کلمه صلاة در زبان عربی به معنی دعای خیر است چون خداوند میفرماید:
﴿وَصَلِّ عَلَيۡهِمۡ﴾ [التوبة: 103]. «(ای محمد) برای آنان دعای خیر کن».
و در اصطلاح شرع صلاة عبارت است از مجموعه ای از گفتارها و کردارها که با «الله أکبر» شروع و با سلام دادن خاتمه مییابد، و دلیل واجب بودن نماز، قرآن و سنت نبوی و اجماع امت است. پس هرکس واجب بودن نماز را منکر گردد و یا بدان استهزاء نماید کافر و مرتد میباشد. خداوند میفرماید: ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾ [البقرة:110].
«نماز را بپای دارید (و بر اقامه آن محافظت کنید و پیوسته آن را انجام دهید)».
و احادیث نبوی درباره وجوب نماز خیلی زیادند از جمله گفته پیامبر صل الله علیه و آله و سلم :
«فَرَضَ اللهُ عَلی أُمَّتِی لَیْلةَ الإِسْراءِ خَمْسِینَ صَلاةً فَلَمْ أَزَلْ أُراجِعُهُ وَأَسأَلُهُ التَّخْفِیْفَ حَتَّی جَعَلَها خَمْساً فِی کُلِّ یَومٍ وَلَیْلَةٍ». (رواه الشيخان).
«خداوند در شب «اسراء» پنجاه نماز را بر امت من فرض کرد و آنقدر به خداوند مراجعه کردم و از پیشگاه او تقاضای تخفیف بر امت خود نمودم تا اینکه خداوند تعداد نمازهای فرض را در شبانه روز پنج فریضه قرار داد».
و چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم وقتی که معاذ بن جبل رضی الله عنه را به یمن میفرستاد گفت:
«أَخْبِرهُم أَنَّ اللهَ قَدْ فَرَضَ عَلَیهِمْ خَمْسَ صَلَواتٍ فی کُلِّ یَوْمٍ وَلَیلَةٍ».
«بدانان خبر بده و بگوی که خداوند در هر شبانه روز پنج نماز بر آنان فرض کرده است».
و دلیل تعیین اوقات و تعداد نمازهای فرض این آیه است:
﴿فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ حِينَ تُمۡسُونَ وَحِينَ تُصۡبِحُونَ ١٧ وَلَهُ ٱلۡحَمۡدُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَعَشِيّٗا وَحِينَ تُظۡهِرُونَ ١٨﴾ [الروم: 17- 18].
«پاک و منزه است خداوند و تسبیح و تنزیه (گوئید خدای را) هنگامی که شب فرا میرسد و هنگامی که به صبح فرا میرسد، و حمد و ستایش از آن او است در آسمانها و در روی زمین و او را حمد و ستایش (گوئید) در هنگام عصر و به هنگام فرا رسیدن ظهر».
ابن عباس رضی الله عنهما گفت: در آیه فوق مراد از «حین تمسون» نماز مغرب و عشاء و از «حین تصبحون» نماز صبح و از «عشیاً» نماز عصر و از «حین تظهرون» نماز ظهر میباشد.
شناختن اوقات نماز مهمترین کار است برای نماز، چون با فرا رسیدن وقت نماز است که نماز واجب میگردد و با گذشتن وقت نماز است که نماز فوت میشود، و دلیل تعیین اوقات نمازهای پنجگانه قرآن کریم و سنت شریف نبوی و اجماع امت اسلامی است. خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ كَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ كِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا ١٠٣﴾ [النساء: 103].
«به حقیقت نماز بر مؤمنان در اوقات معین فرض شده است».
و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: «أَمَّنِي جِبْرِيلُ عِنْدَ الْبَيْتِ مَرَّتَيْنِ، فَصَلَّى بِي الظُّهْرَ حِينَ زَالَتِ الشَّمْسُ، وَكَانَتْ بِقَدْرِ الشِّرَاكِ، وَصَلَّى بِي الْعَصْرَ حِينَ كَانَ كُلُّ شَيْءٍ مِثْلَ ظِلِّهِ، وَصَلَّى بِي الْمَغْرِبَ حِينَ أَفْطَرَ الصَّائِمُ، وَصَلَّى بِي الْعِشَاءَ حِينَ غَابَ الشَّفَقُ، وَصَلَّى بِي الْفَجْرَ حِينَ حَرُمَ الطَّعَامُ وَالشَّرَابُ فِي الصَّائِمِ، وَصَلَّى بِي الْغَدَ الظُّهْرَ حِينَ كَانَ كُلُّ شَيْءٍ مِثْلَ ظِلِّهِ، وَصَلَّى بِي الْعَصْرَ حِينَ كَانَ ظِلُّ كُلِّ شَيْءٍ مِثْلَيْهِ، وَصَلَّى بِي الْمَغْرِبَ حِينَ أَفْطَرَ الصِّائِمُ، وَصَلَّى بِي الْعِشَاءَ ثُلُثَ اللَّيْلِ الأَوَّلَ، وَصَلَّى بِي الْفَجْرَ فَأَسْفَرَ، ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيَّ، فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ، هَذَا الْوَقْتُ وَقْتُ النَّبِيِّينَ قَبْلَكَ، الْوَقْتُ مَا بَيْنَ هَذَيْنِ الْوَقْتَيْنِ». (رواه أبوداود والترمذی وحَسَّنه وصحَّحّه ابن خزيمة والحاکم).
«جبریل امین دوبار نزد خانه خدا (خانه کعبه) به امامت من ایستاد و (پشت سر او نماز را خواندم) نماز ظهر را وقتی برایم خواند که خورشید از خط استوا زوال کرده و سایه به اندازه بند کفش بود، و وقتی نماز عصر را برایم خواند که سایه هر چیزی به اندازه خودش بود، و نماز مغرب را وقتی برایم خواند که روزه دار افطار میکند و روزهاش را میگشاید، وقتی نماز عشاء را برایم خواند که شفق احمر و سرخی کنار آسمان ناپدید شده بود، و نماز بامداد و صبح را وقتی برایم خواند که خوردن و نوشیدن بر روزه دار حرام میشود، و چون فردا آمد نماز ظهر را وقتی برایم خواند که سایه هر چیزی به اندازه خودش بود، و نماز عصر را وقتی برایم خواند که سایه هر چیزی به اندازه دو برابر خودش بود، و نماز مغرب را وقتی برایم خواند که روزه دار افطار میکند، و نماز عشا را وقتی برایم خواند که یک سوم اول شب گذشته بود، و هنگامی نماز صبح را برایم خواند که هوا به خوبی روشن شده بود. سپس به من نگریست و گفت: ای محمد! این است وقت نیایش و نماز پیامبران پیش از تو، و اوقات نماز تو بین اوقات این دو روز قرار دارد که برایت نماز خواندم».
(و بخاری به روایت ترمذی گفت: این حدیث صحيحترین حدیث است درباره اوقات نمازهای فرض پنجگانه).
کلمه «شراک» که در حدیث آمده است به معنی یکی از بندهای کفش و نعل است. فرق بین «ظِلّ» و «فییء» آن است که ظل سایه اول روز تا آخر روز است، و «فییء» اختصاص به سایه بعد از زوال دارد. پس یعنی اول وقت نماز ظهر وقتی است که سایه هر چیز به اندازه یکی از بندهای نعل و تسمه آن است، و سایه هنگام زوال خورشید در شهرها و مناطق مختلف فرق میکند. در جایی که شاخص به هنگام زوال سایه ندارد مانند مکه و صنعاء همان پدید آمدن سایه زوال محسوب میشود و افزونی سایه در جایی که شاخص سایه دارد زوال محسوب میشود که اول و وقت زوال در حالت استواء به اندازه خودش شد، (سایه وقت زوال + سایه هر چیز به اندازه خودش) آخر وقت نماز ظهر است و اول وقت نماز عصر. لیکن باید اندکی سایه بیشتر باشد در آخر وقت نماز ظهر تا وقت عصر فرا رسد که با این مقدار زیادت سایه وقت عصر از وقت ظهر جدا میشود و شناخته میگردد، و هرگاه سایه هر چیز دو برابر آن شد وقت اختیار نماز عصر سپری میشود چون جبریل در نمازش برای پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بار دوم آن را اختیار کرد آن را وقت اختیاری نماز عصر مینامند[1]، و بعد از آن وقت، وقت جواز نماز عصر شروع میشود و تا زمان غروب خورشید ادامه دارد چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«وَقْتُ العَصْرِ ما لَم تَغْرُبِ الشَّمْسُ» (رواه مسلم).
«وقت نماز عصر تا زمانی است که خورشید غروب نکرده باشد».
و وقت نماز مغرب عبارت است از غروب خورشید، چون جبریل هر دو بار در یک وقت نماز مغرب را برای پیامبر صل الله علیه و آله و سلم خواند، و در زمان پایان وقت نماز مغرب اختلاف است و دو قول وجود دارد. قول اول آنست که مدت زمان جواز خواندن نماز مغرب، مدت زمانی است که شخص بتواند طهارت بگیرد و ستر عورت کند و لباس بپوشد و اذان و اقامه بگوید و پنج رکعت نماز بخواند، و این است قول اظهر که از ظاهر حدیث فهمیده میشود، و بنا به قول دیگر بتواند بعد از طهارت و غسل و لباس پوشیدن هفت رکعت نماز بخواند، چون دو رکعت پیش از نماز مغرب و دو رکعت بعد از نماز مغرب سنت است و سه رکعت نماز مغرب که جمعا میشود هفت رکعت، و این قول راجح است. و شخصی که این اعمال را انجام میدهد باید معتدل و در حد وسط باشد (نه خیلی شتاب زده ونه خیلی کُند».
قول دوم آنست که وقت جواز نماز مغرب هنگامی سپری میشود که شفق احمر و سرخی آن از افق آسمان بعد از غروب ناپدید گردد. چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«وَوَقْتُ المَغْرِبِ إِذا غابَتِ الشَّمْسُ ما لَم یَسْقُطِ الشَّفَقُ». (رواه مسلم)
«وقت نماز مغرب هنگامی است که خورشید غروب کرده تا وقتی که شفق احمر ناپدید نشده است».
و از بریده رضی الله عنه روایت شده است که یکی درباره اوقات نماز از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم سوال کرد که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم دو روز با وی نماز خواند. نماز مغرب را در روز اول وقتی خواند که خورشید غروب کرده بود، و روز دوم وقتی نماز مغرب را خواند که هنوز شفق احمر ناپدید نشده بود.
سپس گفت: کجا است آن کس که از وقت نماز پرسش میکرد؟ آن مرد گفت: منم ای رسول الله صل الله علیه و آله و سلم ! گفت: وقت نماز شما ما بین آن دو وقت است که دیدید. و مسلم آن را روایت کرده است. و احادیث در این باره فراوانند و ابن خزیمه و خطابی و بیهقی و بغوی این قول را اختیار کردهاند. رافعی گفت: گروهی از اصحاب این قول را اختیار کرده و ترجیح دادهاند. (نووی گفت: احادیث صحيح بدان تصریح دارند).
برابر احادیث با ناپدید شدن شفق احمر وقت نماز عشاء آغاز و با گذشت یک سوم از شب وقت آن میگذرد، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در همان حدیث است امامت جبریل چنان گفت. و در قولی دیگر آمده است که وقت نماز عشاء با گذشتن نصف شب پایان مییابد. چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«وَقْتُ العِشاءِ إِلیِ نِصْفِ اللَّیلِ». (قال النووی: حدیث صحيح).
«وقت نماز عشاء تا نصف شب ادامه دارد».
و در روایت دیگر آمده است:
«لَولَا أَن أَشُقَّ عَلی أُمَّتِی لَأَخَّرْتُ العِشاءَ إِلی نِصْفِ اللَّیْلِ». (صححه الحاکم علی شرط الشيخين).
«اگر خوف به مشقت انداختن امت نبود نماز عشاء را تا نصف شب به تاخیر میانداختیم».
و این وقت اختیاری نماز عشاء است، و وقت جواز آن تا سپیده دم فجر صادق (دوم) ادامه دارد چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«أَما إِنَّهُ لَیْسَ فِی النَّومِ تَفْرِیطٌ إِنَّما التَّفْرِیطُ عَلی مَنْ لَم یُصَلِّ الصَّلاةَ حَتَّی یَجِیْئَ وَقْتُ الصَّلاةِ الأُخْری» (رواه مسلم).
«آگاه باشید در خوابیدن تفریط و کوتاهی نیست بلکه تفریط بر کسی است که نماز نخوانده باشد تا اینکه وقت نماز بعدی فرا میرسد، و چنین کسی تقصیر و کوتاهی کردن و تفریط را مرتکب شده است».
این حدیث بر این دلالت میکند که وقت هر نمازی تا زمان فرا رسیدن وقت نماز بعدی ادامه دارد، مگر نماز بامداد که وقت آن تا فرا رسیدن نماز ظهر ادامه ندارد چون اجماع بر این منعقد است که با طلوع خورشید وقت آن پایان مییابد. و ظاهر حدیث امامت جبریل هم بر آن دلالت دارد.
اما در سرزمینهای که شفق احمر آنها ناپدید نمیشود مدت زمان غیبت شفق احمر در نزدیکترین مناطق بدانجا معتبر است. آغاز وقت نماز بامداد هنگام طلوع صبح صادق است که روشنی سپیده دم یکباره و به طور گسترده در جهت عرض و پهنای افق و کنارههای آسمان پخش میشود، و وقت اختیاری نماز صبح تا وقتی است که هوا به خوبی روشن میشود و همه چیز آشکار خواهد شد، به دلیل حدیث امامت جبریل. و وقت جواز آن تا طلوع خورشید ادامه دارد. چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«مَنْ أَدْرَکَ مِنَ الصُّبْحِ رَکْعَةً قَبْلَ أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ فَقَدْ أَدْرَکَ الصُّبْحَ». (رواه مسلم).
«هرکسی پیش از طلوع خورشید بتواند یک رکعت بخواند او نماز صبح را دریافته است».
و باید دانست که وقت جواز بدون کراهت نماز صبح تا دمیدن سرخی قرص خورشید است پیش از طلوع خورشید و این وقت تا خورشید طلوع میکند وقت کراهت آن است، اگر عذری نباشد و خوابیدن پیش از نماز عشاء مکروه و ناپسند است و همچنین سخن گفتن بعد از نماز عشاء مگر اینکه سخن خیر باشد. چون ابو برزه اسلمی رضی الله عنه گفت:
«کانَ یَکْرَهُ النَّوْمَ قَبْلَ صَلاةِ العِشَاءِ وَالحدِیثَ بَعْدَها». (رواه الشيخان).
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم همواره کراهت داشت و بدش میآمد از اینکه پیش از نماز عشاء بخوابد و بعد از خواندن نماز عشاء سخن بگوید».
برای وجوب نماز تحقق شرایط زیر لازم میباشد:
اسلام (مسلمان بودن)، و به حد بلوغ رسیدن، و عقل و تمییز داشتن، و پاک بودن از حیض و نفاس.
پس بر کسی که کافر اصلی است (نه مرتد) نماز خواندن مطالبه نمیشود چون در حال کفر نماز خواندن صحيح نیست، زیرا نماز عبادت و تقرب به خدا است و او اهل آن نیست، و در همه فروع شریعت چنین است. و اما مرتد بدون خلاف، وجوب نماز متوجه او میشود چون با مسلمان شدن این وجوب بر او لازم خواهد شد و با مرتد شدن از او ساقط نمیشود.
همانگونه اگر کسی به مالی اقرار کرد که بر ذمه او میباشد سپس مرتد شد این اقرار از او ساقط نمیشود. و اما کودک و کسی که عقلش زایل شده باشد با بیماری یا آفتی یا چیزی مانند آن، نماز بر آنها واجب نمیگردد. چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«رُفِعَ القَلَمُ عَن ثَلاثٍ: عَنِ النّائِمِ حَتَّی یَستَیْقِظَ وَعَنِ الصَّبِیِّ حَتّی یَحْتَلِمَ وَعَنِ الـمَجْنُونِ حتّی یَعْقِلَ». (أخرجه أبوداود والترمذی قال: حدیث حسن).
«از سه کس قلم تکلیف برداشته شده است: کسی که به خواب رفته است تا اینکه بیدار گردد، و از کودک تا اینکه به سن احتلام برسد، و از دیوانه تا عاقل گردد و عقلش برگردد».
هرگاه کودک به حد تمییز و رشد رسید بر ولی او واجب است که او را به نماز خواندن امر کند اگر به سن هفت سالگی رسیده باشد، و چنانچه به سن ده سالگی رسید باید به خاطر ترک نماز او را بزند. چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«مُرُوا أَوْلَادَکُم بِالصَّلاةِ وَهُمْ أَبْناءُ سَبْعٍ وَاضْرِبُوْهُمْ عَلَیها وَهُمْ أَبْناءُ عَشْرٍ وَفَرِّقُوا بَیْنَهُم فِی الـمَضَاجِعِ».
«چون فرزندانتان به هفت سالگی رسیدند آنان را به نماز خواندن امر کنید، و چون به ده سالگی رسیدند و نماز نخواندند آنان را بزنید و تنبیه کنید، و در سن ده سالگی اتاق خواب آنان را از هم جداکنید».
و بر پدران و مادران واجب میباشد که احکام طهارت (غسل و وضو) و نماز را به فرزندانشان یاد بدهند.
واما نماز بر حایض و نفساء در حال حیض و نفاس واجب نیست بلکه حرام است چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«إِذا أَقبَلَتِ الـحَیْضَةُ فَدَعِی الصَّلاةَ..».
«هرگاه حالت حیض به تو روی آورد پس – تا هنگام پاک شدن – نماز را ترک کن...»
و نفاس هم حکم حایض را دارد.
باید دانست که نماز شرایط و ارکان و ابعاض (اجزاء) و هیئتی دارد که تحقق آنها برای صحت نماز ضروری و لازم است. فرق بین شرط و رکن این است که شرط از ماهیت و ذات نماز خارج است (و مقدم بر آن است)، مانند طهارت اعضاء اندامها از حدث (بیوضویی) و ناپاکی و نجس. و رکن آن است که داخل در خود نماز و ذات نماز است مانند رکوع و سجود.
شرایط صحت نماز پنج چیز است:
1- پاکی ازحدث اصغر و اکبر (پاکی از بیوضویی و جنابت) چون خداوند میفرماید:
﴿إِذَا قُمۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ فَٱغۡسِلُواْ وُجُوهَكُمۡ﴾ [المائدة: 6].
«هر گاه اراده خواندن نماز کردید چهرههایتان را بشویید...».
تا آنجا که میگوید: «و اگر جنابت داشتید و جنب بودید غسل جنابت کنید...».
و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«لَا یَقْبَلُ اللهُ صَلاةً بِغَیرِ طَهُورٍ». (رواه الجماعة).
«خداوند نماز را بدون پاکی نمیپذیرد».
2- پاکی و پاکیزگی بدن و جامه و لباس و مکان و محل. و اما دلیل پاکی بدن قول خدا است:
﴿وَٱلرُّجۡزَ فَٱهۡجُرۡ ٥﴾ [المدثر: 5] «رجز را ترک کن».
رجس به معنی نا پاکی و نجاست است. ترک آن، آلوده نشدن بدان میباشد و چون پیامبر به عایشه رضی الله عنها گفت:
«إذا أَقْبَلَتِ الـحَیضَةَ فَدَعِی الصّلاةَ وَإذا أَدْبَرَتْ فَاغْسِلیِ عَنْکِ الدَّمَ وَصَلّی». (رواه الشيخان).
«هر گاه حیض به تو روی آورد نماز خواندن را ترک کن و هر گاه حیض به تو پشت کرد (تمام شد) خون خود را بشوی (غسل کن) و آنگاه نماز را بخوان».
و اما دلیل پاکی جامه ولباس قول خداوند است که میگوید:
﴿وَثِيَابَكَ فَطَهِّرۡ ٤﴾ [المدثر: 4]. «و لباس و جامهات را پاک کن».
در حدیث آمده است که اگر خون حیض جامه را آلوده کرد آن را با آب بشویید. این حدیث صحيح است. و اما پاکی محل نماز خواندن به دلیل قول پیامبر است، که چون یک مرد اعرابی در مسجد ادرار کرد گفت:
«صُبُّوا عَلَیهِ ذَنُوْباً (دَلواً) مِن ماءٍ». (متفق علیه). «یک سطل آب بر جای آن بریزید».
هر گاه کسی نماز خواند و در بدن یا جامه و لباس یا محل نماز وی نجاستی وجود داشت و او در حال نماز خواندن از آن نجاست و ناپاکی اطلاع نداشت و آن را نمیدانست، و اگر به آن علم نداشت بر وی واجب است که بعد از اطلاع، آن نماز را قضا کند چون طهارت بدن و لباس و محل واجب است و با جهل و عدم آگاهی ساقط نمیشود همانگونه که طهارت و پاکی از حدث و بیوضویی با جهل و ندانستن ساقط نمیشود. بعضی گفتهاند: قضای نماز واجب نیست، و ابن منذر و نووی در شرح مهذب آن را اختیار کردهاند.
لیکن اگر شخصی از آن ناپاکی در بدن یا لباس یا محل نماز اطلاع داشت سپس آن را فراموش کرد، بر وی واجب است که آن نماز را قضا کند، چون هنگامی که از نجاست اطلاع داشته است از شستن آن تقصیر و کوتاهی کرده است.
3- ستر عورت و پوشیدن آن با لباس پاک حتی در خلوت و تاریکی. عورت عبارت است از اندامهایی که پوشیدن آنها در نماز بر مرد و زن واجب است. چون خداوند گفته است:
﴿خُذُواْ زِينَتَكُمۡ عِندَ كُلِّ مَسۡجِدٖ﴾ [الأعراف: 31].
«مَن أَتی عَرّافاً فَسَأَلَهُ عَن شَیْئٍ فَصَدَّقَهُ...» (رواه مسلم).
«هرکس پیش عراف رفت و چیزی را از او پرسید و بدان باور کرد و او را تصدیق نمود...».
4- روی به قبله نماز خواندن برای کسی که بتواند چنین کاری کند نه برای کسی که در حال شدت خوف است یا مسافری که در سفر مباح میباشد و نماز سنت میخواند، (در آن دو صورت روی به قبله نماز خواندن شرط نیست) که بعدا بیان میشود. دلیل شرط بودن استقبال قبله قول خدا است: ﴿فَوَلِّ وَجۡهَكَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَيۡثُ مَا كُنتُمۡ فَوَلُّواْ﴾ [البقرة: 150].
«پس روی خود را (در نماز) به سوی مسجد الحرام بگردان و هر جا که بودید (در نماز) روی خود را سوی مسجد الحرام بگردانید (روی به سوی آن نماز بخوانید)».
استقبال قبله در غیر نماز واجب نیست پس معلوم است که مقصود از آیه که میفرماید: روی به سوی قبله کنید، یعنی در نماز چنین کنید. و چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«إِذا قُمْتَ إِلَی الصَّلاةِ فَأَسْبِغِ الوُضُوءَ ثُمَّ اسْتَقْبِلِ القِبْلَةَ» (رواه الشيخان).
«هرگاه اراده نماز خواندن کردی وضوی کامل بگیر سپس روی به سوی قبله نماز را بخوان».
برای کسانی که در مکه هستند و به خانه کعبه نزدیکند واجب است که درست متوجه خانه کعبه باشند، و برای کسانی که دورند و آن را نمیبینند روی به جهت کعبه و قبله نماز خواندن کافی است. کسی که نماز فرض را میخواند باید مستقر باشد و در محل ثابتی نمازش را بگزارد، مگر اینکه در کشتی و امثال آن باشد که در آن صورت استقرار شرط نیست چون بیرون رفتن از کشتی سخت یا غیر ممکن است. باید دانست که اگر کسی قادر باشد در جهت یابی قبله یقین حاصل کند، برای او جایز نیست که اجتهاد کند و به ظن خود جهت قبله را تعیین کند، ولی کسی که خود قدرت جهت یابی ندارد اگر کسی را یافت که از روی علم و آگاهی به وی خبر دهد باید به وی اعتماد کند اگر مورد وثوق و اطمینان باشد فرق نمیکند که آن فرد مرد یا زن یا عبد باشد. کسی که از جهت قبله خبر میدهد گاهی ممکن است به زبان بگوید، و گاهی ممکن است بدان اشاره کند. اگر نمازگزار کسی را نیافت که جهت قبله را به وی بگوید، و میتوانست اجتهاد و تلاش کند. برای جهت یابی قبله، در آن صورت از روی اجتهاد و ظن خود جهت قبله را تعیین کرده و به سوی آن نماز میخواند، و شرط اجتهاد شخصی آنست که آن شخص دلایل جهت یابی قبله را بداند، و اگر نداند باید از مسلمان عادل و عارف به ادله قبله پیروی کند. یکی از دلایل جهت یابی قبله ابزار جدیدی است به نام قبله نما و قطب نما که جهت قبله را معین مینماید.
در دو حالت ترک قبله در نماز جایز است
در دو حالت ترک قبله در نماز جایز است:
1- در حالت شدت خوف و رویارویی در صفوف جنگ با دشمن که در این حال جنگجویان هرگونه که ممکن باشد نماز خود را میخوانند سواره یا پیاده، روی به سوی قبله یا روی به غیر قبله، چون خداوند میفرماید:
﴿فَإِنۡ خِفۡتُمۡ فَرِجَالًا أَوۡ رُكۡبَانٗا﴾ [البقرة: 239].
«هرگاه خوف داشتید (و نگران حمله دشمن بودید) پیاده یا سواره (نمازتان را بخوانید)».
ابن عمر رضی الله عنهما این آیه را چنین تفسیر کرده است: این آیه مربوط است به نماز خوف. و نافع گفته است: گمان نمیکنم که ابن عمر چنین گوید، مگر اینکه آن را از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم شنیده باشد – یعنی این تفسیر ابن عمر بر مبنای شنیدن از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بوده است. مالک آن را روایت کرده است. ماوردی گفت: امام شافعی این تفسیر را از ابن عمر رضی الله عنهما به روایت از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم روایت کرده است. چون ضرورت گاهی اقتضا میکند که نماز به غیر جهت قبله خوانده شود که در این حالت نه در وقت تکبیر تحریم و نیت آوردن و نه در غیر آن استقبال قبله لازم و واجب نیست اگر چه پیاده هم باشد. بغوی و غیر او چنین گفتهاند. و اعاده نماز لازم نیست و او حق ندارد که نمازش را از وقت آن به تاخیر اندازد، چون قرآن بر این دلالت دارد که هر نمازی در وقت معین خود خوانده شود:
﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ كَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ كِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا ١٠٣﴾ [النساء: 103].
«به راستی نماز بر مؤمنان فرض است که در وقت معین برگزار شود».
واجب است که به هر حال از فریاد و سر و صدا کردن اجتناب و پرهیز شود چون بدان نیازی نیست. نماز خوف همچنان که در جنگ با کفار جایز است در جنگ با یاغیان و متمردان و راهزنان و در جنگ به منظور دفاع از جان و آبرو و مال نیز جایز میباشد، و همچنین در حال فرار از سیل یا آتش سوزی که از آنها فرار چاره ای نباشد یا فرار از دست طلبکار برای بدهکاری که از پرداخت دین عاجز است و نمیتواند بر اعسار و تنگدستی خود اقامه دلیل و بینه کند یا در حال فرار از قصاص که امید عفو از اولیای مقتول داشته باشد نیز جایز است.
2- حالت دوم که ترک قبله در نماز جایز است نماز سنت در سفر میباشد خواه مسافر سواره یا پیاده باشد. اما برای سواره به دلیل اینکه ابن عمر رضی الله عنهما گفت:
«کانَ رَسُولُ اللهِ یُصَلِّی عَلی ظَهْرِ راحِلَتِهِ حَیْثُ تَوَجَّهَت بِهِ». (رواه الشيخان).
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در مسافرت بر پشت راحله و مرکب خود رو به هر جهت که میرفت نمازش را میخواند».
درروایت بخاری آمده است: «... او بر پشت مرکب رو به هر جهت که میرفت نماز میخواند». اما هرگاه که نماز فریضه میگذارد از مرکب خود پیاده میشد و رو به قبله آن را میخواند چون در حدیث جابر رضی الله عنه آمده است:
«کانَ رَسُولُ اللهِ صل الله علیه و آله و سلم یُصَلِّی عَلی راحِلَتِهِ حَیْثُ تَوَجَّهَتْ بِهِ، فَإِذا أَرادَ الفَرِیْضَةَ نَزَلَ فَاسْتَقبَلَ القِبْلَةَ». (رواه البخاری).
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم سوار بر مرکب رو به هر طرفی که او را میبود نمازش (نماز سنت) را میگزارد و چون اراده گزاردن نماز فریضه میکرد پیاده میشد و رو به قبله نمازش را میگزارد».
چنانچه مسافر مکلف گردد که نماز سنت را هم رو به قبله بخواند این کار به ترک اوراد و نمازهای سنت یا ترک مصالح زندگی مردم میانجامد، و اینکه برای مسافر پیاده هم به قیاس بر مسافر سواره در نماز سنت ترک جایز است چون از لحاظ معنی و مفهوم مانند هم هستند، البته این جواز ترک قبله برای کسی است که توجه به قبله برایش ممکن نیست، ولی اگر توجه به قبله ممکن باشد بدین معنی که زمام مرکب را در اختیار داشته و مرکب مطیع و سهل القیاد باشد بر وی لازم است که رو به قبله نمازش را بگزارد. چون روایت شده که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم :
«کانِ إِذا سَافَرَ وَأَرادَ أَن یَتَطَوَّعَ اِستَقْبَلَ بِناقَتِهَ القِبْلَةَ وَکَبَّرَ وَصَلَّی حَیْثُ وَجَّهَ رِکابُهُ». (رواه أبوداود بإسناد حسن).
«هرگاه به سفر میرفت و میخواست نماز سنت بخواند روی شتر خود را به سوی قبله میکرد و تکبیر تحریم میگفت و نماز خود را میخواند و فرق نمیکرد روی رکابش به هر طرفی بود».
باید دانست که جهت مورد نظر مسافر (در نماز سنت) قبله او محسوب میگردد، پس اگر از جهت مورد نظر منحرف گشت نمازش باطل میشود. او باید برای رکوع و سجود خمیده شده سرش را فرود بیاورد که این انحناء و خمیده شدن برای سجود باید بیش از رکوع باشد تا بین آنها فرق باشد و این برای سوار است، ولی پیاده باید به رکوع برود و روی زمین سجده کند و میتواند تشهد را که چون قیام طول دارد در حال رفتن بخواند، و اما کسی که سوار بر کشتی و امثال آن باشد حق ندارد که قبله را ترک کند و به جهت غیر قبله نماز بخواند چون استقبال قبله در این حالت ممکن است.
قبلا گفتیم که: نماز شرعی مشتمل است بر ارکان و شرایط و ابعاض و هیئات که شرایط را ذکر کردیم و اینک ارکان نماز:
1- نیت و قصد و اراده قلبی برای ادای نماز، کلمه نیت در زبان عربی به معنی قصد است، و در اصطلاح شرع عبارت است از قصد کاری توأم با انجام عملی آن. محل نیت قلب است و نیت (مانند اینکه بگوید: نیت دارم که چنین کنم) یک عمل شرعی نیست و دلیل شرعی ندارد، پس اگر کسی به زبان نیت را تلفظ کند و قلبش غافل باشد این نیت کفایت نمیکند، و شرط نیت آنست که جزم و تصمیم قطعی به انجام عملی داشته باشد که میخواهد انجام دهد، و در نماز این تصمیم قطعی باید مقارن با گفتن «الله أکبر» (تکبیر تحریم) باشد و دلیل بر آن اینست که خداوند میفرماید:
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ﴾ [البینة: 5].
«و امر نشدهاند مگر به اینکه خداوند را عبادت کنند و دین را خالصانه از آن خداوند بدانند».
ماوردی گفته است: اخلاص که در آیه آمده است به معنی نیت است، و خالصانه یعنی اینکه از روی تصمیم قلبی و نیت دین را از آن خدا بداند، و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«إِنَّماَ الأَعْمالُ بِالنِّیَّاتِ».
«به حقیقت آنچه به کارها ارزش میبخشد قصد و نیت و آگاهانه انجام دادن آن است».
و امت اسلامی اجماع کرده است بر اینکه نیت در نماز معتبر است. پس هرگاه کسی بخواهد نماز فرض بخواند باید قصد و تصمیم برگزاری و انجام آن را داشته باشد تا از اعمال و کارهای دیگرش ممتاز و مشخص گردد، و باید آن را از دیگر نمازهایش مشخص کنند و آن را معین نماید و قصد فرض بودن را هم بکند تا با نماز سنت (که داوطلبانه صورت میگیرد) فرق داشته و از آن جدا گردد.
البته نیت فرض بودن نماز برای کودک واجب نیست چون نماز او سنت میباشد و به صورت سنت واقع میشود اگر چه در اوقات فریضهها و به نام آنها انجام میگیرد.
2- قیام و بر پای ایستادن در نمازهای فرض و واجب برای کسی که بتواند سر پا بایستد یا آنچه که جای قیام را میگیرد به وقت نتوانستن بر پای ایستادن مانند نشستن یا بر پهلو خوابیدن. چون عمران بن حصین رضی الله عنه گفته است: من بیماری (بواسیر) داشتم و درباره نماز گزاردن از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم پرسیدم، او گفت:
«صَلِّ قائِماً فَإِنْ لَم تَسْتَطِعْ فَقَاعِداً فَإِنْ لَم تَسْتَطِعْ فَعَلی جَنْبٍ».
«ایستاده نمازت را بگذارد، اگر ایستاده نتوانستی نشسته آن را بگزار، اگر نشسته هم نتوانستی بر پهلوی آن را بگزار».
بخاری آن را روایت کرده و نسائی بر آن افزوده است:
«..فَإِنْ لَم تَسْتَطِعْ فَمُسْتَلْقِیاً عَلی ظَهْرِکَ لَا یُکَلِّفُ الله ُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَها».
«اگر بر پهلوی نیز نتوانستی بر پشت خوابیده آن را بخوان، خداوند هیچکس را مکلف نمینماید مگر به قدر وسع و توانش». در قیام و بر پای ایستادن باید راست و درست بایستد و این شرط قیام است. اگر بتواند بر پای بایستد، ولی به علت بیماری پشتش نتواند به رکوع و سجود برود بر او واجب است که این قیام را انجام دهد چون آن را میتواند، و اگر برای قیام به چیزی نیاز داشته باشد تا بر آن تکیه کند لازم است که چنین کند. باید دانست که مراد از ناتوانی از ایستادن امکان و عدم امکان نیست بلکه مراد از نتوانستن، خوف از هلاکت یا افزایش بیماری یا ترس از مشقت و رنج شدید میباشد. امام شافعی فرموده است که: مراد از عجز از قیام آنست که جز با مشقت و طاقت نتواند برپای ایستد.
کسی که نماز را بصورت خوابیده انجام میدهد باید بر پهلوی راست بخوابد، و واجب است روی به قبله باشد. اگر نتوانست باید بر پشت بخوابد به گونهای که رو به سوی قبله باشد، و اگر نتوانست رکوع و سجود را انجام دهد آنها را با اشاره و ایماء به سوی قبله انجام دهد که اشاره و ایماء کند، با اشاره چشمان این عمل را به جای آورد، چون توانش بیش از این نیست اگر از آن هم عاجز باشد افعال و حرکات نماز را در قلب و به دل انجام دهد. در این حالت اگر نتوانست، آنها را از قلب جاری کند و به دل گوید. و مادام که عقلش ثابت و برجای است نباید به هیچ وجه نماز را ترک کند، وقتی که در چنین حالتی نماز گزارد بعد از بهبودی اعاده آن لازم نیست. امام محمد غزالی به قول پیامبر صل الله علیه و آله و سلم استدلال کرده که گفته است:
«إِذا أَمَرْتُکُمْ بِأَمْرٍ فَأتُوْا مِنهُ مَا استَطَعْتُمْ».
«هرگاه به شما دستوری دادم که کاری انجام دهید، آن را کار را به حد که میتوانید انجام دهید».
و تا وقتی که مرگ فرا میرسد نماز خوانده میشود.
3- تکبیرة الإحرام (الله أکبر گفتن آغازین) چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«مِفْتاحُ الصَّلاةِ الوُضُوءُ وَتَحْریُمها التَّکْبِیْرُ وَتَحْلِیْلُها التَّسْلِیْمُ». (رواه أبوداود وغیره بإسناد صحيح)
«کلید نماز وضو است و با گفتن «الله أکبر» هرچه که غیر از نماز باشد بر آدمی حرام میشود و با سلام دادن آن محرمات بر انسان حلال میشودک».
و چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در حدیث «المسیئ صلاته» (کسی که نمازش را نادرست خواند) گفته است:
«إِذا قُمْتَ إِلَی الصَّلاةِ فَأَسْبِغِ الوُضُوءَ ثُمَّ اسْتَقبِلِ القِبْلَةَ وَکَبِّرْ».
«هرگاه خواستی به نماز بایستی و قصد نمازگزاردن کردی اول وضوی کامل و درست بگیر و سپس روی به قبله بایست و بعد الله أکبر بگوی».
تکبیر یعنی «الله أکبر». چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم هرگاه نماز را آغاز میکرد روی به قبله میایستاد و دستان خود را بالا میبرد و میگفت: «الله أکبر». به روایت ابن ماجه و روایت و تصحيح ابن حبان. این برای کسی است که بتواند به زبان عربی آن را بگویید، اما اگر کسی نتوانست و قدرت تعلم آن را هم نداشت ترجمه آن را به زبان خود بگوید، لیکن اگر قدرت تعلم و آموزش داشته باشد بر او واجب است که یاد بگیرد حتی اگر یادگیری آن مستلزم مسافرت به محلی باشد چون این مسافرت وسیله فراگیری و آموزش چیزی است که واجب است، و هرچیزی که وسیله یاد گرفتن امری واجب باشد و یاد گرفتن واجب بدون آن ممکن نباشد آن نیز واجب است.
4- خواندن سوره فاتحه در همه رکعتهای نماز سنت و فرض، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«لَا صَلاةَ لِمَنْ لَم یَقْرَأْ بِفاتِحَةِ الْکِتابِ». (رواه الشيخان).
(نمازی نیست برای کسی که در آن سوره فاتحه را نخوانده باشد).
و تا فاتحه نخوانی نمازت قبول نیست. و در روایت دیگری آمده است:
«لَا تُجْزِئُ صَلاةٌ لَا یَقْرَأُ الرَّجُلُ فیها بِفاتِحَةِ الْکِتابِ». (رواه الدار قطنی بإسناد صحيح ورواه ابن حبان وابن خزيمة فی صحيحهما).
«نمازی که در آن سوره فاتحه خوانده نشود کفایت نمیکند و موجب سقوط فرض نیست».
قرائت سوره فاتحه برای مرد و زن واجب و فرض است. اما شافعی با سند خود در حدیث: «المسیئ صلاته» روایت کرده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«فَکَبِّرْ ثُمَّ اقْرَأ بِأُمِّ الْکِتابِ».
«پس الله أکبر (تکبیر) بگو، سپس أم الکتاب (سوره فاتحه) را بخوان».
و در روایت دیگری آمده است:
«مَنْ صَلَّى صَلاةً لَمْ يَقْرَأْ فِيهَا بِأُمِّ الْقُرْآنِ فَهِيَ خِدَاجٌ فَهِيَ خِدَاجٌ غَيْرُ تَمَامٍ، فَقیلَ لَهُ: إِنّما نَکُونُ وَراءَ الإِمامِ فَقالَ: اقْرَأْهَا فِي نَفْسِكَ». (رواه مسلم عن أبی هریره).
«هرکس نماز بخواند و در آن ام الکتاب را نخوانده باشد نمازش ناقص (و فاسد و باطل) و ناتمام است. به وی گفته شد: ما که پشت سر امام هستیم در نماز جماعت چه کار کنیم؟ گفت: در دل خود آن را بخوانید».
باید دانست که «بسم الله الرحمن الرحیم» یک آیه کامل است از سوره فاتحه و اول آنست. به دلیل اینکه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم سوره فاتحه را هفت آیه شمرد و بسم الله الرحمن الرحیم را جزء آن به حساب آورد. بخاری آن را در صحيح خود آورده است،
«إِذا قَرَأْتُمْ الحَمْدَ فَاقْرَؤُوا بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرِّحیم آنها أُمُّ الکِتابِ وَالسَّبْعُ المَثانی وَبِسْمِ اللهِ الرَّحمن الرَّحِیْمِ إِحدی آیاتِها» (رواه الدار قطنی).
«و قتیکه الحمد را خواندید همراه آن بسم الله الرحمن الرحیم را هم بخوانید، به خاطر اینکه به حقیقت سوره حمد، «أم القرآن» و «أم الکتاب» و «سبع المثانی» است و بسم الله الرحمن الرحیم یکی از آیات آنست».
به روایت از ام سلمه رضی الله عنها پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بسم الله الرحمن الرحیم را آیهای از فاتحه به حساب میآورد. ابن خزیمه آن را در صحيح خود آورده است. ابونصر مؤدب گفته است: قاریان کوفه و فقهای مدینه اتفاق داشتند بر اینکه بسم الله الرحمن الرحیم آیهای است از فاتحه. اگر کسی گوید که: در صحيح مسلم به روایت از عایشه رضی الله عنها آمده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نماز را با تکبیر وقرائت الحمد لله رب العالمین آغاز میکرد، در جواب چه باید گفت؟
در جواب گوئیم: مراد قرائت سورهای است که ملقب است به الحمدلله رب العالمین و بسم الله الرحمن الرحیم هم آیهای از آن است.
اگر گفته شود که: این خلاف ظاهر است، جواب این است که به این جهت چنین میگوئیم تا تعارضی بین دلایل نباشد و به همه ادله عمل شود. باید نمازگزار سوره فاتحه را در حال قیام و حالتی که جای آن مینشیند بخواند و در اینکه قرائت فاتحه واجب است که در حال قیام و حالتی که به جای آن مینشیند خوانده شود، بین امام و مأموم و کسی که به صورت انفرادی نماز میخواند فرقی نیست، خواه در نمازهای سری یا جهری و آشکارا باشد بر همه لازم است که فاتحه را بخوانند.
برای کسی که عاجر باشد از خواندن فاتحه ترجمه آن جایز نیست، چون اعجاز سوره در ترجمه آن محفوظ نمیماند و قرائت سوره فاتحه با تمام حروف و تشدیدهایش واجب میباشد. پس هرکس حرفی را ساقط کند یا حرف مشددی را بدون تشدید بخواند یا حروفی از آن را به حرف دیگر بدل نماید و تغییر دهد قرائت و نمازش درست نیست، اگر به گونهای در کلمات یا حرکات لحن و تغییر نادرست انجام دهد که معنی را نادرست کند. مثلا حرف کاف در «إیاک» را با حرکت کسره بخواند که اگر به عمد چنین کند قرائت او کافی نیست و نمازش را باطل میشود، و این برای کسی است که قادر به قرائت فاتحه باشد. اما کسی که قرائت فاتحه را نیکو میداند و قادر نیست آن را از حفظ بخواند بر وی لازم است که آن را یاد گرفته و حفظ کند یا از روی مصحف به درستی آن را قرائت کند، و اگر از حفظ کردن و درست خواندن فاتحه عاجز گشت میتواند هفت آیه دیگر از قرآن را بخواند، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«فَإِنْ کانَ مَعَکَ قُرآنٌ فَاقْرَأْ وَإلَّا فَاحْمِدِ الله َ تَعالی وَهَلِّلْهُ وَکَبِّرْهُ». (قال النووی: حسن).
«اگر با تو قرآنی هست (آیات دیگری از قرآن میدانی) آن را بخوان و در غیر آن صورت حمد و تهلیل و تکبیر «الحمد لله لا إله إلا الله والله أکبر» بگوی».
بدین علت شرط کرده است که اگر فاتحه را ندانست هفت آیه دیگر از قرآن را بخواند، زیرا بهترین ذکر بعد از فاتحه آیات دیگر قرآن است به جای آن. و اگر به طور کلی کم و زیاد نتواند قرآن را بخواند به ذکر فوق اکتفا کند. به دلیل حدیث فوق و به دلیل روایت ابن حبان در صحيحش که مردی به حضور پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: ای رسول الله من نمیتوانم قرآن را یاد بگیرم، پس چیزی به من یاد بده که به جای قرآن برایم کفایت کند، و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به وی گفت: بگو: «سُبْحانَ الله وَالحَمْدُلله وَلَا إِلهَ إِلَّا اللهُ والله أکبَرْ ولَاحَوْلَ ولَاقُوَّةَ إلَّا بِاللهِ العَلِیِّ الْعَظِیْمِ».
«پاک و منزه است الله، هر نوع ستایش از آن او است، و هیچ معبود به حقی نیست جز الله، و از هر چیز بزرگتر است و هیچ کوشش و تلاش و نیروئی مثمر ثمر نیست مگر به اجازه الله که بلند مرتبه و بزرگوار است».
به روایت از ابوسعید خدری آمده است که گفت: مشغول خواندن نماز بودم که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم مرا صدا زد، من به وی جواب ندادم، سپس (پس از تمام شدن نماز) به حضور او رفتم و گفتم: ای رسول الله من مشغول نماز خواندن بودم و در نماز بودم چه میفرمایی؟ گفت:
«أَلَم یَقُلِ اللهُ: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمۡ لِمَا يُحۡيِيكُمۡۖ﴾ [الأنفال: 24] ثُمَّ قالَ: أَلَا أُعَلَّمُکَ أَعْظَمَ سُورَةٍ فِی الْقُرآنِ قَبْلَ أَنْ تَخْرُجَ مِنَ المسجِدِ؟ فَقالَ: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢﴾ هِیَ السَّبع المثانی الذَّی اُوتِیْتُهُ وَالقُرْآنُ العَظِیْم». (أخرجه البخاری وأبوداود).
«مگر خداوند نگفته است: هرگاه خداوند و پیامبرش شما را به سوی چیزی فرا خواندند که حیات واقعی شما در آن است پاسخ دهید و ندای آنان را بپذیرید؟ سپس گفت: آیا نمیخواهی بزرگترین سوره قرآن را به تو یاد دهم پیش از اینکه از مسجد بیرون بروی؟ پس چون اراده کرد که از مسجد بیرون رود گفتم: یا رسول الله تو فرمودی آیا نمیخواهی بزرگترین سوره قرآن را به تو یاد دهم؟ فرمود: الحمدلله رب العالمین که سوره سبع المثانی نام دارد و آن را با قرآن بزرگ به من دادهاند».
و به روایت ابی بن کعب پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«لَأَرْجُوْ أَنْ لَا تَخْرُجَ مِنَ المَسْجِدِ حَتّی تَعَلَّم سُورَةً ما فِی التَّوراةِ وَلَا فی الإنجیلِ وَلا فِی القُرآنِ مِثلُها: اَلسَّبْعُ المَثانِی، فاتِحَةَ الِکتابِ». (أخرجه الحاکم).
«امید است که از مسجد بیرون نروی تا اینکه سورهای را یاد بگیری که نه در تورات و نه در انجیل و نه در قرآن سورهای به فضیلت آن نیست، و آن سورهای است که سبع المثانی میباشد (محتوی هفت آیه و دوبار تکرار شده است) و فاتحة الکتاب نام دارد».
5- رکوع، رکوع یکی از ارکان نماز است و به دلیل قرآن و سنت نبوی واجماع امت اسلامی ثابت شده است چون خداوند میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱرۡكَعُواْ وَٱسۡجُدُواْۤ﴾ [الحج: 77].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید (در نماز) به رکوع بروید و سجده کنید».
و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در حدیث «المسیئ صلاته» (کسی که بد نماز خواند) گفت: «ثُمَّ ارکَع حَتّی تَطمَئِنَّ راکعِاً».
«سپس (بعد از اتمام فاتحه و قرائت در حال قیام) به رکوع برو تا اینکه آرامش و سکون یابی در حال رکوع».
6- طمانینه و آرامش و سکون در رکوع، به دلیل همان حدیث فوق. حداقل رکوع برای کسی که میتواند به رکوع برود آن است که به گونهای خم شود که کف دستانش به زانو برسد و اگر از آن عاجر شد با چشمانش اشاره کند. و صورت کامل رکوع آنست که نمازگزار به گونهای خم شود که پشت و گردنش در یک سطح مساوی قرار گیرند و آنها را بکشد و به حالت کشیده نگه دارد و ساقهای پایش به صورت مستقیم بایستد و زانوانش را در کف دستانش بگیرد و انگشتان دشتانش رو به قبله باز باشند که سنت عملی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم چنین بوده و در آن چنین آمده است و این حالت این کسی است که ایستاده باشد، و اما برای کسی که نشسته به رکوع میرود حداقلش آنست که آنقدر سرش را پایین بیاورد و خمیده شود که سرش در محاذی زانوانش روی زمین قرارگیرد و صورت کامل آنست که آنقدر خمیده شود که پیشانیش در محاذات محل سجده قرار گیرد. حداقل طمانینه وآرامش و سکون آنست که در حال اندامهایش ساکن و آرامش یابد و از حرکت بیفتد و خمیده شدن و برخاستن و بلند شدنش از هم جدا و مشخص باشند. چنانچه به حد رکوع رسید و بلافاصله برخاست و حرکات خمیدن و بلند شدن به هم متصل شود طمانینه صورت گرفته است، چون در حقیقت طمانینه سکون بعد از حرکت باید به اندازه یک «سبحان ربی العظیم». گفتن طول بکشد.
7- برخاستن و راست ایستادن از رکوع، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به «المسیئُ صلاته» گفت:
«ثُمَّ ارفَعْ حَتَّی تَعْتَدِلَ قائِماً».
«بعد از رکوع و طمانینه برخیز تا اینکه به صورت اعتدال و ایستاده بلند شوی».
اعتدالِ واجب آنست که به حالتی برگردد که پیش از طلوع (در حالت قیام) داشت و نباید از این برخاستن و بلند شدن غیر از اعتدال از رکوع قصد دیگری داشته باشد، پس اگر در حالت رکوع ماری دید و از ترس آن بلند شد آن اعتدال چون به نیت و قصد اعتدال نبوده است معتبر نمیباشد.
8- طمانینه در اعتدال به دلیل همان حدیث «المسیئُ صلاته» و باید به گونهای در اعتدال بایستد که اندامهایش مانند حالت پیش از رکوع آرامش و سکون یابد.
9- سجود، چون خداوند گفت: (در نماز به رکوع و سجود بروید). و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم خطاب به «المسیئُ صلاته» گفت:
«ثُمَّ اسْجُدْ حَتّی تَطْمَئِنَّ سَاجِداً».
«پس از اعتدال رکوع به سجده برو تا اینکه در سجده طمانینه و آرامش یابی».
9- طمانینه در سجود به دلیل همان حدیث پیش. و حداقل سجده آنست که آنقدر پیشانی را بر زمین نهد که بتوان آن را سجده نامید، و باید آنقدر پیشانی را روی زمین بنهد و فشار بیاورد که اگر پنبه ای در محل سجده وی باشد فشرده گردد و جای سجده پدیدار گردد، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است: «إِذا سَجَدْتَّ فَمَکِّنْ جَبْهَتَکَ فِی الأَرْضِ وَلَا تَنْقُرْ نَقْراً». (رواه ابن حبان فی صحيحه)
(هرگاه سجده کردی به درستی پیشانیت را بر زمین بگذار که جا افتد و همچون مرغ بر زمین نوک نزن که سریع پیشانی بر زمین بگذاری و بلند شوی».
پس هر کس بر پیشانی یا بینی یا عمامه یا آستینش سجده کند کفایت نمیکند. در صحيح مسلم آمده است که:
«شَكَوْنَا إِلَى رَسُوْلِ اللهِ صل الله علیه و آله و سلم حَرَّ الرَّمْضَاءِ فَلَمْ يُشْكِنَا» وزاد البيهقي: «فِي جِبَاهِنَا، وَأَكُفِّنَا». (وإسناده صحيح).
(ما پیش پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از شدت گرمی سنگهای محل سجده شکوه کردیم، که اجازه دهد پیشانی روی آنها نگذاریم و او این شکوه را از ما نپذیرفت».
بیقهی بدان افزوده است که «شکایت از شدت گرمی سنگها و اثر آن روی پیشانی و کف دستان کردیم..».
در این که آیا نهادن هر دو کف دستان و زانوان و قدمهای پاها همراه پیشانی بر روی زمین واجب است یا خیر اختلاف است. برخی گفتهاند: نهادن آنها بر زمین همراه پیشانی واجب نیست ولی صحيح آنست که واجب باشد. چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«أُمِرْتُ أَنْ أَسْجُدَ عَلی سَبْعَةٍ، عَلَی الجَبْهَةِ وَالیَدَیْنِ وَالرُّکْبَتَیْنِ وَأَطْرافِ القَدَمَیْنِ» (متفق علیه).
«به من دستور داده شده که بر هفت استخوان اندام خود در سجده تکیه کنم: بر پیشانی و هر دو دست و هر دو زانوی پاها و کنارههای قدم پاها».
در دستان، کف دستها و در اطراف قدمهای پا کف انشگتان پا معتبر است که روی زمین نهاده شوند و یک قسمت از آنها روی زمین باشد کفایت میکند. در سجود شرط است که اندامهای پایین تن در حال سجود بلندتر باشد از اندامهای بالای تن، چون براء بن عازب رضی الله عنه در سجده، سرین خود و اندامهای پایین تن را بلند کرد و گفت: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم این چنین سجده میکرد. به روایت ابو داود و نسائی و ابن حبان که آن را صحيح دانسته است. اگر بر پیشانی او زخمی باشد باید زخم را باند پیچی کند و روی باند و پارچه بسته بر پیشانی سجده کند، و این او را کفایت میکند و سجدهاش درست است، چون اگر در حالت عجز و ناتوانی از سجده کردن ایماء و اشاره به جای سجده کافی باشد و اعاده نماز ساقط گردد سجده کردن بر باند و پانسمان پیشانی اولی تر است که قبول باشد. هرگاه کسی از سجده کردن عاجز باشد با سرش اشاره به سجده کند و اگر از آن هم عاجز باشد با اشاره چشم سجده کند. چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«صَلُّوْا کَما رَأَیْتُمُوْنِی أُصَلِّیْ».
«آنگونه نماز بخوانید که میبیند من نماز میگزارم».
10- نشستن بین دو سجده نماز، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به «المسیئُ صلاته» گفت:
«ثُمَّ ارفَعْ حَتّی تَعْتَدِلَ جالِساً».
«سپس از سجده برخیز و بنشین تا اینکه در این نشستن اعتدال و آرامش و سکون برقرار شود و آنگاه به سجده بعدی برو».
و در روایتی دیگر آمده است:
«حَتِّی تَطْمَئِنَّ جالِساً افْعَل ذلِکَ فِی صَلاتِکَ کُلَّها». (رواه الشيخان).
«تا اینکه در حال جلوس پس از سجده سکون یابی سپس این عمل را در تمام سجدههای نمازت (نمازهایت) انجام بده- در تمام نمازها بین دو سجده این کیفیت را مراعات کن».
و در صحيحین آمده است:
«إِِذا رَفَعَ رَأْسَهُ لَم یَسْجُدْ حَتّی یَسْتَوِیَ جالِسًا».
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم هرگاه که سر از سجده (اول) بر میداشت به سجده (دوم) نمیرفت تا اینکه به درستی بنشیند و طمانینه یابد، آنگاه به سجده بعدی میرفت».
11- طمانینه در نشستن و جلوس بین دو سجده به دلیل همان حدیث قبلی.
12- و
13- و
14- نشستن برای خواندن تشهد آخر و فرستادن درود و سلام و صلوات بر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم . هریک از این سه چیز رکن نماز میباشند. مراد از تشهد، تحیات میباشد. به روایت از ابن مسعود رضی الله عنه آمده است که پیش از اینکه تشهد بر ما فرض گردد در تشهد میگفتیم: السَّلَامُ عَلَی الله، السَّلامُ عَلی فُلان که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: «بگوئید: التَحیات لله. تا آخر حدیث که همه تشهد را در بر میگیرد. (به روایت دارقطنی و بیهقی با سند صحيح). اینکه ابن مسعود رضی الله عنه گفت: پیش از آنکه تشهد فرض شود، و اینکه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: «قولوا = بگوئید» به صورت امر که برای وجوب است، ظاهر آنست که تشهد اخیر در نماز واجب باشد. و در صحيحین (بخاری و مسلم) نیز امر به خواندن تشهد آمده است، پس هرگاه تشهد واجب باشد و به ثبوت برسد، نشستن برای آن نیز واجب خواهد بود. درباره الفاظی که در تشهد گفته میشود دو روایت صحيح موجود میباشد. روایتی از ابن مسعود رضی الله عنه ، و روایتی از ابن عباس رضی الله عنهما . تشهد به روایت ابن مسعود رضی الله عنه :
«التَّحِيَّاتُ ِللهِ، وَالصَّلَوَاتُ وَالطَّيِّبَاتُ، السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاَتُهُ، السَّلاَمُ عَلَيْنَا وَعَلَى عِبَادِ اللهِ الصَّالِحِيْنَ، أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُوْلُهُ».
«همه ستایشها و تمجیدهای پاک سزاوار الله است و ازآن او است، درود بر تو ای پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و رحمت و برکات خدا بر تو باد، و درود خدا بر ما و بر بندگان شایسته الله، به زبان میگویم و به دل گواهی میدهم که: هیچ معبودی به حق نیست جز الله و همچنین میگویم وگواهی میدهم که: محمد صل الله علیه و آله و سلم بنده و فرستاده و رسول الله است».
و اما روایت ابن عباس رضی الله عنهما : «پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به ما تشهد میآموخت همانگونه که قرآن را نیز به ما میآموخت و میگفت: «التَّحِيَّاتُ المُبَارَکَاتُ الصَّلَوَاتُ وَالطَّيِّبَاتُ للهِ..» بقیه تشهد، مانند قبلی است.
(این تشهد را شافعی و مسلم و ابوداود و نسائی روایت کردهاند).
امام شافعی گفت: احادیث مختلفی درباره الفاظ تشهد روایت شده است که این روایت ابن عباس رضی الله عنهما به نزد من بهتر و پسندیده تر از دیگر روایتها میباشد، چون کاملترین آنها است. حافظ (ابن حجر) گفت: از شافعی سؤال شد که چرا الفاظ تشهد روایت ابن عباس رضی الله عنهما را اختیار کردهای؟ گفت: چون آن را گسترده تر یافتم و به صورت صحيح از ابن عباس شنیده شده، و به نزد من جامعتر و الفاظش از دیگر روایتها بیشتر است، من آن را انتخاب کرده ام بدون اینکه بر دیگران سخت بگیرم و دیگران میتوانند هر روایتی را که صحيح باشد انتخاب کنند و کاملترین تشهد آنست که این الفاظ را نیز بر الفاظ قبلی بیفزاید:
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلى آلِ إِبْرَاهِيْمَ، إِنَّكَ حَمِيْدٌ مَجِيْدٌ، اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيْمَ، إِنَّكَ حَمِيْدٌ مَجِيْدٌ»[2].
و اما وجوب صلوات بر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بدین جهت است که در روایت آمده است: از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم سوال شد هرگاه خواستیم که در نماز بر تو صلوات بفرستیم چگونه صلوات بفرستیم و چه بگوئیم؟ فرمود: بگویید: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ». (به روایت شیخین). کسی که از یاد گرفتن الفاظ عربی تشهد عاجر باشد میتواند ترجمه آن را بگوید.
15- سلام دادن اول، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«وَتَحْلِیلُهاَ التَّسْلِیمُ».
«بیرون آمدن از نماز با سلام دادن است». حداقل سلام دادن «السلام علیکم» میباشد. و نووی گفته است که: در احادیث صحيحی آمده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم میگفت: «السلام علیکم».
16- مراعات ترتیب ارکان نماز است به گونهای که بیان شد. به دلیل وجوب پیروی از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برابر خبر، «صَلُّوْا کَما رَأَیتُمُوْنِی أُصَلِّی».
«آنگونه نماز بخوانید که میبینید من نماز میگزارم و از عمل من در نماز پیروی کنید».
و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به همان ترتیب که بیان شد، نماز خوانده است. و اما بیرون آمدن و خروج از نماز برابر قول صحيح نیازی به نیت ندارد.
سنتهای نماز پیش از دخول در آن
سنتهای پیش از دخول در نماز دو چیز است: اذان واقامه، که معنی مطلق هر دو اعلام است. و در اصطلاح شرع و فقه ذکر و اوراد مخصوصی میباشد که برای اعلام نماز فرض مشروع شده، و دلیل شرعی آنها، قرآن و سنت نبوی و اجماع امت است. خداوند گفته است:
﴿وَإِذَا نَادَيۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ ٱتَّخَذُوهَا هُزُوٗا وَلَعِبٗا﴾ [المائدة: 58].
«هرگاه شما ندا سر دادید (و مردم را به نماز خواندید) آن را به مسخره و بازی میگیرند».
و در جای دیگر میگوید:
﴿إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ﴾ [الجمعة: 9].
«هرگاه ندای نماز گفته شد (و اذان نماز) در روز جمعه را گفته شود».
و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«إِذا حَضَرَتِ الصَّلاةُ فَلْیُؤَذِّنْ لَکُمْ أَحَدُکُمْ وَلیَؤُمَّکُم أَکْبَرُکُمْ». (رواه الشيخان).
«هرگاه وقت نماز فرا رسید یکی از شما اذان گوید، و بزرگترین شما برایتان امامت نماز جماعت را بر پای دارد».
و در روایتی دیگر آمده است: «هرگاه دو نفر بودید، اذان و اقامه نماز بگوئید و بعد از آن نماز بخوانید». برای نمازهای فرض اگر جماعت مردان باشد اذان بر آنها مستحب است، و اما برای کسی که تنها نماز فرض میگزارد برخی گفتهاند: اذان گفتن مستحب نیست، چون نیازی به اعلام ندارد، و به قول صحيح مستحب است که او نیز برای خود اذان بگوید. چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به ابوسعید خدری رضی الله عنه گفت:
«إِنّی أَراکَ تُحِبُّ البادِیَةَ وَالْغَنَمَ فَإِذا کُنْتَ فی بادِیَتکَ أَوْغَنَمِکَ فَأَذَّنْتَ للِصَّلاةِ فَارْفَع صَوتَکَ بِالنِّداءِ فَإِنَّهُ لَایَسْمَعُ مَدی صَوْتِ المُؤَذِّنِ جِنٌّ وَلَا إِنسٌ وَلَا شَیْئٌ إِلَّا شَهِدَ لَهُ یَومَ القِیامَةِ». (رواه الشيخان). «من میبینم که تو بیابان و گوسفندان را دوست داری، پس هرگاه در بیابان و صحرا بودی یا در میان گله و گوسفندانت بودی وخواستی اذان بگوئی با صدای بلند اذان بگوی، چون تا آنجا که صدای مؤذن میرسد جن و انس و هر چیزی که صدای او را بشنود در روز قیامت بر این عمل نیک او گواهی میدهد».
مستحب است که مؤذن و اقامه گوینده رو به قبله ایستاده و دارای وضو باشد و با صدای نیکو اذان و اقامه گوید، و مؤذن بر جای بلند یا بر در مسجد اذان گوید، و به هنگام گفتن «حَیَّ عَلی الصَّلاة». «به نماز بشتابید». به طرف راست ملتفت گردد و با صدای بلندی این نداء را سر دهد اگر چه تنها هم باشد، به دلیل همان حدیث ابوسعید خدری رضی الله عنه که گذشت. برای مؤذن شرط است که مسلمان و اهل تمییز و عاقل و مذکر باشد. گفتن اذان به نظر مؤذن تعلق دارد و نیازی به اجازه امام (جماعت) ندارد به خلاف اقامه که تعلق به اذن و اجازه امام دارد.
سبب مشروعیت اذان گفتن روایتی است از عبدالله بن زید که گفت: «هنگامی که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم دستور داده بود که ناقوس بزرگی برای اعلام فرا رسیدن وقت نماز به مردم فراهم گردد، در خواب مردی را دیدم که ناقوسی در دست داشت، به وی گفتم: ای بنده خدا این ناقوس را میفروشی؟ گفت: آن را چه کار میکنی و برای چه چیز آن را میخواهی؟ گفتم: با نواختن آن مردم را به نماز فرا میخوانیم، او گفت: آیا نمیخواهی شما را به بهتر از آن هدایت و راهنمائی کنم؟ گفتم: چرا، میخواهم. گفت: چهار بار بگو: الله أکبر، دوبار بگو: أَشْهَدُ أنْ لَّا إِله إلَّا اللهُ، و دوبار بگو: أَشْهَدُ أن مُحمداً رسُولُ الله، و دوبار بگو: حَیَّ عَلی الصَّلاة، و دوبار حَیَّ عَلی الفَلَاحِ، و دو بار الله أکبر و یک بار لَا إله إلَّا الله. سپس اندکی تاخیر کرد و گفت: به هنگام اقامه نماز و بر پای داشتن آن بگو: الله أکبر الله أکبر أَشْهَدُ أن لَّا إِله إلَّا اللهُ، أَشهَدُ أنَّ مُحَمَّدَ رَّسُوْلُ الله، حَیَّ عَلی الصَّلاة ، حَیَّ علی الفَلَاحِ، قَدْ قامَتِ الصَّلَاةُ قَدْ قامَتِ الصَّلَاة الله أکبر الله أکبر لَا إله إلَّا الله، چون بامداد شد به پیشگاه رسول الله رفتم و آنچه را دیده بودم، به وی خبر دادم. او گفت:
«إِنَّها لَرُؤْیا حَقٌّ إِنْ شاء اللهُ فَقُمْ مَعَ بِلالٍ فَأَلْقِ عَلَیْهِ ما رَأَیتَ فَلیُؤذِّنْ بِهِ فَإِنَّهُ أَنْدی صَوْتاً مِنْکَ».
«به راستی خواب حق و راستینی است ان شاء الله، پس برخیز با بلال حبشی و آنچه را که در خواب دیده ای به وی بگوی و القاء کن تا آن را در اذان بگوید، چون صدای او رساتر از صدای شما است».
پس با بلال برخاستیم و شروع کردم به اینکه این کلمات را بر وی القاء کنم و برایش بگویم و او آنها را در اذان گفت، که عمر خطاب در خانه خود آنها را شنید و با شتاب و دامن کشان بیرون آمد و گفت: ای رسول الله! سوگند بدان کس که تو را به حق فرستاد و مبعوث گردانید من نیز در خواب همان چیزی را شنیدهام که الان میشنوم، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: «فَلِله الـحَمد». به روایت احمد.
(مؤذن اول هر یک از شهادتین را دوبار با صدای آهسته بگوید بعد با صدای بلند) سنت میباشد. زیرا از ابومحذوره رضی الله عنه روایت شده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم اذان را در 19 کلمه به وی یاد داده است. پنج نفر از اصحاب صحاح آن را روایت کردهاند.
(بیان پاداش نماز) است بدین معنی که بعد از «حَیَّ علی الفَلَاح» دو بار بگوید: «الصَّلاةُ خَیْرٌ مِنَ النَّومِ» ابو محذوره گفت: یا رسول الله سنت اذان را به من یاد بده که به وی یاد داد و گفت: هرگاه اذان صبح را دادی بعد از حَیَّ علی الفَلَاح بگوی: «الصَّلاةُ خَیرٌ مِنَ النَّوْمِ الصَّلاةُ خَیرٌ مِنَ النَّوْمِ الله أکبر الله أکبر لَا إله إلَّا الله». (به روایت احمد و ابوداود).
برای کسی که صدای مؤذن را میشنود مستحب است آنچه را که از مؤذن میشنود تکرار کند مگر در وقت شنیدن حَیَّ عَلی الصَّلاةِ و حَیَّ علی الفَلَاح که به جای آنها بگوید: «لَاحَولَ وَلَا قُوَّةَ إلَّا بِالله».
به روایت از عمر بن خطاب رضی الله عنه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«إِذَا قَالَ الْـمُؤَذِّنُ: اللّـَهُ أَكْبَرُ، اللّـَهُ أَكْبَرُ، فَقَالَ أَحَدُكُمُ: اللهُ أَكْبَرُ، ثُمَّ قَالَ: أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ، قَالَ: أَشْهَدُ أَلا إِلَهَ إِلاَّ اللّـَهُ، ثُمَّ قَالَ: أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللّـَهِ، قَالَ: أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللّـَهِ ، ثُمَّ قَالَ: حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ، قَالَ: لاَ حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ، ثُمَّ قَالَ: حَيَّ عَلَى الْفَلاحِ، قَالَ: لاَ حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّـَهِ، ثُمَّ قَالَ: اللهُ أَكْبَرُ اللهُ أَكْبَرُ، قَالَ: اللهُ أَكْبَرُ اللهُ أَكْبَرُ، ثُمَّ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا الله مِنْ قَلْبِهِ دَخَلَ الْـجَنَّةَ» (رواه مسلم).
«هرگاه مؤذن گفت: الله اکبر و یکی از شما نیز همان را تکرار کرد، و چون مؤذن گفت: «أشهد أن لا إله إلَّا الله، او همان را بگوید، و مؤذن گفت: أشهد أنّ محمداً رسول الله، او همان را تکرار کند، و وقتی مؤذن گفت: حَیّ علی الصَّلاة، او بگوید: لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ و بعد از حَیّ علی الفلاح نیز بگوید: لاَ حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ و بعد از الله اکبر گفتن مؤذن او نیز همان را بگوید، و وقتی گفت: لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ او نیز همان را تکرار کند و آن را با حضور قلب و از ته دل بگوید، داخل بهشت میشود».
سنت است به وقت گفتن الله أکبر توقف کوتاهی بکند، زیرا پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است: «چون اذان گفتی با وقفه کوتاهی بعد از هر کلمه بگو. محمد بن عبدالرحمن در شرح ترمذی گفته است: این حدیث دلالت دارد بر اینکه مؤذن هر یک از کلمات را با یک نفس ادا میکند و برای شنونده اذان صبح به وقت شنیدن تثویب: «الصَّلاةُ خَیرٌ مِنَ النَّومِ الصَّلاةُ خَیرٌ مِنَ النَّومِ» سنت است بگوید: «صَدَّقْتَ وَ بَرِرْتَ صَدَّقْتَ وَ بَرِرْتَ». راست گفتی و نیکو گفتی.
سنت است بعد از اذان، شنونده بر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم صلوات بفرستد و از خداوند برای او «وسیله» در خواست کند. زیرا عبدالله بن عمر رضی الله عنهما روایت کرده است که از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم شنید میگفت:
«إِذا سَمِعْتُم المُؤَذِّنَ فَقُولُوا مِثْلَ ما یَقُولُ ثُمَّ صَلُّوْا عَلَیَّ صَلاةً، مَن صَلّی عَلَیَّ صَلاةً صَلَّی اللهُ عَلَیهِ بِها عَشْراً، ثُمَّ سَلُوا اللهَ لِیَ الوَسیلَةَ فَإِنَّه مَنزِلَةٌ فِی الجَنَّةِ لا تَنْبَغی إِلَّا لِعَبْدٍ مِنْ عِباداللهِ وَأَرْجُوا أَنْ أَکُوْنَ أَناَ فَمَنْ سَأَلَ اللهَ لِیَ الوَسیلَةَ حَلَّتْ لَهُ شَفاعَتِی». (رواه مسلم).
«هرگاه صدای مؤذن را شنیدید کلمات او را تکرار کنید سپس بر من درود و سلام بفرستید، زیرا هرکس صلوات و درودی بر من بفرستد خدا ده برابر آن را بر او میفرستد سپس برایم «وسیله» را از خداوند درخواست کنید، «وسیله» منزلت و مقامی است در بهشت که تنها شایسته و سزاوار یکی از بندگان خدا است، امید است که آن بنده من باشم پس هر کس آن را برایم از خدا مسئلت نماید شفاعت من برایش روا است»
و به روایت جابر رضی الله عنه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: هرکس به وقت شنیدن ندای اذان (بعد از شنیدن اذان) بگوید: «اللَّهُمَّ رَبَّ هَذِهِ الدَّعْوَةِ التَّامَّةِ، وَالصَّلاَةِ القَائِمَةِ،ات مُحَمَّداً الْوَسِيْلَةَ وَالْفَضِيْلَةَ، وَابْعَثْهُ مَقَاماً مَحْمُوْداً الَّذِيْ وَعَدْتَهُ». یعنی: «بارالها ای پروردگار و صاحب این دعوت کامل و تمام و این نماز بر پای شده، «وسیله» و «فضیله» را به محمد عطا کن و او را بدان مقام و منزلت پسندیده و شایسته ای که به وی وعده دادهای، برسان. اگر چنین گوید شفاعت من (در روز قیامت) برای او روا است». (به روایت بخاری).
دعای بین اذان مستحب است. زیرا پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«لَا یُرَدُّ بَیْنَ الأَذانِ وَالإقامَةِ» (رواه ابوداود و النسائی و الترمذی).
«دعای بین اذان و اقامه رد نمیشود، یعنی پذیرفته میشود».
و ترمذی بدان افزوده است که گفتند: چه بگوئیم ای رسول الله؟ گفت:
«سَلُواللهَ العَفْوَ وَالعافِیَةَ فی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ».
«از خداوند عفو و عافیت در دنیا و آخرت مسئلت نمایید».
برای کسی که اقامه را میشنود مستحب است همان کلمات اقامه کننده را تکرار کند. مگر به وقت شنیدن «حَیّ عَلی الصلوة و حی علی الفلاح» که لاَ حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ میگوید، و به وقت شنیدن «قَد قامَتِ الصَّلاةُ قَد قامَتِ الصَّلاةُ» أَقامَها اللهُ وأَدامَها میگوید، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم هنگامی که این کلمات را از بلال رضی الله عنه شنید چنین گفت.
سنتهای نماز بعد از دخول در آن
سنن نماز بعد از دخول در آن دو چیز است:
اول تشهد اول (در نمازهای بیش از دو رکعتی بعد از دو رکعت اول)، چون عبدالله بن مالک بن بحینة روایت کرده است که:
«قَامَ فِی صَلاةِ الظُّهرِ وَعَلَیْهِ جُلُوسٍ (أی جُلُوسَ التَّشَهُّدِ الأَوَّلِ) فَلَماّ أَتَمَّ صَلاتَه سَجَدَ سَجْدَتَینِ» (رواه الشيخان).
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم یک بار در ناز ظهر بعد از دو رکعت اول بدون خواندن تشهد اول برخاست وقتی که نمازش را به اتمام رسانید (پیش از سلام دادن) دو سجده (سهو) برد».
اگر تشهد اول واجب میبود بعد از قیام بدان بر میگشت و آن را میخواند و آنگه بر میخاست و آن را ترک نمیکرد. پس این ترک کردن تشهد اول دلیل بر سنت بودن آنست، و هرگونه که بنشیند جایز است، اما به صورت افتراش بنشیند بهتر است. افتراش آنست که روی قوزک پای چپ و پای راست را به گونهای نصب کند که انگشتانش رو به قبله باشد.
دوم: قنوت است در نماز صبح و در نماز سنت وتر در نیمه دوم ماه رمضان. اما در نماز صبح به دلیل روایت انس رضی الله عنه که گفت:
«مازالَ رَسُولُ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّم یَقْنُتُ فِی الصُّبْحِ حَتَّی فارَقَ الدُّنیا» (رواه الإمام أحمد وغیره).
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم تا زمانی که از دنیا رفت همواره در نماز بامداد قنوت میخواند».
(ابن الصلاح گفت: بیش از یک نفر از حافظان حدیث آن را صحيح دانستهاند، از جمله حاکم و بیهقی و بلخی. بیهقی گفت: عمل به مقتضای آن به روایت از خلفاء اربعه (راشدین)).
و قنوت خواندن در رکعت دوم صبح به دلیل روایتی است که در صحيح خود روایت کرده است، و اما اینکه باید قنوت بعد از برخاستن از رکوع رکعت دوم باشد به دلیل آنچه است که شیخین از ابوهریره رضی الله عنه روایت کردهاند، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم وقتی که داستان شهادت کشتگان چاه «معونه» پیش آمد بعد از رکوع (رکعت آخر) آن را خواند، ما نیز قنوت صبح را بر آن قیاس میکنیم.
در صحيحین به روایت از انس رضی الله عنه آمده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم پیش از رکوع قنوت میخواند. بیهقی گفت: راویان قنوت بعد از رکوع بیشتر و با حافظه تر بودهاند، پس قنوت خواندن بعد از رکوع بهتر است. سنت قنوت خواندن هرگونه دعا و ثنائی تحقق مییابد. پس اگر قنوت را آیهای بخواند که متضمن دعاء و ثنا باشد و قصد قنوت کند کفایت مینماید، ولی اگر در قنوت چیزی را بخواند که در سنت و روایت آمده است (ماثور باشد) بهتر است از جمله:
«اللَّهُمَّ اهْدِنِي فِيمَنْ هَدَيْتَ، وَعَافِنِي فِيمَنْ عَافَيْتَ، وَتَوَلَّنِي فِيمَنْ تَوَلَّيْتَ، وَبَارِكْ لِي فِيمَا أَعْطَيْتَ، وَقِنِي شَرَّ مَا قَضَيْتَ، إِنَّكَ تَقْضِي وَلا يُقْضَى عَلَيْكَ، إِنَّهُ لا يَذِلُّ مَنْ وَالَيْتَ، تَبَارَكْتَ وَتَعَالَيْتَ فَصَلِّ عَلَی النَّبی محمدٍ وعَلی آل ِمحمد».
«خداوندا مرا هدایت کن به گونه کسانی که هدایت کردهای، و به من عافیت و تندرستی ارزانی دار همچون کسانی که بدانان عافیت بخشیدهای، مرا به خود نزدیک گردان، همچون کسانی که به خود نزدیک ساختهای، و آنچه را که به من عطا کرده ای مبارک و افزون گردان، مرا از بدی آنچه مقدر فرموده ای محفوظ و مصون دار، چه همانا تو فرمان میرانی و کسی بر تو فرمان نمیراند، بیگمان کسی را که تو والا گردانی خوار نخواهد شد. خداوندا تو مبارک و برتری و بر پیامبرت و آل او درود فرست». (به روایت ابو داود و ترمذی و نسائی و دیگران با اسناد صحيح).
رافعی گفته است که: علما پیش از «تَبَارَكْتَ وَتَعَالَيْتَ»، «وَلا يَعِزُّ مَنْ عَادَيْتَ» را افزودهاند. و در روایت بیهقی آمده است: و بعد از آن «فلک الحمد علی ماقضیت أستغفرُکَ وَأتُوبُ إلیکَ» گفته میشود. البته امام جماعت همه ضمیرهای مفرد را به جمع تبدیل میکند، مثلا به جای اهدنی، اهدنا میگوید. چون برای امام جماعت کراهت دارد که نفس خویش را به دعا اختصاص دهد، زیرا پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«لَا یَؤُمُّ عَبْدٌ قَوْماً فَیَخُصُّ نَفْسَهُ بِدَعْوَةٍ دُوْنَهُم فَإنْ فَعَلَ فَقَد خانَهُم» (رواه ابوداود و الترمذی وحسّنه).
«نباید یکی از بندگان خدا امامت قومی را به عهده گیرد و خود را تنها به دعا اختصاص دهد بدون اینکه آنان را نیز سهیم گرداند اگر چنین کند به حقیقت بدانان خیانت کرده است».
و سنت است که در قنوت دستان را بلند کند و بعد از اتمام قنوت آنها را بر چهره نکشد و صورت خود را با دستان خود مسح نکند، چون در سنت ثابت نشده است. بیهقی آن را گفته است و دست بر سینه کشیدن بدون خلاف مستحب نیست بلکه جماعتی کراهت آن را به صراحت گفتهاند و در روضه چنین گفته است.
و اما قنوت خواندن در نماز وتر در نیمه دوم ماه رمضان به دلیل روایتی است که ترمذی از علی بن ابی طالب رضی الله عنه و ابوداود از ابی بن کعب رضی الله عنه ذکر کردهاند.
هیأتهای نماز پانزده چیز است، و مراد از هیأتهای نماز چیزهایی میباشد که با سجده سهو جبران نمیشود، پس ترک آنها نیازی به سجده سهو ندارد.
1- بلند کردن دستها به هنگام گفتن تکبیر تحریم، و به وقت رکوع و برخاستن از رکوع، و به وقت برخاستن از تشهد اول. به این ترتیب که کف دو دستان و انگشتان دستان را باز کند و تا مقابل شانهها به نحوی بالا ببرد و بلند کند که سرانگشتان در محاذی بالای گوشها و پشت دستها در محاذی شانه قرار گیرد. خواه شخص نمازگزار ایستاده یا نشسته یا بر پهلوی باشد و خواه نماز فرض یا سنت باشد، و زن و مرد و امام و مأموم با هم مساویند و فرقی ندارند، و اما به وقت گفتن تکبیر تحریم به دلیل روایت ابن عمر رضی الله عنهما است که گفت:
«کانَ یَرْفَعُ یَدَیْهِ إلی مِنکَبَیْهِ إِذَا افْتَتَحَ الصَّلاةَ» (رواه الشيخان).
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به هنگام آغاز نماز، به وقت گفتن تکبیر تحریم – هر دو دست خود را تا برابر شانه هایش بالا میبرد».
و اما دلیل بلند کردن دستان به وقت رفتن به رکوع و برخاستن از آن روایت ابن عمر رضی الله عنهما است که گفت:
«کانَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه وسلم إِذا قامَ إِلَی الصَّلاةِ رَفَعَ یَدَیْهِ حَتّی یَکُونا حَذْوَ مِنْکَبَیْهِ ثُمَّ یُکَبِّرُ فَإِذا أَرادَ أَن یَرْکَعَ رَفَعَهُما مِثْلَ ذَلکَ وَإِذا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ الرُّکُوعِ رَفَعَهُما کَذِلکَ وَقالَ: سَمِعَ اللهُ لِمَن حَمِدَهُ رَبَّنا وَلَکَ الحَمْدُ». (رواه الشيخان و البيهقي).
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم هرگاه به نماز میایستاد هر دو دست خود را بالا میبرد و بلند میکرد تا برابر شانه هایش سپس میگفت: الله أکبر، چون میخواست به رکوع رود نیز همین عمل را تکرار میکرد و چون از رکوع بر میخاست و سر از رکوع بر میداشت نیز چنین میکرد و میگفت: «سمع الله لمن حمده ربنا لک الحمد» یعنی خداوند حمد و ستایش کسی را شنید که حمد او کرد خداوندا ستایش تنها از آن تو است».
و اما دلیل بلند کردن دستان به هنگام برخاستن از تشهد اول، روایت نافع از ابن عمر رضی الله عنهما است که او هرگاه از تشهد اول پس از دو رکعت بر میخاست هر دو دست را بلند میکرد، و این عمل را به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نسبت میداد. به روایت بخاری و ابوداود و نسائی.
2- نهادن دست راست بر دست چپ روی سینه در نماز، زیرا به روایت قبیصه از پدرش هلب، و نیز روایت او از پدرش آمده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برایمان به امامت نماز میایستاد (پشت سر او به جماعت نماز میخواندیم) که دست چپ خود را با دست راست میگرفت. (ترمذی آن را روایت کرده است). و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«مِن أَخْلاقِ النَّبِییّنَ وَضْعُ الیَمِیْنِ عَلَی الشِّمالِ فی الصّلاةِ». (رواه الشيخان والنسائی والحاکم).
«از اخلاق پیامبران علیهم السلام است که در نماز (و نیایش) خود دست راست را بر دست چپ مینهادند».
نهادن دستان در بالای ناف یا پایین ناف مساوی میباشد و فرقی ندارد، چون هر دو وضعیت از اصحاب رسول الله صل الله علیه و آله و سلم روایت شده است. (ابوداود و احمد و ابن ابی شیبه از علی بن ابیطالب رضی الله عنه روایت نموده و تخریج کردهاند که:
«اَلسُّنَّةُ وَضْعُ الکَفِّ فِی الصَّلاةِ تَحْتَ السُّرَّةِ».
«سنت آنست که کف دست را در نماز زیر ناف نهاد».
و ترمذی گفته است:
«رَأَی بَعْضُهُمْ أَن یَضَعَهُما فَوقَ السُّرَّةِ ، وَرَأَی بَعضُهُمْ أَن یَضَعَهُما تَحْتَ السُّرَّةِ وَکُلُّ ذَلکَ واسِعٌ عِنْدَهِم».
«رأی بعضی بر اینست که دستان را بالای ناف نهاد، و رای برخی دیگر بر آنست که دستان را پایین ناف نهاد و هر دوی آنها به وفور مشاهده شده است».
به روایت از واثل بن حجر آمده که گفت:
«صَلَّیتُ مَعَ النَّبِّیِ صلی الله علیه وسلم فَوَضَعَ یَدَه الیُمْنی عَلی یَدِهِ الیُسْری عَلی صَدرِهِ».
«همراه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نماز گزاردم (و دیدم) که او دست راستش را روی دست چپش روی سینه نهاد». (و به روایت ابن خزیمه در صحيح خود و ابوداود و نسائی با این الفاظ آمده است):
«.. ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ الیُمْنی عَلی ظَهْرِ کَفِّهِ الیُسْری وَالرُّسْغِ وَالسّاعِدِ».
یعنی: «سپس دست راست خود را بر پشت دست چپ و مچ و بازو نهاد».
3- توجه (دعای افتتاح خواندن) بدین گونه که نمازگزار بلافاصله بعد از گفتن تکبیر تحریم این آیه را به عنوان توجه به پیشگاه خداوند بخواند: ﴿إِنِّي وَجَّهۡتُ وَجۡهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ حَنِيفٗاۖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٧٩﴾ [الأنعام: 79] «روی خود را تنها به سوی آن کس متوجه مینمایم که آفریننده آسمانها و زمین است، در حالیکه از باطل روی گردانده و خود را به وی تسلیم میکنم. من از انبازگیرندگان برای الله نیستم (به وی شرک نمیورزم».
﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ ١٦٣﴾ [الأنعام: 162- 163]. «بیگمان نمازم و عبادتم (قربانیم) و زندگیم و مرگم برای الله است (به دست او است) که پروردگار عالمیان میباشد، و هیچ شریک و انبازی ندارد و بدین دستور داده شدهام و من از جمله مسلمانانم». مسلم آن را به روایت از حضرت علی آورده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم هرگاه نماز را آغاز میکرد، تکبیر میگفت: «وَجَّهتُ وَجهِیَ..... تا آخر». معنی وجهت آنست که رویم به تو است و عبادتم برای تو است. و «حنیفا» یعنی روی گردان از باطل و مایل به سوی حقم. و «ننسک» به معنی عبادت است. اگر بلافاصله بعد از تکبیر تحریم دعای افتتاح را ترک کرد و أعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجِیمِ را گفت، دیگر برای خواندن افتتاح بر نمیگردد و آن را نمیخواند خواه به عمد ترک کند یا آن را فراموش کرده و بعد از «أعوذ..» یادش آمده باشد، چون جای آن پیش از هر چیز بعد از تکبیر تحریم است و با گفتن «أعوذ» وقت آن از میان رفته است.
به روایت ابوهریره رضی الله عنه آمده است که پیامبر رضی الله عنه هرگاه تکبیر میگفت در آغاز نماز اندکی پیش از قرائت (فاتحه) سکوت و توقف میکرد، که از او پرسیدم و گفتم: یا رسول الله پدر و مادرم به فدایت در این مدت توقف و سکوت بین تکبیر تحریم و قرائت فاتحه چه چیزی میگویی؟ گفت: میگویم: «اَللَّهُمَّ باعِدْ بَیْنی وَبَینَ خَطایایَ کَما باعَدْتَّ بَینَ المَشْرِقِ وَالمَغْرِبِ اَللَّهُمَّ نَقِّنِی مِنْ خَطایای کَما یُنَقَّ الثَّوبُ الأبْیَضُ مِنَ الدَّنَسِ. اَللَّهُمَّ اغْسِلْنِی مِن خَطایایَ بِالثَّلْجِ وَالماءِ وَالبَرَدِ». «خدایا مرا به اندازه فاصله بین مشرق و مغرب از گناهانم و اشتباهاتم دور گردان، خدایا مرا از گناهانم پاک گردان همان گونه که جامه سفید از چرک و آلودگی تمییز داده شده و پاک گردانده میشود، خدایا مرا از گناهانم بشوی به گونهای که جامه با برف و آبو تگرگ شسته میشود». به روایت شیخین و صاحبان سنن بجز ترمذی. و به روایت از عمر:آمده است که او بعد از تکبیر تحریم میگفت: «سُبحانَکَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِکَ وَتَبارکَ اسْمُکَ وَتَعالی جَدُّکَ وَلَا إِلهَ غَیرُکَ». «خداوندا تو را تسبیح و تنزیه و ستایش میگویم و نام تو مبارک و شکوهمند و عظمت تو برتر از همه چیز است و هیچ معبودی که شایستگی عبادت را داشته باشد جز تو وجود ندارد». (به روایت مسلم و دارقطنی).
4- تعوذ یعنی أعوذُ بالله مِنَ الشَّیطان الرَّجیم گفتن (بعد از دعای افتتاح و پیش از قرائت فاتحه) چون خداوند میفرماید:
﴿فَإِذَا قَرَأۡتَ ٱلۡقُرۡءَانَ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ ٱلرَّجِيمِ ٩٨﴾ [النحل: 98].
«هرگاه قصد خواندن قرآن کردی اول از شیطان رجیم به خدا پناه ببر (یعنی بگوی: أعوذُ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم».
به روایت از جبیر بن مطعم آمده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم هرگاه نماز را آغاز میکرد میگفت: «الله أکبر کبیراً والحمدالله کثیراً وسبحان الله بکرة وأصیلاً (سه بار) اللهم إنی أعوذبک من الشیطان الرجیم من هُمَزه ونفخه ونفثه». «خداوندا به تو پناه میبرم از شر شیطان رانده شده از درگاه تو و از جنون و دیوانگی و غرور و تکبر و دمیدن وی». به روایت ابن حبان در صحيحش و کلمه «همز» در این حدیث به معنی جنون و دیوانگی و کلمه «نفخ» به معنی دمیدن و باد تکبیر و «نفث» به معنی نفس شعری است. و امام شافعی چنین گفته است. همه الفاظ و کلماتی که این معانی را برساند از آن استفاده میشود و پسندیدهترین کلمات: «أعوذُ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجِیم» میباشد و ابن المنذر گفته است: روایت شده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم پیش از قرائت (فاتحه یا قرآن) میگفت: «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» و مستحب است که در آغاز هر رکعتی این تعوذ را گفت، چون با رکوع و حرکات دیگر بین قرائتی که پیش از آن تعوذ صورت گرفته و قرائت بعدی فاصله ایجاد میشود. و بعضی گفتهاند: سنت بودن تعوذ اختصاص به رکعت اول دارد.
5- آشکارا خواندن فاتحه و سوره در جای خود و پنهان خواندن آنها در جایی که باید پنهان خوانده شوند که امام جماعت در نماز صبح، و نماز جمعه، ونماز عید فطر و قربان و تراویح و وتر ماه رمضان، و دو رکعت اول نماز مغرب و عشاء، به اجماع قرائت فاتحه و سوره را آشکار و بلند انجام میدهد، و کسی که تنها نماز میخواند نیز در این مورد با صدای بلند میخواند، چون به وی امر نشده است که ساکت شود و گوش فرا دهد، پس شبیه به امام است، و اما مأموم پشت سر امام در نمازهای جهری و سری باید قرائت جهری و آشکار صورت میگیرد سنت است که بسم الله الرحمن الرحیم (بسلمه) با صدای بلند خوانده شود، چون در روایت صحيح از علی و ابن عباس و ابن عمر و ابوهریره و عایشه رضی الله عنهم آمده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم هر وقت نماز حاضر و ادا را میخواند بسلمه را با صدای بلند میخواند، و هرگاه نماز فوت شده را قضا میکرد اگر نماز فوت شده شب را در شب قضا میکرد با صدای بلند آشکارا، و اگر نماز فوت روز را در شب و یا نماز فوت شده شب را در روز قضا میکرد وقت قضا را در نظر میگرفت. پس اگر نماز عشاء را در روز قضا میکرد با صدای آهسته و سری، و اگر نماز ظهر را در شب قضا میکرد با صدای بلند و جهری میخواند.
6- آمین گفتن بعد از خواندن فاتحه در نماز، (تامین) چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«إِذا قالَ الإِمامُ: غَیرِ المغْضُوبِ عَلَیْهِم وَلاَ الضّالّینَ. فَقُولوُا: آمین. فَإِنَّ مَنْ وافَقَ قَولُهُ قَوْلَ الملائِکَةِ غُفِرَ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِهِ» (رواه الشيخان).
«هرگاه امام جماعت در خواندن فاتحه به ﴿غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ ٧﴾ رسید بگوئید، «آمین» چون هرکس سخنش با سخن ملائکه و فرشتگان هماهنگ باشد همه گناهان (صغیره) پیشین او آمرزیده میشود».
در نمازهای جهری (بامداد و مغرب و عشاء و جمعه و عیدین) هم امام و هم کسی که تنها نماز میخواند آمین را با صدای بلند میگویند. در حدیث آمده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم هرگاه از قرائت فاتحه فراغت مییافت صدای خود را بلند میکرد و میگفت: «آمین». به روایت دارقطنی با اسناد حسن و ابن حبان و حاکم به صورت صحيح. و گفتهاند به شرط شیخین صحيح است. و همچنین مأموم هم آن را با صدای جهری میگوید. امام شافعی در «الأم» گفته است: «مسلم بن خالد به روایت از ابن جریح و به روایت او از عطاء گفت: من از پیشوایان میشنیدم از قبیل ابن الزبیر و کسانی که بعد از او آمدهاند که میگفتند: «آمین»، و مأمومین نیز پشت سر ایشان میگفتند: «آمین» تا جایی که صدای مردم در مسجد طنین میانداخت و غوغایی میشد. و بخاری این را از ابن الزبیر به صورت تعلیقی نقل کرده است.
7- خواندن سورهای از قرآن بعد از قرائت فاتحه در نماز صبح و جمعه و در دو رکعتهای اولیه هر نماز دیگر، مگر در نماز میت که نباید در آن بعد از فاتحه سورهای خوانده شود. دلیل سنت بودن این امر روایت قتاده است که گفت: همواره پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در نماز ظهر در دو رکعت اول سوره فاتحه و دو سوره دیگر از قرآن میخواند، و در دو رکعت بعدی تنها أم القرآن (فاتحه) را میخواند، و گاهی آیهای را که میخواند ما میشنیدیم و در رکعت اول قرائت را پیش از قرائت رکعت دوم طول میداد، و همچنین درنماز عصر و در نماز صبح که شیخین آن را روایت کردهاند. بعد از قرائت فاتحه هر چه از قرآن خوانده شود کفایت میکند خواه سورهای یا بعضی از سورهای باشد. از قتاده پرسیدند که اگر کسی یک سوره را در دو رکعت بخواند یا یک سوره را در دو رکت تکرار کند نظرت چیست؟ گفت: همهاش قرآن است و فرقی نمیکند. و به روایت از عبدالله بن السائب آمده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در نماز صبح سوره «المؤمنون» را خواند تا اینکه به داستان موسی و هارون رسید، یا به داستان حضرت عیسی علیه السلام رسید که سرفهاش گرفت لذا به رکوع رفت. و به روایت از مردی از جهینه آمده است که او شنیده است پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در نماز صبح در هر دو رکعت سوره «إذا زلزلت الأرض» را خواند، نمیدانم آیا پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فراموش کرده بود یا به عمد چنین کرد. به روایت ابو داود و دارقطنی با اسناد قوی. رافعی گفته است: «خواندن یک سوره کامل بعد از فاتحه اگر چه کوتاه هم باشد پسندیده تر است از خواندن بعضی از سورهای اگر چه زیاد و بلند هم باشد». نووی گفت: «این وقتی است که سوره کامل و بعضی از سورهای به اندازه هم باشند، اما اگر بعضی از سورهای طولانی را بخواند که از یک سوره کوتاه بیشتر باشد بهتر است».
لازم و شایسته است که اگر بعضی از سورهای را میخواند، قسمتی را بخواند که مشتمل بر معانی تام بوده و اول و آخر معنی معلوم و کامل باشد. بدون شک در این حال بعضی از سورهای طولانی از خواندن یک سوره کوتاه بهتراست. و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم همواره رکعت اول نماز صبح و هر نمازی را بیش از رکعت دوم طول میداد، و در نماز صبح این عمل بیشتر روی میداد چون قرآن فجر (نماز صبح) مشهود است یعنی خداوند و فرشتگان ناظر آن هستند. یا فرشتگان مأمور در روز در نماز صبح حاضر و شاهدند (موقع تعویض فرشتگان شب و روز است). و چون رکعات نماز صبح اندک است آن را با طولانی نمودن رکعت اول جبران میساخت، و چون نماز صبح بعد از برخاستن از خواب بامدادی است و مردم در استراحت هستند و هنوز کارهای زندگی و دنیای را شروع نکردهاند و به علاوه، نماز صبح آغاز و ابتدای فعالیت و کار روزانه است لذا مورد اهمیت قرار گرفته و تطویل آن مورد نظر است. لذا پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در نماز صبح از شصت آیه تا یکصد آیه میخواند، و مشاهده شده که گاهی در نماز سوره «ق» را خوانده و گاهی سوره «روم» و گاهی «إذا الشمس کورت» و گاهی «معوذتین» (دو سوره آخر مصحف) را خوانده و حال آنکه در مسافرت بوده است. پیامبر صل الله علیه و آله و سلم هرگاه در نماز صدای کودک را میشنید به جهت ترحم به وی و مادرش قرائت را کوتاه میکرد، و در نماز بامداد روز جمعه سورههای «الم تنزیل» سجده و «هل أتی علی الإنسان» را به تمامی میخواند، و از وی شنیده نشده بر بعضی از آن دو سوره اقتصار کرده باشد، همانگونه که بیشتر مردم به جای کامل آن دو سوره بر بعضی از آنها اقتصار میکنند، و بدین وسیله خلاف رهنمود پیامبر صل الله علیه و آله و سلم عمل مینمایند و حکمت انتخاب قرائت این دو سوره کامل آن میباشد که مشتمل بر ذکر مبدا و معاد و آفرینش آدم علیه السلام و دخول بهشت و دوزخ و غیر آنست تا مردم حوادث روز قیامت را بیاد آورند و پند و عبرت گیرند.
اما نماز ظهر را پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گاهی طولانی و گاهی متوسط میخواند. ابوسعید گفت:
«کانَتْ صَلاةُ الظُّهرِ تُقامُ فَیَذْهَبُ الذّاهِبُ إِلَی الْبَقِیعِ فَیَقْضِی حاجَتَهُ ثُمَّ یَأْتِی أَهْلَهُ فَیَتَوَضَّأُ وَیُدْرِکُ النَّبِیَّ فِی الرَّکعَةِ الأُولی مِمَّا یُطِیْلُها» (رواه مسلم).
«نماز ظهر آن قدر طول میکشید که از آغاز آن یک نفر میتوانست به بقیع برود و قضای حاجت کند سپس به خانه خویش برگردد و وضو بگیرد و به مسجد النبی برگردد و در رکعت اول به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برسد از بس که آن را طول میداد».
گاهی در نماز ظهر سورههای «سبح اسم ربک الأعلی» «واللیل إذا یغشی» و گاهی «والسماء ذات البروج» و «والسماء والطارق» را میخواند.
و اما در نماز عصر به اندازه نیمی از نماز ظهر قرائت را طول میداد اگر نماز ظهر را طول داده بود و اگر قرائت نماز ظهر را کوتاه کرده بود نماز عصر را به اندازه آن طول میداد.
و اما پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در نماز مغرب اگر قرائت رکعت اول را طول میداد دومی را طول نمیداد که به اثبات رسیده و مشاهده شده که در نماز مغرب در هر دو رکعت اول سوره «اعراف» و گاهی سوره «طور» و گاهی «مرسلات» و گاهی «سبح اسم ربک الأعلی» و گاهی «والتین و الزیتون» و «معوذتین» را خوانده است، و همه اینها آثار و اخبار صحيح و مشهوری هستند که نقل شدهاند.
و اما در نماز عشاء پیامبر صل الله علیه و آله و سلم «والتین و الزیتون» را خوانده و به معاذ رضی الله عنه فرمود که: آن را و «الشمس وضُحیها» و «سبح اسم ربک الأعلی» و «واللیل إذا یغشی» و امثال آن را بخواند. شبی معاذ رضی الله عنه همراه پیامبر رضی الله عنه نماز عشاء را خواند سپس به میان «بنی عمر و بن عوف» رفت و نماز عشاء را بعد از اینکه مدتی از شب گذشته بود برایشان اعاده کرد، و در آن سوره بقره را خواند، و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم این عمل را انکار کرد و نپسندید و به وی گفت: «أَفَتّانٌ أَنْتَ یا مَعاذُ؟».
«مگر تو میخواهی مردم را در فتنه گرفتار کنی و دچار آشوب و مبتلا نمایی ای معاذ؟».
و اما در نماز جمعه همواره سورههای «جمعه» و «منافقون» یا «جمعه» و «الغاشیه» را به صورت کامل یا سوره «سبّح» و «الغاشیه» را میخواند، و اما اینکه بر اواخر آن دو سوره اقتصار کند هرگز چنین نکرد واین عمل مخالف رهنمود او است.
و اما در نمازهای «عیدین» گاهی سوره «ق» و ﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ﴾ [القمر: 1]. را به طور کامل و گاهی «سبح» و «الغاشیه» را میخواند. و این بود سنت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم که ادامه داشت تا اینکه به رفیق اعلی پیوست، و خلفای راشدین نیز بعد از او چنان عمل کردند و پیشوایان دانشمند نیز همگی چنین رفتار کردند. و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم هیچوقت سوره خاصی را برای قرائت در نماز معین نمیکرد مگر در نماز جمعه و عیدین (فطر و اضحی) و نماز بامداد روز جمعه، (ابوداود در حدیث عمرو بن شعیب به روایت از پدرش و روایت از جدش روایت کرده است که او گفت):
«ما مِنَ المُفّصل سورةٌ صَغِیرةٌ ولَاکَبِیرةٌ إلَّا وقَدْ سَمِعْتُ رسول الله صل الله علیه و آله و سلم یَؤُمُّ النَّاسَ بِها فِی الصلاة المَکْتُوْبَةِ».
«هیچ سوره نسبتا مفصل و بلندی نبوده است مگر اینکه در نماز جماعت نمازهای فرض آنها را از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم شنیده ام که آنها را خوانده است».
به اثبات نرسیده است که او صل الله علیه و آله و سلم در یک رکعت علاوه بر فاتحه دو سوره از قرآن خوانده باشد مگر در نماز سنت، ولی در نماز فرض چنین از او نقل نشده است.
8- و
9- الله أکبر (تکبیر گفتن) به هنگام هر فرود آمدن و برخاستن و گفتن: «سمع الله لمن حمده ربنا لک الحمد» و دلیل آن روایت ابوهریره رضی الله عنه است که گفته: همواره پیامبر صل الله علیه و آله و سلم چون میخواست به نماز بایستد تکبیر میگفت، سپس که به رکوع میرفت تکبیر میگفت، سپس وقتی که پشتش را راست میکرد و از رکوع بلند میشد و میگفت: «سمع الله لمن حمده» چون راست میایستاد پیش از اینکه به سجده برود میگفت: «ربنا لک الحمد» سپس چون برای سجده فرود میآمد و خم میشد نیز تکبیر میگفت، سپس چون سر از سجده بر میداشت نیز تکبیر میگفت، (برای رفتن به سجده دوم نیز تکبیر میگفت) در همه نمازهای چنین میکرد سپس چون بعد از دو سجده بر میخاست نیز تکبیر میگفت. بدینگونه بود کیفیت نماز پیامبر صل الله علیه و آله و سلم . (به روایت بخاری و مسلم).
10- گفتن تسبیح در رکوع وسجده. ابوداود روایت کرده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم وقتی که آیه: ﴿فَسَبِّحۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلۡعَظِيمِ ٧٤﴾ [الواقعة: 74] نازل شد گفت:
آن را در رکوعتان قرار دهید بگوئید: «سُبحان رَبَّی العظیم وبحمده» و چون ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَى ١﴾ [الأعلی: 1] نازل شد گفت: آن را در سجودتان قرار دهید بگوئید: «سُبحان رَبِّی الأعلی وبحمده». مسلم از حدیث حذیفه روایت کرده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آن تسبیحات را میگفت. و مستحب است که این تسبیح را سه بار بگوید، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«إِذا رَکَعْتَ فَقُلْ فی رُکُوعِکَ: سُبحانَ رَبّی العَظیم ثَلاثاً وَذَلکَ أَدْناهُ وَإِذا سَجَدتَّ فَقُلْ فی سُجُودِکَ سُبحانَ رَبِّیَ الأَعْلی ثَلاثاً وَذَلکَ أَدْناهُ».
«هرگاه به رکوع رفتی سه بار بگو: «سبحان ربی العظیم و بحمده» یعنی منزه است پروردگار بزرگوارم، که این به کمال نزدیکتر است، و هرگاه سجده کردی سه بار بگو: «سبحان ربی الأعلی وبحمده». و این به کمال نزدیکتر است».
یعنی این حداقل سه بار گفتن تسبیح نزدیک به کمال و حد کامل تسبیحات در رکوع و سجود از 9 بار تا 11 بار است. ماوردی گفت: این وقتی است که شخص امام جماعت باشد، و اما کسی که تنها نماز میخواند هر اندازه دلش بخواهد میتواند دعا و ذکر را طول دهد، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است: «أَقْرَبُ ما یَکُونُ العَبْدُ إِلی رَبِّهِ وَهُوَ ساجِدٌ فَأَکْثِرُوا فیهِ الدُّعَاءَ». (حدیث صحیح).
«بهترین حالت نزدیکی و قرب بنده به پروردگارش حالت سجود است پس در سجده فراوان دعا کنید».
و امام نیز چنانچه مأمومانش راضی به طولانی کردن ذکر و دعا باشند میتواند ذکر و دعا را طولانی کند. همواره پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در رکوع و سجود دعا و اذکار فراوان میخواند. به روایت از عایشه رضی الله عنها آمده است که همواره در رکوع و سجود فراوان این ذکر را میخواند: «سُبحانَکَ اللّهُمَّ رَبَّنا وَبِحَمدِک اللّهُمَّ اغفِرلِی» «خداوندا تو پاک و منزه و پروردگار ما هستی و تو را حمد و ستایش میکنم، خداوندا مرا بیامرز». به روایت شیخین و احمد و دیگران. باز هم به روایت از عایشه رضی الله عنها آمده است که در رکوع و سجود میگفت: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الملائِکَةِ وَالرُّوحِ». «خداوندا تو منزه و پاک از هر چیز هستی که سزاوار جلال تو نیست و تو پروردگار فرشتگان و جبریل هستی». و به روایت از علی بن ابیطالب رضی الله عنه آمده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در رکوع میگفت:
«اَلّلهُمَّ لَکَ رَکَعْتُ وَبِکَ آمَنْتُ وَلَکَ أَسْلَمتُ أَنْتَ رَبّی خَشَعَ سَمعِی وَبَصَری وَمُخِّی وَعَظِمی وَعَصَبِی وَمَا استَقَلَّت بِهِ قَدَمی لِله رِبَّ العالَمین».
«خداوندا برای تو به رکوع رفتم، به تو ایمان دارم و خود را به تو تسلیم کردم تو پروردگار منی، گوش و دیده و مغز و استخوان و پی و آنچه که بر قدمهایم بار است همه و همه در برابر پروردگار جهانیان تسلیم است». به روایت احمد و مسلم و ابوداود و دیگران. و از علی بن ابیطالب رضی الله عنه روایت شده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم هرگاه به سجده میرفت، میگفت:
«اَلّلهُمَّ لَکَ سَجَدتُّ وَبِکَ آمَنْتُ وَلَکَ أَسْلَمتُ سَجَدَ وَجهِیَ لِلَّذی خَلَقَهُ فَصَوَّرَهُ فَأَحْسَنَ صُورَهُ فَشَقَّ سَمعَهُ وَبَصَرَهُ فَتَبارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الخالِقینَ».
«خداوندا تنها برای تو سجده کردم و به تو ایمان آوردم و خود را به تو تسلیم نمودم، چهره و صورت من برای کسی سجده میکند که آن را آفریده و بسیار زیبا تصویر آن را کشیده و گوش و چشمش را باز کرده است، پس مبارک و افزون نعمت است الله که بهترین و شایستهترین آفریننده است». (به روایت احمد و مسلم).
11- نهادن دستها بر رانها در هنگام نشستن برای تشهد اول و تشهد دوم به گونهای که دست چپ روی ران چپ به صورت گسترده باشد و دست راست روی ران راست به نحوی که انگشت کوچک (خنصر) و انگشت بعدی (بنصر) و انگشت میانه (وسطی) و انگشت شست را جمع و بسته کند، و انگشت سبابه (مسبحه) را رها نماید. به روایت ابن عمر رضی الله عنهما . و سنت است که به هنگام گفتن: «لَا إله إلَّا الله» (در شهادت) انگشت سبابه را بلند کند به عنوان اشاره به توحید، تا به زبان توحید گوید و باعمل نیز توحید نشان دهد و بین قول و فعل جمع کند. و پسندیده و مستحب است که آن انگشت را به وقت بلند کردن، اندکی کج نگه دارد. به روایت ابن حبان در صحيح خود. به روایت از زبیر آمده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم هرگاه در تشهد مینشست دست راست خود را بر ران راست و دست چپ را بر ران چپ خود مینهاد، و با انگشت سبابه اشاره میکرد و نگاه پیامبر از محل سجدهاش تجاوز نمیکرد. (به روایت احمد و مسلم و نسائی).
12- افتراش در تشهد و نشستنهای نماز به گونهای که پای چپ را بگستراند و روی قوزک آن بنشیند و پای راست را نصب کند به صورتی که انگشتان آن رو به قبله باشند. این صورت نشستن در نماز سنت است، و در تشهد دوم تورک (نصب کردن پای راست به حالت اول و دراز کردن پای چپ زیر پای راست و نهادن نشیمنگاه بر روی زمین) سنت است. و این کیفیت در صحيحین آمده است. (و در روایت از بخاری آمده است):
«فَإِذا جَلَسَ فِی الرَّکعَتَینِ جَلَسَ عَلی رِجْلِهِ الیُسری وَنَصَبَ الیُمْنی فَإِذا جَلَسَ فِی الرَّکْعَةِ الأخِیرَةِ قَدَّمَ رِجْلَهُ الیُسری وَنَصَبَ الأُخْری وَقَعَدَ عَلی مَقْعَدَتِهِ».
«هرگاه برای تشهد اول مینشست بر پای چپ مینشست و پای راست را نصب مینمود، و چون برای تشهد دوم مینشست پای چپ را پیش مینهاد و پای راست را نصب میکرد و بر نشیمنگاه مینشست».
13- خواندن دعای بین سجدتین (دو سجده)، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم همواره بین دو سجده میگفت: «رَبَّ اغفِرلِی رَبِّ اغفِرلِی» به روایت نسائی و ابن ماجه. و به روایت ابن عباس رضی الله عنهما پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در بین دو سجده میگفت: «اللّهُّم اغفرِرلِی وَارحَمنِی وَعافِنِی وَاهْدِنِی وَارْزُقْنِی».
«خداوندا مرا بیامرز و به من رحم کن و به من سلامتی ده و مرا هدایت کن و مرا روزی ده».
(به روایت ابوداود. و در روایت ترمذی به جای «عافنی» «واجبرنی» آمده است).
14- جلسه استراحت (نشستن برای استراحت) که نشستن اندک است، و نمازگزار آن را بعد از فراغت از سجده دوم رکعت اول و بعد از فراغت از سجده دوم رکعت سوم انجام میدهد، چون عملا پیامبر صل الله علیه و آله و سلم چنین کرده است. (و در روایت از احمد نیز آمده است).
15- دعای بعد از تشهد دوم و پیش از سلام دادن. چون به روایت از عبدالله بن مسعود رضی الله عنه آمده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم تشهد را بدانان یاد داد و گفت: بعد از تشهد، نمازگزار هر دعا و درخواستی که دارد از خدا بنماید. به روایت مسلم. و به روایت از علی بن ابیطالب رضی الله عنه آمده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم هرگاه به نماز میایستاد و نماز میخواند بین تشهد و سلام دادن میگفت:
«اللّهمَّ اغفِرلِی ما قَدَّمْتُ وَما أَخَّرتُ وَما أَسْرَرتُ وَما أَعْلَنتُ وَما أَسْرَفتُ وَما أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنّی أَنْتَ الْـمُقَدِّمُ وَأَنْتَ الْـمُؤَخِّرُ لَا إله إلَّا أَنْتَ».
«خداوندا آنچه را که قبلا کردم و آنچه را که به تاخیر انداختم، و آنچه را که در نهان و آشکارا کردم، و آنچه را که در آن اسراف نمودم، و آنچه را که تو بدان آگاهتر از من هستی همه را از من بیامرز و مرا ببخشای، تنها تو پیش دارنده و پس دارنده ای و به جز تو خدائی و الهی نیست». (به روایت مسلم).
به روایت از عبدالله بن عمر رضی الله عنهما ، ابوبکر رضی الله عنه به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: دعایی به من یاد دهید که در نماز بخوانم، گفت: بگو:
«اللّهَّم إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسی ظُلْماً کَثیراً وَلَا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنتَ فَاغفِرلی مَغفِرَةً مِن عِندِکَ وَارْحَمْنِيْ إِنَّکَ أَنتَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ».
«خداوندا من به خود فراوان ستم کردهام، و به جز تو کسی گناهان را نمیبخشاید پس مرا به بخشندگی خودت ببخش و به من رحم کن، بیگمان تو بخشایشگر و بسیار مهربان هستی». (این روایت متفق علیه اصحاب صحاح است). به روایت از ابوهریره رضی الله عنه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: هرگاه یکی از شما تشهد آخر را به پایان برد از چهار چیز به خدا پناه ببرد و بگوید: «اللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُبِکَ مِنْ عَذابِ جَهَنَّمَ وَعَذابِ القَبرِ وَمِن فِتْنَةِ الـمَحْیا وَالـمَماتِ وَمِن شَرِّ فِتْنَةِ الـمَسِیْحِ الدَّجَّالِ».
«خداوندا من از عذاب دوزخ و از عذاب قبر و از فتنه و آشوب و بلای زندگی و مرگ و از شر و آشوبگری گمراه کنند (مسیح دجال) به تو پناه میبرم». (به روایت مسلم).
16- سلام دادن دوم، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به طرف راست و چپ هر دو سلام میداد. به روایت مسلم از ابن مسعود رضی الله عنه .
نمازهای سنت به دنبال نمازهای فرض
نمازهای سنتِ پس از نمازهای فرض نوزده رکعت میباشند: 2 رکعت پیش از نماز صبح، 4 رکعت پیش از نماز ظهر و 2 رکعت بعد از آن، 4 رکعت پیش از عصر، 2 رکعت بعد از نماز مغرب و 2 رکعت پیش از مغرب، و 3 رکعت بعد از نماز عشاء که یکی به صورت وتر خوانده میشود.
ازاین 19 رکعت، ده رکعت رواتب مؤکدی هستند که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بدین قرار بر ادای آنها تاکید و مواظبت نموده است: دو رکعت پیش از نماز صبح، و دو رکعت پیش از نماز ظهر، و دو رکعت بعد از آن، و دو رکعت بعد از نماز مغرب، و دو رکعت بعد از نماز عشاء. و دلیل این رواتب مؤکده حدیث ابن عمر رضی الله عنهما است که گفت:
«صَلَّیتُ مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه وسلم رَکْعَتَینِ قَبْلِ الظُّهرِ وَرَکْعَتَینِ بَعْدَها وَرَکْعَتیَنِ بَعْدَ المَغْرِبِ وَرَکعَتَینِ بَعدَ العِشاء وَ حَدَّثَتْنی حَفْصةُ بِنْتَ عُمَرَ أَنَّ النَّبِیِّ صلی الله علیه وسلم کانَ یُصَلِّی رَکْعَتَینِ خَفِيْفَتَینِ بَعدَ ما یَطْلُعُ الفَجْرُ». (رواه الشيخان).
«همراه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم دو رکعت پیش از نماز ظهر و دو رکعت بعد از آن و دو رکعت بعد از نماز مغرب و دو رکعت بعد از نماز عشاء خواندهام، و حفصه دختر عمر (خواهرم) برایم گفت که: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم همیشه بعد از سپیده دم صبح و طلوع فجر دو رکعت کوتاه میخواند».
کسی که چهار رکعت پیش از نماز ظهر را ذکر کرده است دلیلش روایت بخاری از عایشه رضی الله عنها است که گفت: «کانَ لَا یَدَعُ أَربَعَاً قَبْلَ الظُّهرِ».
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم چهار رکعت نماز سنت پیش از نماز ظهر را ترک نمیکرد».
و کسی که چهار رکعت سنت پیش از نماز عصر را ذکر کرده است دلیلش روایت ترمذی از علی بن ابی طالب رضی الله عنه بوده است:
«کانَ یُصَلِّی قَبْلَ العَصْرِ أَرْبَعَ رَکَعاتٍ یَفْصِلُ بَینَهُنَّ».
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم پیش از نماز عصر چهار رکعت میخواند که بین آنها فاصله میانداخت».
و در روایتی آمده است: خدا رحم کند کسی را که پیش از نماز عصر چهار رکعت بخواند، (و ترمذی آن را حسن و ابن حبان آن را صحيح دانسته است). دو رکعت بعد از عشاء را ابن عمر رضی الله عنهما روایت کرده است. و دو رکعت پیش از مغرب به دلیل روایت بخاری است:
«صَلُّوا قَبْلَ صَلاةِ المغْرِبِ، صَلُّوا قَبْلَ صَلاةِ المغرِبِ، قالَ فِی الثاّلِثَةِ لِمَنْ شَاءَ».
«پیش از نماز مغرب بخوانید، پیش از نماز مغرب نماز بخوانید و مرتبه سوم گفت: هرکس میخواهد پیش از نماز مغرب نماز بخواند».
در روایت مسلم آمده است: وقتی که اذان مغرب گفته میشد مردم برای ادای دو رکعت سنت پیش از مغرب با شتاب به نزد ستونهای مسجد میرفتند و سنت پیش از مغرب را میخواندند، و آنقدر مردم مشغول خواندن سنت پیش از مغرب میشدند که اگر کسی وارد مسجد میشد گمان میکرد نماز مغرب خوانده شده است که مردم اینگونه مشغول خواندن نماز سنت هستند.
نمازهای سنت مؤکده غیر از رواتب
نمازهای سنت مؤکده غیر از رواتب سه تا هستند: نماز سنت شب، و نماز سنت ضحی (چاشتگاه) و نماز سنت تراویح. و اما نماز شب را همه پیشوایان فقه بر مستحب بودن آن اجماع دارند و خداوند میگوید:
﴿وَمِنَ ٱلَّيۡلِ فَتَهَجَّدۡ بِهِۦ نَافِلَةٗ لَّكَ﴾ [الإسراء: 79].
«و قسمتی از شب را (به نماز خواندن) بیدار بمان که این زیادتی برای توست».
﴿كَانُواْ قَلِيلٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِ مَا يَهۡجَعُونَ ١٧﴾ [الذاریات: 17].
«آنها شبها اندکی میخوابیدند (و نماز میخواندند)».
﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ يَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا﴾ [السجدة: 16].
«شب از رختخواب بر میخیزند و با خوف از عذاب خدا و امید به رحمت وی او را میخوانند».
در آغاز نماز شب واجب بود سپس نسخ گردید. و در حدیث است:
«عَلَیکُم بِقِیامِ اللَّیْلِ فَإِنَّهُ دَأْبُ الصّالحِینَ قَبْلَکُم وَقُرْبَةٌ لَکُمْ إِلی رَبِّکُم وَمُکَفِّرَةٌ لِلسَّیِّئَاتِ وَمَنْهاةٌ عَنِ الإِثمِ» (رواه الحاکم(.
«بر شما باد که بر انجام نماز شب مداومت کنید چه بیگمان آن عادت مردان صالح و شایسته پیش از شما است و شما را به پروردگارتان نزدیک میسازد و کفاره گناهان و نهی کننده از گناه است».
و در حدیث دیگری آمده است:
«مَن صَلّی فی لَیلَةٍ بِمائَةٍ آیَةٍ لَم یُکْتَبْ مِنَ الغافِلینَ وَمَنْ صَلّی بِمِأَتَی آیَةٍ فَإِنَّهُ یُکْتَبُ مِنَ القانِتیِنَ وَالْـمُطِیعِینَ لِلهِ الـمُخْلِصِیْنَ». (رواه الحاکم).
«هرکس در یک شب در نماز یکصد آیه قرآن بخواند او را از جمله غافلان نمینویسند، و هرکس در نماز شب دویست آیه بخواند او را از جمله بندگان عابد و مطیع و مخلص خدا مینویسند».
وسط شب برای نماز شب بهترین وقت است، چون از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم سوال شد بعد از نمازهای فرض چه نمازی بهتر است؟ گفت: نماز در دل شب (وسط شب). زیرا عبادت در دل شب دشوارتر است و غفلت مردم از عبادت در آن وقت بیشتر است، و نماز شب در نیمه شب خیرش بیشتر است از نماز شب در نیمه اول شب چون خدا میگوید:
﴿وَبِٱلۡأَسۡحَارِ هُمۡ يَسۡتَغۡفِرُونَ ١٨﴾ [الذاریات: 18].
«(بندگان نیکوکار) بامدادان طلب استغفار میکنند».
چون آخر شب وقت نزول خدا است و خداوند با قدرت خویش نزول میکند نه نزول حلولی و جسمانی زیرا:
﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ ١١﴾ [الشوری: 11].
«هیچ چیزی مانند خدا نیست و خداوند مثل ندارد و او شنوا و بینا است».
در تمام شب نماز خواندن و بیدار ماندن مکروه است، چون برای بدن زیان دارد و در حدیث نیز بدان اشاره شده است. و ترک نماز شب برای کسی که بدان عادت گرفته است مکروه است، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به عبدالله بن عمروعاص رضی الله عنه گفت:
«یا عَبدَاللهَ لَا تَکُنْ مِثْلَ فُلانٍ کانَ یَقُومُ اللَّیلَ ثُمَّ تَرَکَهُ». (رواه الشيخان).
«ای عبدالله مانند فلانی مباش که نماز شب میخواند سپس آن را ترک کرد».
و اما نماز سنت ضحی و چاشتگاهی به دلیل سخن خداوند است که میگوید:
﴿يُسَبِّحۡنَ بِٱلۡعَشِيِّ وَٱلۡإِشۡرَاقِ ١٨﴾ [ص: 18].
«تسبیح کنندگان هستند درشب و هنگام چاشت».
ابن عباس رضی الله عنهما گفت: معنی اشراق در آیه ضحی و چاشت است، و مقصود نماز چاشت میباشد. در صحيحین به روایت از ابوذر رضی الله عنه آمده است: «دوست و سرور و بزرگم سه چیز را به من سفارش کرد، اینکه هرماه سه روز را روزه بگیرم، و هر روز دو رکعت در وقت چاشت بخوانم، و هرشب پیش از خواب نماز سنت وتر را بگزارم». بخاری بر آن افزوده است: (آنها را ترک نکنم). حداقل نماز سنت الضحی دو رکعت است و حداکثر آن دوازده رکعت است. چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به ابوذر رضی الله عنه گفت:
«إِن صَلَّیتَ الضُّحَی إِثْنَی عَشْرَةَ رَکعَةً بَنَی اللهُ لَکَ بَیْتاً فِی الْـجَنَّـةِ». (رواه البيهقي و ضعفه).
«اگر دوازده رکعت نماز سنة الضحی را بخوانی خداوند برایت خانهای در بهشت میسازد».
نووی گفته است که: حداکثر آن هشت رکعت است، و بیشتر علما چنین گفتهاند، و شیخین نیز آن را از حدیث أم هانی روایت کردهاند. وقت سنة الضحی از هنگامی است که خورشید به اندازه یک نیزه بلند میشود و تا خورشید به استواء میرسد ادامه دارد.
در سنت بودن نماز تراویح شکی نیست و برآن اجماع منعقد است و بسیاری از علماء آن اجماع را نقل کردهاند و در صحيحین آمده است:
«مَن قامَ رَمَضانَ إیماناً وَاحتِساباً غُفِرَلَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِه».
«هرکس از روی ایمان و باور و برای رضای خدا نماز تراویح را در شبهای رمضان بگزارد گناهان پیش از رمضان وی آمرزیده میشود».
به روایت از عایشه رضی الله عنها آمده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم چند شب نماز تراویح را در مسجد خواند و مردمان فراوانی نیز پشت سر وی آن نماز را خواندند، سپس باقیمانده ماه رمضان را در خانه خواند و گفت: ترسیدم که بر شما فرض گردد وبعداً شما نتوانید آن را انجام دهید. «یعنی در آن چند شب آن قدر مردم برای تراویح جمع شدند و رغبت نشان دادن که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نگران آن بود مردم آن را فرض تلقی کنند و بعداً از ادای آن عاجز شوند، پس پیامبر آن را در مسجد ترک کرد تا بدانند سنت است». و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آن حالت را ادامه داد یعنی برای جماعت تراویح به مسجد نمیرفت و این حالت در زمان خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه و اوایل خلافت عمر خطاب رضی الله عنه ادامه داشت.
بعدا عمر خطاب متوجه شد که مردم در مسجد به صورت انفرادی و پراکنده نماز تراویح را میخوانند، و 2 نفر 2 نفر و 3 نفر 3 نفر کنار هم هستند لذا او این دستههای پراکنده و جماعتهای کوچک را بر «ابی بن کعب رضی الله عنه » فراهم آورد و او را به امامت نماز تراویح مردم گماشت و بیست رکعت برایشان تعیین کرد، و اصحاب رسول بر آن اجماع کردند و کسی مخالفت نکرد و بدین جهت چنین کرد چون ایمن بود که دیگر مردم آن را فریضه تلقی نمیکنند».
نماز تراویح برای مردان و زنان هر دو سنت است. به روایت از عرفجة آمده است که حضرت علی رضی الله عنه به خواندن نماز تراویح در رمضان دستور میداد و برای مردان امامی و برای زنان امام جداگانهای قرار میداد که مرا به امامت زنان تعیین کرد.
نماز تراویح بعد از نماز عشاء و پیش از سنت وتر و به صورت دو رکعت دو رکعت خوانده میشود، و وقت آن تا آخر شب ادامه دارد. یعنی بعد از نماز عشاء و پیش از سنت وتر تا آخر شب هر وقت خوانده شود درست است. بهتر است که با پیروی از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آن را هشت رکعت خواند (4 دو رکعتی). (به روایتی خزیمه و ابن حبان در صحيحشان از جابر آمده است که):
«إِنَّهُ صل الله علیه و آله و سلم صَلَّی بِهِمْ ثَمانَ رَکَعاتٍ وَالوِترَ، ثُمَّ انتَظَرُوهُ فِی القابِلَةِ فَلَمْ یَخْرُجْ إِلَیهِمْ».
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در یک شب (از شبهای رمضان) برایشان هشت رکعت تراویح و سنت وتر را به جماعت خواند و شب بعد مردم انتظار او را کشیدند که نیامد برایشان جماعت تراویح بگزارد». (به روایت ابویعلی و طبرانی با اسناد حسن آمده است):
«جاءَ أُبَیُّ بنُ کَعبٍ رَسُولَ اللهِ صل الله علیه و آله و سلم فَقالَ: یا رَسُولَ اللهِ إِنَّهُ کانَ مِنِّی اللَّیلَةَ شَیْئٌ قالَ: «وَ ما ذاک َ یَا أُبَیُّ؟» قالَ: نِسْوَةٌ فِی دارِی قُلْنَ إِناّ لَا نَقْرَأُ القُرآنَ فَنُصَلِّی بِصَلاتِک َ فَصَلَّیتُ بِهِنَّ ثَمانِیَ رَکَعاتٍ وَأَوْتَرْتُ، فَکانَت سُنَّة الرِّضا وَلَم یَقُلْ شَیْئاً».
«ابی بن کعب رضی الله عنه (درماه رمضان) به خدمت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: ای پیامبر خدا امشب چیزی از من سر زده است. فرمود: چه چیزی ای ابی ؟ گفت: امشب زنانی در خانه ام بودند و گفتند: ما نمیتوانیم قرآن بخوانیم، میخواهیم با تو و پشت سر تو نماز جماعت (تراویح) بخوانیم پس من و آنان هشت رکعت نماز (تراویح) و وتر را نیز بجای آوردیم، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم چیزی نگفت، پس به صورت سنت رضا در آمد». پس این دلالت دارد بر مشروعیت فعلی و تقریری هشت رکعت تراویح (که خودش هشت رکعت خواند و ابی نیز هشت رکعت خواند و او چیزی نگفت). و به روایت از عایشه رضی الله عنها آمده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در ماه رمضان و دیگر ماهها بیش از یازده رکعت در شب نمیخواند. (جماعت اصحاب صحاح آن را روایت کردهاند).
و اما درباره قرائت قرآن در نماز تراویح چیزی از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نقل نشده است و اعتدال در آن مطلوب است. نباید امام چیزی بخواند که بر نمازگزاران دشوار آید بویژه در فصلی که شبها کوتاه است مگر اینکه خود نمازگزاران خواهان قرائت طولانی و بدان راضی باشند که امام آن را طولانی کند. ابوذر رضی الله عنه گفت: همراه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آنقدر نماز تراویح را طولانی کردیم که نزدیک بود به «سحری» نرسیم و سحری را از دست بدهیم. بهتر است که در تمام ماه رمضان در نماز تراویح یک بار قرآن ختم شود تا مردم در طی ماه همه قرآن را شنیده باشند، و نباید بیش از یک بار ختم، قرآن را قرائت کرد چون ممکن است که بر نمازگزاران دشوار آید.
آنچه که بعد از نمازهای فرض و سلام دادن گفته میشود (ذکر و اوراد بعد از سلام)
1- سنت است کسی که از نمازش فارغ شده و آن را به پایان برده است دست بر پیشانی کشد و بگوید:
«أَشْهَدُ أَن لَا إِله إلَّاّ اللهُ الرَّحمنُ الرَّحِیمُ، اَللّهُمَّ أَذْهِبْ عَنِّی الهَمَّ وَالـحَزَنَ».
«شهادت میدهم که معبودی بجز خدای بخشنده و مهربان وجود ندارد. خداوندا غم و اندوه را از من دور ساز».
یا دست بر سر کشید و بگوید: «لَا إله إلَّا الله الرحمن الرحیم». خداوندا غم و اندوه را از من دور ساز. هر چند این ذکر از طریق ضعیف ثابت شده است اما اشکال ندارد و در فضایل اعمال و روایت ضعیف عمل میشود.
2- سپس بگوید: «اَلّلُهمَّ أَنْتَ السَّلامُ وَمِنْکَ السَّلامُ تَبارَکْتَ یا ذَالـجَلالِ وَالإِکْرامِ».
«خداوندا تو سلام و آرامش هستی و سلامتی و آرامش از تو است خیر و برکت تو فراوان است ای شکوهمند و بخشایشگر». (اصحاب صحاح جز بخاری آن را روایت کردهاند).
3- سپس گوید: «اَللّهُمَّ أَعنِّی عَلی ذِکْرِکَ وَشُکْرِکَ وَحُسْنِ عِبادتِکَ». «خداوندا مرا یاری کن بر یاد و سپاس و حسن عبادتت». چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: ای معاذ! تو را سفارش میکنم که بعد از تمام شدن هر نمازی این ذکر را ترک نکنی: «اَللّهُمَّ أَعنِّی...» (به روایت ابوداود و نسائی و ابن خزیمه و حاکم که آن را صحيح دانسته است).
4- سپس گوید: «لَا إِله إلَّا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ لَهُ المُلْکُ وَلَهُ الحَمْدُ وَهُوَ عَلی کُلِّ شَیئٍ قَدِیرُ. اَلّلُهمَّ لَا مانِعَ لِما أَعْطَیتَ وَلَا مُعْطِیَ لِما مَنَعْتَ وَلَا یَنْفَعُ ذَالـْجَدِّ مِنکَ الجَدُّ». «به جز الله معبودی نیست او یگانه و بینیاز است، پادشاهی و ستایش خاص او است و او بر هر چیزی توانا است. خداوندا چیزی را که تو عطا کنی کسی نمیتواند مانع آن باشد و چیزی را که تو منع کنی کسی نمیتواند آن را عطا کند، هیچ بخت و عظمت و ثروتی در پیشگاه تو بندگان را بکار نیاید بلکه تنها عمل صالح و شایسته شان آنان را بکار آید». چون مغیرة بن شعبه رضی الله عنه گفته است که: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بعد از هر نماز فریضهای این ذکر را میگفت. (به روایت احمد و شیخین).
5- بعد از پایان نماز معوذات (قل هو الله قل أعوذُ برب الفلق وقل أعوذ برب الناس یعنی سه سوره آخر مصحف) را بخواند چون عقبة بن عامر رضی الله عنه گفت: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به من دستور داد که بعد از هر نماز معوذتین را بخوانم، که در روایت احمد و ابوداود به جای «معوذتین» معوذات آمده است. به روایت احمد و ابوداود و ترمذی و نسائی.
6- نمازگزار میتواند بعد از سلام آیة الکرسی (آیه 225 سوره بقره) را بخواند، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«مَن قَرَأَ آیَةَ الکُرْسِیِّ دُبُرَ کُلِّ صَلاةٍ مَکتُوبَةٍ لَم یَمْنَعهُ مِن دُخُولِ الـْجَنَّـةِ إِلاّ أَنْ یَمُوْتَ». (رواه النسائی وابن حبان).
«هرکسی آیة الکرسی را بعد از هر نماز فریضهای بخواند همینکه بمیرد به بهشت وارد میشود تنها نیامدن مرگ مانع ورود او به بهشت میگردد، و چون مرد مانع برطرف میشود».
«مَن سَبَّحَ اللهَ دُبُرَ کُلِّ صَلاةٍ ثَلاثاً وَثَلاثِینَ وَحَمِدَاللهَ ثَلاثاً وَثَلاثِینَ وَکَبَّرَ اللهَ ثَلاثاَ وَثَلاثینَ تِلْکَ تِسْعٌ وَتِسعُونَ. ثُمَّ قالَ تَمامَ المِائَةِ: لَا إِلهَ إِلاَّ الله....غُفِرَ لهُ خَطایاهُ وَإِن کانَتْ مِثْلَ زَبَدِ البَحْرِ». (رواه ابوداود والشيخان).
7- هرکس پس از پایان هر نمازی 33 بار سبحان الله، 33 بار الحمدلله، و 33 بار الله أکبر بگوید که مجموعا 99 میشود سپس عدد صد را با «لَا إِله إلَّا الله وحدهُ لَا شَرِیکَ لَهُ لَهُ الملک ولَهُ الحَمدُ وهو علی کُلِّ شیئٍ قدیر». تمام کند گناهان او آمرزیده میشود اگر چه به اندازه کف دریا باشد.
یا ده بار تسبیح (سبحان الله) ده بار حمد (الحمدلله) و ده بار تکبیر گوید، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است که:
«خَصْلَتانِ مَنْ حافَظَ عَلَیهِما أَدْخَلَتاهُ الجَنَّةَ وَهُما یسِیرٌ وَ منْ یَعمَل بِها قَلیلٌ. قالوُا: وَما هُما یا رَسُول اللهِ؟ قالَ: أَنْ تَحْمِدَ اللهَ وَتُکَبِّرَهُ وَتُسَبِّحَهُ دُبُرَ کُلِّ صَلاةٍ مَکْتُوبَةٍ عَشْراً عَشْراً، وَإِذا أَتَیتَ مَضْجَعِکَ تُسَبِّحُ اللهَ وَتُکَبِّرُهُ وَتَحمدِهُ مِائَةً فَتِلکَ خَمسُونَ وَمِائَتانِ بَاللسانِ وَأَلْفانِ وَخَمسُماِئَةٍ فِی المِیزانِ فَأَیُّکُمْ یَعْمَلُ فِی الیَومِ وَاللَّیلَةِ أَلفَیْنِ وَخَمسَمِائَةَ سَیِّئَةٍ؟ قالُوا: کَیفَ من یَعْمَلُ بِهِما قَلیلٌ؟ قالَ یَجیءُ أَحَدَکُم الشیِّطانُ فِی صَلاتِهِ فِیُذَکِّرُهُ حاجَةَ کَذا فَلا یَقُولُها، وَیَأتیهِ عِنْدَ مَنامِهِ فَیُنَوِّمُهُ فَلا یَقُوْلُها». (رواه أبوداود والترمذی).
«دو خصلت و خوی است که هر کس آنها را ادامه دهد او را به بهشت میرسانند و هر دو آسان هستند، ولی کسانی که آنها را انجام دهند اندکند. گفتند: چیست یا رسول الله؟ گفت: آنست که بعد از هر نماز فریضهای هر یک از تسبیح و تحمید و تکبیر را ده بار ده بار بگویی، و چون به رختخواب رفتی یکصد بار تسبیح و تکبیر و تحمید بگوئی که جمعا 250 بار میشود، ولی از نظر پاداش دو هزار و پانصد بار به حساب میآید (چه هر عمل نیک یک به ده است) کدامیک از شما در شبانه روز دو هزار و پانصد عمل زشت و ناشایست انجام میدهی؟ گفتند: چگونه عاملان بدان اندکند؟ فرمود: شیطان به هنگام نماز انسان را وسوسه میکند و نیازها را به یاد او میآورد در نتیجه آن اذکار را نمیگوید، و به هنگام خواب نیز او را وسوسه میکند و خواب او را فرا میگیرد و از گفتن غافل میماند».
و سنت است که بعد از نماز مغرب ده بار بگوید: «لَا إله إلَّا اللهُ وحده لا شریک له له الملک وله الحمد بیده الخیر یحیی ویُمیتُ وهو علی کُلِّ شیئٍ قدیر». «به جز الله هیچ معبودی نیست او بیشریک است و پادشاهی و ستایش تنها از آن او است و خیر و زندگی و مرگ تنها در دست او است و او بر هر چیزی توانا است».
چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«مَنْ قَالَ قَبْلَ أَنْ يَنْصَرِفَ وَيَثْنِىَ رِجْلَهُ مِنْ صَلاَةِ الْـمَغْرِبِ وَالصُّبْحِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللّـَهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ لَهُ الـْمُلْكُ وَلَهُ الْـحَمْدُ بِيَدِهِ الْـخَيْرُ يُحْيِى وَيُمِيتُ وَهُو عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ عَشْرَ مَرَّاتٍ كُتِبَ لَهُ بِكُلِّ وَاحِدَةٍ عَشْرُ حَسَنَاتٍ وَمُحِيَتْ عَنْهُ عَشْرُ سَيِّئَاتٍ وَرُفِعَ لَهُ عَشْرُ دَرَجَاتٍ وَكَانَتْ حِرْزاً مِنْ كُلِّ مَكْرُوهٍ وَحِرْزاً مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ وَلَمْ يَحِلَّ لِذَنْبٍ يُدْرِكُهُ إِلاَّ الشِّرْكَ وَكَانَ مِنْ أَفْضَلِ النَّاسِ عَمَلاً إِلاَّ رَجُلاً يَفْضُلُهُ يَقُولُ أَفْضَلَ مِمَّا قَالَ». (رواه أحمد).
«هر کس بعد از نماز مغرب و صبح ده بار «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّـهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ لَهُ الْـمُلْكُ وَلَهُ الْـحَمْدُ بِيَدِهِ الْـخَيْرُ يُحْيِى وَيُمِيتُ وَهُو عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ» را بگوید، در برابر هر بار ده حسنه وعمل نیک برایش نوشته و ده عمل بد از دفتر اعمالش محو پاک میشود و ده درجه بر منزلت او افزوده و از هر ناپسندی در امان و از شیطان رانده شده (وسوسههای شیطان) به دور خواهد شد، و هیچ گناهی مگر شرک به خدا نمیتواند او را هلاک کند، و عمل او بر عمل هر کس برتری خواهد داشت مگر کسی که مانند او رفتار کند و بیش از او این ذکر را بگوید یا ذکر بهتر از او بگوید».
و ترمذی هم مانند آن را بدون «بیده الخیر» روایت کرده است. و همچنین سنت است که بعد از نماز صبح بگوید: «اللَّهُمَّ أَجِرْنِى مِنَ النَّارِ» «خداوندا مرا از آتش دوزخ در امان دار» هفت مرتبه. و بعد از نماز مغرب هفت بار بگوید: «اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ الـْجَنَّةَ اللَّهُمَّ أَجِرْنِى مِنَ النَّارِ». «خداوندا از تو بهشت را مسئلت دارم و مرا از آتش دوزخ در امان دار». چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«إِذَا صَلَّيْتَ الصُّبْحَ فَقُلْ قَبْلَ أَنْ تُكَلِّمَ أَحَداً مِنَ النَّاسِ: اللَّهُمَّ أَجِرْنِى مِنَ النَّارِ سَبْعَ مَرَّاتٍ فَإِنَّكَ إِنْ مِتَّ مِنْ يَوْمِكَ ذَلِكَ كَتَبَ اللّـَهُ عَزَّ وَجَلَّ لَكَ جِوَاراً مِنَ النَّارِ، وَإِذَا صَلَّيْتَ الْـمَغْرِبَ فَقُلْ قَبْلَ أَنْ تُكَلِّمَ أَحَداً مِنَ النَّاسِ: اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ الـْجَنَّـةَ اللَّهُمَّ أَجِرْنِى مِنَ النَّارِ سَبْعَ مَرَّاتٍ فَإِنَّكَ إِنْ مِتَّ مِنْ لَيْلَتِكَ تِلْكَ كَتَبَ اللَّـهُ عَزَّ وَجَلَّ لَكَ جِوَاراً مِنَ النَّارِ». (رواه أحمد وأبوداود).
«هرگاه نماز صبح را خواندی پیش از آنکه با کسی حرف بزنی هفت بار بگو: اللَّهُمَّ أَجِرْنِى مِنَ النَّارِ. اگر آن روز بمیری خداوند برای تو امان از آتش دوزخ را مینویسد، و هرگاه نماز مغرب را خواندی پیش از آنکه با کسی حرفی بزنی هفت بار بگو: «اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ الـْجَنَّةَ اللَّهُمَّ أَجِرْنِى مِنَ النَّارِ» که تو اگر همان شب بمیری خداوند برای تو امان از آتش دوزخ را مینویسد».
(به روایت ابو حاتم پیامبر صل الله علیه و آله و سلم چون از نماز صبح میخواست برگردد میگفت):
«اللَّهُمَّ أَصْلِحْ لِى دِينِىَ الَّذِى هُوَ عِصْمَةُ أَمْرِى وَأَصْلِحْ لِى دُنْيَاىَ الَّتِى فِيهَا مَعَاشِى، اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِرِضَاكَ مِنْ سَخَطِكَ وَأَعُوذُ بِعَفْوِكَ مِنْ نِقْمَتِكَ وَأَعُوذُ بِكَ مِنْكَ لَا مَانِعَ لِمَا أَعْطَيْتَ وَلَا مُعْطِيَ لِمَا مَنَعْتَ وَلَا يَنْفَعُ ذَا الـْجَدِّ مِنْكَ الـْجَدُُّ».
«خداوندا دینم را اصلاح کن که پاکی و پاکدامنی من در آن است و دنیایم را اصلاح کن که زندگی من را در آن قرار دادهای. خداوندا از خشم تو به خرسندی و رضای تو پناه میبرم و ازغضب تو به عفو و گذشت تو پناه میبرم و از تو به تو پناه میبرم. چیزی را که تو عطا کنی کسی نمیتواند مانع آن باشد و چیزی را که تو مانع شوی کسی نمیتواند آن را عطا کند، هیچ بخت و عظمت و ثروتی در پیشگاه تو بندگان را بکار نیاید جز عمل صالحشان».
زن در چند چیز با مرد (در نماز) تفاوت دارد
برای کسی که به رکوع میرود مستحب است که پشت و گردن را به صورت کشیده نگه دارد، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم چنین میکرد تا جایی که اگر آب روی پشت مبارک وی ریخته میشد میایستاد. امام شافعی گفته است که: نمازگزار در رکوع باید سر و گردنش را موازی با پشت خود قرار دهد و پشتش را خمیده نکند و ساقهای پا را راست نگه دارد و سرش را تکان ندهد همچون خری که در زیر بار سنگین سرش تعادل ندارد، چون در حدیث از آن نهی شده است. این مقدار مشترک بین زنان و مردان است و در آن با هم اختلاف ندارند، و اما آنچه زنان با مردان در آن اختلاف دارند چند چیز است:
1- در رکوع برای مردان سنت است که آرنجها را از پهلویشان دور نگه دارند، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در رکوع چنین میکرد، و عایشه رضی الله عنها این مطلب را روایت کرده است، ولی زنان برای اینکه بهتر پوشیده شوند آرنجهایشان را اندکی جمع میکنند و به پهلو میچسبانند.
2- مردان در سجده نیز آرنجها را جدا از پهلو قرار میدهند، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم وقتی که به سجده میرفت آنقدر دستها را باز میکرد تا اینکه سفیدی زیر بغلش دیده میشد. به روایت شیخین. ولی زنان بازوان و دستان خود را جمع میکنند که بهتر پوشیده شوند.
3- مردان در سجده شکمشان را بالاتر و با فاصله از ران قرار میدهند، چون روایت شده پیامبر صل الله علیه و آله و سلم وقتی که به سجده میرفت آنقدر بین شکم و رانش فاصله بود که بزغاله کوچک میتوانست از آن عبور کند. به روایت مسلم و ابو داود، در حالیکه زن باید خود را جمع کند تا پوشیده بماند.
4- مردان در نمازهای جهری و آشکار باید قرائت را آشکار کنند همانطور که قبلا بیان شد، اما اگر زنی برای زنان دیگر نماز جماعت بخواند یا خود به تنهایی نماز بخوانند، اگر مردان بیگانه حضور نداشته باشند با صدای بلند و آشکار نماز صبح و مغرب و عشاء را میخواند ولی آهسته تر از حالت جهری مردان، و اگر مردان بیگانه حضور داشته باشند با حالت سری میخواند.
5- مردان در نماز اگر نیاز به تنبیه امام یا برحذر داشتن و آگاه نمودن شخص نابینا از خطر و امثال آن داشته باشند «سبحان الله» میگویند، ولی زنان بدین منظور بجای تسبیح با صدای بلند کف میزنند، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«مَنْ نابَهُ شَیْئٌ فی صَلاتِهِ فَلیُسَبِّحْ فَإِنَّهُ إِذا سَبَّحَ التَفَتَ إِلَیهِ وَإِنَّما التَّصْفِیقُ لِلنِّساءِ» (رواه الشيخان).
«هرکس را در نماز چیزی رسد باید تسبیح، تنبیه و اعلام را انجام دهد، چون شخص آگاه میگردد و ملتفت میشود، و تصفیق و کف زدن از آن زنان است».
(در روایت بخاری آمده است): اگر در نماز برای یک نفر چیزی پیش آمد بگوید: «سبحان الله» و باید قصدش از این تسبیح آگاه نمودن طرف باشد. تصفیق و کف زدن برای زنان است، بدینگونه که با کف دست راست بر پشت دست چپ میزنند و اگر به علت تکرار سبب، تصفیق نیز مکرر شد اشکالی ندارد و همچنین تسبیح.
عورت مردان خواه آزاده یا برده باید پوشیده باشد، و آن مابین ناف و زانو است. چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«وَإِذَا زَوَّجَ أَحَدُكُمْ أَمَتَهُ عَبْدَهُ أَوْ أَجِيرَهُ فَلاَ تَنْظُرْ إِلَى عَوْرَتِهِ وَالْعَوْرَةُ فِيمَا بَيْنَ السُّرَّةِ وَالرُّكْبَةِ» (أخرجه البيهقي).
«هرگاه یکی از شما کنیزش را به ازدواج بنده و بردهاش در آورد یا به ازدواج مزدورش، نباید کنیز به عورت برده یا مزدور نگاه کند، و عورت عبارت است از ما بین ناف و زانو».
و چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به «جرهد» گفت:
«غُطَّ فَخِذَکَ فَإِنَّ الفَخِذَ عَورَةٌ» (رواه الترمذی).
«رانت را بپوشان چون ران مرد جزو عورت است».
(به روایت ترمذی). و چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به علی بن ابیطالب رضی الله عنه گفت:
«لَا تُبْرِزْ فَخِذَك وَلَا تَنْظُرْ إلَى فَخِذِ حَيٍّ وَلَا مَيِّتٍ». (رواه أبوداود وابن ماجه والحاکم).
«ای علی، رانت را آشکار و کشف نکن و به ران مرده یا زنده نگاه نکن».
باید دانست که خود ناف و زانو جزو عورت نیستند اگرچه پوشاندن بعضی از آنها به جهت تحقق پوشش کامل عورت واجب است، چون چیزی که اتمام واجب بر آن متوقف باشد آن نیز واجب است.
و عورت زن آزاده تمام اندامهای بدنش میباشد مگر چهره و دو کف دستان در نماز و طواف خانه کعبه و احرام، چون خداوند میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَآءِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ يُدۡنِينَ عَلَيۡهِنَّ مِن جَلَٰبِيبِهِنَّۚ ذَٰلِكَ أَدۡنَىٰٓ أَن يُعۡرَفۡنَ فَلَا يُؤۡذَيۡنَ﴾ [الأحزاب: 59].
«ای پیامبر! بگو به زنانت و همسرانت و دخترانت و زنان مؤمنان که: بر خود چادر و روسری بکشند و این نزدیکتر است برای آنکه شناخته شوند (که زنان آزاده و پاکدامنند در نتیجه کسی مزاحم آنان نشود) و آزار نبینند».
برخی گفتهاند: چهره و صورت و کف دستان مطلقا جزء عورت نیست اگر چه نگاه به آنها هم حرام است. چون خداوند میفرماید:
﴿وَلَا يُبۡدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنۡهَا﴾ [النور: 31].
«زنان محل زینت و آرایش خود را آشکار و مکشوف نکنند مگر آنچه که خود پیدا است».
مفسران و ابن عباس رضی الله عنهما و عایشه رضی الله عنها گفتهاند: مقصود از قسمت پیدا در این آیه چهره و صورت و کف دستان است، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به اسماء دختر ابوبکر رضی الله عنه که لباس نازک پوشیده بود گفت:
«یا أَسْماءُ إِذا بَلَغَتِ المرْأَةُ الحَیْضَ لَا یَحِلُّ أَن یُری مِنها إِلَّا هذا وَهذا وَأَشارَ إِلی وَجهِهِ وَ کَفَّیْهِ».
«ای اسماء، هرگاه زن به حالت حیض -سن بلوغ- رسید حلال نیست که غیر از این دو موضع او دیده شود اشاره به چهره و کف دستان کرد»([3]).
و اما درباره حد عورت کنیز و جاریه (زنان برده) دو نظر هست: اول آنست که او حکم مردان را دارد، چون به اجماع سر او جزء عورت نیست، زیرا عمر بن خطاب رضی الله عنه کنیز آل آنس را که سرش را پوشیده و بر خود چادر انداخته بود زد و گفت: «ای فلانی میخواهی به زنان آزاده شباهت داشته باشی؟» بدیهی است کسی که سرش عورت نباشد عورت او مانند مردان مابین ناف و زانو است. این دیدگاه از دیدگاههای دیگر صحيح تر است. نظر دوم: آنست که اندامهای او که در حال خدمت کردن پیدا میشود از قبیل سر و گردن و بازو و ساق پا عورت نیستند چون در خدمت و کار کردن احتیاج به کشف آن دارد و پوشیدن آنها برایش دشوار است پس غیر از آنها عورت میباشد.
چیزهایی که نماز را باطل میکند
یازده چیز نماز را باطل میکند:
1- سخن گفتن عمد به گونهای که صلاحیت خطاب با آدمیان داشته باشد خواه این سخن عمد به مصلحت نماز تعلق داشته باشد، مانند اینکه بگوید: «بر پا نایست یا بنشین» و خواه در جهت مصالح نماز نباشد، چون در صحيحین و غیر آنها آمده است به روایت از زید بن ارقم که گفت: ما در نماز سخن میگفتیم و هرکس با دوستش حرف میزد تا این آیه نازل شد:
﴿وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِينَ ٢٣٨﴾ [البقرة: 238].
«(ساکت و آرام با خشوع و خضوع و حضور قلب) در پیشگاه خدا بایستید».
و به دنبال آن به ما دستور داده شد که سکوت کنیم و از سخن گفتن در نماز نهی شدیم.
(و در صحيحین و غیرآنها از ابن مسعود رضی الله عنه روایت شده که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت):
«إِنَّ فِی الصَّلاةِ لَشُغْلاً».
«نماز خواندن خود مانع سخن گفتن است، یعنی کاری است که با سخن گفتن سازگار نیست باید دل به نماز مشغول باشد»..
و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به معاویه بن حکم سلمی که در نماز جواب عطسه کسی را داده بود گفت:
«إِنَّ هذِهِ الصَّلاة لا یَصلُحُ فیها شَیْئٌ مِنْ کَلامِ الناّسِ إِنَّما هِیَ التَّسْبِیحُ وَالتَّکْبِیرُ وَقَراءَةُ القُرْآنِ» (أخرجه مسلم).
«به راستی در این نماز هیچ چیز از سخنان مردم، شایسته گفتن نیست بیگمان نماز عبارت است از تسبیح و تکبیر و قرائت قرآن».
اگر کسی از روی فراموشی و نسیان یا به علت تازه مسلمان بودن و عدم علم به حکم نماز و حرام بودن سخن گفتن، در آن سخن گفت یا بدون قصد و اراده سخنی از وی سر زد یا خنده بر وی غلبه کرد، نمازش در همه این احوال باطل نمیشود چون مرتکب تقصیر نشده است، و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«رُفِعَ عَن أُمَّتی اَلخطَأُ وَالنِّسْیانُ وَما استُکرِهُوا عَلَیْهِ» (رواه الطبرانی فی الکبیر).
«قلم تکلیف از امت من در حال خطا و فراموشی و چیزی که بر آن مجبور شوند و اختیاری نداشته باشند برداشته شده است».
و به علت حدیث معاویه بن الحکم که از روی ناآگاهی و عدم علم به حکم نماز سخن گفت، و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم که ناظر حال او بود دستور نداد که نمازش را اعاده کند. اگر سرفه و عطسه بر کسی غلبه کند و فشار بیاورد، نمازش باطل نمیشود هرچند در این دو حال حرفی نیز بر زبانش جاری گردد، چون در آن تقصیری ندارد. در گلو صاف کردن و تنحنح کردن نیز معذور است، چون اگر چنان نکند نمیتواند یک رکن قولی نماز را که خواندن فاتحه و تحیات وتشهد است انجام دهد پس گلو صاف کردن اشکالی ندارد. اما گلو صاف کردن برای اینکه قادر به جهر خواندن باشد معذور نیست چون جهر خواندن سنت است نه فرض، دیگر سنتهای نماز هم حکم جهر را دارند پس برای قرائت سوره بعد از فاتحه و قنوت تکبیرات انتقال تنحنح و گلو صاف کردن جایز نیست، چون آنها ضرورت ندارند برای نماز به خلاف تحیات و قرائت فاتحه.
2- حرکات زیاد و پی در پی نماز را باطل میکند، و دلیل آن اجماع است و به علاوه عمل کثیر و زیاد نظم نماز را بهم میزند ولی اگر عمل متوالی نباشد بدین گونه که گاهی بردارد و بعد اندکی بیحرکت و ساکت بماند و طمانینه ای داشته باشد سپس گاهی دیگر بردارد، بدین منوال نمازش باطل نمیشود، و همچنین عمل و کار اندک نیز نماز را باطل نمیکند چون بهرحال عمل اندک مورد نیاز است و از آن چاره ای نیست، و علاوه بر آن ماندن بر یک حالت دشوار است، به خلاف سخن گفتن که پرهیز از آن دشوار نیست پس مبطل است.
لذا با یک کلمه نماز باطل میشود ولی با یک گام باطل نمیشود. درباره دست زدن به سنگ ریزه از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم سوال شد گفت: «اگر چنین کردی یک بار باشد». (به روایت مسلم).
و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم دستور داد که در نماز میتوانی مانع عبور کسی شوی که از حریم نماز تو میگذرد و به کشتن مار و کژدم نیز در نماز امر کرده است، و او صل الله علیه و آله و سلم با دست خود در نمازعبدالله بن عباس رضی الله عنهما را از طرف چپ به طرف راست منتقل کرد و او را چرخانید، و در سجده نماز پای عایشه رضی الله عنها را از محل سجده دور کرد و تکان داد، و به جابر رضی الله عنه نیز درنماز اشاره کرد، و همه این افعال در حدیث صحيح آمده است. شرط عملی که نماز را باطل نمیکند آنست که فراوان نباشد و اگر فراوان باشد مانند یک جهش بزرگ و بلند، نماز را باطل میکند چون با نظم نماز منافات دارد.
باید دانست که حرکات اندک و خفیف مانند حرکت دادن انگشتان برای خاراندن محلی اگرچه زیاد و متوالی هم باشد برای نماز زیانی ندارد، چون اخلال به هیأت و شکل و بزرگداشت نماز نمیرساند و مانع خشوع و حضور قلب نیست، اما اگر سه بار کف دست خود را بر بدن بمالد و آن را خارش دهد نمازش باطل میشود، مگر اینکه بیماری گر و امثال آن داشته باشد که نتواند از آن خودداری کند که در آن صورت معذور است.
3- بیوضویی خواه عمدی و خواه سهوی باشد نماز را باطل میکند، فرق نمیکند بدون اختیار این حالت حادث شود یا خیر. چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«إِذَا فَسَا أَحَدُكُمْ فِي الصَّلاةِ فَلْيَنْصَرِفْ، فَلْيَتَوَضَّأْ، وَلْيُعِدْ صَلاتَهُ» (رواه أبو داود).
«هرگاه بادی از کسی در نماز خارج شد وضوی مجدد بگیرد سپس نمازش را اعاده کند».
(و ترمذی گفت: این روایت حسن است). و اجماع بر آن منعقد است در غیر صورتیکه بدون اختیار از وی خارج شود.
4- پدید آمدن نجاست و ناپاکی و پلیدی بر روی بدن یا لباس یا محل نماز خواندن در نماز مبطل نماز است، چون پاکی بدن و جامه و لباس و محل واجب است همانطوری که در پیش گفته شده است. اگر چیزی ناپاک روی بدن یا لباس یا محل نماز افتاد و فورا آن را دور ساخت نمازش باطل نمیشود. و خال کوبی حرام است چون از آن نهی شده است و برطرف کردن و ازاله آن اگر موجب ضرری نشود که تیمم را مباح کند واجب است، و اگر خوف چنین ضرری باشد برطرف کردن و ازاله آن واجب نیست، و نماز و امامتش هم صحيح است. اگر کسی زخم خود را با دارو و درمان ناپاک درمان و مداوا کرد، یا با نخ ناپاک بخیه زد، یا جای را در بدن خود شکافت و خون در آن جمع شد مانند تخته بند یا استخوان نجس، بیرون آوردن و بیرون کشیدن آن واجب نیست و نمازش صحيح است.
5- کشف عورت در نماز موجب بطلان آن میشود چون ستر عورت در نماز واجب است، پس اگرعمدا عورت را کشف کند نمازش باطل میشود و اگر باد عورت را کشف کرد و فورا ستر عادت شد و پوشش به جای خود برگشت نمازش باطل نمیشود، و همچنین اگر بند شلوار گسست یا تکمه لباس باز شد و فورا آن را برگرداند نمازش باطل نمیشود.
6- تغییر دادن نیت هم مبطل نماز است، مثل اینکه نیت بیرون آمدن از نماز کند، چون شرط نیت آنست که تا پایان کار باقی بماند پس اگر باقی نماند نیت از بین رفته است و نماز باطل میشود. و همچنین اگر در اثنای نماز نیت فرضی را به فرضی دیگر منتقل سازد. اگر که در حال برگزار شدن است و او تنها نماز میخواند پس سلام داد تا آن جماعت را در یابد صحيح است. اما اگر فرض را به نماز سنت معینی تغییر داد مانند دو رکعت ضحی صحيح نیست.
چون آن نیاز به تعیین کردن دارد، و همچنین اگر تصمیم و عزم به قطع نماز گرفت فورا نماز باطل میشود چون لازم است که نیت تا پایان نماز ادامه و استمرار داشته باشد، و اگر شک کند که آیا باطلش کند یا خیر نیز نمازش باطل میشود. لیکن اگر تردیدی در خاطرش عارض شد آن گونه که برای شخص موسوس و دارای وسوسه پیش میآید نمازش باطل نمیشود.
7- پشت کردن به قبله یا اندکی از قبله منحرف شدن بدون عذر نماز را باطل میکند.
چون برای صحت نماز روی به قبله بودن شرط است زیرا هرگاه برای صحت امری شرطی در نظر گرفته باشد و آن شرط تحقق نیابد، طبعا آن امر نیز صحيح نمیباشد، و صحت نماز مشروط به روی کردن به قبله است.
8- و
9- خوردن و نوشیدن، زیرا وقتی که روزه با آنها باطل میشود پس نماز به طریق اولی بوسیله آنها باطل میشود، و به علاوه انجام این دو عمل اعراض از نماز تلقی میشود چون مقصود از عبادات بدنی تجدید و افزایش ایمان و ایجاد معرفت قلبی و بازگشت به الله است، و خوردن و نوشیدن با این مطلب تناقض دارد (چون عملی است صرفا بدنی و برای بدن). اگر کسی از روی فراموشی یا از روی عدم آگاهی از حرام بودن خوردن و نوشیدن فراوان باشد در هر صورت مبطل نماز است، چون نماز دارای افعال منظم است و خوردن و آشامیدن زیاد این نظم را به هم میزند، به خلاف روزه که چنین نیست. اگر کسی را درنماز وادار به خوردن و نوشیدن کنند نیز نمازش باطل میشود چون این عمل به ندرت پیش میآید.
10- قهقهه اگر عمدی باشد نماز را باطل میکند، چون این عمل منافی با روح عبادت است، به خلاف کسی که مغلوب خنده شده و اختیار را از دست داده است. خنده و قهقهه وقتی نماز را باطل میکند که دو حرف از آن ظاهر شود و اگر کمتر از دو حرف باشد کلام نیست و مطبل نماز نمیباشد.
11- مرتد شدن نیز موجب بطلان نماز است خواه به وسیله فعل باشد، مانند سجده برای بت یا به وسیله قول، مانند تثلیث مسیحی یا به وسیله اعتقاد باشد مانند اعتقاد به عدم وجود الله که در همه این احوال فورا شخص کافر و نمازش باطل میشود.
باید دانست که یکی از مبطلات نماز تخلف و جا ماندن مأموم است از امام جماعت در دو رکن فعلی و از روی عمد، مثل اینکه در رکوع و برخاستن از آن از امام جا بماند، و همچنین تقدم مأموم بر امام بر دو رکن از روی عمد، چون بهرحال اختلاف فراوان خواهد شد. و همچنین بلعیدن خلط دماغ که از دماغش پایین آمده و بتواند آن را دور اندازد اما آن را دور نیاندازد مبطل نماز است.
سهو در زبان عربی به معنی فراموش کردن چیزی و غفلت از آن است، و در اصطلاح فقه غفلت از چیزی است در نماز که خللی در آن به وجود آورده است و سجده سهو به منظور جبران این خلل مشروع شده است. خواه نماز فریضه باشد و یا نماز سنت برابر قول معتمد.
سجده سهو چه وقت صورت میگیرد و ضابطه آن چیست؟
سجده سهو وقتی است که یک عمل نهی شده در نماز صورت گیرد، مانند قیام اضافی یا رکوع و سجود و نشستن در غیر محل خودش از روی سهو نه عمد، یا ترک چیزی که به انجام آن دستورداده شده است، مانند ترک رکوع یا سجده یا قیام یا قعود واجب یا ترک قرائت واجب یا ترک تشهد واجب که بعد از انجام و تدارک آنچه که ترکش کرده است، سجده سهو میبرد.
اگر در حین نماز بیادش آمد عمل ترک شده را انجام میدهد و نمازش کامل میشود و پایان مییابد، و اگر بعد از سلام دادن بیادش آمد و زیاد طول نکشیده بود (که عرفا انصراف کلی تلقی شود) آنچه را که ترک کرده جبران میکند و از نو انجام میدهد و سجده سهو میبرد، و اگر مدت زمان طولانی گذشته بود و بیادش آمد نماز را مجددا میخواند. در باره میزان و معیار زمان طولانی دو نظر وجود دارد:
الف: میزان و معیار عرف و عادت مردم است که آن را زیاد و طولانی تلقی کنند.
ب: مدت زمان آن قدر گذشته باشد که بیش از وقت خواندن یک رکعت نماز باشد، چنین وقتی طولانی محسوب میگردد.
اگر مدت طولانی نگذشته باشد فرقی نمیکند که بعد از سلام دادن حرف زده و از مسجد و محل نماز بیرون رفته و از جهت قبله برگشته باشد یا خیر چنین نکرده باشد. و این وقتی است که به عمل ترک شده یقین حاصل کند. اما اگر بعد از سلام شک حاصل کرد که رکنی یا رکعتی را ترک کرده یا خیر؟ در این صورت چیزی بر وی لازم نیست و نمازش صحيح است. ولی اگر در اثنای نماز و پیش از سلام شک کرد او باید بنا را بر یقین بگذارد و شک را کنار نهد و برابر اصل عمل کند. چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«إِذَا شَكَّ أَحَدُكُمْ فِي صَلاتِهِ فَلَمْ يَدْرِ كَمْ صَلَّى ثَلاثًا أَمْ أَرْبَعًا، فَلْيَطْرَحِ الشَّكَّ وَلْيَبْنِ عَلَى مَا اسْتَيْقَنَ، وَيَسْجُدُ سَجْدَتَيْنِ وَهُوَ جَالِسٌ قَبْلَ أَنْ يُسَلِّمَ، فَإِنْ كَانَ هِيَ خَمْسًا كَانَتَا شَفْعًا، وَإِنْ صَلَّى تَمَامَ الأَرْبَعِ كَانَتَا تَرْغِيمًا لِلشَّيْطَانِ». (رواه مسلم).
«هرگاه یکی از شما در نماز برایش شک حاصل شد و نمیدانست که چهار رکعت خوانده است یا سه رکعت، شک را رها کند و به آنچه که یقین است عمل کند (سه رکعت یقینی است و چهار رکعت مورد شک است پس بنا را بر سه رکعت میگذارد و رکعت چهارم را میخواند) سپس بیش از سلام دادن دو سجده سهو میبرد که اگر پنج رکعت خوانده بود این دو سجده نمازش را به صورت شفع و جفت در میآورند و اگر آن رکعت اتمام چهار رکعت بود آن دو سجده به خاطر مخالفت با وسوسه شیطان و نا امید کردن او است».
سجده سهو برای امام و منفرد هر دو میباشد
اما مأموم اگر مرتکب سهو هم بشود نیازی به سجده سهو ندارد، چون امام سهو او را تحمل کرده و از دوش او بر میدارد. هرگاه مأموم در حال خواندن تشهد یقین حاصل کرد که رکوع را ترک کرده یا فاتحه را در رکعتی نخوانده و سهو کرده یا دراین مورد یقین ندارد بلکه شک کرده است، وقتی که امام سلام داد او باید سلام ندهد و یک رکعت دیگر بخواند و سلام دهد نیازی به سجده سهو ندارد، و چون این شک در حال اقتدای به امام برایش پیش آمده است، امام آن را تحمل نموده و از دوش او میافتد.
ابعاض نماز عبارتند از سنتهایی که درمتن اصلی نماز نیستند، مانند تشهد اول و صلوات بر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در تشهد اول و مانند قنوت در نماز صبح و قنوت در وتر در نیمه دوم رمضان. این ابعاض اگر از روی سهو ترک شوند با سجده سهو جبران میگردند و خلل حاصل به سبب ترک آنها با دو سجده سهو جبران میشود. دلیل آن برای تشهد اول روایت بخاری است از حدیث عبدالله بن بحینة که گفت:
«تَرَکَ التَّشَهُّدَ الأَوَّلَ فَسَجَد قَبلَ أَن یُسَلِّمَ».
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم تشهد اول را ترک کرد و پیش از سلام دادن سجده سهو برد».
و باقی ابعاض را بر آن قیاس میکنیم. امام محمد غزالی در علت قیاس گفته است: «این ابعاض از جمله شعایر ظاهری مخصوص نمازند». اگر کسی یکی از ابعاض را ترک کرده و به عمل فرضِ بعد از آن شروع کرده بود دیگر برایش جایز نیست که بدان سنت (بعض) برگردد. اگر عالم به تحریم برگشتن باشد و به عمد برگردد نمازش باطل میشود، پس اگر تشهد اول را ترک کرد و اشتباها برای رکعت بعدی قیام کرده یا به حالتی در آمده بود که به قیام نزدیکتر بود تا به نشستن، برای او جایز نیست به قعود و نشستن برگردد و تشهدش را بخواند بلکه نمازش را ادامه میدهد و پیش از سلام سجده سهو میبرد لیکن اگر به نشستن نزدیکتر بود تا به قیام و برخاستن، مینشیند و تشهدش را میخواند و پیش از سلام دوباره سجده سهو میبرد، به دلیل قول پیامبر صل الله علیه و آله و سلم که فرمود:
«إِذا قامَ أَحَدُکُمْ مِنَ الرَّکعَتَینِ فَلَمْ یَستَتِمَّ قائِماً فَلیَجْلِسْ وَإِن اِستَتَمَّ فَلَا یَجْلِسَ وَسَجَدَ سَجدَتَی السَّهوِ» (رواه أحمد وأبو داود وابن ماجه).
وهرگاه قنوت را ترک کرده و نشسته بود نباید برای قنوت به حالت قیام برگردد، وإلا نمازش باطل میشود اگر از روی عمد و با اطلاع از حرام بودن آن بدان اقدام کند. برای ترک قنوت پیش از سلام دو سجده سهو میبرد و این برای قنوت نماز صبح ونماز سنت وتر در نیمه دوم ماه رمضان است. اما ترک قنوت در نمازهای دیگر که برای رفع حوادث و نوازل خوانده میشود سجده سهو ندارد خواه عمدا ترک شود یا از روی سهو.
اما هیأت نماز: اما هیأت نماز، مانند تسبیح و تکبیرهای انتقال و قعود و دعای استفتاح و امثال آنها، برای ترک آنها سجده سهو نیست خواه به عمد ترک شود یا به سهو، به دلیل اینکه سجده سهو عملی است اضافی، پس در نماز جایز نیست مگر در مواردی که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته باشد و توقیفی است. چون در خصوص برخی از ابعاض و سنتها از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم روایت شده بود، مانند تشهد اول و با ترک سنتهای مؤکد و مشابه را بر آن قیاس کردیم و بقیه سنتها که چنین کیفیتی ندارند بر اصل خود هستند و ترک آنها موجب سجده سهو نیست.
محل سجده سهو: پیش از سلام دادن و بعد از خواندن تشهد آخر است، همانگونه که (در دو روایت بخاری و مسلم گذشت). (و ابن شهاب روایت کرده است که): «کانَ آخَرُ الأَمْرَینِ مِنْ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه وسلم السُّجُودُ قَبْلَ السَّلامِ».
«آخرین دو چیزی که از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم دیدم سجده (سهو) پیش از سلام دادن نماز است».
سجده سهو سنت است چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«کانَتِ الرَّکعَةُ وَالسَّجدَتانِ نافِلَةً».
«آن رکعت اضافی و دو سجده (سهو) سنت است».
اوقاتی که نماز خواندن در آنها مکروه است[4]
اوقاتی که خواندن نماز بدون سبب در آن مکروه است و از آن نهی شده است پنج وقتند که سه تای آنها به زمان تعلق دارند و نهی و کراهت متوجه وقت است بدین قرار:
1- وقت طلوع خورشید تا اینکه به اندازه یک نیزه بلند شود.
2- وقتی که خورشید در حالت استواء قرار میگیرد تا اینکه از خط استواء زوال یابد.
3- هنگامی که خورشید در آستانه غروب قرار گرفته تا اینکه غروب کند. و دلیل آن روایت مسلم از عقبه بن عامر است که گفت:
«ثَلاثُ سَاعَاتٍ كَانَ رَسُولُ اللّـَهِ صل الله علیه و آله و سلم يَنْهَانَا أَنْ نُصَلِّيَ فِيهِنَّ أَوْ نَقْبُرَ فِيهِنَّ مَوْتَانَا: حِينَ تَطْلُعُ الشَّمْسُ بَازِغَةً حَتَّى تَرْتَفِعَ، وَحِينَ يَقُومُ قَائِمُ الظَّهِيرَةِ حَتَّى تَمِيلَ الشَّمْسُ، وَحِينَ تُضِيفُ الشَّمْسُ لِلْغُرُوبِ حَتَّى تَغْرُبَ».
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ما را از اینکه در سه وقت نماز بخوانیم و مردگان خود را در آن سه وقت به خاک بسپاریم نهی کرد و فرمود: وقتی که خورشید طلوع میکند و قرص آن پدیدار میگردد تا اینکه به خوبی بلند شود و ارتفاع گیرد. و وقتی که خورشید در خط استوا قرار میگیرد تا اینکه از خط استواء زوال یابد. و وقتی که قرص خورشید در آستانه غروب قرار گرفته تا اینکه غروب کند».
و سبب کراهت و نهی از آن اینست که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«إِنَّ الشَّمْسَ تَطْلُعُ وَمَعَهَا قَرْنُ الشَّيْطَانِ، فَإِذَا ارْتَفَعَتْ فَارَقَهَا، ثُمَّ إِذَا اسْتَوَتْ قَارَنَهَا، فَإِذَا زَالَتْ فَارَقَهَا، فَإِذَا دَنَتْ لِلْغُرُوبِ قَارَنَهَا، فَإِذَا غَرَبَتْ فَارَقَهَا». (رواه الشافعی).
«هرگاه خورشید طلوع میکند شاخ شیطان با وی است، (خورشید پرستان را وسوسه میکند). چون خورشید ارتفاع گرفت شاخ شیطان از آن جدا میشود. (دیگر خورشید پرستان را وسوسه نمیکند) چون خورشید به خط استواء رسید شاخ شیطان با آن مقارن خواهد شد، (وقت وسوسه شیطان است برای خورشید پرستان) چون از خط استواء زوال یافت از او جدا میشود. چون قرص خورشید نزدیک به غروب شد شاخ شیطان باز هم با آن قرین خواهد شد، و چون غروب کرد ازوی جدا میشود».
مراد از شاخ قوم شیطان و پیروان وی است. آنان خورشید پرستانی هستند که در این اوقات برای خورشید سجده میکنند. برخی گفتهاند: در این اوقات شیطان سر خود را به قرص خورشید نزدیک میسازد تا کسانی که برای خورشید سجده میکنند سجده شان برای او باشد.
و اما آن دو وقت دیگر به فعل و عمل تعلق دارند یعنی کراهت ونهی متوجه فعل میشود، که عبارتند از نماز خواندن بعد از نماز عصر تا اینکه خورشید غروب میکند و نماز خواندن بعد از نماز صبح تا اینکه خورشید طلوع میکند. و دلیل و حجت آن روایت شیخین از ابوهریره رضی الله عنه است که گفت:
«نَهیَ عَنِ الصَّلاةِ بَعْدَ العَصْرِ حَتَّی تَغْرُبَ الشَّمْسُ، وَبَعْدَ الصُّبْحِ حَتِّی تَطْلُعُ الشَّمْسُ».
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از نماز خواندن بعد از نماز عصر تا غروب خورشید و از نماز خواندن بعد از نماز صبح تا طلوع خورشید نهی کرده است».
و از اوقات مکروه رسیدن خورشید به خط استوا در روز جمعه استثناء شده است، به دلیل حدیث مرسلی که ابوداود روایت کرده است. و از اوقات مکانی هم شهر مکه معظمه خداوند شرافت و عظمت آن را افزون کند - مستثنی است، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«يَا بَنِي عَبْدِ مَنَافٍ، مَنْ وَلِيَ مِنْكُمْ مِنْ أَمْرِ النَّاسِ شَيْئًا، فَلا يَمْنَعَنَّ أَحَدًا طَافَ بِهَذَا الْبَيْتِ وَصَلَّى أَيَّ سَاعَةٍ شَاءَ مِنْ لَيْلٍ أَوْ نَهَارٍ» (رواه الترمذی وغیره).
«ای بنی عبد مناف! هرکس از شما بر امور مردم متولی شد هرگز هیچ کس را از طواف خانه کعبه منع نکند و همچنین او را از خواندن نماز در هر ساعتی از روز و شب منع نکند».
چون نماز خواندن در مکه فضیلتش بسیار است. البته آنهم خلاف الأولی است، یعنی بهتر است که در آنجا نیز مراعات وقت را بکند تا از مخالفت با امام مالک و ابوحنیفه بیرون آید.
گفتیم نماز خواندن در اوقات پنجگانه اگر بدون سبب باشد مکروه است، اما اگر برای نمازهای فوت شده فرض یا قضای نمازهای سنت و نفلی که انسان به صورت ورد و عادت خود در آورده است، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بعد از نماز عصر دو رکعت نماز گزارد و گفت: آنها دو رکعت سنت مؤکده بعد از ظهرند (که قضا میکنم). به روایت شیخین. و همچنین نمازی که دارای سبب مقارن با آن اوقات باشد نه سبب مقدم نیز مکروه نیست، مانند نماز میت و سجده تلاوت و نماز کسوف و خسوف و نماز استسقاء (نماز طلب باران)، و اما نمازی که دارای سبب متاخر از آن اوقات باشد خواندنش در آن اوقات مکروه است مانند نماز استخاره و دو رکعت احرام.
دلیل شرعی نماز جماعت و مطلوب بودن آن قرآن و سنت نبوی و اجماع امت اسلامی است خداوند میفرماید:
﴿وَإِذَا كُنتَ فِيهِمۡ فَأَقَمۡتَ لَهُمُ ٱلصَّلَوٰةَ فَلۡتَقُمۡ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُم مَّعَكَ﴾ [البقرة: 102].
«و هرگاه در میان مردم بودید و نماز (جماعت) برایشان برپای داشتی (در حین جنگ و خوف) گروهی از آنان با تو بایستند و با تو نماز بخوانند...».
خداوند در حال جنگ امر به برپای داشتن جماعت کرده است، پس در حال امن به طریق اولی مطلوب است خواندن نماز به جماعت. در نماز جمعه فرض عین است و اما در غیر نماز جمعه اختلاف است که جماعت واجب و فرض است یا خیر؟ قول صحيح آنست که خواندن نماز به جماعت سنت مؤکده استف و پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم بر آن مداومت داشته است.
چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«صَلاةُ الـجَماعَةِ أَفْضَلُ مِنْ صَلاةِ الفَذِّ بِسَبْعٍ وَعِشْرینَ دَرَجَةً». (رواه الشيخان).
«خواندن نماز جماعت بیست و هفت درجه بر نماز تنهایی برتری دارد».
و در روایت از بخاری «بیست و پنج درجه» آمده است.
اینکه پیامبر گفته است: (بهتر است) بیانگر آنست که هر دوصورت جماعت و تنهایی درست هستند، چون معنی مفاضله آن است که هر دو درست وصحيح باشند ولی فضیلت یکی بر دیگری بیشتر باشد، و اگر یکی ممنوع بود این مفاضله مطرح نمیشد.
برخی گفتهاند: خواندن نماز به جماعت فرض کفایه است، (اگر بعضی خواندند از دیگران ساقط میشود). این گروه به این حدیث نبوی استدلال کردهاند:
«مَا مِنْ ثَلَاثَةٍ فِي قَرْيَةٍ وَلَا بَدْوٍ لَا تُقَامُ فِيهِمْ الصَّلَاةُ إِلَّا قَدْ اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمْ الشَّيْطَانُ فَعَلَيْكُمْ بِالْجَمَاعَةِ فَإِنَّمَا يَأْكُلُ الذِّئْبُ الْقَاصِيَةَ». (رواه أبو داود والإمام أحمد والنسائی وابن حبان والحاکم).
«هیچ سه نفری نیستند که در روستا یا صحرا یا بیابان گرد هم آیند و نماز را به جماعت بر پای ندارند مگر اینکه شیطان بر آنها چیره میشود، پس بر شما باد که نماز جماعت بخوانید و بر ادای نماز جماعت مواظبت کنید و به جماعت بپیوندید و تک روی نکنید، چه بیگمان گرگ آن گوسفندی را میخورد که از گله جدا شده و دور مانده باشد».
قولی بر آنست که جماعت فرض عین است، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«لَقَدْ هَمَمْت أَنْ آمُرَ بِحَطَبٍ فَيُحْطَبَ ثُمَّ آمُرَ بِالصَّلَاةِ فَيُؤَذَّنَ لَهَا ثُمَّ آمُرَ رَجُلًا فَيَؤُمَّ النَّاسَ ثُمَّ أُخَالِفَ إلَى رِجَالٍ لَا يَشْهَدُونَ الصَّلَاةَ فَأُحَرِّقُ عَلَيْهِمْ بُيُوتَهُمْ» (رواه الشيخان).
«به حقیقت دلم میخواست دستور دهم گروهی مشعلهایی برافروزند، دستور دهم که به نماز که اذان داده شود و دستور دهم شخصی را که به مردم جماعت را بر پای داشته باشد و برگزار کند، و من همراه با آنان بروم به طرف قومی و گروهی که در نماز جماعت حاضر نشدهاند و در خانههایشان ماندهاند، و خانه شان را با آنان آتش بزنم».
البته نظریه فرض عین بودن جماعت رد شده است، به اینکه این حدیث در ارتباط با منافقان بود، و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم عملا هم چنین نکرد که خانههایشان را آتش بزند بلکه این تنها آرزو بود و بدان جامه عمل نپوشید. پس فرض عین نیست.
باید دانست که جماعت گاهی به علت عارضه ای لزوم و حتمیت پیدا میکند، مثل اینکه امامی را ببیند که در حال رکوع است و میدانست که اگر برود به وی اقتدا کند میتواند یک رکعت را در وقت درک کند و نمازش قضا نشود، ولی اگر در رکوع به وی اقتدا نکند وقت را از دست میدهد چون وقت گنجایش یک رکعت تنها خواندن را ندارد در این صورت باید اقتدا کند و تنها نمازش را نخواند. و گاهی بر عکس جماعت حرام میگردد، مانند اینکه امام در تشهد آخرش نشسته و تحیات میخواند و میدانست که اگر اقتدا کند وقت میگذرد که یک رکعت را در وقت دریابد. در این صورت جماعت حرام است.
فضیلت نماز جماعت با نماز خواندن مرد با همسرش در خانه یا با دیگران حاصل میشود (لازم نیست که جماعت در مسجد باشد)، لیکن جماعت در مسجد باشد بهتر است و هرجا درمساجد جمعیت نمازگزاران بیشتر باشد جماعت آنجا بهتر است، پس اگر در مسجد نزد خانهاش جمعیتی نمازگزاران اندک و در مسجد دور از خانهاش جمعیت نمازگزاران بیشتر باشند جماعت مسجد دور بهتر است مگر در دو حالت: اول اینکه با رفتن او به مسجد دور جماعت مسجد نزدیک تعطیل شود. دوم: اینکه امام مساجد با جمعیت کثیر، فاسق و بدعت گزار باشد، در این صورت جماعت نزدیک و اندک بهتر است.
اگر کسی جا بماند یا دیر برسد و امام را پیش از سلام دادن دریابد او فضیلت جماعت را دریافته است، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«إِذَا جِئْتُمْ إِلَى الصَّلاَةِ وَنَحْنُ سُجُودٌ فَاسْجُدُوا وَلاَ تَعُدُّوهَا شَيْئًا وَمَنْ أَدْرَكَ الرَّكْعَةَ فَقَدْ أَدْرَكَ الصَّلاَةَ». (رواه أبوداود).
«هرگاه یکی از شما به نماز آمدید و دیدید که ما در سجده هستیم شما نیز نیت کنید و با ما به سجده آیید، و آن را چیزی (رکعتی) حساب نکنید، و هر کس به یک رکعت به امام برسد او یک نماز را دریافته است، و یک رکعت برایش حساب میشود».
به دلیل اینکه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم سجود را به طور عام گفت، پس سجده آخر را نیز شامل میشود. باید دانست وقتی مأموم میتواند رکوع امام را در یابد که همراه او در رکوع طمانینه داشته باشد، چون رکوع بدون طمانینه رکوع به حساب نمیآید پس نبودن طمانینه به منزله نبودن رکوع است.
پس بایستی پیش از برخاستن امام از رکوع در رکوع طمانینه و سکون یابد و به مقدار یک بار سُبحان ربی العظیم گفتن همراه امام در رکوع بماند تا یک رکعت حساب شود. و شرط حصول جماعت آنست که مأموم نیت اقتدا کند و الله أکبر را بگوید، چون اقتدا و پیروی از امام عمل است و هر عبادتی نیاز به نیت و قصد تعلق دارد، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به طور عام گفته است: «تنها با نیت است که اعمال عبادی ارزش پیدا میکند و معتبرند».
انسان آزاده و بالغ میتواند به برده و کودک (ممیز) اقتدا کند. جواز اقتدا به برده و عبد به دلیل روایت بخاری از عایشه رضی الله عنها است که: برده و بندهاش ذکوان به امامت جماعت او میایستاد و عایشه رضی الله عنها پشت سر او نماز میخواند. و اما جواز اقتدا به کودک پسر به دلیل اینکه عمرو بن سلیمه در زمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در سن شش سالگی یا هفت سالگی امام جماعت قوم خود میشد و بر ایشان امامت جماعت میکرد. (به روایت بخاری).
اقتداي مرد به زن درست نيست چون خداوند مي فرمايد:
﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ﴾ [النساء: 34].
«سرپرستی کار زنان با مردان است».
و چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«أَخِّروُهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَخَّرَهُنَّ اللَّـهُ».
«زنان را در صف نماز در آخر قرار دهید همان گونه که خداوند آنان را در آخر قرار داده است».
«أَلا لَا تَؤُمَّنَّ اِمرَأَةٌ رَجُلاً». (رواه ابن ماجه).
«هان بدانید که نباید زنی به امام جماعت مردی بایستد». (به روایت ابن ماجه). برخی بدین حدیث استدلال کردهاند:
«لَن یُفْلَحَ قَوْمٌ وَلَّوا أَمْرَهُم امرَأَةً». (رواه البخاری والنسائی والترمذی والإمام أحمد عن أبی بکره).
«هرگز رستگار نخواهد شد قومی که کارهای خود را به زن واگذار کردهاند و امارت خود را به زن دادهاند».
به علاوه زن خود عورت است باید پوشیده شود و چون امامت مردان را داشته باشد موجب فتنه و آشوب آنها میشود و هرکس به زن اقتدا کند به حقیقت کار نمازش را به وی واگذار کرده است. و اما اقتدای کسی که قرائت فاتحه را نیکو میداند به مرد بیسوادی که فاتحه را خوب نمیداند در دو آن قول است، که قول اظهر و آشکارتر آنست که صحيح نیست، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود:
«یَؤُمُّ القَومَ أَقْرَؤُهُم».
«کسی امامت قوم را به عهده بگیرد که از همه آنان نیکوتر فاتحه را بداند و بخواند».
چون اگر مأمومی در حال رکوع نماز جماعت را دریافت باز قرائت او را امام بدوش میکشد، و انسان امی و بیسوادی که قرائت فاتحه را نمیداند شایسته تحمل قرائت مأموم نیست، و اگر در نماز سرّی به امی اقتدا کند نمازش صحيح است. و بر وی واجب نیست که از حال او جستجو کند. و هرگاه امی به امی اقتدا کند نمازش صحيح است مانند اقتدای زن به زن دیگر.
شرط اقتدا آنست که مأموم از نماز امام اطلاع و علم داشته باشد و این اطلاع و آگاهی ممکن است از طریق مشاهده و رویت امام و شنیدن صدایش یا صدای مبلغ از طرف امام صورت گیرد، و نباید مأموم بر امام تقدم داشته باشد و محل مأموم جلوتر از امام باشد، چون نقل نشده است کسانی که به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم اقتدا کردهاند از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم تقدم داشته باشند و محلشان جلوتر بوده باشد.
و این حال از خلفای راشدین هم نقل نشده و دیده نشده است. و مساوات امام و مأموم در کنار هم اشکال ندارد ولی مکروه است، و این برای کسانی که حلقه وار به دور خانه کعبه نماز نمیخوانند، و اما برای کسانی که حلقه وار به دور خانه کعبه نماز میخوانند اشکال ندارد که مأمومی از امام به قبله نزدیکتر باشد البته در غیر جهت امام اشکال ندارد ولی در جهت امام نباید نزدیکتر باشد.
باید دانست که امام و مأموم با هم سه حالت دارند:
حالت اول: امام و مأموم هر دو داخل مسجد باشند.
حالت دوم: امام داخل مسجد و مأموم بیرون مسجد باشد.
حالت سوم: هر دو بیرون مسجد باشند. اما در حالت اول اقتدا به امام صحيح است خواه صفوف نمازگزاران بین آنان جدایی انداخته یا متصل به امام باشند، و خواه بین آنان فاصله ای باشد یا نباشد، و خواه هر دو در یک مکان باشند یا در دو مکان، حتی اگر امام روی مناره و گلدسته و مأموم در چاه باشد یا بالعکس اقتدا صحيح است، چون یک مکان محسوب میشود و برای نماز ساخته شده است.
اما حالت دوم: که امام داخل مسجد و مأموم خارج مسجد است، اقتدا به شرطی صحيح است که فاصله بین آنان از آخرین حد مسجد تاجای او بیش از سیصد ذراع تقریبی نباشد، و شرط است که از حرکات و انتقالات امام اطلاع داشته باشد آن گونه که قبلا گفته شد.
و اما حالت سوم: که امام و مأموم هر دو بیرون مسجدند اگر در فضای باز باشند به شرطی اقتدا صحيح است که فاصله بین آنها بیش از سیصد ذراع تقریبی نباشد بنا به قول أصح. چون معمولا کسانی که در فضای بازند یک جمعیت به حساب میآیند و به هنگام نماز جهری به صورت عادی صدای امام در چنین فاصله و مسافتی غالبا به مأموم میرسد، و اما اگر در فضای باز نباشند بدین معنی که امام در خانهای و مأموم در خانهای دیگر باشد، وقتی اقتدا صحيح است که با هم متصل باشند تا رابطه بین امام و مأموم با اجتماع حاصل شود، چون اختلاف ساختمان موجب افتراق و جدایی است، لذا شرط است که به هم متصل باشند و چیزی بین آن دو ساختمان حایل نباشد چون اگر چیزی حایل باشد اجتماع آنان ممکن نیست.
از جمله شرایط صحت اقتدا توافق و هماهنگی نظم نماز امام و مأموم است، پس با اختلاف نظم اقتداء صحيح نیست. اقتدای کسی که نماز ادا و حاضر را میخواند به کسی که نماز قضا را میخواند صحيح است، و بالعکس نیز صحيح است، و کسی که نماز فرض میخواند میتواند به کسی اقتدا کند که نماز سنت و نفل میخواند، و کسی که نماز ظهر و امثال آن را میخواند میتواند به کسی اقتدا کند که نماز صبح یا نماز مغرب میخواند آن وقت مانند کسی که مسبوق است و جا مانده یا دیر رسیده، بعد از سلام دادن امام نماز خویش به اتمام میرساند و باقیمانده آن را میخواند.
و از جمله شرایط صحت اقتدا آنست که نباید تکبیرة الإحرام مأموم پیش از تکبیرة الإحرام امام باشد، و نباید مأموم با دو رکن فعلی و عملی از امام جلو یا عقب باشد بدون اینکه عذر داشته یا جاهل به تحریم باشد. پس اگر بدون عذر و با علم به حرام بودن چنین کرد نمازش باطل میشود، چون اختلاف بین آنان زیاد میشود. به خلاف اینکه اگر از روی فراموشی یا جهل این کار را بکند که در آن صورت نمازش باطل نیست، ولی این رکعت او معتبر نیست باید بعد از سلام دادن امام یک رکعت دیگر بخواند.
سنت است که مذکر اگر چه کودک هم باشد در طرف راست امام کمی عقب تر بایستد تا از وی پیروی و تبعیت کند و مراعات ادب نماید، اگر مذکری دیگر آمد او در طرف چپ امام ایستاده و تبعیت کند و مراعات ادب نماید، اگر مذکری دیگر آمد او در طرف چپ امام ایستاده و تکبیر تحریم را بگوید، سپس یا امام جلوتر میرود یا آن دو در حال قیام عقبتر میروند، و سنت است که دو مذکر پشت سر امام بایستند همان گونه که باید یک زن یا بیشتر پشت سر امام بایستند.
و سنت است که مردان در صفوف اولیه و بعد از آنها کودکان باشند، و صفوف مردان با کودکان تکمیل میشود و بعد از کودکان صفوف مخنثان، چون احتمال مونث بودن دارند، و بعد از صف مخنثان صفوف زنان قرار دارد، و این ترتیب به جهت مراعات تبعیت مورد نظر است. سنت است زنی که به امامت زنان ایستاده در وسط آنان قرار گیرد، و اگر غیر زن امامت جماعت آنان را بر عهده داشته باشد باید مقدم بر آنان ایستد. و برای مأموم مکروه است که تنها و جدا از صف ایستد بلکه باید اگر جا داشته باشد داخل صف شود و اگر در صف جای نداشت باید اول نیت کند و تکبیر تحریم گوید سپس بعد از تحریم یکی را از صف نمازگزاران به سوی خود کشد تا با او صفی تشکیل دهند، و آن شخص نیز سنت است که موافقت کند و او را یاری کند و به نرمی با وی عقب نشیند.
کسی که با آب وضو گرفته است میتواند به کسی اقتدا کند که تیمم کرده است تیمم کننده ای که اعاده نماز بر وی نباشد.
و همچنین کسی که وضو گرفته است میتواند به کسی اقتدا کند که بر خفین مسح کرده است. و کسی که ایستاده است میتواند به کسی اقتدا کند که نشسته نماز میخواند، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در بیماری مرگش نشسته نماز میخواند و ابوبکر رضی الله عنه (که اول امام بود) و مردم ایستاده پشت سر او نماز خواندند. و عادل میتواند پشت سر فاسق نماز بخواند، زیرا که شیخین روایت کردهاند که عبدالله بن عمر خطاب رضی الله عنهما پشت سر حجاج بن یوسف نماز میخواند. امام شافعی گفت: حجاج بهترین نمونه است برای فاسق بودن.
کوتاه کردن نمازهای چهار رکعتی: نماز شکسته
غالبا سفر وسیله رهایی از خطر یا وسیله رسیدن به مطلوب است. سفر مظنه مشقت است و گمان مشقت و رنج در سفر میرود و مشقت و رنج، آسانگیری و سهولت را ایجاب میکند لذا شارع مقدس در سفر نمازهای چهار رکعتی را به دو رکعتی تخفیف داده و پایین آورده است.
قرآن کریم و سنت نبوی و اجماع امت بر آن دلالت دارند که در سفر مباح طولانی کوتاه کردن نماز و شکسته خواندن آن جایز است. دلیل از قرآن کریم:
﴿وَإِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَلَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَقۡصُرُواْ مِنَ ٱلصَّلَوٰةِ إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن يَفۡتِنَكُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْۚ﴾ [النساء: 101].
«هرگاه به سفر رفتید بر شما گناهی نیست که نمازهای (چهار رکعتی) را کوتاه کنید و شکسته بخوانید اگر خوف داشتید که کافران شما را با (قتل یا زخم و امثال آن) اذیت کنند».
بدیهی است که «ضربتم» در آیه به معنی «به سفر رفتید» میباشد.
مقید کردن شکسته خواندن نماز به خوف مورد عمل قرار نمیگیرد، چون از یعلی بن امیة روایت شده که گفته است: من به عمر بن خطاب رضی الله عنه گفتم نظرت درباره کوتاه کردن نمازها و شکسته خواند آنها چیست؟ حال آن که خداوند میفرماید: «اگر خوف داشتید دشمن کافر شما را رنج و آزار برساند». و امروز این خوف از بین رفته است؟ عمر رضی الله عنه گفت: من نیز همچون تو از این کار تعجب کردم و آن را با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در میان نهادم فرمود:
«صَدَقَةُ تَصَدَّقَ اللهُ بِها عَلَیْکُم فَأقبِلُوا صَدَقتَهُ» (رواه مسلم).
«این تخفیف دو رکعتی و رخصت شکسته خواندن نمازهای چهار رکعتی صدقه و احسانی است که خداوند با شما کرده است پس آن را بپذیرید».
و در سنت آمده است که عبدالله بن مسعود رضی الله عنه گفت: «نماز چهار رکعتی را با عمر بن خطاب دو رکعتی خواندهام». (شیخین آن را تخریج کردهاند). از ابن عمر رضی الله عنهما روایت شده است که گفت:
«سافَرْتُ مَعَ رَسُولِ الله صلی الله علیه وسلم وأَبی بَکرٍ وَعُمَرَ وَکانُوا یُصَلُّونَ الظُّهرَ وَالعَصْرَ رَکعَتَینِ رَکعَتَینِ».
«همراه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و ابوبکر و عمر بن خطاب به مسافرت رفتم که آنان نماز ظهر و عصر را دو رکعت دو رکعت میخواندند».
کوتاه کردن و شکسته خواندن نماز مخصوص نمازهای چهار رکعتی میباشد پس نماز مغرب و صبح کوتاه نمیشود.
شرط مسافرت: در سفری که کوتاه کردن نماز و شکسته خواندن آن مباح است چند شرط باید تحقق پذیرد:
1- نباید این مسافرت برای انجام یک عمل معصیت و گناه باشد. پس شامل سفر حج واجب و سفر برای قضا و ادای وام، و سفر برای حج سنت برای بجا آوردن صله رحم، و سفر مباح برای تجارت و سیاحت و جهانگردی، و سفر مکروه مانند سفر انفرادی و بدون رفیق میشود. پس واجب و مندوب و مباح و مکروه را در بر میگیرد.
و اما در سفر معصیت، کوتاه کردن نماز جایز نیست چون این رخصت است و رخصت و جواز شرعی به معصیت تعلق نمیگیرد، مانند سفر برای راهزنی و داد و ستد شراب و حشیش و بنگ، و سفر زن بدون اجازه شوهرش و سفر بدهکاری که قدرت پرداخت بدهی خود را داشته باشد بدون اجازه طلبکار.
اینها و امثال اینها هیچ کدام رخصت نماز شکسته را ندارند. همان گونه که در چنین سفری رخصت قصر و کوتاه کردن جایز نیست، رخصت جمع و با هم خواندن دو نماز نیز برای او نیست و نمیتواند از رخصت مسح بر خفین در مدت سه روز و جواز خوردن مردار در حال اضطرار و خواندن نماز سنت بر پشت مرکب نیز استفاده کند. سفیان ثوری گفته است: اگر ستمکاری در بیابانی یافت شود نباید به وی خوراک وآب داد اگر چه از گرسنگی و تشنگی هلاک شود، تا شهرها و مردمان و درختان و حیوانات از شر او رهایی یابند و راحت شوند.
2- سفر باید سفر طولانی باشد که عبارت است از مسافت دو روز معتدل راه رفتن با رفتن عادی و معمولی. چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«لَا تَقْصُرُوا الصَّلَاةَ فِي أَقَلَّ مِنْ أَرْبَعَةِ بُرُدٍ، مِنْ مَكَّةَ إلَى عُسْفَانَ».
«نماز را کوتاه نکنید در مسافتی که کمتر باشد از مقدار چهار «برد» که فاصله بین مکه و عسفان است».
و عسفان به اندازه دو روز دور شدن از مکه است و حدود 84 کیلومتر میباشد. باید دانست که مسافر باید قصد خویش را به محل معینی مربوط سازد و قصد محل معینی داشته باشد، تا بتواند از آن رخصت استفاده کند، پس کسی که بلامقصد است و مقصد سفرش معلوم نیست اگر چه سفرش طولانی هم باشد نمیتواند نمازش را کوتاه کند و این رخصت را ندارد. این گونه مسافران را آوارگان سرگردان مینامند.
3- نمازهای چهار رکعتی حاضر و ادا شکسته خوانده میشود نه نمازهای قضا و فوت شده. پس اگر بخواهد نمازهای فوت شده چهار رکعتی را که پیش از سفر فوت شده است، قضا کند بر وی واجب است که آنها را چهار رکعتی و کامل بخواند چون وقتی که بر وی واجب شدهاند چهار رکعتی واجب شدهاند. لیکن اگر نماز چهار رکعتی در سفر فوت شده و میخواهد در سفر قضا کند میتواند شکسته قضا کند، و اگر در حضر و بعد از سفر قضا کند باید آنها را به تمامی بخواند. و اگر شک کند که آیا این نماز در سفر فوت شده یا در غیر سفر باید آن را به صورت کامل قضا کند، چون اصل کامل خواندن است و به اصل عمل میشود. باید دانست که کوتاه خواندن نماز پنج شرط دارد:
اول: نیت قصر و کوتاه خواندن. چون اصل کامل خواندن نماز است پس اگر نیت قصر و کوتاه خواندن نکند احرام و تکبیر تحریم گفتنش بر مبنای اصل منعقد میشود باید کامل بخواند.
دوم: باید از آغاز شروع نماز تا آخر نماز به صورت مسافر بماند، چون خداوند میفرماید: «هرگاه به سفر رفتید...». کسی که در سفر نیست نماز را کوتاه نمیکند.
سوم: باید بداند که کوتاه خواندن نماز جایز است، و برای کسی که به آن جاهل باشد جایز نیست که قصر کند چون خداوند گفته است:
﴿فَسَۡٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ إِن كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ٤٣﴾ [النحل: 43].
«وقتی که چیزی را نمیدانید از اهل ذکر سوال کنید».
چهارم: نباید به غیر مسافر و مقیم و کسی که نماز را کامل میخواند اقتدا کند، و چنانچه اقتدا کرد باید کامل بخواند چون متابعت امام واجب است. از ابن عباس رضی الله عنهما سوال شد که چرا مسافر اگر تنها نمازش را بخواند شکسته میخواند و اگر به مقیم و غیر مسافر اقتدا کند باید کامل بخواند؟ گفت: سنت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم چنین است یعنی دلیلش قول پیامبر صل الله علیه و آله و سلم است. (به روایت امام احمد).
پنجم: نمازی که شکسته خوانده میشود باید چهار رکعتی باشد پس در غیر چهار رکعتی از جمله نماز مغرب و صبح شکسته خواندن جایز نیست چون ثابت نشده است.
چه موقع مسافر نماز را شکسته میخواند؟
تا زمانی که مسافر از منطقه آبادی که از آن سفرش را آغاز میکند جدا نشود کوتاه کردن نماز و شکسته خواندن آن را شروع نمیکند. ابن المنذر گفته است:
«لَا أَعْلَمُ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه وسلم قَصَّرَ فی سَفَرٍ مِن أَسْفارِهِ إِلاّ بَعْدَ خُرُوْجِهِ مِنَ الـمَدِیْنَةِ».
«من سراغ ندارم که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در هیچ یک از سفرهایش نماز را شکسته خوانده باشد مگر بعد از خروج از مدینه».
تا زمانی که شخص، مسافر بماند نمازش را شکسته میخواند. اگر به خاطر نیازی که انتظارش را میکشد اقامت گزید تا چهار روز حق دارد که نمازش را کوتاه کند و شکسته بخواند، سپس باید نمازش را کامل و تمام بخواند خواه نیازش بر آورده شود یا برآورده نشود، چون در صحيح بخاری و مسلم به ثبوت رسیده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بامداد روز چهارم ذی الحجه وارد مکه شد، و روزهای چهارم و پنجم و ششم و هفتم در آنجا اقامت گزید و روز هشتم نماز صبح را خواند، سپس به سوی مدینه از مکه خارج شد. و در این چهار روز اقامت در مکه نمازهای خود را شکسته میخواند و عزم و ارادهاش چنین بود که تا پایان اعمال حج در آنجا بماند و اقامت کند.
از این روایت بر میآید که اگر کسی قصد اقامت مدت معینی داشته باشد به دلیل همین روایت تا چهار روز تمام میتواند نمازهایش را شکسته بخواند، سپس بعد از آن نمازش را کامل و تمام میخواند، و بر او واجب است که بر آن مقدار ایام اقتصاد کند که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بر آن اقتصاد کرده است. و بنا به قولی از شافعی چنین مسافری تا 19 روز یا تا 18 روز میتواند نمازش را شکسته بخواند. (در صحيح بخاری به روایت از ابن عباس رضی الله عنهما آمده است):
«أَقامَ النَّبِیُ صلی الله علیه وسلم فِی بَعْضِ أَسْفارِهِ تِسْعَ عَشَرةَ یُصَلّی رَکعَتَینِ فَنَحْنُ إِذا أَقَمْنا تِسْعَ عَشَرةَ نُصَلّی رَکعَتَینِ وَإِذا زِدْنا عَنْ ذِلکَ أَتْمَمْنا».
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در یکی از سفرهایش 19 روز اقامت گزید که در این مدت نمازهای چهار رکعتی را دو رکعت میخواند، پس ما هرگاه 19 روز اقامت میکردیم نمازهای چهار رکعتی را دو رکعتی میخواندیم و هرگاه بیش از آن میماندیم از آن به بعد نمازهایمان را تمام و کامل میخواندیم».
(و در روایتی دیگر چنین است):
«أَقامَ رَسُولُ الله صلی الله علیه وسلم بِمَکَّة ثَمانِیَ عَشَرَة یَوماً مِنَ الفَتحِ لِأَنَّهُ أَرادَ حُنَیناً وَ لَم یَکُن ثَمَّ أَقامَ المقامَ».
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم 18 روز در مکه اقامت کرد در سال فتح مکه چون قصد اقامت در آنجا را نداشت و میخواست به حنین برود و قصد ماندن در مکه را داشت..».
جمع بین نماز (دو نماز را در یک وقت خواندن)
مسافر میتواند نماز ظهر و عصر، و نماز مغرب و عشاء را به صورت جمع تقدیم (هر دو را در وقت نماز اول) و به صورت جمع تاخیر (هر دو را در وقت نماز دوم) بخواند. دلیل این عمل روایت معاذ بن جبل رضی الله عنه است که میگفت:
«خَرَجْنا مَعَ رَسُولِ اللهِ صل الله علیه و آله و سلم فی غَزْوَةِ تَبُوْکٍ فَکانَ یَجْمَعُ بَینَ الظُّهْرِ وَالعَصرِ وَالمغرِبِ وَالعِشاءِ فَأَخَّرَ الصَّلاةَ یَوماً ثُمَّ خَرَجَ فَصَلِّی الظُّهْرَ وَالعَصْرَ جَمعیاً ثُمَّ خَرَجَ فَصَلیَّ المغرِبَ وَالعِشاءَ جَمیعاً».
«ما همراه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در غزوه تبوک بودیم و نماز ظهر و عصر را در وقت نماز ظهر، و نماز مغرب و عشا را در وقت نماز مغرب میخواند و جمع میکرد، روزی نماز را به تاخیر انداخت (تا جمع تاخیر کند) سپس (از خیمه اش) بیرون آمد و نماز ظهر و عصر را به صورت جمع تاخیر (در وقت نماز عصر) خواند سپس به داخل (خیمه) رفت سپس بیرون آمد و نماز مغرب و عشاء را با هم خواند».
برای جمع تقدیم سه شرط لازم است
1- باید اول نماز اولی را بخواند، پس باید نماز ظهر را پیش از عصر و نماز مغرب را پیش از عشاء بخواند، چون وقت، وقت نماز اولی است و دومی تابع آن است و نباید تابع بر متبوع جلو افتد.
2- باید به هنگام وقت نماز اول نیت نماز دوم را بکند، چون اصل عدم آن است و بدون نیت حاصل نمیشود.
3- بین نماز اول و دوم موالات و پشت سر هم آمدن شرط است، چون نماز دوم تابع و پیرو اولی است، و نباید بین تابع و متبوع فاصله ای باشد.
به این جهت است که سنت راتبه بعد از فریضه اول خوانده نمیشود و ترک میگردد، و ثابت شده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در «نمره» نماز ظهر و نماز عصر را جمع کرد و دستور داد در فاصله آنها اقامه نماز را بگویند.
و اما در جمع تاخیر تنها شرط این است که در وقت اولی نیت جمع تاخیر کند و قصد داشته باشد که به منظور جمع تاخیر، اولی را به تاخیر میاندازد تا با نمازی که به طور مطلق به تاخیر انداخته میشود فرق داشته باشد. زیرا نماز اول را یا باید در آن وقت بخواند یا قصد و نیت انجام آن را در وقت دومی داشته باشد که اگر چنین نکند وقت آن فوت شده است. و برای کسی که در سفر نیست و مقیم است جایز میباشد که بین نماز ظهر و نماز عصر، و بین نماز مغرب و عشاء به صورت جمع تقدیم در موقع باران جمع کند به علت مشقت و رنج (در برگشت به مسجد برای جماعت). (و به علت روایت بخاری و مسلم از ابن عباس رضی الله عنهما که گفت):
«أَنَّ النَّبِیَّ صل الله علیه و آله و سلم صَلَّى بِالـْمَدِينَةِ سَبْعًا وَثَمَانِيًا الظُّهْرَ وَالْعَصْرَ وَالْـمَغْرِبَ وَالْعِشَاءَ». وَفی رِوایة لِمُسلِمٍ «مِن غَیرٍ خَوفٍ وَلَا سَفَرٍ».
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در مدینه نماز ظهر و عصر را هشت رکعت به صورت جمع و نماز مغرب و عشاء را هفت رکعت به صورت جمع خواند». و در روایت مسلم افزوده است: بدون این که در سفر باشد یا خوفی باشد».
علاوه بر شروطی که برای جمع التقدیم در سفر گفته شد، شرط است که باران در اول وقت نماز اولی و اول نماز دومی وجود داشته باشد، و نماز در محلی برگزار گردد که اگر برای نماز دومی در وقت خودش بدانجا برگردد باران لباس او را تر کند و به وی اصابت کند.
گروهی از یاران شافعی و دیگران برآنند که به علت بیماری هم جمع دو نماز جایز است. از جمله قاضی حسین، و متولی، و رویانی، و خطابی، و امام احمد و کسانی که از او پیروی کردهاند. و ابن عباس رضی الله عنهما عملا چنین کرده است. مردی از بنی تمیم این عمل وی را انکار کرد، ابن عباس رضی الله عنهما به وی گفت: «مادرت به عزایت بنشیند تو میخواهی سنت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را به من یاد بدهی؟ و گفت که: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم چنین کرده است».
ابن شقیق گفت: از این ماجرا شبههای در دلم ایجاد شد لذا پیش ابوهریره رضی الله عنه رفته و از وی پرسیدم که او سخن ابن عباس رضی الله عنهما را تصدیق کرد. (داستان ابن عباس و سوال ابن شقیق از ابوهریره رضی الله عنه در صحيح مسلم به ثبوت رسیده است). نووی گفته است: قول به جواز جمع بین دو نماز به علت بیماری آشکار است و برگزیده ما میباشد، چون در صحيح مسلم به ثبوت رسیده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در مدینه بدون وجود خوف از دشمن و بدون وجود باران بین دو نماز جمع کرده است». اسنائی گفته است: آنچه را که نووی اختیار کرده است برابر نص شافعی است در «مختصر مزنی» و معناً نیز سخن او مورد تایید است، چون بیماری مجوز افطار در رمضان است مانند سفر، پس به طریق اولی مجوز جمع نیز میشود، بلکه گروهی از علماء برآنند که در غیر مسافرت هم به سبب نیاز جمع بین دو نماز جایز است، البته برای کسی که آن را عادت همیشگی خود نسازد و فقط به هنگام نیاز چنین کند. و ابواسحاق مروزی چنین گفته و آن را از قفال (چاچی) نقل کرده. و خطابی نیز آن را از جماعتی از اصحاب حدیث حکایت کرده است. و ابن المنذر آن را اختیار کرده. و اشهب از یاران مالک هم به آن رای داده است. و قول ابن سیرین هم همین است. و قول ابن عباس رضی الله عنهما هم بدان گواهی میدهد که گفت: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم خواست که امت را در تنگنا و سختی قرار ندهد و گفت:
«جَمَعَ بِالمَدِینَةِ بَینَ الظُّهْرِ وَالعَصْرِ وَالمغْرِبِ وَالعِشَاءِ مِنْ غَیرِ خَوْفٍ وَلا مَطَرٍ».
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در مدینه بدون این که خوف و ترسی از دشمن وجود داشته باشد و بدون وجود باران نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشاء را جمع کرد».
سعید بن جبیر از ابن عباس رضی الله عنهما پرسید چرا چنین کرده؟ گفت: تا امت خود را در سختی تنگنا قرار ندهد.
کسی که نماز را ترک میکند یا به علت داشتن عذر آن را ترک میکند یا بدون عذر. هرکس بدون عذر و بهانه شرعی نماز را ترک کند به حقیقت او مرتکب نافرمانی خداوند و مرتکب یکی از گناهان کبیره شده است، و بر وی واجب است که توبه کند و با اخلاص و پشیمانی کامل به سوی خدا برگردد و فورا آن نماز فوت شده را قضا کند، اگر چنین کرد او به وظیفه و تکلیف خویش عمل کرده است و اگر چنین نکرد بر حاکم مسلمین واجب است که با وی بجنگد، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«أُمِرْتُ أَن اُقاتِلَ النّاسَ حَتّی یَقوُلُوا: لَا إِلهَ إِلَّا اللهُ وَیُقیموُا الصَّلاةَ وَیُؤتُوا الزَّکاةَ وَیَحُجُّوا البَیتَ وَیَصُومُوا رَمَضانَ فَمَنْ فَعَلَ ذِلکَ فَقَد عَصِمَ دَمُهُ وَمالُهُ إِلَّا بِحَقِّهِ».
«به من دستور داده شده است که (در راه دین و تبلیغ دین) با مردمان غیر مسلمان بجنگم تا این که بگویند: لَا إِلهَ إِلَّا اللهُ و نماز بخوانند، و زکات بدهند، و (چون استطاعت پیدا کردند) به زیارت و حج بیت الله بروند، و روزه ماه رمضان را بگیرند، هر کس چنین کرد به حقیقت او خون و مال خود را حفظ کرده است مگر این که به حق خون و مالش گرفته شود».
﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمۡ﴾ [التوبة: 5].
«پس هرگاه توبه کنند و نماز را بخوانند و زکات را بدهند آنان را به حال خود بگذارید و راهشان را رها کنید».
در غیر این صورت واجب است که کشته شود، اما اگر به سبب خواب یا سهو یا فراموشی نماز را ترک کرد بر وی گناهی نیست و واجب است که آن را قضا کند و این وجوب فوری نیست. برخی گفتهاند که: باید به صورت حاضر و ادا نمازش را بخواند، چون وقت چنین نمازی وقت زوال عذر است چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«مَن نامَ عَن صَلاةٍ أَوْ سَها عَنْها فَوَقْتُها حینَ یَذْکُرُها».
«هرکس در خواب ماند و به نماز نرسید یا نماز را فراموش کرد وقت نماز او آن زمان است که (بیدار شود) و بیادش میآید».
مراعات ترتیب در قضای نمازهای فوت شده و نماز حاضری که وقتش تنگ نشده است سنت است.
هرگاه به قضای نماز فوت شده شروع کرد پیش از آن که نماز حاضر را بخواند و دریافت که اگر نماز قضا را به پایان برساند نمیتواند یک رکعت از نماز حاضر را در وقت خود بخواند و وقتش میگذرد میتواند نماز قضا را قطع کند، یا در نیت خود آن را به نماز نفل و سنت تبدیل کند و آن را پایان دهد سپس نماز فرض حاضر را بخواند تا وقتش نگذرد.
به این جهت نماز جمعه را جمعه نام نهادهاند که مردم برای ادای آن اجتماع میکنند، یا بدان جهت که در آن روز خیر و برکت جمع است. نماز جمعه بزرگترین نماز و روز جمعه بزرگترین روز است، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«خَیرُ یَوْمٍ طَلَعَت فیهِ الشَّمسُ یَومُ الـجُمُعَةِ. فیهِ خُلِقَ آدَمُ وَفیهِ أُدخِلَ الـجَنَّـةَ وَفیهِ خَرَجَ مِنها وَلا تَقوُمُ الساّعَةُ إِلَّا یَومَ الـجُمُعَةِ».
«بهترین روزی که خورشید در آن طلوع کرده است روز جمعه میباشد. در آن روز حضرت آدم علیه السلام آفریده شد، و در آن روز به بهشت آورده شد، و در آن روز از بهشت اخراج گردید، و روز رستاخیز نیز بر پای نمیشود مگر در روز جمعه».
(به روایت مسلم و ابوداود و نسائی و ترمذی که آن را تصحيح کرده است).
نماز جمعه به دلیل قرآن کریم و سنت نبوی و اجماع امت اسلامی واجب است خداوند فرموده است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٩﴾ [الجمعة: 9].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید هرگاه در روز جمعه ندای نماز در داده شد برای یاد خدا نماز جمعه بشتابید و داد و ستد را رها کنید، این (رفتنتان برای نماز جمعه) برای شما بهتر و سودمندتر است اگر بدانید».
و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ آمُرَ رَجُلا يُصَلِّي بِالنَّاسِ ، ثُمَّ أُحَرِّقُ عَلَى رِجَالٍ يَتَخَلَّفُونَ عَنِ الـْجُمُعَةِ بُيُوتَهُمْ». (أخرجه مسلم فی صحيحه).
«تصمیم داشتم که مردی را تعیین کنم تا برای مردم امامت کند سپس خود بروم و خانه کسانی را که از نماز جمعه تخلف کردهاند بسوزانم».
و در روایت دیگری آمده است:
«لَیَنتَهِیَنَّ أَقْوامٌ عَنْ وَدْعِهِمُ الـجُمُعَةَ أَو لَیَخْتِمَنَّ اللهُ عَلی قُلوبِهِمْ ثُمَّ لَیَکُونُنَّ مِنَ الغافِلینَ». (أخرجه مسلم و غیره).
«کسانی که نماز جمعه را ترک میکنند اگر از آن عمل دست نکشند و به نماز جمعه نروند خداوند قلبشان را مهر میکند و هدایت به دلشان راه نمییابد سپس از زمره غافلان و ناآگاهان خواهند شد».
و در روایت دیگری آمده است:
«رَواحُ الـجُمُعَةِ واجِبٌ عَلی کُلَّ مُحتَلِمٍ». (أخرجه النسائی بإسناد صحيح).
«رفتن به نماز جمعه بر هر مسلمانی که بالغ شده باشد واجب است».
و در حدیث است که:
«مَن تَرَکَ ثَلاثَ جُمَعٍ تَهاوُناً طَبَعَ اللهِ عَلی قَلْبِهِ» (رواه أبوداود والترمذی).
«هرکس سه نماز جمعه را از روی سهل انگاری ترک کند خداوند بر قلب وی مهر میزند (که حق به آن راه ندارد)».
ابن المنذر اجماع امت را بر فرض عین بودن نماز جمعه حکایت کرده است. و ابن العربی گفته است: به اجماع امت نماز جمعه فرض است.
شرایط وجوب نماز جمعه هفت چیز است:
1- مسلمان بودن چون قبلا گفته شد که نماز بر مسلمان واجب است.
2- حریت و آزادگی.
3- بلوغ.
4- داشتن عقل.
5- ذکورت و مرد بودن.
6- تندرست بودن. چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«اَلـجُمُعَةُ واجِبَةٌ عَلی کُلِّ مُسلِمٍ إِلَّا عَلی أَرْبَعَةٍ: عَبْدٍ مَمْلُوکٍ، وَامرَأَةٍ، وَصَبِیٍّ، وَمَریضٍ». (رواه أبو داود).
«نماز جمعه بر هر فرد مسلمانی واجب است جز بر چهار نفر: برده مملوک، زن، کودک، و بیمار».
و اما به آن جهت بر دیوانه واجب نیست چون مکلف نمیباشد. و بر بیمار قیاس میشود کسی که برهنه است و لباس و پوشش عورت ندارد، و کسی که از ظالمان و پیروان آنان میترسد، و کسی که بیماری اسهال دارد و قادر به نگه داشتن خود نیست، و اگر کسی جنازه ای داشته باشد و نگران منفجر شدن یا بوی گرفتن آن باشد برای دفن آن ترک جمعه جایز است و عذرش مقبول میباشد و باید برای تدفین و تجهیز آن بکوشد.
7- مقیم بودن و غیر مسافر بودن که بر مسافر واجب نیست، چون از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نقل نشده است که در مسافرت نماز جمعه خوانده باشد.
و روایت شده است:
«لا جُمُعَةَ عَلی مُسافرٍ». (رواه البيهقي).
«بر مسافر نماز جمعه واجب نیست».
برای صحت نماز جمعه علاوه بر شرایط صحت مطلق نماز سه شرط دیگر نیز در نظر گرفته شده است:
اول: نماز جمعه بر کسانی واجب است که در وطن خودشان مقیم باشند نه مسافر. و محل اقامت آنان فرق نمیکند که شهر یا روستا یا صحرائی باشد که بتوان بر آن وطن اطلاق کرد، و فرق نمیکند که ساختمانها سنگی یا گلی یا چوبی و یا امثال آنها باشند، به دلیل اینکه نقل نشده است که در زمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و دوره خلفای راشدین در غیر این امکنه برگزار شده باشد.
دوم: لازم است که نماز جمعه به صورت جماع برگزار گردد. چون نقل نشده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ، خلفای راشدین و دیگران آن را به صورت انفرادی برگزار کرده باشند. و درباره تعداد افراد جماعت گفته شده که با چهار نفر که یکیشان امام باشد منعقد میگردد.
برخی گفتهاند: باید نمازگزاران تعدادی باشند که اجتماع آنها در آنجا اجتماع اهالی روستا به حساب آید و بتوانند در آنجا اقامت کنند و در بینشان داد و ستد و خرید و فروش واقع شود. و برخی گفتهاند: با سه نفر منعقد میشود. و مذهب صحيح و مشهور شافعیه آن است که برای انعقاد جمعه تعداد چهل نفر لازم است، و برای تایید آن به چند حدیث استناد شده است. از جمله حدیث جابر رضی الله عنه که گفت: «مَضَتِ السُّنَّـةُ أَنَّ کُلِّ أَرْبَعینَ فَما فَوقَها جُمُعَةً» (رواه البيهقي).
«سنت بر آن جاری است که برای چهل نفر و بیشتر نماز جمعه برپا میشود».
یک نفر صحابی میگوید که: سنت چنین جاری شده است به این معنی است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است.
و از جمله حدیث کعب بن مالک گفت: اولین کسی که در «بقیع خضمات» برایمان نماز جمعه بپای داشت اسعد بن زراره بود که تعدادمان چهل نفر بود. به تصحيح ابن حبان و بیهقی. و از جمله این که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در مدینه نماز جمعه را برگزار کرده است و از وی نقل نشده است که با کمتر از چهل نفر نماز جمعه خوانده باشد. و شرط چهل نفر آن است که همه مکلف به خواندن نماز جمعه باشند.
سوم: باید وقت نماز جمعه باقی مانده باشد، و وقت نماز جمعه همان وقت نماز ظهر است، چون انس رضی الله عنه گفته است: «کانَ النَّبِیُّ صل الله علیه و آله و سلم یُصَلِّی الـجُمُعَةَ حینَ تَزوُلُ الشَّمْسُ» (رواه البخاری).
«همواره پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به هنگام زوال خورشید از خط استوا نماز جمعه را میخواند».
(به روایت مسلم سلمه بن الأکوع گفت):
«کُنّا نُصَلّی مَعَ رَسُولِ اللهِ صل الله علیه و آله و سلم الجُمُعَـةَ إِذا زالَتِ الشَّمْسُ».
«ما همراه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم هنگام زوال خورشید نماز جمعه را میخواندیم».
چنانچه وقت تنگ باشد و نتوانند نماز جمعه را ادا کنند باید نماز ظهر بخوانند، و اگر در خروج وقت شک کنند نیز باید نماز ظهر بخوانند. چون بقای وقت نماز ظهر شرط صحت نماز جمعه است، پس لازم است که به صورت محقق بوجود وقت و بقای آن یقین داشته باشد و شک در آن کافی نیست.
فرایض نماز جمعه سه چیز است:
فرض اول: باید دو خطبه بر آن مقدم باشد که ا مام در بین آنها بنشیند. (در صحيح مسلم از جابر بن سمره آمده است):
«کانَ یَخْطُبُ خُطْبَتَینِ یَجْلِسُ بَینَهُما وَکانَ یَخْطُبُ قَائِماً».
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم همواره در نماز جمعه دو خطبه ایراد میکرد که در بین آنها مینشست و ایستاده خطبه را ایراد میفرمود».
و در روایتی آمده است:
«إِنَّهُ عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ کانَ یَخْطُبُ خُطْبَتَینِ یَقْرَأُ القُرآنَ وَیُذَکِّرُ النّاسَ».
«او صل الله علیه و آله و سلم همواره دو خطبه ایراد میکرد که در آنها قرآن میخواند و مردم را متذکر میشد».
خطبه نماز جمعه پنج رکن دارد: حمد خدای تعالی، صلاة و سلام بر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ، وصیت و سفارش به تقوای الهی برای نمازگزاران، و دعا برای مؤمنان در خطبه دوم، و خواندن مقداری از قرآن که حداقل آن یک آیه کامل است، پس آیاتی از قبیل ﴿ثُمَّ نَظَرَ ٢١﴾ کافی نیست.
خطبه نماز جمعه هفت شرط دارد: فرا رسیدن وقت نماز جمعه، پس نباید پیش از وقت نماز باشد. و تقدم هر دو خطبه بر نماز، و ایستادن در هر دو خطبه با وجود قدرت بر آن، و نشستن بین دو خطبه به اندازه یک طمانینه در نماز، و پاکی از بیوضویی (بزرگ و کوچک)، و پاکی از ناپاکی تن و لباس و محل، و ستر عورت با لباس پاک، و بلندی صدا به اندازه ای که چهل نفر که جمعه به آنان منعقد میشود بشنوند.
فرض دوم: باید نماز جمعه دو رکعت خوانده شود. چون عمر بن خطاب رضی الله عنه گفت:
«اَلـجُمُعَةُ رَکعَتانِ تَمامٌ وَلَیسَ بِقَصرٍ عَلی لِسانِ مُحَمَّدٍ صل الله علیه و آله و سلم ».
«نماز جمعه دو رکعت کامل است بدون قصر و شکستگی و این بر زبان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم جاری شده است».
فرض سوم: نماز باید به صورت جماعت برگزار گردد و دلیل آن قبلا بیان شد.
برای کسی که نماز جمعه میخواند چهار چیز سنت است:
اول: غسل جمعه. چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«إِذا أَتی أَحدُکُمْ الـجُمُعَةَ فَلیَغْتَسِلْ». (رواه الشيخان).
«هرگاه یکی از شما خواست که به نماز جمعه برود غسل کند».
دوم: پاک کردن بدن از چرکهایی که سبب ایجاد بوی بد میشوند، چون هدف از غسل نیز این است پس تنها ریختن آب بر بدن کافی نیست. اما شافعی گفته است: «هرکس جامه خود را پاکیزه نگاه دارد اندوهش کم خواهد شد و هرکس خوش بو باشد خردش فزونی یابد».
سوم: پوشیدن لباس نیکو و آراسته و خود را خوشبو کردن و استعمال مواد خوشبو. چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«مَن اِغتَسَلَ یَومَ الجُمُعَةِ وَلَبِسَ مِن أَحْسَنِ ثِیابِهِ وَمَسَّ مِن طِیبِ بَیتِهِ -إِن کانَ عِندَهُ- ثُمَّ أَتَی الجُمُعَةَ فَلَمْ یَتَخَطَّ أَعْناقَ النّاسِ ثُمَّ صَلّی ما کُتِبَ لَهُ ثُمَّ أَنْصَتَ إِذا خَرَجَ الإِمامُ حَتّی یَفرُغَ مِن صَلاتِهِ کانَتْ کَفاّرَةً لِما بَینَهُما وَبَینَ جُمُعَتِهِ التَّی قَبْلَها». (رواه ابن حبان فی صحيحه).
«هرکس روز جمعه غسل کند و نیکوترین لباسش را بپوشد و مواد خوشبوی خانهاش را استعمال کند -اگر داشته باشد- سپس به نماز جمعه رود به مزاحم مردم نشود و آنها را لگدمال نکند، سپس فریضه نمازش را بجای آرد، و چون امام برای ادای نماز بیرون آید او سکوت اختیار کند، و گوش فرا دهد تا اینکه نمازش به پایان رسد، این اعمال او کفاره گناهان (صغیره) ما بین این هفته و هفته قبلی او خواهد شد».
لباس سفید برای روز جمعه بهتر است، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«إِلبِسُوا مِن ثِیابِکُمْ البَیاضَ فَإِنَّها مِن خَیرِ ثِیابِکُم وَکَفِّنُوا فیها مَوْتاکُم».
«جامهای سفید خود را بپوشید چون جامههای سفید بهترین لباس شما است و مردگان خود را در لباس و جامه سفید کفن کنید».
چهارم: گرفتن ناخن و ازاله و برطرف کردن مویی که ازاله آن مستحب باشد، چون این عمل برابر فطرت سلیم است و جزو سنت است.
مراعات سکوت و گوش فرا دادن به خطبه نماز جمعه و اختلاف در آن
درباره سخن گفتن به هنگام ایراد خطبه اختلاف کردهاند. امام شافعی تصریح دارد به این که: سخن گفتن در هنگام ایراد خطبه حرام است. و امام مالک و امام ابوحنیفه و امام احمد بنا به ارجح روایتین از او بر این قول هستند. چون خداوند میفرماید:
﴿وَإِذَا قُرِئَ ٱلۡقُرۡءَانُ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥ وَأَنصِتُواْ﴾ [الأعراف: 204].
«هرگاه قرآن خوانده شد به آن گوش فرا دهید و سکوت کنید».
بیشتر مفسرین گفتهاند که: این آیه مربوط به خطبه نماز جمعه است. و به این جهت خطبه نماز جمعه قرآن نامیده شده است که مشتمل بر قرآن است، و چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«إِذا قُلْتَ لِصاحِبِکَ یَومَ الـجُمُعَةِ وَالإِمامُ یَخْطُبُ: أَنْصِت فَقَد لَغَوْتَ». (رواه الجماعة إلا ابن ماجه).
«هرگاه در روز جمعه هنگام ایراد خطبه به رفیق و بغل دستی خود گفتی: خاموش باش تو نیز سخن بیهوده و لغو گفتهای».
کلمه «لغو» در حدیث به معنی ارتکاب گناه است، چون خداوند میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ عَنِ ٱللَّغۡوِ مُعۡرِضُونَ ٣﴾ [المؤمنون: 3].
«و آنانکه از لغو و گناه روی گردانند».
و مذهب جدید شافعی بر این است که: سخن گفتن در وقت خطبه حرام نیست، و سکوت و گوش فرا دادن سنت است، چون شیخین روایت کردهاند که: «به هنگام ایراد خطبه نماز جمعه از طرف عمر بن خطاب، عثمان بن عفان وارد مسجد شد، عمر رضی الله عنه گفت: چه شده است مردانی را که بعد از ندای نماز جمعه وارد میشوند و تاخیر میکنند؟ عثمان رضی الله عنه گفت: ای امیر مؤمنان بعد از شنیدن اذان و ندای نماز تنها مشغول گرفتن وضو بودهام». روایت شده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در روز جمعه مشغول ایراد خطبه بود که مردی وارد مسجد شد و سوال کرد: چه موقع قیامت میآید؟ مردم به وی اشاره کردند که خاموش باشد و او ساکت نشد و سخن خویش را تکرار کرد و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بعد از بار دوم به وی گفت:
«وَیْحَکَ مَا اعدَدتَ لَها؟ قالَ: حُبَّ اللهِ وَرَسُولِهِ، فَقالَ: إِنَّکَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ». (رواه البيهقي بإسناد صحيح).
«وای بر تو برای قیامت چه چیزی تهیه دیدهای؟ گفت: مهر خدا و رسول خدا. پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: به حقیقت تو با کسی خواهی بود که دوستش داری».
دلیل این که سخن گفتن حرام نیست، این است که عثمان رضی الله عنه در جواب عمر رضی الله عنه سخن گفت، و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم سوال آن مرد را انکار نکرد، اگر سخن گفتن حرام بود پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آن را انکار میکرد.
و این اختلاف در ارتباط با حرف زدن و سخن گفتنی است که غرض و هدف مهم فوری به آن تعلق نگیرد، وإلا چنین سخنی نه تنها حرام نیست بلکه واجب است، مانند ارشاد و راهنمایی کوری که نزدیک است در چاه افتد، یا کژدمی ببیند که بر لباس انسانی راه میرود و او را از آن آگاه کند، یا ستمگری را ببیند که مردی را دنبال میکند و او آن مرد را آگاه سازد، یا امر به معروف و نهی از منکر کند.
جایز بودن نماز خواندن در حین ایراد خطبه
درباره کسی که در حین ایراد خطبه وارد مسجد میشود و اینکه آیا میتواند دو رکعت تحیة المسجد را بخواند یا خیر؟ اختلاف کردهاند. برخی گفتهاند: نباید آنها را بخواند، و این نظر از ابن عمر و عثمان و علی رضی الله عنهم روایت شده، و نیز به این دلیل که به سکوت و گوش فرا دادن به خطبه امر شده است. و احادیثی را که در داستان «سلیک» آمده است تاویل کردهاند به این که سلیک عریان و برهنه بود، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به وی امر کرد که برخیزد تا مردم او را ببینند و به وی احسان و صدقه کنند و چیزی به وی بدهند.
امام شافعی و احمد و اسحاق و فقهای محدث گفتهاند که: مستحب است چنین شخصی دو رکعت تحیة المسجد را کوتاه بخواند پیش از آن که بنشیند. و به سخن پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به سلیک استدلال کردهاند که سلیک وقتی وارد مسجد شد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم مشغول ایراد خطبه بود و او نشست، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به وی گفت: ای فلانی آیا نماز خواندی؟ (مراد تحیة المسجد است) گفت: خیر، گفت: برخیز و نماز را بخوان.
و در روایت آمده است: برخیز دو رکعت بخوان. و در روایت دیگری آمده است: دو رکعت بخوان. و در روایت دیگری آمده است: «هرگاه یکی از شما روز جمعه برای نماز به مسجد آمد در حالیکه امام بیرون آمده بود (مشغول خطبه بود) دو رکعت نماز بگزارد». و در روایت دیگری آمده است: «و امام خطبه میخواند او دو رکعت بخواند و سریع کوتاه بخواند». همه این روایتها در صحيح مسلم آمده است و صریحند در مستحب بودن تحیة المسجد، و اما این که بعضی تاویل کردهاند که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به آن جهت به سیلک گفت: برخیز که مردم او را ببینند و بر وی صدقه کنند، این تاویل باطل است، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به صراحت گفته است:
«إذَا جَاءَ أَحَدُكُمْ يَوْمَ الـْجُمُعَةِ وَالإِمَامُ يَخْطُبُ فَلْيَرْكَعْ رَكْعَتَيْنِ وَلْيَتَجَوَّزْ فِيهِمَا».
«هرگاه یکی از شما روز جمعه به مسجد آمد و امام مشغول خطبه بود او سریع و کوتاه دو رکعت را بخواند».
این نص صریح است و تاویل بردار نیست و مخالفت با آن صحيح نمیباشد. و این مربوط به کسی است که در حین خطبه وارد میشود، و اما کسی که در مسجد است جایز نیست نماز را آغاز کند، و اگر در نماز باشد و امام وارد شود باید نمازش را کوتاه کند. این را ماوردی و ابوحامد غزالی گفتهاند.
سوره کهف و قرائت آن در روز یا شب جمعه سنت است که در روز یا شب جمعه سوره کهف را خواند، اما در روز جمعه چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«مَن قَرَأَ سُورَةَ الکَهفِ فی یَومِ الـجُمُعَةِ أَضاءَ لَهُ مِنَ الُّنورِ ما بَیْنَ الجُمُعَتَینِ». (رواه الحاکم والبيهقي).
«هرکس در روز جمعه سوره کهف را بخواند آن قدر نور بهره او خواهد بود که مابین دو جمعه را برایش روشن میکند».
واجب است قرائت سوره کهف به گونهای باشد که مزاحم عبادت دیگران نشود، و اوقات دیگران را در حین عبادت مشوش نکند، وإلا حرام است. چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«أَلَا إِنَّ کُلَّـکُم مُناجٍ رَبَّهُ فَلا یُؤْذِیَـنَّ بَعْضُکُم بَعْضاً وَلَا یَجْهَرْ بَعضُکُمْ عَلی بَعْضٍ بِالقَراءَةِ».
«آگاه باشید که در مسجد همه شما با خدای خود مشغول مناجات هستید پس بعضی از شما بعضی دیگر را اذیت و آزار نکنند و بعضی از شما قرائت را بر بعضی دیگر آشکار نکنند».
بهترین وقت برای قرائت سوره کهف در روز جمعه بعد از نماز صبح است، به جهت این که اول روز جهت دریافتن خیر سرعت و شتاب کند، و اما آنچه که بسیاری از قاریان قرآن در مساجد انجام میدهند و قرائت را به گونهای میخوانند که وقت را بر نمازگزاران مشوش میکنند حرام است. همان گونه که پیشوایان بزرگ تحقیق کردهاند همه اینها از جمله بدعتهای زشت و ناپسند است که شارع حکیم ما را از آنها برحذر داشته است. خداوند ما و مسلمانان را از آن به دور دارد.
ساعت و زمان اجابت دعا و پذیرش آن در روز جمعه
سنت است که در شب و روز جمعه دعای بسیار کرد. اما در روز جمعه برای این که امید است دعا کردن با ساعت و زمان اجابت دعا مصادف شود. صاحب «روضة» گفته است: درباره ساعت اجابت دعا در صحيح مسلم به ثبوت رسیده که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است: «این زمان از وقتی است که امام در بین خطبهها مینشیند تا پایان نماز جمعه». این وقت لحظهای لطیف و پاک است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم با دست اشاره به اندک بودن آن کرد. و اما در شب جمعه به دلیل شافعی که گفته است: به من رسیده است که دعای شب جمعه قبول است.
صلوات و درود بر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در روز و شب جمعه
فرستادن صلاة و سلام بر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در شب و روز جمعه سنت است به دلیل این خبر: «إِنَّ أَفْضَلَ أَیاّمِکُمْ یَومَ الـجُمُعَـةِ فَأَکْثِروُا عَلَیِّ مِنَ الصَّلاةِ فیهِ فَإِنَّ صَلاتَکُمْ مَعرُوضَةٌ عَلَیَّ».
«به حقیقت بهترین روز شما روز جمعه است پس در آن روز فراوان بر من صلوات بفرستید چون صلوات شما را بر من عرضه میکنند».
و خبر: «أَکْثِروُا عَلَیَّ مِنَ الصَّلاةِ لَیْلَةَ الـجُمُعَـةِ وَیَوْمَ الجُمُعَةِ فَمَنْ صَلّی عَلَیَّ صَلاةً صَلِّی اللهُ عَلَیهِ بِها عَشْراً». «درشب و روز جمعه فراوان بر من صلوات و درود فرستید چون هرکس بر من صلواتی فرستد، خداوند در برابر آن ده صلوات (رحمت) بر وی میفرستد».
حرام بودن داد و ستد در وقت اذان و ندای نماز جمعه
وقتی که اذان و بانگ جمعه در وقت حضور خطیب گفته میشود و خطیب بر منبر نشسته، برای کسی که نماز جمعه بر وی واجب باشد هر نوع مشغولیت حرام است. چون خداوند میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَ﴾ [الجمعة: 10].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید هرگاه در روز جمعه ندای نماز جمعه سر داه شد به سوی ذکر خدا (نماز جمعه) بشتابید و بیع و داد وستدها را رها کنید».
حرام بودن بیع و خرید و فروش به موجب این نص است، و کارهای دیگر بر آن قیاس میشود، و این مشغولیت پیش از اذان نماز جمعه و بعد از زوال خورشید مکروه است چون وقت وجوب نماز جمعه فرا رسیده است.
لفظ عید از عود گرفته شده است چون هر سال عود میکند و بر میگردد، یا چون یا آمدن آن سرور و شادی بر میگردد، یا چون در آن روزها خداوند بخشش و کرم فراوان عاید مؤمنان میکند. نماز عید به موجب قرآن و سنت نبوی و اجماع امت اسلامی مطلوب است. خداوند فرموده است:
﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ ٢﴾ [الکوثر: 2].
«برای خدا و پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن».
و مراد از نماز، نماز عید قربان و مقصود از نحر، نحر و قربانی عید قربان است. بدون شک پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و یارانش همراه وی و کسانی بعد از وی نیز نماز عیدین را خواندهاند پس به صورت اجماع درآمده است.
اولین بار که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نماز عید را خواند در سال دوم هجری و نماز عید رمضان بود، و در آن سال بود که زکات فطر (سر فطره) فرض و واجب گردید. ماوردی این را گفته است. باید دانست که نماز عید سنت مؤکده است، چون آن اعرابی به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: به غیر از فرایض پنجگانه چیزی دیگر بر من واجب است؟ گفت:
«لا، إِلاَّ أَنْ تَطَـوَّعَ». (روا الشيخان).
«نخیر، مگر این که داوطلبانه و به صورت سنت و تطوع نماز دیگری را بخوانید».
و چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بر آن مواظبت کرده است. برخی گفتهاند: نماز عیدین فرض کفایه بوده، چون از جمله شعایر اسلامی است و ترک آن سستی و تنبلی در دین میباشد، و خداوند نیز در سوره کوثر به آن امر کرده است.
﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ ٢﴾ [الکوثر: 2].
خواندن نماز عیدین به صورت جماعت یک عمل شرعی است و منفرد و مسافر و عبد و زن نیز میتوانند آن را بخوانند. ولی امروز برای دختران جوان و زنان خوش قیافه و شکل آراسته حضور در نماز جمعه مکروه و بلکه حرام است، چون فساد و تباهی اخلاق فراوان شده است. و حدیث ام عطیة اگر چه بر جواز خروج آنان دلالت میکند، ولی آن مجوزی که در زمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم که بهترین زمانها است وجود داشت، اکنون ندارد که عبارت بود از قلّت مسلمین، لذا پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به آنان اجازه داد که در نماز عیدین شرکت کنند تا جمعیت فراوان گرد هم آید و به آن منظور به زنان حائض نیز اجازه داده شد که حضور یابند اگرچه نماز هم نمیخوانند. به علاوه آن زمان امن و آرامش بود و زنان زیبایی و مفاتن خود را نشان نمیداد و دیده از نامحرم میپوشیدند و نگاه نمیکردند و مردان نیز چنین بودند، و اما در زمان ما مفاسدی که بر خروج و بیرون آمدنشان مترتب است آشکارا و متحقق است. و در حدیث صحيح از عایشه رضی الله عنها آمده است که گفت:
«لَو رَأی رَسُولُ اللهِ صل الله علیه و آله و سلم ما أَحْدَثَ النِّساءُ لَمَنعَهُنَّ المسَاجِدَ کَما مُنِعَتْ نِساءُ بَنی إِسْراییلَ».
«اگر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم چیزهایی را که زنان پدید آوردهاند و کارهایی را که میکنند میدید آنان را از رفتن به مساجد منع میفرمود همان گونه که زنان بنی اسرائیل از این کار منع شدند».
این است فتوای ام المومنین در بهترین قرنها و مردمان فراوانی بر این قول حضرت عایشه رضی الله عنها اند، از جمله عروه و قاسم و یحیی انصاری و مالک و ابو حنیفه که یک بار منع کرد و یک بار اجازه داد، و همچنین ابویوسف نیز آنان را از رفتن منع کرد.
باید دانست که وقت نماز عیدین را از هنگام طلوع و درخشش خورشید است تا وقت زوال آن. لیکن سنت و مندوب است که آن را تا وقتی که خورشید به اندازه یک نیزه بلند میشود به تاخیر انداخت، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم چنین کرده است، و برای خروج از خلاف کسانی که میگویند: تا خورشید به اندازه یک نیزه بلند نشود وقت آن نمیرسد. تعجیل در نمازعید قربان و تاخیر در نماز فطر سنت است. امام شافعی به صورت مرسل آورده است که: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به عمرو بن حزم در نجران نوشت:
«أَن عَجِّلِ الأَضحی وَأَخِّرِ الفِطرَ».
«در نماز عید قربان شتاب کن و در نماز عید فطر تاخیر کن».
ابن قدامه گفته است: تا وقت برای قربانی کردن وسعت بیشتری داشته باشد، و برای پرداخت زکات فطر وقت بیشتری باشد.
نماز عید دو رکعت است به اجماع امت اسلامی که در رکعت اول به جز تکبیر تحریم، هفت تکبیر و در رکعت دوم بجز تکبیر انتقال قیام، پنج تکبیر گفته میشود. ترمذی از عمروبن عوف مزنی آورده است:
«أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ کَبَّرَ فی العِیدَینِ، فی الأوُلی سَبْعاً قَبْلَ القِراءَةِ وَفِی الثّانِیَـة خَمْساً قَبلَ القِرَاءَةِ».
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در نماز عیدین پیش از قرائت فاتحه در رکعت اول هفت تکبیر و در رکعت دوم پنج تکبیر گفت».
وسنت است که بین تکبیرها یعنی بین دو هر تکبیر به اندازه خواندن یک آیه معتدل توقف کند و تهلیل و تکبیر و تحمید گوید. به روایت بیهقی از ابن مسعود رضی الله عنه به صورت قولی و فعلی. و این اشاره است به تسبیح و تحمید. و نیکو است که بگوید: «سُبحانَ اللهِ وَالحَمدُلِلهِ وَلَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَاللهُ أَکْبَر». چون این ذکر مناسب این حال و مقام است. و به قول ابن عباس رضی الله عنهما و گروهی این ذکر جزء باقیات صالحات (اعمال خیری که همواره میماند و ثوابش ادامه دارد) میباشد، و سنت است که در رکعت اول بعد از فاتحه سوره «ق» و در رکعت دوم بعد از فاتحه سوره «اقتربت الساعة» را بخواند به تمامی. به روایت مسلم. یا در رکعت اول بعد از فاتحه «سبح اسم ربک الأعلی» و در دومی «الغاشیة» را بخواند به دلیل پیروی از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم .
خطبه نماز عیدین بعد از نماز است
سنت است بعد از ادای نماز دو خطبه خوانده شود، چون بخاری و مسلم از ابن عمر رضی الله عنهما روایت کردهاند که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و ابوبکر و عمر رضی الله عنهما همواره نماز عیدین را پیش از ایراد خطبهها میخواندند. تکرار خطبه به قیاس بر خطبه نماز جمعه است که دو تا است.
نووی گفته است: در این باره حدیثی به ثبوت نرسیده است. مستحب است که خطبه عید به حمد خدای تعالی افتتاح شود، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم همه خطبههای خود را با حمد خدای شروع میکرد، و به ثبوت نرسیده است که او خطبههای عدین را با الله أکبر شروع کرده باشد بلکه در خلال خطبه تکبیر میگفت. (به روایت ابن ماجه در سنن خود).
سنت است که نماز عید در صحرا برگزار گردد، چون پیامر صل الله علیه و آله و سلم بر آن مواظبت میکرد و نماز عید را با مردم در مسجد هم خوانده است به علت بارانی که آمده بود. به روایت از ابوهریره رضی الله عنه آمده است که در روز عید باران آمده بود و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نماز عید را در مسجد برایشان خواند. (به روایت ابوداود و ابن ماجه و حاکم). چنانچه نماز عید در مکه باشد به طور قطع خواندن آن در مسجد الحرام بهتر است.
در عید فطر از هنگام غروب خورشید شب عید فطر تا وقت ورود امام برای نماز عید مستحب است تکبیر گفت. خواه در خانهها یا راهها یا بازارها در شب یا روز فرقی نمیکند. مستحب است به هنگام ازدحام چنین کرد تا مردم با وی در تکبیرگفتن موافقت نمایند، و برای مقیم و مسافر و زن و مرد فرقی نیست چون به طور عموم خداوند فرموده است:
﴿لِتُكَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰكُمۡ﴾ [الحج: 37].
«و برای این که خداوند را تکبیر گویئد بر این که شما را هدایت کرده است».
و برای این که بخاری به روایت از ام عطیة گفته است: «به ما دستور داده میشد که در نمازهای عید به صحرا برویم حتی زنان قاعده نیز بیرون میآمدند و پشت سر مردم با آنان تکبیر میگفتند».
و اما گفتن تکبیر در عید قربان به دلیل قول خدای متعال است:
﴿كَذَٰلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمۡ لِتُكَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰكُمۡ﴾ [الحج: 37].
«این چنین آن را برایتان مسخر کردیم تا خدای را بر آنچه شما را هدایت کرده است تکبیر گوئید و بزرگ بدانید».
﴿۞وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ فِيٓ أَيَّامٖ مَّعۡدُودَٰتٖ﴾ [البقرة: 203].
«و الله را در روزهای معدود و معلوم یاد و ذکر کنید».
ابن عباس رضی الله عنهما گفته است: مراد از این ایام، ایام التشریق (11-12- 13 ذی الحجه) است. و به روایت از علی رضی الله عنه و ابن مسعود رضی الله عنه این ایام از صبح روز عرفه تا عصر آخرین روز منی است. ابن المنذر و غیر او چنین گفتهاند. و عبدالله بن عمر رضی الله عنهما تمام این روزها را در منی تکبیر میگفت. و ام المومنین میمونه رضی الله عنها در روز قربانی تکبیر میگفت. و زنان در شبهای ایام التشریق پشت سر أبان ابن عثمان و پشت سر عمر بن عبدالعزیز در مسجد تکبیر میگفتند. و حافظ ابن حجر گفته است که: این آثار بر این دلالت دارند که در این روزها بعد از نمازهای فریضه تکبیر میگفتند.
صحيحترین چیزی که درباره تکبیر عید آمده است آن است که عبدالرزاق با سند صحيح از سلمان نقل کرده است که گفت: بگویید: «اللهُ أکبر اللهُ أکبر اللهُ أکبر کبیراً» و به روایت از عمر و بن مسعود آمده است: «اللهُ أکبر اللهُ أکبر لَا إلهَ إلَّا اللهُ وَالُله أکبر وَلَلهِ الحَمد». برای مردان مستحب است که صدا را بلند کنند ولی برای زنان مستحب نیست. بخاری گفت: عمر بن خطاب رضی الله عنه در قبه خویش در منی تکبیر میگفت که مردم در مسجد میشنیدند، و با تکبیر او تکبیر میگفتند، و مردم بازار نیز تکبیر میگفتند تا این که صدای تکبیر در منی طنین انداخت.
نماز خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی (کسوف و خسوف)
کسوف برای خورشید گرفتگی و خسوف برای ماه گرفتگی است، و به هنگام آنها خواندن نماز مخصوص سنت مؤکده است، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته ا ست:
«إِنَّ الشَّمْسَ وَالقَمَرَ لَا یَنْکَسِفانِ لِمَوتِ أَحَدٍ وَلَا لِحَیاتِهِ فَإِذا رَأَیتُمْ ذالِکَ فَصَلُّوْا وَادعُوا اللهَ تَعالی». (رواه الشيخان).
«به حقیقت خورشید و ماه برای مرگ و حیات کسی گرفته نمیشود، هرگاه خورشید یا ماه را گرفته دیدید نماز کسوف و خسوف بخوانید و خداوند را بخوانید و دعا کنید».
و در روایت آمده است:
«ادعُوا اللهَ وَصَلُّوا حَتّی یَنکَشِفَ ما بِکُمْ».
«خداوند را بخوانید و دعا کنید و نماز بخوانید تا این حالت رفع شود».
حداقل نماز کسوف و خسوف دو رکعت است. برای هر رکعت دو قیام و دو رکوع است که در هر قیام فاتحه خوانده میشود، به این ترتیب که اول تکبیر صلاة را گفته و فاتحه را میخواند و به رکوع میرود، سپس از رکوع بر میخیزد و دوباره در قیام فاتحه را میخواند، سپس برای بار دوم به رکوع میرود، سپس از رکوع بر میخیزد تا این که به حالت اعتدال میایستد و مراعات طمانینه میکند، سپس به سجده میرود که این میشود یک رکعت، سپس رکعت دوم را نیز به همین ترتیب میخواند.
صورت کامل این نماز این است که در قیام اول بعد از دعای افتتاح و تعوذ و قرائت فاتحه سوره بقره را بخواند، و در قیام دوم بعد از فاتحه به اندازه دویست آیه سوره بقره را بخواند و در قیام سوم بعد از فاتحه به اندازه یکصد و پنجاه آیه و در قیام چهارم به اندازه یکصد آیه بخواند. به روایت شیخین از ابن عباس.
مستحب ا ست که در رکوع اول آن قدر تسبیح را طول دهد که به اندازه خواندن یکصد آیه از سوره بقره طول بکشد. و در رکوع سوم به اندازه هشتاد آیه و در رکوع سوم به اندازه هفتاد آیه و در چهارم به اندازه پنجاه آیه، چون این صورت در خبر آمده است و بنا بر قول صحيح اعتدال و سجده را طول نمیدهد. رافعی چنین گفته است، ولی نووی گفته است: صحيح آن است که در آنها نیز مدت را طولانی کند. و در حدیث صحيح آمده و شافعی به آن تصریح کرده، و بویطی آن را از او نقل کرده است.
پس سجود اول مانند رکوع اول و سجود دوم مانند رکوع دوم میباشد، و دلیل آن خبر شیخین است از ابن عباس رضی الله عنهما که گفت: «در زمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم خورشید گرفتگی پیش آمد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نماز خواند و مردم نیز با وی بودند که در قیام اول بسیار قیام را طول داد و به اندازه مدتی که بتوان سوره بقره را در آن خواند طول کشید، سپس مدت طولانی به رکوع رفت و سپس برخاست و مدت طولانی کمتر از مدت قیام اولی ایستاد، سپس دوباره به رکوع رفت و مدت طولانی کمتر از مدت قیام اولی ایستاد، سپس دوباره به رکوع رفت و مدت طولانی کمتر از مدت رکوع اول توقف نمود، سپس به سجده رفت و بعد از آن قیام فرمود و مدت طولانی کمتر از مدت قیام اول توقف نمود، سپس به رکوع رفت و مدتی کمتر از مدت رکوع اول توقف نمود، سپس از رکوع برخاست و مدت کمتر از مدت قیام اولی ایستاد سپس دوباره به رکوع رفت و مدت کمتر از مدت رکوع اول در رکوع ماند، سپس به سجده رفت سپس نماز را به پایان برد و خورشید گرفتگی برطرف شده بود».
جماعت در نماز کسوف و خسوف، به تبعیت از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم سنت است که نماز خسوف و کسوف به صورت جماعت خوانده شود، (و در صحيحین به آن اشاره شده است). اگر مأموم در رکوع اول رکعت اول یا رکعت دوم را دریابد یک رکعت را دریافته است، بخلاف این که اگر در رکوع دوم رکعت اول و رکعت دوم برسد یک رکعت را درک نکرده است، چون رکوع دوم تابع رکوع اول است و خود تنها اعتبار ندارد. در نماز خسوف مستحب است با صدای بلند فاتحه خوانده شود، و در نماز کسوف با صدای سری که (در صحيحین از جهر سخن رفته و در ترمذی از سر، گفته است حسن صحيح است).
سنت است امام بعد از نماز دو خطبه بخواند مانند خطبههای جمعه، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم عملا چنین کرد. (و مسلم آن را روایت کرده است). در مسلم آمده است که: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برخاست خطبه ایراد کرد و حمد و ثنای خدای گفت، تا آنجا که گفت: ای امت محمد آیا کسی هست که از خداوند با غیرت تر باشد که ببیند بندهاش یا کنیزش را که زنا میکنند؟ ای امت محمد بخدای سوگند اگر شما آنچه را که من میدانم میدانستید فراوان گریه میکردید و اندک میخندید. ای مردم آگاه باشید آیا من رسالت خود را بیان کردهام؟ برخی از یاران این خطبه را روایت کردهاند و در صحيح آمده است.
سنت است که خطیب مردم را بر صدقه دادن و بنده آزاد کردن تشویق و ترغیب کند و مردم را از غفلت و فریب و مغرور شدن برحذر دارد. (در صحيح بخاری آمده است که): «أَمَرَ بِالعِتاقَة ِ فِی کُسُوْفِ القَمَرِ».
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در هنگام خسوف و ماه گرفتگی مردم را به آزاد کردن بندگان دستور داد».
برای هر کس سنت است که به هنگام سختیها و حوادث و نزول بلایا و صواعق و وزش باد شدید و زلزله و خرابی و امثال آنها خالصانه و با تضرع و زاری از پیشگاه خداوند دعا نماید.
چون خداوند میفرماید:
﴿فَلَوۡلَآ إِذۡ جَآءَهُم بَأۡسُنَا تَضَرَّعُواْ﴾ [الأنعام: 43].
«پس چرا وقتی که عذاب سخت ما را دیدند تضرع و زاری نکردند؟».
در مواقع حوادث و نوازل، علاوه بر دعا در پیشگاه خدا سنت است که به صورت انفرادی هم نماز بخوانند تا انسان غافل نماند، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم هرگاه باد سختی میوزید میگفت:
«اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ خَيْرَهَا وَخَيْرَ مَا فِيهَا وَخَيْرَ مَا أُرْسِلَتْ بِهِ وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّهَا وَشَرِّ مَا فِيهَا وَشَرِّ مَا أُرْسِلَتْ بِهِ، اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا رِيَاحًا وَلا تَجْعَلْهَا رِيحًا».
«خداوند خیر آن را و خیر آنچه در آن است و خیر مأموریت و وظیفه ای که به عهدهاش گذاشته شده است از تو مسئلت دارم، و از شر آن و شر آنچه که در آن وجود دارد و شر مأموریتی که به عهدهاش واگذار شده و برای آن فرستاده شده است به تو پناه میبرم. خداوندا آن آن را باد راحت و خوشی گردان نه باد عذاب».
استسقاء به معنی خواستن آب از خداوند به هنگام نیاز است، و نماز طلب باران سنت مؤکد است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بر آن مواظبت کرده است. به روایت مسلم:
«خَرَجَ رَسُولُ اللهِ صل الله علیه و آله و سلم یَسْتَسْقِی فَجَعَلَ إِلَی النّاسِ ظَهْرَهُ وَاستَقْبَلَ القِبْلَةَ وَحَوَّلَ رِداءَهُ» وَزادَ البُخارِی: «جَهَرَ فیها بِالقِرَاءَةِ».
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برای طلب باران از خدا به صحرا بیرون رفت سپس به مردم پشت کرد و روی به قبله ایستاد و عبا و تن پوش (ردای) خود را برگردانید و وارونه کرد» بخاری به آن افزود: «با صدای آشکار و جهری قرائت کرد».
و احادیث در این مورد فراوانند.
استسقاء سه نوع است که کمترین آنها طلب باران و آب از خداوند است با دعا، خواه به صورت انفرادی یا دستجمعی. حد متوسط استسقاء به وسیله دعا بعد از نماز است حتی اگر نماز سنت باشد، و در خطبه ای مشروع (مانند خطبه جمعه یا عیدین) و افضلترین و بهترین صورت استسقاء آن است که با نماز مخصوص و خطبههای مخصوص صورت گیرد که امام مردم را پند دهد و از عذاب خدا مردم را بترساند و مردم را امر به صدقه و انواع خیرات و حسنات کند و مردم را به پرداخت و باز پس دادن حقوقی که از دیگران پایمال کردهاند و توبه از گناهان تشویق کند، چون این چیزهاست که سبب انقطاع باران و خشکسالی و خشکیدن جویباران و چشمهها و محروم شدن مردم از رزق و روزی، و سبب غضب خداوند شده و موجب نزول عقوبتهای الهی از قبیل ترس و گرسنگی و کاهش اموال و محصولات زراعی و میوه جات، و ویران شدن آبادی و آبادانی ممالک ستم پیشه گان گردیده است.
خداوند میفرماید:
﴿وَإِذَآ أَرَدۡنَآ أَن نُّهۡلِكَ قَرۡيَةً أَمَرۡنَا مُتۡرَفِيهَا فَفَسَقُواْ فِيهَا فَحَقَّ عَلَيۡهَا ٱلۡقَوۡلُ فَدَمَّرۡنَٰهَا تَدۡمِيرٗا ١٦﴾ [الإسراء: 16].
«هرگاه اراده کنیم مملکتی و شهری را هلاک کنیم به مردمان مرفه و ثروتمند و منعمانش امر میکنیم (و مهلت شان میدهیم که با اوامر ما مخالفت کنند) و راه فسق و فجور را در پیش گیرند، آن وقت مستحق عذاب ما خواهند شد که آن جاها را به کلی ویران میکنیم».
باید امام مردم را سه روز متوالی به روزه گرفتن دعوت کند و در روز چهارم که همگی روزه هستند به صحرا بیرون روند و دعا کنند، چون دعای روزه دار نزدیکتر است به اجابت و پذیرش از جانب خدا، و همگی در لباس کهنه و به هیأت و شکل گدایان در پیشگاه خدا باشند و با متانت و آرامش و وقار باشند در راه رفتنشان و سخن گفتنشان و نشستنشان.
(ابوداود روایت کرده است که): پیامبر صل الله علیه و آله و سلم با لباس کار و متواضع و متضرع و با فروتنی و زاری از شهر بیرون آمد تا اینکه به مصلی واقع در خارج شهر رسید. و نباید مردم خود را خوشبوی کنند چون این نشانه سرور و فرح است.
و لازم است که استسقاء به وسیله پیران شکسته و ناتوان و زنان اندوهگین و کودکان صورت گیرد، چون دعای اینگونه اشخاص به اجابت و قبول نزدیکتر است. زیرا پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«وَهَلْ تُرْزَقُـوْنَ وَتُنْـصَرُونَ إِلَّا بِضُعَفائِـکُمْ». (رواه البخاری).
«مگر نه این است که به وسیله ضعیفانتان به شما رزق و روزی و نصرت و پیروزی داده میشود».
باید پرهیز کرد از استسقاء به وسیله ظالمان و فاسقان چون در آنصورت از نزول غضب خدا بر آن ناحیه نتوان ایمن شد.
هنگامی که امام مردم را بیرون برد بر ایشان دو رکعت نماز مانند نماز عید میخواند که قرائت را به صورت جهری انجام میدهد، چون در حدیث آمده است. و سورههائی را میخواند که در نماز عید خوانده میشود. امام شافعی چنین گفته است. وقت نماز باران همان وقت نماز عید است. برخی گفتهاند: اختصاص به وقت معین ندارد، نووی چنین گفته است. شافعی نیز آن را به صراحت گفته و محققین آن را تصحيح کردهاند. چون امام از نماز فارغ شد دو خطبه ایراد میکند، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در طلب باران بیرون رفت برایمان دو رکعت نماز خواند بدون اذان و اقامه، سپس خطبه خواند و دعا کرد و روی را به جهت قبله برگردانید و دستان را به طرف آسمان برداشته سپس عبایش را وارونه کرد که طرف راست را برطرف چپ و طرف چپ را بر طرف راست انداخت». (به روایت احمد وابن ماجه و بیهقی).
امام باید در خطبه اول و دوم فراوان استغفار کند چون مقام، مقام استغفار است، و باید پرهیز کند از اینکه به زبان استغفار نماید ولی قلبش بر گناه و ظلم و جور و عدم اجرای حدود شرعی و ستم بر رعایا اصرار داشته باشد، چون در این صورت با غضب خدا روبرو میگردد برای اینکه کسی که از گناه توبه کند و بر آن اصرار و ادامه داشته باشد چون کسی میماند که به پروردگارش استهزاء و مسخره کند، و چگونه دعای چنین شخصی پذیرفته میشود؟
از عمر بن خطاب رضی الله عنه روایت شده وقتی که استسقاء کرد تنها استغفار نمود. به وی گفتند: ای امیر مؤمنان ما ندیدیم که تو استسقاء کرده باشی و طلب نزول باران کنی؟ گفت: من با استغفار خویش طلب نزول باران کردم و این استغفار به منزله ستارگان آسمان است که به هنگام ظهور آنها عادتا باران میبارد، سپس این آیات را خواند:
﴿ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ إِنَّهُۥ كَانَ غَفَّارٗا ١٠ يُرۡسِلِ ٱلسَّمَآءَ عَلَيۡكُم مِّدۡرَارٗا ١١﴾ [النوح:10-11].
«از پروردگار خودتان طلب مغفرت کنید که او بسیار آمرزنده است و بر شما باران سنگین میباراند».
در سخن عمر رضی الله عنه کلمه «مجادیح» آمده است که به معنی ستارگان است که اعراب جاهلی گمان میکردند باران زایند، و عمر بن خطاب با این سخن خود چنین خبر داد که این استغفارها است که موجب نزول باران الهی میشوند نه ستارگان.
امام در نماز باران عبای خویش را وارونه میکند و مردم نیز از وی پیروی میکنند، به دلیل حدیث ابوهریره رضی الله عنه ، و در وارونه کردن عبا اشاره است به اینکه از خداوند میخواهیم که حالمان را از شدت و سختی به رخاء و فراخی، و از تنگدستی به فراخ دستی تبدیل کند و خشم خود را به رضای خود مبدل سازد، و امام باید دستان خود را رو به آسمان بردارد و دعائی را بخواند که رسول الله خواند و نهانی و آشکارا در دعا مبالغه کند چون خداوند میفرماید:
﴿ٱدۡعُواْ رَبَّكُمۡ تَضَرُّعٗا وَخُفۡيَةً﴾ [الأعراف: 55].
«خدایتان را با تضرع و زاری و پنهانی بخوانید».
هرگاه امام دعای سری میخواند مردم نیز دعای سری بخوانند و هرگاه امام با صدای جهری و آشکار دعا کند مردم آمین بگویند. و اینک دعایی که پیامبر خواند:
«اللّهُـمَّ سُقْیا رَحمَـةٍ لاَ سُقْیا عَذابٍ وَلا مَحـقٍ (اتلاف وذهاب البرکة) وَلابَلاءٍ (اختیار) وَلا هَدْمٍ (ضار) اَللّهُمَّ عَلَی الظَّرابِ وَالآکامِ (الجبال والتلال) وَمَنابِتِ الشَّجَرِ وَبُطُـونِ الأَودِیَةِ اَللّهُـمَّ حَوالینا وَلَا عَلَیْنا. اللّهُـمَّ اسْقِنا غَیثاً مغیثاً (مطرا منقذا من الشدة) هَنِیْئاً مَرِیئاً غَدَقاً (کثیر الماء) مُجِّللاً (یعم الأرض بالنبات) سَحّاً (شدید الوقع علی الأرض) طَبَقاً (مطبقا علی الأرض مستوعباً لها) دائِماً (مستمراً نفعه). اَللّهُمَّ اسقنِا الغَیْثَ وَلا تَجْعَلْنا مِنَ القانِطِینَ (الیائسین من رحمتک) اَللّهُـمَّ إِنَّ بِالعبادِ وَالبِلادِ مِنَ الجَهدِ (المشقة) وَالجُوْعِ وَالضَّنْـکِ (الضیق) ما نَشْکُوا إِلاّ إِلَیکَ (لأنک قادر علی النفع والضر) اَللّهُـمَّ أَنبِتْ لَنَا الزَرعَ وأََدرِ لَنَا الضَّرعَ وَأَنزِلْ عَلَینا بَرَکاتِ السَّـماءِ وَأَنبِتْ لَنا مَنْ بَرَکاتِ الأَرْضِ وَاکشِفْ عَنَّا مِنَ البَلاءِ ما لَا یَکشِفُ غَیُرکَ. اَللّهُمَّ إِناّ نَسْتَغفِرُکَ إِنَّکَ کُنْتَ بِنا غَفَّـاراً فَأَرْسِلِ السَّماءَ عَلَینا مِدْرَاراً». (رواه الشافعی عن سالم ابن عبدالله).
«خداوندا باران رحمت باشد نه باران عذاب و بیبرکت و ویرانی و بلاء و امتحان و خرابی و غرق کردن و سیل، خداوندا بر کوهها و محل رویش گیاهان و درختان و درهها بباران، خداوندا بر پیرامون ما باشد نه بر ما. خداوندا باران رهایی بخش از سختی و باران پر آب و گوارا وسبزکننده گیاهان و فراوان پوشاننده، فراگیر و گسترده، ریزان و جاری و پیوسته به ما عطا کن، خداوندا ما را از آن سیراب گردان و ما را از محرومان و نومیدان از رحمتت مگردان، خداوندا بندگانت و سرزمینها و حیوانات و مردم به چنان سختی و گرسنگی و تنگی و مشقت مبتلا شدهاند که شکایت و شکوه از آن را تنها به تو میبریم و به تو شکایت میآوریم چون نفع و ضرر تنها در دست تو است، خداوندا کشتزارمان را سبز و پستان حیواناتمان را پر شیر کن، و از برکت و فزونیهای آسمان ما را سیراب گردان، و از برکتها و فزونیهای زمین و نباتات ما را روزی ده، و این مشقت و سختی و بلا را از ما دور کن که غیر از تو کسی بر آن قادر نیست، خداندا از تو طلب مغفرت داریم چه تنها تو آمرزنده ای پس خداوندا باران سنگین و فراوان به ما عطا کن». (امام شافعی آن را از سالم بن عبدالله روایت کرده است).
سنت است که امام از آب باران که در وادی و دره روان گردیده و جاری شده است غسل کند یا وضو بگیرد و بهتر است که هر دو را انجام دهد. در مجموع نووی چنین گفته است. و سنت است که به هنگام شنیدن صدای رعد تسبیح کند و این آیه را به عنوان تسبیح بخواند: ﴿وَيُسَبِّحُ ٱلرَّعۡدُ بِحَمۡدِهِۦ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ مِنۡ خِيفَتِهِ﴾ [الرعد: 13].
«(پاک و منزه است خدایی که) رعد تسبیح و حمد او را میکند و فرشتگان نیز از خوف او چنین کنند». امام مالک آن را روایت کرده است که به وقت رویت برق آسمان گوید: «سُبحانَ مَن یُرِیکُمُ البَرْقَ خَوْفاً وَطَمَعاً» «پاک و منزه است خدائی که برق را به شما نشان میدهد که هم به آن امید باران دارید و هم از آن میترسید». و مستحب است که به برق آسمان چشم ندوزد، چون پیشینیان درستکار آن را مکروه دانستهاند، و به هنگام رویت برق میگویند: «لَا إلهَ إِلَّا الله سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ» ماوردی گفت: نیکو است که در این باره به آنان اقتداء نمود. و نیکو است که به هنگام ریزش باران بگوید: «خداوندا باران فراوان و سنگین و سودمند باشد». به روایت بخاری. و در هر مورد که دلش میخواهد در پیشگاه خداوند دعا کند چون بیهقی گفته است که: در چهار موقع و چهار جا دعا مورد قبول واقع میشود: به هنگام برخورد صفوف جنگجویان مجاهد با دشمن، و به هنگام نزول باران، و به هنگام اقامه نماز، و به هنگام رویت خانه کعبه معظمه.
و سنت و مستحب است که به دنبال باران بگوید: در سایه فضل خداوند بر ما باران بارید و رحمت خدا بهره ما باشد. دشنام دادن به باد مکروه است بلکه سنت است که به هنگام وزش باد دعا کرد چون در خبر آمده است:
«الَرّیحُ مِن رَوْحِ اللهِ تَأْتی بِالرَّحْمَةِ وَتأتی بِالْعَذابِ فِإِذا رَأَیتُمُوها فَلا تَسُبوُّها وَاسأَلُوا اللهَ خَیرَها وَاستَعیذُوا بِاللهِ مِنَ شَرِّها».
«باد از رحمت خدا است و رحمت را با خود میآورد و گاهی هم عذاب خدا را همراه دارد، چون باد را مشاهده کردید آن را ناسزا نگوئید و خیر آن را از خداوند مسئلت کنید و از شر و بدی آن به خداوند پناه ببرید».
(بیهقی در فصل ایمان از محمد بن حاتم روایت کرده است که گفت): به ابوبکر وراق گفتم: چیزی را به من آموز که مرا به خداوند نزدیک سازد و از مردم دور نماید، گفت: چیزی که تو را به خداوند نزدیک سازد مسألت تو از او است، و اما چیزی که تو را از مردم دور سازد ترک مسألت و خواهش از آنها است، سپس از ابوهریره رضی الله عنه روایت کرد که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«مَن لَم یَسْأَلِ اللهَ یَغْضَبُ عَلَیهِ».
«هرکس از خداوند مسألت نکند و چیزی نخواهد بر وی خشم میگیرد».
سپس این شعر را خواند:
لا
تَسأَلَنَّ بَنی آدَمَ حاجَةً |
|
وَسَلِ
الَّذی أَبوابُهُ لا تُحجَبُ |
اَللهُ
یَغضَبُ إِن تَرَکتَ سُؤالَهُ |
|
وَبَنی
آدَمُ حیَن یَسأَلُ یَغضَبُ |
«هرگز از فرزندان آدم طلب نیاز مکن، از کسی که تقاضای نیاز و مسألت کن که هرگز درهایش بسته نمیشود. خداوند خشمگین میشود اگر از او چیزی نخواهی و مسألت را از او ترک کنی، و فرزندان آدم به عکس چون چیزی از آنان خواسته شود خشمگین میشوند».
نماز خواندن در هنگام خوف و ترس به دلیل قرآن کریم و سنت نبوی و اجماع امت اسلامی یک عمل شرعی است. خداوند میفرماید:
﴿وَإِذَا كُنتَ فِيهِمۡ فَأَقَمۡتَ لَهُمُ ٱلصَّلَوٰةَ فَلۡتَقُمۡ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُم مَّعَكَ وَلۡيَأۡخُذُوٓاْ أَسۡلِحَتَهُمۡۖ فَإِذَا سَجَدُواْ فَلۡيَكُونُواْ مِن وَرَآئِكُمۡ وَلۡتَأۡتِ طَآئِفَةٌ أُخۡرَىٰ لَمۡ يُصَلُّواْ فَلۡيُصَلُّواْ مَعَكَ وَلۡيَأۡخُذُواْ حِذۡرَهُمۡ وَأَسۡلِحَتَهُمۡۗ وَدَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوۡ تَغۡفُلُونَ عَنۡ أَسۡلِحَتِكُمۡ وَأَمۡتِعَتِكُمۡ فَيَمِيلُونَ عَلَيۡكُم مَّيۡلَةٗ وَٰحِدَةٗۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ إِن كَانَ بِكُمۡ أَذٗى مِّن مَّطَرٍ أَوۡ كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَن تَضَعُوٓاْ أَسۡلِحَتَكُمۡۖ وَخُذُواْ حِذۡرَكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا ١٠٢﴾ [النساء: 102].
«هرگاه خواستی (برای سپاهیان و یارانت) نماز خوف بخوانی آنها را (به دو دسته و گروه تقسیم کن)، گروهی با تو نماز بخوانند و گروهی دیگر مراقب و مواظب دشمن باشند و آنها که با تونماز میخوانند در اثنای نماز) اسلحه را با خود حمل کنند (تا هر لحظه آمادگی رویا رویی با دشمن را داشته باشند). هرگاه (آن گروه که با تو نماز میخوانند با تو به) سجده رفتند، (آن گروه دیگر که در پشت سر شما هستند نگهبانی بدهند تا این که گروه اول نیت نمازشان را با تو بپایان میرسانند و نیمه دیگر را خودشان میخوانند و سلام میدهند، و آنوقت آنان به نگهبانی میپردازند در حالی که تو هنوز رکعت سوم را میخوانی، سپس آن گروه دیگر به تو اقتدا میکنند و بقیه نماز را با آنان میخوانی و پس از این که تو سلام دادی آنان نماز خود را تکمیل میکنند، بنابراین هر دو دسته از پاداش و فضیلت نماز جماعت بهره بردهاند)، کافران دوست دارند که شما از اسلحه و کالای خود غفلت کنید و یکباره به شما حمله کنند. بر شما گناهی نیست که اگر از باران در رنج بودید یا بیمار بودید اسلحه تان را بر زمین بگذارید و احتیاط لازم را بکار ببرید (و آمادگی کامل داشته باشید)، بیگمان خداوند برای کافران عذاب خوار کننده و رسوا کننده ای مهیا کرده است».
و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«صَلُّوا کَما رَأَیتُمُونی أُصَلّی».
«آن گونه نماز بخوانید که میبینید مرا نماز میخوانم».
و حال آن که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و یارانش بعد از وی نماز خوف و ترس را خواندهاند، پس اجماع نیز بر آن منعقد شده است. به علاوه سبب آن هنوز نیز باقی است مانند نماز قصر و شکسته. نماز خوف در سفر و غیر سفر هر دو جایز است. این نماز به سه روش خوانده میشود:
1- دشمن در غیر جهت قبله قرار گرفته که امام نمازگزاران را به دو گروه تقسیم میکند یک گروه در برابر دشمن ایستاده و گروهی با امام نماز را شروع میکنند، و با امام یک رکعت را با آنان میخواند، چون برای رکعت دوم برخاستند این گروه نیت جدایی از امام میکنند و خود بدون امام یک رکعت دیگر و تشهد را میخوانند و سلام میدهند و میروند در برابر دشمن میایستند. آن وقت که هنوز امام در قیام رکعت دوم است گروه دوم میآیند و در رکعت دوم به امام اقتدا میکنند که امام آن را طول میدهد تا به وی ملحق شوند، آنگاه رکعت دوم را با آنان میخواند چون امام برای تشهد نشست آنان بر میخیزند و رکعت دوم را میخوانند و امام هنوز سلام نداده و در تشهد منتظر آنان است، چون آنان نیز تشهد خواندند آن وقت همراه امام سلام میدهند، و این کیفیت نماز خواندن خوف همان نمازی است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در «ذات الرقاع» خواند. (و شیخین آن را به روایت سهل ذکر کردهاند). ذات الرقاع محلی است کهنه بسته بودند و پایشان در اثر راه رفتن زخمی شده بود، آن محل را به این نام خواندند. (این در صورتی بود که امام با آنان نماز دو رکعتی بخواند).
2- دشمن در جهت قبله است پس امام نمازگزاران را به دو صف تقسیم کرده و با همه آنان تکبیر تحریم گفته و با هم قرائت و فاتحه را انجام داده و به رکوع رفته چون به اعتدال رکوع رکعت اول برسیدند، یکی از صفها همراه امام به سجده رفته و صف دیگر ایستاده میماند تا امام همراه آن صف از سجده برخیزند و به حالت قیام در آیند، آنگاه آن صف دیگر خود به سجده میروند و پس از سجده به امام ملحق میشوند و همگی با هم قرائت رکعت دوم را انجام داده و دسته جمعی به رکوع میروند، چون به حالت اعتدال از رکوع رکعت دوم رسیدند آن صف که در رکعت اول با امام به سجده میروند چون امام و آن صف از سجده سر برداشتند آن صف نگهبان نیز به سجده میروند، و آن وقت با هم تشهد خوانده و سلام میدهند، و این همان کیفیت نماز خوفی است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در «عسفان» خواند. (و ابوداود و دیگران آن را روایت کردهاند). و این نماز سه شرط دارد:
اول: دشمن در جهت قبله باشد.
دوم: دشمن بر کوه یا دشتی باشد که از چشمان مؤمنان ناپیدا نباشد و در هر حال در دیدرس آنان باشد.
سوم: مسلمانان آن قدر فراوان باشند که گروهی به سجده رفته و گروهی دیگر نگهبانی دهند.
3- نماز در حال شدت خوف و ترس و رویارویی صفوف مجاهدان با دشمن که امکان تقسیم صفوف نیست، در این صورت به هرگونه که ممکن باشد سواره یا پیاده در جهت قبله یا رو به غیر قبله نماز خود را میخوانند، چون خداوند میفرماید:
﴿فَإِنۡ خِفۡتُمۡ فَرِجَالًا أَوۡ رُكۡبَانٗا﴾ [البقرة: 239].
«هرگاه خوف داشتید (از دشمن که غافلگیرتان کند به هر شکل که میتوانید نمازتان را) بخوانید پیاده یا سواره».
ابن عمر رضی الله عنهما گفت: روی به قبله باشید یا روی به غیر قبله. مالک آن را از نافع روایت کرده است و گفت: گمان میکنم آن را از قول پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نقل میکند. و امام شافعی با سند خود آن را روایت کرده است. یاران گفتهاند: به هر شکل که ممکن باشد نماز خود را میخوانند و حق ندارند نماز را از وقت خود به تاخیر بیاندازند و اعاده آن نماز لازم نیست. در نماز ترس اعمال کثیر مورد چشم پوشی است، مانند ضربات و نیزه زدنهای متوالی، چون به هر حال لازمه جنگ است لیکن فریاد و صدا، قابل چشم پوشی نیست چون به آن نیازی نیست. اگر نمازگزار به علت شدت حمله دشمن عاجز از رکوع و سجود باشد با اشاره آنان را انجام میدهد، چون در حال اضطرار است لیکن اشاره سجود باید پایین تر از رکوع باشد اگر آن هم ممکن نشد به هرکیفیت که ممکن باشد نمازش را بخواند.
استفاده از حریر به عنوان لباس برای مردان حرام است و همچنین تکیه دادن به آن و بر آن نشستن و به خود پیچیدن آن، و در لابلای جامه یا وسایل دیگر قرار دادن و ساختن آستر و پرده از آن و هر نوع استعمال دیگر آن برای مردان حرام است، به دلیل اینکه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از آن نهی کرده است. (و در روایت بخاری آمده است):
«نَهانا رَسوُلُ اللّهِ عَن لَبْسِ الحَریرِ وَالدِّیباجِ وَ أَن نَجْلِسَ عَلَیْهِ».
«پیامبر ما را از پوشیدن حریر و دیباج و نشستن بر آن نهی فرموده».
به علت اینکه در استعمال حریر و دیبا یک نوع تکبر و بزرگ منشی زنانه وجود دارد که شایسته شهامت و مردانگی نیست، لذا اراذل و اوباش که به زنان تشبه میکنند آن را میپوشند، و پیامبر آنان را نفرین کرده است که از طبیعت مردان بیرون میآیند و به زنان تشبه مینمایند. شبیه سازی با زنان حرام است، و مخنث هم چون احتمال مذکر بودن و مرد بودن را دارد حکم مردان را دارد و به آنان ملحق میشود به جهت احتیاط. پوشیدن لباس حریری برای زنان حلال شده چون پیامبر فرمود:
«أُحِلَّ الذَّهَبُ وَالحَریرُ لِأُناثِ أُمَّتِی وَحُرِّمَ عَلی ذُکوُرِها» (رواه الإمام أحمد فی مسنده).
«طلا و حریر برای زنان و مؤنثان امت من حلال شده و بر مردان و مذکران حرام گردیده است».
و در آن نکته باریک شرعی هست که گویند: پوشیدن حریر طبع و مزاج مردان را متمایل به زنان میسازد، (پس اگر مردان آن را بپوشند کمتر تمایل جنسی در آنها تحریک میشود بلکه طبع زنانه پیدا میکنند)[5]. و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم خواهان کثرت نسل است و نمیخواهد طبیعت مردانگی در مردان ضعیف گردد. در این که حریر برای مردان حرام است فرق بین اندک و بسیار نیست چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«لا تَلْبِسُوا الحَرِیرَ وَالِّدیباجَ وَلا تَشْرَبوُا فِی آنِیَةِ الذَّهَبِ وَالفَضَّةِ فَإِنَّها لَهُمْ فِی الدُّنیا وَلَکُمْ فِی الآخِرَةِ». (رواه الشيخان).
«لباس حریر و دیبا مپوشید و در ظروف طلا و نقره چیزی ننوشید و نخورید، چون اینها در دنیا از آن کافران و در قیامت از آن شما مؤمنان است».
لباس رنگ شده به زعفران نیز حکم حریر دارد خواه همهاش یا بعضی از آن رنگ شده باشد. و اما اگر پارچه از مخلوطی از حریر و چیزهای مباح دیگر بافته شده باشد مانند کتان و پنبه و امثال آن، نگاه میکنیم اگر بیشتر آن حریر باشد حرام و اگر بیشتر آن غیر حریر باشد حلال است و حکم به اکثریت داده میشود.
و اگر هر دو مساوی و برابر باشند اصح آن است که حلال باشد، چون دیگر به آن حریر اطلاق نمیشود و اصل در منافع مباح بودن است. برخی گفتهاند: حرام است، چون هرگاه حلال و حرام با هم جمع شوند جنبه تحریم بر حلال تغلیب مییابد. و پوشیدن حریر به جهت ضرورت جایز است، مانند این که جنگ ناگهانی پیش آید و فرصت جستجوی غیر آن نباشد، یا برای نیاز مانند دفع گرما یا سرما و یا دفع خارش شپش، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به آن جهت آن را برای عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه اجازه داد و این رخصت را برای او روا دانست. و مانند پوشیدن عورت با پارچه حریری و ابریشمی اگر غیر آن را نیابد. از لباسی که با ابریشم و حریر تزیین یافته باشد مانند یقه و سینه و آستین جامه و دامن آن خواه پیدا یا ناپیدا باشد عفو شده است، و دلیل آن احادیثی است که از جمله آنها یکی به شرح زیر است که مسلم از عمر بن خطاب رضی الله عنه روایت کرده است:
«نَهی رَسوُل اللهِ صل الله علیه و آله و سلم عَن لَبْسِ الحَرِیر إِلَّا مَوْضِعَ أُصْبُعٍ أَو أُصبُعَینِ أَو ثَلاثٍ أَو أَربَعٍ».
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از پوشیدن جامه ابریشمی و حریری نهی کرده است مگر به اندازه یک انگشت یا دو انگشت یا سه انگشت یا چهار انگشت».
آنچه که برای میت لازم است شرعا انجام گیرد
برای میت و مرده مسلمان چهار چیز لازم است: غسل و شستشوی تمام اندامش، تکفین، نماز خواندن بر آن، و تدفین.
1- غسل میت که حداقل آن عبارت است از اینکه همه بدنش را آب فرا گیرد بعد از آن که ناپاکی و پلیدی و آنچه مانع رسیدن آب به پوستش میشود از وی دور گردد. چون این اندازه و کیفیت برای انسان زنده در غسل جنابت واجب است. برای کسی که میت را میشوید نیت غسل میت شرط نیست، پس اگر کافری هم او را شست کفایت میکند و کسی که غرق شده است نیازی به غسل ندارد، چون نظافت و پاکی او حاصل شده است، برخی گفتهاند: چون ما مأمور به غسل میت هستیم آن را نیز باید غسل داد و تا زمانی که او را غسل ندهیم این فرض از ما ساقط نمیشود. اگر مرده به گونهای سوخته شده بود که با شستن متلاشی میشد و گوشتش میریخت به جای غسل تیمم کرده میشود، و اگر زنی بمیرد و محرمی نباشد که وی را غسل دهد یا مرد بمیرد و جز زن کسی نباشد که وی را غسل دهد، در هر دو صورت بر روی چیزی که حائل باشد باید مرده را تیمم داد.آری کودکی که به حد شهوت و اشتها نرسیده باشد و مخنث بزرگ را، هم مردان و هم زنان میتوانند غسل بدهند.
اما کفار غیر ذمی را میتوان غسل و تکفین کرد، ولی نماز بر آنان خوانده نمیشود لیکن برای کافر ذمی غسل و تکفین واجب است تا به ذمه عمل شده باشد، و همچنین است کافر همپیمان نه کافر جنگی یا مرتد که تکفین و تدفین آنها واجب نیست، بلکه میتوان لاشه آنان را جلو سگان انداخت چون قابل احترام نیستند، لیکن اگر بوی عفونتشان مردم را بیازارد خاک کردنشان واجب است. لازم نیست میت را برای شستن زیر حلقه آلت مردانگیش ختنه کرد.
2- کفن کردن میت که حداقل آن یک جامه و لباس است برای مرد و زن، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم دستور داد تا مصعب بن عمیر را در جامه پشمین که تنها آن را از خود به جای نهاده بود کفن کنند. به روایت شیخین ودیگران از حدیث خباب ابن الأرت. درباره مقدار کفن اختلاف است بعضی گفتهاند: کفن برای مرد و زن آن است که عورت آنها را بپوشاند. (معلوم است که عورت مرد با زن فرق دارد).
و برخی گفتهاند: باید تمام اندام مرده را بپوشاند مگر سر مردی که در احرام مرده و صورت زنی که در احرام مرده است. نووی قول دوم را تصحيح کرده. و ابن المقری و أذرعی به تبعیت از خراسانیان آن را اختیار کردهاند.
3- نماز میت که حکم آن خواهد آمد.
4- دفن کردن میت و حداقل آن گودالی است که مانع نفوذ بوی عفونت آن به بیرون گردد و آن را از دستبرد حیوانات درنده محفوظ دارد به گونهای که غالبا نبش آن برای حیوانات ممکن نباشد.
دو مرده نیاز به غسل و نماز ندارند:
اول شهیدی که در جنگ با کافران در جنگ مشروع و پسندیده کشته شده باشد، مانند جنگ با مشرکان یا به وسیله اسلحه مؤمنان به طور اشتباهی یا وسیله کمانه اسلحه خودش، یا به سبب افتادن از اسبش، یا انداختن چهار پایش او را، یا به سبب افتادن در گودالی و چاهی که به مرگش منتهی شده و کشته شده باشد، یا بعد از پایان جنگ او را کشته یافته و سبب مرگش معلوم نباشد، چنین شهیدی غسل و نماز لازم ندارد خواه بزرگ باشد یا کوچک، آزاد باشد یا مرده، مرد باشد یا زن.
اما شهیدی که به ناحق کشته شده یا غرق شده یا دچار حریق و سوختگی شده یا زیر آوار مانده یا به سبب اسهال و درد شکم مرده یا در سرزمین کافران جنگی مرده، یا زنی که در اثر زایمان و خونریزی مرده است اینها اگر چه همگی شهیدند لیکن از حکم شهیدی که گفته شد مستثنی هستند و غسل و نماز دارند.
(بخاری از جابر رضی الله عنه روایت کرده است): که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم دستور غسل شهیدان بدر را نداد و بر آنان نماز نخواند. گفتیم که: شهید غسل ندارد و خواه جنابت داشته باشد یا نداشته باشد، چون حنظله رضی الله عنه در جنگ احد به شهادت رسید و جنب بود وپیامبر صل الله علیه و آله و سلم دستور غسل وی را نداد، و گفت: «فرشتگان را دیدم که او را غسل میدادند». شهیدی که به کیفیت مذکور به شهادت رسیده باشد شهید دنیا و آخرت است و از جمله کسانی است که خداوند در حقشان گفته است:
﴿عِندَ رَبِّهِمۡ يُرۡزَقُونَ ١٦٩ فَرِحِينَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِ﴾ [آل عمران: 169- 170].
«اینان نزد خدای خود و پروردگارشان روزی و رزق مییابند و بدانچه خداوند از فضل و بخشش خود به آنان عطا کرده و ارزانی داشته است شادمان هستند».
و اما شهیدی که به آن شیوه پسندیده در جنگ با کفار کشته نشده است، مانند شهیدی که پشت به دشمن کرده و کشته شده و این پشت به دشمن کردنش برای جبهه عوض کردن یا به امداد جبهه ضعیف شتافتن نبوده است یا حضورش در جبهه جنگ برای ریا و شهرت بوده نه رضای خدا، این نوع شهیدان فقط شهیدان دنیایی هستند که غسل و نماز ندارند، و آن بهره و ثواب و پاداش آخرتی شهید را ندارند. اما سایر شهدا غیر از این دو نوع شهیدی که گفته شد (شهید دنیا و آخرت و شهید دنیا) مانند دیگر مردگان غسل و نماز دارند که غسل داده میشوند و بر آنان نماز نیز خوانده میشود.
و مقصود از شهادتشان آن است که نزد خداوند زندهاند و از فضل او روزی و رزق مییابند.
دومین مرده که غسل و نماز ندارد:
بچه سقط شده است که دو حالت دارد:
حالت اول: آن است که همین که از مادر جدا شد با صدای بلند گریه کند سپس بمیرد یا با صدای بلند گریه نکرده لیکن شیر خورده یا چشم باز کرده یا به گونهای حرکت کرده و تکان خورده که دلیل بر حیات او است سپس مرده است، که در این صورت باید او را شست و بر آن نماز خواند، چون به زندگی او یقین حاصل شده است، و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«إِذا استَهَلَّ الصَّبِیُّ وُرِّثَ وَصُلِّیَ عَلَیهِ» (رواه النسائی وصححه ابن حبان والحاکم).
«هرگاه کودک و بچه سقط شده فریاد کشید و گریست سپس مرد هم ارث میبرد و هم بر وی نماز خوانده میشود».
حالت دوم: به حیات و زندگی او یقینی نباشد به این معنی که نشانههای زندگی بر وی ظاهر نشده باشد، اگر به حدی رسیده بود که جان در وی دمیده شود و آن وقتی است که چهار ماهه یا بیشتر باشد چنین کودک سقط شده ای غسل و نماز لازم ندارد، لیکن باید تکفین و تدفین شود، و اما آنچه صورت انسانی آن ظاهر نشده باشد مانند پاره گوشت تنها خاک کردن آن به هر شکل که باشد کافی است.
حداقل غسل میت را گفتیم و اما حد کامل آن با چند چیز است:
1- مرده شوی آن را در خلوت بشوید که تنها همدستش و ولی میت بر وی داخل شوند، و آن را روی جای بلندی مانند کرسی قرار دهد و آن را با آب سرد بشوید، چون بدن را سفت و محکم میکند مگر اینکه به علت چرکین بودن نیاز به آب گرم داشته باشد، و مرده شوی آن را با ملایمت بر جای بلندی به گونهای قرار دهد که به طرف عقب متمایل به کج باشد و پشت او را به زانوی راست خود تکیه دهد و با دست چپش به تندی و با فشار شکمش را مالش دهد تا فضلات و زایدههای شکمش خارج شود، سپس او را به پشت بخواباند و پارچه یا خرقه ای بر دست چپ یا خرقه ای بر دست چپ خود بسته شرمگاه پیش و پس وی را بشوید، و آن کهنه و خرقه را دور انداخته و با کهنه و خرقه ای دیگر دندانها و بینی او را پاکیزه گرداند.
2- مرده شوی او را وضوی کامل چون وضوی زنده دهد، سپس بعد از آن که با سدر و کافور یا مواد پاک کننده دیگر او را شستشوی داد بر سر وی آب ریزد که تمام بدنش را فرا گیرد و سه بار طرف راست و سه بار طرف چپش را بشوید، چون بخاری از ام عطیة روایت کرده است که گفت: در حالی که ما مشغول شستن و غسل دخترش بودیم پیامبر صل الله علیه و آله و سلم پیش ما آمد و گفت:
«اغْسِلْنَهَا وِتْرًا ثَلَاثًا أَوْ خَمْسًا أَوْ أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ إِنْ رَأَيْتُنَّ وَاغْسِلْنَهَا بِمَاءٍ وَسِدْرٍ وَاجْعَلْنَ فِي الْآخِرَةِ كَافُورًا أَوْ شَيْئًا مِنْ كَافُورٍ وَابْدَأْنَ بِمَيَامِنِهَا وَمَوَاضِعِ الْوُضُوءِ».
«او را سه بار یا پنج بار یا بیشتر از آن مصلحت دیدید با آب و سدر بشوئید و بار آخر او را با کافور یا مقداری از کافور بشویید، اول از طرف راست و اندامهای وضویش شروع کنید».
گفت: «ما گیسوانش را به سه قسمت بافتیم که یکی در پیشانی و دو تا در اطرافش قرار دادیم». و در روایتی آمده است که آنها را بافتیم و به پشتش انداختیم.
3- این که ریش و سرش شانه شود اگر موی داشته باشند با شانه ای درشت دندانه در کمال ملایمت و نرمی تا مویش کنده نشود. اگر موئی از او کنده شد باید با وی در کفن نهاده شود به جهت احترام و اکرام وی چون خداوند میفرماید:
﴿۞وَلَقَدۡ كَرَّمۡنَا بَنِيٓ ءَادَمَ﴾ [الإسراء: 70].
«به حقیقت ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم».
چنانچه بعد از غسل چیزی از میت بیرون آمد باید از وی دور شود و غسل مجدد لازم نیست.
پسندیده است که مرده شوی مگر به جهت نیاز به اندامهای غیر عورت مرده ننگرد، اما به عورت مرده نباید نگاه کند و این کار حرام است و نباید به عورت وی دست بزند مگر از روی حایل و پوشش. باید مرده شوی امین و راز نگه دار باشد اگر چیز خوب و خیری از مرده دید سنت است که آن را ذکر کند، و اگر خلاف آن را دید ذکر آن حرام است. برای غسل مرد مرده، مرد و برای غسل زن مرده، زن بهتر است. مرد میتواند همسر مردهاش را بشوید و غسل دهد خواه زن آزاده یا کنیز و جاریهاش باشد اگر چه کتابی هم باشد. و زن نیز میتواند شوهر مردهاش را غسل دهد. اگر چنانچه برای غسل زن مرده جز مرد بیگانه کسی حضور نداشته باشد و یا برای غسل مرد مرده جز زن بیگانه حضور نداشته باشد در این صورت به جای غسل، تیمم میشود.
آنچه که در کفن کردن مرده سنت است
حداقل کفن را گفتیم و اما حد اکمل آن برای مردان آن است که در سه پارچه و جامه کفن شوند و بهتر است که سفید باشند. چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«إِلِبسُوا مِن ثِیابِکُمُ البَیاضَ فَإِنَّها مِن خَیرِ ثِیابِکُمْ وَکَفِّنُوا فِیها مَوْتاکُمْ». (أخرجه أحمد وأبو داود وابن ماجه والترمذی وصححه).
«جامهها و لباسهای سفید خود را بپوشید چون بهترین لباس شما است، و مردگانتان را نیز در جامه و لباس سفید کفن کنید».
در میان این سه کفن پیراهن و عمامه نیست بلکه ازار (بیژامه) و دو تن پوش بلند است که بر وی پیچیده میشوند که ازار یا بیژامه از ناف تا زانو را میپوشاند و دومی از گردن تا قوزک پا، و سومی همه بدنش را میپوشاند، و این پارچه کفن به این شکل اقتداء به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم میباشد، چون در صحيحین آمده است که: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم
«کُفِّنَ فی ثَلاثَةٍ أَثوابٍ سَحولِیَّةٍ جُدُد یَمانِیَّةٍ لَیسَ فیها قَمِیصٌ وَلَا عَمامَةُ أُدْرِجَ فیها إِدْراجاً».
«در سه جامه سحولی (پارچه سفید پاک پنبه ای منسوب به سحول یمن) تازه یمنی کفن شد که در میان آنها پیراهن و عمامه نبود و او را در لابلای آنها قرار دادند».
برای زن سنت است که در پنج پارچه و جامه کفن شود که عبارتند از یک ازار و یک مقنعه و یک پیراهن و دو تن پوش بزرگ که به وی پیچیده شوند. و اینها برابر سنت ثابت شدهاند. در حدیث لیلی دختر قائف ثقفی آمده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم کفن دخترش را به زنان میداد تا او را در آن بپیچند، و یکی یکی آنها را به آنان میداد و او نزد در، ایستاده بود که اول ازار داد سپس مقنعه و روسری و سپس ملافه ای که در آن پیچیده شد سپس او را در جامه ای پیچیدند. احمد و ابوداود آن را تخریج کردهاند. باید دانست که برای هرکس جایز است در چیزی کفن شود که در حال زندگی بتواند آن را بپوشد و جایز باشد، پس تکفین زن در ابریشم و حریر و دیبا جایز است لیکن مکروه است، اما کفن ابریشمی و حریری برای مرد حرام است، و کفن زعفرانی و زرد رنگ مکروه است. و زیاده روی در کفن نیز مکروه است. لازم است که پارچه کفن ضخیم باشد نه نازک، چون مقصد آن است که باقی بماند نه این که زیبا باشد.
مشخص شد که نماز میت فرض کفایه است، پس شرط است میتی که بر وی نماز خوانده میشود میت مسلمان و غیر شهید و غیر کودک و بچهای باشد که نشانه و آثار حیات و زندگی در وی ظاهر نشده است. برای صحت نماز میت همان شرایط نمازهای دیگر شرط است و غسل میت یا تیمم آن به هنگام عذر داشتن از غسل مقدم بر نماز است، جماعت شرط صحت نماز میت نیست بلکه سنت است که به صورت جماعت برگزار شود (به دلیل خبر مسلم):
«مَا مِن رَجُلٍ يَمُوتُ فيَقُومُ على جنازته أَرْبَعُونَ رَجُلاً، لا يُشْركُونَ بالله شيئًا، إِلَّا شَفَّعَهُمُ الله فيه».
«هر مسلمانی که بمیرد و چهل نفر مرد بر وی نماز جماعت بخوانند که این چهل مرد مشرک نباشند خدای تعالی آنان را شفیع وی قرار داده و شفاعتشان را میپذیرد».
و برای این که فرض آن ساقط شود کافی است که مذکری بر آن نماز بخواند اگر چه کودک ممیز و اهل تمییز باشد، چون مقصود به آن حاصل میشود و چنین کودکی میتواند امامت جماعت مرد را بکند، و سنت است که نماز جماعت میت سه صف یا بیشتر باشد به دلیل خبر:
«ما مِن عَبدٍ مُسْلِمٍ یَمُوتُ فَیٌصَلَّیَ عَلَیهِ ثَلاثَة صُفُوْفٍ إِلَّا غُفِرَ لَهُ».
«هر میت مسلمانی که بمیرد و نماز میت به جماعت در سه صف بر وی گزارده شود خداوند او را مورد مغفرت خویش قرار میدهد».
شایستهترین شخص برای امامت نماز میت پدر میت است، سپس جدش و هرچه بالاتر برود، سپس پسرش سپس پسر پسرش و هر چه پایین تر برود و باقی عصبه به ترتیب ارث.
ارکان نماز میت هفت چیز است:
اول: نیت که اگر میت یک نفر باشد نیت نماز بر آن و اگر متعدد باشند نیت نماز برایشان میکند و تعیین کردن لازم نیست.
دوم: ایستاده خواندن برای کسی که بتواند ایستاده بخواند.
سوم: چهار تکبیر که اگر پنج هم شد نماز باطل نمیشود، چون در صحيح مسلم آمده است و تکبیر ذکر است و موجب باطل شدن نمیشود.
چهارم: قرائت فاتحه بعد از تکبیر اول، چون از سهل روایت شده است که گفت: سنت نبوی و روش پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در نماز میت آن است که قرائت فاتحه بعد از تکبیر اول به صورت سری باشد.
پنجم: فرستادن صلوات بر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بعد از تکبیر دوم، چون در حدیث صحيح آمده است: و اقل صلوات: «اللهُمَّ صلِّ علی محمد» است، و اکمل آن «اللهُمَّ صل علی محمد وعلی آل محمد کما صلیت علی إبراهیم وعلی آل إبراهیم وبارک علی محمد وعلی آل محمد کما بارکت علی إبراهیم وعلی آل إبراهیم إنک حمیدٌ مجید» میباشد.
ششم: دعا برای میت بعد از تکبیر سوم. امام شافعی در مسند خود از ابو امامة بن سهل روایت کرده است که گفت: «یکی از یاران پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به وی خبر داد که شیوه و طریقه نماز میت آن است که امام تکبیر تحریم را گفته سپس فاتحه را بخواند، سپس در تکبیرات بعدی بر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم صلوات بفرستد و برای مرده دعا کند، و همه را به صورت سری انجام دهد، و چیزی را قرائت نکند، سپس به صورت سری و برای خود سلام بدهد». در «الفتح» گفته است که: (اسناد این روایت صحيح است. و عبدالرزاق و نسائی آن را بدون «بعد التکبیرة» و «ثم سلم سراً فی نفسه» تخریج کردهاند).
آنچه که در دعای میت لازم است چیزی است که بدان دعا اطلاق شود، ولی صورت کامل تر آن دعاهای فراوان و جامعی است که نیکوترین آنها آن است که مسلم از عوف بن مالک روایت کرده است که گفت: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بر جنازهای نماز میخواند و من از او شنیدم که میگفت:
«اَللّهُمَّ اغفِرلَهُ وَارْحَمهُ وَعافِهِ وَاعْفُ عَنْهُ وَأَکْرِم نُزُلَهُ وَوَسِّعَ مَدخَلَهُ وَاغْسِلهُ بِماءِ الثَّلجِ وَالبَردِ وَنَقِّهِ مِنَ الخَطایا کَماَ یُنَقَّ الثَّوبُ الأَبْیَضُ مِنَ الدَّنَسِ وَأَبْدِلهُ داراً خَیراً مِن دارِهِ وَأَهلاً خَیراً مِن أَهلِهِ وَزَوْجاً خَیراً مِن زَوجِهِ». عوف گفت: آرزو داشتم که من به جای آن میت بودم. که ترجمه دعا چنین است:
«خداوندا او را مورد مغفرت و رحمت خود قرار ده، و او را ایمن دار و از وی درگذر و وروحش را گرامی دار و جایش را وسیع و فراخ گردان، و او را آن گونه از گناهانش پاک گردان که جامه چرکین با آب برف و تگرگ پاک میشود و آنچنان گناهانش را بزدای که جامه سفید از چرک پاکیزه میشود و او را از فتنه و آشوب و عذاب و شکنجه قبر و عذاب دوزخ به دور دار، و خانهای بهتر ازخانه دنیایش و اهل و اطرافیانی بهتر از اطرافیان دنیایش و همسری بهتر از همسر دنیایش به وی عطا کن».
در دعای کودک دعای زیر نقل شده است: «اَللّهُمَّ اجْعَلهُ فُرُطاً لِأَبَوَیهِ وَسَلَفاً وَذُخْراً وَعِظَةً وَاعتبِاراً وَشَفِیعاً وَثَقِّلْ بِهِ مَوازینَهما وَأَفْرِغِ الصَّبرَ الجَمِیلَ عَلی قُلُوبِهِما وَلَا تَفتِنْهمُا بَعْدَهُ وَلَا تَحْرِمْهُما أَجْرَهُ».
«خداوندا او را جبران کننده ثواب والدینش قرار ده که برایشان ذخیره و پس انداز خیر و پند و عبرت و شفیع و میانجی نزد خدا باشد، و کفه ترازوی اعمال خیرشان را به وسیله این مصیبت سنگین گردان، و صبر و شکیبایی نیکو در دلشان ایجاد بنما و آنان را بعد از مرگ دچار فتنه و آشوب نکن، و از مزد و پاداش زحماتی که با وی کشیدهاند محرومشان مساز».
نووی آن را گفته است. و سنت است بعد از تکبیر چهارم بگوید: «اَللّهُمَّ لا تَحْرِمْنا أَجْرَهُ وَلا تَفْتِنّا بَعْدَهُ وَاغفِرْلَنا وَلَهُ». «خداوندا ما را از پاداش زحماتمان با وی محروم مگردان و بعد از او ما را دچار فتنه وآشوب مساز، و ما و او را بیامرز».
امام شافعی چنین گفته است: امام باید در برابر سر مرد و در برابر وسط بدن زن بایستد، چون در حدیث انس بن مالک رضی الله عنه آمده است که او بر جنازه مردی نماز خواند و در برابر سرش ایستاد سپس آن را برداشتند و جنازه زنی را آوردند که بر آن نیز نماز خواند و در برابر وسط جنازه ایستاد، و در این باره از او سوال شد که چرا؟ انس رضی الله عنه گفت: «پیامبر صل الله علیه و آله و سلم این گونه در نماز بر مرد و این گونه در نماز بر زن میایستاد و این عمل پیامبر است». (احمد و ابوداود و ترمذی آن را حسن دانسته و تخریج کردهاند).
باید دانست که اگر کسی از امام جا مانده باشد همین که نیت نماز میت کرد تکبیر اول را گفته و فاتحه را میخواند، اگرچه امام به صلوات بر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم یا به دعای میت رسیده باشد او باید نظم نماز خویش را مراعات کند، اگر پیش از آنکه او فاتحه را بخواند و فاتحه را شروع کند امام بار دیگر الله اکبر گفت، او نیز باید با امام تکبیر گوید و قرائت از او ساقط میگردد همان گونه که در دیگر نمازها چون امام به رکوع رفت او نیز با او به رکوع میرود و فاتحه را نمیخواند.
اگر مأموم در وسط فاتحه بود و امام تکبیر گفت، او نیز از امام پیروی میکند و بقیه فاتحه را ترک میکند به خاطر محافظت بر متابعت امام. پس از این که امام سلام داد مأموم باقیمانده نمازش را در مییابد و تکبیرات و اذکار و دعای خود را تکمیل میکند، و مستحب است که پیش از آن که اقتدا کنندگان به امام نمازشان را تمام کنند جنازه را از جای خود تکان ندهند و بلند نکنند، و اگر پیش از اتمام نمازشان جنازه را برداشتند اشکالی ندارد. میتوان بر کسی نماز خواند که در آن شهر نیست، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بر نجاشی نماز میت خواند حال آن که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در مدینه بود و نجاشی پادشاه حبشه و در آنجا وفات یافته بود. شیخین آن را روایت کردهاند. اگر بر کسی نماز خوانده شود که دفن شده است این نماز صحيح است، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بر قبر کسی نماز خواند که یک ماه از تدفین او میگذشت، به روایت شیخین و دارقطنی.
هفتم: سلام دادن بعد از تکبیر چهارم. و سنت است که پیش از سلام دادن بگوید:
«اَللّهُمَّ لا تَحرِمنا أَجرَهُ وَلا تَفْتِنّا بَعْدَهُ وَاغفِرلَنا وَلهُ».
قبلا گفتیم که حداقل تدفین گودالی است که مانع نفوذ بوی عفونت جنازه به بیرون و مانع نبش قبر به وسیله حیوانات درنده گردد. و اما صورت کامل تر تدفین پنهان کردن جنازه و دفن آن در «لحد» است. چون مسلم از سعد بن وقاص رضی الله عنه روایت کرده است که گفت: «برای من لحدی بسازید و آن را با آجر بالا ببرید و بر من آجر نصب کنید همان گونه که برای پیامبر صل الله علیه و آله و سلم چنین کردند».
این وقتی است که زمین سفت و سخت باشد لیکن اگر زمین نرم و سست باشد باید از «شق» استفاده کرد. «لحد» آن است که در قسمت پایین قبر در جهت قبله حفره و گودالی کنده شود که گنجایش میت را داشته باشد. «شق» آن است که وسط قبر را چون جوی و نهر بکنند و اطراف آن را بسازند تا از ریزش خاک جلوگیری کند، آنگاه میت را داخل آن جا دهند و رویش را با آجر خام سقف بندی کنند، و واجب است که میت رو به قبله تدفین شود حتی اگر میت پشت به قبله یا بر روی پشت نه به پهلو دفن شده بود باید نبش قبر شود و او را رو به قبله بر پهلو بخوابانند، به شرط این که تغییر نکرده و متعفّن نشده باشد. مستحب است که گور را وسیع و به اندازه قامت یک مرد معتدل القامة که دستهایش را بالا برده و باز نگه داشته باشد عمیق و گود بکنند که در حدود سه ذراع و نیم میشود. رافعی چنین گفته است. وسطح قبر را به اندازه یک وجب از سطح زمین بالاتر و بلندتر قرار دهند تا معلوم باشد و مورد زیارت و احترام قرار بگیرد. ابن حبان روایت کرده است که قبر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم چنین بوده است.
بهتر است روی قبر مسطح باشد تا این که چون کوهان شتر مورب باشد. ابوداود و حاکم به سند صحيح روایت کردهاند که قبر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و قبر ابوبکر رضی الله عنه و عمر رضی الله عنه چنین بوده است. و اما آنچه که بخاری از سفیان تمار روایت کرده است که او قبر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را به صورت سنام دیده است، جواب آن است که بیهقی داده است که در اول روضه شریف مسطح بود اما بعداً در زمان ولید بن عبدالملک یا در زمان عمر بن عبدالعزیز که دیوار آن فرو ریخت آن را به صورت سنام و مورب در آوردند.
مستحب است تنها همان خاکی را بر گور بریزند که از آن بیرون آورده شده است. گچ کاری و نوشتن بر قبر مکروه است. حاکم از حدیث جابر رضی الله عنه روایت کرده است:
«نَهی رَسُولُ اللهِ صل الله علیه و آله و سلم عَن تجْصِیْصِ القُـبُورِ وَالکِتابَـةِ فِیها وَالبِنَاءِ عَلَیها وَالجُـلُوْسِ عَلَیها».
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از گچ کاری قبرها و نوشتن آنها و ساختمان ساختن بر آنها و نشستن در قبرها نهی کرده است».
هرگاه گورستان موقوفه و خیریه باشد ساختن دیوار برای قبر و ساختن ساختمان گنبد بر آن حرام است، و ویران کردن آن واجب است. و همچنین واجب است که قبهها و گنبدها و ترکیبات ساخته شده ولو در زمینهای ملک خصوصی باشد ویران گردد، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از آن نهی کرده است.
مسلم و غیر او از جابر رضی الله عنه روایت کردهاند که گفت: «پیامبر صل الله علیه و آله و سلم او را (به یمن) فرستاد تا هر مجسمه و تمثالی را که دید محو و نابود کند، و هر قبر بلندی را دید با زمین یکسان کند. مستحب است که بر قبر آب بپاشند و سنگ ریزه روی آن بگذارند و نزد سرش صخره ای یا چیزی مانند آن بنهند. بیهقی از حدیث جعفر بن محمد به روایت از پدرش تخریج کرده است که: «پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بر قبر پسرش ابراهیم آب پاشید و بر آن سنگ ریزه نهاد و یک وجب آن را از سطح زمین بلند کرد».
رفتن روی گورها و پایمالی آنها و نشستن روی آنها و تکیه دادن بدانها و نماز خواندن بر آنها حرام است، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«لَا تَجْلِسُوا عَلَی القُبُورِ وَلَا تُصَلُّوا عَلَیْها». (رواه مسلم فی صحيحه).
«بر گورها منشینید و بر آنها نماز مخوانید».
در ترمذی آمده است که: «پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از پایمال کردن و رفتن روی گور نهی کرده است». به روایت عمرو بن حزم آمده است که گفت: «پیامبر صل الله علیه و آله و سلم مرا دید که بر قبری تکیه زده بودم گفت: صاحب این قبر را اذیت مکن». (امام احمد آن را با سند صحيح تخریج کرده است).
دو مرده و دو جنازه در یک گور دفن نمیشوند مگر در وقت ضرورت
در حالت اختیار و امکان دو جنازه در یک قبر دفن نمیشوند بلکه باید هر یک جداگانه دفن شود مگر در وقت نیاز و ضرورت و ناچاری، مانند تنگی گورستان و زمین و کثرت مردگان به گونهای که دفن هر جنازه ای بطور جداگانه سخت باشد که در آن صورت جمع بین دو یا سه یا بیشتر در یک گور برحسب ضرورت اشکالی ندارد، همان گونه که اگر کفن کمیاب و نایاب باشد چند نفر در یک کفن جمع میشود، به علت تبعیت از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم که در کشتگان «احد» چنین کرد، همانطوری که بخاری روایت کرده است. در این صورت اول آن کس که فاضلتر و بزرگوارتر است در جهت قبله قرار داده شده است، و پشت سرش دیگری به ترتیب فضل قرار داده میشود چون:
«کانَ یَسأَلُ فِی قَتْلی أُحُـدٍ عَن أکْثَرِهِم قُرآناً فَیُقَـدِّمُـهُ إِِلَی اللَّـحَدِ».
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم درباره کشتگان جنگ احد به هنگام تدفین دسته جمعی سوال میفرمود که: کدامیک بیشتر قرآن میدانست که او را پیشتر در لحد مینهاد و مندوب است که فاصله بین آنها اندکی خاک باشد».
و حرام است که استخوانهای مردگان را برای دفن دیگران جمع آوری نمود، و همچنین نهادن و دفن کردن جنازه بر استخوان مرده دیگر حرام است، چون این کارها هتک حرمت مردگان است. باید دانست که اگر میت (پیش از مرگ) مال کسی را بلعیده بود و بعد از دفن کردنش صاحب مال، مال خود را مطالبه کرد قبر نبش میشود و مال او از شکمش بیرون آورده میشود. اما اگر مال خود را بلعیده بود نبش قبر و کالبد شکافی صورت نمیگیرد.
باید دانست که فشار قبر و به هم رسیدن هر دو جانب آن بعد از تدفین برای هر میتی هست اگر چه مکلف هم نباشد، و جز پیامبران علیهم السلام و فاطمه رضی الله عنها دختر رسول الله صل الله علیه و آله و سلم و زوجۀ اسد پسر ابوطالب کسی از آن ایمن نبوده است، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم خود را در خاک گور فاطمه غلطانید. و همچنین گویند: کسی که در بیماری مرگش سوره توحید ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١﴾ را بخواند از آن عذاب ایمن خواهد شد.
سنت است که برای همسایگان و اطرافیان خانواده میت خوراک و طعام تهیه شود یک شبانه روز آنان را طعام کنند، چون در اثر شدت اندوه خود فرصت و حال تهیه طعام ندارند، و چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: «اِصْنَعُوا لِآلِ جَعفَرَ طَعاماً فَإِنَّـهُ قَدْ أتاهُم ما یُشْغِلهُمُ». (رواه أحمد فی مسنده والترمذی وأبوداود وابن ماجه والحاکم).
«برای آل جعفر طعام آماده کنید چون به آنان اندوهی رسیده است که آنان را مشغول کرده است».
پیش از مرگ و بعد از آن گریه بر میت جایز است. اما پیش از مرگ به دلیل این که انس رضی الله عنه گفت: «ما بر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم وارد شدیم در حالیکه ابراهیم فرزندش مشغول جان دادن بود و چشمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم اشک میریخت». (به روایت شیخین). و اما گریه بعد از مرگ میت به دلیل این که انس رضی الله عنه روایت کرده است که: «من شاهد تدفین دختر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بودم که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بر سر قبرش نشسته و چشمانش اشک میریخت». (به روایت شیخین). و از ابوهریره رضی الله عنه روایت شده که: «پیامبر صل الله علیه و آله و سلم قبر مادرش را زیارت نمود که هم خود گریه فرمود و هم پیرامونیان و اطرافیانش را نیز گریانید». (به روایت مسلم). ولی بهتر است که بعد از مرگ گریه نکند، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«فَإِذَا وَجَبَتْ فَلا تَبْكِـيَـنَّ بَاكِـيَةٌ».
«هرگاه روح از بدن خارج شد و بیرون رفت باید کسی گریه نکند، چون فایده ندارد».
(اسناد آن صحيح است).
نوحه سردادن بر میت (گریستن با فریاد بلند و نوحه خوانی)
نوحه خوانی بر میت حرام است، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«النَّائِحَةَ إِذَا لَمْ تَتُبْ قَبْلَ مَوْتِهَا تُقَامُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَيْهَا سِرْبَالٌ مِنْ قَطِرَانٍ وَدِرْعٌ مِنْ جَرَبٍ» (رواه مسلم).
«زن نوحه گری که پیش مردنش توبه نکند و از این عمل زشت خود پشیمان نشود او در روز رستاخیر در حالی برانگیخته میشود و از گور بر میخیزد که پیراهن قطران سیاه و روپوش و تن پوشی از بیماری گری به تن دارد».
نوحه عبارت است از گریستن با صدای بلند و گفتن اوصاف مرده، مانند این که ماتم دیده گوید: وای پشتیبانم، وای قّوت پشتم، وای پشتم شکست، وای عزیزم و چنین خصایل و شمایل و امثال آن که بیشتر در میان زنان مرسوم است و اوصاف مرده را میشمارند و بر خویشتن میزنند. پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«ما مِنْ مَیَّتٍ یَمُوْتُ فَیَقُومُ باکِیهم فَیَقُولُ: واجَبَلاه، واسنداه وَ نَحوِ ذلکِ إِلَّا وُکَّلَ بِهِ مَلَکانِ یَلهَزانِهِ: هَکَذا کُنْتَ؟» (رواه الترمذی).
«هرکس بمیرد و نوحه گردان بگویند: وای کوه پشتیبان و تکیه گاهمان رفت و امثال آن، خداوند در آن وقت دو فرشته را بر وی میگمارد که بر سینهاش میزنند و میگویند مگر تو چنین بودی».
همان گونه که نوحه حرام است، یقه دریدن و بر سینه زدن و بر گونه زدن و خراشیدن آن و موی کندن و دعای بد بر خویشتن کردن و واویلا گفتن و امثال آن، و لباس غیر عادی پوشیدن و هر عملی که بیانگر اظهار جزع و فزع منافی با تسلیم و انقیاد در برابر قضا و حکم الهی باشد نیز حرام است، چون همه این کارها از جمله اعمال جاهلی و مخالف با روح اسلام است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بدین گونه از آنها نهی کرده است:
«لَیسَ مِناّ مَنْ ضَرَبَ الخَدَّ وَشَقَّ الجَیبَ وَدَعا بِدَعْوَی الجاهِلیَّةِ» (رواه الشيخان).
«کسی که در هنگام مصایب و مرگ به گونه خویش زند و یقه خویش را بدرد و سخنان جاهلی و دعویهای جاهلیت را مطرح کند بر دین ما نیست و از ما نیست».
(و در صحيحین آمده است که):
«بَرِئَ رَسُولُ اللهِ صل الله علیه و آله و سلم مِنَ الصَّالِقَـةِ وَالحالِقَـةِ وَالشّـَاقَـةِ».
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از کسی که با صدای بلند بر میت نوحه گری میکند و به هنگام مصیبت صدای خویش را بر میدارد، و موی خویش را میتراشد یا میکند و لباس را بر تن میدرد بیزار است».
این اعمال جاهلانه از آن جهت حرام است که بدین میماند که از دست ظالمی شکوه میکند و فریادرس میطلبد، در حالی که این وقایع و رویدادها محض عدل الهی است پس بر مسلمان واجب است که مرده و میت با اعمال دیگران معذب و گناهکار نخواهد شد مگر خود وصیت و سفارش کرده باشد که برایش چنین کنند، چون خداوند میفرماید:
﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ﴾ [فاطر: 18].
هیچ کس گناه کسی دیگر را به دوش نمیکشد بار گناه هرکس به دوش خود وی است».
لیکن اگر به آن وصیت کرده و سفارش نموده باشد که برایش نوحه گری و امثال آن راه اندازند مانند قول شاعر:
إِذا
مِتُّ فَانعینیِ بِما هُوَ أَهلُهُ |
|
وَشُقّی
عَلیّ الجیبَ یا بِنتَ مَعبَدِ |
«چون مُردم بگونهای شایسته خبر مرگ مرا اعلام کن و گریه نما و برای من یقه خویش پاره کن ای دختر معبد».
بدیهی است در این صورت میت در عذاب خواهد بود و به وی نیز گناه میرسد، چون او به چیزی سفارش و توصیه کرده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به ترک آن و محو آن امر فرموده است، پس او با این توصیهاش با امر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم مخالفت ورزیده است.
و مقصود از سخن جمهور علما نیز این است که گفتهاند: مرده با این اعمال معذب خواهد گردید و احادیث تعذیب مرده را به سبب این اعمال، بر این حمل کردهاند که خود وصیت کرده باشد. مستحب است که هر چه زودتر برای پرداخت وام و بدهی میت اقدام به عمل آید به دلیل خبر:
«نَفْسُ الـمُؤْمِنِ مُعَلَّقَةُ بِدَیْنِهِ حَتّی یُقْضَی عَنهُ». (رواه الترمذی).
«جان مؤمن به وام او تعلق دارد و چشم به آن دوخته است تا این که به جای وی باز پرداخت گردد».
و چنانچه طلبکار آن را مطالبه کند این مبادرت واجب میشود.
به هنگام ضرری که پیش آمده و حادثه و رویدادی بدنی یا مالی و دنیایی و تنگنائی که پیش آمده است تمنی و آرزوی مرگ مکروه است، مگر اینکه فتنه و آشوب دینی پیش آید که در آن صورت آرزوی مرگ مکروه و ناپسند نیست. اما تمنای مرگ به خاطر یک هدف اخروی و قیامتی مانند شهادت در راه خدا بسیار پسندیده است. و سنت است که انسان فراوان یاد مرگ کند به دلیل خبر:
«أَکْثِرُوا مِنْ ذِکْرِ هاذِمِ اللَّذاتِ فَإنَّهُ لَا یَکونُ فِی کَثیرٍ إِلَّا قَلَّلَهُ وَلَا فی قَلِیلٍ إِلَّا کَثَّرَهُ».
«فراوان از مرگ که ویرانگر لذتها است یاد کنید چون هرگاه از آن یاد شود بسیارها را اندک و اندکها را بسیار میگرداند».
یعنی اعمال و مطلب فراوان دنیایی را اندک میگرداند و بر دل آدم سرد میشوند، و اعمال اندک خیریه را در دل آدم فراوان میگرداند و بر آن دل گرم میشود. واجب است که انسان با توجه خالصانه و پشیمانی راستین، خود را برای مرگ مهیا نماید و برای ترک گناهان شتاب ورزد و به خدا و درگاه او روی آورد تا مرگ او را ناگهانی درنیابد که توبه از دستش در رود و از او فوت شود.
تعزیه در زبان عربی به معنی تسلیت دادن و آرامش بخشیدن است، و در اصطلاح شرع و فقه عبارت است از این که با ذکر وعده الهی به ثواب و پاداش صبر و شکیبائی بر مصیبت، و برحذر داشتن از جزع و فریاد و اعمالی که باطل کننده اجر و پاداش اخروی و سبب گناهان است، و دعای خیر و مغفرت و آمرزش برای میت و دعای جبران مصیبت صاحب مصیبت، شخص مصیبت زده را به صبر و شکیبائی دعوت کرد.
تعزیه و تسلیت سنت است به دلیل خبر:
«مَا مِنْ مُسْلِمٍ یُعَـزِّی أَخاهُ مِن مُصیبَـةٍ إِلَّا کَساهُ اللَّـهُ مِن حُلَلِ الکَرامَـةِ».
«هرکس برادر مصیبت زده خود را تسلیت دهد و آرامش بخشد خداوند جامه کرامت و عزت به وی پوشاند».
و به روایت اسامه آمده است:
«أرْسَلَتْ إحْدى بَنَاتِ النَّبيِّ صلى الله عليه وسلم إِلَيْهِ تَدْعُوهُ وَتُخْبِـرُهُ أنَّ صَبِـيَّاً لَهَا - أَوْ ابْناً - في المَوْتِ فَقَالَ للرسول: «ارْجِعْ إِلَيْهَا، فَأخْبـِرْهَا أنَّ للهِ تَعَالَى مَا أخَذَ وَلَهُ مَا أعْطَى، وَكُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بِأجَلٍ مُسَمّى، فَمُرْهَا، فَلْتَصْـبِرْ وَلْتَحْتَـسِبْ» (رواه الشيخان).
«یکی از دختران پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به نزد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرستاد که او را بخواند و به وی خبر دهد که فرزندش (فرزند دختر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم یا طفلی شان) در حال جان دادن است. پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: به سوی او برگرد و به وی خبر ده که خداوند هر چه بخواهد میگیرد، و هر چه بخواهد میدهد، و هرچیزی پیش خداوند وقت و مدت معین دارد که میدهد و میگیرد، پس به وی امر کن که صبر و شکیبایی داشته باشد و اجر و مزد را از خداوند بخواهد و در طلب رضای او باشد».
در این امر دو فائده بزرگ هست که هرکس آنها را بکار بندد و قلباً بدانها ایمان داشته باشد شیرینی ایمان را چشیده است، و آن این است که: هرگاه انسان این حقیقت را درک کرده و از روی ایمان چشیده باشد که هرچه را خداوند ببخشد از آن او است و هرچه را بگیرد نیز از آن اوست، و خداوند هر طور که بخواهد در ملک خویش تصرف میکند، آن وقت کار مصیبت بر وی آسان خواهد شد، چون جهان از آن خدا است و به هر شکل که بخواهد در آن تصرف میکند، (و تصرف و مشیت او از روی حکمت است). چنانچه انسان این باور را از دست بدهد و تحت تاثیر عوامل طبیعی و انگیزههای درونی قرار گیرد عوامل و انگیزههای شرعی و دینی او را به صبر و شکیبایی میخوانند و او را به رضا به قضا دعوت میکنند که اگر این باور را نداشته باشد مصیبت او چند برابر خواهد شد، (ونعوذ بالله) این حال وقتی پیش میآید که قلب از یاد خدای تعالی خالی باشد. ولی قلبی که با یاد خدا آبادان است و سرشار از ذکر الهی است به حقیقت او اموال و اولاد را امتحان و آزمایش الهی و فتنه و آشوب میداند، و آنها را سبب جدایی از خداوند و دوری از اهداف خود میشمارد. آوردهاند که: یاران ابن مسعود رضی الله عنه از نیکی فرزندانش تعجب کردند و خوشحال شدند، او به آنان گفت: «شاید شما از نیکی آنان تعجب کنید و خوشحال باشید، به خدای سوگند اگر دستم از تربیت و اشتغال به پرورش آنان خالی باشد بیشتر دوست دارم و پیش من پسندیده تر است از بقایشان». او میدانست که امکان دارد آنان او را از خدای خویش جدا کنند لذا چنین گفت، و این ترس را داشت که مبادا او را به خود مشغول کنند و رضای خدا را که بالاترین مقام است از دست بدهد. آوردهاند که امام شافعی تعزیت نامه زیر را برای یکی از یارانش فرستاد که فرزندش را از دست داده بود: «همانا من به تو تسلیت میگویم و به راستی اطمینان ندارم که خود جاودان بمانم، لیکن سنت و طریق دین این است، نه کسی که به وی تسلیت گفته شده است بعد از مرگ میت باقی میماند، و نه کسی که تسلیت میگوید، اگر چه تا مدتی زنده بمانند».
آنچه که مستحب و پسندیده است در تسلیت گفته شود
مستحب و پسندیده است که تعزیت و تسلیت برای همه خانواده میت باشد از کوچک و بزرگ گرفته تا مذکر و مونث، لیکن تسلیت به زنان را تنها زنان یا محارم زنان باید بگویند. و سنت است که تسلیت پیش از تدفین گفته شود، چون وقت شدت و سختی و غم و اندوه و جزع و بیتابی است، لیکن بعد از تدفین بهتر است چون پیش از تدفین در صدد تجهیز و آمادگی تدفین او هستند، مگر این که حزن و اندوهشان از حد بگذرد که در این صورت پیش از تدفین بهتر است تا اندکی آرامش یابند و صبر پیش گیرند. بهتر است که تسلیت را از آنها شروع کرد که در برابر تحمل مصیبت ناتوان ترند.
در تسلیت به مسلمانان چنین گفته میشود:
«أَعْظَمَ اللهُ أَجرَکَ وَأَحْسَنَ عَزاءَکَ وَغَفَرَ لِمیِّـتِکَ أَو أَخلَفَ الله ُعَلَیکَ».
«خداوند مزد و پاداش بزرگ این مصیبت را به تو بدهد و نیکو تو را تسلیت و آرامش دهد و مردهات را بیامرزد، یا عوض بهتری تو را دهد». و امثال آن.
و در تسلیت به مسلمانی که کافری از خویشاوندانش را از دست داده گفته میشود:
«أَعظَمَ اللهُ أَجرَکَ وَصَبَرَکَ وَأَخلَفَ عَلَیکَ».
«خداوند مزدت را بزرگ گرداند و تو را عظیم شکیبایی دهد و عوض آن را به تو دهد».
و امثال آن.
و به وی نباید گفت: خدا مردهات را بیامرزد، چون خداوند کافر را نمیبخشاید. خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِ﴾ [النساء: 48].
«به حقیقت خداوند نمیبخشد که به وی شرک ورزند».
و در تسلیت به کافری که مسلمانی را از دست داده است گفته میشود: خداوند مردهات را بیامرزد، یا خداوند عوض وی را به تو دهد یا امثال آن. و در تسلیت به کافری که کافری را از دست داده است گفته میشود: خداوند عوضت بدهد و از تعداد شما کم نکند. تسلیت گفتن به کافر مندوب و مطلوب نیست لیکن اگر امید به اسلام آوردنش نداشته باشد جایز است و اگر امید به اسلام آوردنش باشد مستحب است.
تسلیت گفتن در سه روز پس از مرگ گفته میشود، چون غالبا روزهای شدت و سختی و اندوه و غم این سه روز است و بعد از گذشت سه روز مکروه است، چون موجب تجدید غم و اندوه میگردد، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم پایان غم و اندوه خوردن را سه روز قرار داده است. در صحيحین آمده است:
«لَا یَحِـلُّ لِامْرَأَةٍ تُـؤْمِنُ بِاللهِ وَالیَومِ الآخِرِ أَنْ تَحِـدَّ عَلی مَیِّتٍ فَوْقَ ثَلاثٍ إِلَّا عَلی زَوجِها أَرْبَعَـةَ أَشْهُـرٍ وَعشـْراً».
«برای زنی که به خدا و روز رستاخیز ایمان دارد سوگواری بر میت و ترک زینت و لباس سیاه پوشیدن بیش از سه روز حلال نیست، مگر برای شوهرش که این سوگواری چهار ماه و ده روز است».
هنگامی که تسلیت گوینده یا صاحب مصیبت غائب باشد از این مستثنی است و تا رسیدن او وقت تسلیت باقی است و اشکالی ندارد.
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته وآخر دعوانا أن الحمدلله رب العالمین.
پایان ترجمه نماز از کتاب «الفقه المیسر» ساعت پنج و پنجاه و پنج دقیقه بعد از ظهر مورخ (22 / 2 / 1367هش) برابر 26 ماه رمضان یا 25 ماه رمضان برابر تقویم در منزل شخصی در سنندج.
امیدوارم خداوند در ترجمه قسمتهای بعدی نیز توفیق را رفیقم گرداند و رضای خویش را در آن قرار دهد. آمین
[1]- از وقتی که سایه هر چیزی بعد از سایه وقت زوال به اندازه خودش شد تا وقتی که سایه هر چیزی دو برابر خود به اضافه سایه وقت زوال میشود وقت اختیار عصر است.
[2]- بار إلها! بر محمد – صلى الله عليه وسلم- و آل محمد درود بفرست همچنان كه بر ابراهيم و آل ابراهيم درود فرستادى، همانا تو ستوده و باعظمت هستى. بار الها! بر محمد و آل محمد بركت نازل فرما همچنان كه بر ابراهيم ؛ و آل ابراهيم بركت نازل كردى، همانا تو ستوده و باعظمت هستى.
[3]- اين حديث ضعيف است. و بسيار زياد از علماي حديث بر ضعيف بودن آن حكم كردهاند. مصحح
[4]- این کراهت یا تحریمی است که در (روضه) بدان اشاره شده است. یا کراهت تنزیهی است که در (تحقیق) گفته است. کراهت تحریمی موجب گناه است و کراهت تنزیهی موجب گناه نیست. فرق بین کراهت تحریم و حرام آنست که کراهت تحریمی به دلیل ظنی ثابت شده که احتمال تاویل دارد. و حرام آنست که به دلیل قطعی ثابت شده و احتمال تاویل ندارد مانند کتاب یا سنت یا اجماع یا قیاس و البته هر دو موجب گناهند. باید دانست که این کراهت، کراهت تحریمی است و قول أصح آنست و بنابر هر دو قول نماز در این اوقات منعقد نمی شود چون نهی متوجه نماز میگردد و این مطلب مقتضی فساد آنست چون عبادتت فاسدی انجام داده است. مؤلف.
[5]- عبارت بین دو کمان استنباط شخصی مترجم است، یعنی جهت حرمت حریر و طلا برای مردان را بیان میکنند و میتوان آن را سبب حلال و روا بودن آن برای زنان نیز بر شمرد که به این جهت پوشیدن حریر و زینت آلات طلا برای زنان روا است که موجب تمایل طبع مردان به زنان میگردد و اقبال به ازدواج بیشتر میشود و در نتیجه کثرت نسل پیش میآید. مترجم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر