غسل در زبان عربی (به فتح و ضم غ) به معنی جاری شدن آب بر هر چیزی است. و در اصطلاح فقه و شرع اسلامی به معنی جاری شدن آب بر تمام بدن انسان است از روی قصد و نیت.
شش چیز شرعا موجب غسل میگردد که سه تای آنها بین زنان و مردان مشترک است.
اول برخورد وتماس دو محل ختنه شده در شرمگاه زن و مرد با هم. این برخورد و التقای دو محل ختنه شده (ختانین) در اصطلاح شرع یعنی ناپدید شدن سر آلت تناسلی مرد در شرمگاه پیش یا پس انسان یا حیوان است، خواه انزال منی صورت گیرد یا صورت نگیرد، و دلیل آن حدیثی است که عایشه رضی الله عنها همسر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آن را روایت کرده است:
1- «إِذَا الْتَقَى الـْخِتَانَانِ أَوْ مَسَّ الْـخِتَانُ الْـخِتَانَ فَقَدْ وَجَبَ الْغُسْلُ فَعَلتُهُ أَنَا وَرَسُولُ اللهِ صل الله علیه و آله و سلم فَاغتَسَلنا». (رواه مسلم).
«هرگاه دو محل ختنه شده زن و مرد با هم برخورد پیدا کردند غسل واجب میشود عایشه رضی الله عنها گفت: این حالت برای من و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم پیش آمد و غسل کردیم»
2- خارج شدن منی در بیداری یا در خواب خواه از روی شهوت باشد یا از روی شهوت نباشد چون پیامبر به طور مطلق گفت:
«إِنَّمَا الماءُ مِنَ الماءِ» (رواه مسلم).
«بیگمان آب از آب است، غسل بوسیله انزال منی واجب میشود – تا آب منی بیرون نیاید آب غسل لازم نیست».
آب منی سه نشانه و علامت دارد که بدانها شناخته میشود:
الف- بوی آن چون بوی خمیر و شکوفه تر و تازه خرما میباشد چون خشک گردد بوی سفیده تخم مرغ دارد.
ب- بیرون پریدن و بیرون جهیدن در چند دفعه چون خداوند میفرماید:
﴿مِن مَّآءٖ دَافِقٖ ٦﴾ [الطارق: 6].
«از آب بیرون جهنده».
ج- احساس لذّت با بیرون آمدن آن و به دنبال آن سست شدن آلت تناسلی خاموش شدن و شکستن شهوت و آرزوی جنسی. البته آب منی زن با آب منی مرد فرق دارد که آب زن با بیرون پریدن و جهش بیرون نمیآید و مانند آب مرد نیست.
اگر کسی از خواب بیدار شد و جز آب غلیظ و سفیدی در خود ندید بر وی غسل واجب نیست، چون آب (ودی) و آب (منی) در غلظت و سفیدی با هم مشترکند بلکه در این حال او مخیر است بین این که آن را منی به حساب آورد و غسل کند، یا آن را (ودی) به حساب آورد و آلت خود را بشوید بدون غسل کردن. اگر کسی غسل کرد سپس بقیه آب سفید و غلیظ از وی بیرون آمد بر وی واجب است باز هم برای بار دوم غسل کند.
3- سوم مرگ است چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم درباره کسی که در احرام بود و شترش او را به زمین زد و مرد گفت: «اِغسِلُوُه بِماءٍ وَسِدرٍ». (رواه الشيخان).
«او را با آب و سدر غسل و شستشو دهید».
و اما آن سه چیز که موجب غسلند و به زنان اختصاص دارد:
1- اول حیض و قاعدگی است. چون خداوند میفرماید:
﴿وَلَا تَقۡرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ يَطۡهُرۡنَۖ فَإِذَا تَطَهَّرۡنَ فَأۡتُوهُنَّ مِنۡ حَيۡثُ أَمَرَكُمُ ٱللَّهُ﴾ [البقرة: 222].
«در حالت قاعدگی از زنان کناره گیری نمایید (همبستر نشوید و مقاربت جنسی نکنید) تا این که پاک شوند و هنگامیکه پاک شدند از طریقی که خداوند به شما فرمان داده است با آنها آمیزش کنید».
و چون به روایت عایشه رضی الله عنها ، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به فاطمه دختر ابی حبیبش گفت:
«فَإِذا أَقْبَلَتِ الْـحَيْضَةُ فَدَعِي الصَّلاةَ، وَإِذَا أَدْبَرَتْ فَاغْتَسِلِي عَنْكِ الدَّمَ، ثُمَّ صَلِّي». (رواه الشيخان).
«هرگاه موعد حیض و قاعدگی فرا رسید نماز خواندن را ترک کنید، و هرگاه دوره معیّن آن سپری شد غسل جنابت کنید و خون خویش را بشوئید، و نماز خواندن را از سر بگیرید».
و در روایت بخاری آمده است:
«ثُمَّ اغتَسِلی وَصَلّی».
«سپس غسل کنید و نماز بخوانید».
2- دوم نفاس و داشتن خون ریزی زایمان است و آنهم چون حیض و قاعدگی است و حکم آن را دارد، چون در حقیقت خون حیض است که در مدت بارداری جمع شده است. و چون اصحاب رسول الله صل الله علیه و آله و سلم بر آن اجماع داشتهاند که نفاس مانند حیض است.
3- سوم زایمان است، اگر چه جنین سقط شده به صورت خون بسته یا پاره گوشت باشد. در این حال به دو علت غسل واجب میشود، یکی این که در ولادت و زایمان گمان خون ریزی است و در اینگونه موارد حکم به این گمان میشود همان گونه که چون در خواب احتمال بیوضوئی میرود خواب ناقض وضو است. و دوم این که جنین، منی و آب مرد و زن است که منعقد شده و بدین صورت درآمده است، و بدیهی است که بیرون آمدن آب منی موجب غسل است.
فرایض غسل دو چیز است: اول نیت غسل کردن چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«إِنَّمَا الأَعمالُ بِالنِّیِّاتِ».
«ارزش اعمال با نیت تحقق میپذیرد».
نیت و قصد و اراده صرفا یک عل قلبی است و با شستن اولین جزء بدن تحقق میپذیرد و کیفیت آن به اینصورت است که شخص جنب قصد و نیت رفع جنابت یا برطرف کردن بیوضویی بزرگ (رفع حدث اکبر) را از همه بدن خود میکند. و زن پس از پاک شدن از خون ریزی حیض و نفاس قصد و نیت برطرف کردن ناپاکی و حدث و بیوضویی حیض و نفاس را میکند.
برای صحّت و درستی غسل شرط است که اول نجاست و ناپاکی را از بدن خویش دور سازد، بعد نیت غسل کند. چون آمده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم خطاب به زنی گفت: خون را بشوئید و خود را پاک کنید و سپس نماز بخوانید. بعضی شستن و ازاله نجاست را از جمله فرایض غسل دانستهاند ولی حقیقت آنست که شرط غسل است.
دومین فرض غسل رسیدن آب به ته موها و تمام پوست بدن است، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«تَحتَ کُلِّ شَعرٍَة جَنابَةُ فَبَلُّوا الشُّعُورَ وَ نَقُّوا البَشَرَةَ» (رواه أبوداود والترمذی وابن ماجه).
«زیر هرموئی از مویهای بدن جنابتی است پس همه موهای بدن را تر کنید و بشوئید و تمام پوست بدن را پاکیزه نمائید».
و در لفظ دیگری آمده است: به حقیقت در زیر هر موئی جنابتی وجود دارد، پس موی را بشوئید و پوست بدن را پاکیزه کنید. و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«مَنْ تَرَكَ مَوْضِعَ شَعْرَةٍ مِنْ جَنَابَةٍ لَمْ يَغسلها فُعِلَ بِهِ كَذَا وَكَذَا مِنَ النَّارِ».
«هرکس در غسل جنابت جای یک موی را ناشسته بگذارد در آتش دوزخ با وی چنین و چنان میشود».
علی بن ابیطالب رضی الله عنه گفت: به همین جهت از موی سرم بدم میآمد و با آن به دشمنی برخاستم و او موی سر خود را میتراشید. (احمد و ابوداود و ابن ماجه این سخن حضرت علی را ذکر کردهاند).
اگر آب غسل به زیر و ته مویهای بافته شده نرسد باز کردن آنها واجب است، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است: (مویها را بشوئید و ترکنید) و (هرکس جای یک موی را ناشسته بگذارد...) و اما آنچه از ام سلمه رضی الله عنها روایت شده که گفت: گفتم: ای رسول الله من عادت دارم که موی سر را ببافم آیا برای غسل جنابت آنها را باز کنم؟ پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«إِنَّما یَکفیکِ أَن تَحثی عَلی رَأسِکِ حَثَیاتٍ ثُمَّ تَفِیضِی عَلَیهِ الماءَ فَتَطْهَرِینَ».
«برای تو کفایت میکند که سه بار بر سر خود آب بریزی سپس بر تمام بدن آب بریزی آنوقت تو پاک شده ای». (مسلم در صحيح خود آن را روایت کرده است).
مقصود از آن وقتی است که موی تنک و کم پشت باشد و بافتن آن مانع رسیدن آب به زیر آنها و به پوست بدن نشود.
آنوقت همه احادیث در جای خود مورد عمل قرار میگیرند و باصطلاح جمع بین ادله میشود و تعارضی با هم ندارند.
و شستن تمام پوست بدن که ظاهر و آشکار است حتی آنچه که از سوراخ گوشها و دگر شکافها و لابلای بدن و زیر پوست حلقه آلت تناسلی مرد که ختنه نشده و آن قسمت از آلت تناسلی زن که به هنگام نشستن برای قضای حاجت آشکار میشود، واجب میباشد.
و برطرف کردن مانیکور و لاک انگشتان و ناخنها واجب است، چون مانع رسیدن آب به پوست بدن میشود به خلاف حنا و رنگ که تنها رنگ پوست را تغییر میدهند و مانع رسیدن آب به پوست نمیشوند.
سنتهای غسل چند چیز است از جمله: تسمیه (بسم الله گفتن)، و شستن دستان پیش از داخل کردن آنها در ظرف آب که دلیل آن قبلا در مبحث وضو گفته شد، و پیش از غسل وضوی کامل گرفتن، چون عایشه رضی الله عنها گفت:
«کانَ رَسُولُ اللهِ صل الله علیه و آله و سلم اِذا اغتَسَلَ مِنَ الْـجَنابَةِ تَوَضَّأَ وُضُوئَهُ لِلصَّلاةِ». (رواه الشيخان).
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم هرگاه غسل جنابت میکرد همان گونه که برای نمازش وضو میگرفت برای غسل نیز وضو میگرفتند».
بخاری از میمونه رضی الله عنها همسر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم روایت کرده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم (در وضویی که برای غسل جنابت میگرفت شستن پاها را بتاخیر میانداخت».
قاضی حسین گفت: شخص مخیر است بین این که وضویش را به صورت کامل بگیرد یا شستن پاها را تا بعد از فراغت از غسل بتاخیر بیاندازد. چون هر دو روایت صحيح میباشند. از جمله سنتهای غسل آنست که برای احتیاط و خروج از خلافی که وجود دارد به تمام قسمتهای بدن که ممکن است دست بکشد، و لابلای بدن را که روی هم قرار میگیرند از قبی زیر بغل و لابلای چین و چروک پوست شکم و داخل ناف و گوشها را نیکو بشوید و دست بکشد، چون آنوقت اطمینان حاصل میشود که به تمام پوست بدن آب رسیده است بویژه داخل گوشها که توصیه میشود یک مشت آب بر دارد و به آرامی گوش را روی آن خم کند تا آب به زوایا و لابلای آن برسد. و یکی دیگر از سنتهای غسل موالات و شستن اندامها به دنبال هم و پیش از خشک شدن اندام قبلی است. و یکی دیگر شستن ظاهر و باطن اندامهای طرف راست بدن پیش از طرف چپ است که اول از شستن سر سپس طرف راست و پس از آن طرف چپ شروع میکند.
چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در طهارت خود ابتدا کردن بطرف راست را دوست میداشت. که متفق علیه اصحاب صحاح است و روایت آن قبلا یادآوری شد. یکی دیگر سه بار انجام دادن شستشوی بدن است که سرش را میشوید و سه بار بر آن دست میمالد سپس اندامهای دیگر نیز به همین کیفیت. به جهت پیروی از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و اقتدا به وی سنت است که آب غسل کمتر از مقدار یک صاع (چهار من) و آب وضو کمتر از مقدار یک من نباشد، چون به روایت مسلم از سفینة آمده است که یک صاع آب برای غسل پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و یک مُدّ آب برای وضوی او کفایت میکرد. و تجدید غسل سنت نیست چون در سنت نیامده و مشقت دارد، ولی تجدید وضو سنت است اگر با آن نمازی خوانده باشد. چون ابو داود و غیر او روایت کردهاند که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«مَن تَوَضَّأَ عَلی طُهْرٍ کَتَبَ اللهُ لَهُ عَشْرَ حَسَناتٍ».
«هرکسی در حال پاکی و با وجود داشتن وضو، وضوی خود را تجدید کند خداوند ده حسنه و نیکی را به حساب وی مینویسد».
و در اول اسلام برای هر نمازی وضوی جداگانه واجب بود که این وجوب نسخ گردید و استحباب آن باقی ماند. و مستحب است که در حال جنابت سر را نتراشد و ناخن را نچیند و تا تمام اجزای بدن پاک باشد، و بعد از طهارت بدین کار مبادرت ورزد. و مستحب است که بعد از فراغت از غسل بگوید: «أَشْهَدُ أَنْ لَّا إِلَهَ إِلَّا اللَّـهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ» چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم چنین میکرد و به جهت اقتدای به وی عمل مستحب است.
کشف عورت در غسل حرام است که انسان با کشف عورت و برهنگی کامل در حضور دیگران غسل کند و خود را بشوید، و کسی که بدین عمل مبادرت کند باید به فراخور حال او تعزیر گردد و سکوت حاضران بر این حال و او را به حال خود گذاشتن حرام است، و بر آنان واجب است که او را منکر گرداند، اگر سکوت کنند مرتکب گناه گشته و آنان نیز تعزیر میشوند چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«لَعَنَ اللهُ الناّظِرَ وَالمَنظُورَ». «لعنت خدا بر نگاه کننده و نگاه شده باد».
در خلوت کشف عورت و برهنگی کامل جایز است ولی باز خود را پوشاندن بهتر است، چون شرم و حیا از خداوند سزاوارتر است. هرگاه مردی به حمام عمومی داخل شد بروی واجب است که از چیزهائی که برایش حلال نیست چشم فرو بندد و عورت خویش را از برهنگی مصون دارد در حضور کسانی که نظرشان به عورت وی حلال نیست. قرطبی در تفسیر خود به هنگام تفسیر آیه:
﴿كِرَامٗا كَٰتِبِينَ ١١ يَعۡلَمُونَ مَا تَفۡعَلُونَ ١٢﴾ [الإنفطار: 11- 12].
«فرشتگان مکرمی هستند که اعمال شما را مینویسند هرچه شما بکنید میدانند».
روایت کرده است که:
«أَنَّ الرَّجُلَ إِذا دَخَلَ الحمامَ عارِیاً لَعَنَهُ مَلَکاهُ».
«هرگاه مردی با برهنگی کامل و عورت کشف شده داخل حمام شد دو فرشته ای که بر او مأمور گشتهاند او را نفرین و لعنت میکنند».
و به روایت حاکم از جابر رضی الله عنه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«حَرامٌ عَلی الرِّجالِ دُخُولُ الحمَامِ إِلاّ بِمِئزَرٍ».
«بر مردان حرام است که بدون فوطه وارد حمام شوند، یعنی باید عورت خود را با فوطه و امثال آن بپوشانند».
در موارد زیر غسل سنت است:
1- غسل جمعه. چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«مَنْ تَوَضَّأَ يَوْمَ الـْجُمُعَةِ فَبِهَا وَنِعْمَتْ، وَمَنِ اغْتَسَلَ فَالْغُسْلُ أَفْضَلُ» (رواه الترمذی).
«هرکس در روز جمعه وضو گیرد و به جمعه برود به سنت عمل نموده و کار خوبی انجام میدهد و هرکس غسل کند خیلی بهتر است».
و بعضی غسل جمعه را واجب دانستهاند با توجه به آنکه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
«مَنْ أَتَی الْـجُمُعَةَ فَلْیَغْتَسِلْ». (رواه مسلم).
«هرکس بخواهد به جمعه برود باید غسل کند».
چون ظاهرا امر برای وجوب است و حدیث:
«غُسْل ُ الجُمُعَةِ واجِبٌ عَلی کُلِّ مُحتَلِمٍ». (رواه الشيخان).
«غسل جمعه بر هرکس که محتلم شده و بحد بلوغ رسیده باشد واجب است».
این وجوب را تاکید میکند چون مقصود از محتلم شده شخص مکلف است. (شیخین آن را روایت کردهاند). و قول به وجوب غسل جمعه را رد کرده و گفتهاند: این امر برای استحباب است، در نتیجه به همه ادله و احادیث عمل شده و تعارضی هم با یکدیگر ندارند. و کلمه (واجب) را بر تاکید حمل کردهاند همان گونه که کسی به کسی میگوید: حق تو بر من واجب است، یعنی متأکد است و ضرورت دارد، و روایت شده که عمر بن الخطاب رضی الله عنه ایستاده بود و خطبه جمعه ایراد میکرد که عثمان بن عفان رضی الله عنه داخل شد، عمر وی را صدا زد که این چه ساعت و چه وقت آمدن است؟ او گفت: من کار داشتم و تا صدای اذان را نشیندم به خانه برنگشتم و تنها توانستم وضو بگیرم و بیایم. و عمر رضی الله عنه نگفت: چرا غسل نکردی؟ و امر نکرد که غسل کند. پس دلالت میکند که غسل جمعه واجب نیست، و اگر واجب بود به وی امر میکرد که غسل کند و عثمان رضی الله عنه غسل را ترک نمیکرد. وقت سنت بودن غسل جمعه از طلوع فجر صادق روز جمعه شروع میشود تا نزدیک رفتن به نماز جمعه و نزدیک به رفتن نماز جمعه آن را انجام دهد بهتر است، چون مقصود آنست که وقت ازدحام و انبوه مردم بوی عرق و بوی بد قطع گردد. چنانکه زود به نماز جمعه رفتن و غسل با هم تعارض داشته باشند مراعات غسل بهتر از زود رفتن است، چون در وجوب غسل اختلاف است.
2- غسل کردن برای عید فطر و عید قربان. چون ابن عباس رضی الله عنهما گفت: همواره پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برای عید فطر و عید قربان غسل میکرد و عمر و ابن عمر و علی رضی الله عنهم نیز چنین میکردند. و صلاة عیدین چیزی است که مردم برای آن جمع میشوند و غسل عیدین بعد از سپیده دم و پیش از آن جایز است، و در آن خلافی نیست بنا بقول ارجح و مقصود از پیش از فجر نیمه دوم شب است.
3- غسل برای نماز استسقاء (طلب باران) و نماز کسوف و خسوف. چون در اینگونه مواقع مردم تجمع پیدا میکنند، پس همانند غسل جمعه غسل در این مواقع نیز سنت است و به تفصیل از آن سخن خواهیم گفت.
4- غسل برای کسی که مرده را شسته است. چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت:
«مَنْ غَسَلَ مَیِّتاً فَلْیَغتَسِلْ وَمَنْ حَمَلَهُ فَلْیَتَوَضَّأ». (رواه الترمذی).
«هرکس میتی را شست باید غسل کند، و هرکس جنازه را حمل کرد وضو بگیرد».
امر در این احادیث از وجوب به استحباب مصروف شده چون در حدیث دیگری آمده است:
«إِنَّ مَیِّتَکُم یَمُوْتُ طاهِراً فَحَسْبُکُمْ أَن تَغْسِلُوْا أَیدِیَکُمْ» (رواه البيهقي).
«مرده شما پاک است چون به وی دست زدید کفایت میکند شما را که دستتان را بشویید».
و همچنین در حدیثی آمده است:
«كُنَّا نُغَسِّلُ الْمَيِّتَ فَمِنَّا مَنْ يَغْتَسِلُ وَمِنَّا مَنْ لاَ يَغْتَسِلُ» (أخرجه الخطیب).
«مامرده را میشستیم برخی از ما غسل میکردند و برخی غسل نمیکردند».
و در حدیث دیگری آمده است:
«لَیسَ عَلَیکُمْ فی غُسْلِ مَیِّتِکُمْ غُسْلٌ إِذا غَسَّلتُمَوهُ». (رواه الحاکم)
«هرگاه میتتان را شستید بر شما غسل واجب نیست».
5- غسل کافر وقتی که اسلام بیاورد. چون روایت شده است هنگامی که قیس بن عاصم و ثمامة ابن أثال خواستند مسلمان شوند دستور داد که غسل کنند، و آن را بر آنان واجب نکرد. چون جماعتی اسلام آوردند و به آنان امر نکرد که غسل کند و چون اسلام آوردن توبه و پشیمانی از معصیت است و برای توبه از معصیت غسل واجب نیست مانند دیگر معصیتها. و این برای کافری است که در حال کفر جنب نشده باشد، اگر جنب شده باشد بعد از اسلام آوردن غسل او لازم و واجب است زیرا نیت غسل او در حال کفر صحيح نبوده است.
6- غسل دیوانه هنگامی که بهبود یابد و غسل بیهوش شده چون بهوش آید برای اینکه احتمال دارد انزالی صورت گرفته باشد. شافعی گفت: هیچ دیوانه ای نیست مگر این که انزال کند.
7- غسل به وقت احرام بستن. چون به روایت از زید بن ثابت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم لباس خود را برای احرام بیرون آورد و غسل کرد. ترمذی آن را روایت کرده است. و در این عمل مرد و زن و کودک با هم فرقی ندارند و برای همه غسل احرام سنت است.
اگرچه زن قاعدگی یا حالت بعد از زایمان داشته باشد باز غسل احرام سنت است، چون اسماء دختر عمیس همسر ابوبکر صدیق در ذی الحلیفه حالت بعد از زایمان برایش پیش آمد و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به وی امر کرد که غسل احرام کند. مسلم آن را روایت کرده است. بغوی و محاملی گفتهاند: عاقل و دیوانه و کودک صاحب تمییز و بیتمییز هیچکدام در این مورد با هم فرقی ندارند. اگر احرام گیرنده آب نیافت تیمم کند، و اگر آب داشت و برای غسل او کفایت نمیکرد بدان مقدار آب که دارد وضو بگیرد چون آنچه که مقدور و ممکن است با آنچه که مقدور و ممکن نیست ساقط نمیشود.
8- غسل برای دخول در مکه مکرمه. ابن عمر رضی الله عنهما هرگاه میخواست به مکه وارد شود شب در «ذی طوی» میماند تا صبح میشد آنگاه غسل میکرد و در روز به مکه مکرمه داخل میشد و میگفت: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم چنین میکرد. شیخین چنین روایت کردند. در این که غسل برای ورود به مکه مستحب است فرق نمیکند که شخص احرام به حج یا احرام به عمره بسته یا اصلا احرام نبسته باشد. شافعی در «أم» گفته است: کسی که احرام نبسته است سنت است که غسل کند، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در سال فتح مکه احرام نبسته بود و مواد خوشبو استعمال میکرد، ولی برای ورود به مکه غسل کرد.
9- غسل برای وقوف در عرفه. چون ابن عمر رضی الله عنهما چنین میکرد، مالک آن را روایت کرده، و ابن الخل آن را از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم حکایت کرده است. و چون عرفه محل تجمع مردم است پس برای آن هم مانند جمعه غسل سنت است.
10- غسل برای رمی جمرات و سنگ ریزه انداختن به جمرهها غیر جمره عقبه که به وقوف در عرفه نزدیک است. (و تازه برای وقوف در عرفه غسل کرده است) ولی وقت رمی جمرات دیگر از وقت دور است و چون وقت رمی جمرات دیگر بعد از زوال خورشید از خط استوا صورت میگیرد که وقت شدت گرما است و مردم فراوان تجمع میکنند.
11- غسل برای طواف خانه کعبه که شامل طواف القدوم و طواف الإفاضه و طواف الوداع (طواف به وقت ورود و طواف برای پراکنده شدن و طواف به وقت خداحافظی) میشود، چون هر سه وقت تجمع مردم است.
12- غسل برای اعتکاف که شافعی آن را گفته است، و غسل برای ورود به مدینه طیبه که نووی آن را در مناسک ذکر کرده است، و غسل برای هر یک از شبهای رمضان که عبادی آن را از حلیمی نقل کرده است، و غسل برای تراشیدن موی زهار و شرمگاه که خفاف در خصال آن را گفته است، و صاحب جمع الجوامع از جمله نصهای شافعی و چیزهایی که شافعی گفته نقل کرده که او گفت: من دوست دارم بعد از حجامت و دخول حمام و بعد از هر کاری که بدن را تغییر دهد و ضعیف کند غسل کنم چون غسل بدن را نشاط و نیرو میبخشد.
مسح بر خفین جایز است چون مسلم از جریر رضی الله عنه روایت کرده است که گفت: «رسول الله صل الله علیه و آله و سلم را دیدم که ادرار کرد سپس وضو گرفت و خفین خود را مسح کرد». فقها را این حدیث عجب آمد چون مسلمان شدن جریر بعد از نزول سوره مائده است، پس آیه وضوء در سوره مائده که دلالت بر شستن پاها میکند ناسخ مسح خفین نمیشود، بلکه مراد از آن برای غیر صاحب خف خواهد بود که واجب است پاها را بشوید.
و اما برای صاحب خف (برابر شرایط) آنچه فرض است مسح بر خفین است (یعنی اگر مسح نکرد اشکال ندارد). نووی و دیگران گفتهاند: کسانی که مورد اعتبار هستند و سخن ایشان جای اعتماد است اجماع دارند بر این که مسح بر خفین در سفر و در غیر سفر بر ای نیاز یا غیر نیاز حتی برای زن خانه داری که پیوسته در خانه است و برای بیماری که زمین گیر شده و راه نمیرود جایز است، و خدا بهتر میداند. حسن بصری گفت: هفتاد نفر از یاران پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برایم نقل کردهاند که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بر خفین خود مسح میکرد. مردان بسیار و خارج از شمار از اصحاب پیامبر صل الله علیه و آله و سلم مسح بر خفین را از وی روایت کردهاند.
به دو شرط مسح بر خفین جایز است:
1- خفین را تمام و کمال و بعد از طهارت و پاکی کامل پوشیده باشد. اگر یک پای را شست سپس یک خف را پوشید و بعد پای دیگر را شست و خف دیگر را پوشید، در این حال بعد از باطل شدن وضو و در وضوی بعدی مسح بر خفین به جای شستن پاها جایز نیست، چون مغیره رضی الله عنه گفت: آب وضو بر دست پیامبر صل الله علیه و آله و سلم میریختم و چون وقت آن رسید که پاهایش را بشوید خم شدم که خفین او را در آورم گفت: «دَعهُما فَإِنّیْ أَدْخَلْتُهُما وَهُما طاهِرتانِ». (رواه الشيخان).
«آنها را بحال خود بگذار چون من آنها را به پاکی پوشیدم و وقتی که آنها را پوشیدم پاک بودند».
امام شافعی روایت کرده است از مغیره رضی الله عنه که او به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: آیا بر خفین مسح کنم؟ پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: «نَعَمْ إِذا أَدْخَلتَهُما طاهِرَتَینِ».
«آری، هرگاه آنها را به پاکی بپوشی».
2- خف باید صلاحیت و شایستگی مسح کردن را داشته باشد که برای این امر چند چیز لازم است:
الف- خف باید محل شستن فرض پاها را بپوشاند اگر کوتاه تر از محل فرض باشد مسح جایز نیست، چون در این صورت آن قسمت که پیدا است فرض است شسته شود و آن قسمت که پوشیده شده واجب است مسح شود و هیچکس به جمع هر دو یعنی مسح و شستن رأی نداده است، پس غلبه با غسل و شستن است چون آن اصل میباشد.
ب- خف باید به قدری محکم باشد که بتوان با آن راه رفت بدان مقدار که مسافر نیاز دارد در وقت فرود آمدن و کوچ کردن، چون مسح رخصتی است برای نیاز به پوشیدن آن به گونهای که بتوان بر آن راه رفت و رفت و آمد کرد، و حداقل راه رفتن به آنها سه میل است که غزالی چنین گفته است، و شیخ ابو محمد آن را به مسافت نماز قصر تعیین کرده است و معتمد آنست.
و اما خفی که نتوان آن مقدار راه بدان رفت، بدان جهت که نازک و ضعیف است مانند خفی که از پارچههای نازک و امثال آن ساخته شده مانند جورابی که مانع نفوذ آب نیست، یا بدان جهت که سخت است مانند خفی که از آهن ساخته شده یا از امثال آن در اینگونه خفها مسح جایز نیست.
ج- خفین بگونه ای باشند که مانع نفوذ آب باشند پس اگر مانع نفوذ آب نباشند بنا به قول راجح مسح بر آنها جایز نیست، چون غالباً خفین به آنهایی اطلاق میشود که مانع نفوذ آب باشند، و خفی که درنصوص آمده است بر آن حمل میشود.
د-خفین باید پاک باشند تا بتوان بر آنها مسح کرد چون ناپاکی مانع آن است که با آنها نماز خوانده شود پس بر خف ناپاک مسح جایز نیست.
کسی که در سفر نیست فقط یک شب و روز بر خفین مسح کند، (بعد از یک شبانه روز به هنگام وضو باید آنها را در بیاورد و مجددا اگر با شرایط سابق آنها را پوشید باز همان مدت میتوان مسح کند) و برای مسافر این مدت سه شبانه روز است چون در حدیث ابوبکره آمده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: «رَخَّصَ لِلْمُسَافِرِ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ وَلَيَالِيُهِنَّ ، وَلِلْمُقِيمِ يَوْمًا وَلَيْلَةً، إذَا تَطَهَّرَ فَلَبِسَ خُفَّيْهِ أَنْ يَمْسَحَ عَلَيْهِمَا». (رواه ابن خزیمه وابن حبان فی صحيحهما).
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برای مسافر سه شبانه روز و برای غیر مسافر یک شبانه روز رخصت و اجازه داد که اگر طهارت گرفت و خفین را به پاکی پوشید در وضوی بعدی بر آنها مسح کند، به جای شستن پاها».
به روایت از صفوان بن عسال آمده است که گفت:
«کانَ رَسُولُ اللهِ صل الله علیه و آله و سلم یَأمُرُنا إِذَا كُنَّا فِي سَفَرٍ أَنْ لا نَنْزِعَ خِفَافَنَا ثَلاثَةَ أَيَّامٍ وَلَيَالِيَهُنَّ مِنْ بَوْلٍ، وَلا نَوْمٍ، وَلا غَائِطٍ، إِلا مِنْ جَنَابَةٍ». (رواه النسائی والترمذی).
«وقتی که در سفر میبودیم پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به ما امر میکرد تا سه شبانه روز خفین خود را در نیاوریم مگر به خاطر غسل جنابت، و لیکن برای ادرار و مدفوع و خواب (یعنی برای تجدید وضو بعد از آنها) آنها را از پای در نمیآوردیم».
و شرط است که سفر برای ارتکاب معصیت و گناه نباشد، وإلا بنابر قول راجح مدت مسح او مسح مقیم و غیر مسافر است.
آغاز مدت مسح بعد از پوشیدن خفین
مدت مسح از زمان حدث و بیوضویی بعد از پوشیدن خفین آغاز میشود نه از وقت پوشیدن آنها، چون مسح خود عبادتی است دارای وقت معین پس وقت آن از زمان جواز آن شروع میشود مانند نماز. داود ظاهری گفته است: مدت آن از زمان پوشیدن شروع میشود. نووی گفته است: مختار سخن داود ظاهری است، چون مقتضای احادیث صحيح در این مورد چنین است. پس اگر کسی در حال مسافرت مسح کرد و سپس سفرش تمام شد، یا در حال حاضر و غیر مسافرت مسح کرد سپس به سفر رفت، باید مدت مسح غیر مسافر را در هر دو حال به پایان ببرد، چون مسح عبادتست و سفر و حضر در آن با هم جمع شده که غلبه با حکم حضر است نه سفر. همان گونه که اگر نماز را در حال حضر و غیر مسافرت شروع کند سپس به مسافرت برود برای او جایز نیست نماز قصر و شکسته بخواند به جهت تغلیب حضر بر سفر (وقت نماز فرا رسیده است و او نمازش را نخوانده است سپس هنوز وقت نماز باقی است به سفر میرود در این حال باید نماز را کامل بخواند). اگر مسافری شک کرد در این که مسح در حضر یا در سفر صورت گرفته است، بر مبنای حضر اقدام میکند چون حضر اصل است.
حداقل مسح آنست که نام مسح بر آن اطلاق گردد از قسمت فوقانی خف. چون در حدیث مغیره رضی الله عنه آمده است: «رَأَیتُ رَسُولَ اللهِ صل الله علیه و آله و سلم یَمسَحُ عَلی ظاهِرِ الخُفَّینِ». (رواه أحمد وأبوداود والترمذی).
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را دیدم که قسمت ظاهری خفین را مسح میکرد».
مسح کامل خفین آنست که بالا و پایین خفین را مسح کرد چون مغیره بن شعبه رضی الله عنه گفت:
«أَنَّ رَسُولَ اللّـَهِ صَلى الله عليه وسلم مَسَحَ أَعْلَى الْـخُفِّ وَأَسْفَلَهُ».
«پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بالای خفین و باطن و پایین آنها را مسح کرد».
کیفیت مسح بدینگونه است که دست چپ را زیر پاشنه و دست راست را بر پشت انگشتان پا بگذارد که دست را به طرف ساق پا تا آخر بکشد و دست چپ را به سوی انگشتان پا بکشد و انگشتان دستها را باز نگه دارد.
آنچه مسح بر خفین را باطل میکند
مسح خفین با سه چیز باطل میشود:
1- بیرون آوردن هر دو خف یا یکی از پا، یا این که خف صلاحیت پوشیدن را نداشته باشد به علت پاره شدن یا نازک شدن که در آن صورت مسح کفایت نمیکند بلکه باید پاها را شست. یعنی کافی است در آن صورت تنها پاها را بشوید، اگر آنها را در حال وضوی کامل و پاکی پوشیده بود، وإلا باید از نو وضو بگیرد.
2- انقضای مدت مسح یک شبانه روز برای غیر مسافر و سه شبانه روز برای مسافر که با گذشت آن مدت مسح باطل میشود و باید از نو آنها را برابر شرایط پیش بپوشد، همان گونه که در حدیث صفوان آمده است.
هرگاه غسل برای صاحب خفین واجب گردد مسح باطل میگردد، به خاطر همین حدیث صفوان. اگر پایش در خف آلوده گردد و نتواند آن را در خف بشوید باید برای شستن پایش خف را در آورد و مسح باطل میگردد، و اگر بدون کندن خف بتواند آن را بشوید پایش را بشوید و مسح باطل نمیگردد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر