باز، رفتارِ زشتِ خود را برای این و آن میگوید، و شنوندگان هم با خندهای آمیخته به تشویق میگویند: «بله آقا، سربازی یعنی زیرش در روی». دیگری [که] بر سرِ کاری کودکانه به پاسبانی جسارت کرده، به جای اینکه به او بگویند: «آسایش و حفظ مال و جان شما بسته به احترام پاسبان است»، میگویند: «ای آقا، حوضی که آب ندارد، قورباغه میخواهد چه کند؟» (یعنی: مملکتی که صاحب ندارد پاسبان برای چه میخواهد؟) دیگری مبلغی رشوه داده و تذکرة [ویزا یا روادید] کربلا گرفته به جای اینکه به او بگویند: «چرا با این عمل خود کارمندان دولت را که عضو حساس کشورند فاسد میکنید»، میگویند: «اینها پیش سیدالشهدا جايی نمیرود؛ خوب است همة خرجها در این راه باشد». آن یکی [که] کالای خود را قاچاقی از مرز گذرانیده، چنان سرفرازانه این کار خود را بیان میکند که تو گويی مال خود را از چنگ دزدان و راهزنان به در برده است. اینهاست نمونه از طرز رفتار این توده با مقررات. حال شما از چنین درختی، جز همین میوهای که داده، چه انتظاری دارید؟
جهت چیست که سرباز دیگران خود را از زیر تانک و دهان توپ میاندازد، ولی ما در پشت میز و کنار بادزن و بخاری، حاضر به انجام وظیفه نیستیم؟ چرا در کشورهای دیگر به یک جبهه با آن همه پهنا و درازا مرتب خواربار و لوازم میرسانند، ولی دولت ما روی هر چه دست گذارد، مانند قوطیِ لوطی غلامحسین همه چیز از زیرش فرار میکند؟ چرا در جاهای دیگر میلیونها زن برای سربازی ثبت اسم میکنند، ولی ما برای فرار از کار رشوه میدهیم؟ چرا در جاهای دیگر کارهایی که صد در صد با کشته شدن همراه است، آن همه داوطلب دارد، ولی اینجا میگویند سربازی یعنی زیرش در روی؟
خواهید گفت برای این است که بزرگان ما بد هستند و زیردستان هم از آنها یاد میگیرند. این سخن راست است، ولی آنها چرا بد شدند؟ اگر فکر کنید که این باد از روی درختها و خانههای بسیاری گذشته، پس چرا تنها این درخت یا این خانه را سرنگون کرد؟ ناچار به این نتیجه میرسید که عیب اصلی در ریشه بوده؛ حال باید دید آن عیب چیست. شاید بگویید: علت این است که ایرانی جنسش بد است، یا تقدیر و سرنوشتش این طور بوده است. میگویم: تجربه، خلاف این را نشان داده و قرآن هم میگوید هر گرفتاری به آدمی رسد از خود اوست. آری ایرانی بد است، ولی این بدی در تربیت اوست نه در جنسش. من گمان میکنم اگر این تربیت و این عقیدهها در هر تودة دیگری بود، یکباره نابود شده بود و باز هم ایرانی است که خود را با این عقیدههای فاسد سر پا نگه داشته.
میگویید: این عقیدهها مال دینداران است، و حال آنکه امروز بسیاری از مردم به خدا و پیغمبرش هم عقیده ندارند، چه رسد به این حرفها که در درجة دهم و بیستم است؛ پس آنها چرا بدانند؟ میگویم: اول آنکه: فرار از قانون موافق میل آدمی است و ـچنان که دیدیمـ برای این گونه چیزها کوچکترین محرک، و بلکه همان نبودن مانع کافی است؛ دوم آنکه: در میان ما تازگی ندارد که کسانی به خدا و پیغمبر بیعلاقه باشند، ولی به چیزهایی که نسبت به آنها میدهند، پابند باشند؛ چنان که میبینیم کسانی به خدا عقیده ندارند، ولی برای امامزاده نذر میکنند؛ به معاد عقیده ندارند، ولی برای مردگان، ماه و سال میگیرند؛ مال از راه حرام به دست میآورند و به زیارت میروند؛ عرق را میخورند، ولی اگر به جامهشان بریزد، میشویند. آری، یک توده که راه روشنی در پیش ندارند، به هر طرف میروند و در هیچ طرف هم ایستادگی ندارند؛ سِیُّم آنکه: در این کشور، بیدین و با دین کم است و اینها که میبینید، مردمان سرگردانی هستند که خودشان هم نمیدانند چه میخواهند؛ اینها بوجار لنجابند که هر طرف باید بیاید، بادش میدهند؛ در پای نفع، مادّی صرفند و در خرافات، دیندار تمام.
آنانکه دین ندارند باری صفحة دلشان از این خرافات پاک است و آنانکه دین دارند گرچه عقل را زیر پا گذاشتهاند، ولی به اصلهای نیک دیگری پابندند. اما زینهار از این شترمرغها که بدیهای هر دو دسته را دارند و نیکیهای هر دو دسته را رها کردهاند. شما فرض کنید امروز جنگی پیش آمده و میخواهید اینها را به دلیری و پافشاری وادارید؛ اگر به نام میهن بخوانید، میبینید مانند دینداران، کشور و میهن را دروغ میخوانند؛ و اگر به نام دین بخوانید، میبینید به آن هم دلبستگی ندارند و باید هم این طور باشند، زیرا نمیتوانند دین امروز را صد در صد بپذیرند و نمیتوانند صد در صد آنرا کنار گذارند و نمیتوانند راست و دروغ را از هم جدا کنند؛ ناچار نتیجه همین میشود که شده است.
خواهید گفت: همة این حرفها درست ولی ما دلیلی نداریم بر وجوب اطاعت این قوانین و برخلاف ما انزل الله هم نمیتوانیم حکم بدهیم. میگویم: چه دلیلی میخواهید بهتر از عقل که فرستادة نزدیک خدا و راهنمای ما به خود دین است؟ ما گمان میکنیم که در کار دین و زندگی کوریم و باید برای همه چیز به ما دستور دهند؛ چنان که در حدیث هم آمده که وقتی آدم گندم خورد، در فشار افتاد و نمیدانست چه کار باید کند تا خلاص شود؛ به مشرق و مغرب رفت چاره به نظرش نرسید، تا جبرئیل آمد و جلو او نشست و یادش داد و آدم همان کار را کرد و آسوده شد.
راست است که آدمی در راه، محتاج به راهنماست؛ ولی خدا چشم و عقلی هم به ما داده. شما اگر بخواهید رو به مقصودی روید یک چیز از راهنما میپرسید و صد برابر آن از چشم خود و چگونگی راه استفاده میکنید؛ همچنین ما راه خدا را هم با سه وسیله میتوانیم بشناسیم: اول: گفتههای مسلّم برانگیختگان خداست، که شما آنرا نیک میشناسید؛ دوم: عقل است که شما آن را یکی از دلیلهای چهارگانه میشمارید ولی در عمل هیچ به حساب نمیآورید. آری، عقل آلوده به فرضهای شخصی میشود، ولی چارة آن را هم کرده به اینکه کسان دیگری که در آن کار نفع ندارند، دربارة آن داوری کنند و یا قانون بگذارند و به علاوه، آلودگی خود دین هم به این غرضها کمتر از عقل نیست؛ سِیُّم: آيین طبیعت است که هیچ آن را نمیشناسید، و حال آنکه بهتر و روشنتر از همه، ارادة الهی را بیان میکند.
شما اگر وارد خانهای شُدید و دیدید یک جا گِلکاری است و یک جا آجر فرش، یک اتاق درش باز است و دیگری قفل، و یک غذا روی میز آماده است و دیگری در گوشه پنهان، البته خواهید فهمید که از چه راه باید بروید و کجا باید بنشینید و از چه غذا باید بخورید. همچنین ما وقتی نگاه کنیم به دستگاه طبیعت و قوانین آن، که آفریدة خداست، به خوبی میتوانیم بفهمیم که خدا از ما چه میخواهد.
ما چون نگاه میکنیم به تن خود میبینیم که همة عضوهای گوناگون مدیری دارند به نام مغز که همه را برای انجام یک مقصود، که نگهداری تن است، به کار وامیدارد و میبینیم که این اعضا با تغییر محیط، طرز کار خود را تغییر میدهند؛ میبینیم هر عضوی اول برای اجتماع است، بعد برای خود؛ میبینیم هر عضوی وظیفة خود را انجام نداد بیمار میشود و این بیماری گاهی هم همة تن را فرو میگیرد؛ [پس] میفهمیم توده هم که در حُکمِ تن است، حاکم و سرباز و مالیات و قانون میخواهد و این قانون هم باید در صورت تغییرِ محیط، مناسب آن شود.
ما چون دیدیم گردش این جهان همه از روی آیین طبیعت است و دیدیم آنان که بیرون از این آیین ادعايی دارند جز حرف چیزی به دستشان نیست، میفهمیم که امام حاجت نمیدهد و امامزاده کور را بینا نمیکند، و نذر و روضه و ختم کسی را به حاجتش نمیرساند، و از روی استخاره و رَمل کسی نمیتواند از آینده خبر دهد، و تربت و آبِ دعا بیماری را شفا نمیدهد. اگر باور ندارید، بگویید هر کس چنین ادعاهايی دارد بیاورد در برابر چند نفر آدم دقیق و کنجکاو نشان دهد تا ببیند که خدا قانونهايی را که با دست خود وضع کرده، به دست این مردمان کلاهبردار عوض نخواهد کرد.
مگر با حرف میتوان آیین خدا را عوض کرد؟ این همه گفتند مالیات حرام است و کار دولت ظلم است، هیچ نتوانستند جلو آنرا بگیرند (ولی آن را آلوده کردند).
آری، رودخانة بزرگی که با فشار رو به پایین میآید، با خاک نمیتوان جلوی آن را گرفت؛ و اگر کسی جلو آن ایستاده، بیهوده خود را خسته کرده، ولی در این میان، آب را هم گلآلود نموده است.
اینکه میگویند همة قوانین در کتاب و سنت هست و به این بهانة بیاحساس میخواهند در جلو ناموس مطابقه (که یکی از قوانین مهم طبیعت است) بایستند، البته نخواهند توانست، ولی میتوانند قانون را از نیرو بیاندازند. آنکه میگوید: «اگر ز کوه فرو غلطد آسیاسنگی، نه عارف است که از جای خویش برخیزد» این را بهانه برای تنبلی و مفتخوری خود گردانیده، وگرنه هرگاه شما سنگ کوچکی سوی او پرتاب کنید بیاختیار فرار خواهد کرد. آنکه میگوید آب دعا و تربت من شفای هر دردی است، دروغ میگوید یا نادان است، زیرا میبینیم خود او هنگامی که بیمار میشود، با داشتن چنین دارالشفايی، دنبال پزشک و دارو میرود. آن حاجی آقا صدها شعر و جملههای فارسی و عربی در نکوهش دنیا میخواند، با این حال تنزیل [= نزول] پول میخورد و احتکار میکند و کالایش را هم ده برابر میفروشد؛ ولی اگر به او بگویید این کارهایی که شما به نام دین میکنید، دردی را از زندگی دوا نمیکند، میگوید: «ما دنیا را به چشم مادی شما نمیبینیم؛ دنیا خانة گذر است و باید آخرت را آباد کرد»؛ آن وقت او میشود اهل آخرت و روحانی، و من میشوم اهل دنیا و مادی. این است نتیجة خرافات یا ایستادگی در برابر آيین خدا و قانون طبیعت، که از راه کج خود مانده و از راه خدا رانده خواهد شد.
نتیجه آنکه: دین و عقل و طبیعت سه پیک راستگويی هستند که هر سه از جانب خدای راستگويی آمدهاند. اگر اینها همیشه با هم نباشند هیچ گاه برخلاف هم نخواهند بود. قرآن یک کتاب خداست، ولی گیتی کتاب بزرگتر اوست. شما گفتههای عقل و طبیعت را بیواسطه از خود آنها میشنوید، ولی گفتههای دین ممکن است با صد فاصله به شما رسد که در هر فاصله هم یک جور غرض یا خطايی آن را تغییری داده باشد.
خدا دین را برای آدمی فرستاد تا گرههایی که در اثر نادانی در زندگیشان پیدا شده بگشاید، نه آنکه خود گره دیگری بر آنها بیافزاید و قوز بالا قوز شود و یا غرضها و هوسهای هزار و سیصد سالة زمامداران و پیشوایان را هم به نام دین بر شما تحمیل کند. شما اگر دستوری دیدید به نام دین که با عقل و زندگی نمیسازد، چاره ندارید جز آنکه بگویید این دستور از دین نیست، و یا بگویید خود آن دین، خدايی نیست؛ چنان که اگر جامه برای شما آوردند که به اندام شما راست نمیآید، یا میگویید این جامه برای من نیست و یا میگویید دوزندة آن بیاطلاع بوده و شِقِّ سِیُّم [= حالت سوم] ندارد. به عبارت دیگر، باید همیشه کلاه را به اندازة سر گرفت، ولی شما میخواهید سر را باندازة کلاه کنید؛ ناچار وضع دین و زندگی ما این گونه پریشان و در هم بر هم از کار درآمده است.
[1]- سخنان مؤلف محترم در مورد قوانین به طور عموم و به ویژه قوانين اسلامی زیاد دقیق نیست. بنابراین، لازم دیدیم که درمورد قوانین یا شریعت اسلامی و ویژگیهای آن مطلب مختصری بنویسیم تا برای همهی خوانندگان محترم روشن گردد:
اسلام، آخرین دین خداوند، دین فطرت و زندگی، دین دانش، عدالت، انصاف و ارزشهای اخلاقی، دینی که سراسرش نظام است، نظام اعتقادی صحیح و پیراسته از خرافات، نظام آداب نیک، نظام عبودیت و بندگی خداوند، نظام حکومت و سیاست، نظام سرمایه و اقتصاد، نظام ازدواج و خانواده و احوال شخصی، نظام تعلیم و تربیت مترقی، نظام قضاوت و دادرسی، نظام حقوق و قراردادها، نظام جنگ و صلح و نظام تمامی امور و در یک کلام، دین اسلام عقیده، شریعت، سیاست و حکومت است.
و نظام حقوقی در اسلام، همانا جز شریعت اسلامی، چیز دیگری نیست؛ شریعت با این ویژگیها که مجموعهای است از عناصر به هم پیوسته که یک مجموعه را تشکیل میدهد و با اداره تمام شئون حیات فردی و اجتماعی و ایجاد تمدن اسلامي که بر همهی نظامهای وضعی شرق و غرب برتری دارد، عهدهدار سعادت و کمال انسان است.
فقهای مسلمان در پرتو قرآن و سنت (دو منبع اساسی اسلام) به شکل گسترده، دقیق و عمیق، در شریعت اسلام تحقیق و بررسی کردهاند و یک نظام علمی کامل را مبتنی بر این شریعت، بنیان نهادهاند. این شریعت دارای مبادی، منابع، مکتب حقوقی خاص، تقسیم بندیهای روشن و علوم زیر مجموعه و مرتبط است. میراث فقهی اسلام، با توجه به مجموعههای فقهی و تألیفات ارزشمند و علوم متعددی که دارد، قابل قیاس با هیچ نظام حقوقی یا شریعت دیگری نیست.
خصائص و ویژگیهای شريعت يا قوانين اسلامي:
شریعت اسلامی یا قوانین اسلامی دارای خصائص و ویژگیهای است که هیچ یکی از قوانین دنیا، آن ویژگیها را دارا نیست. آنها عبارتند از: الهی و ربانی بودن، جهانی بودن، شموليت، نوگرایی و جامعيت، عدالت گستری.
1- ربانيت، الهی بودن: مقصود از «رباني» بودن اينست كه احكام و اساس اين شريعت، ساختهی دست بشری نيست كه ناتوانی و ضعف پيوسته همراه اوست، و او مؤثرات مختلف زمان، مكان، فرهنگ، وراثت، شخصيت، و عواطف و... تأثير ميپذيرد و تغيير رويه ميدهد، بلكه شارع آن خداوندی است كه در اين هستی خالق و آفريننده است و امور اين جهان و موجودات آن به دست او اوست.... كسی كه انسان را آفريد و خود نياز انسان را بهتر از هر كسی میداند، و راه اصلاح او را ميشناسد. خداوند متعال میفرماید: ﴿أَلَا يَعۡلَمُ مَنۡ خَلَقَ وَهُوَ ٱللَّطِيفُ ٱلۡخَبِيرُ ١٤﴾ [الملك: ١٤] «مگر كسی كه (مردمان) را میآفريند، (حال و وضع آنان را) نمیداند، و حال آنكه او دقيق و باريک بينی بس آگاه است».
نيز «رباني» بودن به اين معنی است كه نخستين و عاليترين هدف اين شريعت ارتباط دادن انسان با خداوند است، تا به شايستگی او را بشناسند و اوامرش را رعايت كنند و به نيكويی او را عبادت كنند كه هدف از خلقت آنها همين است....
و اين البته تنها در عبادات فردی نيست، بلكه شامل ساير احكام شريعت اسلامی در بُعد خانوادگی، سياسی، قضائی و حكومتی و ... نيز میشود. و به خاطر همين «ربانيت» است كه مسلمين در مقابل قوانين و دستورات اين شريعت اختياری از خود نشان نمیدهند و اين امر نشان دهندهی ايمان خالصانه و پيوند عميقی است كه با آن دارند... چنانكه خداوند میفرمايد: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡ ...﴾ [الأحزاب: ٣٦] «هيچ مرد و زن مؤمني، در كاری كه خداوند و پيغمبرش داوری كرده باشند (و آنرا مقرر نموده باشند) اختياری از خود در آن ندارند ...».
2- جهانی بودن: منظور از جهانی بودن اين است كه احكام، اصول، و قوانين شريعت اسلامي، رنگ و بويی انسانی و جهانی داشته و «رحمة للعالمين» است. و برای هدايت همه بشريت آمده است. و شريعت و قانونی برای گروه خاصی از مردم يا برای منطقهای معين از زمين نيست بلكه برای نوع انسان، از آن نظر كه انسان است، آمده است، سياه باشد يا سفيد، عرب يا عجم، شرقی يا غربی و... تفاوتی ندارد، همچنين در اين شريعت الهي، نژاد پرستی و تعصبهای قومی و قبيلهای و طبقات اجتماعی نقشی ندارد و از نظر آن، مردم همه يكسانند.
و اين ویژگی در بسياری از آيات قرآن بيان شده است؛ از آنجمله: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ ١٠٧﴾ [الأنبياء: ١٠٧] «(ای پيغمبر!) ما تو را جز به عنوان رحمت جهانيان نفرستادهايم». ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا كَآفَّةٗ لِّلنَّاسِ بَشِيرٗا وَنَذِيرٗا﴾ [سبأ: ٢٨] «ما تو را برای جلگی مردمان فرستادهايم تا مژده رسان و بيم دهنده باشی ... ».
3- شموليت و گستردگی: و مفهوم آن اين است كه شريعت اسلامی مجموعهی قوانينی است، مشتمل بر نظام و احكام و مصالحی كه تمامی جوانب لازم برای ساخت و اصلاح فرد و اجتماع را در بردارد. از مسائل مربوط به عقايد و عبادات و اخلاق گرفته تا مسائل مربوط به قوانين مدنی و امور قضائی و مسائل فردی و نظامها و روابط اجتماعی و روابط بين كشورها و امور مربوط به اصول حكومتی و قواعد اقتصادی و پايهها و اساس يك جامعه برتر... تمامی اين امور در اصولی دقيق و هماهنگ و در قوانينی الهی و ابدی تدوين يافته است، قوانينی كه حيات ميبخشد و مرگ را ميراند، وحدت ميآفريند و از تفرقه و پراكندگی بيزار است و در ميان مردم مهر و الفت ايجاد ميكند و از پراكندگی و ايجاد كدورت در ميان آنها جلوگيری میكند، سازندگی ايجاد میكند و از ويرانی و ويرانگری دوری میگزيند و منع میكند و... از جانب خداوندی مقتدر فرستاده شده است: ﴿وَنَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُسۡلِمِينَ﴾ [النحل: ٨٩] «... و ما اين كتاب را بر تو نازل كردهايم كه بيانگر همه چيز و وسيلهی هدايت و مايه رحمت و مژده رسان مسلمانان (به منعمت جاويدان الهی) است».
4- جامعيت و نوگرايی: منظور از جامع و نوگرا بودن، آنست كه اصول و قواعد كلی شريعت اسلامی نيازهای مختلف كليه زمانها را بر طرف میكند و با فرهنگها و تمدنهای امروزي، همراهی كامل دارد، حتی در احكام معاملات و مسائل قانونی و نظام اقتصادی و روابط دول و...
در اين مورد به ذكر چند مورد میپردازيم:
« قرآن كريم» در امور قانونی و قضائی به وضوح بر «اصل عدل» صحه میگذارد، آنجا كه میفرمايد: ﴿ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰ﴾ [المائدة: ٨] ﴿وَإِذَا حَكَمۡتُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡكُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِ﴾ [النساء: 5٨] اين اصلی كه آيات بالا بر آن تأكيد دارند، قاعدهای كلی و ثابت و پابرجاست، كه هرگز تغيير نمیكند و دستخوش دگرگونی نمیشود، و عمل به آن در هر شرايط زمانی و مكانی الزامی است. اما وسايل، مقدمات و شرايط عملی كردن آن، در زمانهای مختلف و بخصوص در زندگی نوين تغيير يافته است. بكارگيری و تعميم «اصل عدالت» در يک دادگاه يا در دادگاههای متعدد، يا با جدايی قوهی قضائيه از قوهی مجريه و مقننه همهی اينها به خاطر تجارب فردی كه بشريت به دست آورده، مطرود و متروك شده است.
و نخستين هدف شريعت اسلامی، عملی كردن و عموميت دادن «اصل عدل» است، حال اين تعميم دادن با هر وسيلهای كه ممكن باشد يا به هر صورتی كه اهل حل و عقد، آنرا چارهانديشی كنند، يا بر اساس نظام و برنامهای كه متخصصين در اين رشته آنرا پيشنهاد نمايند، جايز است و اين البته تا زمانی است كه، دادگاهها «اصل عدالت» را برای آسايش اكثريت قريب به اتفاق به كار گيرند!
اما در مورد برخی مسائل دستوری صريح و «نص» خاصی نيامده است، اينگونه مسائل بر اساس «اجتهاد زمانی» از طريق « قياس صحيح» يا بكارگيری «مصلحه مرسله» و «استحسان» يا ساير ادلهای كه بكار بردن آنها بر اساس مشرب فقهی مجتهدين مختلف بوده و آراء و تغيير میدهد، حل میشود... پس در مورد مسائل جديدی كه دربارهی آنها «نص صريح» نيست علمايی كه آگاهی كافی دارند، و به تقوی و پرهيزگاری مشهور هستند، اجتهاد میكنند و حكمی كه صادر میكنند بر اساس مصالح روز و در راستای اصلاح تمدنها و فرهنگهای جديد میباشد، در همين مورد علمای اصول میگويند: «تغيير و دگرگونی احكام و قوانين (ثانوی) با تغيير زمان ايرادی ندارد».
اما مسائلی كه در مورد آنها «نص قطعی» بيان شده، مانند اصول عقايد، اصول ايمان، احكام عبادات و تحريم زنا و خمر و ربا و قمار و مانند اينها، قابل اجتهاد و قابل تغيير و تحول نيستند و اگر كسی بخواهد در مورد آنها با دليلتراشی برای تغيير آنها به اجتهاد روی آورد، تيشه به ريشهی «شريعت اسلامی» زده و با خدا و رسولش به دشمنی برخاسته و از دين خارج و مرتد شده است چنانكه علمای اصول گفتهاند: «در قابل نص قطعی، اجتهاد هيچ موردی ندارد».
از جمله مواردی كه بيانگر جامعيت و نوگرايی هميشگی اين شريعت در طول زمانهاست، اينست كه قواعد و قوانين تشريعی خاصی آورده كه از نصوص قطعی و وقايع شرعی گرفته شده است مانند: اصل «الضرر يزال» و «الضرر لايزال بالضرر» و «يتحمل الضرر الخاص لدفع الضرر العام» و اصل «الضرورات تبيح المحظورات» و «ما أبيح للضرورة يقدرُ بقدرها» و اصل « درء المفسدة يقدم علی جلب المصلحة».
5- عدالتجويی مطلق: منظور از آن اينست كه هدف «شريعت اسلامی» اقامهی عدل و گسترش برادری و انس و الفت در بين همهی مردم و حفظ جان و مال و آبرو و عقل و خرد آنها و حفظ دين و اخلاق آنهاست. و نيز هدف نهايی آن تحقق بخشيدن به مصالح بندگان در امور دنيا و قيامت است.
و البته هدف اين شريعت تحقق بخشيدن به مصالح طبقهای خاص يا ملتی خاص جدای از ديگران نيست همچنان كه هدف آن عملی كردن مصالح دنيوی با قطع نظر از مصالح اخروی نيست، كاری كه قوانين زمينی به آن اشتغال دارند و البته عكس اينهم درست نيست، يعنی همانند بعضی از تفكرات و اديان تندرو نيست كه تنها به جنبههای معنوی و روحی توجه میكنند.
و رعايت دقيق و همزمان تمامی اين جوانب از يک قانون زمينی كه ساختهی دست بشر باشد، محال است. و رعايت آنها به علم و مرحمت خداوند نياز دارد، چون انسان پيوسته از يك جنبه و زاويه مینگرد و از زوايای ديگر و جوانب ديگر غافل میماند، اما خداوند كه با احاطهی كاملی كه با همهی اشياء و همهی جوانب دارد، به جهان مینگرد، اوآفرينندهای دانا و با تدبير است كه رحمت و علمش بر همه چيز سيطره دارد: ﴿أَلَا يَعۡلَمُ مَنۡ خَلَقَ وَهُوَ ٱللَّطِيفُ ٱلۡخَبِيرُ ١٤﴾ [الملك: ١٤] « مگر كسی كه (مردمان) را میآفريند (حال و وضع آنها را) نمیداند؟ و حال اينكه او دقيق و باريك بين بس آگاهی است؟
اينها بارزترين و روشنترين خصايص و ويژگیهای «شريعت اسلامی» است و شريعتی كه «ربانی بودن» ، «جهانی بودن» ، و «شموليت» در آن جمع شده و در نظامهای قانونی آن ويژگیهای «عدالت گستری»، «تجدد و جامعيت»، نهفته باشد، قطعاً شايستگی بقا و جاودانگی را دارد، و میتواند با انوار حقايق، مدنيت، و عرفان دنيا را روشن كرده و در آسمان بشريت منارههای هدايت و علم و فرهنگ و تمدن را بالا برده و در درون زمان، نشانههای عظمت و بزرگ و قدرت و جاودانگی برجای نهد.
در اخیر شایان ذکر است، اگر کسانی ادعای حکومت اسلامی و تطبیق قوانین اسلامی را میکنند اما دروغ گفته و در این امر خیانت مینمایند، و خلاف آن را انجام میدهند، حساب آنها با اسلام جدا است اسلام از اعمال آنها بیزار و مبراست. (مُصحح)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر